انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خانه و خانواده
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22

Journal of Family | مجله خانواده


مرد

 
کودک تان را دوست دارید؟ این متن کوتاه را بخوانید



مرگ کودکان در صندلی جلوی خودرو
شاید در نگاه اول اینگونه به نظر بیاید که هیچگونه خطری جان بچه را تهدید نمی کند اما مادر یا هر کس دیگری که کودک را در آغوش گرفته، او را در فاصله اندکی از "مرگ" به آغوش کشیده است.
عصر ایران - این صحنه را بسیار دیده ایم: مادری در حالی که کودکش را در آغوش گرفته، در صندلی کنار راننده نشسته است و خودرو نیز با سرعت در حال حرکت است.

شاید در نگاه اول اینگونه به نظر بیاید که هیچگونه خطری جان بچه را تهدید نمی کند اما مادر یا هر کس دیگری که کودک را در آغوش گرفته، او را در فاصله اندکی از "مرگ" به آغوش کشیده است.

با پیشرفت تکنولوژی و ورود خودروهایی که مجهز به کسیه هوا هستند و همچنین الزام شماره گذاری خودروها با حداقل 2 ایربگ، هم اکنون تعداد زیادی از خودروهای کشور به کسیه هوا مجهز هستند. وجود ایربگ در تصادفات می تواند جان سرنشین را تا حدود زیادی محافظت کرده و از آسیب های جدی جلوگیری کند اما همین ایربگ که حافظ جان است در صورتی که مورد استفاده صحیح قرار نگیرد باعث بروز صدمات جدی خصوصا برای کودکان شود.
مرگ کودکان در صندلی جلوی خودرو
زمانی که کودک در صندلی جلو خودرو و یا حتی در آغوش مادر است در هنگام تصادف و باز شدن ایربگ، ضربه بسیار شدیدی که بر سر و صورت کودک وارد می شود، می تواند منجر به صدمات جدی، شکستگی گردن و حتی مرگ کودک شود؛ فراموش نکنیم که کیشه هوا برای بزرگسالان طراحی شده است و فیزیک بدن کودکان، توان تحمل شتاب و ضربه آن را ندارد.

سرهنگ عين اله جهاني، معاون اجتماعي و فرهنگ ترافيك پليس راهور ناجا در گفت و گو با خبرنگار عصر ایران در مورد آسیب هایی که کودکان در تصادفات رانندگی متحمل می شوند می گوید: واقعیت تلخی که در تصادفات رانندگی شاهد آن هستیم و متاسفانه به یک عادت غلط نیز تبدیل شده است نشاندن کودک روی پای سرنشین جلو است که این اقدام در هنگام بروز تصادف باعث مرگ کودک به علت فعال شدن ایربگ خودرو شده است.

وی ادامه می دهد: حتی در خودروهایی که ایربگ آنها بسته شده و یا فاقد ایربگ نیز بوده اند شاهد بودیم که در هنگام تصادف کودکی که در آغوش مادر و یا سرنشین جلو بوده مابین سرنشین و داشبورد قرا گرفته و متاسفانه در جا فوت کرده است که متاسفانه نمونه های زیادی از اینگونه موارد را شاهد بوده ایم.

سرهنگ جهانی می افزاید: مواردی نیز بوده است که کودک به صورت ایستاده در ردیف جلوی خودرو بوده که با کوچکترین ترمز به صورت ناگهانی به سمت شیشه جلو پرتاپ شده و متاسفانه جان خود را از دست داده است.

به گفته معاون اجتماعی و فرهنگ ترافیک پلیس راهنمایی و رانندگی ناجا برابر قانون نشستن کودکان تا 12 سال بر روی صندلی جلو ممنوع است زیرا به دلیل جثه کودک کمربند ایمنی نمی تواند به خوبی از بچه محافظت کرده و حتی گاهی در برخی از موارد نیز باعث خفگی کودک در تصادفات نیز شده است.

وی ادامه داد: در تصادفات با سرعت بالای 48 کیلومتر در هنگام برخورد خودرو ، سرنشینان با 3 برابر وزن خود به سمت جلوی پرتاپ می شوند که در این حالت کمربند ایمنی و در موارد تکمیلی ایربگ مانع از بروز آسیب شدید به سرنشین می شود.

مرگ کودکان در صندلی جلوی خودرو

سرهنگ جهانی در ادامه به لزوم استفاده از صندلی کودک و یا بستن کمربند ایمنی برای کودکان در ردیف عقب خودرو اشاره می کند و می گوید: توصیه اکید داریم حتما کودکان در صندلی کودک و یا در ردیف عقب خودرو باشند. حتما نیز کمربند ایمنی در ردیف عقب خودرو برای کوکان بسته شود زیرا درهنگام واژگونی خودرو، سرنشینان در صورت نبستن کمربند بلافاصله به بیرون خودرو پرتاپ می شوند و در صورتیکه سرنشین کودک نیز باشد حادثه تشدید نیز خواهد شد کما این که پرتاپ شدن کودکان به بیرون از خودرو در هنگام واژگونی به دلیل نبستن کمربند بسیار دیده شده است.



لینک
http://www.asriran.com/fa/news/542602/مرگ-کودکان-در-صندلی-جلوی-خودرو
     
  
مرد

 
خاطرات زمستان را به بهار نیاور




برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از خانه هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاهان لذت می بردند ...

در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می کرد. پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و برای آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت می کند.
 
شیوانا لختی ایستاد و حرفهای پیرمرد را گوش کرد و سپس او را کنار کشید و گفت:"اکنون که بهار است و این بچه ها در حال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را برای آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان است. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو بچه ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم بیشتر خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این بچه ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد.

به جای صحبت از بدبختی های ایام سرما، به این بچه ها یاد بده از این زیبایی و طراوتی که هم اکنون اطرافشان است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جذاب بماند که در سردترین زمستان های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند. پیرمرد اعتراض کرد و گفت :"اما زمستان سختی بود"

شیوانا با لبخند گفت:"ولی اکنون بهار است. آن زمستان سخت حق ندارد بهار را از ما بگیرد. تو با کشیدن خاطرات زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن!
     
  
مرد

 
ترجمه بهترین متن نیویورک تایمز در سال 2014 به قلم فرهاد زرین:

ذره ذره، محبت را باختم و شکست را بردم.
وقتی که در برنامه ریزی سال نو(کریسمس) همسرم را به زور با کسانی که دوست نداشت به سفر بردم، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی که پول پس انداز مشترک را برای خرید بی ام و آخرین مدل خرج کردم، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی که در جمع خانوادگی جواب دندان شکنی به برادر و مادرش دادم و سر جا نشاندمشان، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی برای خریدهای ریز و درشت زنانه برچسب حماقت به همسرم زدم و وانمود کردم که گریه اش را ندیدم و پولش را بودجه بندی کردم، فکر کردم که بردم، اما باختم.y
وقتی در گردش یک روزه جلوی دوستان، عیب های همسرم را گفتم و همه خندیدیم و کمی سر به سرش گذاشتم و کارهایش را مسخره کردم، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی دلش میشکست و ناراحت میشد و میخواستم زیادی لوس نشود و محل اش نمیگذاشتم، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی سعی میکردم جلو دیگران وانمود کنم که من عاقلترم و اشتباهات تقصیر اوست و تنهایش میگذاشتم، فکر کردم که بردم، اما باختم.
وقتی سعی نمیکردم که مانند او شوم و او هم، مانند من، فکر میکردیم که بردیم، اما هر دو به تساوی باختیم.
زندگی و محبت را ذره ذره باختیم و شکست را طی بیست و پنج سال بردیم.
همدلی یعنی وقتی یکی از زوجین گریه میکند، دیگری شوری اشک را در خودش حس کند.
همدلی یعنی مبارزه با خودخواهی به خاطر دیگری..
     
  
مرد

 
فاجعه ای به نام نوکیسگی





نوکیسگی را این گونه تعریف کرده اند:

قشری که از نظر در آمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین و حتی لمپن ها بسیار نزدیک است.

لمپن های فرهنگی، علاقه بسیاری به " خودنمایی" ، " دیده شدن" " عرض اندام" و "نوچه پروری" دارند.

نو کیسه ها،از یک طبقه اجتماعی مبدا به یک طبقه اجتماعی مقصد پرتاپ شده اند.

این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق یا استفاده از رانت و شرایط و التهابات اقتصادی رخ می دهد.

آن ها، دیگر نه خود را به طبقه اجتماعی مبدا متعلق می دانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کرده اند، آشنایی دارند.
یعنی از گذشته خود نفرت و از اکنون خود ترس و احساس حقارت دارند.

نوکیسه برای این که به طبقه سابق خود ثابت کند که دیگر به آن ها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقه جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده ترین راه برای تظاهر، خرید دیوانه وار کالاهای لوکس، نمایش عروسی ها، میهمانی ها و خانه های آن چنانی شان است.

اما فاجعه اصلی از جایی آغاز می شود که ما، فیلم و عکس عروسی ها، میهمانی ها، اتوموبیل ها و خانه های آن ها را از طریق پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی برای همدیگر ارسال می کنیم.

ما با این کار به مزدوران تبلیغاتی آن ها تبدیل می شویم که بی مزد و منت ، به هدفی که آن ها دارند نزدیکشان می کنیم. آن هدف چیزی نیست جز تظاهر و دیده شدن. جاهلان عصر جدید نوچه های جدید لازم دارند.
عده ای با موبایل های شان، عکس و فیلم آن ها را به اشتراک می گذارند و افتخار نوچگی آن ها را پذیرا می شوند.

بسیاری از آگاهان از نوکیسه ها متنفرند.
زیرا می دانند نوکیسه ها بر خلاف سرمایه دارها ی واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایه خود را نه در کار آفرینی که در دلالی صرف می کنند. آن ها منابع مالی جامعه را بر اساس بی لیاقتی به دست گرفته اند و بر این تنفر دامن می زنند.

اما فاجعه بزرگ تر وقتی رخ می دهد که هنگام تماشای فیلم عروسی ها و پارتی های این دسته، به جای آن که به فکر پس گرفتن حق خود باشیم، خودمان را جای این افراد می گذاریم و بر زندگی سطحی و انگل گونه این افراد حسرت می خوریم.

«فاجعه آغاز شده است؛
شما صدایش را نمی شنوید»
     
  
مرد

 
قطعه اي از کتاب"روياي تبت"



یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.

نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
" عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود!

فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.

نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است"...!

خلاق و کارآفرین باشید
     
  
مرد

 
شريكى در زندگيت انتخاب كن كه براى خودت خوب باشه؛ نه براى خانواده ات، نه براى تصوير اجتماعيت ، نه براى حساب بانكيت؛ كسى رو انتخاب كن كه زندگيت رو از احساس غنى كنه!
     
  
مرد

 
- راز خوش‌بختی چیست استاد؟
+ هرگز با احمق‌ها بحث نکنیم.
- فکر نکنم این راز خوش‌بختی باشد استاد ...
+ بله، حق با شماست!!!
     
  
مرد

 
میلیاردها زن روی زمین زندگی می کنند. درسته؟ بعضی هاشان خوبند. خیلی هاشان زیادی خوبند.

ولی گاه گداری طبیعت تمام حقه هایش را بکار می بندد تا زنی ویژه بسازد، زنی باور نکردنی، منظورم اینست که نگاهش می کنی ولی نمی توانی باور کنی. این جور زنها می دانند چطور باید لباس پوشید. موهای شان هوا را به آتش می کشد.


چارلز_بوکفسکی
     
  
مرد

 
با فرزندانت

از ایمان سخن نگو..!
بگذار از نوری که در چهره داری آن را احساس کنند؛

از عقیده نگو..!
بگذار با پایبندی تو، آنرا بپذیرند؛

از عبادت نگو..!
بگذار آن را جلوی چشمانشان ببینند؛

از اخلاق نگو..!
بگذار آن را از طریق مشاهده تو بپذیرند؛

از تعهد نگو..!
بگذار با دیدن تو از حقیقت آن لذت ببرند؛

بگذار با اعمال تو خوب بودن را بشناسند!!!

"دوره حرف خوب زدن دیگر تمام شده!!"
     
  
مرد

 
روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که ۱۰ سئوال از تاریخ کشور ها خواهد داد.
دکتر بنی احمد فقط ۱ سئوال داد و رفت:
مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است......؟

از هر که پرسیدم نمیدانست.
تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود، اما براستی کسی نمیدانست.
همه ۲ ساعت نوشتیم از صفات برجسته این مادر از شمشیر زنیش، از آشپزی برای سربازان، از بر پا کردن خیمه ها در جنگ، از عبادت هایش و......

استاد بعد ۲ ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت.
۱۴ تیر برای جواب آزمون امتحان تاریخ ملل رفتیم در تابلو مقابل اسامی همه نوشته شده بود با خط درشت مردود.
برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد؟
همه گفتیم: آری
گفت: خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟
پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود؟

استاد گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده پاسخ صحیح "نمیدانم بود".
همه پنج صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد: "نمیدانم"

ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است بروید با کلمه زیبای نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا روز گرفتار نادانی خود خواهید شد.
     
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22 
خانه و خانواده

Journal of Family | مجله خانواده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA