ارسالها: 767
#41
Posted: 3 Aug 2011 13:00
خسرو یا اشک بیست و چهارم یکی از شاهان ایران از خاندان اشکانی بود. وی بیستوچهارمین شاه اشکانی بود و از حدود سال ۱۱۰ تا ۱۲۹ میلادی پادشاهی کرد. وی را برادر پاکور دوم دانستهاند. اگرچه پاکور دو پسر داشت اما مجلس مهستان رأی به جانشینی خسرو داد .
پایان صلح میان ایران و روم
مدتی پس از به شاهی رسیدن خسرو صلحی که از زمان پادشاهی بلاش یکم میان دو دولت ایران و روم حاکم بود با نبردی که درگرفت پس از پنجاه سال پایان یافت. این نبرد نیز مانند بیشتر نبردهایی که میان دو کشور درگرفته بود بر سر ارمنستان بود.
این نبرد هنگامی اتفاق افتاد که تراژان قیصر روم بود. او در تاریخ یکی از برجستهترین سرداران روم به شمار میآید. وی با تربیت کردن لژیونهای منظم و مشقدیده ارتش روم را بازسازی کرد. آغاز نبرد به خاطر این بود که پس از فوت تیرداد پسر بلاش یکم که پادشاه ارمنستان بود خسرو برادرزادهٔ خود اکزدارس را بر تخت شاهی ارمنستان نشاند. تراژان با این کار به مخالفت پرداخت چون بر طبق پیمانی که نزدیک پنجاه سال پیش از این میان بلاش یکم پادشاه آن زمان ایران و نرون قیصر روم بسته شده بود اشکانیان باید شاه ارمنستان را با رضایت خاطر دولت روم انتخاب میکردند وهمچنین شاه ارمنستان میبایست تاج شاهی را در روم و از دست قیصر بگیرد. تراژان با سپاهی گسترده به نبرد با اشکانیان شتافت. هنگامی که رومیان به مقدونیه رسیدند نمایندهٔ خسرو با پیشکشهای بسیار به نزد تراژان رفته و پیام خسرو را مبنی بر اینکه وی آماده است تا اکزدارس را از پادشاهی ارمنستان برکنار کرده و پارتاماریز پسر تیرداد را با صلاحدید تراژان به آن مقام بگمارد اعلام نمود. تراژان هدایا و پیشنهاد خسرو را نپذیرفت و پاسخ داد که "پس از ورود به سوریه آنچه صلاح باشد انجام خواهیم داد".
تراژان با شتاب به سوریه رسید و در انتظاز پارتامیز ماند. پارتامیز پس از رسیدن تاج شاهی را به تراژان داد تا وی خود تاج پاهی ارمنستان را بر سر او گذارد و فرمانروایی او را به رسمیت شناسد. او نه تنها این کار را نکرد بلکه پس از گریختن پارتامیز او را تعقیب کرده و کشت.
تراژان قیصر روم توانست ارمنستان و بینالنهرین را از چنگ ایرانیان خارج کند . ارتش روم همچنین تیسفون پایتخت اشکانیان را نیز تصرف کرده و تراژان یک شاهزادهٔ اشکانی را بر تخت نشاند. رومیان سپس روانهٔ خلیج فارس شدند و پرچم روم را در آنجا به اهتزاز درآوردند. رومیان در مسیر لشکرکشی خود در همه جا دست به غارت و چپاول و کشتار زدند. خسرو که خود را آمادهٔ نبرد با رومیان نمیدید سرزمینهای در تصرف آنان را تحریک به شورش کرد. این تدبیر خسرو و همچنین ناراضی بودن مردم مناطق تصرف شده از رفتار رومیان باعث شد تا تراژان به سوی روم عقبنشینی کند. دلیل اینکه اشکانیان خود به مقابله با رومیان نپرداختند این بود که بر اثر پنجاه سال جنگ داخلی بسیار ضعیف شده بودند.
تراژان در سال ۱۱۷ میلادی مرد و هادریان به جای او قیصر روم شد. قیصر جدید علاقهمند به نبرد در شرق نبود و به همین خاطر ارمنستان و بینالنهرین را از ارتش روم خالی کرد. هادریان چندی بعد با خسرو در مرز دو کشور ملاقات کرده و دختر خسرو را که در زمان تراژان به همراه تخت زرین به چنگ رومیها افتاده بود به او بازگردانید و وعده داد که تخت زرین را نیز به زودی پس دهد .خسرو اندکی پس از آزادی دخترش و دیدن او درگذشت.
سلف:
پاکور دوم
شاهنشاه ایران
۱۱۰ - ۱۲۹ میلادی
جانشین:
بلاش دوم
]
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#42
Posted: 3 Aug 2011 13:00
بلاش دوم یا وَلَگش دوم یکی از مدعیان سلطنت شاهنشاهی اشکانی است که از سال ۷۷ تا ۸۰ میلادی حکومت کرد. زمان حکومت او مقارن با پاکور دوم بود.
حدس زده میشود که وی در حدود دو سال آخر حکومت خسرو ادعای سلطنت کرد. از سکههای او پیداست که مرکز فرمانروایی او شهر سلوکیه بوده است. در زمان وی آلانها برای بار دوم به ایران تاخته بودند با دریافت باجی سنگین از اشکانیان راضی به ترک کردن مناطق اشغال شده شدند. وی به به دست پاکور از فرمانروایی کنار زده شد. از سرانجام او اطلاع دقیقی در دست نیست.
سلف:
خسرو
شاهنشاه ایران
۷۷ - ۸۰ میلادی
جانشین:
بلاش سوم
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#43
Posted: 3 Aug 2011 13:01
بلاش سوم (اشک بیست و ششم) بیست و ششمین شاه ایران از خاندان اشکانی است که پس از خسرو به شاهی رسید. نسبت بلاش سوم با اشکانیان روشن نیست. وی در حدود ۲ سال آخر حکومت خسرو ادعای سلطنت کرد. در زمان وی آلانها برای بار دوم به ایران تاختند. بلاش به خاطر مشکلات فراوان و اینکه سپاه اشکانی از توان پیشین برخوردار نبود از پس رفع این تاخت و تاز بر نیامد و مجبور شد تا با دادن باجی سنگین آنان را راضی به ترک کردن مناطق اشغال شده کند. دادن چنین باجی پیش از این در تاریخ اشکانیان گزارش نشده است و این نشانهٔ سستسی و ناتوانی اشکانیان در این دوران میباشد.
دورهٔ پادشاهی بلاش سوم به جزاین مورد پیشامد خاص دیگری نداشت و چنین به نظر میرسد که وی مدعی خاصی نداشتهاست . روم نیز در آن زمان ترجیح میداد تا به جای جنگهای پرهزینه و دشوار از به نزاع انداختن همسایگان با یکدیگر و یا ایجاد نبردهای داخلی خواستههای خود را عملی سازد. پادشاهی بلاش سوم از سال ۱۲۹ تا سال ۱۴۷ میلادی بود .
سلف:
خسرو
شاهنشاه ایران
۱۲۹ - ۱۴۷ میلادی
جانشین:
بلاش چهارم
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#44
Posted: 3 Aug 2011 13:01
بَلاش چهارم یا وَلَگش چهارم (اشک بیست و هفتم) بیست و هفتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است که از سال ۱۴۷ تا ۱۹۱ میلادی سلطنت کرد. بلاش چهارم را با اندکی تردید پسر بلاش سوم دانستهاند که پس از او به شاهی رسید
نبرد با روم
بلاش چهارم در سال ۱۶۱ میلادی به ارمنستان لشکر کشید و فرمانروای آن را که دست نشاندهٔ رومیان بود از آنجا راند. در ادامه نیز با سرداری رومی به نام الیوس سوریانوس جنگید و او را شکست داد. وی پس از این پیروزی روانهٔ سوریه شد و در آنجا سردار دیگر رومی به نام کاسیوس به جلوگیری از پیشروی سپاه اشکانی پرداخت. نبردهایی که میان بلاش چهارم و کاسیوس درگرفت در ابتدا برای رومیان هدف تدافعی داشت ولی پس از اینکه آنها در سوریه پیروز شدند نبردها حالت تهاجمی به خود گرفت و اشکانیان که تاب مقاومت در برابر سپاه کاسیوس نیاوردند به آن سوی رود فرات عقبنشینی کردند. کاسیوس توانست ارمنستان را تسخیر کرده و پادشاه پیشین آن سرزمین را که سرسپردهٔ رومیان بود و به روم پناهنده شده بود بر تخت شاهی بازگرداند. وی سپس سرزمینهای دیگری را نیز در میانرودان تسخیر کرد و توانستن قلمرو رومیان را همانند تراژان گسترش دهد. او شهر سلوکیه را نیز تسخیر کرد و آن را به آتش کشید و این کار را با چند شهر دیگر در میانرودان و از جمله با کاخ شاهی در تیسفون پایتخت اشکانیان نیز کرد. در این هنگام بیماری طاعون بروز کرد تلفات سنگینی را بر سپاه رومیان وارد نمود و رومیان را وادار به عقبنشینی کرد. نتیجهٔ این نبردها ضمیمه شدن بخش غربی میانرودان و نصیبین به روم بود.
دانستنیها
ساسان، نیای اردشیر بابکان، بنیادگذار دودمان ساسانی در زمان بلاش چهارم احتمالاً فرمانروای استان پارس بودهاست.[۱]
سلف:
بلاش سوم
شاهنشاه ایران
۱۴۷ - ۱۹۱ میلادی
جانشین:
بلاش پنجم
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#45
Posted: 3 Aug 2011 13:02
بَلاش پنجم یا وَلَخش پنجم (اشک بیست و هفتم) بیست و هفتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است که از سال ۱۹۱ تا ۲۰۹ میلادی شاهی کرد. وی جانشین و پسر بلاش چهارم بود.
بلاش پنجم در سه سال ابتدای زمامداریش دچار مشکلات داخلی بود و توانست در سه سال اوضاع کشور را سر و سامان دهد. پس از آن جنگ میان ایران و روم دوباره آغاز شد. این جنگ از سال ۱۹۴ تا ۱۹۷ میلادی به دارازا کشید و دلیل آغاز آن شورش مردم غرب میانرودان بود که در زمان شاهی بلاش چهارم به دست کاسیوس سردار رومی ضمیمهٔ قلمرو روم شده بود. سپتیموس سوروس قیصر وقت روم سپاه خود را آرایش داده و سلوکیه و همچنین آدیابن را تسخیر کرد. تیسفون پایتخت اشکانیان نیز به دست رومیان افتاد و آنان در آنجا کشتار وسیعی کردند و این شهر بزرگ و مهم را ویران کردند. وضعیت دولت اشکانی در این زمان به صورتی نبود که بتواند با پیشروی رومیان مقابله کند. سپتیموس سوروس پس از این پیشرویها دچار مشکلاتی شد که قیصران پیش از او نیز به آن دچار شده بودند. بزرگترین این مشکلات شورش مردم سرزمینهای تسخیر شده بود که بر طبق مستندات تاریخی اشکانیان در این شورشها دست داشتهاند. این شورشها قیصر را بر آن داشت تا به روم بازگردد و به پیشروی ادامه ندهد ولی رومیان توانستند آدیابن را حفظ کنند و ارمنستان را نیز در دست خود نگهدارند. در این اثنا بلاش پنجم در سال ۲۰۹ به مرگ طبیعی درگذشت. پس از وی پسرانش اردوان پنجم و بلاش ششم برای رسیدن به شاهی با یکدیگر به نزاع پرداختند.
سلف:
بلاش چهارم
شاهنشاه ایران
۱۹۱ - ۲۰۹ میلادی
جانشین:
بلاش ششم
اردوان پنجم
در منابع قدیمی بلاش ششم را بلاش پنجم نامیدهاند و به این ترتیب بلاش پنجم را نیز بلاش چهارم دانستهاند.
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#46
Posted: 3 Aug 2011 13:02
بلاش ششم یا وَلَگش ششم (اشک بیست و هشتم) بیست و هشتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است. در منابع تاریخی قدیم او را با نام بلاش پنجم میشناسند. وی در سال ۲۰۷ میلادی پس از مرگ پدرش بلاش پنجم بر تخت شاهی نشست. میان او و دیگر برادرش اردوان پنجم برای احراز مقام شاهی نزاع درگرفت. در ابتدا پیروزی با بلاش بود ولی اردوان که فرمانروای ماد بود در سال ۲۱۳ میلادی دست به قیام زد و در سال ۲۱۵ شوش. پس از این قیام قدرت اردوان رو به فزونی گرفت و مدتی بعد زمام امور ایران را در دست گرفت و حکومت بلاش محدود به بخشی از بابل شد. از سرانجام وی اطلاع دقیقی در دست نیست.
این دوره زمانی است که دولت اشکانی دچار ضعف فراوان بود و در پایان مسیر انحطاط قرار داشت. دولت اشکانی سرانجام در سال ۲۲۴ یا ۲۲۶ میلادی پس از کشته شدن اردوان پنجم به دست اردشیر یکم ساسانی جای خود را به ساسانیان داد.
سلف:
بلاش پنجم
شاهنشاه ایران
۲۰۷ - ۲۲۸ میلادی
جانشین:
اردشیر یکم ساسانی
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#47
Posted: 3 Aug 2011 13:05
اَردِشیر پاپَگان یا اردشیر یکم یا اردشیر بابکان (در پارسی میانه: Arđaxšēr-i Pāpagān) بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی بود. از ۲۲۶ تا سال ۲۴۱ میلادی، به عنوان شاهنشاه ایران سلطنت کرد. وی بجای، اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی بر تخت نشست.
دودمانی که اردشیر بنیاد گذاشت، چهار سده بر ایران، فرمان راندند و ۳۴ شاه داشت که آخرین آن یزدگرد سوم بود. دودمان ساسانی، در سال ۶۵۲ میلادی، بهدست عربها، سقوط کرد.[۱]
نام
نام اردشیر در پارسی میانه بصورت اَرتَخشَتر بوده، بمعنی شهریاری مقدس (اَرتَه = مقدس و خشَتر = شاه).[نیازمند منبع]
پیشینه
اردشیر جوانترین پسر پاپگ، روحانی بلندپایهٔ نیایشگاه آناهیتا، در استخر بود. استخر شهری بود که پس از ویران شدن پارسه بهدست اسکندر مقدونی، در کنار آن پدید آمدهبود. پاپک پسر (یا تحتالحمایهٔ) فردی به نام ساسان بود. دودمانی که اردشیر بعدها بنیاد کرد، به نام پدربزرگ او ساسانیان نام گرفت.[۲]
مادر اردشیر نیز رودَگ نام داشت و دختر حاکم محلی پارس بود.[۳]
ساسان، در زمان بلاش چهارم اشکانی احتمالاً فرمانروای استان پارس بودهاست.[۴] خاندان ساسان پارسی بودند و به گویشی از پارسی سخن میگفتند که اختلاف کمی با زبان پارتی (زبان فرمانروایان اشکانی) داشت.[۵]
همسر ساسان به نام رامبهشت یا دینگ، از خاندان بازرنگی بود که حکومت محلی پارس را، در دست داشتند. گوچهر شاه استخر که از خاندان بازرنگی بود، در دورهای منصب دژبانی (ارگبذی) دارابگرد را به اردشیر بابکان داد.[۶]
پاپگ، پدر اردشیر، موفق شد در سال ۲۰۵، گوچهر را برکنار کند و از اردوان چهارم، شاهنشاه اشکانی بخواهد تا شاپور، پسر ارشدش را فرمانروای استخر کند. بابک، کمی پس از آن درگذشت و شاپور شاه استخر شد.[۷] اردشیر پاپکان از سال ۲۰۶ تا ۲۴۱ میلادی، فرمانروای شهر استخر بود. اردشیر که بلندپرواز بود، فرمانروایی برادر را نپذیرفت و قصد نبرد با وی را کرد اما در تاریخ آمده که شاپور پیش از درگیری، به علت فروریختن یک ساختمان کشته شد و در پی آن اردشیر شاه استخر شد. اردشیر خود را «اردشیر پنجم پارس» لقب داد.[۴] و در آغاز کار با خویشاوندان خود از طایفهٔ بازرنگی به ستیز برخاست.[۶]
اردشیر پاپگان احتمالاً از سالهای ۲۰۵ -۲۰۶ میلادی، آغاز به ضرب سکه ویژهٔ خود را کرد.[۴]
بابک که از شاهزادگان پارس و پدر اردشیر بود، از سال ۲۰۸ میلادی، برای یک شورش علیه اشکانیان آماده میشد. پسر او، اردشیر، سرانجام این شورش را علناً اعلام کرد. کشمکش میان دو گروه رقیب، چندین سال ادامه یافت و نیروهای پارتی، در سه نبرد از ساسانیان شکست خوردند. در واپسین این نبردها که نبرد هرمزدگان (۲۲۳-۲۲۴) نام دارد و در ۲۲۴ میلادی در دشت هرمزدگان رخ داد، اردوان پنجم کشتهشد و ساسانیان پیروز شدند.[۸]
حکومت اشکانیان پیش از نبردهایی که با ساسانیان داشتند، به دلیل اختلافات داخلی و جنگهای خارجی، ضعیف شده بودند و در برابر رومیان کوتاه میآمدند، این باعث شد تا اردشیر به فکر تشکیل شاهنشاهی بزرگ و متمرکز، به سبک هخامنشیان، در ایران بیفتد. اردشیر به مردم میگفت که حکومت ملوک الطوایفی موجب آشفتگی اوضاع ایران شدهاست و نیز رواج ادیان و آیینهای مختلف، دین زردشتی را تهدید میکند. او وعده میداد که اگر به قدرت برسد، دین زردشتی را رسمیت خواهد بخشید و به جای شیوهٔ ملوک الطوایفی، حکومت مرکزی مقتدری ایجاد خواهد کرد و وسعت مرزهای ایران را، به قبل از حملهٔ اسکندر خواهد رسانید. اردشیر تقریباً به وعدههای خود، عمل کرد.
او ابتدا طغیان دارابگرد را فرونشاند و به کرمان تاخت و پادشاه آنجا بلاش (ولخش) را گرفت و پسر خود اردشیر را والی آنجا کرد. به همین جهت کرمان مدتها معروف به «به اردشیر» گردید. اعراب بردشیر می نامیدند.[۹]
آنگاه بسال ۲۲۳ میلادی، علم طغیان برافراشت و پادشاهان خوزستان و عمان را مطیع خود کرد. اردوان قصد سرکوب کردن اردشیر کرد و به پادشاه خوزستان دستور داد، اردشیر را بازدارد و به تیسفون فرستد ولی اردشیر پیشدستی کرد، ابتدا شاذشاهپور، شهریار اصفهان را شکست داد و کشت و آنگاه رو به اهواز نهاد و پادشاه خوزستان را از پای درآورد و ولایت کوچک میشان را (در دهانهٔ دجله و کرانهٔ خلیج فارس) گرفت. سرانجام نبرد بزرگی میان اردشیر و شاهنشاه اشکانی که خود فرماندهی سپاه را داشت در جلگهٔ هرمزدگان خوزستان درگرفت و در روز ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی، سپاه اشکانی شکست خورد و اردوان کشته شد. متعاقب آن ایالت بابل و بقیهٔ نواحی امپراتوری اشکانی، سقوط کرد.[۱]
اقدامات دورهٔ شاهنشاهی
چندی بعد اردشیر پیروزمندانه وارد تیسفون گردید و در ۲۳ ژوئن سال ۲۲۶ میلادی، در معبد آناهیتا در استخر یا در تنگهٔ نقش رجب، تاجگذاری کرد و عنوان «شاهنشاه ایران» را برگزید، و ایران در تحت تسلط او درآمد. اما ارمنستان و گرجستان موقّتاً مستقل ماندند.
اردشیر در سال ۲۲۶ میلادی، با لقب شاهنشاه ایران (به پهلوی: Šāhān šāh Ērān) در تیسفون تاجگذاری کرد و با این کار حکوکت چهارصدسالهٔ پارتیان، به پایان رسید و دورهٔ چهارصد سالهٔ ساسانیان آغاز شد.[۱۰] ملکهٔ اردشیر که آذرآناهید نام داشت نیز در همین روز به عنوان شهبانوی شهبانویان تاجگذاری نمود.[۳] در مراسم تاجگذاری، همانند داریوش بزرگ گفت که به خواست اهورامزدا شاه ایرانیان میشود که مردمی نجیب و بزرگوار هستند و دروغ نمیگویند.
اردشیر با وجود علاقهٔ بسیار به ایالت پارس و شهرهای مهم آن مانند استخر و گور (فیروز آباد کنونی)، تیسفون را همچنان پایتخت خود گردانید.[۱]
از نخستین کارهایی که اردشیر انجام داد، ساختن دژی در گور در پارس بود. وی این دژ را، اردشیرخوَرّه (فر اردشیر) نامید که امروزه به شکل شهر فیروزآباد، در جنوب خاوری شیراز وجود دارد.[۱۱]
.
اردشیر از تیسپون به حران رفته و از راه نصیبین به آمیدا لشکر کشید. سپس وارد بیابانهای جنوب فرات شد. از آنجا تا بحرین تاخته و آن را به شاهنشاهی افزود. سپس به پارس رفت و از آنجا به بندر هورموزی (بندر عباس کنونی) لشکر کشید. پس از آن سیستان را فتح کرد و هرات و بلخ را ضمیمه کشور کرد و وارد ورارود شد. اردشیر سغد را متصرف شد و از آنجا به سوی پارت سرازیر گشت. او توانست هیرکانیه (گرگان) را نیز بگیرد. سپس از راه شمال ایران به ارمنستان حمله کرده آنجا را به شاهنشاهی افزود.
پادشاهان کوشان (درهٔ کابل و پنجاب) و توران قزدار (در جنوب کویته) و مکوران (یا مکران)، سفیرانی بحضور او فرستادند، و او را به شاهنشاهی شناختند.[۱۲]
سکههای مسی در پنجاب پیدا شدهاست که یک طرف آن، صورت آتشکده، را دارد و شبیه به سکههای اردشیر یکم است و طرف دیگر مثل سکههای کوشان است.[۱۳]
جنگ با روم
دولت روم که خبر سقوط اشکانیان را شنیده بود، فرصت را غنیمت شمرده و در امور ارمنستان دخالت میکرد. روم قصد داشت در آنجا حکومتی دست نشانده، ایجاد کند.
اردشیر پس از اینکه مبانی دولت خود را محکم نمود، تصمیم گرفت که با روم جنگ کند زیرا خود را وارث هخامنشی میدانست. اردشیر به قصد جنگ با رومیان در سال ۲۲۸ میلادی از فرات گذشت.[۱۴] قیصر روم، الکساندر سِوِروس امپراتور روم، سفیری، نزد اردشیر فرستاد و گفت که جنگ با رومی ها، جنگ با مردمان وحشی نیست و شکستهای پارتها (اشکانیان) را تذکر داد. اردشیر در جواب چهار صد نفر از ایرانیان، رشید و بلند قامت، با اسلحه کامل و اسبهای یراق طلا، انتخاب کرده، نزد امپراتور روم فرستاد و اینطور پیغام داد که آنچه رومیان در آسیا متصرفند، ارث شاه ایران است بنابراین رومیها باید به اروپا اکتفا کرده، آسیا را تخلیه نمایند.
الکساندر سِوِروس، سه سپاه مأمور حمله به ایران کرد، اردشیر هر سه سپاه را درهم شکست و حرّان را گرفت و آنگاه روی به ارمنستان نهاد و خسرو پادشاه آنجا را شکست داد و کشت. پس از آن ارمنستان به تسخیر ایران در آمد.
اردشیر بابکان پس از بهدست گرفتن قدرت، به منظور پیوستگی روند امور کشور، هفت خاندان ممتاز اشکانی را از کار برکنار نکرد.[۵]
اردشیر برای تقویت بنیاد شاهنشاهی ایران کارهای مؤثری انجام داد، کارهای بزرگ اردشیر را بشرح زیر میتوان خلاصه کرد:
بازماندهٔ قلعه دختر در فیروزآباد که در سال ۲۰۹ میلادی و پیش از شکست کامل اشکانیان بهدست اردشیر بابکان توسط او ساختهشد. ایجاد مرکزیت و تبدیل پادشاهان محلی به نجبای درباری
جمعآوری اوستا که از روزگار بلاش یکم اشکانی آغاز شده بود
رسمی کردن دین زردشت و ارتقا موبد موبدان رئیس روحانیون زرتشتی، بیکی از بلند پایهترین مقامات دولتی.[۱۴]
تقسیم مردم به طبقات
جلوگیری از تجملات و تعیین حد معشیت، برای هر طبقه
ایجاد ادارات امنیت عمومی و تعمیم آن، به تمام مملکت
زنده کردن سپاه جاویدان داریوش بزرگ
تخفیف کیفرها و منع بریدن دست
جلوگیری از فساد اخلاقی [۱۵]
بازماندههای کاخ اردشیر بابکان.
اندیشه و سیاست اردشیر را در سه جمله خلاصه کردهاند:
سواد مردم باید کم باشد تا مبانی دولت محکم گردد.
بجای آزادی دورهٔ اشکانی، باید نظم و قانون واحدی حکمفرما باشد.
دین و دولت بهم بستهاند، یکی بیدیگری نپاید.[۱۵]
اردشیر پاپکان ملیگرایی ایرانی را بر محور آموزشهای زرتشت احیاء کرد. با پیروی از روش اردشیر، دیلمیان و صفویان، بعداً ملیگرایی ایرانی را، بر محور ایراندوستی و مذهب شیعه زنده کردند.
گستردگی شاهنشاهی [ویرایش]
اردشیر توانست کشور را یک پارچه کرده و دولتی بزرگتر از اشکانیان پدید آورد که شامل این مناطق است: ایران، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان روسیه، شرق ترکیه، بیشتر خاک عراق، شمال شرق سوریه، شرق عربستان، بحرین، کویت، قطر، امارات متحده عربی و قسمتی از عمان.
نحوهٔ برآمدن اردشیر یکم و رسیدن او به پادشاهی در کتابی به نام کارنامه اردشیر بابکان که به زبان پارسی میانه به جای مانده به صورتی داستانوار و رمانتیک بیان شدهاست.[۱۶]
سلف:
اردوان پنجم اشکانی
و
بلاش ششم اشکانی
شاهنشاه ساسانی
جانشین:
شاپور یکم
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد
ارسالها: 767
#48
Posted: 3 Aug 2011 21:30
سکه ی اشکانی اَرشَک یکم سردودمان اشکانیان
با حواشی زیاد
این سکه یکی از سندهای بسیار دلچسب از دوران اشکانی است .
اَرشَک Aršak یا اَشک یکم (اَرسَسِس / اَرسَکاس / اَرسِس) (بابیروشی : آرشو Aršu ) نخستین شاه اشکانی و سردودمان اشکانیان است . وی آندراگوراس فرمانروای سلوکی پارت را برانداخت و در سال 868 پ . از گاهشماری خورشیدی برابر با 247 پ .گ در اساک (ارشاک) Asaak (Arshaak) ، شهر اصلی و مرکزی استائنه Astauene تاج بر سر گذاشت . این سال در گاهشماری اشکانی نخستین سال به شمار می رود . وی تا سال832 پ . خ برابر با 211 پ . گ فرمانروای مردمان پارتی بود و توانست نخستین کوشش ها در راستای زنده کردن دوباره ی تمدن و شهریاری ایرانی را با کامیابی به سرانجام برساند . او 36 سال شاه پارتیان بود و برپایه ی برخی سندها پس از وی برادرش تیرداد (تیری دات) با عنوان اَشک دوم بر تخت شاهی نشست .
آریان در کتاب " پارتیان " که فقط به روایت بیزانسی فوتیوس و سینسلوس بر جای مانده است ، روایت می کند که اَرشَک و تیرداد دو برادر که مدعی بودند از نوادگان اردشیر پارسی هستند ، همراه با 5 دوست همدست خود بر سر شهربان پارت شوریدند . (دیگران روایت های گوناگون دیگری بیان می کنند .)
نام اردشیر پارسی که در اینجا از نیاکان سردودمان اشکانی دانسته شده به اردشیر (دوم) شاه هخامنشی اشاره دارد . کتسیاس می گوید او (اردشیر دوم هخامنشی) پیش از بر تخت نشینی آرساکاس Arsacas / آرساسس Arsaces / آرسیسکاس Arsicas نام داشته است . دینون گونه ی دیگری از این نام را بیان می کند : او آرسس ho Arses و اکنون به عنوان آرشو در متن های اخترشناسی بابلی جدید تایید می شود .
« تاریخ ملی ایرانیان » ردپای نیاکان اَشک یا اَرشَک را تا کیقباد ، پسرش کی آرش ، دارا ، پسر همای یا آرش کمانگیر مشهور دنبال می کند . (A. Sh. Shahbazi, "Arsacids I", EncIr II, 1987, 525)
کتاب ایران باستان نوشته ویسهوفر ، برگه های 169 و 170 و 335 .
بر روی این سکه و سکه های دیگری از همین شاه و از شاهان پس از او در کنار نوشته های یونانی ، گاهی نوشته ی بسیار کوتاه به دبیره (خط) اشکانی نویسانده شده است . این دبیره را برای زمانی دراز آرامی می پنداشتند و از همین رو تاکنون ناخوانا مانده بود . نوشته های دیگر را نیز هنوز نتوانسته اند بخواند چونکه آنها را نیز آرامی می دانند ، و این درحالی است که هستی زبان و دبیره ای با این نام با پرسش های جدی روبروست .
اکنون چنانچه این پنداشت بیهوده را رها کرده و بکوشیم براستی این نوشته ها را به دبیره و زبان اشکانی بخوانیم با شگفتی در خواهیم یافت که تاکنون تا چه حد به خطا رفته بوده ایم . برای آغاز یکی از این نوشته ها را بر می گزینیم و با شگفتی می بینیم که به مفاهیم دلچسب و ارزشمندی دست پیدا می کنیم . روی این سکه همانگونه که در نمای زیر دیده می شود ، چهار نویسه ی بسیار آشنای اشکانی : ک ـ ر ـ ن ـ ی نقش شده است . برای اینکه در درستی این نویسه ها هیچ تردیدی نداشته باشیم تنها بسنده است نگاهی به سفالینه های نیسا بیاندازیم . هر چهار نویسه دقیقا شبیه نویسه های بکار رفته در سفالینه های نیسا است . و این از آن روست که زمان سفالینه ها و زمان ضرب این سکه به هم نزدیک است . (تنها نویسه ی ن در سفالینه های نیسا بیشتر بگونه ای ساده تر است .) (سفالینه های نیسا را هم نخست آرامی دانسته و با هزار دشواری کوشش کردند آنها را به آرامی بخوانند ، ولی داشنمدان روسی به داد این سندهای ارزشمند رسیده و بدرستی نشان دادند که این اسناد به زبان و دبیره های اشکانی نویسانده شده است .)
از سوی دیگر چنانچه به نویسه های زبان شناخته شده با نام آرامی ، نگاهی بیاندازیم هیچ نویسه ی آشنایی در میان آنها نخواهیم یافت و تنها با گمان ها و برداشت های پی ورزانه خواهیم توانست آنها را به هم وابسته سازیم !
از میان 2758سفالینه های نیسا بدست آمده نزدیک به 360 سفالینه را در دست دارم که کهن ترین آنها سفالینه ی 322 وابسته به سال 97 اشکانی برابر با سال 771 پ. از گاهشماری خورشیدی برابر با 150 پ. از گاهشماری ترسایی است . و آن سند تحویل گندم و جو و می به انبار است . و جدیدترین آنها وابسته به دهه ی 60 پ . از گاهشماری ترسایی است .
از اَرشَک یکم اشکانی تاکنون 18 سکه گردآورده ام . از این میان 7 سکه نوشته ی " ک ـ ر ـ ن ـ ی " را دارایند . 6 سکه تنها نوشته ای یونانی دارند و باقی نوشته ای دیگر بر خود دارند که تاکنون کسی نتوانسته آن را بخواند (نه به زبان اشکانی و نه به زبان آرامی!) .
بر روی 9 سکه نویسه های MT و یا M و تنها روی یک سکه نویسه ی A نقش شده است . اینها در میان پایه های تخت شاهی نقش بسته اند و نشانگر شهر و یا جایگاه ضرب سکه هستند . آنچه جالب نگرش است ، اینست که نویسه ی T بر M سوار است و درست در میان آن نقش شده است . بدرستی می توان دریافت که M یا MT نویسه هایی هستند که نشان دهنده ی شهر اصلی و مهم اشکانیان بویژه در دوران آغازین این دودمان «مهرداد گرد (میهردات کرت)» می باشد . آنچه پرسش برانگیز است نام نیسا است که می گویند پسان تر به نام مهردادگرد دگرگون شده است ، و این در حالی است که یا باید این سکه را در جایگاهی دیگر ضرب کرده باشند (یعنی MT نشانگر جایی دیگر است) و یا اینکه از آغاز شهر نیسا به این نام خوانده می شده و یا یکی از شهرها یا بخش های مهم نیسا ، مهردادگرد بوده است . (در میان سفالینه های نیسا ، شماره ی 99 از کاتبی اهل میهردات کرت و در 311 از دژی (قلعه) به نام میهردات کرت و صورت خُم های مِی و سرکه ی آن یاد شده است . در چند سفالینه ی دیگر از دژی به نام میهر یاد شده که بایستی همان دژ میهردات کرت باشد .) نویسه ی A شاید نشانگر شهر صددروازه (هکاتومپیلوس در نوشته های یونانی ، شهر قومس کنونی در نزدیکی دامغان) باشد .
همه ی این سکه های بدون روزمه (گاهشماری و تاریخ) می باشند .
سکه های اشکانی بیشتر یک دراخمایی هستند و سکه های چهار دراخمایی در زمان شاهی مهرداد (میهردات) یکم و پس از آن ضرب شده است . این سکه ها بیشتر در سلوکیه در کنار رودخانه ی دجله ضرب شده اند . بر روی آنها روزمه که گاه تنها سال است و گاه نام ماه نیز به آن افزوده شده است ، ضرب شده که بر پایه ی گاهشماری سلوکی و بنا به گفته دانشمندان انیرانی و باختری به سیستم مقدونی است (آغاز سال از ماه اکتبر است برخلاف گاهشماری بابیروشی (بابلی) که از ماه آوریل آغاز می شود) .
سکه ی اَرشَک :
بر روی سکه چهره ی شاه اَرشَک اشکانی به زیبایی نقش شده است . وی باشلق ویژه ی اشکانی را به سر دارد و به نظر می رسد گوشواره هایی نیز به گوش داشته باشد . چهره ی وی بدون ریش و با نگاه به سوی چپ نقش شده است . ادامه ی باشلق او بر روی شانه ها آمده است .
و بر پشت سکه وی را می بینیم که بطور کامل و نشسته بر تخت شاهیِ بدون پشتی ای نقش شده است . وی در دست راست کمان شاهی را نگه داشته و ردای شاهی را بر روی دوش انداخته است . پای چپ را جلوتر از پای راست گذاشته است . (در سکه های دیگر بیشتر کمان در دست چپ است .)
دو نوشته ی کوتاه به یونانی و اشکانی بر آن نقش بسته است . و نشانه ی درم سرا (ضرابخانه) نیز در زیر تخت شاهی نقش گردیده است .
نوشته ها در دو سوی نمای شاه نویسانده شده است . در سوی راست و پشت شاه به یونانی نوشته شده :
ΑΡΣΑΚΟΥ : Arsakou (اَرشَک یا اَشک) و در جلو و زیر کمان ، در برابر پاهای شاه نوشته ی اشکانی آمده است :
ک ـ ر ـ ن ـ ی : کارِن / کارِنی : k-r-n-y : Kāren / Kāreni
این شاید براستی نخستین نوشته و سند اشکانی باشد که تاکنون بدست آمده است .
ولی این نام بسیار آشناست . در پارت هفت خاندان بسیار بلند جایگاه بوده اند که در میان آنها دو خاندانِ نام آشنای کارِن و سورِن هست . نام های زیادی داریم که با این دو آمیزش یافته اند همچون : سورنا ، ساسانِ سورن ، اردشیرِ سورِن ، وَرازِ سورِن ، اردشیرِ کارِن ، پیروزِ کارِن ، گوکِ کارِن (سنگ نوشته شاپور در کعبه زردشت ، کتاب یشت ها نوشته استاد پورداوود برگه ی 459) (آرتور کریستنسن از دو سورنا نام می برد : سورنی! که کراسوس را شکست داد شناخته شده است . تاسیتوس در رویداد های سال 32 ترسایی یکی دیگر از مردان بزرگ را به این نام می خواند . وی از مردی به نام قارِن نیز نام می برد که در سال 50 ترسایی در جنگ های مهرداد و گودرز وارد بوده و اهمیت داشته است . برگ 3) بیشتر به نظر می رسد که بجز نام نخست باقی اشاره به خاندان داشته باشد و بخش دوم جزیی از نام نباشد چون : اردشیرِ سورِن (اردشیر از خاندان سورِن) (این نظر در کتاب ویسهوفر آمده است) . ولی نظر من این است که در اینجا بخشی از نام ها هستند . (آرتورکریستنسن می نویسد : شمار خاندان های بزرگ دوران اشکانی ظاهرا هفت بوده است . از این میان دو خاندان پس از خاندان شاهی دارای قدرت بوده اند : یکی خاندان سورِن Sūrēn که شغل موروثی تاجگذاری شاهان را داشته اتد و دیگری خاندان کارن یا قارن Kārin بوده است . البته در برگه ی 74 این نام را بگونه ی درست کارِن Kārēn بیان می کند .)
در میان سفالینه های نیسا نیز به دو نام جالب بر می خوریم :
باف ـ کارین : B'pkryn : Bāf-kārin : در سفالینه ی شماره ی 262 . (نام یک گنجور است .)
کارین : kryn : Kārin : در فهرست پایانی آمده ، نتوانستم سفالینه ی آن را بیابم .
بخش دوم نام نخست و نام دوم همان کارِن هستند که از سوی ویراستار سفالینه ها به خطا! کارین دانسته شده است . دیدیم که کریستنسن نیز چنین نوشته بود!!
نام های زیادی داریم که دقیقا با همین آوا نوشته شده و خوانده می شوند :
فراهِن : prhyn : Frāhēn
میهرِن : mtryn : Mihrēn
میهرِنَِک : mtrynk : Mihrēnak
ماهِن : mhyn : Māhēn
ماهِنَک : mhynk : Māhēnak
تیرِن : tyryn : Tīrēn
تیرِنَک : tyrynk : Tīrēnak
گیو : gyw : Gēw (کتیبه اشکانیِ سرپُل ذهاب)
پس نام های بالا نیز باید Kārēn و Bāf-Kārēn باشند . البته در هر حالت وابستگی این نام ها را با خاندان کارِن می رساند .
ولی نوشته روی سکه krny هست . بخش نخست که همان kāren است ولی نویسه ی پایانی می تواند خوانده بشود یا نه . بیشتر به نظر می رسد که خوانده نشود همچون نام های اشکانی زیر در سفالینه های نیسا :
مِهر : mtry : Mihr
تیر : tyry : Tīr
و یا نام های اشکانی در نوشته های اشکانی :
ولاخش یا بلاش : wlgšy : Walaγš (کتیبه ی اشکانی هرکول برنزی و کتیبه ی اردوان در شوش)
گَرپَناه : gry-pnhy : Gar-panāh و نام پدرش : مهرفر : mtrpry : Mihrfar (چرم نوشته ی اشکانی اورامان)
گَرـ اَردشیر : gry-’rthštr : Gar-artaxšahr (سنگ نوشته ی اشکانی کال چنگالِ بیرجند)
و نام ساسانی : پاپَک : ppky : Pāpak که تنها در یک سنگ نوشته اینگونه آمده است .
و یا واژه های اشکانی و ساسانی در سنگ نوشته های ساسانی :
نوه : npy : nap
بگ (بغ) : bgy : bag
پیکر : ptkry, ptkly : patkar
و یا نام شهری در چرم نوشته ی اورامان : بُود : bwdy : bōd
همه ی این واژه ها نشام می دهد که براستی krny : Kāren است و این یعنی اینکه اَرشَک همان کارِن است ، یعنی وی سرخاندان قوم کارِن نیز هست .
البته در حالت دوم هم نشانگر اینست که وی از خاندان شناخته شده ی کارِن هست . (برای حالت کارنی نتوانستم نمونه ای در میان دیگر نام ها بیابم!)
البته خود سکه نیز نشانگر این واقعیت است . بر پشت سکه یک مرد نقش شده است و در دو سوی او نامش به دو زبان و خط آمده است . در سویی اَرسَسِس یونانی و در سوی دیگر نام کارِن اشکانی . این دو باید با هم معادل باشند یعنی هر دو نام هستند و نسبتی را نمی رسانند . جالب اینکه در همه ی هفت سکه ی یاد شده هیچ واژه ی دیگری نوشته نشده و فقط همین دو نام آمده اند . همچنین تنها در این هفت سکه راستای نوشته برابر سکه ی زیر است . در باقی سکه ها وارونه شده است . (در اینجا از پایین به بالا نوشته شده ولی در باقی وارونه ی این است .) در نمای زیر برای نوشته یونانی ، از یکی دیگر از سکه های همین گروه هفتایی استفاده شده ولی چون هیچ یک از آنها کامل نیست ، در پایین ترین بخش از سکه ای دیگر نیز نمونه آورده ایم .
و در زیر تخت شاهی نشانه ی MT دیده می شود .
در میان هفت سکه یاد شده ، نوشته ی اشکانی روی این سکه از همه روشن تر و هویداتر است .
این سکه یک درهم به وزن 02/4 گرم می باشد .
----------------------
سرچشمه های گفتار :
کتاب ایران باستان ، نوشته ی یوزف ویسهوفر
سایت پارتیان : www.parthian.com
کتاب کتیبه های پهلوی اشکانی ، نوشته دکتر داریوش اکبر زاده
کتاب کتیبه های اشکانی نیسا ، نوشته ی شهرام حیدرآبادیان
کتاب ایران در زمان ساسانیان ، نوشته ی آرتور کریستنسن ، برگردان رشید یاسمی
از آنجایی که این نوشته و طرح های این سکه ویژه ی همین گفتار فراهم شده ، بدون بیان سرچشمه ی نوشتار بکار بردن آنها بایسته نیست .
در ايران صنعت بزرگي دارم به نام صنعت دين در اين صنعت براي رفع و ارضاي قدرت طلبي ولايت فقيه و براي نياز مالي خمس و زكات و براي ارضاي نیاز جنسي صيغه وجود دارد