ارسالها: 767
#11
Posted: 28 Jul 2011 14:59
گاهشماری سلوکی [ویرایش]
تاریخ سلوکی سامانهٔ سالشماری بود که امپراتوری سلوکی و برخی سرزمینهای همجوارش از آن بهرهمیبردند. مبدا تاریخ سلوکی پاییز سال ۳۱۲ پیش از میلاد بود که در آن زمان سلوکوس یکم به بابل درآمد و از آن پس امپراتوریش پاگرفت. در آینده اشکانیان نیز یک چنین گاهشماری را از روی نمونهٔ سلوکیش قالببرداری کردند
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#12
Posted: 28 Jul 2011 15:01
فرمانروایان سلوکی [ویرایش]
سلوکوس یکم (۳۱۲-۲۸۰ یا ۳۱۱-۲۸۱ پیش از میلاد)
آنتیوخوس یکم (۲۸۰/۲۸۱-۲۶۱ پیش از میلاد)
آنتیوخوس دوم (۲۶۱-۲۴۶)
سلوکوس دوم ۲۴۶-۲۲۵/۲۲۶)
سلوکوس سوم (۲۲۵/۲۲۶-۲۲۳)
آنتیوخوس سوم (۲۲۳-۱۸۷)
سلوکوس چهارم (۱۸۷-۱۷۵)
آنتیوخوس چهارم (۱۷۵-۱۶۴)
آنتیوخوس پنجم (۱۶۴-۱۶۲)
دیمتریوس یکم (۱۶۱/۱۶۲-۱۵۰)
الکساندر بالاس (۱۵۰-۱۴۵/۱۴۶)
دیمتریوس دوم (۱۴۶/۱۴۵-۱۳۸ و همچنین ۱۲۹/۱۲۸-۱۲۶/۱۲۵)
آنتیوخوس ششم (۱۴۵/۱۴۴-۱۴۲)
تروفون (۱۴۲-۱۳۸/۱۳۷)
آنتیوخوس هفتم (۱۳۸/۱۳۷-۱۲۸/۱۲۹)
الکساندر دوم (۱۲۹/۱۲۸-۱۲۳/۱۲۲)
سلوکوس پنجم (۱۲۵/۱۲۶)
آنتیوخوس هشتم (۱۲۵-۹۶)
آنتیوخوس نهم (۱۱۴/۱۱۲-۹۶)
سلوکوس ششم (۹۶-۹۵)
فیلیپ یکم (۹۵/۹۲-۸۳)
آنتیوخوس دهم (۹۲ یا ۹۵-۹۲ یا ۸۳)
دیمتریوس سوم (۹۵-۸۸/۸۷)
آنتیوخوس یازدهم (۸۹-۸۴ یا ۹۵-۹۲)
آنتیوخوس دوازدهم (۸۷-۸۴ یا ۹۴-۸۳)
آنتیوخوس سیزدهم (۶۸/۶۹-۶۴)
فیلیپ دوم (۶۵-۶۳)
نمیدونم دوران هر كدوم رو توضیح بدم یا نه
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#13
Posted: 28 Jul 2011 15:04
دوره سلوكيان
در اين دوره سكه هاي طلا كمياب و از دور خارج شد و در ايران سكه طلا ضرب نميكردند. سلوكيها در معاملات خود از سكههاي نقره استفاده ميكردند.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#14
Posted: 28 Jul 2011 15:29
ارسال: #1دروغ بودن سلسله ی سلوکیان در ایران و خیالبافی آتش زدن تخت جمشید:
به نام یزدان پاک
در کتاب های تاریخی مطالب زیادی درباره حمله شخصیتی افسانه ای به نام اسکندر مقدونی نوشته شده است.همچنین بعد از هخامنشیان نوشته اند که سلوکیان در ایران پادشاهی کرده اند پژوهش های ما نشان می دهد وجود سلسله ای به نام سلوکیه در ایران و شخصیتی به نام الکساندر مقدونی کذب محض و دروغی بزرگ است. چرا که هیچ گونه دلیل تاریخی یا باستان شناسی بر این ادَعا موجود نیست.حقیقت این است در زمان داریوش سوم شخصی ایرانی به نام اشکنتارمغانی که به دین مهر بوده مخالفت هایی با داریوش سوم داشته در نتیجه در جنگی بر داریوش سوم پیروز می شود. داریوش سوم در لحظات مرگ سلطنت و کشور ایران را به اشکنتارمغانی می سپارد و خود چشم از جهان فرو می بندد.در حقیقت بعد از سلسله هخامنشیان سلسله اشکانیان توسط اشکنتارمغانی پایه گذاری می گردد و به خاطر شباهت واژه اشکنتار با الکساندر یونانیان افسانه ای دروغین به نام الکساندر ساخته اند. چنین دروغی در حقیقت از شخصی به نام کالیستنسن کذاب بوده که چنین دروغی را ساخته است. کالیستنسن در خود یونان به کذاب مشهر بوده. وی رمانی به نام الکساندر مقدونی نوشت که بعدها این رمان تبدیل شد به تاریخ!!! جالب اینجاست در یونان که برای هر چیز پرتره و مجسمه ای ساخته شده هیچ گونه مجسمه ای از الکساندر مقدونی ندارند.تصویری که در برخی کتابها به الکساندر مقدونی نسبت داده شده تصویر مهر اشکانیان می باشد حتَی هیچ سکه ای به نام الکساندر مقدونی یافت نشده است.
در زمان اشکانیان گروهی از سلوکیان در ایران فرمانروایی داشته اند و سکه هایی از آنان به جای مانده. چون طبق حکومت اشکانی هر قوم و طایفه ای در ایران می توانستند برای خود سکه هم ضرب کند. پس وجود سکه های سلوکی در ایران دلیل حکومت سلوکیان نیست. چرا که هم زمان با سکه های سلوکی ما سکه های اشکانی نیز در ایران داریم. تمام قصَه ی الکساندر مقدونی و حمله او به ایران و هند خیال پردازی رمان نویسی به نام کالیستنسن دروغین بوده است و دلیل دیگری بر این ادعا نداریم. حتَی از دیدگاه عقل و منطق نیز دروغ بودن این ادعا آشکار است. چرا که حمله الکساندر از اسکندریه به ایران آن هم در آن روزگار و با وجود موانعی هم چون کوه ها و از همه مهم تر سربازان گارد هخامنشی چگونه الکساندر مقدونی توانسته در عرض چندین ماه به ایران آمده و سپس به هند برود! مسافت راه را نیز اگر حساب کنیم چیزی حدود 10 سال لازم است که کسی بتواند از اسکندریه به ایران آمده و سپس به هند برود.چگونه الکساندر در عرض 3سال توانسته این همه راه را بپیماید و سپس به هند نیز برود و پس از مدتی نیز سلسله سلوکیه نایود گردد. هیچ کدام از این ادعاها با عقل و منطق نمی خواند و هیچ گونه منبع تاریخی نیز آن را ثابت نمی کند!
در حقیقت همه ی جویندگان جهانی نه تنها ما از الکساندر چه در ایران و چه در هند هیچ گونه گواه و دست مایه ای ندارند. نه یادمانی و نه ساختمانی چه کوچک و چه بزرگ هر چه را که نشانمان داده اند یا دروغ و ساختگی بوده و یا به گمانشان رسیده که درست است. چون پس از چندی نادرستی آن برای خودشان نیز روشن و آشکار شده است. در حقیقت هیچ گاه چنین کسی حتَی اکر بوده که نبوده با چنین ویژگی هایی که درباره اش می گویند،به ایران نیامده که توانسته باشد تخت جمشید را آتش بزند یا چنین و چنان بکند.همه اش دروغ و ساختگی و تنها یک مشت واژه ی خودستایانه و ابلهانه است که به روی دفتر آورده اند تا به ما بپذیراند که ایران و مردم اش آنی نیستند که می پندارند و درست وارون آن ما می خواهیم به مردم ایران یادآور شویم که شما آنی نیستید که آن ها می گویند.شما تاریخ درخشانی دارید که تا همین پنج شش سده پیش نیز بر جای بوده و امروز نیز باید کوشش کرد که هم چنان بر جای بماند. این ها با دروغ های خود می خواهند مزه ی تلخ شکست هایی را که تا کنون بارها در خاورزمین چشیده اند،در کام خود آن هم بر روی برگ های دفتر خویش شیرین کنند. چگونه می شود از یک چنین آدم ویژه ای در جایی که گفته می شود سرزمین تندیسه ها و هنرهاست، یک گواه کوچک، یک تندیسه، یک چهره روی پوست، سنگ، کاشی یا هر چیزی دیگر پیدا نشده باشد. اگرهم گفته اند که پیدا شده، مگر می شود در سرزمینی که برای هر چیزشان از مرد و زن و بت و سگ و گربه شان تندیسه های ریز و درشت ساخته اند، یک چهره یا اندام از الکساندر مقدونی را نکشیده یا نتراشیده باشند؟!!
امروزه برای همه روشن شده که ساختمان تخت جمشید از آغاز کار ساسانیان و تا پایان کار آن ها پا بر جا بوده است و از آن در روزهای جشن و آیین های دینی سود می بردند و روشن شده است که آنجا نه تنها کاخ شاهی نبوده،که جایی ویژه برای برگزاری آیین های پذیرفته شده ی زمان خود، در آن بار می یافتند و به کارهای خود می پرداختند.
(بر گرفته شده از کتاب تاریخ ایران نوشته دکتر فاروق صفی زاده
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#15
Posted: 28 Jul 2011 15:46
امپراطوری سلوکیان
اگر از سرزمین اصلی یونان و دریای اژه بگذریم و به ماندگاههای یونانی آسیا و مصر برسیم ، از زندگی تازه و رشد کننده ای که همواره می بینیم به شگفت می افتیم و می بینیم که هلنیسم رو به فساد و تباهی نمی رفت ، بلکه پراکنده می شد. پس از ختم جنگ پلوپونزی ، سیلی از سربازان و مهاجران یونانی به آسیا سرازیر شده بودند. فتوحات اسکندر، با عرضه داشتن امکانات جدید برای فعالیت هلنیها، بستر آن سیل را گشاده تر ساخت .
سلوکوس ، که «نیکاتور » ] = فاتح [ لقب داست ، بین سرداران اسکندر به شجاعت ، قدرت تصور و سخاوت مشهور بود. از صفحات مشخصه ی او این بود که وقتی فهمید پسرش دمتریوس از عشق همسر زیبای او، ستراتونیکه ، ناخوش گشته ، همسرش را به او بخشید. آنتیگونوس اول ، که تفویض بابل را به سلوکوس با خصومت تلقی می کرد، به جنگ او رفت تا خاور نزدیک را متصرف شود، ولی سلوکوس و بطلمیوس اول او را در غزه در سال ۲۱۲ شکست دادند. از آن لحظه که
آسیا مغلوب غرب نشد. تمدن آن قدیمی تر و عمیق تر از آن بود که روح خود را تسلیم کند. توده های مردم به زبانهای مادری خود حرف می زدند، راه و روش عادی خود را پیروی می کردند و خدایان اجدادی خود را می پرستیدند . خارج از سواحل مدیترانه از عمق تمدن یونانی کاسته می شد و مراکز یونانی ، چون سلوکیه در ساحل دجله ، تنها جزایر یونانی ای در اقیانوس شرق بودند. آن اختلاط و پیوند نژادی و فرهنگی که رؤیایش را اسکندر در سر می پروراند به وجود نیامد .
خاندان سلوکوس تاریخ امپراطوری سلوکیان را نقش زد، عصری جدید و نحوه ی فکری تازه به وجود آمد که در قلوب مردم آسیا تا زمان پیامبر اسلام دوام یافت . سلوکوس کشورها و فرهنگهایی چون عیلام ، سومر ، پارس ، بابل ، آشور ، سوریه ، فنیقیه و گاهی آسیای صغیر و فلسطین را به زیر سلطه ی خود در آورد. در سلوکیه و انطاکیه پایتختهایی ساخت غنی تر و پرجمعیت تر از هر پایتختی که یونان به خود دیده بود. برای سلوکیه محلی در نقطه ی اتصال رود دجله و فرات نزدیک بابل کهنسال و بغداد آینده انتخاب کرد؛ این محل چنان بود که تجارت بین النهرین و خلیج فارس و نقاط دورتر را جلب می کرد. جمعیت آن در نیم قرن به شش صد هزار نفر رسید که اکثر آنها آسیایی ولی زیر سلطه ی اقلیتی از یونانیها بودند . انطاکیه نیز بر رود اورونتس در محلی بنا شد، نه چندان دور از مصب آن رود که برای رفت و آمد کشتیهای اقیانوس پیما نامناسب باشد و ضمناً در فاصله ای باشد که از حملات دریایی مصون بوده و بر اراضی حاصل خیز حوزه ی آن رود مسلط باشد و نیز بتواند بازرگانی بین النهرین شمالی و سوریه را به خود جلب کند. در اینجا پادشاهان بعدی سلوکیه سکنا گزیدند. این شهر در زمان آنتیوخوس چهارم غنی ترین شهر آسیایی سلوکیان گردید و با معابد، بناها، تماشاخانه ها، ژیمنازیومها، ورزشگاهها، باغهای گل ، بولوارهای خوش منظره و پارکهای زیبایی مانند پارک دافنه با سرخسها، درختهای غار، چشمه سارها و فواره های زیبایش در سراسر یونان شهرت یافت .
سلوکوس اول ، پس از سی و پنج سال سلطنت توأم با نیکوکاری و جلب قلوب ، در ۲۸۱ کشته شد. بلافاصله پس از مرگش امپراطوری او رو به تجزیه گذاشت با تقسیمات جغرافیایی و نژادی از هم پاشید، گرفتار خونریزیهایی به خاطر تاج و تخت شد و از هر سو بربرها آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند. آنتیوخوس اول ، ملقب به سوتر ] = نجات دهنده [ ، شجاعانه علیه گلها جنگید، آنتیوخوس دوم ، ] = خدا [ ، دایم در حال مستی به سر می برد، انگار که می خواست دوباره خطر پادشاهی موروثی را نشان بدهد. همسرش ، لائودیکه ، چندان دسیسه و توطئه کرد که عاقبت خاندان سلطنتی را به فنا کشید. آنتیوخوس سوم ، ملقب به کبیر، مرد با ظرفیت و با فرهنگی بود. مجسمه ی نیم تنه ی او در موزه ی لوور مردی را نشان می دهد که شجاعتی مقدونی دارد و هوشی یونانی . او قسمت اعظم امپراطوری را که از زمان سلوکوس اول از دست رفته بود با جنگهای خستگی ناپذیری پس گرفت . کتابخانه ای در انطاکیه تأسیس کرد و نهضتی در ادبیات آغاز نمود که در اواخر قرن دوم در غزه به اوج ترقی خود رسید. قوانین خود مختاری محلی یونانی را حفظ کرد و به شهرها نوشت : «هر گاه دستوری برخلاف قوانین دادم ، اطاعت نکنید و آن را پای جهل من بگذارید.» لیکن عاقبت جاه طلبی ، بلند پروازی و عشق ورزی او را از پای در آورد. در سال ۲۱۷ به دست بطلمیوس چهارم در رافیا شکست خورد و فینیقیه و سوریه و فلسطین را از دست داد. سپس به تقلید از لشکرکشیهای اسکندر، به باکتریا و هند تاخت تا بدین وسیله شکست قبلی را جبران کند. هانیبال برای جنگ با روم او را به کمک خواست و لشکرش را به ائوبویا کشاند. در آنجا، در پنجاه سالگی عاشق دختر خدمتکار زیبایی از خالکیس شد، او را با تشریفات کامل خواستگاری کرد، عروسی باشکوهی ترتیب داد، جنگ را فراموش کرد و زمستان را در کامرانی گذارند. رومیها در ترموپیل او را شکست دادند، به آسیای صغیر راندند و دوباره در ماگنسیا شکستی دیگرش دادند. بی قرار، به لشکرکشی دیگری در مشرق پرداخت و در راه ، پس از سی و شش سال سلطنت ، در گذشت .
فرزندش سلوکوس چهارم مردی صلح دوست بود. امپراطوری را با اقتصاد و درایت اداره کرد، و در ۱۷۵ کشته شد. در آن زمان برادر کوچکش با عنوان آرخون در آتن ، که برای تحصیل فلسفه به آنجا رفته بود، خدمت می کرد. پس از شنیدن خبر مرگ برادر، لشکری گردآورد، به انطاکیه رفت ، قاتل را کشت و تاج و تخت را پس گرفت . آنتیوخوس چهارم جالب ترین و شگفت انگیزترین فرد این خاندان و معجون کمیابی از تیزهوشی و جنون و جذابیت بود. با وجود هزاران بی عدالتی و دیوانگی ، کشور خود را با قدرت اداره کرد. به نمایندگان خود اختیار می داد که از قدرت خود سوءِ استفاده کنند و معشوقه ی خود را بر سه شهر استیلا داد. بدون مبنا، خشن یا سخاوتمند بود، از روی هوس می بخشید یا سیاست می کرد، با دادن هدیه های گرانبها مردم ساده را متعجب می ساخت و برای کودکان وسط جمعیت پول می پاشید؛ به شراب ، زن و هنر عشق می ورزید؛ به افراط می نوشید و تخت خود را در ضیافتهای سلطنتی رها می کرد که برهنه با مطربان بر قصد یا با خوانندگان هم آواز شود. بوهمی عشرت طلبی بود که رؤیاهایش به حقیقت پیوسته بود. از خشکی و محدودیتهای آداب درباری بیزار بود، شخصیتهای برجسته ی درباری را ریشخند می کرد، لباس مبدل می پوشید که از لذت گمنامی بهره می برد و دوست می داشت که با مردم بیامیزد و سخنان آنان را درباره ی شاه بشنود. از رفت و آمد به دکان صاحبان حرف و صحبت با آنان و بحث درباره ی هنر آنها و تماشای کار حکاکان و زرگران لذت می برد. نسبت به حرف و ادب و فلسفه ی یونان علاقه ی وافر احساس می کرد. انطاکیه را یک قرن مرکز هنر دنیای یونان نمود . به هنرمندان دستمزدهای زیاد می داد که در سایر شهرهای یونان معبد و مجسمه بسازند. معبد آپولون را در دلوس تزیین دوباره کرد، برای تگنا تماشاخانه ای ساخت ، و مخارج اتمام ساختمان ورزشگاه اولمپ را در آتن پرداخت . چون چهارده سال در روم زیسته و از آن تأثیر فراوان پذیرفته بود، میلی باطنی نسبت به سازمان جمهوری آن شهر داشت و انگار که از امپراطوری آوگوستوس خبر دهد، سیاست و طبع شوخش بر آن قرار گرفت که اختیارات سلطنتی خود را به لباس آزادی جمهوری در آورد. یکی از نتایج مهم علاقه ی او به رسم و راه زندگی رومی ، آوردن بازیهای گلادیاتوری به ورزشگاه پایتختش انطاکیه بود. مردم از این ورزشهای وحشیانه منزجر بودند، لیکن آنتیوخوس مردم را با نمایشهای مجلل و جالب جلب می کرد و چون مردم به آن قصابی و خونریزی عادت کردند، انحطاط ایشان را برای خود فتحی می شمرد. این از خصوصیاتی بود که در ابتدا از پیروان مشتاق رواقیون بود، اما در آخر به اپیکور گروید. از صفات خود چنان راضی بود که سکه ی کشور را به نام خود بدین ترتیب می زد: «آنتیوخوس ، مظهر خدا»، از بلند پروازی ، در سال ۱۶۹ قصد تسخیر مصر کرد. کم مانده بود موفق شود که روم ، که خود قصد فتح مصر را داشت ، به او فرمان داد که از خاک آفریقا بیرون رود . آنتیوخوس مهلت خواست تا فکر کند، لکن سفیر روم ، پوپیلوس ، دایره ای روی شن به دور آنتیوخوس کشید و گفت قبل از عبور خط ، تصمیم خود را بگیر. آنتیوخوس خشمناک تسلیم شد، معبد اورشلیم را برای جبران خسارت غارت کرد، مانند پدرش در جستجوی شهرت و مال متوجه نبرد با قبایل شرقی شد، و در راه خود در ایران از صرع ، دیوانگی یا ناخوشی دیگری در گذشت .
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#16
Posted: 28 Jul 2011 15:47
تمدن سلوکیان
۲۱-۵- وظیفه ی مهم امپراطوری سلوکیه در تاریخ این بود که به خاور نزدیک نظم و امنیتی اقتصادی بدهد که ایران قبل از اسکندر می داد، و روم بعد از قیصر در آینده قرار بود بدهد. علی رغم جنگها، انقلابها، غارتها و فسادی که طبیعی امور بشری است ، این وظیفه به خوبی انجام شد . پیروزی مقدونی هزاران سدی را که حکومتها و زبانهای گوناگون به وجود آورده بودند در هم شکست و غرب و شرق را به تبادلات اقتصادی بیشتر دعوت کرد . نتیجه ی این موفقیت ، رستاخیز درخشان آسیای یونان بود. در حالی که تضادها، اختلافات ، فقر زمین و تغییر راههای بازرگانی سرزمین اصلی یونان را به تباهی می کشاند، وحدت نسبی و آرامشی که سلوکیها به وجود آوردند موجب ترقی کشاورزی و بازرگانی و صنعت شد. شهرهای یونانی آسیا دیگر آزاد نبودند که انقلاب کنند یا در نوع حکومت خود دست به تجربه بزنند. هماهنگی را شاهان به مردم تحمیل می کردند و در واقع مردم آن را مانند خدایی پرستش می نمودند . شهرهای قدیمی مانند میلتوس ، افسوس وازمیر (سمورنا) مجدداً رونق اولیه ی خود را باز یافتند .
درههای دجله ، فرات ، اردن ، اورونتس ، مایاندروس ، هالوس و اوکسوس (یا آمودریا) در آن زمان حاصلخیزتر از آن بود که امروزه بتوان تصور کرد؛ زیرا این سرزمینها در نظر ما امروز، پس از دوهزار سال فرسایش ، خشکی ، و غفلت در کشت و کار، جز صحراها و کوهستانهای خشک چیزی نیست . زمین را کانالهایی مشروب می کرد که دولت موظف به ایجاد و نگاهداری از آنها بود . زمین متعلق به شاه ، اشراف ، شهرها، معابد یا مردم بود و در همه حال کار آن به دست سرفهایی بود که از راه توارث یا فروش با زمین متتقل می شدند . ثروتهای زیرزمینی متعلق به دولت بود، ولی دولت در استفاده از آنها اقدامی نمی کرد. حرفه ها تخصصی شده و حتی هر شهری در ساختن مصنوع به خصوصی بهتر از سایرین شده بود. میلتوس مرکز پرمشغله ی نساجی بود، انطاکیه مواد خام وارد می کرد و آنها را به کالاهای ساخته شده تبدیل می نمود. بعضی از کارخانه ها که غلامان در آنها کار می کردند، در بس فرآوی پاره ای از مصنوعات اهمیت نسبی یافته بودند. لیکن مصرف داخلی کمتر از تولید بود و مردم چنان فقیر بودند که بازار داخلی اجازه نمی داد کارخانه های بزرگ با تولید فراوان به وجود بیاید .
بازرگانی حیات اقتصادی یونان را تشکیل می داد؛ ثروتهای زیاد در شهرهای بزرگ به وجود می آورد و جمعیت روز افزون شهرها را به کار اشتغال می داد. نقل و انتقال پول ، دیگر اکنون کاملاً جای معامله ی جنسی را که تا چهارصد سال پس از ضرب اولین سکه توسط کرزوس ادامه داشت ، گرفته بود. مصر، رودس ، سلوکیه ، پس گامون و دولتهای دیگر پولهایی انتشار می دادند که به قدر کافی باثبات و شبیه هم بودند که تجارت بین المللی را تسهیل نمایند . بانکدارها به دولت و مردم اعتبار می دادند. کشتیها بزرگ تر شده ، از چهار تا شش گروه دریایی سرعت داشتند و با گذشتن از دریاهای باز، راهها را کوتاه تر می کردند. سلوکیان بزرگراههایی را که یادگار ایرانیها در شرق بود مرمت کرده توسعه دادند. راههای کاروانرو از آسیای صغیر به سلوکیه و از آنجا به دمشق ، بیروت (بروتوس ) و انطاکیه کشیده شد. مراکز جمعیت ، که از تجارت ثروتمند شده بودند، انطاکیه را ثروتمند و انطاکیه هم به نوبت خود ایشان را ثروتمند می ساخت . شهرهای دیگر نیز از قبیل بابل ، صور، طرسوس ، کسانتوس ، رودس ، هالیکارناسوس ، میلتوس ، افسوس ، سمورنا، پرگامون ، بیزانس ، کوزیکوس ، آپامیا، هراکلیا، آمیسوس : سینوپه ، پانتیکاپایون ، اولبیا، لوسیماخیا، تسالونیکا ( سالونیکا)، خالکیس ، دلوس ، کورنت ، آمبراسیا، اپیدامنوس (دوراتتسو)، تاراس ، نئاپولیس (ناپل )، رم ، ماسالیا، امپوریون ، پانورموس (پالرمو)، سیراکوز، اوتیکا، کارتاژ، کورنه و اسکندریه مرکز جمعیتهای بزرگ شدند. یک پیوند بازرگانی وسیع اسپانیای تحت تسلط روم و کارتاژ، کارتاژ تحت تسلط هامیلکار، سراکوز تحت تسلط هیرون دوم ، روم تحت تسلط سکیپیوها، مقدونیه ی تحت تسلط آنتیگونوسها، یونان تحت تسلط اتحادیه ها، مصر تحت تسلط بطالسه ، خاور نزدیک تحت تسلط سلوکیان ، هند تحت تسلط سلسله ی ماوریا، و چین تحت تلسط سلسله ی هان را به یکدیگر می پیوست . راههای چین از ترکستان ، باکتریا (بلخ )، و ایران ، یا از دریاهای آرال (خوارزم ) و سیاه می گذشت . راههایی که از هند می آمد از افغانستان و ایران به سلوکیه ، یا از عربستان و پترا به اورشلیم و دمشق ، یا از اقیانوس هند به آدانا (عدن )، و سپس از دریای سرخ به سوئز و بالاخره به اسکندریه می رفت . به خاطر تسلط بر این دو راه اخیر بود که سلوکیها و بطالسه آن قدر جنگیدند (جنگهای سوریه ) که به علت ضعف به دست رومیها از پای در آمدند .
حکومت سلطنتی سلوکیها، که از مشرق زمین سرچشمه می گرفت ، استبداد مطلق بود و هیچ مجلس یا شورایی اختیارات آن را محدود نمی ساخت . دربار بر مبنای دربارهای شرقی ساخته شده بود. حاجبان و خواجه سرایانی که لباسهای یراقدار متحدالشکل داشتند، مجمرهایی که برای خوشبو کردن بود و موسیقی به سبک شرق معمول شده بود، ولی فقط لباسهای زیر و زبان یونانی بر جای مانده بود، نجبا، مانند اشراف مقدونی ، یا اروپای قرون وسطی ، سرکردگان نیمه مستقل نبودند، بلکه مدیران یا نظامیانی بودند که شاه منصوب کرده بود . این ساخت حکومت سلطنتی از هخامنشیها به سلوکیان و ساسانیها و از آنها به روم زمان دیوکلسی و بیزانس زمان قسطنطین رسید. سلوکیها که می دانستند قدرت آنها در یک کشور خارجی بستگی به وفاداری جمعیتهای یونانی دارد، سعی
در مدت حکومت او، یهوه با زئوس یکی شد، کشتیهای معابد برای تهیه ی پول به فروش رفت ، و حتی در پاره ای از اجتماعات کلیمی برای خدایان یونانی قربانی کردند؛ ورزشگاهی در اروشلیم باز شد و جوانان یهودی ، و حتی خاخامها، برهنه در بازیهای ورزشی شرکت می کردند! بعضی جوانان یهودی ، در شور و شوق هلنیسم ، تن به اعمال جراحی می دادند تا کمبودهای جسمانی خود را که ممکن بود نژادشان را فاش بنماید جبران کنند. (مقصود این است که چون یهودیان ختنه می کردند، نژادشان معلوم می شد؛ بنابراین ، کاری می کردند که رفع این نقیصه شود .)
می کردند تا شهرهای قدیمی یونانی را تجدید بنا کنند و شهرهای جدید بسازند. سلوکوس اول نه شهر به نام سلوکیه ، شش انطاکیه ، پنج لائودیکه ، سه آپامیا، و یک تسراتونیکه ساخت ؛ و جانشینان او تا آنجا که می توانستند از او تقلید کردند. مانند آمریکای قرن نوزدهم ، شهرها رشد می کرد و هر روز به تعدادشان افزوده می شد .
به واسطه ی همین شهرها بود که هلنیسم در آسیای باختری با سرعتی زیاد، اما نه طور عمقی ، پیشروی کرد. این فرآیند، البته ، جریانی قدیم بود که با مهاجرت بزرگ یونانیها آغاز شده بود. پراکنده شدن هلنیسم در واقع نوعی تجدید حیات یونیا بود - نوعی رجعت تمدن یونانی به مبدأ اولیه ی آسیای خود. حتی قبل از اسکندر، یونانیها مقامهای بزرگی در دربار شاهان ایران داشتند و بازگانان یونانی بر جاده های تجاری خاور نزدیک مسلط بودند. اکنون امکانات سیاسی ، بازرگانی ، و هنری سیلی را از یونان قدیمی ، ماگناگراسیا، و سیسیل به این خطه روانه می کرد. مجسمه سازان و حکاکان یونانی از پادشاهان فینیقیه ، لوکیا، کاریا، کیلیکیا و باکتریا مجسمه می ساختند و برای آنها سکه می زدند . رقاصان یونانی بندرهای آسیا را زیرپا گرفته بودند. خلاف کاری جنسی به شکل یونانی آن مرسوم شد، ورزشگاهها و ژیمنازیومهای یونانی در شهرهای شرقی سر بر آوردند و ورزش و استحمام به سبک یونانی طرفداران زیادی پیدا کرد. آب مشروب شهرها و فاضلابهای آنها به سبک جدید در آمد و خیابانها سنگ فرش و تمیز شدند . مدارس ، کتابخانه ها و تماشا خانه ها خواندن و ادبیات را رونق دادند و شاگردان دانشکده ها شیطنتهای قدیمی خود را در خیابانها آغاز کردند. به کسی با فرهنگ می گفتند که زبان یونانی را بداند و از نمایشنامه های مناندروس و اوریپید لذت ببرد. این تسلط تمدن یونانی برخاور نزدیک یکی از نمونه های عجیب تاریخ باستان است ؛ هیچ تغییری به این سرعت و وسعت در آسیا دیده نشده بود. از جزییات و نتایج آن ما اطلاعات بسیار کمی داریم . اخباری که از ادبیات ، فلسفه و علوم سلوکیها در دست ماست بسیار ناچیز است . اگر ما امروز فقط اشخاص سرشناسی چون زنون رواقی و سلوکوس منجم و در عصر رومیها، ملئا گروس شاعر و پوسیدیپوس دانشمند را می شنایم ، دلیل آن نیست که عده ی زیادی وجود نداشته اند. فرهنگ سلوکیها پر رونق ، متنوع ، صیقل یافته ، پر از ذوق و در هنر مانند عصر ماقبلش بسیار بارور بوده است ، هرگز قبل از آن ، تا آنجا که دانش ما به یاد دارد، تمدنی در میان محیطهای گوناگون این چنین وسعت نیافته و دارای وحدتی پیچیده نبوده است . قریب به یک قرن ، غرب آسیا متعلق به اروپا بود. راه برای تسلط روم و بالاخره استیلای مسیحیت ، که ترکیب و هم نهادی از مجموعه ی جریانها بود، باز می شد .
مع هذا آسیا مغلوب غرب نشد . تمدن آن قدیمی تر و عمیق تر از آن بود که روح خود را تسلیم کند. توده های مردم به زبانهای مادری خود حرف می زدند، راه و روش عادی خود را پیروی می کردند و خدایان اجدادی خود را می پرستیدند. خارج از سواحل مدیترانه از عمق تمدن یونانی کاسته می شد و مراکز یونانی ، چون سلوکیه در ساحل دجله ، تنها جزایر یونانی ای در اقیانوس شرق بودند. آن اختلاط و پیوند نژادی و فرهنگی که رؤیایش را اسکندر در سر می پروراند به وجود نیامد. یونانیان و تمدن یونانی در بالا قرار داشتند و در زیر آنها اختلاطی از مردم و فرهنگهای آسیایی دیده می شد. خواص فرهنگ یونانی در روح شرقی نفوذ نکرد؛ تازه طلبی ، اشتیاق به مادیت ، تمایل به کمال ، قوت افاده ی به معنا و استقلال فردی یونانی تغییری در خواص شرقیها ایجاد ننمود. برعکس ، با گذشت زمان ، نحوه ی اندیشه و احساس شرقی از زیر به قشر یونانیان حاکم نفوذ کرد و به توسط آنها به مغرب رفت تا دنیای «کفار» را تغییر شکل دهد. در بابل ، تاجر شکیبای سامی و بانکدار یهودی بریونانی سبک مزاج تفوق یافتند، خط میخی را حفط کردند و زبان یونانی را در دنیای تجارت در درجه ی دوم اهمیت قرار دادند. علم احکام نجوم و کیمیاگری جای هیئت و فیزیک یونانی را گرفت . سلطنت استبدادی شرقی نشان داد که از دموکراسی یونانی نیرومندتر است و بالاخره شکل خود را به دنیای مغرب زمین نیز تحمیل کرد. شاهان یونانی و امپراطوران رومی به نسق سلاطین شرقی تبدیل به خدایان روی زمین شدند و فرضیه ی حقوق آسمانی شاهان از طریق روم و قسطنطینه به اروپای جدید منتقل شد. از طریق زنون ، تسلیم و جبر شرقی وارد فلسفه ی یونان شد و از هزاران راه مختلف ، رازوری و قدوسیت خود را در خلئی که انحطاط اعتقادات قدیمی یونانیان به وجود آورده بود وارد کرد . یونانیان به آسانی خدایان شرق را، که اساساً شبیه خدایان خودشان بودند، پذیرفتند؛ منتها چون یونانی در حقیقت ایمان درستی نداشت ، در حالی که اعتقاد آسیایی محکم بود، خدای شرقی ماند و خدای یونانی فراموش شد. آرتمیس اِفسوسی با دوازده پستان دوباره رب النوع مادری شرقیها شد. آیین بابلیها، فنیقیها و سوریها روح بسیاری از مهاجمان یونانی را تسخیر کرد. یونان به شرق فلسفه داد و شرق به یونان مذهب ؛ مذهب در این میان فاتح شد، زیرا فلسفه تجملی بود برای عده ای معدود، در حالی که مذهب تسلای خاطر عده ای فراوان بود. در جریان موزون تاریخی تغییر و تبدیل کفر و ایمان ، رازوری و طبیعت گرایی و مذهب و علم ، مذهب به قدرت بازگشت ، زیرا به درماندگی و تنهایی نهانی بشر پی برد و به او الهام و شعر بخشید و دنیای سرخورده ، استثمار شده و خسته از جنگ ، با خوشحالی آن را پذیرفت تا امید از دست رفته را بازیابد. نامنتظرترین و عیمق ترین اثر فتح اسکندر، شرقی گرایی روح اروپا بود .
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#17
Posted: 28 Jul 2011 15:47
پرگامون
مستحیل شدن تدریجی یونانیها در آسیا قدرت سلوکیها را ضعیف ساخت و پادشاهیهای مستقلی در مرزهای دنیای هلنی به وجود آورد. تا حدود سال ۲۸۰، ارمنستان ، کاپادوکیا ، پونتوس و بیتینیا موفق شدند حکومتهای سلطنتی برای خود بیاورند و دیری نگذشت که شهرهای یونانی دریای سیاه تابع حکومتهای آسیایی گردیدند. بخارا و سغد نیز در سال ۲۵۰ استقلال یافتند. در سال ۲۴۷ ارشک اول ، خان یکی از ایلات ایرانی به نام پرنی ، حاکم سلوکی ایران را کشت و حکومت اشکانیان را تأسیس کرد که تا قرنها بلای جان رومیها شد. در سال ۲۸۲٫ فیلاتایروس ، که از طرف لوسیماخوس نه هزار تا لنت و قلعه ی مسلح پرگامون در آسیای صغیر را در اختیار داشت ، پول را ضبط و اعلام استقلال کرد. برادرزاده اش ائومنس اول شهرهای پیتانه و آتازنئوس را تصرف کرده ، پرگامون را تبدیل به کشوری سلطنتی نمود. آتالوس اول حقشناسی یونان آسیایی را با بیرون راندن گلها که به داخل دیوارهای شهر او نفوذ یافته بودند جلب کرد؛ پسر بزرگش ، ائومنس دوم ، حکومت با لیاقت او را ادامه داد، ولی ناگهان از روم علیه آنتیوخوس سوم کمک خواست و یونان را در شگفتی انداخت . چون آنتیوخوس را در ماگنسیا شکست دادند، رومیان تقریباً تمام آسیای صغیر را به ائومنس واگذار نمودند. برادر و وارثش ، آتالوس دوم ، به علت عدم اعتماد به پسرانش در اینکه بتوانند پرگامون را آزاد نگاه دارند، در هنگام مرگ پادشاهی خود را به روم بخشید .
دولت کوچک پرگامون تا می توانست کوشید تولد و رشد خائنانه ی خود را جبران کرده ، از لحاظ مرکزیت هنر و دانش با اسکندریه رقابت کند. ثروتی را که از معادن ، تاکستانها، مزارع گندم ، محصولات پشم و پوست ، عطر، ساختن آجر و کاشی و زبردستی در تجارت جزایر شمالی دریای اژه به دست می آورد نه تنها صرف نگاهداری ارتش و نیروی دریایی نیرومندی می نمود، بلکه در راه تشویق هنر و ادبیات صرف می کرد. شاهان پرگامون عقیده داشتند که دولت و مؤسسات انتفاعی خصوصی می توانند به نحو مفیدی رقابت کرده متفقاً جلوی بی کفایتی و حرص و آز را بگیرند. شاه اراضی وسیعی را به دست غلامان کشت می کرد و کارخانه ها و معادن بسیاری را، البته نه به طور انحصاری ، اداره می نمود. در این سیستم منحصر به فرد، ثروت زیاد شد و چندین برابر گردید. پرگامون پایتخت آراسته ای شد که به خاطر معبد زئوس ، کاخهای مجلل ، کتابخانه و تئاتر، ورزشگاهها و حمامها و حتی مستراحهای عمومیش که شهرداری به آن می بالید مشهور بود. کتابخانه ی شهر از حیث تعداد کتاب و شهرت دانشمنداش بعد از اسکندریه در درجه ی اول بود و برای تفریح و لذت مردم مجموعه ی بزرگی از نقاشیهای آن روز در موزه ی نقاشی شهر گرد آمده بود. برای حدود نیم قرن پرگامون زیباترین گل تمدنی هلنی بود .
در این حال ، خاندان سلوکیه رو به اضمحلال داشت . پیدایش سلطنتهای مستقل تقریباً قدرت آن را به بین النهرین و سوریه محدود ساخته بود. اشکانیان ، پرگامون ، مصر، روم با صبر و حوصله از هر مدعی حمایت کرده ، با برانگیختن آتش جنگهای داخلی ، موجبات تضعیف آن را فراهم می ساختند. در ۱۵۳، درست وقتی که دمتریوس اول درصدد احیای قدرت سلوکیان بود، روم سربازان مزدوری از هر گوشه گردآورد تا ادعای پوچ یک ماجراجوی سومری را نسبت به تخت و تاج به کرسی بنشاند . پرگامون و مصر نیز در این حمله شرکت کردند، دمتریوس قهرمانانه جنگید و کشته شد و قدرت سلوکیها به دست الکساندر بالاس بی کفایت افتاد که آلت دست معشوقه ها و روم بود .
هلنیسم و یهودیها
تاریخ یهود در عصر هلنیستی بر محور دو مبارزه می چرخید: یکی مبارزه ی برون مرزی آسیای سلوکیها و مصر بطالسه بر سر فلسطین و دیگری مبارزه ی درونی راه و رسم زندگی هلنیستی و عبرانی . مبارزه ی نخستین از لحاظ تاریخی مرده است و می شود فعلاً از آن صرف نظر کرد؛ اما مثیو آرنلد معتقد است که مبارزه ی دومی معرف یکی از ماندگارترین برخوردها و شکافها بین احساس و تفکر بشر است . در تقسیم اولیه ی میراث اسکندر، مملکت یهودا (در فلسطین ، جنوب سامره ) به بطلمیوس رسید. سلوکیها این تقسیم را هرگز نپذیرفتند، زیرا خود را از مدیترانه دور می دیدند و از طرفی به ثروتی که ممکن بود از دمشق و اروشلیم به دست آید طمع داشتند. در نتیجه ی جنگهایی که پیش آمد، بطلیموس اول فاتح شد و یهودا بیش از یک قرن تحت تسلط بطالسه باقی ماند (۳۱۲-۱۹۸ ق م )، و هر چند که سالیانه ۸ هزار تالنت عوارض می داد، روبه رو نق و ترقی نهاد. در این مدت ، یهودا از خودمختاری وسیعی برخوردار بود و توسط مقام موروثی کشیش اعظم اورشلیم و مجمع بزرگ اداره می شد. این گروسیا ، یا شورای بزرگان قوم ، که عزرا و نحمیا (عزرا از کاهنان یهود و متولد بابل بود؛ نحمیا ساقی اردشیر اول هخامنشی اردشیر درازدست بود، و به حکومت یهودا رسید. نام دو کتاب هم در «کتاب مقدس » به نام عزرا و نحمیاست .) دو قرن قبل تشکیل داده بودند، اکنون هم سنا و هم محکمه ی عالی شده بود. اعضای هفتاد نفری یا بیشتر آن از سران خانواده های بزرگ و با سوادترین دانشمندان سرزمین انتخاب می شدند. قوانین آن را طرح بنیاد یهودیت را از عصر یونان باستان تا امروز ریخت .
اساس یهودیت مذهب بود: روح اطاعت و حفظ اصول مذهبی در هر مرحله و لحظه ی زندگی یهودیان وجود داشت . اخلاقیات و رفتار مردم را شورای بزرگان در کمال جدیت و با دقت مقرر می داشت . بازی و ورزش بسیار معدود و محدود بود. ازوداج با خارج از دین ، تجرد و سقط جنین ممنوع بود. این بود که یهودیان فرزندان بسیار آوردند، همه را به عرصه رساندند و علی رغم جنگ و قحطی تعدادشان روز به روز افزایش می یافت ، تا آنجا که در زمان قیصر هفت میلیون کلیمی در امپراطوری روم زندگی می کردند. قسمت اعظم آنها، قبل از دوره ی مکابیان ، کشاورز بودند. یهودیها هنوز کاسب و تاجر نشده بودند. حتی در قرن اول میلادی یوسفوس (فلاویوس یوسفوس ، کاهن ، سپاهی ، رجل سیاسی و مورخ یهودی . از جلمه آثارش می توان «تاریخ جنگهای یهود» (۷ مجلد) را ذکر کرد .) می نویسد: «ما مردمی بازرگان نیستیم .» بزرگ ترین تاجران آن زمان فنیقیها، عربها و یونانیها بودند. بردگی در یهودا نیز چون سایر نقاط بود، منتها مبارزه ی طبقاتی نسبتاً شدت کمتری داشت . هنر رواجی نداشت ، فقط موسیقی رونق یافت . نی ، طبل ، سنج ، بوق ، چنگ و بربط آواز یک نفره ، آواز دسته جمعی و آوازهای مذهبی را همراهی می کردند. مذهب یهود تشریفات مذهبی یونان را تحقیر می کرد؛ با تصاویر خدایان ، وخش و تفأل به وسیله ی امعای پرندگان کاری نداشت ؛ چون مذهب یونان خواص انسانی به خدای خود نمی داد، خرافات کمتر داشت و شادی و تجمل مذهب یونانی را فاقد بود. در مقابل آیینهای شرک یونانی ، کشیشهای یهودی در آوازهای مذهبی خود برگردانی می خواندند که هنوزهم در کنیسه ها به گوش می رسد: «بشنو، ای بنی اسرائیل ، خدای ما یهوه است ، و او یکی است .»
به این مذهب ساده و خالص ، یونانیان مهاجم تمام انحرافات و وسوسه های تمدن مجلل و لذت طلبی خود را اضافه کردند. اطراف یهودیه را حلقه ای از شهرها و آبادیهای یونانی مانند سامره ، نئاپولیس ، غزه ، اشقلون ، آزوتوس (اشدود)، یوپا (یافا)، آپولونیا ، دوریس ، سوکامینا ، پولیس (حیفا) و عکا (اکر) فرا گرفته بود. در آن طرف اردن ، شهرهای دمشق ، جذره (گادارا ) ، گراسا، دیوم ، فیلادلفیا، پلا، رافیا، هیپون ، سکوتوپولیس و کانتا وجود داشتند که هر یک دارای ادارات ، تأسیسات ، معابد خدایان ، مدرسه و دانشگاه ، ورزشگاه و بازیهای لخت یونانی بودند. از این شهرها و همچنین از اسکندریه ، انطاکیه ، دلوس و رودس ، مردم یونانی و یهودی به اروشلیم می آمدند و با خود آن مشرب مسری هلنیسم را می آوردند که دل دادن به علم و فلسفه ، هنر و ادبیات ، زیبایی و لذت طلبی ، آواز و موسیقی ، با ده گساری و عیش و نوش ، ورزش و روسپیها و جوانان خوب روی جز و آن بود و تعمقی سرخوشانه به همراه داشت که نسبت به تمام اخلاقیات تردید می کرد و متضمن نوعی شکاکیت غیر روستایی بود که تمام اعتقادات مابعدطبیعی را زیر و زبر می کرد. چطور جوانان یهودی می توانستند در مقابل این وسوسه ها، دعوت به لذایذ، و این آزادی از محدودیتهای جانفزا مقاومت کنند؟ جوانان زیرک یهودی شروع کردند که ربنها را به عنوان مال اندوز مسخره کنند، و پیروان آنها را احمقانی بدانند که بدون چشیدن طعم خوشی و تجمل و لذایذ زندگی پیر می شوند. یهودیان ثروتمند نیز تحت نفوذ قرار می گرفتند، زیرا استطاعت مالی آن را داشتند که تسلیم وسوسه ها شوند. یهودیانی که در یونان منصبی رسمی داشتند سیاست را در این می دیدند که به زبان یونانی تکلم کرده ، به راه و رسم یونانی زندگی کنند و حتی از خدایان آنها تحلیل نمایند .
در مقابل این هجوم نیرومند به فرهنگ و احساسات یهود، سه نیروی مدافع وجود داشت : یکی تعقیب و آزار آنتیوخوس چهارم ، دیگری حمایت روم و سومی قدرت و حیثیت «قانونی » که یهودیان آن را خدایی و آسمانی می دانستند. همچنان که بدن در مقابل مرض شبکه ای دفاعی تشکیل می دهد، آنهایی که در میان یهودیان تعصب مذهبی بیشتری داشتند متشکل شده ، خود را حسیدیم (مؤمنین ) می خواندند. این گروه ، با این پیمان که از نوشیدن شراب تا مدت معینی پرهیز کنند به وجود آمد (حدود ۳۰۰ ق م )؛ اما بعد، بنا بر مقتضیات روانی ناشی از جنگ ، در پیرایشگری راه افراط پیمودند و از کلیه ی لذات بدنی و جسمانی ، که آنها را با تسلیم شدن به شیطان و یونانیها برابر می دانستند، پرهیز می کردند. یونانیها با اعجاب به آنها می نگریستند و آنها را با مرتاضان هند، که هنگام لشکرکشی اسکندر در هندوستان دیده بودند، برابر می دانستند. حتی یهودیان معمولی ، حسیدیم را تقبیح می کردند و راه معتدل تری از آن می جستند. اگر به خاطر کوششی که آنتیوخوس چهارم ملقب به اپیفانس ] = مشهور [ کرد تا تمدن یونانی را به زور شمشیر به یهودیت تحمیل کند نبود، شاید مصالحه ای بین دو روش زندگی انجام گرفته بود .
در سال ۱۹۸، آنتیوخوس سوم ، بطلمیوس پنجم را شکست داد و یهودا را جزو امپراطوری سلوکیه کرد . یهودیان ، که از یوغ مصری به ستوه آمده بودند، از آنتیوخوس پشتیبانی کرده ، تصرف اروشلیم را به دست او به عنوان آزادی خود استقبال کردند. لیکن جانشین او، آنتیوخوس چهارم ، که لشکرکشیهای بزرگی را طرح می ریخت و محتاج پول بود، به یهودا به نظر منبع درآمد می نگرسیت . لاجرم فرمان داد که یهودیان یک سوم محصول غلات و یک دوم محصول میوه ی خود را به عنوان مالیات بدهند. علی رغم آنکه معمولاً رین اعظم یهود منصبی ارثی بود، شخص چاپلوسی به نام یاسون را به این سمت منصوب کرد. این شخص ، که نماینده ی گروهی بود که اعضای آن طرفدار یونانی کردن یهودا بودند، اجازه خواست که به تشکیل مؤسسات یونانی در یهودا بپردازد. آنتیوخوس با خوشحالی پذیرفت ، زیرا از گوناگونی و مقاومت آیینهای شرقی در آسیا یونان به عذاب آمده بود و اندیشه ی متحدکردن امپراطوری چند زبانه ی خود را تحت یک قانون و یک مذهب در سر می پروراند. چون یاسون در اجرای این امر عجله ی کافی نشان نداد، آنتیوخوس او را با منلائوس ، که وعده های بزرگ تر و رشوه ی بیشتری می داد، تعویض کرد. در مدت حکومت او، یهوه با زئوس یکی شد، کشتیهای معابد برای تهیه ی پول به فروش رفت ، و حتی در پاره ای از اجتماعات کلیمی برای خدایان یونانی قربانی کردند؛ ورزشگاهی در اروشلیم باز شد و جوانان یهودی ، و حتی خاخامها، برهنه در بازیهای ورزشی شرکت می کردند! بعضی جوانان یهودی ، در شور و شوق هلنیسم ، تن به اعمال جراحی می دادند تا کمبودهای جسمانی خود را که ممکن بود نژادشان را فاش بنماید جبران کنند. (مقصود این است که چون یهودیان ختنه می کردند، نژادشان معلوم می شد؛ بنابراین ، کاری می کردند که رفع این نقیصه شود .)
یهودیان ، که از این جریانات تکان خورده بودند و احساس می کردند که موجودیت مذهبشان به مخاطره افتاده ، اکثراً به طرف حسیدیم متمایل شده ، به آنها گرویدند. چون پوپیلیوس ، آنتیوخوس چهارم را از مصر بیرون کرد، به اورشلیم خبر رسید که آنتیوخوس کشته شده است . یهودیان از شادی سر از پا نشناخته ، به مأموران او حمله برده و اخراجشان کردند، رهبران طرفدار یونان را کشتند و معبد خود را از کراهت شیطانی پاک کردند. آنتیوخوس ، که نمرده بلکه مورد خفت قرار گرفته بود، بی پول و معتقد به اینکه یهودیان در لشرکشی او به مصر خراب کاری کرده بودند و توطئه می کردند که یهودا را به بطالسه ملحق گردانند، به اورشلیم تاخت ، هزاران نفر زن و مرد یهودی را کشت ، به معبد آنها بی حرمتی نمود و آن را غارت کرد، قربانگاه طلای آن را ربوده و ثروت و گنجهای آن را ضبط نمود، منلائوس را دوباره به کار گماشت ، و فرمان داد که یهودیان را به زور یونانی کنند. او فرمان داد که معبد را دوباره به زئوس هدیه کنند، به جای محراب قدیمی محرابی تازه بسازند، و قربانیهای معمولی را متروک و تنها خوک قربانی کنند. اجرای سبت ((در عبری به معنای استراحت ) روز شنبه آخرین روز هفته ی یهود؛ که از ایام بسیار قدیم ، این روز را مخصوص ترک کار و اشتغال به عبادت می شمردند.) را ممنوع کرد و ختنه کردن را جرم بزرگی اعلام نمود. در سراسر یهودا، مذهب قدیم و آیینهای آن ممنوع شد و مراسم یونانی با زور شمشیر تحمیل گردید. هر یهودی که از خوردن گوشت خوک ابا می کرد یا کتاب مقدس همراه داشت زندانی یا کشته می شد، و هر جا کتاب آسمانی پیدا می شد آن را می سوزانیدند. به دستور او شهر اروشلیم را آتش زدند، دیوارهایش را خراب کردند، و سکنه ی یهودیش را به بردگی فروختند. مردم خارجی را در آنجا سکونت داد و بر کوه صهیون قلعه ی جدیدی ساخت و پادگانی از سربازان خود در آنجا گذارد تا به نام شاه حکومت کنند. آنتیوخوس ظاهراً گاهی در فکر آن بود که خود را خدا اعلام کند و از مردم بخواهد که او را پرستش و نیایش کنند .
افراط در زجز و آزار یهودیان روزبه روز بیشتر می شد . همیشه در هر اجتماعی اقلیتی هستند که ذاتاً از آزار مردم لذت می برند؛ این کار نوعی رهایی از قیود تمدن است . مأموران آنتیوخوس ، که به هر گونه تظاهر یهودیت در اروشلیم خاتمه داده بودند، مانند آتشی که بین مرگ و پرستش آیین یونانی ، که شامل خوردن گوشت خوک قربانی بود، یکی را انتخاب کنند. تمام کنیسه ها و مدارس یهودی بسته شد. آنهایی که از کارکردن در روز شنبه ابا می کردند، به عنوان یاغی ، تحت تعقیب قرار می گرفتند. یهودیان را وا می داشتند که مانند یونانیها تاج گل پیچک بر سر بگذارند، در مراسم مذهبی شرکت کنند و به احترام دیونوسوس آوازهای گوشخراش بخوانند. بسیاری از یهودیان به مقتضیات روز عمل کردند و منتظر شدند تا طوفان بگذرد. عده ی زیادی به غارها و کوهها فرار کردند، با زحمت چیزی از زمین به دست آوردند، و مصممانه به اجرای آیین یهود ادامه دادند. افراد فرقه ی حسیدیم بین آنها رفت و آمد می کردند و ایشان را به صبر و شجاعت دعوت می کردند. قسمتی از سربازان شاهی به غاری که هزاران نفر یهودی از زن و مرد و کودک در آن می زیستند رسیدند و فرمان دادند که همگی از غار بیرون شوند. یهودیان اطاعت نکردند، چون شنبه بود، حاظر نشدند که کار کنند و سنگهایی را که ممکن بود در غار بیرون را سد کنند حرکت دهند؛ سربازان با شمشیر حمله کردند، عده ای را کشتند، و بقیه را در دود خفه کردند. زنهایی که پسرانشان را ختنه کرده بودند با نوازدانشان از دیوار شهر حلق آویز شدند. یونانیها از قدرت این آیین قدیمی به حیرت در آمدند، زیرا قرنها بود که چنین استحکام عقیده ای ندیده بودند. داستهانهای شهیدان این معرکه دهان به دهان گشت و کتابهایی چون اول و دوم مکابیان را پر کرد . بدین ترتیب ، نخستین نمونه ی شهادت به مسیحیت عرضه شد. یهودیت که ، نزدیک به تحلیل رفتن بود، در روح اجتماع و مذهبی مردم توسعه یافت و در حالت انزوای دفاعی به خود گرفت .
در میان یهودیانی که در آن روزها از اورشلیم فرار کردند، متاتیاس نامی بود از خانواده ی حشمونایی از قبیله ی هارون و پنج پسرش یوحنان ، شمعون ، یهودا ، الیعازر ، یوناتان . چون آپلس که مأمور آنتیوخوس بود به مودن که این شش نفر مخفی شده بودند آمد، مردم را جمع کرد و از آنها خواست که «قانون » را مردود شمرده ، برای زئوس قربانی کنند. متاتیاس کهنسال با پسرانش قد برافراشت و گفت : «حتی اگر تمام مردم در این کشور فرمان جدایی از آیین خود را اطاعت کنند، من و پسرانم به (عهد ) اجدادی خود وفادار خواهیم ماند.» همین که یکی از یهودیها جلو رفت تا قربانی مورد نظر را به معبد تقدیم کند، متاتیاس او را کشت و نماینده ی شاه را نیز به قتل رساند. سپس به مردم گفت : «هر کس طرفدار قانون است و می خواهد از ( عهد) خود دفاع کند به دنبال من بیاید.» عده ی زیادی از دهقانان به دنبال او و پسرانش به سوی کوههای ابراهیم روانه گشتند و در آنجا دسته ی کوچکی از یاغیهای جوان و طرفداران حسیدیم که هنوز زنده بودند به آنها پیوستند .
چندی بعد متاتیاس ، در حالی که پسرش یهودای مکابی را به رهبری گروه منصوب کرده بود، در گذشت یهودا جنگجویی بود که شجاعتش مانند پرهیز کاریش زبانزد همه بود. قبل از هر جنگی ، مانند مؤمنین دعا می کرد، لیکن در میدان نبرد «چون شیر خشمناک می جنگید». این ارتش کوچک «در کوهها مانند حیوانات می زیست و از ریشه ی گیاهان تغذیه می کرد.» سربازان آن گاه به گاه به سر مردم دهکده ای می ریختند،از دین بر گشتگان را می کشند، محرابهای کافران را فرو می ریختند، و «هر کودکی را می یافتند که ختنه نشده بود شجاعانه ختنه می کردند.» چون این اخبار به گوش آنتیوخوس رسید، ارتشی از یونانیهای سوریه برای درهم شکستن نیروی مکابیان فرستاد. یهودا با لشکریان او در دره ی عمواس مصاف داد، و گرچه ارتش یونانی از سربازان تعلیمات دیده ی مزدور متشکل شده و همگی کاملاً مسلح بودند و پیروان یهودا اسلحه ی درستی نداشتند، یهودیها پیروزی کامل یافتند. آنتیوخوس قوای بزرگ تری فرستاد که سردار آن چندان به پیروزی خود اطمینان داشت که سوداگران برده فروش را همراه خود برد تا یهودیان را که اسیر شده فرض می کرد، بخرند و حتی بر دیوارهای شهر نرخ آنها را اعلان کرد. یهودا این ارتش را هم در میتسپا چنان شکستی داد که اروشلیم بدون مقاومت به دستش افتاد. وی تمام قربانگاههای کفار را خراب کرد، تزیینات «معبد» را از بین برد، آن را پاک کرد و از نو تقدیم یهوه نمود و تشریفات قدیمی را در میان تحسین یهودیان متعصبی که برمی گشتند برقرار ساخت . ( جشن سالیانه ی این بازگشت و تقدیم مجدد معبد به یهوه (حنوکا) را هنوز هم یهودیان در خانه های خود برپا می دارند .)
چون لوسیاس نایب السلطنه با ارتش جدیدی برای تسخیر پایتخت حرکت کرد، خبر رسید – و این بار به درستی – که آنتیوخوس مرده است . لوسیاس ، که می خواست در سایر جاها آزادی عمل داشته باشد، به یهودیان پیشنهاد کرد که حاضر است ، به شرط خلع سلاح ، به آنها آزادی مذهبی بدهد. فرقه ی حسیدیم پذیرفت ، لیکن مکابیان نپذیرفتند . یهودا اعلام کرد که اگر مملکت یهودا می خواهد از کشت و کشتار بعدی در امان باشد، باید آزادی سیاسی و مذهبی توأم داشته باشد. طرفداران وی ، که از رسیدن به قدرت مست شده بودند، به نوبت به کشت و کشتار یونانیها، نه تنها در اورشلیم بلکه در شهرهای سرحدی ، پرداختند. در سال ۱۶۱، یهودا نیکانور را در آداسا شکست داد و، با جلب اتحاد روم ، موجب تقویت قدرت خود شد، لیکن در همان سال در جنگی که شرایط سختی برای او داشت به قتل رسید. برادرش یوناتان جنگ را شجاعانه ادامه داد، لیکن او نیز در عکا به قتل رسید. تنها بازمانده ی برادران ، شمعون ، به کمک روم موفق شد استقلال یهودا را به دمتریوس دوم بقبولاند. طبق فرمان عمومی ، شمعون به سمت ربن اعظم و سردار کل منصوب شد و چون این ستمها در خانواده اش موروثی گردید، وی مؤسس سلسله ی حشمونایی شد . اولین سال سلطنت او را شروع عصر جدیدی دانستند و با ضرب سکه ای احیای قهرمانی کشور یهود را اعلام کردند .
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#18
Posted: 28 Jul 2011 15:51
صد سال مبارزه اشکاتیان علیه سلوکیان
1قرن سوم قبل از ميلاد، قرن حساسي است. نفوذ فساد در ساختار سياسي سلوكيان، مداخله زنان در مسائل سياسي و اختلافات شديد كارگزاران سلوكي همه اينها دست به دست هم داد و دولت سلوكي را تضعيف كرد و به سوي انحطاط كشاند. در زمان سلوكيان، مقدونيها و يونانيهايي كه به ايران آمدند، فرهنگ و تمدن خود را نيز به كشور ما آوردند و فرهنگ يوناني در ميان بعضي از بزرگان ايراني طرفداراني پيدا كرد.
بدين ترتيب با وجود آن كه سلوكيان دهها سال در ايران حكومت كردند و مدعي برتري بر ايرانيان بودند اما تاثيري قابل توجه بر فرهنگ و تمدن اين سرزمين نكردند و پس از آْن كه از ايران رانده شدند، پس از چند قرن چيزي از آنان باقي نماند. .
در حدود 70 سال پس از تاسيس دولت سلوكيان، يكي از پهلوانان سرزمين پارت با نام اشك، عليه آنان قيام كرد. اشك در ميان پارتها مقام فرمانروايي داشت و مورد احترام بود. انگيزه قيام او علاوه بر استقلالطلبي و بيگانهستيزي، تنفر شديدي بود كه او از رفتار زشت و خودپسندانه حكام سلوكي داشت. خوراك تبليغاتي اشك و برادرش تيرداد ايستادگي در برابر فرهنگ و سلطه بيگانگان بوده است، يعني اين دو برادر به مردم ميگفتند اي مردم شما ايراني هستيد و خودتان فرهنگي و تمدني داشتيد و اين بيگانگان بر شما تسلط يافتهاند و دو سه نسل هم بر شما حكومت كردهاند پس اي مردم برخيزيد و فرهنگ و تمدن خود را احيا كنيد. بدين ترتيب اشك و برادرش تيرداد از طريق احياي تمدن و فرهنگ ايراني توانستند حكومتي را ايجاد كنند كه حدود 476 سال دوام آورد. (250 ق.م تا 226 م.) احياگر استقلال ايران در برابر سلوكيان، قوم پارت بود. اين قوم از جمله اقوام ايراني ساكن در شمال شرقي فلات ايران بود. سرزمين آنان كه در سمت مشرق درياي مازندران قرار داشت و تا شمال خراسان امتداد مييافت. پرشوه (Parthava) ناميده ميشد. كار اصلي پارتها دامداري بود و مانند نخستين سالهاي ورود آرياييها به ايران، زندگي كوچنشيني و رمهگرداني داشتند. به همين جهت جامعه آنان متشكل از عشاير و قبايل بود. آنان در به كار بردن تير و كمان هنگام اسب تاختن مهارت بسيار داشتند. به همين جهت سواركاران و نيروي سواره نظام كه به آنان اسواران ميگفتند در ميان پارتها مقام مهمي داشتند. جنگاوران بر طبق رسوم پارتها بايستي علاوه بر مهارت در فنون جنگ، داراي اخلاق و صفات پسنديده و از خانوادهاي اصيل و معروف ميبودند. به گروهي از جنگاوران، پهلوان ميگفتند. پهلوانان كه برگزيدگان و فرماندهان نظامي قبايل پارت بودند، در ميان پارتها احترام فراواني داشتند. اشك نيز يكي از همين پهلوانان بود. قيام اشك در زمان بسيار مناسبي آْغاز شد. زيرا يكي از مهمترين استانهاي دولت سلوكيان به نام استان باختر (باكتريا) نيز ادعاي استقلال كرده بود. استان باختر در مشرق قلمرو پارتها قرار داشت و حاكم آن يكي از سرداران دولت سلوكي بود. هنگامي كه اشك قيام كرد، دولت سلوكي نيروي بزرگي براي درهم شكستن او اعزام كرد. اما سواره نظام اشكاني به آساني و با مهارت به نواحي بياباني عقبنشيني كرد و سپاه سلوكي پس از مدتي سرگرداني در بيابانها ناچار به بازگشت شد.
عدم همراهي دولت باختر با سلوكيان در رهايي پارت، از خطري كه آنان را تهديد ميكرد بسيار موثر بود. پس از اشك برادرش تيرداد به مبارزه عليه سلوكيان ادامه داد و به احترام او خود را اشك ناميد. پادشاهان پس از او نيز بر خود نام اشك نهادند. در نتيجه دولت و سلسلهاي كه اشك بنيان گذارد به سلسله اشكاني معروف شده است.
از هنگام قيام اشك تا اخراج كامل سلوكيان از ايران بيش از صد سال طول كشيد. زيرا دولت سلوكيان با تمام توان براي ادامه حكومت خود بر ايران تلاش ميكرد و بارها با اشكانيان جنگيد. با اين حال اشكانيان به تدريج از نواحي شرقي ايران به سوي مركز كشور پيشروي كردند و پس از يك رشته جنگ سخت بر نواحي غربي ايران يعني نواحي كوهستاني زاگرس مسلط شدند. پيشروي سواره نظام اشكاني در غرب ايران چون با حمله حكام مصر به دولت مصر به دولت سلوكي همزمان شد سرعت بيشتري يافت، سلوكيان كه از سمت مصر مورد حمله قرار گرفته بودند به تدريج سراسر ايران را از دست دادند و سرانجام در حدود سال 140 ق.م با شكست از اشكانيان به غرب رودفرات عقبنشيني كردند. بدين ترتيب سلوكيان از ايران رانده شدند و سلوكيه پايتخت سابق آنان مقر دولت اشكاني شد. دولت سلوكي كه در اين احوال گرفتار يك دشمن پرقدرت جديد به نام روم شده بود، ديگر نتوانست كاري عليه اشكانيان انجام دهد و سرانجام به دست روميان منقرض شد.
پيروزي نهايي اشكانيان بر سلوكيان توسط ششمين پادشاه اشكاني به نام مهرداد صورت گرفت. مهرداد علاوه بر فتح نواحي غربي ايران توانست قلمرو خود را در سمت شرق نيز گسترش دهد. در اين زمان اقوام صحراگرد به دولت باختر حمله كرده بودند. مهرداد از اين فرصت استفاده كرد و به دولت باختر حمله برد و نواحي وسيعي از شرق ايران را تصرف كرد، بدين ترتيب حدود قلمرو اشكانيان را به مرز هند رسانيد.
منابع:
1. دكتر اردشير خداداديان، تاريخ ايران باستان، اشكانيان، مجموعه پنجم، نشر بهديد و قلم آشنا، تهران، 1380.
2. دياكونوف، تاريخ ايران (اشكانيان)، ترجمه كريم كشاورز، چاپ دوم، تهران 351.
محمدجواد مشكور، پارتيها يا پهلويان قديم، جلد اول، انتشارات دانشسراي عالي، تهران،
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#19
Posted: 28 Jul 2011 15:53
برای خواندن مطالب تخصصی تر به این كتاب مراجع كنید من این بحس را اینجاایان میدهم
سلوکیان، اثر ماندگار دکتر اردشیر خدادادیان مجموعه چهارم از تاریخ ایران باستان است که در 291 صفحه و در سال 1378به چاپ رسیده است. در این تالیف، تاریخ مغفول سلسله سلوکیان در 15 بخش مورد بررسی قرار گرفته است.
چنانچه مؤلف در آغاز کتاب آورده است: «منابع و مآخذ تاریخی متعلق به این دوره عمدتا آثار مورخان و جغرافیدانان و نویسندگان یونانی، رومی، سریانی و یهودی است. در نوشتههای پهلوی متعلق به دوره ساسانی و یا آثاری متعلق به ایران پیش از اسلام که دوره اسلامی انتشار یافته است، به ندرت از یونانیان دوره سلوکی مطلبی به چشم میخورد.»
به اعتقاد وی و به استناد منابع معتبر تاریخی، یونانیان به دنبال تاسیس حکومتی واحد و پایگاه تمدنی مشخصی در جهان بودند و گفته میشود که "هلینیسم" در تمدن غالب جهان باستان، بخش عظیمی از معتقدات بشریت را در برمیگرفت. اسکندر بر این باور بود که اعمال حاکمیت یا به سخن دیگر سلطه بر ملل مغلوب، زمانی میسر و آسان است که تمدن یونانی در آن سرزمینها پاگرفته و به مردمان مغلوب فرهنگ یونانی (هلنی) آموخته شود. بر این اساس در این پروژهش به شکل درخوری به جریان(فکری-تجربی) هلنیسم پرداخته شده است.
دکتر عزیز الله بیات (استاد پیشکسوت تاریخ باستان) در مورد این تالیف چنین آوردهاند: «سلسله سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند تقریبا تمام قلمرو هخامنشیان را به نحوی در تصرف داشتند و قسمت زیادی از تشکیلات خود را از آنها اقتباس کردند، هدفی را انتخاب کردند که اسلاف ایشان هرگز به آن دسترسی نیافتند و آن چیزی جز وحدت پادشاهی نبود. با در نظر گرفتن تنوع اقوام و داشتن آداب و سنن مختلف، سلوکیان هم به این هدف نرسیدند. همه علل و عواملی که به مرور شاهنشاهی هخامنشیان را ضعیف و سرانجام از پای درآورد، دامنگیر سلوکیان هم شده است، برای ریشهیابی دقیق این حادثه و تجزیه و تحلیل علل تاسیس و سقوط سلسله سلوکیان، جناب آقای دکتر اردشیر خدادادیان، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، به استناد مطالعه منابع و ماخذ دقیق مفصلا در ارتباط با مطالب فوق قلمفرسائی نموده و حق مطلب را به خوبی ادا کردهاند.»
برای پی بردن به زمینههای تاریخی و چگونگی شکلگیری دولت "سلوکی" شناخت شخصیت، عملکرد و سرنوشت اسکندر مقدونی اجتنابناپذیر است. بنابراین مؤلف در بخش اول و دوم به فرجام اسکندر و سرنوشت امپراطوریاش (قبل و بعد از مرگ) پرداخته و پس از آوردن چند روایت مختلف درباره مرگ وی نگاهی کوتاه و گذرا به ماجرای جانشینی وی افکنده است. همزمان با جلوس "سلوکوس اول"(نیکاتور) به تخت سلطنت در سلوکیه، در مقدونیه نیز از همان سال شاهانی به جای "اسکندر مقدونی" به تخت سلطنت مقدونیه تکیه زدند. از همین رو نویسنده در بخش سوم، از شاهان مقدونی جدولی زمانبندی شده ارائه کرده و در بخشهای بعدی به دیگر شاهان سلوکی به ترتیب دوره حکومتیشان پرداخته است.
خدادادیان پس از اینکه در بخش چهارم مختصری توضیح درباره شخصیت و عملکرد "آنتی گون یک چشم" پادشاه مقدونیه به عنوان نیرومندترین سردار اسکندر و تنها نگهبان میراث وی آورده در بخش پنجم به سلوکیان و شاهان سلوکی به ترتیب اهمیت آنها پرداخته است. البته ابتدا در مقدمهای به حوادث بدو تاسیس این سلسله اشارهای کرده و سپس به موضوع شاهان توجه نموده است. او در کتاب خود، پس از بیان دیدگاه مورخان اروپائی در مورد نیکاتور، به سیاستهای نظامی، تجارت و اقتصاد در زمان وی به شکل مفصلی پرداخته است. بعد از او دوره سلطنت آنتوخوس سوم (کبیر) و سیاست نظامی سلوکیان در عصر وی را بررسی کرده، همچنین پس از توضیح سیر تاریخی دوره سلطنت آنتیوخوس یکم(سوتر) به آنتیوخوس دوم(تئوس) پرداخته و از میان وقایع زمان وی درباره قیام پارت و به دنبال آن استقلال باختر بحث نموده است. به گفته مولف، دوام این سلسله جمعا 148 سال بیشتر نبوده که پس از آنتیوخوس سوم(کبیر) دولت سلوکی بیشتر در هرج و مرج به سر میبرد و نمیشود اسم امپراطور و سلسله منسجمی را بر آن نهاد. فساد، بیقانونی، بیکفایتی و خوشگذرانی برخی از شاهان دستاوردهای پیشین سلوکیان را دچار مخاطره کرده و نهایتا بسیاری از سرزمینها از دولت سلوکی جدا شدند. نگارنده کتاب در ادامه به معرفی مختصر دیگر شاهان سلوکی پرداخته و در بخش ششم جدول زمانبندی شده شاهان سلوکی را به نقل از تحقیقات مرحوم "حسن پیرنیا" ذکر میکند.
بنا به گفتههای این استاد دانشگاه تصمیمگیرندگان سلوکی تلاش میکردند که جهت ادامه سیاست جهانگشایی که مقدونیان بنیان نهاده و دنبال میکردند، در شهرهای مفتوحه پادگانهای نظامی و مراکزی برای آموزش مشق نظامی و فنون رزمی برای جوانان، تاسیس کنند. این قبیل مراکز به تدریج به صورت کانونهای سیاسی – نظامی سلوکیان در آمدند و نفوذ سیاسی اولیگارشی یونانی- مقدونی- سلوکی را تحکیم میبخشیدند. آنها همچنین تشکیلات مذهب هلنی و کانونهای فرهنگی یونانی را در کنار مراکز علمی فرهنگی بومیان ایجاد میکردند.
از سوی دیگر و از آن جا که در زمان حکومت مقدونیان، شخص "اسکندر مقدونی" علاقه زیادی به یونانی کردن شرق باستان و گسترش تمدن هلن در ایران، بین النهرین، مصر و هندوستان داشت. این رسالت سیاسی توسط سلوکیان به عنوان جانشینان اسکندر در ایران با قاطعیت دنبال شد. به این ترتیب سلوکیان عامل بزرگ یونانی کردن مشرق زمین باید قلمداد شوند.
دراین راستا دکتر خدادادیان بخش هفتم را به تحولات ایران و بینالنهرین و سیاستها و روشهای کشورداری سلوکیان اختصاص داده و به برنامههای فرهنگی و شهرسازی سلوکیان در مشرق زمین، کوچاندن یونانیان به شرق و تاثیر شهرهای سلوکی در گسترش هلنیسم در شرق پرداخته است. در همین بخش و در ادامه، مولف متذکر این نکته اساسی میشود که: «یونانیان مهاجرت کرده به آسیای صغیر، خود را در میان ساکنان شهرها این منطقه بیگانه احساس نمیکردند و به راحتی دارای همزیستی میشدند. از کتیبههای به دست آمده در آسیای صغیر به روشنی میتوان دریافت که اخلاق و عادات یونانیان در شهرهای یونانی تغییر نکرده و با توجه به کثرت جمعیت یونانیان آن شهرها، که گاه به چندین برابر سکنه بومی آن مناطق میرسید، حقوق سیاسی و خودمختاری برای آنان حفظ میشد و به مرور زمان بومیان نیز با یونانیان دارای حقوقی مشترک میشدند. بدین ترتیب در شهرنشینی این دوره آمیختهای از یونانیان و بومیان به وجود میآمد که موجب نفوذ آداب آجتماعی و سایر ویژگیهای شرقی بر یونانیان گردید.»
خدادادیان در بخش هشتم به بیان ویژگیهای فرهنگی و آداب و اخلاق سلوکیان در آسیای صغیر پرداخته و به پارهای از مشترکات فرهنگی ایرانیان و یونانیان قدیم اشاره کرده و در بخش نهم مفصلا به بررسی دلایل و عوامل ناکامیهای سلوکیان در هلنیزه کردن مشرق زمین میپردازد. او با جسارت محققانهای میگوید: «آنچه مسلم است یکی از اهداف بزرگ سلوکیان و حکومتهای یونانی پیش از آنان، گسترش تمدن یونانی در سرزمینهای زیر فرمانشان بود. با توجه به مشکلاتی که در نیمه دوم عمر امپراطوری سلوکی به ویژه در سرزمینهای شرقی برای سلوکیان پدید آمد، جریان پیدا کردن و گسترش یونانیات در مشرق دچار سستی و نهایتا محکوم به انحطاط گردید.»
در بخش دهم، مولف به مواریث یونان کهن به هلنیسم و سلوکیان، مثل ادبیات و شعر تراژدی و کمدی یونان باستان اشاره و همچنین به شاعران یونان باستان و تاثیر اندیشه و هنر آنها بر ادبیات هلنی و سلوکیان پرداخته و مینویسد: «رواج کتابت در قرون هشتم تا ششم پیش از میلاد در یونان در واقع پایه و اساس به کارگیری استعدادهای شاعران، کمدینویسان و تراژدینویسان یونان باستان است. به یاری آباء معابد و به تقلید از شیوه نگارش و کاربرد الفبا در فینیقیه، تحولی در زبان شاعری یونان نیز پدید آمد.»
پیش از زمان سلطنت "آنتیوخوس سوم"، اصطکاک رومیان و سلوکیان از عمق و جدیت قابل توجهی برخوردار نبوده است. پس از روی کار آمدن شاهان ناتوان و ماجراجو، رومیان گاه و بیگاه فرصتی پیدا میکردند تا با مخالفان دولت سلوکی علیه سلوکیان همدست شوند و به متصرفات آنها در بینالنهرین و آسیای صغیر دست اندازی کنند. دولت سلوکی پس از آن که از رومیان شکست خورد و مناطق متعددی را از دست داد از ابهت و عظمتی که داشت افتاد. در این رابطه مؤلف در بخش یازدهم این تالیف، به مناسبات سلوکیان و رومیان پرداخته و روند انحطاط دولت سلوکی و نقش رومیان و پارتیان در این فروپاشی را بیان نموده است.
دکتر خدادادیان بخش دوازدهم را به نظام کشورداری سلوکیان اختصاص داده و پس از پرداخت مختصری به سازمان دربار و تشکیلات اداری و تقسیمات کشوری، سازمان نظامی و دفاعی سلوکیان را بررسی کرده و در این باره میگوید:«سپاهیان عصر سلوکی عمدتا از مزدوران و نیروهای چریکی بومی تشکیل میشد. سپاهیان مزدور کسانی بودند که پیشه آنان دادن خدمات نظامی و دریافت اجرت در برابر این خدمات بود. سلوکیان سپاه بومی را از مردمان مختلف که تابع دولت سلوکی بودند انتخاب میکردند. گروهی دیگر سپاه منظم سلوکیان بوده که در آن فیلسواران شرکت داشتهاند.»در ادامه این بخش به رفتار شاهان سلوکی با ملل زیر دست و نیز فرهنگ اعتقادی شاهان سلوکی و تاثیر آن بر آداب و سنن ایرانیان پرداخته و ریشه دواندن پرستش پادشاه یا پادشاه مذهبی در آسیای صغیر و مشرق را از اثرات دنبال کردن هدف هلنیزه کردن مشرق دانسته است.
در بخش سیزدهم یونان و جهان پس از اسکندر، دوره سلوکی و عصر هلن، مورد مداقه قرار گرفته و در آخر از اقدامات اسکندر و سلوکیان درباره هلنیزه کردن ایران جمعبندی کوتاهی ارائه شده است: «وقتی اسکندر ایران را به خاطر عدم اشراف "داریوش سوم"(336- 331 پیش از میلاد) آخرین پادشاه هخامنشی، بر مسائل نظامی و از جمله بر نظام فرماندهی درجنگ، گرفت، با مردمانی پیشرفته دارای قوانین و نظام اداری و دیگر ویژگیهای فرهنگی اجتماعی قابل تحسین رو به رو گردید. اسکندر وقتی چنین ایرانی را گرفت نتوانست از این همه پیشرفت چشم بپوشد و آنها را به کنار بگذارد، لذا بر آن شد که دو قوم مقدونی و ایرانی را در هم ادغام کرده و خلاهای فرهنگی یونانیان را بدین وسیله پرکند. اسکندر برای این کار دلایل موجهی داشت که از بابل و مصر به این صورت بهره نگرفت. او تحمل سلطه فرهنگی یونانیان به ملل مغلوب را مقدم به تحمل سلطه سیاسی و نظامی به آنان میدانست.»
مؤلف بخش چهاردهم را به بررسی دیدگاههای مختلف درباره هلنیسم نشسته است. این محقق پیشکسوت تاریخ ایران باستان، مختصرا به آغاز و انجام تمدن هلن پرداخته و گوشهای از نقش این تمدن را در عصر بطالسه بیان میکند. در بخش پانزدهم که پایان بخش این کتاب هم هست، دکتر خدادادیان به تاریخنگاری در عصر هلن و نگارندگان تاریخ سلوکیان اختصاص داده است و دوازده تن از این تاریخنگاران این دوره را مختصرا معرفی کرده است.
سلوکیان. اردشیر خدادادیان. نشر به دید.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد