ارسالها: 23330
#321
Posted: 18 Aug 2015 13:37
لقب پادشاهی
سکه یزدگرد یکم از جلو، با عبارت پهلوی به دور آن با لقب رامشهر
بر سکههای نقره یا درهم یزدگرد یکم، همانند سکههای بیشتر شاهان ساسانی، نیمتنه پادشاه نقش بسته است. نام او، یزدگرد (yzdkrt)، در سمت راست نقش و لقب l'mštry در سمت چپ آن حک شده است. به نظر دریایی بنابر استنادات تاریخی این پیشوند، به معنی «رام» است (واژه مانوی r'myšn به معنی «آرام کردن» است؛ واژه اوستایی rāmaya به معنی آرام کردن و rāman به معنی صلح؛ واژه فارسی میانه rāmēnīdār صلحکننده و rāmišn آرامش؛ واژه «آرامش» در فارسی نو). جزء دوم این واژه šahr همانند xšaça فارسی باستان، به معنای «فرمانروایی، پادشاهی، امپراتوری، قلمروی حکومتی» است. از آنجا که نام یزدگرد در سمت راست تمثال او حک شده است، نوشته روی سکه (l'mštry yzdkrt) را باید «یزدگردِ رامشهر» خواند که مراد از این عبارت «یزدگرد، آرامکننده شاهنشاهی» است.
در سکه یزدگرد یکم و بهرام پنجم، لقب دیگری برای شاهنشاه به کار رفته است:
mzdsn bgy l'mštry ... MLK'n MLK' ('yl'n)
سرور مزداپرست (رامشهر)... شاهنشاه (ایران).
این عبارت، نماینگر محرومیت یزدگرد از داشتن ادعای تبار الهی است. در این دوران بود که با هجوم دشمنان، از کف رفتن سرزمینهای مرزی و سرافکندگی شاهنشاه ساسانی، واژه انیران ('n'yl'n) از سکه یزدگرد زدوده شد.
تغییر لقب یزدگرد نسب به نیاکانش در سکههای ساسانی، به سبب تغییر عقیده او نبود، بلکه ناشی از شکست نیاکاش در جنگها و نیرو گرفتن موبدان زرتشتی بوده است. پادشاهان ساسانی که نیاکانشان ایزدی تصور میشدند و موبدان آتشکده آناهیتا بودند، در پایان سده چهارم به حاکمان دنیوی تبدیل شدند. پادشاهان اواخر سده چهارم نمیتوانستند ادعای پادشاهان نخستین ساسانی را داشته باشند.
لقب «رامشهر» تنها مختص به یزدگرد است. پادشاهان ساسانی، پس از یزدگرد یکم و از قرن پنجم میلادی، بر سکههایشان لقب «کی» یعنی «کیانی» را ضرب کردند تا خود را به پادشاهان کیانی در اوستا پیوند دهند. این گرایش به اوستا، از قرن پنجم به بعد، مهمترین موئلفه ایدئولوژی پادشاهی ساسانی شد. رواج واژه فارسی میانه فره (xwarrah) از آغاز دوران پادشاهی خسرو دوم (۵۹۱ میلادی) بیانگر افزایش علاقه پادشاهان ساسانی به کیانیان است. لقب «رامشهر» هم، دست کم آنگونه که ساسانیان آن را میفهمیدند، میتواند گرایش آنها به انتساب خود به کیانیان باشد.
در متن فارسی میانه دینکرد، «رامشهر»، لقب کیویشتاسب، حامی زرتشت است. در یادگار زریران، متنی حماسی که نگارش آن دست کم به دوران اشکانیان میرسد، «رامشهر» لقب کیویشتاسب است. این اثر حماسی که در دوران اشکانیان رواج داشته و بعدها ساسانیان آن را اقتباس کردند و حتی به اجرا درآوردند، دربارهٔ جنگهای دینی ایرانیان و تورانیان است. جاماسپ، وزیر کیویشتاسپ، سرنوشت محتوم پهلوانان و نجیبزادگان ایران در رویارویی با دشمنان را پیشگویی میکند. کیویشتاسپ از شنیدن این خبر اندوهگین میشود. جاماسپ، ضمن دادن پیشنهاد ساختن دژی برای نجات جان نجیبزادگان از این سرنوشت محتوم (مرگ)، پادشاه را «رامشهر کیویشتاسپشاه» (شاهویشتاسپ کیانی، آرامگر کشور) لقب میدهد. مشابه همین عنوان را در سکههای یزدگرد، به صورت «یزدگرد رامشهر» میبینیم.
میتوان گفت که ساسانیان، اقتباس از ایدئولوژی را همزمان با بهکار بردن لقب «کی» آغاز نکردند و این امر از اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میلادی و با استفاده از لقب «رامشهر» آغاز شد. پس از آنکه یزدگرد، لقب «رامشهر» را برگزید، تمایل ساسانیان به ایدئولوژی و تاریخ کیانیان موجب شد تا لقب «کی» و سرانجام لقب «فره» و «خوره» را برگزینند و این القاب را بر سکههایشان ضرب کنند. ایدئولوژی کیانیان تا پایان دوره یزدگرد سوم در قرن هفتم میلادی، برقرار بود. به سخن دیگر، گرایش پادشاهان ساسانی به ایدئولوژی کیانی با به کار بردن لقب «رامشهر» و نه «کی» در واپسین سال قرن چهارم میلادی، آغاز شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#322
Posted: 18 Aug 2015 13:41
شمایل تاج
شکل تاج شاهنشاهی یزدگرد یکم بر روی سکهِ مضروب خودش
در سکههای اردشیر یکم ساسانی، پادشاه ابتدا تاجی بر سر دارد که برگرفته از تاج مهرداد دوم، بنیانگذار امپراتوری اشکانی است و پارهای تغییرات در آن وارد شده است. با اینهمه، حتی در این تاج نیز سنت بومی پارس که پادشاهان دودمان اشکانی این سرزمین، تاجهای مشابهی بر سر مینهادند، به چشم میخورد. تاج دیواری اهورامزدا که وی در کندهکاری نمایش اعطای منصب در نقش رستم بر سر نهاده و کلاه بلند با عقاب آناهیتا که آراسته به نوارهایی است در کندهکاری پهلوی، معرف رسم نوعاً ساسانی در به کار بردن نمادهای ایزدان برای تاجهای پادشاهان است:
- ۱. شرفهها بازنمای اهورامزدا، آناهیتا.
- ۲.حلقهها با شاخهها یا بازنمایی مرسوم؛ و قراردادی اینها:
- ورقهها، بازنمای آناهیتا
- بالها، نماد ورثرغنه، آناهیتا
- سرعقاب، نماد آناهیتا
- پرتوها، نماد میترا
یزدگرد یکم نیز ماه و خسرو دوم ستارهای را به گروه نمادها افزودند. چون پادشاهان در موارد بسیار، چندین ایزد اعطای منصب داشتند و ذخیره نمادها و نشانهها، به زودی ته میکشید، از اینروی در تاج شاهان ساسانی آمیزهای از نشانههای گوناگون پدیدار گشت که مختص همان پادشاه بود. چنانکه سکهها نشان میدهد، میثاق ساختن تاجهای اختصاصی چندان استوار بود که هرگاه رویداد ناگواری (مثل اسارت، غصب تاج و تخت)، رشته فرمانروایی را میگسست، وی در رسیدن دوباره به پادشاهی ناگزیر بود تاج تازهای اختیار کند، زیرا تاج نماد خوره (Xwarrah) یا هاله الهی پادشاه بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#323
Posted: 18 Aug 2015 13:43
سیاست داخلی و خارجی
یزدگرد معاصر با آرکادیوس، امپراتور بیزانس بود. به دنبال مرگ تئودوسیوس یکم ملقب به «بزرگ»، فرزندانش امپراتوری روم را میان خود تقسیم کردند. آرکادیوس، امپراتوری بیزانس (روم شرقی) و هونوریوس، امپراتوری روم غربی شدند. از این پس، دیگر امپراتوری روم هرگز متحد نشد و یک امپراتور هم نتوانست بر سراسر آن حکومت کند.
یزدگرد، با سیاست تسامح دینی و آزادی مذهبی، به دنبال کسب اعتماد آرکادیوس، امپراتور بیزانس بود که به علت درگیری با مشکلات داخلی، خواهان صلح با ایران بود. این کار، سبب میگشت تا یزدگرد، با فراغت بیشتری از توسعه قدرت و نفوذ اشرافزادگان در امور پادشاهی جلوگیری کند. البته رفتار صلحجویانه یزدگرد، تا حدی به نفع روم هم تمام گشت؛ چرا که در عصر او، وضع امپراتوری روم چنان آشفته بود که اگر یزدگرد تمایلی به جنگ میداشت، فرصتهای مناسبی برای ضربه زدن به بیزانس را به دست میآورد. اما شیپمان عقیده دیگری دارد: «در غرب (بیزانس) خبری نیست»، این حکم برای امپراتوری ساسانی هم صادق است. در این زمان، امپراتوری روم با یورش قبایل گوناگون مانند گوتهای غربی در دوران آلاریش (Alarich)، گوتهای شرقی، واندالها و سایر قبایل ژرمن دچار بود. ایرانیان هم از این فرصت استفاده نکردند که علتش روشن نیست. شاید آنها نیز مشکلاتی با گروههای چادرنشین در شرق داشتهاند. حتی یزدگرد، لژیونرهای مسیحی را که اسیر دست هونها بودند و در جنگ با سپاه ساسانی، به دست آنها افتادند، را به روم برگرداند.
بهترین نمود احترام متقابل ساسانیان و بیزانس، سپردن سرپرستی و قیومیت تئودئوس دوم، توسط پدرش، امپراتور آرکادیوس (۳۸۳ تا ۴۰۸ میلادی) است. این سنت برای مدتی ادامه یافت. امپراتوران رومی و شاهنشاهان ایرانی، گهگاه، از یکدیگر میخواستند که سرپرستی ولیعدشان را را بر عهده بگیرند. در طول قرن پنجم، هر دو امپراتوری، قدرت یکدیگر را یکسان میدیدند و هر یک، دیگری را شایسته آن میدید که فرزندانش را به دربار او بفرستد تا از بیم بدخواهان در امان بماند؛ چرا که آنها بیشتر از سربازان خارجی، نگران توطئهگران داخلی بودند. سر به نیست کردن سه شاهنشاه قبلی ساسانی هم، مزید بر علت شد تا یزدگرد یکم، بر اشرافزادگان پیشدستی کند: او بسیاری از اشراف را کشت تا در تاریخ ساسانیان، برای خود بدنامی به جا گذارد.
در دوران پادشاهی او صلح با رومیان یا بیزانسیها برقرار شد و شاید دوستی یزدگرد با ماروثا، اسقف میفرکت که امپراتور آرکادیوس بارها او را به عنوان سفیر به ایران فرستاده بود باعث پخش این شایعه باشد که یزدگرد مسیحی شده است. بعضی منابع میگویند ماروثا اعتماد یزدگرد را به عنوان پزشک جلب کرده بود. به هر حال، در ابتدای سلطنت یزدگرد، وضعیت مسیحیان بهتر گردید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#324
Posted: 18 Aug 2015 13:43
رابطه با مسیحیان
زیر نظر یزدگرد، در در سال ۴۱۰ میلادی، مسحیان امپراتوری ساسانی، شورایی در شهر سلوکیه تحت حمایت یزدگرد تشکیل دادند که اعضای آن شورا، اسقفها و دیگر مقامات کلیسایی امپراتوری ساسانی بودند. آنها رسماً مصوبات شورای نیقیه را پذیرفتند. قبل از آن، مسیحیان رسماً مصوبات شورای نیقیه را تأئید نکردند و دربارهٔ قوانین کلیسا و تشکیلات آن در ایران اتفاق نظر وجود نداشت. شورای سلوکیه این معضل را حل کرد و شقاقها را متوقف ساخت و سلسله مراتبی تشکیل داد و قوانینی برای مسیحیان امپراتوری ساسانی پدید آورد. اسحاقنامی که اسقف سلوکیه بود، رئیس سازمان کلیسایی در امپراتوری ساسانی گردید. اما اندکی بعد درگذشت.
گامهای دیگری نیز برای سازماندهی کلیسا برداشته شد. در دوره دوم حکومت یزدگرد، شکیبایی شاه نسبت به مسیحیان، با رفتار گستاخانه آنها مواجه گشت. آوردهاند که یک روحانی مسیحی، آتشکدهای را که نزدیک کلیسایش بود ویران کرد و از بازسازی آن، حتی به دستور شاه، خودداری ورزید؛ و در گزارش دیگر، نوشتهاند که مسیحی دیگری گستاخانه آتش مقدس را خاموش کرد و در آن مکان به برگزاری آئین قداس (mass) پرداخت. گفتنی است که حتی با وجود چنین تحریکاتی هم، ایرانیان، پیش از آنکه نهایتاً حکم مرگ بدهند، با متانت روند مناسب تحقیق و دادرسی را طی میکردهاند. یزدگرد، مهرنرسه را به مقام وزیر بزرگ برگزید، که تاریخ آن به همین دوره (و نه آغاز به تاجنشینی یزدگرد) و این بایستی مربوط به تغییر نظر پادشاه در سیاستش باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#325
Posted: 18 Aug 2015 13:45
رابطه با یهودیان
یزدگرد نسبت به یهودیان با احترام و مهربانی رفتار میکرد، و یهودیان او را «کوروشِ نو» خواندند. دریایی میگوید که ماجرای ازدواج وی با یک زن یهودی، چه درست و چه نادرست، نماینگر تسامح و رواداری دینی یزدگرد است. او میافزاید کلمه پهلوی rēš galut همان resh galutha آرامی به معنای «پیشوای اسیران بابل» است. منابع غیر ساسانی نیز از نزدیکی روابط یهودیان و ساسانیان خبر میدهند. به نوشته آیلرز، در آن زمان قصر یهودیان تبعیدی در ماحوزا، یعنی مدائن (تیسفون) بود؛ اما بعدها حله بر کرانه فرات ۶ کیلومتری خرابههای بابل، شهر مرکزی یهودیان عراق شد. نتصر میگوید در هیچ جای تلمود، سخنی از این ازدواج نیست. نیسنر هم در صحت چنین ازدواجی تردید دارد، ولی معتقد است که این افسانه، پرورانده و قدرتگرفته ذهن یهودیان ساکن اصفهان و دیگر شهرهای ایران باشد.
ویدنگرن آورده است که پیشینه شهر شوش، به عنوان یکی از پایتختهای هخامنشیان، بسی بیشتر از عمر شوشاندخت است و این گزارش را ساختگی میداند. مارکوارت هم تنها اشتراک این دو اسم (شوش و شوشاندخت) را فقط تشبیه اسمی میداند و مینویسد که شوشیندخت، مردمان یهودی را در این منطقه اسکان داده است، همچنان که در شهرستانهای ایرانشهر به سکونت دادن یهودیان در اصفهان توسط این ملکه هم اشاره شده است.
داستانهای تلمودی میگویند که یزدگرد با ربیها، با ادب و نزاکت فراوان رفتار میکردند و در گفت و گوی با آنها، از کتاب مقدس شاهد میآورد. ربی آشی از مجتهدان بزرگ یهودیان آن دوره مقرر داشت که با اینکه معمولاْ کسی اجازه ندارد به کافران آهن بفروشد، فروش آهن به ایرانیان «که از ما پشتیبانی میکنند» را روا دانست. همچنین در تلمود آمده است که هنگامی که یزدگرد به تخت مینشست، سه نفر از نمایندگان یهود ایرانی، یعنی ربی اشی (نماینده شهر سورا)، مرزوما (نماینده شهر پومپدتیا) و آمسمار (نماینده نهردعا) هم حضور داشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#326
Posted: 18 Aug 2015 13:46
مرگ و جانشینی
یزدگرد، ابتدا پسرش بهرام را ولیعهد کرد و از همینرو، در سکهای که ضرب کرد، تصویر بهرام را نیز در سوی دیگر سکه آورد. اما بعدها ظاهراً به دلیل اختلافنظر یا سوظنی، از این تصمیم منصرف شد و بهرام را به حیره، نزد نعمان از پادشاهان لَخمی (آل لَخم) که دستنشانده ساسانیان بود، فرستاد و شاید او را به آنجا تبعید کرد. بنابر بعضی روایات، بهرام از کودکی به فرمان پدر به حیره فرستاد تا در آنجا بزرگ شود. بهرام در آن سالها، در قصر خُوَرنَق که به دست یک معمار بابلی تابع روم به نام سِنِمار ساخته شده بود، زندگی کرد. هنگامی که پادشاه ارمنستان ورامشاپور در ۴۱۴ میلادی درگذشت، یزدگرد، پسرش شاپور را به جای او به تخت پادشاهی نشاند.
بر اساس نوشته موسی خورنی، یزدگرد بر اثر بیماری درگذشت، ولی در یک افسانه گسترده، آوردهاند که او در حالی که در هیرکانیا بود، توسط اسبی رمیده کشته شد، در حالی که پس از آن، اسب ناپدید گشت، مردم فریاد بر میآوردند: «این اسب، فرشتهای بود از جانب خدا، تا کار شاه زورگو را یکسره کند». این روایت یک افسانه است که توسط اشرافزادگان ساخته شده است. کسانی که شاه منفور را در هیرکانیا، دور از پایتخت، کشتند. بحرانها و ستیزهجوییهایی که پس از مرگ یزدگرد، به دنبال تاج و تخت رخ داد، گواهی دهنده این فرضیه است.
پس از مرگ یزدگرد، پسرش، شاپور، ارمنستان را ترک کرد تا بر سریر پادشاهی نشیند، ولی اشراف او را کشتند و به جای او، خسرو (۴۲۰م تا ۴۲۱ م) را بر تخت نشاندند که نسبت مستقیمی با یزدگرد نداشت. اما بهرام که شاهنشاهی را حق خود میدانست، با حمایت مُندر بن نعمان، امیر حیره، به همراه نیرویی از اعراب و نیز یک دسته سوار سنگیناسلحه ایرانی که در حیره تحت فرمان بهرام بودند، به تیسفون عزیمت کرد. خسرو هم که تاب مقاومت در برابر بهرام نداشت، از شاهنشاهی دست کشید و تخت و تاج را به بهرام داد (۴۲۰ میلادی). بعدها دربارهٔ به تخت نشستن بهرام پنجم قصههای افسانهوار اختراع شد تا تسلیم «بزرگان ساسانی در برابر یک امیر عرب و سواران او» را مخفی کنند. بهرام اشرافزادگان را وادار به پیروی از خود کرد و برادرش نرسه را، فرماندار خراسان نمود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#327
Posted: 18 Aug 2015 13:46
تاریخ شفاهی
همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازماندهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنه سنگین خود را در امور امپراتوری را محسوس ساخت. موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ میکردند و دخالت ساسانیان در خوداینامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشته است. یزدگرد یکم، که از هر جهت پادشاهی مهربان با رای و اندیشهاش مستقل بود، بواسطه آنکه کوشید تا قدرت دستگاه دینی و اشرافیت را محدود سازد و نیز چون نسبت به اقلیتهای دینی تسامح نشان میداد، «بزهکار» نامیده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#328
Posted: 18 Aug 2015 13:47
یزدگرد به روایت تاریخ شفاهی
یزدگرد بزهکار، پادشاهی بدگمان، ستمکار و به ویژه با اشرافزادگان سختگیر بود و آنها نیز همگان از وی بیزاری میجستند. آنها به درگاه خدا مینالیدند که ایشان را از شر یزدگرد آسوده کند. روزی که پادشاه در گرگان به سر میبرد، اسبی نژاده و کمیاب در برابر خرگاه شاهی پدیدار گشت. هیچکس نتوانست آن را رام کند، اما اسب به آسانی رام پادشاه گردید. همین که پادشاه به نوازش آن پرداخت، اسب چنان لگدی بر دلش زد که برجای سرد شد و بدینسان بود که یزدگرد به پادشاهی ستمگرانه خود پایان داد. مردم گفتند که آن اسب، فرشتهای از جانب خدا بود.[۵۸]
پس از مرگ یزدگرد، بزرگان فرزندان وی را از رسیدن به پادشاهی بازداشتند و خسرو را که از نوادگان اردشیر یکم بود، بر تخت نشاندند. در آن هنگام، بهرام پسر یزدگرد در دربار منذر، شاه حیره به سر میبرد. چون بهرام گور از مادر بزاد، پدرش از اختربینان شنید که این فرزند به یک شرط بر تخت پادشاهی خواهد نشست که «در سرزمینی بیگانه پرورش یابد». یزدگرد پسرش را به حیره فرستاد و او در آن سرزمین در هنرهای سواری، تیراندازی و شکار و فلسفه و هنرهای ادبی آموزش کامل دید. چون از اتفاق بزرگان بر خسرو آگاهی یافت، با منذر رهسپار پایتخت شد و دعوی تاج و تخت پدر کرد. بزرگان و مهتران، از سیمای زیبای بهرام، سخنوری و وعده او که راههای رفته پدر پرهیز خواهد کرد، تکان خوردند. اما آنچه سرانجام کار را فیصله داد، نیروی بازوی بهرام بود. وی پیشنهاد داد که تاج را میان دو شیر گرسته بنهند و هرکس که توانست آن را از میان دو شیر برباید، به پادشاهی برسد. خسرو وی را پیش انداخت و بهرام نیز پس از کشتن شیران، تاج را برداشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#329
Posted: 18 Aug 2015 15:32
بهرام گور
- دوران ۴۲۰ میلادی - ۴۳۸ میلادی
- مرگ ۴۳۸ میلادی
- پیش از یزدگرد دوم
- پس از یزدگرد یکم
- همسر سپینود
- پدر یزدگرد یکم
- مادر سوشاندخت
- فرزندان یزدگرد دوم
- دین زرتشتی
بهرام پنجم یا وهرام پنجم یا بهرامِ گور از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود. وی به جای پدر، یزدگرد یکم، بر تخت نشست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#330
Posted: 18 Aug 2015 15:33
بر تخت نشستن بهرام
یزدگرد اول سه پسر به نام های شاپور و بهرام و نرسی داشت. هیچ کدام به هنگام مرگ پدر در پایتخت نبودند. شاپور شهریار ارمنستان و در ارمنستان بود. نرسی شهریار خراسان و در نیوشاپور بود و بهرام در حیره بود. مادر بهرام، شوشاندخت نام داشت که دختر راس الجالوت زمانه رهبر یهودیان بود. روایت هائی که منشأ آن عربها بودهاند، گوید که بهرام از کودکی به نعمان منذِر امیر عرب حیره سپرده شده بود تا نزد او پرورش یابد. بنابر این روایات، بهرام در هفتمین ساعت روز هرمزد از ماه فروردین به دنیا آمد و اختربینان به یزدگرد گفتند که او در آینده شاهنشاه ایران خواهد شد، ولی پیش از آن هنگام در زمینی خارج از خاک ایران به سر خواهد برد. در نتیجه، یزدگرد]] او را پس از تولدش به منذر سپرد و دایهها و مربیانی را با او روانه حیره کرد تا او را به شیوهٔ دربار ایران پرورش دهند. هرمز به این منظور دستور داد تا در حیره کاخی به نام خورناگ برای بهرام ساختند (عربها این کاخ را خورنق نامیدند و افسانههای بسیاری دربارهاش ساختند که بعدها وارد کتاب ها شده است).
رسم شاهان ساسانی آن بود که شاهپوران را به کشورهای خودمختار اطرافِ ایران میفرستادند تا آن سرزمین را با خودمختاری اداره کنند و از سنین نوجوانی راه و رسم کشورداری را بیاموزند؛ چنانکه بعضی از شاهپوران فرماندار کوشان میشدند که در شرق کشور در همسایگی هندوستان بود و شامل پیشاور و قندهار و شمال بلوچستان پاکستانِ کنونی بود؛ بعضی فرماندار الان (کشورِ آذربایجان کنونی) میشدند و لقبشان الا نشاه بود؛ بعضی فرماندار خوارزم (اکنون شمال ازبکستان و ترکمنستان) میشدند و خوارزمشاه لقب داشتند؛ و بعضی فرماندار کرمان میشدند که سراسر ملک کرمان (اکنون بلوچستان ایران و پاکستان) را نیز شامل میشد، و کرمانشاه خوانده میشدند. حضور بهرام در حیره به این معنا بوده و آنچه عربها در این باره گفته اند، افسانهاست.
مغان و بزرگان کشور که از سیاست های یزدگرد اول ناخشنود بودند، مایل نبودند که پادشاهی در کسی از پسرانِ او ادامه یابد و یکی از ساسانیان را که خسرو نام داشت، به سلطنت نشاندند. شاپور پس از دریافت خبر مرگ پدرش از ارمنستان به سوی پایتخت حرکت کرد، ولی بزرگانِ هوادار خسرو وسائلی انگیختند و او را در راه از میان برداشتند. اما پسر دیگرش بهرام به حمایت بخشی از سپهداران و به کمک سپاهیان پادگان حیره به سوی تیسپون حرکت کرد. نوشتهاند که بسطام هزارپت سپهبدِ میان رودان، یزد گشن اسپ استاندارِ میان رودان، سپهبد پیرک مهران، گودرز رئیس خزانه داری ارتش، َگشن اسپ آذرپیش رئیس دیوان مالیات، پناه خسرو وزیر امور خدماتِ عمومی، و شماری دیگر از بزرگان کشور انجمن کردند و مردی از خاندان ساسانی به نام خسرو را در تیسپون به سلطنت نشاندند. بهرام از حیره سپاه آراست و وارد میان رودان شد و در کنار تیسپون لشکرگاه زد. بزرگان در میان او و خسرو در آمد و شد افتادند و پس از مذاکرات فراوان تصمیم بر آن شد که پادشاهی به بهرام واگذار شود.
نگارندهٔ پارس نامه این رخداد را با استفاده از تاریخ طبری چنین آوردهاست: ... پس میان ایشان گفتگوی برخاست، و قومی که هوای خسرو میکردند، گفتند: «ما بر پادشاهیِ او بیعت کردیم و به چه عذر فسخ کنیم؟» دیگران که هوای بهرام میکردند، گفتند: «صاحب حق او است و متابعتِ او کردن لازم است.» چون سخن دراز کشید، بهرام گفت: «مرا نمیباید که به این سبب میان شما گفتگوی رود. این پادشاهی میراثِ من است و امروز خواهان دیگری دارد. ما را هردو به هم رها کنید تا بکوشیم (یعنی نبرد تن به تن کنیم) هر که بهتر آید و چیره شود پادشهی آن کس را بود، وگرنه تاج و زینتِ پادشاهی میان دو شیرِ گرسنه بباید نهاد تا هر که از میان آن دو شیر بردارد پادشاهی او را باشد.» چون مردم دانستند که خسرو طاقتِ نبردِ با بهرام را ندارد. قرار به آن افتاد که تاج میان دو شیر بنهند. دو شیر شرزه آوردند و گرسنه ببستند، و تاج و زینتِ پادشاهی در میان هردو شیر نهادند و شیران را فراخ ببستند و خسرو را حاضر کردند. و بهرام خسرو را گفت: پیشتر رو تاج بردار تااین پادشاهی بر تو درست گردد. خسرو گفت: تو به نبرد آمدهای و بیانْ تو را باید نمود تا پادشاهی تو را مسلّم شود. «چون دانست که خسرو زهره ندارد که پیش رود، بهرام پیش خرامید و گُرزی در دست گرفت. مؤبد مؤبدان او را گفت: ما از خونِ تو بیزاریم به این خطر که بر خویشتن میکنی. جواب داد که «همچنین است.» و چون نزدیکتر رسید شیری از آن دوگانه روی به او نهاد، بهرام چابکی کرد و بر پشت آن شیر نشست و به هردو پهلوهاش بفشرد و َ لخت بر سرش میزد تا کشته شد؛ پس روی به آن شیرِ دیگر نهاد و چون شیر از جای برخاست یک گرز به قوت بر تارکِ سرش زد چنانکه از آن زخم سست شد، پس گلویش بگرفت و سرش بر سرِ آن شیر دیگر که کشته شده بود میزد تا بمرد و برفت و تاج برداشت. و مردم از آن حال در شگفت ماندند و بر وی آفرین کردند و گفتند: این است پادشاه به راستی. و همگان تسلیم کردند، و خسرو پشتِ پای بهرام ببوسید و گفت: سزای تاج و تخت توئی، و من نه به اختیار آمدم؛ باید که مرا زینهار دهی تا بعد از این بندگی کنم. او را زینهار فرمود و بنواخت و خدمتِ خاص فرمود.
پادشاهان ساسانی در شکار شیر، ببر و پلنگ مهارت فراوان داشتند. و همواره شکار درندگان در آیین آنان بوده که موجب تقویت قوای جنگی ایشان میشده. همچنین بشقابهای بجای مانده از دورهٔ ساسانی که این خسروان را در هنگام شکار و نبرد با حیواناتی همچون؛ قوچ، گوزن، گورخر، گراز، شیر، پلنگ و... به تصویر کشیده گواه دیگری بر این مطلب میباشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.