ارسالها: 23330
#381
Posted: 4 Jun 2015 22:17
گل گل چهارشنبه
از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان هم با بعضی تغییرات جزیی به آن می پردازند، "چهارشنبه سوری" است که در غروب آخرین سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام می شود. به این منظور خار، بوته، گون و کاه جمع آوری می شد و با درست کردن پشته هایی که معمولاً رو به سمت قبله می نهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش می پریدند و هنگام پریدن با خوشحالی می خواندند:
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط وخرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت که از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده، در دوران اسلامی با اعتقادات مردم در هم آمیخته و رنگ و بویی دینی گرفته است. دود کردن اسپند هم از این رسوم است که سعی می شد از سادات خریداری شود و به هنگام دود کردن آن زمزمه می کردند:
عاطتیل کن، باطیل کن***تی مرده ماره بیرون کن
اسفند دوکن چاووس بایه***مردمار به هوش بایه
یعنی: عاطل و باطلش کن و چشم زخم را از وجودها دور ساز. مادر شوهرت را بیرون کن. اسپند دود کن تا چاووش بیاید. تا مادر شوهرت به هوش بیاید.
علاوه بر این به نیت این که دختران به زودی به خانه شوی بروند، دختران دم بخت را چند ساعتی از خانه بیرون و خانه تکانی می کردند. شکستن کاسه و کوزه و ظروف کهنه به علامت دور ساختن نفرت و رفع قضا و بلا از دیگر آداب این روز به شمار می رفت. مراسم چهارشنبه سوری در نواحی مختلف گیلان با تفاوتی اندک اما شبیه به هم اجرا می شد و گاه شلیک تیر و ترکاندن ترقه نیز در برنامه جای داشت. گاه نیز به نیت برکت، یکی از اهالی با تبر به سمت درختی که بار نمی داد می رفت اما با ضمانت دیگران برای بار آوردن درخت در سال بعد، شخص تبر به دست از قصد خود منصرف می شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#382
Posted: 4 Jun 2015 22:18
پوشاک مردان گیلان
ردپای پوشاک مردام گیلان از گذشته های دور تا سال های معاصر به سختی ممکن است و تنها کلاه نمدی و چوموش را می توان بر جای مانده از آن دوران دانست.
بومیان گیلان زمین، کت پشمین خشن بافتی به نام "چوخا" یا "چوخه" دارند، شلوار آنها معمولی و پشمی است که لیفه ای یا میان ساق است و کلاه نمدی و چوموش مکمل لباس آنهاست.
پیراهن مردان بیشتر به رنگ قرمز تند یا کمی روشن تر و بدون یقه است. آستین پیراهن راسته و بدون مچ و پیراهن دارای چاک در قسمت راست سینه است. معمولاً اندازه پیراهن بلند نیست. پارچه شلوار مردان گیلک غالباً توسط زنان بافته می شود.
یک شال نیز برای پیچیدن روی کمر استفاده می شود که از پارچه دست بافت و با نقوش هندسی و رنگین است. این شال بیشتر در جشن ها و عروسی ها به کار می رود. کلاه مردان نمدی و از پارچه زمخت بافت پشمی است.
گالشان (دام داران کوهستانی) کلاهی پوستی دارند و علاوه بر آن از شولا یعنی بالاپوش نمدی و نیمه بلند استفاده می کنند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#383
Posted: 4 Jun 2015 22:48
پوشاک زنان گیلان
آثار باستانی به دست آمده در سراسر سرزمین گیلان، سوابق زندگی در این منطقه را به بیش از چهار هزار سال می رساند. این آثار خود به عنوان بهترین رهنمای ما برای شناخت چگونگی زندگی پیشینیان ما در این سرزمین عمل می کنند. پوشاک گیلانیان در گذشته های دور نیز از میان این اشیای به دست آمده قابل شناسایی است.
طرح چهره یک بانوی گیلک که بر روی یک جام پوسیده مفرغی به دست آمده است، نشان می دهد که زنان گیلان روسری بزرگی بر سر می گذاشتند و با پیشانی بندی که از روی پیشانی عبور می کرد و در پشت سرگره می خورد، روسری را روی سر نگاه می داشتند.
این جام مفرغی که از مارلیک به دست آمده است، به بیش از سه هزار سال پیش باز می گردد. همین تصویر نشان می دهد که بقیه روسری روی دوش و سینه قرار می گرفت و دنباله آن دوباره از زیر چانه به طرف بالا کشیده و در کنار گوش به پیشانی بند متصل می شد.
در مجسمه ای طلایی که از مارلیک به دست آمده است، یقه ایستاده برگردن مجسمه را در زیر دو حلقه زینتی می توان مشاهده کرد. دو نشان متقارن و نیز آویزی با زنجیر بر سینه مجسمه به چشم می خورد. موی سر تزیین شده است و حالتی شکوهمند دارد.
همین طرح های قلم زنی روی آثار مفرغی، پوشاک مردان باستانی گیلان را نیز ارائه می نماید؛ کلاهی از جنس پارچه ضخیم یا نمد، پیراهن آستین کوتاه با دامن کوتاه با کمربندی پهن که بر کمر مرد بسته شده است.
ابزار رزم گیلانیان نیز در این طرح ها جایگاه ویژه ای داشت و انواع مختلف پیکان، کمان، سرنیزه های بلند و باریک از جنس مفرغ، شمشیرهای بلند و سنگین و سبک مفرغی، سپر مفرغی، کلاه خود، سنج، کمربند و مچ بند مفرغی، سرگرزها، دگمه های زینتی طلا و مفرغ و بسیاری وسایل دیگر شناسایی شده است.
در لباس امروز زنان گیلان با وجود گذر چند هزار ساله زمان، ردپای پوشش دیرین مشهود است؛ نوار روی سینه پیراهن در لباس دختران نواحی کوهستانی، چادر کمری با نقش های ماقبل تاریخ که بر روی دامن بلند و پرچین بسته می شود و سربندهایی که به اشکال مختلف بر روی سر و گردن و شانه زنان گیلان قرار می گیرد، همه یادآور پوشاک نسل های باستان ایران است.
در غرب گیلان زنان تالش معمولاً روسری های پهن و سفید را با پوشش بیشتری به کار می برند.
در کوهپایه ها و نواحی کوهستانی شرق گیلان، نحوه بستن روسری متفاوت است و در هنگام کار به صورت × در پشت سر گره می خورد و یا با عبور از روی چانه در بالای سر به هم می رسد. در این نواحی معمولاً اول یک لچک سیاه بر روی سر بسته می شود و سپس روسری سفید روی آن قرار می گیرد.
لباس زنان کوهستان نشین برای حفاظت از سرمای منطقه، بیشتر از پیراهن بلند یا نیمه بلند بر روی شلیته بلند و لیفه دار تشکیل می شود.
اما زنان کوهپایه علاوه بر این پیراهن ها، پیراهن کوتاه تری هم روی آنها می پوشند و گاه بر روی این پیراهن جلیقه کوتاه تری به تن می کنند. پیراهن های تابستانی نازک است و روی آن سوزن دوزی می شود.
در دوره معاصر، لباس زنان شرق گیلان با پارچه ها و نوارهای رنگین اضافی، زیبایی خاصی یافته است.
معمولاً در بخش غربی از این تزیینات بهره گرفته نمی شود، بلکه شلیته های دارای گل های درشت چشمگیر و پرچین لیفه دار است و پیراهن های بلند و رنگین روی آن می افتد. پر گل بودن و رنگ های بیشتر در انتخاب پارچه این لباس ها بسیار دارای اهمیت است.
بر روی این دو قطعه اصلی لباس معمولاً جلیقه هایی که با سکه های متعدد تزیین شده پوشیده می شود. این زنان گیلک برای تزیین از گوشواره های پیاله زنگی و کشکولی و نیز روسری ساده سفید بزرگ که روی سر و دور گردن را می پوشاند استفاده می کنند. جوراب پشمی یا ابریشمی دست باف و کفش "چوموش" مکمل پوشاک این زنان بوده است.
در بخش ساحلی گیلان معمولاً لچکی بر سر می نهند و زیر گلو را با سنجاق سوزنی از طلا به هم وصل می کنند. در بسیاری از مواقع دو گوشه جلوی لچک را از دو طرف به زیر گوشه سوم آن در پشت گردن می برند و با عبور از روی هم آن را روی سر گره می زنند.
در این نواحی پوشیدن شلیته کوتاه و شلوار مشکی تا وسط ساق پا معمول است. از آنجا که شلیته بلند برای کار در مزارع و باغ ها دست و پا گیر است، می توان پذیرفت که در نواحی مختلف، نوع نیمه بلند یا کوتاه آن مورد استفاده قرار گیرد.
پوشاک ساحل نشینان معمولاً با یک چادر نماز که به دور کمر بسته می شود، همراه بوده است.
شهرنشینان گیلان در گذشته علاوه بر این چادر نماز، یک چادر مشکی دو تخته که هر تخته آن به اندازه دو قد آدمی درازا داشت، بر سر می نهادند و دو طرف آن را به گردن می انداختند.
در گذشته زنان جا افتاده علاوه بر شلوار مخصوصی به نام نیمساق، از چادر سیاه، نقاب و روبنده نیز استفاده می کردند.
زنان جوان علاوه بر سکه دوزی جلوی جلیقه، سربندهای مشکی و کلاهک عرق چین خود را نیز سکه دوزی می کنند.
جوراب پشمی گیلان که بالای آن به وسیله ریسمانی پشمی به دور پا بسته می شود، هنوز بسیار مورد استفاده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#384
Posted: 4 Jun 2015 22:51
پیدایش عروس گولهی در فرهنگ مردم گیلان
سرزمین باستانی گیلان دارای قدمتی است كه كمتر مورد ارزیابی و اكتشاف قرار گرفته است. این كهن دیار سرسبز مانند سایر نقاط ایران زمین دارای آداب و رسوم، آیینها و سنتهایی است كه برخی از آنها پسندیده و ریشهدارند و برخی دیگر از سایر نقاط كشور پهناور ایران به این سامان انتقال یافته است.
با آنكه رسانههای گروهی در هجومی هماهنگ، گویشها و زبانهای غیرمعیار و جاذبههای فرهنگی و اصالتهای بومی را سخت به نشانه رفتهاند و در این راستا، هوش و حواسها را به مدد تكنیك و هنر و تكنولوژی روز، معطوف خویش ساختهاند، اما هنوز كه هنوز است، كشاورزان، صیادان و دامداران گیلانی به گاه شبنشینیهایشان در رواق خانههای گلی، كومهها، كولامهایشان، با بازگو كردن قصهها، مثلها و متلها، چیستانها، افسانهها و اجرای آیینها و رسومهایشان، شبهای بلند زمستان را به صبح میرسانند. این امر بیانگر وجود تمدن، فرهنگ و هنر غنی در بین گیلك زبانان این مرز و بوم است كه به خرده فرهنگهای سرزمین خود احترام گذاشته و بدان ارج مینهند.
آیینها و جشنهایی كه در بین گیلانیان به عنوان بخش اعظمی از فرهنگ و هنر و تمدن مطرح میباشد، نشاندهنده افكار، روحیات، آمال و آرزوهایی است كه باشندگان این دیار تاریخی در سر میپرورانند. بنابراین با كنكاش و بررسی و تدقیق در آیینهای مرسوم در بین گیلكان، میتوان به ویژگیهای روحی و اخلاقی این اقوام پی برد.
در عصر حاضر، یعنی عصر تبادل اطلاعات و گسترش شبكههای رادیویی و تلویزیونی، اینترنت و ماهواره، بسیاری از جشنها و آیینهای بومی كه بخش اعظم فرهنگ توده عوام را به خود اختصاص داده، به سبب جهل و فقر، عدم حفظ و ثبت و یا پیشرفت و سرعت زندگی ماشینی، رو به زوال و فراموشی است. در سرزمین هنرپرور گیلان، صورتهای متفاوتی از نمایشهای سنتی به مفهوم عام آن، یعنی همه رفتارهایی كه به نحوی دارای جنبه نمایشی است، وجود دارد. از این شمار است نمایشهای آیینی یا آیینهای نمایشی، مانند طلب باران، لال شوش زدن، عروس گولهی و پیر بابو كه در بین روستاییان معمول و متداول بوده است.
اكثر قریب به اتفاق جشنها و آیینهای بومی تا حدود سی سال پیش در نقاط مختلف گیلان رایج بود؛ درحالی كه امروزه سنتها و آداب و رسوم گذشته ما در بین نسل جوان جایگاهی نداشته و درحال از بین رفتن است. بنابراین اگر در حفظ و ثبت و شناساندن و نیز احیای آنها گامی مؤثر برداشته نشود، فرهنگی بیگانه بر ما مستولی خواهد شد و به سهولت، تاریخ، تمدن، فرهنگ و هنر هفت هزار ساله خود را از دست خواهیم داد!
نمایش بومی و آیینی "عروس گولهی" از جمله نمایشهای سنتی گیلك زبانان است كه از واقعیات زندگی مردم مایه میگیرد، ریشه در باورهای بومی باشندگان این سامان دارد و به صورت سمبولیك و رمزوار همراه با طنز و آمیخته با رقص و آواز بومی اجرا میشود.
با وجود رشد روزافزون تكنولوژی، صنعت و هجمه فرهنگی، امروزه نمایش "عروس گولهی" بیانگر اعتقادات درونی و باورهای قومی گیلانیان بهشمار میآید و به واقع، تداوم هنر نمایش به معنای اصیل و بکر محسوب میشود كه نیازمند بازشناخت و احیای مجدد آن است.
در زمینه شناخت و معرفی "عروس گولهی" تحقیقات جسته و گریخته بسیاری توسط استادان گیلانشناس صورت گرفته كه متأسفانه به صورت جامع و كامل به شكل كتاب بدان پرداخته نشده است. چگونگی پیدایش "عروس گولهی" در فرهنگ مردم گیلان، از جمله مباحثی است كه كمتر بدان پرداخته شده است. در این نوشتار با استفاده از روشهای میدانی و كتابخانهای، موضوع پیدایش "عروس گولهی" مورد بررسی قرار میگیرد.
در آغاز زندگی بشری، انسان با وحشت از نیروهای ناشناخته طبیعی و مضطرب به دنبال پناهگاهی بود تا بر ترس خویشتن فائق آید. بنابراین به هنگام مشكلات، خدایان را برای چارهاندیشی به كمك میطلبید. رازها و رمزها، استعارهها و تمثیلها، همه نوعی پل ارتباطی بین انسان و خدایان بود كه به مناسبتهای ویژه، درون آیینهای مختلف استفاده میشد.
"عروس گولهی" كه در واقع نمایش سمبولیك و رمزوار نبرد خوبیها و زشتیها، سال نو و كهنه، بهار و زمستان و ... میباشد، از جمله آیینهایی است كه انسان، خویشتن را از تنهایی میرهانید و به زندگی پرنشاط و تازه امیدوار میساخت. "عروس گولهی" ریشهای تاریخی دارد كه در میان باشندگان سرزمین گیلان، بهویژه روستاییان و كوهنشینان شرق گیلان، سینه به سینه گشته و اینك به عنوان میراثی ماندگار به نسل جدید رسیده است.
روایت میكنند در یكی از روستاهای دورافتاده در دامنههای جنگل سرسبز و زیبای گیلان، دختری بسیار زیبا، آرام و خجالتی با پسری ازدواج میكند. نام دختر یا عروس "ناز خانم" و داماد هم نامش "بابو الله"، معروف به "بابو" بود.
بعد از ازدواج، بابو برای پیدا كردن كار راهی شهر میشود و ناز خانم پیش مادر شوهرش میماند. روزی از روزها، ناز خانم برای شستن ظروف به كنار رودخانه میرود. طبق رسوم گذشته روستاییان گیلان، در این هنگام غولی ظاهر میشود و نسبت به ناز خانم اظهار عشق و محبت میكند و پس از مدتی كش و قوس، او را به همراه خود به غاری دور از روستا میبرد. پس از گذشت زمانی كوتاه، مادر شوهر ناز خانم دلنگران به كنار رودخانه میرود و تمام نقاط اطراف روستا را به دنبال ناز خانم میگردد، اما اثری از او نمییابد.
پس از مدتها، بابو از شهر برمیگردد و به سراغ خانه میرود و اثری از ناز خانم نمییابد و از مادرش سراغ ناز خانم را میگیرد و او تمام ماجرا را برای بابو میگوید. بابو مضطرب و نگران سر به جنگل میگذارد و در جنگلهای شرق گیلان و غرب مازندران به دنبال ناز خانم میگردد. سالها از این ماجرا میگذرد و بابو از غم فراق ناز خانم پیر میشود. در یكی از روزهای اسفند ماه كه تازه برفهای جنگل درحال آب شدن بود و بنفشههای جنگلی سر از خاك بیرون آورده بودند، بابو ناز خانم را در دهانه غاری میبیند. بابو به او میگوید تو اینجا چهكار میكنی؟ چرا مرا تنها گذاشتی و رفتی؟ ناز خانم ماجرای غول را برای بابو تعریف میكند. بابو با اصرار فراوان ناز خانم را به همراه خود میبرد و در نزدیكی روستا او را با گلهای رنگارنگ به شكل تاج آراسته میسازد. بابو به روستا میآید و آنها را از اصل ماجرا آگاه میسازد. سپس دوستان قدیمی بابو با "دیاره"، "نقاره"، "سورنا" و "طبل" به طرف جنگل میروند و عروس را به طرف روستا حركت میدهند. با زدن سورنا و دیاره به مردم روستا اطلاع میدهند كه عروسی وارد محل میشود. همه تعجبكنان به سوی این هیأت میآیند و میپرسند عروس كیست؟
ناگهان پیره بابو فریاد میزند: آهای بیرون بیایید... عروس گولهی بیاردیم و بقیه ماجرا...
از این روایت استنباط میشود كه نمایش "عروس گولهی" مربوط به گذشتههای دور و تاریخ باستان است. زیرا كه غول، موجودی افسانهای، تناور و درشت پیكر است كه به باور مردم گیلان در غارها و بیابانها زندگی میكند. بر این اساس، نمایش "عروس گولهی" را میتوان به دوره یا عصر افسانهها و اسطورهها در گیلان باستان نسبت داد.
مردم سرزمین تاریخی سیاهكل در مورد پیدایش افسانه "عروس گولهی"، میگویند: در جنگل دامنه كوهی در گیلان، مردی به نام "پیر بابو" زندگی میكرد كه هر روز دامهایش را در اطراف جنگل به چرا میبرد. در یكی از سالهای كهن، بیست روز مانده به عید نوروز باستان، غولی از مغازهاش بیرون آمد و به تماشای كلبه چوبی پیر بابو ایستاد كه ناگهان چشمش به "عروس گولهی" افتاد. بلافاصله پیشش رفت و او را كول كرد و به غار برد. پیر بابو زمانی متوجه عروس گولهی شد كه غول به غار گریخته بود. از آن زمان رقابت عشقی و مبارزه بین این دو آغاز شد و ...
از این روایت میتوان نتیجه گرفت كه عروس گولهی، قدمتی به عمر تاریخ و فرهنگ انسانی و نیز وسعتی به پهنای عرصه زندگی انسان دارد.
درخصوص نمادشناسی نمایش آیینی "عروس گولهی"، آوردهاند: این آیین را آریاییهای مهاجر و مهاجم پدید آوردهاند. این نمایش نبردی است بین بومیان كه نماد آن "غول" است و آریاییها نمادشان "پیر بابو" است و نبرد بر سر تصرف سرزمین گیلان كه نمادش "عروس" هست رخ میدهد. بر این اساس، "عروس گولهی" را میتوان مربوط به دوره مهاجرت آریاییان دانست. گفتنی است، در متون قدیم زرتشتیان، بومیان سرزمین گیلان به عنوان موجودات سترگ پیكر كه در غارها سكونت داشته، به "دیوان" و گاه "غولان" نامیده شدهاند.
بر این اساس میتوان اذعان داشت كه "عروس گولهی" مربوط به دوره انسانهای غارنشین و ابتدایی بوده كه به صورت یكجانشینی زندگی میكردند.
برخی معتقدند كه نمایش "عروس گولهی" بازسازی شده نیایش "طلب باران" در گیلان بوده كه با گذشت زمان به روزهای آخر زمستان پیوسته است. بنابراین باید نمایش "عروس گولهی" را مربوط به عهد ساسانی "دوره خشكسالی" بدانیم.
روایات و نظریات متفاوتی در مورد "عروس گولهی" در بین صاحب نظران و گیلك زبانان این دیار وجود دارد كه هریك میتواند راهگشایی برای شناخت هرچه بیشتر این نمایش آیینی و سنتی باشد كه در حال حاضر رو به فراموشی است!
آنچه مسلم است، این نمایش بومی در شرق گیلان و غرب مازندران با نام "پیر بابو" و در غرب گیلان به نام "عروس گولهی" مشهور است. شخصیتهای اصلی این مراسم بومی و آیینی را چهار نفر تشكیل میدادند كه عبارت بودند از: پیر بابو (كوسه)، غول (ساغوله)، ناز خانم و كاس خانم. گفتنی است، افراد كارناول "عروس گولهی" بین پنج تا چهارده نفر، اعم از سرخوان، ساز زن، واگیر كونان، كترا زنان، غول، پیر بابو، كوسه، ناز خانم، كاس خانم، محافظ عروس و كول باركش بودند.
از لحاظ نمادشناسی، مراسم "عروس گولهی" را به لحاظ محتوا به گونههای متفاوت میتوان ارزیابی كرد. برخی عروس را نمادی از ایران زمین به حساب میآورند و غول را نمادی از دشمن و پیر بابو را نماد فردی كه سعی در حفظ و حراست اراضی موطن خویش دارد، میدانند. برخی دیگر پیر بابو را سال كهنه و غول را زمستان سخت سال كهنه و عروس را طبیعت زیبای بهار میدانند.
برخی از محققان، نمایش "عروس گولهی" را مبارزه غول و پیر بابو كه نماد و یادگاری از مبارزه ایزد بارانآور و اهریمن خشكسالی و ناز خانم را ایزد بانوی آب یا الهه باروری و زایش طبیعت میدانند. شایان ذكر است، برخی از پژوهشگران "عروس" را نماد طراوت بهار، "پیر بابو" را نشان تجربه و دانایی و "غول" را مظهر سختی و مشكلات میدانند.
در پایان باید اذعان داشت، نمایش بومی و آیینی "عروس گولهی" ریشه در سنتهای نمایشی اسطورههای كهن مربوط به آغاز بهار و نوروزگان دارد كه در آنها نمادهای سال كهنه و نو با هم به ستیز برمیخیزند. اجرای مراسم "عروس گولهی" با جمع كردن مردم روستاها به دور هم، علاوه بر شادی كه از خصوصیات برجسته گیلانیان است، موجب اتحاد بین روستاییان و رفع كدورت و ایجاد همدلی و همیاری و چهبسا سبب همسرگزینی (فرصتی مناسب برای دختران و پسران مجرد) میشود.
اگر در رمز و راز زندگی نسلهای نخست در سرزمین گیلان كنكاش كنیم و به كنه آن پی ببریم، درخواهیم یافت كه در آداب و رسوم گیلانیان از گذشتههای دور، مفاهیم ارزندهای نهفته است كه حفظ، حراست و پاسداشت آن، یعنی فرهنگ شفاهی مردم گیلان، وظیفه همه مردم است. بنابراین در احیاء و زنده نگهداشتن این میراث كهن و باشكوه و نیز هنر نمایش سنتی و آیینی كه "عروس گولهی" از جمله آن است، نباید از هیچ كوششی دریغ ورزیم. باشد كه چنین بادا.
- منابع:
- 1- روزهای نو، رحیم چراغی، نشر گیلكان، 1385
- 2- جشن و آیینهای مردم گیلان، محمد بشری و طاهر طاهری، 1385
- 3- گاهشماری گیلانی، مسعود پورهادی، نشر ایلیا، 1385
- 4- نوروزگان، مرتضی هنری، سازمان میراث فرهنگی، 1385
- 5- نقش هنر و ادبیات محلی، محمدرضا قلیپور، 1384
- 6- تحقیقات میدانی نگارنده
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#385
Posted: 4 Jun 2015 22:56
«تـــــز»هایی در باره ی تاریخ گیلان
هر پدیده ی غیر تاریخی، پدیده ای ست غیر واقعی. هر پدیده ی غیر واقعی نه فقط ارزش توصیف و تببین ندارد بلکه می تواند تبیینِ فاعل شناسا را به بیراهه رهنمون شود. با اعتقاد به چنین اهمیتی برای تاریخ است که می توان گفت هر پدیده ی طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بتن و متن تاریخ هستی یافته و نمی توان آن را بدون ارتباط با زمان، شرایط و تاریخ مشخصی در پیدایش آن به درستی شناخت . به عبارت دیگر نمی توان به شناخت درست و دقیق پدیده ای نائل شد بدون آن که آن را در متن و کانتکست تاریخی آن بررسی کرد. جدا کردن پدیده های طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از کانتکست تاریخی آن، راهی جز تفسیر و تبیین غیر واقعی و اسطوره ای نخواهد داشت. پیداست هر امر واقعی که مهر تاریخ بر آن خورده باشد و در فرایند تاریخی دستخوش تغییرات زمان هم شده باشد، بازهم این اکسیر تاریخ است که داغ بر اسب واقعیت زده و رخ می نماید. به عبارتی هیچ امر واقعی نمی تواند خود را از ساحت تاریخی بیرون بکشد.
ارائه ی تزهای تاریخی گیلان از این منظر است که برای مورخین و پژوهشگران گیلان اهمیت پیدا می کند. نگارنده معتقد است که شناخت تاریخ گیلان فقط برای مورخین گیلانی نیست که مهم است بلکه شناخت این تاریخ و به ویژه قواعد حاکم بر آن می تواند برای تمام مورخین ایرانی از اهمیت برخوردار باشد. معتقدم و آن را در جایی نیز گفته و نوشته ام که تاریخ محلی گیلان، تاریخ ویژه ای در تمام فلات ایران است. این پهنه ی جغرافیایی تنها پهنه ای است که از آغاز تاریخ تا سال 1001 هجری قمری به صورت یک واحد سیاسی مستقل زیست داشته و در آن تحولات تاریخی ضمن متاثر شدن از تحولات تاریخی پیرامون خود، فرایندی به مانند یک واحد سیاسی مستقل طی کرده است با ویژگی های منحصر به فرد جغرافیایی و اقلیمی مشخص. از این رو شناخت قواعد آن، واجد ارزش کشف بسیاری از قواعد تاریخی است.
تزهایی که در اینجا برای تاریخ گیلان ارائه شده به صورت گزارهای فرضی به قواعدی نظر دارند که در پرتو آن ها می توان برش های تاریخی گوناگون این پهنه از جغرافیای تاریخی و اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور را در ارتباط با متن و بتن شرایط مشخص تاریخی تبیین کرد. این گزاره ها هر کدام می توانند راهنمای پژوهش های گسترده تر باشند با این توضیح که از ابتدای پژوهش نباید به عنوان حقایقی صلب و سخت، تلاش و پایبندی پژوهش گر را مصادره به مطلوب کرده باشد بلکه این تزها تنها برای پژوهشگران می تواند جهت آزمودن واقعیت ها و اسناد و شواهد تاریخی راهنمای پژوهش باشند. با استناد به نکاتی که در بالا آمد اکنون تزهای تاریخی در باره ی تاریخ گیلان در زیر ارائه می شوند.
1 . جلگه ی گیلان(نواحی حدود کمتر از 150متری از سطح دریاهای آزاد) که بستر اصلی سکونت و فعالیت انسان ها محسوب شده و می شود، در حدود 8000 سال پیش(آغاز دوره ی نئولتیک یا نوسنگی) در اثر آخرین عقب نشینی دریای خزر به تدریج از آب خارج و هر بخشی از آن که از آب بیرون آمد، بلافاصله با جنگل های انبوه بارانی موسوم به هیرکانی پوشیده شد.
2 . گیلان در محدوده ی جنگل های انبوه بارانی خود ( هم در جلگه و هم در کوهستان جنگلی) از نظر میزان بارندگی نه فقط در فلات ایران بلکه در تمام محدوده ی خاورمیانه و شمال آفریقا از مراکش تا مرزهای غربیِ امروزیِ چین و هند پر باران ترین پهنه ی جغرافیایی محسوب می شود و از این منظر در تاریخ خود ویژگی منحصر به فردی برای سکونت و فعالیت ایجاد کرده بود.
3 . جنگل های جلگه ای انبوه در گیلان همراه با شرایط ویژه ی گسترش وسیع زمین های باتلاقی و فقدان زهکشی زمین از آب های سطحی، استقرارهای انسانی عصر نئولتیک در جلگه را با دشواریهای بسیار مواجه کرد و در نتیجه استقرارهای انسانی نه فقط در دوره ی نئولیتیک بلکه تا سالهای طولانی بعد حتا تا اواخر دوره ی آهن نیز در محدوده ی جلگه ی گیلان ناممکن بود.
4 . پیش از پیدایش جلگه ی گیلان، نواحی کوهستانیِ جنوبِ جنگل های انبوه بارانی یعنی دشت ها و دره هایی که در نواحی مرتعی و حاشیه ی جنگل های بین دره ی رودخانه ی سفیدرود تا دره ی رودخانه ی پلرود واقع شده بود ، بستر منحصر به فرد استقرار گروه های انسانیِ کم شمار عصر سنگ محسوب می شدند.
5 . به طور کلی محدوده ای که امروز گیلان نامیده می شود به دلیل محصور بودن از شمال توسط دریای متلاطم خزر، در جنوب با ارتفاعات هلالی و دولایه ی البرز - قافلانکوه به همراه شرایط دشوار زیستی به ویژه در نواحی جلگه ای آن یکی از منزوی ترین پهنه های جغرافیایی در فلات ایران در آغاز تاریخ محسوب می شد و در نتیجه از جریان های تمدن حَضَری پیرامون و تاثیرات آن برای سال ها دور ماند.
6 . جلگه ی گیلان به دلیل شرایط ویژه ای که داشته، خود خالق تمدن های حضری اولیه نبوده و در نتیجه با پیدایش تمدن های پیشین در پیرامون آن نظیر گوبوستان در شمال غربی گیلان( در ساحل جنوبی باکو)، قفقاز وآذربایجان در شمال غربی و غرب، زنجان و قزوین در جنوب ، دشت گرگان و کلاردشت در شرق متاثر بوده و به دلیل شرایط ویژه ی طبیعی و جغرافیایی خود برای تاثیر پذیری از این تمدن ها زمانی بس دراز ، فصل طولان تدارک را برای پذیرش زیست گاه های انسانی پشت سر گذاشته است.
7. در آغاز عصر فلز یعنی در دوره ی مس و برنز، جلگه ی گیلان به دلیل شرایط ویژه ی جغرافیایی هنوز فاقد سکونت و فعالیت بود و سکونت در نواحی کوهستانی خارج از جنگل نیز بسیار کم شمار و احتمالاً هنوز تنها از پهنه ی قابل استقرار این دوره یعنی از دره ی رودخانه ی سفیدرود تا دره ی رودخانه ی پلرود تجاوز نمی کرد اما به ناگهان در دوره ی آهن به ویژه از آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد دو بخش از گیلان یعنی ناحیه ی مارلیک – دیلمان(در دو حوزه ی آبخیزِ همجوار یعنی حوزه ی سفیدرود و پلرود) و ناحیه ی تالش به سرعت با استقرارهای آهن روبرو شد که محصول پیدایش شرایط ژئوپولتیکی معینی در تحولات تاریخی پیرامون آن به ویژه در غرب و شمال غربی محدوده ی ایران امروزی بود.
8 . استقرارهای ناگهانی دوره ی آهن در خارج از پوشش های جنگلیِ جلگه ای و کوهستانی گیلان بدون پیشینه ی تمدنی مشخص و برجسته ی دوره ی مس و برنز در ناحیه ی مارلیک – دیلمان و تالش به ویژه از هزاره ی نخست پیش از میلاد نشان از تحول در ژئوپولیتک منطقه در غرب و شمال غربی ایران جایی که در معرض شدید غارتگری های آشوریان به ویژه در سرشاخه های دره ی قزل اوزن در جنوب دریاچه ی ارومیه قرار داشت و غارتگری های سالانه و مداوم و طولانی با خشونت عریان و کم نظیر در آن سبب ساز تاراندن ناگزیر ساکنان این ناحیه در امتداد دره ی قزل اوزن به نواحی دوگانه ی تمدنی دوره ی آهن گیلان با موقعیت ویژه ی استراتژیک و ایمنی خاص و در نتیجه ضمن آن که عامل اصلی پیوند با اورارتوئییان یعنی دشمن اصلی و قدرتمند آشوریان شد، به پیدایش تمدن های مارلیک – دیلمان و تالش نیز انجامید.
9. سقوط آشوریان در سال 614 پیش از میلاد به دست مادها، شرایط ویژه ی ژئوپولتیکی مولد و شکوفایی تمدن دوره ی آهن در گیلان را برای همیشه از میان برداشت و در نتیجه افول تمدن آهن گیلان در پهنه های خارج از جنگل جلگه ای و کوهستانی با تشکیل دولت ماد و با ناپدید شدن شرایط ژئوپولتیکی فوق آغاز و اگر چه با فراز و فرودهایی همچنان در همان حوزه های جغرافیایی پیشین در دوره ی باستان نیز تداوم یافت لیکن دیگر چون گذشته فروغی نداشت.
10. تمدن دوره ی آهن گیلان در بین دره ی سفید رود تا دره ی پلرود و تا حدودی ناحیه ی تمدنی تالش علاوه بر شرایط ویژه ی ژئوپولتیکی بوجود آمده از هزاره ی اول پیش از میلاد تا سقوط دولت آشور ، محصول شرایط طبیعی ویژه ای است که این پهنه در تمام البرز از آن بهره مند بوده و آن برخورداری از دشت ها و دره های نسبتاً پهن با ارتفاع نسبتاً کم از سطح دریاهای آزاد در ارتفاعات خارج از جنگل که شرایط و زمینه های مناسب جاگیری و استقرارهای انسان را به لحاظ اقلیمی و دیگر شرایط طبیعی در این دوره فراهم می کرد و از این رو تنها در این محیط طبیعی و جغرافیایی بود که همراه با برخوردار ی از تنوع منابع غذایی گیاهی، آبزی و شکار فراوان برای تغذیه و موقعیت های جغرافیایی متنوعِ فصلیِ گرم و سرد در فواصل نزدیک برای پرورش دام داری شبانی، تنها محیط های نشو و نمایِ زیست گاه های انسانی و تمدن های این دوره محسوب می شد.
11 . جلگه ی گیلان در دوره ی آهن نیز هنوز به جز در نواحی پایکوهی که احتمالاً قشلاق دام پروران کوهستانی بوده و آثار آن ها تا ارتفاعات کمتر از حدود 100 متر نیز ممکن است یافت شود، فاقد سکونت و یکجانشینی بود.
12 . سکونت و فعالیت انسانی در نواحی خارج از جنگلِ گیلان با پیشینه های تمدنی پر رونق در دوره ی آهن در زمان هخامنشیان، سلوکیان و حتا اشکانیان هنوز به طرز عجیبی کم شمار، کم فعال و کم رونق بود و هیچگاه به دوره ی پیشین خود بازنگشت و نواحی جلگه ای گیلان نیز بر طبق دست کم فقدان شواهدی بارز تقریبا هیچ تحول نوین تاریخ ساز قابل ذکری در این دوره ها روبرو نبوده و در نتیجه فقدان جمعیت سازمان یافته در جلگه و فقدان تولید مازاد ، نظر حاکمان مرکزی فلات ایران را به خود برای اشغال آن چندان جلب نکرد.
13. نواحی مارلیک - دیلمان به ویژه در یکصد سال پایانی دوره ی ساسانیان با ظهور نظامی گری های اشرافیتِ این منطقه که در سپاه ساسانیان به صورت نوعی شوالیه گری، قدرتی بی رقیب تا دره ی چالوس به هم زده بود، همراه با موقعیت ویژه ی طبیعی و کوهستانی و جنگلی این ناحیه ، هویت مستقلی کسب کرد و هر چه در پنجاه سال پایانی حکومیت ساسانیان؛ قدرت این سلسله رو به افول رفت، قدرت دیلمیان با ساخت قبیله ای و نظامی گری بیشتر رخ نمود و در تقابل با دولت مرکزی جایگاه شورشیان و مخالفان دولت مرکزی نیز قرار گرفت ودر نتیجه آوازه ی ظهور دیلمیان نیز از این زمان به تاریخ راه یافت.
14. ناحیه ی دیلمان در اواخر ساسانیان و با شروع زوال تدریجی آن حکومت ، محدوده ی مشخصی از دره ی سفیدرود و جنوب آن طارم تا دره ی رودخانه ی چالوس و دره ی رودخانه ی شاهرود به مرکزیت قلعه هایی در الموت و رودبار شهرستان(رازمیان کنونی در شمال قزوین) و اشکورات تحت حاکمیت خاندان های اشرافیِ نظامیِ تعلیم یافته در سپاه ساسانیان در آمد و هویت مستقل و بی همتای خود را برای بیش از سه قرن در همین محدوده جغرافیایی (از رودخانه ی چالوس تا سفیدرود) پس از اسلام حفظ کرد.
15 . غرب گیلان به جز تالش که در دوره ی آهن فروغی یافته بود ، ناحیه ی جلگه ای و کوهپایه ای فومنات و شفت در تاریکی مطلق تاریخی فرو رفته بود و داده های تاریخی مستند این تاریکخانه که در حصار ارتفاعات از جنوب و جنوب شرقی و موانع دیگر در شمال و شمال غربی محصور بود ، منزوی ترین بخش سرزمین امروزی گیلان محسوب می شد.
16. به احتمال زیاد از اواخر دوره ی ساسانی و اوایل دوره ی اسلامی کشت برنج از سمت شرق (مازندران) به درون ناحیه ی جلگه ای دیلمیان انتشار یافت لیکن توسعه ی آن با توجه به اقتدار بی چون و چرای دیلمیان در مسیر انتشار این محصول و شیوه ی حاکمیت شبانی دیلمیان و بیم افزایش شمار جلگه نشینان و شیوه معیشت کشاورزی که دیلمیان آن را در تقابل با شیوه ی معیشتِ شبانی خود می پنداشتند، توسعه ی کشاورزی و کشت برنج به کندی به سمت غرب ناحیه و جلگه ی مرکزی گیلان پیش رفت.
17. سلطه ی نظامیان اشرافی دیلمی با ساخت قبیله ای برای بیش از سه چهار قرن از پیش تا پس از اسلام بر دروازه و مرزهای جنوبی و شرقی گیلان یعنی سلطه ی بی چون و چرا بر محور هوسم – چالوس ( گلوگاه ارتباطی شرق گیلان) و همچنین دره ی سفیدرود که تنها محورهای اصلی ارتباطی شرق و مرکز گیلان با جهان بیرونی بود، سلطه ی یک قوم ستیزه جوی قبیله ای که از کشاورزی و یکجانشینی نفرت داشتند و در نتیجه با دشمن پنداری و دشمن سازی مصنوعی و ماهرانه و امنیتی کردن فضای این پهنه در پوشش بیگانه ستیزی افراطی، ضمن فراهم کردن اقتدار مستبدانه ی خود به طریقی سهل و آسان بر باشندگان اندک جلگه و کوهستان، دسترسی جلگه ی گیلان و شرق و غرب آن را از تماس با جوامع یکجانشین و پیشرفته تر پیرامون خود برای سال ها دور نگهداشته و از این طریق نه فقط نقش مثبتی در تاریخ این ناحیه ایفاء نکردند بلکه این قوم با ساخت قدرت قبیله ای و با نظامی گری و ستیزه جویی خود در روند یکجانشینی وتوسعه ی اشتغال به کشاورزی و تولید خوراک در جلگه ی گیلان و به طریق اولی تمدن حضَری در آن مانعی جدی ایجاد کرده و در نتیجه یکی از دلایل اصلی تاخیر توسعه ی کشاورزی و یکجانشینی و البته شهر نشینی و نفوذ فرهنگ و تعلیم و تربیت و ظهور نهادهای سیستماتیک فرهنگی و در یک کلام مانع جدی در پیدایش تمدن حضَری در جلگه ی گیلان در سه قرن نخست پس از اسلام موثر بوده است.
18. هویت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معماری جلگه ی گیلان یعنی اصلی ترین بخش سکونت و فعالیت تنها با کشت برنج تشخص ویژه ی خود را پیدا کرد، چرا که با توجه به ویژگی اقلیمی جلگه ی گیلان تنها غله ی قابل کشت در این جلگه که اقتصاد غالب بخش کشاورزی را به خود اختصاص می داد، کشت برنج بود.
19. کشت برج در جلگه ی گیلان تنها اهمیت اقتصادی نداشت بلکه شیوه ی کشت این محصول کمک می کرد تا جنگل انبوه جلگه ای به سرزمین های باز، امن و زهکشی شده به سکونت، یکجانشینی و تمدن حضری امکان توسعه ی و گسترش بیشتری بدهد.
20. جنبش علویان زیدی در میانه ی قرن سوم هجری که به لحاظ محیط جغرافیایی در مرز دیلمان با طبرستان شکل گرفت و در آغاز با همیاری و همراهی نظامیان دیلمی در طبرستان به قدرت حکومتی دست یافت، در فرازهایی از حیات پر فراز و فرود خود به ناگزیر راهی جز پناه بردن به درون سرزمین قرق شده ی هم پیمان خود در دیلمان نیافت و در نتیجه این جنبش به صورت یک عامل ناهشیار تاریخی عمل کرد و سبب شد هم نیروی انسانی و هم اشکال گوناگون تمدن حضری پیشرفته ی ناحیه ی طبرستان و به ویژه تجربیات آن در زمینه ی کشاورزی، صنعتی و فرهنگی از جمله توسعه ی کشت برنج و ابریشم و تعلیم و تربیت سیستماتیک و شهرنشینی به ناحیه ی بسیار عقب مانده ی قلمرو دیلمیان که تا آن زمان در انزوای طولانی سیر می کرد، نفوذ کند.
21. گیلان تا زمان نفوذ جنبش علویان زیدی در اواخر قرن سوم هجری و پی آمدهای اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی این جنبش به درون محدوده ی امروزی گیلان و به ویژه ناحیه ی جلگه ای آن، فاقد شهر بود و هوسم به عنوان نخستین شهر در پرتو تحولات جنبش انقلابی زیدیان به مثابه ی یک جنبش نوین مذهبی دگراندیشِ اسلامی در شرق گیلان سبب پایه گذاری یک مرکز حکومتی برای زیدیان ناصری و برای نخستین بار زمینه های شکل گیری نخستین شهر و پویش های فرهنگی نظام یافته در گیلان شد.
22. با توسعه ی و تسریع کشت برنج و توسعه ی روستاها و تولید ابریشم پس از ایجاد جنبش انقلابی علویان زیدی در نواحی جلگه ای و آهنگ رشد توسعه ی کشاورزی به ویژه در دلتای رودخانه ی پلرود از نیمه ی دوم قرن سوم هجری و پیداشدن شهر ِکوچک هوسم به عنوان مرکز انباشت مازاد اقتصادی این ناحیه و احداث بندر تجاریِ مرتبط با سواحل مازندران در همین شهر، نوشتن و سواد آموزی نیز در پرتو همین تحولات نوین در شهر هوسم پا گرفت و سپس به دیگر نواحی غربی آن تسرّی یافت .
23 . همزمان با نفوذ تدریجی جنبش علویان زیدی به درون قلمرو دیلمیان تا رودخانه ی سفیدرود، نفوذ اسلامِ اهل تسنن نیز که پیش تر از مرکز اردبیل به درون غرب گیلان به کندی پیش می رفت، با هدایت و رهبری استاد جعفر ثومی مرشد مذهب حنبلی که از مرکز اردبیل حمایت و پشتیبانی می شد در غرب گیلان تا رودخانه ی سفید رود در تقابل با نفوذ زیدیان تسریع شد و از این زمان رودخانه ی سفیدرود به صورت یک گسل فرهنگی، تمایز دو بخش از گیلان که بعدها بیه پیش و بیه پس نام گرفت را تثبیت کرد.
24 . تجربه ی نوینی که گروهی از نظامیان اشرافی دیلمی تحت عنوان آل بویه در سرزمین گیلان در پرتو استحاله شدن در ایدئولوژی دگراندیش فرقه ی زیدیان علوی کسب کردند، زمینه ای فراهم کرد تا تجربه ی شکست خورده ی پیشین ایرانیان که از ایدئولوژی صرفاً ایرانی به عنوان پرچم ایدئولوژیک خود برای مبارزه بهره می گرفتند، کنار گذاشته شود و سیاست به مفهوم «تحقق ممکن ها» از طریق پذیرش وگرویدن به یکی از مذاهب اسلامی مبارز از نوع دگراندیشانه، راهی به قدرت در جهان اسلام پیدا کنند و به طور نسبی مشروعیت ایدئولوژیک نیز بیابند .
25. گیلان غربی از آستارا تا جنوب مرداب انزلی از آغاز قرون نخستین اسلامی از کانون تاثیر گذار اجتماعی و فرهنگی - مذهبی مرکز آذربایجان یعنی اردبیل متاثر بود لیکن ناحیه ی تالش که بین کانون اصلی اشاعه ی اسلام در قرون نخستین (اردبیل) در شمال غربی و ناحیه ی جنوب مرداب انزلی واقع شده بود با توجه به اشتغال دامداری شبانی و کوچندگی و ویژگی های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متاثر از آن، حلقه ی واسط مناسبی برای انتقال پدیده های تمدنِ حضری به ویژه فرهنگی و فکری به ناحیه ی گیلان غربی در جنوب مرداب انزلی نبود و در نتیجه این ناحیه مضاف بر انزوای جغرافیایی و حصارهای طبیعی وسیاسی - نظامی برای ارتباطات با پیرامون خود، سخت با دشواری روبرو و ارمغان آن توسعه نیافتگی نسبی اش در گیلان بود.
26 . تلاش های ساکنان ناحیه ی گیلان غربی در جنوب مرداب انزلی با ویژگی شرایط اقلیمی مرطوب تر و باتلاقی تر نسبت به دیگر نواحی گیلان که امروزه شامل شهرستان های رضوانشهر، ماسال، فومن، صومعه سرا ، شفت و حتا رشت با نواحیِ تمدنی پیرامونِ قابل دسترس در قرون نخستین اسلامی، ناحیه ی تماسی پیدا شد که حدوداً بین شهر تاریخی گسکر در جنوب رضوانشهر و بندر «رودسر» تازه آباد در دهانه ی رودخانه ی شفارود در شمال رضوانشهر کنونی را در بر می گرفت و در تمام دوره ی قرون نخستین اسلامی تا قرن نهم هجری به عنوان کانون یا ناحیه ی تماس با مراکز تمدنی شمال غربی ایران یعنی اردبیل، تبریز و قفقاز نقش آفرینی می کرد و در پرتو این تعاملات اشکال گوناگون مبادلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بین آن ها برقرار بود.
27. اهمیتِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی - فرهنگیِ شهر هوسم(رودسرِ بعدی) پس از آن که خود را به عنوان جایگاه اصلی زیدیان ناصری در شرق گیلان تثبیت کرد تا اوایل قرن ششم تداوم یافت و تنها با قدرت گیری اسماعیلیان در دره ی رودخانه ی شاهرود و تصرف قلعه های متعدد ناحیه ی الموت(در محدوده ی بخش معلم کلایه ی کنونی) و رودبار شهرستان(در بخش روبار شهرستان کنونی به مرکزیت رازمیان کنونی) و ناحیه ی اشکورات در جنوب دلتای پلرود و حملات پی در پی تروریستی این گروه به حوزه ی نفوذ هوسم و تنکابن( دو ناحیه ی زیدی نشین ناصری و قاسمیه که با اسماعیلیان جدال ایدئولوژیک نیز داشتند) و تشدید جدال های فرقه ای با زیدیان این ناحیه و با پیدا شدن فقدان امنیت در ناحیه ی تنکابن و رانکوه، مهاجرت وسیع نخبگان اقتصادی و اجتماعی – فرهنگی این نواحی به لاهیجان (که ابتدا لیاهج و سپس لیاهجان نامیده می شد)، این شهر به کانون اصلی شرق گیلان تبدیل و جایگزین شهر هوسم شد.
28 . به نظر می رسد تا قرن ششم هجری شمال جلگه ی گیلانِ شرقی و مرکزی یعنی ناحیه ای که در شمال خط مستقیم از جنوب تالاب امیر کلایه، شمال رودبنه، شمال روستای دهشال(و شمال روستای داخل)، شمال آستانه ی اشرفیه، شمال لشت نشا و خشکبیجار و خمام ، شمال نوخاله، شمال تولم، شمال صومعه سرا و ضیابر یعنی ناحیه ای که حدوداً در شمال منحنی تراز منفی 20 متر واقع شده بودند، به دلیل باتلاقی بودن ناشی از عقب نشینی دیر هنگام دریای خزر، هنوز مسکون نبوده و در آن زیستگاه انسانی دائمی پدید نیامده بود.
29 . یک ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان فقدان شهر بوده است زیرا در گیلان به دلیل نبود حکومت مرکزیِ واحد و وجود بلوک هایِ کوچکِ قدرتِ متعدد با قلمروهایی بسیارکوچک(که تا دوزاده بلوکِ قدرتِ مستقلِ را در بر می گرفت)، سبب عدم تمرکز مازاد اقتصادی قابل توجه در کانون های مشخص شد و در نتیجه بزرگترین شهر یعنی لاهیجان در دوره ی طولانیِ تاریخ قدیم گیلان تا ضمیمه شدن گیلان به دولت مرکزی در سال 1001 هجری قمری در شکوفا ترین دوران خود تنها حدود 5 هزارنفر جمعیت را در خود متمرکز کرده بود.
30. به دلیل دشواری های ارتباطی از طریق جلگه ی باتلاقی در گیلان و محصور بودن این منطقه در ارتفاعات از جنوب و نا امنی ناشی از جدال های بلوک های قدرت، شهرهای کوچک بندریِ ساحل دریای خزر در گیلان کارکرد ارتباط تجاری بلوک های واحد قدرت محلی یا مجموعه ای از بلوک ها را در دوره ی قبل از صفویه در گیلان به عهده داشتند که از غرب به شرق شامل بندر کهن روذ در دهانه ی کرگانرود برای ناحیه ی تالش، رودسرِ تازه آباد در دهانه ی شفارود برای غرب گیلان و جهت ارتباط ناحیه ی تماس برای تعامل با شمال غرب ایران و قفقاز، بندرخمام در کناره ی شرقی مرداب انزلی(یا آن گونه که در آن زمان آب انزلی نامیده می شد) واقع در دهانه ی رودخانه ی خمام رود(برای رشت و بخش جلگه ی مرکزی گیلان در غرب سفیدرود)، بندرلنگرود(برای ولایت لاهیجان) و هوسم (رودسر) برای ولایت رانکوه تنها نقاطِ تماسِ اصلیِ تجاری با دنیای خارج محسوب می شدند.
31. به رغم برخورداری از اقلیم مرطوب و پر بارانِ جلگه ی گیلان و بارندگی بیش از 1200میلیمترِ سالانه در آن،کشاورزی یعنی کشت برنج به عنوان کشت غالب هم به دلیل کمترین میزان بارندگی گیلان در فصل کشت برنج(اردیبهشت،خرداد و تیر) به میزان فقط 11 درصد کل بارندگی سالیانه و هم نیاز آبی فراوان این محصول در دوره ی کوتاهِ سه ماهه (حدود 20 هزار متر مکعب برای هر هکتار در طول دوره ی سه ماهه ی کاشت و داشت)، نیازمند شبکه ی آبیاری وسیع به کمک قدرت دولتی و نقش لویاتانی نهاد حاکمیت همراه با مالکیت غالب دولتی و فقدان جولان ابتکارات فردی ، نظام های موجود در این منطقه در طول تاریخ قدیم گیلان شباهت بسیاری با نظام های آسیایی داشتند.
32. انتقال پایتخت ایران در دوره ی شاه تهماسب صفوی از تبریز به قزوین در سال962 هجری و حرکت ایوان چهارم یا ایوان مخوف از شاهزاده نشین مسکو به سمت جنوب و گسترش روسیه به صورت یک امپراتوری برای نخستین بار تا شمال دریای خزر و تصرف بندر مهم آستارا خان در دهانه ی رود ولگا در سال 963 هجری ، عاملان ناهشیار تاریخ برای خروج گیلان از انزوای تاریخی در اواخر قرن دهم هجری محسوب می شد که بلوک های قدرت متعدد در گیلان مانعی بزرگ برای تحقق این بستر مناسب و نوین برای خارج شدن از انزوا شد.
33 . به رغم از دست رفتن استقلال گیلان در اثر ضمیمه شدن کامل آن به حکومت مرکزی صفویه در سال 1001هجری قمری(که توسط شاه عباس اول انجام شد) و خروج مازاد اقتصادی بیشتر از این منطقه، این تحول تاریخی برای گیلان نه فقط نامیمون نبود بلکه با ایجاد ساختار سیاسی متمرکزتر و امنیت نسبی بیشتر و کاهش جدال های خونین و بی سرانجام بین بلوک های قدرت محلی، به طور نسبی زمینه های رشد و توسعه ی سریع تر اقتصادی و فرهنگی فراهم شد.
34 . شورش های دوره ی صفویه در گیلان اگرچه منشاء استثمار ناشی از خاصه شدن گیلان توسط حکومت صفویه و بدرفتاری نمایندگان قزلباش آن در گیلان داشت لیکن در پشت این شورش ها، شاهک های بلوک های قدرت پیشین قرار داشتند که در اثر خاصه شدن و یکپارچگی قدرت در گیلان، با سوء استفاده از نارضایتی ساکنان در صدد رویای دستیابی به قدرت ملوک الطوایفی پیشین بودند و در نتیجه می توان گفت که این شورش ها نظیر شورش خان احمد خان و شورش موسوم به قیام عادل شاه را نمی توان واجد هیچ ارزش تاریخی برای مطالبات انسانی و عدالت جویانه به حساب آورد آن گونه که تا کنون فرض شده است.
35 . تسلط حکومت مرکزی صفویه بر گیلان سبب شد تا با یکسان سازی بافت مذهبی در شرق و غرب گیلان،گسل فرهنگی تاریخی این منطقه از امتداد سفیدرود به غرب مرداب انزلی انتقال یافته و زمینه های وحدت نسبی بیشتری در بخش بزرگی از گیلان فراهم شود.
36 . جمعیت گیلان درسال 900هجری یعنی در آستانه ی روی کار آمدن دولت صفویه در ایران ، نمی توانست از حدود 180 هزار نفر بیشتر بوده باشد.
37. با انتقال مرکز قدرت بیه پس از فومن به رشت در سال 980 هجری و انضمام کامل گیلان در سال 1001هجری به حکومت مرکزی ایران، گیلان از مراکز قدرت های متعدد و پر شمار بلوک های قدرت به دو مرکز قدرت لاهیجان و رشت تقلیل یافت اما هنوز برای داشتن مرکزیت واحد می باید تا اشغال گیلان توسط پتر اول (پتر کبیر) در سال 1722میلادی(برابر1135 هجری ) که با سقوط اصفهان مقارن بود منتظر باشد تا ارتش پتر اول با قراردادن مرکز فرماندهی نظامی خود در طول دوره ی ده ساله ی اشغالِ خود در رشت و انعقاد قراردادهای موسوم به قرارداد رشت، عملاًً به مرکزیت واحد شهر رشت در گیلان رسمیت داده که می توان این تحول را آغاز تاریخ نوین گیلان نامید.
38 . در اوضاع و احوال پس از اشغال گیلان توسط ارتش پتر اول، وحدت سیاسی گیلان به مرکزیت اداری رشت اهمیت تاریخی مهمی درتوسعهی شهری و به طورکلی درتوسعه ی اقتصادی گیلان و ورود آن به تاریخ جدید و مدرن و پشت سرگذاشتن شبکه ی شهری گسیخته و بدون قدرت مسلط یک شهرحاکم، زمینه ساز یک شهرمسلط مرکزی برشبکه ی شهری گیلان و تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی گیلان در نقطه ای واحد شد و از این منظر می توانیم ادعا کنیم که گیلان با ایجاد یک شهر مرکزی مهم پس از اشغال گیلان توسط ارتش پتر اول ، تاریخ مدرن خود را با یک شبکه شهری مدرن با تسلط یک شهر در بالاترین سلسله مراتب خود آغاز کرد.
39 . با مرکزیت واحد رشت برای تمام گیلان و چرخش تاریخی جغرافیای جریان های حمل و نقل در منطقه پس از رفع اشغال گیلان توسط روسیه(از سال 1732 میلادی برابر 1146 هجری قمری) به محور انزلی – رشت - دره ی سفیدرود، لاهیجان یعنی مهمترین شهر و مهمترین کانون تمرکز مازاد اقتصادی گیلان به طور تاریخی منزوی و شهر رشت در پرتو تحولات جدید و موقعیت جغرافیاییِ مناسب ِخود یعنی واقع شدن بین دو بریدگی یعنی مهمترین بریدگی ساحلی دریای خزر (بریدگی مرداب انزلی) از یک طرف و بریدگی دره ی سفیدرود از طرف دیگر درست در مقابل بریدگی اول، سبب ارتباط آسان و سریع گیلان – روسیه- اروپا به فلات مرکزی ایران در پرتو تحولات تاریخیِ تمرکز بخشِ دوران صفویه و منازعات آن با عثمانی و ارتباط این دولت با روسیه و اروپا به عنوان یک حلقه ی ارتباطی نقش آفرین، این محور روابط تجاری و سیاسی شمال – جنوب را به خوبی به عهده گرفته و در نتیجه ظهور بنادر جدید انزلی و پیر بازار در نقش جدید بنادر مرکزی گیلان در محور انزلی – رشت – دره ی سفیدرورد یعنی کوتاه ترین مسیر به فلات مرکزی ایران ، الگوی جدیدی از کانون های اداری، اقتصادی و فرهنگی و سازمان فضایی و کالبدی در گیلان شکل گرفت که با آغاز تاریخ مدرن آن انطباق داشت.
40 . محور انزلی - رشت – دره ی سفیرود پس از جنگ های ایران و روس و تحمیل قراردادهای تجاری به ایران و تحکیم روابط متقابل تجاری بین دو کشور(هرچند به سود روسیه) و تغییر جغرافیای سیاسی قفقاز و همسایه شدن روسیه ی تزاری با گیلان از سویی و واقع شدن تهران به عنوان پایتخت کشور در نیمه شمالی کشور و در نزدیکی آن، شرایط ژئوپولتیکی ویژه ای برای این محور بوجود آمد که در کل تاریخ گیلان سابقه ای نداشت و از این منظر گیلان یکی از دوران های تاریخی مهم خود را که هیچگاه تکرار نشد با احداث جاده ی کالسکه روِ انزلی – رشت – قزوین – تهران و احراز یکی از سه نقطه ی تماس اصلی با جوامع مدرن اروپایی( یعنی یکی از نقاط سه گانه ی تماس تبریز – رشت – تهران) و تثبیت خود به عنوان دروازه ی اروپا به مدت چهل سال از 1900 تا 1940 یعنی تا اشغال متفقین عصر طلایی توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را سپری کرد.
41 . گیلان در دوره ی طلاییِ توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود در فاصله ی سال های 1900 تا 1940میلادی(1285 تا 1319 خورشیدی)، در خلق جنبش های گوناگون به ویژه در عرصه فرهنگی و سیاسی چهره های ماندگار عرصه کرد اما با تغییراتی که از آغاز دهه ی 1320 خورشیدی در ساختار کلان کشور پس از جنگ دوم جهانی روی داد، بسیاری از نهادهای مدرن و نخبگان دیرین خود را به نفع تهران از دست داد.
42. با پایان جنگ دوم جهانی و تغییرات ژئوپولتیکی در ایران و جهان و به ویژه پیدا شدن جنگ سرد بین شرق و غرب و جابجایی مسیر حمل و نقل و ارتباطات با دنیای مدرن اروپایی از گیلان به مسیرهای دیگر ، محور رشت – انزلی از روند تمرکز مازاد اقتصادی پیشین و انباشت سرمایه محروم و به رکودی بزرگ دچار شد و این دوران رکود تا اوایل دهه ی 1340 به تاخیر افتاد.
43 . پس از اصلاحات ارضی و در فاصله ی پانزده ساله ی بین 1342 تا انقلاب اسلامی ایران و به ویژه با اجرای برنامه های سوم (1341 -1346) و چهارم(1346-1351) توسعه، استان گیلان بیش از هر جایی در ایران دستخوش تحول شد و در آن در بخش های گوناگون زیر ساختی، کشاورزی و صنعتی تغییراتی شگرف در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و به ویژه زیر ساختی پدید آورد و در نتیجه توانست بر دوره ی رکود پیشین خاتمه دهد.
- مجله ی گیله وا شماره ی آذر ماه 1393(شماره 133)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#386
Posted: 4 Jun 2015 23:18
فرهنگ بکر مردم گیلان؛ قابل ارائه به جهانیان
گیلکها " در سراسر مناطق جلگه ای گیلان پراکنده اند و به کشاورزی اشتغال دارند و اولین اقوام ساکن در گیلان بوده اند.
"گالشها" هم که تیره ای از گیلکها هستند که در مناطق کوهستانی و کوهپایه ای زندگی و با دامداری امرار معاش میکنند از اینرو فرهنگ این مردمان بسیار بکر و دست نخورده است و بسیاری از آیینها و اعیاد باستانی همراه با گاه شمار دیلمی و موسیقی فولکلور هنوز که هنوز است در میان آنان رواج دارد.
تالشها در غرب گیلان زندگی می کنند که بازمانده نسل کادوسیان هستند و موسیقی فولکلور بسیار غنی، آیینها، باورداشتها و گویش مختص به خود دارند.
"تاتها" نیز در مناطق جنوبی گیلان به ویژه در رودبار و آبادیهای تابعه آن زندگی میکنند، این قوم نیز زبان و فرهنگ و آیینهای ویژهای دارند که برخی از آنها از دوران کهن به جا مانده است.
اقوام دیگری چون کردها، ترکها، کولیها و همچنین اقلیتهای مذهبی مانند ارمنیها، یهودیها و زرتشتیها نیز در مناطق مختلف گیلان از جمله در شهرهای رشت و انزلی ساکن هستند.
گیلان از مناطقی است که با وجود گردآوری و انتشار کتابهای متعدد و متنوع در خصوص آیینها، آداب و رسوم، بازی و نمایشها بومی محلی و.... توسط محققان ایرانی، اروپایی و آمریکایی همچنان فرهنگ این سامان بکرمانده است.
منابع پژوهشی درباره تاتها، گالشها و کردهای گیلان بسیار ناقص است
یک استاد دانشگاه رشته زبان و ادب فارسی دراین باره گفت: در مقابل حجم عظیم زایش فرهنگی که در طول سالیان طولانی صورت گرفته، مطالعه و پژوهش درباره اقوام و فرهنگ گیلان بسیار اندک و ناچیز است.
محمد سمعی پور با اشاره به اینکه درباره زبان و فرهنگ اقوام گیلانی بسیار اندک کار شده و در مواردی هم مطالعه ای انجام نگرفته است، اظهار داشت: منابع پژوهشی ما درباره تاتها و گالشها و کردهای گیلان بسیار ناقص است و کاستی فراوانی دارد.
وی عنوان کرد: به دلیل تحولات فنی، اقتصادی و رسانه ای که در زندگی مردم تاثیر گذاشته، بخش عمدهای از فرهنگ مردم کارکردهای خود را از دست داده و از گردونه زندگی مردم خارج شده و درصد زیادی از فرهنگ این اقوام ناشناخته مانده است.
یک پژوهشگر گیلانی نیز به بازیها و نمایش های بومی محلی گیلان اشاره کرد و گفت: بازیهای بومی و قومی برگرفته از خصایص اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی، جغرافیایی و تاریخی هر سرزمین به وجود آمدهاند و هماهنگ با باورداشتها و آیینها و آداب و رسوم در گستره دوران متحول شدهاند.
محمدجعفر حسینی افزود: نمایشها و بازیهای قومی آمیزه ای از حرکات و زیبایی های آرمانی و میراث تاریخی را به نمایش میگذارند و راز و رمزهای زندگی را به تصویر می کشند.
وی ادامه با اعلام اینکه گیلان از نظر نوع بازی و نمایش بسیارغنی و پرباراست، یادآورشد: این بازیها نه تنها برای سرگرمی دراوقات فراغت به وجود آمدهاند، بلکه شیوه ها و روشهای تعامل و تقابل با سختیهای دوران و طبیعت ناسازگار را به فرزندان آموزش می دهند.
نمایشها و بازیهای بومی محلی گیلان همچنان به حیات خود ادامه می دهند
حسینی بیان داشت: پاره ای از نمایشها و بازیهای بومی همچنان به حیات خود ادامه میدهند و در بسیاری از اعیاد و مراسم ملی یا مذهبی اجرا میشوند، اما پارهای دیگر بنا به دلایل مختلف به حاشیه رانده شدهاند و از یادها زدوده میشوند.
وی به نمایش "عروس گل " اشاره کرد و افزود: این نمایش یک کمدی موزیکال بهارخواهی و از بازیهای آیینی بومی گیلان است که سالیان متمادی در نیمه دوم اسفند ماه در استقبال از نوروز اجرا می شد که متاسفانه به حاشیه رانده شده است.
این پژوهشگر گیلانی گفت: " لافندبازی " ، "کشتی گیله مردی " از جمله بازیها و نمایشهای هستند که به دلیل جذابیتهای نمایشی و رزمی در اعیاد و جشنها به شکل گذشته اجرا میشوند.
وی اظهار داشت: همچنین نمایش آیینی مذهبی تغزیه به دلیل بار و محتوای عقیدتی مذهبی در مراسم مختلف از جمله آیینهای ماههای محرم و صفر و در برخی از روزهای سال اجرا میشوند و هنوز هم در میان اقشار سنتی جامعه پایگاه مورد پسندی دارند.
این پژوهشگر همچنین به " آیین یاوری " در استان اشاره کرد و افزود: این آیینها از مراسم دیرینه دیرپا در فرهنگ بومی گیلان است که اشکال آن به شیوه های مختلف در دیگر مناطق ایران هنوز هم کم و بیش به حیات خود ادامه می دهند.
حسینی همچنین ادامه داد: بسیاری از آیینها و باورداشتها درگیلان با اقتصاد و معیشت و تولید ارتباط تنگاتنگ دارند که با از میان رفتن شرایط کار و تولید، آیینهای مربوط به آن نیز به فراموشی سپرده شده و جز خاطره ای تاریخی چیزی دیگر از آنها در ذهنها باقی نمانده است.
وی یادآورشد: البته بسیاری ازاین مراسم و آیینها درباره کشت برنج، پرورش دام و صید و صیادی هنوز هم به حیات خود ادامه میدهند و در روستاها و آبادیهای سرزمین گیلان دیده میشوند.
گنجینه آواز گیلانی هنوز به خوبی به مردم ارائه نشده است
فولکلوریست و پژوهشگر مشهور گیلانی هم نسبت به وضعیت کنونی موسیقی استان ابراز نگرانی کرد و گفت: این رشته هنری از پر احساسترین نواهای ایرانی است.
فریدون پوررضا، نداشتن بودجه، خواننده، نفوذ موسیقی های بیگانه که به پاپ مشهورند را از دیگر مشکلات این بخش یاد کرد واز یکی شدن فرهنگها در دهکده جهانی و هجوم فرهنگ بیگانه به موسیقی هراسناک است.
وی تاکید کرد: با این وضعیت فضای رسانه ها باید با موسیقی مردمی و ملی دمساز شده و به پرواز درآید.
پوررضا ادامه داد: آواها و نغمه های محلی مناطق ایران در گذر زمان بوی کهنگی به خود نمیگیرد زیرا از حقیقت و سادگی زندگی روستاییان برخاسته است.
این خواننده پیشکسوت موسیقی محلی گیلان تاکید کرد: همه آنچه از گنجینه آواز ایرانی موجود است هنوز ارائه نشده و وظیفه اهالی موسیقی است که هر گوشه جدید و پنهان آن را که اغلب در مناطق روستایی و نزد پیران روستا باقی مانده است، ثبت کنند و آن را به نسل بعد بسپارند.
لباس " قاسمآبادی " و " تالشی" برای آیین اهدای جوایز بازیهای المپیک آتن انتخاب شد
یک محقق لباسهای سنتی ایران نیز در رابطه با لباسهای سنتی گیلان اظهار داشت: در لباس سنتی این خطه سرسبز می توان طبیعت رنگارنگ و زیبا را به وضوح مشاهده کرد.
ملوک وکیلی افزود: گیلان سرزمین رنگها، مروارید باران، جنگلهای سبز، گلهای الوان است که این همه در پوشش محلی زنان گیلک نمودار بوده است.
وی گفت: اکنون میتوان با توجه به تغییر شرایط زندگی از طرحها و مدلهای زیبای این پوشاک الهام گرفت و با تغییرات کاربردی آن را به عنوان یک پوشش ملی زنده نگه داشت.
این پژوهشگرادامه داد: امروزه با گذشت زمان لباسهای محلی دیگر از رونق افتادهاند و رنگهای شاد آن که امید به زندگی را در دلها زنده میکرد، به خزان بی هنگام نشسته و به کنج پستوها، صندوقها وبقچه ها خزیده و در پشت بامها جای گرفته اند.
گیلان حتی پیش از حضور آریاییها در ایران، دارای فرهنگ و تمدن ویژهای بود، آثار و کشفیات باستان شناسان در مناطق مختلف گیلان از جمله رودبار، املش و هشتپر موید این نظر است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#387
Posted: 4 Jun 2015 23:30
شعر زیبای گیلان از دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی
گیلان، ای سرزمین سبزه ی خوش رنگ
زیر بلند آسمــــــانِ آبی و زیبا
دورم من از تو، گر هزاران فـرسنگ
نیست دلم دور از آن بهشــتِ دلارا
دور توان شد مگر ز مـــادرِ دلبند؟
دور توان شد مگر ز سینه ی پر مـهر؟
می رود این جانِ دردناک، چو فـرزند
سوی تو، ای مادر گرامی و خوش چهر
رفتم یک روز توی جنگل و بیشه
برگِ زمرد به شاخه های درختان
پرتو خورشید گویی از پس شیشه
می آمد: سبز و زرد و آبیِ تـابان
نوک می زد دارکوب، و خوش آهنگ
قهقه می زد ترنگ خرم و خوشـحال
پیچک پیچیده بود نازک و خوش رنگ
گرد درختان سربلند و کـــهنسال
مرغابی می پرید اینجا، آنـجا
نیلوفر روی آب می زد پـرپر
بادِ خوش نیم روزِ شادی افزا
بوی تر و نیم گرم مستی آور
آری گیلان! بهشت سبزه ی خوش رنگ
کوه تو، با ابرها و پرتو خـــورشید
جنگل تو، با پرندگان خوش آهــنگ
در دلم افکنده اند عکسی جــــاوید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#388
Posted: 5 Jun 2015 00:13
تیرما سیزه
تیرماسیزه یا تیرماسینزه یکی از آیین های سنتی شرق گیلان و مازندران است که مبتنی بر گاهشماری محلی این مناطق میباشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویم های محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگه داشته است. این جشن در فرایند تغییراتی که در نگه داشتن زمان در دوره های مختلف در این یا آن بخش از حوزه های فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است. از این گونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (١٦مهر) برگزار میشد و جشن تیرگان در تیر روز (١٣تیر) انجام میگرفت و با نام "جشن آب ریزان" در نقاط مختلف گیلان وجود داشت.
این جشن در گیلان به نام "تیرما سینزه" در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یا طبری) باقی مانده است. تیرما سیزه مانند بسیاری از آیین ها و مراسم سنتی تا حدود چند دهه پیش در سرزمین ما رایج بود. این رسم علاوه بر گیلان و مازندران در برخی روستاها و نواحی کوهپایه ای جنوبی البرز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند نیز معمول بود. دو رسم اصلی در جشن تیرما سیزه یکی "فال گیری" و دیگری "لال شوش زنی" است. البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت میباشد. در این شب معمولا اهالی ده برای فال گرفتن در یکی از خانه ها جمع میشدند فال گرفتن معمولا بر عهده کسی بود که دوبیتی های محلی را در خاطر داشت و به اصطلاح "طبری خان" یا "امیری خان" خوانده میشد. استاد فال گیر ظرفی پر از آب را در پیش روی مینهاد و هر یک از افراد به نیت فال نشانهای از خود مثل مهرة انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف میانداخت. استاد وقتی دوبیتی میخواند نشانه ای از ظرف بیرون میآورد و تعبیر آن دو بیت جواب فال صاحب آن نشانه بود. رسم دیگر در تیرماسیزه "لال شوش زنی" است. "شوش" به معنی "ترکه" است. در این شب معمولاً بزرگتر خانواده بی آنکه سخن بگوید ترکه ای را به آرامی بر بدن اهل خانه، دامها در و دیوار و انبار اذوغه و چیزهای دیگر میزد تا موجب برکت شود. دامداران کوه نشین گیلان هرساله این رسم را با علاقه خاصی برگزار میکردند. جشن تیرماسیزه را بصورتی میتوان با جشن یلدا مقایسه کرد بخصوص از نظر تفأل از کتاب حافظ در شب یلدا که میتواند اقتباسی از تفأل تیرگان باشد. جشن تیرما سیزه از چند جهت دیگر هم با مراسم شب یلدا مشابهت دارد. یکی اینکه هر دو رسم در شب برگزار می شود. دیگر اینکه گردهمایی همسایگان در یک خانه و پذیرایی صاحب خانه از آنان با میوه و آجیل است که به اصطلاح محلی به آن "شب چره" میگفتند. مهم تر از همه تفأل خواندن شعر و تشخیص خیر و شر با برداشت مفهوم آن است. نحوة تفآل تیرماسیزه به این صورت بود که ظرفی مسی را که معمولاً آفتابه یا چیری بود در وسط اتاق می گذاشتند و تا نیمه آن را آب می ریختند. هر یک از حاضران نشانه ای در آب می انداختند. فال گیر دو بیتی های چندی را به طبری می خواند و کنار ظرف می نشست درحالیکه طبری خان دو بیتی را می خواند دختر کم سن و سال(نابالغ) به درون ظرف دست می برد و نشانی را بیرون می آورد. مفهوم دو بیتی بیانگر نیکی یا بدی فال بود. فالگیر با برگرداندن نشانه به صاحب آن در واقع مراد صاحب فال را می داد. بیشتر نیت ها نیز محور نامزدی جوانان یا سفر زیارتی میانسالان بود.
- منبع: کتاب بازی ها و نمایش های سنتی گیلان، سیدهاشم موسوی،۱۳۸۶
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#389
Posted: 5 Jun 2015 00:15
گوتره بازی
برای تهیه گوتره(شلاق) از کلوش شالی، طنابی به اندازهی حدود ١/٥ متر بافته می شد. به این ترتیب که قسمتی از ساقهی خرمن شده برنج را بر می داشتند و میبافتند. قسمتی که به دور دست حلقه میشد نازک و انتهای آن قرص و کلفت، شبیه دُم گاو بود. بازیکنان به دو گروه ٥-٤ نفری تقسیم میشدند. در زمین دایرهای رسم میکردند و یک گروه از بازیکنان داخل دایره قرار میگرفتند و گروه دیگر، روبروی آنها در بیرون از دایره. گروه داخل دایره به فاصلهی کمی از گوتره (شلاق) میایستاد. گروه بیرون دایره ابتدا باید گوتره آنها را بر می داشت و گروه داخل دایره با لگد زدن سعی در محافظت از گوتره داشت، اگر لگد آنها به یکی از افراد خارج دایره می خورد، آن فرد بازنده بود و یا اگر بازیکن داخل دایره از دایره خارج می شد، او نیز بازنده بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#390
Posted: 5 Jun 2015 00:18
چارسنگ (هفت سنگ)
این بازی توسط کودکان و نوجوانان دختر و پسر انجام می شود. طریقه بازی به این شکل است که ابتدا گروه دایره وار جمع می شوند و با شمردن ده، بیست، سی الی ... صد، توسط اوستا، و زدن به سینه یک یک نفرات، سرانجام فردی که آخر از همه باقی مانده، گرگ محسوب می شود. سپس چهار یا هفت تکه سنگ مسطح و کوچک و صاف را در مرکز محوطه بازی روی هم می چینند. دیگر نفرات از فاصله ای چند متری با توپ کوچکی، این کوپه سنگ را هدف قرار می دهند (هر کدام از بازیکنان فقط یکبار حق پرتاب توپ را دارد) اگر توپ به سنگ ها بخورد و آنها را بریزد، نفری که گرگ شده باید توپ را بردارد و به سمت افراد دور یا نزدیک پرتاب کند، اگر توپ به شخصی اصابت کند، او گرگ می شود و بازی دوباره از سر گرفته می شود. اما اگر توپ به کسی نخورد، افراد سعی می کنند به سرعت سنگ ها را روی هم بچینند و مرتب نمایند و شخص گرگ هم با پرتاب های دوباره و سه باره، یا شخصی را می زند و او را گرگ می کند و یا نفرات سنگ ها را روی هم می چینند و بازی دوباره شروع می شود، فرد گرگ دوباره باید گرگ باقی بماند. کارکرد این بازی، تقویت دید چشم و مهارت در شکار پرندگان و حیوانات کوچک است که با پرتاب سنگ انجام می شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.