ارسالها: 12930
#181
Posted: 12 Oct 2014 02:02
کنترل پُرمویی در زنان با تغذیه
هیرسوتیسم به شرایطی اطلاق میشود که در آن موهای زائد و ناخواسته در صورت و بخشهای مختلف بدن میروید که معمولاً این موها ضخیم و تیره هستند.
این موهای غیرطبیعی غالباً در مناطقی که مردان رویش مو دارند رشد میکند که از آن جمله میتوان به صورت، سینه و پشت اشاره کرد. در بعضی از موارد رویش این موها طبیعی بوده و در افراد مختلف متفاوت است؛ اما در حدود نیمی از موارد هیرسوتیسم با افزایش سطح هورمونهای جنسی مردانه که آندروژن نامیده میشود همراه میباشد. اگر چه در موارد نادری نیز مشکلات زمینهساز جدی دیگری نظیر سندرم کوشینگ وجود دارد.
علـل هیرسوتیسم در زنان
در نیمی از زنان مبتلا به هیرسوتیسم افزایش هورمونهای جنسی مردانه دیده میشود. این افزایش به دلایل مختلفی ایجاد میشود. به عنوان مثال، در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک هورمونهای جنسی مردانه افزایش مییابند. معمولاً زنان مبتلا به این سندرم با مشکل ناباروری مواجه میباشند. ضمناً وجود تومورهای تخمدان یا غدد فوق کلیوی نیز از عوامل ایجادکننده هیرسوتیسم میباشد. سندرم کوشینگ نیز میتواند علتی برای بروز این مشکل به شمار برود. برخی از داروها نظیر استروئیدهای آنابولیک، فنیتوئین، ماینوکسیدیل، دیازوکسید، سیکلوسپورین، هگزاکلروبنزن و دانازول (داروی مورد استفاده در درمان اندومتریوز) باعث رشد موهای زائد و بروز مشکل هیرسوتیسم میگردند.
علائم
مهمترین نشانه هیرسوتیسم رشد مو روی شکم، سینه و پشت لب میباشد. چنانچه هیرسوتیسم به علت افزایش هورمونهای مردانه اتفاق افتاده باشد، نشانهها شامل قاعدگی نامنظم، آکنه، از دست دادن هیکل زنانه، وجود بعضی از نشانههای مردانه نظیر تغییر صدا، ریزش مو با الگوی مردانه و پهن شدن شانهها میباشد. در صورتی که سندرم کوشینگ علت هیرسوتیسم باشد، چاقی به خصوص در ناحیه میانی بدن، افزایش فشارخون، دیابت و نازکی پوست از علائم مشخصه بیمار خواهند بود.
عوامل خطرساز
عواملی مانند ژنتیک، نژاد و قومیت نیز میتوانند باعث افزایش خطر ابتلا به هیرسوتیسم گردند. مثلاً زنان اروپایی، خاورمیانه و آسیای جنوبی در خطر بیشتری از این مشکل هستند.
نکات تغذیهای
1- سعی کنید از غذاهای غنی از آنتیاکسیدان استفاده کنید. این غذاها شامل انواع میوهها و سبزیها میباشند.
2- از مصرف غذاهای تصفیهشده مثل نانهای سفید، ماکارونی و به خصوص شکر اجتناب نمایید.
3- سعی کنید کمتر از گوشت قرمز استفاده نمایید و از ماهی، سویا و حبوبات به عنوان منبع پروتئین استفاده کنید.
4- مصرف روغنهای نباتی جامد را متوقف نموده و از روغنهای مایع به خصوص روغن زیتون استفاده کنید.
5- اسیدهای چرب ترانس را که در محصولات قنادی نظیر کیک و کلوچه، پیراشکی، غذاهای فرایند شده و سرخشده وجود دارند از رژیم غذایی خود حذف نمایید.
6- روزانه بین 6 تا 8 لیوان آب مصرف کنید.
7- 5 روز در هفته به مدت حداقل 30 دقیقه فعالیت بدنی داشته باشید.
گیاهان دارویی
برخی از گیاهان دارویی نظیر ساوپالمتو (Saw Palmetto)، چست تری(Chaste Tree)، بلک کوهوش (Black Cohosh) و چای نعناع نیز دارای خاصیت ضد آندروژنی میباشند. نتایج یک بررسی که بر روی 42 زن بین سنین 18 تا 40 سال انجام شد نشان داد که استفاده از چای نعناع به میزان دو بار در روز و به مدت یک ماه، سطح هورمون مردانه تستوسترون را 29 درصد کاهش داده است؛ به عبارت دیگر نعناع موجب کاهش سطح تستوسترون آزاد و کل در خون زنان میشود. بالا بودن هورمون تستوسترون در زنان موجب رویش موی زائد و غیرطبیعی بر روی شکم، سینه، صورت و گردن میشود. به عقیده پژوهشگران، نعناع دارای پتانسیل استفاده به عنوان یک درمان مفید و طبیعی برای هیرسوتیسم (رویش موی زائد) در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک است.
اما به یاد داشته باشید گیاهان دارویی را نیز نمیتوان بدون مشورت با پزشک و سرخود مصرف کرد. چون علاوه بر تداخلاتی که با برخی داروها دارند مصرف آنها نیز خالی از اثرات جانبی نخواهد بود. ضمناً برخی از خانمهای باردار در سه ماهه سوم بارداری رشد بیش از حد موها را به خصوص در صورت، بازوها، پاها و سینهها تجربه میکنند. این یک حالت طبیعی بوده و به عنوان هیرسوتیسم تلقی نمیگردد.
پیشگیری از هیرسوتیسم در زنان
در برخی موارد میتوان با توجه به علت هیرسوتیسم از آن پیشگیری کرد.
مثلاً کنترل وزن در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک از طریق رژیم غذایی و ورزش میتواند در جلوگیری از رشد موهای ناخواسته کمک کننده باشد. مطالعات نشان میدهند زنان چاق مبتلا به سندرم تخمدان پلیکیستیک چنانچه از یک رژیم کم کالری پیروی نمایند مشکل آنها در خصوص موهای زائد کاهش مییابد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#182
Posted: 13 Oct 2014 21:17
اوتیسم؛ راهی بی انتها
صحبت از اوتیسم، به دلایل گوناگون کار آسانی نیست. به زبان آوردن مشکلات و مصائب، و عیان کردن دردها و رنجها، کار چندان دلپذیری نیست و افراد عموما از عیان کردن این دست مقولات پرهیز میکنند.
من نیز به عنوان پدر یک کودک مبتلا به اوتیسم از این قاعده مستثنی نبودهام. و تا کنون این مسائل را مگر با افرادی که میتوانستند کمکی کنند و باری از دوش بردارند، مطرح نکردهام. حتی برای جلوگیری از ایجاد ناراحتی یا استرس، جزییات آنرا از آشنایان و نزدیکانمان نیز مخفی نگاه داشتهام.
اما با خواندن نوشته کامبیز توانا، اوتیسم و زندگیهای همیشه متحول شده، به این فکر افتادم که بیان تجربیات من و همسرم نیز میتواند به یاری بعضی والدین کودکان اوتیستیک بیاید، یا در رفتار عموم با خانوادههای در موقعیت مشابه موثر باشد.
راه بی پایان
دختر ما الهه، در مهرماه سال ۱۳۸۵ به دنیا آمد. در هنگام تولد همه شرایطش عادی و ایده آل بود. متوسط قد و وزنش نیز در سطوح بالای نمودار رشد قرار میگرفت. در گردن گرفتن و چهاردست و پا راه رفتن هم تاخیری نداشت.
همیشه از گوشه چشم نگاه میکرد، پزشک متخصص به دلیل آنکه در پروتکلهای معاینهشان، خبری از آثار و مشخصات اوتیسم نبود، پس از معاینه گفت هیچ مشکلی وجود ندارد. الهه تا دو سالگی حتی صداسازی و آوا هم داشت.
از یک سالگی به کسی محل نمیگذاشت، صدایش میکردیم، بر نمی گشت. به کرات گریه میکرد. آشفتگی خیلی داشت. واکنش عاطفی نشان نمیداد.
بد خواب و کم خواب بود. کارهای تکراری زیاد انجام میداد. با اسباب بازیهایش ارتباط برقرار نمیکرد. از میان تمام اسباب بازیهایش، همیشه و در همه حال یک عروسک و یک توپ را در دست داشت.
خیلی تلویزیون نگاه میکرد، و فقط برنامههای تکراری که در اختیارش بود... و ما که از اوتیسم و علایم آن کاملا بی خبر بودیم فکر میکردیم دخترمان فقط چندان اجتماعی نیست و تا دوسال و هفت-هشت ماه اول، کنشها و رفتارهایش، برای مان کاملا طبیعی و عادی مینمود.
در آن زمان بود که با تاخیر در گشوده شدن زبان الهه، شرایطش برایمان شک برانگیز شد. برای پدر و مادر مان نیز عجیب بود که چرا الهه با آنها گرم نمیگیرد و چندان علاقهای نشان نمیدهد. تا آنکه روزی همسرم برنامهای در مورد کودکان اوتیسمی را در تلویزیون دید.
با مراجعه با متخصص، تشخیص اوتیسم گرفتیم. ضربه مهلکی بر پیکره زندگی نو پای ما وارد آمد. این ضربه آنقدر سریع بود که شوک بزرگ ناشی از آن، فرصت واکنشهای منطقی و عقلایی را تا ماهها از ما گرفت. و آنقدر سنگین بود که آثار ویرانی حاصل از آن، هنوز هم بر حال و آینده ما سایه افکنده است... و بالاجبار و بدون انتخاب، قدم بر راهی گذاشتیم که پایانی بر آن متصور نیست.
غوطه در بی خبری
اولین واکنش ما، انکار بود. نمی توانستیم به راحتی مشکل دخترمان را بپذیریم. ظرف مدت شش ماه، به پنج دکتر روانپزشک کودک، دو روانشناس کودک و یک متخصص مغز و اعصاب مراجعه کردیم. از سه کلینیک کودکان خاص بازدید و با کارشناسانشان صحبت کردیم. کتاب و مقاله خواندیم. به سایتهای اینترنتی رجوع کردیم. اما هرچه بیشتر میگشتیم، از یک طرف امید و آرزویمان بیشتر بر باد میرفت، و از طرف دیگر خودمان هم بیش از پیش گیج و سردرگم میشدیم.
مقاومت ما در پذیرش این عارضه آنقدر زیاد بود که حتی به دستور متخصص مغز و اعصاب، برای گرفتن نوار مغری از الهه عمل نکردیم. هرچند بعدها فهمیدیم در تشخیص اوتیسم، چندان پر فایده نبوده است.
با گذشت زمان، اطلاعات ما در مورد اوتیسم افزایش پیدا میکرد. اما سوال اصلی این بود که اوتیسم واقعا چیست؟ چرا الهه مبتلا به آن شده؟ و ما چه کار باید بکنیم؟ آیا درمانی برای آن وجود دارد یا نه؟
اکنون که بیش از پنج سال است که با این مورد دست و پنجه نرم میکنیم، باید بگویم به دلیل نداشتن عوارض مشخص، مشترک و ملموس، از اوتیسم همانند دیگر عارضههای مغزی، نمیتوان تعریف جامعی ارائه کرد. به عنوان مثال افراد سندرم داون یا افراد با عقب ماندگی یا نارساییهای جسمی و فکری، کاملا مشخص و به یکدیگر بسیار شبیهند. اما کودکان اوتیسم، هر کدام در دنیایی منحصر به فرد غوطه ور هستند. و گویی به تعداد آنها، مصادیق و مثالهای گوناگون میتوان یافت.
به عبارت سادهتر، اوتیسم را تا نبینید و با فرد اوتیستیک زندگی نکنید، نمیتوانید به ابعاد گوناگون آن پی ببرید. هر کودک اوتیسم، خودش یک کتاب است. به همین دلیل است که متخصصان از اوتیسم تحت عنوان یک طیف نام میبرند.
برخی می گویند اوتیسم دلیل ژنتیک دارد. برخی می گویند از بدو تولد در نوزاد هست و با توقف رشد کلامی آشکار می شود. بعضی می گویند اختلالی محیطی است. برخی میگویند عارضه ای اکتسابی است.
حتی چند وقتی شایعه شد که اوتیسم از عوارض واکسن سه گانه است. و بسیاری از خانوادهها انجام این مهم را به تاخیر انداختند. اما با تحقیق مشخص شد که این مورد شایعهای بیش نیست. شگفت آنکه نمونههایی داریم که تا شش یا هفت سالگی کاملا عادی بودهاند، و به ناگاه، این اختلال در آنها رخ نمون شده است.
از سوی دیگر دسته بندیهای داخلی طیف اوتیسم خانوادهها را نیز سردرگم میکند.
آینده کودکان اوتیسم روشن نیست. متخصصان نیز در پاسخ دادن به ابهامات عاجرند، چون معلوم نیست کودک چه میزان همکاری میکند و آموزشها چه تاثیری روی او دارند. درمانگرها فقط میگویند درمان را آغاز کنید، و هر چه سریعتر، امروز بهتر از ماه بعد است!
آموزش از سنین پایین جواب میدهد. با وجود تمام توجهات و آموزشها، در برخی موارد کودکان اوتیستیک پسرفت میکنند. و آرام آرام درک و شناختشان را از دست میدهند.
اجتماع نیز از اوتیسم بی اطلاع است. در مورد امراضی مانند هپاتیت یا ایدز، آموزشهای عمومی وجود دارد، اما در مورد اوتیسم نه. خود ما نیز نام اوتیسم را تا قبل از درگیر شدنمان با آن، هرگز نشنیده بودیم.
آغاز حرکت
کودکان اوتیستیک عدم تعادل حسی دارند، که آثار آن متاسفانه با بی اطلاعی به لوس بودن و تحکم کردن تعبیر میشود. این اختلالی است.
چه بسا آنچه برای ما عادی است برای آن ها درد آور باشد، و آنچه برای ما درد آور است، آنها حسی در موردش نداشته باشند. به عنوان مثال الهه در ۴ سالگی انگشت خود را با چاقو برید. درکی از اتفاقی که افتاده نداشت، و خونریزی انگشت خود را متناوبا انگار که دستش جوهری شده باشد، با لباس خود و فرش پاک میکرد. و یا مواردی که کودک اوتیسم سر خود را به دیوار میکوبد، فقط به خاطر شنیدن صدایی که دوست ندارد.
باور اشتباه در عوام، و اتفاقا حتی در برخی از درمانگرها، این است که کودکان اوتیستیک متوجه چیزی نمیشوند! مواردی هستند که هم اکنون بزرگ شده و تحصیلکرده هستند، و از خاطرات دوران کودکی خود میگویند. و تمام رنجها و ناملایمات را به خاطر میآورند. بنابراین فهمیدیم که رویکردمان باید به گونهای باشد و تعاملمان را باید به نحوی تنظیم کنیم که گویی با آدمی طرف هستیم که میفهمد و درک میکند، اما نمیتواند بروز دهد.
بزرگترین مشکل آنها عدم تواناییشان در درک مفاهیم انتزاعی است. به عنوان مثال جمله "دیرم شده"، یا "سرم خیلی شلوغه" را متوجه نمیشوند. درکی از متلک و ایهام ندارند. فهمیدیم باید دخترمان را آنقدر در محیط های بیرون و در معرض تعاملات اجتماعی قرار دهیم تا به بهانه مهمانی و گردش و خرید و... درکی از این مفاهیم پیدا کند. حتی ترس را باید به او به صورت مفهومی آموزش دهیم.
دختر ما احساس دارد، و حدود دو سالی میشود که خود را به جای عروسکهایش می گذارد و جای شخصیتهای مختلف با آواهای مختلف صحبت می کند. خنک آنکه بسیاری از درمانگرها در برخورد اول و با مشاهده همین موضوع می گویند که او در طیف اوتیسم نیست، اما پس از مدتی به همین نتیجه میرسند.
او (همانند بسیاری دیگر از کودکان اوتیستیک) کم هوش نیست، بلکه در دنیای کوچک خود محسور شده است.
بزرگترین نشانه کودکان اوتیستیک، عارضه کلامی آنهاست. یا کلام و آوا ندارند. اگر هم دارند آهنگش یکنواخت است، انگار خارجی یا فضاییاند. وجه تمایز آسپرگرها با اوتیسمها، در همین باز شدن گره زبانی است.
متاسفانه از طرف بسیاری از بیمهها، پشتیبانی خاصی از کودکان اوتیسم انجام نمیشود. و مشخص نیست که آموزش یک کودک اوتیستیک چقدر کار دارد و چند سال طول میکشد و چقدر هزینه دارد.
در نگهداری کودکان اوتیسم، همیشه یکی از والدین باید همراه کودک باشد، و به دلیل ارتباط محدود این کودکان، این مهم را به فرد دیگری نمیتوان واگذار کرد. به همین دلیل در برخی از کشورها، به والدین کودکان اوتیسم، مرخصیهای طولانی مدت یا بازنشستگی پیش از موعد میدهند.
الهه اکنون از خدمات دو کلینیک توانبخشی (در بخش های توانبخشی ذهنی، توانبخشی جسمی، گفتار درمانی و رفتار درمانی)، و یک مربی-درمانگر در منزل بهره میبرد. به لحاظ سنی فرصت حضور در پیش دبستان و اول دبستان را از دست داده، اما پیشرفت آموزشهایش به گونهای است که امیدواریم ظرف دو سال آینده بتواند بخواند و بنویسد.
اکنون اصل مشکل و نقطه بحران ما در فرایند رشد الهه، یکی بحث ارتقا هرچه بیشتر کلام و گفتار او، و دیگری بحث رفتار درمانی او است.
مدارس اوتیسم، برای آموزش کودکان به صورتی پویا و فعال مشغول به کار هستند. اما کار برای کودکانی که در بالای طیف قرار دارند سخت است. این کودکان باید به مدارس عادی بروند تا با قرارگرفتن در کنار بچههای عادی، بتوانند ارتباط برقرار کنند و خود را بالا بکشند. اما مدارس عادی از قبول این کودکان و معلم همراه سر باز میزنند. حضور آنها در مدارس اوتیسم و در کنار کودکانی که مشکلات حادتری دارند، نیز بعضا موجب درجا زدن و احیانا پسرفت آنها میشود.
یکی از دلایل مغفول ماندن اوتیسم، پنهان کاری خانوادهها است. ما خانوادههای اوتیسم، همواره امید داریم فرزندانمان عادی شوند. کودک اوتیستیک عارضه ظاهری ندارد.
وقتی به کار خود مشغول شود یا زمانی که در خواب است، با کودکان عادی تفاوتی ندارد. در این زمان است که آرزو میکنیم معجزهای رخ دهد! ناگهان زبان باز کند، ما را صدا بزند، چیزی از ما بخواهد... اما نمی شود!
آیا موردی هست که خوب شده و به زندگی عادی برگشته باشد؟ نه، من که هنوز ندیدهام! با باز شدن گره های کلامی، پیشرفتهای بسیاری در این کودکان پدیدار می شود، حتی ممکن است تحصیلات داشته باشند، یا ازدواج کنند. اما همیشه با دیگران متفاوت خواهند بود.
زندگی در تنگنا
زندگی با کودک اوتیستیک، کاری تمام وقت است! نبردی است که پایان ندارد، مرگ هر روزه است و سوگواریاش ابدی است.
کودک اوتیستیک راه و شیوه زندگی را عوض م کند. و از همان ابتدا مانند نوجوانانی که در دوره طغیانگری به سر می برند، روش خود را بر زندگی دیکته می کند. انتخاب با او است.
برای مثال چه زمانی که پیوسته و تکراری، فقط برنامههای مورد علاقه خود را میبیند، چه زمانی که اصلا اجازه نمیدهد تلویزیون روشن باشد؛ شما حق دیدن برنامه های مورد علاقه خود را ندارید.
من برای ویرایش نهایی و تکمیل این نوشتار، بیش از ۳ بار با خاموش شدن رایانه منزل و لپ تاپم توسط الهه مواجه شدم. و صحبت و توضیحاتم هیچ فایدهای نداشت. و نکته مهم اینجاست که شما فقط با تلویزیون یا رایانه منزل سر و کار ندارید، در رستوان و مهمانی و مغازه چه کار خواهید کرد؟
برخی کودکان اوتیستیک، (همانند الهه) وقتی به هم ریخته باشند، نه خود کاری میکنند، نه اجازه فعالیت خاصی را به شما میدهند. کتاب و مجله را از دستتان می کشند، تلویزیون و رایانه را خاموش میکنند. موبایل و تلفن را به گوشهای پرت میکنند. گاز آشپزخانه را خاموش میکنند... باور نکردنی است، اما در این موارد برای آرام کردم او راهی ندارید جز اینکه برای ساعتی هیچ کاری انجام ندهید!
کودکان اوتیسم بعضا بد خواب و کم خواب هستند. و این شما هستید که ساعت خواب و بیداری و فعالیت هایتان را باید با اون تنظیم کنید. و طنز تلخ آن است که فقط در زمانی که او خواب است میتوانید فراغت داشته باشید.
آنها به جابجایی اشیا، یا خرید وسایل جدید، یا رفتن به جاهای جدید واکنش های شدیدی نشان میدهند، و فقط در مواردی که چارهای وجود نداشته باشد، پس از تلاش فراوان است که میتوانید تغییری ایجاد کنید.
سطح سلامت روانی دیگر بچههای خانواده اگر عادی باشند، هم تحت الشعاع وجود کودک اوتیسم قرار خواهد گرفت. آنها تا رمانی که بزرگتر بشوند، نمیتوانند حجم توجه و وقت گذاری والدین برای کودک اوتیسم را درک کنند. و انتظار آنها برای همبازی بودن و هم صحبتی بین برادران و خواهران به یاس تبدیل میشود. در بزرگی هم با محاسبه هزینه و وقتی که برای کودک اوتیسم صرف شده، خود را قربانی برادر یا خواهر اوتیستیکشان میپندارند.
همسایهها اگر با اوتیسم آشنا نباشند، آرامش محیط زندگی خود را مختل شده میانگارند و با خانواده اوتیسم، برخورد میکنند.
مسافرت با هواپیما تقریبا برای خانواده درگیر با اوتیسم محال، یا بسیار سخت و استرس زا خواهد بود. اگر نوزادی در هواپیما گریه کند، حتی شاید کسی برای کمک هم پیدا شود، اما آیا کسی درک میکند که چرا کودکی ده ساله سر خود را مدام به شیشه می کوبد؟ یا دهها دقیقه است که جیغ میکشد؟
و به همین ترتیب است خانواده اوتیسم که از حضور در پارک، سینما، تئاتر و دیگر مجامع عمومی محروم میشود. و با آنکه برای رشد فرزندش نیاز به ارتباط با مردم عادی و کودکانشان دارد، مجبور است به جایی پناه ببرد که کسی نباشد. شاید احتمال به هم ریختن فرزندش و بروز رفتارهای پیش بینی نشدهاش، کمتر شود.
کودک اوتیستیک را کمتر کسی از نزدیکان میتواند نگه دارد، آنهم در زمانهایی محدود. بنابراین والدین عملا زمانی برای رسیدگی به امور شخصی و خودشان ندارند.
غالب دوستان و آشنایان و نزدیکان هم درک روشنی از ابعاد این عارضه ندارند، و بعضا با محبتهای بی مورد و امیدواریهای واهی، ناخودآگاه والدین اوتیسم را آزار میدهند.
کودکان اوتیسم درکی از مراسم و تجمعات ندارند. شادی مراسم عروسی به اندازه اصوات مراسم عزا میتواند آنها را به هم بریزد. والدین در موارد غیر قابل اجتناب، یا باید جدا از هم در مراسم شرکت کنند، یا مجبور هستند زمان اندکی حضور داشته باشند.
اگر خانوادهای فرزندی با تظاهرات اوتیستیک داشته باشد، ریسک ابتلا در فرزندان بعدیاش بسیار بالا است. تصور کنید بچه اول که اینگونه شود، دوباره بچه دار شدن هم که ریسک بسیار دارد، مطمئن باشید برای بر باد رفتن امیدها و آینده تان به چیز دیگری احتیاج پیدا نخواهید کرد!
انتقام شیرین
با وجود تمام این مشکلات، زندگی از دست رفته نیست. مگر نه آنکه کامیابی اصلی تلاش برای سلامتی و شادکامی است، نه رسیدن و توقف در آنها؟
اگر برای کودکتان تشخیص اوتیسم دادند، مقاومت نکنید و پذیرا باشید. دنبال همه نشانه ها نباشید. مثلا صرف اینکه کودک تان ارتباط چشمی دارد، نتیجه بگیرید که مبتلا نیست. توجه داشته باشید که با قهر و کناره گیری و به دنبال مقصر گشتن (کاری که خود ما در دامش افتادیم) فقط زمان را از دست خواهید داد.
کتاب و مقاله بخوانید و مستند ببینید، دانش و مهارت خود را افزایش دهید. با دیگر خانوادهها ارتباط برقرار کنید. از شبکههای اجتماعی برای تبادل نظر و کسب تجربه استفاده کنید.
به دنبال پزشک اطفال مجرب، و آشنا با اوتیسم بگردید و با وی ارتباطی موثر برقرار کنید، طوری که بتوانید در شبانه روز از راهنمایی های وی بهره مند شوید. کودکان اوتیستیک نمیتوانند درد خود را بیان کنند. نمیتوانند بگویند که دقیقا چه مشکلی دارند. نمیتوانند میزان رنجی که می کشند را منتقل کنند. در این موارد باید بتوانید از مشورت و دانش پزشکی استفاده کنید که آشنا به امور باشد.
تنها به دنبال متخصصین یا کلینیکهای بنام و اسم و رسم دار نباشید. درمان اوتیسم فقط با برقراری ارتباط ممکن خواهد بود. بنابراین ببینید کودکتان با چه کسی و چه برنامهای بهتر ارتباط برقرار میکند. خوشبختانه همه درمانگرها و متخصصین اوتیسم دلسوز و کاربلد هستند، شما فقط به دنبال ارتباط برقرار کردن کودکتان باشید.
فراموش نکنید که معجزهای در کار نیست! آنچه هست فقط تلاش و ممارست است. ما الان با الهه بعد از ۴ سال گفتار درمانی مستمر، به بیان برخی جملات ۳ و ۴ کلمهای رسیدهایم. مثلا: "الهه بره خرید." یا مثلا: "بریم خونه باباعلی؟" و ازین دست.
زنده باشید و با کودکتان زندگی کنید. حال که فرسودگی جز لاینفک زندگیتان شده، لااقل از وجود خود و او لذت ببرید. کارهای مشترکی که هر دو دوست دارید (مثل کوه، استخر و ...) را در دستور کار خود قرار دهید. بهانه جور کنید تا خوش باشید و بخندید.
هیچ گاه از شر سوالات مخربی که در ذهن خود می شنوید خلاص نخواهید شد. مثل: چرا من؟ مگر من چه گناهی کردهام که اینگونه باید سختی بکشم؟ و ... به سادگی نمیتوانید با این دست سوالات کنار بیایید. مهم این است که سالهای کودکی فرزند خود را از دست ندهید. زمان به سرعت میگذرد، نگذارید حسرت کودکی و ظرافت او بر دلتان باقی بماند.
هزینههای مالی کمرشکن درمان اوتیسم را جدی بگیرید! به محض اینکه درمان را شروع کردید، به فکر افزایش درآمد خود باشید. اگر لازم است کاری پاره وقت نیز دست و پا کنید. اگر مهارت دارید به کارهایی همچون ترجمه، ویراستاری در منزل، یا تدریس بپردازید. اینها به جز آوردههای مالی، در تحمل استرس و تنش نیز به شما کمک خواهند کرد. وجود پول شاید حلال تمام مشکلات شما نباشد، اما نبودنش قطعا بر مشکلات شما خواهد افزود، و دامنه تصمیم گیری، حرکت و مانور تان را محدود خواهد کرد.
تصور شما برای بهبود کودکان اوتیسمی، در روند یادگیری و بهبود آنها نقش دارد. بازی را به آسانی نبازید و پا پس نکشید. هر روز با خود مرور کنید که او میفهمد، اما نمیتواند بروز دهد. این جمله را حتی زمانی که به تنگنا میرسید هم فراموش نکنید.
تنها نمانید، یار جمع کنید! از دکتر و متخصص و دوست و فامیل و آشنا و ... آنهایی را که درک بالا دارند و در این راه میتوانند به شما کمک کنند، شناسایی کرده و به حلقه یاران خود بیافزایید.
من منکر بار سنگین و غم جانکاهی که از هر بار دیدن والدین و فرزندان عادی به خانوادههای اوتیسم وارد میشود، نیستم. اما تاکید میکنم، به شدت از مقایسه خود، و فرزندتان با دیگران پرهیز کنید. اگر از دام قیاس، به سرعت رها نشوید، پژمردگی و میرایی شما قطعی خواهد بود.
عموم بچه های اوتیستیک از محبت دیدن و بغل شدن گریزانند. شما در حفظ تماس چشمیتان استمرار داشته باشید. به او و شرایطش توجه کنید. هم سطحش باشید و به صورتش نگاه کنید، حتی اگر او شما را نگاه نکند. کلید برقراری ارتباط که منجر به تقلید میشود، همین تماس چشمی است.
هر روز با محبتی تمام نشدنی او را جذب کنید و دنیا و زیباییهایش را به او نشان بدهید. اگر برای خرید و بیرون رفتن و حضور در اجتماع مشکل دارید، زمان حضور در خارج از منزل را کم کنید، و در پی افزایش دفعاتش باشید.
توجه داشته باشید، که فشار بیش از حد، در این کودکان تاثیری معکوس دارد. این شما هستید که با او زندگی میکنید و شرایطش را می فهمید. در نتیجه به تربیتهای سنتی و حرفهایی مانند: "محلش نگذاری خودش خوب میشه"، یا "بهش زور کن" و "جلوش وایسا تا یاد بگیره"، توجهی نکنید.
تمام کودکی این بچهها در کلاسها و کلینیکها میگذرد. به فکر شاد بودن و کودکی کردنشان باشید. برای گرفتن سهم آنها از شادی، برنامهریزی کنید.
شرایطی فراهم کنید که کودک اوتیستیک شما، در طول هفته بتواند انرژی خود را تخلیه کند. برنامهای برای فعالیتهای ورزشی و تفریحی و فیزیکی داشته باشید.
همیشه در کنار کنترل کردن شرایط فرزندتان، از حالات و روحیات شریک زندگی خود غافل نشوید. در طول هفته کاری کنید که او اوقاتی هرچند اندک برای خود و تنهاییاش داشته باشد.
کمکش کنید تا بتواند ساعاتی را در جمع دوستانش بگذراند. از او حمایت کنید تا حتما ورزش کند و تندرست و شاداب باقی بماند. آستانه تحمل خود را در زمانهایی که خسته و کم حوصله است، بالا ببرید. و برای فاصله گرفتن او از تنش ها و استرس ها، مدام با او هم کلام و همنشین شوید.
فراموش نکنید، تنها انتقامی که میتوان از مصائب و سختی ها گرفت، خوش بودن و شاد زیستن است.
عبدالحسین مکری
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#183
Posted: 19 Oct 2014 02:00
آیا به سرطان بیش از حد توجه میشود؟
طی سالهای اخیر فعالیت نهادهای جدید، تعیین اهداف زمانبندی شده و مشخص، راه اندازی کارزارهای گوناگون و اختصاص بودجه بیشتر به شکلی پیوسته معالجه و درمان سرطان را بهبود بخشیده و در نتیجه طول عمر افراد مبتلا به این بیماری را افزایش داده است.
اما دکتر توبی ماهر از متخصصان بنیاد بیماریهای ریوی بریتانیا، می گوید با وجودی که تمام تلاش های دولت، وزارت بهداشت و بخش خدمات درمانی کشور در مبارزه با بیماری سرطان بسیار مثبت است اما سایر بیماریهایی که موارد بروز و تلفات ناشی از آنها نیز به اندازه سرطان است را نباید فراموش کرد و به آنها باید اولویت بیشتری داد.
در سالهای اخیر برای تشخیص بهتر سرطان، درمان آن و حمایت از بیماران و پژوهش های مربوط به آن به درستی تلاشهای زیادی صورت گرفته است.
به عنوان مثال دولت بریتانیا اخیرا اعلام کرد که ۱۶۰ میلیون پوند دیگر به صندوق داروهای ضد سرطان پرداخت خواهد کرد که پول مورد نیاز برای داروهای بسیار گرانقیمت جهت معالجه سرطان را تامین می کند. این مبلغ اضافه بر مجموعه بودجه ۴۰۰ میلیون پوندی است که دولت سال گذشته اعلام کرد.
طی ۱۲ سال گذشته حدود چهار میلیارد پوند در پژوهش های مربوط به سرطان سرمایه گذاری شده و همزمان اختصاص بودجه های چند صد میلیون پوندی به کارزارهای اطلاع رسانی، به آگاهی مردم و در نتیجه تشخیص سریع تر این بیماری کمک شایانی کرده است.
نهادی تحت عنوان "شبکه اطلاعاتی سرطان" که اکنون یکی از ادارات خدمات بهداشت عمومی کشور است، برای بهبود استانداردهای معالجه و نگهداری از بیماران سرطانی تاسیس شده است. علاوه بر این نهاد دیگری برای بررسی و اجرای راهبردهای موثرتر در حوزه بالینی مبارزه با این بیماری راه اندازی شده است. همه این اقدامات مفید و مثبت هستند.
به همان اندازه ویرانگر
سرطان شامل گروهی از وحشتناک ترین بیماریهاست. بریتانیا در زمینه مقابله با سرطان و درمان این بیماری از سایر کشورهای اروپایی و آمریکا عقب تر است. بنابراین انجام تمامی اقدامات امکانپذیر برای مقابله با این بیماری کاملا درست و به جاست.
اما آیا این عادلانه است که تمام اقداماتی که تاکنون به آن اشاره شد در مورد سایر بیماریها صورت نگیرد؟ به خصوص که تعداد دیگری از امراض از سرطان کشنده تر و طول عمر بیماران مبتلا به آنها بسیار کمتر است.
به عنوان مثال یکی از حوزه های اصلی کار من را در نظر بگیرید: فیبروز ریه به دلیل ناشناخته (idiopathic pulmonary fibrosis)، بیماری بسیار وحشتناکی که بطور پیشرونده بافت ریه را از کار میاندازد تا جایی که دیگر فرد قادر به تنفس نخواهد بود.
تعداد مبتلایان به این بیماری در بریتانیا هر سال پنج درصد افزایش می یابد. اکنون تلفات ناشی از این بیماری سالانه پنج هزار نفر بیشتر از قربانیان سرطان خون است.
این بیماری با سرعت بسیار زیادی پیشرفت می کند و اکثر افراد مبتلا به آن معمولا سه سال بعد از تشخیص، به دلیل از کار افتادن ریه جان خود را از دست می دهند.
اکثر بیماران مبتلا به فیبروز ریه و اعضای خانواده های آنها احساس می کنند که به حد کافی به این بیماری توجه نمی شود . این بیماری درست به اندازه سرطان ویرانگر است. اما با این وجود، به بیماری فیبروز ریه به نسبت انواع سرطان که تلفات مشابهی دارند، از جمله سرطان خون، اهمیت یکسانی داده نشده است.
تشخیص دیر
سال گذشته دولت فقط ۶۰۰ هزار پوند برای فیبروز ریه سرمایه گذاری کرد در صورتیکه این رقم برای سرطان خون حدود ۳۲ میلیون پوند بود که از منابع گوناگون تامین شد.
میزان آگاهی در مورد این بیماری نیز بسیار کمتر است. اکثر مردم در مورد سرطان شنیده اند ولی بسیاری از افراد و حتی دست اندرکاران بخش بهداشت هیچگاه چیزی در مورد بیماری فیبروز ریه نشنیده اند.
برخلاف بیماریهای سرطان، در مورد فیبروز ریه هیچ نهاد هماهنگ کننده یا مرکز راهبردی برای نظارت بر استانداردهای معالجه و کارهای بالینی مربوط به این بیماری تاسیس نشده است.
به عنوان مثال حتی معرفی "اضطراری" یک بیمار مبتلا به فیبروز ریه برای معالجه و یا جراحی ممکن است سه ماه طول بکشد. در صورتیکه چنین مواردی در مورد بیماران سرطانی معمولا کمتر از دو هفته خواهد بود.
به همین خاطر در اکثر موارد بیماران مبتلا به فیبروز ریه از تشخیص دیرهنگام، مراقبت نامناسب و ناپیوسته، اطلاعات ناکافی و حتی نادرست در مورد بیماری، گزینه های درمانی محدود و فقدان یک مراقبت مناسب در آستانه مرگ رنج می برند.
و به همه اینها باید افزود که هنوز جامعه پزشکی نمی داند که چه چیزی باعث بروز بیماری فیبروز ریه می شود چه رسد به دانستن راههای معالجه این بیماری.
تایید سایر پزشکان
در نهایت باید درک کرد که بیماری ای که من شرایط آن را توضیح دادم تلفات جانی دارد. با وجودی که میزان مرگ ناشی از سرطان خون طی ۴۰ سال گذشته در بریتانیا ۲۰ درصد کاهش یافته، موارد ابتلا به فیبروز ریه تقریبا شش برابر شده است.
هر چند شنیدن چنین حرف هایی تکان دهنده است ولی وقتی که بیماران من می گویند "آرزو داشتند سرطان می گرفتند" منظور آنها را به خوبی درک می کنم.
فیبروز ریه یکی از مهمترین موارد از بیماریهایی است که به آن توجه نمی شود ولی به هیچ وجه تنها مورد نیست.
اطمینان دارم که بسیاری از پزشکان که در عرصه معالجه بیماریهای دیگر فعالیت می کنند، مطالب این مقاله را تایید می کنند. آنها نیز از خود می پرسند که چرا آن دسته از بیماریهایی که آنها با آن سرو کار دارند با وجود همان میزان ابتلا، همان سرعت در پیشرفت و همان میزان مرگ و میر، به اندازه سرطان مورد توجه قرار نمی گیرند.
بدیهی است که سرطان یک بیماری وحشتناک است و برای مقابله با آن ما باید هر آنچه را که در اختیار داریم انجام دهیم. اما برای هزاران بیمار مبتلا به بیماریهای خوفناک دیگر و اعضای خانواده های آنها این بسیار ناعادلانه است که بیماری آنها چون به اندازه سرطان شهرت ندارد همان حد از توجه و اولویت را پیدا نکرده است.
تمرکز دولت، بخش خدمات درمانی و سایر نهادهای فعال در زمینه بهداشت عمومی باید کمک کردن به تمام مردم برای برخورداری از یک زندگی طولانی تر، سالم تر و شادتر باشد. بنابراین نام بیماری که باعث مریض شدن و مرگ افراد می شود نباید روی میزان توجه و استانداردهای درمان تاثیر بگذارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#184
Posted: 19 Oct 2014 02:22
سلولهای بنیادین نابینایی را درمان کردند
دانشمندان گزارش دادند بیماران مبتلا به نابینایی ناشی از بیماری نابودی لکه زرد که بینایی آنها با درمان سلولبنیادین احیا شدهاست، هیچ عوارض جانبی را از سوی این درمان تجربه نکردهاند.
براساس گزارش گاردین، پس از سالها مداومت و تحقیق دانشمندان در نهایت اعلام کردند درمان سلول بنیادین برای بیماران مبتلا به تباهی لکه زرد چشم درمانی ایمن بوده و تا حد قابل قبولی بینایی آنها را احیا میکند.
این تحقیق اولین مدارک از ایمن بودن طولانی مدت این درمان نوین را که توانسته بینایی را به بیش از نیمی از مبتلایان داوطلب در دوره آزمایشی درمان سلول بنیادین بازگرداند، ارائه کردهاست.
این نگرانی وجود داشت که سلولها توسط سیستم ایمنی بدن پس زده شوند و یا به اندازهای رشد کنند که به تومور تبدیل شوند. اما پس از تحت نظر گرفتن بیمارانی که در این دوره درمانی آزمایشی شرکت کردند به مدت سهسال، محققان این درمان را ایمن اعلام کردند.
در این دوره آزمایشی 18 داوطلب مبتلا به نوع مختلف تباهی لکه زرد چشم شرکت کردند، بیماری که هیچ درمان موثری ندارد و یکی از اصلیترین دلایل نابینایی در بزرگسالات و کودکان در کشورهای توسعهیافته بهشمار میرود.
به پشت شبکیه 18 داوطلب این دوره درمانی 50 هزار تا 150 هزار سلول رنگدانه شبکیهای تزریق شد. این سلولها در آزمایشگاه و با استفاده از سلولهای بنیادین جنینی تولید شدهبودند. به گفته محققان مرکز تکنولوژی سلولی پیشرفته، بینایی بیشتر داوطلبان پس از این درمان در نمودار استاندارد دقت بینایی تا سه خط بهبود پیدا کرد. همچنین بیماران از بهبود دید عمومی و پیرامونی خود خبر دادند.
بیماران در این دوره آزمایشی توانستهاند سلولهای تزریق شده را برای 37 ماه حفظ کنند و کوچکترین نشانهای از پسزدگی و یا رشد بیش از اندازه سلولها در آنها مشاهده نشدهاست.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#185
Posted: 19 Oct 2014 02:39
شربت سرفه 'بیفایده' است
انجمن سلطنتی پزشکان خانواده بریتانیا میگوید شواهد علمی در زمینه مفید بودن داروهای ضدسرفه که بدون نسخه به فروش میرسند وجود ندارد و بهتر است مردم برای تسکین سرفه از روشهای خانگی استفاده کنند. نظام ملی بهداشت و درمان بریتانیا هم توصیه مشابهی کرده است.
دکتر تیم بالارد نایب رییس انجمن سلطنتی پزشکان خانواده (GPs) بریتانیا میگوید: "شواهد پزشکی که نشان دهند این داروها مفیدند ضعیف است و هیچ مدرک علمی وجود ندارد که این داروها دوره بیماری را کوتاه می کنند."
به گفته دکتر بالارد برخی ممکن است احساس کنند که این داروها برایشان مفید بوده اما پزشکان چنین داروهایی را تجویز نمیکنند.
وبسایت سازمان بهداشت و درمان بریتانیا هم با تاکید بر اینکه شواهد علمی در این زمینه "ناچیز" است از مردم خواسته تا برای "سرفههای کوتاه مدت" پول خود را بیهوده "دور" نریزند و از روشهای خانگی مثل ترکیب عسل و لیمو و آب جوش استفاده کنند.
سرفه و سرماخوردگی
با شروع فصل سرما عفونتهای بخش بالایی دستگاه تنفسی که در تداول به آنها سرماخوردگی گفته میشود افزایش پیدا میکند. اکثر این عفونتها با سرفه همراه هستند.
عوامل ایجاد این عفونتها در اکثر موارد ویروسها و یا برخی باکتریها هستند.
در اکثریت قریب به اتفاق این موارد سرفه موقت است اما "برای خلاصی از سرفه ناشی از عفونت ویروسی روش سریعی وجود ندارد و با غلبه سیستم ایمنی بر عامل عفونت، سرفه مرتفع میشود."
در سرفههای خشک احساس خارش و ناراحتی در گلو باعث سرفه میشود که نشانه التهاب در راههای تنفسی فوقانی است، فرد احساس میکند جسمی خارجی در گلویش است و با سرفه سعی میکند آن را خارج کند.
داروهای ضد سرفه عامل بیماری را درمان نمیکنند بلکه مکانیسم سرفه را مهار میکنند.
با توجه به استفاده از وسایل گرم کننده در زمستان که هوای خانه را خشک میکنند، مرطوب گردن هوای خانه یا بخور مستقیم در کاهش این سرفهها موثر است.
اما در برخی موارد سرفه خلطدار است بنابراین استفاده از داروهای ضد سرفه توصیه نمیشود چون با سرفه این ترشحات از راههای هوایی خارج میشوند اما مهار سرفه، کارآیی این مکانیسم پاکسازی راههای هوایی را کم میکند.
اگر خلط بد بوست، رگههای خون دارد، سبز یا زرد رنگ است باید به پزشک مراجعه کرد.
در مورد سرفههای خلطدار پزشک ممکن است برای روان شدن خلط از دارو استفاده کند.
باید توجه داشت در بسیاری از موارد به آنتی بیوتیک نیازی نیست و فقط در صورت تجویز پزشک باید آنتی بیوتیک مصرف کرد.
چه سرفه هایی را باید جدی گرفت:
سرفههایی که بیش از سه هفته طول بکشند،
سرفههایی که با تنگی نفس یا دفع خون همراه باشند،
سرفههایی که صدای غیرعادی داشته باشند و همراه خسخس (ویز) باشد،
اگر سرفه با تعریق شدید شبانه، تب و کاهش وزن همراه است،
یا اگر فردی دچار گیجی و کاهش سطح هوشیاری شده است،
یا اگر سرفه باعث شده فرد بیمار چند شب نتواند بخوابد،
اگر سرفه با درد قفسه سینه و تنگی نفس همراه است،
اگر تورم و درد در ساق پا وجود دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#186
Posted: 22 Oct 2014 01:55
بعد از اسیدپاشی چه باید کرد؟
او خودش را به شمشادهای کنار خیابان میکود و فریاد میزند: «سوختم، سوختم.» مردم دورش جمع شدهاند اما کسی نمیداند باید چه کند. نگاه ها مستاصلاند؛ چه طور به کسی که روی صورت و بدنش اسید پاشیده شده باید کمک کرد.
پدر «ندا» یکی از قربانیان اسیدپاشیهای اخیر در اصفهان این روایت را از مردمی که شاهد اسیدپاشی دخترش بودهاند، شنیده است: «ندا از مردم کمک میخواسته اما متاسفانه دیگران نمیدانستند چه گونه باید به او کمک کنند.»
دو روز است که خبر اسیدپاشیهای شهر اصفهان در صدر اخبار کشور قرار گرفته است. روایت خانوادهها از اتفاقی که برای فرزندان و عزیزانشان افتاده، تلخ و دردناک است. آن ها از فریادهای فرزندان خود در خیابان حرف میزنند و آدمهایی که مبهوت ایستادهاند و نمیدانند چه کاری از دستشان برمیآید. ماجرا زمانی تلختر میشود که آموزش کمک به افراد مورد حمله اسیدپاشان حالا باید جزو آموزشهای کمکهای اولیه قرار گیرد.
معمولا نخستین برخورد با بیمارانی که با مواد شیمیایی سوختهاند، در اورژانس بیمارستان ها است. اولین کاری که آن ها برای این افراد انجام میدهند، شست وشو با آب فراوان و سرم فیزیولوژیک است.
دکتر «ارسلان عزیزپور»، متخصص طب اورژانس به «ایران وایر» میگوید: « سوختگی با مواد شیمیایی شامل سوختگی با مواد اسیدی و قلیایی است. در هر دو مورد باید لباسهای بیمار را در آورده و بدنش با آب فراوان شسته شود. هرچه این کار سریعتر انجام گیرد، به نفع بیمار است. بنابراین، اگر افراد حاضر در صحنه پیش از رساندن فرد بیمار به مراکز درمانی این کار اولیه را انجام دهند، کمک بزرگی کردهاند.»
او تاکید میکند که لازم نیست مردم منتظر سرم فیزیولوژیک بمانند و بهترین راه این است که فرد را هرچه سریع تر با همان آب معمولی در دسترس شستو شو دهند.
در بیمارستان، پرسنلی که لباس بیماران را در میآورند و آن ها را شستو شو میدهند، لباس مخصوص میپوشند. گان، ماسک، دستکش و عینک حداقل چیزهایی هستند که پرسنل هنگام شست وشوی بیمار باید از آن استفاده کنند. دکتر عزیز پور میگوید: «استفاده از این لباسها برای این است که فرد شست وشو دهنده خودش آلوده نشود. یعنی اسید روی خودش نپاشد.»
اما در خیابان چه طور؟ مردمی که قرار است بیمار را شستو شو دهند چه گونه باید امنیت خود را تامین کنند؟ او در پاسخ به این سوال میگوید:«در صحنه حادثه هم بدون دستکش نباید لباسهای فرد را از بدنش خارج کنند. باید به او بگویند اگر میتواند لباسهایش را خودش درآورد. اگر دستکش موجود نیست و فرد توانایی خارج کردن لباسهایش را ندارد، فقط او را بشویند بدون این که لباس را از بدنش خارج کنند و سریع او را به بیمارستان انتقال دهند. بهترین مراکز درمانی برای این بیماران، بیمارستان های دارای اورژانسهای سوانح سوختگی است.»
در منابع پزشکی، حداقل زمان شستوشو با آب برای بیماران سوختگی با مواد شیمیایی 30 دقیقه توصیه شده است.ارسلان عزیز پور میگوید پس از شست وشو حتما باید روی این بیماران پتو انداخته شود تا هایپوترم نشوند؛ هایپوترمی یعنی کاهش دمای مرکزی بدن.
در این بیماران به دلیل از دست دادن لایههای پوست (اپیدرم)، عروق زیر پوستی در مجاورت هوا قرار میگیرند و گرمای بدن از دست میرود، در نتیجه بیمار دچار لرز میشود.
یکی دیگر از کارهایی که در بیمارستان برای این بیماران انجام میدهند،«سرم تراپی» است: « برای این که با از بین رفتن لایههای پوست، عروق در معرض هوا قرار میگیرند و مایع از دست میدهند.»
تجویز مسکن قوی برای بیمار نیز جزو اقدامات اولیه بیمارستانی است. این بیماران بعدها توسط جراحان پلاستیک ویزیت میشوند. دکتر «م .فدایی»، متخصص جراحی پلاستیک به «ایران وایر» میگوید: «کار جراحان پلاستیک برای این بیماران، فقط ترمیم زیبایی از دست رفته نیست.»
او انجام عمل جراحی «اسکاروتومی» را یکی دیگر از کارهای جراحان در رابطه با بیماران سوختگی عنوان می کند. این عمل جراحی زمانی انجام میشود که «سندرم کمپارتمان» ایجاد شود. این سندرم یکی از عوارض سوختگیهای شدید است: « هرزخمی که در بدن به وجود می آید، بافت ترمیمی و جوشگاه آن زخم، اسکار نام دارد. گاهی اسکار این قدر بزرگ است که باعث بدشکلی عضو درگیر و سبب ایجاد سندرم کمپارتمان میشود. این سندرم در اثر افزایش فشار ناشی از بافت ترمیمی زخم ایجاد و موجب اختلال در خونرسانی آن عضو و اعصاب و کارکرد آن ناحیه می شود.»
به زبان ساده تر، سوختگی در بعضی از اندام ها آن قدر شدید است که باعث انقباض و جمع شدن پوست و بافت های زیر جلدی شده و در ن
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#187
Posted: 23 Oct 2014 10:47
راه رفتن دوباره مرد مبتلا به فلج نخاعی پس از تزریق سلول بویایی به نخاع
یک مرد لهستانی که در اثر جراحت ناشی از ضربه چاقو از کمر به پایین فلج شده بود با تزریق سلولهای عصبی بویایی به نخاعش دوباره توانسته راه برود.
این کار را جراحان لهستانی با کمک متخصصان عصب شناسی بریتانیایی انجام دادند و نتایج آن را در نشریه پیوند سلول منتشر کردند.
دارک فیدیکا، چهل ساله در سال ۲۰۱۰ مورد حمله قرار گرفت و چند ضربه چاقو خورد.
در این مدت او از کمر به پایین فلج بود و با وجود درمان و بازتوانی بسیار، هیچ نشانه ای از بهبود نشان نداده بود.
سه ماه بعد از این درمان بیسابقه، ماهیچه های ران چپ او در حال بزرگتر شدن هستند.
اکنون بخشی از حس در ناحیه پایین زانو و بخشی از حرکت پا برگشته است و در حال حاضر بخشی از کارکرد روده و مثانه و همچنین کارکرد جنسی او برگشته است.
او می تواند با واکر راه برود هر چند که زود از راه رفتن خسته میشود.
آقای فیدیکا امیدوار است که روزی بتواند بدون کمک راه برود.
آقای فیدیکا گفت که راه رفتن دوباره با کمک واکر، احساسی فوق العاده بوده است: "وقتی نیمی از بدنت را حس نمی کنی کاملا درمانده هستی، اما وقتی حس دوباره شروع به برگشتن میکند، مثل این است که دوباره متولد شدهای."
پروفسور جفری ریزمن که سرپرست تیم تحقیقات دانشگاه لندن است موفقیت این درمان را "تاثیرگذارتر از راه رفتن بشر روی ماه" توصیف کرد.
با این حال تاکید کرد برای اینکه این روش، درمانی تازه برای مبتلایان به آسیب نخاعی تلقی شود باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد و این روش برای افراد بیشتری به کار گرفته شود.
پروفسور ریزمن به بیبیسی گفت که شخصا فکر میکند راهی برای درمان فلج نخاعی پیدا شده است: "این کار دری را به تفکری تازه درباره ضایعات نخاعی باز کرده است. اما گذشتن از این هم کار عظیمی است."
"من فکر میکنم این آغازی برای ترمیم ضایعات نخاعی و ضایعات دیگری مثل بعضی از انواع سکته مغزی است."
"سیستم عصبی توانایی ترمیم خود را دارد، اما باید مسیری را ایجاد کرد که این سیستم بتواند ترمیم خود را انجام دهد."
"اما فارغ از اینکه نظر شخصی من چیست این موضوع باید ثابت شود و قدم اول انجام آن برای افراد دیگر است."
رشتههای عصب بویایی
رشتههای عصب بویایی تنها بخشی از دستگاه عصبی هستند که در تمام عمر ترمیم و بازسازی میشوند.
نورونهای بویایی در واقع تنها بخشی از دستگاه عصبی مرکزی هستند که به طور مستقیم با محیط اطراف در تماس هستند و با انواع مولکولهایی که در هوا و محیط پراکنده هستند تماس پیدا میکنند.
بنابراین این سلولها مرتب آسیب می بینند و باید جایگزین شوند.
این کار را سلول های غلاف پوشاننده سلول های عصبی بویایی (olfactory ensheathing cells) انجام میدهند. این سلولها در واقع اکسون نورونهای بویایی را میپوشانند.
بهترین منبع سلول های پوشاننده پیاز بویایی است. پیاز بویایی که در قسمت پایینی بخش جلویی مغز قرار دارد در واقع مسیری است که سلولهای بویایی بینی پیامهای عصبی مربوط به بو را به آن میفرستند و از آنجا این پیام عصبی به نواحی مختلف مغز منتقل میشود.
پروفسور ریزمن که چهل سال بر روی ترمیم ضایعات نخاعی کار کرده پیش از این نشان داده بود که تزریق این سلول به نخاع موشهای فلج در بهبود آنها موثر است.
در سال ۲۰۰۵، یک جراج اعصاب لهستانی به نام دکتر پاول تاباکوف با پروفسور ریزمن تماس گرفت و گفت میخواهد روش او را در انسان به کار گیرد.
روش کار
انتخاب آقای فیدیکا برای این کار به این دلیل بود که آسیب نخاعی او به علت چاقو بود بنابراین ضایعه کوچک و لبههای آن به هم نزدیک بود.
به همین دلیل است که دانشمندان نمیدانند در ضایعات وسیعتر که فاصله بین دو سر رشتههای عصبی قطع شده بیشتر است آیا این روش موثر است یا نه.
اما پیش از هرکاری باید از بی خطر بودن این روش اطمینان حاصل میشد.
بنابراین دکتر تاباکوف ابتدا این کار را بر روی سه بیمار مبتلا به ضایعه نخاعی انجام داد. هیچکدام از آنها بهبودی نشان ندادند اما هدف این بررسی محقق شد، معلوم شد این روش بی خطر است.
سپس در جراحی اول یکی از دو پیاز بویایی آقای فیدیکا برداشته شد.
سلولهای پیاز بویایی دو هفته در آزمایشگاه پرورش و تکثیر پیدا کردند و بعد در نخاع آقای فیدیکا تزریق شدند.
نخاع آقای فیدیکا به علت ضربات چاقو قطع شده بود و فقط رشته باریکی از بافت زخمگاهی در سمت راست نخاع، بالا و پایین محل ضایعه را به هم وصل میکرد.
جراحان برای تزریق در نخاع، یک قطره سلول، یعنی حدود پانصد هزار سلول در اختیار داشتند.
آنها با صد تزریق ظریف در بالا و پایین ضایعه، این مقدار را در نخاع تزریق کردند.
رشتههای نازک بافت عصبی هم از مچ پای آقای فیدیکا برداشته شد و شکاف هشت میلیمتری ناشی از ضربات چاقو در سمت چپ نخاع، با آن پر شد.
متخصصان معتقدند که سلولهای پوشاننده راهی را فراهم کردند که رشته های عصبی بالا و پایین ضایعه بتوانند دوباره به هم متصل شوند، در واقع سلولهای پیوندی، بالا و پایین ضایعه را مثل پلی به هم وصل کردند.
هزینه این جراحی بی سابقه را یک موسسه خیریه، بنیاد آسیب ها نخاعی نیکولز، پرداخته که بانی آن دیوید نیکولز است.
پسر آقای نیکولز در سال ۲۰۰۳ به علت آسیبی که در حین شنا در استخر به او وارد شد از کمر به پایین فلج شده است.
آقای نیکولز اکنون هم درصدد جمع آوری پول بیشتر برای ادامه تحقیقات است.
قرار است این کار برای ده بیمار دیگر در لهستان و بریتانیا انجام شود، به شرط اینکه هزینه آن تامین شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#188
Posted: 23 Oct 2014 10:48
روش جدید آب کردن شکم و پهلو
محققان آلمانی با ابداع روشی برای تبدیل چربی های سفید به چربی قهوه ای موفق به ارائه روش درمانی برای آب کردن چربی های اضافه سر شکم و پهلوها شدند.
به گزارش ایرنا از هلث، درحالیکه سلول های چربی سفید عامل بروز چربی های اضافه سر شکم و پهلوها هستند اما سلول های چربی قهوه ای انرژی اضافه غذا را به حرارت تبدیل می کند.
محققان دانشگاه «بن» در آلمان برای تبدیل سلول های چربی سفید به سلول های چربی قهوه ای یک مسیر جدید پیام رسانی کشف کردند.
پروفسور «الکساندر پفیفر» از موسسه داروشناسی و سم شناسی دانشگاه بن گفت: اگر بتوانیم سلول های چربی قهوه ای را فعال سازیم و یا بتوانیم سلول های چربی سفید را به چربی قهوه ای تبدیل کنیم در آن صورت می توانیم چربی های اضافی را به راحتی آب کنیم.
وی با آزمایش بر روی موش ها یک مسیر جدید پیام رسانی برای مولکولی به نام «آدنوزین» (adenosine) کشف کرد.
گفته می شود آدنوزین که سلول های چربی قهوه ای را فعال می کند، معمولا در جریان تنش و اضطراب آزاد می شود.
پیام آدنوزین به گیرنده آدنوزین به نام A2A منتقل می شود.
محققان ادعا می کنند: اگر آدنوزین به این گیرنده در سلول های چربی قهوه ای متصل شود ، چربی سوزی بطور قابل توجهی تحریک می شود.
به گفته محققان ، عمل چربی سوزی در موش ها مانند انسان ها است.
علاوه بر این محققان امکان تبدیل سلول های چربی سفید به سلول های چربی قهوه ای توسط آدنوزین را نیز بررسی کردند.
سلول های چربی سفید معمولا نمی توانند چربی های اضافی را توسط آدنوزین بسوزانند زیرا آنها فاقد گیرنده A2A هستند.
برای این منظور محققان در این مطالعه بر روی موش ها، ژن گیرنده A2A را از سلول های چربی قهوه ای به سلول های چربی سفید منتقل کردند.
در نتیجه این انتقال، سلول های چربی سفید که گیرنده A2A داشتند شروع به چربی سوزی و سوزاندن انرژی کردند.
با این روش موش ها شروع به کم کردن وزن کردند.
نتایج این مطالعه در مجله Nature منتشر شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#189
Posted: 27 Oct 2014 17:58
تشخیص نیم ساعته ایدز با «میکروچیپ» کاغذی ساخت محقق ایرانی دانشگاه هاروارد
محقق ایرانی دانشگاه هارواد موفق به طراحی و ساخت یک میکروچیپ شده که قادر است در تمام مراحل بیماری ایدز با شمارش تعداد ویروسهای HIV در مدت 30 دقیقه بروز این بیماری را تشخیص دهد؛ این طرح کاندیدای دریافت جایزه دانشگاه هارواد شده است.
به گزارش سرویس علمی ایسنا، دکتر هادی شفیعی، محقق ایرانی دانشگاه هاروارد و مجری طرح با اشاره به مطالعات اخیر خود در حوزه پزشکی، گفت: کارهای تحقیقاتی که در سالهای اخیر انجام شده بر روی ساختن دستگاههای ارزان قیمت برای تشخیص زودهنگام بیماریهای عفونی چون ایدز HIV متمرکز شده است.
وی از طراحی و ساخت یک میکرو چیپ در این زمینه خبر داد و اظهار کرد: به تازگی موفق به طراحی و ساخت میکرو چیپی شدیم که قادر است در مدت کمتر از 30 دقیقه ویروس HIV را تشخیص دهد و تعداد ویروسهای HIV را از طریق یک قطره خون شمارش کند.
شفیعی، خاطر نشان کرد: این میکروچیپ در کمتر از 30 دقیقه تعداد ویروسهای ایدز را تعیین میکند و این امر پزشک را در تشخیص سریع بیماری یاری خواهد کرد، ضمن آنکه از این طریق میتوان روند درمان بیمار را رصد کرد.
مجری این طرح، تشخیص سریع و ارزان و قابل حمل بودن را از مزایای این میکروچیپ ذکر کرد و ادامه داد: با دریافت یک قطره خون فرد مورد نظر و قرار دادن آن بر روی میکرو چیپی که از کاغذ ساخته شده است، میتوانیم تعداد ویروسهای HIV را شمارش کنیم.
وی با تاکید بر اینکه این میکروچیپ در همه مراحل بیماری ایدز قادر به شناسایی بیماری است، خاطر نشان کرد: این میکرو چیپ حتی در مرحله window period که ویروس وارد بدن شده، اما هیچ علامت بالینی در فرد ندارد و سطح آنتی بادیهای خونی نیز به حدی نرسیده که با تستهای آزمایشگاهی قابل اندازهگیری باشند، قابل استفاده است.
این محقق ایرانی توضیح داد: دوره Window perid زیاد است و از آنجایی که اساس کار این میکروچیپ شمارش تعداد ویروسها است، از این رو از این روش میتوان اقدام به تشخیص و شناسایی بیماری ایدز کرد.
وی با اشاره به تفاوت این روش با سایر روشها، یادآور شد: در سایر روشها اساس تشخیص بر انجام تست است، ولی در این روش ما تعداد ویروسها را شمارش میکنیم و این روش در تمام مراحل بیماری قابل استفاده است.
شفیعی با تاکید بر اینکه این میکروچیپ یک روش تشخصی هست و ثبت اختراع شده است، افزود: این طرح جزو سه طرح برتر دانشگاه هاروارد برای دریافت جایزه انتخاب شده است و پس از داوری یکی از طرحها حائز دریافت این جایزه خواهد شد.
وی با تاکید بر اینکه این میکروچیپ برای تشخیص بیماری ایدز طراحی شده است، یادآور شد: میکرو چیپ طراحی شده یک پلت فرم است و ما میتوانیم با تغییراتی بر روی آن سایر ویروسها را از این طریق شناسایی کنیم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ویرایش شده توسط: pixy_666
ارسالها: 12930
#190
Posted: 1 Nov 2014 13:20
داروها را چهزمان باید خورد
دانشمندان پس از کشف اثرگذاری بالای انواع داروها متناسب با ساعت بدن، اعلام کردند اگر داروها در زمانهایی مشخص از روز مصرف شوند، اثرگذاری بیشتری خواهندداشت.
براساس گزارش تلگراف، اگرچه همواره گفته میشود مصرف داروهایی مانند آسپیرین و استاتین در صبحها اثر بهتری دارد، اما دلیل این اثرگذاری بیشتر و اینکه آیا زمان مصرف دارو در مورد دیگر انواع داروها نیز صدق میکند یا نه،نامشخص بود.
دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا اکنون موفق به تعیین زمانی از روز شدهاند که در آن زمان ژنهای بدن انسان فعالتر از دیگر زمانها هستند. دانشمندان معتقدند داروهایی که این ژنهای خاص را هدف میگیرند، متناسب با زمانی که مصرف میشوند اثرگذاری متفاوتی از خود نشان میدهند.
آزمایشهایی که روی موشها انجام گرفته نشان میدهد تقریبا نیمی از پرفروشترین داروهای سازمان بهداشت جهانی طی روز و شب عملکرد متفاوتی دارند. با توجه به اینکه بسیاری از داروها درون بدن انسان دوام چندانی ندارند، زمان مصرف آنها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
به بیانی دیگر مصرف دارو در زمانی نامناسب از روز و زمانی که ژنها فعال نیستند آن را به مادهای بیمصرف تبدیل میکند. در مقابل داروهایی نیز هستند که باید صبحهنگام مصرف شوند و مصرف آنها در هنگام عصر خطرناک خواهد بود.
به گفته محققان اگرچه بیشتر افراد آسپیرین را هنگام صبح مصرف میکنند، اما حقیقت این است که به دلیل اثر کاهش فشار خون، بهتر است این دارو پیش از خواب مصرف شود.
همچنین محققان معتقدند اگرچه شیمیدرمانی امروزه به عنوان یکی از اثرگذارترین شیوههای درمانی مورد استفاده قرار میگیرد، تعداد کمی از بیماران سرطانی هستند که این درمان را در زمانی مشخص از روز دریافت میکنند.
محققان در این مطالعه تلاش دارند نقشهای از الگوی 24 ساعته هزاران ژن در پستانداران را تدوین کنند. این نقشه میتواند به پزشکان کمک کند تا زمان مناسب برای مصرف داروها را برای بیماران مشخص سازند.
تقریبا تمامی موجودات زنده از مکانیزم داخلی برخوردارند که عملکرد بدن را با با الگوی 24 ساعته چرخش زمین تطبیق میدهد. در انسان و دیگر پستانداران، تنظیم این ساعت توسط حواس بدن انجام میگیرد، مثلا چشم تاریکی شب و روشنی روز و پوست سردی شب و گرمی روز را تشخیص داده و از آن برای تنظیم ساعت بدن استفاده میکند. این مکانیزم است که ساعت خواب و بیداری انسان را تعیین میکند.
اکنون دانشمندان دریافتهاند ژنوم انسان بیش از آنچه تصور میشد، تحت کنترل این ساعت طبیعی قرار دارد. در این مطالعه مشخص شدهاست که 43 درصد از تمامی ژنها دارای چرخه شبانهروزی هستند. کبد منظمترین اندام بدن است که فعالیت ژنتیکی آن پیش از غروب خورشید به اوج خود میرسد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟