انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

عجایب و ماورایی ها


مرد

 
این جمجمه های بزرگ و دراز ،متعلق به انسان نیستند.



آماده باشید تا شما را با شواهدی مواجه نماییم که مستفیما در تعارض کامل با نسخه ی (تاریخ جهانیست ) که شما در مدرسه آموختید . در سالهای اخیر صدها جمجمه های بسیار عجیب در سرتاسر جهان کشف شده است . آزمایشهای علمی که روی برخی از این جمجمه ها انجام شده است ثابت نموده این جمجمه های دراز متعلق به انسان نیستند
این مطلب بخاطر غریب بودن بیش از حدش برای بسیاری از مردم غیر قابل پذیرش است . اما حقیقت آن است که در متون چند هزار ساله در مورد این موجوات دورگه سخن گفته است
حتی روایاتی در تاریخ سرخپوستان شمال آمریکا هست که ادعای وجود این موجودات را حتی پیش از سرخپوستها دارد .



در واقع یک داستان قدیمی سرخپوستی از جنگی بین یک قبیله سرخپوست با نژادی از غولهای موقرمز آدمخوار گفته شده است
کتاب مقدس از این دو رگه ها به نفیلم یاد می کند و گذر زمان این شواهد را واقعی تر کرده است
در کشور پرو , بخصوص در شبه جزیره پاراکاس محققان جمجمه های بسیار بزرگ و بسیار قدیمی پیدا کرده اند . بریان فورستر در فیس بوکش تصویر یکی ازین جمجمه های بسیار قدیمی را یافته اندکه هنوز موهای قرمز بروی سرش دارد!




نمونه ی دیگری ازین جمجمه ها ی موقرمز اخیرا کشف شده است با این تفاوت که متعلق به یک کودک بوده است .
این جمجمه های بزرگ و دراز بسیار بسیار بزرگتر از نمونه های انسانیست . تغییرات ارادی تغییر شکل جمجمه ظاهر جمجمه را عوض و کشیده می کند اما نمی تواند حجم آن را زیاد کند.
بعلاوه این جمجمه ها تعدادی مشخصات فیزیکی خاصی دارند که کاملا آنها را از جمجمه ی انسان ها متفاوت می کند .برایان فورستر تعدادی ازین تفاوتهای کلیدی را در این ویدئو ی پنج دقیقه ای شرح داده است"...اخیرا فورستر در مصاحبه با اکسماینر شرح داد که تحقیقاتش منتج به این شده که این مخلوقات یا یک گونه ی متفاوت بوده اند و یا یک حاصل ترکیب دی ان ای انسان و بیگانگان فضایی استاکسماینر : در ویدئوی اخیر شما یعنی کودک دورگه ی بیگانه یافت شده در پرو , شما بقایای یک کودک با جمجمه ای دراز و همچنین جنینی با جمجمه ی بزرگتر از معمول را نمایش داید.
ایا هیچ فرضیه دارید که چرا این کودکان با جمجمه های ناجور و ناقص الخلقه به صورت طبیعی رشد نموده اند؟

فورستر: این نمونه ها دقیقا در شکل طبیعیشان می باشد.با جمجمه ای در حجم خیلی بزرگ
اینها یا یک فرم متفاوت از گونه ی انسان هستند و یا ترکیبی از دی ان ای انسان بیگانگان می باشند.
یک نمونه موی قرمز یکی از جمجمه ها را جهت تحقیقات به لابراتوار ارسال کردیم. آنچه کشف شد کاملا دیوانه کننده بود . که در ویدئوی زیر مشادهد نمایید

...دیگر تیمهای تحقیقاتی هم در مورد این جمجمه های دراز باستانی به نتایج مشابهی رسیده اند. برای مثال ویدئوی زیر را مشاهده نمایید
یک جمجمه دراز مومیایی یافت شده در پرو در نهایت می تواند اثبات وجود بیگانگان بیانجامد
سر بزرگ که تقریبا 50 سانتی متر می باشد انسان شناسان را گیج نموده است
این یکی از دو مجموعه از بقایای یافت شده در شهرستان Andahuaylillas در استان جنوبی Quispicanchi بود.
هنگامی که یک تیم بین المللی از انسان شناسان که جمجمه یافت شده را مورد مطالعه قرار دادند ، آنها توافق کردند که آن «متعلق به انسان نمی باشد».
داویلا رکیلما گفت: سه انسان شناسان، از اسپانیا و روسیه، که هفته گذشته وارد این موزه شدند جهت بررسی یافته ها تایید کردند که این جمجمه متعلق به انسان نمی باشد و به تحقیقات بیشتری منتج خواهد شد
.'
وی افزود: «اگر چه ارزیابی سطحی بود، اما آشکار است که این مشخصات با هیچ گروه و قومی در جهان مرتبط نمی باشد
جمجمه ی دیگری که موجب بحث ها و چالش زیادی در سالهای اخیر شده بود ,جمجمه کودک ستاره ای می باشد . در ادامه تصویر جمجمه کودک ستاره ای را در مقایسه با یک جمجمه ی انسان معمولی مقایسه شده است.



بدیهیست که تفاوتها بسیار زیاد است . اما پروژه ی کودک ستاره ای می خواست خیلی بیشتر پیش رود . آنها می خواستند آزمایشهای دی ان ای گسترده ای روی جمجمه انجام دهند تا ببیند این مخلوق چقدر به انسان شبیه و نزدیک است.
برای 13 سال ما در پروژه کودک ستارده ای ما فهمیدیم که این جمجمه کاملا متعلق به انسان نمی باشد ..اول اینکه مشخصات فیزیکی آن با یک انسان معمولی شبیه نمی باشد. به هیچ وجه ! متاسفانه, این اختلاف حیرت انگیز نقاط فیزیکی در هنگام مقایسه جریان اصلی دانشمندان را تحت تاثیر قرار ندادچرا که از نظر آنها این اتفاق می توانست و اغلب هم رخ داده بود.گیبلی مسرا همه ی این تفاوتها را اینگونه شرح می داد که : طبیعت قادر به انجام هر کاری می باشد! اما این حقیقت نداشت
فی الواقع طبیعت وظایفش را با قوانین محدود کننده در زندگی توسط کدهای ژنتیکی خاص مشخص می شوند تعریف می کند.هیچ قانونی محکم تر از قوانین ژنتیک نمی باشد. اگر پنجاه نفر یک جرم را شهادت بدهند ولی دی ان ای خلاف آن را ثابت کند . تمامی شهادتها رد خواهد شد.دقت و محض بودن زیست شناسی دلیل توفق و برتری چیرگی دی ان ای در دادگاه ها می باشد.
وقتی انها بازگشتند به نتایج بسیار شگفت انگیزی رسیدند که خلاصه آن را در ذیل می خوانید:
در رابطه با دی ان ای کودک ستاره ای , ژن شناس ما متوجه شد که 4 قطعه بزرگ اصلی که با هم 1.583 جفت پایه یا 9.55 درصد از 16569 جفت رشته ازانسان معمولی را داراست.
بازهم مثل قبل هرچند یک نتیجه نسبی و جزیی , اما قویا نتیجه نهایی تجزیه ژنوم دی ان ای را نشان می دهد
در بین آن 1583 جفت پایه ,ژن کودک ستاره ای حامل 93 مورد اختلاف اصلی از دی ان ای انسان معمولی می باشد.93 مورد در 9.5 درصد از ژنوم !
شواهد نشان می دهد موجوداتی جز انسان بر روی زمین سیر نموده اند.انجیل از آنها با نفیلیم یاد کرده است.و متون قدیمی نیزبا اسامی دیگری از آنها یاد می کند . هرچند بسیاری از مردم چیزی خارج از تاریخ پذیرفته شده را قبول نمی کنند . شما چگونه می اندیشیید؟
     
  
مرد

 
هیولای معروف لاک نس در عکس های Apple Maps پیدا شد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، پایگاه اینترنتی روزنامه انگلیسی «دیلی میل» نوشت: انگلستانی ها که به این هیولای دریایی «Loch Ness» می گویند، چنان اعتقاد دارند که تا کنون در فیلم ها و عکس ها و کتاب هایشان به آن مستقیم یا غیر مستقیم اشاره کرده اند. بارها افرادی نیز پیدا شده اند که عکس یا فیلم از آن منتشر کرده اند که بسیاری از آنها، ساختگی بوده؛ هر چند درباقی موارد نیز علتی برای رد و غیر واقعی بودن آنها، پیدا نشده است و نمی توان آنها را رد کرد.




هیولای دریایی که انگلیسی ها به آن اعتقاد دارند و می گویند عکس تازه ای از آن در تصاویر ماهواره ای ثبت شده است

این بار در عکس هایی که از تصاویر ماهواره ای «اپل مپ» (Apple Map) منتشر شده که موجودی در آب دیده می شود که می گویند به موجودی که انگلستانی ها به آن معتقدند، شباهت دارد.

برابر گزارش دیلی میل، این موجود، چنان اندازه بزرگی دارد که از فضا دیده می شود.

این گزارش می افزاید، طول این موجود که در عکس دیده می شود به حدود 100 پا می رسد.




محل پیدا شدن تصویر لاک نس


کارشناسان در «مرکز تخصصی لاکنس»، شش ماه این عکس را بررسی کرده اند و همگی به این نتیجه رسیده اند که این همان موجودی است که دنبالش بوده اند.



برخی کارشناسان، شی ء دیده شده در عکس را الوار شناور قایق یا شناور و شیئی شبیه به آن فرض کردند، اما در نهایت همگی به این نتیجه رسیده اند که این همان موجودی است که اسکاتلندی ها و انگلیسی ها دنبال آن هستند.




تصویر قدیمی از هیولای لاک نس

این هیولا سالها است که گم شده و تنها تصویر دیده شده از آن یک عکس بسیار قدیمی است. با توجه به اطلاعات این موجود باید بیشتر از ۹۰ سال عمر داشته باشد. حال طرفداران متعصب این هیولا می گویند که تصویر دیده شده از این هیولا کاملا واضح است و دلیلی برای رد آن نیست. وبسایت طرفداران این هیولا ادعا می کنند که تصویر را برای ۶ ماه مورد بررسی قرار داده اند و دلیل های علمی نفی آن را بر روی تصویر پیاده سازی کرده اند. از جمله ی موارد تست شده قایق موتوری ها یا نهنگ ها یا حتی سگ آبی بسیار غول پیکر بوده است.

خیلی ها این تصویر را باور ندارند اما بعضی از بایولوژیست ها مانند Andrew David Thaler این عکس و حرف های گفته شده را قبول دارند. وی می گوید: " من به شخصه علاقه ی زیادی به واقعی بودن این موجود دارم."

مدیر وبسایت طرفداران "نسی"، آقای Gary Campbell در گفتگو با خبرگزاری ها گفت: " سال گذشته، پس از ۹۰ سال تصویری جدید از نسی دیده شد. اینکه دوباره توانستیم این هیولا را ببینیم بسیار لذت بخش است."

پخش شدن این خبر در اینترنت یک فضای خوب برای وبسایت طرفداران این هیولا و شرکت اپل شده است. باید دید گوگل و نقشه اش می توانند چیزی راجع به این موجود ثبت کنند یا خیر.
     
  
زن

andishmand
 
يک کار تحت تاثير قرار دهنده از دختري که تنها چهار سال سن داشت!

در سال 1930 aشانتی دوای چهار ساله از دهلي نو ، هند ، به والدينش گفت که او يکبار در مکاني به نام موترا زندگي مي کرده (که اکنون به نام ماتورا ميشناسند). همچنين گفت که مادر سه فرزند بوده، بنا به گفته اش سر زا از دنيا رفته بود و نام سابقش لووگي بوده.به دليل اينکه او مرتب اين داستان را تعريف مي کرد والدينش تحقيقاتي انجام دادند و مشخص شد که روستاي موترا وجود دارد و زني به نام لووگي اخيرا در آنجا فوت شده. آنها شانتي را به روستا بردند جايي که او شروع کرد يا زبان محلي صحبت کردن و همچنين همسر و فرزندان زندگي سابق خود را يافت. او حتي بيست و چهار نشانه ي دقيق از اتفاقات زندگي لووگي را داد که کاملا مطابقت داشتند.


خبر كشف موجودات فضايي در روزنامه ديلي تلگراف استراليا





در سال 2007 يك كشاورز مكزيكي موجود عجيبي پيدا كرد كه به زحمت زياد توانست او را بكُشد. چند روز پيش دانشمندان پس از دو سال تحقيق نتايج آزمايشات خودشان را در يك كنفرانس كه شديدن در شرايط امنيتي بود منتشر كردند (قطعه كوتاهي از اين فيلم در لينك موجود است).

اين موجود كوچك كه از نظر اسكلت تقريبن به خزندگان شباهت دارد به اندازه كف دست انسان است ولي داراي دندان و اسكلت سري شبيه به انسان است و نتايج ژنتيكي نشان داده كه نوع ژن اين موجود به هيچ موجود زنده‏اي در كره زمين شباهت ندارد. كشاورز مكزيكي گفته بود كه براي كشتن اين موجود مجبور شد كه سه بار به مدت چند ساعت او را در آب غرق كند.

وقتي كه كشاورز موجود را پيدا كرد، اين موجود كه بسيار شبيه به فيلم هاي تخيلي فضايي است براي نجات خود شروع به جويدن بازوي خود كرده بود. گفته شده است كه كشاورز مكزيكي مدتي بعد در يك سانحه رانندگي كه منجر به آتش سوزي شد با حرارت بسيار زيادي سوخته و كشته شده است.

داستان جاده اسرارآمیز مرگ چیست؟ چرا اتفاقات مرموز بی شمار در آن جاده روی داده؟

در پنانگ مالزی،جاده ای معروف و در عین حال انگشت نما و بد نام موسوم به جاده ی «تمپه» وجود دارد. سالها سال قبل آن جاده ساخته شد تا دسترسی به دریاچه پشت سد میسر گردد. در کیلومتر ۷/۱ جاده،تپه ای وجود دارد که به دو حومه متصل می شود.راه ورودی دریاچه پشت سد، در جایی در میان جاده ای کم عرض و باریک و پیچ در پیچ قرار دارد.

حوادث و اتفاقات اسرارمیز و مرموز بی شماری در آن جاده رخ داده اند.اکثر اوقات، قربانیان به همراه وسیله نقلیه خود به داخل دره عمیقی پرتاب شده اندو عده اندکی از مهلکه جان سالم به در برده و فرار کرده اند.
بسیاری از اهالی پنانگ، مثل خودم از رانندگی شب هنگام در آن جاده خودداری می کنیم،چون به شدت می ترسیم و به همه توصیه می کنیم که شب هنگام در آن جاده
ترددنکنند.
یک مرتبه دختر معصوم و بی گناهی توسط یک پلیس کشته شد. اگرچه علت مرگ دخترک هرگز معلوم نشد و به صورت یک راز سر به مهر باقی ماند ولی به نظر می رسد که دخترک گناهی نداشت و آن پلیس مقصر شناخته شد ولی عجیب آن که روح دخترک هم که پلیس را عامل مرگش می دانست،هرگز دست از سر هیچ پلیسی بر نداشت!در نتیجه اکثر پلیس ها جرأت ندارند شب هنگام در آن جاده رانندگی کنند،چون بسیاری از آنها جان سالم از آنجا به در
نبرده اند.ظاهراً روح انتفام جوی دخترک هر مرتبه حادثه مرگباری را برای پلیسها ایجاد می کند

طبق اظهارات بومیان آن منطقه، سال ها قبل یک تصادف دلخراش و مرگبار در آن جاده رخ داده است .در آن تصادف خانم جوانی در دم کشته می شود.ظاهراً روح آن خانم نیمه های شب به طور ناگهانی مقابل رانندگان بداقبال نمایان می شود. از آن جایی که جاده باریک و پیچ در پیچ است و یک سمت آن مملو از صخره و سمت دیگر یک دره عمیق قرار دارد، تمام رانندگانی که سعی کرده اند به نحوی فرار کنند،کنترل ماشین را از دست داده اند وبه قعر دره سقوط کرده اند.ظاهر روح مثل یک انسان عادی است و عده اندکی جزییات چهره او رابه یاد دارند ولی اکثر افراد می دانند که او موهای بلندی دارد و همیشه ردای سفید می پوشد.

چند سال فبل،حادثه وحشتناکی در ارتباط با این روح برای دو مرد جوان رخ داد. آن دو که آدریان و لئو نام داتند،حدودساعت یک نیمه شب به خانه بر می گشتند. در آن ساعت از شب،هیچ وسیله نقلیه ای در حاده به چشم نمی خورد. آدریان رانندگی می کرد و لئو کنارش نشسته بود. آدریان با سرعت مجاز می راند و پیچ های تند را به آرامی پشت سر می گذاشت. از آنجایی که هر دو به شدت خسته بودند، حرفی بینشان رد و بدل نمی شد. زمانی که به راه ورودی دریاچه پشت سد رسیدند، ناگهان آدریان متوجه شد خانمی سفید پوش وسط جاده راه می رود. پشت آن خانم به آنها بود و در نتیجه فقط موهای بلندش به چشم می خورد. آدریان از سرعت ماشین کاست تا بتواند چهره آن خانم را ببیند.از لئو خواست که نگاهی به آن جانب بیندازد و وقتی متوجه شد که لئو هم می تواند آن زن را ببیند، خیالش تا حدی راحت شد.آدریان نمی توانست باور کند که روح دیده است و در عین حال از این که خانمی تنها در آن ساعت از شب در آن جاده قدم بزند هم تعجب کرده بود. حتی در روز روشن هم هیچ کس جرأت نداشت پیاده به انجا برود، چون جاده کم عرض و به شدت خطرناک بود؛ علاوه بر آن، یک زن تنها در آن ناحیه کوهستانی چه می کرد.
آدریان از گوشه چشم نگاهی به لئو انداخت.لئو وحشت زده و بیمناک به نظر می رسید. وقتی به زن نزدیک تر شدند، آدریان ترمز کرد. زن به آرامی رو به آنها کرد و آنها در کمال حیرت و ناباوری متوجه شدند که او چهره ای بسیار کریه دارد وقطرات خون را روی آن دیدند. آدریان حتم پیدا کرد که او یک انسان نیست. در نتیجه به سرعت پایش را روی پدال گاز فشارداد و تصمیم گرفت زن را زیر گرفته و فرار کند، ولی نمی دانستندبعد از زیر گرفتن آن زن چه بلایی سرشان می آید. چند ثانیه بعد لئو با تردید به پشت سر نگاه کرد تا ببیند که آیا زن هنوز آنجاست یا نه و با وحشت فراوان سر آن زن را دید که روی صندلی عقب قرار داشت . لئو آن چنان ترسیده بود که نمی دانست چه کند ویا چه بگوید. آدریان هم از آینه نکاهی به عقب انداخت و متوجه شد که زن بدون سر در تعقیب آنهاست .....
بعد از آن حادثه، آدریان و لئو تا مدت ها شوکه بودند و قدرت تکلمشان ضعیف شده بود. بعد از مدت زیادی ، جریان را برای نزدیکان خود تعریف کردند و تصمیمی گرفتند که هرگز به آن جاده نزدیک نشوند

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
جنگل های نفرین شده


آئوکی گاهارا، ژاپن


در شمال غربی کوه فوجی، جنگلی آرمیده که آن را دریای درختان می‌نامند. مشهور است که منابع غنی آهن در لایه‌های زیرین این منطقه، سبب از کار افتادن قطب‌نماها و سرگردانی طبیعت‌گردان می‌شود. اما این جنگل، بیشتر به خاطر جاذبه‌ای که بین مردم برای خودکشی ایجاد می‌کند، شهرت یافته است. از سال 1950 تا کنون، بیش از 500 مورد خودکشی در این جنگل ثبت شده است. ساکنان محلی می‌گویند شباهنگام، آوای ناله و شیون ارواح سرگردان از درون جنگل به گوش می‌رسد.





جنگل سیاه، آلمان

این جنگل که در جنوب غربی آلمان و در امتداد رود راین واقع شده، پس‌زمینۀ بسیاری از داستان‌های برادران گریم بوده است. این جنگل، آنچنان از انبوه درختان پوشیده شده که انوار خورشید به زحمت درون آن نفوذ می‌کند. این مکان، جایگاه مناسبی برای پا‌گیری افسانه‌های جادوگران، انسانهای گرگ‌نما و کوتوله‌های جنگل‌نشین به شمار می‌رود.




جنگل ویچ‌وود، بریتانیا

شاخسارانی که بر شانه‌های شما دست می‌سایند، درشکۀ اسرار‌آمیزی که زن و مردی همراه کودکان گریان خود بر آن سوارند... اینها بخشی از دیده‌های مردم در این جنگل است که زمانی بخشی از یک محوطه‌ی شکار سلطنتی در آکسفورد‌شایر بوده است. مهمترین افسانۀ این جنگل، به داستان «امی روزبرت» باز می‌گردد، زنی که به شکلی اسرار‌آمیز در گذشت و همچون یک روح، در این جنگل بر همسر نجیب‌زادۀ خویش ظاهر شد و به وی گفت پس از ده روز، او نیز خواهد مرد، و این واقعه برای مرد نگون‌بخت رخ داد. مردم منطقه معتقدند روح این زن بینوا بر هر کس در این جنگل ظاهر شود، مرگ او قریب‌الوقوع خواهد بود!




سرزمین ابلیس سرگردان، کارولینای شمالی


اندکی دورتر از سیلور‌سیتی، در اعماق جنگل‌های کارولینای شمالی، دایره‌ای خشک و بایر به قطر تقریبی 12 متر، میعادگاه هر شب ابلیس است که هر شبانگاه در رقصی شوم، به چگونگی گمراه ساختن و نابودی نسل بشر می‌پردازد... این داستانی است که محلی‌ها از این منطقه‌ی اسرارآمیز برای شما خواهند گفت. نمونه‌برداری‌های صورت گرفته از خاک این دایره، هنوز مشخص نکرده چرا در این قسمت از جنگل، هیچ گیاهی نمی‌روید.




داو هیل، هندوستان

این افسانه در اواخر قرن نوزدهم در بین شاگردان مدرسه‌ی ویکتوریا در بنگالِ غربی شایع بود که رد پاهایی که به هیچ کسی تعلق نداشت، به شکلی مرموز در سرسراهای ساختمان مدرسه، ظاهر و ناپدید می‌شود. اما هیزم‌شکنان جنگل مجاور مدرسه، افسانه‌های هراسناکتری نیز تعریف کرده‌اند: افسانۀ پسرکی بدون سر که در میان درختان جنگل داو هیل سرگردان است!




هویا بِیشو ، رومانی

ساکنان محلی ترانسیلوانیا، معتقدند این جنگل دروازه‌ای است به دنیای دیگر که هر کس به آن قدم بگذارد، دیگر باز نخواهد گشت. کسانی که از این منطقه – که در مرکز خود منطقه‌ای تهی از درخت دارد – جان سالم به در برده‌اند، از احساس نگرانی و تهوع شدید در خود خبر داده‌اند. درختان این جنگل، اکنون ظاهری در هم پیچیده دارند... درختانی که می‌گویند زمانی صاف و سر به فلک کشیده بوده‌اند.




جزیرۀ عروسک‌ها، مکزیک


شاخه‌های درختان این منطقه که در نزدیکی مکزیکوسیتی واقع شده، با صدها عروسک تزئین شده‌اند. 50 سال پیش، تنها ساکن این جزیره، جسد دخترکی را در یک نهر کشف کرد و سپس اندکی بعد عروسکی را نیز بر آب همین نهر یافت، و آن را به نشانۀ مرگ دخترک، بر درختی آویخت. این، نخستین عروسک از هزاران عروسک مثله شده‌ای بود که او تا زمان مرگش بر درختان این جزیره آویخت. وی در همان نهری غرق شد که جسد دخترک را در آن یافته بود.



جنگل رودخانۀ فری‌تاون فال

سرخپوستانی که در سال 1600 این سرزمین را به سپیدپوستان فروخته و از آن کوچ کردند، گورستان‌های چندی از خود بجا گذاشته‌اند. این جنگل که در جنوب شرقی ماساچوست واقع شده، به خاطر قتل‌های زنجیره ای شیطانی در دهۀ 70 و 80 میلادی، شهرت یافت. هنوز بسیاری از مردم، صحنه‌های غیر عادی و آواهای مرموزی را در این منطقه گزارش می‌کنند.



جنگل رندالف، آمریکا

این جنگل در حاشیۀ کوچکترین شهرایالت مِین، به عقیدۀ ساکنان محلی، نفرین شده است. در این ناحیه، ماشین‌های رها شده و خطوط راه‌آهن پوشیده شده توسط گیاهان، بوفور دیده می‌شود و گزارش‌های بسیاری از نورهای عجیب شبانگاهی در این جنگل، توسط مردم ثبت شده است.




جنگل اپینگ، بریتانیا

این جنگل که از شرق لندن تا اِسِکس کشیده شده است، مکان وهم‌آلودی است آمیخته با وقایع تاریخی و افسانه‌ای. این جنگل، مکان اختفای شماری از قاتلین سریالی انگلستان (همچون دیک تورپن و هری رابرتز) بوده و حتی تعدادی از قربانیان نگون‌بخت روناد جبسن که اکثرا کودک بودند نیز، در این جنگل از پای درآمدند. یک گروه تلویزیونی که در پی شکار تصاویری از روح دیک تورپن بودند، خود در این جنگل گرفتار و سرگردان شدند!




جنگل رابینسون، ایلینویز


الکساندر رابینسن، رئیس قبیلۀ پوتاواتومی در ایالت اوتاوا، همراه اعضای خانواده‌ی خود در این جنگل دفن شده‌اند. گزارشهایی از دیده شدن هاله‌های نور عجیب شبانه در این جنگل ثبت شده. گاه بی‌آنکه دلیل خاصی وجود داشته باشد، گردشگران در این منطقه توسط گله‌های گوزن محاصره می‌شوند. در نزدیکی قبرهای خاندان رابینسون، گاه در زمستان هوا از بوی لطیف یاس پر می‌شود!




جنگل خلیج، بریتانیا

در اوایل قرن نوزدهم، در گوشه‌ای از این جنگل، زندانی برای اسیران فرانسوی جنگ ساخته شد. افسانه‌های محلی می‌گویند دختری از ساکنان این مکان، عاشق یکی از زندانی‌ها شد، اما توسط برادر و پدر خود بیرحمانه شکنجه و تهدید شد. اندکی بعد، دخترک به زندگی خود پایان داد. می‌گویند روح این دخترک به مکان عشق ناکام خویش باز می‌گردد، میان درختان جنگل می‌خرامد و گاه گریه سر می‌دهد.




جنگل خانۀ قدیمی، ویرجینیا

این جنگل 50 هکتاری، زمانی پناه‌گاهی برای ارواح سرگردان سربازان انگلیسی یا دزدان دریایی بوده که صندوق جواهرات خود را در نزدیکی شهر بندری ماتئو دفن می‌کرده‌اند. در مرکز این جنگل، ساختمانی از دورۀ برده‌داری وجود داشته که بر اثر آتش‌سوزی از بین رفته است. یکی از عجیب‌ترین مشاهدات اوایل قرن نوزده ماهیگیران در این منطقه، کشتی ارواحی است که آرام و خاموش سینۀ رود را می‌شکافد، از ساحل می‌گذرد و در دل تاریکی‌های جنگل ناپدید می‌شود!

     
  
مرد

 
کشف اکسیر حیات توسط باستان‌‏شناسان



به گزارش سایت DNA info، باستان‌‏شناسان در زیر محل ساخت‌‏و‌‏ساز یک هتل ۲۲ طبقه‌‏ی شیشه‌‏ای در نیویورک، مجموعه‌‏ای تاریخی از نحوه‌‏ی نوشیدن، خوردن، محل زندگی به‌‏همراه دستورالعمل‌‏هایی از داروی همه‌‏ی دردها و معجون‌‏هایی برای حفظ سلامتی کشف کرده‌‏اند. این کشف شامل دو بطری شیشه‌‏ای ۲۰۰ ساله، حاوی «اکسیر طول عمر» می‌‏باشد. اکنون تیم تحقیقات به‌‏دنبال کشف دستورالعمل اصلی آلمانی اکسیر فرار از مرگ هستند.



به گفته‌‏ی «آلیسا لوریا»، رئیس شرکت «چریسالیس» (شرکتی که معمولاً توسط شهرها استخدام می‌‏شود تا بر پروژه‌‏های حفاری نظارت کند): «ما تصمیم گرفته‌‏ایم تا تحت نام تجاری خود، در زمینه‌‏ی باستان‌‏شناسی تجربی وارد عمل شویم». محققانی از آلمان به استخدام این شرکت درآمده‌‏اند تا دستورالعمل راهنمای قدیمی پزشکی را کشف کنند؛ تاکنون مشخص شده است که این معجون حاوی موادی هم‌‏چون «آلوئه» (گیاه صبر زرد) که خاصیتی ضد التهاب دارد، «ریشه‌‏ی کوشاد» که برای هضم و گوارش مفید است و همچنین ریواس، زرنباد و زعفران اسپانیایی است که هنوز هم توسط گیاه‌‏پزشکان امروزی مورد استفاده قرار می‌‏گیرد.



علاوه‌‏بر اکسیر طول عمر، باستان‌‏شناسان دو بطری حاوی داروی تلخ معده‌‏ی «دکتر هاستتر» را نیز کشف کردند. این دارو، زمانی دارویی رایج در قرن نوزدهم بوده است و حاوی مخلوط پیچیده‌‏ای است از موادی هم‌‏چون «پوست درخت پِرو» که دارای خواص ضد مالاریا است و «شیره‌‏ی کینو» که نوعی شیره است که خاصیت ضد باکتریایی دارد. لوریا و گروه او، محتوای هر دو بطری را بازتولید کردند که به‌‏گفته‌‏ی آن‌‏ها بسیار تلخ بود.

افراد بسیاری در تلاش برای یافتن اکسیر حیات بوده‌‏اند. در دوران قرون وسطی، کیمیاگرانی وجود داشتند که به‌‏دنبال سنگ جادو بودند. آن‌‏ها معتقد بودند که سنگ جادو برای ساخت اکسیر حیات به‌‏کار می‌‏رود و همچنین در تبدیل سرب به طلا استفاده می‌‏شود. «برنارد تراویسان»، کیمیاگر قرن ۱۵، معتقد بود که انداختن سنگ جادو در آب جیوه آن را تبدیل به اکسیر حیات می‌‏کند؛ همچنین در موارد متعددی کیمیاگرانی هم‌‏چون «کاگلیوستروی بدنام» و «سن ژرمن» بوده‌‏اند که ادعا کردند که اکسیر حیات را کشف کرده‌‏اند.



یافتن اکسیر جاودانگی و یا افزایش طول عمر، تاریخی هزار ساله دارد؛ به‌‏عنوان مثال پادشاه سومری ۴۰۰۰ ساله که گفته شده که برای ده‌‏ها هزار سال حکم‌‏رانی کرده است. حتی در کتاب مقدس مسیحیان به افرادی اشاره شده است که در زمانی پیش‌‏از «سیل بزرگ»، صدها هزار سال عمر کرده‌‏اند.

در اسطوره‌‏ها و افسانه‌‏های باستانی در فرهنگ‌‏های مختلف، به غذاها و نوشیدنی‎هایی برای «خدایان» اشاره شده که آن‌‏ها را جاودانه می‌‏کرد. برای خدایان یونان، شهد و مائده‌‏ی بهشتی وجود داشت، در اسطوره‌‏های زرتشتی و ودایی، به ترتیب اشاره به نوشیدنی‌‏های مخصوصی به نام سوما و هوم شده است و در اسطوره‌‏های مصر آمده است که تات و هرمس، برای جاوادنگی، «قطراتی سفید» و «طلای مایع» می‌‏نوشیدند. در اسطوره‌های سومری، پادشاهان سومر، شیری به نام «نین‌هورسگ» (ایزدبانوی بزرگ سومر) می‌‏نوشیدند. در مذهب هندو، خدایان شیری به‌‏نام «آمریتا» می‌‏خورند که شهدی‌‏ است که توسط خدایان جمع‌‏آوری شده و به آن‌‏ها قدرت جاودانگی می‌‏دهد و خوردن آن توسط انسان‌‏ها ممنوع است. در اساطیر چین نیز اشاره به «هلوهایی جاودانه» شده است.

آیا همه‌‏ی این اشارات، تنها زاییده‌‏ی تخیل نیاکان باستانی ما است؟ و یا آن‌‏ها واقعاً به رمز جادوانگی رسیده بودند؟ شاید هنوز حقایقی چند در پس اکسیر حیات وجود داشته باشد...
     
  
مرد

 
معمای «خواب چند روزه» در روستایی در قزاقستان



اهالی یک روستا در قزاقستان از یک سال پیش تا کنون با «بیماری» مرموزی دست و پنجه نرم می‌کنند. آنها ناگهان در میانه کار روزانه به خواب می‌روند و تا چند روز چشم باز نمی‌کنند. پژوهشگران برای حل معما دست به کار شده‌اند.

گذاشتن سر روی بالش و فرورفتن به خوابی آرام و عمیق رؤیای بسیاری از مردم استرس‌زده‌ی اروپای غربی است. با این حال خوابی که شش روز متوالی طول بکشد و دست آخر با باز شدن چشمان فرد در بیمارستان به پایان برسد، چندان رؤیایی نیست.

این اتفاق از نزدیک به یک سال پیش دامن‌گیر ساکنان روستای کالاچی در قزاقستان شده است.

تا کنون بیش از ۴۰ مورد از این «خواب رازآلود» در میان ساکنان این دهکده گزارش شده است. آنها در حالی که مشغول انجام کارهای روزمره هستند، ناگهان به خواب می‌روند. مارینا فلک یکی از همین افراد بوده است. این زن کشاورز در حالی که مشغول دوشیدن شیر گاوها در اصطبل بوده، به خواب رفته است: «من دو روز تمام خواب بودم و تازه در بیمارستان بود که از خواب بیدار شدم.»

او ادامه می‌دهد: «زن‌های دیگر روستا به من لقب زیبای خفته [نام قصه‌ای معروف] را دادند. من خواب ندیدم، البته هیچ‌چیزی را هم درست به یاد نمی‌آورم. اصلا نمی‌دانم چه‌ام شده، بعدها مریض‌های دیگر به من گفتند که در خواب می‌خواستم گاوها را بدوشم.»

یکی دیگر از ساکنان روستا تعریف می‌کند که یک شب زمانی که جلوی کامپیوتر نشسته بوده، ناگهان به خواب می‌رود. طبق توصیف‌های او، انگار یک نفر در آن لحظه «سیم‌‌های او را از برق کشیده بوده.»

این مرد روستایی سه روز تمام را در حالت خواب در بیمارستان سپری می‌کند.

پزشکان این بیمارستان محلی هم‌اینک در برابر یک معمای رازآلود قرار گرفته‌اند. رئیس بیمارستان می‌گوید: «ما تا به حال چنین چیزی را ندیده بودیم؛ نه در منطقه خودمان و نه در مناطق دیگر، هیچ‌جا. توی اینترنت و کتاب‌های تخصصی پزشکی هر چه گشتیم، به مواردی شبیه به این برنخوردیم. به نظر، این علائم بالینی که در قزاقستان مشاهده شده، برای نخستین بار است که دیده می‌شود.»

این پزشکان البته برای حل این معمای بی‌سابقه تنها نیستند. اخیرا تیمی متشکل از یازده پزشک و محقق همراه با یک آزمایشگاه سیار در روستای کالاچی مستقر شده‌اند. این پزشکان فرضیه‌ای را که خواب چندروزه روستاییان را به بیماری‌های عفونی یا باکتری‌ها نسبت می‌داد، رد کرده‌اند.

آنها بیش‌از همه به رژیم غذایی سالم و سرشار از ویتامین مردم این منطقه و مصرف کم الکل در میان آنها اشاره می‌کنند و این عوامل را در خواب راحت آنان دخیل می‌دانند.

تقصیر اورانیوم است؟

در این میان البته یک تئوری دیگر نیز مطرح می‌شود: سال‌ها پیش در زمین‌های اطراف روستای کالاچی اورانیوم استخراج می‌شده. طبق این نظریه، محققان گمان می‌برند که این عنصر فلزی رادیواکتیو، احتمالا آب آشامیدنی مردم منطقه را آلوده کرده است.

برسن استادلر، یکی از ساکنان کالاچی، این فرضیه را چندان معتبر نمی‌داند و می‌گوید: «قبلا چنین چیزی وجود نداشت، حتی با اینکه معدن هنوز فعال بود. خیلی‌ها فکر می‌کنند که بقایای آن معادن عامل به خواب رفتن مردم روستا شده است. نکته جالب اینجاست، تا زمانی که هوا سرد است، همه چیز خوب و آرام پیش می‌رود. به محض اینکه هوا گرم می‌شود و یخ‌ها آب می‌شوند، این بیماری برمی‌گردد.»

حرف و حدیث‌ها در مورد این بیماری مرموز در بین مردم محلی به شدت بالا گرفته است. یک زن پیشگو خواب رفتن اهالی دهکده را به اشعه‌هایی نسبت داده که از فضا تابیده می‌شوند. طبق نظریه او، این اشعه‌ها به چمن‌ها تابیده و باعث تغییر ژنتیکی آنها می‌شوند. سپس گاوها این چمن‌ها را خورده و به این ترتیب مواد مضر به شیرشان راه یافته و در نهایت نیز این شیر توسط انسان نوشیده شده و به بدن او راه می‌یابد.

در مقابل، یک پژوهشگر قزاق نیز فرضیه‌ای را مطرح کرده مبنی بر اینکه همه این‌ها ساختگی و از روی توهم مردم روستاست.
     
  
مرد

 
در کنار استورۀ شامبهالا به استورۀ یک قلمروی زیرزمینی دیگر بر می خوریم که به نام آگارثی ( Agarthi )، آگارتا ( Agartha ) یا آقارتی ( Agharthi ) معروف است، و در نقطه ای زیر کوههای هیمالیا یک جایگاه مقدس و امن دارد. به گفتۀ اوسندووسکی، این «مرکز خرد و ذهن بشر» دست کم 600000 سال پیش بنیان گذاری شد. برخی از توصیفاتی که از آن می کنند بیش از حد خیالی و عجیب است و پرداختن به آنها اتلاف وقت می باشد، و هر از گاهی افرادی حقه باز خود را «کاهنین اعظم آگارتی» معرفی نموده اند. ولی اشاره هایی که به پروازهای فضایی و قدرتهای ابر انسانی‌یی که ساکنان آنجا در اختیار دارند می شود، به قدری زیاد هستند و آنچنان با داستانهایی که در متون سانسکریت دربارۀ خدایان و قهرمانان تعریف می کنند مطابقت دارند که دانشمندان بسیاری معتقدند که استورۀ مزبور ارزش آنرا دارد که با دقت زیاد و به طور کامل بررسی شود. دانشمندی آمریکایی به نام میلر ( Miller ) اینگونه می نویسد: « آگارتی و دیگر معماهای کیهانی، اسرار تبت و استعدادهای فراروانی بسیاری از آسیایی ها همگی فصل های یک کتاب هستند و آن کتاب تمدن گمشدۀ «مو» است. شاید روزی بتوانیم اطلاعاتی چند دربارۀ مطالب باقی ماندۀ آن بدست آوریم، ولی چه زمانی و چگونه؟».

گشتن به دنبال یک سوزن در انبار کاه در مقایسه با این کار، بچگانه به نظر می رسد و همۀ کسانی که تلاش کرده اند تا اطلاعاتی دربارۀ قوم اسرار آمیز ستاره پرستان که به ایشان هسینگ نو (Hsing Nu ) می گویند به دست آورند، این را تأیید می کنند. مردم «هسینگ نو» ریشۀ چینی نداشتند و در نقطه ای ساکن بودند که اکنون ناحیه ای خالی در شمال تبت و جنوب رشته کوههای کون لون ( Kun Lun ) می باشد و چندان شناخته شده نیست. باور بر این است که ممکن است ایشان از ایران یا سوریه به آنجا آمده باشند چون کشفیاتی که به عمل آمده یادآور فرهنگ اوگاریتی ( Ugaritic ) است به ویژه نگاره های ایزد «بعل» که کلاهی بلند و مخروطی شکل بر سر دارند و بدنشان با نقره پوشیده شده است. زمانیکه کاوشگر فرانسوی، پدر دوپراک ( Father Duprac )، در سال 1725 خرابه های پایتخت هسینگ نو را کشف کرد، این مردم تنها یک افسانه بودند، چراکه چینی ها قرن ها قبل ایشان را نابود کرده بودند. دوپراک درون شهر بیش از یکصد مونولیت را یافت که ظاهراً متعلق به یک معبد بودند و زمانی با لایه های نقره آنها را پوشانده بودند، و برخی از لایه های مزبور از چشم غارتگران به دور مانده بود و هنوز می شد آنها را دید. او همچنین یک هرم سه اشکوبه، بخش پایینی یک برج که از چینی آبی رنگ ساخته شده بود و کاخ سلطنتی را با تختهای پادشاهی ای که بر بالایشان نقوشی از ماه و ستاره بود، کشف کرد. آنجا یک «سنگ قمر» نیز وجود داشت، شیئی بزرگ که رنگ سفید غیر زمینی ای داشت و بر رویش نقوش برجستۀ حیوانات و گلهایی ناشناخته به چشم می خورد. در سال 1854 یک کاوشگر فرانسوی دیگر به نام لاتور ( Latour )، قبرها، جنگ افزارها، ظروف و گلدانهای مسی و گردنبندهای طلا و نقره را که با نقوش چلیپا و مارپیچ تزئین شده بودند، کشف کرد. اما گروههای اکتشافی بعدی تنها تخته سنگهای بریده شده ای را پیدا کردند چراکه در این بین، توفان های شن شهر مخروبه را مدفون کرده بودند. در سال 1952 یک هیئت اکتشافی روسی سعی کرد تا بخشی از خرابه ها را از دل خاک بیرون بیاورد. این کار شاقی بود و زمان زیادی می برد چون که این گروه مجبور بودند بدون ابزارهای مناسب که نمی شد به آنجا آورد، کار کنند. کل آن چیزی که دانشمندان روسی توانستند به دست بیاورند نوک یک مونولیت نوک تیز بود که بر رویش نوشته هایی وجود داشت، این سنگ بسیار به مونولیتی که در شهر ماقبل تاریخی زیمبابوه در آفریقا به دست آمد شبیه بود. اما راهبان تبتی مدارک و شواهد زیادی را دربارۀ قوم هسینگ نو به دانشمندان نشان دادند که شامل متونی باستانی نیز بود که توصیف دقیقی از هرم سه اشکوبۀ مزبور به دست می داد. بنابر این متون، اشکوب ها از پایین به بالا نشانۀ « سرزمین باستان، هنگامی که بشر به سوی ستارگان صعود نمود؛ سرزمین میانه، هنگامی که انسان ها از ستارگان آمدند؛ و سرزمین اصلی، جهان ستارگان دوردست » بودند. آیا باید از این نوشتارهای راز آمیز اینطور برداشت کنیم که زمانی در گذشته های بسیار دور، ابناء بشر می توانستند به یکی از اجرام آسمانی سفر کنند، و پس از بازگشتشان به زمین، قدرت سفرهای فضایی شان را از دست دادند؟ در هر حال این چیزی است که تبتی ها به آن عقیده دارند. ایشان می گویند که سفرهای فضایی هسینگ نو به مذهب مربوط می شده، و این قوم باستانی می پنداشتند که ارواح مردگان به بهشت رفته و تبدیل به ستارگان می شوند. متخصصان روسی توصیفی از معبد را با خود به خانه آوردند که تا حد زیادی با توصیف دوپراک مطابقت دارد. بنابر ثبت وقایع تبت، بر روی مهرابه سنگی قرار داشت که از ماه آورده بودند ( و نه اینکه سنگ از ماه فرو افتاده باشد، مثل یک شهاب). آن را اینگونه توصیف کرده اند که به رنگ سفید شیری بود و بر اطراف آن نگاره های بدیعی از گیاهان و جانوران «ستارۀ خدایان» قرار داشت و گرداگرد این سنگ، مونولیتهای خوش تراش و زیبایی بود که لایه ای از نقره بر رویشان کشیده بودند. آیا ممکن است که اینها حیوانات و گیاهان سیاره ای باشند که کیهان نوردان اعصار باستان در آن ساکن شده بودند، و مونولیتها هم نشانۀ کشتی های فضایی ایشان بوده اند؟

معروف است که قوم «هسینگ نو» پیش از آنکه « فاجعۀ طبیعی دهشتناکی» ایشان را دربرگیرد مردمان بسیار متمدنی بودند و دانشها و هنرهایی را بوجود آورده و پروردند که امروزه تبتیها هنوز از آنها آگاهند، مثل « گفتگو از فاصلۀ دور » و انتقال فکر از طریق فضا. ولی بازماندگان آن فاجعه به بربریت و خرافات روی آوردند. گزارش های این قدرتهای فراطبیعی علاقۀ دانشمندان روسی را برانگیخت. البته ایشان مجبور بودند که مطالعات خود را دربارۀ مسائل فراروانی در خفا انجام دهند چون استالین آنها را از دنبال کردن این « مسائل ابلهانۀ جادویی- مذهبی » منع کرده بود. پس مرگ آن دیکتاتور نیز که آزادی های بیشتری بدست آمد، هنوز با کمی شک و تردید به این مسأله می نگریستند، ولی کسانی که در این زمینه تحقیق می کردند توانستند مقامات را قانع سازند که این مسأله نه « جادو » که یک شاخۀ مهم از علم است که تحقیق دربارۀ آن به نوبۀ خود به پیشرفت بشر کمک خواهد کرد.
لئونید واسیلیف ( Leonid Vasilyev ) از آکادمی علوم روسیه فاش کرد که در زمان حیات استالین، وی در لنین گراد دست به انجام آزمایش هایی سرّی زده بود که در آنها این امر ثابت شده بود که افراد خاصی قادرند از طریق تله پاتی فکر را انتقال داده و یا آن را دریافت نمایند، حتی زمانیکه در سلول های زیر زمینی با دیوارهایی با روکش سرب قرار داشته باشند. روانشناس دیگری به نام پروفسور کاژینسکی ( Kazhinsky ) شواهد و مدارکی بدست آورد که تأییدگر این مطلب بود و یک گروه تحقیقاتی متشکل از روانپزشکان، روانشناسان، عصب شناسان و فیزیک دانان زیر نظر دکتر ای. ناوموف ( E. Naumov ) در موسکو تشکیل یافت. خروشچف شخصاً از این مطالعات حمایت می کرد، چرا که می پنداشتند این تحقیقات ممکن است در زمینۀ فضانوردی مفید واقع شود: انتقال افکار، خلبانان کشتی های فضایی را قادر می ساخت در صورتی که ابزارهای ارتباطیشان از کار می افتاد با یکدیگر و شاید با موجودات فرازمینی ارتباط برقرار کنند. بسیاری از دانشگاههای روسیه در حال آزمایش با داروهایی هستند که فکر می کنند می توانند قدرتهای تله پاتیکی را افزایش بدهند، و در دانشگاه موسکو تلاش می کنند تا دستگاهی بسازند که توانایی دریافتهای فرا حسی را بهبود بخشد.
این تحقیقات را دانشمندانی پیش می برند که دستگاههایی مثل «ماشین خواب» برای درمان بی خوابی و «روبوت هیپنوتیزور» را ساخته اند که مغز انسان را قادر می سازد حجمی از اطلاعات را که فراتر از ظرفیت عادی اش می باشد از بر کند. واسیلیف و پیروانش از زمانیکه تحقیق دربارۀ مسائل فراروانی از حالت ممنوعیت درآمد، چیزهای بسیاری از شاخه هایی غیر از شاخۀ علمی خود را بررسی نموده اند مانند باستان شناسی و کشفیات این علم در خصوص قوم هسینگ نو و تبتی ها. مدتها بود که می دانستند که لاماها داری قدرتهای فراحسی بودند، ولی جسورانه خواهد بود که احتمال بدهیم که ایشان همانند قوم هسینگ نو در دوران کهن، قادر به برقراری ارتباط با دیگر سیارات بودند. اما سردمداران علم در روسیه احتمال هیچ چیزی را رد نمی کنند. همانطور که لئونید سدوف ( Leonid Sedov ) که یک متخصص در زمینۀ مسائل فضانوردی بود به همکارانش اینگونه توصیه نمود: «شما باید همه چیز را بررسی کرده و هیچ چیز را از قلم نیاندازید، هر چقدر هم که بی ربط به نظر برسد. همیشه پس از مطالعه وقت برای دور انداختن، موجود خواهد بود».
اکنون سالهاست که دانشمندان روسی در هر شاخه ای از دانش مطابق این اندرز عمل کرده اند. گروه اکتشافی آنها در تبت دستور داشت که اطلاعات بدرد بخوری را در هر زمینه ای با خود بیاورد، از جمله دربارۀ پدیدۀ اسرارآمیز لانگ گوم ( lung- gom )، روشی ذهنی بدنی که قدرتهای خارق العادۀ مقاومت و بی وزنی را به فرد اعطاء می کند، و نیز تومو ( tu-mu ) که توسط آن انسان می تواند بدنش را وادار به تولید چنان حرارتی نماید که بتواند برهنه در ارتفاع 15000 پایی از سطح دریا زنده بماند. مسلماً روس ها فراموش نکرده اند که به دنبال شواهد تله پاتی یا انتقال افکار و تکان دادن اشیاء از راه دور ( telekinesis ) نیز باشند. در سال 1959 یک هیأت روسی از صومعه های متعددی در تبت بازدید به عمل آورد تا آنچه را که مقدور بود در خصوص « مسیرهای منتهی به ستارگان » کشف کند، یعنی چیزی که ممکن است مربوط به داستانهای علمی تخیلی محض به نظر بیاید. دانشمندی اسکاندیناویایی در یک کنفرانس فضانوردی در مسکو دربارۀ هیأت مزبور گزارش داد. مکتشفان با سختی های زیادی مواجه شدند: دو تن از آنان در شکافهای عمیقی افتاده به شدت مجروح شدند، همچنین گروه ناچار شد تا سه تن از اعضایش را که از خستگی از پا افتاده بودند در یک دهکدۀ مهمان نواز باقی بگذارد تا از آنها پرستاری شود. اما به هر حال دانشمندان روسی توانستند در صومعۀ گالدن ( Galden ) با لامای سالخورده ای ملاقات کنند که دانش ژرفی دربارۀ اختر شناسی و مشکلات موجود در زمینۀ فضانوردی داشت. لامای پیر مدعی بود که در شرایط خاصی قادر است که با ساکنین سیاره ای دیگر ارتباط بصری برقرار سازد.
وی مدتی طولانی به روسها اجازه نمی داد که شاهد چنین تجربه ای باشند، ولی سرانجام قبول کرد که به دو تن از ایشان اجازۀ این کار را بدهد. پس از آنکه گذاشتند تیم استراحت کرده چیزکی بخورد و بنوشد، آن دو منتخب را وادار به انجام تمرینات ذهنی تمرکز کردند که با «حرکات ژیمناستیکی یوگا» همراه بود، و ایشان باید رژیم غذایی خاصی را نیز رعایت می کردند. سپس آنها در اتاق کوچک و ساده ای که قرار بود آزمایش در آن انجام گیرد گرد آمدند. لامای پیر دست آن دو را گرفت و هر سه مطابق آنچه که از پیش به آنها گفته شده بود ذهنشان را متمرکز کردند، در حالیکه دستگاهی عجیب در فواصل معین صدای خفه ای را تولید می کرد که طنینش بلافاصله ساکت می شد. آنگاه در اعماق آن سلول تصویر نه چندان واضحی پدیدار شد: تصویر مزبور تدریجاً شکل موجودی را به خود گرفت که به نحوی شبیه انسان بود، ولی مشخصات بدنی اش را نمی شد به روشنی دید و اندامش همانند اندام یک حشره یا یک سخت پوست، بند بند بود. موجود صاف ایستاده بود و تکان نمی خورد، و در مقابلش چیزی بود که به نظر می آمد یک مدل متحرک منظومۀ شمسی باشد که تیر، ناهید، زمین و دیگر سیارات در آن گرد یک شیئی توپ مانند بزرگ و درخشان می چرخیدند. هنگامی که دانشمندان روسی کره های کوچک را شمردند، در کمال تعجب دریافتند که به جای نه سیاره ده سیاره وجود دارد! یک عضو اضافی منظومه در خارج از مدار پلوتو در حال گردش بود.
لامای پیر از پاسخ دادن به هر گونه سوألی دربارۀ منشأ تصویر سر باز زد، و تنها این را به دانشمندان گفت که به راستی سیارۀ دیگری خارج از مدار پلوتو وجود دارد. (احتمالاً سیارۀ مزبور یکی از اقمار نپتون بوده که از آن سیاره جدا شده و در مداری برای خود می چرخید) و پیش از آنکه سالهای زیادی بگذرد اخترشناسان آن را کشف خواهند نمود. این آزمایش حاصل دیگری نداشت؛ یکی از آنهایی که در آن شرکت کرده بود آن را اینگونه توصیف کرد: « نه من نه همکارم هرگز نمی توانیم بفهمیم که آیا آن تصویر واقعاً در برابر چشمانمان بود یا درون ذهنمان، آیا آن را از فضا ارسال می کردند یا خود لامای پیر آنرا بر حس هایمان تحمیل می کرد. می توانیم حدوداً بگوییم که آن موجود چه شکلی بود ولی چیزی غیر زمینی درباره اش وجود داشت، به سختی می توان احتمال داد که چیزی تا این حد غیر عادی را ذهن انسان به تنهایی متصور شود».
اختلافات سیاسی بین روسیه و چین باعث شده تا اکتشافات روسیه در تبت متوقف شود، لیکن دانشمندان این کشور هنوز علاقۀ شدیدی به این موضوع دارند. ایشان توجه خود را معطوف به هند کرده اند که معروف است استادان بزرگ یوگا در آنجا از اسراری آگاهند که به فضانوردان کمک می کند تا شرایط سفرهای فضایی را تاب بیاورند.
{زمین بدون زمان/ ترجمه: کامبیز منزوی
     
  
مرد

 
آنان كه ناگهان بازگشتند «.
در صبح 25 اکتبر سال 1593 در میدان روبروی کاخ سلطنتی واقع در شهر مکزیکوسیتی پایتخت مکزیک نگهبانان در حال تعویض کشیک بودند. در زیر آفتاب درخشان یکی از این سربازان در میان بقیه نمایانتر بود و تعجبی هم نداشت. چون او جامه مخصوصی که جلوه و شکوه خاصی داشته و کاملا با دیگران فرق داشته بر تن کرده بود، حتی تفنگ وی نیز از مدل متفاوتی بود و کاملا واضع بود که خودش هم گیج شده است. وقتی او را برای بازجوئی به مقامات محلی بردند، چنین اظهار داشت: اسم من » گیل پرز » است این که چرا اینجا کشیک ایستاده ام بخاطر این است که به من دستور داده شده است. همین امروز صبح من به عنوان محافظ اسب سوار درب کاخ فرمانداری » مانیل » تعیین شدم. من اکنون بخوبی میدانم که اینجا کاخ فرمانداری نبوده و من در مانیل نیستم، چرا و چگونه به اینجا امده ام, خودم هم نمیدانم!! ولی خوب اینجا هستم و اینجا هم خوب یک قصر است. پس وظیفه ام را مطابق دستور انجام میدهم.! او در خاتمه افزود: دیشب سر فرماندار » فیلیپین » یعنی اعلیحضرت » دون گومز پرز داسماریناس » با تبر مورد حمله قرار گرفت و بر اثر این ضربه جان سپرد. به آن سرباز خاطر نشان شد که او اینک در مکزیکوسیتی که هزاران مایل دورتر از مانیل است، بوده و سخنان وی قابل باور نمیباشد. او توسط شخص فرماندار کل و مشاورش مورد بازجویی قرار گرفت. آنها هم مثل آن سرباز گیج و سر درگم بودند. در نهایت توسط کلیسا مورد مواخذه قرار گرفت و به زندان افکنده شد و معمایی برای همه اشخاص که با آن سر و کار داشتند، لاینحل باقی ماند. آیا او واقعا از مانیل تا مکزیکوسیتی را یکشبه منتقل شده بود.؟ امری که در سال 1593 محال مینمود. آیا او یک جنایتکار فراری بود یا یک دیوانه... و یا فقط یک دروغگوی فطری.؟ مدت دو ماه گیل پرز در یک زندان محبوس بود تا اینکه یک کشتی از فیلیپین از راه رسید و خبر قتل فرماندار «داسمار یناس » که در » مولوکاس » کشته شده بود را با خود آورد. طی اخرین تحقیقاتی که بعمل امد مشخص شد درست یکروز قبل از دستگیری گیل پرز در مکزیکوسیتی، او در مانیل بوده و همانطور که خودش عنوان داشته یکی از نگهبانان محافظ جلوی کاخ فرمانداری بوده است. مقامات که قادر به توضیح اینکه چه بر سر این مرد بیچاره آمده بود با دقت به ثبت جزئیات ان حادثه پرداختند و او را به مانیل عودت دادند. این اولین حادثه ثبت شده از این پدیده عجیب است که » چارلز فورت » آنها را جمع آوری کرده است.
لخت در وسط خیابان.
مدارک و شواهدی متعددی وجود دارد که نشان میدهد افرادی به درون این حفرهای اسرار امیز لغزیده اند و دیگر بار، روزنه ای برای بازگشت به این جهان یافته و به دنیای ما گام نهاده اند. در روز ششم ژانویه 1945 مردی که لخت مادرزاد بود و هیچ لباسی به تن نداشت ناگهان در وسط خیابان » های استریت » در شهر کنت واقع در انگلیستان ظاهر شد. این واقعه هنگامی رخ داد که هوا بسیار سرد بود. با اینحال این مرد عجیب بی آنکه پوششی به تن داشته باشد دیوانه وار به هر سو میدوید و رفتاری از خود نشان میداد که انگار از سیاره ای دیگر به آنجا آمده است. رهگذرانی که از آن خیابان عبور میکردند بعدا شهادت دادند که این مرد بطور ناگهانی در برابر دیدگان آنان ظاهر گشته است و اصلا متوجه نشده اند که از کجا آمده است. آری این مرد ناگهان در وسط خیابان سبز شده بود و چهره ای مات و مبهوت و وحشت زده داشت. این مرد برهنه همچنان سراسیمه به طرف بالا یا پائین خیابان میدوید تا آنکه پلیس او را دستگیر کرد و به پاسگاه پلیس منتقل ساخت بدنش را با پتوئی پوشاندند و دنبال پزشک مخصوص فرستادند. این مرد بینوا انچنان شوکه شده بود که یارای تکلم نداشت و نمیتوانست به سئوالات ماموران پلیس و پزشکانی که او را معاینه قرار داده بودند پاسخی دهد سرانجام پزشکان او را دیوانه تشخیص دادند.
نقل و انتقال «درون بعدی «.
تا امروز 48 مورد مستند از انتقال افراد از نقطه ای به نقطه دیگر به ثبت رسیده. در این میان 18 مورد انتقال جانواران عجیب که مختص مناطق مخصوص میباشند در این نقل و انتقال دیده شده است. آخرین آن در نوامبر سال 1998 مشاهده شد. بنقل از بی بی سی هنگامیکه هواپیمای اکتشافی بر فراز یک منطقه قطبی در قطب جنوب به پرواز در آمده بود یک شی سیاه رنگ را در میان برفها شناسائی کرد. نزدیکترین نقطه به آنجا یک پایگاه هواشناسی بود که افرادی برای آگاهی به آن نقطه اعزام شدند، اما در کمال تعجب آنها با «کوروکودیلی» غول پیکر مواجه شدند که مختص مناطق افریقائی بود. پس برسی فراوان مشخص شد آن تمساح غول پیکر حدود 5 ساعت قبل جان داده است، آخرین نکته عجیب آن بود که زیست شناسان با برسیهای تخصصی پی بردند که این تمساح از رودخانه » مارا » به انجا امده است. چگونه؟ این همان معمائیست که تا امروز حل نشده. اما در این رابطه دانشمندان تئوریهای مختلفی دارند. دسته اول که اکثریت را تشگیل میدهند این پدیده را به فرازمینیها نسبت میدهند. آنها اعتقاد دارند این جابجائیها بخاطر این است که فرازمینی ها انسانها و حیوانات را برای انجام آزمایش به آزمایشگاهای سیار خود که همان بشقاب پرنده است میبرند و بعد از آزمایش انها را رها میکنند. من خودم شخصا این نظریه را بیشتر قبول دارم چراکه اکثر افراد هنگامیکه یافت شدند از سردرد عجببی رنج میبرند و حتا در میان آنها افرادی تا آخرین روز زندگی دچار فراموشی میشوند و انگار حافظه آنها را پاک کرده اند. اما دسته دیگری هم هستند که معتقدند که هنوز انسان چیزی از پیرامون خود نمیداند و اعتقاد دارند که حفره های وجود دارد که انسان درون ان سرنگون میشود. هر چه هست این پدیده نیز مثل پدیده های بیشماری که من تا امروز در وبلاک قرار دادم ناشناخته و لاینحل مانده. البته یکی از بازدیدکنندگان نظریه ای داشت و آن این بود که آنها توسط اجنه ها ربوده و سپس رها میشوند و این نیز برای خود نظریه ای میباشد
     
  
مرد

 
در سال 1969 سفینه <آپولو >11 به ماه فرستاده شد. گروه فضانوردان از جمله <آرمسترانگ>، <کالینز> و <اولدرین> پس از چندین ساعت حرکت به سوی ماه، خبر دادند که چند گلوله نورانی اطراف پایه‌های سفینه هستند و با همان سرعت به دنبال آن حرکت می‌کنند. این گزارش کارکنان مرکز کنترل را نگران کرد. سه روز گذشت و هیچ انفجاری رخ نداد و آنها به ماه رسیدند.
دستیار آرمسترانگ سالها بعد در این باره می‌گفت: <گلوله‌های نورانی در فاصله سه فوتی ما بودند. سه بشقاب پرنده به قطرهای پانزده تا سی‌متر. مثل این که از یک مخزن اصلی جدا شده بودند. صداهای عجیبی از فرستنده‌ها می‌آمد. آرمسترانگ موج فرستنده را عوض کرد و به اوپراتور گفت: <می‌خواهم بدانم جریان چیه؟> اوپراتور خبر نداشت چه شده است و پرسید: <چی شده؟ آنجا اوضاع خوبه؟> یکی از فضانوردان گفت: <قربان، یک چیزهای بزرگی کنار دهانه انفجار سفینه هستند. خداوندا! مثل این‌که روی آن نشسته‌اند. انگار از روی ماه دارند به ما نگاه می‌کنند.> پنج ساعت بعد که روحیه‌ها کمی بهتر شد آرمسترانگ و اولدرین تصمیم گرفتند از سفینه خارج شوند و به کالینز گفتند در سفینه آماده بماند تا در صورت بروز خطر به سرعت از ماه فرارکنند. دو فضانورد از سفینه خارج و در تاریکی گم شدند. در حالی که خانواده‌هایشان با چشمان هراسان بر روی زمین به مونیتورها خیره مانده بودند. زمان به کندی میگذشت تا این‌که بالاخره آرمسترانگ و اولدرین باز گشتند و آرمسترانگ آن جمله تاریخی را گفت <برای یک مرد قدم کوچکی است ولی برای بشریت پرشی بلند.> آنها اثری از آن شی‌های فضایی پیدا نکرده بودند اما سالهای پس از آن فضانوردان بارها و بارها چیزهای مشکوکی را در اطراف خود دیده‌اند.
آیا فضایی‌ها وجود دارند؟
در حالی که هرگز سند مطمئنی از وجود موجودات سیارات دیگر در دست نیست ولی بسیاری از مردم نمی‌توانند قبول کنند که در کهکشانی به این بزرگی که اندازه آن در حدود صد هزار سال نوری است، هیچ موجود زنده دیگری نباشد. این موضوع تا حدی پیش رفته است که در سالهای اخیر توجه خیلی‌ها به دولت آمریکا و ارتباط آن با فضایی‌ها جلب گشته و در این رابطه داستان‌های زیادی بر سر زبانها افتاده و فیلم‌های زیادی ساخته شده است و راست یا دروغ افراد بسیاری گزارش داده‌اند که با چشمان خود آدم فضایی‌ها را دیده‌اند
     
  
مرد

 
من درباغ عدن بوده ام
* پروفسور «رول» حضرت نوح(ع) را در منابع مختلف پيدا مي كند. تاريخي بر سيل بزرگ (توفان نوح) مي گذارد. مسير سفر نوح را تعقيب مي كندبه رشته كوه هاي زاگرس مي رسد و از دشت سومر سر در مي آورد.

اشاره؛






ايران، اين سرزمين پرگهر، عظيم ترين گنجينه تاريخ و تمدن بشري را در خود دارد. چنانچه بسياري از محققان و مورخان، تاريخ آغاز تمدن بشري را در اين كشور مي دانند و با دلايل محكم و مستدل علمي، عقيده دارند كه نخستين نشانه هاي زندگي اجتماعي در اين منطقه يافت شده است. البته چندان دور از واقعيت هم نيست كه مدنيت و مظاهر آن از ايران آغاز شده باشد چرا كه فقط يك نمونه از تاريخ اين سرزمين در تپه هاي سيلك كاشان كافيست تا ثابت كند كه ايران پايه گذار فرهنگ قومي در جهان است.
كشف نخستين چرخ ريسندگي، نخستين ظروف سفالي و نخستين چرخ سفالگري مي تواند دلايل اين امر باشد. اما اين گزارش، نه بر كاشان نظر دارد و نه بر نخستين ظرف سفالي، بلكه بسيار ديرتر و ديرينه تر از آن، تاريخ تمدن بشر را در ايران به تصوير مي كشد و برخلاف عقيده برخي كه معتقدند محل زندگي آدم سرزمين هند يا آفريقا است، محل هبوط آدم را ايران ناميده است.
پروفسور ديويد رول، باستان شناس معروف، معتقد است، آدم و حوا براي نخستين بار در ايران فرود آمده اند، جايي به نام «بهشت عدن» در قلب آذربايجان.
او معتقد است كه سلاله آدم از شمال، كم كم به سوي جنوب آمدند. همين مسير را طي كردند و همچنين براساس تحقيقات اين پروفسور، نخستين پستچي تاريخ نيز همين مسير را پيموده است.
صرف نظر از اعتقادات مذهبي ما كه براي حضرت آدم و حوا(ع) به تعبير قرآن حكايت ديگري داريم اما در يافته هاي اين پروفسور اگرچه بر آدم و حوا(ع) اشاره شده اما ظاهراً مراد از آدم، انساني است كه براي نخستين بار زندگي اجتماعي را آغاز كرده است.






اين گزارش را پيتر مارتين، گزارشگر نشريه معروف ساندي تايمز(Sunday Times) نگاشته است. علاوه بر اين گزارشگر، يك مترجم ايراني نيز، پروفسور رول را همراهي كرده است.
ديويد رول، باستان شناس معروف مدعي است كه بهشت عدن واقعي را در ايران يافته است.
پيتر مارتين، گزارشگر مجله ساندي تايمز، ديويد رول را همراهي كرده و بخشي از ايران را با وي گشته است تا ردپاي آدم را در آن بجويد:
پس از ۷۰۰ مايل رانندگي از اهواز در جنوب غربي ايران، از انتهاي شمالي رشته كوه هاي زاگرس بيرون آمده به استان آذربايجان و دشت مياندوآب رسيده ايم. دشت، يكپارچه زيبايي است.
كلامي جز تحسين بر زبان بيننده جاري نمي شود، فقط مي توانم بگويم: بهشتي بر روي زمين. پاي تپه ها هر از گاه چادرهايي سياه، نقطه هايي مدادين بر بوم سبز، خودنمايي مي كنند. بهشتي بزرگ بر روي زمين: باغ هاي محصور در چپ و راست و انبوهي از شكوفه هاي رنگارنگ حاوي ميوه هاي گوناگون. ما به منطقه «باغ عدن» وارد شده ايم، جايي كه كتاب مقدس در مورد باغ هاي سرشار از ميوه در هر سوي آن سخن مي راند، اكنون عدن پيرامون ماست. از كنار رشته كوه هاي كوچك مي گذريم و درست روبه روي آن، پاي كوهستاني دور دست، شهر تبريز در هاله اي از دود، تن به روز سپرده است.






پروفسور رول گفت: «به شما گفته ام كه اينجا محل هبوط آدم و حوا است، «بهشت عدن». هر شهر كوچكي در اين اطراف حداقل يك ديوار بزرگ دارد، كه روي آن منظره اي با شكوه نقاشي شده است؛ يك كوه از كوه هاي خدا كه آبشاري از دل آن بيرون مي ريزد و باغ هاي پرشكوه و مرغزاران سبز پايين آن را سيراب مي كند. شش هزار سال پيش تمثالي مشابه، بر ديوار خانه «انكي» از خدايان سومر و همطراز «يهوه»، خداي عهد عتيق، به چشم مي خورد. در آن زمان اين منطقه به دو نام شناخته مي شد: «آراتا» و «ادين». اما آيا واقعاً عدن مورد نظر كتاب مقدس، همين جاست؟ آيات ۱۰ تا ۱۴ فصل دوم عهد عتيق مي گويد؛ عدن سرچشمه چهار رودخانه را در خود دارد: فرات و هيدكل و جيحون و پيشون.
در مورد دو رود اوليه بحث فراوان است اما پروفسور رول مي گويد: «در اين مكان رودي به نام ارس در گذر است. اين رود قبل از استيلاي اعراب بر ايران در قرن هشتم ميلادي، گيهون (جيحون) ناميده مي شد و در قاموس هاي انجيلي اين رود، گيهون- ارس ثبت شده است. چهارمين رودي كه در عهد عتيق از آن نام برده مي شود، رود پيشون است كه دانشمندان معتقدند اين رود همان رود اوزن است.
از سويي در روايت ديگري از عهد عتيق آمده است: «در سرزمين نود، كه شرق عدن است...» در اين منطقه روستايي به نام نقدي وجود دارد. نام اين روستا مي تواند اثري از سرزمين نود (Nod) باشد. جايي كه قابيل پس از كشتن هابيل، به آن جا تبعيد شد.
پروفسور رول، محتمل ترين مكان عدن واقعي را همين منطقه مي داند. كار مهم ديگر پروفسور رول، كنار هم گذاشتن و ايجاد توالي بر دريافت هاي مختلف و ساختن داستاني باشكوه از آن است. او نوح را در منابع مختلف پيدا مي كند، تاريخي بر سيل بزرگ (توفان نوح) مي گذارد و جايي را كه كشتي نوح به خشكي نشسته مي يابد؛ نه، كشتي در كوه آرارات ننشست. پس از آن، مسير سفر نوح را تعقيب مي كند، به رشته كوه هاي زاگرس مي رسد و از دشت سومر سر در مي آورد. سومري ها كه اوج دورانشان هزاره هاي چهارم و سوم قبل از ميلاد بود، مردمي شگفت انگيز بودند: نويسنده، مخترع چرخ، مصنوعات فلزي و دريانوردي. رول معتقد است كه اين مردم براي نخستين بار معاهده تجارت دريايي را با شمال آفريقا منعقد كردند ، به مصر رفتند و نخستين فراعنه مصر شدند.
***
اهواز نقطه شروع سفر ما به عدن، شهري نفتي در جنوب رشته كوه هاي زاگرس است. شب قبل از عزيمت، پروفسور رول، منطق گزينش مسير را بيان كرد.
سفر به صورت زميني و از طريق دشت سومر در جنوب زاگرس آغاز شد؛ يعني در جهت عكس همان مسيري كه سلاله آدم حركت كرده بودند.
پروفسور رول گفت: «اينجا، چنان كه كتاب مقدس مي گويد؛ جايي است كه سلاله آدم پس از توفان نوح و سيل بزرگ در آن ساكن شدند. آثار سفالين به دست آمده، گواه خوبي بر آن مهاجرت فرهنگي رو به جنوب است.
قديمي ترين سفالينه، مربوط به هزاره هفتم پيش از ميلاد، از شمال زاگرس به دست آمده است. نسل بعدي سفالينه ها، از هزاره ششم، به سمت پايين تر و درون زاگرس سير مي كند. حدود ۲۰۰۰ سال بعد، نخستين سفالينه جديد در اوروك، دومين شهر روي زمين، پيدا شد. از آن به بعد ساختن ظروف سفالين با استفاده از چرخ كوزه گري و با سرعت زياد انجام مي شد و البته جنس آن از ظرف هزاره هفتم به مراتب نامرغوب تر بود.»






از جنوب زاگرس، سفر ما در مسير عكس سفر سلاله آدم، از سومر به درون كوه هاي زاگرس، به سوي اولين مكان بشري يعني عدن ادامه مي يافت. در طول مسير با آثار مذهبي و باستاني فراوان و اعتقادات و باورهايي كه گاه با كتاب مقدس شباهت داشت بر مي خورديم، از جمله داستان پيدايش آدم.
ساعت ۷ صبح بود كه از اهواز به راه افتاديم و در نور خورشيد بامدادي، به درون منطقه كسل كننده نفتي رانديم كه هر گوشه آن آتشي دود آلود از چاهي برمي خاست. ما اكنون مسير را به سوي عدن طي مي كرديم كه در زماني دور، يك مأمور ويژه سلطنتي آن را طي كرده بود. رول اين مأمور را چنين توصيف كرد: «نخستين پيك (پستچي) جهان كه نخستين مكتوب سلطنتي را حمل مي كرد.»
نخستين توقفگاه ما زيگورات چغازنبيل بود، تپه اي ساخت دست بشر، در جايي كه سابقاً عيلام نام داشت و در شمال سومر، واقع شده بود.توقف بعدي شهر باستاني سوسا (شوش، هزاره سوم پيش از ميلاد) و معبد دانيال نبي(ع)، مردي از كنام شيران، بود. سوسا توسط ژاك دومورگان، مصرشناس فرانسوي، كشف شد.
پروفسور رول گفت: «اين يكي از مهم ترين آثار باستاني برآمده از دل زمين در سطح جهان است. پس از گسترش اسلام در ايران در قرن هشتم ميلادي بسياري از مكان هاي خارجي به نام هاي عهد عتيق نام گذاري شد، نام هايي كه در قرآن نيز وجود دارد.» مسير خود را در دامنه هاي زاگرس ادامه داديم و به سرزمين عهد عتيق وارد شديم. دهكده هاي زيبا با خانه هاي سنگي و خشتي، تپه هاي شخم خورده و مزارع گسترده. اينجا سرزميني است كه گنجي عظيم در دل دارد، گنج تاريخ ،بعضي از روستاها بر سينه تپه ساخته شده اند، تاريخ آنها زير تپه ها مدفون است.
آدم كه بود؟ رول چنين مي انديشد: «آدم نمادي است از كهن ترين نياي آدمي، اولين انسان تاريخي، سردودمان بشر، رهبري معنوي و سياسي. من فكر مي كنم او نماينده اولين مردم ساكن بر زمين نيز هست، انسان هاي شكارچي كه پس از انقلاب پارينه سنگي آموختند حيوانات را رام كنند و در زمين، محصول بكارند.» اما شما مي توانيد اين شخصيت هاي بنيانگذار را با نام هاي ديگري در قصه هاي باستاني ملل و اديان مختلف ببينيد. حوا در سفر پيدايش به عنوان مادر همه زندگان توصيف شده، همين توصيف براي نين هورساگ، بانوي كوهستان هاي سومري ها نيز به كار رفته است. از افسانه هاي سومري چنين استنباط مي شود كه انكي از درخت ممنوعه خورد و نين هورساگ او را به خاطر اين كار نفرين كرد. انكي در آستانه نابودي قرار مي گيرد، دنده هايش به دردي سخت دچار مي آيد، اما نين هورساگ به رحم مي آيد و الهه اي به نام نين تي را براي شفاي او مي آفريند.
نين تي يعني بانوي دنده، معني ديگري هم دارد و آن بانوي زندگي است. اين يك تجنيس سومري است. اما سفر پيدايش، معني نخست را بر مي گزيند، بنابراين آفرينش حوا را از دنده هاي آدم مطرح مي كند.
منبع: نشريه Sunday Times ‎/ برگردان: حميد ذاكري

ساعت ۸ صبح روز بعد، پس از گذراندن شبي در كرمانشاه، به بيستون، سرچشمه رود كرخه رفتيم. تا اينجا همچنان با پستچي باستاني خود همراه بود ه ايم. تمام تاريخ داريوش، بر سينه صخره با سه خط ميخي مختلف نوشته شده است. اما در دوران جديد كسي قادر به خواندن كتيبه نبود تا دهه۱۸۳۰ كه يك انگليسي به نام هنري راولينسون آن را ترجمه كرد. او براي كشف رمز كتيبه مجبور شد سه سال وقت صرف كند و بخش عمده اي از اين سه سال را با طناب از صخره آويزان شود تا بتواند متن را بخواند.
سه ساعت بعد به كردستان وارد شديم، جايي كه رول معتقد است بر قله بلندترين كوه آن سرزمين هويله كتاب مقدس جاي دارد، «سرشار از طلا و نقره». دو معدن طلا در منطقه بهره برداري شده اند و چند مايل بعد رودخانه هاي طلا و نقره (زرينه رود و سيمينه رود) جاري است.
عصر هنگام به تخت سليمان رسيديم. كوه طبيعي ديگري با درياچه اي شگرف، بر بالاي آن و جويباري جاري در پايين، سرچشمه زرينه رود. اين محل، زيارتگاهي غيررسمي و تفرجگاهي براي خانواده هاست.
وقتي كنار درياچه ايستاديم، خورشيد، افق را لمس كرد. زماني بعد، افق به رنگ برنز درآمد و ناگهان سياه شد. شب بود كه به سوي تكاب مي رانديم. فردا در عدن بوديم.


David Rohl in Kurdistan, 1998.
صبح روز بعد به دشت مياندوآب رسيديم، جايي كه پيك باستاني ما نيز از آن گذشته بود؛ مقصد او شهر «آراتا» بود. شهري كه هرگز پيدا نشده است و بدين ترتيب ما به جايي كه گمان مي رود قلب عدن باشد وارد شديم، سپس از ميان درياچه اروميه در سمت چپ و كوه سهند در سمت راستمان گذشتيم؛ دريايي از رنگ و زيبايي، و تبريز پيش رويمان بود.
اين سومين باري بود كه پروفسور رول به تبريز مي آمد اما پيش از اين هيچ گاه در چنين تابستان روشن و گرمي در اين شهر نديده بود. او گفت: «آنجا را نگاه كنيد. كوه ماوراي شهر، بي شباهت به همه رشته كوه هاي زاگرس كه در طول مسير ديده بوديم، قرمز رنگ است و در نور خورشيد بازتابي سرخ گون دارد. رول گفت: «ببينيد، كوه از خاك سرخ است. كلمه آدم در زبان عبري يعني مرد خاك سرخ. هر اسطوره و افسانه اي بايد ماده خام خود را داشته باشد.»
در لابي هتل تبريز، پروفسور رول درباره حضرت نوح(ع) برايمان حرف زد: «نوح شخصيتي است كه در فرهنگ هاي مختلف حضور دارد و حداقل سه هويت تاريخي از او در دست است.»
و اما تاريخ توفان نوح؟ پروفسور رول در كتاب خود، پس از تجزيه و تحليلي مبسوط، زمان وقوع توفان نوح را حدود ۳۱۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح مي داند.
رول در مورد محل به خشكي نشستن كشتي نوح، كه آن را كوه آرارات مي دانند، نظري خلاف عقيده مشهور و رايج دارد. او در اين باره گفت: «كوهي كه كاشفان مسيحي از آن سخن گفته اند، كوه آرگاتز است كه در دوره ماركوپولو كوه هبوط خوانده مي شد. اين آرگاتز در شرق تركيه و شمال درياچه وان قرار گرفته است. در سفر پيدايش آمده كه كشتي نوح بر روي كوه آرارات به خشكي نشست. همه يهوديان و مسيحيان نخستين، بر اين باور بودند كه اين كوه در رشته كوه هاي زاگرس در سرزمين كردو (نام باستاني كردستان) قرار دارد. «بروسوس» تاريخ دان بابلي قرن سوم پيش از ميلاد، از مردمي سخن مي گويد كه تكه هاي قير طبيعي را از يك كشتي جدا مي كردند و به عنوان طلسم و تعويذ با خود به خانه مي بردند. پس از آن نوبت به پادشاه آسوري، سنا چريب، مي رسد. پس از لشگركشي به كردستان، حدود سال هاي ۷۰۰ پيش از ميلاد، او الواري را كه از كشتي نوح آورده بود عبادت مي كرد.



David Rohl at the Choga Zambil ziggurat in southern Iran.

***
روز بعد به سوي باغ معهود در شرق عدن به راه افتاديم. ده مايل خارج از تبريز، يك بار ديگر در سرزمين عهد عتيق هستيم، اما نه در سرزميني سنگي و سخت. اينجا تا چشم كار مي كند زمين هاي صاف با خاك سياه و مرتع هاي بزرگ است كه گوسفندان در آن مي چرند و نيز روستاهايي با خانه هايي از خشت خام و باغ ها.
در كتاب مقدس از كوش نام برده شده كه رود گيهون از سرتاسر آن مي گذرد. اين مكان را كوشه داغ مي گويند.
كوه سهند درياچه كوچكي را در قله خود دارد. آب آن از درون يك دودكش آتشفشان قديمي به بيرون مي جوشد، جويباري از قله پايين مي آيد و از باغ عدن مي گذرد و به درياچه اروميه مي ريزد.
وقتي به كوه سهند نزديك مي شويد به شهر كوچكي به نام «اسكو» مي ر سيد. پروفسور رول گفت: «اگر شما يك قبيله شكارچي جمع كننده بوديد (اشاره دارد به انسان هاي نخستين) و تمام منطقه را براي پيدا كردن جاي مناسب براي زندگي گشته بوديد، سرانجام همين جا ساكن نمي شديد؟ نعمات خداوندي در اينجا از حد بيرون است.»
سرانجام پس از گذر از همه اين سرزمين باشكوه، رول سؤالي را كه من در انتظارش بودم از من نپرسيد. اما اگر مي پرسيد پاسخ من اين بود: «آري باور دارم كه اينجا باغ عدن است و زماني كه به سرزمين خويش برگردم، با صداي بلند خواهم گفت: «آي مردم: من در باغ عدن بوده ام.»
     
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
علم و دانش

عجایب و ماورایی ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA