انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 5 از 16:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  16  پسین »

ترانه ها و شعرهایی برای وطنم ایران


زن

 
ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز
,
ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من
ی ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام
,
آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن
کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش
,
رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب
,
مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف
,
خون به دل کردند دشت و نهر را
بازگرداندند خرمشهر را
,
ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من
,
خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من
,
ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت
,
خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد
     
  
زن

 
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو
ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو

ای روی برافروخته خود پرچم ره باش!
ای مشت برافراخته افراخته تر شو.

ای حافظ جان وطن از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو.

گر شعله فرو ریزد بشتاب و میندیش
ور تیغ فروبارد ای سینه سپر شو!

خاک پدران است که دست دگران است!
هان ای پسرم خانه نگهدار پدر شو.

دیوار مصیبت کدهء حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبر تو ظفر شو!

تا خود جگر روبهکان را بدرانی
چون شیر در این بیشه سراپای جگر شو.

مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سر این تن به قضا داده قدر شو!

فریاد به فریاد بیفزای که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست اثر شو!

ایرانی آزاده جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده خبر شو!

مشتی خس و خارند به یک شعله بسوزان
بر ظلمت این شام سیه فام سحر شو!
     
  
زن

 
زمين ديلمان جاييست محکم .................... بدو در لشکری از گيل و ديلم

به تاری شب ازيشان ناوک انداز .................... زند از دور مردم را به آواز

گروهی ناوک و زوبين سپارند .................... به زخمش جوشن و خفتان گذارند

بيندازند زوبين را گه تاب .................... چو اندازد کمان ور تير پرتاب

چو ديوانند گاه کوشش ايشان .................... جهان از دست ايشان باز ويران

سپر دارند پهناور گه جنگ .................... چو ديواری نگاريده به صد رنگ

ز بهر آن که مرد نام و ننگند .................... ز مردی سال و مه با هم به جنگند

از آدم تا به اکنون شاه بی مر .................... کجا بودند شاه هفت کشور

نه آن کشور به پيروزی گشادند .................... نه باژ خود به آن کشور نهادند

هنوز آن مرز دوشيزه بماندست .................... برو يک شاه کام دل نراندست
     
  
زن

 
ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست ِ منست

هنر نزد ایرانیان است و بـــس

ندادند شـیر ژیان را بکــس

همه یکدلانند یـزدان شناس

بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس

دریغ است ایـران که ویـران شــود

کنام پلنگان و شیران شــود

چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم

جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

همه سربسر تن به کشتن دهیم

بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم

چنین گفت موبد که مرد بنام

بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام

اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
     
  
زن

 

که بد عرصه ، جولانگه تازیان .................... نشیم ددان بود ملک کیان

مباد آنکه از چرخ نیلوفری .................... فرومایگان را رسد سروری

نیارند یاد ایچ از آن روز بد .................... کنند آنکه از گوهر بد سزد

نگردند جز گرد سود و زیان .................... ببندند خون مهان را میان

فرومایگان را سپارند کار .................... هنرمند مردم بمانند خوار

گمانشان که چون مُرد مَردِ هنر .................... درخت هنر نیز ناید ببر

یکایک شود کار کشور تباه .................... بدی را ز نیکی ندانند راه

هنر شد چو بی قدر از آن دشمنی .................... پدید آمد آیین اهریمنی

بر این گونه بگذشت چندی جهان .................... همه جور بود از کهان بر مهان

ز گردون بر آمد بسی ماه و مهر .................... به ایرانیان بخت ننمود چهر

برهنه تنان سروری داشتند .................... همه کبر و خیره سری داشتند

جهانی به چنگ عرب شد زبون .................... وزان چنگ جان خواره میریخت خون

به هرجا که بد مهتری شهردار .................... گسی شد یکی تازی موش خوار

عرب اندر ایران پراکنده شد .................... زن و مرد و کودک همه بنده شد

نبود ایچ پیدا ز هر خوب و زشت .................... که ره داشت اهریمن اندر بهشت

روان شد زبان و خط تازیان .................... شد آن پهلوانی زبان از میان

همی راند هرکس به تازی سخن .................... تبه شد همه نامه های کهن

به ملک کیان گر عرب گشت چیر .................... سر فرازان در آمد به زیر

بر افتاد اگر تخت شاهنشهی .................... برفت از میان رسم و راه بهی

گر آیین آزادگان شد بباد .................... وز آن پهلوانی زبان شد زیاد

نشد مهر ایران ز دلها بدر .................... که با خون بد آمیخته از گهر

همان عشق آزادی و سروری .................... کزان بود ما را به گیتی سری

بماند آتش آسا به دلها درون .................... نشد کاخ ایران پرستی نگون

شود تا نگون افسر تازیان .................... بکوشش ببستند هرکس میان

گروهی کشیدند تیغ از نیام .................... ز جان در گذشتند و جستند نام

سپردند با تازیان راه جنگ .................... مگر زان که با خون شود شسته ننگ

گروهی دگر نیز با تیغ رای .................... به پیکار دشمن فشردند پای

به تدبیر بستند کین را کمر .................... بر افگندن خصم را چاره گر

که با دشمن ار بر نیاید به جنگ .................... خردمند یازد به تدبیر چنگ
     
  
زن

 
کــرد و بلــوچ و مازنی و فـرزند زابلـم .................... مهـرش به دل سـرشته چو جان قنـد کابلـم

تاجیـک و ازبـک استم و خواهان گنجـه ام .................... از دوری نظنـز و ری و ســاوه رنجـه ام

دلــداده ای هـوای سمـرقنـد در ســرم .................... چشمـان به یاد لعـل بـدخشـان به هم بـرم

گیـلانیم به سبـزی و تبـریـزی ام بـه دل .................... شیـرازی ام به گـرمی و زرتشتـی ام به گل

بـر تـارک ارس که اران بسـت جـان بود .................... شـروان چـو بلـخ خـاک مـرا آسمان بود

قفقــازِ نـاز جـای تـوخالیسـت در بـرم .................... چگونه مهـرِ تو از دل بـرون بـرم آخر

آب خلیـج فـارس مـرا خون در رگ است .................... اَبـروی مام خاک وطـن رود اَتـرک است

کـوچنـده ای همیشـه لـر و بختیـاری ام .................... در آب های پاک وطـن گـرم و جـاری ام
     
  
زن

 
دوباره میسازمت وطن

اگرچه با خشت جان خویش

ستون به سقف تو می زنم

اگرچه با استخوان خویش

دوباره می گویم از تو گل

به میل نسل جوان تو

دوباره می شویم از تو خون

به سیل اشک روان خویش

اگرچه صد ساله مرده ام

به گور خود خواهم ایستاد

که بر درم قلب اهرمن

ز نعره آنچنان خویش

اگرچه پیرم ولی هنوز

مجال تعلیم اگر بود

جوانی آغاز میکنم

کنار نوباوگان خویش
     
  
زن

 
وطن٬ وطن!
نظر فکن به من که من
به هر کجا٬ غریبوار٬
که زیر آسمان دیگری غنودهام،
همیشه با تو بودهام
همیشه با تو بودهام
اگر که حال پرسیام
تو نیک میشناسیام.
من از درون قصّهها و غصّهها بر آمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه چشم کدخدا،
ز پشت دود کشتهای سوخته
درون کومهی سیاه
ز پیش شعلههای کورهها و کارگاه.

تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبودهام
یکی ز چهرههای بیشمار تودهام.

چه غمگنانه سالها
که بالها
زدم به روی بحر بی کنارهات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موجهای تو
که یاد باد اوجهای تو!

در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پارهها نظر نبود.
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشودهام
گهر ز کام مرگ در ربودهام.

بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشتِ این زمینِ دل فسرده وا کنی
به بند ماندهام
شکنجه دیدهام
سپیده٬ هر سپیده جان سپردهام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنودهام.
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستودهام.

کنون اگر ز خنجری میانِ کتف خستهام
اگر که ایستادهام
و یا ز پا فتادهام،
برای تو٬ به راه تو شکستهام
اگر میان سنگهای آسیا
چو دانههای سودهام،
ولی هنوز گندمم

غذا و قوتِ مردمم
همانم آن یگانهای که بودهام.

سپاهِ عشق در پی است
شرار و شورِ کارساز با وی است
دریچههایِ قلب باز کن
سرودِ شبشکافِ آن ز چارسویِ این جهان
کنون به گوش میرسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام.

نبود و بود برزگر چه باک
اگر برآید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است.

وطن! وطن!
تو سبزِ جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغِ باصفایِ تو
به دوردستِ مه گرفته پر گشودهام.
     
  
زن

 

« ايران »، صداي خسته‏ام را بشنو اي « ايران »
شكواي ناي خسته‏ام را بشنو اي « ايران »
مي‏خوانم آوازي ميان ضرب توفان‏ها
مي‏خوانمت با رعد و برق و باد و باران‏ها
آواز من هر چند ايرانم غم‏انگيز است
با اين همه از عشق، از عشق تو لبريز است
من از «دماوند» و « سهند » ت قصه مي‏گويم
از كوه‏هاي سربلندت قصه مي‏گويم
از رودهايت، اشك‏هاي غرقه در خونت
از خشم « كرخه »، از نزاري‏هاي كارونت
در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است
حتا كويرت نيز بي‏پاييز سرسبز است
ديگر چه جاي باغ‏هاي چون بهشت تو
اي در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو
اوج ستون‏هاي بلندت « تخت جمشيد » ت
از سربلندي سر رسانيده به خورشيدت
     
  
زن

 
ای وطن ای یادگار کاوه و خشم فریدون

ای که از تو پا گرفته صد هزاران مرد میدون

ای وطن ای کاخ پر نقش و نگار تخت جمشید

ای که هرجا مانده از تو روشنی در قلب خورشید

ای وطن ای باغ پرآیینه ی پردیس کوروش

ای که نامت سربلند از آرش و تندیس کوروش

ای وطن ای خانه ی اجدادی جمشید جاوید

ای که افکار خردمندان تو بر سینه ی بیگانه تابید
     
  
صفحه  صفحه 5 از 16:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  16  پسین » 
ایران

ترانه ها و شعرهایی برای وطنم ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA