انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 6 از 31:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  30  31  پسین »

Ancient Persia | ایران باستان


مرد

 
كوروش نخستین امپراتور عالم گیر

پس از تسخیر بابل تمامی ممالکی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. منجمله فلسطینو شهرهای فینیقیه. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند، را صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفته‌است.
در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیهٔ اول کوروش را «مسیح» یعنی نجات‌دهنده خوانده و چنین می‌نویسد:«خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا بحضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را بحضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود، چنین می‌گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه که ترا به اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. به خاطر بندهٔ خود یعقوب و برگزیدهٔ خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خوانده‌ام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نی. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردندهٔ نور و آفرینندهٔ ظلمت.»
در مورد رهائی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شده‌است:خداوند روح کوروش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آنرا مرقوم داشت، کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید. یهوه خدای آسمان‌ها تمامی ممالک زمین را به من داده‌است و او مرا امر فرمود که خانه‌ای برای وی دراورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.مرگ کوروش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال ۵۲۸ پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.
هرودوت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت(ماساژت) تیره‌ای از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش(تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دائی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد.
پیامد این نبرد، کشته شدن کوروش و شکست لشگریانش بود.بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است.از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها ) به او وارد آمده بود، کشته شده‌است. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است.
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکا‌ها بوده‌اند نشان می‌دهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما بعید بنظر می‌رسد که وی در این جنگها کشته شده‌باشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید می‌رسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. احوال زندگی کوروش از بسیاری جهات، در روایات مربوط به کیخسرو، در شاهنامه منعکس شده‌است و لااقل این نکته را تأیید می‌کند که در سنت‌های ایرانی، وی نیز مانند کیخسرو، باید به مرگ طبیعی وفات یافته‌باشد. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح نهاد.استرابون جغرافیدان معروف می‌نویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شده بود،

«ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر.»
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
زندگی در زمان هخامنشیان

پارسیها در سخن گفتن، صریح و در دوستی ، استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند و بر رعایت آداب معاشرت، تقریبا به اندازه مردم چین، مواظبت داشتند.

چون دو نفر که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند ، یکدیگر را می بوسیدند و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود بر میخورد،پشت دو تا میکرد و به او احترام میگذاشت.

در مقابل اشخاص کوچکتر گونه خود را برای بوسیدن پیش می آوردند. برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود.

چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند میدانستند.بینی گرفتن و آب دهان انداختن در مقابل دیگران را بد میدانستند.

تا زمان خشایارشاه ، در خوردن و نوشیدن، سادگی فراوان داشتند و جز یکبار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند.

پاکیزگی را ، پس از زندگی، بزرگترین نعمت میدانستند و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست نا پاک ارزشی ندارد.چه انسان اگر در بر انداختن فساد (میکروب ها ) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.

کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار میشدند سخت کیفر میدادند. در جشنها، همه مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر میشدند.

آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتال مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث میکند.

در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه ، پلیدی است و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند، مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشد.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
روزی كه تخت جمشید پایتخت ایران اعلام شد

اردشیر یکم (به نوشته مورخان یونانی؛ اردشیر درازدست) که بر جای پدر نشسته و شاه ایران شده بود نیمه اپریل سال 465 پیش از میلاد تصمیم گرفت كه تخت جمشید پایتخت اول ایران (شاه نشین) باشد.


(مورخان یونان باستان تخت جمشید را در جهان به «پرسپولیس» معروف ساخته اند). اردشیر یکم در پاسارگاد برجای پدرش خشایارشا نشسته بود که بر سرزمینی از دانوب تا سند و از سیردریا تا سودان حکومت می کرد.
محاسبات تقویمی، 16 اپریل آن سال را روز برگزاری مراسم پایتخت شدن تخت جمشید به دست داده است.. نوروز سال 465 پیش از میلاد در تخت جمشید برگزار شده بود، ولی 27 روز پس از نوروز تصمیم شاه وقت به انتقال پایتخت سلطنتی از پاسارگاد به تخت جمشید (که فاصله ای زیاد از هم ندارند) اعلام شده بود تا به اطلاع مردم برسد.

چرا این تصمیم چهار هفته پس از نوروز اتخاذ و اعلام شده بود؟. زیرا؛ اهمیت روز ملی ایرانیان (نوروز) چنان بوده است كه نباید تحت الشعاع پایتخت اعلام شدن شهر تازه ساز تخت خمشید قرارمی گرفت. طرح ساختن تخت جمشید از داریوش بزرگ است.

کار ساختن شهر، كاخ شاه و تالارهای پذیرایی تخت جمشید 51 سال طول كشیده بود. سیستم ارتباط و پستخانه ایران 25 قرن چنان مجهز و پیشرفته بود که هر خبری در کمتر از یک هفته به اطلاع همه اتباع امپراتوری می رسید. ساختمان تخت جمشید كه توسط اسكندر مقدونی (شاگرد ارسطو و اهل فلسفه و مدنیّت) به آتش كشیده شد از نظر وسعت و هنر معماری و فن مهندسی مهمترین عمارت پیش از میلاد و نماد تمدن بشر عهد باستان و نشانه عظمت ایران و ایرانی است و هویت ملی ما بشمار می رود.

در همان روز (با احتساب و تطبیق تقویم ها مصادف با 16 اپریل 2 هزار و 474 سال پیش) همچنین اعلام شده بود كه «شوش» همچنان پایتخت اداری ایران و محل ادارات دولتی خواهد بود كه در فصل گرما، كارمندان ادارات می توانند به شهر همدان بروند و در آنجا انجام وظیفه كنند. در اعلامیه مربوط آمده بود که ممكن است شاه نیز زمستان را در آنجا (شوش) باشد. به همین سبب مورخان یونانی، ایران دوران هخامنشیان را، كشوری دارای سه پایتخت، نوشته اند
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
ایرانیان نخستین ملتی بودند که از راه خلیج فارس، درهای تجارت جهانی را در این منطقه گشودند

خلیج فارس از عهد باستان به لحاظ اقتصادی و جغرافیایی و سیاسی، مورد توجه همه اقوام بوده است. این خلیج و سواحل آن، همواره محل سکنای ایرانیان بود. آنها از همان آغاز حضور خود در ایران، به ارزشهای بی مانند دریای پارس پی بردند. ایرانیان نخستین نیروی دریایی قدرتمند خود را در خلیج فارس ایجاد کردند.

کوروش بزرگ در سال 539 قبل از میلاد و پس از فتح بابل، ایجاد نیروی دریایی و بازرگانی را برای حکومت نوپای هخامنشی، ضروری دانست. از اینرو برای اولین بار، جزیره بحرین را به صورت پایگاه مهم دریایی ایران در آبهای خلیج فارس درآورد. وی همچنین در اطراف بوشهر امروزی، اقامتگاه اختصاصی داشت.

ایرانیان نخستین ملتی بودند که از راه خلیج فارس، درهای تجارت جهانی را در این منطقه گشودند. سواحل خلیج فارس و بحرین، همواره به دست شاهزاده های هخامنشی اداره میشد که در فارس و کرمان حکومت میکردند.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
سخنی از خسرو پرویز درباره اعراب

اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا.

آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند.

فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.

بهترین خوراکی که منعمانشان می توانند به دست آورند گوشت شتر است که بسیاری از درندگان آنرا از بیم دچار شدن به بیماریها و به سبب ناگواری و سنگینی نمی خورند.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
بامشاد؛ خنياگر عصر ساساني

«بامشاد» موسيقي‌دان و خنياگري در دربار خسرو پرويز (628-591 م.) بوده است كه نام‌اش هماره با نام «باربد» در شعري از شاعر بزرگ ايراني، منوچهري دامغاني (ديوان، ويراسته‌ي دبير سياقي، 1347، ص 19) ياد گرديده است:
مرغْ دل‌انگيز گشت، بادْ سمن‌بيز گشت
بلبل شب‌خيز گشت، كبك گلو برگشاد
بلبل باغي به باغ، دوش نوايي بزد
خوب‌تر از باربد، خوب‌تر از «بامشاد»
وقت سحرگه چكاو، خوش بزند در تكاو
ساعتگي گنج گاو، ساعتكي گنج باد
واژه‌نامه‌هاي فارسي اظهار مي‌دارند كه بامشاد موسيقي‌داني مشهور هم‌چون باربد بوده است (لغت‌نامه‌ي دهخدا، ذيل بامشاد).
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
بهرام پژدو، شاعر زرتشتي

بهرام پَژدو شاعر پارسي سده‌ي 13م. / 7 ق. و پدر شاعر پارسي معروف، زردشت بهرام (نيمه‌ي دوم سده‌ي 13م./ 7 ق.) بود. زردشت از پدر درگذشته‌اش در ارداويراف‌نامه‌ي منظوم خود به عنوان مردي دبير (قرائت ديگر: طبيب)، هيربد، ستاره‌شناس و كسي كه به زبان‌هاي دري و پهلوي خوب شعر مي‌گفت، ياد مي‌كند. تنها اثر بازمانده‌ي بهرام، يك شعر فارسي 330 بيتي در بحر هجز به نام «بهاريات» است، كه در 14 اسفندارمد 626 يزدگردي (1257 م. / 655 ق.) به پايان رسيده است. اين شعر حاوي وصفي درباره‌ي زيبايي بهار و نوروز، و ستايش شاهاني كه دين زرتشتي را رواج داده بودند، رهبران آن، اشو زرتشت درگذشته، و نيز كساني كه شاعر را به ياد مي‌آورند و شعر او را رونويسي مي‌كنند، است. با وجود اين، ارزش ادبي اين شعر اندك است و به طور ضعيفي سروده شده است.
تنها دست‌نويس بازمانده‌ي بهاريات در مجموعه‌اي واقع در كتاب‌خانه‌ي عمومي لنينگراد جاي دارد. اين مجموعه شامل 512 برگ است و ميان سال‌هاي 55-1653 م. / 66-1064 ق. رونويسي شده است. بهاريات برگ‌هاي 223-219 آن را دربر مي‌گيرد (ارداويراف‌نامه‌‌ي منظوم، مقدم بر آن است) و داراي تاريخ 1654م. / 1056 ق. است.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
ارسس، پادشاه هخامنشي

ارسس (Arses) تعبيري يوناني از يك نام خودماني يا تصغيري پارسي باستان است. گونه‌ي ايراني اين اسم در نام اوستايي Aršan ارشن (كه به لحاظ ريشه‌شناختي با واژه‌ي arsēn يوناني به معناي ”نرينه، مرد“ خويشاوند است) و در شماري از نام‌هاي مركب پارسي باستان (مانند Aršaka، Aršāma، Xšaya.aršan) گواهي شده است. گونه‌ي يوناني اين نام نيز به جوان‌ترين پسر اردشير سوم (اخوس) از آتوسا اطلاق گرديده است. هم‌زمان با برقراري استيلاي فيليپ (پدر اسكندر) بر يونان (با نبرد خارونيه، 338 پ.م.)، اخوس به دستور باگوئاس خواجه مسموم گرديد. اين قتل‏ كه در اوضاع دشوار جهاني رخ داده بود، پارس را به مخاطراتي سخت گرفتار ساخت. باگوئاس، ارسس (يا اردشير چهارم، 338-336 پ.م.) را به تخت سلطنت نشاند. در آن زمان در كورينث اتحاديه‌اي يوناني تشكيل يافت و فيليپ نيز فرصت را غنيمت شمرد تا از پارس به جهت ياري‌هاي اخوس در Perinthus [به مخالفان وي] طلب غرامت كند. اما ارسس اين ادعا را رد كرد و در پي آن، جهادي در يونان به راه انداخته شد و فيليپ به عنوان فرمان‌ده برگزيده شد و بيش از ده هزار سرباز مقدونيايي در 336 پ.م. به آسيا گسيل گرديد. در اين اثنا، ارسس كه از پذيرش دستورهاي جابرانه‌اي كه باگوئاس بدو تحميل مي‌كرد روي برتافته بود، پس از تلاشي ناموفق براي مسموم كردن خواجه، خود مسموم گرديد و همه‌ي فرزندان‌اش نيز به قتل رسيدند. آن گاه باگوئاس تاج و تخت پادشاهي پارس را به داريوش سوم (كودومانوس) واگذار كرد.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
سرزمين انشان (بخش نخست)

انشان (يا انزان) نام يك ايالت ايلامي مهم در غرب استان فارس و نيز نام پاي‌تخت آن است. نام سرزمين انشان نخسين بار در متون اكدي و سومري اواخر هزاره‌ي سوم پ.م. گواهي شده است. فرمان‌روايان ايلامي هزاره‌ي دوم پ.م. سنتاً به خود لقب «شاه انزان و شوش» را مي‌دادند؛ انزان برگردان ايلامي متداول نام انشان است. تا اواسط هزاره‌ي يكم پ.م. انشان به منزلگاه پارس‌هاي هخامنشي مبدل شده بود.
در طي سال‌هاي اخير، نويسندگان مختلف، كشور و شهر انشان را به بخش‌هاي متفاوتي از جنوب ايران نسبت داده بودند. در 1970 م. پيش‌نهاد شد كه كاوشگاه باستان‌شناختي پهناور «مليان»، واقع در دشت بيضا در غرب فارس (حدود 36 كيلومتري شمال غربي شيراز) متعلق به شهر گم شده‌ي انشان است. چند سال بعد، مشخص گرديد قطعه آجرهايي كه داراي نبشته‌هاي ايلامي‌اند و در 72-1971 در همين كاوشگاه گردآوري شدند، حاوي بخشي از يك وقف‌نامه‌اند كه آن را يك شاه ايلامي اواخر هزاره‌ي دوم پ.م. براي معبدي كه گفته شده در انشان واقع است، اهدا كرده است. علاوه بر اين، در 1972 و پس از آن، چندين متن اقتصادي – اداري در مليان استخراج شدند كه در آن‌ها نام انشان، ظاهراً به عنوان محلي كه اين متن‌ها در آن جا نوشته شده‌اند، گواهي شده است. اين يافته‌ها، نظريه‌ي مطابقت مليان را با شهر باستاني انشان تأييد مي‌كنند.
كهن‌ترين دودمان پادشاهي ايلامي را كه نوشته‌اي از آنان در دست داريم، Peli نامي در 2500 پ.م. در محلي به نام Awan بنيان نهاد. اما كهن‌ترين اشاره‌ي موجود تاريخي به انشان ايلامي در متني از Manishtusu، پسر و دومين جانشين سارگن اكدي (فرمان‌روايي 2279-2334 پ.م.) آمده است. منيشتوسو در متن خود از انقياد مجدد انشان پس آن كه فرمان‌رواي محلي آن عليه امپراتوري بنيان‌گذاري شده از سوي سارگون شورش كرد، سخن مي‌گويد. از اين نكته مي‌‌توان استنتاج كرد كه انشان واقع در جنوب ايران در زمره‌ي فتوح سارگون بوده است.
فرمان‌رواي بعدي اكد، نَرَم – سين (29-2255 پ.م.) پيمان اتحادي با هيته Khita نهمين پادشاه اوان بست. دودمان اوان پس از آن با سقوط جانشين هيته، يعني كوتيل – اينشوشينك در حدود 2220 پ.م. به پايان رسيد. نزديك به همين دوران، گوده‌آ Gudea، فرمان‌رواي لَگَش در ميان‌رودان مدعي فتح شهر انشان در ايلام بود. جاي شگفتي است كه از اوان در منابع متعلق به پس از اين دوران تنها يك بار ياد شده، در حالي كه از انشان مكرراً ياد گرديده است، و لذا محتمل است كه كشور انشان تا اندازه‌اي جزو قلم‌رو اوان بوده است.
اندكي پس از سقوط اوان و تسخير شهر انشان به دست گوده‌آ، دودمان ايلامي جديدي در ناحيه‌ي سيمشكي Simashki، كه در منطقه‌ي كنوني اصفهان واقع بود، پديدار شد. ظاهراً در اين دوران سومريان تا اندازه‌اي كنترل سياسي شهر ايلامي شوش در خوزستان كنوني و نيز انشان واقع در فارس را در دست داشتند. شولگي (2048-2095 پ.م.) فرمان‌رواي سومين دودمان اور Ur، يكي از دختران‌اش را به ازدواج با ishasha يا فرمان‌دار انشان درآورد. شولگي هم‌چنين ادعا كرده است كه انشان را ويران ساخته است. ظاهراً صلح موقت زماني برقرار شد كه شو – سين، پسر و جانشين شولگي، به مانند پدرش، دختري را به ازدواج با فرمان‌دار انشان درآورد. پس از آن، در حدود 2131 پ.م.، هنگامي كه ايبي – سين Ibbi-sin سلطنت اور را به ميراث برد، پادشاه سيمشكي سرزمين اوان و انشان را در ايلام تصرف كرد. تا 2017 پ.م. ايبي – سين بسياري از اين مناطق را به دوباره به چنگ آورد؛ اما موفقيت او پايشي گذرا داشت، چرا كه ايلاميان در طي چند سال بعد دست به لشكركشي‌هاي موفقي عليه اور زدند. واپسين پادشاه اور، ايبي – سين، پس از شكست‌اش، همراه با پيكره‌ي ماه – خداي سومري، Nanna، به انشان برده شد. چند دهه بعد، گيميل – ايليشو Gimil-ilishu، دومين پادشاه ايسين، Nanna خداي اور را از انشان بازآورد. بازهم ديرتر، در حدود 1928 پ.م.، گونگونوم Gungunum، پنجمين پادشاه لارسا، به كسب پيروزي‌هاي نظامي در انشان به خود مي‌باليد.
منابع موجود گوياي آن‌اند كه انشان در طي واپسين نيمه‌ي هزاره‌ي سوم پ.م. يك مركز سياسي مهم ايلامي بوده است. كاوش‌هاي باستان‌شناختي انجام شده در مليان مؤيد اين ارزيابي‌اند. بررسي سطحي آثار سفالي به دست آمده از اين جايگاه نمودار آن است كه دست كم يك- سوم اين ماندگاه باستاني (30 تا 50 هكتار) از اواخر هزاره‌ي چهارم پ.م. تا واپسين سال‌هاي هزاره‌ي سوم پ.م. مسكون بوده است. پراكندگي سفالينه‌هاي ياد شده گوياي آن‌اند كه اسكان عمده در مليان (حدود 130 هكتار) در طي واپسين سده‌هاي هزاره‌ي سوم پ.م. رخ داده و تا نخستين سده‌هاي هزاره‌ي دوم پ.م. ادامه يافته است. اين بازه‌ي زماني برابر با دوراني است كه به انشان توجه ويژه‌اي در متون ميخي شده است.
واپسين يادكرد انشان براي بيش از 1300 سال در يك منبع ميان‌روداني، در متني از گونگونوم (حدود 1928 پ.م.)، كه در بالا به آن اشاره شد، آمده است. ظاهراً وجود سستي و تزلزل داخلي، تسلطي را كه دولت‌هاي پياپي ميان‌روداني گاهگاهي بر امور جنوب ايران برقرار كرده بودند، تضعيف نموده بود. از همين رو، سرانجام دودمان جديد شاهان ايلامي قادر گرديد فرمان‌روايي محلي را بار ديگر در كشور خود برقرار سازد. بنيان‌گذار اين دودمان جديد، اپارت Epart، نخستين رهبر ايلامي بود كه خود را «شاه انزان و شوش» خواند (حدود 1890 پ.م.). اشارات مربوط به انشان در طي سده‌هاي باقي مانده‌ي هزاره‌ي سوم پ.م. تنها در سنگ‌نبشته ها و متون دودمان‌هاي پياپي ايلامي اين دوران گواهي شده‌اند.
اين، جانشين اپارت در ايلام، شيلهَهَ (حدود 1870-1940 پ.م.) بود كه افزون بر «شاه»، لقب سوكل‌مخ Sukkal-mah يا نائب السلطنه‌ي بزرگ را، كه لقبي سومري بود، به خود داد. در طي اين دوران لقب سوكل يا نائب السلطنه‌ي ايلام و سيمشكي و سوكل شوش به طور مشترك نيز استفاده شده‌اند. پسران سوكل‌مخِ حاكم معمولاً متصدي مقام دو سوكل ياد شده بودند، اگر چه سنگ‌نبشته‌ها نشان مي‌دهند كه سوكل‌مخ در مواردي هر سه لقب را نيز در اختيار داشته است. با وجود اين، از سراسر دوران كمابيش 300 ساله‌ي فرمان‌روايي دودمان اپارتي، هيچ گزارشي درباره‌ي سوكل انشان موجود نيست. اين بدان معنا است كه انشان در آن زمان جزو ناحيه اي بوده كه تماماً در حوزه‌ي حاكميت سوكل‌مخ قرار داشته، هرچند پيش‌نهاد شده است كه سوكل‌مخ و سوكل شوش هر دو در شهر شوش مقيم بوده‌اند. در واقع، اجرا شدن فرمان‌هاي شاه ايلام در ناحيه‌ي سياسي شوش نيازمند و مستلزم تصويب شدن آن از جانب سوكل شوش بود. با اين حال، پاي‌تخت بودن شوش موجه‌تر به نظر مي‌رسد. از انشان در متون ايلامي مربوط به تمام دوران دودمان اپارتي چندان يادي نشده است، مگر اين كه در زير لقب رسمي سوكل‌مخ بدان اشاره شده باشد. زوال و انحطاط سياسي پاي‌تخت كهن‌تر (انشان) شايد بدين سان به طور ضمني و تلويحي مورد اشاره قرار گرفته باشد. ظاهراً اين نظريه را نشانه‌هاي به دست آمده از بررسي‌هاي باستان‌شناختي انجام يافته در مليان تأييد مي‌كنند. با ناپديد شدن توالي سفالينه‌هاي دوران معروف به كفتري مليان در طي اوايل هزاره‌ي دوم پ.م.، توزيع سفالينه‌هاي دوران متعاقب معروف به قلعه در اين جايگاه نسبت به دوران كفتري به شدت كاهش مي‌يابد. اين نكته گوياي آن است كه شهر انشان در مليان در طي يك – سوم نخست هزاره‌ي دوم پ.م. سخت كم‌جمعيت شده است.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
سرزمين انشان (بخش دوم)

در حالي كه به نظر نمي‌رسد شهر شوش در طي دوران استيلاي دودمان‌هاي ايلامي اوان و سيمشكي مركز سياسي عمده‌اي بوده باشد، كاوش‌هاي باستان‌شناختي نشان مي‌دهند كه شوش يقيناً با برآمدن اپارت و جانشينان وي در ايلام به چنين موقعيتي دست يافته است. شماري از سنگ‌نبشته‌هاي يافته شده در شوش گواه انجام يافتن فعاليت‌هاي بي‌وقفه‌ي ساختماني به دست سوكل‌مخ‌هاي مختلف و سوكل‌هاي متعدد شوش در اين منطقه هستند. كاوش‌هاي گسترده‌ي رومن گيرشمن در «روستاي شاهانه» در شوش نشان داده است كه بسياري از اين محله‌هاي بزرگ شهر باستاني (شوش) نخست در اوايل هزاره‌ي دوم پ.م. بنا شده‌اند. اين نشانه، امكان منتقل شدن مركز اصلي سياسي ايلام را از جايگاه سنتي‌اش در انشان، در طي دوران مرتبط با توسعه‌ي شوش، بدين شهر، تأييد مي‌كند.
در حدود 1595 پ.م. مهاجمان كاسي و متحدان آن از شمال، پادشاهي بابل را در جنوب ميان‌رودان تصرف كردند. اما متون ميخي هم‌چنان تا ربع پاياني سده‌ي 16 پ.م. از فرمان‌روايان ايلامي ياد مي‌كنند. دانسته نيست كه آيا دولت‌هاي شاهان ايلامي در جنوب غرب ايران تابع و مطيع كاسي‌ها بودند يا اين كه كاسي‌ها سرانجام به حيات خاندان اپارت پايان دادند. قضيه هر چه باشد، از حدود 1520 پ.م. به بعد، به مدت 200 سال، هيچ گزارش و گواهي ثبت شده‌ي ديگري از ايلام در دست نيست.
در طي نيمه‌ي پاياني سده‌ي 14 پ.م. يك دودمان ايلامي ظاهراً مستقل به ناگاه در صحنه‌ي تاريخ پديدار مي‌شود. اَتَت- كيتّش (فر. 1300-1310 پ.م.) نخستين فرمان‌رواي شناخته‌ شده‌ي اين دودمان جديد است كه لقب كهن «شاه انزان و شوش» را اتخاذ كرد.
از اتت- كيتش و جانشين بلافصل او، هومبن- نومنه (1275-1300 پ.م.) نه وقف‌نامه‌ي بنيان‌گذاري يا بازسازي بنايي در شوش يافته شده است، و نه سنگ‌نبشته يا متن شناخته شده‌ي ديگري از نياكان دودماني شاه نخستين. اما سنگ‌نبشته‌هايي از اونتش- نپيريشه (1240-1275 پ.م.)، پسر و جانشين هومبن – نومنه، در شوش و نيز در مركز ديني دور- اونتش (اينك چغازنبيل) واقع در 30 كيلومتري جنوب شرقي شوش يافته شده است. نبود هر گونه سنگ‌نبشته‌ي مهم از پدر اونتش- نپيريشه در شوش يا ديگر جاهاي خوزستان، ر. لاپات را به اظهار اين عقيده واداشته است كه پاي‌تخت هومبن- نومنه احتمالاً در ايالت انشان واقع بوده است. اين واقعيت كه از هومبن- نومنه تنها در كاوشگاه ليان واقع در شبه جزيره‌ي بوشير در جنوب فارس آجرنبشته‌هايي بازيافته شده است، مي‌تواند مؤيد اين احتمال باشد.
اگر نظريه‌ي لاپات را بپذيريم، به نظر نمي‌رسد صرف يافته شدن آثار باستاني پراكنده مربوط به دوران منطبق بر اسكان جمعيت در مليان گوياي آن باشد كه مقر اصلي دولت در آن زمان در شهر انشان قرار داشته است. با وجود اين، كوزه‌هاي جام‌گونه‌ي يافته شده در مليان شباهت نزديكي به ظروف متعلق به ربع پاياني هزاره‌ي دوم پ.م. كه در شوش به دست آمده‌اند، دارند. شواهد موجود نشان دهنده‌ي آن‌اند كه انشان و شوش در اين دوران به لحاظ سياسي و فرهنگي به هم پيوسته بوده‌اند، اما همين مدارك گوياي آن‌اند كه انشان در آن زمان چيزي فراتر از يك اجتماع پاس‌دار سرزمين‌هاي شرقي ايلام، كه تابع شاهان وقت مقيم در شوش بوده، نبوده است.
تاراج مناطق ايلامي به دست نبوكدنزر يكم بابلي (حدود 1110 پ.م.) نشانه‌ي پايان عملي فرمان‌روايي ايلام به عنوان قدرتي مستقل، به مدت 300 سال است. از ايلاميان - تا 821 پ.م. - آن گاه كه با كلدانيان عليه شاه آشور شمشي- ادد پنجم متحد ‌گرديدند، باز چيزي شنيده نمي‌شود. اگر چه وحدت سياسي در ايلام در طي دست كم بخشي از اين سده‌هاي «تاريك» حائل ظاهراً حفظ نشده بود، اما سركردگان محلي مي‌بايست بر مناطقي كه سنتاً در آن‌ها داراي قدرت و نفوذ بودند، تا اندازه‌اي سلطه داشته باشند. جرج كمرون بر اين باور است كه فرمان‌روايان محلي در دورترين نقاط شرقي ايلام، يعني منطقه‌ي جديد فارس، كه اينك به عنوان انشان شناسايي شده است، احتمالاً نيرومندتر بوده‌اند. با وجود اين، حتا اگر اين حاكمان چنين وضعيتي داشتند و با وجود دور ماندن آنان از مهاجمان دردسرساز ميان‌روداني، اهالي انشان سرانجام به ورود سرزده‌ي مهاجران جديد ايراني فرارسيده از شمال، تن در دادند. اين كه آمدن ايرانيان منجر به پشتيباني ايالت‌هاي جدا گشته‌ي ايلام از برآمدن يك قدرت جديد متمركز در جنوب غرب ايران [به رهبري پارس‌ها] شده بود يا نه، پرسشي است كه پاسخي بدان داده نشده است. قضيه هر چه باشد، در حدود 742 پ.م. هومبن- نيكش يكم پادشاه اتحاديه‌ي دوباره نيرو گرفته‌ي ايلام شد.
برادر زاده‌ي هومبن- نيكش، شوتروك نهونته‌ي دوم (699-717 پ.م.) جانشين او شد و لقب كهن «شاه بزرگ انزان و شوش» را اتخاد كرد. پس از آن، كلدانيان جنوب ميان‌رودان برضد هم سارگون دوم و هم سناخريب آشوري با شوتروك نهونته متحد شدند. اما اين اتحادها بي‌تأثير از آب درآمدند چرا كه در اين زمان آشوريان بيش‌تر جنوب ميان‌رودان را مورد حمله قرار داده و تصرف كردند. شاه بعدي ايلام، هلّودوش- اينشوشينك (فر. 93-699 پ.م.) به بابلستان حمله برد و به طور موقت آشوريان را از بخشي از اين كشور بيرون راند، اما سناخريب سرانجام بيش‌تر اين مناطق را بازگرفت. در اين ضمن، هلودوش- اينشوشينك در ايلام خلع و معزول گشت و پسرش كودور- نهونته (فر. 92-693 پ.م.) جانشين او شد. در پي اين تغيير رهبري، ديگر هيچ حاكم ايلامي شناخته شده‌اي لقب باستاني «شاه انزان و شوش» را نپذيرفت؛ واگذاري اين لقب مي‌تواند گوياي اين حقيقت باشد كه كودور—نهونته يا جانشينان بلافصل‌اش [استيلا بر] دست كم بخش از منطقه‌ي انشان را از دست داده بودند.
خدا حافظ برای همیشه

این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
صفحه  صفحه 6 از 31:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  30  31  پسین » 
ایران

Ancient Persia | ایران باستان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA