انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 22 از 24:  « پیشین  1  ...  21  22  23  24  پسین »

Psychology Topics | مبحث روانشناسی


مرد

 
عادت های مخربی که شما را از بیخ افسرده می‌کند!

هر کس سرانجام به کسی تبدیل می‌شود که مرتب آن را تمرین کرده است. اگر عادت‌هایی دارید که کمکی به شما نمی‌کنند، پس مضر هستند و به شما صدمه می‌زنند.
برای این که روزهای خوبتان را به راحتی از دست ندهید، این عادت‌های مخرب را بشناسید و از آنها رها شوید:


فقط روی داستان زندگی دیگران متمرکز شدن
درست است که شنیدن حکایت موفقیت‌های دیگران آموزنده است، اما گاهی چنان مجذوب دنیای آنها می‌شوید که داستان خودتان را فراموش می‌کنید و حتی تصور می‌کنید شما نمی‌توانید به چنین موفقیت‌هایی دست پیدا کنید، اما فراموش نکنید این تصور اشتباه است و شما مانند هر انسان دیگر توانایی موفق شدن دارید. بنابراین به داستان زندگی خود توجه کنید و از توانایی‌هایتان برای شاد زندگی کردن بهره‌مند شوید.


به انتظار روز کامل بودن
هرگز تصور نکنید روزی از راه می‌رسد که کامل و بی‌عیب خواهد بود. هیچ لحظه‌ای نمی‌تواند تا این اندازه بی‌نقص باشد. بیشتر مردم به دنبال کمال مطلوب هستند. فرصت عالی، وضع رفاهی عالی و لحظه عالی. از خواب بیدار شوید. به چنین لحظه‌ای نمی‌توان رسید و همه چیز نسبی است. پس با این نوع تفکر اندوه را برای خود نخرید.


فقط برای کسب درآمد کار کردن
کار کردن بدون علاقه درست مانند زندانی شدن در یک چاردیواری است. باید کاری را انتخاب کنید که حتی اگر مشتاق انجام دادنش نیستید لااقل بتوانید کمی به آن علاقه داشته باشید.
اگر هر روز کاری را انجام دهید که بیزار هستید مطمئن باشید پس از مدتی دچار افسردگی شده و دیگر درآمد ناشی از آن هم شادتان نمی‌کند. بنابراین برای این‌که زندگی پر از اندوهی برای خود فراهم نکنید در انتخاب حرفه‌تان دقت کنید.


احساس نفرت داشتن
تاریکی نمی‌تواند تاریکی را از بین ببرد، این کار از عهده روشنایی برمی‌آید. بنابراین نمی‌توان با احساس نفرت داشتن از افراد یا موضوعات آزاردهنده به آرامش رسید. اگر می‌خواهید شاد زندگی کنید موضوعات ناراحت‌کننده را رها و فراموش کنید. اگر به نفرت اجازه دهید عادت وجودتان شود، دیگر از شرش خلاص نمی‌شوید و روزهای زیبای زندگی‌تان را بسادگی از دست می‌دهید.


چسبیدن به ترس‌ها و نگرانی‌ها
هر زمان به گذشته‌تان بنگرید، متوجه می‌شوید بیشتر ترس‌ها و نگرانی‌هایتان بی‌مورد بوده‌اند و هرگز حقیقت پیدا نکرده‌اند. بنابراین با توجه به این موضوع چرا دست از نگرانی‌های بیهوده برنمی‌دارید تا غم و اندوه را از قلب خود بیرون کنید. با این رفتار مسلما فرصت‌های شاد بودن را بی‌سبب از دست می‌دهید. اگرچه نمی‌توان لحظه‌های از دست رفته گذشته را بازیافت، اما می‌توان دست از این عادت مخرب برداشت و زندگی نویی آغاز کرد. از این پس نگرانی‌های بی‌مورد را از خود دور کنید و به لذت‌های زندگی بیندیشید.


توجه دائم به مشکلات
یک روز بد فقط یک روز بد است. بیشتر از این به آن فکر نکنید. مسلما موضوعات مختلفی پیش می‌آید که وضعیت زندگی و کار و فعالیت تان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما نباید اجازه دهید روی شما اثر منفی بگذارد و مدام ذهنتان را به خود درگیر کند. درست است که باید شکست‌هایتان را به یاد داشته باشید تا بتوانید از آنها درس بگیرید و خطاهایتان را جبران کنید، اما نباید اثر بد آن را به تمام زندگی‌تان تعمیم دهید. هر روز، یک درس و فرصت جدید با خود دارد و اگر شما ذهن‌تان از شکست‌های قبلی پر باشد اجازه ورود این فرصت‌ها به زندگی‌تان داده نمی‌شود. پس دائم و در همه حال به مشکلات‌تان فکر نکنید.


خشنودی‌های زودگذر
در زندگی دو نوع احساس خشنودی وجود دارد: یکی زودگذر و دیگری بادوام. نوع زودگذر آن با مادیات تامین می‌شود، اما خشنودی با دوام، آن نوعی است که با رشد و پرورش صحیح و تدریجی ذهن فرد به وجود می‌آید. بنابراین اگر می‌خواهید همیشه خشنود و راضی باشید به دنبال مادیات نباشید و ذهنتان را با وجود معنویات رشد دهید و به رضایت واقعی دست پیدا کنید.


ایجاد یک تغییر بزرگ در فرصتی کم
اگر می‌خواهید در زندگی‌تان تغییری اساسی ایجاد کنید، باید برایش زمان بگذارید و پیگیر باشید. برخی از افراد تصور می‌کنند باید در زمانی محدود به خواسته‌های بزرگشان برسند و این تصور در آنها تولید اضطراب و ناراحتی می‌کند. بنابراین دست از این عادت اشتباه برداشته و به خودتان زمان لازم بدهید.


ماندن در کنار افراد آزاردهنده
گاهی اوقات اطرافیان‌تان بشدت آزاردهنده هستند و شما را می‌رنجانند. اگر می‌خواهید روزهای خوش زندگی‌تان براحتی از دست نرود تا آنجا که می‌توانید از این افراد فاصله بگیرید. این افراد فقط شما را غمگین می‌کنند.


توجه بیش از حد به ظاهر
ظاهری خوب و مقبول داشتن، خواست همه انسان‌هاست. در واقع مردم با ظاهری آراسته می‌خواهند در دل دیگران جا باز کنند، اما توجه بیش از حد به این مقوله، زندگی را خراب می‌کند و فرد را به اندوه و عذاب می‌کشاند. فراموش نکنید رفتار خوب بیش از ظاهر می‌تواند دیگران را به سمت خود جذب کند. بنابراین بیش از حد به ظاهرتان نپردازید که روز خوش را از شما می‌گیرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
تهیه‌ی عکس‌های هنری، هفتمین کار جذاب از نظر محققان

بنابر آخرین گزارش‌های محققان، گرفتن عکس‌های هنری، یکی از اشکال جذاب بروز خلاقیت است. فعالیتی که در طبقه‌بندی جدید محققان از فعالیت‌های جذاب و جلب‌توجه‌کننده، رتبه‌ی هفتم را به خود اختصاص داده است.
اسکات بری کافمن، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا، به کمک تعدادی از همکاران خود، لیستی از 43 رفتار جذاب و محبوب را تهیه کرده است؛ فهرستی شامل رفتارهایی نظیر ورزش کردن، ایفای نقش در نمایشنامه، نوشتن شعر و طراحی وب‌سایت.
در این تحقیق از 815 نفر شامل 119 مرد و 696 زن خواسته شد به این 43 رفتار بر اساس معیار «جذابیت بیشتر در جلب‌توجه نسبت به جنس مخالف» از یک تا پنج امتیاز بدهند. (امتیاز یک برای رفتارهایی که جذابیت کمتری دارد و امتیاز 5 برای رفتارهای بسیار جذاب)
گرفتن تصاویر و عکس‌های هنری، هفتمین انتخاب جذاب جامعه‌ی هدف این تحقیق بود. انتخابی که پس از رفتارهایی نظیر ورزش کردن، خواستگاری از شریک زندگی در سفر، ضبط موسیقی، بیان یک نکته هوشمندانه، نوشتن موسیقی و شرکت در کار گروهی در جایگاه هفتم قرار گرفت.
همچنین این مطالعه نشان می‌دهد که معمولاً زنان بیش از مردان عکاسی هنری را به عنوان یک رفتار جذاب انجام می‌دهند. مردان این کار را بیشتر در ردیف کارهایی مثل نقاشی یا حرکات موزون در نظر می‌گیرند؛ ولی خانم‌ها عکاسی هنری را هم‌تراز با مد لباس پوشیدن و شرکت در کارهای طنز، جذاب و جلب‌توجه‌کننده می‌دانند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
فهرستی از کارهایی که نباید در سال جدید انجام دهید

یکی از معمولی‌ترین اتفاقاتی که هنگام نو شدن سال رخ می‌دهد، تصمیم برای ایجاد تغییر و تحول در مسیر زندگی است. این بار در این فهرست، به سراغ کارهایی می‌رویم که بهتر است در سال جدید از خیر انجام دادن‌ آنها بگذرید.
این روزها که در حال سپری کردن اولین ماه از سال جدید میلادی هستیم، بسیاری به فکر تغییر دادن مسیر زندگی یا بهبود وضعیت فعلی خود هستند. شاید اولین تصمیماتی که در این زمان به فکر افراد خطور می‌کند انجام کارهایی معمولی مثل کم کردن وزن، ورزش بیشتر و حفظ تناسب اندام و سلامتی با مصرف غذاهای سالم‌تر باشد. اما البته در وجه حرفه‌ای‌تر، افراد افزایش کارایی، افزایش درآمد، نزدیکی بیشتر با مشتریان و البته شاید انجام تغییر و تحول در محیط کار یا زندگی را مد نظر قرار دهند.
تمامی این تصمیمات در جای خود قابل تأمل و البته تحسین برانگیزند، اما اگر شما هم همان مسیری را در پیش بگیرید که بسیاری دیگر در حال طی کردن آن هستند، در نهایت هرگز به حس رقابت و چشیدن طعم لذت بخش پیروزی نائل نخواهید شد؛ چرا که گرفتار همان چرخه‌ی تکراری مسائل و وظایفی می‌شوید که سالیان سال است ذهن افراد را در چنین مواقعی درگیر خود کرده و در نهایت نیز توسط بسیاری نیمه کاره رها می‌شوند.
در این مجال سعی ما بر معرفی رویه دیگری از تصمیمات و اهداف نوین است، کارهایی که نه با انجام دادن آنها بلکه با نادیده گرفتن‌شان، مسیری بهتر پیش روی شما گشوده می‌شود. داشتن فهرستی از کارهایی که باید انجام شوند بسیار خوب و بجاست، اما گاهی داشتن فهرستی از کارهایی که نباید انجام دهید، ارزشمندتر است. با رها کردن دسته‌ای از وظایف و مسئولیت‌های روزانه، شما وقت و انرژی بیشتری به دست آورده و بهره‌وری و کارایی بیشتری را تجربه خواهید کرد، و چه کسی خواستار چنین وضعیتی نیست؟
چرا با آغاز یک سال جدید، شما هم نباید برنامه‌ای جدید را تجربه کنید. روزهایی به دور از انجام کارهای همیشگی بی‌فایده و سرشار از تجربه‌ی موقعیت‌های جدیدی که شما و توانایی‌هایتان را به چالش طلبیده و "من" دیگری را به شما معرفی کند. منی که درون شما و در زیر حجم کارهای تکراری و خسته کننده‌ی روزانه دفن شده و فرصتی برای ابراز وجود نیافته است. شخصیتی جدید که با پدیدار شدنش، کارایی شما هم به مراتب افزایش خواهد یافت.
خب بهتر است سخن را کوتاه کرده و به سراغ فهرست کارهای ممنوعه برویم. کارهایی که انجام ندادن‌شان، رمز موفقیت‌های آینده شما خواهد بود.

1. تعلل
درست است که ما زمان زیادی در اختیار داریم، اما چه اصراری است که آن را هدر دهیم. حتماً ضرب‌المثل قدیمی "کار امروز به فردا نینداختن" را شنیده‌اید، این مثل مصداق بارز همین مسئله است. تعلل در انجام کارها، شما را از اهداف اصلی خود دور کرده و چه بسیار موقعیت‌هایی مناسبی که به دلیل همین غفلت ساده و پشت گوش انداختن مسائل، به سادگی از دست انسان می‌روند. همیشه شنبه‌هایی هستند که قرار است برنامه‌های جدید خود را از آنها آغاز کنیم، شنبه‌هایی که عجیب است هیچ گاه از راه نمی‌رسند. این جا همان جایی است که فهرست کارهایی که باید انجام شوند، به درد خورده و به شما در تمرکز بیشتر روی اهداف و برنامه‌های‌تان یاری می‌رساند.


2. انتظار
انتظار رابطه‌ی نزدیکی با تعلل دارد. تا زمانی که منتظرید تلفن زنگ خورده یا ایمیلی به دست‌تان برسد، چه فرصت‌های درخشانی که از دست می‌روند. خیلی وقت‌ها با انتظار کشیدن نه تنها چیزی عایدتان نمی‌شود، بلکه تنها از قطار زندگی جا مانده و بلیط بخت و اقبال‌تان بیهوده از بین می‌رود. پس به جای یک جا نشستن و انتظار خوشبختی را کشیدن، بهتر است از جای خود برخاسته و به دنبال اهداف خود بدوید.


3. انفعال
گاهی اوقات خوب است که نسبت به مشکلات و مسائلی که در مسیر زندگی بر سر راه‌مان سبز می‌شوند، بی‌تفاوت باشیم. اینکه تنها امیدوار باشیم در مواجهه با مصائب زندگی پیروز میدان بوده و با موفقیت از سد آنها بگذریم، چیز خیلی بدی نیست، اما چرا باید همیشه با مسائل و مشکلات زندگی منفعلانه روبرو شد؟ بله، گاهی بهتر است ابتکار عمل را به دست گرفته و حتی شده قدمی کوچک به سمت آرمان‌ها و اهداف مهم خود بردارید. زمانی که سکان زندگی خود را به دست می‌گیرید، خواهید دید که همین قدم‌های کوچک، چه پیامدهایی غیر منتظره‌ای برای شما در پی خواهند داشت. این کار به مثابه پادزهری بر علیه تعلل و انتظار وارد عمل شده و مسیرهای متفاوت و بهتری را پیش روی شما می‌گشاید.


4. شکایت کردن
هیچ کسی نمی‌تواند ادعا کند در مسیر زندگی خود دچار صدمه و آسیب نشده است. بهتر است بگوییم زندگی نیش و نوش است، روزهای شاد در کنار لحظات سخت و دشوار. همه‌ی ما در مسیر زندگی دچار مشکل و آسیب دیدگی می‌شویم، این قانون حیات است. اما آیا نالیدن، غرولند کردن و شکایت از مصائب زندگی، آنها را از پیش پای برداشته و از مسیر زندگی ما دور می‌کنند؟ گاهی حتی اوضاع بدتر هم می‌شود، چرا که شکایت مداوم از زندگی، فرد را به این حس می‌رساند که او تنها یک قربانی است، حسی که عنان زندگی را از دست او درمی‌آورد. اینجاست که مشکلات با شدت بیشتری به فرد ضربه می‌زنند، در حالی که او از هر زمان دیگری آسیب پذیرتر است.


5. باور داشتن بیش از اندازه به ثبات شرایط
اگر از جایگاه خوبی در زندگی برخوردارید، خب خدا را شکر، از زندگی ممنون باشید، اما به وضعیت خود نیز بیش از اندازه دلخوش نبوده و همیشه تمامی جوانب و احتمالات را بررسی کنید تا از روبرو شدن با مسائل و مشکلات ناخواسته اجتناب کنید. اما اگر از جایگاه فعلی خود راضی نیستید، مسئله‌ای نیست، همیشه به دنبال راه نجات و دریچه‌ی امید باشید، چرا که همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد و زندگی هر روز رویی متفاوت از خود به نمایش می‌گذارد. اگر شما از آمادگی کافی برخوردار باشید، کلید برون رفت از مشکلات در اختیارتان قرار خواهد گرفت.


6. تصمیم گیری در زمان نامناسب
چنین وضعیتی تا حدودی به انتظار بی‌مورد شباهت داشته و به همان اندازه نیز بد و ناخوشایند است. گاهی اوقات شرایطی پیش می‌آید که تصمیم‌گیری آنی کارساز است، به ویژه اگر شرایط موجود دست کم تا مدتی باثبات بوده و اطمینان دارید که تغییر و تحولات آن‌چنانی، تصمیم‌گیری شما را به یک فاجعه تبدیل نخواهند کرد. اما باید بدانید که تمامی اتفاقات پیش رو قابل پیش بینی نیستند. وقتی با وضعیت تازه‌ای روبرو می‌شوید از تصمیم گیری‌های شتاب زده و بدون فکر جداً خودداری کنید، بلکه برعکس قدم‌های کوچک برداشته و به نتایج بنگرید. اگر شاهد بهبود اوضاع و نتایج مثبت بودید، مسیر خود را ادامه دهید، در غیر اینصورت فرصت کافی برای تغییر مسیر و شکار موقعیت‌های جدید همیشه فراهم خواهد بود.


7. وارد کردن استرس به زندگی
همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارند. قرار ملاقات هاي کاری بي شمار، ایمیل‌های فراوان برای خواندن یا فرستادن و البته کاملاً واضح است که این بی‌شمارها به مراقبت و کنترل زیادی نیز نیازمندند. شما باید به صورت مداوم فهرست کارهای خود را بررسی کرده و موارد انجام شده را چک کنید، وضعیتی که در نهایت به مشکل خواهد خورد، جایی بالاخره اشتباهی رخ داده و سبب بروز مشکل یا حتی لغو کارها و برنامه‌ریزی‌های شما خواهد شد. کامپیوتر در لحظه‌ای حساس خراب می‌شود، به یک قرار مهم کاری دیر رسیده یا اصلاً نمی‌رسید و... مشکلاتی که ناخواسته سر راه همه‌ی ما قرار گرفته و بخش اجتناب ناپذیر زندگی به حساب می‌آیند. حتماً شما هم تجربیات مشابهی داشته‌اید. اما چه باید کرد؟ در قدم اول بهتر است بدانید لازم نیست استرسی بیش از اندازه به زندگی خود وارد کنید، به جای آن بهتر است هیچ کاری را به بخت و اقبال واگذار نکرده و برای هر قدمی برنامه ریزی داشته باشید. اگر کاری نیازمند یک ساعت زمان است، سعی نکنید آن را در بیست دقیقه به اتمام برسانید، این کار تنها فشار بیشتری به شما وارد کرده و حتی باعث ایجاد مشکلات دیگری می‌شود. تا می‌توانید وضعیت‌های متزلزل را برطرف کرده و به کارهای خود نظم و ثبات ببخشید.


8. شتابزدگی
از آنجایی که گاهی اوقات کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، آن گونه که باید و شاید جزئیات را مورد توجه قرار نداده و تنها به فکر به اتمام رساندن وظایف خود هستیم. این عجله و سراسیمگی تنها نتیجه‌ی کار را دستخوش نابسامانی می‌کند، چرا که یک کار خوب و حساب شده، محصول برنامه ریزی دقیق و صرف وقت و توجه کافی است. شتابزدگی بعضاً به جای پیشرفت، باعث زمین خوردن و عقب ماندن از کارها و یا دوباره کاری‌های بی‌مورد می‌شود.




9. منفی نگری
مردم زیادی در اطراف ما زندگی می‌کنند که هر روز خود را با گله و شکایت از زمین و زمان شروع کرده و بی‌وقفه از همه چیز و همه کس ایراد می‌‌گیرند. کسانی که تنها به نیمه‌ی خالی لیوان نگاه کرده و به سادگی از کنار مواهب زندگی که به آنها ارزانی شده، می‌گذرند. اما شما یکی از آنها نباشید، در کنار هر تلخی، شیرینی نهفته و در کنار هر سختی آسایش در انتظار است. منفی نگری در نهایت به کاهش کارایی خواهید انجامید. با نگاه مثبت به زندگی، شرایط بهتری را تجربه خواهید کرد.


10. طی طریق به تنهایی
انسان‌های باهوش زیادی در این جهان زندگی می‌کنند که چه بسی همراه و هم قدم شما هستند. آنها نیز در پی دست یافتن به همان چیزهایی هستند که ذهن شما را به خود مشغول داشته است. پس مسیر زندگی را به تنهایی نپیمایید، به دیگران پیوسته و از آنها نیز در مورد راه‌کارها و مشکلات نظرخواهی کنید. گاهی شریک و همراهی مناسب که تجربیات بیشتری را از سرگذرانده، در لحظات سخت و بزنگاه‌های سرنوشت، کمکی بزرگ بوده و فرشته‌ی نجات شما خواهد شد.


11. محدودیت ارتباطات
در بخش اول این مطلب، فهرست خود را با هدر دادن زمان آغاز کردیم، اجازه بدهید در بخش پایانی نیز همین سبک و سیاق را دنبال کنیم. گفتیم در انتظار موقعیت مناسب نشستن، کاری عبث و بیهوده است. ارتباطات نامناسب با جهان پیرامون نیز همین وضعیت را در پی خواهد داشت.
"Cold Call" یک شیوه‌ی بازاریابی برای ارائه خدمت یا محصول به اشخاصی است که لزوماً شما یا خدمات شما را نمی‌شناسند. در واقع این یک روش مناسب برای ایجاد ارتباط با دیگران است، این شیوه، اگرچه خیلی آرام، اما سرانجام روزی به موفقیت شما خواهد انجامید. اما چرا "Cold Call" را به "Warm Call" تبدیل نکنیم، یا به عبارتی چرا دامنه‌ی ارتباطات خود با محیط اطراف را به قدری گسترش نمی‌دهید که دیگر نیازی به معرفی به این شکل نباشد. باید پذیرفت که شما و ظرفیت‌ها و استعدادهای‌تان هرگز به تنهایی مجالی برای شکوفا شدن نخواهند یافت. اجازه دهید دیگران هم از استعداد، پشتکار و کارایی شما آگاه شوند. داشتن شبکه‌ی ارتباطی گسترده، شانس شما را برای شناسایی و قرار گرفتن در موقعیت‌های تازه و مناسب افزایش می‌دهد. پس در ابتدا سنگ بنای ارتباط با اطرافیان را گذارده و به تدریج این ارتباط را مستحکم‌تر کنید، مطمئن باشید در نهایت این رویه به موفقیت‌های کلان شما در آینده خواهند انجامید. از همین امروز شروع کنید، به کسانی که می‌شناسید تلفن زده و پیوند ارتباطی خود با آنها را تقویت کرده و هرگز شانس معرفی به اشخاصی که شناخت اندکی از شما دارند را از دست ندهید. وقتی به قدر کافی شناخته شوید، دیگر لازم نیست مرتب برای شناساندن خود به دیگران لحظه شماری کنید، حالا آنها هستند که با شما تماس گرفته و کالا یا خدمت شما را مطالبه می‌کنند.


هر چند در خاتمه لازم است یادآوری کنیم که هیچ تضمینی وجود ندارد با عمل نکردن به موارد فوق، شاهد موفقیت را در آغوش کشیده و زندگی بهتری را تجربه کنید، اما به شما قول می‌دهیم که بی‌تردید در نظر گرفتن این فهرست، روزهای شاد و بهتری را در زندگی‌تان رقم خواهد زد.
امیدواریم موفقیت همراه همیشگی شما در زندگی بوده و این مطلب به شما در رسیدن به این مهم کمک کند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
راه حل مشکلات؛ از گنجشک مرده تا فال شمع

ایران وایر , سیمین گلی :جامعه ایران خرافاتی شده است و نمونه‌های بسیاری برای آن در لابلای خبرهای نشریات وجود دارد. در اخبار اجتماعی می‌خوانیم در اصفهان زنی برای جلب محبت شوهرش 4 گنجشک مرده را به مبلغ 600 هزارتومان از یک رمال خرید، به توصیه رمال با گنجشک‌های مرده برای همسرش غذا پخت، شوهر مذکور پس از خوردن گنجشک‌های محبت افزا مسموم شد و کارش به بیمارستان کشید، اما در نهایت جان سالم به در برد.
در قم زنی برای جلوگیری از ازدواج مجدد همسرش و نجات خانواده‌اش از خطر اجنه، 900 میلیون تومان به یک رمال پول داد و بعد که فهمید چه کلاهی به سرش رفته از رمال شکایت کرد.
خبرهایی از این دست در صفحات روزنامه‌ها یا سایت‌های خبری ایران کم نیستند، ایران هم تنها کشوری نیست که مردمش به خرافات بها می‌دهند، در همین کشور همسایه، ترکیه، که سال‌هاست به دنبال پیوستن به اتحادیه اروپاست کفن ضد آتش دوزخ به بازار آمده و خرافاتی مثل چشم زدن حتی در آمریکا هم رواج دارد.
اما آنچه داغی بازار خرافات در ایران را از بقیه جهان متمایز می‌کند رواج خرافات در بین قشر تحصیلکرده و مرفه جامعه است. در بین مشتریان فالگیرها، استادان دانشگاه و مدیران دولتی هم دیده می‌شوند و پزشکان در یک انجمن تخصصی دستیاری از صحت فال حافظ می‌گویند. یک جوان دانشجو ماهی 50 هزار تومان برای فال گرفتن هزینه می‌کند و در شمال تهران فالگیرها مثل پزشکان متخصص در برج‌های تجاری دفتر دارند و با تعیین وقت قبلی و با هزینه بالا در کنار فال قهوه و تاروت، به گرفتن فال نوظهور شمع مشغولند. حتی همین الان می‌توانید با مراجعه به فروشگاه اندروید کندو انواع و اقسام طلسم شکن، چشم زخم و بخت گشای قوی را دریافت کنید.
خلاصه اینکه بر اساس آمار اعلام شده، ایرانیان سالیانه بیش از 387 میلیارد تومان برای فالگیری صرف می‌کنند. یافتن توضیحی برای علت گسترش خرافات که به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر وسیع‌تر هم شده، در حیطه کار متخصصین علوم اجتماعی است. اما گاهی در حد مختصر به علل رواج خرافات در ایران اشاره می‌شود و استادان دانشگاه اعلام می‌کنند که خرافاتی بودن یکی از شاخص‌های عقب ماندگی یک جامعه است اما هیچ اراده‌ای برای آموزش مردم و مبارزه با خرافات دیده نمی‌شود و جامعه روز به روز بیشتر در باطلاق خرافات فرو می‌رود.
نکته تاسف‌بار اینجاست که آنان که به اسم متخصص روانشناسی یا عضو هیات علمی در این زمینه کار می‌کنند به اسم مبارزه با خرافات در واقع خودشان به ترویج خرافات مشغولند؛ مثلا واحد نظرسنجی تلفنی مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ای موسسه همشهری نتیجه نظرسنجی در مورد فال قهوه را با این جمله منتشر کرده است: "از رسول اسلام نقل است که فال را خوش می‌داشت و نظیر را خوش نمی‌داشت". عضو هیات علمی یک موسسه آموزشی و پژوهشی هم در مبحث بررسی خرافات می‌گوید: "آنچه که از آیات و روایات استفاده می‌شود این است که چشم‌زخم یک امر واقعی است، یعنی خداوند به انسان‌ها این قدرت را داده است که در بعضی شرایط، توانایی خاصی برای تأثیرگذاری در دیگران دارند". برای شنونده این سوال پیش می‌آید که اگر چشم زخم یک امر واقعی است این حضرات با کجای کار مشکل دارند که می‌خواهند با آیات و روایات با جنبه‌های خرافی چشم زخم مبارزه کنند؟ با کمی کنکاش معلوم می‌شود که دود کردن اسفند یا استفاده از مهره آبی از نظرشان جایز نیست و برای مقابله با چشم زخم فقط باید به دعا پناه برد!
بر همین اساس، اعتقاد به وجود موجودات موهوم مثل جن و پری هم به خودی خود خرافه نیست، حتی یک مسلمان واقعی باید به وجود جن اعتقاد داشته باشد چون در قرآن یک سوره به وصف جن اختصاص دارد. در ایران تحقیقات مفصل دانشگاهی هم در مورد موجودات فراطبیعی انجام می‌شود اما نتیجه‌ای که از این تحقیقات گرفته می‌شود مثلا چنین است: "با توجه به اینکه حضرت علی می‌فرماید از قسمت شکسته ظرف و طرف دستگیره آن آب نخورید زیرا شیطان روی دستگیره و قسمت شکسته می‌نشیند و با توجه به اینکه شیطان از جن است و با توجه به اینکه جای شکسته ظرف و دسته آن محل اجتماع انواع میکروب‌ها است، بعید به نظر نمی رسد که جن و شیطان در مفهوم عام اینگونه موجودات را هم شامل شوند"!
شاید بتوان یکی از علل ترویج خرافات در این سطح در جامعه ایران را دوران هشت ساله ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد به حساب آورد، وقتی رئیس یک دولت و مسئولان آن خودشان متوهم و خرافاتی باشند و به افکار خرافی بها بدهند، مردم هم بیشتر به سوی خرافات کشیده می‌شوند. حسن یوسفی اشکوری در سال 1390 و قبل از پایان دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به تفصیل به این موضوع پرداخته است.
به هر حال علت گرایش به خرافات هر چه باشد، مسئولان حکومت ایران نه تنها تمایلی به مبارزه با آن ندارند بلکه با برگزیدن یک سیستم آموزشی ایدئولوژیک و بها دادن به مفاهیمی مثل دعا، نذر، زیارت و توسل به ائمه برای رفع مشکلات در کتاب‌های درسی و پرداختن به ضد علم در مقابل علم به گسترش خرافات در جامعه دامن می‌زنند. دخالت دادن عوامل ماورایی در زندگی مردم به حدی رسیده است که موضوع افزایش چشمگیر تعداد امامزاده‌ها در دوران پس از انقلاب موضوع شکایتی بوده که حدود دو سال پیش به کمیسیون اصل نود ارجاع داده شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پیر پسر هستید یا پیر دختر؟

ایران وایر , مریم واحدی دهکردی : مالک آرایشگاهی که سال‌ها پدرم می‌رفت، پیرمردی بود ۶۷ ساله، همه مشتری‌ها «آقا پسر» صدایش می‌کردند. از پدرم شنیده بودم که مجرد است. ازدواج نکرده و هروقت هم دراین باره از او سوال می‌کنند بسنده می‌کند به این جمله که: «قسمت نشد!» ولی یکبار که دمی به خمره زده بوده و آخر وقت داشته ریش پدر را می‌زده، سر درد ودلش باز شده که «پدر عشق بسوزه! دلم پیش دختر عموم بود. گفتم برم اجباری و برگردم، مرد بشم و پا پیش بگذارم، تا بیاد اجباری من تموم شه فرستادنش خونه بخت. خودم خبط کردم، باید ندا می‌دادم! به خودش که نمی‌شد حداقل باید به مادرم می‌گفتم دلم با طیبه است.»
آقا پسر بعد از فوت پدر و مادرش تنها در خانه‌ای بالای مغازه‌اش روزگار می‌گذراند در کنار ساحل کارون و اگر مشتری‌هایش نباشند به قول خودش دق بالا می‌آورد. او برای مشتری‌هایش «آقا پسر» است و نه یک «پیر پسر»!
ایران خانم دوست قدیمی خاله‌ام بود. زن آداب‌دان خوش بر و روی ۵٠ ساله‌ای که مجرد بود و با پدر و مادرش زندگی می‌کرد. توی مهمانی‌هایمان فال قهوه می‌گرفت. توی فال قهوه همه ما مجرد‌ها هم شاهزاده‌ای سوار بر اسب سفید می‌دید که بناست بیاید و ما را خوشبخت کند. ایران خانم هرگز ازدواج نکرده بود. گویی در عنفوان جوانی دل در گرو پسری داشته که بدلیل فعالیت سیاسی اعدام می‌شود. او هم دل داده به درس خواندن و کار کردن و یک روزی به خودش آمده که خواهر‌ها و برادر‌هایش همه رفته‌اند سر خانه و زندگی خودشان و او مانده و مادر و پدر ناتوانی که دیگر دلش نیامده ر‌هایشان کند و بروی سیِ خودش. ایران خانم برای همه ما خاله ایران بود، نه «پیردختر» یا «ترشیده!»
بار‌ها پیش آمده که در جمع‌های زنانه، واژه‌هایی شنیده می‌شود برای بیان موقعیت افراد که سرشار است از تحقیر، توهین و بی‌رحمی که از فرط تکرار قبح خود را از دست داده‌اند. انگار در برابر شنیدنشان بی‌حس و کرخت شده‌ایم. گاهی حتی خودمان هم برای ادای منظورمان آن‌ها را بکار می‌بریم. از این فرا‌تر، گاهی این برچسب‌ها از زبان افراد تحصیلکرده، در متن‌های آکادمیک یا تحقیقات دانشگاهی نیز به چشم می‌خورد؛ بی‌اینکه مردم جامعه توجهی به بار منفی و تاثیر نامطلوب آن‌ها بر روان افرادی که مخاطب این واژه‌ها هستند داشته باشند.
چند وقت پیش، به مقاله‌ای برخوردم در باب افزایش سن ازدواج در یکی از خبرگزاری‌های رسمی. عنوان مقاله این بود: «سونامی پیر دختری در راه است» و جناب جامعه‌شناس محترم نیز بار‌ها خانم‌هایی که به گفته‌ای ایشان به تجرد کامل رسیده‌اند – یعنی یائسه شده اند- را پیر دخترانی نامیده بود که طعم شیرین استقلال را نخواهند چشید و به جای علت یابی و ارائه راهکار‌های منطقی، چپ و راست جامعه زن و مرد مجرد را به انواع صفات نامربوط و برچسب‌های توهین آمیز نواخته بود. به واقع چند نفر را می‌شناسید که برای اینکه «پیردختر» خطاب نشوند تن به ازدواج داده‌اند؟ آنهم ازدواج با فردی که از منظر فردی و اجتماعی در اصطلاح هم سنگ و کُفو آن‌ها نبوده است؟ یا زنانی که از هراس «مطلقه» لقب گرفتن رنج یک زندگی بی‌مهر و پر از خشونت و فریاد را تحمل کرده‌اند؟
«سمیه» معلم یک دبیرستان دخترانه است. ۴۰ ساله و مجرد. با ظاهری آراسته و مرتب. می‌گوید بار‌ها شده که وقتی سر کلاس از موضوعی عصبانی شده و برای حل آن ناچار شده که با مسئله جدی برخورد کند پچ پچ دانش آموزانش را شنیده که: «دختره ترشیده! عقده ایه! دنبال بهونه می‌گرده داد بزنه!»
او نه تنها از دست همکاران و دانش آموزانش بلکه از قضاوت‌های اعضای نزدیک خانواده‌اش نیز در این موضوع گلایه دارد: «خیلی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم اگر کسی به هر دلیل ازدواج نکرد آیا سزاوار چنین برخوردی است؟ من جرات ندارم سفر زیارتی بروم! یا چیزی نذر کنم چون می‌شنوم که: خدا کنه بختش باز بشه این طفلی! جرات ندارم گریه کنم چون می‌شنوم: طفلکی گناه داره، نه سر و همسری نه کسی، تنهایی داره دق می‌کنه همسن و سالاش ازدواج کردن. بار‌ها خواسته‌ام مستقل شوم و حتی یک آپارتمان کوچک خریده‌ام اما هر بار که بحثش را پیش کشیده‌ام پدر و مادرم نالان و خشمگین مانع شده‌اند. پدرم می‌گوید: هنوز من نمرده‌ام که تو هر کاری دلت می‌خواهد بکنی! تو دختر این خانه‌ای و هر وقت شوهر کردی می‌توانی بروی خانه خودت!»
واقعیت این است که برخی از این واژه‌ها از ابتدا کارکرد اینچنینی نداشته‌اند. به طور مثال کلمات «پیردختر» یا «پیرپسر» از دعای خیر بزرگتر‌ها برای فرزندان «الهی پیر بشی» برآمده، اما در گذر زمان و دوران معاصر کارکردی متفاوت یافته است. باید پذیرفت که برخی از واژه‌ها به واسطه حساسیت‌های وسواس گونه و با بدبینی‌ها و برداشت‌های سلیقه‌ای افراد به عنوان واژه‌هایی ضد زن نمایش داده شده‌اند اما لایه‌های فراوان و پیچیده زبان فارسی و چاشنی ایجاز و امثالهم می‌تواند منجر به ظهور واژه‌هایی شود که بی‌صدا و در سکوت به برچسب‌های توهین آمیز بدل شوند و از همه چیز اسفبار‌تر این است که گروه های هدف این گونه واژه‌ها، در سکوت به آن‌ها تن می‌دهند.
در وب گردی‌هایم می‌رسم به وبلاگ «یادداشت‌های یک دختر خیلی ترشیده»! نویسنده در بخش بیوگرافی نوشته: «من متولد ۵۵ تهران هستم. طولانی شدن دوران مجردی چیزی نیست که مرا نگران کرده باشد. من آرزو ندارم ازدواج کنم. برای این وبلاگ از اسم «دخترخیلی ترشیده» استفاده کردم تا در کنار استفاده تبلیغاتی از آن، هدف عمده وبلاگ را که صحبت در مورد مسایل و مشکلات مجرد‌ها و متاهل هاست یاد آوری کرده باشم. بعضی‌ها معتقدند این اسم، زشت و توهین آمیز است، این عزیزان باید دقت کنند که مسلما خود من هم به عنوان یک دختر مجرد ازاین اسم دل خوشی ندارم. اما یکی دیگر از اهداف من، همین بود که با استفاده از پارادوکس‌های طنزآمیز، توجه آدم‌ها را به زشتی این واژه جلب کنم تا دختر‌ها دیگر با نگرانی روز افزون به این لغت نگاه نکنند و پسر‌ها هم دیگر یک دختر ازدواج نکرده در سن و سال مرا «از رده خارج و بی‌هنر و افسرده» ندانند. به عبارت دیگر، امیدوارم تلاش کوچکم روزی منجر به حذف واژه زشت خیلی ترشیده _ که نمی‌دانم چرا فقط هم برای دختر‌ها به کار می‌رود! _ از دامنه لغات فارسی شود، کما اینکه تا همین جا هم در وبلاگ من بار منفی دخترانه خود را تا حدود زیادی از دست داده است.»
نمی‌دانم شاید مبارزه منفی در حذف چنین واژه‌ای تاثیر گذار باشد، اما فعلا مهم ترین مبارزه ما یک روش قدیمی و آزاردهنده است: جک ساختن از تراژیک‌ترین و اسفبار‌ترین رویدادها / واژه ها و خندیدن به آن.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
چطور بفهمیم که عاشق شدیم؟

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است. وقتی فردی عاشق می شود، مجموعه ای از واکنش ها در بدن او رخ می دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین کننده بقای گونه انسان هاست.
نشانه های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه ها و تپش قلب.
عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش های فیزیکی خاصی را سبب می شود.
یکی از این مراحل تمایل به برقراری رابطه جنسی است که می تواند به حس وابستگی، رابطه و ازدواج بیانجامد.
هلن فیشر، از دانشگاه راتگرز در نیوجرسی آمریکا که در این زمینه پژوهش کرده است، می گوید که این مراحل لزوما به ترتیب مشخصی اتفاق نمی افتد.
او در گفتگویی با بخش اسپانیایی بی بی سی گفت: شما احساس وابستگی شدیدی به کسی می کنید و ماه ها یا سال ها بعد، اتفاقاتی بین شما می افتد، احساس ها تغییر می کند و ناگهان عاشق آن فرد می شوید.
محققان مجموعه ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می شوند.


مرحله اول: حس جنسی
حس شهوت نتیجه ترشح هورمون های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون ویژه مردان نیست. مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تاثیر عمده‌ای دارد.


مرحله دوم: جذب شدن
این مرحله وقتی است که آدم ها عاشق می شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی کنند. آنها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان های عصبی (neuro-transmitters ) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:

دوپامین: که با مصرف کوکایین و نیکوتین هم می تواند فعال شود.
نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می شود و افزایش آن در بدن می تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.
سروتونین: یکی از مهمترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می تواند ما را به طور موقت به حالت دیوانگی برساند.


مرحله سوم: حس وابستگی
اگر قرار باشد رابطه ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می تواند منجر به تولیدمثل شود.
در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:
وازوپرسین: ماده شیمیایی ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش هایی که روی موش های آفریقایی انجام شده، نشان می دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک های زندگی و کاهش وفاداری می شود.
اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می شود و به خروج شیر از پستان کمک می کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
نگاهی به روانشناسی عشق‌ورزی؛ عشق آسان نمود اول ولی...

احتمالا همه ما یک بار عاشق شده ایم، عاشق شدن به عنوان فرایندی در رشد و تکامل شخصیت مورد نظر قرار گرفته است که در آن تمام توجه، احساسات و عواطف فرد معطوف فرد دیگری می شود و او را به عنوان مظهر عشق و زندگی خود پذیرفته و تمام تلاش خود را برای ربودن دل و رضایت وی به خرج می دهد.


اما ما چرا و چگونه به تیر غیب الهه عشق گرفتار می آییم؟
فرد تصور می کند که فرد مقابل یا حتی فردی که با او در فیس بوک آشنا شده است دقیقا همان کسی است که درناخودآگاهش در جستجوی او بوده است این احساس که این دقیقا همان معبودی است که الگوی ذهنی آن از پیش وجود داشته است سبب می شود تا در یک لحظه فرد احساس کند که عاشق شده است، ترشح هورمون های هیجانی از جمله اکسی توسین در بدن سبب می شود تاحال فرد بلافاصله دگرگون شود، نبضش تندتر می زند، هیجانزده می شود، گفتارش دچار اختلال می شود و بطور خلاصه دست و پایش را گم می کند در چنین حالتی هم خودش و هم معبود فرضی و هم اطرافیان کاملا متوجه اصابت تیر عشق به قلب فرد می شوند.
اگرچه اغلب این هورمونهای هیجانی در نخستین برخوردها ترشح می شوند و حتی تا مدتها نیز همچنان در مواجهه با معشوق فعال باقی می مانند اما هورمون اکسی توسین که به هورمون عشق مشهور شده است از آن میان بیش از همه فعال باقی می ماند، این هورمون سبب می شود تا عاشق از اطمینان و آرامش و اعتماد به نفس قلبی بسیاری برخوردار باشد و حتی اگر فاصله اجتماعی بسیار زیادی با معشوق داشته باشد، باکی از رسیدن به او به دلش راه نمی دهد و همه موانع به نظرش چندان غیر قابل عبور نمی آیند و در واقع برای رسیدن به معشوق حاضر به گذشتن از هر نوع هفت خوانی هست.
نظرسنجی برنامه تلویزیونی شصت دقیقه آمریکا و مجله "ونیتی فر" نشان داده است که ۵۶ درصد جوانان آمریکایی اظهار داشته اند که در همان ثانیه های نخست برخورد با معشوق یک دل نه صد دل عاشق او شده اند، در حالی که فقط حدود ۴۰ درصد گفته اند عاشق شدن در طول چند برخورد متوالی و در طول زمان صورت گرفته است.
اما در ایران با توجه به آموزه های مذهبی و ارزش های مذهبی حاکم بر جامعه به نظر می آید که عشق ورزی و عاشق شدن از الگوهای متعارف و معمول در سایر جوامع پیروی نمی کند. ممنوعیت رسانه ها از پرداختن به آن و همچنین فقدان آموزش خانوادگی و آموزش اجتماعی از طریق الگوهای یادگیری اجتماعی هم سبب شده است تا عشق به رابطه جنسی زودهنگام و موقتی تقلیل یافته و به تکامل و رشد نرسد و به نوعی آنارشی جنسی که ناشی از سرکوب غریزه جنسی و محرومیت ارضای متعارف آن، شکل دهد که تعریف عشق رومانتیک دهه های پیش از حاکمیت جمهوری اسلامی را نزد نسل جوانی که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند دستخوش تغییر شگرفی سازد.
یک مشاور خانواده که در زمینه مسائل خانوادگی، نوجوانان و زناشویی در تهران کار می کند در این زمینه به من گفت: «در ایران به نظر می آید که جوانان تنها به بعد ارضای جنسی توجه نشان می دهند و در اولین فرصت ممکن نیز فارغ می شوند، اصطلاحاتی نظیر سکس پارتنر (شریک جنسی)، عشق ممزوج، دوست اجتماعی یا دوست دختر/ پسر فابریک نشان می دهد که این رفتارها تا چه حد از بهنجاری فاصله گرفته اند و تنها در جهت کسب لذت آنی و لجام گسیخته پیش می رود و در نتیجه برخورد طرفین، سطح انتظارات و اعتماد به یکدیگر سطحی و بحرانی باقی مانده و در مناسبات اجتماعی آتی آنها از جمله ازدواج و یا زندگی مشترک نیز تاثیر می گذارد.»
رابرت استرنبرگ، روانشناسی که در دهه های اخیر در باره روانشناسی عشق مطالعه کرده است معتقد است که عشق دارای سه بعد است:

-ـ صمیمیت: احساس تعلق خاطر، وابستگی، دلتنگی و بی قراری در غیبت یار، آشکار کردن رازها و مخفی نکردن اسرار، بی مرزی و ارتباط دائم.

ـ تمنای جنسی و عاطفی: تحریک جنسی توسط معشوق و لذت بخش بودن هر ارتباط فیزیکی و همچنین تمنای دائم نوازش و توجه توسط معشوق که موجب ارضای کامل و لذتبخش جنسی ـ روانی می شود.

ـ همدلی: همراهی و همنوایی و اشتراک نظر کامل، در کوتاه مدت هر گونه تصمیم و انتخاب فرد منوط به ابراز نظر طرف دیگر می شود و در دراز مدت هر گونه برنامه ریزی برای آینده با مشارکت کامل دو طرف صورت می گیرد.

استرنبرگ می گوید که میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تاثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.
براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته اند:

ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می شود.
ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می شود.
ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه ای خاتمه یابد.
ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولا در ازدواج های از پیش تعیین شده که خانواده ها بر دو طرف تحمیل می کنند رخ می دهد و تنها دارای بعد همدلی است.
ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.
ـ عشق همدلانه: معمولا رابطه ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.
ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولا دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی شود.
ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج بطور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

عاشق شدن معمولا با سه بعد انگیزش جنسی (همراه با ترشح هورمونهای جنسی)، جذابیت و تمرکز بر روی معشوق (همراه با ترشح آدرنالین، دوپامین و سروتونین) و احساس وابستگی مطلق (همراه با ترشح اکسی توسین و واسوپرسین) همراه است و هر گونه ناکامی در برقراری یا تداوم عشق می تواند سلامت روانی و روانی ـ جسمانی فرد را به خطر اندازد. یک مطالعه اخیر در آمریکا نشان داده است که چهل درصد کسانی که دچار شکست عشقی شده اند به افسردگی بالینی گرفتار آمده اند.
عواملی که در تثبیت رابطه عاشقانه نقش اساسی را ایفاء می کنند از نظر این روانشناسان عبارت بوده اند از: تفکر مثبت در باره شریک زندگی یا معشوق، احساس تعلق به زوج در هنگام دوری، اولویت دادن به فکر کردن به زوج به جای سایر امور، سپری کردن اوقات با یکدیگر و هیجان بخشی به آن، ابراز عشق با نوازش، بوسیدن و رابطه جنسی دائمی، تحریک شدن با کوچکترین تماس بدنی یا اشاره زوج، رابطه جنسی لذتبخش، احساس خوشبختی و خوشحالی، نیاز به دانستن جزییات زندگی زوج، فکر کردن دائمی به زوج و پردازش آن و سرانجام لذت بردن از زندگی.
عاشقی رخدادی است که باید با چشمان باز با آن مواجهه شد، به قول شاعر: بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
ینگه دنیا: بخت یابی، بیرون از خانه بخت

اگر امروز جوانی آمریکایی از خودش بپرسد: "نیمه گمشده من، چه کسی می‌تونه باشه؟" و بعد لیستی بلند بالا از صفات این محبوب داشته باشد، از جمله اینکه دست کم او را جزیی از وجود خود بداند‍، احتمالا برای یافتن جواب این سوال از نسل قبلی تلاش بیشتری خواهد کرد.
جوان امروزی در آمریکا، ازدواج کردن را وظیفه خود نمی‌داند که مجبور باشد تا یک سن مشخص آن را انجام دهد. آنها حالا ترجیح می‌دهند منتظر پیدا شدن آن نیمه گم شده باشند و تا وقتی که طرف پیدا نشده، به دنبال ساختن آینده تک نفری خود باشند.
نظرسنجی‌های انجام شده نشان می‌دهد که جوانان آمریکایی در حال حاضر کارهای دیگری را بر ازدواج مقدم می‌دانند. مثلا درس خواندن. مثلا پیدا کردن یک شغل درست و حسابی. یا تجربه زندگی در شهرهای بزرگ آمریکا و جهانگردی.
از نتایج این نظرسنجی مثلا اینکه ۹۰ درصد از جوانان ترجیحشان بر این است که پیش از پایان دوره تحصیل خود ازدواج نکنند.
یا مثلا ۹۱ درصد ترجیح می‌دهند تا زمانی که استقلال مالی ندارند، طرف ازدواج نروند.
کریستال، دختری است که در ویریجینیا زندگی می‌کند. او با دوست پسرش همخانه است و یکی از آن ۹۱ درصد است.
می‌گوید دوستی صمیمی را بر سر مسائل مالی از دست داده و نمی‌خواهد دوست پسرش را به همین دلیل از دست بدهد.
با اینکه می‌گوید دوست پسرش خانه، دو اتومبیل و شغل خوبی دارد و از اینکه دارایی‌اش را با او قسمت کند هم راضی است.
یکی از دلایل این موضوع استقلال مالی برای زنان است که از جمله جنبش‌های فمینیستی در آمریکا مشوق آن بوده اند.
مسئله هم فقط شغل مناسب نیست، زنان امروزی، مثلا کریستال، ترجیح می‌دهد در شغلشان جا بیافتند و اگر لازم شد، برای شغلشان به شهر و کشوری دیگر بروند و پا بند شوهر و خانه نباشند.
از آنجا که بچه‌دار شدن، بیشتر زندگی زنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد بسیاری از زنان سعی می‌کنند مسئولیت بچه‌دار شدن را هم به عقب بیاندزاند.
به تازگی تعدادی از شرکت‌های بزرگ در آمریکا، مانند اپل و فیس‌بوک این امکان را به کارمندان زن می‌دهند که در صورت تمایل، تخمک‌های خود را منجمد کرده و نگه دارند تا زمانی دیرتر بچه‌دار شوند. به این ترتیب این شرکت‌ها می‌گویند که به زنان کمک می‌کنند در جامعه حضور قوی‌تری داشته باشند.
کریستال البته تکلیف خود را روشن کرده و می‌گوید که اصلا قصد ندارد بچه‌دار شود.
نظرات کریستال در بسیاری موارد با مادرش فرق دارد. مادر او در بسیاری از مسائل اجتماعی محافظه‌کار است و به دستورات دینی عمل می‌کند.
مادرش کاتولیک است و بسیار معتقد. او خیلی مشخص، به کریستال و دوست پسرش گفته که از هم‌خانه بودن آنها خشنود نیست و تاکید کرده که از نظر او جوانان نباید پیش از ازدواج با هم در یک خانه زندگی کنند.
اما نسل جدید آمریکایی‌ها نسبت به نسل قبل، کمتر مذهبی هستند و برایشان زندگی مشترک بدون عقد رسمی یا مذهبی کاری نکوهیده‌ نیست.
کلی، دوست صمیمی کریستال، که در روز ولنتاین همین سال ازدواج کرد، حدود دو سال و نیم با دوست پسرش (که حالا شوهرش شده) زندگی کرده بود.
کلی می‌گوید اتفاقا دوره خوبی را گذرانده، برای اینکه به زبان مشترک رسیدند و از اینکه می‌توانند با هم زیر یک سقف زندگی کنند مطمئن شدند.
دیوید، دوست پسر سابق و شوهر فعلی‌اش هم می‌گوید کلی دختر مورد علاقه‌اش هست و با حلقه یا بدون حلقه، با ثبت در دفتر یا بدون آن هم دلش می‌خواهد با او زندگی کند و ازدواج برایش چندان مهم نبوده.
او می‌گوید که فقط "احساس" کرده این کار درستی است و باید آن را انجام دهد.
زندگی مشترک بدون ازدواج، گاهی به ازدواج ختم می‌شود و گاهی نمی‌شود.
گاهی دو طرف به این نتیجه می‌رسند که "نیمه گم شده" آنها در خانه است و بی‌خود گرد جهان می‌گردند و گاهی هم متوجه می‌شوند که نه. باید رفت و او را یافت.
حتی اگر به قول آن شعری که اردلان سرفراز سروده و گوگوش خوانده، "جاده جستجوها" او را "تا قیامت" بکشاند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
ذهن یک متجاوز چگونه کار می‌کند؟

ترکیه در روزهای گذشته شاهد اعتراضات پر سر و صدای زنان و دختران جوان از همه گروه‌های سنی بوده است. دلیل این اعتراضات تجاوز و سپس قتل اوزگه جان اصلان، یک دانشجوی ۲۰ ساله بود.
راهپیمایی‌های اعتراض آمیز گسترده ‌ای در سراسر ترکیه سازمان یافت و هشتگ نام این دختر بیش از ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار بار به کار رفت. ولی شبکه‌های اجتماعی همچنین شاهد رونق هشتگ‌های دیگری هم بود، مربوط به زنانی که از تجربیات خود از بدرفتاری جنسی و تجاوز سخن گفته بودند.
هم‌زمان با بلند شدن صدای اعتراض زنان ترکیه به تجاوز و آزار جنسی، ما از پروفسور شاعقه یوکسل، روانشناس در استانبول، پرسیدیم ذهن افراد تجاوزگر چگونه کار می‌کند.



چرا مردها تجاوز می‌کنند؟ چه چیزی فرد متجاوز را تحریک به این کار می‌کند؟
چرا مردها تجاوز می کنند؟ کاملاً اشتباه است که فکر کنیم مردها در نتیجه مقتضیات هورمونی خود تجاوز می‌کنند. یک مرد در خیابان، درجا به یک زن تجاوز نمی‌کند. آنها می‌دانند این کار صحیح نیست، تمایل به انجام آن بصورت مخفیانه پیدا می‌کنند، به دور از انظار عمومی.
تجاوز یک عمل جنسی نیست. تجاوز نوعی تهاجم است. هدف آن پیروزی است. موضوع به چنگ آوردن یک شی است – و در اینجا زن آن شی است – موضوع قدرت یک نفر است و ممکن است افرادی وجود داشته باشند که از چنین چیزی لذت می‌برند.
تجاوز بعنوان قبیح ترین رفتار شناخته می شود، درست است، ولی این تنها عمل متجاوزانه ای نیست که مردها انجام می‌دهند.
هنگامی که خشونت روانی، خشونت فیزیکی، خشونت مالی، بی اعتنایی به حقوق زنان و تبعیض علیه آن‌ها، همگی مجاز شمرده و عادی جلوه داده می‌شود، تجاوز نیز اتفاق می‌افتد.


آیا نحوه تربیت در دوران کودکی در رفتار سال‌های بعد فرد متجاوز تاثیرگذار است؟
در فرهنگ ما کودکان بر اساس ارزش‌ها و قدرت قالب مردها تربیت می‌شوند. یک مادر یاد گرفته‌ که رفتارش با شوهرش متفاوت باشد و از حاکمیت مقتدرانه او اطاعت کند.
بنابراین او همین رفتار را در برابر پسر و دختر خود منعکس می‌کند. می‌دانیم دخترانی که مادرشان در معرض خشونت خانگی بوده، بیشتر احتمال دارد که خود نیز در روابط یا ازدواجشان خشونت را تجربه کنند.
مردانی که مادرانشان از پدرانشان کتک می‌خورده اند، تمایل بیشتری به انجام رفتارهای خشونت آمیز در روابطشان دارند. دخترها و پسرها بر اساس نحوه رفتار پدر با مادرشان، خود را در جامعه تعریف می‌کنند.
شاید بگویید که این یک مشکل جهانی است و الگوهای مشابهی را می‌توان در سراسر دنیا دید. ولی مقابله با آن در هر جای دنیا فرق می‌کند. آموزش زن‌ها (در ترکیه) معمولاً سطح پایین‌تری از مردها دارد. ولی سیاستمداران بارها تأکید کرده‌اند که زن و مرد با هم مساوی نیستند.


با مردی که به داشتن چنین تمایلاتی اعتراف می‌کند و خواهان کمک است چه باید کرد؟
اگر خود او نپذیرد که کارهایش اشتباه است و مسئولیت آن را بر عهده بگیرد، هیچ‌کس نمی‌تواند به او کمک کند. اگر او بعد از اینکه دستگیر شد ادعا کند که قصد انجام این کار را نداشته، این باعث تغییر در رفتار او نخواهد شد.
تعداد مردانی که این تمایل را در خود تشخیص می‌دهند و قبل از به دام افتادن، تقاضای کمک می‌کنند، بسیار اندک است.
راهی که باید در پیش گرفت این است که مردانی را که مرتکب جرایم جنسی می‌شوند در طول دوره محکومیت، مورد بازپروری نیز قرار بدهیم. در حال حاضر در ترکیه واقعاً این امکان وجود ندارد. هر فرد باید حق بازپروری و درمان را داشته باشد.
برنامه‌های گوناگون برای بازپروری متجاوزان جنسی در سر تا سر دنیا وجود دارد. خطر ارتکاب دوباره جرم در میان شرکت کنندگان در این برنامه‌ها، بسیار کمتر از کسانی است که فقط به زندان رفته‌اند. این برنامه‌ها به طور خاص در مورد متجاوزان نوجوان بسیار مفید است.
می‌خواهم به یکی دیگر از نکات مطرح در این بحث نیز اشاره کنم. برخی از این صحبت می‌کنند باید متجاوزان جنسی را عقیم سازی کرد، یا عده دیگری خواهان احیای مجازات اعدام در این زمینه هستند. مجازات اعدام انسانی نیست. ما به خوبی می‌دانیم که در ایالات متحده نرخ جرم و جنایت به هیچ وجه در ایالت هایی که مجازات اعدام در آنها اجرا می‌شود، پایین‌تر نیست.
اینها راهکارهای پیشگیرانه نیستند. اینها افرادی در مسندهای بالا هستند که می‌خواهند صدای مردم را ساکت کنند. بعد از هر پرونده جنجال برانگیز تجاوز، این‌گونه شعارها را می‌شنویم. ما در اینجا به دنبال انتقام نیستیم. هدف ما رسیدن به جامعه‌ای است که در آن، تا جای ممکن، از تجاوز و سو استفاده جنسی خبری نباشد.


یک زن قربانی تجاوز جنسی (از هر سنی) – اگر شجاعت بلند کردن صدایش را داشته باشد – چه می‌تواند بکند؟
در جوامع یا فرهنگ‌هایی که مسایل جنسی در آن تابو به حساب می‌آید و روابط جنسی پیش از ازدواج در آن محکوم است، موارد تجاوز جنسی تقریباً هیچ گاه توسط قربانیان گزارش نمی‌شود.
فرد متجاوز به خوبی از این موضوع آگاه است و ممکن است قربانی را تهدید کند که به خانواده او خواهد گفت که چه اتفاقی افتاده است. او از این طریق می‌تواند به رفتارهای غیرقانونی خود ادامه بدهد. او حتی ممکن است به تهدید فرد ادامه بدهد و بگذارد دوستانش نیز او را مورد سو استفاده جنسی قرار دهند.
البته زنان قربانی تجاوز می‌توانند مسیر قانونی را در پیش بگیرند – آنها می‌توانند از کمک روانشناسان و مددکاران اجتماعی بهره بگیرند. آنها می‌توانند با دوستان نزدیک و معتمدشان صحبت کنند. روش بهبود و بازیابی از تجاوز جنسی، قطعاً ساکت ماندن در مورد آن نیست.
تجاوز جنسی می‌تواند به مشکلات فیزیکی، بیماری‌های مقاربتی و باردار شدن بیانجامد. بنابراین حیاتی است که زنان قربانی تجاوز خیلی سریع معاینه شده و اقدام‌های لازم در مورد آنها انجام بگیرد.
ممکن است مشکلات کوتاه یا بلند مدت بوجود بیایند و برای مدتی پس از تجاوز، باید به این مسائل رسیدگی شود. در حالت ایده‌آل، خوب است مراکزی وجود داشته باشد که کمک‌های مورد نیاز قربانیان تجاوز را در یک جا و بدون اتلاف وقت در اختیار این افراد قرار دهد.
همچنین مردی که شریک زندگی‌اش مورد تجاوز قرار گرفته است نیز شرایط سختی را تجربه می‌کند و به او نیز باید از نظر روان‌شناسی و اجتماعی کمک شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
حمایت روحی از بیمار سرطانی به چه معناست؟

نزدیک به صد سال پیش مدرس برجسته طب در دانشگاه هاروارد، فرانسیس پیبادی، اعتقاد داشت که "راز و رمز مراقبت از بیمار، مراقبت از بیمار است"؛ به‌رغم تغییر درمان‌های طبی در طول زمان این گفته هنوز درست است و احساسات و عواطف آدمی همیشگی، جهانی و تغییرناپذیر مانده است . ائتلاف اروپایی بیماران سرطانی که در چهل و یک کشور جهان دارای بیش از سیصد گروه درمانی برای این بیماران است، سه مورد را به عنوان چکیده اصلی خواسته‌های بیماران معرفی کرده است:

هیچ چیز را درباره بیمار بدون او انجام ندهید
فرد را به عنوان فرد نه به عنوان بیمار ببینید
بیمار را در درمان مشارکت دهید


علامت حیاتی ششم
در بسیاری از کشورها، برای دشواری‌های عاطفی و سلامت روانی تمام بیماران سرطانی، برنامه غربالگری بیمار محور به عنوان استاندارد جدید درمان پیشنهاد شده است. در استاندارد جدید، سختی عاطفی (Emotional Distress) به عنوان علامت حیاتی ششم، در کنار نبض، فشار خون، دمای بدن، تنفس و درد ارزیابی می‌شود.
در سیر بیماری، آسیب‌پذیری افراد در برابر سختی‌های عاطفی تغییر می‌کند؛ یافتن علامت مشکوک، انجام آزمایش‌های تشخیصی، دانستن نتایج، انتظار برای شروع درمان، تغییر نوع درمان، پایان درمان، ترخیص از بیمارستان، زندگی و بقا پس از معالجه، پیگیری‌های بعدی، دوره احتمالی عود بیماری و مواجهه با مرگ، هر کدام بیمار را با شرایط عاطفی متفاوتی مواجه می‌کند.
بعلاوه زمینه قبلی بیماری‌های اعصاب و روان مانند افسردگی، اضطراب، وابستگی به مواد، اختلالات شناختی و مشکلات اجتماعی مانند هزینه‌های مالی، تنهایی و مشکل در روابط خانوادگی آسیب پذیری افراد را افزایش می‌دهند.


گفتن "خبر بد"
در بهترین شرایط، پزشک متخصص و تیم درمانی پیش از دیگران به نتایج بررسی‌های تشخیصی دسترسی و وظیفه انتقال مستقیم اطلاعات را به بیمار به عهده دارند. تیم‌های درمانی آموزش‌های ویژه می‌بینند تا از عهده این امر دشوار برآیند و ضمن مشارکت دادن بیمار در تصمیم‌گیری، به افزایش امیدواری وی کمک کنند، از سردرگمی درباره نتایج درمان کم کنند و کنترل درد و انگیزه او را برای همکاری در درمان بالا ببرند.
خبر بد هر نوع اطلاعاتی است که به طور جدی و منفی نظر یک فرد را نسبت به آینده‌اش تغییر بدهد. اینکه آیا آن خبر واقعاً بد است یا خیر، فقط به تشخیص شنونده بستگی دارد نه گوینده خبر. برای مثال، بیمار و اعضای خانواده ممکن است نسبت به شنیدن یک خبر، به شکل‌های مختلف واکنش نشان دهند که گاهی باعث تعجب دیگران می‌شود. هر خبری درباره تشخیص، عود و پیشرفت بیماری، شانس بهبودی و بقا و عوارض درمانی می‌تواند بالقوه یک خبر بد باشد.


پروتکل SPIKES شش قدم اساسی را به تیم‌های درمانی پیشنهاد می‌دهد که به ارتباط با بیمار کمک شایانی می‌کند.
فراهم کردن شرایط مناسب برای گفتن خبر بد، مثلاً به جای استفاده از تلفن یا ایمیل، حتماً این کار در ملاقات رودررو انجام و از پنهان کردن اطلاعات از بیمار و گفتگوی تنها با اطرافیان پرهیز شود.
ارزیابی آگاهی بیمار از وضعیتش؛ پیش از هر سخنی، گوینده خبر باید در ذهن خود این آمادگی را ایجاد کند که چه اطلاعاتی را به دیگری منتقل می‌کند. از آن شخص بپرسد که از قبل چه می‌داند و چقدر تمایل دارد که بداند.
دعوت بیمار به مشارکت در گفتگو؛ پرهیز از گفتگو در چنین شرایطی، یک مکانیسم دفاعی شناخته شده روانشناختی است، باید فعالانه گفتگوی با بیمار را تسهیل کرد.
دادن اطلاعات به بیمار به روشی قابل درک، مثلاً استفاده از ابزارهای آموزشی مانند تصاویر یا نقاشی، نشان دادن انعطاف بسته به نیاز بیمار برای ارائه شفاهی یا کتبی اطلاعات، با جزئیات کم یا زیاد
واکنش مناسب عاطفی به احساسات بیمار
ارائه خلاصه‌ای از اطلاعات ارائه شده و راهکارها در پایان

با این وجود، ممکن است در بعضی شرایط، بیمار از دیگران هم اطلاعاتی دریافت کند، مثلا تکنسین آزمایشگاه، یک دانشجوی آشنا یا اعضای خانواده ممکن است اولین کسانی باشند که جواب یک آزمایش را ببینند و بیمار مضطرب به اصرار از آنان تقاضای راهنمایی کند. بنابراین برای همه ضروری است که بدانند چطور در این وضعیت، استرس روانی فرد را افزایش ندهند.


واکنش به خبر بد
از لحظه دریافت خبر، ذهن شنونده درگیر فرایندی می‌شود که معمولاً با شوک و انکار آغاز می‌شود و بتدریج تبدیل به عصبانیت و افسردگی شده و پس از چانه‌زنی‌های ذهنی یا کلامی، سرانجام منتهی به پذیرش، کنار آمدن با شرایط و یافتن راه حل مناسب می‌شود.
سرعت این فرایند در همه یکسان نیست و گاهی افراد احتیاج به کمک درمانگر برای عبور از این مراحل دارند. بعلاوه در هر مرحله میزان تطبیق فرد با نیازهای درمانی‌اش متفاوت است، مثلاً طولانی شدن فرایند پذیرش بیماری ممکن است باعث هدر رفتن زمان و به خطر افتادن سیر درمان شود. همچنین ناهماهنگی در سرعت گذر از مراحل واکنش به خبر بد، می‌تواند اطرافیان بیمار را از هم جدا کند و هر یک را در مرحله متفاوتی قرار دهد، مثلاً در شرایطی که خود بیمار آماده پذیرش و حرکت به سوی تصمیم‌گیری برای درمان شده، همسرش هنوز علائم افسردگی نشان بدهد یا والدینش هنوز در شوک خبر باشند، بنابراین آگاهی از این تفاوت‌ها به ایجاد ارتباط موثرتر و گفتگوهای مفیدتر کمک می‌کند.
ذهن افراد در هر یک از مراحل واکنش به خبر بد، مستعد تجربه افکاری است که به خودی خود به ذهن راه می‌یابند و ممکن است نه کمک کننده باشند نه منعکس کننده واقعیت‌های زندگی. این نوع افکار که در درمان‌های شناختی-رفتاری به دقت ارزیابی می‌شوند، به افکار خودکار منفی (negative automatic thought) مشهورند. شدت این نوع افکار در افرادی که زمینه بیماری‌های اعصاب و روان دارند دو چندان می‌شود و پیشرفت درمان را به مخاطره جدی می‌اندازد.


نقش بیمار
بیماری به فرد نقشی را واگذار می‌کند که یک طرف آن دریافت همدردی و احترام دیگران است و طرف دیگرش مسئولیت‌پذیری برای انجام دادن تمام آن چیزهایی است که به بهبودی او کمک می‌کند؛ مثلاً به فرد اجازه مرخصی استعلاجی می‌دهند، نقش‌های اجتماعی او را محدود می‌کنند و از وی انتظار مراعات دستورهای پزشکی را دارند.
تعادل در نقش بیماری و پذیرش آن، به بیمار این امکان اساسی را می‌دهد که از بیماری عبور کند و آن را قسمتی از تجربه زندگی‌اش ببیند، اما گاهی بعضی از بیماران این تعادل را از دست می‌دهند، از قبول مسئولیت برای بهبودی شانه خالی می‌کنند و در عوض به جای بیمار، خود را قربانی می‌بینند یا برعکس خود را در نقش قهرمانی تصور می‌کنند که باید خودش را انکار کند و فقط به فکر دیگران باشد یا گاهی به سرزنش اطرافیان خود می‌پردازند و تا حد زور گویی و کنترل دیگران پیش می‌روند، گویی بیماری به ابزار قدرتی بدل می‌شود تا با آن قدرت خود را در میان دیگران تقویت کنند.


نقش خانواده
سرطان از جمله بیماری‌هایی است که نه تنها فرد بلکه تمام افراد پیرامونش را تحت تاثیر قرار می‌دهد و ممکن است پس از بروز بیماری، تظاهرات ثانویه‌ای در اطرافیان بیمار دیده شود، مثلاً اطرافیان دچار اضطراب یا وسواس شده و به دنبال آزمایش‌های مکرر طبی باشند و هر علامت جزئی را به سرطان تعبیر کنند.
اعضای خانواده بیمار هر یک بسته به توانایی عاطفی خود رفتارهایی را بروز می‌دهند که برایند همه آن رفتار ها را شاید بتوان به واکنش خانواده نسبت به آن بیماری تعبیر کرد.
خانواده هایی که ارتباط موثر با یکدیگر داشته‌اند در کمک به بیمار موفق‌ترند و مانع انزوا و احساس تنهایی بیمار می‌شوند و با تقسیم وظایف مراقبتی، خستگی اقوام درجه یک را کمتر کرده و در مراحل دشوار سیر بیماری، برای بیمار آرامش بیشتری فراهم می‌کنند.
برخی از واکنش‌های بعضی از خانواده‌ها که بر اساس فرهنگ خانواده و به طور ناخودآگاه ممکن است بروز کنند، کمک کننده نیستند از جمله:

وحشت بیش از حد که مانع کمک شود یا بیماری به چشم فاجعه دیده شود
جابجایی نقش‌ها، گاهی خود بیمار باید به اطرافیان نگرانش روحیه و دلداری بدهد
بعضی به هر قیمتی سعی در انکار یا کم اهمیت جلوه دادن بیماری می‌کنند ، مثلاً به علت وحشت از بیماری
در بعضی، کمک خواستن برای درد و مشکلات کاری زشت تلقی شده و افراد برای استقلال تلاش می‌کنند
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 22 از 24:  « پیشین  1  ...  21  22  23  24  پسین » 
علم و دانش

Psychology Topics | مبحث روانشناسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA