ارسالها: 23330
#141
Posted: 26 Nov 2014 22:33
رکنالدوله دیلمی
حسن پسر بویه ملقب به رکن الدوله یکی از امرای اولیه آل بویه در ایران و عراق بود. او در رکاب برادر مهترش علی عمادالدوله و برادر کهترش احمد معزالدوله سلطنت آل بویه را بنیان گذاشت.
در حوالی سال ۳۱۶ه ق / ۹۲۸م حسن که حدوداً سی سال داشت به همراه احمد که نوجوانی سیزده ساله بود به برادر بزرگترش علی که در سپاه ماکان بن کاکوی (از امرای گیلان و طبرستان) منصبی داشت پیوست. ماکان از پی تعرض به نیشابور، از مرداویج شکست خورد و متواری شد. سه فرزند بویه بی درنگ به خدمت طرف پیروز درآمدند. ابراز لیاقت علی عمادالدوله باعث شد که مرداویج حکومت شهر کرج، تختگاه شاهزادگان دلفی را به وی بسپارد (این شهر با کرج امروزی متفاوت است و در نزدیکی بهرام آباد کنونی در صد کیلومتری جنوب شرقی همدان واقع بوده است). این انتصاب نقطه تغییر سرنوشت سازی برای آل بویه گردید چرا که مرداویج که به زودی از توسعه قدرت و نفوذ بوییان به وحشت افتاد هرگز نتوانست شهر کرج را از ایشان باز پس بگیرد. رشته درگیریهایی که میان بوییان و مرداویج در پی آمد به نتیجه ای قطعی منتهی نگردید و طرفین به قراردادی مبنی بر متارکه جنگ بسنده کردند. به موجب این قرارداد حسن به عنوان گروگان به دربار مرداویج فرستاده شد.
در پی قتل مرداویج در سال ۳۲۳ه ق / ۹۳۵م و فروپاشی سپاه و دربار وی، حسن با دادن رشوه به محافظانش از زندان گریخت و به نزد عمادالدوله بازگشت. در این هنگام عمادالدوله در فارس بود و با تسخیر بقایای قلمرو مرداویج عملاً پادشاهی آل بویه را پایه گذاری کرده بود.
آل بویه زیر فرمان علی به سرعت سلطه خود را بر اصفهان، فارس، کرمان و خوزستان گسترش دادند. حسن به فرمانروایی اصفهان منصوب شد و احمد فرماندهی حملات بلند پروازانه سپاه بوییان به بغداد مرکز خلافت عباسی را به عهده گرفت. در سال ۳۳۴ه ق / ۹۴۵م احمد پیروزمندانه به بغداد در آمد و خلیفه به ناچار سیادت آل بویه بر مرکز و غرب ایران و عراق را به رسمیت شناخت و احمد، حسن و علی را به القاب معزالدوله، رکن الدوله و عمادالدوله ملقب ساخت. از این زمان تا هنگام مرگ عمادالدوله، صرفنظر از فراز و نشیب هایی که در نبردهای پیاپی با بقایای زیاریان پیش آمد، رکن الدوله حکمران نسبتاً مستقل ری و اصفهان باقیماند. در سکه هایی که از این دوران باقیست نام رکن الدوله تنها در کنار نام خلیفه آمده است. سکه هایی که عمادالدوله در فارس ضرب کرده است نیز تنها نام عمادالدوله و خلیفه را بر پیشانی دارند، امری که نشان از استقلال نسبی رکن الدوله دارد. هر چند که خاندان بویه که اصلاً اهل دیلم (ناحیه دیلم) بودند، تختگاه خود را در شیراز محل اقامت برادر بزرگتر (عمادالدوله) قرار دادند و مرکزیت سنتی شیراز تا پایان دوران بوییان پا برجای ماند.
با وفات امیرالامرا عمادالدوله (که فرزند پسری نداشت) در سال ۳۳۸ه ق / ۹۴۹م بنا به وصیت خود او فناخسرو عضدالدوله فرزند رکنالدوله که تنها سیزده سال داشت در شیراز به تخت نشست. در این زمان رکن الدوله رسماً عنوان امیرالامرای آل بویه را به میراث برد و تا پایان عمر این لقب را برای خود حفظ نمود. در این دوران اگر چه کشمکشی مدام با سامانیان در شرق و درگیریهای گهگاه با حمدانیان در غرب قدرت آل بویه را به چالش میکشید، رکنالدوله و عضد الدوله موفق شدند ثباتی نسبی را در مرکز ایران بر قرار کنند.
رکنالدوله در سال ۳۶۶ ه ق / ۹۷۶ م درگذشت.
آب رکن آباد شیراز که به کرات در اشعار فارسی یاد شده است از یادگارهای رکنالدوله است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#142
Posted: 19 Dec 2014 21:43
ابوالحسن سعادتمند
- تولد ۱۲۹۸
- لاهیجان، گیلان
- مرگ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸
- تهران, ایران
- فرزندان بهمن، بیژن
- پیشه رئیس دادگاه انتظامی ارتش
- معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور
- حقوقدان
- دین اسلام شیعه
تیمسار سپهبد ابوالحسن سعادتمند از امرای ارتش ایران در دوره پهلوی، وزیر اطلاعات و جهانگردی ایران در کابینه ارتشبد ازهاری، رئیس دادگاه انتظامی ارتش و معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود. او دارای دکترای حقوق و علوم سیاسی بود. وی در سال ۱۳۴۰ از پایان نامهٔ خود با موضوع جنگ سرد در دانشگاه تهران دفاع کرد.وقایع و حوادث بسیار مهم سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲ که به دوران جنگ سرد معروف است، توجه او را به خود جلب نموده، وی پس از تعریف جنگ سرد، مراحل مختلف جنگ سرد، سوابق تاریخی آن و مبادی این جنگ را به وضوح به تصویر کشیده، سپس دید اجتماعی خود را نسبت به جنگ سرد و وضع متفقین اروپای شرقی بیان کردهاست. دومین مرحله جنگ سرد سیاست دالس و استراتژی روانی و نقش کندی و پیدایش سومین مرحله جنگ و حالت خویشبینی معتدل از دیگر مباحثی است که او در این کتاب به تشریح آنها پرداختهاست.
ابوالحسن سعادتمند در سال ۱۲۹۸ ه. ش در لاهیجان متولد شد و پس از تحصیل مقدمات، وارد دانشکده افسری گردید و پس از فراغت از تحصیل در سال ۱۳۱۹ وارد ارتش شد و مدارج نظامی را یکی پس از دیگری طی کرد و همزمان دوره ستاد و فرماندهی دانشگاه جنگ را طی نمود.پسر او بهمن و همسرش که در آمریکا با یکدیگر آشنا شده بودند در سال ۱۹۷۷ به ایران بازگشتند ولی در ۱۹۷۹ به آمریکا پناهنده شدند. دختر او پزشک است. دیگر پسر او دکتر بیژن سعادتمند استاد روانشناسی دانشگاه جورج میسون است.
او در سال ۱۳۳۶ با درجه سرهنگی به سازمان اطلاعات و امنیت کشور منتقل شد وبه ریاست اداره مطبوعات کشور منصوب گردید و همزمان با اشتغال در سازمان امنیت، در سال ۱۳۳۷ لیسانس حقوق قضایی و در سال ۱۳۴۰ دکترای حقوق و علوم سیاسی گرفت و عنوان پایان نامه دکتری وی "جنگ سرد" بود. او در همین سال به أخذ درجه سرتیپی نایل شد.
سعادتمند از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۵ معاون کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود که در آن ایام ریاست آن را سرلشکر پاکروان برعهده داشت.
او در سال ۱۳۴۵ با درجه سرلشکری به ریاست اداره کل روابط عمومی ارتش منصوب شد و پس از چندی با درجه سپهبدی رئیس دادگاه انتظامی ارتش گردید.
نامبرده درکابینه ارتشبد ازهاری که مقارن با انقلاب سال ۱۳۵۷ تشکیل شده بود، به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب گردید. وی دربارهٔ برنامه این دولت گفت: برنامه این دولت عبارتست از حکومت قانون در شرایط فعلی برقراری امنیت به منظور تامین آسایش و رفاه عمومی و تامین نیازمندیها و ارزاق عمومی است.ولی عمر این کابینه کوتاه بود (کمتر از یک ماه) و سعادتمند بار دیگر به ارتش بازگشت.
او در پاسخ به تقاضای پسرش مبنی بر خروج از ایران گفت:
هرچه بر این ۳۵ میلیون پیش آید، من نیز بخشی از این ۳۵ میلیون هستم. من این کشور را دوست دارم و چون دیگرانی که به اشتباه از آن گریختهاند فرار نخواهم کرد. من کار اشتباهی انجام ندادهام زین رو ضمیری صاف دارم. من اینجا خواهم ماند.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ سپهبد سعادتمند نیز از جمله دستگیرشدگان بود و در اردیبهشت ۱۳۵۸ به اتهام محاربه با خدا جوخه اعدام سپرده شد. او مسلمانی معتقد بود ولی پیش از کشتن او به او یهودی مسیحی میگفتند. او با دیگر ادیان مدارا میکرد ولی به آیین خود معتقد بود. گرچه او دوست شاه نبود انقلابیون به دلیل سمتهای مهمش خواهان مرگ او بودند. آنها به خانه او حمله کردند و او گریخت. رگبار گلوله به خانه شلیک شد و عروس او نوزادش را به حمام برد. پسر او گروگان گرفته شد. شکنجه گران او را به جوخه آتش بردند تا او محل اقامت پدرش را بگوید. خانه آنها ۱۰ روز در محاصره بود و خانواده در یک راهروی بی پنجره بسر میبردند. او به خانه خواهرش رفت و در آنجا پیغام پدرش برای ترک ایران به او رسید. موفق شد هنگامی که کارمند جای دیگری را مینگریست گذرنامهاش را بردارد. به سفارت آمریکا در ایران رفت، ویزا گرفت و همه چیز را رها کرد و رفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#143
Posted: 19 Dec 2014 21:46
فرزاد سلیمی
فرزاد سلیمی (۱۳۴۰ در لاهیجان)، آموزگار و مخترع ایرانی است.
سلیمی مدرک کارشناسی ارشد خود را در دهه شصت از دانشگاه تهران دریافت نمود. وی از سال ۱۳۶۵ تا کنون به معلمی مشغول است. وی دارای سیزده اختراع ثبت شدهاست.
وی که ۳۰۰ نفر از نزدیکان خود را در زمینلرزه رودبار از دست داده بود، اختراعی به نام اتاق امن را تکمیل نمود و به ثبت رسانید. در این طرح یکی از اتاقهای منزل ایمنسازی میشود و امکانات اولیه در آن تعبیه میگردد تا در هنگام زلزله به عنوان پناهگاه مورد استفاده قرار گیرد. این طرح برنده جایزه جشنواره مطبوعات در سال ۱۳۸۳ شد.
دستبرد فکری به اختراع اتاق امن
وی در زمان مدیریت محمود احمدی نژاد طرح خود را به شهرداری تهران ارائه داد. مسئولان شهرداری از پذیرش این طرح خودداری کردند و اما پس از مدتی آن را مجددا به نام خود به ثبت رساندند. کتابی در معرفی این طرح توسط محمود احمدی نژاد، علی اکبر محرابیان و موسی مظلوم منتشر گردید.
سلیمی به دادگاه شکایت برد و حکم دادگاه اولیه و تجدید نظر به نفع وی صادر شد. حکم دادگاه تجدید نظر یک بار به دلیل مخالفت با شرع لغو شد و معاون دادستان تهران سلیمی را تهدید به دستگیری کرد ولیکن در دادگاه بعدی نیز حکم به نفع سلیمی صادر گردید و برای بار سوم نیز متهمین فوق محکوم به تقلب در ثبت اختراع امانتی فرزاد سلیمی شدند و وی نیز به عنوان مخترع اتاق امن شناخته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#144
Posted: 19 Dec 2014 21:50
مصطفی سلیمی
- زادروز ۱۲۸۲
- زادگاه لاهیجان، ایران
- تاریخ مرگ ۲۴ بهمن ۱۳۷۲ (۹۰ سالگی)
- محل مرگ لاهیجان، ایران
مصطفی سلیمی (زاده ۲۲ بهمن ۱۲۸۲ - درگذشته ۲۴ بهمن ۱۳۷۲ - لاهیجان) بین سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۶ رئیس فدراسیون فوتبال ایران بود . سلیمی به جز مسئولیت ریاست فدراسیون فوتبال، در مقاطعی دبیر فدراسیون فوتبال و سرمربی تیم ملی فوتبال ایران نیز بود. او از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۱ سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود و با هدایت او تیم ملی فوتبال ایران در بازیهای آسیایی ۱۹۵۱ دهلی نو قهرمان شد . به جز حضور در بازیهای آسیایی، وی در دیدار دوستانه ایران- پاکستان در سال ۱۳۳۱ نیز سرمربی تیم ملی بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#145
Posted: 19 Dec 2014 21:53
کاظم سرکشیکزاده
سیدکاظم سرکشیک زاده (۱۲۶۸-۱۳۳۴) معروف به «اتحاد»، روزنامهنگار و نماینده لاهیجان در دوره پنجم مجلس شورای ملی بود.
زندگی
سیدکاظم سرکشیک زاده پس از طی تحصیلات مقدماتی به به آموختن زبان و ادبیات فارسی و عربی پرداخت و دروس حوزوی را تا حد سطح فرا گرفت. وی از جمله فعالان نهضت مشروطیت بود که در روزنامههای متعدد آن روزگار مقاله مینوشت. از جمله روزنامه دست راستی اتحاد به مدیریت وی و همکاری سیداحمد یزدان پناه، همچنان روزنامه ایران و هفته نامه فکاهی امید که مدتی عضو جبهه آزادی به حساب میآمد و روزنامه تجدد. (روزنامه امید در خرداد ۱۳۲۱ به علت درج پارهای مطالب بر ضد مذهب توقیف شد که این توقیف بار دیگر در شهریور ۱۳۲۲ تکرار گردید).
با انتخاب نظام الدوله (امیر خان خواجه نوری) به سمت فرماندار قزوین در سال ۱۲۹۸ش سیدکاظم اتحاد سرکشیک زاده که از دوستان فرماندار بود به قزوین فرا خوانده شد و کار سازماندهی بلدیه قزوین به او واگذار شد و او سازمان مرتبی را با شعبههایی چند و تعیین اعتبار مشخص برای بلدیه قزوین ترتیب داد.
وی در سال ۱۳۰۱ وارد حزب رادیکال داور شد و امتیاز روزنامه اتحاد را گرفت. روزنامه اتحاد که از سال ۱۳۰۰ش در طهران به طور روزانه تأسیس و منتشر میشد، خوانندگان بسیاری داشت و در جهت تضعیف قاجاریه گام بر میداشت. مدیر و مؤسس آن به پاس خدمات مطبوعاتی به دستور سردار سپه در دوره پنجم از لاهیجان به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب شد و ظاهراً جزء طرفداران حکومت رضاخان بود ولی گاهی جانب سید حسن مدرس را میگرفت و با او همکاری میکرد، به طوری که در سفر جنگی رضاخان به خوزستان که بدون اطلاع مجلس انجام گرفته بود، در جلسات سری مجلس مدرس و عدهای از دوستان او، عمل سردار سپه را تقبیح نمودند.
سرتیپ یزدانپناه حاکم نظامی تهران و سرهنگ کریم آقا بوذرجمهری کفیل بلدیه گزارش جلسات را به اطلاع سردار سپه میرساندند و در نتیجه رضاخان کینه او را در دل گرفت و با وجود فعالیتهای جدی در جریان خلع قاجاریه و تفویض سلطنت به وی، کینه فرمانده کل قوا از وی زائل نشد و از انتخاب مجدد سرکشیک زاده جلوگیری کرد.
در ۲۹/۱۲/۱۳۰۲ طی تلگراف پیشنهادی که از سوی ایالات و ولایات و تمام طبقات مملکت در مخالفت با سیاست سلاطین قاجاریه و رأی به انقراض سلطنت خانواده مذکور به مجلس شورای ملی داده شد، سرکشیک زاده از جمله افرادی بود که ذیل تلگراف را امضا کرد و خواستار آن بود. وی در شهریور ۱۳۰۳ تقاضای خود را مبنی بر طرح مسئله بودجه دربار از طرف کمیسیون بودجه و تعیین منبع آن اعلام کرد. همچنین در جلسه رسمی مجلس شورای ملی منعقده در روز سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۰۳ طرح پیشنهادی خود را در خصوص مخالفت با اعطای القاب اعلام کرد و چندی بعد یعنی در ۲۸ شهریور ۱۳۰۳ اعتراض خود را در رابطه با امتیاز نفت گیلان اعلام داشت.
سرکشیک زاده یکی از طرفداران سیدضیاءالدین طباطبایی دو سال و نیم بعد از کودتا در مقالهای با عنوان «مبارزه طبقاتی» بدون آنکه از سیدضیاءالدین نامی ببرد به آثار مثبت کودتا پرداخت. همچنین از علل سقوط کابینه سه ماهه، نداشتن یک طبقه ریشهدار همانند اشراف را ذکر میکرد.
سرکشیک زاده با وساطت علی اکبر داور نزد سردار سپه، با رتبه قضایی به ثبت کل رفت و سمت ریاست بازرسی را به عهده گرفت. درسال ۱۳۰۸ زین العابدین رهنما، مدیریت روزنامه یومیه و رسمی ایران را به او سپرد تا اینکه وی پس از چندی امتیاز روزنامه امید را گرفت و سرانجام در سال ۱۳۳۴ درتهران درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#146
Posted: 19 Dec 2014 22:02
شیخ زاهد گیلانی
آرامگاه شیخ زاهد در نزدیکی لاهیجان
تاجالدین ابراهیم کردی سنجانی معروف به شیخ زاهد گیلانی (۶۱۵-۷۰۰ / ۱۲۱۸ - ۱۳۰۱) از صوفیان بزرگ ایران بود.
تبار او به شهر سنجان در خراسان میرسید. طریقت او از طریق سلسله مراتب رهبران صوفیگری که شامل افرادی چون ابونجیب سهروردی و حسن بصری بود به امام علی و محمد پیامبر میرسید. شیخ صفیالدین اردبیلی (۷۳۵ - ۶۵۰ / ۱۳۳۴ - ۱۲۵۲) نیای بنیادگذاران دودمان صفوی مدت ۲۵ سال در نزد شیخ زاهد گیلانی گذرانید و دختر او را به زنی گرفت. شیخ زاهد، شیخ صفی را به خلافت و جانشینی خود در طریقت برگزید. پس از مرگ شیخ زاهد، و به روایتی در همان دوران زندگی وی، صفیالدین به اردبیل باز میگردد و طریقتی به نام صفویه در همان جا بنیاد میگذارد.
تبار حزین لاهیجی، از سرایندگان اواخر صفوی نیز با فاصله ۱۶ نسل به شیخ زاهد گیلانی میرسید.
میرزا احمد حکیم تنکابنی پزشک فتحعلی شاه قاجار نیز نسب به شیخ زاهد گیلانی می رسانده است. شمایل او، به قولی، در یکی از تالارهای کاخ گلستان آویزان است.
پدر فضل الله زاهدی نیز معتقد بود نسبشان به شیخ زاهد می رسد.
آرامگاه شیخ زاهد گیلانی (مربوط به سده هشتم هجری) واقع در جاده لاهیجان به لنگرود و در ۳ کیلومتری لاهیجان در روستایی به نام شیخانبر واقع شدهاست.
از نویسندگان نامدار ایران، سعید نفیسی، کتابی در باره وی نوشته به نام «شیخ زاهد گیلانی».
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#147
Posted: 19 Dec 2014 22:06
محمدعلی صفاری
- تولد ۱۲۷۷ خورشیدی
- لاهیجان
- مرگ ۱۳۶۶ خورشیدی
- تهران
- فرزندان بیژن صفاری
- پیشه سیاستمدار
- دین اسلام
- والدین میرزا محمدحسین خان منظمالسلطنه
او فرزند میرزا محمدحسین خان منظمالسلطنه فرزند محمدعلیخان امین دیوان و از خانوادهای است که نسب خود را به یعقوب لیث صفار میرسانند. او در سال ۱۲۸۰ یا ۱۲۷۷ خورشیدی در لاهیجان متولد شد و تحصیلات نظامی را در روسیه تزاری و سپس فرانسه به انجام رساند و پس از بازگشت به ایران وارد خدمت نظام شد و به تدریج مدارج ترقی را طی کرد.
بعد از کودتای ۱۲۹۹ که کریم آقاخان بوذرجمهری رییس بلدیه تهران بود، نایب اول محمد علی صفاری معاونت او را بر عهده داش و در این سمت نقش مهمی در توسعه شهر تهران و تعریض خیابانها و ایجاد پارکها و میادین ایفا کرد.
او در سال ۱۳۱۱ با درجه سلطانی، به فرماندهی نیروی دریایی رسید و در واقع مامور تاسیس نیروی دریایی شد. سپس با انتقال به اداره املاک رضاشاه مدتی در صفحات شمال به توسعه املاک رضاشاه و آبادانی آنها مشغول شد. در سال ۱۳۱۸ فرماندار کل گرگان شد و به توسعه این شهر پرداخت و در همین سمت درجه سرهنگی گرفت.
در سال ۱۳۲۰ بعد از رفتن رضاشاه به تهران منتقل شد و مدیرکل انتظامات وزارت کشور شد. یک سال بعد و پس از رسیدن قوام السلطنه به نخست وزیری، او به دلیل دوستی با پدر صفاری وی را به ریاست اداره کل نان تهران منصوب کرد. در آن زمان نان در تهران و سایر شهرها جیره بندی بود و کوپنی بود. صفاری تا حدی موفق شد وضع نان را در تهران سامان دهی و از مرگ مردم در اثر گرسنگی جلوگیری کند. در سال ۱۳۲۲ به مدیر کلی غله کشور منصوب شد. در سال ۱۳۲۵ پس از رسیدن قوام السلطنه به نخست وزیری برای چهارمین بار وی صفاری را به ریاست شهربانی گمارد و برای او درجه سرپاسی گرفت.
او در سال ۱۳۲۱ در حالی که سرگرد ارتش بود به اتهام هواداری از آلمانیها توسط متفقین بازداشت شد ولی چندی بعد آزاد گردید.
در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ که شاه در جلوی آمفی تئاتر دانشکده حقوق با اصابت چند گلوله ترور شد، صفاری رئیس شهربانی بود و به ضارب تیراندازی کرد و او را کشت. او یک بار دیگر رییس شهربانی شد و سپس به استانداری مازندران منصوب شد. مدتی شهردار تهران شد.
او در ادوار هیجدهم، نوزدهم و بیستم وکیل لاهیجان در مجلس شورای ملی بود. پس از انحلال مجلس بیستم، به استانداری خوزستان برگزیده شد و چندی بعد به استانداری آذربایجان منصوب شد و بعد مجددا شهردار تهران گردید.
او مجموعا دو بار رئیس شهربانی، دو بار شهردار تهران، سه دوره نماینده مجلس، سه بار استاندار، و سه دوره سناتور بوده است.
او به مدت ۶۰ سال در مصدر امور بود و همهٔ دولتها از او استفاده کردند.
به نوشته باقر عاقلی «وی مردی شوخ و محافظه کار، پرحرف و سالم بود. احدی به او نسبت دزدی نداد و در کارها سرسختی و مبارزه نشان نمیداد. در هیچ یک از مشاغل خود منشاء اثری نشد.»
سناتور صفاری پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ برای مدتی کشور را ترک کرد ولی مجدداً به ایران بازگشت و عاقبت در سال ۱۳۶۶ در سن ۸۶ سالگی در تهران بدرود حیات گفت. بیژن صفاری فرزند اوست.
او مردی اهل مطالعه بود و در جوانی رمانی تاریخی به نام "خان گیلان" نوشت که موضوع آن زندگی خان احمدخان گیلانی (حکمران گیلان در عهد صفویه) بود و در سال ۱۳۱۱ آن را در تهران منتشر نمود. او برادر احمد صفاری (سالار مؤید) بود. محلهای در میدان جهادتبریز به نام او وجود دارد که کلاً خانههای ویلایی هستند و در زمان استانداری وی بر آذربایجان احداث شدهاند.
صفاری به زبانهای فرانسه و روسی مسلط بود. وی به کشورهای شوروی، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، یوگسلاوی، هلند، چین ملی، هنگ کنگ، سیام، ویتنام جنوبی، عراق، سوریه، لبنان، اردن، حجاز، اطریش، سوئیس و انگلستان سفر کرد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#148
Posted: 19 Dec 2014 22:17
آزاده صمدی
- زمینه فعالیت سینما و تلویزیون و تئاتر
- تولد ۱۷ دی ۱۳۵۷
- لاهیجان
- ملیت ایران
- پیشه بازیگر
- همسر(ها) هومن سیدی
آزاده صمدی (زاده ۱۷ دی ۱۳۵۷ در لاهیجان) بازیگر تئاتر و تلویزیون ایرانی است. او همسر هومن سیدی (بازیگر و کارگردان) است. صمدی با بازی در مجموعه تلویزیونی راه بیپایان به شهرت رسید.
او پس از گذراندن دوره کارشناسی تئاتر در دانشگاه سوره، دوره کلاسهای بازیگری کارنامه (با مدیریت پرویز پرستویی) گذراند. در تئاتر «بیشیر و شکر» حمید امجد ایفای نقش کرد. سپس در تلهتئاتر «دریاروندگان» محمد عاقبتی بازی و پس از مدتی برای بازی در سریال تلویزیونی «راه بیپایان» همایون اسعدیان انتخاب شد.
آزاده صمدی در فیلم کوتاه «۳۵ متری سطح آب» و «دندان آبی» هومن سیدی (همسرش) به تهیهکنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و مجید علیحسینی و «هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید» امیر فرشاد ابراهیمی و میترا حجار نیز بازی کردهاست.
وی در دوران انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) از جمله هنرمندان حامی میرحسین موسوی بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#149
Posted: 19 Dec 2014 22:20
پرویز صیاد
- زمینه فعالیت بازیگر, نمایشنامهنویس ،کارگردان، نویسنده و تهیهکننده
- تولد ۱۳۱۸لاهیجان
- محل زندگی ایالات متحده آمریکا
- سالهای فعالیت ۱۳۳۸ تاکنون
پرویز صیّاد (۱۳۱۸ - لاهیجان) از بازیگران سینمای ایران قبل از انقلاب است که علاوه بر بازیگری نمایشنامهنویسی، کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی را نیز در کارنامهٔ هنری خود دارد.
او در سال ۱۳۱۸ در لاهیجان به دنیا آمد و در رشتهٔ اقتصاد از دانشگاه تهران دانشآموخته شد. فعّالیت هنری خود را در سال ۱۳۳۶ با چاپ شعر و داستان کوتاه آغاز کرد و در سال ۱۳۳۷ به نمایشنامهنویسی نیز مشغول شد. صیاد فعّالیت در سینما را از سال ۱۳۳۸ با فیلم «میمیرم برای پول» به عنوان نویسنده آغاز کرد. او در نقش صمد بسیار معروف شد و فیلمهای طنز انتقادی اجتماعی و بعضاً سیاسی در این نقش بازی کرد. همچنین برای چند فیلم شعر، تدوین، نوازندگی، مشاور فیلمنامه و طرّاحی چهرهپردازی را انجام داد. چند کتاب نیز نوشت. در سال ۱۳۵۸ در پی مهاجرت به اروپا نخستین فیلم خود پس از انقلاب را به نام فرستاده به همراه رضا آریا تهیه کنندگی کرد. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا فعّالیتش را در تئاتر و تلویزیون ادامه داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#150
Posted: 19 Dec 2014 22:32
حسن ضیاظریفی
- زادروز ۲۱ فروردین ۱۳۱۸
- لاهیجان
- درگذشت ۲۹ فروردین ۱۳۵۴
- تپههای پشت زندان اوین، تهران
- آرامگاه قطعه ۳۳ بهشت زهرا
- ملیت ایرانی
- پیشه فعال سیاسی چپگرا
- منصب تئوریسین و عضو بنیانگذار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
- والدین پدر عیسی ضیاءظریفی
- مادر رخساره منجمی
- خویشاوندان ابوالحسن ضیاظریفی (برادر)
حسن ضیاظریفی در سال ۱۳۱۶ در لاهیجان متولد شد . او برادر ابوالحسن ضیا ظریفی بود.
پدر وی فردی مذهبی بود اما حسن تحت تاثیر برادرانش که از فعالان چپ بودند قرار گرفت . در اولین فعالیتهای سیاسی اش که همزمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت بود، وی به سازماندهی و شرکت در اعتصابات دانش آموزی پرداخت . پیش از کودتای ۲۸ مرداد به شاخه جوانان حزب توده پیوست و پس از آن نیز به مبارزات خود ادامه داد . بار اول درهفده سالگی و در سال ۱۳۳۵ دستگیر شد .
او در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد . ورود او به دانشگاه با فضای باز سیاسی (۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲) همزمان بود . پس از اتمام تحصیلاتش به خدمت اجباری فرستاده شد .
پس از تماس هایی با بیژن جزنی و چند محفل دانشجویی، یکی از هستههای مخفی مارکسیستی (گروه جزنی – ظریفی ) را که بعدها ( با ادغام گروه احمدزاده _ پویان ) سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نام گرفت، تشکیل داد. تاریخ گروه جزنی – ظریفی به اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ برمی گشت . اعضای این گروه عمدتاً پیش از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان جوانان حزب توده فعال بودند و در سراسر دهه ۱۳۳۰ به صورت هستههای مخفی فعال مانده بود . گروه بین سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ فعال بود، اما شکست ۱۳۴۲، کشتار ۱۵ خرداد و تحکیم حکومت شاه تاثیر ژرفی بر آن گذاشت که نتیجه آن تغییر اساسی در تاکتیکها بود . گروه، تحت تاثیر تجربههای کوبا و الجزایر به این نتیجه رسید که تنها راه مقابله با رژیم، مبارزه مسلحانه است . تا اواخر سال ۱۳۴۵، جزنی و ظریفی به اتفاق جزوهای را تهیه و توزیع کرده بودند که رسماً نظر گروه را درباره جامعه ایران و راه مبارزه اعلام میکرد .
حسن در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۴۶ در محل قرار ملاقات مخفی دستگیر شد. حسن در طی ۴۸ ساعت تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می گیرید و شدت این شکنجه ها به قدری بود که به ناچار از تاریخ ۲۸ بهمن حسن را در بیمارستان شماره ۱ ارتش بستری می کنند. قرار بازداشت او بجای ۲۴ ساعت، ۷۲ ساعت پس از دستگیری صادر می شود. حسن که خود وکیل بود، در پایین این ورقه می نویسدء :رویت شد و به قرار صادره ، نحوه بازداشت و رفتار و بازجویی اعتراض می کنم." صفحه ۶۰
حسن در طی نامه ای که در تاریخ ۲۲/۲/۴۷ یعنی حدود ۴ ماه پس از بازداشت برای فرسیو دادستان وقت ارتش نوشته جنایتی را که ساواک در حق انسان های آزاده مرتکب شده است، را فاش میکند. او پس از تشریح شکنجه هایی که شده و اعلام اینکه برای اعتراض به این فشار ها دست به اعتصاب غذا زده است، می گوید؛" با توجه به اینکه طبق ماده ۱۲۵ آیین دادرسی کیفری، اغفال، القاء و اجبار متهم ممنوع است و با توجه به ملول ماده ۱۳۱ که شکنجه متهم را جرم از درجه جنایت (با سه تا شش سال حبس) محسوب داشته است، لذا بدین وسیله علیه جریان غیر قانونی فوق اعلام جرم می کنم و از شما بعنوان یکی از عالی ترین مقامات قضایی کشور به نام قانون و عدالت تقاضا می کنم که به این خود سری ها پایان دهید و به اعلام جرمم رسیدگی کنید." این متن اصلی است که از کتاب برداشته شدهاست.
در بهمن ۱۳۴۹، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پاسگاه ژاندارمری سیاهکل را مورد حمله قرار داد که نقطه آغاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاهنشاهی شد . وی در جریان عملیات در زندان به سر میبرد .سرانجام در پی این عملیات، به حبس ابد محکوم شد .
حسن ﺿیﺎﺀ ﻇﺮیﻔﯽ، که خود در رشته حقوق تحصیل کرده بود، با تسلط بسیار دفاع از آرمان های این گروه را برعهده می گیرد. او در ابتدا با اشاره به نواقص پرونده و نحوه رسیدگی به آن، صلاحیت دادگاه را رد می کند و در ابتدای دفاعیات خود می گوید: "پرونده ای که در این دادگاه مورد بررسی قرار خواهد گرفت و کیفر خواست مربوط با آن تمام و کمال با اتکاﺀ و بر اساس به اصطلاح "تحقیقاتی" است که در ساواک به شکل غیر قانونی ساخته و پرداخته و انجام یافته است. بنا به دلایلی که ارائه خواهم کرد این پرونده، هم از نظر عدم رعایت اصول و موازین قانونی پیرامون شکل و تشریفات و مقررات راجع به طرز تحقیق فاقد اعتبار قانونی است...". وی در دفاعیه خود هم پرونده اتهامات و هم دادگاه ارتش را زیر سوال برده و پرونده را نادرست و دادگاه نظامی را فاقد صلاحیت برای بررسی این اتهامات ساختگی می شناسد. طبعاً دادگاه به صلاحیت خود رای می دهد. حسن در دومین دور دفاعیه به دفاع از خود و دیگر متهمان گروه پرداخته و آنچه را که آنان جرم می شناسند را رد می کند. وی از آزادی و دموکراسی برای ایران دفاع میکند و آن را مهمترین مسئله برای ایران می شناسد. حسن در دفاعیات خود می گوید: "... مهمترین مساله در کشور آزادی و دموکراسی است. پیشرفت و ترقی واقعی مملکت، تکامل واقعی جامعه ایرانی در گرو حل مساله آزادی و دمکراسی است. در گرو حل این مساله است که در اخذ تصمیمات، مردم، نه در حرف، بلکه واقعاً در عمل به حساب آیند. اگر مجازاتی به کسی تعلق میگیرد که آرمانش آزادی، دموکراسی و رعایت حقوق ملت ایران مطروحه در قانون اساسی است من با همه وجودم آن را پذیرا هستم. آقایان اینها مرام و رویه من است ولی بیندیشیدکه کجای این حرفها جنبه ضد قانونی دارد و مرام و روی ضد سلطنت مشروطه ایران محسوب می شود؟ ... قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوقی به آحاد ملت ایران داده است که من، به عنوان یک فرد ایرانی حق دارم از این حقوق بهره مند باشم و هر فرد ایرانی حق دارد که در مقابل تجاوز به این حقوق به دفاع بر خیزد. چنین دفاعی به معنی ضدیت با سلطنت مشروطه تلقی نمیشود، بلکه درست در جهت انجام وظایفی است که قانون اساسی برای ملت ایران در دفاع از مشروطیت تعیین کرده است. عده ای عالماً و عامداً مفاهیم "رویه و مرام آزادی و دموکراسی داشتن" را با "مرام و رویه ضد سلطنت داشتن" مخلوط می کنند تا بدین وسیله محملی قانونی برای سرکوب مخالفین بتراشند. آنها می خواهند با سوء استفاده از حساسیت موجود در مفهوم این ماده مستمسکی قانونی برای عدم رعایت قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر بیابند و کیفر خواست موجود می خواهد به این روش کمک کند، نه به اجرای عدالت ادعایی آقای دادستان.... شما آقای دادستان با ارائه داستانهای ماکسیم گورکی و رمان های بزرگی مثل دن آرام و ژان کریستف که برنده جایزه نوبل شده اند، بهتر از هر حرف و سخنی نشان می دهید که روشنفکران کشورمان در چه محیط و اتمسفری زندگی می کنند. در این دادگاه بارها صحبت از حفظ حیثیت ملی شده است، من عمیقاً به این اصل معتقدم. ولی متأسفانه باید بگویم که بین دارندگان این کتابها و ارائه کنندگان آنها بعنوان مدرک جرم، کسانی که به حیثیت ملی و سنن فرهنگی پرافتخار ما ابداً توجه نکردند، ارائه کنندگان این کتابها بعنوان مدرک جرم هستند نه دارندگان آنها.... آقای دادرسان محترم، اکنون شما در آستانه قضاوت و صدور حکم قرار دارید. اکنون شما در آستانه داوری و داد هستید. بدیهی است که انتظار من از شما صدور عادلانه ترین رای ممکن، یعنی حکم برائت است. هوشیار باشید به آرایی که می دهید که نه فقط باید در مقابل وجدان خود جوابگو باشید، بلکه مسئولیت بزرگی در مقابل ملت ایران برعهده دارید. ملت ایران قاضی سختگیری است وهرگز شما را نخواهد بخشید،ا گر با سالهای زندگی فرزندانش بازی کنید. ولی به هرحال این شما آقایان و این سالهای زندگی مان". این متن اصلی است که از کتاب برداشته شدهاست
پس از قتل سرلشکر زین العابدین فرسیو، دادستان کل ارتش، به دست فداییان، در سی فروردین ۱۳۵۴ به همراه ۸ تن از جمله بیژن جزنی و پنج تن دیگر از بنیانگذاران فداییان در حالی که دوران محکومیت خود را میگذراندند به دست ساواک کشته شد . اما ساواک اعلام کرد که این افراد در حین فرار از زندان کشته شدند.
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده میشود و در شبانگاه۲۹ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپههای اوین توسط مأمورین ساواک و شکنجهگران زندان اوین تیرباران میگردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند. روزنامههای نظام سلطنتی فردای روز کشتار بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمهٔ شکنجهگران ساواک مسکوت ماند.
اعدام وی، در فروردین ۱۳۵۴ به همراه ۸ نفر دیگر ( ۶ نفر از فداییان و دو نفر از مجاهدین خلق ) واکنشهای انتقادی شدیدی هم در داخل و هم در خارج از ایران، علیه رژیم پهلوی برانگیخت .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.