ارسالها: 23330
#171
Posted: 22 Dec 2014 00:29
محمود اعتمادزاده
- نام اصلی محمود اعتمادزاده
- زادروز ۲۳ دی ۱۲۹۳
- کوی خُمِران چهلتن، رشت
- مرگ ۱۰ خرداد ۱۳۸۵
- بیمارستان آراد، تهران
- ایست قلبی
- جایگاه خاکسپاری کرج
- پیشه فعال سیاسی، نویسنده و مترجم
محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) فعال سیاسی، نویسنده و مترجم نامدار معاصر ایرانی بود. شهرت وی از زمان ریاست کانون نویسندگان آغاز شد. بهآذین فعالیتهای ادبی خود را از سال ۱۳۲۰، دورانی که قهرمان مجروح دوران جنگ بود، با انتشار داستانهای کوتاه خود آغاز کرد. نوشتهها و داستانهای کوتاه بیشتری در طول سالیان پسین به رشته تحریر درآورد و با ترجمه آثار بالزاک و شولوخوف و نگارش خاطرات و تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰، به حیات ادبی خود ادامه داد.
در بیست و سوم دی ماه سال ۱۲۹۳ خورشیدی در کوی خُمِران چهلتن شهر رشت به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در رشت، سه سال اوّل متوسطه را در مشهد و سه سال آخر متوسطه را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران به فرانسه رفت و تا دیماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را آموخت و از دانشکدهٔ مهندسی دریائی برِست (Brest) و دانشکدهٔ مهندسی ساختمان دریائی در پاریس گواهینامه گرفت.
پس از بازگشت به ایران به نیروی دریائی پیوست. با درجهٔ ستوان دوم مهندس نیروی دریائی در خرمشهر مشغول به کار شد. دو سال بعد به نیروی دریائی در بندر انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به عهدهاش گذاشته شد.
در چهارم شهریور ۱۳۲۰در جریان اشغال ایران و بمباران در بندر انزلی زخمی برداشت که منجر به قطع دست چپ او و اتکایش به دست راست برای بقیهٔ عمر گشت. چندی بعد، برای رهائی از قیدهائی که افسر نیروی دریائی بودن برای فعالیت سیاسی و ادبیاش ایجاد کرده بود، استعفا داد. سرانجام در بهار۱۳۲۳، به گفتهٔ خودش «رشتهٔ توان فرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد» و به وزارت فرهنگ منتقل شد. سالهائی را به تدریس خصوصی زبان فرانسوی، تدریس ریاضی در دبیرستانها و کار در کتابخانهٔ ملی —در دایرهٔ روزنامهها و مجلات— گذراند. چند هفتهای هم در دورهٔ وزارت دکتر کشاورز، در سال ۱۳۲۵، سمت معاونت فرهنگ گیلان به عهدهاش بود. در پی کودتای ٢٨ مرداد١٣٣٢ او را منتظرخدمت کردند و دیگر اجازهٔ کار در وزارت فرهنگ را به او ندادند.
در تقابل با فشار تنگدستی و تنگناهای تأمین زندگی خانواده، به کار ترجمه پرداخت. از آن پس —تا پایان عمر— زندگی او به فعالیت سیاسی و اجتماعی و به ترجمه و نویسندگی گذشت.
بهآذین، روز چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت.
در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به اخراج بهآذین، سیاوش کسرائی، هوشنگ ابتهاج ، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل عناصر تودهای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
دوران کودکی بهآذین همزمان با جنبش جنگل در گیلان و نیز انقلاب در روسیه بود. بدین روال در دو دههٔ نخستین زندگیاش شاهد رویدادهائی تاریخی شد که در ذهن و خاطر او تأثیر عمیقی برجای گذاشتند.
در سالهای زندگی در فرانسه، درکنار فراگیری زبان و تحصیلات دانشگاهی، با آثار و افکار بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان جهان آن روز و نیز با فضای باز آزادی و همچنین با نوشتههای مارکسیستی آشنا شد. میگوید: «شگفتیهای جادوئی فرنگ در من نقش میبست، پرورده میشدم. شکل میگرفتم و ...هر چه بیشتر به کتابهای ادبیات و تاریخ و سیاست روی میآوردم...گاه هم دست به قلم میبردم...».
در پی فروپاشی سلطنت رضاشاه پهلوی پرداختن به سیاست آزاد شد. محمود اعتمادزادهٔ بزرگ شده در دوران جنبش جنگل و انقلاب روسیه و جنگ جهانی، به پشتوانهٔ آنچه به ویژه در دوران اقامتش در فرانسه در زمینههای اجتماعی و سیاسی آموخته بود، رو به فعالیت در راه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی آورد. با خواندن کتابهای مارکسیستی به زبان فرانسه به این ایدئولوژی نزدیک شد و به عنوان یک کمونیست در پایان ۱۳۲۳ به حزب تودهٔ ایران پیوست.
در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پیکار او در راه باورهایش و در راه کسب حقوق انسانی به اشکال گوناگون ادامه یافت و سر و کارش را بارها به زندان انداخت.
در سال ۱۳۴۷ یکی از بنیانگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران شد و منشور اصلی این کانون را «بر محور آزادی قلم و بیان» بنا نهاد . کار این دورهٔ کانون در حدود دوسالی بیشتر دوام نیاورد. در سال ۱۳۴۹ فریدون تنکابنی به خاطرنوشتن کتاب یادداشتهای شهر شلوغ بازداشت شد. در خرداد ۱۳۴۹، بهآذین و پنجاهوسه تن دیگر در اعلامیهای به بازداشت تنکابنی اعتراض کردند. بهآذین روز بیستویکم تیرماه بازداشت شد و چهار ماه در زندانهای قزلقلعه و قصر زندانی بود . در ۹ و ۱۱ آبان در دادرسی ارتش بهآذین، محمدعلی سپانلو و رحمانینژاد توسط دادگاه نظامی به زندان محکوم شدند. در ۲۳ و ۲۴ فروردین ۱۳۵۰ دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش حکم آنان را، پس از ماهها زندان، به دوماه زندان قابلخرید تبدیل کرد. در این دادگاهها بهآذین از آزادی قلم و از آزادی تشکلهای صنفی دفاع کرد.
در اردیبهشت سال ۵۶ دور تازهای از فعالیتهای کانون آغاز شد که بهآذین در آن نقشی کلیدی داشت. از جمله، به عنوان عضوی از هیئت دبیران موقت، متن «موضع کانون نویسندگان ایران» را تدوین کرد که بعدها مبنای مرامنامه و اساسنامهٔ کانون شد. در مهر ماه ۱۳۵۶ به آذین یکی از سازماندهندگان برگزاری ده شب شعر و سخنرانی در انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) بود.
سوم آذر ۱۳۵۶ به همراه پسرش کاوه دستگیر شد. شانزدهم آذر با وثیقه آزاد شد و باز به فعالیتهای اجتماعی در راه آزادی بیان و قلم، و به موازات آن تلاشهای سیاسی برای برقراری اتحاد، و کوشش در راه استقلال و آزادی و عدالت بازگشت. میگوید: «بار دیگر به امید پیریزی اتحاد وسیعتر نیروها که جریانهای مارکسیستی نیز در آن شرکت داشته باشند، به مسیر دید و بازدیدها و دوندگیهایم میافتم.» در پی تلاشهای او و دیگر کوشندگان راه آزادی در کانون نویسندگان، مجمع عمومی کانون در ۳۱ اردیبهشت ۵۷ برگزار شد که در آن به عضویت هیئت دبیران انتخاب شد.
پس از انقلاب فعالیت «اتحاد دمکراتیک مردم ایران» را ادامه داد و در عین حال، در پلنوم هفدهم، به عضویت افتخاری کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برگزیده شد . بهآذین دبیر جمعیت ایرانی هواداران صلح نیز بود.
در سال ۱۳۵۸، در پی اختلاف با هیئت دبیران تازهٔ کانون نویسندگان، مقالهای نوشت در مخالفت با استفاده از کانون به عنوان پیکرهای سیاسی، که پیامد آن محروم شدن او و چهار تن دیگر از همفکرانش از عضویت در کانون نویسندگان بود. بهآذین برای دنبال کردن هدفهای صنفیاش، به یاری شماری از قلمزنان و هنرمندان کشور، در پائیز ۱۳۵۸ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران را پیریزی کرد.
در ١٧ بهمن ۱۳۶۱ در جریان دستگیریهای گستردهٔ اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شد. وی در برنامههای تلویزیونی که توسط حکومت به نمایش درآمد مجبور به نفی گذشته و ایدئولوژی خود و نیز حزب تودهٔ ایران شد. بلافاصله پس از بازداشت او، همسرش به آیتالله منتظری شکایت برد و نوشت که به او اجازهٔ دیدار شوهرش را نمیدهند و پسرش را هم دستگیر کردهاند. همسر بهآذین در نامهاش خاطر نشان ساخت «پسرم را گرو گرفتهاند تا از او علیه پدرش استفاده کنند.» وی در شکایتنامهٔ خود از مسئولان شکوه میکند که آنها اَنگ «خیانت» به شوهرش زده، وی را مجبور کردند که «خودکشی عقیدتی کند»، کسی که دستش را برای کشورش فدا نموده بود.
تا سال ۱۳۶۹ در زندان ماند و تحت شکنجههای سختی قرار گرفت. او پس از آزادی از زندان، همواره از عوارض دوران بازداشت و شکنجههای سخت رنج میبرد. در تیرماه ۱۳۷۰، چند ماهی پس از آزادی از زندان جمهوری اسلامی، خاطرات خود را به روی کاغذ آورد و از نحوهٔ شکنجهها و برخورد بازجویان، علیرغم دفاع او از انقلاب و «نظام انقلابی» نوشت. این نوشته که سالها پنهان مانده بود، در دیماه ۱۳۸۸ و در ۱۲۸ برگ منتشر شد.
سه سال پیش از مرگ، بر اعتقاد خود به راه و روالی که پیموده تأکید کرد و در پاسخ مصاحبهگری که از او میپرسید «آیا اگر فرصت دوبارهای برای زیستن به شما بدهند بازهم همین راهی را که تا کنون پیمودهاید در پیش خواهید گرفت؟» گفت: «دوست ارجمند، بر من ببخشید و سراب زندگی دوباره را به رُخَم نکشید. پرسشی که پاسخ نمیتواند داشت از من نکنید. من جز آن چه بودم نمیتوانم بود...»
روزنامه نگاری از نخستین عرصههای فعالیت ادبی او بود. نخستین نشریهای که نوشتههائی از او را چاپ کرد مردان کار بود. در آن زمان او هنوز افسر نیروی دریائی بود و از آنجا که کارکنان ارتش به کلی ممنوعالقلم بودند، ناگزیر نوشتههایش را به نامهای مستعار به دست چاپ میسپرد. نام «م.ا. بهآذین» را در نشریهٔ مردان کار برای خود برگزید، و محمود اعتمادزاده بیش از ششدهه به این نام شناخته و خطاب شد.
در همین ایام با روزنامهٔ داریای حسن ارسنجانی نیز همکاری قلمی داشت: «مقاله مینوشتم، داستان میدادم، مصاحبه میکردم. همه بیمزد و بیمنّت.» به مرور و با شناخت بیشتراز آرا و افکار ارسنجانی، راهش از او جدا شد و همکاریاش را با او قطع کرد. در اواخر دههٔ ۳۰ سردبیری مجلهٔ ادبی-اجتماعی صدف و هفتهنامهٔ کتاب هفته و نشریهٔ پیام نو را عهده دار شد. در سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۱ با مسئولیت وی هفتهنامههای سوگند، پیام نوین و اتحاد مردم منتشر شد. او همچنین سردبیر فصل نامهٔ شورای نویسندگان و هنرمندان ایران بود.
آنچه او از همه بیشتر دوست میداشت، نویسندگی بود. «من نویسندگی میخواستم، نویسندگی، کشش دردناک هستی من». نخستین اثر او در سال ۱۳۲۳ به صورت مجموعهداستانی به نام پراکنده به چاپ رسید. کتاب بعدی، با موضوعهای اجتماعی و به سبکی واقع گرایانه، بهسوی مردم نام داشت. نخستین رمان بلندش، دختر رعیت، در حال و هوای جنبش جنگل سیر میکند و نقش پرند سخن از امید و زیباییهای زندگی میگوید. خانوادهٔ امینزادگان پس از آن که دو فصلش در سالهای ۳۶ و ۳۷ برای نخستین بار در مجلهٔ صدف به چاپ رسید، ناتمام باقی ماند. مهرهٔ مار، شهر خدا و از آن سوی دیوار، داستانی ضد جنگ، از دیگر مجموعهداستانهای بهآذین در سالهای پیش از انقلاب ۵۷ هستند. مرگ سیمرغ، ''مانگدیم و خورشیدچهر، سایههای باغ، چال و بسیاری داستانهای کوتاه دیگر، از جمله شماری که در مجلهٔ چیستا چاپ شدند، از دیگر آثار داستانی فراوان او در سالهای پس از انقلاباند.
بهآذین در عرصهٔ نمایشنامه نویسی هم قلم آزمود. نمایشنامهٔ کاوه (۱۳۵۵) گویای حدیثی باستانی با بیان و شگردهای هنری معاصر است.
پژوهش و فلسفه از دیگر عرصههای فعالیت بهآذین بود. قالی ایران (۱۳۴۴) نگاهی به پیشینهٔ قالی دارد و با دیدی پژوهشگرانه به فنّ قالیبافی، طرحها و نقشهای قالی، مناطق قالیبافی در ایران و چشم انداز صنعت قالی در ایران میپردازد. در کتاب پژوهشیِ گفتار در آزادی (۱۳۴۷) به بررسی جنبههای مختلف مفهوم آزادی میپردازد. در کتاب بر دریا کنار مثنوی دیدگاههای فلسفی خود را بیان میکند.
عرصهٔ دیگر کار او وقایعنگاری و مستندنویسی بود. پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۱ مهمان این آقایان را نوشت. گواهی چشم و گوش حاصل سفر او به جمهوری دموکراتیک افغانستان در سال ۱۳۵۹ بود. نامههائی به پسر (۱۳۸۱) مجموعهای است از نامههائی به پسرش زرتشت در فاصلهٔ زمانی انقلاب ۱۳۵۷و چند سال پس از آن. و بالاخره بزرگترین اثر مستندش، از هر دری...، زندگینامهٔ سیاسی-اجتماعی اوست که شامل ۵ کتاب است. تا کنون کتابهای اول و دوم این مجموعه به چاپ رسیده اما کتابهای بعدی هنوز اجازهٔ انتشار نیافته اند.
به رغم علاقهٔ وافر به نوشتن، در درجهٔ اول برای تأمین گذران زندگی، و نیز، به گفتهٔ خودش، «بر اثر فشار جنایتکارانهای که در این روزگار ناخجسته بر اندیشه سنگینی میکند»، به اجبار، تا حد زیادی از نوشتن دور شد و در یک «تصادف نیک» به طور جدی پای در عرصهٔ ترجمه گذاشت. «بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمهٔ باباگوریو اثر بالزاک را پذیرفتم و در کمتر از دوماه آن را تحویل دادم. دستمزدم به هزار تومانی سر میزد. گشایشی بود. سپاسگزارم.»
از آن پس آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان (بالزاک، رومن رولان، شکسپیر، شولوخف...) را به فارسی شیوائی ترجمه کرد. وسواسش در انتخاب آثار، و روانی و دقت ترجمههایش، به او جای ویژهای در میان مترجمان مشهور ایران داده است.
پس از آزادی از زندان نیز، علیرغم عوارض شکنجههای دوران بازداشت، آثاری از خود برجای گذاشت. زبان نوشتهها و ترجمههای او فاخر و رنگین است و آهنگ جملهها و واژهها در آن جای والائی دارد.
بهآذین درباره وظیفهٔ هنر و ادبیات گفته است: «... که میتوان و باید به یاری هنر جامعه را دگرگون کرد و شاعران و نویسندگان در برابر مردم و تکامل اجتماعی متعهد و مسئول هستند...»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#172
Posted: 22 Dec 2014 00:35
فتحالله خان اکبر
- تولد ۱۲۳۴ خورشیدی
- رشت
- مرگ ۱۳۱۷ خورشیدی
- تهران
- پیشه سیاستمدار
- دین اسلام
- کنیه(ها) سپهدار اعظم
- سپهدار رشتی
فتح الله خان اکبر (زاده ۱۲۳۴ خورشیدی در رشت- درگذشته ۱۳۱۷ در تهران) ملقب به سپهدار اعظم و معروف به سپهدار رشتی نماینده مجلس، وزیر و نخستوزیر ایران در دوران مشروطه از آبان تا اسفند ۱۲۹۹ ه. ش بود.
در زمانهای مختلف او با لقبهای پی در پی مانند بیگلربیگی، سالار افخم، سالار اعظم، سردار منصور (از ۱۳۲۰) و سپهدار اعظم (از ۱۳۳۳) شناخته شدهاست.
فتح الله، یکی از نامداران ثروتمند گیلان، فرزند حاج میرزا محمدعلی امشهای معروف به حاجی خان در سال ۱۲۷۳ ه. ق (۱۲۳۴ ه. ش) به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات در حد سطح، همچون پسرعمویش صادق خان اکبر محتشم الملک (سردار معتمد بعدی) وارد تشکیلات عریض و طویل عموی متمول و متنفذ خود اکبر خان بیگلربیگی (مالک و حاکم مشهور دوره ناصری و اجاره دار گمرکات شمال ایران) گردید.
او و صادق خان خیلی زود مورد توجه اکبر خان قرار گرفتند و به نامزدی دو دختر او درآمدند. لیکن هنوز این نامزدی به ازدواج نینجامیده بود که اکبر خان در سال ۱۳۰۷ ه. ق بدرود حیات گفت و فتح الله خان با هدف حفظ دارایی بیگلربیگی در خانواده، ترجیح داد بجای دخترعمو با بیوه جوان عموی خود ازدواج کند. از قضا دختری که نامزد فتح الله خان بود، اندکی بعد درگذشت و تمامی ثروت اکبر خان به تنها دختر و بیوهٔ او و در واقع به فتح الله خان و صادق خان رسید.
فتح الله خان در همان سال ۱۳۰۷ ه. ق با درجه امیر تومانی و عنوان بیگلربیگی اجاره دار گمرکات شمال ایران شد و بر جای عموی خود نشست و به تدریج ملقب به سالار افخم، سالار اعظم و سردار منصور شد.
فتح الله خان سردار منصور مقارن با انقلاب مشروطیت برای اداره تلگراف خانه راهی پایتخت و در آنجا با آزادی خواهان و مشروطه طلبان آشنا شد و به آنان پیوست.
در سال ۱۳۱۸ ه. ق سرویس پستی به مبلغ ۶۰٬۰۰۰ تومان در سال به فتح الله خان اجاره داده شد، و او به عنوان وزیر پست انتخاب شد. پس از شروع به کار دولت مشروطه، او از جنبش قانونخواهی حمایت کرد و یک روز پس از برکناری از سمت وزیر پست و تلگراف در سال ۱۳۲۶ ه. ق دو هفته پیش از به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، به فرمان محمدعلی شاه قاجار به کلات در خراسان تبعید شد. ولی چندی بعد که عمو زادگانش؛ میرزا کریم خان رشتی، عبدالحسین خان معزالسلطان (سردار محیی)، عمیدالسلطان و... با همکاری دیگر مشروطه خواهان انقلاب محرم ۱۳۲۷ ه. ق رشت را به راه انداختند و پس از آن قزوین و تهران را فتح کردند، او نیز قدرت یافت و به عضویت کمیسیون ۲۸ نفره سران مشروطه درآمد و دوباره به وزارت پست و تلگراف منصوب شد.
او پس از آن در کابینههای اول، دوم و سوم محمدولی خان تنکابنی سپهدار اعظم در سمت خود ابقاء شد و در کابینه چهارم او به سمت وزارت عدلیه منصوب گردید (۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ ه. ق).
سردار منصور در سال ۱۳۳۳ ه. ق به ترتیب در کابینههای عین الدوله و فرمانفرما وزیر عدلیه و وزیر پست و تلگراف شد و همچنین در این سال از طرف اهالی طوالش و کرگانرود به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی برگزیده شد که به جهت تصدی پست دولتی از پذیرفتن آن خودداری کرد. در سال ۱۳۳۴ ه. ق که محمدولی خان تنکابنی با لقب سپهسالار اعظم مجدداً رئیسالوزراء شد، فتح الله خان هم با لقب سپهدار اعظم مجدداً وزیر پست و تلگراف شد. به همین خاطر در تاریخ، محمدولی خان به سپهدار تنکابنی و فتح الله خان به سپهدار رشتی نامبردارند.
او از سال ۱۳۳۶ ه. ق (۱۲۹۵ ه. ش) در سه کابینه وثوق الدوله وزیر داخله و وزیر جنگ شد. تا اینکه در آبان ۱۲۹۹ ه. ش (۱۳۳۹ ه. ق) فرمان ریاست الوزرایی به نام او صادر شد. لیکن کابینه او پس از سه ماه با وقوع کودتای رضا خان میرپنج (سردار سپه و رضا شاه بعدی) سقوط کرد. پس از کودتا او در سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد و سپس به خانهاش در رشت رفت، جایی که تا زمان فوت اش در سال ۱۳۱۷ بیصدا در آن زیست.
سپهدار رشتی در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ ه. ش نمایندگی رشت را در ادوار چهارم و پنجم مجلس شورای ملی بر عهده داشت، ولی پس از انقراض قاجاریه و روی کار آمدن سلسله پهلوی از فعالیت سیاسی کناره گرفت.
او عاقبت در سال ۱۳۱۷ ه. ش در تهران چشم از جهان فروبست و در گورستان ابن بابویه در آرام گاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#173
Posted: 22 Dec 2014 00:41
پروفسور حسن اکبرزاده
- زادروز سوم فروردين۱۳۰رشت
- محل زندگی فرانسه
- پیشه ریاضیدان، پژوهشگر، استاد دانشگاه
- منصب سرگروهي محققان دانشگاه پلي تکنيک فرانسه
پروفسور اکبرزاده ديپلم متوسطه در رشته رياضى با درجه ممتاز وارد دانشگاه تهران شد و با احراز مقام اول، موفق به دریافت مدال درجهٔ یک علمی شد و تحصيلات خود را در ايران به پايان رسانيد. و در سال ۱۹۵۰ با کسب رتبه نخست رشته ریاضی موفق به دریافت مدال درجهٔ یک علمی شد .سپس برای ادامهٔ تحصیلات راهی فرانسه شد. وی توانست پس از گذراندن ریاضیات عمومی، مکانیک استدلالی، حساب جامعه و فاصله و هندسهٔ عالی، از دانشگاه سوربن مدرک کارشناسی خود را دریافت کند. یک سال بعد با دریافت گواهینامهٔ ارشد آنالیز عالی، رسالهٔ دکترای خود را در علوم ریاضی از سر گرفت و در سال ۱۹۶۱ میلادی موفق به دریافت دکترا از این دانشگاه شد. پایان نامه دکترای هشتاد صفحهای او در مجلهٔ دانشسرای عالی فرانسه به چاپ رسید.
او پس از اخذ مجدد ليسانس رياضى از دانشگاه سوربن پاريس و همچنين گواهينامه آناليز عالى، براى فوق ليسانس در مورد نظريه نسبيت عمومى انيشتين تحقيق کرد و درباره هندسه ديفرانسيل و فضاهاى ريمان بعد از 3 سال تحقيق، اکتشافات خود را در قالب ده ها مقاله درمجله آکادمى علوم پاريس به ثبت رسانيد.
پروفسور اکبرزاده از سال 1957 ميلادى به عنوان وابسته تحقيقات در موسسه معروف تحقيقاتى کلژدوفرانس پذيرفته شد و بعد از 4 سال رساله دکتراى دولتى در علوم رياضى را در دانشگاه سوربن به پايان رسانيد.او پس از طى مدارج مامور تحقيقات و استاد تحقيقات، نزديک چهل سال به عنوان رئيس تحقيقات دراين موسسه بين المللى مشغول به کار بوده است. از وي بيش از 50 کتاب، مقاله و پژوهش در اروپا و آمريکا به چاپ رسيده است.
اکبرزاده در سپتامبر ۱۹۹۲ از سوی مرکز تحقیقات علمی فرانسه مدال درجه یک علمی دریافت کرد. وی از ماه اکتبر ۱۹۵۷ تاکنون به عنوان مأمور، استاد و رئیس بخش تحقیقات با مرکز رسمی مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه و لابراتوار کلژ دو فرانس پاریس همکاری میکند.
وی تا کنون در سمینارها و کنفرانسهای علمی متعددی شرکت داشته و به عنوان سخنران به کشورهای مختلفی سفر کردهاست. از جمله مهمترین دستاوردهای او میتوان به آثاری که در زمینهٔ هندسهٔ Finslerian Geometry منتشر کرده، اشاره نمود.
آخرین مقالهٔ او با عنوان «عمومیتی از فضاهای اینشتین» در مجلهٔ Journal of Geometry and Physics منتشر شدهاست. از جمله کتابهای معروف وی نیز میتوان به Initiation to Global Finslerian Geometry اشاره کرد.
سید محمد خاتمی، رییس جمهور سابق ایران در سفری که به استان گیلان، زادگاه حسن اکبرزاده داشت، از او به عنوان یکی از دانشمندان برجستهٔ استان یاد کرد.تندیس این ریاضیدان و پژوهشگر گیلانی در سبزه میدان شهر رشت به چشم می خورد.
پروفسور اکبرزاده در تیرماه سال 1393 ضمن ديدار با استاندار گيلان به منظور تاسيس انسيتو تحقيقاتي علوم پايه در رشت اعلام آمادگي کردو اظهار امیدواری کرد اين مرکز تحقيقاتي طبق الگوی مرکز تحقیقاتی پلی تکنیک فرانسه که وی سال ها سابقه فعالیت در آن مرکز را دارد ساخته شود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#174
Posted: 22 Dec 2014 00:43
امیر نجم رشتی
امیر نجمالدین مسعود زرگر رشتی گیلانی (درگذشتهٔ ۹۱۵ قمری در خامنه) سپهسالار و وکیل نفس نفیس همایون شاه اسماعیل یکم صفوی بوده است. وی از نوجوانی شاه اسماعیل و حضور وی در گیلان، همراه او بوده است و شاه اسماعیل علاقهٔ بسیاری به او داشته است. شرح حال نجم زرگر رشتی در متون تاریخی:
در حبیبالسیر: «امیر نجم الدین مسعود در اوایل حال در سلک اشرف و اعیان رشت که داخل مملکت جیلانست منتظم بود و به واسطه کمال مهارت در صناعت صیاغت از امثال و اقران ممتاز و مستثنی می نمود و در آن ایام که آن گوهر کان الطاف الهی یعنی حضرت شاهی دینپناهی در ولایت لاهیجان به سر می برد امیر نجم الدین مسعود بنا بر ارادتی که نسبت به دودمان پیغمبری سیما منتصبان خاندان حیدری ثابت داشت نادیده نقش محبت آن قرةالعین ولایت را به قلم اخلاص بر خاتم دل نگاشت... بعد از آن که موکب همایون پادشاه ربع مسکون از آن مملکت به خطه اردبیل مراجعت وصیت ظهور دولت و اقبال ابدی الاتصال در اطراف عالم سمت شیوع پذیرفت. کوسه عباس که سپهسالار حاکم رشت امیر اسحق بود و در مذهب تسنن غلو مینمود، دانست که امیر نجم الدین مسعود به ملت علیه امامیه عمل می نماید و نسبت به آن قدوه اولاد خیرالریه در طریق اخلاق و نیازمندی سلوک می فرماید.
بنا بر آن امیر اسحق را بر قتل آن جناب اغوا کرد و امیر نجم الدین از این معنی خبر یافته به پای فرار روی به درگاه پادشاه جم اقتدار آورد و در آن ایام که اردوی ظفر انجام متوجه شروان بود به موکب همایون پیوسته در سلک سایر خدام پایه سریر اعلی انتظام یافت... و چون آن جناب به صفت فراست و کاردانی و سمت کیاست و فضائل نفسانی اتصال داشت و به حلاوت گفتار و محاسن کرداد از امثال و اقران ممتاز بود همواره تخم جود و احسان در زمین طوایف انسان می کاشت به اندک زمانی اعتبار و اختیار بسیار پیدا کرد و در خلال احوال مذکور به منصب وکالت نفس نفیس همایون(۱) سرافراز گشته من حیث الاستقلال روی بتمشیت مهمات ملک و مال آورد پایه قدر و منزلتش از تمامی امراء عظام و مقربان بارگاه فلک احتشام درگذشت و درگاه خلایق ملازمش بیمن تربیت پادشاه وافر عنایت آرامگاه اشراف و اعیان عراق و فارس و آذربایجان گشت...»
همچنین در حبیبالسیر دربارهٔ قتل قاضی محمد کاشانی به دستور امیر نجم رشتی، آمده است: «قاضی محمد کاشانی که به عالی منصب صدارت معزز بود و از غایت تقرب و نیابت در اکثر مهمات سرکار سلطنت دخل می فرمود ... در غیبت آن جناب [نجم رشتی] روزی که پادشاه گیتیفروز در بزم نشاط و کامرانی نشسته بود... معروض داشت که امیر نجم الدین مبلغ بیست هزار تومان از اموال شاهی تصرف دارد . اگر او را به بنده سپارند به اندک زمانی آن مال بسیار را به خزانه عامره می رسانم . پادشاه به آن سخن التفات نکرد و هم در آن ایام کیفیت حال را به امیر نجم الدین در میان نهاده قاضی محمد را بدو سپرد و امیر نجم الدین او را مصادره و مواخذه نمود . در آن اثنا آن مقدار قبایح افعال و فضایح اعمال از وی ظاهر گشت که حکم همایون به سیاستش صادر شد و کار از شفاعت امرا و ارکان دولت در گذشت.»
در کتاب تاریخ ایلچی نظامشاه رویدادی ذکر شده است که نشانگر قدرت و نفوذ امیر نجم رشتی بوده است: «میر سید شریف که از فرزندزادههای استادالمحققین صاحب التصانیف الفایقه، سید شریف علامه بود، با طبقه صواعد که مردم ذیشان پادشاهنشان بودند سوءمزاجی داشت، در آن ایام به وساطت شیخ نجم گیلانی کلمهای چند فتنهانگیز در باب صواعد و نسب ایشان که به سعد وقاص منتهی میشود به ذروه عرض اعلی رسانیدند. فرمان قضا جریان به گرفتن آن جماعت صادر شد. به موجب فرمان پادشاه بیهمال ایشان را گرفته در سلاسل و اغلال کشیدند و آنچه در سر کار ایشان بود از ظاهر و نهان بگرفتند و آخر خواجه نظامالدین احمد را به برادر دیگر به قتل آوردند و یک برادر دیگر که خواجگی نام داشت فرار نمود و به جانب کرمان رفت.»
در عالمآرای شاه اسماعیل آمده است که نجم زرگر رشتی در هنگامی که شاه اسماعیل یکم در بستر بیماری مهلکی بود دعا کرد که خداوند عمر او را به شاه اسماعیل بدهد و به جایش جان او را بگیرد و پس از این دعا، بیماری شاه بهبود مییابد و نجم رشتی میمیرد که این واقعه در سال ۹۱۵ قمری در تبریز رخ داده است. شاه اسماعیل، امیر یاراحمد خوزانی اصفهانی را که از زیردستان نجم رشتی و مورد علاقهٔ او بود را جانشین نجم رشتی و وکیل نفس نفیس همایون کرد و به او لقب «نجم ثانی» داد تا یاد امیر نجم رشتی را زنده نگه دارد.
در این کتاب آمده است: «چون نجم [رشتی] فرزند رشید نداشت شاه، رئیس یاراحمد خوزانی را رشید میدانست جای او را که وکالت شاه بود و مهر شاه در گردن نجم بود، مرشد کامل رئیس را به وکالت نفس همایون سربلند نمود. گفت: من میخواهم نام نجم همیشه در زبان من باشد. تو را نجم ثانی بگویند. آن بود که رئیس یار احمد خوزانی نجم ثانی شد، اما در قهر صد برابر نجم بود».
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#175
Posted: 22 Dec 2014 00:46
آذر اندامی
- زادروز ۱۳۰۵محله ساغریسازان رشت
- درگذشت ۲۸ مرداد ۱۳۶۳تهران
- آرامگاه بهشت زهرای تهران
- پیشه پزشک، محقق و باکتریشناس
- همسر دکتر خلعتبری
آذَر اَندامی (۱۳۰۵ - ۱۳۶۳) پزشک و باکتریشناس ایرانی و از پژوهشگران انستیتو پاستور ایران بود. بخاطر خدمات علمی و انسانی او یکی از حفرههای برخوردی روی سیاره ناهید، به نام وی «اندامی» نامگذاری شدهاست.
آذر اندامی در سال ۱۳۰۵ در محله ساغریسازان رشت متولد شد. او فرزند چهارم و تنها دختر خانواده بود. مقطع ابتدایی را در دبستان بانوان رشت با یک سال جهش تحصیلی به پایان برد. بعد از اخذ مدرک پایان سال نهم تحصیلات عمومی از دبیرستان فروغ (۱۷ شهریور) رشت، پدرش با اینکه فردی روشنفکر بود از ادامه تحصیل او ممانعت کرد و وی را به دانشسرای مقدماتی رشت فرستاد. در سال ۱۳۲۴ از دانشسرا فارغالتحصیل شد؛ و در سال ۱۳۲۵ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد. درسال ۱۳۲۹ و در حین کار دیپلم طبیعی را با امتحان متفرقه دریافت کرد. در سال ۱۳۳۱ با شرکت در کنکور دانشگاه تهران در رشته پزشکی این دانشگاه پذیرفته شد. در سال ۱۳۳۷ موفق به دریافت گواهینامه دکترای پزشکی گردید و بلافاصله به گذراندن دوره تخصصی زنان و زایمان مشغول شد. پس از پایان دوره تخصصی به وزارت بهداری آن زمان منتقل شد و در نهایت به کار در انستیتو پاستور پرداخت.
او پس از مدتی با استفاده از بورس تحصیلی انستیتو پاستور به پاریس رفت و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ گواهینامه باکتریولوژی گردید. در سال ۱۳۵۳ موفق به دریافت دانشنامه تخصصی علوم آزمایشگاهی بالینی شد. او در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد. چندین بار به کشورهای فرانسه و بلژیک سفر کرد و حاصل این سفرها مقالات علمی بود که در مجلات معتبر به چاپ رسید. پس از بازنشستگی چون خانهنشینی را نمیپسندید به بیمارستان باهر رفت و ریاست آزمایشگاه تشخیص طبی آنجا را بر عهده گرفت. پس از مدتی در مطب همسرش، دکتر خلعتبری، در خیابان حسامالسلطنه به کار مداوای بیماریهای زنان و زایمان مشغول شد. درضمن مخترع واکسن وبا آذراندامی میباشد. در همین سالها بود که به تومور مغزی مبتلا شد. یک روز در مطب در حین معاینه بیمار، تعادل خود را از دست داد و بر روی او سقوط کرد. در ۲۸ مرداد سال ۱۳۶۳ به علت آمبولی ریه که از عواقب بیماری سختش بود درگذشت.
در سال ۱۹۹۲، اتحادیه بینالمللی ستارهشناسی (IAU) حفرهای به قطر ۳۰ کیلومتر در طول جغرافیای ۲۶ درجه و ۵۵ دقیقه و عرض جغرافیایی ۱۷ درجه و ۴۵ دقیقه با قلهای مرکزی را در جنوب سیاره زهره به نام اندامی نامگذاری کرد. آذر اندامی تنها زن ایرانی بود که نامش به این شورا فرستاده شد و بانی این کار دخترش بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#176
Posted: 22 Dec 2014 00:50
محمود بهزاد
- زادروز ۲۲ اسفند ۱۲۹۲ خورشیدیرشت
- درگذشت ۸ شهریور ۱۳۸۶رشت
محمود بهزاد (۲۲ اسفند ۱۲۹۲ - ۸ شهریور ۱۳۸۶) مترجم، مولف و زیستشناس ایرانیاست. دکتر محمود بهزاد در ۲۲ اسفند ۱۲۹۲ در رشت متولد گردید و در عصر روز پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.
پدرش جواهرساز بود. چون جواهرات را به سبک فرنگی می ساخت، او را مشهدی علی فرنگی ساز خطاب میکردند. تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و جزء اولین دیپلمههای گیلان بود. سپس به دانشسرای عالی راه یافت و در سال۱۳۱۴ در رشته علوم طبیعی و تربیتی فارغ التحصیل شد. پس از اتمام خدمت نظام وظیفه رهسپار کرمانشاه شد و به مدت ۵ سال در آن استان ماند و سپس به رشت مراجعت کرد. به دلیل آشنایی کامل با زبان فرانسوی و مطالعات مداوم، کتاب «داروین چه می گوید؟» را به سال ۱۳۲۲ تالیف و کتاب «راز وراثت» اثر ژان روستان را در سال ۱۳۲۳ ترجمه کرد.
در سال ۱۳۲۴ با توجه به علاقهٔ زیادی که به زیست شیمی داشت، به موازات تدریس در دبیرستان البرز تهران در دانشکدهٔ داروسازی ثبت نام کرد و در سال ۱۳۲۸ با اخذ مدرک دکترای داروسازی، فعالیت خود را در تهیهٔ کتاب های درسی و کمک درسی متمرکز ساخت. استاد به سه زبان فرانسه، انگلیسی و آلمانی آشنایی دارد. در سال ۱۳۳۹ با ترجمهٔ کتاب «سرگذشت زمین» تالیف جورج گاموف وی برنده جایزه سلطنتی شد. ترجمهٔ کتاب «روانشناسی فیزیولوژیک» که در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت، موجب شد برای تدریس روانشناسی فیزیولوژیک به دانشگاه تهران دعوت شود. از آن پس در دانشگاه تهران، دانشسرای عالی و مدرسه عالی دختران به تدریس زیست شناسی و روانشناسی فیزیولوژیک پرداخت. وی از سال ۱۳۳۹ به مدت ۱۵ سال در دبیرستان رازی علوم طبیعی را به زبان فرانسوی تدریس کرد.
در سال ۱۳۴۱ مامور تاسیس سازمان کتاب های درسی شد و مدت دو سال ریاست این سازمان را به عهده داشت. خدمات درخشان او در سازمان کتاب های درسی فراموش نشدنی است؛ با تلاش او همهٔ کتاب های درسی ایران (از دورهٔ ابتدایی تا پایان دورهٔ متوسطه) تدوین و تالیف شد و با رسم الخط واحدی به چاپ رسید. در سال ۱۳۶۰ به زادگاه خود بازگشت و همکاری خود را با انجمن داروسازان گیلان آغاز کرد و با بیش از ۶۰ سال تدریس در زمینههای مختلف زیست شناسی، فیزیولوژی و ژنتیک به عنوان «پدر زیست شناسی نوین ایران» معروف شد. استاد دکتر بهزاد پرکارترین نویسنده و مترجم کتاب های علمی در ایران است. تعداد تالیف ها و ترجمه های او به ۹۸ جلد کتاب میرسد که ۶۳ کتاب را به تنهایی و ۳۵ کتاب دیگر را به یاری همکاران دانشمند خود تالیف و ترجمه کرده است. آثار او عموماً مورد استقبال و توجه دانش پژوهان، دانشجویان و دانش آموزان قرار گرفته و برخی از تالیف ها و ترجمههای وی همانند «داروینیسم و تکامل» اکنون به چاپ دهم رسیده است. اغلب آثار استاد بهزاد توسط ناشران معتبر همانند بنگاه ترجمه و نشر کتاب، شرکت سهامی کتاب های جیبی، امیرکبیر، خوارزمی، نیل، کتاب فروشی مرکزی و نیز انتشارات دانشگاه ها چاپ و منتشر شده است. علاوه بر آثاری که نام برده شد و نیز کتاب هایی که با همکاری دیگر استادان منتشر ساخته، صدها مقاله در زمینههای مختلف از وی به چاپ رسیده است. تا روزهای پایانی عمر نیز با همکاری انجمن داروسازان، مجلهٔ «حکمت» حاوی آخرین اطلاعات پزشکی و داروسازی را در رشت منتشر میکرد.
بهزاد، ساعت ۴:۳۰ عصر ۸ شهریور ۱۳۸۶ به دنبال بیماری سرطان معده در منزل شخصی خود در رشت درگذشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#177
Posted: 22 Dec 2014 00:55
کامبوزیا پرتوی
- زاده ۱۹ آبان ۱۳۳۴رشت
- زمینه فعالیت فیلمنامه نویس، کارگردان، بازیگر
- سالهای فعالیت ۱۳۶۶ تاکنون
- همسر فرشته صدرعرفایی
کامبوزیا پرتوی (زاده ۱۳۳۴ در رشت) فیلمنامهنویس و کارگردان ایرانی است.پرتوی فعالیت هنری خود را با ساخت فیلم های کوتاه در سینمای آزاد دماوند آغاز نمود. وی تحصیلش را در دانشکده هنرهای درامایتک سابق (دانشکده سینما و تئاتر) دانشگاه هنر ناتمام گذاشت و در دوران دانشجویی چند فیلم کوتاه مستند و داستانی برای سیمای جمهوری اسلامی ایران کارگردانی کرد و همان زمان نخستین فیلم بلند داستانی اش را با نام «عینک» برای شبکه دوم تلویزیون ساخت و کارگردانی در سینمای حرفه ای را با فیلم «ماهی» تجربه کرد. از آثار به یادماندنی او در زمینه کارگردانی می توان به فیلم گلنار و کافه ترانزیت اشاره کرد. وی جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم سینمایی من ترانه ۱۵ سال دارم بهمن ۱۳۸۰ از بیستمین جشنواره فیلم فجر دریافت نموده و در سال ۲۰۱۳ م جایزه بهترین فیلم نامه را از جشنواره فیلم برلین به طور مشترک به همراه جعفر پناهی به خاطر فیلم پرده نصیب خود کرد. وی در حال حاضر نویسنده فیلمنامه سینمایی محمد (ص) ساخته مجید مجیدی است. ایشان همسر فرشته صدرعرفایی بازیگر است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#178
Posted: 22 Dec 2014 01:03
ابراهیم پورداوود
- زادروز ۲۰ بهمن ۱۲۶۴رشت
- پدر حاج داوود
- مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷ (۸۲ سال)تهران
- جایگاه خاکسپاری آرامگاه خانوادگی در رشت
- پیشه پژوهشگر، نویسنده، ایرانشناس
- همسر(ها) همسر آلمانی
- فرزندان پوراندخت
- استاد استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران
- دلیل سرشناسی نخستین مترجم فارسی اوستا
ابراهیم پورداوود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت - مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایرانشناس معاصر، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران بود.
نام پدرش داوود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ ش (۲۸ جمادیالاولی ۱۳۰۳ ق) در رشت، در محلهٔ سبزهمیدان در خانوادهای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ حاجیمیرزاحسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیهگویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴ ش، در ۲۰ سالگی، به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطانالفلاسفه بهره برد.
در سال ۱۲۸۷ از راه قم، سلطانآباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسهٔ لوئیک به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد (برادرانش نام های داوودزاده و داوودی را برگزیدند). پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت بازگشت و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷) آشنا شد. سپس به ایران بازگشت و پس از اقامتی کوتاه در رشت، در رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه رهسپار شد و نخست در دبیرستان شهر بووه نامنویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد.
در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال، پس از نشر سه شماره آن و آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد. شش ماه نخست از دوره جنگ را در پاریس به سر برد، ولی بر اثر شور جوانی و میهندوستی و تبلیغات آلمانی، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادیالاولای سال بعد به یاری محمدعلی جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، پورداوود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند پس از مدتی به قصد اقامت در سوئیس، از راه بالکان به برلین رفت. آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.
در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در آنجا با سید حسن تقیزاده آشنا شد و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت. در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداوود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دو سال و نیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبهٔ عربی - پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. زرتشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداوود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن، خاورشناس آلمانی هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیرزردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال تولد پورداوود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیت های کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یادنامهای در دو مجلد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقالهای مفصل از محمد معین درباره پورداوود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبان های بیگانه.
پورداوود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمن ها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگ داشت بسیاری برگزار میشد. وی مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداوود انجمن ایرانشناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاورشناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
پورداوود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگ داشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگزار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاش های این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.
پورداوود را بنیادگذار ایرانشناسی در سرزمین ایران، و زندهکنندهٔ فرهنگ و زبان های ایران باستان دانستهاند.وی از کودکی به دانستن اوضاع ایران قدیم علاقهمند بود و چون به سن رشد رسید، مطالعهٔ کتاب هایی را که راجع به ایران باستان بود، بر مطالعهٔ کتاب های دیگر ترجیح داد و به خصوص کتاب های مربوط به دین زردشتی بیش از همه توجه او را به خود جلب کرد و سال های دراز در اینباره به تحقیق پرداخت (پورداود، مقدمه بر یشت ها، ۱۱-۱۲) و با آگاهی وسیعی که از زبان های فرانسه، آلمانی، انگلیسی، عربی و ترکی و دیگر زبان های کهن داشت، تمام کتاب های مربوط به ایران قدیم را - که به زبان های گوناگون نوشته شده بود - در کتابخانهٔ شخصی گرد آورد و تا آخرین دقایق حیات به مطالعه و بررسی سرگرم بود و در این راه از مباحثه و مکاتبه با دانشمندان بزرگ ایرانشناسی دنیای غرب از جمله مارکوارت، مان، هارتمان، فرانک، شدر، براون، میتووخ، مینورسکی، ولف و بلوشه دریغ نمیکرد. بر اثر کوشش های پیگیر او ایرانیان میتوانند اوستا را به زبان فارسی سادهٔ امروزی مطالعه کنند و از اوضاع و رسوم و اخلاق و مواعظ و حِکم، معتقدات دینی، روایت های تاریخی و اساطیری نیاکان خود آگاه شوند. خدمت بزرگ او دربارهٔ تفسیر اوستا به خدماتی تشبیه شدهاست که گروته و راولینسون در قرن نوزدهم نسبت به کشف الفبای میخی کردند و دنیا را از تاریخ قوم آریایی و ایران هخامنشی آگاه ساختند.
ترجمه و گزارش اوستا برجستهترین اثر پورداوود به شمار میرود. با در نظر گرفتن سیاق عبارت های اوستایی و دور بودن آنها از شیوهٔ زبان فارسی امروز و نیز با توجه به متن مشکل و پر از ابهام اوستای نخستین، اهمیت کار پورداوود روشن میشود. او میکوشید ترجمهای روان از اوستا به دست دهد و بدون آنکه از حدود قواعد زبان فارسی دور شود، با استفاده از واژههای کهن، ترکیباتی رسا و خوشآهنگ پدید آورد. امتیاز دیگر کار او مقدمه و توضیحاتی است که برای هر یک از بخش های اوستا نگاشتهاست. این مجموعه علاوه بر تفسیر و ترجمه، لغتنامهٔ بزرگی در ریشهشناسی واژههای ایرانی نیز هست و از بهترین مآخذ برای پی بردن به فرهنگ ایران باستان بهشمار میآید.
پورداوود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار میبست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، تحت تأثیر آنان بود و نزد ایرانشناسان جهان مقامی والا داشت. او به سبب احاطه کامل به زبان های آلمانی و فرانسوی و دانستن زبان های عربی و انگلیسی، و در پیروی از روش تحقیق اروپاییان در میان معاصران خود کم نظیر بود. دقت وسواسگونه در ذکر منابع، به کار بردن جملههای کوتاه و کامل، پرهیز از تصنع، سادگی، گنجاندن معانی بسیار در عبارت های مختصر، دوری از تکرار و پرهیز از اطناب از ویژگی های مهم وی در کار تألیف و ترجمه بهشمار میآید. پورداوود از واژهسازیهای نابهنجار و نامربوط پرهیز میکرد و اصراری در به کار بردن الفاظ عربی نداشت و آنها را ساخته ایرانیان و جزو گنجینه زبان فارسی میدانست. پافشاری او در پارسیگویی در نظر برخی رنگوبوی تعصب داشت و میپنداشتند با زبان عربی دشمنی دارد. پورداوود در طول سال ها معلمی خود، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک خود معلمان و محققان نامدار در عرصهٔ ادب و فرهنگ ایران شمرده میشوند و از آن میان محمد معین، محمد مقدم، بهرام فرهوشی، احسان یارشاطر و جلیل دوستخواه بیش از دیگران شناختهشده هستند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#179
Posted: 22 Dec 2014 01:09
خسرو تسلیمی
- زاده ۱۳۰۴رشت
- درگذشته ۱۹ آبان ۱۳۸۷کرج
- زمینه فعالیت تهیهکننده
- سالهای فعالیت ۱۳۳۲ - ۱۳۸۷
- همسر منیره تسلیمی (منيره آخوندنیا)
- فرزندان سیروس تسلیمی (تهیه کننده و نویسنده)
- سوسن تسلیمی (بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما)
خسرو تسلیمی (زاده ۱۳۰۴ - درگذشته ۱۹ آبان ۱۳۸۷) تهیهکننده سینما اهل ایران بوده است.
وی در سال ۱۳۳۲ در استودیو کاروان فیلم به عنوان مدیر تولید استخدام شد و پس از آن شرکتی را با عنوان اسکار فیلم تأسیس نمود. او در سال ۱۳۵۶ سازمان سینمایی «تسلیمی» را تأسیس کرد اما در سال ۱۳۵۷ این سازمان منحل شد.
تسلیمی همسر منیره تسلیمی (منیره آخوندنیا) بازیگر تئاتر، پدر سیروس تسلیمی (تهیه کننده و نویسنده) و سوسن تسلیمی (بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما) است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#180
Posted: 22 Dec 2014 01:16
سوسن تسلیمی
- زمینه فعالیت بازیگر و کارگردان
- تولد ۱۸ بهمن ماه ۱۳۲۸رشت
- والدین منیژه آخوندنیا (بازیگر)
- خسرو تسلیمی (تهیه کننده)
- ملیت ایرانی - سوئدی
- همسر(ها) داریوش فرهنگ (جدا شده)
سوسن تسلیمی (زاده ۱۳۲۸، رشت) بازیگر و کارگردان ایرانی تئاتر و سینما است. برخی وی را بهترین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران مینامند. او ماندگارترین بازیهای خود را در فیلمهایی از بهرام بیضایی یعنی چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک و شاید وقتی دیگر ایفا کردهاست. وی هماکنون در کشور سوئد اقامت دارد و در زمینه کارگردانی و بازیگری تئاتر و سینما فعالیت دارد. وی در سال ۲۰۰۲ جایزه شخصیت ممتاز فرهنگی کشور سوئد را دریافت کردهاست و همچنین نامزد پست وزارت فرهنگ سوئد در کابینه سایه از سوی حزب بوروژواها (حزب پیروز درانتخابات سوئد) بود.
و در سال ۱۳۲۸ در رشت متولد شد. پدرش خسرو تسلیمی (مدیر تولید و تهیه کننده)، مادرش منیره آخوندنیا (تسلیمی) (بازیگر) و برادرش سیروس تسلیمی (بازیگر) هر سه از چهرههای عرصهٔ فیلم و تئاتر میباشند.
سوسن تسلیمی فعالیت در تئاتر را از سال ۱۳۵۰ آغاز کرد و در ضمن تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۲ در رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند و با داریوش فرهنگ (بازیگر و کارگردان) ازدواج کرد که این ازدواج به جدایی انجامید. تسلیمی قبل از سینما به عنوان بازیگر تئاتر فعال بود و با گروه «بازیگران شهر»، «تئاتر پیاده» و تئاتر«چهار سو» و کارگردانانی چون داریوش فرهنگ، هرمز هدایت، مهدی هاشمی، بیژن مفید و بهرام بیضایی همکاری میکرد.
فعالیت سینمایی او با بازی در فیلم چریکه تارا (بهرام بیضایی) در سال ۱۳۵۷ شروع شد که بازی او در این فیلم، در جشنواره سن سباستین مورد تقدیر قرار گرفت. وی در سال ۱۳۶۳ در مجموعه سربداران ساخته محمدعلی نجفی بازی کرد. تسلیمی، در این مجموعه نقش «فاطمه» را بازی کرد که زن پرقدرتی بود. او مردپوشی میکرد و سوار اسب میشد و رهبر گروهی از جنگجویان بود. در سال ۱۳۶۴، در گیرودار جنگ ایران و عراق، تسلیمی ایده فیلم باشو غریبه کوچک را در طرح کوتاهی، با بیضایی در میان میگذارد و او هم که در آن زمان در اندیشه ساخت فیلمی درباره بچهها بوده، آن را میپذیرد و پرورش میدهد. باشو غریبه کوچک، در سال ۱۳۶۹ و در زمانی که سوسن تسلیمی در سوئد به سر میبرد، پس از پنج سال توقیف، اکران شد.
تسلیمی در سال ۱۳۶۶ به کشور سوئد مهاجرت کرد. اولین فیلمی که در سوئد بازی کرد فیلم «مرز» به کارگردانی رضا پارسا بود. در سال ۱۳۷۰ اولین تئاتر خود در سوئد به نام «مدآ» که کارگردانی و نوشتن متن و بازی آن همه به عهدهٔ خود او بود را به روی صحنه برد که این نمایش نامه در واقع از آثار کلاسیک یونان اقتباس شده بود و خود با کمک ماسکهای مختلف آن را بازی کرد. پیش از این کار در تئاتری به نام «آنگرد» بازی کرده بود.
از سال ۱۹۹۹ میلادی تا ۲۰۰۲ میلادی جزو هیئت مدیره انیستیتوی فیلم سوئد که مهمترین مرکز تصمیم گیرندهٔ فیلم سوئد است بود. و هم اکنون در وزارت فرهنگ سوئد از اعضای هیئت مشاورین تئاتر میباشد. همچنین تدریس بازیگری نیز از فعالیتهای وی در سوئد است. وی نمایشنامههای زیادی در سرتاسر سوئد اجرا کردهاست که اکثر آنها به زبان سوئدی اجرا شدهاند. او از سال ۱۹۹۹ میلادی دیگر در تئاتر بازی نکرد.
او اولین فیلمی که کارگردانی کرد فیلم«خانهٔ شیطان» بود که در جشنوارهٔ فیلم گوتنبرگ به عنوان فیلم افتتاحیه به نمایش درآمد و بعد از آن بیشتر به کارگردانی پرداخت. او سه فیلم سریالی برای تلویزیون سوئد کارگردانی کرد که یکی از آنهاکه فیلم یک ساعتهای به نام «عشق، عشق، عشق» که در مورد زندگی یک مادر و دختر سوئدی است بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت. سپس فیلم چهار ساعته «بازداشتگاه» را کارگردانی کرد. وی همچنین در طول این مدت علاوه بر کارگردانی فیلم چندین نمایش نامه تئاتر را نیز کارگردانی کرد که «مدیرعامل»از جدیدترین کارهای او در زمینه تئاتر است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.