انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 2 از 31:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  28  29  30  31  پسین »

Ancient Persia | ایران باستان


مرد

 
شهرسازي در عصر ساساني

وجود جزء تركيبي كمابيش الزامي نام شاه- حامي در عنوان شهرها، بر اهميت سياسي بنيان‌گذاري شهرها در ايران عصر ساساني دلالت مي‌كند. هرچند ممكن است بسياري از اسناد موجود با گونه‌اي بازسازي شهرها يا جابه‌جايي مكان‌هاي موجود ارتباط داشته باشند، اما شماري از پايه‌گذاري‌هاي اصلي، كه طرح و الگوي استاندارد آن، سامانه‌ي (system) راست‌گوشه‌اي خيابان‌هاست، شناخته شده‌اند. هم‌مركزي استثنايي و طرح و نقشه‌ي شهر مدوّر اردشير- خره (Ardashir-khorra) مي‌تواند عزم و تصميم شخصي اردشير يكم را براي نمايش انگاره‌هاي كيهان‌شناختي و اجتماعي- سياسي برآمدن امپراتوري‌اش را منعكس و نمودار سازد.
شواهد باستان‌شناختي براي ديگر نقشه‌هاي هندسي مدور شهرها، اندك است، هرچند كه اين موارد در دوران‌هاي متفاوتي از تاريخ شرق باستان و با درجات مختلفي از ظرافت آشكار مي‌شوند. طرح و ترتيب مدوّر شهر «هترا» (Hatra)، بهترين نمونه‌ي شناخته شده از عصر پارتي، فاقد يك مفهوم هندسي اصيل است. اين امر بعيد است كه محيط مدور شهر «داراب‌گرد» (Darabgerd) پيش‌الگويي براي طراحي شهر اردشير- خره باشد؛ چرا كه بناي اين شهر احتمالاً از سده‌ي هشتم ميلادي آغاز مي‌گردد. نقشه‌ي مدور شهر تيسفون و موضع‌نگاري عمومي كاوشگاه مدائن همچنان مورد بحث است، و طرح شهر مدور اصفهان عصر ساساني نيز به طور گزارش‌ شده‌اي، هنوز علني نشده است. احتمال دارد كه اردشير- خره بر طرح شهرهاي مدور متأخري چون «بغداد» منصور وجايگزين‌هاي آن تأثير گذارده باشد.
درباره‌ي ساختار معماري‌شناختي و جامعه‌شناختي شهرهاي راست‌گوشه‌اي مانند «جندي شاپور»، «ايوان كرخه»، و «بيشاپور» جزييات اندكي دانسته است. اكثر شهرهاي اين دوره مسلماً ماندگاه هاي كهن‌تر را با الگويي قاعده‌مند و به طور اندام‌وار رشد يافته، ادامه داده‌اند، چنان كه در شهر «استخر». برخي مناطق مسكوني متعلق به دوران ساساني در كيش، تيسفون، لرستان، رقبت المدائن، و قصر ابونصر نقشه‌برداري يا خاك‌برداري شده‌اند. اما آگاهي ما از زندگي روزمره‌ي طبقات ميانه و فرودست اين مناطق، همچنان نارسا و ناقص مانده است.
اجزاي اصلي باروها و استحكامات شهرهاي عصر ساساني عبارت بود از: خندق‌ها، ديوارهاي داراي محل قدم زدن و پاس دادن، پنجره‌هايي كور و سوراخ‌هاي تيراندازي با پوششي افقي يا سه‌گوش، كنگره‌هاي پله‌دار، راه‌روها يا اتاق‌هايي باريك در داخل ديوارها، و باروهايي دوپهلو با پيش‌آمدگي بسيار، عموماً با سرچينه‌هاي نيم‌دايره‌اي. در ميان باروهاي مشخص دوپهلويي، دروازه‌هايي ساده قرار داشت و در ِ اتاق‌ها و حجره‌ها با سكويي دفاعي كه سوراخ‌هايي عمودي در بالا، شايد براي ارتباط صوتي داشتند، متصل و مرتبط بودند. *

* D. Huff, "Architecture III. Sasanian": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, 1987, p. 313
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
زبان پارسي باستان

+ نوشته‌ي: دكتر محمد معين

زبان ايرانيان دوره‌ي هخامنشي موسوم است به «فرس قديم» يا «فرس هخامنشي» يا «پارسي باستان». اين زبان با زبان سنسكريت، يعني زباني كه كتب مقدس برهمنان (هند) بدان نوشته شده، از طرفي و از طرف ديگر با زبان اوستايي مشابه و هر سه از يك ريشه منشعب شده‌اند.
مهم‌ترين مداركي كه از زبان پارسي باستان در دست است، كتيبه‌هاي هخامنشي است كه از عهد كورش بزرگ به بعد [؟] بر صخره‌ها و سينه‌هاي كوه‌ها با حروف ميخي نوشته شده است. از اين كتيبه‌ها در حدود پانصد لغت به زبان پارسي باستان استخراج مي‌شود.
علاوه بر كتيبه‌ها، تعدادي مهر و ظرف به دست آمده كه بر آن‌ها نيز كلماتي منقوش است. پس از كتيبه‌ها و مهرهاي عهد هخامنشي، منبع ديگري براي آشنا شدن با لغات پارسي باستان هست، ولي در اهميت به درجه‌ي منبع اولي نمي‌رسد. توضيح آن كه مورخان يوناني بعضي اسامي خاص [پارسي] را طوري ضبط كرده‌اند كه بسيار كم تصحيف شده، و با در نظر گرفتن اين نكته كه يونانيان اواخر كلمات پارسي باستان را چگونه تغيير مي‌داده‌اند، و كدام حرف پارسي به كدام حرف يوناني تبديل مي‌يابد، به آساني مي‌توان پي برد كه اين اسامي به پارسي باستان چه بوده، و چون اسامي خاص در بعض موارد تركيبي است، يعني يك اسم عام با اسمي ديگر يا با فعل و يا صفتي تركيب شده، از اين نوع اسامي هم لغاتي به دست مي‌آيد؛ مثلاً اسم سردار پارسي را كه در جنگ "گرانيكوس" با اسكندر نبرد كرد، برخي از مورخان يوناني «Spithradates» نوشته‌اند، و چون يونانيان «ث» پارسي باستان را با th الفباي خود تطبيق كرده و اسم مزبور را با آن نوشته‌اند، بي‌شك مي‌توان گفت كه اين اسم در پارسي باستان «Spithra.data» (سپيثره.داته) بوده، يعني «داده‌ي سپهر» و سپهر را به زبان پارسي باستان Spithra (سپيثره) مي‌نوشته‌اند؛ چنان كه «مهر» را Mithra (ميثره) مي‌نوشته‌اند. اين نوع اسامي خاص كه يونانيان تقريباً صحيح ضبط كرده‌اند، و از آن مي‌توان لغاتي به دست آورد، كم نيست. و نيز چنين است كلمه‌ي Staspes كه يوناني شده‌ي Sataspa پارسي باستان مي‌باشد، و به زبان امروزي «صد اسب» گوييم. بنابراين از دو اسم مزبور دو لغت به دست مي‌آيد كه در كتيبه‌ها نيست: Spithra به معني سپهر و Sat به معني صد.
آيا پارسي باستان، زبان محاوره‌ي دربار و مردم هخامنشي بوده يا زبان مستعمل در فرمان‌ها و كتيبه‌ها؟ اگر چه پاسخ قطعي به اين سوال نمي‌توان داد، ولي چون در كتيبه‌هاي پادشاهان هخامنشي مخصوصاً آخرين آنان اشتباهات دستوري يافته‌اند، دانشمندان فن چنين استنباط مي‌كنند كه اين زبان در عصر هخامنشيان هم كهنه شده بود و آن را بر طبق معمول در بيانيه‌هاي رسمي به كار مي‌برده‌اند، و چون زبان محاوره و كتاب‌هاي عادي ساده‌تر بود، همه اين زبان را كاملاً نمي‌دانسته‌اند، بنابراين غلط‌هاي مذكور ناشي از خطاي دبيران دفترخانه‌هاست. اين استنباط را بعضي قرائن تأييد مي‌كنند؛ زيرا مي‌بينيم كه برخي از نام‌هاي خاص چنان كه در كتيبه‌ها ضبط شده با آن چه معاصران آنان ضبط كرده‌اند، تفاوت دارد، مثلاً اسم داريوش در كتيبه‌ها Darayavaush است در صورتي كه در تورات Daryush و يونانيان آن را Daryos ضبط كرده‌اند (مخرج شين در زبان يوناني نبوده و آن را بدل به سين مي‌كرده‌اند) و نيز اردشير را در كتيبه‌ها Artaxshathra نوشته‌اند، ولي كتزياس مورخ يوناني [سده‌ي پنجم- چهارم پ.م.] نام دو تن از رجال درباري را Artasiras نوشته است، و اگر به جاي سين، شين بگذاريم و سين آخري را هم كه يوناني است حذف كنيم، Artashira مي‌شود و معلوم است كه ساده‌تر از ارتخشثره و به زبان امروزي ما نزديك‌تر است.
در هر حال بعضي از زبان‌شناسان عقيده دارند كه در دوره‌ي هخامنشيان مخصوصاً در اواخر آن عهد، به همان زبان پهلوي يا به زباني كه بسيار بدان نزديك بوده سخن مي‌رانده‌اند، و پارسي باستان چنان كه در كتيبه‌ها به كار مي‌رفته، در شرف احتضار بوده است.
با وجود اين، قراين ديگر مي‌رساند كه زبان ادبي آن عصر همان زبان پارسي باستان است كه بدان اشعار، سرودها، فرمان‌ها، وقايع‌نامه‌ها و غيره را مي‌گفته‌اند و مي‌نوشته‌اند.
آثار هخامنشي به زبان پارسي باستان:
كتيبه‌هاي پادشاهان هخامنشي به خط ميخي هخامنشي نوشته شده است. از اين پادشاهان كتيبه‌هايي به جا مانده:
[منسوب به] اريارمنه، ارشامه، كورش بزرگ (559- 529 پ.م.)، داريوش بزرگ (522- 486 پ.م.)، خشايارشا (482- 465 پ.م.)، اردشير اول (465-424 پ.م.)، [داريوش دوم (423-403 پ.م.)]، اردشير دوم (404-359 پ.م.)، اردشير سوم (359- 338 پ.م.). بيش‌تر اين نوشته‌ها در بدنه‌ي كوه يا ديوارهاي كوشك‌ها و ستون‌ها نقش شده، از جمله كوه بغستان (بيستون) و الوند و وان (ارمنستان) و شوش و تخت جمشيد و تنگه‌ي سوئز (مصر) و جز اين‌ها، و نيز چند نگين و مهر كه داراي نام‌هايي است و چند ظرف كه به چهار خط پارسي باستان، ايلامي، بابلي و تصويري (هيروگليف) منقوش است. اين سنگ‌نبشته‌ها و لوحه‌ها غالباً به سه زبان و خط است: نخست به زبان پارسي باستان، ديگر به زبان ايلامي و ديگر به زبان بابلي (كه با زبان آشوري فقط تفاوت لهجه دارد). اين دو زبان اخير كه ترجمه‌ي كتيبه‌ي پارسي است، هر يك به خط ميخي مخصوص به خود نوشته شده است. *

* لغت‌نامه‌ي دهخدا، مقدمه، 1337، ص 39-38
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
انواع ازدواج در ایران باستان

دین زرتشتی تعدد زوجات روا نیست و گفته شده همانگونه که یک زن نمی‌تواند در یک زمان بیش از یک شوهر داشته باشد مرد نیز نمی‌تواند در آن واحد دو یا چند زن داشته باشد.

اختیار زن دوم در شرایطی خاص و سخت که در آیین نامه زرتشتیان آمده جایز است نظیر اینکه زن اول فوت شده باشد.. در ایران باستان تنها در صورتی فرد زرتشتی می‌توانست با وجود زن اول زن دیگر اختیار کند که زن اول به تشخیص پزشک عقیم بوده و خود موافقت خویش را برای این کار اعلام کند و رضایت داشته باشد هدف از این عمل نیز بقا نسل و پرورش فرزندانی نیک برای دین و دنیاست.


در مورد انواع پیوند زناشویی در ایران باستان گفتنی است که زن و مرد زرتشتی به 5 صورت و تحت عناوین پادشاه زن- چاکر زن- ایوک زن- ستر زن- خودسر زن پیوند زناشویی می‌بستند که هر یک جداگانه به شرح زیر است :

پادشاه زن: این نوع ازدواج به حالتی گفته می‌شد که دختری پس از رسیدن به سن بلوغ با موافقت پدر و مادر خود با پسری ازدواج می‌کرد و پادشاه زن از کاملترین حقوق و مزایای زناشویی برخوردار بود و کلا" همه دخترانی که برای نخستین بار و با رضایت پدر و مادر ازدواج می‌کردند، پیوند زناشویی آنان تحت عنوان پادشاه زن ثبت می‌شد..

۲-چاکر زن: این نوع ازدواج به حالتی اطلاق می‌شد که زنی بیوه به عقد و ازدواج با مرد دیگری در می‌آمد. این زن با زندگی در خانه شوهر دوم خود حقوق و مزایای پادشاه زن را در سراسر زندگی مشترک دارا بود، ولی پس از مرگ آیین کفن و دفن و سایر مراسم مذهبی اش تا سی روزه توسط شوهر دوم یا بستگانش برگزار می‌شد. ولی هزینه های مراسم بعد از سی روزه به عهده بستگان شوهر اولش بود، چون معتقد بودند در دنیای دیگر این زن از آن نخستین شوهر خود خواهد بود و به همین علت پیوند دوم او تحت عنوان چاکر زن یاد می‌شد.
حال برای برخی ناآگاهان پیوند زناشویی از نوع چاکر زن را اختیار کردن زن صیغه ای توسط پدران ما در گذشته قلمداد کرده و پادشاه زن را زن عقدی بیان می‌کنند که صحت ندارد.



۳-ایوک زن: این نوع ازدواج زمانی اتفاق می‌افتاد که مردی دختر یا دخترانی داشت و فرزند پسر نداشت و ازدواج تنها دختر یا کوچکترین دخترش تحت عنوان ایوک ثبت می‌شد و رسم بر این بود که اولین پسر تولد یافته از این ازدواج به فرزندی پدر دختر در می‌آمد و به جای نام پدرش نام پدر دختر را بعد از نامش می‌آوردند و این نوع ازدواج باعث شده که برخی افراد غیر مطلع برچسب ازدواج با محارم را به زرتشتیان بزنند و اظهار کنند که پدر با دختر خود ازدواج می‌کرده است. اینک اشتباه افراد ناآگاه کاملا" مشخص شد و اتهام ازدواج با محارم کاملا" مردود است.

۴-ستر زن: وقتی که فرد بالغی بدون ازدواج در می‌گذشت، پدر و مادر یا خویشان این فرد موظف بودند به خرج خود و به یاد فرد درگذشته دختری را به ازدواج پسری در می‌آورند. شرط این نوع ازدواج آن بود که دختر و پسر متعهد می‌شدند که در آینده یکی از پسران خود را به فرزند خواندگی فرد درگذشته بدون زن و فرزند درآورند.

۵- خودسر زن: اگر دختری و پسری پس از رسیدن به سن بلوغ برخلاف میل والدین خود خواستار ازدواج با یکدیگر می‌شدند و مصر بر این امر نیز بودند، با وجود مخالفت والدین ازدواج آنها منع قانونی نداشت و زیر عنوان خودرای زن ثبت می‌گردید و در این بین دختر از ارث محروم می‌شد، مگر اینکه والدینش به خواست خود چیزی به او می‌دادند یا وصیت می‌نمودند که بدهند.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
آيين‌نامگ، متني از عصر ساساني

«آيين‌نامه» شكل فارسي و عربي عنوان پارسي ميانه‌ي ewen-naamag (= كتاب آيين‌ها و رسوم) است، كه اصطلاحي عمومي براي متوني بوده است كه به شرح و وصف آيين‌ها، هنجارها، پيشه‌ها، هنرها و علوم مي‌پرداخته‌اند. اصصلاح آيين‌نامه براي متوني كه موضوعات گوناگوني را دربر مي‌گرفته‌اند به كار رفته است، براي نمونه، رساله‌ي پهلوي wizaarishn chatrang (= گزارش شطرنج) به ewen-naamag ي اشاره مي‌كند كه حاوي قوانين مربوط به بازي شطرنج بوده است. متن تعليمي abar ewenag i naamag-nibesishnih (= درباره‌ي آيين نامه‌نويسي) را مي‌توان نمونه‌ي ديگري از اين گونه متون دانست. متن‌هاي ارائه كننده‌ي آموزه‌هاي ديني زرتشتي را نيز مي‌توان در اين دسته گنجاند. دين‌كرد سوم، فصلي را درباره ي آموزش (aamog) از يك ewen-naamag متعلق به آدورفرنبگ فرخ‌زادان نقل مي‌كند؛ و دين‌كرد چهارم از همان فصل سرچشمه مي‌گيرد. منوچهر، موبد زرتشتي، در كتاب خود «دادستان دينيگ»، پرسش 87، از يك ewen-naamag ، اندرزهاي آموزگاري را به دانش‌آموزان نقل مي‌كند.
در ميان نويسندگان مسلمان، علاقه‌ي بسياري به اين گونه آثار (آيين‌نامه‌ها) برانگيخته شده بود. مسعودي (در التنبيه و الاشراف) از آيين‌نامه‌اي ياد مي‌كند كه هزاران صفحه داشته و نسخه‌ي كامل آن در اختيار موبدان و بزرگان بوده است.
در اوايل سده‌ي 2 ق./ 8 م. آيين‌نامه‌هاي غيرديني گوناگوني به عربي (به وسيله‌ي، مثلا، ابن مقفع) برگردانده شده بود. ابن قطيبه (در عيون الاخبار) از چنين ترجمه‌هايي با ذكر عبارت «در آيين خوانده‌ام كه …» ياد مي‌كند. او به اين منبع در زمينه‌هايي چون آداب و رسوم اجتماعي، قواعد جنگ، تيراندازي، چوگان‌بازي و پيش‌گويي استشهاد مي‌كند.
ابوريحان بيروني (در الجماهر في معرفة الجواهر) در بحث راجع به موميايي ضدفساد موجود در گنجينه‌ي ساسانيان و در شرح سنگ يافته شده در سر مارها بزرگ، به يك «كتاب الـآيين» اشاره مي‌كند. نگارش خلاصه‌ي شده‌ي عربي يك آيين‌نامه نيز در دست است كه دربردارنده‌ي گفتارهاي منسوب به اردشير يكم است. اين اثر به رسوم و وظايف اشرافيت پرداخته و نظام طبقاتي جامعه‌ي ساساني را بازنموده است.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
خط اوستايي

خط اوستايي از دست‌نويس‌هاي اوستاي نوشته شده در ايران (در يزد و كرمان)، و هند (در گجرات) شناخته شده است. كهن‌ترين دست‌نويس اوستا به 1288 م. متعلق است. اين خط مركب از 14 (يا 16) حرف براي واكه‌ها (vowels) و 37 حرف براي هم‌خوان‌ها (consonant) است. حروف اوستايي از راست به چپ نوشته مي‌شوند و پيوسته نيستند. نقطه براي نشان دادن پايان يك واژه يا پايان نخستين جزء يك تركيب به كار مي‌رود، اما ميان اين دو تمايزي نمي‌نهد. فراواني حروف به كار رفته در اين خط گوياي آن است كه ابداع آن‌ها تلاشي در جهت ثبت يك متن به طور شفاهي بازگو و منتقل شده، با همه‌ي ظرائف آوايي آن بوده است. بدين دليل خط اوستايي مي‌بايست ابداع يا انشاي سنجيده و دانسته‌ي يك دانشمند يا گروهي از دانشمندان باشد.
خط اوستايي برپايه‌ي خط پهلوي، نوع پيوسته‌ي آن، چنان كه علماي جامعه‌ي زرتشتي در نگارش كتاب‌هاي‌شان به كار مي‌بردند، شكل گرفته است. كهن‌ترين دست‌نوشته‌هاي پهلوي به سده‌ي چهاردهم ميلادي متعلق‌اند، اما خط پيوسته‌ي پهلوي مي‌بايست زماني پيش از اين، در سده‌ي يكم م. از خط آرامي برآمده باشد. مؤيد اين حقيقت، براي نمونه، نبشته‌اي كهن است بر درپوش يك تابوت سنگي يافته شده در استانبول، كه بنا به دلايل باستان‌شناسي نمي‌تواند به زماني ديرتر از 430 م. متعلق باشد، و گونه‌هاي نوشتاري اختصاصي خط پيوسته‌ي پهلوي را با دو استثناي بي‌اهميت (حروف: ك، س) نشان مي‌دهد. در خط پيوسته‌ي پهلوي كمابيش همه‌ي حروف آن چندين آواي مختلف را باز مي‌نمايند. ابهام اين خط تا اندازه‌اي ناشي از نابسندگي الفباي آرامي،كه منشأ اين خط است، مي‌باشد، تا حدي در نتيجه‌ي رشد و تكامل آواشناختي زبان پارسي ميانه (”املاي تاريخي“)، و تا اندازه‌اي نيز ناشي از پيوستگي نگارشي (graphic) نشانه‌هاي آن. جز اين، بسياري از حروف منفرد يك واژه مي‌توانند به يك‌ديگر بپيوندد، كه در نتيجه‌ي آن، انبوهي حروف متصل پديد مي‌آيد.
به جز خط پيوسته‌ي پهلوي، بدان سان كه در جامعه‌ي زرتشتي به كار مي‌رفت، گونه‌ي كهن‌تري از اين خط وجود داشت كه تا اندازه‌اي ابهامات آن كم‌تر بود. اين خط، كه «خط زبور» خوانده شده، از دست‌نويسي متعلق به سده‌ي هفتم يا هشتم م. كه حاوي ترجمه‌ي پهلوي «مسيحي» مزامير است، شناخته شده است.
پديد آورنده‌ي خط اوستايي از خط پيوسته‌ي پهلوي حروف a / I / k / t / p / b / m / n / r / s / z / š و x را برگرفته است كه همان آواهايي را كه در خط پهلوي موجودند باز مي‌نمايند. نماد حرف d نيز از خط نامبهم زبور اخذ شده است. تعداد ديگري از حروف اوستايي نيز با ايجاد اصلاح و تغيير در حروف خط پيوسته‌ي پهلوي و زبور پديد آمده‌اند.
خط پهلوي توانايي نابسنده‌اي را در نشان دادن واكه‌ها داشت. در مقابل، پديد آورنده‌ي خط اوستايي به گونه‌اي كاملاً روشن، نشانه‌ي ويژه‌اي را براي هر واكه‌ي متمايز و شناخته شده در سنت شفاهي ابداع كرد. بي‌گمان خط يوناني الگويي را براي اين نوآوري به دست داده بود. خط يوناني در ايران به خوبي شناخته شده بود. مؤيد اين حقيقت آن است كه پيش از اين، در زمان شاپور يكم (72-241 م.) ترجمه‌هاي يوناني ضميمه‌ي سنگ‌نبشته‌هاي شاهانه بودند.
عموماً باور بر آن است كه خط اوستايي به دوران ساساني (651-224 م.) تعلق دارد. نبشته‌ي تابوت سنگي استانبول (پيش از 430 م.) گواه آن است كه اين خط احتمالاً در سده‌ي چهارم م.، و شايد حتا در زمان شاپور دوم (379-310 م) ابداع شده است. با وجود اين، بايست يادآور شد كه هيچ يك از حروف الفباي به كار رفته در سنگ‌نبشته‌هاي يادواره‌اي پارسي ميانه ظاهراً براي ابداع خط اوستايي برگرفته نشده‌اند.
مي‌توان پذيرفت كه متون اوستايي اندك زماني پس از ابداع خط اوستايي، كه براي فراهم آوردن نشانه‌اي ويژه براي هر يك از آواهاي به كار رفته در تلفظ و قرائت سنتي اوستا در نظر گرفته شده بود، ثبت شده‌اند. با اين يادداشت نويسي متون اوستايي، كه به «كهن‌الگوي ساساني» معروف است، مي‌بايست آماج و هدف ابداع كننده‌ي اين خط برآورده شده باشد. (دانشنامه‌ي ايرانيكا، ج 3، صص 50-48).
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
درخت خرما در ايران باستان

متن‌ها و نمودهاي هنري به دست آمده از ميان‌رودان گواه كشت درخت خرما (نخل) در اين منطقه هستند. در هلال حاصل‌خيز (خصيب)‌ درخت خرماي ماده، نماد ايزدبانوي Mylitta ميليت (در ميان‌رودان) و Astarte استرت (در فنيقيه) بود. از جمله نشانه‌هاي ايزد ميترا درخت خرماي نر و سرو هرمي بود، چنان كه در سنگ‌نگاره‌اي رومي‌‌تبار، كه اينك در Villa Altiert رُم نگاه داشته مي‌شود، تصوير گرديده است.
در عصر هخامنشي، به نوشته‌ي سْترابو (جغرافيا 15/2/7، 16/1/4)، سرودي پارسي درباره‌ي 360 فايده‌ي درخت خرما وجود داشت. در يك مُهر متعلق به همين دوره، داريوش ايستاده بر ارابه‌اي در ميان دو نخل و در زير تمثال بال‌دار اهوره مزدا تصوير شده است. زرتشتيان درخت خرما را از همه‌ي درختان، به استثناي درخت اسطوره‌اي گوكرن، ارجمندتر مي‌دانستند (بن‌دهش، 1369، ص 90). در پي اصلاحات مالياتي خسرو (يكم) انوشيروان (579-531 م.)، براي هر چهار نخل «پارسي» يك درهم و براي هر شش نخل معمولي (داراي محصولي با كيفيت پايين) يك درهم ماليات تعيين شد و تك‌نخل‌ها نيز از ماليات معاف گرديدند (تاريخ طبري، جلد دوم، 1352، ص 703). در عصر ساساني، خصوصاً خرماي استان حيره در ميان‌رودان، زماني كه با گردو پُر مي‌شد، از جمله خوراكي‌هاي لذيذ شاهانه به شمار مي‌آمد (متون پهلوي، 1371، ص 76؛ بسنجيد با تاريخ ثعالبي، 1368، ص 450). در شعر پارتي «درخت آسوريگ» (متون پهلوي، 1371، ص 51-146)، كه مناظره‌اي است ميان بزي ماده و نخلي مادينه، درخت خرما استفاده‌هايي را كه ميوه‌ها، برگ‌ها، الياف و ... او براي انسان دارند، برمي‌شمارد (دانشنامه‌ي ايرانيكا، ج7، ص 118).
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
هفت سين

هفت سين به معناي هفت قلم شيئي كه نام آن‌ها با حرف «س» (سين) آغاز مي‌شود، يكي از اجزاي اصلي آيين‌هاي سال نو است كه بيشينه‌ي ايرانيان آن را برگزار مي‌كنند. اين اقلام سنتاً در سفره‌ي هفت سين چيده و به نمايش گذاشته مي‌شوند. اين سفره‌اي است كه هر خانواده‌اي بر روي زمين (يا بر روي ميز) در اتاقي كه معمولاً به ميهمانان گرامي اختصاص دارد، مي‌گسترد و اين اقلام بر روي آن قرار داده مي‌شوند: در بالاي سفره (در دورترين فاصله از در) آينه‌اي گذاشته مي‌شود، كه در دو طرف آن شمع‌دان‌هايي داراي شمع نهاده شده (سنتاً مطابق با شمار فرزندان خانواده)، در پايين آن نسخه‌اي از قرآن (از شاهنامه يا ديوان حافظ نيز استفاده مي‌شود)، تُنگي كه معمولاً حاوي يك ماهي طلايي است (بسياري از خانواده‌ها يك كوزه‌ي حاوي آب باران را كه قبلاً جمع آوري شده و/ يا كاسه‌ي آبي كه حاوي برگ سبز انار، نارنج، يا شمشاد است نيز به اين مجموعه مي‌افزايند)، ظرف‌هاي حاوي شير، گلاب، عسل، شكر، و 1، 3، 5 يا 7 عدد تخم مرغ رنگ‌آميزي شده. در مركز سفره عموماً گل‌داني از انواع گل‌ها، معمولاً سنبل و شاخه‌هاي بيدمشك گذاشته مي‌شود. كنار آن، سبزه و دست‌كم شش چيز ديگر كه با حرف سين آغاز مي‌شوند (نك. به زير)، ظرفي حاوي ميوه (سنتاً سيب، پرتقال، انار، و به)، چند نوع نان (اغلب شيرين)، ماست و پنير تازه، شيريني‌هاي گوناگون، آجيل (مخلوط خشك و بو داده شده‌ي نخودچي، تخم خربزه، گندم برشته، برنجك، و فندق و گردو، كه همگي با كشمش آميخته ‌شده‌اند) قرار داده مي‌شود.
اقلام سين‌دار به طور معمول عبارت‌اند از: 1. سبزه، يعني، گندمي (يا جو، گاهي نيز عدس) كه به بلندي چند اينچ درون قطعه پارچه‌ي سفيدِ نازكِ پيچانده شده به گرداگرد كوزه‌اي گلي روييده است (امروزه سبزه در يك ظرف سفالين كم‌گود رويانده مي‌شود)؛ 2. سپند (اسفند)، تخم سداب كوهي كه اغلب در يك بخورسوز گذاشته مي‌شود و درست پس از آغاز سال سوزانده مي‌شود؛ 3. سيب، پيش‌تر ياد شد؛ 4. سكه، چند عدد سكه‌ي نو؛ 5. سير (سابقاً همراه با ريشه‌هايي كه براي شباهت دادن به شرابه‌هاي رنگين، قرمز رنگ مي‌شدند)؛ 6. سركه؛ 7. يك كاسه سمنو (شيرازي‌ها و كردها سمني مي‌گويند). اين فقره‌ي آخر بدين شيوه تهيه مي‌شود: مقدار مناسبي گندم براي سه روز در آب (ترجيحاً آب باراني كه براي اين منظور فراهم شده) خيسانده مي‌شود و سپس بر روي يك سيني فلزي پهن گرديده و با پارچه‌اي سفيد پوشانده مي‌شود. هنگامي كه گندم اندكي روييد، بر روي تخته‌اي سنگي يا چوبي خُرد و بعد درون هاون كوبيده مي‌شود و شيرابه‌ي آن با آب داغ، روغن و آرد مخلوط گرديده و همه‌ي آن به وسيله‌ي زنان (هيچ مرد بالغي مجاز به مشاركت در اين فرايند نيست) به آهستگي پخته مي‌شود (اغلب يك شب كامل صرف آن مي‌گردد)؛ نتيجه‌ي كار يك خمير غليظ، شيرين و به رنگي مايل به قرمز است، كه بخشي از آن براي سفره‌ي نوروز كنار گذاشته مي‌شود و باقي آن در ميان همسايگان پخش مي‌شود، كه آنان نيز ظرف حاوي سمنو را همراه با يك يا چند عدد تخم مرغ رنگ شده يا برگي سبز باز مي‌گردانند.
ذكر چند ملاحظه در اين جا لازم است. نخست، برخلاف نام خود، سفره‌ي هفت سين دربردارنده‌ي اجزاي اصلي بسياري است كه با حرف سين آغاز نمي‌شوند. دوم، تعداد اقلام گزيده شده‌ي سين‌دار هميشه بيش از هفت است و كمابيش همواره سنجد و سماق و سوهان (شيريني) هم افزوده مي‌شود. بسياري از خانواده‌ها حتا اقلام سين‌دار بيش‌تري نيز اضافه مي‌كنند، مانند سبزي، سياه‌دانه، سنگك، سپستان، و سرمه. سوم، سفره‌ي هفت سين مختص جشن نوروز نيست. در بسياري جاها مرسوم است كه سفره‌ي مشابهي در آيين‌هاي عروسي چيده شود و در برخي نواحي نيز در شب چله چنين سفره‌اي مهيا مي‌گردد؛ در منطقه‌ي كاشان اين سفره در جشن اِسبندي در 25 بهمن، كه برابر با اول اسفند در تقويم رسمي است، چيده مي‌شود. چهارم، برخي از مردمان سهيم در ميراث فرهنگي و سنت‌هاي ايراني (مانند افغان‌ها، تاجيك‌ها، ارمنيان) اين اقلام را در آيين‌هاي نوروزي خود فراهم نمي‌كنند. حتا جالب توجه‌تر اين حقيقت است كه چيدن آن‌ها در ميان كردها يا زرتشتيان، كه هر دو حافظان پرشور آن دسته از سنت‌هاي ايراني‌اند كه چيزهاي هفت‌گانه نقشي مركزي را در آن‌ها ايفا مي‌كند، مرسوم نيست. با وجود اين، موبد نيك‌نام يادآوري مي‌كند كه «امروزه در بسياري از خانواده‌هاي زرتشتي، به ويژه آنان كه در شهرها زندگي مي‌كنند، هفت سين براي سفره نوروز تهيه مي‌شود». اين موضوع به آشكارا روي‌كرد جديدي است كه از تماس فزاينده‌ي زرتشتيان با ديگر ايرانيان متأثر گرديده است. جالب آن كه كردها براي جشن «كوسه گلدي» كيك سمني مي‌پزند. پنجم، هرچند مي‌دانيم كه ساسانيان با روياندن هفت نوع تخم بر روي هفت ستون به پيشواز نوروز مي‌رفتند و بر سر سفره‌ي نوروز خود سيني‌هايي حاوي هفت شاخه گياه (گندم، جو، نخود، برنج، و غيره)، و نيز يك گِرده نان درست شده از هفت گونه غله مي‌گذاشتند، اما به سبب ناهماهنگي‌هاي ياد شده در زير ملاحظات شماره‌‌ي يك و دو، نمي‌توان آن‌ها را با هفت سين مقايسه نمود و مشابه دانست.
پيشينه و تاريخچه‌ي سنت چيدن سفره‌ي هفت سين مبهم و نامعلوم است. برخي چنين گمان برده‌اند كه اقلام اصلي با «ش» (شين) آغاز مي‌شده‌اند، و بدين جهت به بيتي آشكارا متعلق به تاريخي جديد استشهاد كرده‌اند كه ادعا مي‌كند «در زمان ساسانيانْ ايرانيان بر سر سفره‌ي نوروز شهد و شير و شراب و شكر ناب؛ شمع و شمشاد و شايه قرار مي‌داده‌اند». ساختگي بودن اين تعبير، كه به نام‌هاي عربي استشهاد مي‌كند و از اجزايي اصلي و ضروري مانند سير، سمنو و سپند چشم‌پوشي مي‌كند، بديهي است. ديدگاه‌هايي مانند اين كه اصطلاح هفت سين تحريف هفت سيني يا هفت ميم (اقلام آغاز شونده با حرف ميم، مانند ماست، ميوه، ميگو، مويز و غيره)، يا هفت چين (= هفت [چيز] چيده شده) است، جداً نمي‌توان پذيرفت. واقعيت آن است كه همه‌ي نشانه‌ها و اشاره‌ها دلالت بر آن دارند كه [چيدن] هفت سين، چنان كه آن را مي‌شناسيم، رسمي كهن نيست. قديمي‌ترين اشاره‌ي موجود به رسم چيدن هفت سين، ارجاعي غيرقابل اطمينان و منفرد بدان در يك دست‌نوشته‌ي كهن فارسي منسوب به دوران صفوي است. و گرنه، سياحان و مورخان سده‌ي 19 در گزارش‌هاي عيني خود از آيين‌هاي نوروز، به ندرت از اين رسم ياد كرده‌اند. تنها Heinrich Brugsch، كه در 1860 در تهران بود و جشن نوروز را با برخي جزييات آن شرح داده است، ادعا مي‌كند كه ايرانيان با كاشتن گل‌هايي با نام‌هاي آغاز شونده با حرف «س» در باغ‌هاي‌شان به پيشواز جشن ملي‌شان مي‌روند. اشاراتي نيز وجود دارد به يك سيني پر شده با هفت نوع ميوه، اما نه به هفت سين، كه بدين ترتيب به نظر مي‌رسد در سده‌ي اخير به سبب تبليغ و معرفي آن در رسانه‌ها، مرسوم و متداول شده است.
در هر حال، اگر سفره‌ي نوروز را به صورت يك كل در نظر بگيريم و به حرف سين توجه نكنيم، درباره‌ي اقلام اصلي آن اين تفسير خردپذير را كه آن‌ها انعكاس‌هايي از اوضاع دوران شباني و يك‌جانشيني ايرانيان باستان و باورهاي آنان، به ويژه در مورد امشاسپندان هستند، به خوبي مي‌توان ارائه داد:
تدارك اين سفره در شب نوروز و رواج اين باور كه روان مردگان بر آن فرود مي‌آيند و شريك سفره مي‌شوند، به آشكارا آن را با جشن روان‌ها (فروردينگان) مرتبط مي‌سازد. تخم مرغ‌هاي سفره، مردم (از Martiya* tauxman ”تخم ميرا“؛ در شهرك «خور» تخم‌مرغ‌ها در زير نيمكت در نظر گرفته شده براي عروس، به اميد بچه‌دار شدن او، ‌گذاشته مي‌شود) را نمادپردازي مي‌كند و به آفريدگار اشاره دارد؛ شير، گاو و وهومنه/ بهمن را نمايندگي مي‌كند؛ شمع‌ها، آتش پاك و اشه وهيشته/ اردي‌بهشت را؛ سكه‌ها، ثروت و خشثره‌ويرييه/ شهريور را؛ سُنبل هم هئوروتات/ خرداد و هم امرتات/ (ا)مرداد را نمادپردازي مي‌كند، چنان كه آب و سبزه و سبزي نيز چنين مي‌كنند. بيدمشك، آرميتي/ سپندارمد را نمايندگي مي‌كند، چنان كه سپند/ اسفند نيز، كه بخشي از نام آن را نگاه داشته، چنين مي‌كند. به طور جالب‌تري، ممكن است به نيروي درمان‌بخش آرميتي به واسطه‌ي سير اشاره شده باشد، كه چنان نزد ايرانيان به عنوان يك دارو و وسيله‌ي دور كردن چشم بد و نيروهاي اهريمني ارزشمند بود كه پارس‌ها يكي از ماه‌هاي‌شان را ثايگرچي Thaigarchi (= ماه [چيدن] سير) ناميده بودند. ايزدبانوي اناهيد را آب (باران) فراهم شده به ويژه براي اين مناسبت نمايندگي مي‌كند. سمنو، كه براي سفره كاملاً ضروري است و آن چنان تقويت كننده‌ي قواي جنسي دانسته مي‌شود كه برخي آن را «نيروي رييس خانواده» مي‌خوانند، مي‌بايست به اناهيد منسوب باشد، چرا كه سمنو را فقط زنان تهيه مي‌كنند (حتا در ميان كردها، كه هفت سين نمي‌چينند)، و در هنگام به هم زدن مخلوط در حال پخت آرزو مي‌كنند كه شوهراني خوب و فرزنداني نيك بيابند. به علاوه، ظرف سمنو با پيش‌كش شدن به نام ورجاوند «فاطمه‌ي زهراي معصوم» آماده مي‌شود (زهرا = زهره نيز نام سياره‌ي ونوس/ اناهيد است). ماهي كر Kara، كه در درياي اسطوره‌اي وئوروكشه Vourukasha مي‌زييد و موجودات زيان‌بار را دفع مي‌كند، با ماهي درون تُنگ نمايندگي مي‌شود. اين تجزيه و تحليل را، كه بيش‌تر از اين نيز مي‌توان ادامه داد، نشان مي‌دهد كه اشياء اصلي سفره‌ي نوروز بسيار باستاني و پرمعنا هستند، حال آن كه انگاره‌ي (idea) هفت سين، جديد و نتيجه‌ي تفنن عاميانه‌اي است كه بر مبناي ذوق و سليقه، درون يك آيين پسنديده بسط و گسترش يافته است.*

* A. Shapur Shahbazi , “Haft Sin”, in Encyclopaedia Iranica, vol. XI/5
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
مفهوم قانون در عصر هخامنشي

«-Data» (داته) اصطلاح ايراني باستان براي «قانون» است (در اصل، data-m صفت فعلي خنثا از ريشه‌ي -da ="قرار دادن، گذاشتن"، از اين رو "[قانون]گذاري/ وضع كردن"؛ بسنجيد به ترتيب با Gesetz آلماني و law انگليسي) هم در متون اوستايي (اوستايي كهن و نو: -data) و هم در سنگ‌نبشته‌هاي شاهانه‌ي هخامنشي (پارسي باستان: -data) گواهي گرديده است. اين اصطلاح ايراني باستان به زبان‌هاي برخي از اقوام و مردمان مجاور، در طي دوره‌ي هخامنشي و دوران آينده، راه يافته بود؛ مانند ايلامي: da-ad-da-um، da-at-tam، da-tam، da-ad-da-(-ma)، بابلي نو: da-a-ta/ti/tu، عبري: -dt، آرامي كتابي: d't، dat، آرامي كتيبه‌اي: dt-h، سرياني: dt-'، ارمني: dat (بسنجيد با پارسي ميانه و نو: داد).
-data ي پارسي باستان در سنگ‌نبشته‌هاي شاهانه‌ي هخامنشي، در مفهومي دوگانه به كار برده مي‌شود. در متون داريوش يكم (486-522 پ.م.)، همه‌ي اشاره‌ها متوجه به قانون شاه‌اند، كه به واسطه‌ي فرمان وي در امپراتوري برقرار و تأمين گرديده بود (DB I.23: "اين كشورهاي از قانون من اطاعت كردند"؛ DNa 21-22=DSe 20-21=XPh 18-19: "قانون من - كه آنان را [استوار] نگاه داشت"؛ DSe 37-39: "قانون من - كه از آن مي‌ترسند"). با وجود اين، در دو مورد در سنگ‌نبشته‌ي معروف به «daiva» ي خشيارشا، از قانون اهوره مزدا ياد مي‌شود ("از قانوني كه اهوره مزدا مقرر داشته اطاعت كن"؛ مردي كه از اين قانون اطاعت مي‌كند "در زندگي شادمان و در هنگام مرگ رستگار مي‌شود"؛ XPh49-56). بدين ترتيب، ظاهراً قانون الاهي نه تنها در پيوند با فرمان‌روايي در زمين، بل كه براي كسب سعادت در آخرت نيز به اجرا گذاشته مي‌شد.
هر اين دو معني -data، يعني «قانون شاه» و «قانون الاهي»، در جاي ديگر نيز تكرار شده است. در فرمان شاهانه‌ي اردشير يكم (25-465 پ.م.)، نقل شده در كتاب هفتم عزرا، «قانون (data/ داطا) خداي شما (يعني يهوه)» و «قانون شاه» (data di malka) در كنار هم ياد شده‌اند. ديگر شواهد موجود در عهد عتيق نيز اين معناي دوگانه را تأييد مي‌كند؛ در اين پيوند، اشاره به عبارت «قانون معروف و تغيير ناپذير پارس‌ها و مادها» (در: كتاب دانيال 6/9، 13، 16؛ استر 1/19) بسنده است.
شگفت آور نيست كه عبارت «قانون/ فرمان شاه» (datu sha sharri) در بابل نيز، اما صرفاً از زمان شهرياري داريوش يكم، گواهي مي‌گردد. عبارت ياد شده در برخي متون، اما در معناهايي به آشكارا متفاوت، ديده و يافته مي‌شود. از يك سو، تحويل جو و محصولات ديگر و پرداخت بدهي در پيوند با اين موضوع مطرح است، در صورتي كه در ديگر موارد (مانند سند ثبت فروش يك برده)، در اين باره، اشاراتي وجود دارند به دادرسي‌هايي در نزد يك قاضي كه رفتار و رأي‌اش را قانون هدايت و تنظيم مي‌كرد. بدين ترتيب، آشكار است كه اين قانون را به تازگي، هخامنشيان، به احتمال بيش‌تر داريوش، در بابل اعمال و تكليف كرده بودند.
اين مفهوم از قانون، به واسطه‌ي اصلاحات حقوقي داريوش كبير يا، اگر محتاطانه‌تر بيان كرد، با ابداع و معمول‌سازي يك شكل ويژه‌ي قانون پارسي از جانب وي، كه از همين رو بسياري از مردمان امپراتوري اصطلاح پارسي باستان data را وام گرفتند، در زمينه‌هاي معناشناختي، به آشكارا فراسوي برداشت‌هاي بومي يهودي، ميان‌روداني و ديگر تصورات موجود از «قانون»، بسط و توسعه يافت. از اين گذشته، ترديدي نيست كه اين تحولات جديد در نظام‌هاي حقوقي و قضايي، مبتني بر احكام شاهانه، كه نيرو و نفوذ قانون را داشت، بودند. ت. كايلر يانگ (Cambridge Ancient History2, IV, p. 95) به درستي عبارتي از سنگ‌نبشته‌ي بيستون (DB 1.23-24) را مورد ملاحظه قرار داده بود كه در آن گويا داريوش قانون‌اش را با فرمان‌اش برابر دانسته است: «به خواست اهوره مزدا اين كشورها از قانون من اطاعت كردند؛ آن چه به ايشان گفتم، آن گونه كردند».
در سندي منحصر به فرد از دوازدهمين سال پادشاهي داريوش كبير، اشاره‌اي وجود دارد به مأموري بلندپايه، sha muhhi datu، "متصدي قانون"، و در آن، لقب databara (= دادور) نيز گواهي گرديده است.
تنها گواهي مستقل اصطلاح datam پارسي باستان در متون ايلامي، در الواح تخت جمشيد (PF 1980.31) موجود است كه در آن اصطلاح «قانوني پيشين» ديده و يافته مي‌شود كه احتمالاً به گونه‌اي تعرفه‌ي مقرر شده و قطعاً نه به يك قانون اشاره دارد.
كاربرد اصطلاح اوستايي -data تا اندازه‌اي با كاربست و تداول دوگانه‌ي هخامنشي آن مطابق است. در متون اوستايي، از يك سو، اشاره به «قوانين اهوره مزدا» (مانند: يسنه‌ي 46/15، 21/1) وجود دارد؛ و به «قانون ديني زرتشت» (-data -Zarathushtri)، كه غالباً با «قانون روي گرداني از ديوها» (-data -vidaeuua، يعني وي‌ديوداد) درآميخته نمي‌شود. از سوي ديگر، موارد اين جهاني و كم‌مايه‌ي -data نيز كم‌ياب نيستند، از جمله در يشت 10/84، كه در آن به تهي‌دستي كه «از حقوق (dataish) خويش بي‌بهره است» اشاره مي‌گردد. *

* R. Schmitt, "Data": Encyclopaedia Iranica, vol. VII/2, 1994
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
دادستان، يك اصطلاح حقوقي زرتشتي

دادستان (daadestaan) اصطلاحي پارسي ميانه است كه با معناها و دلالت‌هاي گوناگوني، كه در زمينه‌هاي حقوقي، ديني، فلسفي، و سياسي تغيير مي‌يابد، به كار رفته است. دادستان به عنوان اصطلاحي حقوقي، داراي چهار مدلول است: نخست به «قانون مدني» اشاره دارد كه متمايز از «داد» (قانون ديني) يا «كردگ» (قانون سنتي) است. اين تمايز در روايات سرياني كه در آن‌ها denaa (= دادستان) قانون مدني تعريف شده و naamosaa قانون ديني، گواهي مي‌گردد. اصطلاح دادستان به رأي حقوقي يا قضايي نيز دلالت مي‌كند. سومين معناي دادستان، محاكمه يا دادخواهي است. سرانجام، اين اصطلاح را مي‌توان عدالت و مدارا نيز معنا كرد.
اما دادستان در برخي موارد به معناي «قانون ديني» نيز به كار رفته است؛ چنان كه در عبارت dadestaan-i den-i maazdesnaan (قوانين ديني كيش مزداپرستان). در كتاب دين‌كرد (3/286)، دادستان در مفهوم ميانه‌روي و نظم كيهاني، مترادف با واژه‌ي «پيمان» (= ميانه، ميانه‌روي) به كار رفته است. پيمان (يا دادستان) به صورت نيروي نظم كيهاني كه به وسيله‌ي آن در پايان روزگار نوسازي (feshegird) رخ خواهد داد، نموده شده است. روح نظم، كه به صورت «مينوي دادستان» تجسم يافته است، همراه با مهر، زروان، و سروش با آفريدگان اهريمني مقابله مي‌كند و آفرينش مادي را اداره مي‌نمايد. در متون زرتشتي «دادستان» بارها در پيوندي نزديك با «كار» (كردار سودمند) ديده مي‌شود (وي‌ديوداد 21/4)؛ در كتاب بن‌دهش (فصل يكم)، اصطلاح دادستان معمولاً معرف عدالت است (مانند daadestaanig daadwar ”قاضي عادل“). اين اصطلاح مي‌تواند قصه، پيش‌آمد و رخ‌دادها نيز معني دهد (فارسي نو: داستان). دادستان در معناي عقيده و رأي، در اين تركيبات يافته مي‌شود: juddaadestaanih (مخالفت)، hamdaadestaanih (موافقت)، hamdaadestaanomandih (هم‌پيمان). اصطلاح اخير، صفت آفريدگان اورمزد است (بن‌دهش 1/39). دادستان به عنوان جزيي تركيبي در بسياري از اصطلاحات مركب حقوقي نيز آشكار مي‌شود، مانند: weh-daadestaanih (شفعه)، daadestaan-braad (برادرشوهر، برادر زن) و ..*
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
شادباش‌گويي نوروز در ايران كهن

درباره‌ي مراسم و آيين‌هاي مربوط به نوروز در پيش از دوران ساسانيان دانسته‌هاي دقيق و صريحي موجود نيست. به نظر مي‌رسد كه شاه در دربار هخامنشي، اشراف، درباريان و نمايندگان مردمان فرمان‌بردار را در نوروز به حضور مي‌پذيرفته است، و در اين حال، با توجه به اين كه چنين آيين‌هايي در برجسته‌نگاري‌هاي تخت جمشيد به تصوير كشيده شده، آنان مي‌توانستند هداياي خود را تقديم پادشاه كنند و احتمالاً تبريك و شادباش خود را نيز اظهار نمايند.
درباره‌ي چندوچون آيين‌هاي دوران ساساني تنها منابع فارسي و عربي در دسترس و قابل استفاده‌اند. به نوشته‌ي ابوريحان بيروني، جشن نوروز شش روز به طول مي‌انجاميد، و در هر روز نمايندگان يك طبقه‌ي ويژه از مردم در باري شاهانه پذيرفته مي‌شدند، و به شاه درود مي‌گفتند، هداياي‌شان را تقديم مي‌كردند و پاداشي نيز از او دريافت مي‌نمودند. نخستين كسي كه براي عرض تبريك و شادباش به حضور شاه مي‌رسيد، مرد خوش‌سيمايي بود كه خود را «خجسته» مي‌خواند. به دنبال وي افراد ديگر مي‌آمدند، كه همگي هدايايي را براي شاه به همراه داشتند. پس از آن، مأموران و پاي‌وران برجسته پذيرفته مي‌شدند.
در متني منسوب به ابن مقفع گزارش شده است كه در نوروز، كساني كه در بار عام پذيرفته مي‌شدند بر اساس طبقه و مرتبه خود به صف مي‌ايستادند. شاه، تاج خود را بر سر مي‌گذاشت، خداوند را مي‌ستود و براي مردم خطبه‌اي مي‌خواند؛ سپس دبيربد، موبد موبدان، وزيران و سرفرمانده ارتش سخنان تهنيت‌آميزي را ايراد مي‌كردند. نمونه‌اي از تبريك‌گويي موبد موبدان در نوروزنامه‌ي منسوب به عمر خيام نقل گرديده است.
درباره‌ي رسوم شادباش‌گويي نوروز در آغاز دوران اسلامي دانسته‌هاي اندكي موجود است، اما آيين هديه دادن به خلفا در نوروز در زمان امويان رايج و متداول شده بود. نخستين كسي كه آيين تبادل هديه را در نوروز معمول ساخت، حجاج بن يوسف، فرمان‌دار اموي عراق (714-661 م./ 95-41 ق.) بود. اين رسم را عمر بن عبدالعزيز (20-717 م./ 101-99 ق.) موقوف كرد، اما در زمان يزيد بن عبدالملك (23-720 م./ 05-101 ق.) دوباره برقرار گشت. با افزايش ارج و اهميت ايرانيان در دولت عباسي، نوروز و مهرگان رسماً در دربار جشن گرفته مي‌شد. (دانشنامه‌ي ايرانيكا، ج 6، ص 132).
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
صفحه  صفحه 2 از 31:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  28  29  30  31  پسین » 
ایران

Ancient Persia | ایران باستان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA