انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 38 از 43:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  43  پسین »

Guilan | گیلان


مرد

 
تعداد زازا ها


در خصوص تعداد سخنوران به این زبان آمار قابل اطمینانی وجود ندارد، ممکن است در جنوب غربی آناتولی بین ۱٫۵ و ۲ میلیون نفر باشند. طی چهل سال گذشته در حدود همین تعداد زازا به مراکز شهری غرب آناتولی و اروپای غربی مهاجرت کرده‌اند. این ارقام همهٔ قوم زازا را شامل می‌شود گرچه عدهٔ زیادی از آنجا در این حین به ترک یا کردها آسیمیله شده‌اند و مهارت زیادی در خصوص زبان مادریشان ندارند. همهٔ زازاها مسلمانند ولی در سرزمین خود به دو گروه شمالی و جنوبی (با اندازه حدوداً برابر) تقسیم می‌شوند. گروه اول پیروی مذهب شیعی علوی بوده و گروه دوم سنی مذهب (عموماً شافعی) هستند. مذهب مشترک زازاهای سنی آنها را با همسایگان کرد سنی در جنوب غربشان پیوند می‌دهد. زین رو این سوال که آیا همهٔ زازاها یک مردم هستند باید از این سوال که آیا زازاکی خود یک زبان است (که جوابش مثبت است) تفکیک شود. از آنچا که اطلاع بسیار کمی دربارهٔ زازا و زبان شان تا اوایل دهه ۱۹۸۰ وجود داشت، همواره شکی وجود نداشت که آنها کردهایی هستند که به گویشی کردی تکلم می‌کنند. به تازگیست که زازاکی به طور فزاینده نوشته می‌شود (این روند از مهاجرین به اروپا شروع شده) و به موازات این شمار در حال رشدی از زازا (عموماً علویان) از زبان، فرهنگ و هویت متمایز خود آگاه شده‌اند؛ ولی تا به امروز، زازاهای بسیاری حس می‌کنند که پیوندهای مشترک فرهنگی و سیاسیشان با کردها بیشتر می‌چربد و بر یک هویت قومی مجزای زازا اصرار نمی‌کنند. گرچه اکثریت زازا خود را این طور نمی‌نامیده‌اند (بسیاری از زازاهای سنی زبانشان را دیملی می‌دانند، گرچه برخی زازاهای علوی به آن کرمانجی یا به طور ساده زون ما (زبان ما) می‌خوانند) چنان که امروزه مورد پذیرش گسترده واقع شده است. نام دیملی را باید در اشاره به منشأهای جغرافیایی زازا که با منطقه تاریخی دیلم در جنوب دریای خزر مرتبط است در نظر گرفت. (هیچ منبع دیگری در خصوص تاریخ اولیه زازا وجود ندارد).
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
زبان،مذهب،جمعیت،دین


دیملیها پس از مهاجرتشان در قرون وسطی به مدت حدوداً یک هزاره ارتباط مستقیمی با نزدیکترین خویشاوندان زبانیشان نداشتند. با این حال، زبانشان خط مرزهای زبانی پرشماری را با گویشهای منطقه جنوب خزر حفظ کرده و جایگاهش در گروه گویشهای کرانه خزر ایرانی شمال غربی واضح است. گویشهای تالشی، هرزندانی، گورانی، گیلکی، مازندرانی و برخی گویشها در مناطق تاتی زبان و منطقه پیرامون سمنان گویشهای حاشیه جنوبی خزر را تشکیل می‌دهند. این گویشها از نظر تاریخی، به گروه ایرانی شمال غربی گروه زبانهای ایرانی وابسته بوده و به پارتی مربوطند. پژوهش‌های زبان‌شناسان نشانگر اینست که این زبان یک زبان مستقل ایرانی است. ولی برخی دیگر آن را در شمار گویش‌های زبان کردی قرار می‌دهند.

اکثر دیملیها شیعه و جزو غلاتند گرچه برخی از آنان سنی اند. آنان علی بن ابیطالب را مهمترین تجسم الهی می‌دانند و به ترکیبی از باورهای بومی بدوی و مسیحی معتقدند.

جمعیت دیملی‌ها در ترکیه ۳ تا ۴ میلیون نفر برآورد می‌شود. منابع داخلی مردم زازا جمعیت آنان را ۳ تا ۶ میلیون نفر تخمین می‌زند. نزدیک به ۳۰۰٬۰۰۰ در اروپا و به خصوص آلمان زندگی می‌کنند.


دین بیشتر این مردم شیعه علوی می‌باشد و برخی از سنتهای دینی آنها از مسیحیت تاثیر پذیرفته‌است. پاره‌ای نیز سنی می‌باشند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ديلمك‌ها (زازاها)


بر بلنداي جنوب باختري در خاور تركيه و در سرزمين­هاي نه چندان دور از كرانه­هاي باختري درياچه‌ی وان شهرها و روستاهايي هستند كه همسايگان تُرك و كُرد، باشندگان آن­ها را زازا Zaza و ارمني­ها دلميك Delmik مي­نامند. ديلمك­ها يا زازاها در استان­هاي آديامان، اكساراي، باتمان، دياربكر، بينگول، الازيگ، ارزروم، اريزكان، گوموشانه، كارس، بيلتيس، مالاتيا، موش، بايبورت، شانليورفا، آدانا و سيواس و تونجلي در ناحيه‌ی آناتولي خاوري زندگي مي­كنند.

باشندگاه ديلمك­ها يا زازاها در دايره­اي ميان زيستن‌گاه­هاي ترك­ها و ارمني­ها و كردهاست ولي آنان نه ترك هستند و نه كرد و نه ارمني. آنان به زبان ديلمكي يا زازاكي كه از زبان­هاي گروه زبان­هاي شمال باختري ايراني و هم‌خانواده با زبان­هاي جنوبي و جنوب باختري درياي كاسپين است، سخن مي­گويند.

ديرين­ترين ياد از ديلمك­ها در نوشته‌ی آريستاكس لاستيورستي Aristakes Lastiversti تاريخ­نگار ارمني سده‌ی يازدهم ميلادي آمده است و بي­گمان اين نشان بر آن دارد كه در سده‌ی يازدهم ميلادي برابر با سده‌ی چهارم ق ديلمك­ها در سرزمين امروزي­شان مي­زيسته­اند.

اين كه ديلمك­ها يا زازاها چه كساني بوده­اند و در چه زماني و از كجا به سرزمين امروزي­شان كوچ كرده­اند نوشته­اي در دست نيست ولي مي­توان چنين پنداشت كه آنان از سرزمين ديلم كه بلندايي سربلند در سوي خاوري سپيدرود در جنوب درياي كاسپين است پا به راه كوچ نهاده و سرزمين­هايي را پشت سر گذاشته و به پهنه‌ی امروزي رفته­اند. اما چرا؟

ديلم Dilam كه برخي آن را به نادرستي ديلم Deylam مي­خوانند سرزميني كوهستاني است و نامش برآمده از واژه‌ی «ديل» Dil به معني «نگهدارندگاه دام» و پسوند مكاني «ام» يا « َم» am به معني بلند است و اين نام بر سرزميني نهاده شده كه بلند است و نگهدارندگاه دام. ديلم در تاريخ سده­هاي هفتم تا يازدهم ميلادي/ يكم تا پنجم ق نامي پرآوازه دارد چه آن كه پس از تازش تازيان مسلمان به ايران و چيرگي­شان بر پهنه­هاي گوناگون ايران پس از فروافتي فرمان­روايي ساسانيان، بسياري از وابستگان به دربار ساساني در جستجوي پناه­گاهي براي در امان ماندن از تيغ تازيان و پاس­داشتن باورهاي آييني خود به پناه­گاه هميشه‌ی تاريخ ايران- ديلم- پناه آوردند و كوشيدند تا بهره­گيري از توان جنگاورانه‌ی دليران ديلمي، ديلم را پاس­دارند و چشم به فردا و كاسته شدن از توان پيش­روي تازيان بدوزند. آميزه‌ی شكوه­مند آشنايان به ستيزه­هاي بزرگ و توان پر اندازه‌ی جنگاوري ديلمي­ها و سخت گذر بودن كوه­هاي ديلم به تندي ديلم را دژ ايستادگي ايرانيان نمود.

ايستادگي ديلمي­ها و تازش پياپي تازيان و دست زدن آنان به ترفندهاي گوناگون براي درون­خيزي به ديلم و چيرگي بر اين ديار و سرزمين گيلان كه در پس ديواره‌ی پرتوان ديلم نهان بود، جنگ­ها و ماجراهاي فراواني در سده‌هاي يكم و دوم ق پديد آورد.

برآيند آن همه جنگ و آن همه ماجرا، سايش توان ايستادگي و پديدآيي رويكردهاي نويني در رفتار سياسي و نظامي مردم ديلم بود. برخي از باشندگان ديلم برآن شدند تا از زمانه و سست گشتن توان فرمان­روايي تازيان سود برده و پا بر پهنه‌ی توان­جويي نهند و دگرباره توان ايرانيان را به رُخ تازيان كشند كه بر آن پايه پا نهادن سرداران نام­آور ديلمي چون اسوار و ماكان و مردآويج را بر پهنه‌ی تاريخ ايران مي­بينيم و در پايان به تماشاي توان­يابي فرزندان بويه و نشستنشان بر تخت شاهي در دهه­هاي نخستين سده‌ی چهارم ق/ نيمه­هاي سده‌ی دهم ميلادي مي­نشينيم و برخي خسته از رويدادهاي پر خون برآن شدند تا به جستجوي دياري نو براي زيستن برآيند، مانند بلوچ­ها كه راهي جنوب شدند و ديلمك­ها كه برآن شدند تا رو به باختر نهند.

پژوهش­هاي تاريخي گواه برآنند كه در نيمه‌ی سده‌ی سوم ق علويان چيره بر تبرستانِ فروافتاده از توان چندگاهانه‌شان در فرمان­روايي بر تبرستان به ديلم گريخته و چندگاهي را در اين ديار زيستند و در سال‌های بودنشان در ديلم هم باورهاي آييني خود را گستراندند و هم از جنگاوران ديلمي براي ياري بهره جستند و به راستي كه زمينه‌ی پا نهادن آنان به پهنه‌ی تاريخ را پديد آوردند.

با آگاهي از آن كه ديلمك­ها به زباني هم­خانواده با ديلمي­ها سخن مي­گويند و شمار فراواني از آنان پيرو آيين علوي­اند، بي‌گمان آغاز زمان كوچشان رو به باختر بايد پس از باورپذيري ديلمي­ها باشد و شايد آنان در سده‌ی سوم ق/ دهه­هاي نخستين سده‌ی يازدهم ميلادي رو به باختر نهاده باشند. هر چند ارمني­ها آنان را دلميك مي­نامند ولي بايد نام آنان ديلمك Dilamak باشد. ديلمك برآمده از نامواژه‌ی «ديلًم» Dilam و پسوند نسبت « َ ك» ak است بدان‌گونه كه گيل­هاي باشنده‌ی پاره­هاي جلگه­اي گيلان را نيز گيلك Gilak مي‌نامند، يا در نام­هايي چون روشنك و بابك پسوند « َ ك» معني آن­ها را روشنايي و پدري نموده است.

ديلمك­ها در دهه­هاي نخستين سده‌ی يازدهم ميلادي به زمين­هايي ميان سرزمين­هاي شمالي زير فرمان دربار عباسي بغداد و سرزمين­هاي مرزي امپراتوري بيزانس و پهنه­هاي جنوبي ارمنستان رسيدند و بار انداختند و از آن روست كه نخستين ياد از آنان در نوشته‌ی آ. لاستيورستي در سده‌ی يازدهم ميلادي آمده است. او ديلمك­ها را همان گونه كه آنان از خود نام مي­بردند دلميك Delmik يا دِلمِك Delmek يا ديلميك Dilmik ناميد.

در آغاز سده‌ی يازدهم ميلادي سرزمين­هاي كه در فراسوي البرز باختري و كوه­هاي تالش و کرانه­هاي باختري درياي كاسپين تا درياچه‌ی اورميه در باختر بودند زير فرمان كنگريان برخاسته از ديلم بود. آنان بر شميران و تارم و آذربايجان و اران و ارمنستان و زنجان و ابهر و سهرورد فرمان مي­راندند و پهنه­هاي شمال باختري ايرانِ امروز ميدان ستيزه‌ی ميان آنان و ساجيان از يك سو و ديسم كُرد از سوي ديگر بود.

فرمان­روايي كنگريان ديلمي بر پهنه­هاي شمال باختري ايران گذر آرام ديلمك­ها را به سوي باختر آسان نمود و آن­ها توانستند از لابلاي ميدان­هاي ستيزه گذشته و از شمال درياچه‌ی اروميه بگذرند و اندك اندك از باريكه‌ی زيستن‌گاه ارمني­هاي سر به فرمان كنگريان و حمدانيان چيره بر موصل ره به سوي باختر درياچه‌ی وان بگشايند و به گمان در دهه­هاي پسين سده‌ی دهم ميلادي/ نيمه‌هاي سده‌ی چهارم هجري به باشندگاه امروزشان برسند.

ديلمك­ها زماني به باختر درياچه‌ی وان رسيدند كه خاندان بويه بر بغداد پايتخت خلافت عباسي چيره بودند و كم‌كم سر و كله‌ی نيروهاي جنگاور تُرك در پهنه‌ی سياسي و نظامي ايران پيدا شده بود. سرگرم بودن دربار خلافت بغداد به يافتن راهي براي رهايي از چيرگي بويهيان ديلمي و رهيدن نيروهاي جنگي كُرد در جنوب و آسوده گشتن امپراتوري بيزانس از تازش­هاي پياپي مسلمانان و برآن گشتن آنان به توان­مند ساختن مرزهاي خاوري خود، نه راهي براي پيش­روي بيش­تر ديلمك­ها به سوي باختر نهاد و نه آنان را در فشار نظامي دستگاه نظامي بغداد گذاشت. از آن رو ديلمك­ها در باختر درياچه‌ی وان بار انداختند و باشندگان همواره‌ی اين سرزمين شدند.

در دهه‌هاي پسين سده‌ی يازدهم ميلادي نه از توان تازيان نشان ماند و نه از چيرگي ديلميان. كنگريان و زياريان و بويهيان فرو افتادند و دربار بغداد جولان­گاه توان‌جويان تُرك شد و آواز تازش ترك­هاي غزنوي در باختر ايران پيچيد. در سده­اي پس­تر تُركان سلجوقي از راه رسيدند و بر ايران چيره شدند و دربار بغداد سرِ سر به فرماني در برابرشان فرود آورد. سلجوقيان برآن شدند تا امپراتوري بيزانس را فرو اندازند.

برآن شدن تُركان سلجوقي براي چيرگي بر بيزانس سرزمين­هاي ميان درياچه‌ی وان و مرزهاي خاوري امپراتوري بيزانس در ميانه‌ی خاك تركيه‌ی امروز را ميدان تاخت و تاز تُركان سلجوقي نمود و ديلمك­ها فرمان­پذير تُركان سلجوقي شدند و شماري از آنان آيين علوي خود را رها نموده و به تسنن گرويدند.

چيرگي تُركان سلجوقي ديلمك­ها را به ارمني­ها نزديك نمود، چه آن كه آن دو هر يك پيرو آييني جدا از آيين دربار سلجوقي بودند. دوران سلجوقي را بايد دوران تأثيرپذيري كم­رنگ فرهنگي ديلمك­ها از كُردها و ارمني­ها دانست و به گمان بسياري از واژه­هاي آن دو زبان در آن زمان به زبان مردم ديلمك وارد شده­اند. در آن دوره هرگونه پيوند فرهنگي ميان مردم ديلم و ديلمك­ها بريده شد.

دوران چيرگي سلجوقيان دوران گسترش زبان تُركي در شمال باختري ايران است و چه بسيار بودند تيره­هاي تُرك جنگجو كه براي برهم­ريزي آرامش مرزهاي امپراتوري بيزانس به شمال باختري ايران كوچانده شدند. از ميان كوچ داده شدگان يكي توانست در سده‌ی چهاردهم ميلادي فرمان­روايي كوچكي در كرانه‌هاي مرزهاي خاوري امپراتوري بيزانس پديد آورد. اين فرمان­روايي كوچك پس از سده­اي توانست قسطنطنيه پايتخت بيزانس را به چنگ آورد و دولتي بزرگ به نام عثماني برپا دارد.

در ميانه‌ی سده­هاي هفتم تا پانزدهم ميلادي ديلمك­ها با چنگ و دندان فرهنگ خود را از چيرگي فرهنگ رو به گسترش تُرك پاس داشتند و در اين راستا به ارمني­ها در شمال و كُردها در جنوب- كه چون آنان در برابر تازش فرهنگ تُركي ايستادگي مي­كردند- نزديك­تر شدند تا آن جا كه بسياري آنان را كُرد پنداشتند.

با برپا خاستن آواي تيره­هاي تُرك شيعه براي به هم پيوستن و پديد آوردن بخشي از بدنه‌ی ارتش قزلباش در سده‌ی پانزدهم ميلادي، ديلمك­ها كه شيعه بودند از آن رو كه پيرو آيين شيعه‌ی دوازده امامي نبودند و مي­كوشيدند تا هم­راه تُركان نباشند، به قزلباش نپيوستند. آن گاه كه در آغاز سده‌ی شانزدهم ميلادي صفويان در ايران بر سر كار آمدند، ديلمك­هاي علوي نزديك شدن صفويان شيعه بر ايران را از نزديك شدن به عثماني‌هاي سُني و تُرك مناسب­تر ديدند و سرزمينشان بارها در سده­هاي شانزدهم و هفدهم و هيجدهم ميلادي ميان صفويان و عثماني­ها دست به دست گشت. رويداده­هاي آن سه سده ديلمك­ها را بيش­تر به ارمني­ها نزديك كرد ولي آوازه‌ی كُرد بودن آن­ها بيش­تر پيچيد.

پيمان ارزروم در ميانه‌ی سده‌ی نوزدهم ميلادي باشندگاه ديلمك­ها را به عثماني واگذارد و اين گروه كوچنده‌ی ايراني براي هميشه باشندگان سرزمين ديگري شناخته شدند. از آن پس تلاش دو سويه‌ی تُرك­ها و كُردها براي چيرگي بر فرهنگ ديلمك­ها افزايش يافت، ولي آنان توانستند با هزاران رنج پاره­هاي ارج­مندي از فرهنگ خود را پاس دارند و هنوز مردمي باشند كه نه تُركند و نه كُرد و همه مي­دانند كه ايرانياند و ديلمي.

اما در كنار آن چه من نوشتم برخي از پژوهش­گران نگاهي ديگر به خاستگاه ديلمك­ها يا زازاها دارند. گروهي با تن دادن به سنگ نبشته‌ی داريوش بزرگ هخامنشي در بيستون كه در آن آمده است: «...... شهري است به نام زازانا در مسير فرات......» نام اينان را برگرفته از نام آن شهر دانسته­اند كه اين نگاه از سوي بسياري از پژوهندگان كنار نهاده شده است. برخي نيز برپايه‌ی نوشته‌ی بُندِهِشن آنان را از باشندگان جايي به نام ديلمان Dilaman در بلندي‌هاي سرچشمه‌ی فرات دانسته­اند و نام «ديميلا» Dimila باشندگاه ديلمك­ها را برگرفته از نام اين ديلمان مي­دانند. در كنار اينان گروه پرشماري نيز ديلمان برخاستنگاه آنان در بندهشن را همين ديلم در جنوب درياي كاسپين دانسته­اند.

بسياري كوشيده­اند ديلمك­ها يازازاها را تيره­اي از كُردها بدانند. ارمني­ها زازاها را زازا- دلميك zaza delmik يا زازا- كِردِر zaza kerder مي­نامند. بايد دانست كه پاره واژه‌ی kerder در اين نام نشان بر بر كُرد بودن آن­ها ندارد و نمايش­گر شيوه‌ی زندگي آن­هاست و بيش­تر جداسازنده‌ی آنان از كُردهاست.

هنوز ديلمك­ها يا زازاهاي باشنده‌ی پاره­هاي شمالي پيرو آيين شيعه‌ی علويند و باشندگان جنوبي­شان پيرو مذهب سُني شده­اند. پيروي شمالي­ها از تشيع علوي جلوي هر پيوندي ميان زازاها و همسايگان مسيحي و سُني آن­ها را گرفته است و سبب شده كه آگاهي بسيار كمي در درازاي زمان از آنان فراچنگ ديگران آيد و نگاشته گردد و امروز بتوان بر پايه‌ی آن نوشته­ها از روزگاران گذشته‌ی آنان آگاه شد و تنها زازاهاي جنوبي سُني با كُردها رفت و آمد اندكي داشته­اند و همان سبب وجود آگاهي­هاي كمي از آنان در نوشته­هاي نويسندگان كم شمار كُرد گشته است.

آسيب­پذيري همواره‌ی ارمني­ها در رويدادهاي تاريخي و در ميانه‌ی ستيزه­هاي توان­جويانه‌ی فرمان­روايي­هاي زمان مانند دربار خلافت عباسي و سلجوقي­ها و امپراتوري بيزانس و عثماني و صفوي و.... ديلميك­هاي تنها مانده و ارمني­ها را به هم نزديك نموده و شايد بتوان گفت كه ديلميك­ها ارمني­ها را نزديك­ترين دوستان خود مي­پندارند. به نوشته‌ی دكتر گارنيك آساطريان ديلميك را از روي تمسخر زازا ناميده­اند چه اين در سخنشان سايشي­هاي فراواني است و از آن­روست كه ترك­ها اين نام را بر آنان نهاده­اند. در گويش مردم ارمني تارون- توروبران Taron turuberan واژه‌ی زازا معني لال را دارد.

بر پايه‌ی آمار شمار ديلمك­ها يا زازاها در جهان 4 تا 6 ميليون نفر است كه بيش­ترشان و به گمان 4 ميليون نفر در تركيه زندگي مي­كنند و بقيه در گرجستان و آلمان و قزاقستان و هلند و سوئد هستند.

ديلمك­ها يا زازاها به زباني سخن مي­گويند كه آن را زازاكي zazaki يا ديملي Dimli مي­نامند. اين زبان مانند همه‌ی خُرده­زبان­ها همواره مورد تازش زبان­هاي بزرگ و چيره بوده است، ولي وجود زبان كُردي در جنوب و ارمني در شمالِ سرزمين باشندگاه ديلمك­ها يا زازاها سبب ايستادگي زبان زازاكي شده و زازاها در تلاشند كه به هر گونه­اي شده زبان خود را پاس دارند. روزهاي جمعه از تلويزيون تركيه برنامه­اي به زبان زازاكي پخش مي­شود و راديويي نيز در تركيه به زبان زازاكي برنامه پخش مي­كند.

ديلمك­ها يا زازاهاي باشنده‌ی كشورهاي اروپايي آسودگي و دل­بستگي بيش­تري براي كار بر روي زبان زازاكي دارند، به گونه­اي كه زازاهاي باشنده‌ی سوئد و آلمان روزنامه­ها و مجله­هايي به زبان زازاكي منتشر مي­كنند كه معروف­ترينشان «راشتيا» Rashtia و «زازائيستان» و «رايا زازائيستان» هستند.

نخستين كسي كه درباره‌ی زبان زازاكي نوشت پيتر لارچ در سال 1850 ميلادي بود. در سال 1899 ميلادي احمدخاصي مقاله­اي درباره‌ی مواليد به زبان زازاكي نگاشت و در سال 1933 ميلادي عثمان افندي بابيك كتابي به زبان زازاكي با الفباي عربي در دمشق چاپ و متشر كرد. نگارش زبان زازاكي با الفباي عربي تا سال 1980 ميلادي كه نخستين متن­ها به زبان زازاكي و با الفباي لاتين در آلمان و سوئد و فرانسه منتشر شد ادامه يافت و از آن پس ديلمك­ها يا زازاهاي تركيه نيز نوشته­هاي خود را به زبان زازاكي و با الفباي لاتين چاپ و منتشر نمودند. امروز شمار روزنامه­ها و مجله‌هايي كه به زبان زازاكي منتشر مي‌شوند كم نيست.

گسترش ابزار نگارشي به زبان زازاكي بسياري از روشن­فكران و انديش­مندان ديلمك يا زازايي به پا نهادن به پهنه‌ی برانگيزي جوانان زازا براي شناختن گذشته‌ی خود و زبان و تاريخشان برانگيخت و زباني كه مي­رفت تا مرگ را بيازمايد به دوباره برپاخيزي فراخواند و امروزه اين زبان جاي خود را در مجموعه‌ی زبان­هاي تركيه گشوده است.

در زبان زازاكي سه گونه گويش وجود دارد:

1. گويش شمالي كه در تونجلي، اريزكان، ارزروم، سيواس، گوموشانه، موش و كيساري به آن سخن مي­گويند و كرمانجكي نام دارد. اين گويش داراي پنج زير گويش است:

الف- درسيم غربي ب- درسيم شرقي پ- وارتو ت- ساريز ث- كوچگيري

2. گويش مياني كه در الازيگ و بينگو و سلحان و گيرواس و دياربكر به آن سخن مي­گويند و هفت زير گويش دارد:

الف- بينگول ب- پالو پ- هاني ت- كولپ ث- لايس ج- ارگاني چ- پيران

3. گويش جنوبي (ديملي) كه در سيورك و چرميك و اگيل دياربكر واديامان و مالاتيا به آن سخن مي­گويند و داراي پنج زير گويش است:

الف- سيورك ب- چرميك پ- گِرگِر ت- موتكي ث- اكساراي

براي آشنايي با زبان زازاكي يا ديملي و پي بردن به هم‌ساني­هايش با زبان گيلگي پرسه­اي در آن زبان مي­زنيم.





اين واژه­­ها نمونه­اي بود از صدها واژه‌ی هم‌سان ميان گيلكي و زازاكي و بي­گمان واژه‌هايي هم‌سانند كه به گاه زيستن آنان با هم به كار برده مي­شدند.

زبان زازاكي يكي از زبان­هاي شمال باختري ايران است. زبان‌هاي شمال باختري ايران به سه گروه زازا- گوراني و كاسپين و كردي تقسيم مي‌گردد و زبان زازاكي در گروه زازا- گوراني قرار دارد.

زبان زازاكي در بردارنده‌ی واژگاني از زبان­هاي هندواروپايي و هندوايراني و ايراني باستان است و پس از اسلام واژگاني از همسايگان تازه‌ی خود دريافت نموده است. اسم در زبان زازاكي به دو گروه مذكر و مؤنث تقسيم مي‌گردد و اين ويژگي ناهم­سان با ساختار ديگر زبان­هاي ايراني شمال باختري است. در زبان زازاكي امروز واژگان بسیاری از زبان­هاي عربي و ارمني و تُركي وجود دارد.

نخستين پژوهش­گراني كه در نوشته­هايشان زبان زازاكي را از زبان كُردي جدا دانستند ك. هدنك Hadnak و د. ن. مكنزي D.N. Mackenzi بودند.

بيش­تر ديلمك­ها يا زازاها علوي­اند ولي وضو نمي‌گيرند، نماز نمي­گزارند، روزه نمي­گيرند و اعياد اسلامي مانند عيد فطر را جشن نمي­گيرند. در باورهاي آنان پرستش درختان و كوه­ها و فلزها و مارها ديده مي­شود و برخي از آداب و رسوم مسيحي به ويژه ارمني در ميان آن­ها رايج است.


  • منابع:
  • 1. آساطريان، گارنيك. زازاها قومي ناشناخته. مجله‌ی تحقيقات تاريخي. شماره‌ی 8. زازاها قومي ناشناخته. تهران. مؤسسه‌ی مطالعات و تحقيقات فرهنگي. 1372
  • 2. Blau. Gurani and Zaza.Wiesbaden, 1989. (About Daylamite origin of Zaza-Guranis)
  • 3. Bozdag, Cem and Ungor,Ugur. Zazas and Zazaki (Religion and the recent of Zazas People)
  • 4. Encarta Encyclopedia.Zaza and Zazaki
  • 5. Extra, Guus and Gorter Durk. The Other Languages of Europe.(About Demography of Zazas People Situation.)
  • 6. Gippert, Jost. Historical Development of Zazaki
  • 7. Iremet, Faruk. The Different Between Zazaki, Kurdish and Turkish.
  • 8. Larson, Richard and Yamakido, Hiroko. Zazaki as Double Case- Marking
  • 9. Lynn Todd, Terry. A Grammer of Dimili.
  • 10. Raymond Gordon, Jr., Editor. Ethnologue: Languages of the World. Fifteenth Edition. (Classification of Zazaki Language)
  • 11. Werner, Brigitte. Feautures of Bilinaza Community
  • 12. Wikipedi Encyclopedia. Zaza.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
آمارد


آماردها در کرانه‌های دریای آمارد در نقشه‌ای فرانسوی دیده می‌شوند.

آمارد، اَمراد، آمار یا مرداها (به زبان سکایی: آمارد، Amard؛ به زبان پهلوی: آمویی، Amui) قومی آریایی و سکایی که در شمال ایران و در مجاورت رود آمردوس (سفیدرود) زندگی می‌کردند. در کتاب گیلان (سال ۱۳۸۰) قوم آمارد قومی مستقل شناخته می‌شوند. شاید تات‌ها و دیلمیان و آموییان را بتوان فرزندان آنان دانست.. آماردها بنابر نظر ریچارد فرای (سال ۱۹۹۵) , آملی کوهرت (سال ۲۰۰۷) و دانشنامه ایرانیکا، یک قوم آریایی بودند.
آماردها قومی نیرومند و جنگجو بوده‌اند و واژه گیل مرد که به بیشتر ساکنین بومی استان گیلان اطلاق می‌شود ترکیب واژه‌های گیل و آمارد می‌باشد که مردمان این نواحی را فرزندان اقوام گیل و آمارد می‌دانند و همچنین نام شهر آمل در مازندران را دگرگون‌شده نام آمارد دانسته‌اند و بعدها واژه «آماردها» به سبب کثرت تلفظ به آملد، آمرد و «آمل» بدل شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
پیشینهٔ تاریخی



کتیبه‌ای از مارلیک، که از بقایای آمادایها در گیلان امروزی محسوب می‌شود.

مردم این قبیله پیش از ورود آریایی‌ها یعنی ماد، پارس و پارت در قسمتی از مازندران و گیلان کنونی زندگی می‌کردند. نام اصلی این قبیله آمو بود که در فارسی باستان به آمرد یا اَمرد به معنی زیان‌بخش و ویرانگر تبدیل شد. همچنین در برخی کتاب‌ها به آنها «مارد» نیز گفته‌اند. آنها مردمی جنگجو و هنرمند بودند و با همسایگان خود در کشمکش دایمی بودند. هم اسکندر مقدونی با آنها جنگیده است هم فرهاد پنجم اشکانی که آنها را به سوی قفقاز در غرب دریای خزر رانده است. برخی معتقدند شعبه‌ای از قبیله آماردها در کنار رود جیحون می‌زیسته‌اند. نام آمو دریا از این قوم گرفته شده‌است. نام گذشتهٔ سفیدرود گیلان نیز در قدیم آمرد یا آمادای بوده است. یکی از مناطق باستانی مهم ایران که می‌توان به این قوم نسبت داد تپهٔ مارلیک گیلان و تخته‌سنگ‌های کناریه رودهراز است. در آنجا هنر پیشرفته و زیبای سفالگری و زرگری آماردها برای ما به یادگار مانده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
عقیدهٔ مورخان


دیاکونوف نام قدیم سفیدرود را آمِرد یا آماردوس ذکر می‌کند و می‌نویسد «منطقهٔ کوهستانی واقع در جنوب شرقی مسیر پایین رود ارس و نواحی مصب قزل اوزن که توسط قبایل کادوسیان و کاسپی‌ها مسکون بوده مطیع ماد نگشته و جز آن سرزمین محسوب نمی‌شود.

طبق تحقیقات باستان‌شناسی، استان‌های ساحلی دریای خزر احتمالاً از ۷۵٬۰۰۰ سال پیش محل زیست انسان بوده‌است. در ۱۳۳۰ ه. ش. کارلتون کون، باستان‌شناس آمریکایی، اسکلت‌هایی از انسان نئاندرتال را که ظاهراً نیای کهن اقوام ساکن کرانه دریای خزر بوده‌است، در غارهای هوتو و کمربند واقع در مغرب بهشهر کشف کرد.

از جملهٔ این اقوام هرکانیان در گرگان، تَپوران در منطقهٔ کوهستانی البرز، و مَرداها در مازندران و حدود آمل، و کادوسیان در گیلان و مادها در بودند. آماردها که سرزمین‌شان بین محل استقرار اقوام تپور و کادوس نشان داده شده قبلاً در جوار مرو ساکن بوده‌اند. قوم مزبور ظاهراً مهاجر و از تبار مرو بوده و قومی بادیه‌نشین بوده‌اند که به تاخت تاز در اراضی اقوام دیگر می‌پرداختند.

قوم اَمردا در کنار رود هراز سکنا گزیدند و شهر آمل پایتخت باستانی آن‌ها بوده‌است که اسم شهر آمل به احتمال بسیار زیاد از نام آنان گرفته شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
نظر نویسندگان ایرانی



آماردها در زمان حکومت هخامنشیان، اولین قوم مستقل ایرانی

یحیی ذکاء در «کاروند کسروی» آورده‌است: آما، آماردان یا ماردان، در زمان لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران، این تیره در مازندران نشیمن می‌داشتند و آن هنگام هنوز قبایل تپوران به آنجا نیامده بودند، ولی سپس چنانکه از گفته‌های استرابون پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند.
رزهای چهارگونه سرزمین مردها بدین‌گونه بود، از مشرق به مرز هیرکانه و قسمتی به پارت، خراسان، از شمال به دریاچهکاسپین و از مغرب تا آن دست لنکران و از جنوب شرقی به کومیسین و از جنوب ری و جنوب غربی به کسپین و سرزمین مدی مرز مشترک داشت. «وی در جای دیگر می‌نویسد: در حدود چهار هراز سال پیش از میلاد انبوهی از مردم هندواروپایی در مسیر مهاجرت خود به سمت هندوکش و دسته‌ای به سوی فلات ایران سرازیر و چون از خاک گرگان گذشتند و به سرزمین مَردها رسیدند، منطقه را سبز و خرم یافته، رحل اقامت افکندند؛ آنان میزبانان را دوا، بربر و تور نامیدند». در این مختصر مجال نقد و بررسی موارد مذکور نیست. عقب‌مانده بودن تپورها و آماردها نسبت به آریایی‌های مهاجر و یا القاب دوا، تور و بربر، هم از نظر زبانشناسی و هم از نظر تاریخی جای تامل و نقد دارد.

پورداود نوشته‌است: «آمیانوس Ammianus در حدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت: وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی و اسکندر و سلوکیه و اشکانیان و ساسانیان از قومی به نام مردوی Mardoi یا آمردی Amardoi یاد می‌کنند که در سواحل دریای خزر می‌زیستند و تیره‌ای از همین مردم در آسیای مرکزی، نزدیکی مرو رود جیحون (آمویه) بسر می‌بردند.»

او در ادامه می‌نویسد: «نام شهر آمل یادگاری است از همین قوم که نام خود را به این سرزمین داده‌اند»هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ، از اقوام تیبارین‎ها، ماکروین‎ها، موزیکان‎ها و ماردها (آمرد) نام برده‌است.

و باز در ارتباط با دلیری و شجاعت آماردها در کتاب تاریخ طبرستان به نقل از یک دائرةالمعارف از کتابخانه دانش عمومی Library Of General Knowledge چاپ ۱۸۸۲ میلادی آمده‌است:

قسطنطین چهارم در ۶۸۶ میلادی سده هفتم دوازده هزار از مردی‌ها را، که قبیله‌ای جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در بخش‌های شمالی دریای خزر می‌زیستند، برای سد و جلوگیری تاختن‌های مسلمانان به سرزمین لبنان کوچانید.

در جنگ گوگمل در قلب قشون، داریوش سوم با تمام خانواده و نجبای ایرانی جای داشت که جنگ آوران هندی، کاری، آناپاست Anapast و تیراندازان ماردی گرداگردش صف بسته بودند. شواهد دیگری از قدرت جنگندگی این قوم در نبردهای ترموپیل، گوگمل و نیز دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابل در دوره هخامنشیان موجود است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
فرهنگ عامه و آداب و رسوم استان گیلان
گستردگی رسوم و خصلت های فرهنگی گیلانیان با توجه به تعدد قومی و گوناگونی لهجه ها به حدی است که حتی آشنایی مختصر با آن در این مختصر نمی گنجد. بعضی از آداب و آیین های مردمی گیلان به مرور در همهمه زندگی شهری رو به فراموشی و برخی دیگر کم رنگ شده است.
آب بازی ( آب پاشان، آبریزان، تیرماسیزه)

از مراسم متداول گیلان در گذشته، آب بازی بود که امروز کمتر اثری از آن می توان یافت. این جشن در شرق گیلان و غرب مازندران به "تیرماسیزه" به معنی سیزدهم ماه تیر مشهور شده و احتمالاً همان تیرگان است. در فرهنگ ایران پیش از اسلام روز سیزدهم هر ماه تیر نام داشت و روز تیر از تیرماه را جشن می گرفتند. این مراسم به "آبریزان" یا "آب پاشان" نیز معروف بود. جشن آبریزان تا عهد شاه عباس در طبرستان و گیلان بر قرار بود و سپس به تدریج از یاد رفت.
کتاب "عالم آرای" عباسی با توجه به این که در تقویم دیلمی سال 360 روز بود و 5 روز آخر به حساب نمی آمد، مراسم آبریزان را با محاسبه ایام "خمسه مسترقه" یعنی همان 5 روز آخر سال و افزودن آن پس از پایان سه ماه بهار، در روز 13 ماه تیر محاسبه می نماید و می افزاید "در میان عجم یعنی ایرانیان، این روز به روز آب پاشان معروف است. در این مراسم بزرگ و کوچک، مذکر و مونث به کنار دریا می رفتند آب بازی می کردند و به طرب و خرمی می پرداختند و به راستی مراسمی تماشایی به وجود می آمد". این رسم در بعضی از نقاط کشور مانند یزد، کرمان و اصفهان نیز معمول بود و در 13 تیرماه هر سال مردان و زنان در حالی که هر یک ظرفی همراه داشتند، به کنار رود خانه می رفتند و به سرو روی یکدیگر آب می پاشیدند.
زکریا قزوینی نویسنده کتاب "عجایب المخلوقات" نیز از جشنی به نام "آب پاشان" یاد کرده و انگیزه آن را به قحطی شدید و توسل فیروز (جد انوشیروان) به خداوند و دعای او برای باریدن باران و رفع قحطی و گرسنگی نسبت داده است. در این باره آمده که مردم در این روز به تبرک باران، از شدت شادی به یکدیگر آب می ریختند و این کار از آن زمان متداول شد.
از مراسم دیگر این روز فال گیری و "لال شوش زنی" است. در این مورد، بزرگ خاندان بربدن اهل خانه و دام ها و نیز به در و دیوار و همه چیز چوب می زد و خاموشی اهل خانه در برابر ضربات ترکه چوب، به باور آنها باعث برکت و رونق اقتصادی و معیشتی آنان می شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بندبازی (لافندبازی)


از نمایش های سنتی گیلان که بیشتر در جشن هایی مثل عروسی، عید نوروز و یا در بازارهای هفتگی اجرا می شد، بندبازی است. در گیلان به آن "لافندبازی" نیز گفته می شود و مانند همان بندبازی در سیرک است. نمایش بر روی طنابی که از روی دو میله فلزی و چوبی محکم و ضربدری شکل گذتشه و در دو طرف مهار شده، انجام می شود. اصلی ترین فرد نمایش "پهلوان" نام دارد که بر روی طناب ها با پای برهنه راه می رود و برای تعادل خود چوبی بزرگ به نام لنگر در دست می گیرد. پهلوان با ایستادن داخل تشت و یا قابلمه بر روی طناب راه می رود. گاه با دوچرخه ای که لاستیک آن را برداشته اند فواصل دو تیر را می پیماید. قراردادن صندلی داخل یک سینی و نشستن روی صندلی و حفظ تعادل در همان حالت، از جمله عملیات دشوار این افراد است. در پایین طناب شخصی که لباس مسخره ای پوشیده و به "یالانچی پهلوان" مشهور است با لودگی و مسخرگی به تقلید از پهلوان می پردازد. نقاره چی و سرناچی نیز با نواختن آهنگ، تماشاگران را در فضای شاد این نمایش سهیم می سازند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
چاه نخجیر

حکام قدیم گیلان به شکار علاقه فراوان داشتند. در عملیات شکار که "چاه نخجیر" نامیده می شد، ابتدا قسمتی از جنگل به عنوان شکارگاه انتخاب می شد. سپس با در هم پیچیدن شاخه های درختان دو رشته پرچین محکم به مساحت یک یا دو فرسخ درست می کردند. این دو پرچین طوری تهیه می شد که به تدریج بر یک نقطه متمرکز می شدند به گونه ای که در آخرین مرحله به زحمت گذرگاهی برای عبور یک شکار باقی می ماند. این دالان در انتها، به محوطه ای در عرض ده متر با پرچین های محکم و لانه هایی موسوم به چاه، محصور می شد. در روز شکار مردان گیل و دیلم پشت پرچین ها جمع می شدند و عده ای فریاد زنان با ساز و نقاره هیاهوی وحشت انگیزی ایجاد می کردند. این گروه بین دو پرچین پیش می آمدند و به آرامی شکار را به طرف محوطه مورد نظر می راندند. اطراف محوطه و کمی بالاتر، صفه کوچکی ایجاد می شد که در آنجا مردان جای می گرفتند و هنگامی که حیوان به دام می افتاد درهای لانه ها را می بستند.
وقتی که گرازها، گرگ ها، شغال ها و ... در این لانه ها محبوس می شدند، گوزن ها که نمی توانستند از دالان به لانه ها راه یابند با ضربات پیکان و تبر کشته می شدند. والی و بزرگان دولت آنگاه روی صفه آمده و برای گشودن در لانه ها فرمان می دادند، به نحوی که تنها یک گراز می توانست در آن واحد خارج شود. در این موقع مردی جوان برای ورود به محوطه انتخاب می شد و هنگامی که گراز به طرف جوان حمله ور می شد او با یک ضربه گراز را از پای در می آورد.
شاه عباس صفوی پس از تسخیر گیلان چند بار چنین شکارهایی را ترتیب داده بود. در سال 1003هـ.ق عملیات شکاری توسط او با 10هزار مامور تعقیب شکار انجام شد. در 1023 هـ.ق شاه عباس بار دیگر به گیلان آمد و به فرمان او30 هزار نفر مامور تعقیب شکار از نواحی بیه پس و بیه پیش گرد آمدند و برای تعقیب شکار به جنگل رانکوه اعزام شدند. در این شکار تعداد بسیار زیادی از حیوانات وحشی کشته شدند. این شکار چنان مقبول طبع شاه افتاد که با وجود مرگ 2700 نفر از ماموران، از پایان دادن شکار امتناع ورزید. پس از سقوط فرمانروایان گیلان و ترک بازدیدهای شاهانه، این گونه کشتارهای وسیع پایان گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 38 از 43:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  43  پسین » 
ایران

Guilan | گیلان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA