ارسالها: 24568
#71
Posted: 27 Jul 2014 21:25
تجزیه تحلیل آثار گویا
از میان تمام کارهای مربوط به دهشت جنگ که گویا ساختهاست تابلوی سوم ماه مه ۱۸۰۸ از همه کاملتر و شاخض تر است. این تابلو تمام مفاهیم موجود در مجموعه فجایع جنگ در خود دارد.
آندره مالرو مینویسد: سوم ماه مه و بعضی از طرحهای مجموعهٔ فجایع جنگ یادآور داستانهای بزرگ داستایوسکی است.
در تابلوی تیر باران مدافعان مادرید به مرد سیه چرده کوچک اندامی که زانو زدهاست و دستهایش را به طرفین باز کردهاست و در فضا خود را به شکل صلیب درآورده نگاه کنید. او همانند مشعلی فروزان بر تمام صحنهٔ تصویر که او را هدف قرار دادهاند جسم بی جان به خاک افتادگان و سیمای کسانی را که در انتظار نوبت تیر باران شدن خود هستند با نور خود روشن کردهاست. چشمانش هم چون دو حفرهٔ سیاه بر دهانهٔ تفنگهای جوخهٔ آتش خیره شدهاند و هراسی ما فوق ترس حاکی از نامفهومی سر سخت و رام نشدنی سرنوشت در آن موج میزند و در پیرامون این شعله بی نام انسانی نوعی تاریکی حکمفرماست و این تاریکی به خاظر قربانی یک انسان بر روی تپهٔ گولگوتا تمام دنیا را پوشانیدهاست.
سوم ماه می۱۸۰۸
بعضی نتیجهگیری کردهاند که گویا این تابلو را درست پیش از بازگشت فردنیاند هفتم ساختهاست تا کفاره وضعیت دو پهلو و مشکوک خود را که در خلال جنگ آزادی بخش داشت داده باشد. حقیقت این است که اگر گویا قبلاً دویست یا سیصد کار را در همین زمینهها در خلال چهار یا پنج سال جلوتر طراحی و نقاشی نمیکرد هرگز نمیتوانست چنین تابلویی را بسازد. گذشته از این حقیقت باید گفت هیچ فرمی از کفاره دهی (البته اگر مسئله کفاره دهی در کار بوده باشد) نمیتوانست تا این حد انسانیت را محکوم کند.
نقاشیهای سیاه
گویا اثراتی آشفته اما با شکوه خلق کردهاست که نمایش صادق او از بشریت در دورهٔ جنگ و تلاطم است.
انتشار احساساتش بر پردهٔ وسیع نقاشی در خانهٔ رنج به گویا این اجازه را میداد که اثراتی آشفته اما با شکوه بیافریند.
گویا هیچ ماموریتی برای انجام این کار نداشته بنابراین خود را باید برای پذیرایی هیچ کس به غیر خود آماده میکرد. این نقاشیهای خصوصی ما را به نظری اجمالی به چیزی که بازتاب تصویری وضعیت بشر و جهان است میتوان نامید وادار میکند.
این بازتاب به دور از هر گونه خوش بینی است. این مشخصه با نگاه به زمینههای تاریک در نقاشیهای سیاه به دست میآید.
در اینکه پس زمینهٔ نقاشیهای سیاه تیره هستند شکی نیست. به علاوه بخشهای مختلف به وسیلهٔ رنگ قهوهای و سیاه متحد میشوند که عمدتاً برای نمایش دلتنگی و افسردگی به کار رفتهاند. زمینههای شب گونه، دهانهای باز، صورتهای کج و تحریف شده از شکنجههای درونی همگی نشان دهندهٔ وابستگی این تصاویر به انسان اسیر شده در اضطراب را میتوان دید.
کسان دیگری همانند والریانو بوزل میگوید: «تمایل به دیدن نقاشیهای سیاه یکی به دلیل فرایند عمومیت دادن در راستای سیر تکاملی رویدادهای سیاسی است و دیگری خود هنرمند و وضعیت حجرفهای او که هر دو قابل قبول است.»
یک مثال زبده و درجه یک از این زمینه تاریکها ربالنوع، زحل یکی از فرزندان خود را میبلعد است. (۱۸۲۰_۱۸۲۳)
نقاشی ساتورن (زحل) را در وضعیتی قوز کرده نشان میدهد که با وحشیگری در حال بلعیدن بچهای است که در پس زمینهای تاریک قرار دارد. این خدا با با چشمهایی از حدقه بیرون زده، موهای جنگلی و آشفته و مشتهای محکم کرده که از آنها خون میچکد بسیار بد سگال و شرور به نظر میرسد.
با وجود این صحنه نمایان گر تعابیر گویا از افسانهٔ قدیمی ساتورن خدای رومی، خدای کشاورزی، که در اساطیر یونان به آن کرونوس میگفتند بودهاست.
افسانهٔ یونانی کرونوس حکایت از سرشت بی رحم پدر کرونوس، اورانوس (خدای آسمان تسبت به مخلوقات زمین و همسرش گایا (الههٔ زمین) دارد.
بیماری سخت او، شکست در عشق میتواند هنرمند را مجبور به چنین انتخابی کند. نکتهٔ قابل توجه این است که کلکسیون نقاشیهای سیاه تا سال ۱۹۲۸ نام گذاری نشده بود. سالها پس از مرگ گویا. زیرا که نقاشیها مستقیماً روی دیوار خانهٔ شخصی او نقاشی شده بود. به نظر میرسد که گویا تمایلی به دیده شدن آنها توسط عموم نداشته مگر اعضای خانواده و میهمانان صاحب امتیاز که اگرچه اینها به ناچار در طول روز نور میدیدند.
بعد از جا به جایی در سال ۱۸۷۰ از کواینتادل سوردو در سال ۱۸۷۸ در نمایشگاه پاریس پرده برداری شدند.
عدم نام گذاری این مجموعه توسط خود گویا میتوانست منجر به غلط تفسیر شدن آنها شود. از سوی دیگر نمیتوان نادیده گرفت که نام گذاری میتوانست خلق و خوی گویا را در آن زمان بیان کند. او دلیل کافی برای عصبانی بودن، تلخی، دلسردی و بدگمانی نسبت به بشریت در زمان خود را داشت.
نمونه ای از نقاشی های گویا
پــایــــان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand