ارسالها: 23330
#211
Posted: 14 Mar 2015 17:22
علویان
تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند، علویان بودند که بهعلت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند. بدین ترتیب، پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. البته، مذهب اسماعیلیه با تبلیغات و فعالیت ابوحاتم رازی در دیلم، پیروانی پیدا کرد؛ و این مذهب درمیان مردم دیلم همچنان پیروانی داشت. در زمان سلجوقیان نیز با استقرار حسن صباح در الموت، این مذهب رونق بسیاری در منطقه دیلم پیدا کرد. مذهب امامیه ازطریق فرزندان ناصر کبیر وارد آن منطقه شد و طرفداران بسیاری یافت. حکام محلی دیلم، آل جستان و آل مسافر، در ارتباط سیاسی با زیدیان، به مذهب زیدیه تمایل یافتند و عدهای از آنان نیز به مذهب اسماعیلیه متمایل شدند. زیاریان در ابتدای کار بهعلت تصفیه حسابهای سیاسی مردآویج با داعی صغیر، از زیدیان روی گرداندند. خاندان بویه که ازنظر سیاسی و مذهب تشیع نقش مهمی در ایران دوره اسلامی و جهان اسلام ایفا کردند، از مردم دیلم بودند. آنان ـ اگر نه در ابتدا - از معتقدان به تشیع امامی بودند که موجبات ارزشگذاری و اعتباریابی سیاسی مذهب تشیع را فراهم آوردند. با وجود حضور و تبلیغات علویان در سرزمین دیلم و گرویدن عدهای از دیلمیان به اسلام شیعی، برخی از مردم ساکن در کوهستانهای دیلم تا مدتها در کفر باقی بودند. اصطخری اشاره میکند: «در کوههای دیلمان هنوز کافران هستند.» ابن حوقل نیز خبر میدهد: «هنوز در زمان ما (حدود سال ۳۶۷ ه.. ق.) کافرانی در کوهها سکونت دارند.» همانطور که گفته شد، وضع جغرافیایی و انسانی سرزمین دیلم در این منطقه، محیطی امن و مناسب برای دشمنان و مخالفان خلفای عباسی فراهم آورده بود. بدین جهت، در طول خلافت عباسیان، بارها علویان مخالف خلافت عباسی تحت تعقیب حکومتهای وقت به این سرزمین پناه آورده بودند. علویان که در عراق ـ سرزمین خلافت اموی و عباسی ـ در اقلیت قرار داشتند و با مخالفتهای سیاسی و نظامی آنان روبهرو میشدند، برای یافتن مکانهای امن بهسوی شرق ـ قلمروی خلافت عباسی ـ رهسپار شدند. مسلماً آنان محلی را برای اقامت انتخاب میکردند که از تیررس و دسترس حکام خلفا درامان مانده باشد. بدین ترتیب، یکی از مکانهای امن برای علویان، دیلم بود. خدمات علویان و دیلمیان به یکدیگر، خدماتی متقابل بود: علویان، دیلمیان را با اسلام و تشیع آشنا ساختند؛ دیلمیان نیز با گرویدن به تشیع، راه فعالیت سیاسی شیعیان را هموار کردند. دیلمیان و حکام محلی دیلم در تعاملات سیاسی و مذهبی با علویان قرار گرفتند و خدمات بسیاری به مذهب تشیع ارائه کردند. مهمترین این خدمات از جانب آل بویه بود که چون به حکومت رسیدند، حتی میخواستند خلافت سنی عباسیان را به خلافت آل علی تغییر دهند. آنان هرچند بنا به ملاحظات سیاسی از این خواسته منصرف شدند، با غلبه برخلافت و خلفای عباسی خدمات شایستهای به مذهب تشیع، بهخصوص شیعه امامی، علما و فقهای شیعه و شیعیان کردند و راه ورود شیعیان را به میدان سیاست باز کردند.
یحیی بن عبدالله که در قیام صاحب فخ شرکت داشت و پس از شهادت صاحب فخ در خفا میزیست، برای درامانماندن از مکر و کشتار عباسیان، به طرف شرق رهسپار و ابتدا وارد طبرستان شد و چون حاکم آنجا از او حمایت نکرد، به دیلمان رفت. او اولین فرد علوی بود که به دیلم پای گذاشت. حضور یحیی مسلماً در اسلامآوردن عدهای از مردم دیلم مؤثر بود. مُحلّی میگوید: «یحیی در دیلم مسجدی بنا کرد که اولین مرکز و پایگاه دین اسلام در آن سرزمین محسوب میشود.»استحقاق پیشوایی دارد. سپس با او بیعت کردند و گروهی از مردم شهرها گرد وی جمع شدند و رفتهرفته کارش بالا گرفت. رشید از این بابت در اندوه شد...». هارونالرشید ـ خلیفه عباسی ـ «نامهای تهدیدآمیز به شاه (امیر) دیلم نوشت و یحیی را از او خواست» ؛ و سپاهی حدود پنجاه هزار نفر برای سرکوب او فرستاد. ارسال این تعداد از افراد برای سرکوب یحیی، از کثرت نفرات یحیی و اهمیت قیام او حکایت دارد. فضل بن یحیی برمکی ـ فرمانده سپاه خلیفه ـ یحییبنعبدالله را به صلح دعوت کرد و سرانجام با تطمیع حاکم دیلمی و وعده امان از طرف خلیفه، یحیی تحویل فضل شد . خلفای عباسی سعی داشتند حکام و مردم دیلمی را بهنوعی تطمیع کنند و از حمایت آنان برخوردار شوند؛ ازجمله در اختلاف میان مأمون و امین، فرمانده نظامی امین «نامهها برای پادشاهان دیلم و جبال و طبرستان و پادشاهان دیگر نوشت» و با دادن وعدههایی، از آنان خواست «راه خراسان را قطع کنند و هر کس را که درصدد کمک رساندن به طاهر است مانع شوند. آنها پذیرفتند.». با وجود این، دیلم همچنان محلی امن برای علویان بود و گریز آنان به دیلم در سالهای بعد نیز ادامه داشت. در سال ۲۰۳ ه. ق. ، بعد از درگذشت علی بن موسی الرضا، دیلم مأمن خویشاوندان و پیروان او بود که از مقابل سپاه مأمون میگریختند و بدانجا پناه میبردند؛ «چون خبر غدری که با رضا کرده، به راه به سادات رسید، هر جا که بودند، پناه به کوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند. بعضی را همین جا شهید کردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته.» در زمان طاهریان، ظلم وستم عمال آنان، مردم برخی از نواحی طبرستان ـ ازجمله رویان، چالوس و کلار ـ را بهخشم آورد. پس، با کمک دیلمیان به نزد محمدبنابراهیم علوی رفتند و بیعت با او را خواستار شدند. با راهنمایی او، از حسن بن زید معروف به داعی کبیر که در ری بهسر میبرد، دعوت کردند و رهبری او را گردن نهادند. با شروع نهضت حسنبنزید در طبرستان، از آنجا که محل استقرار اولیه او کلار ـ در مجاورت سرزمین دیلم ـ بود، بیشتر مردم دیلم نیز با او بیعت کردند. حکومت علویان درطول فعالیت همواره علیه حکومت عباسیان اقدام میکرد. وهسودان ـ حاکم دیلمی(آل جستان) ـ نیز از حسنبنزید حمایت کرد. او مذهب زیدیه را پذیرفت و رسماً با خلیفه عباسی مخالفت کرد. در سال ۲۵۲ ه.. ق. ، با متحدان علوی خود به ری حمله کرد و مردم بسیاری را کشته یا اسیر گرفت. حاکم ری گریخت؛ «مردم ری با تعهد پرداخت درم صلح کردند و پس از پرداخت آن ابن جستان از ری رفت.» وهسودان بعدها از مذهب زیدیه برگشت. در این زمان، تمایل به اسلام شیعی درمیان آنان چنان قوت گرفت که با وجود قطع حمایت حاکم دیلمی از حسنبنزید، دیلمیان همچنان به خدمت رهبر زیدی درمیآمدند. «چهار هزار نفر دیلم به مرگ او [وهسودان، حاکم دیلمی]پیش داعی حسن زید آمدند.» تشکیل حکومت علویان در طبرستان موجب رواج مذهب تشیع زیدی در منطقه شد. پسر وهسودان، جستان، نیز از زیدیان حمایت کرد و حسنبنزید را درمقابل سپاه خلیفه عباسی پناه داد. دیلمیان در این مبارزه تلفات جانی بسیاری را متحمل شدند. جستان نیز در سال ۲۸۹ ه.. ق. با ناصر کبیر، داعی زیدی دیگر، علیه سامانیان متحد شد؛ ولی برادر و جانشین جستان، علیبنوهسودان، به اطاعت عباسیان درآمد و مشکلاتی برای زیدیان فراهم آورد تا جایی که حسنبنقاسم ملقب به داعی صغیر را دستگیر کرد . طاهربنمحمد، کاتب علیبنوهسودان ـ که تمایلات شیعی داشت ـ مانع از آن شد که داعی را به بغداد بفرستد. او گفت: «مصلحت آن است با قلعه پدران خویش الموت فرستی». حکام بعدی آل جستان دیدگاههای متفاوتی در مورد زیدیان داشتند. خسرو فیروز ـ برادر و جانشین علی ـ داعی را «خلاص داد و با گیلان فرستاد». مذهب امامیه با حضور و تبلیغات و فعالیت ناصر کبیر، موقعیت مهم و استواری درمیان دیلمیان یافت. ناصر کبیر، مذهب شیعه داشت؛ ولی درمورد زیدی یا امامی بودن او، خبر موثق و مؤکدی وجود ندارد. آنچه مسلم است، «احمدبنالناصر (پسر الناصر)، امامیالمذهب بود» و علی فرزند دیگر ناصر کبیر از شاگردان حسن بن علی العسکری یازدهمین امام شیعه اثنی عشری بودهاست. پس از کشتهشدن محمدبنزید علوی، ناصر کبیر به دیلمان پناه برد و درمیان آنها زیست و آنان را به اسلام دعوت کرد. «او در سرزمین آنان مساجدی بنا کرد. مسلمانان درمقابل آنها، سرحدهایی مانند قزوین و چالوس داشتند.» در طبرستان، حسینبن هارون ـ پدر ابوطالب یحیی و ابوالحسین ـ «امامیالمذهب بود و در اول ایشان نیز همچنین...» . ابوالحسین مردم را به تشیع دعوت کرد و«جمله گیل و دیلم برو بیعت کردند» . ابوطالب یحیی که ابتدا مذهب امامی داشت، با پیوستن به قاضیالقضات عبدالجبار، مذهب زیدی را پذیرفته بود. ابن اسفندیار مینویسد: «در میان زیدیه از او مبرز و محققتر دانشمند نبود» . مردم دیلم بعد از فوت ابوالحسین، «برو بیعت کردند». سید زاهد شرفالدین نیز مذهب امامیه داشت و «اظهار مذهب امامیه و بطلان مذهب زیدیه از شرفالدین قوت گرفت در آن حدود» . بدین ترتیب، مذهب امامیه، همراه مذهب زیدی و گاه قویتر از آن، در این دوره در طبرستان و دیلمان رواج داشتهاست. خبرها حاکی است که دیلمیان همچنان به مذهب تشیع پایبند ماندهاند؛ ولی درمورد نوع تشیع آنان، خبر صریحی وجود ندارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#212
Posted: 14 Mar 2015 17:26
اسماعیلیه
آل مسافر، حکام محلی دیگر دیلمی بودند که بیشتر به تشیع از نوع اسماعیلی گرایش داشتند. تبلیغات ابوحاتم رازی، داعی اسماعیلی(متوفی به سال ۳۲۲ه.. ق.) درمیان دیلمیان، موجب این گرایش شد. زرینکوب در علت این گرایش مینویسد: «ظاهراً بیشتر بهانه اظهار مخالفت با مسوده عباسی بودهاست تا گرایش واقعی به مذهب».. به هر حال، سکههای بهجایمانده از آنان فاقد نام خلیفه عباسی است و بهجای آن عبارت «سیف آل محمد» آمده و اسامی امامان اسماعیلی نقش شدهاست. مسعودی که تألیف خود را در سال ۳۳۶ ه.. ق. نگاشتهاست، خبر میدهد: «اکنون مذهب آنها تباهی گرفته و عقایدشان دگرگون شده و بیشترشان ملحد شدهاند» ؛ ولی بهنظر میرسد پیروان این مذهب همچنان به عقاید خود پایبند بودهاند و تا چند قرن بعد نیز منطقه رودبار و طارم پیروان اسماعیلیه را پذیرا بودهاست. پیروان اسماعیلی، همچنان در الموت صاحب قدرت بودند، در منطقه نفوذ داشتند و شاخهای از آنان نیز در آذربایجان بهحکومت رسیدند و مذهب اسماعیلی را تبلیغ کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#213
Posted: 14 Mar 2015 17:28
مذهب آل زیار
در طول تاریخ حکومت علویان، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله لیلیبننعمان، در خدمت زیدیان بودند و از جهات سیاسی و نظامی از آنان درمقابل سامانیان حمایت میکردند. لیلیبننعمان به همین مناسبت به لقب المؤید لدین الله و المنتصر لآل رسولالله منسوب شد. او در سال ۳۰۸ ه.. ق. نیشابور را فتح کرد و بهنام داعی صغیر، حسنبنقاسم، خطبه خواند و در همین راه نیز جان ازدست داد. مرگ او نه تنها برای سامانیان، بلکه برای عباسیان نیز خوشایند بود؛ زیرا درصورت موفقیت لیلیبننعمان، خراسان که نقش مرکزیت خلافت عباسی در شرق فتوحات را داشت، ازدست میرفت و قدرت علویان که تهدیدی برای خلافت عباسی محسوب میشد، توسعه بیشتری مییافت. درمقابل، کشتهشدن لیلیبننعمان خشم بسیاری از سرداران دیلمی را برانگیخت. آنان داعی صغیر را فاقد درایت لازم برای رهبری دانستند و اقدام به جنگ با سامانیان را نتیجه بیتدبیری و عدم شناخت صحیح از دشمن ازسوی او قلمداد کردند و درصدد مقابله با او برآمدند. ابن اثیر علت مخالفت دیلمیان با داعی صغیر را اینگونه بیان میکند: «او آنها را به استقامت میخواند و از ظلم به مردم و شرابخواری منع میکرد.» عامل اصلی تحریک دیلمیان علیه داعی صغیر، هروسندان گیلی ـ دایی مردآویج زیاری ـ بود. دیلمیان به فرماندهی او بر داعی شوریدند و خواستند بهنام ابوالحسینبناطروش خطبه بخوانند؛ ولی نماینده داعی در دامغان او را از توطئه دیلمیان باخبر کرد. او نیز طبق نقشهای از پیش طراحیشده، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله هروسندان، را به کاخ خود دعوت کرد و سپس آنان را بهقتل رساند. این امر نیز بر کینه دیلمیان حاضر در سپاه داعی افزود و به همین جهت، داعی در جنگ با سامانیان شکست خورد و کشته شد. مردآویج «به کینه خال خود ازپی داعی درآمد و زوبینی برو زد و از اسب فرود آورد و بکشت.» همکاری سرداران دیلمی با زیدیان بعد از مرگ لیلیبننعمان نیز ادامه یافت. ماکان کاکی ـ پسر برادر نعمان ـ هم هر چند که در خدمت زیدیان شمشیر میزد، در اختلافات داخلی آنان نقش بهسزایی داشت. در اختلاف میان سرداران دیلمی، حکومت طبرستان و دیلمان به مردآویج گیلی رسید که سلسله آل زیار را بنیان گذارد. او با کشتن داعی صغیر (به خونخواهی هروسندان)، نشان داده بود که مردی کینهتوز است. مردآویج زمانی که به حکومت رسید، از اعتقادات اسلامی بهدور بود، آنچنان که در فتح دینور، تلاش ابن ممشاد دینوری ـ صوفی و زاهد معروف ـ برای جلوگیری از کشتار و غارت مردم به جایی نرسید؛ و او را نیز بااینکه به قرآن متوسل شده بود، کشتند. مردم دینور برای گرفتن کمک به بغداد رفتند. «روهای خود را سیاه کرده با وای گفتن و استغاثه وارد بغداد شدند و قرآنها برچوب زدند و گفتند: مردآویج جیلی آنان را کشتار کردهاست. استغاثه میکردند». فریاد دادخواهی آنان بهجایی نرسید؛ زیرا خلیفه و وزیرش قدرت جلوگیری از مردآویج را نداشتند. مردآویج که اعتقادات مذهبی خاصی از او بهثبت نرسیدهاست، برای تأیید حکومتش نیاز به منشور خلیفه داشت و لازم بود لباس سیاه عباسیان بر تن کند تا بماند و حکومتش رسمیت یابد و چنان کرد.وشمگیر ـ برادر و جانشین مردآویج ـ بااینکه ابتدا از پذیرفتن دعوت مردآویج سرباز زد و او را از اینکه به زیر پرچم خلفای عباسی درآمده و لباس سیاه پوشیده بود، سرزنش کرد، سرانجام با اصرار نماینده مردآویج نزد برادر رفت و شریک اعمالش شد. بدین ترتیب، زیاریان برای استحکام حکومتشان، موجبات تضعیف شیعیان شمال ایران را فراهم ساختند. با وجود این، در سال ۳۵۶ ه.. ق. ، حرکت جدیدی ازسوی زیدیه رخ داد. ابوعبدالله محمدبنحسین ـ معروف به ابن داعی مهدی لدینالله ـ که همراه معزالدوله دیلمی ـ حاکم آلبویه ـ به بغداد رفته بود، با رنجش از اقدامات جنگی معزالدوله علیه موصلیان زیدیمذهب و تعصبات مذهبی عزالدوله دیلمی که با تمایل به شیعیان اثنیعشری صورت میگرفت، از بغداد گریخت و به دیلمان پناه برد: «با لباسی سفید و شمشیر و قرآن بهجانب شهر زور و از آنجا به هوسم دیلم رفت.» به گفته ابن اثیر، حدود ده هزار نفر در دیلم گرد او جمع شدند. ابن داعی به مردم عراق نیز نامه نوشت و «آنان را دعوت به جهاد نمود»؛ ولی اقدام او با حضور زیاریان که بر آن منطقه حکومت داشتند، موفق واقع نشد. در سالهای بعد، زیاریان برای خلاصی از مقابله با زیدیان، آنان را درمقابل هم قرار میدادند. از آغاز حاکمیت بیستون پسر وشمگیر بر طبرستان و گرگان، رابطه او با علویان شایان ذکر است. بیستون برای دشمنی با ابومحمد الناصر، حسین الثایر را، که در زمان پدرش زندانی بود، آزاد کرد و او را به رویارویی با ابومحمد واداشت، اما حسین الثائر از ابومحمد شکست خورد و کشته شد. ابوالحسن علی، فرزند حسین الثائر، به خونخواهی پدر برخاست و به گواهی سکههایی که به نام او باقی مانده و تاریخ ضرب ۳۶۴ را دارد، توانست ابومحمد را از هوسم بیرون براند. بیستون نیز مفروضاً از ابوالحسن پشتیبانی کرد، زیرا ابوالحسن حکومت و تسلط زیاریان را به رسمیت شناخت. وی در ۳۶۹ هنوز حکومت میکرد، در حالی که رقیب اش، ابومحمد، همه قدرت اش را از دست داده بود. بیستون در ۳۶۶ در گرگان درگذشت. از بیستون پسری خردسال به جا مانده بود، اما قابوس بن وشمگیر پس از درگیری کوتاهی بر سر جانشینی توانست حکومت را به دست گیرد و ۳۵ سال حکومت کند. سکههای متعددی از بیستون در دست است که استانلی لین پول و به پیروی از او، کلیفورد ادموند بازورث، بخطا تعدادی از این سکهها را به وشمگیر نسبت دادهاند. این سکهها تا ۳۶۰ با نام بیستون، سپس با لقب ظهیرالدوله دیده میشوند. منوچهربنقابوس زیاری با مؤید بالله ـ امام زیدی ـ قرارداد صلح بست؛ زیرا «منوچهر ـ جانشین قابوس ـ بیشتر از پدرش، طرفدار تشیع بود.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#214
Posted: 14 Mar 2015 17:33
مذهب بوئیان
همزمان با زیاریان، خاندان بویه که از دیلم برخاسته بودند، بر بسیاری از مناطق تحت نفوذ آل زیار دست یافتند. آنان ازنظر مذهبی، دوره مهمی را در ایران اسلامی رقم زدند. علی بن بویه ـ امیر مسلم آل بویه ـ در ابتدای کار سپاهیگری، به خدمت ناصر کبیر ـ داعی علوی درآمد.
با توجه به رواج مذهب تشیع، بهخصوص زیدی و امامیه، مذهب آل بویه نیز شیعه بوده و نشانههایی دردست است که آنان در دوران حکومت، معتقد به تشیع بودهاند؛ از جمله:
- . احمد بن بویه ـ معزالدوله ـ بعد از فتح بغداد، ابتدا درصدد برآمد خاندان خلافت را تغییر دهد و آن را به آل علی منتقل کند. همدانی مینویسد: اباالحسن محمدبنیحیی زیدی را همراه خود به بغداد برده بود و «میخواست با او بیعت کند»؛ ولی به صلاحدید وزیرش از این کار منصرف شد و خلیفهای مطیع از عباسیان را به فردی از خاندان علی ترجیح داد. به او گفته شد «هرگز چنین مکن و کسی را که قوم تو فرمانبردار او باشند، به خلافت منشان! چه بسا به فرمان او تو را ازمیان بردارند.». در این جمله، نکتهای ظریف درمورد اعتقادات قوم دیلم به تشیع نهفتهاست.
- . معزالدوله، پس از تسلط بر بغداد، شعایر مذهبی شیعیان را برقرار کرد. او در سال ۳۵۱ ه.. ق. دستور داد بر درهای مسجد دارالسلام، جمله «لعنالله معاویهبنابیسفیان و لعنالله من غصب فاطمه ـ رضیالله عنهما ـ فدکا و من منع من أن یدفنالحسن عند قبر جده ـ علیهالسلام ـ و من نفی أباذرالغفاری و من أخرجالعباس منالشوری» را نقش کنند. خلیفه ضعیفتر از آن بود که بتواند به کار معزالدوله اعتراض کند، ولی مردم بغداد شورش کردند و قسمتهایی از جملات را شبانه پاک کردند. پس معزالدولـه به صلاحدید وزیرش، محمدبنمهلبی شیعهمذهب، برای خواباندن شورش دستور داد فقط معاویه را لعن کنند و بنویسند: «لعنالظالمین لآل رسولالله صلیاللهعلیه وآلهوسلم.»
- . معزالدوله در محرم سال ۳۵۲ ه.. ق. دستور برپایی مراسم عزاداری حسین را صادر کرد. مردم بغداد مغازهها را بستند و کار و کسب را تعطیل کردند. همه لباس سیاه پوشیدند و سوگواری کردند. در ذیحجه همان سال نیز معزالدوله دستور داد جشن عید غدیر برپای دارند و آتشبازی کنند. برگزاری مراسم عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر در بغداد، بعد از معزالدوله هم ادامه یافت.
- . عضدالدوله در سال ۳۶۳ ه.. ق. دستور داد کتیبهای که نام دوازده امام بر آن حک شده بود، در تخت جمشید نصب شود. در کتیبههای موجود در بعضی از مساجد و بناهای دوره آل بویه، بر پیامبر اسلام و آل او درود فرستاده شدهاست کتیبه بالای سردر داخل مسجد جامع نائین یزد و بقعه دوازده امام یزد، از آن جملهاست.
- . حضور و همکاری علما و فقهای بزرگ عالم تشیع اثنیعشری در دربار خاندان بویه، تأیید ضمنی حکومت آل بویه از جانب علما و فقهای شیعه امامی بود.
- . زیارت مرقد علی و دیگر ائمه بهوسیله امرای آل بویه که گاه برای نشاندادن عقیده و ارادت خاص، با پای برهنه به زیارت ائمه میرفتند. این همه اثبات اعتقاد آنان به مذهب تشیع امامی است
بدین ترتیب، شیعیان در این دوره از تاریخ ایران و اسلام، از موقعیت خوبی برخوردار بودند و آزادی عمل بیشتری داشتند. آنان از گوشه عزلت و خاموشی و تقیه بیرون آمدند.
با شروع غیبت کبرای امام دوازدهم شیعه امامی به سال ۳۲۹ ه.. ق. که تقریباً مقارن با اوایل قدرتیابی آل بویه بود، دیدگاه علما و فقها که تعیینکننده تعامل میان شیعیان و حکومتها بود، تغییراتی کرد. بدین ترتیب، حکومت آل بویه شیعهمذهب در نزد شیعیان مشروعیت یافت و تأیید شد. فقها در دوران آل بویه بهعلت رویکارآمدن آل بویه، در تعامل با حکومت، نرمش بیشتری نشان دادند. رکن الدوله، ابوجعفر محمدبنبابویه قمی ـ مشهور به شیخ صدوق ـ را بسیار احترام میگذاشت. شیخ صدوق در مجالس مناظره با علمای اهل سنت فعالیت داشت و بهعلت همزمانی با حکومت آل بویه، توانست آزادانه در ممالک اسلامی سفر کند. این آزادی برای تبلیغ عقاید شیعی شیخ صدوق فرصت مناسبی بود. شیخ مفید نیز از فضای آزاد سیاسی ـ مذهبی دوره آل بویه استفاده کرد و با شرکت در مجالس مناظره ادیان، نقش مؤثری در اثبات عقاید تشیع امامی و ترویج و تبلیغ آن داشت. عضدالدوله او را اکرام میکرد؛ و «عضدالدوله دیلمی پیوسته ملازمتش مینمود.» . ابواحمد موسوی و پسرانش شریف رضی و شریف مرتضی نیز نقابت علویان، امیرالحاج و ریاست دیوان مظالم را برعهده داشتند و با دربار آل بویه در مراوده بودند.
در این دوره، دیلمیان که درحقیقت نیروهایی وابسته و طرفدار شیعیان بودند، در امور حکومتی بغداد، وارد شدند. نقش آل بویه در بغداد، در ارزشگذاری و اعتباریابی مذهب تشیع مؤثر بود. آنان از ابتدای تسلط بر بغداد سعی داشتند قدرت حکومتی و سیاسی خلفای عباسی را محدود و حذف کنند؛ به همین جهت، هر زمان لازم میدیدند، آنان را خلع میکردند. خلفا نیز برای باقیماندن در مسند اسمی خلافت، به داشتن تمایلات شیعی تظاهر میکردند. احمدبناسحاق که با لقب القادر با رأی آل بویه به خلافت رسید، وقتی دعوت به خلافت شد، ادعا کرد که شب قبل خواب دیده که علی او را کمک کرده و به او گفتهاست: «من علی بن ابوطالبم. خلافت به تو میرسد و عمر دراز خواهی یافت. باید که به اولاد شیعه من رحمت کنی».
در اواخر دوره آل بویه با فعالیت و حرکتهایی ازجانب اسماعیلیان نیزرخ میداد که گاه وزیر یا حتی امیر دیلمی را هم تحت تأثیر قرار دادهاند. ازجمله، ابوکالیجار مرزبان پسر سلطانالدوله دیلمی برای مدتی کوتاه تحت تأثیر آنان قرار گرفت. در زمان او، مذهب اسماعیلی رونقی گرفت و عدهای از دیلمیان بدان مذهب گرویدند. آنان بر دارابگرد مسلط شده بودند. هبهاللهبنابیعمرانبنشیرازی ـ معروف به داعی مؤید فیالدین شیرازی ـ که درمیان مردم دیلم مقبولیت داشت، وارد خدمت در دربار اباکالیجار در شیراز شد. ابن بلخی مینویسد:
«این مرد اباکالیجار را گمراه کرد و در مذهب سبعی درآورد.»
خلیفه عباسی نفوذ او را در دربار اباکالیجار، خطری برای خلافت عباسی میدید؛ و به همین جهت، اباکالیجار را تهدید کرد که درصورت تبعیدنکردن مؤید فیالدین ـ داعی اسماعیلی ـ از سلجوقیان خواهد خواست به فارس حمله کنند. اباکالیجار بهناچار از داعی اسماعیلی تقاضا کرد فارس را ترک کند. قاضی عبدالله ـ قاضی شیراز ـ نیز با تلاش بسیار توانست او را از نزد اباکالیجار دور و تبعید کند. به مؤید فیالدین گفتند: «اگر او را معاودتی باشد، خون او مباح بود و آن مرد به مصر رفت.».
بالأخره، آلبویه شیعهمذهب بعد از سالها قدرتنمایی در ایران و مرکز خلافت عباسی و تسلط بر خلفای سنیمذهب، رو به ضعف گذاشت و بهدست ترکان غزنوی و سلجوقی برافتاد. محمود غزنوی در سال۴۲۰ ه.. ق. ، شاخه آلبویه جبال ایران را شکست داد. او جنگ و پیروزی خود بر آل بویه را رنگ مذهبی بخشید و آن را جنگ با الحاد و پیروزی بر ملحدان قلمداد کرد. محمود غزنوی، مبارزه با آلبویه شاخه جبال را جنگ با باطنیان میخواند تا عملش را در نزد عامه مردم و دستگاه خلافت توجیه کردهباشد. او برای خلیفه عباسی نوشت: «پنجاه زن آزاد اندر سرای مهتر ایشان بود. رستمبنعلی، سی فرزند داشت از این زنان و به مسلمانی اندر بیشتر از چهار زن رخصت نیست.» در عراق نیز خلیفه در سال۴۴۷ ه.. ق. از طغرل سلجوقی دعوت کرد تا به بغداد برود و بر آل بویه مسلط شود.
پایان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#215
Posted: 14 Mar 2015 17:42
اقتصاد گیلان
باغات چای در نزدیکی رودسر
اقتصاد گیلان، بر پایه کشاورزی، دامداری، صیدماهی و پرورش زنبور عسل و کرم ابریشم استوار است. مهمترین محصولات کشاورزی شامل برنج و چای میباشد، که در شهرهای مختلف گیلان، از جمله آستانه اشرفیه، لاهیجان و رودسر کشت میشوند. زیتون نیز از دیگر فرآوردههای زراعی است که کشت آن در شهرستان رودبار رایج است. مراکز مهم صید ماهی عبارتند از بندر آستارا، بندر کیاشهر و بندرانزلی. مهمترین مراکز پرورش زنبور عسل عبارتند از اشکور بالا و پایین، عمارلو، دیلمان،آستارا و تالش. دامداری نیز در مناطق کوهپایهای انجام میشود. گندم و جو، بادام زمینی، توتون و فندق نیز از دیگر محصولات زراعی گیلان میباشند که هنوز نیز به صورت انبوه در نقاط مختلف استان کشت میشوند.
منطقه گیلان سنت صنایع دستی بزرگی نظیر استانهای داخلی ایران ندارد. از جمله سنتهای محلی می توان ابریشم، یا چادرشب قاسم آباد، قلابدوزی رشت، حصیربافی شامل سفره، سبد و کلاه، مصنوعات چوبی خم شده مثل پایه میز و جاسیگاری و ... و سفالگری (گمج) را نام برد. این دامنه محدود صنایع دستی به این دلیل است که گیلان بیشتر منطقه تولید کننده ماده خام (مقل ابریشم) بوده تا جایی که محصولات تمام شده تولید می کرده و ضمناً این منطقه به مدت طولانی روستایی مانده و کارگاهها و استادکاران حرفه ای اهمیت ناچیزی داشته اند. از محصولات نساجی گیلان می توان به لنگ، پارچه تافته و کجینی اشاره کرد. قلابدوزی رشت مورد تحسین زیادی قرار گرفته است. در شمال تالش شال، و در جنوب استان جاجیم هم بافته می شود. نمدبافی در جنوب تالش و سیاه ورود و طارم و نیز در قاسم آباد رواج دارد.
حصیربافی فعالیت مشخص دلتای سفیدرود و تالاب انزلی است. گونه های مختلف گالی و نی روینده در ساحل دریا و نیز در منابع آب کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرند.
پنج نوع خاص سفالگری تا پایان دهه ۱۹۷۰ در مناطق مختلف گیلان از جمله کاسه و تنور نانوایی در هشتپر، گمج، نمکار و چیره در جیرده، گمج و چیره خام در گیلده و خرطوم، ظروف آب و ماست در روستاهای غرب تالاب انزلی و نزدیک سیاهکل، جنوب رودسر و تنها کارگاههای شهری در خمیران زاهدان در رشت موجود بوده است. سفال همچنین برای پوشش سقف خانه ها مورد استفاده قرار می گیرد.
گیلان، بدلیل آب و هوای مناسبش، دارای کشاورزی و دامپروری غنی، در سرزمین ایران، است. نامدارترین فراوردههای کشاورزی گیلان عبارتند از: برنج، مرکبات، چای، فندق، بادام زمینی، سیب زمینی، خاویار، پیله ابریشم، کدو، زیتون و....
۵۲ درصد اراضی کشاورزی گیلان به کشت برنج اختصاص دارد. تا سال ۱۳۶۱ شمسی گیلان بزرگترین تولید کننده برنج ایران بود و ۴۰ تا ۵۰ درصد تولید ملی را داشت ولی در این سال استان همجوار مازندران از آن پیشی گرفت. ۶۰ درصد تولید استان در ناحیه دلتای سفیدرود انجام میشود ولی در جلگههای حاشیهای غربی و شرقی تولید برنج با محصولات متنوع دیگری ترکیب شدهاست. این میزان تولید در گیلان اخیراً رخ دادهاست. در ۱۹۱۱ رابینو نوشت: «گرچه برنج گیلان از مازندران و استرآباد بهتر است، دو تای آخری پایتخت و مرکز ایران را تامین میکنند.» و چرچیل و ابوت گفتهاند که در میانه قرن نوزدهم گیلان مجبور بود برای تامین نیاز محلی خود از مازندران وارد کند. این دو دلیل اصلی داشت: اولاً زمینداران گیلان برای پاسخ به نیاز فزاینده بازارهای اروپایی اولویت را به نوغان داری میدادند و این فقط در ۱۸۶۰ بود که به علت نابودی کرمهای ابریشم توسط مرض پبرین کشاورزان به برنج روی آوردند؛ ثانیاً گیلان تا ابتدای قرن بیستم و احداث راه رشت-قزوین، که آن را به فلات ایران مرتبط کرد از بقیه کشور ایزوله بود. تهران به دلیل امکانات ارتباطی از آمل توسط مازندران تامین میشد. مانند بسیاری از دیگر فعالیتها، تولید برنج در گیلان به دلیل نیاز بازار روسیه رونق گرفت. در ۱۸۹۲، گیلان ۸٬۸۹۹٬۶۰۰ قران برنج به روسیه صادر کرد ولی تنها ۵۸۹٬۰۰۰ قران به داخل ایران که عمدتاً توسط مازندران تغذیه میکرد صادر کرد. با در نظر گرفتن سختی حمل و نقل، و این که در جنوب برنج تولید میشد واردات برنج از خارج بی معنی بود، حال آن که در ۱۳۱۰ گیلان مقادیر زیادی برنج به روسیه صادر میکرد.
کشت چای در ایران به دلیل بهره بردن استانهای خزری از شرایط اقلیمی لازم محدود به این استانها ست: بارندگی فراوان بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلیمتر، خاکهای اندک اسیدی. بیشتز کاشت در کوهپایههای البرز در زمینهای شیبدار نامناسب برای برنجکاری در سه شهر لاهیجان، لنگرود و رودسر انجام میشود. حاج محمد میرزا کاشفالسلطنه، کنسول ایران در هند پس از چندین تلاش ناموفق توسط دیگران، ۳۰۰۰ دانه چای آسامی را به کشورش قاچاق کرد. او آنها را در لاهیجان به طور آزمایشی کاشت و به زودی موفق شد یک کیلوگرم چای ایرانی را برای مظفرالدین شاه بفرستد. او همچنین سعی کرد مجلس اول را متقاعد کند که یک شرکت ایرانی برای تامین مالی توسعه چای در گیلان تاسیس کند. اولین کارخانه فراوری چای در ایران در ۱۳۱۱ در یک ایستگاه تحقیقاتی در لاهیجان تاسیس شد و انگیزهای برای کشت این گیاه ایجاد کرد.
امروزه گیلان اصلی ترین منطقه تولید ابریشم در ایران است، و ۸۰ درصد تولید ملی را که بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ تن در سال میشود را در اختیار دارد. تیلمبار، محل نگهداری کرمهای ابریشم از مشخصههای معماری بومی گیلان است.شرکت سهامی پرورش کرم ابریشم ایران در رشت واقع شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#216
Posted: 18 Mar 2015 21:10
جنبش جنگل
میرزا کوچک جنگلی، مبارز انقلاب مشروطه و رهبر جنبش جنگل
جنبش جنگل یا نهضت جنگل یا قیام جنگل (۱۲۹۳ - ۱۳۰۰ هجری شمسی)، جنبشی سیاسی همراه با مبارزهٔ مسلحانه در ایران بود که در پی انقلاب مشروطه، به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی در پاسخ به زوال سیاسی به وجود آمده از ظهور جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست نیروهای روس، انگلیسی و عثمانی شکل گرفت و به مبارزهٔ مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، پرداخت. آنچه روشن است تعداد زیادی از انقلابیهای جنگل در درگیریهای مسلحانه با لشگرهای انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگ جهانی اول و پادرمیانی انگلیس و روسیه تزاری در آن و ناتوانی شدید حکومت مرکزی ایران در اثر فقدان حمایتهای خارجی، فضای سیاسی و اجتماعی آمادهای را برای ایجاد و رشد حرکتهای مردمی به وجود آورد. در این فضای آماده، جنبش جنگل در شهریور ۱۲۹۳ شمسی (اوت ۱۹۱۴) شکل گرفت و در مدتی کوتاه نه تنها در گیلان، بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال مردم روبرو شد و روزبه روز بر توان نظامی آن افزود، به طوری که به خطری جدّی برای سیاست استعماری انگلیس در منطقه تبدیل شد. میرزا و یارانش نشریهای نیز به نام جنگل منتشر مینمودند که در مجموع در سه دوره مجزای انتشارش مشتمل بر ۳۹ شماره شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#217
Posted: 18 Mar 2015 21:12
زمینهها
فتح تهران
در ژوئیه ۱۹۰۹ پس از تعطیلی مجلس در دوره محمد علی شاه و به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، مجاهدان مشروطه خواه گیلانی به سوی پایتخت روان شدند و با فتح تهران به همراه عشایر بختیاری، نظام مشروطه را باز در ایران مستقر کردند و سپهدار اعظم تنکابنی، فرمانده مشروطه خواهان گیلانی نیز صدر اعظم ایران شد.
جنگ جهانی اول
پس از سرکوب مشروطه خواهان در ۱۹۱۱، سیاست روسیه نشان میدهد که این کشور تمایل داشت کنترل بلند مدت خود بر استانهای شمالی ایران را تضمین نماید. روسها زمینهای زیادی را از ایرانیان خریدند و قرار بود سیاست اسکان دهقانان روس در قفقاز به ایران گشترش یابد. صادرات روسیه دو برابر شد و کنسول روسیه برای دولتش مالیات جمعآوری میکرد. نقطه اتکای قدرت روسیه ارتشش بود و در مجموع سیاست روسیه در گیلان را میتوان شامل دیپلماسی اندک و قوای قهریهای دانست که روسیه از طریق آن کنترل تقریباً همه امورات گیلان را در دوره بحران از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۴ در دست داشت. ظهور جنگ مشکلات جدیدی پدید آورد. روسها نیروهایشان را در مرز با عثمانی در قفقاز متمرکز کردند و قوای اشغالگر خود را از شمال ایران جابجا کردند. به علاوه، به مسئولین روس سفارش شد سیاست ملایمتری را در خصوص مردمی که ارتش به سختی میتوانست نارضایتیش را کنترل کند اتخاذ کند. دولت گیلان در ۱۹۱۴ که قوای روس به مقصد قففاز عزیمت کردند کاملاً فروپاشید. آشوب ایجاد شد و حکام قاجاری از به پا داشتن قانون و اجرای فرمان بدون محافظت ارتش روسیه سرباز زدند. نافرمانی به اشکال ملایم شروع شد. اعتراضهایی به اربابان و مامورین دولت روسیه وجود داشت و اعتصابهای صنعتی شکل میگرفت؛ ولی در آغاز ۱۹۱۵ گیلان صحنه ناآرامی گسترده بود. دهقانان و پیشه وران شهرنشین علیه چند صد سرباز روس باقیمانده آتش میگشودند، در حالی که سربازان بیشتری به جبهه قفقاز فراخوانده میشدند. با آغاز جنگ بینالملل اوّل (۱۹۱۴) و ورود نیروهای خارجی به خاک ایران و گسترش فساد در دولت و دخالت نیروهای بیگانه اوضاع سیاسی کشور آشفته بود و زمینداران بزرگ گیلان هم با پشتیبانی کنسول روسیه، بر غارت اهالی شهرها و دهقانان افزوده بودند. گروهی از سیاستمداران، برای سامان بخشیدن به اوضاع کشور سازمانی به نام اتحاد اسلام را تأسیس کردند. میرزا کوچک خان در تهران با این گروه در تماس بود. او برای ایجاد یک پایگاه نظامی و مبارزه چریکی مخفیانه به گیلان رفت و نخستین پایگاه جنگهای چریکی دهقانی را به همراه هفت نفر دیگر از جمله دکتر حشمت در تولم ایجاد کرد. به تدریج دهقانان و زحمتکشان شهری و بخش از روشنفکران جذب جنبش شدند. کوچ خان که از فرماندهان جوان نیروی انقلابی بود که تهران را فتح کرد و دو سال بعد مجبور شد به تبعید برود. او در اواخر زمستان ۱۹۱۵ به گیلان برگشت و فعالیتهای جنگلیها شروع شد. اولین گروه آنان به جنگلهای گیلان رفت و اعلام کرد که فصد دارد گیلان را از وجود ارتش روسیه آزاد کند. جنگلیها به سرعت با محاکمه و اعدام مجرمین خود را از دیگر گروهها متمایز کردند. آنها با دزدیدن یا جریمه کردن افراد متمول مخارج خود را تامین میکردند. آنها در معامله با دهقانان محتاط بودند که همه هزینهها را بپردازند و منصف باشند. اولین عملیات شناخته شده جنگلیها در اکتبر ۱۹۱۵ هنگامی که حاکم رشت برای جلوگیری از نزدیک شدن جنگلیها به رشت، زمینداری به نام عبدالرزاق شفتی را به صدارت پسیخان گماشت شکل گرفت. سپس مردان شفتی مورد حمله جنگلیها قرار گرفتند و شکست خوردند. آنها که زنده ماندند به طور پراکنده به رشت گریختند. سپس به زمیندار بزرگ دیگری، شجاع الدیوان برادر ضرغام السلطنه مرد داده شد و به جنگلهای فومن اعزام شد که در دو موقعیت شکست خورد و مردانش خلع سلاح شدند. در این زمان، که تهران در آستانه افتادن به دست آلمان بود، رشت مرکز اصلی ارتش روسیه شده بود و هزاران سرباز مستمراً از این شهر در راهشان از باکو به قزوین که عملیات علیه مهاجرین باید به سوی آن هدایت میشد گذر میکردند. هنگامیکه روسها به رشت بازگشتند و مستقر شدند، نیرویی از ۵۵۰ سرباز روس و ۵۰ مرد از بریگاد قزاق برای سرکوب جنگلیها اعزام شدند. ماموریت شدیداً شکست خورد و جنگلیها پیروز شدند.
پس از شکست ماموریت روسها جنگلیها شبنامههایی را در رشت پخش کردند و اعلام داشتند که قصد دارند به شهر حمله و آن را تسخیر کنند. روسها که اکنون دیگر نیروهای بیشتری داشتند قانون حکومت نظامی اعلام کردند و سعی کردند رشت را از عناصر ضد روسی پاکسازی کنند، حدوداً ۱۶۰ خانه کاملاً سوزانده شدند. در همان زمان نیروهای روس زیادی از رشت، انزلی، منجیل، و زنجان به ماموریت علیه جنگلیها اعزام شدند که در ژانویه ۱۹۱۶ شدیداً شکست خوردند ولی نیروهای باراتوف تصمیم گرفتند آنها را کاملاً نابود نکنند. بنا بر گفته کوچک خان اگر قوای روس چند روز دیگر در منطقه باقیمانده بودند جنگلیها مجبور بودند تسلیم شوند چرا که بسیاری یخ زده بوده و مرده بودند و دیگران با خوردن علف و ریشهها زنده بودند. به هر حال، آنان پس از چند هفته باز جمع شدند و تا انقلاب فوریه ۱۹۱۷ که موجب شد از جنگلها بیرون بیایند سیاست دفاعی را در پیش گرفتند. پیش از آن نیرویشان متشکل از پیشه وران خرده بورژوای شهری، صیادان انزلی، کارگران کشاورزی متحرک فصلی، خرده زمیندارانی که مستمراً تحت فشار زمینداران بزرگتر و تاثیرگذارتر بودند، اسرای جنگی ترک فراری، تعداد زیادی از مهاجرین ایرانی از قفقاز ولی مهمتر از همه توده دهقانان فقیر و متوسط بود. حضور همیشگی آشوبگران بلشویک قفقازی در گیلان را هم باید بدان افزود.
در دسامبر ۱۹۱۶ آخرین حمله در آن دوره شدیداً شکست خورد و نیروهای ضد جنگلی در گیلان مضمحل شدند. چند صد سرباز قزاق در پادگانشان ماندند و شایعه حمله قریبالوقوع جنگلیها به رشت موجب وحشت شد. تا آغاز این دوره آنها سیاست دفاعی داشتند و فقط سعی داشتند باقی بمانند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#218
Posted: 18 Mar 2015 21:14
انقلاب روسیه
از ژانویه ۱۹۱۷، آنان شروع به خلع سلاح زمینداران و گماشتن نمایندگان خود بر مصادر دولتی در حوزه نفوذ خود کردند. به زودی، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به جنگلیها امید بیشتری داد. روسها در نتیجه ضعف ناشی از انثقلاب با جنگلیها روابط دوستانه برقرار کردند و قول دادند قوایشان را از گیلان خارج کنند. بازگشت قوای عثمانی در ماه مه به ایران و تسخیر تبریز هم به پیشرفت آنان کمک کرد. جنگلیها در زمانی فوقالعاده کوتاه خود را در گیلان تثبیت کردند. تا پایان این سال همه مسؤولین از منصوبین جنگلیها بودند و پس از انقلاب اکتبر همه مسئولین منصوب حکومت تهران از گیلان خارج شده بودند. آنان دست به اصلاحات اجتماعی مهمی زدند. دهقانان را از پرداخت مالیات معاف کردند. آبرسانی را در دست گرفتند. این اقدامات منجر به ارتقای کشاورزی شد و در شرایطی که همه ایران درگیر قحطی بود تولید کشاورزی گیلان به بالاترین حد خود رسید. آنها به تهران قحطی زده و باکو برنج میفرستادند. تا پایان این سال، آنان از ۱ میلیون تومان عایدی خود به کارمندانشان ۲۱۰۰۰ تومان حقوق ماهیانه میدادند.
مشکلات داخلی در سال ۱۹۱۷ جنبش جنگل را تضعیف کرد. جنبش به عنوان جبههای ضد امپریالیستی با داشتن عناصری متعدد نتوانست خواستههای عناصر رادیکال خود را برآورده سازد. در حالی که جناح راست نهضتا به رهبری حاج احمد کسمایی بازرگان ناراضی از صمیم قلب مخالف دولت مرکزی نبود، جناح چپ بود و از توافق سرباز میزد. کوچک خان نیروی اصلی جنگلی را در جنگل مستقر کرده بود و از تثبیت خود در رشت سرباز میزد. او که در آغاز دغدغه اش حضور نیروهای روس بود که حاضر به عقب نشینی نبودند حتی پس از برقراری رابطه خوب با آنها و با وجود تلاشهای آنان برای متقاعد کردن او برای پذیرفتن حکومت گیلان از خارج شدن از جنگل سر باز میزد. در این سال جنگلیها از جنگل بیرون آمدند و انجمن اتحاد اسلام که جناح راست بر آن غلبه داشت را به عنوان بازوی سیاسی خود معرفی کردند. روزنامه جنگل بازتاب دهنده نظرات انجمن بود. نویسندگان آن از نظر ذهنی درگیر وضعیت جنگ و اشغال ایران توسط قوای سهگانه بودند ولی ترک دوستی اندکی در نوشتههایشان دیده میشد. آنها از روسیه بابت اشغالگری و از سیاستمداران فاسد بابت مقاومت دربرابر رفرم انتقاد میکردند که این سیاست همه ایرانیان انقلابی آن زمان بود. هیچ روحانی اسلامی هیچگاه نقشی در رهبری نهضت نداشت. هیچ نشانهای مبنی بر قصد هیچ بخشی از جنگلیها بر ایجاد تئوکراسی در گیلان یا ایران وجود ندارد. روحانیان از هیچ امتیازی در جامعه گیلان یا در نهضت برخوردار نبودند. برخی از آنان حتی توسط جنگلیها محاکمه و زندانی شدند.
نیروهای رادیکال با پوپولیسم انجمن همراهی میکردند. اشغال ایران و تمایلات ضد امپریالیستی انقلابیون آنها را متحد نگاه میداشت.
در این سال یک کمیته اجرایی روسی در رشت تشکیل شد و هیئتی از آن در فومن با میرزا کوچک ملاقات کرد و او را ستود و گفت که لایق فرمانداری کل گیلان است. آنها موافقت کردند خروج روسها به منظور پیشگیری از اشغال گیلان توسط بریتانیا و تثبیت نهضت به تاخیر بیفتد.
پس از وقوع انقلاب اکتبر بلشویکها قول دادند از ایران عقب نشینی کنند و مورد تحسین ایرانیان و از جمله جنگلیها قرار گرفتند. در آستانه این انقلاب تغییراتی در گیلان به وقوع پیوست. اولاً جنگلیها قدمهایی برای انحصار قدرت سیاسی برداشتند. برخی سازمانهای سیاسی از جمله گروههای تروریستی سرکوب شدند و برخی دیگر جذب نهضت شدند. در این زمان بود که جنگلیها رسماً ضد پادشاهی شدند. در این زممان بود که رسماً تقاضای تقسیم زمینها بین دهقانان مطرح شد. نهایتاً اتحادی قوی با بلشویکها در گیلان برقرار کردند. آنها همه دستگاههای دولتی را در دست گرفتند و بر آزار زمینداران شدت بخشیدند. بی شک آنها قصد داشتند به تهران بروند و با کمک آذربایجانیها و بختیاریها مانند زمان مشروطه قدرت را به دست بگیرند؛ ولی عثمانی آذربایجان را سرکوب کرده بود و بختیاریها تحت تاثیر انگلیسیها بودند. میرزا در نامهای به افندی، دیپلمات ترک لازمه در دست گرفتن قدرت در تهران را اتحاد گیلان، آذربایجان ایران و بلشویکهای قفقازی میدانست.
در آغاز ۱۹۱۸، آنان ارتشی انقلابی شامل ۳ تا ۸ هزار نفر داشتند. کوچک خان که کمال گرا بود در حرکت به سوی تهران شک داشت و با وجود فشار جناح چپ و ماموران ترک در تهران قدمی برنداشت. اصرار ترکها به او برای در دست گرفتن قدرت و این که آنان در عمل با تلاش برای ضمیمه کردن آذربایجان ایران و محاصره باکوی بلشویک جلوی او را میگرفتند ططعنه آمیز است. آنها از حزب دمکرات تبریز هم حمایت میکردند. محاصره باکو مانع اتحاد مؤثر بین جنگلیها و بلشویکهای باکو شد.
انگلیسیها چندان علاقهای در ابتدا به گیلان نداشتند ولی سپس پس از تخلیه آن نظرشان به عنوان پایگاهی به سوی ماوراءالنهر جلب شد. آنها قصد داشتند از گیلان بگذرند به دفاع از باکو در برابر عثمانی بپردازند. آنها در قزوین اقامت داشتند. جنگلیها در پاسخ به ربوده شدن سلیمان میرزا اسکندری رهبر دمکرات و نماینده مجلس، مکلان و اوکشات ماژور و معاون کنسول انگلستان را دستگیر کردند و خواهان آزادی او شدند. جنگلیها در پاسخ به خواسته بلشویکها اجازه گذر نیروهای انگلیسی را ندادند ولی داشناکهای نیروهای انقلابی انقلابی که پنهانی با انگلیسیها توافق کرده بودند مکلارن و اوکشات را نجات دادند و به نیروی انگلیسی پیوستند که اندکی بعد خود را در رشت مستقر کرد. جنگلیها که با پیشروی عثمانی درون آذربایجان ایران و محاصره باکو از اتحاد با بلشویکها و اوضاع سیاسی ایران ناامید شده بودند در ۱۸ اوت ۱۹۱۸ با انگلیسیها توافق کردند. نتیجتاً ۱۲ افسر آلمانی و اتریشی تعلیم دهنده آنان اخراج شدند.
گرچه در اواخر ۱۹۱۸ رابطه جنگلیها با بلشویکها که از ۱۹۱۵ در گیلان بودند ضربه خورد ولی این رابطه بادوام بود و امتداد بیشتری یافت. شماری از این آشوبگران چون پرولیکارپ میدوانی و گریگوری اورژیکینیدزه بعداً بدل به چهرههای مهمی در سیاست شوروی شدند.
در گیلان روسهای سفید هم بودند و با بلشویکها بر سر سلطه بر سربازان روس رقابت میکردند. در آوریل ۱۹۱۸ بلشویکها قدرت را در دشت گرفتند و در باکو دولت تشکیل دادند. جنگلیها به انگلیسیها ۱۵ روز مهلت دادند که بگذرند. بلشویکها هنوز ضعیف بودند و توانایی کمک به جنگلیها در برابر انگلیسیها را نداشتند.
در این زمان انگلیسیها بیشتر خاک ایران را در کنترل داشتند و کابینه انگلوفیل وثوق الدوله در ۷ اوت ۱۹۱۸ بر سر کار آمد. اعضای اتحاد اسلام در نهضت مجبور شدند پیشنهادهای ترکها را رد کنند و با انگلیسیها توافق کنند. در این دوره انجمن اتحاد اسلام در گیلان منحل شد و جنگلیها با پان اسلامیسم خداحافظی کردند. این دوره انتقل ایدئولوژیک بود. راست که خواستار گردن نهادن به انگلیسیها بود دیگر نمیخواست با نهضت همراهی کند. چپ که از حضور عثمانی در آذربایجان نومید بود جنگ با تازه واردان را متوقف کرد. اختلافات منجر به انتخابات جدیدی برای رهبری نهضت شد که راست آن را باخت و به رهبری حاج احمد کسمایی با دولت تهران ساخت. کسمایی با تهران پنهانی توافق کرد تا تسلیم شود و ۲۰۰۰ مبارز و سلاحهایشان را تحویل دهد. کوچک خان پس از بازگشت از سفر تالش با خشم توافق را رد کرد. او پیشنهاد انگلیسیها برای حکومت را رد کرد. آنان پس از شکست مذاکرات زمینداران قدرتمند گیلان را علیه جنگلیها تهییج کردند.
عملیات علیه انقلابیون در ۲۹ مارس ۱۹۱۹ شروع شد و گروهی از قوای انگلیسی وارد رشت شدند. زمینداران و ملاها با تمام قوا از حمایت از بریتانیاییها در آمدند. ملاهای رشت شروع به موعظه علیه جنگلیها در مساجد کردند. زمینداران سریعاً خود را سازمان دادند. سپهسالار نیروی بزرگی را در تنکابن سازمان داد و اربابان تالش به رهبری ضرغام السلطنه مسئولین جنگلی را بیرون رانده نیروهای انقلابی را مورد حمله قرار دادند.
در این زمان شکاف در نهضت عمیق شد. در اوایل فوریه ۱۹۱۹ پس از تلاشهای حاج احمد برای تسلیم شدن، جناح چپ کمیتهای به نام کمیته بلشویک را ایجاد کرد. اعضای شناخته شده تر کمیته شامل دکتر حشمت، اسکندر خان، میرزا اسماعیل جنگلی، میرزا محمد و احسان الله خان دوستدار بود. کوچک خان عشو کمیته نشد و در عوض پیشنهاد ایجاد کمیته سوسیالیست تحت تاثیر ضد تشکیلی، جناح چپ حزب دمکرات را داد. او که وفاداری خود را به اعضای ضد تشکیلی که در اوایل ۱۹۱۹ قدرت نمایی کرده بود، از جمله سید حسن تقیزاده در برلین و حیدرخان عمو اوغلی در پترو گراد ابراز کرده بود، نشان داد که یک بار و برای همیشه با اسلامش خداحافظی کردهاست. او از گذشته مذهبیش عذر خواست ولی به خاطر اتحاد اسلام عذرخواهی نکرد. او به عنوان رهبری مردمی مجموعه کاملی از عناصر سیاسی و طبقات ناراضی را پشت خود بسیج کرده بود. جنبهای پوپولیسم او مدارای محتاطانه با تعصبات مذهبی و شبه ناسیونالیستی توده مردم تا پایان جمهوری شورایی بود که او در ژوئن ۱۹۲۰ تاسیس کرد. او موفق شد انقلاب را از آنتی امپریالیسم به جمهوریخواهی سوسیالیستی تغییر مسیر دهد.
با وجود تغییر ترکیب سازمان سیاسی جنگلی جبهه ضد امپریالیستی مستحکم نشد. کوچک خان به ایده احیای انجمنهای ولایتی زمان مشروطه رسید. او برگزاری انتخابات را تایید کرد گرچه محبوبیتش در کمترین مقدار خود در همه زمانها بود. تهران سریعاً به حاکم دستور جلوگیری داد. بریتانیاییها به آنان در این زمان اولتیماتوم دادند که موفق از آب در آمد و آنها که تسلیم نشدند هم توان جنگیدن نداشتند. چپها و راستها به نزاع با هم پرداختند و ارتش پارتیزانی به حاشیه رفت.
عوملی باعث شد جنگلیها دوباره متحد شوند. توده مردم پس از چند سال دوباره طعم سرکوب اربابان و بریگاد قزاق قاجاری را چشیدند. نتیجتاً دهقانان و پارتیزانها دوباره به بازمانده رهبران پیوستند. در اوت ۱۹۱۹ نارضایتی ملی از توافق ایران و انگلستان پدید آمد و نیروی عمدهای به نهضت داد. قبل از آن بلشویکها از قبل از ژوئن شروع به نفوذ در گیلان کرده بودند. آنها استفان آفونیان را به گیلان فرستادند تا از جنگلیها بخواهند برای سازماندهی حزب کمونیست ایران در گیلان کمک کنند. آنان خود را مستقر کردند و از جنگلیا حمایت کرده بین گیلان، تفلیس و باکو ارتباط برقرار کردند.
کمونیسهای لنکران دوباره به زودی با میرزا ارتباط برقرار کردند و او به ملاقات آنان در اوت ۱۹۱۹ رفت. در آن زمان که او به محل رسید ضد انقلاب انقلابیون قفقازی را بیرون کرده بود. در همین زمان فرستادگن بلشویک از ترکستان به گیلان رسیدند. نقش بلشویکها و کمونیستهای باکو در گیلان در ۱۹۱۹ و اوایل ۱۹۲۰ تم اصلی داستان جنگل شد. در پایان تابستان ۱۹۱۹ میرزا اسماعیل، بلشویک جنگلی به ماوراءالنهر اعزام شد. پس از آن زمان گزارشهای انگلیسی مکرراً سخن از رستاخیز نهضت جنگل در پیمان با بلشویکها سخن میگویند. ورود رادیکالهای شمالی نتیجهای اجتناب ناپذیر بود. بریتانیا و تهران تصمیم گرفتند میرزا کوچک خان را علیه بلشویکها علم کنند. ارتش یازدهم سرخ در ۱۸ مه زا باکو وارد گیلان شد و جنگلیها از بلشویکها استقبال کردند.
کمیته سوسیالیست جنگلیها خود را در پی ورود بلشویکها در حزب سوسیالیست ترکیب کرد و برنامهای اختیار کرد که خواهان انترناسیونالیسم و جدایی دین از سیاست بود. خواستههای سیاسی رهبران رادیکال نهضت جنگل نهایتاً با تاسیس جمهوری شورایی در گیلان به اوج خود رسید.
در ۵ ژوئن ۱۹۲۰، جمهوری شورایی گیلان (یا جمهوری شورایی ایران) اولین و تنها جمهوری سوسیالیستی در ایران تأسیس شد. در اوایل تیر ۱۲۹۹ کنگره اول حزب کمونیست ایران در انزلی برگزار شد. سپس، تعدادی از زنان رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را برای پیگیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تاسیس کردند. این جمعیت نخستین گروه در ایران بود که هشت مارس را به عنوان روز زن پذیرفت و هر سال مراسم بزرگداشت آن را اجرا میکرد. این حکومت با حمله قوای حکومت مرکزی سقوط کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#219
Posted: 18 Mar 2015 21:17
روزنامه جنگل
صفحه اول روزنامه جنگل، به مدیرمسئولی میرزا حسین کسمایی
نخستین دورهٔ روزنامهٔ جنگل از یکشنبه ۱۹ شعبان ۱۳۳۵(۲۰ مرداد ۱۲۹۶،۱۰ ژوئن ۱۹۱۷) منتشر شد و تا شمارهٔ ۳۱ (۱۷ شعبان ۱۳۳۹،۱۸ خرداد ۱۲۹۷،۸ ژوئن ۱۹۱۸) ادامه یافت. (چاپ سنگی- محل چاپ کسما). در نخستین شماره غلامحسین کسمائی نویدی به عنوان مدیر روزنامه معرفی شده و از شمارهٔ دوم تا شمارهٔ سیزدهم، نام حسین کسمائی مجاهد معروف مشروطیت به عنوان مدیر مسئول روزنامه درج شده است؛ بار دیگر از شمارهٔ ۱۳ تا ۳۱ تنها نام غلامحسین کسمائی نویدی به عنوان (سردبیر) آمدهاست. به نوشتهٔ ابراهیم فخرائی منشی مخصوص میرزا کوچک، حسین کمسائی فقط تا شمارهٔ ۹ سردبیر روزنامهٔ جنگل بوده و از شمارهٔ ۹ کنارهگیری کرده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#220
Posted: 18 Mar 2015 21:21
درگیری با قوای بریتانیا
ژنرال دنسترویل فرماندهٔ نیروهای نظامی بریتانیا در شمال ایران در مورد خطوط اصلی سیاست آن دولت در ایران مینویسد: «به عقیدهٔ من نبایستی طوری رفتار کنیم که ایرانیان هوشیار شده بفهمند با این که ما خودمان یک مملکت دموکراسی هستیم در مملکت آنها، ملاکین و سرمایهداران عمده را علیه نهضت دموکراسی تقویت میکنیم». این سیاستی بود که روسها نیز بی پرواتر از آن پیروی میکردند.
جنگلیها از پشتیبانی آن قسمت از بازرگانان و مالکان گیلان که تمایل ناسیونالیستی داشتند برخوردار بودند. دهقانان، پیشه وران و تهیدستان شهری نیز از حملات ضدّ امپریالیستی آنها حمایت میکردند. جنگافزار مبارزان جنگل در آغاز از داس و نیزه و سلاحهای کهنه فراتر نمیرفت، امّا اندکاندک جنگافزارهای بیش تری در اختیار مبارزان قرار گرفت. مبارزان و اسلام خواهان عثمانی با ارسال سلاح و تعدادی افسر آلمانی و اتریشی نیز در آموزش نیروها به میرزا کوچک کمک میکردند.
هنگامی که انگلیسیها مجبور به عقب نشینی از قفقاز شدند و ارتش سرخ صحنه قفقاز را از قوای خارجی و نیروهای ارتجاعی داخلی پاک کرد، میرزا کوچک خان با کمک حزب عدالت و تودههای مردم که از پیروزیهای انقلاب اکتبر به جنبش آمده بودند، به رشت وارد شد. در این حکومت، کمونیستها، جنگلیها، احسان اللّه خان و خالو قربان که نماینده قشرهای گوناگون اجتماعی بودند، شرکت داشتند.
دیری نپایید که در رهبری جنبش جنگل اختلاف بروز کرد. میرزا کوچک خان، حکومت انقلابی را ترک کرد و به جنگل عقب نشست و حکومت جدید به ریاست احسان اللّه خان تشکیل گردید. وی کودتای سرخ را بر ضد میرزا کوچک خان هدایت کرد.این انشعاب و اختلاف ضربت سختی به جنبش انقلابی گیلان زد.
در این موقع قوای دولتی با کمک نیروهای نظامی انگلیس حمله بزرگی علیه نیروهای مسلح انقلابی که تا نزدیک قزوین پیش آمده بودند، آغاز کردند و آنها را تا بندر انزلی عقب نشاندند.
پافشاری مبارزان و کمک انقلابیون قفقاز توانست مهاجمان را به عقب راند. شهر رشت بار دیگر بدست انقلابیون افتاد. حیدرعمواوغلی بدان سامان شتافت تا بکار سامان دهد. اما اختلاف ریشه دار از یک طرف و تحریکات حکومت قوام و انگلیسها از طرف دیگر کار را به انجا رساند که میرزاکوچک خان عدهای از سران نامدار کمونیست را برای مذاکره به جنگل دعوت و آنها را غافل گیر کرده، به قتل رساندو به این ترتیب زمینه پیروزی قوای دولتی فراهم گردید.
ژنرال دنسترویل فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران در خصوص دیدار نمایندگان با سران نهضت جنگل مینویسد: «کنسول بریتانیا به میرزا گفت: اگر جنگلیها علیه بلشویکها قیام نمایند، بریتانیاییها تمام تلاش خود را به کار خواهند برد که دولت را به دست جنگلیها بدهند؛ چنان چه بخواهند رد کنند بریتانیاییها مجبورند با خود بلشویکها متحد شده آنوقت است که اساس جنگل و جنگلیها برهم خواهد خورد». وی دربارهٔ گفتگو با میرزا ادامه میدهد: «من، از جانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضای فوق (آزادی فوری اسرا که سروان نوئل انگلیسی هم جزء آنها بود-آزاد کردن عبور و مرور در راه بندر انزلی - تأمین و تضمین عبور بلامانع قوای بریتانیا) را قبول کند، سیاست داخلی او ار در ایران به رسمیت بشناسم». به رغم درگیری با اجنبیها میرزا کوچک تا حد امکان از برخورد با قزاقان ایرانی برای پرهیز از برادرکشی خودداری میکرد از اینرو در بسیاری موارد اسیران ایرانی آزاد میشدند. .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.