ارسالها: 8724
#21
Posted: 9 Jul 2011 14:22
آدولف هیتلر2 (از آغاز تا پایان)
مسیر قدرت
در انتخابات سال ۱۹۳۲ حزب نازی ۳۰ درصد آرا را کسب کرد و نشان داد که به مهمترین نیروی کشور تبدیل شدهاست. در حالی که نیروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت گیری هیتلر هشدار میدادند. در سال ۱۹۳۳ بحران سیاسی عمیقی آلمان را فرا گرفته بود. حاکمیت راست گرای کشور بر آن شد که با استفاده از هیتلر به بن بست سیاسی خاتمه دهد و قدرت روزافزون نیروهای چپ را مهار کند. در آن سال هیتلر در رأس دولتی ائتلافی صدر اعظم آلمان شد.
رژیم نازی
هیتلر با رشتهای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت خود دست زد.[نیاز به ذکر منبع]
رژیم نازی طی دوازده سال حاکمیت خود در داخل کشور به اختناق شدید، و در سیاست خارجی به تهدید و تجاوز ویرانگرانه دست زد.
حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی، در پپگرد و کشتار یهودیان، یگان ضربتی ویژهای به نام اس آ را سازمان داد. این باندها در گسترش رعب و وحشت در سراسر آلمان و سرزمینهای اشغال شده، و برپایی نظامی وحشیانه و خفقان آلود فعال بودند.
تجدید تسلیحات و اتحاد دوباره
آدولف هیتلر با بنیتو موسولینی
در مارس سال ۱۹۳۵ هیتلر با اعلام سربازگیری مجدد در ارتش قرارداد ورسای را زیر پا گذاشت. او مصمم به ساخت نیروی نظامی جدید، متشکل از نیروی دریایی و نیروی هوایی بود. نام نویسی بسیاری از مردان و زنان در ارتش جدید، برای حل مشکل بیکاری مناسب بود. ولی مشکلات اقتصادی آلمان بسیار جدی بودند.
در مارس سال ۱۹۳۶ او بار دیگر، با اشغال دوباره مناطق غیر نظامی راین لند به مفاد قرارداد ورسای تجاوز کرد. او جسورتر شد، چون انگلیس و فرانسه هیچ کاری برای توقفش انجام ندادند. در ژوئیه سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد در آن زمان ارتش اسپانیا تحت فرماندهی ژنرال فرانچسکو فرانکو بود. شورشیان مخالف دولت خواستار حکومتی فاشیستی در اسپانیا بودند. هیتلر یگان هایی از ارتش را برای کمک به شورشیان فرستاد. نیروهای مستقر در اسپانیا سلاح های جدید ارتش آلمان و شیوههای جنگی خود را آزمایش نمودند، که از آن جمله میتوان به بمباران شهرهایی همچون جورنیکا و نابودی آن توسط نیروی هوایی آلمان در آوریل سال ۱۹۳۷ اشاره کرد.
هیتلر در ۲۵ اکتبر سال ۱۹۳۶ با دیکتاتور فاشیست ایتالیا بنیتو موسولینی پیمان اتحاد بست. این اتحاد بعدها توسط کشورهایی چون ژاپن، مجارستان، رومانی و بلغارستان گسترش یافت. مجموعه تمام این کشورها، با نام نیروهای محور شناخته میشدند. پس از آن در ۵ نوامبر، سال ۱۹۳۷، آدولف هیتلر با مقام رایش جلسهای سری داشت که در آنجا طرح خود، یعنی بدست آوردن «فضای حیاتی» برای ملت آلمان را مطرح نمود. رژیم نازی در سال ۱۹۳۸ الحاق اتریش را به آلمان اعلام کرد. در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله برق آسای پیاده نظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
کشتار و سوزاندن جمعی
هیتلر باهاینریش هیملر، رئیس اِس اِس (متهم به جمع آوری یهودیان، کولیها، اسلاوها و «دشمن بشریت»)
طبق آنچه نقل شدهاست بین سال های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵، اِس اِس، با همکاری حکومت و نیروهای جدیدی که از کشورهای اشغالی بودند، با روشی معین در حدود سه و نیم میلیون یهودی را در اردوگاههای ایرا کشتند. گروهی دیگر نیز به دلیل گرسنگی و بیماری در حین کار اجباری جان میدادند.علاوه بر یهودیها، کمونیستها، همجنسگرایان، پروتستانها، معلولهای جسمی، عقب ماندگان ذهنی، اسیران جنگی شوروی، روشنفکران لهستانی، پیروان یهوه، روحانیون مخالف نازی، بیماران روانی، نیز جزو قربانیان بودند. این کشتارها که توسط نازیها انجام میشد، در حال حاضر به طور کلی کشتار و سوزاندن جمعی گفته میشوند.
جنگ جهانی دوم
اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. هیتلر در در سال ۱۹۴۱ به خاک اتحاد شوروی حمله برد. در آخر سال ۱۹۴۱ با ورود آمریکا به جنگ، ارتشیان هیتلر در برابر جبهه وسیعی از نیروهای متفقین قرار گرفتند. ارتشیان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (مقاومت استالینگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی) ضربات سنگینی متحمل شدند.
از اوایل سال ۱۹۴۵ ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. این جنگ که مسئولیت مستقیم آن با هیتلر بود، به بهای جان نزدیک پنجاه میلیون انسان تمام شد.
مسیر شکست
حمله آلمان به روسیه در آغاز برقآسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان پیشبینی زمستان گرمی را کرده بود ولی در عمل چنین نشد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای خاوری شوروی را به جبهه باختری کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگافزار غربیها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روس ها رساند. فرماندهان و سپهبدان آلمانی تسلیم شدند و روس ها به سوی آلمان پیشروی کردند. در باختر نیز نیروی های آمریکایی و انگلیسی و تنی چند فرانسوی در روزی شناخته شده به روز دی(D-Day) در کرانه نرماندی پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد.
حقیقت های تازه آشکار شده در مورد حمله آلمان به شوروی
همگان فکر می کنند که هیتلر می خواست همه جا را بگیرد وهمه ی کشور ها هیچ دخالتی نداشته اند واز فرشتگان پاک تر بوده اند.اما اسنادی پس از فروپاشی شوروی در کاخ کرملین وبایگانی شوروی سابق پیدا شده وپیدا خواهشد که نمایان گر این موضوع می باشد که آلمان در مورد حمله به شوروی فقطپیش دستی کرده است.در پایین صفحه می توانید منابع فارسی وانگلیسی را در این مورد بخوانید.
همه بزرگترین اشتباه هیتلر را حمله به شوروی می دانند اما واقعا هیتلر می خواست به شوروی حمله کند یا مجبور شد؟’’ادوراد راژیسکی در کتابی به نام نخستین زندگی نامه استالین بر پایه اسناد جدید تکان دهنده پرونده های مخفی شوروی چاپ در سال 1374 شواهد تکان دهنده ای را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین می خواست به الملن حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد.
دیدار تاریخی
راژیسکی اسنادی را ارئه می دهد که طبق ان اکتبر سال 1939 میلادی استالین وهیتلر باهم در یک ایستگاه لهستان دوتکه شده با هم دیدار کردند وحتی یکی از کارکنان خطوط راه آهن لهستان در سال 1972 فاش کرد که در 17 اکتبر سال 1939 این دور رهبر سوار برا قطار زرهی خود در ایستگاه راه آهن شهر لووف با یکدیگر دیدار کردند.همچنین در سال 1979 مدرکی از بایگانی محرمانه وزرات امور خارجه آمریکا فاش شد که در آن ادگار هوور رییس وقتFBA در 19 ژوییه طی نامه به آدلف برل معاون وزیر امور خارجه آمریکا خبر دیدار استالین وهیتلر در 17 اکتبر در ایستگاه شهر لووف در لهستان با یکدیگر داده است.راژینسکی کتابچه فهرست های ملاقات های استالین که بعد از فروپاشی شوروی در آرشیو ریاست جمهوری روسیه در دسترس مردم قرار داده شده است.متوجه شد استالین در روزهای 17 و 18 اکتبر در کرملین حضور نداشته در حالی که این دوروز کاری در وسط هفته بوده است.(تمامی این مطالب از راؤینسکی در مورد استالین که به فارسی نیز ترجمه شده است ).اگر این مطلب مبحث داشته باشد باید دیدار این دو رهبر جهان در آن کوپه قطار در آن شب تاریخی بیادماندنی ودیدنی باشد.ولی ادوارد راژینسکی معتقد است این پیمان عدم تجاوز تنها یک وقت اضافه برای استالین بود.ولادیمر رزون از افسران ضد اطلاعات کا.گ.ب .(سازمان جاسوسی شوروی )که بعد ها به غرب پناهنده شد می گوید او (رزون )در درس های دانشکده نظامی مربوط به استراژیک شنیده بود که اگر دشمن در تدراک حمله ناگهانی باشد باید ابتدا نیرو های خود در نزدیکی مرز متمرکز نماید.وبعد فرودگاه هایش را هرچه نزدیک تر به خط جبه مستقر سازد.رزون در سخنرانی های مربوط به تاریخ نظامی شنیده بود استالین به دلیل اعتماد کردن به هیتلر برای جنگ آمادگی نداشت.اگر او مرتکب چنین اشتباه بسیار جدی شده بود پس چرا بهترین واحد های خود را در نزدیکی مرز مستقر کرده وفرودگاه های نظامی را نزدیک لهستان اشغالی دایر نموده بود؟
شکست و مرگ
آدولف هیتلر رهبر رایش سوم در شامگاه سی ام آوریل ۱۹۴۵ به زندگی خود پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عینی، در آخرین دوران زندگی پیرمردی خسته و تکیده و بیمار شده بود.[نیاز به ذکر منبع] ارتشیان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (استالینگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در روزِدیD-Day) ضربات سنگینی متحمل شدند. از آغاز سال ۱۹۴۵ ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده و انگلستان از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر در مخفیگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد. اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش چون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد.
محبوبیت هیتلر
پس از پایان جنگ متفقین تمامی مسئولیت های جنگ را به عهده شخص هیتلر و تعدادی از اطرفیانش انداختند!آری این ساده ترین کار بود و یهودیان تا توانستند برایش حرف در آوردند افسرده،عقده ایی ،ترسو،نادان،ناقص الخلقه ،دروغ گوی بزرگ ،آدمی بد بخت و هزارن چیز دیگر ولی آیا اگر کسی داری چنین صفاتی باشد آیا می تواند در دل مردم جای داشته باشد؟!چگونه هیتلر در دل مردم جای گرفت و اگر هیتلر مردم را مجبور می کرد چگونه مردم آلمان بعد از مرگ پیشوای خود تا دم مرگ مقاومت می کردند و این مقاومت تا 15 روز ادامه یافته است؟شاید پاسخش این باشد مردم از ‘’’روح هیتلر’’’ می ترسیدند!!! با نگاهی به مدیریت و مهربانی هیتلر می توان فهمید چگونه مردم آلمان هیتلر را دوست داشته اند. پس پایان جنگ اول مردم آلمان سرشکسته و سرافکنده نجبور بودند تا آخرین قران هزینه گلوله کشور های پیروز را بدهند.آلمان اجازه نداشت نیروی هوایی ودریایی و نیروی زمینی داشته باشد.تورم زیاد(در یک روز یک دلار آمریکا برابر 3.2 میلیارد مارک به نقل از تقویم تاریخ شبکه پیام نما)وبی کاری(نزدیک3 میلیون نفر بی کار) و از سوی دیگر پوچ شدن مردم آلمان از سوی دیگر و فشار پیروز شدگان جنگ اول روز به روز آلمان به نابودی می رفت.در چنین زمانی گروهی میهن پرست واقعی و سربازان وطن دوست جنگ اول با تشکیل حزبی ملی شروع به کار کردند(حزب ناسوینال سوسیالیست آلمان) که در کودتای مونیخ دستگیر شدند و رهبر این حزب آدولف هیتلر بود دستیگر شد و 9 ماه در زندان بود.که در این مدت کتاب معروف خود را ‘’’نبرد من’’’ را نوشت،و مخفیانه دوباره شروع به کار کرد.با ناتوانی جمهوری وایمار آدولف هیتلر شروع به تبلیغات حزب خود و جا افتادن در دل مردم کرد که او و هم حزبی هایش توانستند به مجلس آلمان راه یابند در دوره انتخابات بعدی نازیان آلمان قدرت بیشتری گرفتند حزب نازی شروع به ایجاد شغل و باز سازی کارخانه ها کردند و مردم روز به روز به قدرت اینان ایمان می آوردند و خود را باور می کردند.پس از مرگ هیندنبرگ مجلس آلمان هیتلر را به عنوان پیشوا انتخاب و علام کرد یعنی در سال 1312 خورشید ی.با پیشوایی هیتلر حزب نازی قدرت زیادی گرفت و می توانست خائنین را از میان بر دارد(البته می توانستند آنها را فقط از قدرت بر کنار کند و نیازی به اینقدر خشونت نبود)
همه چیز از نو شروع می شود
همه چیز از نو شروع می شود کارخانه ها شروع به جذب نیروی کار می کنند.ارتش کم کم شروع به نو شدن وتجهیز شدن می شود(این تنها راهی بود که عهد نامه ورسای را می توانست متوقف نماید)در انبار های مرغ داری نیروی هوایی که نباید بر اساس عهدنامه ورسای وجود داشته باشد شروع به کار کردند.گلایدر سوارهای هیتلر امروز ی که فردا به خلبانان ماهر جنگ می شدند.بررسی و یاجاد نیروی زرهی که نباید وجود داشت توسط ژنرال هاینز گودریان در روسیه تانک می ساختند و آزمایش می کردند.
با پیشوایی هیتلر در سال 1310 همه چیز دیگر آنگونه که باید بود دیگر نبود آلمان در حال پیشرفت بود تا به جایی دیگر عهد نامه ورسای را پاره کردند.آلمان سربازگیری را شروع کرده بود و از طرفی دانشمندان شروع به ساخت وسیله های جدیدی کردند مردم روز به روز خوشحال تر بودند اما تمام چیز هایی را که در جنگ اول از دست داده بودند باید پس می گرفتداتریش که در جنگ اول متحمل عهدنامه ی سن ژرمن شده بود و این کشور هم مانند آلمان از خیلی کارها منع شده بود واز 20 در صد جمعیت آلمانی زبان خود منع شده بود در همه پرسی مردم این کشور به الحاق شدن به امپراتوری رایش سوم نظز مثبت دادند و ارتش و دولتمداران آلمان وارد این کشور شدند.یکی از رویاهای هیتلر به حقیقت پیوست متحد شدن آریایی ها.این پیروزی قدرت آلمان را زیاد کرد تمام کشورها پیروز شده فکر نمی کردند که کمر آلمان راست بشود اما هیتلر این کار کرده بود:’’’باز گردانی حس اعتماد به خود وخود باوری آلمانی ها را زنده کرد.حالا دیگر آلمان اینقدر بی کار نداشت حدود 3 میلیون نفر به سر کار رفتند تولیدات و صادرات شروع شده بود ‘’’کاری که هیچ دولتی امروزه در جهان نمی تواند بکند از بین بردن 3 میلیون بی کاری’’’ واین حقیقت داشت.بیمارستان ، مدرسه ،دانشگاه ،کارخانه ، ارتشی جدید ،پل وساختمان های جدید ، باز گردانی حس وطن دوستی همه و همه ی اینها کار حزب نازی و هیتلر بود.
میراث
از زمان شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، هیتلر، حزب نازی و پیامدهای نازیسم در اکثر نقاط جهان با نگرشی منفی مواجه شدهاند. نمادهای تاریخی و فرهنگی هیتلر تا حدودی طبق توافق عمومی در غرب محکوم شدهاند. نمایش صلیب شکستهٔ نازی یا دیگر نمادهای نازی در آلمان ممنوع است. با وجود محکومیتی که توسط بسیاری از شخصیتهای ملی، علیه هیتلر صورت گرفت، نمونههایی از افرادی که به میراث هیتلر الفاظی بی طرفانه نسبت دادهاند و یا به طرفداری از آن برخاستهاند نیز به ویژه در جنوب امریکا و بخشهایی از آسیا وجود داشتهاست. . او گاهی اوقات، تنها به دلیل ویژگی یهودی ستیزیش، به عنوان چهرهای مثبت در جهان اسلام توصیف شدهاست. در سال ۱۹۵۳، رئیس جمهور پیشین مصر انور سادات نوشتاری مبنی بر طرفداری از هیتلر به رشتهٔ تحریر درآوردهاست. لوویس فاراخان به او نسبت «مرد بسیار بزرگ» دادهبود. بال تاکرای (Bal Thackeray) رهبر جناح راست حزب شیو سنا (Shiv Sena)، در ایالت ماهاراشترای هند در سال ۱۹۹۵ نشان داد که یکی از تحسین کنندههای هیتلر است.
خارج از زادگاه هیتلر -براونا-آم-این در اتریش- نشان سنگی حکاکی شدهای وجود دارد که ترجمهٔ آزاد آن اینچنین است:
«برای دستیابی به صلح، آزادی و دموکراسی -حکومت فاشیستی هرگز- میلیونها مرده را به یاد بیاور.»
تحلیل شخصیت هیتلر
والتر لانگر در سال ۱۹۴۳ در گزارشی با عنوان ذهن آدولف هیتلر که برای اداره نیروهای مسلح راهبردی ایالات متحده تهیه کرده بود ویژگیهای وضع و حال روانی هیتلر را اینگونه بیان میکند :
با توجه به سرشت بیمار بودن هیتلر ,آشکار است که او نمیتوانست به عنوان یک وکیل مجلس وارد سیاست شود .نوع مداخلهٔ وی در سیاست باید با منش او همخوان میبود. موفقیت نهایی او تا حدود زیادی نتیجهٔ این بود که توانایی یادگیری و بهکارگیری مهارتهای سیاسی همساز باخلق و خوی خود را داشت و همزمان توانست بخش قابل ملاحظهای از مردم آلمان را متقاعد سازد که شیوهٔ نگرش و کنش او را در عرصهٔ سیاست ,شیوهای مناسب و موثر بدانند .در این چارچوب استعداد ذاتی او برای سخنوری، توانایی متظاهرانهای که برای بهرهبرداری از جنون خویش در قالب توفانهای حساب شدهٔ خشم داشت ,استفادهٔ موثری که از روانشناسی تودهای تبلیغات و نمادها به عمل میآورد ,پرورش فره در وجود خویش ,تواناییش برای اقدام و واداشتن دیگران به اقدام و فداکاری و شم سیاسی او جنبههایی از شخصیتش بود که به او یاری میرساند .
خانواده هیتلر
* اوا براون، همسر
* آلویس هیتلر، پدر
* کلارا هیتلر، مادر
* پاولا هیتلر، خواهر
* آلویس هیتلر (پسر)، برادر ناتنی
* بریجت داولینگ، زن برادر
* ویلیام پاتریک هیتلر، برادر زاده
* آنگلا هیتلر راوبل، خواهر ناتنی
* جلی روئبل، خواهر زاده
* ماریا شیکل گروبر، مادر بزرگ
* یوهان گئورگ هیدلر، پدربزرگ احتمالی
* یوهان ون نپومبوک هیدلر، جد پدری، عموی بزرگ احتمالی و شاید جد درست پدری
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 767
#22
Posted: 17 Jul 2011 19:45
عجایب هفتگانه به هفت بنای تاریخی اطلاق میشود که از لحاظ مهندسی بسیار پیشرفته و عظیم میباشد . این ابنیه به دستور اسکندر در زمان لشگر کشی به ایران توسط یک مورخ یونانی ثبت شد ثبت این ابنیه بیشتر جنبه سیاسی داشت و منظور آن نشان دادن قدرت اسکندر به جهانیان بود به همین دلیل فقط بناهای موجود در قلمرو یونان در این بین ثبت شدند و بناهایی مانند دیوار چین و تخت جمشید که بی شک یکه تازان بی رقیب صنعت ابنیه بودند در این لیست جایی ندارند ….
1-مقبره هالیکارناسوس
در 4 قرن قبل از میلاد نه تنها بسیار پر ابهت و پر عظمت بود بلکه به صورت زیبایی با ستونها و مجسمه ها تزیین شده بود . سقف این مقبره با مجسمه هایی از اسبها تزیین شده بود اسبهایی که ارابه شاه ماسولوس و همسرش ملکه آرتمیسیا را می کشیدند . ارتفاع این مقبره مرمری به اندازه یک ساختمان 14 طبقه بود . از نقطه نظر استراتژیکی دامنه کوه درست مشرف به هالیکارناسوس و خلیج آن بود . ملکه آرتمیسیا فرمان ساخت این مقبره را در هالیکارناسوس برای همسرش در 353 سال قبل از میلاد صادر کرد . ملکه این بنا را برای قدر دانی از همسرش ساخت و به این منظور بهترین هنرمندان و مجسمه سازان آن زمان را گرد آورد . شاه ماسالوس تنها حکمران ایالتی معمولی در بین امپراطوری های عظیم ایرانی در 2300 سال پیش بود . ملکه آرتمیسیا دو سال پس از همسرش ، شاه ماسالوس که برادرش هم بود در گذشت . او در کنار شاه در مقبره هالیکارناسوس دفن شد . این بنا در حدود 17 قرن پا برجا بود و در 1400 سال بعد از میلاد بر اثر زلزله فرو ریخت .
2-مجسمه زئوس
خدای یونان در المپیا یکی از عظیم ترین مجسمه های جهان است . این اثر در 450 سال قبل از میلاد توسط مجسمه ساز معروفی بنام فیدیاس ساخته شد این هنرمند همان کسی بود که مجسمه خدای آتنا را هم برای معبد پارتنون در آتن ساخت . ارتفاع مجسمه زئوس در حدود 12 متر بود . بدن این مجسمه را از عاج فیل و ردا و موها و ریشش را از طلا ساخته بودند . این اثر ارتفاعش چنان بود که با سقف معبد زئوس بر خورد می کرد . فید یاس با این کار می خواست اقتدار و نیرومندی زئوس را نشان دهد . مجسمه زئوس در معبد زئوس که طول آن به 64 متر می رسید قرار داشت . 72 ستون خارجی این معبد که به سبک معماری قدیم یونان بودند این معبد را دارای معماری خیره کننده ای کرده بودند . سنگفرش آن نیز با مجسمه های بی نظیری تزیین گشته بود . مجسمه زئوس در حدود 850 سال در این معبد قرار داشت تا هنگامیکه بعضی از یونانیها آنرا به استانبول منتقل کردند . البته این زیاد طول نکشید چرا که محل جدید نیز در آتش سوخت و این مجسمه برای همیشه از بین رفت
3-فانوس الکساندریا
یکی از بزرگترین شاهکارهای روزگار باستان می باشد . ارتفاع این بنا حداقل به اندازه یک ساختمان 40 طبقه امروزی بود و برای 16 قرن پا بر جا بود . بر خلاف 6 عجایب دیگر ،فانوس الکساندریا استفاده های عملی بسیاری داشت . این بنا به کشتیهای دریا نوردی کمک می کرد که اسکله ها را براحتی پیدا کنند و با ایمنی کامل داخل ان شوند . چرا که تنگه های خطر ناک دقیقا در خارج از بندر ها قرار داشتند . ارتش نیز از این فانوس برای پیدا کردن کشتیهای دشمنان استفاده می کرد . این بنا ظاهرا ساختار جامدی داشته است و برای 1600 سال باقی بوده است اما با وجود این بر اثر طوفانهای دریایی زمستان و زلزله های بسیار از بین رفته است . فانوس الکساندریا دو نوع برج دیده بانی داشت که در نوک آن قرار داشتند . این فانوس سه عنصر ساختمانی داشت ، پایه مستطیل شکل ، قطعه میانی هشت وجهی ، و قسمت بالای آن که استوانه ای شکل است و برجهای دیده بانی در آنجا قرار دارند.تقریبا ارتفاع این سه قسمت به 110 تا 180 متر می رسید . بجز اهرام مصر فانوس الکساندریا بلندترین ساختمان جهان بود البته این تا زمانیکه برج ایفل در 1889 ساخته شد .
4-در عراق باغهای معلق بابل
یکی از بحث انگیزترین عجایب هفتگانه می باشد چرا که هنوز برخی از باستانشناسان در وجود داشتن آنها شک دارند. بعد از بدست آمدن اسناد اصلی و خرابه های بر جا مانده از آن زمان وجود داشتن آنها ثابت شد البته در مقیاسی کمتر از آنچه تصور می شود . در این میان سئوالی مطرح است که این باغهای معلق چرا ساخته شده اند؟ در پاسخ این سئوال می توان گفت که موثق ترین سند حاکی از آن است که شاه نبوچاد نزار دوم که دارای شهرت مذهبی می باشد این بنای عجیب را برای خوشحال کردن همسرش در 6 قرن قبل از میلاد ساخت چرا که همسرش از دیدن چشم انداز صحرا مانند بابیلون دچار دلتنگی برای محل زندگی اش شده بودجایی که دارای کوهها و جنگلهای سرسبزی بود به همین خاطر به دستور شاه تپه مصنوعی سبز وخرمی ساخته شد که دارای درختان و گلها و گیاهان زیبایی بود . بعضی ها می گویند که یک ملکه آشوری قدرتمند باغهای معلق را برای تفریح و سرگرمی خودش ساخته است و افراد دیگری عقیده دارند که این باغها به دستور یک شاه آشوری ساخته شده است
5 معبد آرتمیس
در افوسوس (ترکیه ) یکی از زیباترین بناهای ایام گذشته بود . این بنا با داشتن 100 ستون مرمری زیبا که ارتفاع هر کدام از آنها به 15 متر می رسد یکی از عجایب هفتگانه به حساب می آید . این معبد فضایی را در بر می گرفت که تقریبا چندین برابر وسعت آکروپلیس در آتن بود . میتوان گفت که معبد آرتمیس صعود و سقوطهای بسیاری را در طی قرنها پشت سر گذاشت . این بنا در 600 سال قبل از میلاد ساخته و در550 سال پس از میلاد در آتش سوخت . بعد از آن مجددا به صورت بسیار زیباتر و عظیمتری باز سازی شد . این بنا برای دومین بار دچار حریق شد البته این بار بطور عمدی توسط فردی بنام هروستراتوس که برای به یاد ماندن نامش به این کار دست زد ،ولی این معبد دوباره به اندازه بزرگتر و بسیار بهتر از قبل ساخته شد . این معبد بسیار زیبا درونش با مجسمه های بی نظیر تزیین شده بود . این معبد پا بر جا بود تا زمانیکه بر اثر هجوم بربرها در 262 پس از میلاد برای همیشه از صفحه تاریخ محو شد و هرگز دوباره ساخته نشد . آنچه که از این معبد باقی ماند هم توسط زلزله ها کاملا از بین رفت . .
6-مجسمه عظیم الجثه رودس
ارتفاع آن با پایه اش به اندازه یک ساختمان 15 طبقه امروزی است . این مجسمه یک شاهکار برجسته معماری می باشد که بر روی جزیره رودس در حدود 280 قبل از میلاد ساخته شده است . هیچ کس به درستی نمی داند که این مجسمه شبیه چه بوده و یا در کجا قرار داشته است .نظریه بسیار مورد توجه آن است که مجسمه رودس در روی ورودی لنگرگاهی بنا شده بو ده و پاهای مجسمه در دو طرف قرار داشته است به طوریکه کشتیها از بین پاهای آن عبور می کرده اند . البته این فرضیه بسیار محتمل به نظر می رسد . این بنا مشکلات غیر قابل حل در 3 قرن پیش از میلاد را مطرح می کند . همچنین تجارت در این بندر در زمان احداث این مجسمه دارای رکود شده و این بندر از رونق اقتصادی افتاده است . این مجسمه یکی از عجایب هفتگانه به شمار می رود که برای مدت کوتاهی تقریبا 53 سال پا بر جا بوده است .
7-اهرام مصر
که آن را در مطالب پیشین به طور کامل بررسی کردم منتظر اطلاعات کاملتر و عکسهای هر کدام از این بناها در هفته های آینده باشید
داستان واقعی آتلانتیس شهر افسانه ای
یکی از جذاب ترین و معروف ترین افسانه ها و رموز کره خاکی وجود تمدنی با تکنولوژی فوق بشری است که حدود 11000 سال پیش در جزیره ای بزرگ به نام آتلانتیس زندگی می کردند از آتلانتیس بارها در کتب تاریخ باستان نام برده شده اما کسی که اندیشه وجود آتلانتیس را در طی سالهای متمادی از گزند فراموشی حفظ کرد فیلسوف نامی یونانی افلاطون ( 347 سال پیش از میلاد) شاگرد تیزهوش سقراط بود وی نحقیقات زیادی در رابطه با آتلانتیس انجام داد و موفق به ایجاد نقشه مدوری از محل تقریبی آتلانتیس شد وی همیشه بر این اعتقاد استوار بود که شهر افسانه ای آتلانتیس به راستی روزی وجود داشته است . افلاطون در تحقیقان خود از منابع مختلفی از جمله منابع دریانوردی باستان و داستانهای افرادی که آتلانتیس را مشاهده کرده بودند استفاده کرد البته تحقیقات افلاطون هیچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزی که یک دریانورد هلندی از روی نقشه های افلاطون موفق به کشف ویرانه های شهری در زیر اقیانوس شد .
داستان آتلانتیس از زبان اسطوره ها
داستان ساخته شدن و از بین رقتن جزیره افسانه ای آتلانتیس بسیار طولانی و بزرگ است که حتی در کنب هومر نیز نقل شده اما کلیت ماجرا از این قرار است که:
" پوسیدون" فرمانروای آبها در میان بزرگترین اقیانوس تحت فرمانروایی خود جزیره ای را بنا میکند تا آن را به معشوقه خود , زنی با عمر جاوبدان به نام " کلیتو" اهدا کند در میان این جزیره یک آتشکده بزرگ و تندیسی از پوسیدون "در حال راندن ارابه ای توسط اسب های بالدار" ساخته شد گفته میشود سرزمینی که شهر آتلانتیس در آن بنا شد به حد کافی وسیع و بزرگ بود و در طی سالها مردمان زیادی در آن در آرامش و صلح زندگی میکردند زئوس فرمانروای آسمانها به عنوان هدیه ای به پوسیدون علمی بسیار پیشرفته به آن سرزمین اهدا کرد به طوری که مردم در آن دارای تمدنی فراتاریخی بودند , سالها بعد مردمی در آتلانتیس دچار وسوسه و طمع نسبت به پادشاهی پوسیدون شدند و سعی در نابودی او کردند و روزی موفق شدند " کلیتو" را که عمر جاوبدان داشت با استفاده از قدرت های اهریمنی نابود کنند "پوسیدون" نیز که با مرگ معشوقه اش بسیار عصبانی شده بود مردم آتلانتیس را مورد غضب قرار میدهد و این شهر را به همراه تمام جزیزه و ساکنانش به اعماق اقیانوس می کشاند و در اعماق بستر اقیانوس دفن می کند
نظرات جدید در مورد آتلانتیس
تقریبا تمامی مردم به وجود شهر آتلانتیس معتقدند اما کسی به راستی از حقیقت وجود این شهر با خبر نیست تا به حال نیز به جز چند اکتشاف دریایی مدرک مستندی در مورد این شهر در دسترس نیست , در داستانها و افسانه هایی که در مورد این شهر وجود دارد از وجود ابزار آلاتی نام برده شده است که در مقایسه با صنعت و تکنولوژی یازده هزار سال پیش و حتی تمدن امروز نیز بسیار پیشرفته به نظر میرسد مانند اینکه از وجود فضاپیماها و سوختهای پرقدرت و ... نام برده شده به همین دلیل عده ای بر این اعتقادند که آتلانتیس در واقع محل سکونت توده ای از موجودات فضایی است و این شهر در واقع توسط موجودات فرازمینی بنا شده است و این که شاید این شهر هنوز هم پا برجاست و در اعماق اقیانوس به زندگی خود ادامه میدهد و شاید محلی برای تحقیقات انسان شناسی موجودات فرازمینی به شمار می اید
پس دقت کنید شاید موجودات فرازمینی سالها با ما همسایه بوده اند شاید نزدیک ترین دوست شما درواقع یک غریبه فرازمینی باشد که شما را مورد تحقبقات خود قرار داده است پس اگر فردا در خیابان یک فرازمینی را دیدی تعجب نکنید آنها سالها با ما هم وطن بوده اند
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 8724
#23
Posted: 19 Jul 2011 17:39
ابوعلی سینا : مرجع جهان پزشکی
ابن سینا (شیخ الرئیس ابوعلی سینا) یا پور سینا دانشمند، فیلسوف و پزشک ایرانی، ۴۵۰ کتاب در زمینههای گوناگون نوشتهاست که تعداد زیادی از آنها در مورد پزشکی و فلسفهاست. جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمینهای اسلامی میداند که یکی از معروفترینها در همه ی زمانها و مکانها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب “قانون” در زمینه پزشکی است.
ابن سینا به نام حسین پسر عبدالله در سال ۳۷۰ هجری قمری متولد شد و در سال ۴۲۸ هجری قمری درگذشت. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق، شرفالملک، شیخ الرئیس، ابوعلی، حسین بن عبدالله، ابن سینا و البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است ومهمترین کتابهای او عبارتاند از: ” شفا ” در زمینه فلسفه و منطق؛ و ” قانون” در زمینه پزشکی.
«ابوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است، زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول را داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(آموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار خود بودند، تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگی نامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابوعبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خُرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای اَفشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد.
نام مادرم ستاره بود. من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند. چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد. در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم، آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد. او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست. پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. وقتی که او به خانه ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت، من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم. چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت، در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند.
من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ی ارسطو اشتغال ورزیدم، ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم. از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم، چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم.
چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست… . یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم. کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت. به من اصرار کرد که آن را بخرم. من آن را خریدم که کتاب اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی بود.
هنگامی که به در خانه رسیدم، بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس از خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم، نوح پسر منصور سخت بیمار شد. اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتاب های بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار، احوال مرا دگرگون ساخت. من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم. نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود. ناچار من از گرگانج بیرون آمدم. مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتاب هایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابوعبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتاب های او را تحریر کردم. استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد. از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم ” شفا ” را به خواهش من آغاز کرد.
چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید، استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. چهار ماه در زندان بسر برد و در زندان سه کتاب به رشته ی تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختی های بسیار کشیدیم، به اصفهان در آمدیم.
علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب ” شفا “را تکمیل کرد. این کتاب مهمترین و جامعترین اثر ابوعلی سینا در فلسفه، مشاء و مبین آرای شخصی اوست. به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#24
Posted: 19 Jul 2011 17:42
گزارشی باور نکردنی و جالب از ایرانیان باستان
بنابه تحقیقی در بریتانیا، ایرانیان باستان اولین بشرهایی بودهاند که از گازهای شیمیایی در جنگ استفاده کرده اند.
یک محقق بریتانیایی گفته است که شواهدی را کشف کرده است که امپراطوری ایران در قرن سوم میلادی در جنگ با رومیها از گازهای سمی در شهر "دورا" - واقع در شرق سوریه کنونی- استفاده کرده است.
این نظریه بر اساس بقایای حدود 20 سرباز رومی که در زیر دیوار این شهرکشف شده اند، مطرح شده است.
بقایای کشف شده در زیر دیوار دورا نشان ازآن دارد که ازگازهای سمی برای محاصره این شهر استفاده شده.
بقایای کشف شده در نشست سالانه موسسه باستان شناسی آمریکا به نمایش گذاشته شد.
تحقیق جدید نشان میدهد که ایرانیان باستان برای ورود به شهر دورا در زیر دیوار آن یک نقب حفر کرده بودند.
سایمون جیمز، باستان شناس از دانشگاه لستر انگلستان، میگوید آنها همچنین قیر و سنگ سولفور آتش زده بودند تا گازهای پر تراکم سمی تولید کنند.
او افزود که دودکشهای زیرزمینی احتمالا به تولید و توزیع این گازهای مرگ آور کمک کرده است.
رومیها ظاهرا برای جلوگیری از محاصره این شهر نقب خودشان را حفر کرده بودند. دهانه دو نقب در زیر زمین با یکدیگر تلاقی پیدا میکرده است.
سایمون جیمز میگوید: " ایرانیان باستان برایکشتن 20 مرد در فضایی به ارتفاع یا پهنای کمتر از 2 متر و طول یازده متر به سربازان فوق بشر نیاز داشتهاند اما این کار را با گازهای سمی در عرض چند دقیقه انجام دادهاند."
دکتر جیمز میگوید: "سربازان رومی کشف شده در محل تلاقی دو نقب در زیر زمین با دودهای سمی مواجه و در عرض چند ثانیه بیهوش شده اند و ظرف چند دقیقه مرده اند."
حفاریها نشان داده است که اجساد سربازان رومی توسط دشمنانشان در نزدیکی محل تلاقی نقبها و در محل ورود به نقب رومیها انباشته شده بودند تا پیش از آتش زدن تونل برای ورود به آن ایجاد سد کرده باشند.
باستان شناس بریتانیایی میگوید: "شواهد باستان شناسی به دست آمده در شهر دورا به روشنی نشان میدهد که ایرانیان دوره ساسانی به اندازه رومیها در محاصره کردن شهرها به عنوان روشی در جنگ، مهارت داشته اند."
شواهد همچنین ثابت میکند که ایرانیان باستان با هدف فرو ریخته شدن دیوار شهر دورا و همچنین برج که کنار آن بوده به حفر نقب دست زدهاند.
با این که نقب ایرانیان باعث نشده که ساختار این دیوار فرو بریزد، مهاجمان سرانجام دورا را تصرف میکنند.
با این حال، این که ایرانیان باستان چگونه توانستهاند وارد این شهر بشوند هنوز هم یک راز به حساب میآید چون جزئیات عملیات محاصره در شواهد تاریخی به جای مانده کشف نشده است.
دورا مدتی بعد از تصرف رها شده و ساکنان آن توسط ایرانیان باستان کشته یا به امپراطوری ایران منتقل شدهاند.
در سال 1920 بخشی از بقایای این شهر که در شرایط خوبی مانده بوده است توسط سربازان هندی که تلاش داشتهاند در کنار دیوار دورا سنگرهای دفاعی ایجاد کنند، از زیر زمین بیرون آورده شد.
اسکلت شهر دورا در دهههای بیست و سی میلادی توسط محققان فرانسوی و آمریکایی کشف شد.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#25
Posted: 19 Jul 2011 17:44
موسیقی های دوران هخامنشی
موسیقی مذهبی
بر اساس نوشتههای هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی میخواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.
مشاهده میکنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم میخورد.
مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمهها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازماندههایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده میشود.
هرودوت همچنین مینویسد:
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمیپاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر میشود و یکی از سرودهای مذهبی را میخواند."
موسیقی رزمی
اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی با جنگی بوده است.
گزنوفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" مینویسد:
"کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سرودهها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا میشد و گزنوفون اضافه میکند که:
"کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سیاوش' خوانده میشد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده میشود.
از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آنجمله میتواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب میشود.
موسیقی مجلسی
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار میرفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که:
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار میشد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامههایی در مجلس شرکت میکردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشنها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد میکند و مینویسد که آنها در دربار نیز زندگی میکردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده میشدند و شادی و سرور برپا میکردند.
گزنوفون نیز مینویسد:
"کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 فقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است:
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی میپرداختند."
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#26
Posted: 24 Jul 2011 12:41
عجایب هفتگانه اشکورات گیلان
در قسمت شرق گیلان سرزمین کوهستانی و جنگلی با طبیعتی بکر، نامکشوف و رام نشدنی که اسرار فراوان در دل سنگی و کالبد سبز خود دارد دیده هر بیننده ای را به خود محصور میسازد.
اگر شهر کلاچای را پشت سر بگذارید و به سمت رحیم آباد عزیمت کنید و از آنجا به قصد دیدن این سرزمین کهن و تاریخی عبور کنید از مسیر جنگلهای بکر و دست نخورده ای گذر خواهی کرد و در پیچاپیچ راهی که تو را فرا میکشد بعد از طی کردن مناظر دیدنی و زیبای مسیر جاده آدمی را به اوج میرساند و چشم هر رهگذری را به خود خیره میسازد.
این منطقه که در امتداد سلسله کوه های البرز قرار دارد از جنوبیترین نقطه شهرستان رودسر آغاز شده تا جنوبیترین نقطه شهرستان رامسر ادامه مییابد.
اشکور از جنوب به قزوین، از مغرب به املش و رودبار الموت، از مشرق به بخش کوهستانی رامسر و تنکابن و از شمال به دامنه های کوهستانی رحیم آباد محدود میشود.
"اشکور" جزء بخش رحیم آباد شهرستان رودسر و در جنوب شهر کلاچای به سمت رحیم آباد قرار گرفته و عجائب هفتگانه ای را در دل خود جای داده که قدمتی به درازای تاریخ دارد.
"مسجد ناصرالحق یا ناصرالکبیر(ع)" معروف به آستانه هفت امام در روستای رودبارک از دهستان اشکور سفلی قرار دارد که در قرن سوم هجری قمری ساخته شده و یکی ازعجائب هفتگانه اشکور به شمار میآید.
روستای رودبارک با روستاهای نرکی و توسه چال همسایه است و در 35 کیلومتری بخش رحیم آباد و 50 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر واقع شده است.
در قرن سوم هجری قمری به دستور ناصرالحق (ناصرالکبیر) ابومحمد حسن معروف به حسن اطروش نوه حسن بن زید در روستای رودبارک مسجدی ساخته شد که بعدها این مسجد بنام آستانه هفت امام معروف شده است.
در داخل آستانه یک میله آهنی قرار دارد که مزار هفت امامزاده را از قسمت دیگر آستانه جدا میکند، چشمه ای نیز در پائین آستانه قرار دارد که آب آن شور و برای دفع امراض از آن استفاده میشود.
از خصوصیات ظاهری دیگر آستانه هفت امام میتوان، سه درب چوبی دو لنگه در سه جهت غرب و شرق و شمال، چهار طرف ایوان، تعداد 22 ستون که با آجر البرز ساخته شده نام برد.
در دورادور آستانه، یک درب دولنگه فلزی در ورودی ایوان، یک ستون چوبی در وسط آستانه و سراسر بام پوشیده از سفال است. تخته چوبهایی نیز در آستانه قرار دارد که بر روی آنها عبارات زیر حک شده است: "ابر آمد و زار زار بر سبزه گریست بی باده گلرنگ نمیباید زیست، این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟"
درب چوبی که به "بی بی هیبت" معروف است در قسمت غربی دیوار آستانه نصب شده است و اعتبار زیادی به آستانه هفت امام بخشیده است، تاکنون این درب دوبار توسط کسانی به سرقت رفته ولی به لطف خدا دوباره به جای خودش برگشته است.
"کوه عروس و داماد" از دیگر عجائب اشکورات است که در روستای زیاز واقع شده است این روستا با روستاهای آغربن کندسر، گرمابدشت، دیورود و سجیران همسایه بوده و در 26 کیلومتری بخش رحیم آباد و 41 کیلومتری جنوب غربی شهرستان رودسر واقع شده است.
در شمال منطقه سی پل، کوه سنگی با شیب بسیار تند واقع شده است که در بالاترین نقطه آن دو مجسمه سنگی به شکل عروس و داماد قرار دارد.
نقل است که در گذشته های دور پسر و دختری بدون اذن والدین خویش زندگی زناشویی خود را آغاز میکنند تا اینکه در اثر این بیحرمتی مورد عاق والدین واقع شده و در نقطه ای که در حال حاضر به "عروس و داماد " معروف است به شکل دو انسان تبدیل به سنگ میشوند.
کوه عروس و داماد به واسطه اینکه در بین کوه های دیگر اشکور از زیبایی و شکوه خاصی برخوردار است و نظر هر بیننده ای را در حال گذر از این منطقه به خود جلب نموده و ناخودآگاه متوجه عظمت خالق هستی که باعث این همه زیبایی است، میکند.
" دریاچه صمد آباد" یکی دیگر از عجائب منطقه اشکورات گیلان است که در روستایی صمدآباد قرار دارد این روستا با روستاهای اکبرآباد، برمکوه، تلابنک، وگلخانی، دشتک و زراکی همسایه است و در 54 کیلومتری بخش رحیم آباد و 69 کیلومتری شهرستان رودسر واقع شده است.
ساکنان این روستا معتقدند که نام اصلی این روستا در گذشته چیز دیگری بوده است، نقل است که در گذشته دو سید در تاریکی شب وارد این روستا شده اما کسی حاضر نشد که آنان را در منزل خود پناه دهد تا اینکه سرانجام در منزل پیرزنی که تنها زندگی میکرد وارد میشوند در این هنگام آن دو به پیرزن از آب گرفتن تمام روستا خبر میدهند.
سپس وقت موعود فرارسید و تمام روستا را آب میگیرد، بعدها فردی به نام صمد تصمیم به آبادانی این روستا میگیرد که از آن زمان تاکنون این روستا به صمدآباد معروف شده است.
دریاچه ای نیز در اثر آبگرفتگی از آن زمان تاکنون برجاست که یکی از بزرگترین دریاچه ها و از جمله عجایب هفتگانه اشکور به شمار میآید.
" غار وادار" روستای دلیجان از دیگر عجائب اشکورات است این روستا با روستاهای تواسانکش و یاسور همسایه بوده و در 47 کیلومتری بخش رحیم آباد و 62 کیلومتری شهرستان رودسر واقع شده است.
غاروادار، آثار آبادی و آجرهای قدیمی در کجیل سرا، آسیاب قدیمی بومی تله از نقاط معروف و قدیمی این روستا به شمار میرود.
غار وادار که در مشرق روستا واقع شده از منطقه ونکش شروع و تا غار وادار امتداد دارد در فاصله این دو نقطه که بصورت تونلی زیرزمینی است دهانه آن در منطقه وادار گشاد و پهن میشود.
در حال حاضر در این نقطه به صورت یک غار آشکار است، این غار در امتداد سرچشمه رودخانه آسمانرود واقع شده و از حیث قدمت دارای تاریخ بسیار دور و درازی است و از دیگر عجایب هفتگانه اشکور به حساب میآید.
"دارگردان رجه" در روستای گیری واقع شده است و این روستا با روستاهای کیاشکول، میانرود و محمودلات همسایه بوده و در 68 کیلومتری بخش رحیم آباد و 83 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رودسر واقع شده است.
این روستا در منتهی الیه اشکور بالا و در پای قله معروف بزاکو قرار گرفته است در میان منطقه زورو و قله بزاکو، "دارگردان رجه" واقع شده است که استان گیلان و استان مازندران را از همدیگر جدا میکند.
در این نقطه تصویر چند انسان که در حال حمل درخت بوده به صورت سنگ سیاه درآمده و چشمان تمامی آنها به طرف کوه بلور (شاه سفید کوه) است.
سرچشمه رودخانه آسمانرود واقع در روستای گیری، آسیاب قدیمی که در جنوب روستای مذکور واقع شده است در حال حاضر متعلق به آقای کشتگر است.
این آسیاب شاید یکی از معدود آسیابهای اشکور است که هنوز هم از مناطق دور و نزدیک برای آسیاب کردن گندم مورد استفاده قرار میگیرد، علت اصلی برقراری این آسیاب آب فراوانی است که از دهانه یک سنگ بزرگ بیرون میآید که این محل سرچشمه رودخانه آسمانرود است.
این چشمه که معروف به آسمانرود بوده به علت صافی و زلالی آب به این نام معروف شده است و به عنوان یکی دیگر از عجایب هفتگانه اشکور معرفی شده است.
"تونل طولانی یازن" از عجائب هفتگانه اشکورات گیلان است که در روستای یازن قرار دارد، یازن با روستاهای تمل، نارنه و سپارده همسایه است و در 118 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان رامسر واقع شده است.
در این روستا در انبارکاه شخصی به نام صدرالله یازنی یک تونل بسیار طولانی وجود دارد که به عقیده اهالی راه به جایی دارد.
صاحب کتاب از "آستارا تا آستارآباد" نیز از وجود این تونل بسیار طولانی در روستای یازن یاد میکند، این تونل یکی دیگر از عجایب هفتگانه اشکور به حساب میآید.
به هرحال عجائب هفتگانه اشکور و سایر نقاط دیدنی و جذاب مناطق اشکورات که دارای قدمت دیرینه پس از اسلام هستند بستر مناسبی برای جذب گردشگران داخلی و خارجی است و باید این آثار تاریخی و طبیعی به طور کامل به گردشگران و علاقمندان معرفی شود.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#27
Posted: 24 Jul 2011 12:42
آشنایی با قلعه خورموج
برج قلعه خورموج در شهر خورموج از توابع بخش مرکزی شهرستان دشتی در استان بوشهر قراردارد. قلعه خورموج یکی از قلعههای معروف و تاریخی و یکی از نقاط نگهبانی و جایگاه پاسداران شهر در دوران گذشته بودهاست.برجی که تا به حال برجای ماندهاست بقایای قلعهٔ عظیمی است که به نام قلعهٔ خورموج مشهور بودهاست.
قلعه خورموج یکی از آثار شکوهمند و تاریخی استان بوشهر[چهارگوشه ایران: استان بوشهر] است که در حال حاضر یکی از برجهای آن باقی ماندهاست.قلعه خورموج شامل چهار حصار، چهار قلعه، اندرونی، عمارت مرکزی و قراولخانه و اصطبل میباشد.
سبک معماری آن سلجوقی و متاثر از سبک قلعه سازی دوره ساسانی است که با استفاده از طاقنماها و گچبری در آرایش دیوارها و درون اتاقها بنا شده است.قسمتی از این قلعه به نام قلعه محمدخان دشتی و قسمت دیگر آن به نام قلعه جلال خان معروف بوده است.
حدود 150 سال پیش محمد خان دشتی حاکم دشتی قلعهای ساخت که دارای چهار برج گلی بود و دیوارها و باروها گچی که به ارتفاع 10تا12 متر و با وسعت تقریبی 120در110 متر مربع بود.در داخل قلعه مهمانخانه و قراولخانه به سبک معماری ایتالیایی و به سبک بناهای زمان صفوی ساخته شده بود که معماران شیرازی و اصفهانی کار ساختن آن را بر عهده داشتند.
قلعه دارای در بزرگی رو به شمال به اندازه 4 در 5 متر بود که از چوب درختان جنگلی ساخته شده بود که به آن هشتی میگفتند و محل ورود ماشین و سواران بود
در کوچک جنوبی به ارتفاع 5/3 متر و عرض 5/1 متر كه محل رفت و آمد پیادهها بود و به آن چیله می گفتند. چشمه آب روان بنگه از کنار در جنوبی قلعه میگذشت و در کنار آن محمد خان حمامی به سبک معماری دوره قاجار بنا کرده بود.
20 سال محمد خان در این قلعه حکومت کرد و سپس جمال خان دشتی در قسمت جنوب غرب آن قلعهای گچی بسیار زیبا بنا کرد.در اواسط دوره پهلوی اول قلعه به تصرف ارتش درآمد و پس از تخریب قسمت مهم ساختمان، تنها برج جمال خان باقی ماند.
برج قلعه خورموج دارای 3 طبقه و یک زیرزمین است. در زیرزمین بنا سقف به شکل گنبدی و با تقارن زیبایی ایجاد شدهاست.این تقارن در طبقات دیگر نیز حفظ شدهاست. در طبقهٔ اول سقف چندان تفاوتی نکرده و تنها فرق آن، نقش و نگارهایی است که به آن اضافه شده است.قلعه محمد خان دشتی در سال 1379 در فهرست آثار ملی به ثبت رسید. این اثر که یکی از با شکوهترین نمونههای معماری دوره قاجاریه و دارای تزئینات بدیع و منحصر به فرد است، بارها مورد تاخت و تاز قرار گرفته است.
این اثر ملی که زمانی با برجهای متعدد و گوشوارههای زیبا، هیبت و شکوه خود را به رخ هر رهگذری میکشید، امروز در میان انبوهی از ساختمانهای چند طبقه شهری محاصره شده است.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 436
#28
Posted: 28 Jul 2011 13:47
الواح ايلامي تخت جمشيد
كاوشهاي بنياد شرقي دانشگاه شيكاگو در تخت جمشيد منجر به كشف دو گروه جداگانه از الواح نوشته شده به خط و زبان ايلامي گرديد. نخستين گروه از اين الواح (معروف به PFT) را "ارنست هرتسفلد" در 1933 در پاي ديوار بارو در گوشهي شمال شرقي ايوان تخت جمشيد، كه مشتمل بر سيصد لوحه و خُرده لوحه بود، كشف نمود. همهي اين الواح بعداً به امانت به دانشگاه شيكاگو فرستاده شدند و در آن جا آرنو پوئبل (Arno Poebel)، ريچارد هالوك (Richard Hallock)، و جرج كمرون (George Cameron) آنها را مورد مطالعه و بررسي قرار دادند.
دومين گروه از اين الواح (معروف به PTT) را "دكتر اريك اشميت" بين سالهاي 1936 و 1938 در مجموعهي خزانهي تخت جمشيد، همراه با صدها پيكان، برچسبهاي گلي، هاونها و دسته هاونهاي داراي نوشتههاي با جوهر به زبان آرامي، و نمونههاي از كاچال شاهانه كشف نمود. اين گروه از الواح، نزديك به 800 لوح كامل و ناقص را در برميگرفت، كه بسياري از آنها اينك در موزهي تهراناند. 45 لوحه از اين مجموعه به بنياد شرقي تعلق يافتند و اينك در شيكاگو نگه داري ميشوند.
تنها يك لوحه از اين گروه كه به خط بابلي است، به بيستمين سال پادشاهي داريوش بزرگ متعلق است و يادداشتي دربارهي بهاگذاري مجدد نقرهي پرداخت شده به عنوان ماليات ميباشد. ديگر الواح اين گروه، به سان همهي لوحههاي محفوظ در تهران، به خط و زبان و ايلامي هستند. دو لوحه تصريح كردهاند كه "داريوش شاه فرمان داد" مقداري پول به افرادي خاص پرداخت شود؛ بيشينهي مابقي لوحهها با ذكر ماه و سال تاريخگذاري گرديدهاند اما نام پادشاه در آن ياد نشده است. با وجود اين، لوحههايي از اين مجموعه كه اينك در شيكاگو هستند، يقيناً متعلق به واپسين سالهاي پادشاهي داريوش يكم (سال 32) و بيست سال نخست پادشاهي خشايارشا (سالهاي 4-1، 7-6، 10، 12، 16-15) ميباشند (Cameron, pp. 214-15).
اين لوحهها، جز آنها كه به چگونگي پرداخت دستمزد كارگران مربوطاند، يادداشتهاي اداري فشردهاي هستند دربارهي عرضه، انتقال، و توزيع فراوردههاي طبيعي در جنوب غرب ايران، تدارك خواربار روزانه و ماهيانه يا جيرهبنديها و سهميههاي افراد يا گروههاي كارگران و نيز در مورد هزينهي نگه داري از دامها. هر يك از افراد يا گروههايي كه به آنها پول يا كالا پرداخت شده، نامشان ذكر گرديده و "حسابداري" چنان موشكافانه و دقيق و ظريف است كه نظام دريافتها و هزينهها را ميتوان بسيار پيشرفته توصيف كرد (ويسهوفر، ص 90).
ما با اين لوحهها براي نخستين بار به سرچشمهاي غني از منابع دست اول بر ميخوريم. اين لوحهها نه تنها اطلاعاتي دربارهي مسائل ديواني، بل كه دربارهي محيط و شيوهي زيست و زندگي روزمرهي مردم، مزدها و اقدامات اجتماعي، موقعيت زن، دين و آيينها و رفتارهاي مذهبي - فرهنگي، و همچنين جغرافيا و اقتصاد . مورخ به هنگام بررسي اين سندها پيوسته شگفت زده در ميبايد كه امپراتوري پارس باستان تا چه حد سازمان يافته و از بسياري جهات «مدرن» بوده است.
هزاران متن كوچك ديواني در لوحهها، به امكان ميدهد كه نگاهي كاونده و عميق به زواياي زندگي در امپراتوري بزرگ هخامنشي بياندازيم، به واقع لوحههاي ديواني، يادداشتهايي كوچك و مختصر، اما اصيل و باارزش است؛ چرا كه اين يادداشتها به عمد و به قصدِ پژوهشهاي اين زماني ما فراهم نيامده است. آنها تصاوير كوچك واقعي از زمان خودند و هر كوششي براي يافتن پيوند ميان اين دستنوشتهها به قصد عريان شدن حقايق تاريخ هخامنشيان، گرامي است. امپراتوري بزرگي كه بسياري از آرمانهاي امروزي ما از جامعهاي باز و پيشرو در آن محقق بوده است. اين اسناد واقعي بودن شعاري را اثبات ميكند كه داريوش كبير، به جانشينان خود گوشزد ميكرد: "اي جوان! بهترين كار را از توانمند مدان، بل كه به آن چيزي بنگر كه از ناتوان نيز سر ميزند (DNb 55-57)" (كخ، ص 10، 49-348).
در ادامه، ترجمهي يكي از لوحههاي ايلامي خزانهي تخت جمشيد را كه حاوي فرماني از داريوش كبير است، ميخوانيد:
«به آرياناي گلهبان بگو فَرنكه (كارپرداز دربار) ميگويد: داريوش شاه اين فرمان را به من داده و گفته است: "يك صد گوسفند از دارايي مرا به شاهدخت ارته ستونه (Arta stuna) بده". و اينك فرانكه ميگويد: "چنان كه داريوش شاه به من فرمان داده است، پس من به تو فرمان ميدهم؛ اينك صد گوسفند به شاهدخت ارته ستونه بده، چنان كه شاه فرمان داده است". ماه ادوكنيش، سال شانزدهم (آوريل 506). Napir-sukka اين لوحه را پس از آن كه ترجمه شد، نبشت؛ Mazara اين [لوح] را درست كرد» (Cameron, p. 216).
كتابنامه:
Cameron, G., "Darius' Daughter and the Persepolis Inscriptions", in: Journal of Near Eastern Studies, Vol. 1, No. 2, 1942, pp. 214-218
كخ، هايدماري: «از زبان داريوش»، ترجمهي پرويز رجبي، نشر كارنگ، 1376
ويسهوفر، يوزف: «ايران باستان»، ترجمهي مرتضا ثاقب فر، انتشارات ققنوس، 1377
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#29
Posted: 28 Jul 2011 13:48
گنجنامهي همدان
گنجنامه محلي است واقع در 12 كيلومتري جنوب غربي همدان و در گذرگاهي كه از ميان كوه الوند به سوي تويسركان در جهت مغرب كشيده شده است. در اين مكان بر روي سطح عمودي يك قطعه صخره، دو سنگنبشتهي سه زبانه (پارسي باستان، نوبابلي، نوايلامي) بيست سطري در صفحاتي به ابعاد 2 در 3 متر موجود است. متني كه در سمت چپ و بالاتر واقع است، به داريوش يكم تعلق دارد (486-522 پ.م.) و متني كه در سمت راست و پايينتر قرار دارد، از آن خشايارشا (465-486 پ.م.) است. اين متنها، كه شامل ستايش اهوره مزدا، تبارنامه و فهرستي از القاب شاهانه هستند، به جز در نام شاهان، كاملاٌ مطابق هماند. در كنار اين دو برجستهنگاري سوراخهايي واقع است كه احتمالاٌ پوشش محافظي را نگاه ميداشتهاند.
ترجمهي فارسي متن كتيبهي داريوش بزرگ (به نشانهي DE) چنين است: «خداي بزرگ است اهوره مزدا، كه اين زمين را آفريد، كه آن آسمان را آفريد، كه انسان را آفريد، كه شادي را براي انسان آفريد، كه داريوش را شاه كرد، يك شاه از ميان بسياري، يك فرمانروا از ميان بسياري. من داريوش[ام]، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمينهاي داراي نژادهاي بسيار، شاه در اين زمين بزرگ دوركران، پسر ويشتاسپ، يك هخامنشي».
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#30
Posted: 28 Jul 2011 13:49
صخرهنگاريهاي باستاني داراب
بر صخرههاي پرشيب جنوبي رشته كوههاي واقع در شمال شهر داراب كنوني (در استان فارس)، بر فراز آبيگري به تازگي خشك شده، اينك سه صخرهنگاري باستاني شناسايي شده است. معروفترين آنها، يك برجستهنگاري ساساني است كه وجود آن را سر ويليام اوزلي براي نخستين بار گزارش كرد و توصيفات آن را لئو ترومپلمان منتشر نمود. در مركز اين نگاره، نقش سوارهي شاهنشاهي ديده ميشود كه تاج اردشير يكم ساساني را بر سر دارد. در پشت سر او صفوف و ردههايي از درباريان ساساني وجود دارد؛ در مقابل شاه، دو نفر در حال لابه و شفاعتجويياند. در زير اسب شاهنشاه دشمني شكست خورده فروافتاده است. به موازات صفوف ملازمان ساساني، رومياني ديده ميشوند كه در رديفهايي به صف ايستادهاند. دربارهي مضمون اين برجستهنگاري، تفسيري كه مورد پذيرش همگان باشد وجود ندارد، اگر چه تاريخهاي پيشنهاد شده براي آن تنها حدود سي سال اختلاف دارد، يعني از اواخر دههي 230 م. تا دههي 260م. در فرضيههاي گوناگون ارائه شده، آن چه كه در اين برجستهنگاري تصوير گرديده، اين گونه شناسايي شده است: يك پيروزي كممعروف اردشير در دههي 230 م.؛ يك برجستهنگاري قديمي از شاپور يكم (270-240 م.) پيش از تاجگذاري وي؛ كهنترين برجستهنگاري پيروزي شاهنشاه شاپور يكم؛ و يك برجستهنگاري تازه از شاپور يكم كه شكست والرين را به دست او تصوير ميكند.
در زير اين برجستهنگاري، مجسمهي نيمتنهي كوچكي قرار دارد، كه لويي وندنبرگ براي نخستين بار بدان توجه داد و آن را تنديس آناهيتا دانست. بنا به پيشنهاد روانشاد عليرضا شاپور شهبازي، مجسمهي مورد نظر، نشان دهندهي شهبانوي نرسه، شاپور دختك (دوم) است.
خشك شدن آبيگر ياد شده در 1369 خ. / 1990 م.، سومين برجستهنگاري را نيز هويدا كرد، كه شاهي را نشان ميدهد كه در حال ضربه زدن به شيري ايستاده بر روي دو پاي خود است. وجود اين برجستهنگاري را ديتريخ هاف گزارش كرده است. (دانشنامهي ايرانيكا، ج 7، ص 7
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس