انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 35 از 43:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  42  43  پسین »

Guilan | گیلان


مرد

 
گرگان در زمان منوچهر



منوچهر از پنج قاتل پدر انتقام گرفت و نفر ششم به خراسان گريخت. سلطان محمود او را گرفته و باز پس فرستاد و گفت اين كار را انجام دادم تا ديگر كسي بر قتل شاهان اقدام نكند. محمود قصد داشت به حمايت از دارا، كه پناهنده او بود، به گرگان و طبرستان لشكركشي كند و دارا را به جاي قابوس بنشاند. احتمالاً هدف محمود از اين اقدام، تسلط هر چه بيشتر بر گرگان و طبرستان و تشكيل پايگاهي در آن منطقه بود، اما منوچهر پيش دستي كرد و خود با محمود از در دوستي درآمد.

منوچهر در سال 403 ﻫ . ق پس از مرگ قابوس به طور رسمي به حكومت نشست. خطبه و سكه به نام خود زد. پس از مدت كوتاهي، خليفه بغداد براي او خلعت و لوا و منشور حكومت بر سرزمين‌هاي تحت تسلط پدرش را فرستاد و با تسليت مرگ پدر، او را بر سياق لقب قابوس ملقب به «فلك‌المعالي» كرد. با آغاز حكومت منوچهر، دوره افول حكومت آل زيار شروع شد. منوچهر و اميران پس از او ديگر استقلال خود را از دست دادند و به حكومت سلطان محمود و سلاطين قدرتمند ديگر وابسته شدند. او از آغاز سعي كرد كه خود را به حكومت المقتدر وابسته كند تا به اين وسيله حكومت خود را استحكام و قوام بيشتري بخشد و بتواند در مقابل مخالفت هاي احتمالي مقاومت كند. نخست گروهي از بزرگان شهر گرگان را همراه با هداياي بسيار نزد سلطان محمود فرستاد و به او تقرب جسته و خود را آماده فرمانبرداري او معرفي كرد و مقرر شد نام محمود بر منابر گرگان، طبرستان و قومس ذكر شود و هر سال پنجاه هزار دينار به عنوان خراج به خزانه‌ي او بپردازد. در لشكركشي محمود براي فتح قلعه ناردين در هندوستان، منوچهر دو هزار تن سرباز زبده خودش را در اختيار او گذاشت.

منوچهر كه از كارهاي پيشين به عنوان مقدماتي براي نزديك شدن هرچه بيشتر به محمود، استفاده كرده بود، گام نهايي را برداشت و ابوسعيد شولكي؛ رئيس گرگان و از فضلاي بزرگ آن شهر را به همراه قاضي گرگان، كه از محدثان بزرگ روزگار بود، با جمعي ديگر از بزرگان به نزد سلطان محمود براي خواستگاري از دختر وي فرستاد. در سال 409 ﻫ. ق پس از خواندن خطبه عقد، دختر را از هرات به استرآباد بردند.24 در سال 420 ﻫ. ق هنگامي كه لشكر محمود عازم سرزمين ري بود، منوچهر احساس خطر كرد و ترسيد كه مبادا امارت او مورد توجه محمود باشد. بنابراين در زمان رفت و برگشت محمود به ري، حدود نهصد هزار دينار براي محمود پيشكش فرستاد و براي احتياط به كوهستان هاي صعب العبور كوچ كرد. حتي احتمال داده‌اند كه لشكركشي محمود به گرگان بيشتر به انگيزه حمايت منوچهر از شيعيان باشد.25 يهقي تصريح مي‌كند كه محمود در اين لشكركشي تا گرگان پيشروي كرد. دربار غزنوي به اين نتيجه رسيده بودند كه منوچهر مي‌خواهد بين محمود و پسرش مسعود، كه مخالفت آشكاري روي داده بود، دشمني شديدي ايجاد كند. منوچهر در سال 421 درگذشت و به جاي او، پسرش انوشيروان ملقب به «شرف‌المعالي» به حكومت رسيد.26

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
گرگان در زمان انوشيروان



آغاز حكومت انوشيروان هم‌زمان با افول قدرت آل زيار بود. محمود حكومت او را تثبيت كرد و مقرر داشت پانصد هزار دينار بپردازد. در اين دوره، باكارليجار (ابوكاليجار به معني ابوالحرب) فرمانده سپاه و دايي انوشيروان تصميم گيرنده‌ي اصلي حكومت بود و انوشيروان را به دليل نوجواني و بي‌تجربگي، از حكومت كنار گذاشت و در سال 423 ﻫ.ق طي نامه‌اي به دربار غزنويان، شايعه مرگ انوشيروان را خبر داد و اعلام كرد از خاندان مرداويج و وشمگير مردي كه بتواند حكومت گرگان را اداره كند، باقي نمانده است و ابوالمحاسن؛ رئيس گرگان را به همراه قاضي آن شهر به دربار مسعود، جانشين محمود فرستاد و منشور حكومت بر گرگان به نام باكاليجار صادر شد و دختر باكاليجار هم به عقد مسعود درآمد. مسعود در سال 426 ﻫ.ق پس از بازگشت از لشكركشي به هند، خود را با دو دشمن رو به رو ديد. نخست سلجوقيان كه به نواحي شمالي كشور دست اندازي كرده بودند، ديگري باكاليجار كه از غيبت مسعود استفاده كرد و با اتحاد با علاء‌الدوله كاكويه، عَلَم مخالفت با مسعود را برافراشته بود. مسعود براي مقابله با اين دو دشمن به نيشابور آمد. در نيشابور به دليل فرا رسيدن زمستان و برف سنگيني كه باريده بود، آذوقه كم بود. ابوالحسن عراقي يكي از دبيران، مسعود را برانگيخت تا به گرگان لشكركشي كند. مسعود به سوي گرگان روانه شد. باكاليجار، انوشيروان را به همراه بزرگان شهر با خود به ساري برد. عده زيادي از لشكريان او به مسعود پيوستند. مردم گرگان نيز خانه و كاشانه خود را رها كرده، به ساري رفتند. 27 باكاليجار از ساري با نام خود و انوشيروان (كه احتمالاً تا اين زمان زنداني باكاليجار بود) به مسعود نامه نوشت و اظهار بندگي كرد، ولي مسعود به نامه توجه نكرد و تا آمل پيش رفت، آن جا را غارت كرد و به آتش كشيد. در همين زمان، نامه‌هايي از دهستان ، نسا و فراوه به سلطان رسيد و خبر حمله دوباره تركمانان به دهستان را اعلان كردند. مسعود از آمل عزم گرگان كرد. در گرگان نامه رسيد كه بخشي از سلجوقيان از جيحون گذشتند و از غيبت مسعود استفاده كرده و تا ميانه‌هاي خراسان پيش تاخته‌اند. مسعود كه خطر سلجوقيان را جدي مي ديد، شتابان به سوي خراسان روانه شد.

اگرچه مسعود پس از خود، ابوالحسن عبدالجبار را در گرگان و طبرستان به عنوان والي تعيين كرده بود،28 اما باكاليجار با استفاده از نارضايتي مردم، حكومت را به دست گرفت. مسعود كه خطر سلجوقيان را بيشتر مي‌دانست، ترجيح داد كه در موقعيت كنوني با باكاليجار رابطه دوستانه داشته باشد. در جشن مهرگان همين سال (426 ﻫ. ق) باكاليجار هدايايي نزد مسعود فرستاد. پس از آن گويا باكاليجار با عبرت از لشكركشي مسعود، تصميم گرفت تا وفاداري خود را به او ثابت كند. در سال 429 ﻫ. ق زماني كه مسعود ضعيف شده بود و سلجوقيان قسمت زيادي از خراسان را تسخير كرده بودند، عمال مسعود با مالي بسيار در خراسان از برابر سلجوقيان گريختند و در جستجوي پناهگاه از اسفراين به گرگان رسيدند. باكاليجار با آغوش باز آنها را پذيرفت و لشكرش را براي حمايت از آنها در برابر سلجوقيان آماده كرد. مسعود با شنيدن اين خبر، از باكاليجار تشكر كرد و در سال 431 خلعتي فاخر همراه با نامه‌اي براي دلگرمي به نزد او فرستاد.29

در سال 433 انوشيرون با كمك مادرش توانست پس از حدود ده سال دوري از قدرت، باكاليجار را دستگير كند و خود به حكومت برسد. علل ديگر روي كار آمدن انوشيروان شايد اين باشد كه در اين دوره، غزنويان كه ظاهراً بزرگ‌ترين حامي باكاليجار بودند، ضعيف شدند و سلجوقيان آنها را به گوشه‌اي راندند. در نتيجه انوشيروان عده اي را گرد خود جمع كرد و حكومت را به دست گرفت.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
گرگان در زمان پايان آل زيار



در سال 433 ﻫ. ق طغرل سلجوقي از نابساماني و اختلاف بين باكاليجار و انوشيروان آگاه شد و به آن منطقه لشكر كشيد و گرگان را به راحتي تصرف كرد. يكصد هزار دينار براي صلح بر اهالي مقرر و شهر را به مرداويج بن بسو ديلمي، كه در سپاه طغرل بود، واگذار كرد و مقرر شد ساليانه پنجاه هزار دينار به عنوان خراج به طغرل بپردازد. به نظر مي رسد انوشيروان نيز بر بخشي از طبرستان يا تمامي آن حاكم شد تا در مقابل، سي هزار دينار بپردازد و تحت امر مرداويج باشد. پس از مدتي، مرداويج مادر انوشيروان را به زني گرفت و انوشيروان از همه نظر تحت فرمان مرداويج درآمد30 و ظاهراً يكي دو سالي بر منطقه طبرستان حكومت كرد و آن گونه كه از نوشته عنصرالمعالي كيكاوس برمي‌آيد، در سال 435 ﻫ . ق در هنگام شكار كشته شد. به اين ترتيب سلسله زياري با حمله سلجوقيان تقريباً منقرض شد و تنها بعضي از افراد اين خاندان در دوره‌هاي بعد براي مدتي بر بعضي از قلاع كوهستاني حكومت مي‌كردند و حكومت آنها هيچ گاه به منطقه گرگان و هامون كشيده نشد و از سوي شاهان و اميران جدي گرفته نشدند.31

اميران زياري غالباً مردمي عادل و منصف بودند و مردم به دليل اين برابري، شيفته حكومت آنها مي شدند، مرداويج بين لشكريان خود و عامه با عدالت رفتار مي‌كرد. به لشكريانش در لشكركشي ها توجه داشت و پاداش مناسب به جنگاوران مي‌داد و لشكريان از او راضي بودند، به طوري كه آل بويه و عده اي ديگر از سرداران پس از جدا شدن از ماكان، يكسره سراغ مرداويج آمدند. از خاندان زياري اميران نخستين بيشتر جنگاوراني بودند كه عمر خود را در لشكركشي و جنگ و گريزهاي نظامي مي‌گذراندند. اميران مياني زياري- قابوس و منوچهر- و در پايان عنصرالمعالي مجال بيشتري براي كسب علم و ادب و فضيلت داشتند. حشر و نشر با دانشمندان بزرگي مثل ابوريحان بيروني و ابوعلي سينا نيز در ايجاد اين روحيه بي‌تأثير نبود. 32 نظامي عروضي از ورود ابوعلي سينا در دوره قابوس به گرگان خبر مي دهد. ابوعلي از چنگ قاصدان سلطان محمود گريخت و با ابوسهل مسيحي از طريق بيابان خوارزم روانه گرگان شدند. وي مدتي به طور ناشناس در گرگان به طبابت مشغول بود، تا اين كه آوازه مهارت او در گرگان پيچيد و قابوس او را براي معالجه خواهرزاده‌اش، كه گرفتار عشق دختري شده بود و فاش نمي‌كرد، فراخواند. ابوعلي جوان عاشق را كه مورد علاقه قابوس بود، معالجه كرد و در نتيجه بر اعتبار او افزوده شد. وقتي قاصدان محمود با تصوير ابوعلي به دنبال او آمدند، قابوس از تسليم ابوعلي به آنان امتناع كرد و حضور او را انكار كرد. رفتار قابوس با ابوعلي بسيار محترمانه و شايسته بود، به حدي كه قابوس او را برتخت خود مي‌نشاند.33 البته بعضي ديگر از منابع گفته اند كه در زمان رسيدن ابوعلي به گرگان، قابوس در قلعه زنداني بوده است و نمي توانسته ابوعلي را ببيند و ابوعلي از آن جا روانه سرزمين آل بويه مي شود. آمدن ابوعلي حاكي از حسن شهرت و علم دوستي قابوس است كه البته به دليل شرايط سياسي پيش آمده، آن چنان كه بايد فضاي مناسبي براي اقامت دايم ابوعلي مهيا نبوده است.34 پيش از ابوعلي، ابوريحان بيروني هم در پي شهرت قابوس به گرگان آمده بود. بيروني كتاب «آثار الباقيه» كه اولين كتاب او بود، را در گرگان به پايان برد و به قابوس تقديم كرد. بار دوم، بيروني در سال 393 ﻫ. ق به گرگان رفت، در حالي كه در آن شهر در تبعيد سياسي به سر مي‌برد، خسوف را رصدگيري كرد.35 مراسلات قابوس زبانزد هم روزگارانش بود و در كتابي به نام كمال البلاغه كه اكنون نيز موجود است، صنايع ادبي را با مهارت در نثر به كار مي برد. علاوه بر اينها، خطي بسيار زيبا و پخته داشت كه در منابع ادبي به آن اشاره شده است، جمع آوري شده است. صاحب بن عباد درباره خط او گفته است:«هذا خط قابوس ام جناح طاووس» اين خط قابوس است يا پر طاووس.36 شاعران زيادي از جمله: ابوالقاسم زياد بن محمد قمري جرجاني، شيخ ابوعامر جرجاني بجلي و... قابوس را ستوده‌اند، اما قابوس علاقه‌اي به مدايح نداشت. با وجود اين، هر ساله به وزيرش مبالغي مي داد تا بين شاعران تقسيم شود. درباره قابوس و مرداويج نيز گفته شده كه در جنگ ها بلافاصله اسيران را با هدايايي آزاد و زخمي‌ها را مداوا مي‌كردند. 37

عنصر المعالي از آخرين بقاياي اين خاندان است كه جنبه ادبي او بسيار قوي تر از جنبه سياسي وي است. او سال هاي متعدد، نديم و همنشين سلاطين سلسله هاي غزنوي و شدادي بود. سفرهاي زيادي كرد و از هر فن و حرفه و طبقه‌اي خبر داشت. در دربار شاهان به گرمي پذيرفته مي‌شد. تجربه هايي كه در طول ساليان در ممالك مختلف گرد آورده بود، او را به دايره المعارفي از علوم و رسوم جامعه و فرهنگ تبديل كرده بود. عنصر المعالي اگر چه قلمروي نداشت، اما اثر فرهنگي او بيشتر از تمامي امراي اين خاندان بود. در سنين كمال خود، كتاب ارزشمند «قابوس‌نامه» را نوشت كه يكي از فصيح ترين كتاب هاي ادبي ايران و فرهنگ كاملي درباره زندگي شاهان و مردم ايران در قرن پنجم است. اين كتاب در 44 باب و به نام پسرش گيلانشاه تدوين شده است. اطلاعات تاريخي فراواني از اين كتاب برداشت مي‌شود و يكي از قابل اعتمادترين كتاب‌ها درباره‌ي آل زيار به شمار مي‌آيد.38

اگر چه حكومت آل زيار در ابتدا بيشتر جنبه ديني داشت و به حمايت از شيعه و مخالفت با اهل تسنن و به خصوص خليفه بغداد شروع شد، اما به دليل مشروعيت سياسي، مجبور شدند پس از رسيدن به قدرت براي بقاي در قدرت، تغيير ماهيت ديني دهند، يعني مشروعيت ديني خود را فداي مشروعيت سياسي كنند. كساني كه دور از قدرت بودند، اين تغيير موضع را نمي‌پسنديدند. وشمگير از برادر خود به دليل تغيير ظاهري گرايش ديني ايراد گرفت و حتي قصد نداشت كه همكاري با برادرش را به دليل چنين تنگناهايي بپذيرد. آنچه مسلم است آل زيار نياز به حمايت بغداد داشتند، بنابراين مجبور به مدارا با عباسيان، اگر چه به ظاهر، بودند. در پاره‌اي از موارد، نيت باطني آنها يا گرايش قلبي شان آشكار مي‌شد، مثل گرايش منوچهر به شيعه كه باعث لشكركشي محمود به گرگان و ترك شهر از سوي منوچهر شد.39



  • پي نوشت:
  • 1- زامباور، نسب نامه خلفا و شهرياران، محمد جواد مشكور، تهران، كتابفروشي خيام، 13567، ص 320.
  • 2- عنصر المعالي كيكاوس، قابوس نامه، غلامحسين يوسفي، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1373، ص 5-4 و 50.
  • 3- ناظرزاده كرماني، «مردان بزرگي كه در حمام كشته شده‌اند»، مجله مهر، شماره 8، سال چهارم ، ص 837 .
  • 4- كرج ابي‌دلف نزديك اراك كنوني است.
  • 5- ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، ج 3، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1364، ص 9-608 و 720 و آملي، تاريخ رويان، تصحيح عباس خليلي، تهران، مطيع اقدام، 1313، ص 82.
  • 6- ابن اثير، عزالدين علي، الكامل، ترجمه عباس خليلي. تصحيح مهيار خليلي، ج 13، تهران، انتشارات كتب ايران، 1350 ص 3-612.
  • 7- مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ص 8-747.
  • 8- ابن مسكويه، تجارب الامم، ترجمه علينقي منزوي، ج 5، تهران، انتشارات توس، 1376، ص 312.
  • 9- ابن اثير، همان، ج 13، ص 273 و 230، ابن خلدون، العبر، ج3،
  • ص 14 و 612.
  • 10- مفرد، محمد علي، ظهور و سقوط آل زيار، تهران، رسانش، چاپ اول، 1386، .ص 90-87.
  • 11- مفرد، همان، ص 95-90.
  • 12- همداني،محمد بن عبدالملك، تكمله تاريخ طبري، آلبرت يوسف كنعان، الجزء الاول، الطبعه الثانيه، بيروت، المطبعه الكاثوليكيه، 1961،
  • ص 120.
  • 13- ابن اسفنديار ، بهاء الدين محمد بن حسن، تاريخ طبرستان، عباس اقبال، ج1، تهران، نشر كلاله خاور، 1366، ص 29.
  • 14- مفرد، همان، ص 5-101.
  • 15- گرديزي، عبدالحي، زين الاخبار، عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب، 1363، ص 358.
  • 16- عنصرالمعالي، همان، ص 7-235.
  • 17- خواندمير، حبيب السير، محمد دبير سياقي، ج 2، تهران، انتشارات خيام، چاپ دوم، [بي تا]، ص 364.
  • 18- ميرخواند، روضه الصفا، تلخيص عباس زرياب، ج 4، 5 و 6، تهران، انتشارات علمي، 1373، ص 565.
  • 19- ابن اثير، الكامل، ج 15، ص 7 و 146 و جرفادقاني، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاريخ يميني، جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ دوم، 1357، ص 227.
  • 20- مستوفي، حمدالله، تاريخ گزيده، عبدالحسين نوايي، تهران، امير كبير، چاپ دوم، 1362، ص 420.
  • 21- جرفادقاني، همان، ص 224 و 197.
  • 22- ابن اسفنديار، همان، ج 2، ص 12، حموي، ياقوت، معجم الادبا، ج 8، جزو شانزدهم، ص 232.
  • 23- خواند مير، همان، ج 2، ص 442 و ابن اثير، همان، ج 15، ص 344 و جرفادقاني، همان، ص 350.
  • 24- ابن اسفنديار، همان، ج دوم، ص 14 و سهمي، تاريخ جرجان، بيروت، دارالكتب، 1408 قمري، ص 228.
  • 25- ابن اسفنديار، همان، ج ا، ص 101 و بيهقي، ابوالفضل، تاريخ بيهقي، علي اكبر فياض، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي، چاپ سوم، 1356، ص 4-162.و346و424.
  • 26- بيهقي، همان، ص 7-162.
  • 27- همان، ص 510-479 و 575.
  • 28- همان، ص 616-598.
  • 29- همان، ص 655 و 727 و 815
  • 30- ابن اثير، همان، ج 16، ص 4-203 و ابن خلدون، العبر، ج 3،
  • ص 701.
  • 31- عنصرالعمالي، همان، ص 95
  • 32- مفرد، همان، ص 2- 180.
  • 33- نظامي عروضي سمرقندي، كليات چهارمقاله، محمد عبدالوهاب قزويني، تهران، انتشارات اشراقي، چاپ دوم، ص 80-77.
  • 34- ابن خلكان، شمس الدين احمد، الوفيات الاعيان، الدكتور احسان عباسي، المجلد الثاني، بيروت، دارصادره، ص 159.
  • 35- بيروني، ابوريحان، آثار الباقيه، اكبر دانا سرشت، ج3، تهران، اميركبير، 1363.
  • 36- يزدادي، عبدالرحمان، كمال البلاغه، طبعه الاول، بغداد، المكتبه العربي، 1342، ص 107 و 37.
  • 37- مفرد، همان، ص 1- 180.
  • 38- عنصرالمعالي، همان، ص 334 و 41.
  • 39- زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران، تهران، اميركبير، 1376، ص 393.

پایان گرگان در دوره آل زيار
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
وُشمگیر زیاری




حدود قلمروهایی که وشمگیر بر آن‌ها حکومت کرد.


  • دوران ۳۱۳ تا ۳۴۶ خورشیدی برابر ۹۳۵ تا ۹۶۷ میلادی
  • لقب(ها) ظهیرالدوله ابومنصور
  • زادگاه دیلم
  • مرگ ۱ محرم ۳۵۷ هجری قمری
  • ۶ دسامبر ۹۶۷ میلادی
  • محل مرگ گرگان
  • پیش از بیستون
  • پس از مرداویج
  • دودمان زیاریان
  • پدر زیار
  • مادر دختر تیدای پادوسبان
  • فرزندان سالار، لنگر، بیستون و قابوس
  • دین احتمالاً مسلمان زیدی

وُشمگیر پسر زیار دومین فرمانروای زیاریان است که پس از کشته شدن برادرش مرداویج به حکومت رسید. وی پیش از مرگ مرداویج، از جانب او فرمانروای ری بود. وشمگیر پس از بر تخت نشستن دچار درگیری با سامانیان و بوییان شد. در این درگیری‌ها و نبردها سرزمین‌های ری، گرگان و اصفهان را از دست داد و تنها منطقهٔ طبرستان در قلمرو او باقی ماند.

وشمگیر جنگ‌های بسیاری خصوصاً با بوییان داشت که بیشتر حالت دفاعی و حفظ حدود پایتختش را داشتند. بوییان نیز با سماجت برای تسخیر سرزمین‌های اندک وشمگیر می‌جنگیدند. وشمگیر خیلی زود تبعیت از سامانیان را پذیرفت و در ۹۳۶ میلادی گرگان را به ماکان بن کاکی سپرد. پس از مرگ ماکان در یکی از درگیری‌ها، حسن فیروزان نیز به دشمنان او افزوده شد.

دلیل تغییر موضع سامانیان ترس از قدرت یافتن بوییان بود. آن‌ها سعی می‌کردند بوییان را سرگرم مبارزه با وشمگیر کنند تا از پیشرفت به مرزهای شرقی فارغ باشند و به عبارتی دولت زیاری دیوار حایلی بین دو دودمان دیگر بود بدین جهت وشمگیر تا پایان زندگیش در حال دفاع در برابر بوییان بود و طبرستان و گرگان بارها بین این دو دست به دست شد. وشمگیر برای در امان ماندن از این جنگ‌ها حتی حاضر شد با خلیفه رابطه برقرار کند. او به واسطهٔ سامانیان از خلیفه خواست که وساطت کند و از بوییان بخواهد که از تعرض به سرزمین‌هایش دست بردارند. وی سرانجام در سال ۳۵۶ هجری در حالی که مشغول آماده شدن برای یکی دیگر از این‌گونه نبردها بود، توسط یک گراز کشته شد و پسرش بیستون به جای او نشست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
نام و نسب


درباره خاندان زیاریان نوشته‌اند که ایشان از اهالی گیلان بوده‌اند و نسبت خاندانشان به «آغش وهادان»، که در زمان کیخسرو حاکم گیلان بوده‌است، می‌رسد. همچنین عده‌ای «وردانشاه گیلانی» را جد زیار می‌دانند. گویا همسر زیار نیز دختر «تیدای پادوسپان» بود و دایی او هروسندان، حاکم دودمان پادوسپانیان، بوده‌است.خود زیار در دوران فرمانروایی مرداویج و وشمگیر تا سال ۳۳۷ میلادی زنده بود.

وُشمگیر نامی مرکب از دو واژهٔ «وُشم» و «گیر» می‌باشد. وشم در زبان گیلکی تلفظی از وشوم است که در فارسی به معنای بلدرچین می‌باشد و به همراه مادهٔ مضارع فعل «گرفتن»، یعنی «گیرندهٔ بلدرچین». احتمال دارد که به جهت علاقه و مهارت وی در شکار بلدرچین، وشمگیر لقب نهاده بودندش. البته نام وی به صورت‌های «وُشْمه‌گیر»، «وَشْمِگیر» و «دشمن‌گیر» نیز ثبت شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
روابط ثبت شده وُشمگیر و مرداویج


وشمگیر، برادر کوچک‌تر مردآویج، ابتدا کشاورزی ساده بود. مرداویج پس از به قدرت رسیدن و اتحاد با خلیفهٔ عباسی، المقتدر بالله، کسی به نام «ابن‌جَعد» را به دیلم فرستاد تا وشمگیر را نزد او بیاورد. از این قاصد اینگونه نقل شده‌است که:

من او را در میان مردمانی یافتم که به کشت برنج مشغول بودند و هنگامی که آن‌ها مرا دیدند، به من نزدیک شدند. مردمانی بودند سر و پابرهنه و شلوارهای کوتاهی که از تکه‌های پارچه‌های رنگارنگ دُرُست شده‌بود، با لباسی ژنده بر تن داشتند. پیغام مرداویج را به وشمگیر رسانیدم. او در آن لحظه به علامت خشم و نفرت آب‌دهان خود را پرتاب کرد و با صدایی بلند گفت: «می‌خواهد جامهٔ سیاه عباسیان را که به تن دارد، به من نشان دهد؟ من نادانی و جهلی در محیط او یافتم که از بیان آن شرم دارم.»

این داستان از چندین وجه قابل بررسی است. به طور مثال ابن اثیر به نقل از فرستاده، وشمگیر را بی‌خبر و عامی معرفی می‌کند؛ هم‌چنین کتاب‌هایی که با خلیفه مرتبط هستند، با نوعی با تحقیر به ماجرا نگریسته‌اند که این امکان وجود داشته است که آن‌ها با غرض‌ورزی قصد کم‌ارزش کردن مخالفان خلیفه را داشته‌اند. البته این احتمال هم وجود دارد که وشمگیر به عنوان یک زمین‌دار بزرگ مشغول نظارت بر کشاورزان بوده‌باشد و در چنین حالتی دلیلی برای پوشیدن لباس‌های مجلل نداشته است.

سرانجام با این که وشمگیر از ارتباط دوستانهٔ برادرش با خلیفه خشمگین بود و حتی دعوت برادر را نپذیرفت، مرداویج با اصرار و پافشاری وی را مجبور به تمکین از خواسته‌اش کرد. و بدین ترتیب وشمگیر توسط برادرش به کارهای حکومتی رسید و والی شهر ری شد.

هنگامی که مرداویج علی بویه را به ولایت کرج منصوب نمود، علی با رفتار مهربان و صمیمیش عده‌ای از سران دیلمی را، که از رفتار مرداویج رنجور بودند، گرد آورد و مرداویج از انتصاب علی پشیمان شد؛ علی بویه فرصت را غنیمت شمرد و علیه او قیام کرد. او با ۹۰۰ نفر شهر اصفهان را فتح کرد و مرداویج که احساس ترس و وحشت یافته بود، به وشمگیر مأموریت داد که با لشکری عازم آن شهر شود و علی در پی این لشکرکشی به جنوب گریخت.جنگاوری‌های دورهٔ حکومت مردآویج، از وشمگیر جنگجویی کارآمد ساختند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مرگ برادر و آغاز حکومت



پس از مرگ مرداویج، در سال ۳۲۳ هجری قمری در اصفهان، لشکریان او جنازه‌اش را به سمت ری بُردند و وشمگیر پابرهنه به پیشباز آن‌ها رفت. در این زمان، سپاهیان و سران دیلمی از اصفهان و خوزستان و دیگر نقاط به ری آمده بوند و در آنجا وشمگیر را به جانشینی برادر گزیدند. پس از دفن مرداویج، وشمگیر با لشکریان بیعت کرد و به عبارتی حاکم زیاریان شد.

پس از رسیدن وشمگیر به حکومت زیاریان، دشمنانش آماده مبارزه شدند. سپاهیان دیلمی خوزستان نظیر «شیرج بن لیلی»، «بلقسم بن بانجین» و «ابن وهبان» کهنزد وشمگیر رفته‌ بودند و او «ابن وهبان قصبانی» را به وزارت برگزیده و دو تن دیگر را برای نگهداری گرگان و طبرستان فرستاد. دانشنامهٔ جهان اسلام معتقد است در این زمان او با بذل و بخشش سعی داشت به دل سرداران و سپاهیان راه یابد.


لشکرکشی سامانیان و بوییان


ابتدا امیر نصر بن احمد سامانی درصدد برآمد نواحی از دست رفتهٔ طبرستان و گرگان را بازپس گیرد. او دستور داد که سپهسالار خراسان، محمد بن مظفر چغانی، از نیشابور به قومس حمله کند و به ماکان دستور داد از کرمان به لشکر چغانی بپیوندد تا با همدیگر گرگان و ری را فتح کنند. ماکان زودتر از چغانی به دامغان رسید و به جنگ بلقسم بن بانجین شتافت ولی شکست خورد و پس از رسیدن چغانی با هم به نیشابور بازگشتند؛ در آنجا امیر سامانی او را حاکم نیشابور نمود.

پس از به حکومت رسیدن وشمگیر، حسن بویه، که نزد مرداویج به عنوان گروگان بود، از ری گریخت و نزد برادرش در شیراز رفت، سپس با لشکر مجهزی به اصفهان و همدان دیگر شهرهای جبال حمله کرده و یکی یکی آن‌ها را برای دودمان بوییان فتح نمود. از سوی دیگر وشمگیر با آماده‌سازی لشکری به مقابله با او شتافت و نبردهایی در شهرهای اصفهان، همدان، کاشان، قم، کرج، ری، قزوین و... رخ داد. علی بویه نیز خلیفهٔ عباسی را مجبور کرد که سپاهیان بصره را برای مقابله با وشمگیر راهی میدان نبرد کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
اتحاد با ماکان


در دیلم شخصی به نام ابوموسی بن بهرام علیه وشمگیر بن زیار شورید. وشمگیر نیز لشکریان طبرستان را به «ابی داود اسفاهی بن آخُریار» سپرد تا با ابوموسی مقابله کند؛ او نیز به کمک «ابوجعفر محمد بن احمد الناصر» رفته و به همراهی او راهی میدان کارزار شد. پس از شکست شورشیان، وشمگیر حکومت دیلمان و چالوس و مناطق اطراف را به «احمد بن سالار» سپرده و به ترتیب محمد بن احمد الناصر و ابی داود را حاکمان شرع آمل و ساری کرد؛ از قضا در همین سال با تغیان رودخانهٔ تجن شهر ساری ویران شد.

قیام ابوموسی بن بهرام


در دیلم شخصی به نام ابوموسی بن بهرام علیه وشمگیر بن زیار شورید. وشمگیر نیز لشکریان طبرستان را به «ابی داود اسفاهی بن آخُریار» سپرد تا با ابوموسی مقابله کند؛ او نیز به کمک «ابوجعفر محمد بن احمد الناصر» رفته و به همراهی او راهی میدان کارزار شد. پس از شکست شورشیان، وشمگیر حکومت دیلمان و چالوس و مناطق اطراف را به «احمد بن سالار» سپرده و به ترتیب محمد بن احمد الناصر و ابی داود را حاکمان شرع آمل و ساری کرد؛ از قضا در همین سال با تغیان رودخانهٔ تجن شهر ساری ویران شد.

قضیهٔ آذربایجان


در سال ۳۲۶ قمری «لشکری بن مردی» که از عوامل وشمگیر در جبال بود، با سپاه بزرگی به آذربایجان حمله کرد و «دیسیم بن ابراهیم کُرد»، حاکم آذربایجان، را شکست داد و اردبیل، که پایتختش بود، را تصرف نمود. دیسیم پس از شکست‌های متوالی نزد وشمگیر رفته و کمک خواست. وشمگیر نیز حاضر شد در مقابل پرداخت صد هزار دینار خراج سالانه و تغییر خطبه به نام زیاریان و بازفرستادن سپاهیان و تأمین هزینه‌شان، به او کمک کند. پس از حاصل شدن توافق آن‌ها، دیسیم توانست لشکری را کشته و سپاهش را در ارمنستان شکست دهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
نبرد با بوییان در اصفهان و سامانیان در گرگان



پس از آن که وشمگیر توانست اوضاع گرگان و شرق ایران را آرام کند و آذربایجان را مطیع سازد، به مقابله با بوییان شتافت و توانست در سال ۳۲۷ قمری آل‌بویه را شکست داده و اصفهان را فتح کند و با اخراج حسن بویه، خطبه به نام خود کند. وی پس از این پیروزی لشکریان را به قلعه الموت فراخواند و با فتح آن استحکامات، حکومت خود را پابرجا کرد و بسیار نیرومند شد.

پس از خیانت ماکان به دربار سامانیان، امیر سامانی در سال ۳۲۸ قمری ابوعلی چغانی (سپهسالار خراسان) را به سوی گرگان گسیل داشت و چغانی بدون خبر یافتن ماکان توانست تا نزدیکی گرگان پیشروی کند و با محاصره هفت‌ماههٔ گرگان، ماکان را مجبور کرد که از وشمگیر کمک بخواهد. وشمگیر سرداران خود، ابی‌داود سفاهی و شیرج بن لیلی، را به کمک او فرستاد اما شیرج بن لیلی که ناکام مانده بود، واسطهٔ صلح طرفین شد و اجازه گرفت تا ماکان از شهر خارج شود و به طبرستان برود و در عوض چغانی گرگان را گرفته و برای امیر سامانی، نصر بن احمد، فتح‌نامه بفرستد. با اعزام تمام لشکریان زیاری به گرگان، شهر اصفهان نیز خالی از سپاهیان شد. این مسئله طمع بوییان را برانگیخت و رکن‌الدوله حسن بویی بار دیگر بدون مقاومتی توانست حکومت شهر اصفهان را بدست گیرد و برخی از سران سپاه وشمگیر را دستگیر کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اتحاد مخالفان؛ فتوحات عمادالدوله دیلمی


ابوعلی چغانی مدتی در گرگان ماند و ویرانی‌های حاصل از جنگ را بازسازی کرد سپس «ابراهیم بن سیمجور» را به جای خود نشاند. از طرفی عمادالدوله علی بن بویه به چغانی نامه‌ای نوشته و از او خواست تا با حملهٔ مشترکانه به شهر ری، کار حکومت وشمگیر را یک‌سره کنند. پس از این اتحاد، چغانی به سمت دامغان و علی بن بویه به سمت ری حرکت کردند. وشمگیر با آگاهی از این اتحاد، لشکریانش را گردآورد و ماکان، که در ساری فرمان می‌راند، را از طبرستان نزد خود خواند؛ ماکان هم حسن بن فیروزان را جای خویش نشانده و به ری رفت. از سوی دیگر چغانی و علی بویه در نزدیکی ری به هم پیوستند. سرانجام دو لشکر در محرم سال ۳۲۹ قمری به مصاف هم رفتند و در این جنگ ابوعلی چغانی موفق شد قلب سپاه وشمگیر را محاصره کند و در فرصت پیش آمده، ماکان بن کاکی، که در قلب سپاه بود، را کشت. وشمگیر از معرکه گریخته و از لاریجان به آمل رفت. چغانی هم سر ماکان و دیگر سران سپاه وشمگیر را به بخارا فرستاد. گفته شده که تلفات لشکریان وشمگیر در این نبرد شش هزار نفر بوده‌است.

پس از شکست وشمگیر و فرار او به طبرستان، عمادالدوله علی بویه ابتدا به ری رفت و تا پایان زمستان آنجا ماند سپس توانست از دور بودن مقر حکومت سامانیان استفاده کرده و زنجان، ابهر، قزوین، قم، کرج، اراک، همدان، نهاوند، دینور و تا مرز حلوان را گشوده و بر همه جا عامل و حاکمی مقرر کرده و باج گیرد. ولیکن بدان جهت که بوییان توان نبرد با سپاه سامانی را در خود نمی‌دیدند، به قلمروشان تعرضی نمی‌کردند و نتیجتاً سامانیان هم با مشکل چندانی روبرو نشدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 35 از 43:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  42  43  پسین » 
ایران

Guilan | گیلان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA