ارسالها: 436
#61
Posted: 1 Aug 2011 16:11
هنر و معماري ايران در عصر داريوش بزرگ (بخش يكم)
مرحلهي A (بيستون): صخرهنگاري بيستون از جمله آثار باستاني هخامنشي است كه تاريخگذاري آن دقيقتر از همه انجام شده و بيش از آثار ديگر مورد بحث و تفسير قرار گرفته است. يازده تا از پيكرههاي نقش شده در اين برجستهنگاري با درج عنوان توضيح دهنده در كنار آنها شناسانده شدهاند: خود داريوش، گئوماته، هشت شاه دروغگو كه در در طي نخستين سال فرمانروايي داريوش شورش كرده بودند، و فرمانرواي «سكاهاي داراي كلاههاي تيز»، كه داريوش وي را در سومين سال پادشاهياش دستگير نموده بود؛ اين واپسين رويداد در بندي كه بعداً به سنگنبشتههاي بيستون الحاق و افزوده شده، ثبت گرديده است، بنابراين ديگر رويدادها ميبايد زودتر از اين تاريخ رخ داده باشند. ترتيبي را كه برطبق آن پيكرهها، عنوانهاي توصيفي و سه نگارش سنگنبشتهي بيستون (ايلامي، بابلي، پارسي باستان) كندهكاري شدهاند، H. Luschy و L. Trümpelmann روشن ساختهاند. W. Nagel استدلال كرده است كه دومين پيكرهي پاياني، كه در عنوان توضيحياش Frāda ناميده شده، با توجه به جامهي ايلامي او، ميبايد در اصل براي نشان دادن Attamaita (شورشگر ايلامي) در نظر گرفته شده و به پيكرههاي هشت شاه نخستين، پس از دومين سال فرمانروايي داريوش افزوده شده باشد. با وجود اين، در كتيبهي DB 4.2-31 فراده يكي از 9 مدعي نامشروع پادشاهي است (شمارهي 9 ميتواند داراي اهميتي جادويي باشد)، و صخرهاي براي كندهكاري ريسمان پيوند دهندهي Araka (شورشگر بابلي) به فراده به جاي نمانده است. دو پيكرهي پشت سر داريوش، كه بدون عنوان توضيحياند و ديهيمهاي شاهانه بر سر دارند، گمان ميرود كه ويشتاسپ و ارشام (پدر و پدربزرگ داريوش) باشند. البته تاجهاي آراستهاي را به همين شكل در كاخ tačara، ملازمان و نگاهبانان بر سر گذاشتهاند. M.C. Root بر سرشت التقاطي و اقتباسي برجستهنگاري بيستون تأكيد كرده است: اين اثر حاوي عناصري است كه در برجستهنگاريهاي آنوبانيني در سرپل ذهاب و آشوري و نيز نگارهي سلاحبران ايلامي متأخر و پيكرهي ايزدين واقع در قرص بالدار اورارتويي شناخته شدهاند.
نزديك كاخي در بابل، نسخهاي از برجستهنگاري بيستون (يا شايد شامل بخشي از آن بوده) در ابعادي كوچكتر و با متني طولاني در پشت آن (يا شايد شامل بخشي از آن) قرار داشته، كه اينك قطعاتي از آن برجاي مانده است. (دانشنامهي ايرانيكا، ج 2، ص 573)
H. Luschey, "Studien zu dem Darius-Relief von Bisotun," Archäologische Mitteilungen aus Iran, N.F. 1, 1968, pp. 63 ff.
L. Trümpelmann, Archäologischer Anzeiger, 1967, pp. 281 ff.
W. Nagel, in Kunst, Kultur und Geschichte der Achämenidenzeit und ihr Fortleben, Berlin, 1983, pp. 182 ff.
M.C. Root, The King and Kingship in Achaemenid Art, Leiden, 1967, pp. 59 ff., 182 ff.
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#62
Posted: 1 Aug 2011 16:13
هنر و معماري ايران در عصر داريوش بزرگ (بخش دوم)
مرحلهي B : احتمالاً كار بر روي ايوان تخت جمشيد در نخستين سال فرمانروايي داريوش آغاز شده بود؛ با وجود اين، قديميترين يادمان قابل تاريخگذاري اين مجموعه، سنگنبشتهاي بر ديوارهي جنوبي ايوان است؛ در نگارش ايلامي اين كتيبه (DPg) داريوش تصريح ميكند كه: «اين دژ را در جايي كه پيش از آن چيزي بنا نشده بود» برپا كرده است؛ در نگارش پارسي باستان آن (DPe)، وي اين محل را «خانه» (viθam) ميخواند. برشماري اقوام تحت فرمان شاهنشاهي پارسي در اين نبشته، با آنِ بيستون مشابه است و به طور قطع به تاريخي پيش از زمان لشكركشي عليه سكاها تعلق دارد. نخستين مدخل تخت جمشيد احتمالاً در نزديكي سنگنبشتهها واقع بوده است و مدخل ديگر كمي دورتر در جانب شرق، كه بعداً هر دو را مسدود كردند. بر سر راه كاخها، دومين ديوارهي ايوان واقع است كه با تصوير نگاهبانان مادي منقوش شده است. اين نگارهها، كه ناتماماند و تا اندازهاي نيز بناي «حرم» خشايارشا موجب تخريب آنها گرديده، ظاهراً كهنترين برجستهنگاريهاي تخت جمشيد هستند.
در حوزهي كاخها، تچره (tačara)، كاخ داريوش، ميبايست نخستين بنايي باشد كه ساخته شده است. نگارههاي «شاه پهلوان» بر اتاقهاي خصوصي كاخ، كهننماتر از ديگر نگارهها هستند و با سبك بيستون مرتبطاند.
تاريخ آغاز ساختوساز در شوش دانسته نيست. كهنترين سنگنبشتهي اين مجموعه احتمالاً DSm است، كه ديرزماني پس از بناي ايوان، بر آجرها، يعني ديوارهاي كاخ نبشته شده است. همين شيوه، يعني كاربرد آجرهاي لعابدار، در نگارههاي آرايندهي ديوارهاي اقامتگاه و آپاداناي مجموعهي شوش نيز، كه مزين به تصوير ملازمان، گياهان، شيرها، شيردالها، و شيرهاي داراي سر انساناند، به كار برده شده است. در ميان اين نگارهها، فقط ميتوان اثبات كرد كه نگارهي معروف نگاهبانان ايلامي به نخستين مرحله از ساختوسازهاي مجموعهي شوش متعلق است: چينهاي عمودي جامه در راستاي محور مركزي پيكره آويخته نشدهاند، بل كه نزديك به پاي چپ، كه جلوتر گذاشته شده است، فروهشته شدهاند. اين ويژگي در نگارههاي بعدي پارسيان نجيبزاده ديده نميشود، و تنها يك بار در برجستهنگاريهاي كاخ P پاسارگاد، كه بر اساس اين معيار، بايد به همان مرحله متعلق باشد، يافته ميشود. در شوش، دست كم حياط غربي كاخ ايلاميوار مجموعه، ميبايست در اين زمان تكميل شده باشد. (دانشنامهي ايرانيكا، ج 2، ص 74-573).
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#63
Posted: 7 Aug 2011 09:52
دلاور زنان ايران باستان
در ایران باستان اهمیت بسیاری به مقام زن و مرد داده شده است. زن را بانوی خانه – مون پثنی – مینامیده اند و مرد را – مون بد – یا مدیر خانه مینامیده اند. در نسخه های دینی ایران باستان زنان شوهردار از اجرای مراسم دینی معاف بودند. زیرا تشكیل خانواده و پرورش یك جامعه نیك كردار كه یكی از اركان آن تربیت مادر است بزرگترین عمل نیك در كارنامه زنان ثبت میشده است.
در زیر نمونه هایی از زنان پر افتخار ایران باستان آماده است:
یوتاب:
سردار زن ایرانی كه خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسكندر گجستك همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در كوهـهای بختیاری راه را بر اسكندر بست. ولی یك ایرانی راه را به اسكندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. با این حال هم آریوبرزن و هم یوتاب درراه میهن كشته شدند و نامیجاویدان از خود بر جای گذاشتند.
دریاسالار بانو آرتمیس:
نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان تا به امروز. او به سال 480 پیــش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خــشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میكرد.
تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی برجستگی و متانت سرآمد تمامیزنان آن روزگار نامیده اند.
آتوسا:
ملكه بیش از 28 كشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش بزرگ. هرودت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد كرده است و آتوسا را چندین بار در لشكر كشی های داریوش یاور فكری و روحی داریوش بزرگ دانسته است.
آرتادخت:
وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشكانی. به گفته كتاب اشكانیان اثر دیاكونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی كوچكترین خطایی مرتكب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.
ازرمیدخت:
شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی. او دختر خسروپرویز پس از " گشناسب بنده " بر چندین كشور آسیایی پادشاهی كرد.
آذرناهید:
ملكه ملكه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یكم بنیانگزارسلسله ساسانی. نام این ملكه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران دركتیبه های كعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایـش كرده است.
پرین:
بانوی دانشمند ایرانی. او دختر کی قباد بود كه در سال 924 قبل از مــیلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و كنار ممالك آریایی گردآوری نمود و یكبار كامل آن را نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است.
فرخ رو:
نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریـــــخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام كشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید.
گردافرید:
یكی از پهلوانان سرزمین ایران. تاریخ از او به عنوان دختر كژدهم یاد میكند با لباسی مردانه با سهراب زورآزمایی كرد. فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگجو و دلاور سرزمین پاكان یاد میكند.
آریاتس:
یكی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخین یونانی در چندین جا نامی از وی به میان آورده اند.
هلاله:
پادشاه زن ایرانی كه به گفته كتاب دینی و تاریخی ( 391 یشتا 274+1 یشتا 2 ) در زمان كیانیان بر اریكه شاهنشاهی ایران نشست. از او به عنوان هفتمین پادشاه كیانی یاد شده است كه نامش را " همای چهر آزاد" نیز گفته اند.
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#64
Posted: 7 Aug 2011 09:55
روی کار آمدن اردشیر ساسانی
ساسان ، موبدی از دودمان نجبا بود بر آتشکده ی آناهیتا در شهر استخر ریاست داشت . پسرش بابک در شهر خیر در کنار دریاجه ی بختگان حکومت می کرد . بابک پس از ساسان جانشین پدر شد و خود را شاه خواند (208 م)
در این تاریخ شهر استخر به دست گوچیهر شاه بازرنگی بود . بازرنگیان در نیسایه که در جهت دیوار های سفیدش در دوره ی اسلامی بیضا نام گرفت ، سلطنت داشتند.
چون گوچیهر پادشاه بازرنگی در آن نواحی امیر بزرگ بود ، بابک برای پسرش اردشیر از وی منصب ارگبدی دارابگرد را بگرفت.
در سال ( 212م) اردشیر بر گوجهیر قیام کرد و شهر نسا ( بیضا ) را به تصرف در آورد و او را کته و به جای وی نشست.
جون بابک درگذشت شاهپور جانشین او شد . میان دو برادر یعنی شاهپور و اردشیر نزاع درگرفت. اردشیر به برادر مهتر خود حسد می برد، اما شاهپور بر اثر اتفاق بمرد و اردشیر در سال 212 میلادر به آسانی جای او نشست سپس اردشیر بر کرمان دست یافت و تا سواحل خلیج فارس پیش رفت. پس از آن شادشاهپور اصفهان را بکشت و روانه ی اهواز شد و سرانجام در جنگ سختی که بین او و اردوان پنجم در هرمزگان درگرفت ، اردوان را شکست داد و با مرگ او سلسله ی اشکانی بر افتاد ( 28 آوریل سال 224م)
پس از این نبرد پیروزمندانه به تیسفون آمد و بر تخت نشست.
نطام اداری
در رأس ادارات ساسانی بزرگفرمذار یا صدر اعظم قرار گرفته بود و عملا زمام قدرت و ادارة کشور در دست او بود . وی قراردادها و پیمانها را امضا می کرد . گاهی در جنگها فرماندهی کل را به عهده می گرفت . همة دیوانها و یا وزارتخانه ها با دبیران آنها تحت نظر وی بودند . شاید کلمة بزرگمهر تصحیف عنوان بزرگفرمذار باشد که مورخان عرب عنوان بزرگفرمذار عهد انوشیروان را به بوذرجمهر تبدیل کرده اند .
در زمان انوشیروان،کشور ایران راکه تا آن زمان مرزبانان اداره می کردند به چهار قسمت تقسیم شد و هر قسمتی را پاذگس نامیده شد و به آنها نام جهت های چهارگانه داده شد : اپاختر (شمال) خراسان (مشرق) نیمروز (جنوب) خوروران (مغرب) داد و برای هر کدام از این پاذگسها فرمانروایی تعیین کرد که او را پاذگسبان می نامیدند .
امور لشکری نیز تحت نظر سپهبدان اداره می شد و به تعداد پاذگسبانان چهارگانه ، چهار سپاهبد نیز در ایران وجود داشت . ایالات و پاذگسها را به بخشهای کوچکتری تقسیم کرده و هر قسمت را ایستان می گفتند و حاکم آن را ایستاندار می خواندند و سپس هر ایستان را به چند شهر یا ولایت تقسیم می نمودند و مرکز آن را شهرستان می گفتند .
قریه را دیه و رئیس آن را دیهسـالار می خواندند . مزارع تابع دیـه را روستـاک (روستا)می گفتند .
سه بخش مهم نظام اداری از قرار زیر است:
• طبقات و خانواده ها در نظام اداری
• مالیات
• دادگستری
فرهنگ و تمدن
دین رسمی
اردشیر بابکان چون پادشاهی از خاندان موبدان بود پس از نشستن بر تخت سلطنت دین زرتشتی را آیین رسمی ایران قرار داد و اعتقاد به ادیان دیگر را ممنوع داشت .
از دانشمندان زرتشتی که به پادشاهان ساسانی در تقویت و گسترش آن دین خدمت کرده اند ، نخست باید تنسر موبد زمان اردشیر بابکان و دیگر آذربد مهراسپندان،موبد زمان شاپور اول و کرتیر موبد زمان هرمزد و بهرام اول را نام برد .
در زمان ساسانیان به همت این موبدان بیست ویک نسک اوستای قدیم را به زبان پهلوی ترجمه کردند و آن ترجمه را زند نامیدند که به معنی تفسیر است .
چون فهم کتاب زند به سبب وجود لغات آرامی در آن مشکل می نمود سپس شرحی به زبان پارسی ساده بر زند نوشتند و آن را پازند خواندند .
اساس سیاست داخلی ساسانیان هماهنگی دین و دولت بود . چنانکه فردوسی می گوید :
چنان دین و دولت به یکدیگرند توگویی که از بن ز یک مادرند
چو دین را بود پادشـه پاسبــان تو این هر دو را جز برادر مخوان
دینهای منشعب از دین زرتشت
اصولاً همه ادیان ایرانی پیش از اسلام مبتی بر دو اصل خیر و شر یا هرمزد و اهریمن است . منتهی فرقی که با هم دارند در کیفیت و مدت آمیختگی شر با خیر است . در دین زرتشتی سرانجام خیر بر شر و هرمزد بر اهریمن غلبه خواهد کرد ولی در ادیان دوگانه پرستی دیگر چنین نیست .
هر دینی برای رهایی از شر ، فلسفه ای دارد . بعضی از متفکران دورة ساسانی که راه آسانتری برای رستگاری بشر می جستند ، چون دین مزدیسنی را جوابگوی پرسشهای خود ندیدند به بدعت در آن دین پرداخته و ادیان نوینی را بنیاد نهادند که مبنای همة آنها بر دوگانه پرستی است ، مهمترین این ادیان عبارتند از :
• زروانی
• مانوی
• مزدکی
ادیان دیگر
بجز دینهایی که ذکر آنها در پیش گذشت ، ادیان دیگری نیز مانند دین یهود و مسیحی . بودایی در بعضی از نواحی ایران رواج داشت . دین یهود بیشتر در بابـل و همدان و اصفهان ، دین مسیحی در ارمنستان و خوزستان و بین النهرین و دین بودایی در ماوراءالنهر و خراسان و بلخ رایج بود .
زبان و خط
زبان ایرانیان در دورة ساسانیان زبان پارسیک یا پهلوی ساسانی بود .
این زبان لهجه ای از زبان پهلوی اشکانی به شمار می رفت که در جنوب ایران رواج داشت .
خط ایران در این دوره مأخوذ از خط آرامی بود و به دو نوع خط پهلوی ، کتیبه ای یا گشته دبیره و خط پهلوی کتابی یا عام دبیره تقسیم می شد .
در این قرن تعدادی زیادی کلمات آرامی که شمار آنها به هزار کلمه می رسید وارد زبان پهلوی ساسانی شده بود .
برخلاف زبان فارسی که لغات دخیله عربی را به خط عربی نوشته و به همان صورت خودش می خوانند، در زبان پهلوی چنین نبود ، دبیران ساسانی لغات آرامی را که در نوشته های خود به کار می بردند ، به آرامی تلفظ نمی کردند بلکه به تلفظ پهلوی قرائت می نمودند .
مثلاً : "ملکا" می نوشتند و "شاه" می خواندند و یا "گملا" که همان جمل عربی باشد می نوشتند و "اشتر" می خواندند . یا "کدبا" می نوشتند و "دروج" یعنی دروغ می خواندند .
این شیوة نگارش را در اصطلاح هزوارش می نامند .
خط پهلوی کتابی تا سه قرن پس از اسلام در ایران ادامه داشت و در آن دوره کتابهایی به زبان پهلوی از طرف موبدان زرتشتی نوشته شده است .
هنر
از انواع هنر دورة ساسانی می توان به معماری ، مجسمه سازی و نقاشی اشاره کرد که همه ساله مقدار زیادی از آنها توسط باستان شناسان کشف می شود .
معماری
در دورة ساسانی هنر معماری نسبت به مجسمه سازی و نقاشی در درجة اول قرار داشت . آثار اولیة معماری ساسانی شباهت بسیاری به معماری دورة پارتی دارد . از بناهای ساسانی در قرن سوم میلادی ، کاخ اردشیر در فیروزآباد است .
یکی از آثار دورة ساسانی طاق کسری است که بقایای دربار معروف خسرو اول و دوم در تیسفون می باشد . این طاق اکنون در کناردجله در نزدیکی بغداد در جایی به نام سلمان پاک قرار دارد .
در فاصلة یکصد کیلومتری تیسفون قصر دستگرد قرار داشته خسرو دوم پرویز بوده است . دیگر کاخ شیرین است که خسرو دوم آن را برای زن محبوب خود شیرین بنا کرده است و هنوز آثار آن در شهری به نام قصر شیرین باقی است .
یکی از جالبترین آثار تاریخی ، غاری است که در صخره ای در طاق بستان کنده اند و شکارگاه خسرو دوم را نشان می دهد . این آثار در مدخل شهر کرمانشاهان هنوز باقی است . یکی از آنها شاپور اول را نشان می دهد که والرین در جلوی او به زانو درآمده و سیریادیس امپراتور جدید روم در حال احترام به پیش شاپور ایستاده است . در غار شاپور نیز مجسمة بزرگی از شاپور اول پیدا شده که اکنون در آن غار برپا است.
شعر و موسیقی
در ایران پیش از اسلام شعر به معنی امروزی و وزنهای عروضی عرب وجود نداشته بلکه چامه و چکامه یا اشعار ایرانی ، ترانه هایی بوده که مانند اشعار اروپایی هجایی بوده و هجاهای آنها کوتاه و بلند می شده است .
در زمان ساسانیان بویژه در عصر خسرو پرویز ، موسیقی پیشرفت بسیاری کرد و موسیقیدانـان بزرگی مانند : باربد ، نکیسا ، سرکب ، بامشاد و رامتین در آن روزگار می زیسته اند.
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#65
Posted: 7 Aug 2011 09:56
کتابهایی از دوره ی ساسانی
کتاب مقدس اوستا را موبدان زرتشتی به خط الفبایی و مصوت مخصوصی که دین دبیره نام داشت می نوشتند . این خط از چپ به راست نوشته می شد و الفبای آن به چهل و پنج حرف می رسید . اما خط پهلوی که مأخوذ از خط آرامی است از پیچیده ترین خطوط جهان است و از راست به چپ نوشته می شود و آن از هفده علامت تشکیل می شود که نمایندة بیست و سه حرف می باشد .
از کتابهای پهلوی ساسانی ، کتاب خدای نامه یا شاهنامه بوده که به دست ما نرسیده است . از کتابهای آن دوره که تا کنون موجود است می توان کارنامة اردشیربابکان و یادگار زریران و شهرستان ایران و ماتیکان هزارداتستان و درخت آسوریک را نام برد .
کتاب کلیله و دمنه را نیز شاید بتوان در ین کتابهای بالا جای داد . برزویة طبیب به فرمان خسرو انوشیروان ، این کتاب را که اصل آن به زبان سانسکریت بود از هندوستان به ایران آورد و به زبـان پهــلوی ترجمه کرد . ترجمة پهلوی این کتـاب اکنون در دست نیست ولی کلیله و دمنة عربی که به قلم دانشمند معروف ایرانی ابن المقفع در دست است ، ترجمه از روی متن پهلوی می باشد .
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ویرایش شده توسط: aria_2011
ارسالها: 436
#66
Posted: 7 Aug 2011 09:58
ایران پیش از تاریخ
تاریخ ایران با کورش آغاز نمی شود و ماد ها هم اولین ایرانیان نیستند . هرچند نام امروزین " ایران " برگرفته از نام قوم آریایی است ، اما پیش از حضور آنها در این سرزمین نیز اقوام و شهرهایی وجود داشته اند . کاوش های باستان شناسی حاکی از وجود تمدن هایی کهن تر در بعضی نقاط این سرزمین است . هرچند بسیاری از مناطق هنوز کاوش نشده اند و حتی همان مناطق شناخته شده نیز ، کاوش ها بصورت علمی انجام نشده است و یا کامل نگشته است . به هرحال در حد همین شناخت محدود امروز ، ما مناطقی از این دست را می شناسیم . تپه سیلک کاشان ، شهر سوخته زابل ، تپه گیان نهاوند ، دره جیرفت و مناطقی همانند اینها .
نکته مهم دیگر شناخت وضع مناطق داخلی ایران در زمان شکل گیری و رواج تمدن های کهن است . یعنی فهم اینکه در زمان تمدن های و دولت های باستانی نظیر سومر ، کلده ، اور ، بابل ، آشور ، عیلام ، اورارتو و نظائر آن ، وضع این مناطق داخلی فلات ایران ، که مجزا از منطقه مستقیم تحت حاکمیت این تمدن ها و دولت ها بوده است ، به چه نحوی جریان داشته است ؟
همه این موارد و سؤالات و پرسش هایی از این دست نیاز به کار و تلاش باستان شناسان و مورخین حال و آینده دارد . کسانی مانند من و شما که با همت و پشتکار و امید ، سعی خواهند نمود تا زاویه های پنهان زندگی پدران خویش را دریابند .
اما به هر حال آریایی ها پیش از هزار سال قبل از میلاد مسیح ، به سرزمین فلات ایران سرازیر شدند ، با مردم کهن آمیختند و جابجا شدند و ساکن گشتند . همه این تحولات زمینه هایی گشت برای برپایی اولین دولت های بزرگ و ظهور اولین امپراطوری های بسیار بزرگ جهان کهن ، یعنی هخامنشیان ، دولتی که با بهره گیری از همه این میراث کهن ، تمدنی بزرگ را در منطقه ای وسیع بنیان نهاد .
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#67
Posted: 7 Aug 2011 10:00
طبقات و خانواده ها در نظام اداری
در دورة ساسانی ترتیب خانوادگی اشکانی عیناً به جای ماند و هفت خانوادة بزرگ که نمایندة نجیب زادگان ایران بودند همچنان حفظ شد. این خانواده ها عبارت بودند از :<br>
کارن پهلو سورن پهلو ، اسپهبد پهلو ، اسپندیاد ، مهران ، زیک ، کاوسکان ، کشم . <br>
این خانواده ها هر کدام سرپرست قسمتی از کشور بودند و از تیولداران بزرگ بشمار می رفتند . در دورة ساسانی اجتماع ایران به مشابه هرمی بود که از بالا به پایین به طبقاتی تقسیم می شد و عبور از طبقه ای به طبقة دیگر امکان نداشت .
در رأس این هرم رئیس مملکت و شاهنشاه قرار داشت .
در پلة اول شاهزادگان و
در پلة پایین تر هفت رئیس خاندانهای بزرگ (ویسپوهران) قرار داشتند .
طبقة دیگر اشراف بودند که وزرکان (بزرگان) خوانده می شدند . این دسته را انوشیروان عمداً ایجاد کرده بود تا قدرت هفت خانوادة بزرگ را تضعیف کرده باشد .
عموماً همة مردم ایران در زمان ساسانیان به پنج طبقة :
موبدان (روحانیون) ارتیشتاران (نظامیان) دبیران (اعضای ادارت) واسترپوشان (کشاورزان) و هوتخشان (پیشه وران) تقسیم می شدند .
پیشوای موبدان ، مگوپت مگوپتان یا موبد موبدان نام داشت و ریاست عالیة روحانی کشور از طرف شاهنشاه به او تفویض می شد در دست او بود . موبدان (روحانیون) و هیربدان (حافظان آتشکده ها) همه تحت فرمان او بودند .
در اواخر ساسانی مقام تازه ای در روحانیت زرتشتی پیدا شد که مسمغان یعنی بزرگ مغان نام داشت مقر این شخص در دماوند بود .
فرماندة کل سپاه ایران را ، ایران سپاهبد می گفتند . تا زمان خسرو انوشیروان سپاه ایران در زیر فرماندهی ایران سپاهبد بود ، اما از عهد وی بنا به جهات اربعه تمام ایران چهار سپاهبذ پیدا کرد و مقام ایران سپاهبذی که فرماندة کل قوا باشد از میان رفت .
رئیس گارد سلطنتی را پشتیکبان سالار می گفتند . پیاده نظام را پایگان و فرمانده آن را پایگانسالار می خواندند . دسته ای از سپاهیان بودند که جان اوسپار (جانسپار) خوانده می شدند . فرماندة سواران را سواران سردار می گفتند .
ایرانیان به واسطة همسایگی با هندوستان برای سپاه خود از آن کشور فیل وارد می کردند ، این حیوان سپاه روم را همواره هراسان می کرد .
رئیس طبقة واستریوشان یا کشاورزان را «واستریوشانسالار» می خواندند که در حقیقت به جای وزیر دارایی و کشاورزی بود و وظیفة جمع آوری مالیات و خراج کشور را داشت .
رئیس طبقة پیشه وران هوتخشبذ خوانده می شد که صنعتگران و صنایع دستی کشور در تحت نظر او بودند .
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#68
Posted: 7 Aug 2011 10:01
مالیات
درآمد دولت از دو نوع مالیات ترکیب یافته بود : اول از خراج یا مالیات ارضی ، دوم گزیت یا مالیات سرانه .
زنان و کودکان و پیران از مالیات سرانه معاف بودند . مبنای وصول مالیات ارضی گریب یا جریب بود که تقریباً معادل دو هزار و چهارصد متر می باشد .
مالیات را معمولاً در سه قسط دریافت می داشتند که به اصطلاح آن روز سه مرک می گفتند . علاوه بر مالیات خراج و گزیت ، تقدیم تحفی نیز مرسوم بود که آن را آیین می نامیدند که در موقع شرف یابی به حضور شاهنشاه در عید نوروز و مهرگان تقدیم می کردند . از واردات ، عوارض گمرکی دریافت می داشتند .
دیگر درآمدها اتفاقی بود مانند گنج گاو و گنج بادآورده که به دست خسروپرویز افتاد . ونیز غنایمی که بر اثر فتح شهرهای دشمن بدست می آمد از درآمدهای اتفاقی بشمار می رفت .
مصارف دولت بیشتر عبارت بود از هزینة جنگ و مخارج دربار و حقوق مستخدمان دولت و انجام امور عام المنفعه از قبیل بنای پلها و تعمیر سدها .
در هنگام بر تخت نشستن شاه جدید همة سکه های خزانه را گداخته و باتمثال شاه نو ضرب می کردند .
ارز عمده ای که در هنگام صلح به ایران وارد می شد عبارت از مبلغ هنگفت پول طلایی بود که دولت ایران بابت نگاهداری در بندهای قفقاز از رومیان می گرفت .
رئیس دیوان محاسبات کشور را ایران آمارکار می خواندند که گاهی مقام وی معاونت بزرگفرمذار بود . عایدات سالیانة دولت در زمان خسروپرویز به 240میلیون درهم ، تقریباً معادل 294 میلیون مارک طلا بوده است .
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#69
Posted: 7 Aug 2011 10:03
ابو لؤلؤ ( فیروز )
ابو لؤلؤ، بردهي ايراني مغيرة بن شعبه، فرماندار بصره بود كه خليفه عمر بن خطاب را در روز چهارشنبه 26 ذيالحجهي 23 ق./ 3 نوامبر 644 م. به قتل رساند. منابع موجود در مورد تبار ايراني وي همداستان، اما دربارهي دين وي ناسازگارند؛ برخي مدعياند كه وي يك مسيحي به نام «فيروز نصراني» بود. آن چه كه ابو لؤلؤ را به كشتن عمر برانگيخت به درستي دانسته نيست. براي نمونه، به نوشتهي مسعودي (مروج الذهب، ج1، ص 677) عمر اذن ورود هيچ عجمي را به مدينه نميداد. با وجود اين، به مغيره اجازه داد كه ابو لؤلؤ را نزد او بفرستد تا از مهارتهاي او به عنوان يك درودگر و آهنگر و نقاش استفاده شود. از آن جا كه ارباب او، مغيره، براياش روزانه دو درهم خراج مقرر كرده بود [و اين مبلغي گزاف بود]، پس به نزد عمر شكايت برد اما از دادخواهي خود نتيجهاي نگرفت. از اين رو ابو لؤلؤ كينهي سختي را نسبت به عمر به دل گرفت و، بنا به روايت، اين كينهي خود را در قالب تهديدي دربارهي بازسازي يك آسياب به خليفه فهماند. برخلاف اين روايت، ابن طقطقا مدعي است كه ابو لؤلؤ از آن رو به خليفه خشم گرفته بود كه وي به ارباباش، مغيره، خراج وضع كرده بود.
نحوهي قتل عمر و چگونگي مرگ ابو لؤلؤ نيز موضوعي بحثبرانگيز است. برپايهي برخي منابع، ابو لؤلؤ خنجري دو لبه را در رداي خود پنهان ساخته و در گوشهاي از مسجد مدينه به انتظار نشسته بود. هنگامي كه عمر قصد به جا آوردن نماز صبح را داشت و از نقطهاي كه در تيررس ابو لؤلؤ قرار داشت عبور كرد، وي بيرون جهيد و با خنجر خود سه (يا شش) بار به خليفه ضربه زد، كه يكي از آنها كه به زير شكم او اصابت كرد، كشنده بود. منابع ديگر ميگويند كه ابو لؤلؤ پشت سر عمر و در ميان نمازگزاران نشسته بود. به روايت برخي منابع، مرگ عمر آني بود. ديگران اظهار ميدارند كه خليفه سه روز زنده ماند و همين روايت محتملتر به نظر ميرسد. از سوي ديگر، ابو لؤلؤ زماني كه ميكوشيد از ميان جمعيت راهي براي گريز بيابد، ناگزير شد به حدود دوازده نفر ضربه بزند؛ از اين تعداد، بنا به روايات، يك، شش، يا هفت تن جان باختند. براساس يك روايت، او دستگير و كشته شد و بنابر روايتي ديگر، خودكشي كرد.
پس از قتل عمر، پسرش عبيدالله، همسر و دختر ابو لؤلؤ را كشت، و سوگند خورد كه همهي ايرانيان مدينه را خواهد كشت. از جمله ايرانيان ساكن مدينه، هرمزان بود، كه بيهيچ گناهي قرباني عطش او براي انتقامگيري شد. تبرئهي بعدي عبيدالله از قتل هرمزان موجب بروز درگيري ميان سنيان و شيعيان شد. به روايت يك منبع، ابو لؤلؤ قبلاً غلام هرمزان بود و تا چندي پيش از قتل عمر با وي مصاحبت داشت؛ بنابراين چنين استنتاج شده بود كه ابو لؤلؤ با ارباب پيشيناش براي قتل عمر توطئه چيده بود. به نوشتهي يكي از محققان معاصر، ابو لؤلؤ ابزاري بياختيار براي اجراي توطئهاي بود كه برخي از صحابهي پيامبر، كه خواهان خلاص كردن خود از دست خليفه بودند، انديشيده بودند. البته به همين سان ميتوان گمان برد كه ابو لؤلؤ را صرفاً حس انتقامگيري شخصي حاصل از اهانتي كه متحمل شده بود، بدين كار برانگيخته بود. (دانشنامهي ايرانيكا، ج 1، ص 34-333)
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 436
#70
Posted: 7 Aug 2011 10:04
ادبيات پيشگويانهی زرتشتی
ادبيات پيشگويانه، جايگاهي ويژه در آموزههاي برخي دينهاي جهان دارد و غالباً چنان است كه در قالب مكاشفاتي كه به يك پيامبر يا يك روحاني برجسته دست ميدهد، آگاهيهايي را در مورد حوادث «آخرالزمان» بازگو مينمايد. آيين زرتشت در مقام ديني كهن و پرنفوذ، داراي يكي از غنيترين آثار پيشگويانه است. اين آثار كه در اصل، توصيفگر آخرتشناسي اصيل مزدايياند، از بديها و تباهيهاي آخرين مقطع تاريخ ميگويند و از اميد به استقرار ملكوت خداوند بر زمين سخن ميرانند.
ادبيات پيشگويانهي زرتشتي، چون ديگر آموزههاي اصيل آن، تأثيرات كلان و گستردهاي بر اديان سامي – ابراهيمي پس از خود داشته و امروزه آشكار شده است كه بخش عمدهاي از آثار پيشگويانهي يهودي (مانند بخشهايي از كتابهاي دانيال و اشعيا و ارميا) و مسيحي (مانند مكاشفهي يوحنا) و اسلامي (مانند احاديث مربوط به اوضاع آخرالزمان) از آموزههاي پيشگويانهي زرتشتي اثر گرفته است (بويس، ص 493 به بعد؛ هدايت، ص 155- 129).
محتواي آثار پيشگويانهي زرتشتي (مانند متنهاي پهلوي زبان «زند وهومن يسن» و «يادگار جاماسپ») تركيبي است از آموزههاي فرجامشناختي اصيل زرتشت، مبني بر ظهور منجياني در آخرالزمان، دررسيدن رستاخيز و فرشگردي و نابودي نهايي اهريمن و استقرار ملكوت خداوند بر زمين؛ و «هزارهگرايي بابلي» كه بر پايهي آن، حوادث معيني در دورههاي خاصي از زمان، به تكرار، واقع ميشود.
موضوع مهمترين اثر پيشگويانهي زرتشتي كه به «زند وهومن يسن / Zand-e Vohuman Yasn» معروف است و به زبان پهلوي نوشته شده و گويا مبتني بر بخشهاي از ميان رفتهي اوستا بوده كه سرانجام با افزودههايي، در دوران پس از اسلام نگاشته شده است، مكاشفاتي است كه زرتشت بدان دست مييابد و ضمن آن، حوادث آخرالزمان را به گونهاي نمادين مشاهده ميكند و اورمزد نيز اين نمادها را با بياني پيشگويانه، براي وي تفسير مينمايد كه چگونه در آستانهي رستاخيز، زمين و موجودات آن دچار تباهي و آسيب و رويدادهاي شگرف و بسياري ميشود و سرانجام با ظهور منجياني، پليديها نابود ميگردد و رستاخيز در ميگيرد. البته غالب اين پيشگوييها يادمانهاي مربوط به وقايع و فجايع هجوم مقدونيان و اعراب و مغولان به ايراناند كه با پيشگوييهاي مربوط به هنگامهي رستاخيز و ظهور منجيان سهگانهي زرتشتي (هوشيدر، هوشيدرماه، سوشيانس) آميخته شدهاند. در آموزههاي فرجامشناختي زرتشتي، باور بر آن بود كه هزار سال پس از زرتشت، نخست تباهي و پليدي و كاستي در زمين فزوني ميگيرد و سپس با برآمدن منجياني موعود، نيروهاي اهريمني نابود شده و با وقوع رستاخيز، سعادت و بيمرگي و نيكويي، جاودانه از آنِ مردم ميشود. مندرجات متن «زند وهومن يسن» نيز بر همين محور استوار است.
در كتاب «زند وهومن يسن»، نشانههاي پايان هزارهي زرتشت و دررسيدن آخرالزمان، از زبان اورمزد چنين بازگو ميشود:
* در آن پستترين هنگام، يك صد گونه و يك هزار گونه و ده هزار گونه ديوان ژوليده موي از تخمهي خشم، برسند. آن بد تخمان از ناحيهي خراسان به ايرانشهر بريزند. افراشته درفش باشند و زين سياه دارند و موي ژوليده بر پشت دارند … اين دههاي ايران را كه من – اورمزد – آفريدم، به زيانجويي و بيداد بركنند (هدايت، ص 9-38).
* اندر آن هنگام، همهي مردم فريفتار و بدخواه يكديگر باشند و آزرم و دلبستگي و روانِ دوستي از جهان برود (همان، 40-39).
* خورشيد راستتر و نهفتهتر، و سال و ماه و روز كوتاهتر باشد و زمين تنگتر و راهها دشوارتر باشد و ميوه تخم ندهد و رستنيها و دار و درخت بكاهد و مردم كوتاهتر زايند و هنر و نيروي ايشان كم باشد و فريفتار و بيدادتر باشند و سپاس و آزرم نان و نمك ندارند (همان، ص 40).
* ابر سهمگين همهي آسمان را چون شب تار كند. باد گرم و باد سرد بيايد و ميوه و تخمهي دانهها را ببرد و باران نيز به هنگام خويش نبارد و بيشتر «خرفستر» [= حشرات و جانوران وحشي] ببارد تا آب (همان، ص 44).
* جوانان و خردسالان بيمناك باشند و ايشان را هواي بازي و رامش از دل برنيايد (همان، ص 44).
* زمين دهان بازگشايد و هر گوهر و فلزي پديدار شود، چون: زر و سيم و روي و قلع و سرب (همان، ص 45).
* در آن هنگام سخت، شب روشنتر و سال و ماه و روز سه يك بكاهد و زمين برآيد و آفت و مرگ و نيازمندي به جهان سختتر باشد (همان، ص46).
* چون [ديوان ژوليده موي] بيايند، خورشيد نشان سهمناكي بنماياند و ماه از رنگ بگردد و در جهان سهمناكي و تيرگي و تاريكي باشد؛ به آسمان نشانههاي گوناگون پديد آيد و زمين لرزه بسيار باشد و باد سختتر آيد (همان، ص 50).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
ـ بويس، مري: «تاريخ كيش زرتشت»، جلد سوم، ترجمهي همايون صنعتيزاده، انتشارات توس، 1375
ـ هدايت، صادق: «زند وهومن يسن»، انتشارت جاويدان، 2537
خدا حافظ برای همیشه
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس