ارسالها: 12930
#421
Posted: 16 May 2015 16:01
آگهی جنجالی یک شرکت برای جذب نیرو
این آگهی مربوط به استخدام یک منشی بود. یک شرکت به ظاهر پرتوقع در صفحه اول یک روزنامه کثیرالانتشار در آگهی خود آورده؛ «به یک خانم منشی تماموقت فوقلیسانس یا دکترای علوم اجتماعی یا مدیریت بازرگانی با سابقه کار مفید نیازمندیم».
به گزارش شرق، خبرگزاری مهر که این آگهی را منتشر کرده، طی تماسی با یکی از دفاتر این روزنامه، از مبلغ چاپ این آگهی هم سر درآورده است. ظاهرا این آگهی استخدام برای این شرکت مخابراتی نزدیک به پنج میلیون تومان آب خورده است!
کاربران در فضای مجازی به این خبر واکنشهای جالبی نشان دادهاند. یکی از کاربران در پیامهای خود به ارزش علم اشاره کرده و گفته است: «وقتی علم و تحصیل تا این اندازه در ایران بیمقدار میشود باید شاهد هجوم پولدارها بود. حالا علم بهتر است یا ثروت؟»
یکی هم به سیاستهای آموزشی دولت خرده گرفته و گفته است: «چرا دولت جلو ورود فلهای و بیسابقه بهاصطلاح دانشجوهای دکترا را نمیگیرد.»
در کنار این موضوع برخی هم از ترفند شرکت مزبور سخن گفتهاند که با یک تیر دو نشان زده: «باید به شرکتی که این آگهی رو داده آفرین گفت. با یک تیر هزار نشان زد. الان ٧٠ میلیون مفت و مسلم در جریان آگهیش قرار گرفتن!!!»
برخی از کاربران هم در حمایت از این آگهی سخن گفتهاند. یکی از این کاربران گفته: «منشی شرکت ما دانشجوی دکتراست - جهت اطلاع - فکر نمیکنم موردی داشته باشه».
برخی هم انگ سرمایهداری را به چنین شرکتهایی زدهاند که با این اقدام خواستهاند جوانان تحصیلکرده را تحقیر کنند.
حرف و حدیثها در اینباره بسیار است، اما واکنش کارشناسان اقتصادی به این ماجرا هم در نوع خود قابلتأمل است.
تشویش افکار عمومی
زهرا کریمی، اقتصاددان، در گفتوگو با «شرق» میگوید: در یک دوره زمانی نهچندان دور، شرط مدرک تحصیلی اکثر مشاغل سیکل یا دیپلم بود، اما الان با بالارفتن سطح تحصیلات افراد جامعه، میبینیم این شرط به لیسانس و بالاتر تغییر کرده است. اتفاقی که در چند سال اخیر رخ داد، عدم رشد تقاضا در بازار کار متناسب با عرضه نیروی کار متخصص بود. اقتصاد کشور برای پذیرفتن این افراد متخصص نه تحرک کافی داشت و نه امکان آن را، زیرا اقتصاد ما از تکنولوژی قدیمی و سنتی استفاده میکند و پیشرفت کافی برای ایجاد شغل متناسب با نیروی متخصص نداشته است.
او میافزاید: متأسفانه خبرهای بدی از بازار کار میرسد؛ جدای از اینکه همیشه طبقهبندی جنسیتی در بازار کار کشور وجود داشته و به زنان جویای کار یا شاغل بسیار آسیب زده است، انباشت تقاضا برای کار در حالی اتفاق افتاده که دولت نیز در بخش استخدام نیرو بیرحمانه عمل میکند؛ بهگونهای که برای استخدام یک یا چندنفر، بین انبوهی از متقاضیان با دریافت وجه، ثبتنام آزمون میگذارد و البته در آخر هم مشخص نیست ضابطه بر رابطه غلبه میکند یا نه. اینگونه استخدامها جو کمبود شغل را تشدید میکند و فضای افکار عمومی را به سمتی میبرد که پیداکردن یک شغل عادی برای افراد، یکجور موفقیت بزرگ محسوب میشود.
بهگفته این اقتصاددان، کارفرمایان این جامعه نیز از حجم متقاضیان بازار کار اطلاع دارند و گاه نیروی کار را نه برای یک شغل بلکه برای مجموعهای از کارها استخدام میکنند و اینگونه مثلا یک منشی که مدرک دکترای مدیریت بازرگانی دارد هم باید تلفن جواب بدهد، هم نامه بنویسد، هم تایپ کند و هم در صورت لزوم بهعنوان مشاور در کنار مدیرعامل ظاهر شود. البته اگر این شخص بهعنوان مشاور استخدام شود، احتمالا کارهای منشی را انجام نخواهد داد از اینرو و با توجه به وضعیت آشفته بازار کار، این راه برای صاحبان مشاغل باز شده و ابتکارعمل به دست آنها افتاده است.
لیلی دانشمند، عضو اصلی هیأتمدیره مراکز اشتغال کشور، دیگر کارشناسی است که به این آگهی واکنش نشان میدهد: بازار کار بهشدت دچار نابسامانی و بههمریختگی است. در سالهای اخیر با کاهش استخدام نیرو در شرکتهای بزرگ و صنایع مادر مانند وزارت نفت و شرکتهای خودروسازی، این نابسامانی تشدید شده است. از سال ١٣٨٩ وضعیت اشتغال در بازار کار افت وحشتناکی را شاهد بود. پیش از آن اغلب استخدامها تقریبا برحسب شایستهسالاری انجام میشد، اما پس از سال ١٣٨٩ عواملی مانند تشدید رابطهها در برابر ضابطه، انباشت نیروی کار، رکود اقتصادی و همچنین تلاش شرکتها برای کاهش هزینههای سربار خود باعث شد کارفرما به استخدام آن دسته از نیروهای کاری راغب شود که بتواند از چندین تخصص و ویژگی آنها بهرهمند شود. گرچه در طبقهبندی مشاغل، شغلها و تخصص متناسب با آن تعیین شده است، اما در عمل بهدلیل نبود نظارت کافی و اصولی گاهی یک نیروی کار مجبور است چند مسئولیت، که هیچ ربطی به هم ندارند را انجام دهد و بهدلیل عدم امنیت شغلی و قرارداد معتبر و قوی، اعتراضی نکند.
بهگفته وی، اقدام سایتهای مجازی و غیرمتخصص در امر کاریابی نیز از عواملی است که زمینهساز بروز این ناهماهنگیها میشود. این سایتها بدون هیچ هزینهای به اطلاعات و رزومه متقاضیان کار دست پیدا میکنند و گاه در ازای مبلغی، آنها را در اختیار شرکتها و کارفرمایان قرار میدهند. کارفرما وقتی انبوه متقاضیان و تخصصهای آنها را میبیند، تمایل دارد با کمترین هزینه و دستمزد بهترین نیرو را در اختیار بگیرد. وضعیت فعلی بازار کار مشمول طبقهبندی نیست و نبود نظارت کارساز بر این بازار افسارگسیخته، در آیندهای نهچنداندور علاوهبر سرخوردگی نیروی کار فعلی، به اخلال در روند آموزش و فارغالتحصیلی دستگاهها
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#422
Posted: 16 May 2015 17:44
نامهایی که از سوی کمیتههای نامگذاری در ایران رد میشوند
تقاطع: "معاون اسناد هویتی اداره کل ثبت احوال" استان کرمانشاه میگوید از ۴۶ نام انتخابی جدیدی که در سال گذشته به این اداره ارائه شد، تعداد ۲۰ نام در "کمیته نام استان" رد شده است.
حسین نظری با اشاره به تولد ۳۶ هزار نوزاد در سال ۱۳۹۳ در استان کرمانشاه، به خبرگزاری "ایسنا" گفت: «در برخی موارد والدین دوست دارند نامی غیر از نامها و اسامی موجود در سامانه ثبت احوال را برای فرزند خود انتخاب کنند که در اینگونه موارد، کمیته هفت نفرهای که در آن سه استاد عضو هیات علمی دانشگاه نیز حضور دارند، به بررسی اسم و مطابقت آن با معیارها و شاخصهای از پیش تعیین شده میپردازند.»
وی «مغایرت نام با جنسیت نوزاد»، «ترکیب ناموزون نام انتخابی»، «بیمعنی و یا مستهجن بودن» و «خارجی بودن» یک اسم را از جمله مواردی دانست که باعث رد شدن نام انتخابی میشوند.
آقای نظری در ادامه ۲۰ نام ردشده از سوی این کمیته در استان کرمانشاه در سال گذشته و دلایل رد هریک را اینگونه برشمرد: "خَباک" (مبارز و شورشگر)، "لایان" (عو عو کردن سگ)، "مادیا" و "ساندیا" (فاقد معنی)، "سوشیا" (وعده داده شده در دین زرتشت)، "ماه ثمین" (ترکیب نامتناسب)، "آنیس" (نام خارجی)، "وصال" (عدم تناسب با جنسیت نوزاد)، "روکن" (فاقد معنی)، "آشیل" (نام خارجی یونانی)، "روحتاف (روحی که به هیجان آمده)، "حسین کیان" (ترکیب ناموزون)، "زانِست" (شبه اسامی خارجی) و "تیگران" (نام پادشاه ارمنستان که دستنشانده حکومت روم بود)، "حسنین" (ترکیب ناموزون)، "آبان" (عدم تناسب با جنسیت نوزاد)، "هوژان" (یاد گرفتن)، "آریامهر"، "آرماییل" (نام آشپز ضحاک ماردوش) و "ماه بُت" (عدم تناسب با جنسیت نوزاد).
او همچنین از تغییر نام ماهانه ۲۰۰ نفر در این استان خبر داد و گفت تنها افراد دارای اسامی "نامتعارف" و "نامعقول" مجاز به تغییر نام خود هستند به شرطی که «اسم انتخابی جدید آنها معنای برتر و بهتر از نام قبلی داشته باشد».
این مقام مسوول برخی از این اسامی به گفتهی او «نامتعارف و نامعقول» را "قوچعلی"، "قزبس"، "کَلعلی"، "دختربس" و "حَمه" عنوان کرد و در عین حال گفت اسامی انتخابی که از سوی "کمیته نام استان" رد شوند، در "شورای عالی نام سازمان ثبت احوال کشور"، فرصت تجدیدنظر دارند.
نظری در پایان تاکید کرد که «تغییر نام هر اسمی به اسامی "چهارده معصوم" به راحتی انجام میشود».
گفتنی است همزمان با این اظهارات، خبرگزاری "مهر" نیز گفتگوی مشابهی را با "مدیرکل ثبت احوال استان تهران" منتشر کرده که او در این مصاحبه گفته "یک یا دو درصد" نامهای جدیدی که به کمیته نامگذاری این اداره کل ارائه میشوند، «بیشتر به دلیل معنا و یا استفاده از لغت غیرایرانی و ریشه نادرست مورد تایید قرار نمیگیرند».
محمدمهدی اعلایی همچنین از نامهای امیرعلی، محمدطاها، امیرحسین، امیرعباس و علی به عنوان پنج نام پرطرفدار برای پسران یاد کرده و افزوده که نامهای فاطمه، زهرا، نازنینزهرا ، یسنی و باران نیز بیشترین فراوانی را در میان اسامی دختران در تهران به خود اختصاص دادهاند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#423
Posted: 16 May 2015 18:20
بانمکترین تاکسی ایرانی!
«قند عسل» لقبی است که همکارانش به او دادهاند! به کسی که صاحب بانمکترین تاکسی ایران است.
مجله مهر-زهرا شاهرضایی: وارد تاکسی «علیرضا قندی» که میشوم، فقط چند دقیقه طول میکشد که در و دیوار آن را برانداز کنم. سقف، داشبورد، جلوی آیینه، پشت شیشه و هر جایی که بشود، را پر کرده از عروسکهای ریز و درشت. از عکسالعمل آدمهایی که از کنارمان رد میشوند، میتوان فهمید بقیه هم مثل من از دیدن این تاکسی هیجانزده شدهاند. چشم از عروسکها که برداشتم نگاهم افتاد به مردی سیوچند ساله با عینک دودی و ژستی مردانه و همین باعث شد که باور نکنم همه این کارها را او انجام داده است و وقتی سر صحبت را با او باز میکنم، متوجه میشوم که این عروسکها فقط برای تزیین تاکسی نیستند. آقای قندی با این عروسکها زندگی میکند!
تاکسی عروسکی، کشتی نوح یا اتاق خواب بچهها؟!
متولد سال ۵۸ است؛ اما خودش را دهه شصتی میداند. راننده شدنش را از بد روزگار میداند و «رفیق ناباب» را مقصر اصلی این داستان. از چگونگیاش که میپرسیم با خنده میگوید: «در خانواده ما فقط من دیپلمه هستم. پدر و مادر من هر دو مهندس هستند و کلا همه تحصیلکردهاند. البته اصلا نمیخواهم به رانندهها و همکاران خودم توهین کنم؛ اما از من انتظار میرفت که تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. البته من هم در رشته مهندسی کشاورزی قبول شدم؛ اما متاسفانه ادامه تحصیل ندادم.» وقتی به او میگویم که هنوز هم برای ادامه تحصیل دیر نشده میخندد و میگوید: «پس کی به اینا برسه؟! کی عروسک اضافه کنه؟ زندگی خرج داره!» از کودکی عاشق حیوانات بوده و اگر میتوانست به عقب برگردد، حتما دامپزشک میشد. همین علاقهاش به حیوانات باعث شده که عروسکهای آنها را هم دوست داشته باشد. میگوید که اول در ماشینش فقط یک عروسک از سگ، گوسفند و الاغ داشته و کمکم تعداد این حیوانات را زیاد کرده است. تاکسی عروسکی، کشتی نوح و اتاق خواب بچهها عناوینی است که مسافران به تاکسی او دادهاند و اتفاقا همین واکنش مثبت مسافران مهمترین انگیزه او برای این کار بوده است.
نسل ما عاشق عروسک است!
وقتی از او میپرسم که بچههایی که وارد تاکسی میشوند، بهانه این عروسکها را نمیگیرند، میخندد و میگوید سوال جالبی است؛ اما جواب خودش جالبتر است: «کودکان دهه شصت بیشتر به این عروسکها علاقه دارند. من و همنسلیهایم با دیدن این عرسکها یاد کودکیهای خود میفتیم. دورانی که شاید کلا یک عروسک داشتیم آن هم عروسکی که مادرهایمان درست میکردند. بچهها نسبت به بزرگترهایشان چشم و دل سیرترند؛ چون آنقدر عروسک دارند که دیگر اینها خیلی برایشان جذابیتی ندارد.» از تمام دههها عروسک دارد. از پلنگ صورتی و قورقور و شیرشاه گرفته تا عروسکهای دهه اخیر مثل اسکندر، رنگو، سالیوان و مینیوم. از محبوبترین عروسکش که سوال میکنم، جدی میگوید: «نه نمیگویم چون ممکن است بقیه بریزند سر آن یکی و او را کتک بزنند!» بلافاصله یاد داستان اسباببازیها میافتد و میخندد. بعد عروسک کوچکی را درست جلوی ماشین نشانم میدهد. دلیلش را هم میگوید: «این عروسک را دوست دارم چون خیلی شبیه دخترم است.» و وقتی میگویم پس دخترتان را بیشتر دوست دارید، میگوید نه؛ اما میخندد و میگوید: «اگر نمینویسید، بگویم.» آقای قندی یک دختر ۸ ساله و پسری یازده ساله هم دارد و بر خلاف گمان بعضی مسافرانش به خاطر نداشتن بچه، به عروسکها علاقهمند نشده است.
ماشینها در خیابان مرا اسکورت میکنند
«من و تاکسیام سوژه مردم هستیم.» میگوید که در خیابان همیشه مرکز توجه است. ماشینهای زیادی بودهاند که برای دیدن ماشینش سبقت گرفتهاند یا سرعتشان را با او تنظیم کردهاند تا بیشتر و بهتر بتوانند این خانه عروسکی متحرک را تماشا کنند: «یک بار که با خانواده در جاده بودیم و به سمت کاشان میرفتیم، هیچ ماشینی جلوتر از من حرکت نمیکرد! چون همه یا کنار من بودند یا پشت من بودند و منتظر بودند که به کنار ماشین من بیایند و داخل ماشین را نگاه کنند. سپس سبقت میگرفتند تا گروه بعدی و همین طور تا خود کاشان همه ماشینها مرا اسکورت میکردند!» به غیر از مردم، رانندههای دیگر و همکارانش هم او را دوست دارند. میان صحبتمان چند باری جلو میآمدند و میگفتند: «قندی ما کارش خیلی درسته!»
دوست دارم سهمی در شاد کردن مردم داشته باشم
در تاکسیاش یک دفتر نظرسنجی هم دارد که در آن مسافران برایش یادگاری مینویسند. برای نظر مسافران ارزش زیادی قائل است؛ تا حدی که بعضی از عروسکها را به خواست آنها خریده است. خاطرات جالبی هم از آنها دارد: «خانمی در دفترم نوشته است که اینجا با همسرش آشنا شده و ازدواج کرده است. خانم دیگری هم که در آستانه طلاق پایش به این تاکسی باز شده بود، برایم نوشت که تاکسی شما باعث شد که برگردم به دوران کودکیم و همین بعدا انگیزهای شد که به زندگی مشترکم برگردم.» خیلیها بودهاند که با سگرمههای درهم وارد تاکسی عروسکی شده و با لبهای خندان، از آن پیاده شدهاند. خاله کوکب را به سفارش مسافر تبریزیاش خریده و برنارد را به خواست یکی دیگر. مناسبتها در طراحی تاکسیاش بیتاثیر نیستند. چراغی که زیر صندلیهای عقب تعبیه کرده است، هر شب یک رنگ دارد و در زمان اعیاد چشمکزن میشود. دو سالی هم هست که موقع عید نوروز سفره هفتسین در ماشینش میچیند.
«رنگو» کمکرانندهام است
تاکسیاش کمکراننده هم دارد. قبلا یک الاغ کمکرانندهاش بوده و الان یک رنگو! با خنده میگوید: «احتمالا همین رنگو کمکرانندهام بماند. دست فرمونش خوبه!» وقتی از عروسکهایش حرف میزند انگار از بچههایش صحبت میکند. آنها را هر چند وقت یک بار حمام میبرد و اتو میکند و لباسهایشان را پشت شیشه عقب یا به قول خودش «بالکن» آویزان میکند. این لباسهایی که همسرش برای الاغ تاکسی عروسکی دوخته، یک بار هم سوژه پلیس شده است: «در خیابان بودم دیدم یک نفر پشت بلندگو میگوید لباسها خشک شد جمعشون کن! نزدیکتر که آمد دیدم یک افسر پلیس است. دستی تکان داد و با خنده رد شد.» رابطهاش با پلیس و قانون هم خوب است و از وقتی که تاکسیدار شده فقط سه بار جریمه شده است.
نام تک تک دوستان عروسکیاش را میداند و از هر کدام خاطرهای دارد. یکی از آنها عروسک شیری است که یادگاری جام جهانی ۱۹۹۸ است. میگوید اولین باری که فوتبال ایران به جام جهانی رفته، این عروسکها را در استادیوم آزادی پخش میکردهاند. دیگری «مستر دماغ» است که از بیمارستان محک برای کمک به کودکان سرطانی خریده است. کلا عروسک یادگاری زیاد دارد. چه آنهایی که اعضای خانوادهاش به او یادگاری دادهاند چه عروسکهایی که مسافران به او هدیه دادهاند و حالا آنقدر عروسک دارد که شیفتی جایشان را با هم عوض میکنند: «خرسهای من برعکسند و خواب تابستانی و بهاره میروند و الان مینیومها به جای آنها آمدهاند!» برخی عروسکهای آقای قندی پدر و مادر دارند و اجازه دارند هر چند وقتیکبار بار مرخصی بروند و به پدر و مادرشان سر بزنند: «این مککوئیل [اتومبیل اسباببازی] را عید فرستادم مرخصی!»
۳۶۰۰ تا لایک خوردم
چند سالی میشود که پیج فیسبوک دارد. اوایل به فکر فعالیتهای مجازی نبوده؛ اما اتفاقی باعث شده که پیج رسمی برای خودش بزند: «آن زمان که فیسبوک نداشتم بعضی دوستانم میگفتند که در فیسبوک صفحه داری؟ عکسهای ماشینت را در فیسبوک دیدهایم. کسانی که وارد ماشین من میشدند، از آن عکس میگرفتند و به اسم خودشان منتشر میکردند و از اینجا بود که تصمیم گرفتم خودم صفحه شخصی داشته باشم.» خیلی زود هم در فیسبوک کارش میگیرد و به گفته خودش لایک میخورد. خودش به تعداد لایکهایش افتخار میکند: «من با اینکه فرد مشهوری نیستم، لایکهایم گاهی وقتها به اندازه یک هنرمند یا بازیگر است.» از طریق همین شبکههای مجازی با ایرانیهای خارج از کشور ارتباط دارد و با آنها دوست شده است؛ تا جایی که وقتی به ایران میآیند، ترجیح میدهند با تاکسی او جابهجا شوند. از همکارانی که شبیه او تاکسیهای عجیبوغریب دارند، خبر دارد. تاکسی شکلاتی، تاکسی کتاب و تاکسی طبیعت از دیگر تاکسیهای عجیبوغریب اما بانمک هستند.
آقای قندی دوست دارد در کنار تاکسیاش، یک اتومبیل شخصی هم داشته باشد؛ اما باز هم سمند سبز. در پایان مصاحبه، دفتر یادگاریاش را به من میدهد تا هم یادگاری بنویسم هم پیشنهاد بدهم برای عروسک جدید و وقتی مینویسم: «جای فامیل دور خالیه» میخندد و میگوید: «پسرعمهزا را بیشتر دوست دارم!»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#424
Posted: 19 May 2015 10:16
سند ازدواج ایرانیان باستان چگونه بود؟
مجموعهای از اسناد در جایی به نام کوه مغ در قلعهای پنهان شد، که پس از هزار و دویست سال در قرن گذشته کشف شد. از میان این متون، طولانیتر از همه سند ازدواجی است که به خوبی گویای تمدن ایرانیان کهن و نوع روابط میان زن و مرد در ایران شرقی باستان است.
برابری حقوق زن و مرد، و آزادی روشن و دادگرانه میان این دو شریک زندگی به همراه ذکر شرط و شروطی که آشکارا برای حفظ این آزادی تدوین شده، چنان صریح در متن سند آمده که ما را از شرح اضافی بینیاز میسازد. در اینجا متن سند ازدواج را با کمی ویرایش میخوانید:
به تاریخ دهمین سال سلطنت شاه ترخون، در ماه مسواویچ (دیماه)، در آسمان روچ (آسمان روز) اوتکین ملقب به نیدن دختری به نام دغدغونچه ملقب به چته دختر ویوس را که تحت قیمومیت چیر فرزند و خزنک پادشاه نوکت است، خواستگاری کرد و او را به زنی گرفت. چیر، این زن تحت قیمومیت خود را بر اساس قانون و با شرایط زیر به عقد او درآورد:
بگذار اوتکین، چته را همچون همسری محبوب و محترم داشته باشد. به او خوراک و پوشاک، و تزئینات بدهد. او را با احترام و محبت در خانه خود به عنوان همسری با حقوق کامل نگهداری نماید. همانطور که یک مرد شریف یک زن شریف را همسر خود میسازد و چته نیز اوتکین را همچون شوهر محبوب و محترم بدارد. او باید مواظب رفاه و سعادت او باشد چون که زن شریف را مرد شریف شوهر است.
در آینده چنانکه اوتکین بدون اجازه چته، زن، کنیز یا خانم دیگری را بدون رضایت چته به خانه بیاورد. پس اوتکین شوهر باید به همسرش چته مبلغ سی درهم دینار سالم و خالص بپردازد. بعد از آن بگذار که این زن را نه به عنوان همسر و نه همچون کنیز نپذیرد و (چته) او را از نزدش براند. در آتیه چنانچه اوتکین تصمیم بگیرد که این چته را همچون زوجه دیگر نداشته باشد، در آن صورت بگذار که او را با خوراک، با کالا، و اثاثیه با خود گرفتهام و مبلغ دریافتیاش بدون هیچگونه تعهد آزاد کند و او را در قبال زوجهاش هیچگونه تعهد دیگری نخواهد بود و او به پرداخت هیچ چیز دیگری متعهد نمیگردد.
سپس او میتواند با همان زنی که مورد نظرش است ازدواج کند. همچنین اگر چته تصمیم بگیرد که دیگر همسر اوتکین نباشد، پس بگذار که او را ترک نماید. در آن صورت بگذار او پوشاک قابل استفاده، تزئینات و کالایی را که از اوتکین به او تعلق میگیرد، از شوهرش نگیرد. اما اموال خصوصی و دارایی استحقاقیاش را بگذار با خودش ببرد. و او را در قبال شوهرش دیگر هیچ گونه تعهدی نخواهد بود و دیگر مدیون به هیچگونه پرداختی هم نخواهد بود. بعد از آن او حق دارد با هر مرد دیگری که دلش بخواهد ازدواج کند.
اگر اوتکین مرتکب گناه یا اعمال زشت (جرمی) گردد خودش مسئول خواهد بود و بگذار خودش (جریمه) را بپردازد. چنانچه او به جهت غلام یا غلام بدهکار یا اسیر به دست کسی گرفتار گردد یا تحت حمایت کسی برود (به موالی بپیوندد)، در آن صورت چته و فرزندان او بدون هیچ تعهدی باید آزاد باشند. اما اگر چته مرتکب گناهی با رفتار زشتی (جرمی) گردید بگذار خود او مسئول باشد.
چنانچه او به حیث کنیز یا غلام بدهکار یا اسیر به دست کسی گرفتار گردید یا تحت حمایت کسی رفت، در آن صورت باید اوتکین به همراه فرزندانش بدون هیچگونه قید و شرطی آزاد باشند. به این ترتیب یکی مسئول گناه و رفتار زشت دیگری نخواهد بود. سند عقد ازدواج حاضر در محل قوانین در حضور وخغوکان فرزند ورخنان منعقد گردید و اشخاص زیر حاضر بودند: سکاتچ فرزند شیشچ، چخرین فرزند رامچ، شاو فرزند ماخک، راقم سند رامتیش فرزند وغشفرن.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#425
Posted: 24 May 2015 12:50
راز گرم شدن حمام شیخبهایی تنها با یک شمع
به گزارش پارسینه ، شیخ بهایی از بزرگ ترین دانشمندان عصر صفوی است که در علوم فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت و مجموعه تالیفاتی که از او بر جای مانده در حدود ۸۸ کتاب و رساله است.
وی که بنا بر وصیت خود در جوار مرقد حضرت علی بن موسی الرضا دفن شده، در میان عموم مردم به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده است.
معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف، ساخت ساعت آفتابی در حرم امام رضا و مهمتر از همه ساخت بنایی که سالها ذهن ایرانیان و جهانیان را مشغول کرد از شاخصترین اقدامات مهندسی و معماری است که به شیخبهایی نسبت دادهاند.
گرمابههای متعدد و مختلف اصفهان خود نمادی از ذهن خلاقانه ایرانیان در معماری است به گونهای که در آنها مکانی با سنگ مرمر خاص برای ماساژ کمر، مکانهایی برای استراحت، صرف غذا و نوشیدن گلاب اصفهان قابل مشاهده است.
در این میان معماهای حمام شیخ بهایی از مهمترین رازهای نامکشوف بناهای تاریخی است به گونهای که پس از گذشت سالیان سال هنوز دانشمندان نتوانستهاند به شکل ۱۰۰ درصدی به معمای روشن بودن همیشگی شمعی که مخزن این حمام را گرم کرده پی ببرند.
معمای دیگر این حمام گرم شدن مخزن بزرگ آن با یک شمع بوده است .
این حمام در شعاع ۱۰۰ متری جنوب گنبد نظام الملک (جنوب مسجد جامع عتیق) در محله «در دست» قرار دارد و گرچه از نظر معماری دارای ویژگی های حمامهای دوره صفویه است اما در اقوال تاریخی از آن با عنوان حمام اسرار آمیز نام برده شده است چراکه آب خزینهای آن بدون مصرف انرژی مستقیم گرم میشده؛ به عبارتی سیستم گرمایی این حمام از شاهکارهای مهندسی با استفاده از قوانین فیزیک و شیمی محسوب میشود.
همه گفته های مرتبط با رازهای حمام شیخبهایی بر مبنای حدسیاتاست
در این ارتباط ناصر طاهری معاون میراث فرهنگی و گردشگری استان اصفهان در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهار داشت: گرم شدن مخزن حمام شیخ بهایی با یک شمع و روشن بودن دائمی آن مطلبی است که در آن شکی وجود ندارد اما هنوز نمیتوان درباره چگونگی این موضع مطلبی قطعی بیان کرد و تمام موارد بیان شده از حدسیات با توجه به شواهد پیرامونی به دست آمده است.
وی افزود: این احتمال وجود دارد که یک سیستم سفالینه لوله کشی زیرزمینی در حد فاصل آبریزگاه مسجد جامع و این حمام وجود داشته که با روش مکش طبیعی، گازهایی مانند متان و اکسیدهای گوگردی را به خزینه حمام هدایت میکرده و طبق محاسبات دقیقی که شیخ بهایی انجام داده بود و با طراحی خاص خزینه، این فاضلاب تبدیل به گاز متان شده و به عنوان منبع گرما در مشعل خزینه میسوخته است.
معاون میراث فرهنگی و گردشگری استان اصفهان بیان داشت: با توجه به مجاورت عصارخانه جماله با این حمام که در آن از دانههای گیاهی، روغن تهیه می شده است ممکن است این سوخت منبع تهیه انرژی این شعله قرار گرفته باشد.
وی ادامه داد: بسیاری از بناهای اصفهان دارای معماهایی بوده که پس از مدتی کشف شده است؛ به طور مثال راز حرکت منارههای منار جنبان از نظر سازهای اکنون برای ما مکشوف است اما در ارتباط با حمام شیخبهایی هنوز هیچ چیز به شکل قطعی مشخص نشده است.
کشف تنپوشههای سفالی و چاههای مرتبط در مجاورت حمام شیخ بهایی
در جریان مرمت خانه شیخ بهایی در مجاورت این بنا در کف زمین تنپوشههای سفالی و چاههای مرتبطی پیدا شده است که نظریه نخست را در ارتباط با تامین انرژی این شعله تایید میکند ضمن اینکه با مطالعات باستانشناسی در این منطقه مشخص شد که فاضلاب شهر اصفهان توسط لولههای جمع آوری فاضلاب وارد خزینه حمام میشده است.
امروزه تولید گاز از فاضلاب با عنوان بیوگاز نامیده میشود که یکی از تخصص های مهندسین بهداشت و محیط زیست است و در کشورهای اروپایی و آمریکا از این سیستم بعنوان بازیافت فاضلاب و تهیه سوخت استفاده میشود ولی متاسفانه در ایران کاربرد زیادی ندارد .
اقدامات استحکامی و حفاظتی حمام شیخبهایی به پایان رسیده است
طاهری در ارتباط با مرمت حمام شیخ بهایی بیان داشت: این بنا دارای ۳۰ تا ۴۰ وارث مدعی بوده است که به تدریج خریداری و هم اکنون به طور کامل در مالکیت میراث فرهنگی اصفهان قرار دارد.
وی ادامه داد: هرسال بنا بر میزان اعتباری که به این بنای تاریخی بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان اختصاص داده شده اقدامات مرمتی در آن انجام شده اما همچنان این حمام نیازمند اقدامات مرمتی است.
معاون میراث فرهنگی اصفهان بیان داشت: تاکنون عملیات های مرمتی ضروری برای استحکام و حفاظت این حمام تاریخی و خارج کردن از وضعیت خطر انجام شده اما اکنون با وجود اینکه طرح مطالعاتی تعمیراتی این بنا تهیه شده است تعمیرات آن تا زمان مشخص شدن الحاقات و کاربری نهایی متوقف است.
راز گرم شدن مخزن حمام شیخ بهایی با یک شمع
اما معمای دیگر این حمام این است که چگونه یک شمع میتواند یک مخزن آب را گرم کند؟
در سالهای اخیر یک مخترع مشهدی پس از ۳۰۰ سال با شبیه سازی حمام شیخ بهایی به راز این موضوع پی برد.
علیاصغر برهمند، رئیس انجمن مخترعان خراسان رضوی و طراح شبیه سازی حمام شیخ بهایی مدعی شد که منبع آب این گرمابه از طلا بوده و با توجه به این که طلا رساناترین فلز انتقال گرما است با حرارت کم انرژی زیادی تولید و آب منبع گرم میشده است.
در طرح شبیه سازی شده به علت دسترسی نداشتن به طلا از مس استفاده شده که در حمام منازل هم قابل استفاده است و موجب صرفه جویی ۳۰ درصدی در مصرف سوخت میشود.
این اثر پژوهشی که به تایید انجمن مخترعان خراسان رضوی رسیده موفق به کسب دو نشان طلای سوئیس در سال ۲۰۰۶ و مدال طلای مسکو ۲۰۰۷ شده است.
در واقع بنا بر نظر برهمند شیخ بهایی با استفاده از طلا که رسانایی بالایی دارد و در انتقال گرما نقش موثری ایفا میکند منبع این حمام را ساخت و به دلیل استفاده از طلا و جلوگیری از سرقت آن، راز ساخت آن را پنهان نگه داشت.
سرنوشت نهایی حمام شیخبهایی
ناصر طاهری معاون میراثفرهنگی و گردشگری اصفهان با اشاره به اینکه کاربری آینده این حمام می تواند به شکل حمام سنتی، نمایشگاه یا موزه و مجموعههای پذیرایی گردشگری باشد و بر این اساس ادامه مرمتهای این بنا انجام میشود، گفت: کاربری فرهنگی برترین تصمیم در مورد این حمام است چرا که بنایی معمولی نیست و باید به تناسب شخصیت علمی و تاریخی شیخ بهایی درباره آن تصمیم گیری می شود.
وی افزود: بر این اساس می توان کاربری حمام را به گونهای درنظر گرفت که زندگی شیخ بهایی و آثار این دانشمند بزرگ در بنای آن درنظر گرفته شود.
معاون میراث فرهنگی و گردشگری اصفهان درارتباط با سخن برخی افراد به ظاهر کارشناس در ارتباط با اینکه این حمام ارتباطی با شیخ بهایی ندارد، بیان داشت: در مرتبط بودن این حمام با شیخ بهایی هیچ شکی از نظر تاریخی وجود ندارد ضمن اینکه حمام در محلهای قرار دارد که دیگر آثار مرتبط با شیخ بهایی همچون عصارخانه شیخ بهایی (جماله) و خانه شیخ بهایی و موارد دیگر مرتبط با زندگی این فرد نیز در همین محله است.
دلیل خاموش شدن شمع حمام چیست؟
گرماخانه شیخ بهایی دارای دو سربینه است که سربینه بزرگ متعلق به مردان و سربینه کوچک متعلق به زنان است و دارای استخر و تعدادی خزینه و آب انبار هست.
در ارتباط با این حمام نکته مهم این است که آب دیگهای آن تا اواسط دوره پهلوی با شعله شمع به جوش میآمده است اما اکنون این سیستم کارآیی ندارد که دلایل مختلفی برای این امر ذکر شده است.
اما یکی از مشهورترین دلایل ذکر شده برای خاموشی شعله شمع این حمام این است که تعدادی از محققان خارجی در زمان صفویه و قاجار برای پی بردن به راز شمع، بخشی از سازه اصلی را تخریب و پس از آن شمع خاموش شده است.
گفتنی است ساخت حمام شیخ بهایی ۲۹ تیر ۱۳۷۷ با شماره ۲۰۶۳ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده و تا ۲۰ سال پیش همچنان این بنا به عنوان حمام استفاده میشده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#426
Posted: 24 May 2015 14:02
یک روز با گشت ارشاد؛ از جردن تا وزرا
مانتوی مشکی پوشیدهام، روسری ترکمنی بلندم را از دو طرف روی شانههایم انداختهام و عینک آفتابیام را بالای سرم گذاشتهام. وقت دکتر پوست دارم، صورتم هیچ آرایشی ندارد.
اتوبان مدرس را به سمت جردن میرانم. سر خروجی جردن یک ماشین پلیس ایستاده. یک مامور پلیس و یک خانم جوان چادری هم کنار ماشین پلیس ایستادهاند. مامور پلیس با دست اشاره میکند. ماشین را که کنار میکشم متوجه ون گشت ارشاد و یک ماشین پلیس دیگر میشوم. شیشه را پایین میکشم، خانم پلیس که مقنعه سبزرنگش از زیر چادر مشخص شده کنار ماشین میآید و میگوید: « گواهینامه ومدارک ماشین را بردار و پیاده شو لطفا».
هنوز از ماشین پیاده نشدهام که خانم پلیس دیگری به سمتم میآید، حدودا چهل ساله به نظر میرسد و از پلیس اولی سناش بالاتر است. روی مقنعه هیچ کدام شان اثری از اتیکت اسم و فامیل نیست. از ماشین که پیاده میشوم هر دو با هم سر تاپایم ورانداز می کنند و پلیس مسن تر میگوید: « این چه وضعیه. آستین مانتو کوتاه، مانتو کوتاه. کفش جلوباز که پوشیدی، ناخنهاتم که لاک داره.» دستم را به سمت روسریام میبرم که میگوید: «روسریتو گره بزن.» حالا خانم پلیس جوان روبه همکارش میکند و میگوید: «من نمیفهمم اینها خودشون عصبی نمیشن موهاشون اینقدر پریشونه.» گواهینامه و مدارک ماشین را میگیرد. توضیح و عذرخواهی فایدهای ندارد. حرف خانم پلیس مسن یک جمله است: «بحث نکن و گرنه جرمت سنگین میشه.»
پلیس مرد که به یک ماشین دیگر فرمان ایست داده، جلو میآید و میگوید: «هفتاد و دو ساعت ماشین میخوابه تو پارکینگ.» برای چی جناب سروان؟ این جمله را که میگویم. چشم غرهای میرود و میگوید: «به خاطر وضعیتی که داری. به جرم بی بند و باری و بی حجابی راننده.» مدارک را با خودش میبرد و چند دقیقه بعد میگوید: «خلافیات هم که سنگینه! خلافی باید کامل پرداخت بشه تا ماشین ترخیص بشه»
قبل از اینکه حرفی بزنم به خانم پلیسی که کنارم ایستاده میگوید: «راهنماییاش کنید سوار ون بشه.» میگویم: من چرا باید سوار شوم؟ این بار خانم پلیس چشم غره میرود و حرفهای رئیساش را تکرار میکند: «چون اینطوری اومدی بیرون. کشور قانون داره. کی قراره یاد بگیرید چطوری لباس بپوشید تو خیابون.»
خانم پلیس مسن که آن طرفتر ایستاده، بدون اینکه به من نگاه کند روبه همکارش میکند و دختری که تازه از ماشین پیاده شده، نشان میدهد و میگوید: « نگاه کن تو رو خدا انگار قرار بره عروسی هفت لشگر.»
سربازی مامور میشود تا ماشین را به پارکینگ برساند و من باید سوار ون گشت ارشاد شوم تا به پایگاه پلیس برسم. غیر از من سه دختر دیگر هم در ون نشستهاند. تقریبا هم سن و سالیم اما وقتی با هم صحبت میکنیم. خانم پلیس، میگوید: «ساکت، لازم نیست با هم مشورت کنید. فقط زنگ بزنید به خانوادههایتان بگویید با کارت شناسایی معتبر و یک مانتوی بلند و مناسب بیایند دنبالتان که کارتان زودتر انجام شود.» میپرسم کدام پایگاه منتقل میشویم؟ جواب یک کلمه است: «وزرا».
زمانی که ون گشت ارشاد به سمت وزرا حرکت میکند، هفت نفر شدهایم. همه مان سوار بر ماشین بودهایم و ماشینهایمان به جرم بدحجابی به پارکینگ منتقل شده است. دست همهمان یک برگه دادهاند که برای ترخیص ماشین چه کارهایی باید انجام دهیم. اول باید خلافی را بپردازیم، بعد از هفتاد و دوساعت با سند ماشین و مدارک و فیش پرداخت خلافی به ستاد ترخیص خودرو در خیابان زنجان برویم و مهر ترخیص را روی برگه بگیریم تا بتوانیم به پارکینگ مراجعه کنیم . روی برگه نوشته شده هزینه پارکینگ به عهده متخلف است.
مدتی بعد، می رسیم اداره مبارزه با مفاسد اجتماعی وزرا، ون وارد حیاط وزرا میشود و خانم پلیسهایی که همراهمان هستند، موبایلهایمان را میگیرند و ما را به داخل اتاق بزرگی راهنمایی میکنند که پر از صندلیهای تکه نفره دسته دار است. یاد سالنهای امتحان نهایی افتادهام.
توی ون روی کاغذ اسم و مشخصات مان را از روی گواهینامهها نوشتند و از همه مان امضا گرفتند. حالا پلیس جوان از روی لیست اسمها را میخواند. تخته وایت برد کوچکی جلویش قرار دارد با یک ماژیک وایت برد قرمز،نام و نام خانوادگی، نام پدر و شمارهشناسنامه کسی که نامش را میخواند، روی تخته وایت برد مینویسد و تخته را به دست صاحب نام میدهد تا پلیس مسن شاتر دوربین را فشار دهد و عکس او را ثبت کند. شبیه کارت عکس زندانیان.
اینجا فقط ما هفت نفر ننشستهایم، سه ون دیگر هم امدهاند، از میدان ونک تا اتوبان چمران و خیابان ولی عصر و حدود بیست و دو سه نفری هستیم. بعضیها دوست ندارند عکس بیاندازند. دختر جوانی میگوید: «همسرم دوست ندارد عکسم هرجایی باشد و من نمیخواهم عکس بیاندازم.» پلیس جوان خنده ای میکند و میگوید: اگر دوست ندارد پس چرا اجازه داده اینطور بیرون بیایی؟» پلیس مسن اجازه نمیدهد دختر جواب دهد، نگاهی به ساعتش میاندازد و میگوید: «مهم نیست. کسانی که عکس نیاندازند، امشب مهمان ما هستند.»
نام نفر بعدی خوانده میشود. دختر مقنعه به سر دارد. مانتویش تا سر زانو است و کفشاش هم جلو باز نیست. پلیس مسن انگار از دیدن قیافه مثبت دختر تعجب میکند و میگوید: «شما مقنعهات خیلی عقب بود خانم. عینک هم بالای سرت بود. استینهای مانتو رو هم داده بودی بالا. لطفا به همون حالت اول برگرد و بعد برای عکس انداختن بیا. ظاهرت را رو به راه کردی و حالا میخوای عکس بندازی؟» دختر موهایش را با عصبانیت از زیر مقنعه بیرون میریزد. آستینها را بالا میکشد و جلوی دوربین لبخند میزند.
بعد از تکمیل پروسه عکس انداختن، فرم تعهد و روانشناسی بین همه پخش میشود. در فرم تعهد باید نام و نام خانوادگی را بنویسیم و تعهد دهیم که از این پس شئونات اسلامی را رعایت میکنیم. اما برای تکمیل فرم روانشناسی باید به سی سوال دو گزینهای بله و خیر پاسخ دهیم.
آیا شما از بیماری افسردگی رنج میبرید؟ آیا شما فرزند طلاق هستید؟ آیا مواد مخدر یا روانگردان مصرف میکنید؟ با پدر و مادر خود مشکل دارید؟ تا به حال اقدام به خودکشی کردهاید؟
این سوالات بخشی از سوالات فرم روانشناسی است که به گفته خانم پلیسها باید توسط روانشناس بررسی شود.
حالا سربازی در را باز میکند و یکی یکی اسمها را میخواند. هر اسمی که میخواند خانوادهاش امدهاند و فرد باید به اتاق افسر نگهبان برود. افسر نگهبان نگاهی به ظاهر او میاندازد. برگه تعهدش را نگاه میکند، کارت شناساییها را مطابقت میدهد.
اسمم را صدا میکنند. مادرم خودش مقنعه به سر کرده و یک مانتوی بلند پوشیده است. افسر نگهبان نگاهی به صورتم میاندازد و میگوید: «دختر جان به مادرت نگاه کن، شما هم مثل ایشان باش. شما جوانان چرا اینقدر تحت تاثیر تبلیغات غرب و آزادی الکیای که میگویند هستید. مادرت را الگو قرار بده همه مشکلات حل میشود.»
بعد مامور خانمی که کنارش نشسته میگوید: «ایشان را راهنمایی کنید تا لباس مناسب بپوشند.» کنار اتاق افسر نگهبان اتاق کوچکی قرار دارد که داخل اتاق چند اتاق پرو برای تعویض لباس گذاشتهاند. خانم پلیس مانتویی را که مادرم آورده، دستم میدهد. مانتوی خودم را در میآورم. مادرم مانتوی خودش را برایم آورده، از این مانتوهای عربی که بلندیاش تا مچ پا میرسد و تا پائین دکمه دارد. گشادیاش به حدی است که وقتی میپوشم احساس میکنم دو نفر دیگر هم غیر از من داخل مانتو جا میشوند. یک لحظه با خودم فکر میکنم الان که با این تیپ بیرون بروم حتما به جرم مسخره کردن پلیس باید جواب پس بدهم اما خانم پلیس مانتو را تائید میکند.
باید کار دیگری انجام دهم. یک قیچی برایم آوردهاند و مانتویم را دستم دادهاند. خودم باید مانتوی عزیزم را قیچی کنم و از بین ببرم. هر چه میگویم حیف است، اجازه بدهید این کار را نکنم فایده ندارد. حتی حرف خندهداری هم میزنم و میگویم: «اجازه بدهید مانتو را با خودم ببرم، قول میدهم فقط در خانه از ان استفاده کنم!» مرغ خانم پلیس اما یک پا دارد، میگوید: «زود باش قیچی کن. مادرت معطل توست.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#427
Posted: 24 May 2015 14:03
ایرانیها بیشتر به کدام کشورها سفر میکنند؟
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی با انتشار گزارشی اعلام کرد که ترکیه، پربازدیدترین مقصد ایرانیها در سال ۲۰۱۳ میلادی بوده است.
بر اساس این گزارش که تحت عنوان «نمایه آماری گردشگری جمهوری اسلامی ایران» منتشر شده است، در سال ۲۰۱۳ میلادی، یک میلیون و ۱۹۶ هزار و ۴۸۲ ایرانی به کشور ترکیه سفر کردهاند.
بر اساس نتایج این گزارش آماری که با استناد به سالنامه آماری سازمان جهانگردی تدوین شده و دوره زمانی ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ میلادی را مورد بررسی قرار داده، عراق پس از ترکیه دومین مقصد گردشگران ایرانی در سال ۲۰۱۳ میلادی بوده است.
در این سال، ۷۸۷ هزار و ۱۹۵ ایرانی به عراق سفر کردهاند. در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، پس از ترکیه و عراق، عربستان سعودی سومین مقصد سفرهای خارجی گردشگران ایرانی اعلام شده است.
اما بر اساس گزارشی که خبرگزاری ایسنا منتشر کرده است، سومین مقصد پرطرفدار ایرانیان در سال ۲۰۱۳، عربستان سعودی نبوده است.
گزارش ایسنا که بر اساس آمارهای سازمان جهانی جهانگردی تهیه و تدوین شده است، حاکی است که پس از ترکیه و عراق مقاصد پربازدیدکننده بعدی ایرانیان در سال ۲۰۱۳ میلادی، کشورهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان بودهاند.
در بخش دیگری از این گزارش، تراز گردشگری ایران در سال ۲۰۱۲ میلادی، منفی و بالغ بر شش میلیارد و ۴۰۳ میلیون دلار بوده است، به این معنی که در سال ۲۰۱۲ میلادی، در مجموع گردشگران خروجی از ایران به مقاصد خارجی بیش از گردشگران ورودی به ایران، هزینه کردهاند.
در گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی تصریح شده است که در سال ۲۰۱۳ میلادی سهم گردشگری در تولید ناخالص داخلی ایران ۶.۱ درصد بوده است، جالب توجه اینکه ۸۱.۵ درصد از این سهم، متعلق به هزینهها و مخارج گردشگران داخلی بوده و سهم گردشگران خارجی فقط به ۸.۵ درصد میرسیده است.
در این گزارش بر اساس ارزیابی شورای جهانی سفر و گردشگری، پیشبینی شده است که در سال ۲۰۱۴ میلادی، میزان رشد سهم گردشگری در تولید ناخالص داخلی ایران به ۱۰ درصد برسد. اگر این رشد ۱۰ درصدی محقق شود، ایران جایگاه چهارم رشد سهم گردشگری در تولید ناخالص داخلی در جهان را به خود اختصاص خواهد داد.
هنوز گزارش نهایی این شورا از تغییرات و تحولات بخش گردشگری کشورهای جهان منتشر نشده است.
پیش از این مرکز آمار ایران نیز با انتشار گزارشی که دوره زمانی تابستان سال ۹۲ را مورد بررسی قرار میداد، اعلام کرده بود که استان گیلان مقصد نخست گردشگران داخلی در تابستان ۹۲ بوده است.
پس از گیلان، استانهای خراسان رضوی و مازندران مقاصد پرطرفدار گردشگران داخلی در تابستان ۹۲ بودند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#428
Posted: 29 May 2015 13:12
در ایران "شهرکهای مد و لباس" به راه میافتند
به گفته رئیس اتاق اصناف ایران قرار است تا پایان سال ۱۳۹۵ "شهرکهای مد و لباس" راهاندازی شود. چشمانداز این طرح که هیچ جزئیاتی در باره آن ارائه نشده، ظاهرا پیوستن ایران به صف صادرکنندگان لباس در جهان است.
مد سرگذشت پر فراز و نشیبی را در ایران پشت سر گذاشته است. زمانی در اوج شکوفایی بوده و تنوعی همپای دیگر کشورهای جهان داشته و زمانی مورد غضب شدید حکومت و شاهد تلاشهای شدید برای اسلامی کردن آن.
مدتهاست که "مد اسلامی" یا رواج "سبک زندگی ایرانی اسلامی" در مناسبتهای مختلف از زبان مسئولان به عنوان یکی از دغدغههای اصلی کشور بیان میشود. وزارت ارشاد چند سالی است که تلاش چشمگیری برای ارائه "مد ایرانی، اسلامی" از خود نشان داده و نمایشگاههایی را نیز در این زمینه به راه انداخته است. اما آنچه که در تمام این سالها مورد غفلت واقع شده، ارتقای صنعت مد و لباس در ایران و وارد کردن آن به گردونه رقابت جهانی بوده است.
علی فاضلی، رئیس اتاق اصناف ایران، اعلام کرده که تا پایان سال ۱۳۹۵ قرار است "شهرکهای مد و لباس" در سراسر کشور راهاندازی شوند. به گفته وی هدف از ایجاد این شهرکها حمایت از تولید داخلی و ارتقای صنعت مد و لباس بوده و امید میرود که این طرح بتواند ایران را به زودی به صف صادرکنندگان لباس اضافه کند.
آقای فاضلی بدون اشاره به اطلاعات و جزئیات بیشتر در باره این طرح، تنها از تشکیل کارگروه تولید مد و لباس در اتاق اصناف ایران خبر داده و اضافه کرده هدف این کارگروه "حمایت از طرحهایی است که توجه مردم را به انتخاب لباسهای مناسب جلب میکند."
در کارگروه مورد نظر از قرار، نمایندگانی از وزارت ارشاد، صنعت معدن و تجارت، نیروی انتظامی و اتحادیههای مربوطه در این زمینه حضور دارند.
در دهههای اخیر صنعت پوشاک در ایران به شدت لطمه دیده و بیش از همه معضل قاچاق لباس موجب شده تا گردش چرخهای این صنعت رفته رفته از کار بیفتد.
مجتبی خسروتاج قائم مقام وزیر صنعت، معدن و تجارت آذرماه سال ۹۳ به هنگام افتتاحیه دومین نمایشگاه بینالمللی تخصصی پوشاک ایران، از ورود ۲ میلیارد دلار پوشاک قاچاق به کشور خبر داد.
این میزان بالای قاچاق در بازه زمانی ۹ ماهه منتهی به آذرماه در حالی رخ داده که به گفته این مقام دولتی میزان واردات رسمی پوشاک از طریق کانالهای قانونی در همین مدت، تنها شش میلیون دلار بوده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#429
Posted: 29 May 2015 14:14
کشف ۱۰۰ تن زباله از منزل زن ۶۰ ساله بوکانی!
در این منزل مسکونی انواع زباله از جمله پلاستیک، آهن قراضه، انواع قوطی های شیشه ای و پلاستیکی، کاغذ، مقوا و انواع کفش های کهنه پلاستیکی انباشته شده بود.
معاون خدمات شهری شهرداری بوکان گفت: بازرسان شهرداری این شهر حدود 100 تن انواع زباله که با 24 کامیون امکان جابه جایی آن انجام شد را از یک واحد مسکونی کشف کردند.
سامرند نوری در گفت و گو با ایرنا افزود: به دنبال انتشار بوی نامطبوع در یک منزل مسکونی در منطقه سروش 15 واقع در خیابان سیمینه این شهر مردم به یکی از همسایه های خود مشکوک و موضوع را با دادستانی این شهرستان در میان می گذارند.
وی گفت: با اطلاع دادستانی و هماهنگی با پلیس و شهرداری موضوع بلافاصله به واحدهای اجرایی و اکیپ های موتوری و خدمات شهری ابلاغ و بلافاصله در محل مورد نظر حضور پیدا کرده و نسبت به معدوم سازی آن اقدام شد.
نوری با اعلام اینکه این زباله ها افزون بر 100 تن بود اظهار کرد: زباله ها در این واحد مسکونی آن چنان انباشته شده بود که در ورودی حیاط منزل مسکونی به زور باز شد.
وی گفت: در این منزل مسکونی انواع زباله از جمله پلاستیک، آهن قراضه، انواع قوطی های شیشه ای و پلاستیکی، کاغذ، مقوا و انواع کفش های کهنه پلاستیکی انباشته شده بود.
وی گفت: علاوه بر حیاط، در پارکینگ و اتاق ها نیز انبوهی از زباله وجود داشت.
معاون خدمات شهری شهردار بوکان ادامه داد: این منزل مسکونی متعلق به پیرزنی 60 ساله است که این میزان زباله را در مدت 10 سال بر حسب عادت جمع آوری و در منزل مسکونی اش دپو کرده بود.
شهرستان بوکان با 227 هزار نفر جمعیت در جنوب استان آذربایجان غربی قرار دارد که از این تعداد بیش از 176 هزار نفر آن در شهر ساکن هستند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#430
Posted: 3 Jun 2015 11:22
علی واکسیما، اولین واکسی تلفنی سیار کشور با ماشینی به شکل کفش
علی می گوید اولین واکسی تلفنی ایران است. او چند سال پیش با سه چرخهاش سراغ مشتریهای تلفنیاش میرفت. مدتی در رسانهها مطرح شد ولی کم کم از یاد رفت و کاسبیاش کساد شد تا اینکه فکر تازهای کرد. او حالا ماشینی به شکل کفش ساخته است.
«علی واکسیما»، اولین واکسی سیار کشور که در سال های گذشته با ابتکار بامزه و عجیبش، برای مدت ها سوژه گزارش مطبوعات مختلف شده بود این روزها دست به اقدام جالب دیگری زده است.
همشهری سرنخ نوشت: «علی واکسیما»، اولین واکسی سیار کشور که در سال های گذشته با ابتکار بامزه و عجیبش، برای مدت ها سوژه گزارش مطبوعات مختلف شده بود این روزها دست به اقدام جالب دیگری زده است. او که تا پیش از این، با دوچرخه و بعدها با موتور سه چرخ خود، گوش به زنگ بود تا با اولین تماس، خودش را به مشتری مورد نظر برساند و کفشش را واکس بزند، حالا باز هم پیشرفت کرده و موتورش را تبدیل به یک ماشین کرده است اما ماشین اوبا بقیه ماشین ها یک تفاوت عمده دارد، اینکه ماشین او به شکل کفش است. شاید با دیدن ماشین او، دلتان بخواهد که علی واکسیما دستی به سر و روی کفش چرمی تان بکشد و آن را برق بیندازد.
ماجراهای علی دو هزار
خیلی ها علی واکسیما را به اسم «علی دو هزار» می شناسند. این به خاطر وب سایتی است که این واکسی خلاق راه اندازی کرده است. پاتوق او این روزها حوالی میدان هفت تیر است. بعضی وقت ها هم اطراف فرمانیه بساط می کند، شاید تا دیروز، رهگذران بی تفاوت از کنار علی واکسیما عبور می کردند اما این روزها مردم به خاطر ماشین جدیدی که او طراحی کرده حسابی کنجکاو می شوند تا ببینند ماجرا از چه قرار است.
«علی حسن خانی ام اما کمتر کسی مرا با این نام و نشان می شناسد. بیشتر مردم، علی واکسیما صدایم می کنند. 40 سال دارم و 20 سال از عمرم را واکسی بوده ام.» او عاشق این شغل است و می گوید: «همیشه سعی دارم با کارم، لبخندی بر لب مردم بنشانم و هیجانی در کارم ایجاد کنم تا از یکنواختی دربیاید.»
اولین واکسی سیار
آقای واکسی با لباس های شیک و دوچرخه خارق العاده اش نظر هر کسی را به خود جلب می کرد. او اولین واکسی سیار در کشور بود. «مشتریانم شماره تلفنم را داشتند. شماره تماسم را پشت دوچرخه ام حک کرده و نوشته بودم سفارشات پذیرفته می شود. من اولین واکسی سیار هستم.»
بعد از این کار بود که اسم علی آقا سر زبان ها افتاد، آن روزها مردم از کار و سلیقه اش استقبال کردند تا جایی که علی واکسیما پایش به رسانه ها باز شد و به شهرت رسید. همین استقبال مردم باعث شد که علی آقا به کارش دلگرم شود، به همین خاطر او بعد از دوچرخه، به سراغ موتور سه چرخه رفت و مدتی هم با آن مشغول به کار شد تا اینکه فکری به سرش زد.
تولد ماشین کفشی
آقای واکسی از یکنواختی متنفر است، به همین خاطر هر از گاهی حرکتی می زند و کار متفاوتی انجام می دهد که هم خودش سرحال بیاید و هم مردم را شاد کند. «اولین واکسی سیار بودن راضی ام نمی کرد.دلم می خواست کار جدید دیگری انجام بدهم، خیلی به این موضوع فکر کردم. جالب است بدانید با وجود اینکه روی موتور سه چرخه ام، تابلوی واکسی خود را نصب کرده بودم اما باز خیلی ها از من درباره کارم می پرسیدند. انگار حوصله خواندن نوشته های روی تابلوی موتورم را نداشتند. البته حق همدارند چرا که آنقدر تبلیغات و تابلو از در و دیوار این شهر آویزان است که اگر بخواهند به آنها توجه کنند، از کار و زندگی شان می مانند.»
موتوری که ماشین شد
اما علی واکسیما دست بردار نبود. او می خواست کاری کند که دیگر مردم زحمت خواندن تابلو واکسی را به خودشان ندهند و با یک نگاه بفهمند که کار علی آقا چیست. «بعد از مدت ها فکر کردن، طرحی به ذهنم رسید که آن را روی کاغذ پیاده کردم. تصمیم داشتم ماشینی بسازم که به شکل کفش باشد. به این ترتیب همه متوجه کارم می شدند، تازه این ماشین کفشی، می توانست جذابیت زیادی هم داشته باشد.»
آقای واکسی برای عملی کردن طرح خود از یکی از دوستانش کمک گرفت. آنها قرار شد در جاجرود این ماشین را بسازند. از آنجا که علی تنها یک موتور سه چرخه داشت، قرار شد همان موتور را به ماشین و به شکل یک کفش تبدیل کنند. «دو ماهی طول کشیدکه توانستیم ماشین را بسازیم، روزانه سه ساعت کار می کردیم. البته این کار برایم هزینه چندانی نداشت، هزینه اش موتور سه چرخه ام بود و بس.»
راحت عکس بگیرید
علی آقا از اولین روزی می گوید که از ماشینش رونمایی کرد. «همین چند روز پیش بود. خودمهم فکرش را نمی کردم اینقدر مردم هیجان زده شوند، اولین برخوردم با یک عروس و داماد بود. آنها با دیدن من وماشین، از ماشین عروس پیاده شدند و گفتندمی شود سوار ماشین شویم و عکس بگیریم. من هم ماشین را در اختیارشان گذاشتم.»
علی آقا مرد خوش اخلاق و مهربانی است. او به هر کسی که در خیابان از او بخواهد برای یک بار سوار ماشینش شود، نه نمی گوید، ضمن اینکه برای عکس گرفتن از این ماشین عجیب و غریب مانع نمی شود. او برای اینکه خیال مردم را از این بابت راحت کند، روی ماشینش نوشته «لطفا عکس بگیرید.»
می خواهم بهترین واکسی دنیا باشم
همه تصور می کنند که علی واکسیما به خاطر درآمد بیشتر این کارها را انجام می دهد اما علی آقا می گوید از پولی که درمی آورد راضی است و به خاطر پول درآوردن بیشتر این کارها را نمی کند: «روزانه 30 یا 40 هزار تومان درمی آورم. این درآمد مربوط به تابستان است. در فصل زمستان کار ما کمتر می شود، چرا که به خاطر سرما مردم نمی آیند کفش هایشان را دربیاورند و در سرما بیاستند تا کفششان واکس خورده شود اما من همیشه از پولی که درمی آورم راضی هستم.»
آقای واکسی عاشق کارش است و سعی می کند بهترین واکسی دنیا باشد. او به مشتریانش خدمت جالبی ارائه می دهد. «بعد از برق انداختن کفش ها به بند کفش عطر می زنم و بیزینس کارتم را به مشتریان خودم می د هم.» جالب اینکه این واکسی خوش ذوق برای رفاه حال مشتریان یک کارتخوان سیار هم در ماشینش گذاشته است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟