ارسالها: 23330
#201
Posted: 28 Feb 2015 12:22
تاریخ گیلان
اقوام گیلان
گیلان منطقهای تاریخی در حدود دلتای رود سفیدرود است که میهن مردم گیل در دوران باستان بود. به ساکنان ایرانی کنونی آن که به زبان گیلکی تکلم میکنند گیلک گفته میشود.سرزمین گیلان از نظر داشتن کتابهای تاریخی در وضعیت خوبی است و وقایع این خطه از سال ۸۸۰ قمری تاکنون به صورت نسبتاً مشروح و منظمی ثبت شدهاست. ساکنین این سرزمین خصوصاً دیلمیان تأثیرگذاری زیادی بر تاریخ همسایگانشان و حتی بر خلافت داشتند.
یافتههای باستانشناسی در گیلان نشان دهنده وجود تمدنهایی سه هزار ساله چون مارلیک و املش است که آثار باستانی خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین میدهد. تا قرن هفتم پس از میلاد گیلان در حوزه نفوذ امپراطوریهای پی در پی هخامنشی، سلوکی، پارتی و ساسانی که بر ایران حکم میراندند قرار داشت.
در هجوم عربها دیلمیان مقاومت شدیدی در برابر اشغالگران عرب نشان دادند و گیلان به اشغال آنان در نیامد. دیلمیان پذیرش اسلام را با مذهب تشیع آغاز کردند و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان در گیلان بود.
گیلان به دو بخش دو سوی سفیدرود به نامهای بیه پیش و بیه پس تقسیم شدهاست. مناطق عمده حاکمان خودشان را داشتند که اغلب در حال جنگ با همدیگر بودند اما با هم همکاری میکردند تا از نزدیکی به قدرتهای خارجی دوری کنند. کوههای بلند با گذرگاههای باریک پرپیچ و خم، جنگلهای غیر قابل تسخیر، بارانهای فراوان، و اقلیم نامناسب آن، فاتحان قدرتمند را به اعمال خراج قانع میکرد و از فکر حمله باز میداشت. بنابراین گیلان تا زمانی که میتوانست حکومتی خودمختار بماند، منطقهای مطلوب پناهندگان سیاسی بود. در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی، دو سلسله کیایی و اسحاقوندی بر دو بخش گیلان حکومت میکردند که با حمله صفویان برچیده شدند.
در قرن هیجدهم گیلان به مدت دوازده سال توسط روسیه اشغال شد. در قرن نوزدهم افزایش تجارت خارجی و توسعه سریع حمل و نقل در خزر و سیل مسافر و بار در راه ترانزیتی تهران-انزلی گیلان را به مدار اقتصاد نوظهور جهانی و قدرت مرکزی آورد و گیلان با تبدیل شدن به مرکز تماس سیاسی اقتصادی و اجتماعی با غرب در واپسین دهههای قرن نوزده، تبدیل به میدانی برای شماری از جنبشهای شورشی مهم رادیکال در دوره ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۱ تبدیل شد. گیلانیان نقشی اساسی در پیروزی انقلاب مشروطیت و اعاده مشروطیت پس از استبداد صغیر داشتند و با فتح تهران، محمد علی شاه را برکنار کردند. نهضت جنگل گیلان منجر به تأسیس جمهوری شورایی گیلان، به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی شد که اولین و تنها حکومت سوسیالیستی در ایران بودهاست
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#202
Posted: 28 Feb 2015 12:27
درباره نام گیلان
درباره نام گیلان و معانی واژه گیل نظرات مختلفی ابراز شدهاست. لغت نامه دهخدا گیلان را ماخوذ از واژه "گیل" به اضافه پسوند "ان" دانسته و افزودهاست در پهلوی گلان به معنی مملکت گلها و نزد یونانیها گلای.
زبانشناسانی چون آندرآس گیلان را تحول یافته وارنای اوستایی دانستهاند. دیگرانی چون امیل بنونیست این نظر را رد کردهاند. شرق شناسان در خصوص تعیین محل وارنا و تطبیق آن با گیلان هم اختلاف دارند. هرچند ژمیز دارمستر حدود صدسال پیش منطقه وارنا در اوستا را کرانه کاسپین ایران میدانست اما اوستاشناسان نوین مانند والتر هنینگ آن را در منطقه بورنو شمال پیشاور (واقع در پاکستان امروزی) میدانند.
در زمان باستان به مناطق کوهستانی گیلان دیلمستان اطلاق میشدهاست اما گاهی این واژه به تمام گیلان و یا حتی کل کرانه جنوبی دریای خزر اطلاق میشدهاست. ساکنین دیلم اغلب دشمن بومیان واقعی گیلان بودند. در سدههای بعد از اسلام تا سدههای هفتم، هشتم و نهم هجری، که با افول قدرت دیلمیان، و برآمدن تدریجی گیلها همراه بود، این نام به تمام پهنه گیلان اطلاق میشد.
به نوشته خودزکو:نام این ایالت، که ساکنانش گاهی آن را گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات مینامند، در واقع معرّف سرزمینی باتلاقی است. در لهجهٔ محلی مردم این سرزمین، گیل به معنای گِل به کار برده میشود. گیلان و گیلانات هر دو صورت جمع این اسم هستند.
از سده هفتم به بعد با حمله مغول و قرار گرفتن مراکز قدرت در جلگه کاسته شدن از اقتدار حکام دیلم و کوهنشین، نام گیلان به جای دیلم استفاده شد و در متون تاریخی جایگزین آن شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#203
Posted: 28 Feb 2015 12:34
پیشینه تقسیمات سیاسی گیلان
گیلان در نقشهٔ شمال ایران در سال ۱۸۰۸، از اطلس نوی پینکرتن
بر اساس آخرین تقسیمات کشوری سال ۱۳۸5، استان گیلان دارای ۱۶ شهرستان، ۴۳ بخش، ۵۱ شهر و ۱۰۹ دهستان است.
بنا بر توصیف اصیلالدین زوزنی در سال ۶۵۲ هجری از گیلان تقسیمات جغرافیایی در گیلان عموماً بر پایهٔ واحد «ده» و«روستا» بنا شده بود و شهر به مفهوم واقعی در واژهشناسی گیلکان در این دوره جایگاه کمی داشت و حتی آن را بیشتر با واژهٔ «بازار» میشناختند که در فرهنگ گیلان بیشتر یک اتفاق موقتی بود که در هر هفته در برخی از سکونتگاهها عموماً یک یا دو بار در هفته اتفاق میافتاد. شهر به مفهوم دائمی وجود نداشت بلکه با جمع شدن مردم به طور موقت در یک روز و تشکیل بازار یا «گوراب» که از همان انبوهه و گروه گرفته شده بود شکل میگرفت.
در اواخر دوره قاجار گیلان به نوزده بخش تقسیم شده بود؛ بخشهای بزرگتر مانند موازی، که به تازگی از ادغام چهار بخش رشت، کهدم، کوچصفهان و خشکبیجار نشکیل شده بودند، شامل بلوکهای (زیربخشها) متعدد بود. در حدود ۱۹۵۰، گیلان یکی از بخشهای اصلی به اصطلاح استان یکم بود که زنجان و اراک، دو بخش عراق عجم سابق را هم در بر میگرفت و به پنج شهرستان طوالش، فومن، بندر پهلوی (انزلی)، رشت و لاهیجان تقسیم شده بود. در ۱۹۶۳ از زنجان و اراک جدا شد و شهرستان کوچک آستارا در شمال بدان ملحق شد، و نتیجتاً اندازه و مرزهای کنونی را با مساحت ۱۴٬۷۰۹ کیلومتر مربع یافت. گیلان به ۱۰ شهرستان تقسیم میشد: طوالش، فومن، بندر پهلوی (انزلی)، رشت، صومعه سرا، رودبار، لنگرود، رودسر و لاهیجان.
یک سال پس از تصویب متمم قانون اساسی یعنی در ۱۴ ذیقعده سال ۱۳۲۵ هجری قمری تشکیل ایالات و ولایات به تصویب دومین دورهٔ قانونگذاری مجلس شورای ملی رسید. در این قانون ولایت چنین تعریف شدهاست: قسمتی از مملکت که دارای یک شهر حاکمنشین و توابع باشد اعم از این که حکومت آن تابع پایتخت یا تابع مرکز ایالتی باشد. در آن زمان گیلان جزو ۱۲ ولایت ایران بود. پس از این قانون اولین قانون تقسیمات کشوری در آبان ماه ۱۳۱۶ خورشیدی، تهیه و تصویب شد. بر اساس این قانون ایران بهاستانهای شمال، غرب، جنوب، شمال غرب، شمال شرق و مکران تقسیم شد. بر طبق این تقسیمبندی شهرستان گیلان از توابع استان شمال بود و شامل مناطق زیر بود:
- ۱.حومه فومنات، صومعهسرا، لشت نشا، کوچصفهان (مرکز: کوچصفهان)
- ۲.بندر انزلی، چهار فریضه، خمام، گسکر (مرکز: بندر انزلی)
- ۳.لاهیجان، رانکوه، دهشال (مرکز: لاهیجان)
- ۴.گرکانرود، اسالم، توالش (مرکز: گرکانرود)
این تقسیمبندی هم چند ماه بیشتر دوام نیاورد و در ۳ بهمن ماه همان سال مصوبهٔ قبلی اصلاح شد و استانهای ایران بهاستانهای یکم تا دهم تغییر پیدا کردند.
گیلان جزو شهرستانهای استان یکم بود و شامل هفت بخش رشت، فومنات، رودبار، لاهیجان، بندر انزلی، توالش و لنگرود بود. در ۷ بهمن سال ۱۳۴۰ شهرستان اراک از گیلان جدا شد و به استان تهران ملحق شد. شهرستان زنجان نیز که تا تاریخ ۶ مرداد سال ۱۳۴۸ از توابع گیلان بود، از آن جدا شد.استان گیلان از سال ۱۳۴۴ در تقسیمات کشوری ایران وارد شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#204
Posted: 4 Mar 2015 16:01
زمینشناسی
نمایی از قلهٔ سماموس، بلندترین نقطه گیلان از روستای حاجی آباد املش.
رشته کوههای البرز با ارتفاع متوسط ۳۰۰۰ متر، چون یک دیوار در غرب و جنوب گیلان کشیده شده و این منطقه به جز از راه دره منجیل، راه شوسه دیگری به فلات ایران ندارد. کمترین فاصله کوه تا دریای خزر (در بخش حویق از شهرستان تالش) حدوداً ۳ کیلومتر و بیشترین فاصله آن از دریا (در امام زاده هاشم) حدود ۵۰ کیلومتر است.بلندترین نقطهٔ گیلان، کوه سماموس، با ۳۶۷۸ متر ارتفاع واقع در شهرستان رودسر است.
گیلان انتهای غربی رشته کوه البرز و بخش غربی جلگههای حاشیه دریای خزر ایران را دربر میگیرد. دره عرضی عمیق سفیدرود بین منجیل و امامزاده هاشم کمربند کوهستانی را قطع میکند. در شمال غرب، ارتفاعات تالش به صورت حوضهای پیوسته امتداد دارند و گیلان را از آذربایجان جدا میکنند. جز در انتهای شمالی که حیران در انتهای دره آستاراچای از ارتفاع ۱۶۰۰ متر فراتر نمیرود، ارتفاع همه آن مناطق بالای ۲۰۰۰ متر است و سه قله بالای ۳۰۰۰ متر بغرو داغ (۳۱۹۷ متر)، عجم داغ (۳۰۰۹ متر) و شاه معلم یا ماسوله داغ (۳۰۵۰ متر) دارد. در بخش شرقی و شمال شرقی آنها جریانهایی موازی به پایین به سوی دریا جریان دارد که منجر به الگویی شانه شکل میشود. البرز غربی خود در شرق دره سفیدرود پهن تر و پرپیچ و خم تر است و سه دامنه موازی دارد؛ نماینده جنوبی ترین و پست ترین شان در گیلان آسمانسرا کوه (۲۳۷۵ متر) در منطقه عمارلو ست؛ دامنه متوسط پیوسته تر است؛ از کوه دلفک (۲۷۱۱ متر) تا کرم کوه (۳۳۸۹ متر) ادامه دارد، درحالی که دره عرضی پلرود مشخصاً دامنه شمالی را به ناتشکوه (۲۳۸۷ متر) و کوه سمام یا سماموس (۳۶۸۹ متر) که بلندترین نقطه گیلان است تقسیم میکند. همه این کوهها ساختار زمین شناسی و تاریخ زمینساختی بسیار پیچیدهای دارند که آنها را به مجموعه ساختاری مرکز ایران مربوط میکند. لرزه خیزی بالا گواه در جریان بودن فعالیت کوه سازی ست، زلزله ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ دو شهر منجیل و رودبار را تقریباً ویران کرد و حدود چهل هزار نفر را کشت و صدها روستا را تخریب کرد.
گرچه همه این کوهها مساحت بیشتری از جلگهها دارند، ولی جلگهها مهمترین ویژگی خاص استان هستند و واژه گیلان هم اغلب به مناطق جلگهای یا خصوصاً به جلگه مرکزی اطلاق میشدهاست. این متوازی الاضلاع کم ارتفاع، با پهنای ۳۵ کیلومتر و طول ۹۰ کیلومتر، ناهمگن بوده قابل تقسیم به دو بخش اصلی است: دلتای سفیدرود در شرق و جلگه فومن در غرب. اولی تماماً توسط سفیدرود، رودی با دبی بالا (۴۵۰ میلیون متر مکعب به طور میانگین) و محتوای آبرفتی بالا ایجاد شدهاست. در بالای رود محتوای آبرفتی قدیمی غلیظ وجود دارد، ولی در پایین آن، شمال آستانه، رود اغلب دارای لای و گل میشود، و مسیرش از مسیر سابق شمال شرقی اش که در زاویه برجسته دشت در دستک به دریا میپیوست عوض کرده و در حال حاضر به سوی شمال جریان یافته و دلتای زنده کوچکتری هنگام پیش رفتن به دریا بین زیباکنار و بندر کیاشهر میسازد. جلگه فومنات در غرب رسوبات آبرفتی دریایی و خطوط شنی ساحلی را با رسوبات فراوان ناشی از رودخانههای پرشمار سرازیر از ارتفاعات تالش میآمیزند. آنها مستقیماً به دریا نمیرسند، بلکه در تالاب انزلی یا یک خروجی به دریا جمع میشوند از لای ساحل شنی خط ساحلی جمع میشوند تالاب در نتیجه رسوبگذاری مستمراً در حال کوچک شدن و پست شدن بودهاست. در مقابل، جریانات شمال تالش و شرق گیلان که حتی از پلرود هم پرآب ترند به اندازه کافی برای خنثی کردن عمل جریان ساحلی رونده بسوی شرق آبرفت نمیآورند، و نمیتوانند جز یک روبان باریک منطقه کم ارتفاع تنها با پهنای چند کیلومتر بین آستارا و سفیدرود و در شرق قاسم آباد با پهنای حدود ۱۰ کیلومتر در دهانه پلرود پیرامون کلاچای بسازند.
نمایی از قله درفک
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#205
Posted: 4 Mar 2015 16:04
آب و هوا
استقرار استان گیلان بین ارتفاعات البرز و دریای خزر، موجب پیدایش شرایط خاص آب و هوایی در در منطقه گیلان گردیدهاست که ویژگی بارز آن بارندگی و رطوبت زیاد، دمای معتدل و پوشش گیاهی انبوهاست.
وضعیت توپوگرافیک مناطق کم ارتفاع ساحل خزر منجر به یک آب و هوای هیرکانی بسیار ویژه میشود و کل استان گیلان متعلق به این منطقه به طور خاص مرطوب و سبز است: جریانات جوی غالب شمالی-جنوبی، بر فراز دریا مرطوب شده، توسط مانع قوی البرز مجبور به بالارفتن شدید میشوند و نتیجتاً در همه سال به فراوانی بر جلگه و کوهپایه شمال غربی رشته کوه میبارند. نظام بارش در پاییز (سپتامبر تا دسامبر) وقتی که ناپایداری جوی در بالاترین نقطه خود است حداکثر شدیدی نشان میدهد، در زمستان و اوایل بهار متوسط است، در مه تا اوت کمترین مقدار را دارد (ولی عموماً به حد کافی زیاد هست تا بالای حد ماههای خشک بماند). بارندگی متوسط سالانه بین ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ میلیمتر در طول خط ساحلی متغیر است (۱۲۳۳ در آستارا، ۱۷۵۵ در انزلی)، در گوشه جنوبغربی جلگه به سوی یک منطقه شبه مرطوب کاهش مییابد (۱۰۸۶ در فومن و ۸۵۵ در شاندرمن)، و در بخش پست تر کوههادوباره به مقادیر خیلی زیاد تا ۱۵۰۰-۱۸۰۰ میلیمتر (۲۴۰۰ میلیمتر در دره بالای ماسال) میرسد. در طول دره سفیدرود، که هر بعدازظهر تابستانی باد شدید شمالی منجیل آن بر آن میوزد، کاهشی شدید منجر به منطقه شبه خشک مدیترانه مانند رودبار و منجیل میشود.
دما در استان گیلان، به سبب قرار گیری در بین ارتفاعات البرز و منبع رطوبتی دریای خزر و برخورداری از رژیم اقلیمی معتدل خزری حالت متعادلی دارد و نوسان دما بین شب و روز و بین زمستان و تابستان زیاد نیست. میانگین دمای سالانه استان در حدود ۱۵٫۸ درجه سانتیگراد است.
در استان گیلان حداکثر بارندگیهای ماهانه در شهرها و مناطق ساحلی و جلگهای بر ماههای پاییز منطبق است ولی نقاط دور از تاثیر رژیم اقلیم خزری نظیر رودبار و منجیل از رژیم بارندگی دیگری تبعیت میکنند و حداکثر بارندگیهای ماهانه آنها در زمستان است. هسته بیشینه بارش در سواحل دریای خزر در بندر انزلی قرار دارد و از این نقطه به سمت شرق و غرب به تدریج از بارندگی کاسته خواهد شد. میانگین بارندگی در سطح استان حدود ۱۵۰۶ میلیمتر در سال است. پربارانترین ماه در استان گیلان مهر ماه (اکتبر) با حدود ۲۵۷ میلیمتر بارندگی است. تیر ماه نیز کم بارش ترین ماه در استان گیلان است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#206
Posted: 14 Mar 2015 17:02
فولکلور گیلان
فولکلور گیلان نمونهای قابل توجه از پیوندهای پیچیده بین رسوم قبل از اسلام و رسوم اسلامی است.
به طور خاص تلفیقگرایی درخت، گاو نر و تخم مرغ در جاهای مقدس نظیر امامزاده و بقعه برای شیعیان و تربت برای اقلیت سنی تالش، و اهمیت عناصر طبیعی در اجرای مراسم مذهبی قابل توجه است. اهمیت درختان بی شک مشخصهای مهم در فولکلور گیلانی است. در این جهان سبز، درختان می توانند به خودی خود اشیایی برای پرستش باشند؛ گاهی به عنوان بازماندگان ائمه و شناخته می شوند و بیشتر شان در کنار پرستش گاهها قرار دارند. این درختان مقدس گاهی بزرگوار، پیر یا آقا دار خوانده می شوند تنه بزرگی دارند و صدای باد از میان شان چون زمزمه به گوش می رسد. شیره این درختان عظیم سرخ است و گیلانیان به این دلیل آن را خون امامان می دانند. این درختان محل نذر، برای بچه دار شدن یا شفای بیماری اند. زائران در پای آنان دخیل می بندند، شمع روشن می کنند و قربانی می کنند. پوشش جنگلی در مراسم عزاداری عاشورا هم نقش مهمی دارد، علمها با چوب شمشاد تزیین می شوند. بنا بر یک افسانه غار دیو سپید که تنها راهش از طریق یک جنگل انبوه است، در قلب جنگل در بلندیهای دانیال در مرز مازندران واقع شده است. جنگل هم مهمان نواز، و محلی برای پناه بردن و هم منشأ خطر و جایگاه جن و پری ظاهر می شود. جنگل محافظی برای حیات وحش، خصوصاً خرس که نقش برجستهای در فولکلور محلی دارد، دانسته می شود.
نازایی بلایی ست که زن باید پاسخگوی آن باشد. به چنین افرادی اجاق کور یا مرده شور گفته می شود. مراسم سنتی دندن فشون با درآمدن اولین دندانهای کودک برگزار می شود، او را بر سفره ای که آینه، قیچی، قرآن، سکه طلا، کتاب، قلم، سوزن و ... قرار دارد می نشانند و اولین چیزی که از زمین بردارد سرنوشت آینده او را پیش گویی می کند. مثلاً اگر قرآن را بردارد روحانی می شود، اگر قیچی را بردارد آرایشگر می شود.
پیرادراستان گیلان صورتهای متفاوتی از نمایش و ورز شهای سنتی وجود داشته و دارد، که بعضی از آن ها از قبیل : نمایشهای عروسکی؛ خیمه شب بازی وآینه تکم، به طوراقتباسی از فرهنگهای همسایه گرفته شده است، در حالی که نمایشهایی ازقبیل آهو چره، پیربابو(عروسی گوله)، لال بازی(در تیرماسیزه) و ورزشهای سنتی نظیر؛ کشتی گیله مردی و ورزا جنگ و بند بازی که کارهای یالانچی پهلوان دقیقاً جنبه نمایشی داشته، ریشه درفرهنگ این مرزوبوم دارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#207
Posted: 14 Mar 2015 17:04
نمایش عروسکی آهو چره
بازی آهو چره تا حدود بیست سال پیش در منطقه شرق گیلان در شمار بازیها و نمایشهای مقدمه نوروز انجام میشد.در گروه آهو چره که شامل سه نفر، بازیگر نقش آهو، شعرخوان وتوبره کش میباشد محوربازی، اهو است که با وسایل مختلف، چیزی شبیه سر آهو یا بز درست می کردند. برایش شاخ و با مهره شیشهای چشم می گذاشتند. زنگوله به آن می آویختند و آن را به سر چوبی قرار میدادند. بازیگر نقش آهو کیسه یا گونی پارچه روی سر می کشید، تا بدنش پیدا نشود و از داخل آن کله آهو را که روی چوبی قرار داشته، بیرون میآورد. چنانکه به هیات حیوانی در آمده و با آن چوب می توانست سرش را حرکت بدهد. نفر دوم شعر می خواند و با چوبی که در دست داشته، نمایش را هدایت می کرد. نفر سوم تو برکش بود که هر سه با هم کوچه به کوچه، به خانههای ده رفته و نمایش را اجرا می کردند و هدایایی از مردم میگرفتند.شعری که معمولاً خوانده میشد از اینقرار بود:
آهو چره، آهو چره، ببین چقدر خوب می چره. آهو از باغ آمده، چریده و چاق آمده. آهو مرغانه خوره، صدتا به کمتر نخوره.
به اینجا که میرسید آهو غش می کرد و تا تخم مرغ یا چیز دیگری ازصاحبخانه نمیگرفت حالش جا نمی آمد.بعد از خواندن هربند، همان قسمت اول{آهوچره، آهوچره، ببین چقدر خوب می چره} به صورت واگرد{ترجیع بند} تکرار میشد. سپس خواننده بند دیگری را تکرار می کرد. با این کارها از صاحبخانه چیزهایی چون: برنج، تخم مرغ و شیرینی میگرفتند. این گروه کارشان را از غروب آغاز می کردند و درچند روستاو آبادی نزدیک را می گشتند.
این نمایش از شرقترین نقاط گیلان تا حدود تنکابن و روستای اطرف آن معمول بوده و امروز نیز کم وبیش معمول است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#208
Posted: 14 Mar 2015 17:08
وَرزا جَنگ
وَرزا جَنگ، جنگی است که در شمال ایران بین گاوهای نر سازمان داده میشود. این مراسم هم اکنون تنها در استانهای گیلان و مازندران اجرا میشود. اما درگذشته، این مراسم در همه ایران معمول بود و بخشی از سرگرمیهای جشنهای محلی را در کنار سایر بازیهایی که از قرار دادن حیوانات علیه یکدیگر، از جمله قوچ، بوفالو، شتر، سگهای نگهبان، خرس و... استفاده میکردند تشکیل میداد.
گاو نر را به زبان گیلگی ورزا میگویند. ورزا جنگ از گذشتههای دور به هنگام فراغت از کارهای زراعت و کشاورزی و مناسبتهای مختلف انجام شدهاست، قبل از مسابقه گاوهای نر را برای مسابقه حاضر میکردند و برای اینکار سیر خام را به شاخهای گاو میزدند تا ضربه شاخ موثرتر و تیزتر شود. صاحبان ورزاها دقت زیادی نسبت به این حیوانات میکنند، پس از آرایش دادن ورزا را با طناب دور گردن حیوان حلقه شده و به میدان مبارزه میآورند با به گردش در آوردن آنها حمله ور میشوند، و همدیگر را فشار میدهند. گاوداران نزدیک آنها قرار گرفته و گاوهای جنگی را باچماقهای کلفت و ضخیم خود تحریک میکنند و جنگ آن قدر ادامه دارد تا انکه یکی از ان ورزاها فرار کند، یا بیفتد و یا اینکه شدیدا مجروح یا مقتول شود امروزه بعضی از نقاط گیلان بصورت مخفیانه انجام میشود.
نمایش ورزا جنگ عمدتاً در نواحی جلگهای گیلان در شهرستانهای فومن، انزلی، صومعه سرا، رشت، لاهیجان، سیاهکل و رودسر انجام میگیرد. در هنگام جنگ پس از آمادگیهای اولیه، گاوهای نر را برای نبرد با یکدیگر به میدان میفرستند و صاحبان آنها از مردم پول جمع میکنند، برخی برسر این بازی شرط بندی میکنند که همین کار باعث شد تا محدودیتهایی در اجرای این نمایش اعمال گردد. پاییز و اوایل زمستان بهترین موقع ورزا جنگ است چون در این زمان گاوها از قدرت جسمانی کافی برخوردار هستند. این نمایش محلی ریشه در باورها و اعتقادات مردم گیلان داشته و با نوع نگرش و شیوه زندگی اجداد و نیاکان آنان پیوندهای عمیقی دارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#209
Posted: 14 Mar 2015 17:18
مذهب دیلمیان
دیلمیان مردمی ساکن دیلم، مناطق مرتفع گیلان و غرب مازندران بودند.(مشتمل بر شهرستانهای امروزی تنکابن(مناطق دو هزار وسه هزار)،رامسر، کلاردشت در مازندران وشهرستانهای رودسر(منطقه اشکور)،املش،سیاهکل(منطقه دیلمان)،لاهیجان، آستانه , لنگرود گیلان.) این مردم که پیش از اسلام، تقیدات مذهبی خاصی نداشتند، پذیرای علویان شدند، به مذهب زیدیه گرایش یافتند و به طرفداری از آن برخاستند.
پیش از اسلام
مطالب زیادی در خصوص مذهب دیلمیان در این دوره موجود نیست. تعداد کمی مسیحی و زرتشتی در بینشان بوده اند ولی غالباً پاگان بوده اند که عملاً چیزی درباره آن طریقت پگان دیلمیان نمیدانیم. بنا بر گفته بیرونی در آثارالباقیه آنها از قانون تعیین شده توسط افریدون افسانهای پیروی میکردند که به مردها فرمان داده بود سرور خانواده شان باشند و آنان را کاذکوذا میخواند. این به طرز معماواری توسط خالد الناصر الاطروش منسوخ شد و نتیجتاً آنها به شرایطی که مردم در عصر ضحاک بیورسپ ظالم میزیستند بازگشتند، زمانی که در خانههای شان شیاطین سکنی داشتند و مردم در برابر شان بی دفاع بودند. جدا از کاذکوذاها که نقش رییس خانواده را داشتند، دیلمیان حکمرانانی که از القابی چون وردان شاه، وهریز به وجود شان پی میبریم و حتی شاهانی (مانند موتا) داشتند. نقش این آخری در قرون نهم و دهم پس از میلاد و در ارتباط با همکاری آنها با علویان فهمیده میشود.
امام زیدی ناصرالحق این قاعده فریدون را از بین برد و بین پیروانش قانون اسلام را اعمال کرد.
به گفتهٔ مسعودی، در کوهستانهای دیلمان مردمانی میزیستند که از ادیان استقرار یافته هیچگونه اطلاعی نداشتند. قدامه بن جعفر از دیلمیان بدگویی میکند و میگوید که آنان پس از مسلمان شدن چندین بار از دین برگشتند. در زمان وی آنان کودکان خود را میکشتند و به مساجد بی احترامی میکردند و از گزاردن نماز و دیگر تکالیف دینی خودداری مینمودند. از تاریخ بعد دیلمان و گیلان چنان برمیآید که شمارهٔ کسانی که دین اسلام را در قرن اول هجری پذیرفته بودند چندان زیاد نبودهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#210
Posted: 14 Mar 2015 17:19
جنگ با مسلمانان
در پایان عهد ساسانیان و همزمان با آغاز حمله اعراب به ایران دستههای دیلم در داخل ولایات مرکزی ایران تاخت و تاز میکردهاند و به غارت و راهزنی میپرداختهاند. ورود مسلمانان به سرزمین دیلم، بهعلت موقعیت خاص جغرافیایی آن تقریباً با تأخیر صورت گرفت. دیلمیان که عادت و تمایل به استقلال داشتند، با کمک وضع طبیعی و کوهستانی سرزمینشان، حملات عربها را دفع میکردند. در فتوح اسلامی مسلمانان بارها به دیلم حملهور شدند ولی کاری از پیش نبردند، دومین هجوم مسلمانان به آن ناحیه در روزگار معاویه بود که مردم طبرستان در موقع عبور آنان از گردنههای کوهستان، سنگها را از قُلَل کوهها غلتانیده و همه سپاه وی را در زیر خروارها سنگ بکشتند. عربها نیز بهعلت صعبالعبوربودن راههای منتهی بدین سرزمین و بارشها و رطوبت بسیار که با محیط زیستی آنان متفاوت بود، میل چندانی به حملات و محاصرههای طولانی سرزمین دیلم نداشتند؛ و بدین ترتیب، دیلمیان نه تنها تسلیم عربها نشدند، بلکه از مردم شهرهای مجاور، ری و قزوین، نیز درمقابل عربها حمایت کردند. با وجود فتوحات مسلمانان در ایران که از زمان عمر ـ خلیفه دوم ـ آغاز شد، دیلمیان فقط در زمان معاویه بود که مجبور به پرداخت خراج شدند؛ ولی تا مدتهای مدید بعد از آن حاضر به پذیرش اسلام نبودند و در مناطق کوهستانی مشکلاتی برای شهرهای مسلماننشین اطراف، بهخصوص قزوین، فراهم میساختند. به همین جهت، خلفا یا حکومتهای محلی همواره گروههایی از مسلمانان مجاهد را مأمور مقابله با کفار متهاجم دیلمی میکردند. مقر اصلی مجاهدان مسلمان که در آن پایگاه نظامی مستقر کرده بودند، قزوین بود که به آن دارالجنه (دروازه بهشت) میگفتند؛ چرا که معتقد بودند «هر مسلمانی که اقلاً ۲۴ ساعت در آن با نیت مشارکت در نبرد مقدس علیه کفار بماند، جایی در بهشت را نصیب خود خواهد کرد».
در البلدان امدهاست:
نمایندگانی از دیلم در نزد حجاج بن یوسف(والی عراق) بودند حجاج به آنان تأکید کرد که یا اسلام بیاورید یا جزیه بپردازید، دیلمیها هیچیک از دو پیشنهاد حجاج را نپذیرفتند. وی دستور داد نقشه سرزمین دیلم را کشیدند و کوه و بیابان و پستی و بلندی آن را رسم کردند، آنگاه نمایندگان دیلم را حاضر کرد و آن نقشه را به آنان نشان داد و گفت: یا پیشنهاد مرا قبول کنید یا با این نقشهای که از سرزمین شما دارم میفرستم تمام شهرها را خراب کنند، مردان را بکشند و زنان و کودکان را اسیر نمایند، دیلمیها در پاسخ گفتند که نقشه سرزمین درست است، فقط یک نقص دارد و آن این است که جوانمردانی که از آن دفاع خواهند کرد، در نقشه دیده نمیشوند اگر میخواهی امتحان کن. حجاج سپاهی به سرداری پسرش محمد، به دیلم فرستاد، اما محمد کاری از پیش نبرد و به قزوین بازگشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.