ارسالها: 199
#153
Posted: 3 Aug 2012 13:01
چرا که نه!!!!!!!!!!!
بریم هوا بیایم زمین ایرانی هستیم و خواهیم بود!!!!!!!!!
نترس نترس نترس بچه جون
برو برو بازم به میدون
امید نذار هیچ وقت بمیره... غم جای اونو بگیره...
یه مورچه اگه صد دفعه دونش بیفته، صد دفعه برش میداره!
واسه چی؟ واسه اینکه امید داره......
ارسالها: 2557
#155
Posted: 12 Sep 2012 17:41
من ب ايرانى بودنم افتخار مى كنم
بخاطر كوروش بخاطر داريوش بخاطر آرش بخاطر رستم
بخاطر اين همه آزاديخواهانش ك الان جسمشون خاك سرزمینم رو تشكيل داده
[font#2EFE]
دوستت دارم وطن
[/font]
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 3080
#156
Posted: 18 Sep 2012 11:38
من به خاطر این ها به ایران و ایرانی بودنم افتخار میکنم
سرداران ایران باستان : تریداتس سردار شجاع هخامنشی:
تریداتس در زمان يورش اسكندر فرمانده پادگان تخت جمشيد بود كه 200 سرباز از برجسته ترين سربازان را در اختيار داشت كه همگی بلند بالا، تنومند و ورزيده بودند. تریداتس
آخرين پايگاه ايرانيان
برای نگهداشت تختجمشيد بود و پس از شكستهای داريوش سوم آخرين شاه هخامنشی و شكست آريو برزن كه مردانگی او در تاريخ ايران غير قابل انكار هست، هرگز از جای خويش در برابر سردار فاتح و وحشی مانند اسكندر نگريخت. در حالی كه امكان پيروزی ارتش فاتح بيگانگان بر پادگان كوچك او حتمی بود نه او و نه هيچ يك از سربازانش نگريختند و مردانه در برابر دشمن جنگيدند.
ارتش اسكندر به تخت جمشيد نزديك شده يود. تریداتس نيروهای خود را در پلكان ورودی كاخ جای داد زيرا با اينكه تخت جمشيد يك دژ جنگی نبود ولی به دليل اينكه از سنگ ساخته شدن آن اگر پلكان ورودی مسدود میشد كسی نمیتوانست وارد آن شود. 20 سرباز ايرانی در مقابل صد هزار سرباز بيگانه ايستاد و هر زمان كه يك سرباز در پلكانها میافتاد سربازی ديگر جای او را می گرفت.
جنگ نگهبانان كاخ با مهاجمان از بامداد تا نيمروز ادامه يافت و تا همگی آنها كشته نشدند سربازان اسكندر نتوانستد وارد كاخ شوند.
پارمهنيون يكی از يونانيون شيفته اسكندر كه او را در جنگ همراهی میكرد در كتاب خويش می نويسد: تریداتس را كه با خوردن بيش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تختهای انداختند و به نزد اسكندر آوردند تا كليد خزانه را از او بگيرد، اسكندر به او گفت: كليد خزانه را بده،
تریداتس پاسخ داد من كليد را تنها به پادشاه خود يا فرستاده او كه فرمانش را در دست داشته باشد می دهم.
اسكندر گفت: پادشاه تو من هستم.
تریداتس گفت: پادشاه من داريوش است.
اسكندر به ياوه می گويد: داريوش كشته شد. (در حالی كه داريوش هنوز زنده بوده است)
تریداتس می گويد: اگر او كشته شده باشد من كليد را تنها به جانشين او خواهم داد.
اسكندر با خشم میگويد: آيا میدانی به سبب اين نافرمانی با تو چه خواهم كرد؟
تریداتس گويد: چه میكنی؟
اسكندر میگويد: جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بكنند!
تریداتس پاسخ میدهد: در همان حال يزدان را سپاسگزاری میكنم كه در نيروانا (بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد كرد و من میتوانم با سرافرازی بگويم كه به تو خيانت نكردم!
پارمهنيون در ادامه می نويسد: زمانی كه اسكندر آن پاسخ را شنيد در شگفت شد و گفت: ای كاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شكنجه او به سبب دلير بودنش گذشت.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 63
#157
Posted: 20 Sep 2012 22:20
بله؛افتخار میکنم یه آریایی ام.و جایی زندگی میکنم که یه موقعی کوروش پادشاهش بود
ای که در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشتی
الهی در تنهاترین تنهاییت تنهاترین تنها کست تنهای تنهایت گذارد
ارسالها: 80
#158
Posted: 21 Sep 2012 21:47
بله با تمام وجود
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ... ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
ارسالها: 2321
#159
Posted: 24 Sep 2012 15:22
با نازنین موافقم
منم با تمام وجودم به ایرانی بودم افتخار می کنم
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 24568
#160
Posted: 24 Sep 2012 21:32
قلبم در سینه ام به عشق این آب و خاک می تپد . بر خاک پاک این مهد دلیران ، ایران بوسه می زنم . و مفتخرم که ایرانیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند