ارسالها: 767
#101
Posted: 24 Jul 2011 13:14
کشور و سرزمین
پارسها مردمانی از ایل آریایی بودند که نمایان نیست از چه زمانی به فلات ایران آمدهاند. آنان از ایل آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگنوشتههای آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده میشود. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت
فروهر، نشان شاهنشاهی هخامنشی
برای نخستین بار در سالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ پ.م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شدهاست. برخی از پژوهشگران مانند راولینسن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود خاندانهای پارسی پیش از این که از میان درههای کوههای زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگنوشتههای آشوری چنین بر میآید که در زمان شلمنسر (۷۱۳-۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بودهاند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.
مردم و خاندانها
هرودوت میگوید: پارسها به شش خاندان شهری و دهنشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شدهاند. شش خاندان نخست عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتیها. از خاندانهای نامبرده، سه خاندان نخست بر خاندانهای دیگر، برتری داشتهاند و دیگران پیرو آنها بودهاند.
بر اساس بنمایههای یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادیهای ساگارتی میزیستهاند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران دادهاند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندانهای پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندانهای ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمینهای ماد میزیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندانهای پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.
بر اساس نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بودهاند که در پارس جای داشتهاند و سر دودمان آنها هخامنش بودهاست. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسیها از دشمنیهای آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.
این رخداد تاریخی در زمان چیشپش دوم روی دادهاست. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به چیشپش دوم میرساند و او را شاه انزان میخواند.
پس از مرگ چیشپش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی میکرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانهای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#102
Posted: 24 Jul 2011 13:20
پوشش زنان در ایران باستان
تاریخ پوشاک به طور کلی بخشی از تاریخ تمدن و فرهنگ انسان است و برای آگاهی از پوشش در ایران، بایستی فرهنگ مردم ایران را هم بررسی نمود.[۱]
روند تاریخ تمدن و فرهنگ انسانی از زمانی آغاز شد که انسانها زندگی فردی و غارنشینی را رها کرده و هستههای ابتدایی نخستین جامعه بشری را پدید آوردند. از این رو در هر جامعه ای بنا به شرایط زیر نوع پوشاک و پوشش زنان و مردان متفاوت است:
آب و هوا و شرایط اقلیمی
پدیده شهرنشینی
کار و پیشه
کشف منابعی چون مس و فلزات
پیدایش ادیان و مذاهب ( جهان بینی)
وقوع جنگ ها
پوشش زنان در ایران باستان هم بنا به شرایطی که ذکر شد همیشه سبک و اسلوب خاصی داشته است. بررسیها نشان می دهد که پوشش تمام بدن در دورههای مختلف تاریخی چه نزد زنان و چه نزد مردان در ایران یک حقیقت بوده است و به هیچ وجه ایرانیان در برهنگی به سر نمی برده اند. اما این را بایستی در نظر داشت که پوشش کامل و آراسته همراه با تزیینات زنان در ایران، با پوشش چادر سیاه اسلامی بسیار متفاوت بوده است.
برخی معتقد هستند که این پوشش کامل و آراسته به نوعی ریشه به وجود آمدن حجاب در دنیا است.
ویل دورانت معتقد است نقش پوشش و حجاب زنان در ایران باستان چنان برجستهاست که میتوان ایران را منشاء اصلی پراکندن حجاب در جهان دانست.[۲]
دایرهالمعارف لاروس نیز به وجود حجاب زنان در ایران باستان اشاره میکند.[۳] در تفسیر اثنی عشری چنین آمدهاست: «تاریخ نشان میدهد که حجاب در فرس(فارس) قدیم وجود داشتهاست.
پوشش_زنان
هخامنشیان [ویرایش]
به نظر میرسد که پوشش زنان در دوران هخامنشیان با دوران مادها چندان تفاوتی نکرده باشد. پیرامون پوشاک زنان در این دوره چنین نوشته شدهاند: «از روی برخی نقوش مانده ازآن زمان، به زنان بومی بر میخوریم که پوششی جالب دارند. پیراهن آنان پوششی ساده و بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه است. به زنان دیگر آن دوره نیز برمی خوریم که ازپهلو به اسب سوارند. اینان چادری مستطیل برروی همه لباس خود افکنده و در زیر آن، یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن نیز، پیراهن بلند دیگری تا به مچ پا نمایان است.»[۱۰]
ویل دورانت دربارهٔ زنان در دوران هخامنشیان میگوید: «زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز درتخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش (اختلاط) کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، حتی پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقشهایی که درایران باستان برجای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.»[۱۱]
همچنین توسط یک هیئت روس در دره پازیریک قطعه فرشی کشف شده است که مراسم مذهبی را ترسیم می کنند که توسط چهار زن جشن گرفته شده است. آنها ایرانی الاصل هستند و لباس هخامنشی به تن دارند. رنگ پوست شخصیتها سفید، چشم هایشان قهوه ای و موهایشان آبی است. در این فرش شباهت لباس زنان با مردان بسیار قابل توجه است، فرضیه ای که توسط هرودوت پیش از این تایید شده است.[۱۲
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#103
Posted: 24 Jul 2011 13:20
شاهنامه و زنان [ویرایش]
برای نمونه در جنگها بانوان مبارز ایرانی پوششی همچون مردان می پوشیدند که گواه این سخن جنگ سهراب با گردآفرید است که تا زمانی که کلاهخود از سر گردآفرید نیفتادهبود، سهراب به زن بودن او پی نبرده بود.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#104
Posted: 24 Jul 2011 13:22
دین زرتشتی [ویرایش]
زرتشت در حدود بیش از هزار سال (و به روایاتی بیش از هزاران سال) پیش از میلاد مسیح، در کتاب یسنا بر عفت سرشتین در کنار پوشش ظاهری پافشاری کردهاست.[۵]
بر پایهٔ آنچه موبد «رستم شهرزادی» گفتهاست، پوشش زن باید به گونهای باشد که حتا یک تار موی او نیز آشکار نگردد. در خرده اوستا، چنین آمدهاست: «همگان نامی ز تو بر گوییم و همگان سر خود را میپوشیم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز میکنیم».[۶]
در کتاب پوشاک باستانی ایرانیان در ذیل عنوان «پوشاک اقلیتهای میهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتی چنین میخوانیم: «این پوشاک که بانوان زرتشتی از آن استفاده میکنند، شباهتی بسیار نزدیک به پوشاک بانوان نقاط دیگر کشور ما دارد. چنان که روسری آنان از نظر شکل و طرز استفاده، نظیر روسری بانوان بختیاری است و پیراهن، شبیه پیراهن بانوان لُر در گذشته نزدیک است و شلوار، از لحاظ شکل و بُرش، همان شلوار بانوان کُرد آذربایجان غربی است و کلاهک، همان کلاهک بانوان بندری است».
در کتاب دینی زرتشتیان اوستا و گاتها لباس یا کیفیت خاصی برای حجاب زنان واجب نشده است و قانون نامه ای وجود ندارد که زرتشتیان را ملزم به پوشانیدن سر و موی خود کند.
کوروش نیکنام دارای دکترای فلسفه زرتشت از دانشکده هندوستان و نماینده سابق زرتشیان در مجلس چندین پرسش را پاسخ داده است:[۷]
آیا در اوستا قانون حجاب برای زن وجود دارد ؟
زن و مرد در تاریخ ایران باستان همواره با پوشش مناسب و زیبا در کنار یکدیگر زندگی کرده اند و این قانونی در اوستا نیست.
در باور زرتشتی حجاب برای بانوان چگونه تعریف شده است ؟
واژه حجاب در فرهنگ واژگان پارسی نیست، اگر پرسش شما در مورد پوشش بانوان است . در ایران باستان زنان ومردان را هیچگاه برهنه نمی بینیم، نسبت به محل زندگی، آب وهوا وشیوه کار و زندگی هر شهر و روستا پوششهای گوناگونی وجود داشته که نمونه آن را هم اکنون در پوشش زنان گیلکی، مازندرانی، کرد، لر، بلوچ، بختیاری، اقوام دیگر و زرتشتیان مشاهده می کنیم . از ویژگی هایی که در اینگونه پوششها به شکل یکسان وجود دارد دو چیز است، نخست اینکه این پوششها با رنگهای طبیعت همگون است یعنی رنگهای سرخ، سبز، ارغوانی، زرد ودیگر زنگها در پوشش آنان بوده وکمتر از رنگهای تیره به ویژه سیاه استفاده می شده چون باور داشتند رنگهای کبود، افسردگی آور وغم انگیز است . دوم اینکه در همه پوششها دستان زن و مرد برای انجام کارها به ویژه برای کشاورزی آزاد بود، نمونه پوششها را در اقوام لر، کرد، بلوچ، گیلکی و... می توان یافت.
چرا در هنگام نیایش باید کلاه یا روسری بر سر داشته باشیم ؟
در باور سنتی و گزارش اوستا، هالهٔ از روشنایی به نام خُوَرِنَه (فر) پیرامون تن ِ انسان را فرا گرفته است این هالة نور در انسانهایی که نیکوکار باشند و به خداوند نزدیکتر شوند با شعاع بیشتری همراه است چون این هاله نور، پیرامون سر انسان بیشتر است عقیده بر این است که به هنگام نیایش و برای ایجاد تمرکز حواس به هنگام راز و نیاز با خداوند بایستی سرها پوشیده باشند از سوی دیگر پوشیدن سر به هنگام نیایش هماهنگی در چهرهها ایجاد میکند و چهرة انسان روحانی تر خواهد بود .
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#105
Posted: 24 Jul 2011 13:27
دریک سکه ٔ زر در دوره هخامنشی، با وزن ۸/۳۵ تا ۸/۴۲ گرم بودهاست. بریک طرف آن نگارهای از یک کماندار هخامنشی در حال دویدن است که کمانی در دست چپ و نیزهای در دست راست دارد. ضرب این سکه را جزو اصلاحات پولی داریوش یکم هخامنشی برشمردهاند، ولی برخی باور دارند که دریک پیش از زمان او هم ضرب میشدهاست. آنچه مسلم است اینک ضرب سکه ٔ زر از امتیازهای ویژه شاه بود. گمان میرود تاریخ نخستین ضرب سکه دریک ۵۱۴ پیش از میلاد باشد.
نگاره بازسازی شده از سکه دریک
در زمان هخامنشیان هیچیک از ساتراپها و فرمانداران محلی حق نداشتند بدون پروانه داریوش به نام خود سکه زنند، تنها اجازه داشتند با پروانه داریوش سکهٔ نقره بزنند، چرا که ضرب سکهٔ دریک در انحصار مرکز بود.
عیار سکههای دریک بسیار بالا بود و با آزمایش روی نمونههای به دست آمده روشن شدهاست که فلزش تنها ۳٪ آلیاژ میداشتهاست. این نابی بالا مایهٔ رواج این سکه شد و همواره سکههای طلای هخامنشی سخت معتبر بودند. در پایان دوران هخامنشی دودریکی هم ضرب شد. کیفیت سکههای زر در تمام دوران هخامنشی ثابت ماند.
نقش کماندار پارسی در درازای دو سده پادشاهی هخامنشیان دگرگونیهایی داشت. از آنجا که سکههای هخامنشی تاریخ ضرب ندارند از روی نشانههای دیگر نقشهای مربوط به دوران هر پادشاه را تعیین کردهاند. سکههای هخامنشی جز موارد استثنایی تنها در یک سو دارای نقش هستند و پشت آنها بیشتر فرورفتگی چهارگوش شکل و ناهمواریهای نا به سامانی هست. اینها اثر قسمت برجستهٔ سندانیاست که هنگام چکشزدن بر سکه گذاشته میشد.
سکه ۲ دریکی که در پایان دروران هخامنشی ضرب میشد
در دورهٔ ۲۰۰ ساله پادشاهی هخامنشیان، سکههای نیم دریکی و یک چهارم دریکی نیز ضرب شدند.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#106
Posted: 24 Jul 2011 13:30
نام دریک [ویرایش]
دریک را داریک هم گفتهاند، اما آوایش درست آن دَریک است. بنابر باور ارنست هرتسفلد، دریک از نام داریوش گرفته شده است [۱]،[۲]. ابراهیم پورداوود، ایرانشناس سرشناس، نیز همچون هرتسفلد بر این باور بود که یونانیان، نام سکه زر در زمان داریوش بزرگ هخامنشی را چون منسوب به داریوش بود به یونانی «دریکوس» (Dreikos) یا «داریک» یا «دریک» به معنی «داریوشی» مینامیدند [۳].
اما برخی پژوهشگران بر این باور هستند که دریک از واژه ذَریگ یا زریگ در زبان پارسی باستان به معنی زرین (صفت نسبی از ستاک «دَرَنیه» ( در اوستایی «زَرَنیه») به معنی زر) گرفته شده است [۴]، [۵].
برخی دیگر از پژوهشگران، (همچون رضا مرادی غیاثآبادی) بر این باور هستند که واژه «دَری» شکل امروزیشدهٔ واژهٔ «دَریک» است. چرا که پسوند و آوای پایانیِ ـَک/ ـَگ در زبانهای کهنتر تبدیل به ـَه یا ـی در زبان فارسی شده و یا یکسره از میان رفته شده است (همچون «پارسیک» که تبدیل به «پارسی» شده است). واژه «دَری» از دو پاره «دْ» و «اَری» ساخته شده که بخش نخستینِ آن، حرف معرفه متداول در بسیاری از زبانهای هند-اروپایی، و بخش دوم آن به مفهوم «آریایی/ ایرانی» است. حرف معرفه «دْ» هنوز نیز در زبان پشتو (که یکی از زبانهای خانواده زبانهای ایرانی است) زنده مانده و برای مثال نام کشور را به شکل «د افغانستان» تلفظ میکنند. این حرف با حرف معرفه The در زبان انگلیسی خاستگاهی مشترک دار
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#107
Posted: 24 Jul 2011 13:33
سکه در ایران در دوره ی هخامنشی
بیشک پیش از دولت هخامنشی و تصرف لیدی در سال ۵۶۴ قبل از میلاد ایرانیان به اختراع پول اقدام کرده و در کشور خود رواج داده بودند. پس از سقوط لیدی به دست کوروش، "یونا" یکی از ساتراپنشینهای هخامنشی شد که در "ساردس" کارگاه ضرب سکه بود و در زمان کوروش کبیر خشایارشاه و کمبوجیه در آن ضرب سکه میکردند.
داریوش بزرگ سومین شاهنشاه هخامنشی (۵۲۱-۴۸۵ قبل از میلاد) بر آن شد پولی ضرب کند که در همه جا پذیرفته شود و در سراسر کشور اعتبار داشته باشد و بر خلاف مسکوکات قبلی فقط ارزش محلی نداشته باشد. زیرا سکههایی که در آن زمان در ایران رواج داشت، هیچیک از آن شاهنشاهان هخامنشی نبودنخستین سکهای که از آن زمان باقی مانده سکه داریوش است که شهرت جهانی دارد. این سکه را یونانیها "دریکوس" یعنی "داریوش" مینامند که آن را نباید با کلمهی زرینه و درینه یکی تصور کرد. سکهی داریوشی از زرناب بود. در زمان هخامنشیان هیچیک از حکام و پادشاهان محلی حق نداشتند بدون اجازهی داریوش به نام خود سکه زنند، فقط اجازه داشتند با اجازهی داریوش سکهی نقره بزنند، چرا که ضرب سکهی طلا در انحصار مرکز بود. نخستین سکهی داریوش احتمالا در سال ۵۱۶ قبل از میلاد ضرب شده است.
پس از فتح یونان به دست سپاهیان ایران و اختلاط ایران و یونان، واژهی درم در ایران متداول شد که اصل آن دارشم (دراخم) یونانی است و ایرانیان آن را درم گفتند که نام پول بود و اعراب بعدها این واژه را از ایرانیان اقتباس کردند. از مسکوکات دورهی هخامنشی، به جز دریک شکل یا سیکل، درم؛ کرشه را میتوان نام برد. واحدهای کوچکتر مسکوک زر، نیمستاتر و یکسومستاتر نامیده میشدند.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#108
Posted: 24 Jul 2011 13:47
این هم در مورد اسكندر تا به سلسله بعدی برسیم
اسکندر سوم مقدونی (۳۵۶-۳۲۳ پیش از میلاد) معروف به اسکندر کبیر[۱] (یونانی: Μέγας Ἀλέξανδρος، مگاس الکساندروس) پادشاه مقدونیه (باسیلیس) بود. او یکی از مشهورترین اعضای سلسله آرگیاد و یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ باستان میباشد. اسکندر در ۳۵۶ قبل از میلاد مسیح در "پلا" زاده شد و توسط فیلسوف مشهور یونان، ارسطو تعیلم داده شد و جانشین پدرش فیلیپ دوم مقدونی در ۳۳۶ پیش از میلاد بعد از اینکه پدرش به قتل رسید، شد و ۱۳ سال بعد در ۳۲ سالگی جان سپرد. اگرچه سلطنت و امپراتوری اسکندر زندگی کمی داشتند، اعتبار فرهنگی آن تا قرنها برجا ماند. اسکندر در جنگهایش به عنوان شکستناپذیر شناخته شد و به عنوان موفقترین فرمانده تمام زمانها نامیده میشود.[۲] او یکی از مشهورترین سمبلهای باستان میباشد و با تواناییهای جنگیاش، پیروزیهایش و پخش کردن فرهنگ یونان در غرب و شروع تمدن هلنستیک شناخته میشود.
فیلیپ با استفاده از روشهای دیپلماسی و نظامی بیشتر شهرها و سرزمینهای یونان را زیر تسلط مقدونیه آورده بود. بعد از مرگ فیلیپ، سلطنتی با قدرت و ارتشی باتجربه به اسکندر به ارث رسید. او با گرفتن سرلشکری یونان به موفقیت رسید و با اختیارات نظامیاش، نقشههای نظامی را برای توسعههایی که توسط پدرش ناتمام مانده بود ادامه داد. او به آسیای صغیر هجوم برد و جنگهایی را آغاز کرد که ده سال به طول انجامید. او به سوی سوریه، مصر، میانرودان، ایران و باختر لشکرکشی کرد و در جنگها پیروز شد و در همین حال او پادشاه ایران، داریوش سوم را شکست داد و بر قلمروی پادشاهی ایران غلبه کرد. او به هند تاخت و تاز کرد اما سرانجام با شورشگری سربازانش مجبور به عقب نشینی شد.
اسکندر در ۳۲۳ پیش از میلاد قبل از اینکه بتواند نقشههایش برای حمله به شبه جزیره عربستان را عملی کند، در بابل درگذشت. در سالهای بعد از مرگ اسکندر، جنگهای داخلی امپراتوریاش را از بین برد که نتیجه آن تشکیل چندین حکومت بود که توسط طبقه اشراف پیش برده میشد.
دوران ۳۳۶–۳۲۳ پیش از میلاد
نام کامل اسکندر سوم مقدونی
یونانی Μέγας Ἀλέξανδροςiv[›] (مگاس الکسانروس، اسکندر کبیر)
Ἀλέξανδρος ὁ Μέγας (الکسانروس هو مگاس)
لقب(ها) شاهنشاه فارس, فرعون مصر و فرمانروای آسیا
زادروز ۲۰ یا ۲۱ ژوئیه ۳۵۶ پیش از میلاد
زادگاه پلا، مقدونیه
مرگ ۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ پیش از میلاد (۳۲ سال)
محل درگذشت بابل
پیش از اسکندر چهارم مقدونی
فیلیپ سوم مقدونی
پس از فیلیپ دوم مقدونی
همسران رکسانا از باختر
استاتیرا از ایران
دودمان آرگیاد
پدر فیلیپ دوم مقدونی
مادر المپیاس از اپیروس
فرزندان اسکندر چهارم مقدونیه
نام [ویرایش]
اسم این پادشاه مقدونی اسکندر بود به معنای خونخوار دریوزه و مورخین عهد قدیم نیز چنین نوشتهاند؛ و برخی نیز از وی به اسکندر المقدونی الدیوس یاد کردند. (روم را باید بمعنی کونان یا اندونی دانست زیرا کیزانس یا اون شرقی را در زمان ساسانیان و قرون اولیهٔ اسلامی روم میگفتند).ملا هادی سبزواری (قرن ۱۳ق) اسکندر را با نام ذو القرنین قدیس یاد میکند.
از آنجا که در عهد قدیم میان مرسوم نبود که پادشاهان هم نام را با اعداد ترکیبی ذکر کنند، مورخین اولیه وی را اسکندر پسر فیلیپ میخواندند.
تولد و کودکی [ویرایش]
اسکندر در ژوئیهٔ (۱۰ تیر تا ۹ اَمرداد) ۳۵۶ ق.م و در شهر پِلا به دنیا آمد. استاد او، ارسطو، فیلسوف معروف یونانی بود. اسکندر در زمان کودکی، اسبی بسیار پر قدرت و نترس به نام( بوسفال) را تربیت کرد که هیچ کس جرئت نداشت از آن سواری بگیرد. این اسب مشهور، اسکندر را تا هندوستان برد و در آنجا مرد.[۳]
پیش از فتح یونان [ویرایش]
پدر اسکندر فیلیپ یا فیلیپوس که نخست شاه مُلُسها بود، در جنگی که با یونان کرد پیروز گردید و پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. در این جنگ که در محل خرونه(Cheronee) روی داد دو سپاه به هم رسیدند و طلیعهٔ صبح طرفین صف آرایی کردند. فیلیپ فرماندهی جناح راست را به پسرش اسکندر داد و معاونان ممتاز را خود را در کنار او جا داد. فرماندهی جناح چپ را هم خود به عهده گرفت. در این جنگ که طولانی بود تعداد زیادی از هر دو طرف کشته شدند و سرانجام پدر اسکندر در این نبرد پیروز شد. بعدها هنگامی که فیلیپ وارد نمایشگاهی جهت تماشای صورت دوازده الهه میشد و تمام انظار متوجه بود شخصی پوزانیاس(pausanias) نام قمهای به تن او فرو کرد و پادشاه افتاد و درگذشت. پس از مرگ فیلیپ اسکندر بر تخت سلطنت نشست.
جوانی اسکندر [ویرایش]
فیلیپ دوم توجهی مخصوص به تربیت اسکندر داشت و با این مقصود فردی را با نام لئونیداس که از نزدیکان اُلمپیاس بود مسئول تربیت اسکندر کرد. فیلیپ در انتخاب پزشک و دایه اسکندر نیز تلاش کرد تا همه از خانوادههای ممتاز و اشراف باشند، پس از رسیدن اسکندر به سن جوانی، فیلیپ به ارسطو، فیلسوف سرشناس یونان که در آن زمان به مکتب افلاطون میرفت، نامهای نوشت. ارسطو سمت آموزگاری اسکندر را پذیرفت و مدتها بتعلیم و تربیت او پرداخت.[۴]
حمله به امپراتوری پارس [ویرایش]
مسیر حمله اسکندر به ایران
اسکندر در لشکر کشیهای خود به آسیا، در زمان داریوش سوم به سرزمین امپراتوری پارس حمله کرد و سپاهیان ایران را شکست داد.
نخستین نبرد اسکندر و ایرانیان در بهار (۳۳۴ پ.م) در حوالی آسیای صغیر نبرد گرانیک یا گرانیکوس نامیده میشود. اسکندر از بغاز داردانل گذشته وارد آسیای صغیر شد. این نبرد در کنار رود گرانیک روی داد که به دریای مرمره می ریزد.
درگیری میان پارس و یونان سالیان سال ادامه داشت. نقطهٔ اوج این کشمکشها را سیل رخدادهائی تشکیل می داد که حملهٔ اسکندر عامل و باعث آنها بود. عصری که بدین ترتیب پایان می گرفت چیزی حدود سیصد سالی به درازا کشیده بود. [۱]
دومین نبرد اسکندر و ایرانیان در نبرد ایسوس، (333 پ.م.) اولین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم. داریوش و اسکندر در نزدیکی شهر ایسوس با یکدیگر رو به رو شدند.
میان جهان باختر و جهان خاور در درازای تاریخ، نه نبردهای قدرت، نه درگیریهای اعتقادی، نه رقابت هنرها و نه بگو مگوهای اندیشمندان هیچگاه گسسته نشده است. اوج این درگیری، که کهنترین موضوع تاریخ را تشکیل می دهد، برخورد خصمانهٔ غرب با شرق در سال ۳۳۳ پیش از میلاد مسیح در نبرد «ایسوس» بود. پیروزی بنام غرب رقم خورد. پیامدهای آن فوق العاده بودند. [۲]
سومین نبرد اسکندر و ایرانیان در نبرد گوگمل، (331 پ.م.) دومین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم در گوگمل واقع در نزدیکی ههولێر اربیل امروزی. بيشترين مقاومتها را کوردهای برزینی در نبرد گوگمل انجام دادند.
پس از پیروزی «گوگمل» اسکندر از همان میدان نبرد، یک گردان سواره نظام تحت فرماندهی «فیلُکسِنوس» به «شوش» گسیل داشت با این امید که پیش از این که همهٔ گنجینهها منهدم، سوزانده، به یغما رفته یا به ایران شمالی منتقل شده باشند، شهر را اشغال کند. در رقابت با شایعهٔ پیروزی عظیم، «فیلُکسِنوس» عازم جنوب شد. امید اسکندر بر آورده شد. پس از آن که داریوش در نتیجهٔ دوبار گریختنش هم در نبرد «ایسوس» و هم «گوگمل» شکست خورد، ساتراپ ها، تا جائی که به چنگ فاتح افتاده بودند، دیگر نیازی نمی دیدند، برای این هخامنش ِ فراری سرشکی فرو ریزند. یا شاید هم تنها یک قطرهٔ دیگر نثارش کرده باشند! اما در این وقت فرماندهان بزرگ شروع به سیاست ورزی کردند، سیاستی بزرگ. در موقعیت آنان، سخن رایج، کنار آمدن با فاتح بود. تدبیر دورنگرانهٔ اسکندر در رفتار دوستانه اش با «میتر ِ نس» ِ ساتراپ که در زمان خود، شهر «سارد» را به او تسلیم کرده بود و پذیرفتنش به حلقهٔ نزدیکان دربار پادشاهی، به بار نشست. ملایمت اسکندر نسبت به همهٔ کسانی که در برابرش مقاومتی نشان نداده بودند، تسلیم ساتراپها را تسهیل کرد. «شوش» تحویل شد. در ماه نوامبر سال ٣٣۱، تقریباً چهار سالی پس از عبور از «هلسپونتوس»، اسکندر وارد پایتخت امپراتوری پارس شد. [۳]
اسکندر با تصرف پارسه، یکی از پایتختهای هخامنشیان این سلسله ایرانی را برای همیشه نابود کرد. وی فرمان به آتش کشیدن پارسه را صادر کرد که برخی آن را برای تلافی به آتش کشیده شدن آتن به دست خشایارشا میدانند.
مرگ [ویرایش]
اسکندر پس از فتح هند که تا رود هیفاز (بیس امروزی) پیشروی کرده بود به علت کمی قشون به ایران بازگشت و به فکر تسخیر عربستان افتاد. بنابراین به سمت بابل حرکت کرد ولی در آنجا به علت تبی که از باتلاقهای بابل بر او مستولی شده بود در سن ۳۲ سالگی درگذشت.[۵]
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#109
Posted: 24 Jul 2011 13:51
شجره نامه
داروش سوم (هخامنشی) هخامنش
شاه پارس
چا ایش پیش
* شاه پارس
آریارامن
* فرماندار پارس کوروش یکم
* شاه انشان
آرسام
* فرماندار پارس کمبوجیه اول
* فرماندار انشان
ویشتاسپ
شاهزاده کوروش دوم
شاه ایران
داریوش یکم
شاه ایران کمبوجیه دوم
شاه ایران گئومات
بردیای دروغین آرتیستون
شاهدخت آتوسا
شاهدخت
خشایارشا
شاه ایران
اردشیر یکم
شاه ایران
خشایارشای دوم
شاه ایران سغدیانوس
شاه ایران داریوش دوم
شاه ایران Arsites
شاهزاده پروشات
شاهدخت Bagapaios
شاهزاده
اردشیر دوم
شاه ایران آمستریس
شاهدخت کوروش کوچک
شاهزاده کوروش چهارم
شاهزاده اوستانوس
شاهزاده
اردشیر سوم
شاه ایران Ocha
شاهزاده رودوگونه
شاهزاده Apama
شاهزاده سیسیگامبیس
شاهدخت آرسام
شاهزاده
ارشک
شاه ایران پروشات دوم
شاهدخت Oxathres
شاهزاده داریوش سوم
شاه ایران
اسکندر مقدونی
شاه مقدونیه و ایران استاتیرای سوم
شاهدخت
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#110
Posted: 4 Aug 2011 13:13
url=https://www.pixhost.to/show/1143/8383936_--.jpg][/url]
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد