انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 1 از 11:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

عجایب و ماورایی ها


مرد

 
در این تاپیک اطلاعاتی از اتفاقات عجیب در دنیا و اطلاعاتی در مورد موجودات ماورایی گذاشته میشه
     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 
آب مقدس (Sacred Water)

آوریل 12

نوشته‌شده به دست ufolove
سخنرانی درونوالو ملشیزدک – سال 1999

.

“کشف یک نوع آب جدید”

در حدود ده سال پیش در ترکیه، گروه کوچکی از استادان بسیار مسن صوفی بودند که ذکرهای (Zikhr) نیرومندی زمزمه می کردند. آنها آرام و بی صدا هستند و هیچ کس در مورد آنها چیزی نمی داند. آنها چیزی را خلق کرده اند که انسان هرگز ندیده است.
یکی از مردان این گروه، پا پیش گذاشت. او نیز یک استاد صوفی است و 78 سال سن دارد. او حدوداً 40 ساله به نظر میرسد و همینطور هم احساس می کند. شما هرگز نمی توانید بفهمید که او مسن تر است. او مقداری آب به دنیا اهدا کرد. آبی که بشر هرگز ندیده است. او گفت :»این برای شفای دنیاست». این آب به نظر زنده و خدا آگاه می رسد و اثرات متفاوتی بر چیزهای مختلف دارد.
تحقیقات شروع شد و دریافتند که هر گاه این آب را به یک دریاچه یا رودخانه ی آلوده اضافه می کنند، به سرعت طی معمولاً 3 یا 4 روز، تمامی دریاچه کاملاً از آلودگی پاک می شود، مانند 1000 سال پیشش می شود. حتی رسوبات و هر چیز درون آن. در یکی از آلوده ترین خلیج های دنیا که تاریک و پر از حبابهای کثیف است، این آب را استفاده کردند. طی چند روز، خلیج کاملاً پاک و تمیز شد.

من در واشنگتن دی سی، در یک اتاق کوچک سری با نیروی زمینی، نیروی هوایی، ارتش، سازمان سی.آی.ای و اف.بی.آی… حدود 15 فیزیکدان و شیمیدان بسیار بسیار سطح بالا از سازمانهای فوق حرفه ای، نشستی داشتم. باید در مورد آنچه می گویم مراقب باشم. آنها به من اجازه داده اند اینها را بگویم.
ابتدا آنها دو محفظه ی بزرگ از آب آلوده را آوردند. یک از آنها بویی شبیه فاضلاب داشت. قهوه ای و تهوع آور بود و آنها از آن آب در آن ظرف ریختند. دومین ظرف حاوی آب آلوده ای زرد مایل به قهوه ای بود که بویی شبیه بنزین و نفت داشت و مشخص بود مواد شیمیایی درونش هست. سپس آقای Ihan Doyuk حدود یک قاشق چایخوری از آن آب را برداشت و در ظرف آب آلوده ریخت و گفت که این اندازه، بیشتر از آن چیزی است که نیاز است اما برای سرعت کار میزان بیشتری برمی دارد. بعد به آرامی، طی دو ساعت، هر دو ظرف آب را تماشا کردیم، آلودگی، آرام آرام به سمت کف ظرف رفت. آنچه در بالا ماند، پاک ترین و شفاف ترین آبی بود که بتوانید تصور کنید و دیگر هیچ چیز نبود، حتی رسوب و چیزهای دیگر. این واقعی واقعی است.
سپس او، یک ماهی گلدفیش را درون آن انداخت تا اطراف آب شنا کند، اگر آلودگی یا مواد شیمیایی در آب بود ماهی می مرد. و بعد از سه ساعت، آن ماهی کوچک هنوز در حال شنا کردن بود.
جالب اینجاست… مدیر این پروژه روز بعد به من تلفن زد و گفت :» باور نخواهی کرد. آنها ماهی را از آب بیرون آورده و به آکواریوم برگرداندند و وقتی صبح روز بعد آمدند، تمام آکواریوم تمیز شده بود».



آنها یک قوطی روغن موتور خالص را خالی کرده و درونش را با یک روغن دیگر مثل آن پر کردند، حدود 3 یا 4 قطره از آب درونش ریخته و تکان دادند. بلافاصله، طی 3 ثانیه، دیگر روغن موتوری وجود نداشت. در عوض، پروتئین و اسیدهای آمینه وجود داشتند.
برخی از دانشمندان محیط زیست در آن جلسه گفتند که اگر معجزه ای مثل این به وجود نمی آمد، زمین طی 3 سال آتی، در نتیجه ی آلودگی، مرده و بی حاصل می شد.

آب فرا-یونیزه شده (Super-ionized)

این آب کاربردهای بسیاری داشته و آب فرا-یونیزه شده (Super-ionized) نام دارد. آب فرا-یونیزه شده آبی است که 3 الکترون اضافی در مدارهای بیرونی دارد. تمامی دانشمندان و فیزیکدانان و شیمیدانهای دنیا طی چند سال پیش، به تحقیقات روی آن ادامه دادند و آن را مخفی نگه داشتند. هیچ یک از آنان با تمامی مدارک تحصیلی و غیره شان نمی توانند توضیح دهند که چطور این اتفاق می افتد.
جدای از یک سری چیزهایی که من نمی توانم به شما بگویم، به نظر می رسد این آب، هشیار و زنده است و از کاری که انجام می دهد آگاه است! چون این آب، شروع به یک واکنش شیمیایی می کند و یک کاری انجام می دهد، و بعد در ترکیبی از همان نوع، به واکنش دیگری می پردازد و کار دیگری انجام می دهد که تنها در صورت داشتن هشیاری و آگاهی قابل انجام است. خود صوفی ها، زمانیکه در موردش صبت می کنند نمی گویند » آب»، بلکه می گویند «او» که نشاندهنده ی ذات هشیار درون آب است.

اگر سیم یک لامپ معمولی را بریده و سر آن دو سیم را در آب که عایق است فرو کنید، هیچ اتفاقی نمی افتد. اما اگر سیمها را درون آب فرا- یونیزه شده فرو کنید، لامپ روشن می شود. هیچ کس پیش از این، چنین چیزی ندیده است. طبق تمام دانسته های ما، این غیرممکن است. یک جریان الکتریکی در این آب وجود دارد که آنها تحت عنوان الکترونهای مایع توصیفش می کنند. این هدیه ای است از طرف آموزگاران و استادان صوفی به این دنیا. اگر شما فقط می توانستید آنچه من می دانم را بدانید، اگر می توانستید آنچه من دیده ام ببینید.

تأثیر در زمین و خاک

این آب تنها در آب کار نمی کند بلکه بر زمین و خاک نیز اثر می گذارد. در آشغالدانی ها و خاکروبه های شهرها، از این آب اسپری کردند و بلافاصله همه چیز دگرگون شد. تمامی هیدروکربنات های آنجا تبدیل به کود و مواد آلی موجود در طبیعت و فاقد هر گونه مواد شیمیایی شدند با اینکه در اصل مواد شیمیایی بودند.
تمامی بوی موجود در آشغالدانی از بین رفت و تبدیل به بویی شبیه بوی گل رز شد. آنها نشان دادند که در این مکانها که این همه مواد سمی و چیزهای دیگر انباشته شده اند، گیاهان و سبزیجات از درون آن سموم شروع به رشد کردند. همه ی اینها واقعی واقعی است. شوخی نیست. تصور اینکه همچین چیزی بتواند در زمین به وجود آید مشکل است اما این چیزی است که حقیقتاً اتفاق می افتد.

بسیاری اثرات جانبی دیگر

اثرات جانبی بسیار بسیار زیادی که فوق العاده مثبت هستند وجود دارد که بسیاری از آنها را اجازه ندارم به شما بگویم. این آب کارهایی می کند که آب معمولی نمی تواند و بارها و بارها در مقابل چشم آنها تکرار شده اند. این آب می تواند تأثیری روی ما بگذارد که در حال حاضر قادر به تصورش نیستیم.
یکی از این اثرات، روی آتش سوزی های جنگلها یا آتش های نفتی و یا هر گونه حریق دیگری به ویژه بنزین و نفت است که تقریباً خاموش کردنشان غیرممکن است. این آب، حریق های ناشی از مواد شیمیایی و پتروشیمی و آتش سوزی های گاز متان را که در محل های زباله دانی به وجود می آیند و پیش از این موفق به مهار آن نمی شدند، خاموش می کند و بعد آن نیز آتش دوباره روشن نمی شود.
در آتش سوزی های جنگلها نیز اثر یکسانی دارد. وقتی این آب با آتش تماس پیدا می کند، فوراً آن را خاموش می کند و دیگر نمی توانید آن را روشن کنید. چون بنزین را تبدیل به چیز دیگری می کند که قابل اشتعال نیست.
اگر روی درختان زنده اسپری شود که برای آنها بسیار مفید است، آن درختان تا ساعتها بعد از آن نمی سوزند. این تنها یکی از اثرات جانبی این آب است.

می توانید آن در یک خلیج کوچک بریزید، طی 4 روز قادرید تا 60 فوتی درون آب را ببینید و طی دو ماه، به رسوبات کف آن رسیده و آنها را تبدیل به پروتئین و اسید آمینه می کند.

آب با روغن مخلوط نمی شود ولی این آب، بلافاصله با روغن مخلوط می شود.

در حال حاضر، روسیه و 8 کشور بزرگ دیگر دنیا در حال انجام تحقیقات گسترده ای بر روی آن هستند. آنها مخفیانه از این آب در دریاچه ها و رودخانه های آلوده می ریزند و درست در مقابل چشمانشان پاک می شود.

چندی از مؤسسات در دنیا نمی خواهند ببینند که این اتفاق در حال روی دادن است. بیشتر از همه شرکتهای مربوط به نفت و نمی توانم به شما بگویم چرا. نام شرکتی که در ترکیه در حال انجام آزمایشات و تولید است، Perfect Science است و نام مؤسس آن Ihan Doyuk می باشد. او در حقیقت یک دانشمند نیست بلکه یک صوفی است. او اکنون در حال همکاری با دولتها و در تلاش است تا این آب را به جهان ارائه کند. این شرکت طی یک پروژه ی 48 میلیون دلاری به تولید 100000 تن از این آب پرداخته است.

چیزی جدید روی زمین به وجود آمده است و من فکر میکنم بسیار اهمیت دارد. پیشگویی سرخپوستان هوپی می گوید که درست قبل از آنکه به سطح بعدی برویم، به دنیای پنجم از نظر آنها، بعد چهارم از نظر ما، چطور تمامی دنیا پاک و تمیز می شود همانطور که هزاران هزار سال پیش بود. اقیانوس ها، رودخانه ها، آسمانها، همه چیز.

سؤال : آیا برای ماشین قابل استفاده است؟
- نمی توانم پاسخ دهم. احتمالاً بیشتر سؤالاتی که از من خواهید پرسید را باید پاسخ یکسانی بدهم. آنها واقعاً من را محدود کرده اند چون این شبیه یک معجزه است… هر چیزی که در تماس با آن قرار می گیرد تبدیل به چیزی مثبت می شود، چیزی مثبت برای دنیا خلق می کند.

سؤال : می شود آن را خرید؟
- هنوز برای فروش نیست اما شاید یک روزی باشد. در حال حاضر، در سطح دولتی است و تصمیم با دولتهاست که بیرون بیاید یا نه. ما داریم به استرالیا می رویم تا بندر سیدنی را تمیز کنیم.

سؤال : با بدن انسان چه می کند؟
- نمی توانم بگویم. اما شاید جالب ترین مورد از بین چیزهای دیگر همین موضوع باشد.

سؤال : آیا برای فضولات هسته ای کاربرد دارد؟
- بله. به نظر می رسد با همه چیز کاری انجام می دهد. روی یک سری از مسائل آزمایش نشده و در موردش مطمئن نیستند.
     
  
مرد

 
نیکلا تسلا و آزمایش برای سفر در زمان

نویسنده: فرمانده ایکس (Commander X) نویسنده کتاب نیکلا تسلا

ترجمه: بابک نامی

بعد از آزمایش مرموز فیلادلفیا، نیکلا تسلا اینبار طرح آزمایش بسیار مهمی را داشت که زائیده دانسته ها و ادراک وی از چگونگی سفر انسان در زمان بود. او راز این کار را کاملاً اتفاقی دریافته بود. او قوانین ابدی چهارچوب کیهان یعنی در هم تنش زمان و فضا را دستخوش تغییر کرد.



کسانی که کتابهای مرا قبلاً مطالعه کرده اند چندان شوکه نخواهند شد. تسلا مردی با هوشی فرا انسانی و نبوغی ذاتی بود. بعضی وقت ها که درباره چنین انسانهایی می اندیشم، فکر می کنم که آنها موجوداتی از آنسوی کهکشانها هستند . شاید متعلق به این سیاره انسانی نبوده اند. اعتراف می کنم از اینکه نیکلا تسلا را مردی فرا زمینی می پنداشتم احساس خرسندی می کردم. درباره این مرد مرموز صدها سوال بی پاسخ در ذهنم انباشته شده است اما از این مطمئنم که عمر من آنقدر کفاف نخواهد داد تا شاهد پاسخ هایی برای بسیاری از این سوالاتم باشم. بنابراین چند سالی است تحقیق درباره او را به کلی کنار گذاشته ام. دورانی که دانش آموز ابتدایی بودم نیکلا تسلا چندان شخصیت دوست داشتنی ای نبود و کلمه تسلا همردیف با توطئه گر سیاه یا جادوگر تاریکی تعبیر میشد. حتی با وجود کارهای شگفت انگیزی که درعلم الکتریسیته و مغناطیس انجام داده بود اسم تسلا به ندرت
در کتابهای درسی دیده میشد و آموزگاران سعی می کردند درباره او و کارهای او چیزی نگویند.

[

اما جای شکر بسیار هست که بعضی افراد پی به این بی انصافی هایی که در حق تسلا روا داشته شد بردند و به او و خدماتش اینبار در مقام یک دانشمند نابغه توجه نشان دادند. به جرات می توانم بگویم تسلا پایه گذار قرن بیستم است. این شایعات درباره او نه تنها منجر به خدشه دار شدن چهره وی شده بلکه چهره انسانیت را نیز خدشه دار کرده بود. دولت ایالات متحده آمریکا بسیاری از اختراعات تسلا را به نام خود وی ثبت کرده است و مجوز تولید دستگاه های اورا صادر کرده بود. این اخراعات تسلا و سرمایه گذاران حامی او را خشنود می کرد. موتور جریان متناوب که بسیار کارآمد تر از موتورهای ساخت رئیسش توماس ادیسون بود به عنوان بهترین اختراع آن دوران نام او را بر سر زبانها انداخت. علاوه براین او چندین اختراع مهم هم داشت که معمولا ادیسون آنرا تغییر داده و به نام خودش ثبت می کرده است (شما اسمش را بگذارید دزدی علمی). من بخوبی می دانم که تسلا علاوه بر کار در کارگاه ادیسون مواقعی را به طراحی و ساخت دستگاه های جدید در خفا و دور از چشم دیگران اختصاص می داد. درباره چیستی این اختراعات تسلا اطلاعات چندانی در دست نیست. اینها طرح هایی بود از ذهن و خیالپردازی های خود تسلا نشات می گرفتند و بسیاری از آنها قبل از اینکه به واقعیت بپیوندند دور انداخته و یا نیمه کاره متوقف می شده است. از این دست طرح ها می توان به جارو برقی بسیار پر قدرت با مکش زیاد، موتور پیشران موشکی، مبدل انرژی خورسید و نور به الکتریسیته و بسیاری دیگر نام برد. اینها تنها بخشی از تراوشات ذهنی تسلا بود که با سالهای اول قرن بیستم همخوانی نداشت. او بسیاری از یافته ها و طرح های خود را به مهندسان دیگر واگذار می کرد و بسیاری را نیز در روزنامه ها می نوشت و بصورت کاملا رایگان در اختیار مردم و رقیبان خودش قرار میداد زیرا که این طرح ها برای ذهن مهندسی چون او کوچک و خفیف می نمود. او تفکرات عجیبی مثل غلبه بر جاذبه زمین، نامرئی کردن انسان و اشیا و سیاحت در زمان را در سر می پروراند. این تفکرات نه تنها در دوران او بلکه در دوران ما نیز ادعاهایی بلند پروازانه و بسیار گستاخانه به نظر می رسند. در زمانی که به عنوان افسر اطلاعات ارتش آمریکا خدمت می کردم از نزدیک شاهد بعضی از کارهای محرمانه تسلا که برای دولت انجام میداد بودم. آمریکا و روسیه از اوایل دهه هفتاد میلادی سلاح پرتوی ذره ای که تسلا مخترع آن بود را استفاده و آزمایش می کنند.



امروزه نمونه هایی از اختراعات تسلا توسط بعضی از کشورها دوباره بازبینی شده و ارتقا داده می شوند. دولت ها بودجه های هنگفتی برای شبیه سازی آنچه که تسلا انجام داد اختصاص می دهند. جالب اینجاست که با وجود اینهمه سرمایه گذاری و خرج نیروی زیاد کاری بسیاری از این شبیه سازی ها با شکست مواجه می شوند. زیرا این در سال 1895 و با به وجود نیکلا تسلا بود که آزمایشی کوچک به منجر به اختراعی بزرگ می شد. یکی از مهمترین کارهای مهم تسلا تولید موتور مغناطیسی بود که انرژی الکتریکی را به انرژی میکانیکی تبدیل می کرد. تسلا با توجه به این ایده اش که اجسام رسانا بر روی تشکی از میدان مغناطیسی در هوا می چرخند موتور الکتریکی را ساخت که هم اکنون نیز در بسیاری از وسایل الکتریکی خانه ما کاربرد دارد. از دیگر تلاش های او که جلب توجه میکند فرکانس رادیویی و انتقال برق از طریق اتمسفر و ایجاد یک شبکه برقی الکتریکی هوایی در سرتاسر زمین بود. رویایی که هیچ وقت به واقعیت نپیوست. اما تسلا این تلاش ها را رها کرد به دلیل اینکه پروژه ای تازه را شروع می کرد، پروژه ای مالیخولیایی و آمیخته با دیوانگی انسان برای سفر بین گذشته، حال و آینده. اما چه چیز او را به فکر انجام چنین کار به ظاهر نا ممکنی انداخته بود؟ و چرا تسلا فکر می کرد می تواند در زمان سفر کند. پاسخ بسیار شگفت انگیز است. زیرا او چندین سال قبل از اینکه بودجه این پروژه را از دولت آمریکا دریافت کند طرح خود را ریخته بود و آزمایشاتش را مو به مو انجام داده بود. او به راز سفر در زمان دست یافته بود. او در آزمایشاتش از ولتاژ بسیار بالا و میدانهای مغناطیسی در جهت های مختلف استفاده کرد و شکافته شدن زمان و فضا را به عینه دید. تسلا موفق شده بود دریچه ورود به تونل زمان ایجاد کند. او با روی هم گذاشتن مشاهدات خود نتیجه گرفت پی به راز اینکار برده است و به همین دلیل تن به آزمایشات وحشتناک سپرد.

در حقیقت اولین آزمایش های تسلا برای سفر در زمان، از سال 1895 شروع شد. یک روزنامه نگار مجله نیویورک هرالد در شماره روز 13 مارس 1895 چنین می نویسد: «من با تسلا در یک کافه کوچک آشنا شدم. او با من دست داد و به من گفت امشب همراه خوبی برای شما نخواهم بود چون واقعه شگفت انگیزی را تجربه کردم. من در حال یک آزمایش وارد یک میدان مغناطیسی جریانی با اندازه 3.5 میلیون ولتی شدم یکی جرقه بزرگ به شانه چپم خورد و مرا چند فوت آن طرف تر پرتاب کرد. اما خود را به یکباره در بیرون از آزمایشگاهم یافتم. برای چند لحظه بدنم فلج شده بود و دچار سوختگی شده بودم. دستیارم دیده بود که چگونگی غیب شدنم را دید. اگر جریان را قطع نکرده بود فکر می کنم می میمردم.». این شرحی است که روزنامه نگار از تجربه ای که تسلا در یک آزمایش داشت در روزنامه آن چاپ کرد البته با کمی دست اندازی و لحنی که این ادعای تسلا را مسخره می کرد.

در این گزارش می بینیم که تسلا وقتی در آزمایشگاهش حضور داشت، بعد از برخورد جرقه خود را در خیابان می یابد در حالی که دچار سوختگی شده بود. این وضعیت سالها بعد در آزمایش فیلادلفیا هم تکرار شد. اما متاسفانه اتفاقی که برای تسلا افتاده برای ملوانان آن کشتی به مدت طولانی رخ داده و کشتی با همان شرایط غیب شده و کیلومترها دورتر ظاهر شده بود. این آزمایش با فلاکت همراه بود و ملوانهایی که در آزمایش شرکت کرده بودند یا در اثر جراحات سوختگی مردند و یا اینکه حافظه وعقل و خود را برای همیشه از دست داده دیوانه شدند. شاید چیزی که این قدر تسلا را در آن زمان دچار منفوریت کرده بود این بود که دانسته ها و یافته های او به دست انسانهایی افتاده بود که هرگز به اندازه خود تسلا خیرخواه نبوده اند. به هر حال کارهایی که تسلا برای سفر در زمان انجام داده بود هنوز هم برای بسیاری از انسانها بصورت رازی بزرگ در هاله ای از شگفتی قرار دارد.
     
  
مرد

 
فیلمی که مشاهده میکنید از پشت صحنه فیلم ‌»سیرک» چارلی چاپلین ساخته شده در سال ۱۹۲۸ گرفته شده است. به فیلم دقت کنید: زنی در حال صحبت کردن با وسیله ای شبیه موبایل های امروزی از جلوی دوربین رد میشود که به صورت اتفاقی دراین فیلم ضبط شده است. جالب است که بعد از حدود ۹۰ سال این صحنه فیلم توجه مردم را به خود جلب کرده است به این دلیل که این مستند بسیار کمیاب بوده و در اختیار افراد معدودی قرار داشته است.
     
  
مرد

 
کشف نگاره های موجودات فضایی و یوفو ها در آثار باستانی مایاها


آثار باستانی مایا ها یا فریبی دیگر؟

اخباری از آثار باستانی مایا ها:



از اواخر سال 2011 داستان هایی متنوع در سراسر دنیای وب مبنی بر کشف شدن سنگ نگاره ها و کتیبه هایی در مقبره قدیمی مایا ها گفته شد.



این آثار شماهایی از هواپیماهایی نعلبکی شکل و صورت هایی که دارای چشمانی بزرگ مانند بیگانگان (که ما به این شکل می شناسیم ) بودند.

بر طبق آخرین اخبار؛ این آثار در دهه گذشته توسط یک تیم باستان شناسی داخل ساختمان هایی که مایا ها در طول دوره زمانی خود آن ها را ساخته بودند کشف شد.

در اتاق های داخلی مقبره ای در منطقه ای از مکزیک؛ مجموعه ای از مجسمه ها, ماسک ها و پلاک ها که ارتباط مایا ها با موجودات فرازمینی را اثبات کرده و باعث شد تا آن ها را به رسمیت بشناسیم و همچنین این مطلب را از اطلاع عموم مخفی نگاه داشتیم.

اما ظاهرا مخفی! چرا که علاقه شدید جامعه جهانی در مورد تقویم مایا ها و پایان دنیا در 21 دسامبر 2012 باعث شد, تا حکومت مکزیک دست به افشای تعدادی عکس بزند تا به فهم ما در مورد آن تاریخ شوم و مواجهه با موجودات بیگانه کمک کند.

اینجا مثالی از آنچه در وب گزارش داده شده بود نمایش داده شده:





سنگ نگاره زیر سیاره ای با اتمسفر که یک ستاره دنباله دار و یا هر شی آتشین دیگر توسط سفینه ای از موجودات فرا زمینی دوست منحرف شده است را توصیف می کند.



آیا این اتفاقی است که در گذشته رخ داده است؟ و یا احتمالی که در آینده رخ خواهد داد؟ آیا این ها به 2012 مربوط است؟

آیا می توانید به چشمانتان اعتماد کنید؟


در مورد این مطلب که حکومت ها آن را «افشا» نامیدند شک و تردید هایی وجود دارد.

اگر این عکس ها در بالا معتبر باشند که ممکن است به واقعیت تبدیل شوند.

در حالی که این نوعی قصه به نظر می رسد اما سایتی چون ویوزون با اشتیاق تمام اجازه می دهد تا تحقیقاتی انجام شود تا پس زمینه این ادعا ها آشکار شود.

در ویدئویی که در پایین آورده شده (توسط نسیم حرمین) و خواهید دید که نسیم بر پاورپوینتی بر روی کاوش خود که بصورت اساسی و هندسی و رابطه ای بین زمان, فضا و جهان متمرکز شده بود را توضیح میدهد.

من اولین باری که این ویدئو را دیدم چند سال پیش بود که خیلی جذاب و سرگرم کننده بود.



نسیم در توضیحاتش, ذکر می کند که چگونه تئوریش را به کارشناسان برجسته در فیزیک و ستاره شناسی معرفی کرده , و چطور آنها تحت تاثیر قرار گرفته اند و چطور تز او هنوز در جریان بررسی است.

اما من متعجب شدم چرا افشایی به این اهمیت سر و صدایی نکرد.




واقعیت یا خلاف آن بر عهده شما.
     
  
مرد

 
راز «مرد آهن»، تنها مجسمه ی انسان بر روی شهاب سنگ کشف شد



شفقنا – راز مجسمه ی مرموز بودائی با عنوان «مرد آهن» که از تبت دزدیده شده بود، کشف شد.

به گزارش سرویس ترجمه شفقنا این مجسمه ی سنگی 24 سانتی متری که در سال 1936 توسط دانشمندان نازی از تبت دزدیده شده بود بر روی یک شهاب سنگ حک شده است

این مجسمه ی هزار ساله یکی از 4 سمبل بودائی ها یعنی وزیروانا را تجسیم کرده است

هنریش هیملر فرمانده ی نیروهای اس اس نازی معتقد بود که ریشه ی نژاد آریا در تبت یافت خواهد شد. لذا دانشمندان ارتش نازی تحت فرماندهی او تلاش بسیاری کردند تا در میان مجسمه های بودا که بر صلیب شکسته طراحی شده است این ریشه را شناسایی کنند. صلیب شکسته نمادی بود که نازی ها برای خود برگزیده بودند.

اینکه این مجسمه چگونه یافت شده معلوم نیست اما پس از انتقال آن به آلمان توسط نازی ها به یک کلکسیون خصوصی منتقل شده بود و تنها پس از 2007 F,N که دانشمندان توانستند به آن دسترسی لازم برای مطالعه را پیدا کنند.

در مطالعات جدید توسط دکتر المار بوچنر از دانشگاه اشتوتگارت بود که برای نخستین بار معلوم شد این مجسمه بر روی یک سنگ بسیار نادر آسمانی حک شده است.

دکتر بوچنر معتقد است این مجسمه از قطعه سنگی آسمانی ساخته شده که اصل آن در 15000 سال پیش در ناحیه ای بین مغولستان و سیبری فرود آمده است

مجسمه ی مرد آهن تنها نمونه ای در جهان از حک انسان بر روی سنگ آسمانی است و از این بابت می تواند ارزش بسیار بالایی داشته باشد.
     
  
مرد

 
اجداد ما دایناسور ها را دیده اند بخش دوم



تصویر متعلق به یک نقاشی است که قبلا توسط یک سرخپوست در ایالت یوتای آمریکا کشیده شده بود.

چکیده در مقاله نخست در باره مشاهده دایناسور ها توسط اجداد انسان ها اشاره شد که در سراسر جهان نقاشی هاو آثاری وجود دارد که چهره دقیق دایناسور ها را ترسیم می کند و از آنجایی که در آن دوران دانش دیرینه شناسی مانند امروز وجود نداشته و اجداد ما قدرت داستان سرایی نداشتند احتمال آن تقویت می شود که اجداد ما دایناسور ها را دیده باشند امروز به برسی ادامه آثار و نقاشی ها می پردازیم.

Henry Rowe Schoolcraft یک زمین شناس سرخپوست بود که بطور گسترده در باره سرخپوستان به مطالعه می پرداخت او داستان هایی ذر باره موجودی شنید که Unktehi صدایش می کردند موجودی بزرگ با شاخ های دارز در سال 1850 نقاشی هایی از


موجودی که احتمالا در باره وی در داستان شرح داده شده بود

غول Unktehi در بیچبارک تکثیر شده بود او بر اساس توصیفات به موجودی شبیه مار و لاکپشت بر خورد کرد که کاملا شبیه دایناسور بود سرخ پوستان قبیله Sioux از این موجود بعنوان موجودی بنام مار خزنده عظیم با پا شرح داده بودند او بر اساس شنیده های خود چهره یک مار عظیم غولپیکر با پا و ستون فقرات را ترسیم کرد مشخصه اصلی این موجود دم سنگینش بود.همچنین بر اساس مشاهدات سرخپوستان این دایناسور شاخ بزرگی نیز بروی سرش داشت و در باتلاق زندگی می کرد اما شهردار تکامل گرای این شهر مانع از ادامه تحقیقات در باره این موجود شد.در جای دیگری از قاره آمریکا نیز این موجود مشاهده شده بود این بار تصویر این موجود بروی پیکره سنگی در کانادا ثبت شده بود.که کاملا به دایناسوری که سرخپوستان Sioux از آن ثبت کرده بودن شباهت داردبه نظر می رسد خواستگاه و محل زندگی این نوع دایناسور ها آمریکای شمالی(آمریکا و کانادای امروزی)بوده است.


این تصویر در کتاب فسیل ها افسانه های نخستین آمریکا صفحه 235 -237 تصویری از یک دایناسور با مشخصات زیر ثبت شده است.این موجود دارای یک بدن کشیده پوست ضخیم گردن دراز و دو شاخ بود این نگاره باستانی بروی سنگی در Agawa Misshepezhieu در کشور کانادا در دیاچه پارک Lake Superior Provincial کشف شده است

تعدادی از سنگ های مشابه که در یک طرفت آنها تصویری از سر یک انسان و در طرف دیگر تصویری از یک ماموت و دایناسور درج شده است این سنگ ها در نزدیکی در یاچه ی کلورادو همراه با تعداد زیادی از ظروف سرخپوستان توسط W.L. Chalmers کشف شده است مشخصه بارز این سنگهای 66 پوندی این است که از نوعی سنگ سبز رنگ تشکیل شده است که در آن ناحیه از آن نوع سنگ ها وجود ندارد.او وقتی مشغول گسترش مخازن آبیاری در حیاط خانه خود بود متوجه وجود این سنگ ها شد.در طرف دیگری از سنگها مردی نقاشی شده است که نماد های مخصوصی را با خودش نگه داشته است.



در پی انتشار مقاله ای در سال 1923 در باره این سنگ Jean Allard Jeancon باستانشناس و مدیر گروه باستان شناسی طبیعی کلورادو در مقاله ای :اگر می شد واقعی بودن این سنگ را اثبات کرد این بزرگترین کشف در تمامی پژوهش های انسانی شناخته می شد.و همه چیز در قاره آمریکا را حول و حوش گذشته انسان در این قاره تحت تاثیر قرار می داد.

امام من شکل های قابل توجهی از دایناسور ها و ماموت ها را در این سنگ ندیده ام متاسفانه این موضوع بی ارزش به نظر می رسد و باید در جایی از رودها جا داشته باشد تا موزه ها.

یک شی زینتی جالب دیگر که در کشور چین کشف شده است نیز بسیار جالب توجه است این شی مربوط به دوران ژو ساروپود(سه قرن قبل از میلاد مسیح) در این جبعبه زینتی به وضوح دایناسور هایی که شکل گونه ای از دایناسور بنام Brachiosaur را داشته اند دیده می شوند اگر این موجود در آن دوران دیده نشده بود چگونه تصویر آن به این خوبی در این جعبه زینتی ترسیم می شد؟

تصویر روی جعبه را با تصویر ترسیم شده از سوی دانشمندان برای Brachiosaur مقایسه کنید.

یکی دیگر از قبایل آفریگایی باا الهام از افسانه ها و داستان های اجداد خود در قرن 18 مجسمه هایی را می ساختند که یاد آور جنگ های اجداد آنان باشد یکی از این جسمه ها توسط Sir Richard Owen خریداری و به انگلیس آورده شده بود.این مجسمه سربازی را نشان می داد که روی دایناسوری سوار شده است بعدها فسیل این دایناسور در شمال یوتا کشف شد.
     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 
حمله بیگانگان به زمین؟؟ ورود جسم ناشناخته به دهانه آتشفشان
آتشفشان Popocatepetl در مکزیک با حمله یک یوفو دیروز جمعه 26 اکتبر فوران کرد.. این آتشفشان از سال 2005آرام بوده است ولی از ماه آوریل نشانه هایی از دود در آن ظاهر شد.

دیروز جمعه خبرنگار Televisa ، خواکین لوپز دوریگا ، در حین فیلمبرداری از کوه آتشفشان مکزیک با صحنه ای عجیب مواجه شد.
یک جسم استوانه ای به طول یک کیلومتر داخل دهانه آتشفشان شد و متعاقب آن انفجار مهیبی صورت گرفت.. این خبر را رسانه های معتبر جهان به عنوان اخبار حادثه ای پخش کردند.

یکی از متخصصان مرکز نجوم در مکزیک عقیده دارد که این به احتمال زیاد میتواند یک حمله به زمین از سوی موجودات بیگانه تلقی گردد..گویا افسانه حمله بیگانگان به زمین در سال 2012 در حال شکل گیری است. تصور کنید تا کنون بشر جسم پرنده به طول یک کیلومتر نساخته است.. قبلا مدارکی درز کرده بود که نشان میداد یکی از چالشهای فراروی بشر در حوادث آینده بازگشت بیگانگان به زمین خواهد بود. قوم مایا در آمریکای جنوبی کاملا به این مسئله اعتقاد دارند که روزی بیگانگان برای انتقام به زمین باز خواهند گشت. این یک مدرک موثق است !!!
فوران این آتشفشان هشدار قرمز را سبب گشت و پیش بینی میشود زندگی 19 میلیون نفر را تحت تاثیر قرار دهد. ساکنان نواحی در حال تخلیه شهرها هستند.
     
  
مرد

 
یوفویی غول پیکر نزدیک خورشید
تاریخ عکسبرداری 23 ژوئیه 2012 ساعت 09:20
عکسی که توسط سازمان ناسا گرفته شده است اینبار نیز همگان را در بهت و حیرت برد…!

عکسی که توسط خود سازمان ناسا گرفته شده است اینبار نیز همگان را در بهت و حیرت برد…!پروژه ای که ناسا جدیدا شروع کرده است بنام پروژه Heliospheric است که یک پروژه منبع باز برای تجسم اطلاعات خورشیدی است که توسط NASA و ESA روی ان کار میشود در این تصویر با توجه به انعکاس نور به سطح این جسم غول پیکر به وضوح می توانید این جسم را ببینید جالب است که این بار خود ناسا رسما در سایت خود این تصویر را گذاشته است به آدرس:https://sdo.gsfc.nasa.gov/data/aiahmi


     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 
خلاصه: شرحي براعتقاد مردم جنوب خراسان و قاينات به موجودات مرموزي بنامهاي : آل، ديو، يول (غول)، جن ‌و پري، مرده آزما (مردآزما)، علي خونگي (بختك) و شرح داستانهاي كوتاهي كه اهالي اين نقاط در برخورد با اين موجودات داشته‌اند.






پديده‌هاي وهمي ديرسال در جنوب خراسان

محسن ميهن‌دوست

مركز مردم‌شناسي ايران

« هوا خاكستري و سرد بود. من و «مرزا» و او، غروب را مي‌ديديم، اما خورشيد ديده نمي‌شد. سرمازده بوديم و سوز، پلك‌هايمان را در دل غروب به آشيانه‌اي بس بلند، بدوخت. شگفت در اين برهوت كه حتي دهكده‌اي يافت نمي‌شود، اين هفت آشيانه خاكستري چيست؟ پيش رفتيم و پيش رفتيم، تا به جايي كه پله‌كاني از سنگ يا پارچه، در چشم‌هايمان جا گرفت. من و «مرزا» و «او» پا به درون آشيانه گذاشتيم. سكوت بود و سكوت، و پنجره‌هاي خاكستري. هرچه آوا درداديم،كس به پاسخ برنيامد. حسي گنگ به من مي‌فهماند كه «از ما بهتران» مالك اين آشيانه‌ي خاكستري‌يند. دوگام آن سوي‌تر از راهروي پوشيده خاكستري اجاقي خُرد نگاهمان را گرفت. من و «مرزا» بهم نگاه كرديم و «او» كنار اجاق، بر تخته سنگ خاكستري نشست و گفت: «در اجاق، تا پگاه مي‌توان خود را گرم داشت». و افزود: «من همين‌جا مي‌مانم». خواستم كه نماند. نپذيرفت. نمي‌توانستم همه چيز را به او بگويم، باورش نمي‌شد. من و مرزا براه افتاديم و او با نگاهي پر از غرور، بر تخته سنگ كنار اجاق پر از خاكستر دراز كشيد. دو روز از غروب خاكستري گذشت و «او» به «خوسف» نيامد. دل‌نگران و هراسنده گروهي را براه داشتم كه شايد پيدايش كنند، گرچه مي‌دانستم «از ما بهتران» استخوانش را كُنده اجاق داشته‌اند. نشان به اين نشان كه از او نشاني نيافتيم. از هفت آشيانه‌ي خاكستري هم خشتي بجاي نبود».

اين قصه را هفتادساله مردي از اهالي‌ي «بند عمرشاه» به گونه‌اي كه زبانش به گفت آن لكنت مي‌گرفت، حكايت كرد.

مردم جنوب خراسان، به ويژه بوميان قاينات در پرداخت «نيروهاي ناآشكار» به هفت موجود مرموز پرتوان معتقدند: آل al، ديو، يول yul (غول)، جن و پري، مرده آزما (مرد آزما)، و علي خُونگي alixangi (بختك).

* * *



آل: در بيان «ريخت» و دوگانه بودن آن، به دو تصوير اكتفا كنند. برخي از بوميان آل را بزني بلند قامت و سپيدتن، با گيسوان طلايي مي‌پندارند، كه شب هنگام در كاريز تن به آب مي‌دهد و اگر جواني خوش‌روي از محوطه‌ي كاريز گذر داشته باشد، او را بخود مي‌خواند و لاجرم عابر از همه‌جا بي‌خبر به قصد وصل پاي سوي كاريز ميكشد. در كاريز، آل تا سينه در آب است. و پس از كام، وصل گيرنده را در آب كاريز خفه مي‌كند. بوميان، قصه‌هاشان درباره‌ي اين آل، چنانكه آمد، بيان مي‌شود. و گاه شب مهتابگون سكوت‌خيز را هم بر آن مي‌افزايند.

ديگر طرح اين آل، از طرح نخست تماشايي‌تر و غرورانگيزتر است: زني با قامت شگفت، كه بيني‌اش از گل سرخ است سراغ زائو مي‌رود. زائو كه تنها باشد، آل به سوي او پا مي‌كشد و قصد دزديدن جگر زائو را دارد. و از اين‌رو بوميان زائو را حداقل تا سه روز تنها نمي‌گذارند. معتقدند: اگر آل به خاكستر نزديك شود، زائو به هلاكت خواهد رسيد.

پيري از اهالي‌ي گزنان قاين سوگند مي‌خورد كه خود در چند سال پيش وهم‌آور جگر دزد را به شيب تپه‌اي، با چشم ديده است. مي‌گفت: «عذرا دو روز بود كه فارغ شده بود و من دقيقه‌اي از كنارش بدور نشده بودم. روز سوم بگاه غروب بي‌آنكه در كنار عذرا كسي باشد، اتاق را ترك گفتم كه آب از جويبار پاي تپه بياورم، در آنجا زني به قامت يك درخت بلند، در حاليكه چادري سپيد بسر داشت، رو به آن سوي تپه نهاد و از من گريخت. كوزه را بر زمين انداختم و خود را به عذرا رساندم».




ديگر زني حكايت مي‌كرد: «از پله‌كان كه پائين رفتم و به زيرزمين نمناك پا گذاشتم. در راه دلم شور ميزد مي‌ترسيدم كه آل سراغ بتول برود و او را هلاك كند، هيچكس هم در خانه نبود، كه پيش بتول بماند. بايد نفت در چراغ مي‌ريختم. همينكه پا بدرون محوطه نمناك نهادم، زني چادر سپيد در حاليكه روي خود را سخت پوشانده بود، به من خيره شد چشم‌هايش برق مي‌زد و بيني بزرگش، دلم را بهم ريخت. جيغ كشيدم و از حال رفتم».

آل، به گفت بوميان، هميشه چشم در راه زايشي است و گه‌گاه خيال آمدنش، زائو را به دق نزديك مي‌كند.



* * *

ديو: معتقدند اگر سايه‌ي خود را بروي آدمي بيفكند، مرگ آنكه سايه‌ي ديو بر او بيفتاده است پس از دو شبانه‌روز حتمي است. ديو را موجودي كريه روي و قوي قامت مي‌داند كه در دو بر سرش شاخ دارد . گويند ديو در پاياب بسراغ انسان مي‌آيد و معتقدند ديو شب‌هنگام قرباني مي‌طلبد، و از اين نگاه، بيشتر زنان شب‌هنگام تنها به «پاياب» نمي‌روند. مهتاب شب از شب‌هاي تاريك قصه‌سازتر است، زيرا همه‌ي آنچه به باورشان است، در مهتاب روي مي‌دهد.

«هفت ساله بودم و خواب بزرگسالان مي‌ديدم كه ناگاه با فريادي بس دلخراش از جا جهيدم. ديري نگذشت كه اهل كوچه در خانه‌هايشان پيدا شدند. جيغ از انتهاي كوچه، به داخل خانه‌ها دويده بود، كسي گفت: به جيغ زن ميمانست. كه شويش رسيد و از پله‌كان پايين رفت. مهتاب از پله‌كان خيس پاياب پايين رفته بود، ولي ميدانگاهي‌ي آن ظلمت داشت. «شوي» دهشت‌زده ما را بخود خواند چه همسرش «خاتون» در ميدانگاهي پاياب نقش بر زمين بود. كاسه‌ها را در سبد گذاشتيم و خاتون را پشت كرديم و بالا آمديم. «خاتون» كه به هوش آمد، بريده بريده گفت: «در پاياب ديوي سايه‌ي خود را بر من افكند، من خواهم مرد!» و افزود دو روز بعد خاتون درگذشت».




گرچه خيال برخورد با ديو كم اتفاق مي‌افتد، ليك وجود چند وهم چون آنچه آمد، باعث آن گرديده است كه زنان در شب براي شستشوي «باديه» و غير آن، دوتا دوتا و يا بيشتر به پاياب مي‌روند.

* * *



يول yul (غول):

«شن و باد در لوت مي‌دويد، و ما تكيده و خسته، بر ريگ داغ پاي مي‌كشيديم. الاغ‌هامان از رمق افتاده بودند و پلك برهم مي‌زدند. همسفران با الاغ‌هايشان از من كه پيرترين مرد قافله بودم، پيش افتادند. الاغم و من عرق‌ريزان تنها مانديم. در غبار و باد كه چشم را آزار مي‌داد، چشمم به پاره‌اي از غبار افتاد، كه از تيغه‌اش كسي مرا بنام مي‌خواند. صداي بوي تف‌باد مي‌داد و زهره از من گرفت. الاغم پابپا مي‌شد و پيوسته پلك برهم مي‌زد و همسفران هيچ سوادي بچشم نمي‌آمد. بناگاه بر بلندي‌ي باره تني عريان و پرپشم چون تخته سنگي سياه در تماشاي من بود! سر به اين سوي و آن سوي نمي‌كشاند و فقط به برابر نگاه مي‌كرد و آوا مي‌داد: محمد، محمد، محمد، از اين سوي، از آن سوي نه! مي‌دانستم كه «يول» به جاده پاي نمي‌گذارد و از آهن هم مي‌ترسد، دست به خورجين بردم و زنجير از آن بيرون كشيدم. شن و باد هول مرا بيشتر مي‌داشت، ولي خود را نباختم. در غبار و باد زنجير را به حركت درآوردم و فرياد زدم:

برو پي كارت! برو پي كارت! لحظه‌اي بعد يول ناپيدا شد» .

يول از نگاه بوميان: «زيركوه» و دامنه‌ي «باغران كوه» تن تخته‌سنگي دارد. دهان و دندانش دهشت‌زاست و تنش از موي فراوان سياهي مي‌زند. جاي آن را در بيابان‌هاي بي‌آب و علف و باره‌هاي پرت مي‌دانند. گويند كه «يول» هرگز تن به جاده نميكشاند زيرا در جاده توان‌مندي‌اش به هيچ مي‌رسد، و از قدرت مي‌افتد. معتقدند: همينكه «يول» سر به عقب بگرداند، همان آن خاكستر خواهد شد.

بيشتر دستان و پاهاي «يول» را به پلنگ مانند مي‌كنند كه با آن، به ضربه‌اي مغز آدمي را از هم بپاشاند به گفت خودشان: برخورد با «يول» بگاهي اتفاق مي‌افتد كه مسافر از قافله واماند.

* * *

جن و پري: جن از ديرباز قصه‌ساز بوده است، تا آنجا كه هنوز بزرگسال شهرنشين به «بود» اين وهم شب‌آزار، به خلوت پرت و خرابه‌ي پرسكوت، و يا هرجا كه تاريك باشد، معتقد است.

در «بند عمرشاه» و شهرك «قاين» ديدار با جن و جني‌يان، گاه و بيگاه ورد زبان اهالي‌ست. در «بند عمرشاه» جوان تنومندي‌ست كه چوب بر كف مي‌گيرد و پاره سنگ از كوه بدره فرو مي‌ريزد و با چرخاندن چوب بدور سرش، به خيال خويش اجنه را از خود دور مي‌كند.

بوميان از زبان او گويند: «سحرگاه از درازناي دره به شهر مي‌رفتم. هوا تاريك و ابرآلود بود، و آسمان مي‌خواست كه ببارد، بناگاه خود را در برابر موجودي تركه و بلند، كه رنگ و رويش به سياهي‌ي شب مي‌مانست، برخوردم. خيره در من شد و گفت: «نماز خوانده‌اي؟». و من پاسخ دادم، نه كمي پايين‌تر خواهم خواند. با دست چنان ضربه‌اي به گونه‌‌ام نواخت، كه نقش بر زمين شدم».

در همان حال، پيش از نماز، جوان خود را به ده مي‌رساند. در حاليكه رواني ناآرام و بيگانه‌خو داشته است.

ديدار با اين جوان غم‌آور و انديشه‌انگيز است. او ببالاي كوه مي‌رود و از آنجا نعره برمي‌كشد و سنگ بزير مي‌اندازد. بعد به دور خود مي‌گردد و مي‌گردد، تا آنجا كه خيال كند آنكه سيلي زده، از او دور شده است.

در مقابل اين جوان ديگر كساني هم هستند كم و بيش به او مي‌مانند و از اين ميان نودساله مردي است دوبيتي‌خان بند عمرشاه و زبانش كمي الكن است. نيمروز به سراغش رفتم، بر تخته‌سنگ بزرگي به شيب دره نشسته بود و آفتاب مي‌گرفت. ساعتي با او به گفتگو نشستم و هنوز به صحبت با او مشغول بودم كه احوالش ديگرگونه شد و بر روي زمين درغلتيد. دقيقه‌اي بعد بخود آمد، كه چهره‌اش رنجش را مي‌نمود. به گفت خودش:‌«جن‌هاي كافر با مشت و لگد به چنان حالي دچارش مي‌داشتند.»

به عقيده‌ي همين بوميان در زمين دو گونه جن مي‌توان پيدا داشت، «جن مسلمان» و «جن كافر» كه اين يك در مقايسه با جن مسلمان سراغ انسان بيشتر بگيرد.

جن مسلمان خوش‌مرام و ياري‌دهنده است، اما جن كافر كه بدنش داراي پت قهوه‌اي است، از هيچ شكنجه‌زايي روي برنمي‌تابد. او بدجنس و كريه‌روست در خرابه‌هاي هول‌آور منزل گزيده و مواظب است. به گفت بوميان: هر انساني كه بچه‌ي جن كافر را لگد كند، جنيان او را نه بر سبيل يكباره كشتن، بل تا نهايت هرچه شكنجه، عذاب مي‌دهند.» از اين نگاه، بگويند: «كساني كه بگاه ديگرگوني احوال از پاي درمي‌آيند، انتهاي انتقامي‌ست كه از ما بهتران بر او روا داشته‌اند.»

براي جن كافر، كنش نيك قائل نيستند. به كردار هرچه خواهد انجام مي‌دهد. گاه آدمي را به ژرفاي چاه هل مي‌دهد و گاه به بازي و عذاب مي‌گيرد، تا آنجا كه هوش و تن آدمي را به ملال مي‌كشد و او را عليل مي‌كند.

از جن كافر و جن مسلمان هر يك در سينه قصه‌ها پنهان داشته‌اند كه برخي بر ترس از افشاي آن خودداري ميورزند، تا آنجا كه پيوسته «بسم‌الله» مي‌كنند، زيرا با هر «بسم‌الله» اجنه پا بفرار مي‌گذارند و دور مي‌شوند.

در دهكده‌ي «عينوك» غاري‌ست كه پايين پاي آن چاهي است كه به چاه «فتح‌الله» شهرت دارد. اين غار و چاه در ياد كشاورزان ناحيه مذكور جن‌نشين است. گويند: «شب‌هاي چهارشنبه، در غار و چاه، جنيان روي نشان مي‌دهند و قرباني مي‌طلبند!».



وجه تسميه چاه فتح‌الله از اينجاست كه در چند سال پيش كشاورزي كه نامش «فتح‌الله» بوده است، به دام جنيان افتاده و به هلاكت رسيده است. شب هنگام فتح‌الله آب به «كرت» مي‌بسته است كه صدايي او را بخود مي‌خواند. پا پيش مي‌نهد و نزديك چاه مي‌شود. مي‌بيند آدم نماهايي او را در ميان مي‌گيرند، و مي‌خواهند بدون اينكه «بسم‌الله» كند، تن از چاه پائين كند. و فتح‌الله به فرمانشان گردن نمي‌نهد. در چاه گروهي به پايكوبي و آواز مشغول بوده‌اند، و چون فتح‌الله به جمعشان مي‌پيوندد، از او مي‌خواهند كه برايشان آواز بخواند و ني بزند. چرا كه آوازخوان بنام عينوك بوده است. فتح‌الله عروسيشان را گرم مي‌كند و جنيان را خوش مي‌آيد. برايش غذا مي‌آورند. در اين بين نگاه فتح‌الله به ديگ خوراك‌پزي خودش مي‌افتد. صبح او را از چاه بيرون مي‌آورند و روانه‌ي خانه‌اش مي‌كنند. «فتح‌الله» هرچه ديده و شنيده به زبان مي‌آورد. غافل از آن كه با آشكار كردن راز، داس مرگ بر ريشة خود مي‌زند. شب هنگام اجنه به خانه‌ي فتح‌الله مي‌روند و كشان‌كشان بي‌آنكه كسي آگه بشود، او را بر سر چاه مي‌برند، و به پايين آن سرنگون مي‌كنند.

هم اكنون در ذهن بوميان «عينوك» و هم‌چنين نواحي اطراف آن، چاه فتح‌الله، جاي شومي‌ست كه تنها اجنه در آن ميزي‌يند.

ديگر قصه‌هايي از جن و جني‌يان بزبان مي‌آورند كه گاه زيبا و شنيدني‌ست: «شب دامن از ديوارهاي كاهگلي‌ي دهكده بدور مي‌‌كرد كه راهي شكار شدم. تا غروب هنگام از اين بردشت به آن بردشت و از اين كوه به آن كوه شتافتم و پنج آهو به تير زدم.




هوا كه تاريك شد، از دهكده بدور بودم و راه دور بود. به غاري درآمدم و آنجا منزل گزيدم. هيمه گرد آوردم و آتش فراهم داشتم. لختي از ران آهو بر آتش گرفتم تا بدان خود را سير كنم. كه ناگاه نگاهم بر روي دو زن دوخته شد يكي جوانسال و پريروي كه گيسوان مواجش به خرمن گندم مي‌مانست. و ديگر پيرزني كه گيسوانش چون خاكستر بود. آمدند و نشستند و نگاهم كردند! هراس در دلم راه يافت و از زبان افتادم و آنان در غذايي كه من به خوردن آن مشغول بودم سهيم شدند. چند بار سر بالا داشتند و نگاهم كردند و من از خوردن دست كشيدم. لخت ران آهو كه تمام شد پريروي از من خواست كه با او هم‌بستر شوم. از ترس گپ نزدم و خود را كنار كشيدم. دختر و همراهانش از جا بپا خاستند و به سوي آهواني كه شكار كرده بودم رفتند. پيرزن دست به لاشه‌ي آهوان كشيد و آنها را به خاكستر مبدل ساخت. و لحظه‌اي بعد هر دو ناپيدا شدند ».

بيشتر بوميان و بويژه آناني كه سني پشت‌سر گذاشته‌اند، از برخورد خود با جن و پري، كه در پاياب، گرمابه، كشتزار (آنهم در هنگام شب) و راهروي تنگ و تاريك، اتفاق افتاده، حكايت دارند.

در ذهن بوميان حمام از مكان‌هايي‌ست كه شب هنگام تا دم سحر از جن و پري پُر است و به تقريب همه‌ي سالمندان قاين برخوردي با جن در حمام داشته‌اند!



«سحرگاه به حمام رفتم، حمامي در جايگاه خود چهارزانو نشسته بود. سلام كردم، جوابم را داد. به درون حمام شدم. آنجا گروهي خود را مي‌شستند. همه‌ي آنچه داشتند به آدمي مي‌مانست، فقط پاهاشان گرد بود، هراسنده به سر حمام دويدم و از حمامي جوياي چگونه بودن پاهايشان شدم. او خود پاهايش را بمن نشان داد و گفت: مثل اين پاها بود!» كه پاهاي حمامي نيز چون مشتري‌هايش گرد بوده است.

اينجا جن‌ديده از حال مي‌رود و يا اينكه دهشت‌زده بي‌آنكه وسايل خود را بردارد، از در بيرون مي‌زند.

گاه جن‌ديده بي‌آنكه چيزي دستگيرش بشود، خود را مي‌شويد و از حمام بيرون مي‌رود، ولي بعد متوجه مي‌گردد كه مشتريان در حمام همه‌ جن بوده‌اند. آن وقت ضعف مي‌كند و بيمار مي‌شود.

وجود گربه خود پديده‌ايست، كه گاه او را در قالب جن مي‌گيرند. اگر در تاريكي گربه‌اي چشمانش برق بزند، به يقين او را جن مي‌دانند! يا پا بفرار مي‌گذارند و يا پشت‌سرهم «بسم‌الله» مي‌گويند:

«شب هنگام از كوچه‌هاي خاكي‌ي قريه مي‌گذاشتم، ماه پيدا نبود و باد زوزه مي‌كشيد. بر دوراهي‌ي ده رسيدم. حس كردم كه از دوسو سنگ بسويم پرتاب مي‌شود، سر كه بالا داشتم،

صفحه اول قانون ابن‌سينا چاپ رم 1593

پشت جلد مقوائي قانون ابن‌سينا ـ ترجمه لاتين چاپ ونيز سال 1507 كه درسال 1964 از


در دو سوي كوچه دو گربه چشم‌هايشان برق مي‌زد دست به سرم مي‌داشتند، چراكه پاره‌سنگ‌ها را به‌گونه‌اي پرتاب ميكردند كه بر من نمي‌خورد!

بسم‌الله، بسم‌الله‌كنان بخانه شدم».

علاوه بر گربه گاه وجود «بز» هم برايشان قصه‌آفرين است:

بيشتر اهالي جن مسلمان را در قالب گربه و بز مي‌پندارند. جن مسلمان به تمامي خوش‌خوست و به آدمي مدد مي‌كند.

كشاورزي از گزنان قاين مي‌گفت: «هفته‌ها بود كه از شهر نفت نياورده بودم، ولي هرچه نفت مصرف مي‌كردم، گويي كه ذره‌اي از آن كاسته نمي‌شد: نزديك بيك ماه بي‌آنكه اين موضوع را با كسي درميان نهم از نفت فراوان برخوردار بودم، ولي همينكه قضيه را روكردم، «از ما بهتران» قهر كردند و ديگر از نفت خبري نشد!

قهر جن مسلمان برايشان گران است. از اين روي، گاه وهم خود را پنهان مي‌دارند. بوميان قاين و ديگر نقاط جنوب خراسان كه پاي‌بند باورهاي خوداند، براي جن مسلمان احترام زيادي قائلند. معتقدند: در روز عاشورا لشگر زعفر جني ، «حسين‌بن علي» را در صحراي كربلا، ياري داشته است. و باز گويند: «حسين‌بن علي پيشنهاد ياري آنان را نپذيرفته است».

اهالي‌ي قاين مرگ زجفرجني را در سي‌سال پيش مي‌دانند، و به گفت يكي از اهالي: «به همان سال در مسجد جامع قاين براي زعفرجني پُرسه برپا داشته‌اند». معتقدند: «پس از زعفرجني پسر بزرگ او «شاه كاظم» بر اورنگ پادشاهي جلوس كرده است! جاي او را در «پنجاب» مي‌دانند كه بر كوهي منزل گزيده و تمام جوكيان هند را، از او فرمان‌بري‌ست.

(در جنوب خراسان دعانويساني يافت مي‌شدند كه خود از جنيان چيزي كم نداشتند، يا اشكالي كه راه را بر هر منتقدي بند مي‌كرد. در قاين كتاب دعايي يافتم كه ديدن آن مرا به غور واداشت. خط آن را بهيچ روي نتوانستم بخوانم، نقوش درهم و برهمي بود با مركب سياه.

بيشتر بوميان و تا چندي پيش بيشتر شهرنشينان خراسان براي دفع هراس و بيماري‌ي «تب نوبه» و امراضي كه زاييدة دهشت است، از اينگونه دفترها براي بهبودي مدد مي‌جستند، كه بقاياي آن، هم‌اكنون جسته و گريخته در گوشه و كنار خراسان باقي‌ست.)



هنوز در برخي از روستاهاي جنوب خراسان وقتي كسي «غش» مي‌كند، يا دچار حمله مي‌شود، شست پا و يا شست دست او را مي‌گيرند، كه از «اسرار نهان» چيزي دستگيرشان بشود. به گفت خودشان: «در اين هنگام جن‌زده مي‌تواند جايگاه گنج نهان و يا تاريخ مرگ كسي را بپرسد».

* * *

مرده ازما (مردآزما): (پاسي از شب رفته بود كه در كُهناب Kohnab قاين آبياري مي‌كردم. به ناگاه در گورستان كنار كرت زني را ديدم كه زار زار بر گوري مي‌گريست. صدايش هوارانگيز و رعشه‌آور بود. به خيال كه مادري جوان‌مرده است،




كه در مرگ عزيزش شيون دارد، پا پيش گذاشتم و گفتم: «مادر بلند شو، در اين هنگام شب، گريه چه سود مي‌بخشد!» رو برگرداند و چشم بر من دوخت. در مهتاب صورت او آنقدر كريه بود، كه نزديك بود دل بتركانم. لرزان چند گام پس نهادم. صدا درداد: برو گمشو! و اين صدا همه‌ي فضاي كُهناب را پر كرد! در يك آن توان خود را بازيافتم و پا بفرار گذاشتم. او هم بدنبال من روان شد، ملتهب و دوان از او مي‌خواستم كه برگردد و دست از آزارم بردارد، ولي او تقليد صداي من مي‌كرد و درپي‌يم بود. گامي چند كه پيش افتادم برگشتم و با بيلم خطي بدور خود كشيدم و گفتم: اگر پا به اين سوي خط بگذاري تو را خواهم كشت. و او دوباره عين گفته‌هاي مرا تكرار كرد و خطي بدور خود كشيد. لحظه‌‌اي بعد پا به اين سوي خط گذاشت و من با بيل چنان ضربتي به مغزش فرود آوردم كه نعره‌اي كشيد و به قالب بزغاله‌اي درآمد. بز با صداي دهشت‌آور و هراسنده، آن سوي قبرستان خود را به چاه افكند ».

«مرده ازما» را موجودي كريه روي مي‌دانند كه محل زندگي‌اش گورستان‌هاي خوف‌ناك و گاه آسياب‌هاي كهنه‌ي آبي و بادي‌ست. او از نور گريزان است و تقليد صداي آدمي مي‌كند. «مرده ازما» را بيشتر به قالب زني كريه روي مي‌دانند كه صورتش دراز و چاك دهانش عمودي‌ست و دندان‌هايش را گويند كه افقي و بران است.

* * *

علي خونگيalixangi (بختك): اين يك در «ريخت» چيزي از آن ندانند، كه طرحي برايش بتراشند. گويند: «جانوري‌ست» ولي از قيافه و شكل آن چيزي بدست نمي‌دهند. فقط به اين نكته اكتفا مي‌كنند: جانوري‌ست سنگين كه وجودش چون قير است.

از ديد بوميان قاين «علي خونگي» شب هنگام خود را بروي آدمي مي‌اندازد و اگر كسي زبان آن را پيدا كند، كه از او جوياي جاي گنج نهان بشود، پاسخي مثبت دريافت خواهد داشت. معتقدند: «گنجينه‌ي «علي خونگي» در پاي قوس و قزح پنهانست .

* * *

يادآوري- طرحهاي اين مقاله را آقاي بهنام سيف‌اللهي تهيه كرده‌اند. ضروريست از ايشان سپاسگزاري نمايم.


“پاورقي‌ها”

[1]- Marza در گويش بيرجند مخفف «محمدرضا» است.

[1]- Xusf بخشي بارور و كهن از شهرستان بيرجند كه گور «ابن حسام» صاحب «خاوران‌نامه» بر تك كوهي كه به آن «پايتخت» بگويند، قرار دارد.

[1]- band-e-omarsa در پنج كيلومتري شهر بيرجند كوهي است بنام «باغران» كه بر دامنه و فراز آن بايد از «حوضي غلام‌كش»، «قلعه‌ي رستم» و «بند عمرشاه» نام برد.

[1]- Gazanan برخي از روستائيان به اين روستا جزنان Jazanan هم بگويند.

[1]- درباره‌ي «ديوان» به كتاب «حماسه ‌سرايي در ايران» تأليف ذبيح‌الله صفا، گفتار چهارم فصل سوم رجوع شود.

[1]- suy (شوهر) + ش.

[1]- باد داغ، باد تفته و گرم.

[1]- اين را زغفران‌كاري از اهالي‌ي قاين، كه به گفت خودش با «مرده ازما» هم ديداري داشته است، به حكايت نشست.

[1]- «قاين نيز پسر آدم صفي عليه‌السلام است كه به قابيل تحريف شده و برخي گفته‌اند كه قابيل و هابيل در اسم وصفي هستند بمعني گاودار و گوسفنددار، چه كلمه‌ ئين در فارسي دلالت بر وجدان و دارايي مي‌كند.»

به نقل از بهارستان آيتي بيرجندي

[1]- Pat پشم.

[1]- اين را از هفتادساله مردي شنيدم، كه به گفت او، «براي خودش» اتفاق افتاده بود و آن را هم «وهم» نمي‌دانست.

[1]- در خراسان به دوره‌اي كه دسته‌داران، عاشوراي حسيني را به نمايش درميآورند، زعفرجني و لشگريانش هم حضور داشتند. اين رسم و نمايش چندي‌ست كه از خراسان رخت بربسته و هيأت دسته‌داران مشهد از كار نمايش جدايي گرفته است.

[1]- به گمان نگارنده اين همان مسجدي‌ست كه در آن «ناصرخسرو قبادياني» با «حسن‌بن دوست» از «بودن» و «نابودن» سخن بميان آورده‌اند. شرح آن در سفرنامه‌ي ناصرخسرو بيامده است.

[1]- Porse مجلس ترحيم.

[1]- اين را از نودساله مردي كه «كريم چاووشي» نام داشت، شنيدم. او از اهالي قاين بود و اكنون مرده است. [با اين دوگانگي كه غول «محمد» نامي را صدا ميكرده است].

[1]- به گفت بوميان «تيركمون رستم».

[1]- براي جن و چند پديده‌ي وهمي‌ي ديگر به كتاب «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات» محمدبن محمودبن احد طوسي، به اهتمام منوچهر ستوده، و كتاب «عجايب المخلوقات» زكريابن محمدبن محمود المكمون
     
  
صفحه  صفحه 1 از 11:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
علم و دانش

عجایب و ماورایی ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA