یک محقق ایرانی-ایتالیایی دوربینی مینیاتوری را تکمیل کرده که نظیر یک قرص بلعیده میشود و با کنترل از راه دور از بخش هایی که پزشکان در نظر دارند عکسبرداری میکندیک محقق ایرانی-ایتالیایی دوربینی مینیاتوری را تکمیل کرده که نظیر یک قرص بلعیده میشود و با کنترل از راه دور از بخش هایی که پزشکان در نظر دارند عکسبرداری میکند.دوربین های کوچکی که تاکنون برای عکسبرداری از معده و روده طراحی و ساخته شدهاند قابل کنترل نیستند و همراه مواد غذایی که به درون معده سرازیر و به هر طرف رانده و در آخر از طریق روده بزرگ دفع میشوند.اما خانم ” آریانا منسیاسی” از مدرسه مطالعات پیشرفته “سنت آنا” در شهر پیزا در ایتالیا روبات کوچکی به شکل یک کپسول با شش پا ساخته که در انتهای هر یک از آنها یک قلاب کوچک قرار دارد. این قلابها برای جلوگیری از لغزیدن دوربین در جدار معده به کار میروند.از آنجا که این قلابها بسیار کوچک هستند حرکت آنها بر روی جدار معده یا روده آسیبی به بافتهای بدن وارد نمیآورد.در هر نقطه که پزشک از طریق کنترل راه دور به روبات اطلاع دهد، روبات دو میله به طول پنج میلی متر از دو طرف بدنه خود خارج میکند و با انها نظیر لنگر در همان نقطه روی معده ثابت باقی میماند.قدرت لنگرها در حدی است که مانع از به حرکت در آمدن روبات به همراه بقیه محتویات معده میشود.به گفته منسیاسی حضور این روبات در درون معده به مراتب کمتر از ورود لوله کولونوسکوپی یا گاستروسکوپی برای شخص ناراحتی ایجاد میکند.این پژوهشگر به اتفاق همکارانش روبات تازه را در درون معده خوکها آزمایش کردهاند و به نتایج مثبتی دست یافتهاند و اکنون امیدوارند این دستگاه را در بدن افراد داوطلب نیز آزمایش کنند.
تصویر عشق در قاب کودکیپرورش احساس عشق و محبت در کودکان و هدایت آنها به سوی مبدل شدن به انسانی که نیازهای عاطفی خود و دیگران را به درستی بشناسد، جزو خطیرترین وظایف والدین است. در کانون خانواده است که یک کودک می آموزد چگونه دوست بدارد و اگر این آموزش به شکل صحیح صورت بگیرد، آمار مجرمانی که به علت برخوردار نشدن از محبت در خردسالی، دچار اختلالات حاد روانی شده و دست به جرم و جنایت می زنند، در جوامع کاهش چشمگیری پیدا می کند. بر همین اساس، گفت وگوی مستقیمی با دکتر «هیو کاسفیلد» فوق تخصص روانپزشکی کودک در استرالیا صورت گرفت تا بار دیگر اهمیت آموزش ابراز صحیح احساسات به کودک، به خانواده ها یادآوری شود.● از دید شما عشق برای یک کودک به چه معناست؟▪ در حقیقت معنا، شدت و درصد بلوغ عشق ارتباط مستقیم با سن فرد و جایگاه اجتماعی او دارد. برای یک نوزاد و یک کودک خردسال، عشق به شکل لبخند والدین و ادای واکنش در برابر حرکات و حمایت آنهاست. یک کودک در سنین مدرسه، عشق را به صورت انتخاب یک فرد به عنوان دوست صمیمی و شریک کردن او در علایق خود نشان می دهد. در سنین نوجوانی این احساس با انتخاب یک چهره معروف فرهنگی یا ورزشی به عنوان قهرمان و شبیه سازی حرکات او بروز می یابد. یک جوان عشق را به صورت انتخاب فردی با ویژگی های خاص برای ازدواج و همراهی با وی به عنوان شریک زندگی ابراز می کند و برای یک فرد متأهل که در میانسالی به سر می برد، عشق به معنای تقسیم احساسات، نه تنها با همسر، بلکه با فرزندان و حمایت از آنها و برآورده کردن نیازهای زندگی شان است. به همین خاطر همواره باید در تعریف عشق، سن فرد و نیازهای او را نیز در نظر گرفت.● حس دوست داشتن و دوست داشته شدن، چگونه از والدین به کودکان منتقل می شود؟▪ در جریان یک زندگی خانوادگی، به علت تماس دائم کودک با والدین، وی شروع به شبیه سازی رفتار آنها می کند. اگر وی در خانواده ای قرار داشته باشد که اعضای آن برای یکدیگر احترام قائلند و محبتشان به یکدیگر را به راحتی ابراز می کنند، کودک می آموزد که بدون ترس احساسات خود را به شکل مثبت بروز دهد و آنها را مخفی نکند. اما خانواده های پرتنش که در آنها زوجین نسبت به یکدیگر و احساساتشان بی تفاوت و حتی گاهی خشن برخورد می کنند، کودک نمی تواند درک صحیحی از عشق داشته باشد. وی در چنین خانواده ای می آموزد تا احساسات خود را بیان نکند و در آینده زمانی که وارد اجتماع شد، به دنبال عشق می گردد تا نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن را در این خانواده بزرگتر تجربه کند. اما باید به یاد داشت چنین افرادی اغلب توانایی تشخیص عشق صحیح و سالم را نداشته و درگیر موقعیت های نادرست می شوند.● چگونه می توان عشق را به شکل صحیح به کودک آموخت؟▪ به یقین می توانم بگویم اولین قدم آموزش عشق به کودک، آموزش اعتماد به نفس و احترام به خود است. اگر کودک، خود را به شکل صحیح دوست نداشته باشد و شخصیت وابسته ای نیز کسب کند، هرگز نمی تواند عشق را از سوی دیگران پذیرا باشد و در مقابل آن ابراز کند. والدین باید قادر باشند به کودک خود بیاموزند که هر فرد به عنوان یک انسان شخصیت مستقل و ممتازی دارد و لایق دوست داشته شدن است. دومین قدم آشنا کردن با حقوق فردی و نیازهای شخصی اش است. کودکی که درک درستی از نیازها و حقوق خود ندارد، قادر نیست راه حلی برای برآورده کردن آنها بیابد. پس به اطرافیان وابسته می شود و در آینده نیز نمی تواند بین عشق و وابستگی تفاوتی قائل شود. گام بعدی در آموزش عشق به کودک سیراب کردن نیازهای عاطفی و توجه داشتن به اوست. این قدم اگر درست برداشته شود فردی سالم، عاری از هر گونه کمبود عاطفی از خانه وارد جامعه می شود اما اگر این دوست داشتن و توجه، بیش از حد و به شکل نادرست ابراز شود، فرد مبدل به شخصیتی می شود که از همه انتظار توجه دائمی دارد و براساس آموخته های زمان کودکی، نیازی به ابراز احساسات در خود نمی بیند زیرا والدین این جریان احساسی را برای او روشن نکرده و جایگاه هر شخص در روابط متقابل را به او آموزش نداده اند.● گام آخر در آموزش عشق به کودک، از نظر شما کدام است؟▪ ابراز احساس کودکان را جدی بگیرید. از محبت آنها قدردانی کنید و نشان دهید چقدر از این احساس وی خرسند هستید. کودکی که از سنین خردسالی شاهد بازخورد مثبت عاطفی از سوی اطرافیان خود است، چنین دیدی را نیز در زمان بزرگسالی و بلوغ از یاد نمی برد و قادر خواهد بود تا در اطراف خود عشق سالم را از احساسات نادرست تشخیص دهد. مهمترین اثر تربیت عاطفی کودکان همین است!● لطفاً درخصوص تأثیر این نوع تربیت فرزند در جامعه نیز توضیح دهید؟▪ زمانی که شخص در خانواده خود محبت کردن را به عنوان رکن اساسی رفتار با سایرین آموخت، قطعاً در جامعه در هر موقعیتی که قرار بگیرد، رفتاری غیر از این نیز با اطرافیان خود نخواهد داشت. در نتیجه در محیطی که چنین فردی مشغول فعالیت باشد، تنش، برخوردهای خشن و پایمال کردن حقوق شخصی افراد تا حد زیادی کاهش می یابد. حال تصور کنید ۵۰ درصد افراد اجتماع چنین رویه ای در زندگی خود داشته باشند، آیا جرم و خلاف در چنین اجتماعی می تواند دوام داشته باشدپس به راحتی می توان نتیجه گرفت آموزش عشق به یک کودک خردسال، به مراتب تأثیری فراتر از محیط کوچک خانواده دارد. اگر به آینده اجتماع خود علاقه مند هستیم، در تربیت فرزندانمان اهمال نورزیم!
لزوم آماده کردن نوآموزان از نظر روحی پیش از ورود به مدرسهکارشناسان به والدین توصیه می کنند: از اکنون نوآموزان را برای رفتن به مدرسه و پذیرش محیط مدرسه آماده کنند.به گزارش شبکه خبر، نتیجه تحقیقی جدید نشان می دهد: دست کم ۱۵ درصد نوآموزان پیش از ورود به مدرسه ، به برخی اختلالات روحی ازجمله افسردگی و اضطراب دچار می شوند.بر اساس این تحقیق ، این اختلالات در کودکانی که مادرانشان نیز افسرده اند ، به مراتب بیش از دیگران رخ می دهد.ازآنجا که افسردگی و اضطراب از عوامل کاهش یادگیری در کودکان است ، به والدین توصیه می شود در صورت بروز این مشکلات در فرزندانشان ، با مراجعه به روانپزشک برای درمان این عوارض بکوشند .===================================ایجاد تغییرات جزیی در زندگی، آستانه تحمل استرس را بالا می بردبه گفته یک روانپزشک با ایجاد تغییراتی جزیی در زندگی و الگوی رفتاری، می توان آستانه تحمل افراد را نسبت به بسیاری از استرس ها و اضطراب ها بالا برد. دکتر "بهزاد قربانی" روز چهارشنبه در این خصوص در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا گفت: با مدیریت استرس به معنی کاهش فشار های بیرونی و ایجاد تغییر و تحولاتی اندک در زندگی می توان آستانه تحمل افراد را در برابر استرس بالا برد.وی افزود: منظور از مدیریت استرس به عنوان بحثی جدید در برخورد با این مشکل، از بین بردن کامل عوامل تنش زای بیرونی نیست.قربانی گفت: در مدیریت استرس فرد باید تلاش کند عوامل ایجاد کننده استرس را کاهش دهد و تا حد امکان در برخورد با استرس تحمل داشته باشد.عضو هیات علمی پژوهشگاه فناوری های نوین پزشکی (ابن سینا) گفت: با تغییر در نحوه تفکر و نوع نگرش و عادت ها و تغییرات جزیی رفتاری به صورت تنظیم وقت و استفاده درست از زمان می توان استرس را کاهش داد.وی خاطر نشان کرد: عوامل بیرونی ایجاد کننده استرس می تواند مسایل شغلی، خانوادگی ، نحوه رانندگی و...را دربربگیرد.قربانی گفت: به عنوان مثال افرادی که به هنگام رانندگی شتاب بیشتری دارند این شتاب باعث استرس می شود و معمولا پیشنهادی که به این افراد می شود این است که برای از بین بردن استرس ، به جای شتاب سعی کنند به عنوان یک تفریح و سرگرمی لذت بخش همراه با آرامش رانندگی کنند.این متخصص روانپزشکی با بیان اینکه بسیاری از تنش و استرس های زندگی های شخصی ناشی از سخت گیری های بی مورد و عدم انعطاف است، افزود: این درحالی است که همین استرس ها و تنش های طولانی مدت در زندگی مشترک را می توان با نپرداختن به جزییات و انعطاف پذیری و گوش دادن به طرف مقابل رفع کرد.عضو هیات علمی پژوهشگاه ابن سینا با اشاره به اینکه یکی از موارد ایجاد استرس در بیشتر افراد دیر رسیدن و از دست دادن زمان است گفت: با تغییر در الگوی خواب و بیداری (به این صورت که فرد سعی کند نیم ساعت زودتر بخوابد و نیم ساعت زودتر بیدار شود ) می توان از بروز این مشکل پیشگیری کرد.قربانی با بیان اینکه از بین بردن هر عامل استرس زا نیازمند تغییراتی در الگوی رفتاری فرد است، گفت: گاهی تغییر و تنوع اندکی در زندگی به صورت فرصت استراحت دادن به خود و اختصاص زمانی برای یک سفر کوتاه می تواند بسیاری از استرس ها را از بین ببرد.این متخصص روانپزشکی اظهار داشت: عجله کردن های بی مورد که به یک عادت در زندگی های امروزه تبدیل شده، عامل بسیاری از استرس ها و تنش های روزانه به شمار می رود.به گفته قربانی، تمرین آرامش به صورت آهسته گام برداشتن، آهسته غذا خوردن ، سعی در خواندن نوشته ها به جای دیدن تصاویر و آرامتر سخن گفتن می تواند بسیاری از استرس های بی مورد را از ما دور کند.عضو هیات علمی پژوهشگاه فناوری های نوین علوم پزشکی اضافه کرد: بسیاری از عجله کردن ها به علت کمبود وقت نیست بلکه ناشی از عدم تنظیم وقت است و افراد عجول معمولا زمان های پرت بیشتری دارند.این متخصص روانپزشکی در پایان با اشاره به اینکه به طور کلی استرس ها ناشی از عوامل بیرونی و عوامل درونی هستند یادآور شد: عوامل درونی ناشی از نوع شخصیت افراد و بدون تاثیر عوامل محیطی است که با مداخلات دارویی قابل درمان است و عوامل بیرونی استرس را نیز با تغییر در الگوهای رفتاری می توان کاهش داد و نیازی به مداخلات دارویی نیست.
اختصاص زمانی برای خود، به ارتباط بهتر افراد با همسران کمک می کندیک متخصص روانپزشکی گفت: همسران برای ایجاد ارتباط موثرتر و بدون استرس و اختلافات روزانه ، لازم است زمان شخصی را به خود اختصاص دهند و اوقاتی را در تنهایی به سر ببرند. دکتر “بهزاد قربانی” عضو هیات علمی پژوهشگاه فناروی های نوین پزشکی(ابن سینا) روز یکشنبه در این خصوص در گفت و گو با خبرنگار علمی ایرنا گفت: تمام افراد نیاز دارند حتی زمانی که در منزل هستند نیز زمانی را به خود اختصاص دهند و در تنهایی به برخی کارها و مسایل روزمره زندگی فکر کنند که همین کار به طور چشمگیری به کاهش استرس و اضطراب کمک می کند.وی با بیان اینکه گاهی برای کاهش تنش و استرس لازم است همسران زمان های محدودتری در کنار هم باشند، گفت: هیچ لزومی ندارد همسران تمام وقت را در کنار هم باشند و یا اینکه تمام برنامه هایشان کاملا منطبق با هم باشد؛ گاهی همین هماهنگی های زیاد ایجاد کسالت و خستگی و استرس می کند.عضو هیات علمی پژوهشگاه ابن سینا با بیان اینکه همسران بهتر است زمان هایی را به تنهایی برای خود برنامه ریزی کنند و یا اینکه به تنهایی در کنار دوستان و خانواده خود باشند گفت: ما پیشنهاد نمی کنیم همسران از هم فاصله عاطفی داشته باشند، اما از نظر علمی اگر زوجین زمان هایی را در تنهایی به سر ببرند، نیز هیچ خللی به ارتباط میان آنها وارد نمی شود.قربانی اظهار داشت: در زندگی های امروزی زمان شخصی افراد بسیار کم شده و کمتر فرصتی برای اختصاص زمانی برای خود فراهم می شود؛ زمانی را که می توانند به کارهای مورد علاقه خود مثلا گوش دادن به آهنگ دلخواه، نوشتن یا خواندن یک متن، خواندن یک کتاب ، تماشای یک فیلم و …بپردازند.این متخصص روانپزشکی یادآور شد: گاهی یک مسافرت کوتاه نیز بسیار مفید است تا زمانی که همسران به سوی هم بازمی گردند احساس بهتری نسبت به هم داشته باشند و بیشتر می توانند خوبی های همدیگر را یادآوری کنند.وی با اشاره به اینکه گاهی استفاده زیاد از وسایل ارتباطی نیز خود ایجاد مشکل و استرس می کند، گفت: بسیاری از زوج های جوان یکدیگر را مجبور می کنند بطور مداوم از طریق موبایل و تلفن با هم در تماس باشند؛ در صورتی که ارتباطات تلفنی زیاد خود ایجاد استرس و اختلافات گفتاری می کند.این متخصص روانپزشکی اضافه کرد: ارتباط کلامی زیاد از طریق تلفن ، در ارتباط بین همسران و یا افرادی که در آستانه ازدواج قرار دارند تاثیر منفی فوق العاده ای دارد ، با توجه به اینکه ارتباط تلفنی ارتباطی مستقیم و چشم در چشم نیست ممکن است باعث شکل گیری ارتباطی ناقص شود که در نهایت به کدورت و تنش می انجامد.وی یادآور شد: ریشه یابی بسیاری از استرس های افراد نشان می دهد در بیشتر موارد بر اثر اتفاقات جزیی در زندگی شخصی و یا شغلی افراد ایجاد می شود که با تغییرات جزیی در الگوی رفتاری می توان آن مشکلات را برطرف کرد.عضو هیات علمی پژوهشگاه ابن سینا تصریح کرد: بسیاری از استرس هایی که بر اثر عوامل بیرونی و محیطی به فرد وارد می شود، با تغییرات رفتاری قابل اصلاح است؛ به طور مثال گاهی تماشای شبانه تلویزیون ایجاد بدخوابی می کند و بدخوابی نیز اضطراب را در طول روز به دنبال دارد.وی افزود: صرف زمان کمتری برای تماشای تلویزیون و اختصاص وقتی برای گوش کردن به موسیقی و رادیو به ایجاد آرامش در فرد کمک می کند.این متخصص روانپزشکی با اشاره به اینکه زندگی امروزه، افراد را به سمت سرعت و استرس سوق داده است، گفت: هم اکنون در برخی کشورهای دنیا ، جنبش های آرامش بخشی ایجاد شده که افراد را به زندگی آرامتر، سرعت کمتر و آرامش بیشتر و در نتیجه استرس کمتر دعوت می کند.وی گفت: بسیاری از عجله کردن ها و استرس دیر رسیدن به محل کار و یا منزل و یا از دست دادن یک ملاقات مهم ، ناشی از عدم تنظیم وقت شخصی و موکول کردن کار به دقایق پایانی است؛ در صورتی که با تنظیم وقت ولو به صورت تغییرات چند دقیقه ای در زمان، می توان بدون اضطراب و نگرانی به کارهای روزمره و قرارهای مهم خود پرداخت.عضو هیات علمی پژوهشگاه ابن سینا یادآور شد: گاهی استرس بدون تاثیر عوامل بیرونی و ناشی از عوامل درونی و نوع شخصیت فرد است که درمان این گروه از افراد علاوه بر تغییرات رفتاری، نیازمند تجویز برخی داروهاست.
نشانههای یک شغل زجرآور را بشناسیمترسناک، دلتنگکننده و زجرآور سه صفتی هستند که بسیاری از مردم در سراسر جهان کار خود را با آنها توصیف میکنند.نارضایتی از وضعیت کاری در سراسر جهان وجود دارد اما افراد کمی وقت میگذارند و بررسی میکنند تا ببینند که چه چیزی کارشان را زجرآور میکند و چگونه میتوانند این مشکل را برطرف کنند. پاتریک لنسیونی در کتابی به نام سه نشانه یک شغل زجرآور به این موضوع پرداخته و راهکارهایی را به افرادی که کار زجرآوری دارند و میخواهند شرایط کار خود را تغییر دهند ارائه کرده است.مشکلات جهانی هستندنویسنده کتاب در ابتدای کتاب یادآور میشود که یک کار زجرآور با یک کار بد تفاوت دارد. با این حال یک کار زجرآور نشانههای مشابهی در سراسر جهان دارد.به عقیده نویسنده کتاب، یک کار زجرآور افرادی را که به آن اشتغال دارند غرغرو، ناامید و از لحاظ روحی بسیار ضعیف میکند. چنین کاری انرژی کارمندان را میمکد، شور و شوق آنها را از بین میبرد و آنها را از اعتماد به نفس تهی میکند.لنسیونی معتقد است مهمترین عامل در زجرآور بودن یا نبودن یک کار، مدیران هستند که سهم زیادی در ایجاد حس رضایت یا عدم رضایت کارمندان از کار خود دارند. تحقیقی هم که در این باره انجام شده است این نظریه لنسیونی را تایید میکند: ۴۳ درصد افرای که در سال ۲۰۰۸ به دنبال شغل جدید میگشتند و در تحقیق شرکت کردند مهمترین عامل درخواست برای شغل جدید را رفتار مدیران و روسای قبلی خود عنوان کرده بودند.این سه نشانهلنسیونی سه نشانه یک کار زجرآور را به چشمنیامدن، احساس موثرنبودن و خودکوچکبینی معرفی میکند.بهچشم نیامدن: زمانی است که کارمندان احساس میکنند مدیران به آنها بیتوجهی میکنند.احساس موثر نبودن: این احساس هنگامی به کارمندان دست میدهد که نمیتوانند تاثیر کاری را که انجام میهند ببینند. لنسیونی در این باره میگوید: هر کارمند نیاز دارد بداند که کاری که انجام میدهد به هر صورت بر زندگی یک نفر دیگر – یک مشتری، یک همکار، و یا حتی افراد مافوق—تاثیر میگذارد.خودکوچکبینی: این حالت بیانکننده این است که کارمندان نمیتوانند به تنهایی موفقیت و سهم خود را در پیشبرد کار تشخیص بدهند. در نتیجه چنین کارمندانی معمولا برای پیبردن به ارزش کار خود به نظرات دیگران که معمولا مدیران هستند نیاز دارند.درمانهالنسیونی برای کارمندانی که از کار زجرآور رنج میبرند سه توصیه دارد که بوسیله آنها رابطه میان خود و مدیران را بهبود ببخشند و میزان رضایت خود را از کار بیشتر کنند.مدیر خود را ارزیابی کنید: آیا مدیر شما به سه نشانه یک کار زجرآور که به آنها اشاره شد اهمیت میدهد و آیا اصلا قادر است آنها را تشخیص بدهد؟ لنسونی در این مورد میگوید: بسیاری از مدیران با این که به نظر بیعلاقه به بهبود رابطه کاری میان زیردستان با خود هستند و وقت کافی برای رسیدگی به امور کارمندان ندارند، ولی واقعا میخواهند شرایط کاری را برای کارمندان خود دوستداشتنیتر کنند.به مدیر خود کمک کنید تا متوجه نیازهای شما شوداین میتواند به این معنا باشد که با مدیر خود در مورد فاکتورهای موفقیت در کار خود بحث کنید. لنسیونی در این مورد یک پیشنهاد هم به کارمندان میکند. آنها میتوانند با مدیر خود این سوال را مطرح کنند: آیا میتوانید به من کمک کنید متوجه شوم چرا کاری که من انجام میدهم در یک نفر دیگر تغییر ایجاد میکند؟آنگونه رفتار کنید که میخواهید مدیرتان رفتار کندمولف کتاب سه نشانه یک شغل زجرآور در این باره می گوید: کارمندانی که علاقه دارند مدیرشان با آنها رفتار مناسبی داشته باشد باید با مدیران آنگونه رفتار کنند که میخواهند مدیرشان با آنها رفتار کند. باید راههایی پیدا کنید و به مدیر خود اجازه دهید تا متوجه شود رفتار او چه عملکرد مثبتی برای شما داشته است.واقعگرا باشیدریچار فیلیپس یکی از کسانی که در زمینه راهکارهای پیشبرد رضایت شغلی فعالیتهای زیادی داشته معتقد است که برنامهریزی مدیریتی یکی از روشهای خوب برای بالابردن رضایت شغلی است اما به هر حال به کارمندان توصیه میکند که در مورد انتظاراتشان واقعگرا باشند.او میگوید: مدیران نمیتوانند ذهنخوانی کنند. برای ایجاد ارتباط با مدیران مافوق خود مسئولیتپذیر باشید و فراموش نکنید که برای ایجاد تغییر باید همیشه در حال تلاش باشید و خلاصه این که تغییر به یکباره اتفاق نمیافتد.
حساب بردن از والدین؛ ترس یا احترام؟وقتی والدین از فرزندشان چیزی میخواهند آن فرزند به چند دلیل مختلف به حرف والدینش گوش میدهد. اول توجیه شده باشد و خودش نیز با کمال میل آن کار را انجام دهد. دوم برای انجام آن کار پاداشی تعیین شده باشد که بر خلاف میلش، ولی به خاطر پاداش، آن کار را به انجام رساند. سوم اگر آن کار را نکند تنبیه میشود و برای اینکه از تنبیه بگریزد آن عمل را انجام دهد. چهارم چون از والدینش حساب میبرد آن کار را انجام میدهد. حساب بردن بچهها از والدین اصطلاح عامیانهای است که میان مردم رواج دارد و معمولا بچهها از یکی از ۲ والد البته بیشتر از پدرها به خاطر جذبهشان حساب میبرند. در زندگی امروز به دلیل تبلیغات گسترده برای رفاقت بین والدین و فرزندان و آسانگیری به آنها این حساب بردن خیلی کمرنگ شده است و معمولا بچهها از پدر و مادر حسابی نمیبرند. برای اینکه حساب بردن را کمی رنگ و بوی علمی بدهیم به سراغ بررسی دقیق و تعریف علمیاش میرویم تا به معنای واقعی و خوب یا بد بودنش پیببریم.حساب بردن به معنی این است که فرزند در هر سنی به خاطر وجود والدینش دست به کاری که والدینش نمیپسندند، نزند. حساب بردن با ترس از والدین فرق دارد. وقتی فرزندی از والدینش میترسد، تنها در برابر آنها دست به کاری نمیزند که والدینش دوست ندارند. در واقع از تنبیه والدین میترسد، اما حساب بردن یعنی حتی اگر والدین نیز حضور نداشته باشند چون آنها دوست ندارند فرزندشان مرتکب آن عمل بشود فرزند دست به آن عمل نمیزند. در واقع یک نوع احترام و ارزش گذاشتن است. حساب بردن نوعی رودربایستی و شرم آمیخته به احترام است. در واقع فرزند نمیخواهد با این عمل جایگاهش در نظر والدین خراب شود. حساب بردن در واقع حفظ حریمهاست حریمی که باید میان والدین و فرزندانشان باشد تا والدین بتوانند فرزندانشان را از یک تربیت صحیح و موثر برخوردار کنند.آیاحساب بردن از والدین مانع رفاقت میان والدین و فرزندان میشود؟پاسخ این پرسش را باید با تعریف رفاقت شروع کرد. رفاقت میان والدین و فرزند به معنی این است که فرزند با والدینش بتواند راحت گفتگو کند، مسائلش را با آنها در میان بگذارد و مشکلاتش را بازگو کند و با آنها بتواند اوقات خوشی را بگذارند و والدین نیز بتوانند مشکلات او را حل کنند و به حرف هایش توجه کنند.گاهی والدین فکر میکنند رفاقت با فرزند به معنی راحت بودن فرزند است، یعنی فرزندشان هرکاری خواست انجام دهد و والدین تنها به او بخندند و هیچ کنترلی رویش نداشته باشند. در نظر داشته باشید مهمترین وظیفه والدین، هدایت و تربیت فرزندشان در مسیر درستی از زندگی است و برای هدایت هر چیزی کنترل او لازم است. در ایجاب کنترل فرزند و تربیت او شکی نیست، اما آنچه میتواند رفاقت به همراه بیاورد عدم کنترل و نبود تربیت صحیح نیست، بلکه روش درست در این تربیت و کنترل است که رفاقت به همراه میآورد. پس از تعریف رفاقت و حساب بردن از والدین باید متوجه شده باشید که این دو با هم منافاتی ندارند و فرزند همانطور که میتواند راحت با والدینش گفتگو کند و مشکلاتش را با آنها در میان بگذارد، میتواند احترام خاصی برای والدینش قائل باشد. اگر رفاقت بخواهد احترام بین ۲ فرد را بر هم بزند ایراد از رفاقت است نه چیز دیگری.آیا حساب بردن فرزند از والدین لازم است؟برای پاسخ دادن به این پرسش با یک مثال شروع میکنیم. فرض کنید شما در جایی برای کار استخدام شدهاید که رئیس آنجا فردی بسیار شوخ طبع است و همه چیز را راحت میگیرد. اگر یک روز دیر میآیید و روز دیگر زود از سر کار به خانه میروید، کاری با شما ندارد و وقتی کاری به شما میسپارد یادش میرود پیگیری کند. در پرداخت حقوق شما نیز سهلانگاری میکند و بموقع حقوقتان را پرداخت نمیکند، اما هر وقت شما را میبیند به گرمی سخن میگوید و شوخیهای بیجا میکند. حال فرض کنید جایی دیگر برای کار کردن رفتهاید، در فضایی که همهچیز جای خود را دارد و شما رئیسی دارید که با جذبه است و بر اساس قابلیتهای شما نه بیشتر و نه کمتر از شما انتظار کاری دارد و هر کاری از شما میخواهد پیگیری میکند. در محیط کار بسیار جدی است، ولی اگر شما را بیرون از محیط کار ببیند با شما گرم میگیرد و اصلا احساس نمیکنید که رئیستان در کنار شماست، ولی باز احترام خاصی برایش قائل هستید. او از شما نظم کاری میخواهد و حقوقتان را نیز بموقع پرداخت میکند. حال شما بگویید کدام را ترجیح میدهید؟ در کدام محیط پیشرفت میکنید؟ در کدام محیط به شما اهمیت بیشتری داده میشود؟ آیا جذبه برای یک مدیریت خوب لازم نیست؟والدین، مدیران زندگی هستند که باید بتوانند بخوبی مدیریت کنند. خوب است بچهها همیشه از یک منبعی حساب ببرند و بهتراست این منبع پدر باشد، چرا که مادر سرشار از مهر و محبت است و اگر بخواهد جایی این مهر و محبت را کمرنگ کند، هم خودش نمیتواند و هم ممکن است به بچه آسیب برسد، اما پدر با توجه به جذبه مردانهای که دارد میتواند حریم بین خود و فرزندش را مستحکمتر کند و شرمی احترام آمیز میان خود و فرزندش ایجاد کند تا فرزندش برای او احترام ویژهای قائل باشد. با این تفاسیر حساب بردن از والدین نهتنها خوب است، بلکه لازمه یک تربیت صحیح است.چگونه باید باشیم تا بچهها از ما حساب ببرند؟۱- باید خودتان به بزرگترهایتان احترام بگذارید. بچهها از کودکی درحال الگوبرداری از شما هستند، برای این که بتوانید فرزندانتان را خوب تربیت کنید باید از خودتان شروع کنید.اگر شما به همسرتان بیاحترامی کنید فرزند شما نیز به او بیاحترامی خواهد کرد. پس چیزی که از فرزندتان میخواهید خود نیز رعایت کنید.۲- اگر فرزندتان کار اشتباهی کرد به او نخندید و ناراحتی خود را نشان دهید. وقتی فرزندتان خردسال است تنها سکوت کنید. یعنی نه واکنش مثبتی نشان دهید و نه منفی، اما هر چه فرزندتان بزرگتر شد باید عکسالعملتان را نیز تغییر دهید، مثلا از ۴ سالگی بهبعد میتوانید با اخم کردن ناراحتی خود را از عمل او نشان دهید و در دوران مدرسه با تذکر به او بفهمانید که عملش اشتباه است و در دوران نوجوانی نیز با احتیاط بیشتر به خاطر شرایط بلوغ با او بیشتر گفتگو کنید و در جوانی نیز به او بگویید عملش شما را ناراحت کرده است.۳- سکوت کردن بزرگترین تنبیه است. شما باید همیشه با فرزندتان به گفتگو بپردازید، از تعریف کردن خاطرات تا طرح و حل مشکلات فرزندتان. فرزند شما باید به گفتگو با شما احتیاج داشته باشد و این احتیاج جز با کمک شما ایجاد نخواهد شد. وقتی فضای گفتگو بین شما و فرزندتان بخوبی گرم شد، اگر او کار اشتباهی انجام دهد و شما سکوت کنید و ناراحتی خود را با عدم گفتگو به او بفهمانید، فرزندتان تمام تلاشش را میکند تا دوباره آن فضای خوب گفتگو بین او و شما ایجاد شود. اگر شما و فرزندتان بندرت با هم گفتگو میکنید و تنها وقتی میخواهید فرزندتان را نصیحت کنید و از او انتقاد کنید با او حرف بزنید، فرزندتان ترجیح میدهد شما سکوت کنید تا از او ایراد بگیرد.۴- خوبیها و نقاط مثبت فرزندتان را ببینید و او را تشویق کنید. فرزند شما قابلیتهای زیادی دارد که باید آنها را پیدا و تواناییهای بالقوهاش را شکوفا کنید و این جز با تشویق نقاط مثبت اتفاق نمیافتد. وقتی فرزند شما روز به روز پیشرفت کند حتما نقش شما را نیز در این پیشرفت میداند و به شما احترام میگذارد.۵- به همسر خود احترام بگذارید. اگر شما به همسرتان بیاحترامی کنید فرزند شما نیز به او بیاحترامی خواهد کرد. پس چیزی که از فرزندتان میخواهید خود نیز رعایت کنید.۶- با فرزند خود شوخیهای بیجا نکنید و به قول معروف روی او را باز نکنید. فرزند شما همیشه باید در برابر شما با شرم باشد و در گفتار و رفتار هر طور که راحت است نباشد. گفتن جوکهای بیمورد، دیدن فیلمهایی که مخصوص بچهها نیست و… میتواند به رابطه شما و فرزندتان لطمه بزند. دقت کنید این به معنی آن نیست که فرزندتان در بیان مشکلات و اتفاقاتی که برایش میافتد نسبت به شما خجالت بکشد، بلکه رعایت احترام و اخلاق در برابر شما منظور ماست.۷- اگر کاری را به او میسپارید حتما پیگیری کنید و از او بخواهید آن کار را درست انجام دهد. انتظارات خود را در ارتباط با درس خواندن، دوستیابی، رفتو آمد و رفتار بیرون از خانه با او در میان بگذارید و بر آن نظارت داشته باشید.۸- وقتی فرزندتان کار اشتباهی میکند با او تند برخورد نکنید و از تنبیه بدنی بشدت بپرهیزید، چراکه اگر برخورد تندی با فرزندتان داشته باشید احتمال این که رودرروی شما قرار گیرد و با شما برخورد کند هست و این اتفاق اصلا خوب نیست و باید در حفظ حریمها بکوشید. اگر فرزندتان کار اشتباهی مرتکب شد اولا بگذارید تشنج بخوابد و بعد در آرامش با او گفتگو کنید و اگر میخواهید او را تنبیه کنید، از روش محرومیت استفاده کنید، مثلا او را از انجام فعالیت مورد علاقهاش برای مدتی محروم کنید و با داد و دعوا با او برخورد نکنید.۹- در مورد تصمیماتی که میخواهید راجع به تربیت فرزندتان بگیرید حتما با همسرتان مشورت کنید تا حرفتان دو تا نشود و فرزندتان وقتی ببیند والدینش دو حرف مختلف میزنند که با هم تضاد دارد به هیچ کدام از حرفها اهمیت نمیدهد، اما اگر ببیند که والدینش به اتفاق یک نظر واحد دارند آن وقت راحتتر و مطمئنتر به حرف شما گوش میدهد و برای نظرتان اهمیت قائل است.۱۰- جذبه داشتن یکی از ملزومات حساب بردن بچهها از والدین است. بعضیها فکر میکنند جذبه داشتن یعنی بداخلاقی و عصبانیت، اما این طور نیست. جذبه داشتن یعنی این که وقتی فرزندتان کار اشتباهی انجام میدهد به او نخندید و راحت از آن اشتباه نگذرید تا دوباره تکرار نشود. حتما والدینی را دیدهاید که با نگاه به فرزندشان میفهمانند که کارش اشتباه است. فرزند شما نباید از حضور شما بترسد، بلکه باید برای وجود شما احترام قائل باشد. بچهها در هر سنی به دلیل تجارب کمتر از والدین ممکن است گاهی دلیل منطقی خواسته والدینشان را درک نکنند مثلا وقتی والدینشان راجع به دوستانشان سختگیری میکنند فکر کنند آنها درصدد آزار آنها برآمدهاند. در اینجاست که حساب بردن به کار میآید و فرزند به خاطر احترامی که برای والدینش قائل است به حرف آنها گوش میدهد.۱۱- اگر انتظار احترام از فرزندتان دارید شما نیز باید به او و خواستههایش احترام بگذارید نه این که تنها ارتباطی یکطرفه را بطلبید. این احترام باید دو طرفه باشد.۱۲- اگر اشتباهی در برابر فرزندتان مرتکب شدید از او عذرخواهی کنید. شاید خیلیها فکر کنند که عذرخواهی با خصوصیاتی مثل جذبه در تضاد است، اما این طور نیست و این کار فرزند شما را به احترام گذاشتن به شما و پذیرفتن راحتتر اشتباهاتش برمیانگیزد.۱۳- در نهایت افراط و تفریط را در تمام این موارد کنار بگذارید و در همه چیز میانهرو باشید نه آنقدر با جذبه باشید که فرزندتان از شما دور شود و بترسد و نه آنقدر با فرزندتان راحت باشید که حریمهایتان از بین برود.
خودشناسی دختراندکتر مرادی دارای تخصص روانشناسی بالینی و نیز روانکاوی از امریکا است. در امریکا سوپروایزر خط تلفنی مشاوره ای، برای جوانان تحت عنوانTEAN HOT LINE بوده است و در ایران تجربه کارهای آموزشی در انستیتو روان پزشکی و دانشگاه علامه طباطبایی و کارهای پژوهشی در مورد دختران در بعضی سازمانها را دارد.دوره های آموزشی روانکاوی و نیز کارهای پژوهشی دکتر مرادی درمورد جوانان و مخصوصا دختران جوان باعث شد که به این گفتگو دعوتشان کنیم. با سپاس از استاد که این دعوت را پذیرفتند- چگونه می توان به دختران جوان کمک کرد تا به روان سالم دست یابند؟ در این مورد شما تجارب خاصی دارید؟دراین مورد تجربیاتم با دخترها چندان متفاوت از پسرها نبوده است. البته باید بگویم خود بخود سرو کارم بیشتر با خانمها بوده است. به نظرمی آید که در کار من بیشتر خانمها برای روان درمانی مراجعه می کنند تا آقایان. دلیلش این است که خانمها از نظر احساسی با خود نزدیکترند و احساسات خودشان را بیشتر می شناسند. در موارد آسیب پذیر، از نظر احساسی کمتر حالت دفاعی دارند. برای همین است که آنها بیشتر مراجعه می کنند.با این وصف، خانمها چگونه می توانند خود را بهتر و بیشتر بشناسند؟اول در مورد انسانها صحبت می کنیم بعد می رسیم به دخترها و خانمها. اصولاً برای اینکه کسی خود را بشناسد باید ببیند که در زندگی اش چقدر راحت، شاداب و خوشحال است. سفر خودشناسی از اینجا شروع می شود. اگر کسی واقعاً خوشحال است و احساس رضایتمندی از زندگی اش می کند، این نشانه آن است که خود را می شناسد و خود واقعیش را زندگی می کند و جوانب مختلف خود واقعی اش را در زندگی تجربه و ارضاء می کند.بررسی اینکه آیا یک آدم واقعاً خوشحال است یا خیر و از زندگی اش واقعاً راضی است یا نه، خود یک سوژه است. چون خیلی از افراد ممکن است به عنوان مثال احساس تفاهم با اطرافیانشان ، با جامعه شان و با خانواده و نزدیکانشان را نشانه خوشحالی خود بدانند، چون پرخاشگری و دعوایی در کار نیست، این را با خوشحالی اشتباه بگیرند. در حالی که درخیلی از مواقع این تفاهم به خاطر این است که ما تسلیم شده ایم و خود واقعی مان را سرکوب کرده ایم .در اینجا ما یک خود کاذب داریم که با کمک آن خود را با چیزهایی که آدمها از ما می خواهند تطبیق می دهیم.آیا ممکن است برعکس این مطلب هم باشد، یعنی بقیه با ما سازش کنند و ما از هر جهت احساس رضایت کنیم؟بله ممکن است این هم باشد، در هر صورت تشخیص این مطلب خیلی مهم است که ما واقعاً چقدر شادیم.به عنوان یک متخصص می توانید برای این شادی و رضایت، شاخصها و تعاریفی ارائه کنید؟ به عنوان مثال اگر از فرد تازه ازدواج کرده ای بپرسید آیا واقعاً را ضی هستی واو پاسخ دهد؛ بله،ممکن است بنا به دلایلی که برایتان در حیطه حرفه ای مهم است بخواهید او را د راین زمینه بسنجید ، برای این سنجش چه شاخص هایی را به کار می گیرید؟- اولین شاخص همین احساس رضایتمندی عمیق قلبی است. یعنی احساس کنید دلتان سنگین نیست، احساس کمبود نکنید. احساس کنید که از زندگی می توانید لذت ببرید. از زمان حال می توانید لذت ببرید. فقط به امید آینده نیستید. توانایی تفریح کردن و از این تفریح لذت بردن را دارید. توانایی بازی کردن را دارید. توانایی دارید از ارتباطات خود احساس نزدیکی و صمیمیت واقعی بکنید.بتوانید دراین دنیا با یک نفر آنقدر نزدیک باشید که همه چیزتان را به او بگویید و امن باشید. حس کنید این آدم از مطلب سوء استفاده نخواهد کرد. احساس کنید شما را می پذیرد با تمام کمی ها و کاستیهایتان . یعنی احساس کنید که کسی هست که با او خود واقعی تان باشید.شاخصهای دیگر و غیر مستقیم این است که فردی که احساس رضایتمند ی دارد، شبها خوب وراحت می خوابد و صبح که بیدار می شود احساس می کند خسته نیست، اشتهایش خوب است، خوابهایی که می بیند خوابهای پریشان نیستند که او را از خواب نیمه شب بیدار و ناراحت کند، خواب ترسناک و وحشت آور نمی بیند. مثلاً این شخص ازدواج کرده، در ارتباطات فیزیکی با همسرش احساس رضایت می کند و در این زمینه مشکلی ندارد. این علامتها را باید در سنجش شادی و رضایت توجه کرد.اگر فردی بداند که دنبال چه چیزی است، خواسته، آرزو، نیاز و یا هدفش چیست، صرف نظر از آنکه چه مقدار به آن دست یافته است، آیا خود دانستن این هدف و خواسته، شاخصی از سلامت روان است؟- صد در صد. نه تنها اینکه بداندچه می خواهد و نیازهایش چیست، بلکه باید بتواند با احساساتش درتماس باشد. بسیاری از مواقع ما متوجه می شویم که آدمها با احساس نارضایتی، با ناراحت شدنها و کمبودهایشان درتماس نیستند.نمی دانند که ناراحت هستند. نمی دانند که چیزی درزندگی آنها کم است. نمی دانند که راضی نیستند. نمی دانند که غمگین هستند. نمی دانند که در ترس و وحشت و ناامنی هستند. نمی دانند که در احساس حسادت و حسرت و غبطه خوردن در زندگی های ناکرده شان هستند.منظور شما این است که همین اندازه دانستن یک مرحله خوب در خودشناسی به حساب می آید، یعنی اینکه انسان بداند آنچه را می خواهد و ندارد، چیست ؟بله، بداند که چه ندارد. اتفاقاً در اینجا یک مسئله جالب پیش می آید و آن در رابطه با دخترهای فراری است. زمانی که در مرکز ریحانه با آنها کارمی کردیم، می دیدیم گاهی مواقع از نظر برخوردی یا نگرشی در رابطه با این دخترها گرایشی دربزرگسالان وجود دارد که خود آنها مقصر و یا دچار بعضی بیماریهای روانی شناخته می شوند یا به طور کلی می گویند خودشان ناسازگاربودند واین عمل را انجام دادند. من در تجربه ام با این دخترها متوجه یک بخش سالمی از وجود آنها شدم. در واقع آن بخش سالم آنها بوده که توانسته است تشخیص دهند این خانواده سالم نیست و باید خود را از این خانواده نجات دهند.من از این بخش سالم استفاده می کردم برای اینکه به آنها کمک کنم این نقطه قوت را بشناسند وبه این بخش در خودشان اعتقاد پیدا کنند و از این بخش استفاده های دیگری در راستای کارهای سازنده تر داشته باشند. ازجمله اینکه د رارتباطات دیگری که درخارج از خانه دارند مراقب خود باشند. همانطوری که به خاطر مواظبت از خودشان بوده که از آن پدر، عمو یا یک فرد متجاوز خانواده یا فامیل فرار کرده اند.آیا فکر نمی کنید این مسئله را باید به غیر از دخترها به بزرگترها و جامعه هم بباورانیم که این دخترها اصولاً و ذاتاً بد نیستند و این احساس بی اعتقادی به خود و احساس بد بودن است که آنها را به سوی رفتارهای نامطلوب سوق می دهد و امکان فرار مجدد را برای آنها فراهم می آورد؟الان صدا و سیما به نحو احسن این کار را انجام می دهد. این همه تمرکز روی روان شناسی و برنامه های روان شناختی که تمام کانالها دارند، اصولاً فوق العاده و بی سابقه است. من که در هیچ جای دنیا ندیده ام .البته در این برنامه ها اگر صحبتها و سوالها عینی تر وملموس تر شوند، خیلی بهتر است . اگر مقداری درباره مسایل عاطفی ریز درون خانواده، صحبت و برای حل آنها کمک شود. می توان برنامه های مفیدتری هم داشت، طوری که سایرین هم از این کار الگو بگیرند. اگر در برنامه هایی، خود زوج یا مجموعه خانواده در تلویزیون ظاهر و حاضر به صحبت شوند و درجلسات مشاوره زنده ( مثلاً در پشت پاراوان بدون آنکه چهره شان معلوم باشد) حرف بزنند، کمک بزرگی به خانواده های دیگر می شود.آیا شما خواسته های افراد را هم بررسی می کنید؟مسلماً بعضی از خواسته ها، خواسته “خود” واقعی نیست؛ بلکه خواسته های ” خودکاذب” است، مثل خواسته تایید شدن همیشه و صد درصد از بیرون. فرد یاد گرفته که همیشه عزت نفس خود را توسط تایید شدن از بیرون تامین کند. این تقصیر خود او نیست که این طور شده . از کودکی مدام به او گفته اند که اگر می خواهی دختر خوبی باشی کاری را که من می گویم بکن .او یاد نگرفته همانی که هست، کافی و خوب است. وقتی کودکی این پیام را از بیرون می گیرد که هر جور باشد، کافی وخوب است و پدر و مادر او را دوست دارند، آن وقت دوست داشتن بی قید و شرط را در اوایل زندگی یاد می گیرد وبه صورت خودکار آن را به دیگران منتقل می کند. ما آدم ها به گونه ای ساخته شده ایم که وقتی دوست داشتن بی قید و شرط را در زندگی دریافت کنیم به طور طبیعی یک دگر خواهی وتوجه و مراعات به دیگران درما رشد می کند.آیا این که فرد می خواهد همیشه از بیرون تایید بشود، مثالی ازخود کاذب است؟دقیقاً! خیلی وقت ها ما از بچه ها توقع بیخود داریم . مثلاً در مورد درس خواندن و نمره ۲۰ گرفتن ؛ معلوم نیست نمره بیست خواسته چه کسی است؟ آن قدر خواسته خود بچه ها و پدر و مادرشان مخلوط شده که معلوم نیست، این خواسته خودشان است یا خواسته پدرو مادرشان. این خود واقعی بعد از مدتی آنقدر دفن می شود که دیگر دسترسی به آن ممکن نیست.لازم است که پدرومادرها ویژگی های کودکشان را که از دیگران متفاوت است کشف کنند تا او بتواند با این ویژگی های خلقی زندگی کند. آنها باید بدانند کودکشان جدی یا شوخ طبع است ، بازیگوش یا آرام است وبه طور کلی به او فرصت بدهند همان ” خود” ی را که هست، ابراز کند. خیلی از پدرو مادرها ازاین که کودک خودش باشد، می ترسند. اشتباه در تجربه “من” هیچ گاه ، اتفاق نمی افتد، مگر این که کودک الگو های بدی از پدر و مادرش گرفته باشد یا این که با محبت و علاقه واقعی بزرگ نشده باشد. فقط دراین صورت است که کودک درارضای خواسته های واقعی خود، به خطا می رود.فرق نیاز واقعی و نیاز کاذب چیست؟فرد باید وقتی کاری را انجام می دهد، به خود نگاه کند، ببیند آیا این کار را برای راضی نگاه داشتن پدر و مادر انجام می دهد. این راضی نگاه داشتن ممکن است خیلی ظریف و پنهانی و به صورت تشویق انجام شود. تشویقی که درحقیقت تهدید است اما خیلی پنهان. مثلاً نوجوان وقتی به مادر می گوید می خواهد به خانه دوستش برود، ظاهراً مادر اعتراض نمی کند، ولی او متوجه می شود که مادر کمی غمگین می شود و در خودش فرو می رود. همین امرباعث احساس دلسوزی برای ما در می شود ونوجوان به خانه دوستش نمی رود. در خانه نزد مادر می ماند که او تنها نباشد.در واقع مادر به نوجوان وابسته است و این نوجوان می فهمد، ولی نمی تواند بیان کند او فشاری را حس می کند، خود را ناجی مادر می داند. اینها را فقط ما – متخصصان – می توانیم دریک فرآیند خانواده درمانی به کلام در آوریم . آنجاست که وقتی این مسایل رو می شود، بچه کمی احساس درک شدن می کند، احساس می کند که دردش شنیده شده است.وقتی مادری سرد است، قهر کرده یا مثلاً دیگر جوان را تحویل نمی گیرد، این تهدید کننده است.گاهی نوجوان احساس می کند که عامل عزت نفس پدر و مادر شده است؛ به او این گونه باورانده اند که اگر موفق باشد، آنها بالا می روند و اگر موفق نباشد ، باعث سرافکندگی خانواده خواهد شد. یا اگر آنها درطول زندگی موفق نشده اند، کودک باید آن را جبران کند. تمام این مسایل باعث می شود که کود ک و نوجوان از همان ابتدا یاد بگیرد که به احساسات بیرون از خود توجه کند.این مسائل ازکی شروع می شود؟اوایل کودکی، یعنی از ۵-۴ سالگی شروع می شود و به همین شکل ادامه پیدا می کند، تا آنجا که به دختری ۱۶-۱۵ ساله تبدیل شده، که آن قدر روی احساس بیرون ازخود متمرکز شده که از خود کاملاً دور شده است، به طوری که اصلاً نمی داند چه می خواهد، “چه ” و ” که ” هست ، و ” چه کسی” قرار است بشود؟در این گونه موارد سناریو به این شکل است که معمولاً مادر زنگ می زند و می گوید که دخترم مسئله ای دارد که مایلم او را نزد شما بیاورم تا درستش کنید . من درابتدا می گویم که تشریف بیاورید، ولی با تمام افرادی که در آن خانواده زیر یک سقف زندگی می کنید.مادر ابتدا تعجب می کند که داستان چیست ؟ چرا همه خانواده را باید بیاورد؟ فقط دخترش مشکل دارد، او درس نمی خواند، غذایش کم شده ، افسردگی پیدا کرده و یا مثلاً از خانه فراری است یا ارتباط تلفنی یا ارتباطات دیگری با پسرها دارد و از این جور مسائل. جلسه اول می آیند. البته پدرمعمولاً نمی آید چون سرکار است. ما همان جلسه اول چهار چوب را عوض می کنیم یعنی برچسبی را که به فرزند خانواده خورده ( مثلا این که تو بیماری و …) بر می داریم و می گذاریم روی کل خانواده. مثالی که معمولاً در چنین مواقعی برای آن خانواده می زنم ، این است که شما مثل یک بدنی هستید که این بدن سرما خورده و علامتش از یک ناحیه است، مثلاً آبریزش بینی دارد، وقتی که بینی آب ریزش دارد، نمی گوییم که باید بینی را جراحی کنیم؛ در واقع بینی اشکال ندارد، کل این مجموعه اشکال دارد.فقط بینی بیماری را نشان می دهد و علامتی است برای مشکل . بیان این مطلب معمولاً به دختری که مشکل خانواده را نشان می دهد، خیلی کمک می کند و تشویق می شود که درجلسات بعدی حضور یابد.در این موارد معمولاً برای حل مشکلات خانواده مسوولیتی به جوان می دهید؟معمولاً نه، من این کار را نمی کنم. فکر می کنم این مسئولیت به اندازه کافی به او داده شده واو هم این مسئولیت را پذیرفته که به اصطلاح بیمار خانواده بشود؛ یک قربانی که حاضر شده خود را به عنوان شخص بیمار قربانی کند تا خانواده از مسائل درونی خود منحرف بشود. جنگ اصلی و مسئله اصلی بین پدر و مادر است. اگر این دختر قربانی شدن را نپذیرد، این پدرومادر با مسایل خودشان مواجه بشوند واین امر باعث نابسامانی پدر و مادر می شود و امنیت آنها را به خطر می اندازد. معمولاً من سعی می کنم که فقط دختر را از این مشکلات بیرون بکشم و این پیغام را به او بدهم که : ” تو لازم نیست آن ها را ازمشکلات خودشان توسط مشکلات خودت منحرف کنی . الان تواگر درس نمی خوانی ، شاید به خاطر آن است که می خواهی به تو توجه کنند، ولی این مسئله به تو و آینده ات صدمه می زند. تو اگر واقعاً می خواهی برای خودت زندگی کنی ، درست را بخوان”بنابراین فردی در مقطع نوجوانی یا جوانی می تواند با مراجعه به یک روانکاو، شرایط خود را تغییر دهد؟بچه هر چه سنش پایین تر باشد، کمتر می تواند خودش این کار را انجام دهد؛ چون هنوز از نظر عاطفی به استقلال لازم نرسیده است. به نظر می رسد که در سنین پایین نقش پدر و مادر با تغییراتی که درجوعاطفی خانواده بوجود می آورند، برای کمک به کودک بسیار مهم است. امید ما این است که این کودک بتواند پدر و مادر خود را تشویق کند که به صورت خانوادگی درجلسات روان درمانی حاضر شوند.در اینجا گفتگوی ما، با دکتر مرادی تمام شد، چون وقت ما تمام شده بود. اما هر دو می دانستیم که حرفهای مهمی در مورد رشد ” خود” و ” شخصیت” نوجوان و جوان مانده که باید در فرصتی دیگر به آنها بپردازیم . با سپاس از دکتر مرادی که دراین گفتگو شرکت کردند.راستی آیا دوست دارید از خودتان، مسائلتان، ناگفته ها ی درونتان با کسی صحبت کنید؟ اگر می خواهید حرفی بزنید یا بنویسید، ما میتوانیم شنونده وخواننده خوبی برای حرف های شما باشیم.
آموزش سلامت جنسی در مدارساگر امروز زن و شوهرهایی را میبینیم که علیرغم عشق و عاطفه کافی نسبت به هم، قدرت برقراری ارتباط صحیح عاطفی و زناشویی ندارند، باید به زمان کودکی و نوجوانی آنها بازگردیم. زمانی که نخستین پایههای تربیت روانی و عاطفی فرد گذاشته میشود و اگر از همان زمان این پایهها به درستی گذاشته نشود، ممکن است فاجعه بزرگی در انتظار خانوادهها و جامعهمان باشد. مدرسه نه تنها فارسی و ریاضی بلکه میتواند موضوعات بسیار گستردهتری را نیز به فرزندان ما به صورت مستقیم و غیرمستقیم آموزش دهد. از جمله این موارد آموزش مسایل مرتبط با سلامت جنسی است. در مورد این موضوع و نقش مشاوران در این زمینه با دکتر رهنما، روان شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه شاهد و پژوهشگر کلینیک سلامت جنسی خانواده گفتگو کردیم… مشاوران مدارس به چه شکل میتوانند در امر سلامت جنسی نقش داشته باشند؟ آیا اصلا آنها این صلاحیت را دارند که وارد حیطه خطیر آموزش سلامت جنسی شوند؟بخشی از وظایف مشاور در مدارس، دادن همین آگاهیها است. یکی از روشهای موثر نیز همین بحثهای عمومی و آگاهی بخشی کلی است که قدم اول پیشگیری به حساب میآید و بحثی است که همه به آن نیاز دارند و البته قبل از زمانی که فرد مشکل جنسی پیدا کند. به ویژه اینکه در جامعه ما مسایل جنسی حالت تابو دارد. این آگاهی بخشی را میشود در قالب آموزشهای رسمی و با بهانه قرار دادن مسایلی که حتما باید آموزش داده شود، مثل ایدز یا بحث اعتیاد، مطرح کرد چون مسایل جنسی مسایلی هستند مرتبط با سایر جنبههای زندگی. میتواند مشاورههای فردی باشد یا مشاورههای گروهی یا آموزشهای گروهی برای دانشآموزان راهنمایی یا دبیرستان و یا انتشار بروشورهایی که خود مشاور میتواند در این زمینه تهیه کرده باشد. البته هر مشاوری در مدرسه به عنوان اینکه مشاور است نمیتواند مسایل جنسی را آموزش دهد، ممکن است لازم باشد از مشاور دیگری دعوت شود که آموزشهایی دیده و با مسایل آشناست. این یک بعد قضیه هست یعنی بعد عمومی مساله است که به پیشگیری برمیگردد. وقتی دانشآموزی در مدرسه دچار مشکلی شده است، مشاور به چه شکل میتواند کمک کند؟بله، این بعد دوم قضیه است که میتوان آن را جنبه «درمان»، در مقابل پیشگیری، نامید و بر میگردد به زمانی که مساله شدت پیدا کرده باشد و در این حالت باید اقدامات درمانی نیز صورت گیرد. برمیگردد به زمانی که مساله حاد میشود که به درمان میرسیم. به عنوان مثال، زمانی که نوجوان دچار انحراف اخلاقی شده و یا به ایدز و اعتیاد مبتلا شده باشد یا آنجایی که دیگر مشاور باید اقدامی انجام دهد. معمولاً در اینجا باید اقدام کلینیکی گستردهتری صورت بگیرد، مشاور باید فرد را به روان پزشک، روان شناس بالینی یا مددکار اجتماعی که میتواند رابط بین مدرسه و خانواده باشد، معرفی کند که این مستلزم این است که مشاور با متخصصان بالادستی خود ارتباط داشته باشد. دانش آموز را ارجاع بدهد و بعد پیگیری کنند چون ممکن است فردی را که معرفی کرده نیاز به بستری یا پیگیریهای عمیقتر داشته باشد. ما در این زمینه هم نیاز به برنامهریزیهای بیشتری داریم. بعضی معتقدند مطرح کردن این صحبتها و موضوعات مرتبط با سلامت جنسی، برای بچهها و دانش آموزان مشغولیتهای ذهنی پیش از موعد ایجاد میکند و در نتیجه نباید خیلی به بچهها اطلاعات داد. نظر شما چیست؟ما میگوییم یک حد میانه را باید رعایت کرد. این نگرانی درست است اما به خاطر این نگرانی، ما نمیتوانیم اطلاعات اساسی و موردنیاز فرزندانمان را به آنها ندهیم چون در این صورت حس کنجکاوی باعث میشود که پاسخ آن را از منابع ناسالم و حتی منحرفکننده جستجو کند. ما آن طرف قضیه را هم باید ببینیم. ضمن اینکه باید هوشیار باشیم که اگر در این سن، اطلاعات لازم را به نوجوانان مطابق با جنسیت و سن وی به آنها ندهیم، آنها در زمان بزرگسالی دچار اختلالات روحی و روانی و حتی تربیتی میشوند و علاوه بر آن، احتمال اینکه بتواند زندگی سالم و موفقی در آینده داشته باشند، کم میشود اما نکته در اینجاست که باید مسایل را به تدریج و درجای خود و به میزان لازم به بچهها منتقل کنیم و شرط لازم هم این است که مشاور ارتباط صحیحی با بچهها برقرار کرده باشد تا در موقع لزوم، بتواند به او آموزش هم بدهد و سوالات وی را بهطور مناسب پاسخ دهد. و این آموزشها دقیقا از چه سنی باید شروع شود؟معمولا در روان شناسی میگوییم وقتی که خود فرد میآید سوال میپرسد، بهترین و مناسبترین سن برای دادن آموزش است. آنجا باید به صورت درست جواب بدهیم و در کنار پاسخ به سوال، مطالب دیگری که لازم است را نیز به او منتقل کنیم. چه باید کرد؟باید توجه داشته باشیم که ما از طریق آموزش زمینه را برای تغییر نگرش ایجاد میکنیم. در واقع آموزش وسیله است و تغییر نگرش میشود هدف. نگرش مورد نظر ما این است که افراد بدانند که سلامت جنسی بخشی از بهداشت روانی خود آنهاست. چون تغییر نگرش در سنین بالاتر خیلی مشکل است. نکته دوم این است که در هر مرحلهای باید بخشی از مسایل را آموزش داد تا آموزش یک روند و سیر طبیعی پیدا کند ولی اگر یک دفعه این آموزشها بخواهد هجوم بیاورد، فرد مشکل پیدا میکند. نکته سوم اینکه در آموزش مسایل جنسی قرار نیست که ما فقط به بحث رابطه جنسی بپردازیم. مسایل پیرامونی مثل برقراری رابطه یا حریم خصوصی، این موارد هم بخشی از تربیت جنسی فرد است که در برخی از موارد باید از سنین پایینتر به آن پرداخته شود.جای بعضی آموزشها در پیش دبستانی و دبستان است. از جمله اینکه در این سن، بچهها باید به تدریج حریمها را یاد بگیرند و آن وقت است که آموزش ما یک روند طبیعی پیدا میکند و اینکه اجازه ندهند که هر کسی لمسشان کند. این موارد را باید به بچه آموزش داد، در قالبهای جذاب و متناسب باید با توجه به سن کودک یا نوجوان به وی آموزش داد؛ مثلا به شیوههایی از قبیل نمایش، داستان، بازیهای عروسکی با کودک.از سوم دبستان تا اول راهنمایی، دوره نهفتگی است، یعنی به صورت موقت مسایل جنسی برای فرد مشغولیت ایجاد نمیکند. در این دوره آموزشهای لازم به صورت تدریجی و به شکلی که تابوی آن برای فرد شکسته شود، لابهلای مسایل اخلاقی باید آموزش داده شود اما اگر یک دفعه این آموزش بخواهد هجوم بیاورد، ذهن کودک به هم میریزد. در آموزش مسایل جنسی قرار نیست که ما فقط به بحث رابطه جنسی بپردازیم، مسایل پیرامونی مثل برقراری رابطه یا حریم خصوصی نیز باید آموزش داده شود.تا این سن، یعنی قبل از بلوغ و قبل از رفتن به دبیرستان نیز آگاهی دادن به صورت عمومی و غیرمستقیم انجام میشود اما وقتی میرسند به سن دبیرستان و بلوغ، باید برخی موارد دیگر به صورت مستقیم برای آنها مطرح شود که شامل مواردی مانند آموزش مهارتهای ارتباطی، مثل مهارت برقراری رابطه با جنس مخالف و راههای ارضای صحیح عاطفی و تهدیدهای موجود در این زمینه میباشد که میتواند از آن حالت آگاهی بخشی عمومی فراتر رود.ما باید همه کمک کنیم. اگر بخواهیم از آسیبهایی مثل ایدز و یا انحرافات اخلاقی در جامعه خود به دور باشیم یا سازگاری زندگی زناشویی را بالا ببریم، اگر بخواهیم پدران و مادرانی داشته باشیم که آنها هم به نوبه خود فرزندان سالمی تربیت کنند و فرزندان سالمی داشته باشند، همه باید عزم داشته باشند، از والدین، مسوولان مدرسه، دانشگاهیان، صاحبنظران و مسوولان کشوری، همه و همه و این عزم باید تدوام داشته باشد، نه اینکه یک دفعه موجی بیاید که برود و باز بعد از مدتی همه فراموش کنند. این آموزشها باید نهادینه شوند. اگر غفلت کنیم، مشکلاتی جدی خواهیم داشت. مدارس نقش ویژهای در این خصوص دارند چون بین ۶ تا ۱۸ سالگی فرزندان ما بهترین سالهای عمرشان را در مدرسه میگذارانند. اگر این فرصت را در مدرسه از دست بدهیم، وقتی که به دانشگاه میرسند، دیگر میشود تهدید.
تربیت جنسی فرزندتان را جدی بگیریدبچهها وقتی کوچکاند، یک جور نگرانی برای والدین دارند و وقتی بزرگ میشوند، به طور دیگری بر نگرانیهای والدین میافزایند. وقتی به نوجوانی میرسند، با دنیای جدید و پر تلاطمی که برایشان به وجود میآید، پدر و مادر میمانند که آیا میتوانند از آنان توقع بیشتری داشته باشند یا هنوز به اصطلاح وابستهاند. شاید یکی از مهمترین نگرانیهای پدر و مادرها در جامعه شلوغ و پر همهمه امروزی، تربیت و سلامت جنسی نوجوانشان باشد. در شرایطی که کارشناس خبره در این زمینه کم است و بسیاری از افراد مدعی، با اطلاعات ناقص و در بیشتر موارد نادرست خود موجب انحراف افکار عمومی میشوند، جا دارد با توجه ویژه و عمیق به مبانی دین مبین اسلام و پیشرفتهای علمیدانشمندان متعهد و انطباق آن با موازین شرع اسلامی، زمینه آموزش جوانان و نوجوانانمان را فراهم سازیم. دوره نوجوانی از بحرانیترین دورهها است و زمان دلبستگیهای بزرگ واندیشه درباره آنهاست. تاثیرات نیرومند احساسات مربوط به تمایلات جنسی، جای بسیاری از تصورات و مفاهیم ذهنی را میگیرد، آثار دلبستگی جنسی در رفتار آنان آشکارا منعکس میشود، اغلب نوجوانان مهربان، دلسوز و دقیق که به تاثیرات و اضطرابات جنسی متمایل شدهاند، نسبت به اطرافیان کینه جو، عصبانی، و بیعاطفه میشوند، و این تحولات ممکن است در نتیجه ارضا نشدن میل جنسی و فقدان اقدامات لازم از قبیل: ورزش، کار، گردش، یا سیری بیش از حد جنسی باشد، مسلم است که طبیعت نوجوانان در دوره بلوغ جنسی تغییر مییابد، آنها بیشتر عصبانی و سرکش میشوند و این تغییرات با ظهور میل جنسی اعم از امیال ارضا شده یا نشده در برخی از آنها آشکار است.یک طبقه بندی علمیمتخصصان اطفال امریکا نوعی طبقه بندی کلی را مطرح میکنند که برای ادامه مباحث ما در رابطه با دوره نوجوانی مفید است، به این صورت که به سنین ۱۰ یا ۱۱ تا ۱۴ سالگی در دخترها و ۱۲ تا ۱۵ سالگی در پسرها، اوایل نوجوانی و به دو سال پس از آن، اواسط نوجوانی و ادامه این سنین تا زمان شروع بزرگسالی را اواخر نوجوانی میگویند.آغاز دوران بلوغ که با اوایل نوجوانی آغاز میشود، دوران دگرگونیهای عظیمیاست. در این دوران نه تنها تغییرات جسمی مهمیدر نوجوان پدید میآید، بلکه دگرگونیهای برجسته اجتماعی و روانی نیز در او ایجاد میشود. سه نقطه عطف زندگی هر کسی را میتوان تولد، بلوغ و مرگ نامید. نظر به اهمیت حیاتی این دوران در زندگی نوجوان به ویژه از نظر جنبههای تربیتی، ضروری است که برخی از حقایق خاص این دوران تشریح شود تا هم نوجوان به موقعیت حیاتی خود پی ببرد و به تکالیف، وظایف و مسئولیتهای شرعی، اجتماعی و اخلاقی که از این پس به او تعلق میگیرد، آگاهی یابد و هم اولیا و مربیان از این طریق به درک روحی نوجوان خود نایل آیند.مهمترین نگرانیهای دوره اول بلوغ عبارتند از: نگرای درباره عادی بودن، نگرانی درباره خصایص جنسی،نگرانی درباره قد، نگرانی درباره وزن، نگرانی درباه آلت تناسلی و نگرانی درباره خصایص ثانوی جنسی (مانند رشد سینه در دختران، رشد ریش و سبیل در پسران) که در این زمینه والدین و مربیان با دادن آگاهیهای مناسب باید منشا این نگرانیها را از نوجوانان بزدایند.والدین و بلوغ فرزندانبیشتر والدین از آشفتگی دوران بلوغ آگاهند و دوران بلوغ را با احساساتی متناقض به خاطر میآورند، مانند بهترین زمان یا بدترین زمان، سن دانایی یا سن نادانی، بهار امید یا زمستان ناامیدی که این احساسات حاکی از فراز و نشیبهای روح یک نوجوان است. او گاهی شاداب، خوشحال، سرزنده و گاهی پژمرده، اندوهگین و ساکت است.نوجوانان به دلیل احساس توانایی برای عمل جنسی، تشدید انگیزههای جنسی، کنجکاوی در مورد موضوعات جنسی، تلاش برای تعیین نقش جنسی و ترس شدید از نتایج فعالیت جنسی نسبت به امور جنسی حساس هستند، این حساسیت مفرط که با ترشح هورمونهای جنسی توأم است تمایلات جنسی نوجوان را تشدید میکند؛ اگر طریقه مشروع و قانونی برای تشفی امیال جنسی مقدور نباشد، امکان انحراف نوجوان میرود، و این انحراف اغلب به صورت کامجوییهای بدلی (خود ارضایی، همجنس بازی، نظر بازی) تجلی میکند برای حل چنین مشکلاتی باید قبل از هر چیز به ارزیابی پرداخت. در ارزیابی و شناخت مشکلات جنسی باید ابتدا تاریخچه زندگی فرد را به دست آورد و براساس آن روشهای تغییر رفتار را انتخاب و شیوههای شناختی همچون افزایش بصیرت فرد را در سرلوحه برنامهها قرار داد. با توجه به اینکه تربیت نفس در دوران نوجوانی از عوامل سلامت روان و رفتار دوره جوانی است، این موضوع بر بسیاری از جنبههای شخصیت جوانان نیز تاثیر میگذارد و جوانان امروز باید با درک موضوع و مطالعه، به تربیت نفس خود بکوشند.
هشت خصوصیت سمی و قابل اجتناباگرچه ممکن است ، تفکر داشتن دوستان و اطرافیان خوب لذت بخش ، شادی آور و روحیه دهنده باشد ، اما بد نیست بدانیم که بعضی از آنها این چنین نیستند ، یعنی نه تنها چنین خاصیتی ندارند بلکه برعکس نیز می باشند. درست است که بعضی زمان ها احساس خوشایندی نداریم و یا برعکس؛ بعضی روزها لبریز از شادی بی دلیل هستیم ، اما این مربوط به خلق و خوی متغیر و تحت تاثیر محیط و وقایع اطرافمان است. با این حال بعضی از این خصلت های ثابت و بعضی از نگرش ها و خصوصیات شخصیتی می تواند بسیار آزار دهنده و مهلک باشد. خصوصیاتی که در دوستان و اطرافیان خود مشاهده می کنید و تنها به خاطر حفظ دوستی، این رفتارها را نادیده می گیرید و یا تحمل می کنید، می تواند تاثیر بسیار منفی و ناخوشایندی داشته باشد. مثلا شما فردی خوش بین هستید اما در برخورد با یکی از اطرافیان ، یک مرتبه احساس بدبینی به شما دست می دهد. یا ممکن است دارای نگرش ایده آل نسبت به جهان پیرامون خود باشید اما در برخورد با یکی از دوستان و تحت تاثیر روحیه وی ، احساس حماقت و سادگی به شما دست دهد. بعضی از این وضعیت ها می تواند تاثیر منفی و به سزایی در زندگی شما داشته باشد. اگرچه همه ما انسان هایی دارای مشکل هستیم اما بعضی از این مشکلات و خصلت ها به شدت مضر هستند. آنها برای شادی، روحیه، اعتماد به نفس و زندگی ما سمی می باشند. در ادامه به بعضی از این شخصیت ها اشاره می کنیم و دلیل مسمومیت آنها را توضیح می دهیم.۱) دغل کار و متقلب:افراد دارای این خصوصیت ، مهارت خاصی از تقلب دارند. در حقیقت ممکن است شما هم خیلی دیر متوجه شوید که طعمه تقلب و دغل بازی آنها قرار گرفته اید. این افراد تمام وجود و مایملک شما را زیر و رو کرده و در خدمت خواست خود می گیرند.این افراد سمی شما را وادار به انجام کارهایی می کنند که طبق میل و خواست خودشان است در حالیکه شما واقعا چنین نمی خواهید. در ادامه آنچه توقع آنهاست این است که تمام جهان و اطرافیان، پیرامون اهداف آنها حرکت کنند.۲) خود شیفته :این افراد به طور افراطی به خود اهمیت می دهند و اعتقاد دارند که جهان و جهانیان باید دور آنها بچرخند. ممکن است آنها به اندازه افراد حیله گر، سمی نباشند اما در نوع خود مسمومیت منحصر به فردی دارند و آن داشتن انتظار بی جا برای به دست آوردن هر آنچه می خواهند، می باشد. آنها فقط بر روی نیاز خود تمرکز می کنند و خواست و نیاز دیگران را نادیدهمی گیرند. شما را ناامید و ناکام رها می کنند و حتی تمام انرژی شما را معطوف به نیازهای خود مینمایند. ۳) روحیه بدبین و منفی نگر:این افراد نمیتوانند از نقاط مثبت زندگی خشنود باشند. اگر با آنها راجع به زیبایی امروز صحبت کنید، آنها پیش بینی روز ملال آور را در آیندهای نزدیک مطرح می کنند. اگر به آنها خبر پیروزی در امتحانات میان ترم را بدهید، در مورد سختی امتحان پایان ترم صحبت می کنند. این افراد لذت همه چیز را زایل می کنند. روحیه امیدوار را به تدریج با منفی نگری جایگزین می کنند و این در حالی است که شما خود متوجه این تغییرات نیستید، تنها زمانی متوجه می شوید که دیگر به هیچ چیز مثبت نگاه نمی کنید. ۴) داوری سطحی :زمانی که شما همه چیز را زیبا و جذاب می بینید آنها کاملا بیگانه و غیر جذاب تصور می کنند. اگر کسی را دارای شخصیت منحصر به فرد بدانید آنها از پایه او و شخصیتش را رد می کنند و غلط می پندارند. افراد دارای این روحیه بسیار شبیه افراد منفی نگر هستند. در جهانی که تنوع و گوناگونی موج می زند، داشتن این روحیه و تفکر، غلط است در حالیکه اگر جهان یکنواخت و یک جور بود، مسلما خسته کننده می شد. ۵) ستیزه گری با رویا و خیال:هر زمان شما از ایده خود صحبت می کنید، آنها در مورد عدم توانایی شما در زمینه عملی کردن آن صحبت می کنند و اگر به رویای خود دست یافتید سعی می کنند آن را کم ارزش و حتی مسخره جلوه دهند. این افراد همیشه به “چه چیز هست” فکر می کنند تا ” چه چیز می تواند باشد.” در نهایت اعتماد به نفس شما را زایل کرده و باورو ایمان شما را راجع به خود از بین می برند. در حالیکه پیشرفت و تغییر تنها زمانی اتفاق می افتد که کار جدیدی انجام شود. ۶) ریاکاری و دورویی:شما زمانی که با این افراد هستید ، هرگز احساس یک رنگی و صمیمیت نمی کنید. شما داستان خنده داری تعریف میکنید و آنها مودبانه لبخند می زنند. اگر ناراحت و غمگین باشید، به شما ناراحتی و غم تحویل میدهند، ابراز احساس غیر واقعی و دروغ که خودتان هم متوجه می شوید. ارتباط با این افراد ، دوستی را سطحی و کم مایه می کند. هر زمان شما واقعا نیاز به یک دوست را احساس کردید، آنها در کنار شما نخواهند بود. هر زمان شما نیاز به انتقاد کارساز داشتید ، آنها از درستی شما صحبت می کنند. با این توصیفات می توانید تصور و تجسم کنید که چه حسی به شما دست می دهد. ۷) گستاخ و بی ادب:این افراد کارهایی را در بدترین زمان ممکن و به بدترین شکل ممکن انجام می دهند. نوعی حیله گری را می توانید در ارتباط با آنها احساس کنید. شما به عنوان یک دوست از رازهای خود با آنها سخن می گویید و آنها از همین صداقت علیه شما استفاده می کنند. این افراد به شما و احساستان بی احترامی می کنند، چه چیز سمی تر از این می تواند باشد. ۸) ناراضی و طلبکار:شما هرگز نمی توانید این افراد را از خود راضی و خشنود نگه دارید. انتظار بی جا از شما دارند. آنها مرتب به دنبال این هستند که شما را مقصر جلوه دهند. شما ممکن است زمان زیادی صرف کنید تا آنها را از خود خشنود سازید و به مرور ممکن است خود را فراموش کنید. آنها تمام انرژی و زمان شما را می خواهند و در نهایت قربانی خواهید شد.صادقانه باید گفت که زندگی کوتاه تر از این است که بخواهیم با این نوع افراد و مسمومیت آنها درگیر شویم. پس بهتر است که واقع بین بوده و صرف احساس تعهدی که به دوستی داریم خود را قربانی این روابط و مسمومیت آن نکنیم.