ارسالها: 23330
#231
Posted: 18 Mar 2015 22:11
مرگ میرزا کوچک
سر بریده میرزا کوچک
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخونهای متعدد نیروهای جنگل را وادار به عقبنشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به طرف کوههای خلخال حرکت کردند، ولی گرفتار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، درحالی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای درآمدند.
خبر درگذشت میرزا به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده به همراه شماری تفنگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از طالشهای همراه وی که رضا اشکستانی بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده و آنگاه به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.
سر میرزا کوچکخان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.
سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسنآباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا به نام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه خلخال به رشت حمل کنند، ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار میشود.
مقبره قدیمی میرزا کوچک در رشت
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#232
Posted: 18 Mar 2015 22:15
ارزیابی و میراث
با تمام این اوصاف همیشه اظهار نظر در مورد میرزا کوچکخان جنگلی و قیام او کار آسانی نبوده است. رجال متجدد وابسته به پهلوی او را عنصر حکومت شوروی و آخوندی متحجر معرفی کردهاند که از جمله آنها میتوان به احمد کسروی اشاره کرد. نیروهای بیگانه اعم از روسهای سفید، روسهای سرخ و انگلیسیها هم به تناسب رابطهای که با او داشتهاند تصویر متفاوتی از او ارائه کردهاند که نمیتوان به قضاوت آنها اطمینان کرد. در این میان تنها قضاوت ژنرال انگلیسی دنسترویل جالب است که علیرغم جنگ با میرزا، او را مردی بزرگ و وطن پرست معرفی کرده است.اما اندیشمندان و رجال مستقل اعم از ملی یا مذهبی عمدتاً او را ستودهاند و همیشه از میرزا به عنوان مبارزی ملی، شجاع و باغیرت یاد کردهاند.
با این حال اکثر متفکران میرزا را مبرا از اشتباه نمیدانند. مثلاً سیاست میرزا در مواجهه با نیروهای قزاق در دوره تیمورتاش، یعنی عقبنشینی بدون هدف و برنامه، کاری غلط و یک اشتباه استراتژیک قلمداد شده که تنها به از هم پاشیدن قوای جنگل و کشته و معدوم شدن بسیاری از جنگلیهای اصیل منجر شد. منتقدان بر این باورند که میرزا میبایست یا با دولت مرکزی مصالحه میکرد یا اینکه با تمام قوا با قزاقها میجنگید. از دیگر انتقادهایی که درباره میرزا مطرح شده این است که در دوره دوم قیام جنگل سیاست اعلام جمهوری و نزدیکی افراطی میرزا با قوای شوروی کار اشتباهی بوده و این عمل او در دورانهای بعدی دستاویز حرکتهای تجزیه طلبانه شده است. هرچند جمهوری که میرزا بنا نهاد با تمام ایرادات و مشکلاتی که داشت یک خودمختاری قومیتی نبود. این مطلب را میتوان به راحتی از ترکیب رهبران جمهوری فهمید. مثلاً خالو قربان کُرد بود و احسان الله خان اهل مازندران، و یا حیدر خان عمواوغلی اهل آذربایجان بود.
بعد از جنگ جهانی اول در بین اعضای هیئت اتحاد اسلام در مورد ضرورت ادامه فعالیت جنبش جنگل، اختلاف جدی پدید آمد. اکثریت اعضای هیئت اتحاد اسلام نظرشان بر اجتناب از رویارویی با دولت مرکزی بود، ولی خود میرزا خواستار ادامه فعالیت جنبش جنگل بود. در نتیجه میرزا هیئت اتحاد اسلام را منحل کرد. آنچه مسلم است میرزا و باقیمانده یارانش دیگر نمیتوانستند به تنهایی جنبش را حفظ کنند (زیرا عده کثیری از جنگلیها بر اثر شکستهای نظامی کشته یا دستگیر شده بودند و عدهای دیگر مسیر سیاسی خود را از میرزا جدا کرده بودند). لذا میرزا برای ادامه حیات جنبش مجبور بود دست به دامن رژیم شوروی شود. بدیهی است که کمونیستها هم شرایط خودشان را داشتند که این شرایط برای میرزا گران تمام شد و به وجهه ملی او ضربه زد. حتی کمونیستها به شراکت با میرزا هم قانع نشدند. آنها میخواستند از میرزا به عنوان یک دوره گذار به حکومت دلخواه خود استفاده کنند که در واقع همان نقش محلل را داشت. البته میرزا خیلی زود این مطلب را فهمید و به موقع واکنش نشان داد. اما اصرار او به ادامه حیات جنبش مانع از این شد که از باتلاق کمونیستها به صورت کامل خلاص شود.
جنبشهای عهد مشروطه را میتوان در یک نگاه کلی تر نیز بررسی کرد. بعد از فتح تهران، قیامهای مسلحانه متعددی در کشور شکل گرفت که از جمله آنها میتوان به قیام شیخ محمد خیابانی، کلنل پسیان و قیام جنگل اشاره کرد. هنوز بعد از گذشت حدود یک قرن بین تاریخ شناسان اختلاف است که آیا با توجه به سابقه مشروطه خواهی رهبران آن، این جنبشها را موافق تفکر مشروطه خواهی بدانیم یا اینکه چون عملاً در برابر دولت قانونی مشروطه تمرد کردهاند، آنها را ضدمشروطه بدانیم. احتمالاً جواب این است که برای دفاع از آرمان مشروطه خواهی، صرف داشتن شور و غیرت ملی کافی نیست و داشتن کمی تدبیر و واقع نگری نیز لازم است. قیام جنگل از پتانسیل بزرگی برای حمایت از مشروطه خواهی برخوردار بود. اما این پتانسیل درست هدایت نشد. به نظر میرسد اگر سران جنگل با رجال وطن پرست پایتخت هماهنگ میبودند و از طرفی نیروهای خود را در اثر استراتژیهای غلط نظامی و البته اختلافات داخلی تحلیل نمیبردند میتوانستند پشتوانه قابل اطمینانی برای مشروطه باشند.
جدای از این، بحث جالبی که در مورد میرزا و قیامش همیشه مطرح بوده قدرت سازماندهی و تشکیلاتی میرزا کوچکخان بوده است. ساختاری که در آن روزنامه و بیمارستان و انواع تشکیلات حکومتی دارد، اما در عین حال این قابلیت را هم دارد که در مواقع خطر به صورت گروههای پارتیزانی عمل کند. هنر جذب افراد از طبقات مختلف جامعه و به کارگیری آنها هم از نکات جالبی است که در مورد نهضت جنگل مطرح است. شاید این ادعا غلط نباشد که هنر سازماندهی و تشکیلاتی میرزا نه تنها با توجه به طبقه اجتماعی و میزان سواد و اطلاعاتش تعجب آور است بلکه نسبت به رجال باسواد و فرنگ رفته آن زمان نیز قابل تحسین است. تحلیل قیام جنگل از دید جامعهشناسی خود میتواند بحثی باشد که در نگاه ما به آینده مفید و موثر بیفتد.
پایان میرزا کوچک خان جنگلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#233
Posted: 18 Mar 2015 22:26
گائوک
نمایندگان اعزامی ميرزا به مسکو از راست:میرصالح مظفرزاده و گائوک آلمانی
گائوک (با نام مستعار هوشنگ) که به اشتباه تصور میرفت یکی از اسرای جنگی آلمانی بوده باشد که در واپسین مرحله جنگ اول به جنگلیان کمک میکردند، یک چهره سؤال برانگیز است. هویت وی، دلایلش برای پیوستن به جنگلیان و شیفتگی کامل وی نسبت به کوچک خان، هنوز در پرده اسرار باقیمانده است. تاریخنگاران شوروی به شکل توجیه ناپذیری در مورد گائوک سکوت اختیار کردهاند. تنها منبع ایرانی که اطلاعاتی درباره او داده، یقیکیان است، که میگوید وی یک آلمانی از اتباع روسیه بود که چند سال در ژنرال کنسولگری امپراتوری روسیه در تهران شغل رایزنی داشت. مطابق یک یادداشت انگلیسیان، گائوک مسئول بایگانی سفارت بود و با یک زن یهودی زندگی میکرد. وی در ایام جنگ بر اثر ارتکاب به عملیات غیر قانونی (در دادن جواز واردات) از شغلش معزول، دستگیر و برای محاکمه به بادکوبه فرستاده میشود. بر اثر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ وی به اتفاق زندانیان دیگر از زندان آزاد شد و به ایران مراجعت نمود و مدتی به تبلیغات بر ضد انگلیسیها و به نفع عثمانیها و آلمانیها مشغول بود، ولی از طرف نظامیان انگلیسی توقیف و به هندوستان فرستاده شد و چون روسی بود، بدین جهت انگلیسیها او را به ادسا فرستادند و به مقامات شوروی تحویل دادند. در روسیه گائوک خود را به حزب اشتراکی نزدیک نمود و توانست دوباره وسایل آمدن خود به ایران را فراهم سازد. در روز ورود لشکریان سرخ به ایران (۲۰ ثور (اردیبهشت) ۱۲۹۹) گائوک نیز، به عنوان مترجم با رؤسای سرخ وارد ایران شده و در رشت به عضویت کمیته مرکزی انقلابی دولت شوروی ایران انتخاب میشود. اما ممکن است زودتر وارد شده باشد، چنانکه یک گزارش انگلیسیان از دستگیری زنی به نام نیومن (یا نویمن) در مه ۱۹۱۸ (اردیبهشت ۱۲۹۷) در انزلی خبر میداد که گفته میشد با گائوک در تماس بود. فقط سفارت فرانسه در تهران این هویت را برای گائوک تأئید کرده است. موقعی که میرزا کوچک خان و [یاران] همدستانش از رشت خارج شده و در جنگلهای فومنات موضع گرفتند، گائوک از روسها جدا و با میرزا کوچک خان متحد شد. وی که مترجم رسمی شده بود، مضمون سوسیالیستی نطقهای نمایندگان شوروی را در ترجمههای خود تبدیل به عقاید اتحاد اسلامی مینمود. وقتی که چندین بار گائوک مضمون نطقهای روسها را غلط ترجمه میکند، روزی از میرزا کوچک خان میپرسند: «آیا میدانید که گائوک نطقهای روسها را صحیح ترجمه نمیکند؟»
میرزا در جواب میگوید:
«شاید گائوک مترجم بدی باشد ولی عجالتآً وجود او لازم است و باید در این سمت بماند، زیرا هم رفقای من و روسها به او اطمینان کامل داریم. او یگانه شخصی است که میتواند اتحاد جنگل با روسها را نگه دارد».
یکی از پیشوایان روسی، گوسف، رئیس چکا، درباره گائوک گفته بود:
«میدانم که گائوک نطقهای رفقا را غلط ترجمه میکند، ولی عجالتآً وجود او برای پیشرفت کار در ایران لازم است. همین که دیدم وجود او زیانآور است وی را به روسیه عودت میدهم».
بنا به گزارشها، هوشنگ چنان «مجذوب شخصیت کوچک خان شد» که از بازگشت به روسیه خودداری کرد و در شمار یکی از محارم رهبر جنگلی درآمد. کوچک خان او و میر صالح مظفرزاده را در اوت ۱۹۲۰ (مرداد ۱۲۹۹) به مسکو فرستاد تا با لنین درباره اختلاف با رهبران حزب کمونیست ایران مذاکره کند. در آن هنگام گائوک شرح مذاکرات را هر روز یادداشت میکرد. وی از همراهی با کوچک خان دست نکشید و در جنگل ماند. و خودش و زنش و دخترش مسلمان شدند. وی تا واپسین لحظات در کنار کوچک خان ماند و همراه او بر اثر سرما یخ زد و جان سپرد. وی پس از انتخاب خود به عضویت شورای جمهوری انقلابی ایران، اسم خود را به هوشنگ تغییر داد. گائوک هر دو اسم را به کار میبرد و گاهی خود را گائوک، گاهی هوشنک و گاهی نیز گائوک ـ هوشنگ معرفی میکرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#234
Posted: 18 Mar 2015 22:34
خالو قربان
- زادروز ۱۲۹۳ ق.
- درهٔ گاماسیاب، نزدیکی هرسین، کرمانشاه
- درگذشت آذر ۱۳۰۰
- صایینقلعه
- ملیت ایرانی
- سالهای فعالیت ۱۳۰۰-۱۲۹۷
- نقشهای برجسته از رهبران جنبش جنگل
- سبک مبارزه مسلحانه
- لقب خالو قربان کرد - سالار مظفر
- دوره اواخر قاجاریه
خالو قربان هرسینی از اهالی هرسین دره گاماسب در ۱۲۹۳ ق. نزدیکی بیستون استان کرمانشاه متولد شد. درباره پیشینهٔ او اطلاع چندانی در دست نیست، لیکن وی سالهای زیادی را در خانه مخبرالدوله و دیگر شخصیتهای سیاسی در تهران به فراشی مشغول بود و آنگاه در قزوین و گیلان به شغل جمعآوری کتیرا اشتغال داشت، تا اینکه در ۸ شوال ۱۲۳۶ق / ۲۷ خرداد ۱۲۹۷ ش به خاطر حکایاتی که از سودآور بودن اشتغال در جنبش جنگل شنیده بود جذب جنبش شد و به حاجی احمد پیوست. خالو قربان در ۱۳۳۷ق / بهار ۱۲۹۷ ش با دکتر حشمت در لاهیجان به سر میبرد و مسئولیت گروهی از اکراد و الوار را بر عهده داشت. سپس در ۱۳۳۸ ق/ ۱۲۹۸ ش به همراه حاجی احمد به میرزا کوچک خان پیوست.
خالو قربان که قبلاً در نواحی کردستان و کرمانشاهان به نفع عثمانیان و آلمان عمل میکرد و با روسها میجنگید با بروز ضعف آلمان در جنگ و تفوق روس و انگلیس، به دنبال پناهگاهی میگشت که همراه افرادش و اسلحه و مهمات و دو عراده توپ که از روسها گرفته بود به گیلان رفت و در سایه میرزا کوچک خان قرار گرفت. وی به خاطر شجاعتش از زعمای جنبش جنگل به حساب میآمد.
به موازات تغییر جهت جنبش گیلان به سبب تمایل عدهای از اعضا به روسیه از جمله احسانالله خان، خالو قربان نیز رنگ عوض کرد و از میرزا فاصله گرفت. وی با به دست آوردن مقداری مهمات و تقسیم بین چریکهای تحت فرماندهی خود به صف مخالفین میرزا کوچک خان پیوست.
در شوال ۱۳۳۸ق/ تیر ماه ۱۲۹۹ خالو قربان به سرسخت ترین گروه بلشویکها پیوست که با کوچک خان منازعه و کمیسارهای او را از رشت اخراج کرد. در دولت کمونیستی که در آنجا تشکیل شد خالو قربان وزیر جنگ گردید.
خالو قربان با متلاشی شدن انقلاب سرخ و اعلان جمهوری موقت در گیلان مجدداً به میرزا کوچک خان نزدیک شد. در اثر تفرقهای که ایجاد شده بود نهضت جنگل به تدریج محدود و ضعیف گردید. رضاخان میرپنج که پس از کودتای ۱۲۹۹ یکهتاز میدان سیاست شده بود تصمیم به قلع و قمع نهضت گرفت.
در ۶ مه ۱۹۲۱/ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ کمیته انقلاب ایران با عضویت پنج نفر ۱. میرزا کوچک خان، ۲. حیدر عمواوغلی، ۳. احسانالله خان، ۴. خالو قربان و ۵. محمدی تشکیل شد. هدف از تشکیل این کمیته جلوگیری از انشعاب بین جنگلیان بود، لیکن امپریالیسم انگلیس که احساس کرد توسط رضاخان نمیتواند انقلاب گیلان را از بین ببرد لذا تصمیم گرفت از درون آن را متلاشی کند. برای این کار افرادی را از چندی قبل به گیلان اعزام داشتند و آنها را وادار به ایجاد نفاق و مبارزهٔ نهایی بین سران جنگل کردند. این عناصر ماهرانه بین زعمای جنبش شکاف ایجاد نمودند.
در ۲۲ سپتامبر ۱۹۲۱/ ۱۹ محرم ۱۳۴۰ ق کوچک خان از خالو قربان میخواهد که ۶۰ هزار تومان موجودی در خزانهداری رشت را تحویل دهد. خالو قربان نیز در مقام وزیر جنگ جمهوری موقت از کوچک خان خواستار تحویل سلاح و مهماتی شد که او در جنگ پنهان کرده بود. طرفین از انجام درخواست یکدیگر طفره رفته تا آنکه در ۲۸ سپتامبر کوچک خان از خالو قربان برای شرکت در جلسهای در کسما دعوت نمود.
به میرزا در ۲۹ سپتامبر خبر رسید که حیدرخان عمواوغلی با رفقایش در صدد کودتا و توطئه برای از بین بردن او میباشند. لذا در جلسهای با حضور معینالرعایا، میرزا و اسماعیل جنگلی و عبدالحسین شفایی تصمیم گرفته شد که افراد کمیته انقلاب دستگیر شوند.
میرزا به بهانه مشورت در امر مهمی کمیته انقلاب را دعوت به صومعه سرا نمود. زمانی که حیدر خان به اتفاق سرخوش و خالوقربان و خالو کریم و میرزا محمدی وارد شده و منتظر ورود میرزا بودند صدای شلیک گلوله بلند شد و عمارت به آتش کشیده شد ولی خالو قربان و خالو کریم توانستند بگریزند و به جنگل رفته و از آنجا به بندر انزلی گریختند.
در این درگیری صد نفر از نیروهای خالو قربان هلاک شدند و روز بعد خالو قربان با اعزام نمایندهٔ خود به مقر سرفرماندهی نیروهای دولتی در جاده منجیل ـ رشت آمادگی خود و طرفدارانش را برای همکاری با حکومت مرکزی اعلام میکند. رضاخان پس از شنیدن ماجرا در ۱۰ اکتبر از تهران عازم گیلان میشود و خالو قربان را مورد تفقد قرار داده و دستور پیشروی نیروهای دولتی به سوی رشت را میدهد. خالو قربان با همراهی حاجی محمدجعفر کنگاوری نزد سردار سپه رفته و سلاح کمری خود را باز کرده و تحویل میدهد. وزیر جنگ ماوزر خالو را به او رد کرد. و درجه سرهنگی به او اعطا میکند. خالو قربان پس از بازگشت به رشت ظاهراً در گفتگو با رفقای خود در همکاری با سردار سپه دچار تردید شد. سرلشکر کوپال که روز پنج شنبه ۲۰ مهر در رشت بوده مینویسد: «... خالو قربان رام بود ولی حاجی محمدجعفر انصاری شبهه میکرد. از سخنان حاجی معلوم بود انقلاب در مغزش جا گرفته است. خالو قربان رفت با همراهانش مشورت کند. عصری با رفقای خود و مشیر دیوان انزلیچی آمدند. پس از مذاکرهٔ زیاد، خالو گفت من مجبورم قوای خود را جمع کنم و از شهر رشت خارج شوم. بیرون رفتن نیروهای خالو قربان قبل از آنکه قوای سردار سپه وارد رشت شوند به این معنی بود که تمام شهر به دست جنگلیان بیفتد. لذا سرانجام روز ۲۲ مهر ۱۳۰۰ نیروهای قزاق به رشت وارد شده خالو قربان سنگرهای خود را به قزاقهای تحت فرمان سردار سپه تحویل و خود به انزلی رفت که احسانالله خان و همه نیروهای بلشویکی در آنجا جمع شده بودند.
جنگلیان در رشت با نیروهای قزاق درگیر شدند اما به زودی عقب نشینی کردند. نیروهای تحت فرماندهی رضا خان رشت را متصرف شدند و به این ترتیب رضا خان در ۲۶ مهر طی اطلاعیهای تفویض حکومت گیلان را به ساعدالملک اعلان نمود. نیروهای جناح بلشویکی انقلاب چنان در فشار کنسول روسیه در رشت بودند که تصمیم گرفتند توسط کشتی به شوروی بروند. در این زمان کوچک خان نمایندگانی به نزد سردار سپه فرستاد تا دربارهٔ آینده گیلان و انقلاب جنگل مذاکره کنند. سردار سپه به منشی خود دستور داد پاسخ مراسله را بنویسد به این مضمون که «من شخصاً و به نام دولت ایران تصدیق میکنم که تمام عملیات انقلابیون جنگل تا این ساعت به نفع ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده ولی ... فعلاً زمام امور به دست من داده شده و من هم ادامه همان نهضت را دنبال میکنم لذا در این تاریخ مقدرات خود را به من بسپارید». لیکن سردار سپه تأکید نمود که قوای تحت فرمان خالو قربان زودتر به رشت بروند و دوشادوش نفرات قزاق به پیشروی در جنگل مبادرت نمایند.
سردار سپه اعلامیهای شدیداللحن خطاب به اتباع میرزا کوچک خان و کلیه اشخاصی که به اصطلاح جزو متمردین به حساب میآمدند صادر کرد که از آنها خواسته شده بود قبل از حمله تسلیم شوند و در صورت تسلیم شدن امان خواهند یافت.
در این زمان خالو قربان در همکاری تردید داشت، لیکن سردار سپه توسط سرلشکر کوپال او را راضی نمود. در این اثنا میرزا کوچک خان و نیروهایش شکست خورده و میرزا به کوههای طالش پناه برده که در اثر سرما و برف جان سپرد. پس از مرگ کوچک خان، خالو قربان که چند روزی سرگردان بود، تا خبر مرگ میرزا را به او دادند فرصت را غنیمت شمرده و برای خوش خدمتی سر میرزا را از بدنش جدا کرد و نزد سردار سپه فرستاد.
خالو قربان در آذر ماه ۱۳۰۰ برای جنگ با اسماعیل آقا سمیتقو به منطقهٔ میان دوآب اعزام شد. سپس برحسب دعوت رضاخان به تهران آمده و پذیرایی شد و لقب سالار مظفر گرفت. وی همراه ۳ هزار نفر چریک مسلح و با تجهیزات کامل به طرف صایینقلعه حرکت نمود، ولی در این درگیری مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#235
Posted: 18 Mar 2015 22:36
میرزا کوچک خان و هیئت اتحاد اسلام
هیأت اتحاد اسلام، نام گروهی است که با آغاز جنگ نخست جهانی و تجاوز روسیه، بریتانیا و عثمانی به خاک ایران، توسط ناسیونالیستهای دین مدار تاسیس گردید. نقطه عطف فعالیت هیأت اتحاد اسلام در سازماندهی و راهبری جنبش جنگل به فرماندهی میرزا کوچک خان بود.
اتحاد اسلام نام سازمانی است که جایگاه آن در استامبول بود. این سازمان از آغاز دههٔ ۱۸۹۰ توسط برخی نویسندگان و مذهبیون هم چون سید جمالالدین اسدآبادی پدید آمد.
ایجاد اتحاد اسلامی از اهداف اصلی سازمان بود. این امکان وجود دارد که سازمان اتحاد اسلام عثمانی با برگرفتگی از ویژگیهای فرقهٔ «فراماسون» شروع به کار کرد. عبدالرحمن کواکبی، عبده، رشید رضا و دیگران این اندیشه را با هدف اتحاد مسلمانان و ایجاد چتر سیاسی واحد برای جهان اسلام ادامه دادند.
اسماعیل رائین مینویسد: «دو نفر از نمایندگان سلطان محمد پادشاه عثمانی، برای اتحاد مسلمین خاور میانه و الحاق ایران به تشکیلات اتحاد اسلام (که از اکثر ممالک سنی تشکیل شده و سلطان عثمانی سردمدار آن بود) فعالیت میکردند این دو نفر از جانب سلطان سنی عثمانی مأموریت داشتند تا به هر وسیله شده، دربار قاجاریه و نیز مردم ایران را که پیرو مذهب شیعه جعفری اثنی عشری بودند، وادار کنند تا وارد جرگهٔ «اتحاد اسلام» شوند... که دربار و علما نپذیرفتند... عدهای از علما و رجال سیاسی ایران مانند سید محمدرضا مساوات، سیدمحمد کمرهای، سلیمان محسن اسکندری، میرزا طاهر تنکابنی، سید حسن مدرس و... عضویت این سازمان را پذیرفته و در پیشرفت هدف سازمان، شرکت فعالانه داشتند؛ اما نه به طور دستهجمعی بلکه تکتک و به شکل انفرادی...».
پس از مدتی به سبب تفاوتهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی و... مشخص گردید که هیأت اتحاد اسلام ایران هم از نظر تفکر و برنامههای سیاسی و هم از دید تشکیلاتی، نمیتواند زیر سیطرهٔ عثمانییان قرار داشته باشد. میرزا کوچک در تهران با این دسته از رجال در ارتباط بود.
هیأت اتحاد اسلام ایران برای تأسیس هستههای مقاومت در برابر دولتهای خارجی، کانونهای مقاومت نظامی را در شهرستانها راه اندازی کرد. این گروه به میرزا کوچک خان جنگلی مأموریت داد تا همراه با میرزا علیخان سالار ملقب به سالار فاتح اقدام به تشکیل نمایندگی «هیأت اتحاد اسلام» در شمال کشور نمایند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#236
Posted: 18 Mar 2015 22:37
عزت الله خان هدایت
عزت الله خان هدایت معروف به «عزت الله خان کمیسر» از مشروطهخواهان گیلان و از اعضای مرکزی نهضت جنگل بود.
وی در جوانی به جریانات مشروطه (حکومت قانون) خواهی پیوست. پس از انقلاب محرم ۱۳۲۷ ه. ق که در رشت به وقوع پیوست و در نهایت منجر به فتح تهران و بازگشت مشروطیت گردید، هدایت وارد خدمت نظمیه (شهربانی) رشت شد و به عنوان کمیسر (رئیس شهربانی سابق) یکی از محلات این شهر مشغول به کار گردید و از همین ایام به عزت الله خان کمیسر نامبردار شد.
هدایت در نهضت جنگل به پیشوایی میرزا کوچک خان جنگلی نیز همراه میرزا بود و از اعضای مرکزی انجمن رهبری نهضت و وکیل جنگلیها در رشت بود. در رویداد یورش به رشت توسط انگلیسیها خانه وی در سبزه میدان را به آتش کشیدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#237
Posted: 18 Mar 2015 22:40
میرصالح مظفرزاده
نمایندگان اعزامی ميرزا به مسکو از راست:میرصالح مظفرزاده و گائوک آلمانی
میرصالح مظفرزاده (زاده ۱۲۷۷ در رشت ـ درگذشته ۱۳۴۳ در تهران) از رجال نهضت جنگل و نماینده رشت در دوره ۱۴ مجلس شورای ملی بود.
میرصالح مظفرزاده فرزند سید مظفر طبیب گیلانی (مظفرالحکما) در سال ۱۲۷۷ (۱۳۱۶) در رشت به دنیا آمد. او در ضمن تحصیل در مدارس رشت، به فراگیری زبان روسی پرداخت و در آغاز کار به منشی گری و مترجمی در تجارتخانههای رشت میپرداخت.
او در جوانی به نهضت جنگل پیوست و خیلی زود در شمار نزدیکان میرزا کوچک خان قرار گرفت. در سال ۱۲۹۹ ه.ش به عضویت کمیته انقلاب سرخ گیلان درآمد ولی اندکی بعد از طرف میرزا کوچک خان مأمور شد تا به همراه گائوک آلمانی به روسیه برود و نارضایتی نامبرده از خودسریهای بلشویکهای گیلان را به اطلاع دولت سویت شوروی برساند.
مظفرزاده پس از بازگشت به ایران، بار دیگر از طرف میرزا مأمور شد تا به همراه میرزا محمدی انشایی به تهران برود و با نمایندگان مجلس و میرزا احمد قوام (قوام السلطنه) رئیس الوزرای وقت مذاکره کند.
وی پس از سرکوب نهضت جنگل مغضوب هیأت حاکمه شد و به کار نویسندگی در روزنامه طلوع و مجله فرهنگ و ترجمه کتاب روی آورد. پس از چندی به استخدام شهرداری رشت درآمد و سپس به سازمان ثبت اسناد و املاک کشور منتقل شد و سالها ریاست ادارات ثبت رشت و قزوین و کرمانشاه را بر عهده داشت .
مظفرزاده پس از بازگشت به گیلان در سال ۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضا شاه پهلوی، «حزب جنگل» را در گیلان تشکیل داد و در سال ۱۳۲۲ ه.ش از رشت به نمایندگی دوره ۱۴ مجلس شورای ملی انتخاب شد. او پس از اتمام دوره نمایندگی، ریاست یکی از دفاتر رسمی ثبت را عهده دار شد و در ضمن به چایکاری و روزنامه نگاری و ترجمه میپرداخت. تا اینکه در سال ۱۳۳۰ به تهران رفت و روزنامه «به سوی هدف» را منتشر نمود.
او عاقبت در سال ۱۳۴۳ در سن ۶۶ سالگی در تهران دار فانی را وداع گفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#238
Posted: 18 Mar 2015 22:47
امیرخسرو دارایی
امیر خسرو دارایی (۱۲۷۲ خورشیدی، طارم- شهریور ۱۳۲۶ خورشیدی، زنجان) ملقب به برهانالسلطنه و متخلص به خسرو، شاعر و ادیب ترک زبان است.
امیر خسرو دارایی فرزند خسرو میرزا دارایی فرزند خلیلالله میرزا فرزند عبدالله میرزا دارا پسر یازدهم فتحعلی شاه در سوم شعبان ۱۳۱۰ (۱۲۷۲ هـ.ش) پنج ماه پس از درگذشت پدرش در بنارود طارم متولد شد. مادر او رخساره خانم دختر عموی پدرش و نتیجهٔ عبدالله میرزا دارا بود. او تحت تربیت عموی خود ابراهیم میرزا برهانالسلطنه تحصیلات مقدماتی را آغاز کرد. چند سالی از جوانی خود را در کادر جدیدالتاسیس نظام گذراند و دورهٔ دو سال و نیمهٔ حکومت سردار مؤید در زنجان، نایب الحکومه طارم بود. پس از آن به میرزا کوچکخان جنگلی پیوست و تا از میان رفتن جنبش جنگل با میرزا کوچک خان همکاری نزدیک داشت. امیر خسرو در شهریور ۱۳۲۳ در زنجان درگذشت و بنا بر وصیت خود در اتاقی که از مادر زاده شده بود، مدفون گشت. او کلیله و دمنه را در کتاب شکرستان خود به نظم کشیده است
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#239
Posted: 18 Mar 2015 22:50
شعبانخان جنگلی
شعبانخان جنگلی برادرزاده میرزا کوچک خان جنگلی (پسر بزرگ محمدعلی) که به علت بیماری و در نهایت مرگ نام وی به عنوان نویسنده و محقق هیچ وقت ذکر نشد و ایشان در تمامی نبردها با میرزا کوچک خان جنگلی همراه بودند.
وی سر میرزا را تحویل گرفت و به رشت آورد. مقبره ایشان در کنار میرزا در مقبره خانوادگیشان در سلیمان داراب میباشد
کسما
دهستان کسما در مرکز شهرستان صومعه سرا و در میان دهستانهای مرکیه،اباتر, طاهرگوراب، ضیابر، هندخاله، تولمات و شهرستانهای بندرانزلی و فومن و در منطقهای جلگهای قرار گرفته و حدود ۵۰۰۰ خانوار و ۲۲۰۰۰ نفر جمعیت دارد.همچنین مرکز دهستان یعنی روستای کسما بر طبق سرشماری سال ۹۰ ,۱۶۷۴ نفر جمعیت دارد. در طی دوران مبارزات میرزا کوچک جنگلی مهمترین مرکز جنگلیان و در حقیقت پایگاه سیاستگذاران این نهضت بودهاست. حمام کسما در آن واقع است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#240
Posted: 18 Mar 2015 23:00
میرزا حسین کسمایی
- زادروز ۱۲۴۴ خورشیدی
- کسما
- درگذشت ۱۲۹۹ خورشیدی
- کسما
- علت مرگ مشکلات کلیه
- آرامگاه سلیمان داراب
- محل زندگی کسما، رشت، کربلا، تهران
- ملیت ایرانی
- تبار گیلک
- پیشه نقاش، روزنامه نگار، نماینده مجلس
- شناختهشده برای اعضای هیات منتخب مجلس عالی
- دین اسلام
- مذهب شیعه
- فرزندان جهانگیر، صنوبر و خورشید
- والدین آقا محمدابراهیم ارباب کسمائی
میرزا حسین کسمایی (متولد ۱۲۴۴، کسما ؛ متوفی ۱۲۹۹، کسما) شاعر، روزنامه نگار، نویسنده و نقاش گیلانی و یک مشروطه خواه فعال در جنبش مشروطه خواهی گیلان (۲۰-۱۹۱۵) به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بود. او از اعضای هیات منتخب مجلس عالی در روز فتح تهران بود.
پدرش آقا محمدابراهیم ارباب کسمائی از تجار فعال در رشت، متولد روستای کسما بود. از ارباب سه فرزند ذکور به وجود آمد بزرگترین شان آقا میرزا حسین خان معروف به کسمائی است .دوم آقای آقا محمد آقا، سوم آقای علی آقا. علی آقا در جوانی درگذشت ، معروف است که خودکشی کرده است. کسمائی نوکری نکرد. او در جوانی در رشت علوم دینی تحصیل کرد در همین ایام نیز نزد مسیو ژان فرانسوی، زبان فرانسه را آموخت و برای ادامه تحصیلات اش به کربلا رفت. در این زمان عمامه و ریش بلندی داشت. پس از دو سال به گیلان برگشت و به عنوان شیخ حسین شناخته شد. بازارچه سبزه میدان رشت و قریه سالکسر فومن از پدر به او ارث رسید.
شوق به تکمیل تحصیل و آگاه شدن از علوم و هنر جدید میرزا حسین خان را اغلب به مطالعه در کشورهای بیگانه و شناخت پدیده های علمی در جهان غرب سوق داد. پس از فوت پدرش، بازارچه سبزه میدان رشت را فروخت و به روسیه رفت، تحصیلات روس و نقاشی کرد و سپس به فرانسه رفت و تحصیل نقاشی را تکمیل کرد. او به تهران و وین و پطروگراد و تفلیس هم سفر کرد. او به هشت زبان عربی، روسی، فرانسه، گرجی، ارمنی، گیلکی، فارسی و ترکی مسلط بود. او خطی خوش داشت. او پسری به نام جهانگیر و دو دختر به نامهای صنوبر و خورشید داشت.
بعد از یک سال به رشت بازگشت . پس از این سفرها عبا و عمامه را به کت و شلوار تبدیل کرد.او در رشت به استخدام مدرسه جدید التاسیس وطن در آمد. او خود را به عنوان سخنوری عالی شناساند و به عضویت کمیته مخفی، ستار درآمد که برای شروع انقلاب در گیلان تشکیل شده بود. کمیته با هدف پیروزی انقلاب در دو مرحله شروع به کار کرد: اول تسخیر رشت با زور و تاسیس یک دولت انقلابی و سپس تجهیز یک ارتش انقلابی که نهایتاً به تهران بتازد و با کمک سواران ایل بختیاری محمدعلی شاه را ساقط کند.
او در زمانی حدود ۱۹۰۸-۹ همزمان با دوره استبداد صغیر، که جنبش مشروطه تحت سرکوب محمد علی شاه بود به طور مخفیانه با کشتی به بادکوبه و از آنجا به تفلیس رفت و در مذاکره با کمیته اجتماعیون عامیون قفقاز چند گرجی بمب ساز با خود به رشت برد. او و همپیمانان اش هفتاد روز از آنها به طور مخفی نگهداری کردند.در فوریه ۱۹۰۹، کسمایی به همراه میرزا علی تربیت دیگر مشروطه خواه وفادار، حملهای را به دارالحکومه رهبری کرد و پس از چندی نزاع نگهبانان را تسلیم کرد و حاکم رشت کشته شد.
صفحه اول روزنامه جنگل، به مدیرمسئولی میرزا حسین کسمایی
او مسئول قتل اعدام گونه حاج شیخ علی فومنی، یک روحانی ضد مشروطه اهل رشت در خانه اش در آوریل ۱۹۰۹ بود. در تابستان ۱۹۱۹ افسر سیاسی بریتانیا در رشت به تهران گزارش داد که در حدود ۱۳ سال پیش، این او [یعنی کسمایی] بود که همراه دیگر مجاهدین از خانه آقا شیخ علی مجتهد بازدید کرد و به او در حضور خانواده اش شلیک کرد و او را کشت. وقتی به خانه اش بر میگشت شنید که شیخ نمرده و پزشکی فرستاده شدهاست. لذا باز به خانه اش برگشت و به در کوبید و گفت «دکتر ماوزر [نوعی تفنگ] آمده.» وقتی وارد شد و دید شیخ هنوز زندهاست گلولههای بیشتری به بدن و سرش شلیک کرد.
پس از تسخیر رشت، مشروطه خواهان به تهران پیش رفتند و پس از چند ماه جنگ مشروطه را باز مستقر کردند. او نیروها را همراهی کرد و بار دیگر در تهران خود را به عنوان روزنامه نگاری قابل نشان داد. او از اعضای هیات منتخب مجلس عالی در روز فتح تهران بود. او با وجود اصرار فراوان پست دولتی قبول نکرد.
پس از این که تزاریها رشت را گرفتند او به اروپا رفت و انجمنها را در اواخر ۱۹۱۱ تعطیل کرد. او پس از شروع جنگ جهانی اول وقتی جنبش انقلابی جنگ از پاییز ۱۹۱۵ در جریان بود به رشت برگشت. جنگلیها هیئت اتحاد اسلام را به عنوان بازوی نظامی شان تشکیل داده بودند. کسمایی جنگلیها را سرزنش کرد و به عنوان سازمان شان خندید. نهایتاً پیش از عضویت او در جنبش و دبیری او بر چند شمارهٔ جنگل، روزنامه جنگلیها، هیئت با واژه کمیته جایگزین شد. او مناقشاتی با حاج احمد کسمایی رهبر مرتجع جناح راست جنبش داشت. با این وجود او با میرزا کوچک خان که در این زمان جناح چپ جنبش را هدایت میکرد ماند. این همکاری تا حمله بریتانیاییها در اوایل ۱۹۱۹ ادامه یافت. در آن زمان او عفو گرفت و از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت و به کشاورزی مشغول شد. او در تشکیلات جنگل می زیست ولی کاری به اداره آن نداشت. نام حسین کسمایی در تاریخ به عنوان یک ارباب مشروطه خواه سقوط کردهاست. او در واقع احساسات بورژوایی داشت که بعداً با پیوستن اش به جنبش جنگل افراطی شد. به نظر میرسد در برخی مقاطع فعالیتهای سیاسی او فعالیتهای مذهبی اش را تعطیل کرد. این احتمالاً در ۱۹۰۸، همان طور که دوست اش میرزا کوچ خان جنگلی در پی به توپ بستن مجلس چنان کرده بود. الدرید جایی گزارش کرده «او حشیش میکشید و نتیجتاً قابل اطمینان شناخته نمیشود. او به طرز نابخردانهای عرق را دوست دارد».
حسین کسمایی شاعر هم بود و به فارسی و گیلکی میسرود. مجموعهای از اشعار اش در گلچینی به ویرایش ابراهیم فخرایی منتشر شدهاست. او در ۱۹۲۱ در اثر مشکلات کلیه درگذشت. میرزا کوچک خان جنازه اش را با تشریفات در سلیمان داراب به خاک سپرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7