ارسالها: 5277
#51
Posted: 19 Jan 2013 08:03
کتیبه سنگی 3000 ساله روستای Petroglyphs لاس وگاس از بیگانگان باستانی
این کتیبه سنگی[1] باقدمت 3000 سال قبل در دره ی سنگی بنام آتش درروستای بنام Petroglyphs در نزدیکی لاس وگاس قرار دارد که تصاویری شبیه به موجوداتی مانند انسان بروی آن هک شده است همچنین در نزدیکی آن نیز شکل سخره به صورت یک بشقاب پرنده[2] تراشیده شده است آیا ممکن است در 3000 سال قبل سرخپوستانی که در این ناحیه می زیسته اند این سفینه فضایی را دیده باشند و با موجودات داخل آن ملاقات داشته باشند؟
آیا این تصاویر با این شکل نا متعارف از سرها متعلق به انسان های 3000 سال قبل است یا شاید فضانوردانی با لباس و کلاه مخصوص از سیارات دیگر؟
آیا این مجسمه در کنار کتیبه سنگی می تواند بطور اتفاقی نزدیک به 3000 سال قبل در اثر اتفاق های زمین شناسی در یک منطقه خشک که زلزله خیز هم نیست به وجود بیایید یا ساخته دست انسان های 3000 سال قبل است؟
ویرایش شده توسط: MiladBagheri
ارسالها: 24568
#59
Posted: 19 Oct 2013 19:27
نفرین فراعنه و کشتی تایتانیک
همه ما حتما در مورد كشتي تايتانيك و غرق شدن اون چيزايي خونديم و ديديم ولي اينكه چه جوري اين كشتي بزرگ كه همه اونو جاويد و غرق نشدني مي دونستند با كوه يخي برخورد كرد و غرق شد به جز علل فيزيكي كه براي غرق شدن اين كشتي بيان شده يه علت متافيزيكي هم براي اون بيان شده كه مربوط به نفرين فراعنه هست طبق نوشته هاي موجود در اهرام مصر اشخاصي كه بخواهند به جنازه هاي موميايي شده خانواده فرعون نظري داشته باشند به عذابي جاويد مبتلا مي گردند كه بعضي از مصر شناسان براين باورند كه تاتموس سوم يكي از فراعنه مصر جهت ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم مان ان عصر و جلوگيري از مقبره ها به كاتبان دستور داده بود تا در كتيبه هاي سنگي متن نفرين نامه وي را حك كنند
در سال 1911 ميلادي تاجري فرانسوي به نام رنه موروا كه در كشور انگلستان به كار تجارت اشياي قديمي مشغول بود و در زمينه صنعت كشتي سازي نيز سرمايه گذاري مي كرد به همراهي كاپيتان اسميت ومهندس اندروز به مصر مي روند بر حسب تصادف در انجا شاهد خريد و فروش تابوتي قديمي متعلق به معبد امون مي شوند كه در قرعه كشي شركت مي كنند و اين تابوتو خريداري مي كنند اين تابوت ارزش هنري زيادي داشت و داراي حكاكي هاي نفيسي بود و درون ان جنازه موميايي شده همسر فرعون شانزدهم مصر بود و ديواره هاي تابوت از طلا و عاج بر روي سنگ ساخته شده بود موروا از خريدش خوشحال بود و انرا پيك خوشبختي خودش مي دانست ولي برخلاف نظرش از زماني كه ان تابوت به زندگي او وارد شد دچار بدبختي ها و تيره روزي هاي بي شمار شد هنوز چند روزي از خريد ان نگذشته بود كه بر اثر گرفتگي لوله تفنگش دست راستش مجروح وقطع شد مغازه اش در اتش سوخت و دچار بيماري سل شد و در عرض يك ماه بطور كلي بد بخت و ورشكست شد مورو اپس از فكر كردن زياد متوجه تابوتي شد كه خريداري كرده بود و با خود فكر كرد كه اين گرفتاريها درست پس از خريدن اين تابوت شروع شده اند و بسراغ ان رفت بمحض نزديك شدن به تابوت از ترس بر جاي خود ميخكوب شد غير قابل باور بود و لي حقيقت داشت موقعيكه انرا خريداري كرده بود ساعتها به تصويري كه روي تابوت حكاكي شده بود نگاه كرده بود تصوير داراي لبخند و چشماني بسته بود . اما اين بار فرق مي كرد چشمان تصوير باز بود و هيچ نشانه اي از تبسم بر ان نبود و گويي با نفرت بر او نگاه مي كرد .
پس تصميم به فروش ان گرفت ولي نمي خواست در اين كار عجله به خرج دهد و به قيمت پايين بفروشد. در همسايگي خانه او بيوه ثروتمندي بود كه از زمان مراجعت او از مصر هر روز به خانه انها مي امد و ساعتها در مورد مصر و تمدن كهن با او صحبت مي كرد انگونه كه بعدها خانم همسايه در اخرين ساعات مرگش به كشيشي كه به بالينش حاضر شده بود گفت كه وقتي به خانه موروا رفتم ديدم كه ا. بر جاي خود خشك شده و به چشم هاي تصوير روي تابوت خيره شده اولش فكر كردم در همان حالت مرده است ولي زمانيكه نزديك شدم متوجه لرزش خفيف بدنش شدم فهميدم دچار شوك شديدي شده پشتش را ماليدم و به زور يك فنجان قهوه به او خوراندم . پس از بيست دقيقه موروا به حالت عادي برگشت و با گريه گفت چشمان تصوير باز شده و روح ملكه در اين اتاق قدم مي زند من كه به بد شانسيهاي يك ماه قبل او واقف بودم گفته هايش را از روي فشار عصبي دانستم و براي انكه خونسردي و ارامش را به او باز گردانم گفتم: در مورد موميايي تو اشتباه مي كني و براي اينكه خيالت ازين بابت راحت باشد من حاضرم انرا به قيمت خوبي از تو بخرم انتظار برخورد شديدي از جانب وي را داشتم چون دو هفته قبل در مورد فروش ان صحبت كرده بوديم وي برخورد تندي نشان داده بود با شنيدن اين حرف جان تازه اي پيدا كرد و بدون انكه مبلغ پيشنهادي را بشنود گفت باشد انرا به تو فروختم در ان لحظه خيلي احساس خوشحالي مي كردم ولي اي كاش هرگز انرا نخريده بودم. موروا با فروش تابوت تمامي بدبختي هايش را نيز به خانم بيبسكو انتقال داد.همانروز ورود مادرش از پله ها سقوط كرد و نخاعش قطع شد مردي كه قرار بود با او ازدواج كند بي هيچ بهانه اي كنار كشيد و او را تنها گذاشت مرغ و خروسهايش بصورت دست جمعي مردند . سه سگ گرانبهايش در يك لحظه هار شدند و بطرف يكديگر حمله كردند و در نهايت انها را با تير خلاص كردند و خود خانم بيبسكو هم به بيماري جذام مبتلا شد و با زجر فراوان در گذشت.كشيش تگنر كه در اخرين لحظات بالاي سر خانم بيبسكو بود پي به اين راز مخوف برد و پاپ اعظم را در جريان امر گذاشت و طبق دستور كليسا مي بايست هر چه زودتر به اهرام مصر باز گردانده شود و ماموريت انتقال ان به كشيش سپرده شد. موروا دو روز بعد از مرگ خانم بيبسكو در گذشت و تحقيقات بعدي نشان دادند كه فروشنده اصلي نيز چندي قبل بر اثر يك اشتباه فوت كرده است. اما مادر عليل خانم بيبسكو كه تنها وارث وي بود اعلام كرد كه جنازه موميايي و تابوت انرا به موزه مردم شناسي لندن اهدا مي نمايد . مسئولان اين موزه با خوشحالي قبول كردند و انرا به موزه انتقال دادند فاجعه هاي پيش بيني نشده ان موميايي پاياني نداشت و براي دست اندر كاران ان موزه نيز درد سرهايي فراهم كرد بعنوان نمونم نقاش ايتا ليايي بنام اميل كانتيني در طول شش ماه تلاش چندين بار خواست از تصوير ملكه مصري تابلويي تهيه كند و هر بار بدلايل نا معلومي موفق نشد و اخرين بار كه تصوير را تمام كرد و سوار درشكه شد تا انرا به گالري نقاشي اش ببرد در بين راه ناگهان چيزي متحرك و سفيد از اسمان بر بالاي سر درشكه نمايان شد و موجب رم كردن اسبها شد و تابلو كاملا تخريب شده بود و فقط چشمهاي ان سالم مانده بودند كه به وضع تمسخر اميزي بوي مي نگريست. اتش سوزي موزه لندن نيز در سال 1911 يكي از رويدادهايي است كه هنوز علتش مشخص نشده و عده اي بر اين باورند كه به علت وجود تابوت در اين موزه صورت گرفته چرا كه در هنگام وقوع فاجعه شبحي را در حال پرواز در بالاي اين موزه ديده اند. ديگر براي مسئولان موزه جاي درنگ نبود و بايد از شر اين تابوت خلاص مي شدند با تلگرامي فوري موضوع را با موزه مصر شناسي نيويورك مطرح ساختند . پرفسور اچ . دي . زيگلز كارشناس مصر شناسي در ان عصر توانست دست اندر كاران موزه نيويورك را متقاعد سازد كه گفته هاي انگليسيها از خرافات سر چشمه گرفته است و اخر سر انان در پاسخ به تلگراف اعلام نمودند كه ملكه موميايي شده را با كشتي تايتانيك به امريكا بفرستند تا در اين موزه نگهداري شودو مطمئنا ان ملكه از بودن در كنار ساير نمونه هاي مصر باستان خوشحال خواهد شد و دست از بازيگوشيهايش بر خواهد داشت. اين پايان ماجرا بود و تابوت فوق به كاپيتان اسميت و مهندس اندروز سپرده شد تا بوسيله كشتي تايتانيك به امريكا برده شود اين دو تنها كساني بودند كه در انروز از چگونگي خريدو حمل ان با خبر بودند و بنا بر ترسي كه از تهمت قاچاق كالا و ميراثهاي فرهنگي سكوت را تر جيح دادند و كشتي تايتانيك غرق شد و ملكه مصري توانست از دو دشمن قديمي خود نيز انتقام بگيرد . ايا مي توان همه اين رويدادها را بر حسب تقاطع زمان و تصادف گذاشت اگر اين طور باشد پس موضوع شبح كه بارها مشاهده شد چگونه مي توان توجيه كرد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand