ارسالها: 1095
#91
Posted: 22 Apr 2012 07:18
انوشیروان
خسرو اول
جای حکومت
ایرانشهر
دودمان
ساسانیان
تاجگذاری
۵۳۱ ميلادی
تیسفون
لقب
دادگر، انوشيروان (انوشه روان به معنی دارنده روح جاويدان)
زادروز
۵۰۱ میلادی
پایان حکومت
۵۷۹ میلادی
درگذشت
۵۷۹ میلادی
نام پدر
قباد یکم
شاهنشاه پیشین
قباد یکم
شاهنشاه پسین
هرمز چهارم
دین
زرتشتی
دستاورد های مهم
تحکیم سلطنت، تجدید درجات اجتماعی، اصلاحات اقتصادی و مالياتی، رشد چشمگير علم و دانش به خصوص در دانشگاه گندی شاپور، افزايش چشمگير قدرت نظامی و ارتش ايران، ترجمه كتابهای گوناگون به زبان پهلوی از جمله کلیله و دمنه، رشد چشمگیر هنر و موسیقی
جنگ ها
جنگ با روم و فتح انطاکیه، خراجگزار شدن دولت روم به ساسانیان، جنگ با تركان و هفتالیان و شكست دادن آنها
خسرو اول (زایش ۵۰۱ ، مرگ ۵۷۹ میلادی ) فرزند قباد یکم، معروف به خسرو (کسری) انوشیروان (نوشیروان) دادگر، شاهنشاه ساسانی، از سال ۵۳۱ تا سال ۵۷۹ میلادی بود.
شروع شاهنشاهی خسرو اول آغاز درخشانترین دورهٔ عهد ساسانیان بود. او به مشکلاتی که مزدکیان برای کشور به وجود آورده بودند، خاتمه داد. اصلاحات اقتصادی و مالیاتی کارامدی را انجام داد که باعث پر پول شدن خزانه شاه و به طور همزمان فراهم آمدن رضایت مردم شد. خسرو ارتش را سازمانی و قدرتی دوباره داد. او در طول دوره شاهنشاهی خود سه بار با امپراتوری بیزانس جنگ کرد، که بار اول با پیروزیهای ایران که نقطه عطف آن فتح انطاکیه در سال ۵۴۰ میلادی بود، با قرارداد صلح موقت در سال ۵۴۵ میلادی پایان یافت. بزودی برای بار دوم بین دو قدرت بزرگ جهان در آن زمان جنگ درگرفت و با به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح در سال ۵۶۱ میلادی با انعقاد قرارداد صلح پنجاه ساله و خراجگذار شدن روم به شاهنشاهی ایران، جنگ خاتمه یافت. پس از ختم جنگِ روم، کسری در سالهای ۵۶۱ تا ۵۵۸ میلادی، دولت هفتالیان را که در اثر حملهٔ یک قبیلهٔ ترک به سرداری سینجیبو متزلزل شده بود، برانداخت. رود جیحون مرز بین ایران و سرزمین خاقان ترک شناخته شد. این خاقان به زودی برای ایران دشمنی خطرناکتر از پادشاه هفتالیان گردید. بعضی قبایل ترک حتی در قفقاز نمودار شدند و کسری برای اینکه از حملات آنان جلوگیری کند، بر استحکامات قلعه دربند افزود.در قسمت جنوب کسری قدرت خود را بر یمن بسط داد. این مملکت آنزمان در دست حبشیان بود. وهریز، که یکی از سرداران کسری بود، با اعراب همدست شد و در سال ۵۷۰ میلادی حبشیها را شکست داد و از جانب شاهنشاه به حکومت یمن منسوب شد. در همین سالها، سینجیبو به تحریک بیزانس به ایران حمله کرد ولی استحکامات مرزی ایران جلوی پیشرفت او را گرفت. این رویداد و همچنین اغتشاشاتی که در ارمنستان به تحریک دولت روم درگرفت، باعث برافروختن آتش جنگی دوباره میان ایران و روم شد. یوستینیانوس امپراتور بیزانس که فکر میکرد خسرو دیگر پیر شده است و توانایی اداره جنگ را ندارد با پشتیبانی ارمنیان مسیحی به ایران حمله کرد و شهر نصیبین را به محاصره درآورد. ولی خسرو موفق شد او را به سختی شکست دهد و با پیشروی در خاک بیزانس قلعه دارا را نیز به اشغال خود درآورد. در بین جنگ، تیبریوس امپراتور بیزانس شد و پس از چندی کش و قوس مذاکرات صلح بین دو قدرت آغاز شد ولی خسرو در سال ۵۷۹ میلادی درگذشت و نتیجه صلح را ندید.
در روایات شرقی خسرو اول نمونه دادگستری است و مولفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف کوشش او برای حفظ عدالت نقل کردهاند. همچنین عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با شاهنشاهی خسرو اول آغاز میشود. در زمان وی کتاب کلیله و دمنه از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ساسانی ترجمه شد، آزادی مذهبی برای ادیان غیر زرتشتی، مانند مسیحیت و یهودیت وجود داشت . هفت تن از فیلسوفان یونان در نتیجه تعطیلی مدرسهٔ فلسفه آتن توسط امپراتور بیزانس و تعدیاتی که به حکما کردند به تیسفون و ربار خسرو پناه آوردند. از قیودی که برای سایر مذاهب غیر مسیحی در کشور روم قائل شده بودند، میتوان قیاس کرد که دربار ایران نسبت به آزادی مذهب دارای چه عقیده و مقام عالی بوده است. در این دوره بازی چترنگ یا شطرنج نیز از هند به ایران آورده شد.
تیسفون پایتخت دولت شاهنشاهی ایران در عهد خسرو اول به منتهای وسعت خود رسید. دانشگاه پزشکی گندی شاپور در زمان خسرو از رونق خاصی برخوردار بود و مرکز علم پزشکی جهان به شمار میآمد. مسیحیان نستوری که در قرن پنجم میلادی از روم طرد شدند، به ایران پناهنده شدند و پزشکان حاذقی که در بین اینان بودند در مدارس پزشکی ایران از جمله گندی شاپور مشغول به کار شدند.
تبارنامه
خسرو انوشیروان پسر سوم قباد یکم شاهنشاه ساسانی بود. مادر او بنا بر گفته پروکوپیوس تاریخنگار رومی، دختر ایران اسپهبد بویه، بوده است. به گفته کریستنسن حکایت کتاب خودای نامگ، که گوید مادر خسرو دختر دهقانی از دودمانهای قدیم بود، که قباد در ایام فرار به عقد خود درآورد، افسانهای بیش نیست. البته این داستان یا افسانه توسط فردوسی نیز در شاهنامه نقل شده است.
ریشهشناسی لقب
صورت پهلوی واژهٔ انوشیروان انوشگروان است که از دو جزء انوشگ و روان تشکیل شدهاست. انوشگ (در فارسی کنونی انوشه) به معنی بیمرگ، باقی یا خوش و خرم∗ است. معنی جزء دوم هم که مشخص است. پس انوشهروان را میتوان تحتاللفظی روان بیمرگ یا روان خوش و خرم ترجمه کرد. لیکن مورد استعمال این ترکیب در پهلوی شبیه آنِ مرحوم در فارسی کنونیاست. مثلاً در کتیبهٔ پهلوی یادبودی که در کازرون پیدا شدهاست، در چند سطر اول چنین آمدهاست: «<۱> این آرامگاه <۲>[برای] انوشروان نیکزاد <۳> دخت مهرین شاد <۴> کرد (ساخته شد)...»∗
پادشاهی و سیاستهای داخلی انوشیروان
او پسر قباد یکم بود.قباد در سال ۵۳۱ میلادی درگذشت. پس از قباد بر سر پادشاهی با برادران خود کاوس یا کیوس معروف به پتشخوارگرشاه، و جام به ستیزه برخاست و بیاری مهبود (ماهبد) از خانوادهٔ بزرگ سورن، بپادشاهی رسید.
کشورداری انوشیروان
دوران پادشاهی خسرو انوشیروان درخشانترین دورهٔ عهد ساسانی است. فرقهٔ مزدکی مغلوب و سرکوب شده بود در داخله صلح و سلم حکمفرما بود. در روایات شرقی خسرو انوشیروان نمونهٔ دادگستری و جوانمردی و رحمت است و مؤلفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف جد و جهد او برای حفظ عدالت نقل کردهاند.
مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساختهاند قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانهٔ آن موجب حیرت است. ساختمان این بنا را به خسرو انوشیروان نسبت دادهاند. وی ترتیب خراج ملک و ضبط لشکر داد و دفتر عرض و عارض، او پیدا کرد. کتاب کلیله و دمنه در عهد او از هند به ایران آوردند.
عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با سلطنت خسرو انوشیروان آغاز میشود. ایران در زمان انوشیروان چنان عظمتی یافت که حتی از عهد شاهپوران بزرگ نیز درگذشت و توسعهٔ ادبیات و تربیت معنوی این عهد را کیفیت مخصوص بخشید.
سرکوب مزدکیان و اعتلاء دادن به آیین زرتشت
با آنکه قتل و کشتار پیروان مزدک در اواخر عهد قباد روی داد، عامل اصلی این واقعه، خسرو انوشیروان بود که پیروان مزدک ولیعهدی وی را بخطر انداخته بودند و طبیعی است که او در آغاز سلطنت خویش نیز، در قلع و قمع بقایای پیروان مزدک دست به اقدامات جدی و شدیدی زده باشد.
سرکوبی مزدکیان، آیین زرتشت و طبقهٔ روحانیان را اعتلاء فوقالعاده داد. در این ایام برای مقابله با تحریکات مسیحی و بیزانس و برای جلوگیری از بدعتهایی که در داخل ممکن بود اساس سلطنت را متزلزل کند، وجود یک آیین ملی لازم بنظر میآمد.
بطور کلی تا عهد خسرو انوشیروان تاریخ ساسانیان عبارت شد از، سعی در تقویت آیین ملی به منظور مبارزه با مذاهب تفرقهانگیز غیرملی، یا تسامح در مقابل اینگونه مذاهب به قصد مقاومت در برابر نفوذ طبقهای که آیین ملی در دست آنها وسیلهای میشد برای کسب قدرت و اعمال نفوذ در امور حکومت.
در بین کسانی که مشرب تسامح را در مسائل دینی جهت جلوگیری از قدرت گرفتن موبدان بکار بردند میتوان از یزدگرد اول و قباد نام برد.
شاهپور دوم و خسرو انوشیروان کسانی بودند که در جهت تأمین وحدت کشور و به قصد مبارزه با عوامل مخالف، آیین زرتشت را با قدرت و شدت ترویج کردند. آنچه این اقدام خسرو انوشیروان را بیشتر تثبیت نمود، توفیق او در جمعآوری اوستا بود.
سیاست انوشیروان نسبت به مسیحیان
آنچه از وقایع بر میاید، این است که انوشیروان نسبت بمذهب مسیحی، نظر سیاسی داشته، یعنی اساساً بر ضد این مذهب نبوده، ولیکن چون عیسویها را آلت دست رومیها میدانسته، نسبت به آنها ظنین و مراقب بودهاست.
انوشیروان نسبت به مسیحیانی که از روم رانده شده و به دربار او پناه آورده بودند، مساعدت کرده و هفت تن از فیلسوفان اسکندریه را در دربار خود پذیرفته و با آنها مهربانی کرد. نسطوریها که از نقطهٔ نظر عیسویها، در آن زمان فرقهٔ ضاله محسوب و تعقیب میشدند و به دربار ایران پناه آورده بودند، مورد توجه انوشیروان واقع شدند، بطوریکه کلیساهای آنها در تاریخ مذهب عیسوی، کلیساهای ایرانی نامیده شدند.
نسطوریها از این وضع استفاده کرده، در انتشار مذهب عیسوی جد و جدیت حیرتانگیزی بروز دادند. در زمان انوشیروان در هرات و سمرقند کلیساهای آنها دایر بود و در زمانهای بعد مبلغین آنها تا چین و هند هم رفتند.
در اوایل سلطنت انوشیروان پسر او انوشه زاد بر پدر یاغی شد ولی بزودی گرفتار گردید و چشمان او را در جند شاپور میل کشیدند، نوشتهاند که انوشه زاد مسیحی بود و مسیحیان از او حمایت می کردند. بدین مناسبت اشخاص زیادی از مسیحیان پیرامون این واقعه گرفتار و مجازات شدند.
تشکیلات نظامی در دوران انوشیروان
در دوران ساسانیان، بیشتر مقامها، از جمله پایهها و درجات نظامی موروثی بودند. فرمانده کل نیروهای مسلح ایران تا سدهٔ ششم میلادی ایران سپهبد (ایران سپاهبذ) بود که از سوی انوشیروان این مقام ملغی شد. انوشیروان، ایران را به چهار بخش تقسیم کرد و در رأس هر یک از این بخشها یک اسپهبد (سپاهبذ، فرمانده لشکر) جداگانهای قرار داد. زیرا تمرکز قدرت نظامی در دست یک فرمانده، ممکن بود به کسب نیروی عظیم و طمع در تاج و تخت و وارد آوردن فشار بر شاهنشاه منجر گردد. تقسیم مناطق تحت نفوذ هر اسپهبد به شرح زیر بود:
اسپهبد شرق افواج خراسان و سکستان و کرمان.
اسپهبد جنوب افواج پارس و خوزستان.
اسپهبد مغرب افواج عراق را تا سرحد دولت بیزانس.
اسپهبد شمال افواج ممالک ماد بزرگ و آذربایجان را بفرمان خود داشت.
اسپهبدان مأمورین مهم دولت بشمار میرفتند و هر کدام در قلمرو خود صاحب اختیار بودند و بر یک ربع مملکت حکومت میکردند و معاونی در اختیار داشتند، موسوم به مرزبان. مرزبانان فرمانفرمای ایالتها بودند.همچنین یعقوبی ذکر کردهاست که هر اسپهبد (فرمانده لشکر)، یکنفر پاذگوسپان تحت امر خود داشت.
سیاستهای خارجی انوشیروان
خسرو انوشیروان در برابر زیادهخواهیهای رومیها ایستاد، حبشهایها را از یمن بیرون کرد، به یورشهای هپتالیان به خاک ایران پایان داد، دانشگاه گندیشاپور را به کوشش وزیر خردمندش، بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداری، مالی و ارتش پارس را بهبود بخشید. در نزدیک ۵۰ سال فرمانروایی انوشیروان (۵۷۹ - ۵۷۹ میلادی)، سرزمین ایران از سند تا دریای سرخ گسترش یافت.
عقد و نقض قرارداد صلح بین خسرو انوشیروان و یوستی نیانوس یکم
با مرگ قباد در سال ۵۳۱ خسرو انوشیروان که به موجب وصیت و در دنبال تشبثها و توطئههای بسیار به عنوان ولیعهد جای او را گرفت، خود را چنان با مسایل داخل درگیر یافت که امکان ادامهٔ جنگی که در سالهای آخر سلطنت پدرش با روم در جریان بود، نیافت. یوستی نیانوس یکم هم که خود در غرب و در آفریقا درگیریهای بسیار داشت نمیتوانست قسمت عمدهٔ سپاه خویش را در آسیا نگهدارد. ازین رو با جلوس خسرو، طرفین در سال ۵۳۲ قراری برای صلح و اتحاد نهادند.متارکهٔ جنگیای که یوستی نیانوس یکم با انوشیروان بست، هر چند موقت بود فرصتی برای هر دو طرف شد که به اصلاحات اجتماعی، وضع مقررات و قوانین جدید بپردازند.
انوشیروان در این زمان توانست نظمی به آشفتگیهای اجتماعی بدهد و خزانهٔ حکومت را تقویت کرد. همچنان با تأمین نسبی عدالت و تقویت سپاه مرزهای خویش را در مقابل تاخت و تاز طوایف بدوی مجاور حفظ نموده، در برابر آنها استحکاماتی درست کرد.
همانگونه که توسعهٔ قدرت او باعث نگرانی بیزانس شد، کامیابیهای یوستی نیانوس یکم در جنگ کارتاژ و آفریقا با وندالها، و در جنگ ایتالیا با اقوام گوت شرقی، خسرو را از اینکه توسعهٔ قدرت بیزانس برای ایران مایهٔ زحمت و تهدید شود، نگران کرد. خسرو از قدرت روز افزون یوستی نیانوس یکم احساس خطر کرده و در نقض صلح، پیشدستی نموده و بهانهٔ اینکار را مداخلهٔ یوستی نیانوس یکم که بدون مشورت با وی بین حارث بن جبلهٔ غسانی و منذر بن نعمان لخمی حکمیت کرده بود، قرار داد.
جنگ اول با بیزانس
انوشیروان با لشکری بزرگ در سال ۵۳۹ میلادی از دجله و فرات گذشته و به سوریه وارد شد. شهرهایی که با دادن فدیه و هدایا نسبت به شاه اظهار انقیاد کردند، از غارت در امان ماندند اما شهر انطاکیه (در آن زمان این شهر معتبرترین شهر شام بود.) به سبب مقاومت سختی که نشان داد، عرضهٔ قتل و غارت شد. انوشیروان بدون اینکه دیگر در سوریه و بین النهرین با مقاومت قابل ملاحظهای روبرو بشود، فاتحانه به تیسفون بازگشت. بعد از آن نزدیک به بیست سال این زد و خوردهای خونین بطول انجامید، که گاه پیروزی از آن ایران و گاه از آن بیزانس بود. عاقبت متارکهای موقت و بار دیگر صلحی پنجاه ساله، در سال ۵۶۱ میلادی به این جنگ پایان داد و طرفین به اراضی سابق برگشتند.
برانداختن دولت هفتالیان
پس از ختم جنگ روم، انوشیروان دولت هفتالیان را که در اثر حملهٔ یک قبیلهٔ ترک به سرداری سین جیبو یا سیلزیبول متزلزل شده بود، برانداخت. رود جیحون سرحد بین ایران و سرزمین خاقانات غربی ترک شناخته شد. این اولین باری بود که نام آنها در مآخذ غربی ذکر میشد. این خاقانات به زودی برای ایران دشمنی خطرناکتر از پادشاه هفتالیان گردید.[۲۴] سین جیبو سغد و بخارا و ولایات واقع در مشرق جیحون را از چنگ هفتالیان بیرون آورد و خسرو نیز که با آنان همدستی و اتحاد داشت، ولایات قسمت غربی را ضمیمه ایران کرد. ولایت باختر (بلخ) نیز به ایران الحاق یافت و گویی بدینگونه انتقام شکست و قتل پیروز یکم گرفته شد.
ساختن شهر رومیه برای کوچ یافتگان شهر انطاکیه
خسرو پس تسخیر انطاکیه (انتاکیا در جنوب ترکیهٔ امروزی) و به اسیر گرفتن مردم آن، در مجاورت تیسفون، شهری همانند انطاکیه بساخت که رومیها آن را رومیه نامیدند و ایرانیها آن را وه انتیو خسرو، یعنی شهر خسرو که بهتر از انطاکیه است. خسرو مردم انطاکیه را در آنجا مقر داد و یکی از مسیحیان اهواز را که براز نام داشت، به کارشان گماشت و بر اهل حرفهٔ شهر ریاست داد و این از روی رأفت با اسیران بود که به سبب همکیشی با براز انس گیرند.
تسخیر یمن و بسته شدن راه بازرگانی، دریایی روم
در زمان انوشیروان یکی از شاهزادگان خاندان حمیر که در یمن سلطنت داشت، بدربار ایران پناهنده شد و برای استرداد تاج و تخت از دست رفته، از انوشیروان استمداد کرد.
توضیح آنکه در اوایل قرن ششم میلادی حبشه ایها (اتیوپیها) که مسیحی بودند، یمن را تصرف کردند و پادشاه حبشه، ابرهه، سلطهٔ خود را در یمن محکم نموده و کلیساهایی در صنعا بنا کرد. امپراتور روم از این اوضاع خوشنود و انوشیروان ناراضی شد، این بود که از پناهنده شدن شاهزادهٔ مزبور استفاده کرده، وهریز نامی را با قشونی برای تصرف یمن فرستاد. این سردار در سال ۵۷۶ میلادی از راه خلیج فارس به یمن رفته و عدن را تصرف و حبشیها را از یمن اخراج کرده و سلطنت خانوادهٔ حمیر را در یمن برقرار نمود. پادشاهان حمیر از این ببعد دست نشاندهٔ ایران گشتند، وهریز و سپاهیان ایرانی در آنجا مانده، با اهالی مخلوط شدند، چنانکه اعراب دورهٔ اسلامی آنها را ابناء میگفتند. این سرزمین تا ظهور اسلام همچنان در دست ایران باقی ماند. از آنجا که در این زمان بخاطر جنگها و فتوحات انوشیروان، تجارت ابریشم از راه زمین، برای روم مشکل شده بود، راه دریاییای که از طریق سیلان و دریای هند به یمن و بنادر جنوب عربستان میآمد، اهمیت یافته بود. به همین جهت بیزانس برای تسلط بر یمن اهمیت خاصی قائل بود.از این رو فتح یمن به وسیلهٔ ایران، در عین حال جوابی بود که خسرو به مذاکرات تحریک آمیز و ماجراجوییهایی میداد که از چندی پیش، بین بیزانس و خاقان ترک بر ضد ایران در جریان بود.
شروع جنگ مجدد با بیزانس و تسخیر قلعهٔ دارا بدست انوشیروان
اقدام خسرو در راندن حبشیها از یمن برای یوستین دوم که از سال ۵۶۵ میلادی جانشین یوستی نیانوس یکم امپراتور قبلی شده بود، همچون تجاوز به حریم نفوذ بیزانس تلقی میشد.
پس از بسته شدن راه بازرگانی یمن طبیعی بود که بیزانس برای تجدید فعالیت راه زمینی به مذاکره با ترکان وادار شود، بالاخره بدنبال مذاکرات طولانی با خاقان ترک که نامش دیزابول بود، وی متعهد شد در جنگ با ایران در کنار بیزانس قرار بگیرد. یوستین دوم پادشاه بیزانس برای شروع جنگ لشکری به نصیبین فرستاد ولی خسرو که فرماندهی جنگ را برعهده داشت نصیبین را از محاصره نجات داده، انطاکیه را آتش زد و حتی قلعهٔ شهر دارا را هم گرفت. برای یوستین دوم ضربت دشمن با چنان لطمهٔ روحی همراه شد که از خجالت کارش به جنون کشید و خود به ناچار، استعفا داد. تیبریوس دوم کنستانتین جانشین او نیز، چارهای جز درخواست صلح نداشت.
در پیشنهاد صلحی که داده شد قسطنطنیه آماده بود گرجستان و ارمنستان را به ایران واگذارد و بجای آنها قلعهٔ شهر دارا را که فقدانش باعث استعفای یک امپراتور شده بود، بازپس ستاند. نزدیک بود درین باره توافق صورت گیرد که ناگهان خسرو در سال ۵۷۹ میلادی وفات یافت
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#92
Posted: 23 Apr 2012 08:37
هرمز چهارم
هرمز چهارم از ۵۷۹ تا سال ۵۹۰ میلادی پادشاه ساسانی بود. وی پسر انوشیروان عادل بود.
جنگ با بیزانس
جنگهایی که رومیان در زمان انوشیروان شروع شده بود، تعقیب شد ولی نتیجه ای حاصل نگردید، بعد مذاکرات صلح بمیان آمد آنهم بجایی نرسید زیرا رومیها استرداد دارا را میخواستند. جنگها تا ۵۸۹ میلادی ادامه یافت، بدون اینکه قشون ایرانی یا رومی نتیجه ای قطعی بگیرند.
جنگ با خاقانات ترک غربی
در سال ۵۸۸ میلادی در اثنای جنگ با روم، ترکان به ایران تاختند. بهرام چوبین رئیس خانوادهٔ مهران، مأمور سرکوبی ترکان شد و با دوازده هزار نفر بطرف ترکستان شتافت و آنان را به سختی شکست داد و خاقان ترک را کشت و پسرش را اسیر کرد. سپس تا آوازه در سغد پیشروی نمود. غنائم زیادی در این جنگ بدست آمد و ترکها قبول نمودند که سالیانه باجی به ایران بپردازند.
قیام بهرام چوبین
هرمز بعد از شکست ترکها از فتح بهرام چوبین نگران شده، او را فوراً بجنگ رومیها در لازیکا فرستاد. در این جا بهرام شکست خورد و هرمز بجای اینکه به او کمک برساند، از شکست او خوشنود شده، برای او جامه ای زنانه فرستاد، قشون ایران که همراه بهرام در لازیکا جنگ میکرد، از این بی حرمتی هرمز، نسبت به سردار خود در خشم شدند. سپس با لشکر دیگر ایران که در بین النهرین جنگ می کرد، همدست شده، رو به تیسفون نهادند. و چون مردم و بزرگان پایتخت نیز از هرمز ناخشنود بودند، ضد او برخاستند. هرمز گریخت ولی بدست گستهم (وستهم، بیستام، ویستاخم، گستهم) و بندوی برادر گستهم (دائی خسرو پرویز) اسیر شد. شورشیان هرمز را از سلطنت خلع کرده و پسر او خسرو پرویز، را پادشاه خواندند. خسرو که درین هنگام از ترس پدر تیسفون، را ترک کرده و به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون آمد و تاج بر سر نهاد.
در ابتدا هرمز را نابینا کردند و بعد از چندی کشتند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#93
Posted: 23 Apr 2012 08:40
بهرام چوبین
بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم یا وهرام چوبینه پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود. بهرام از مردم ری بود. او به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.
هجوم ترکان
خاقانات غربی ترک
در سال ۵۸۸-۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله ور شدند.
در همین زمان در شرق نیز ساوه شاه (شابه شاه، بنا بر نوشتهٔ طبری) به ایران حمله کرد و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.
بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (اثورپاتکان) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت.
این جنگ به نام نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شدهاست. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن ذکر شدهاست. که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند. گمان میرود که بهرام از این روی این رقم سپاهی را انتخاب کردهاست که عدد دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ اسطورهای ایران نیز در چند جنگ، مثل جنگ رستم با کیکاووس و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز به خونخواهی سیاوش، نیز دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان، پیروز شده بودند
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد حتی ساوه شاه (شابه شاه) را کشت و علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنی ای که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد.
هرمز چهارم بعد از شکست ترکها از فتح بهرام نگران شد و او را بلافاصله به جنگ بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد. بهرام که فرماندهی کل نیروی ایران در مقابل بیزانس را داشت از قوای بیزانس شکست سختی خورد.
هرمز که میخواست غرور وی را بشکند و از این شکست باطناً خشنود بود با ارسال دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده او را بطور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها، برعلیه هرمز شورش کرد.
شورش بر علیه هرمز چهارم
غیر از طغیان سپاه بهرام، دستههایی از یک سپاه دیگر هم از نیروهای بیزانس شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه میترسیدند در اظهار طغیان با بهرام هماهنگ شدند.
در تیسفون پایتخت ساسانی عامل مؤثری که به نفع شورشگران کار میکرد، حزب نجبای ناراضی و مخصوصاً طبقهٔ موبدان بود. هرمز با عدالت خشونت آمیز خویش که متمایل به عامهٔ مردم بود و از احتیاط و تعادل عاری بود، طبقهٔ نجبا را شدت مأیوس و ناراضی کرده بود. بهرام هم در شروع طغیان خویش به پشتیبانی نجبا دل بسته بود و ظاهراً بر روی ناخرسندی موبدان حساب میکرد.
به روایت طبری بهرام در ایجاد نفاق و سوءظن بین هرمز چهارم و پسر وی خسرو پرویز دست داشت و خسرو در این هنگام از ترس پدر به آذربایجان گریخته بود.
از طرف دیگر در خود تیسفون، گستهم، دائی خسرو پرویز موفق شد، برادر خود وندوی را که بر اثر سوءظن هرمز، به زندان افتاده بود، از زندان بیرون بیاورد و رهبری شورشی را بر عهده گرفتند که در نهایت شورشیان پایتخت، توانستند هرمز را خلع کرده و پسر وی خسرو پرویز را پادشاه کنند. خسرو شتابان از آذربایجان به پایتخت آمد و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج بر سر نهاد.
پیکار با خسرو پرویز
بهرام چوبین حاضر نشد که بفرمان پادشاه جدید در آید زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان بهرام مدعی بودند که از نسل ملوک اشکانی هستند و بهرام بر این امر تکیه کرده خود را پادشاه نامید. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت گذاشت. بهرام فاتحانه به پایتخت آمد و بنام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر گذاشت و بنام خود سکه زد. در این اثنا خسرو از سرحد ایران گذشته به امپراتور بیزانس موریکیوس پناه برد.
یکسال پادشاهی بهرام توأم با یک سلسله شورش و فتنه بود. وندوی دائی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، بیاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد. وندوی به آذربایجان گریخت و نزد برادر خود گستهم بیاری خسرو پرویز برخواستند.
خسرو همراه با سپاهی که امپراتور موریکیوس در اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با سپاه بهرام در حوالی گنزک آذربایجان جنگ کرد و بهرام بعد از شکست، رو بهزیمت نهاد.
سرانجام بهرام چوبین
در سال ۵۹۱ میلادی بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندهٔ سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. در مآخذ پارسی از این خان ترک نامی برده نشدهاست. گمان میرود این خان یون یوللیق یا دولان خان، فرمانروای خاقانات شرقی ترک باشد که با خاقانات غربی ترک جنگ داشتند و شاید به همین سبب بهرام را پناه داد. خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. خاقان ترک که از مرگ بهرام، غمگین شده بود، از گردیه خواهر و همسر بهرام چوبین، خواست که به همسری برادر خاقان، درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همهٔ سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.
بهرام چوبین در ادبیات ایران
داستان بهرام چوبین در کتابی به عنوان بهرام چوبین نامگ در عهد باستان وجود داشتهاست که متأسفانه برجای نماندهاست. مورخان ایرانی چون طبری، دینوری، بلعمی، و فردوسی نیز مطالبی از این داستان را به رشتهٔ تحریر کشیدهاند.
سرگذشت پر حادثهٔ بهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی گذاشتهاست و موجد افسانهٔ شیرینی بزبان پهلوی شدهاست که مطالب آن را مورخان عرب و ایران خاصه فردوسی در کتب خویش آوردهاند. مؤلف گمنام این روایت توانستهاست سرگذشت آن سردار بزرگ ناکام را با بیانی کافی، مجسم و محسوس کند. بنابر قول او بهرام نه تنها در لشکرستانی از قهرمانان مشهور بشمار میآمده، بلکه در خصال مردانه و اطوار شایسته دارای مقامی عالی بودهاست
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#94
Posted: 23 Apr 2012 08:44
خسرو پرویز
خسرو دوم
جای حکومت
ایرانشهر
دودمان
ساسانیان
تاجگذاری
۵۹۰ میلادی
تیسفون
لقب
ابرویز (پرویز)
پایان حکومت
۶۲۸ میلادی
درگذشت
۲۸ فوریه ۶۲۸ میلادی
تیسفون
نام پدر
هرمز چهارم
شاهنشاه پیشین
هرمز چهارم
شاهنشاه پسین
قباد دوم (شیرویه)
دین
زرتشتی
همسران
شیرین، مریم دختر قیصر موریکیوس ، کردیه خواهر بهرام چوبین
فرزندان
شیرویه، پوراندخت، آزرمی دخت، شهریار، مردانشاه، جوانشیر
دستاورد های مهم
رساندن وسعت شاهنشاهی ساسانی به دوره هخامنشی و تصرف فلسطین، مصر و قسمت اعظم ترکیهٔ فعلی و محاصره قسطنطنیه، پیشرفت قابل ذکر هنر و موسیقی در شاهنشاهی ساسانی
جنگ ها
جنگ با بهرام چوبین، جنگ با روم
سردارن سپاه
شاهین و شهربراز (شهروراز)
خسرو دوم نامی است که رومیها به وی دادهاند. مورخین ایرانی وی را خسرو پرویز (ابرویز) گفتهاند. از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی، پادشاه ساسانی بود. وی به جای پدر هرمز چهارم برتخت نشست.
بر تخت نشستن
هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دائی خسرو پرویز به شمار میرفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع شد و به زندان افکندهشد.
طبری نوشتهاست که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، میپنداشت، خسرو سر آن دارد که بجای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون باز آمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.
بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن در نداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، بجنگ او رفت اما شکست خورده و متواری شد و با وجودیکه سپاه بهرام، او را تعقیب میکردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهندهشد.
خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد، خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد بشرط اینکه خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.
در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت، در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست.[۴]
جنگهای خسرو پرویز با روم
این جنگها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۷ میلادی، تقریباً بمدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را برسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بین النهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آنرا گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر بقدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند.
فشار ایرانیها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتیهایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را بدست گرفت.
از طرف دیگر خسرو به جهانگیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.
در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعهای از صلیبی که گفته میشود مسیح با آن به صلیب کشیدهشده و بنام صلیب راستین شناخته میشود، همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستادهشد.
خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی بطرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد زیرا مدت نه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را بحدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک بیک گرفت و به کالسدون (کوی قاضیکوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد ولی مذاکرات بجایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون بزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.
بر انداختن دودمان لخمیها در حیره و جنگ ذوقار
لخمیها یا بنیلخم یا مناذره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سدههای سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان میراندند. لخمیها پیرو ساسانیان بودند.
نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که بخاطر سرپیچی از خسرو، بدستور وی به زندان افکندهشد و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمدهاست که بعلت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.
خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایتهایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاحهای خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیلههای بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاحهای نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرده و برای جنگ آمادهشد.
حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آنجا ساکن می شدند، در گرفت و به جنگ ذوقار معروفاست. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد، برای دو هفته آب ذخیره کنند.
در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی، دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کردهبودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و بخاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران، را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی و یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفتهاند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.
دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز
ترکان در زمان ساسانیان، رفته رفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.
امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک می شمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سه گانهٔ بزرگی شامل امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس بر ضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانههای ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نامبرده پیوستند و اتحادی چهار گانه بر ضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.
دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد سپس به منظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز میزیستند. بدین روال در یک سوی امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس متحدشدند و در سوی دیگر ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.
جنگهای هرقل با ایران
اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یکطرف فتوحات ایران، برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود زیرا ارمنستان،ِ شهرهای رومی در بینالنهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم بقدری بد بود که هرقل در ابتدا میخواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در افریقا برگردد ولی روحانیون و مردم در این زمان بصدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و دارائیهای کلیساها بمصرف تهیه اردوگاهای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکست خورده گردید.
در سال ۶۲۲ میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربراز سردار ایرانی، جنگی کرد بنام نبرد ایسوس (۶۲۲) که به فتح رومیها تمام شد. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد بطرف ایران قشون کشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقام جویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن میرفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرضهٔ بیحرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد اینکه گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، بدست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکدهها را خراب نمود.
جنگهای بعدی او نیز با شهربراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را برومیها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که در گرفت و بنام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومیها توانستند شهر کالسدون را نیز دوباره پس بگیرند.
در سال ۶۲۷ میلادی هرقل مصمم شد که بطرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومیها و ایرانیها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانیها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.
خلع و قتل خسرو پرویز
در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولیعهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئه خونین خانوادگی ساخت.
در روز ۲۴ فوریهٔ (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شدهاست. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آنها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.
ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز
دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب میشد. با آنکه ازین موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پارهای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایشهای غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. اینکه موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بودهاست، نشان میدهد که این احتمال چندان بیمورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان دادهاند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نامآوران موسیقی این عصر نام باربد ( فهلبد)، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقیاست
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#95
Posted: 24 Apr 2012 01:35
قباد دوم
۶۲۷ میلادی هراکلیوس مصمم شد که بطرف دستگرد برود. این محل در فاصلهٔ ۱۲۰ کیلومتری تیسفون، پایتخت خسرو پرویز بود. در ۱۲ دسامبر، در نزدیکی بغداد کنونی، جنگی که به نام نبرد نینوا معروف است، بین رومیها و ایرانیها وقوع یافت. در این حیص و بیص ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری در این اوقات برای خسرو فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانیها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.
در این روزهای بحرانی نفوذ زن مسیحی خسرو شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد در آمد به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، مردانشاه پسر خسرو پرویز و شیرین را که کودکی خردسال بیش نبود را به ولیعهدی انتخاب کند. مسئله انتخاب ولیعهد، دراین هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئه خونین خانوادگی ساخت. بعضی از بزرگان نیز به وی پیوستند، از جمله شمطا پسر یزدین و مهرهرمزد پسر مردانشاه که هر دو پدرانشان پاذگوسپان بودند و خسرو پدرانشان را بقتل آورده بود. پس بفرمان شیرویه قلعه فراموشی را گشودند و جماعتی بسیار از زندانیان سیاسی نجات یافته از هواخواهان شیرویه شدند.
حبس و کشتن خسرو
پس شیرویه خود را پادشاه خواند. همان شب نگاهبانان سلطنتی از قصری که خسرو با شیرین در آنجا خفته بودند، بیرون رفتند و سپیده دم از هر سو این بانگ برخاست «کواذ شاهنشاه» خسرو هراسان و بیمناک پای به گریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان کرد ولی او را یافته و دستگیر کردند و در خانهای که موسوم به خانهٔ هندو بود و انبار گنج محسوب میشد جای دادند گویند یکی از کفشگران در راه به آن جماعت که خسرو پرویز را میبردند مصادف شد و شاه را در دید که روی او را پوشانده بودند، او را شناخت و با قالب کفشی که در دست داشت ضربتی به او نواخت اما سربازی که همراه شاه بود، از این کار بخشم آمد و شمشیر کشیده، سر از تن کفشگر جدا کرد.
خسرو از سلطنت خلع شده و در روز ۲۳ یا ۲۴ فوریه ۶۲۸ میلادی محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز، در تاریخ طبری ثبت شده است. پس از زندانی شدن خسرو بزرگان پارس پیش شیرویه آمدند و گفتند یک کشور دو شاه نباید داشته باشد یا بگو خسرو را بکشند، تا بندگان و فرمانبران تو باشیم و یا تو را خلع کنیم و فرمانبردار خسرو شویم. شیرویه متحیر شد و دانست که اگر پرویز به قدرت بازگردد، همان آن که بنشیند، او را بکشد، پس تصمیم به کشتن پدر گرفت.
هفده یا هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. سرانجام پنج روز بعد از دستگیری، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.
وی پس از کشتن پدر، به نام قباد دوم بر تخت نشست و چند ماه سلطنت کرد. وی با رومیان صلح کرد. مرزهای دو کشور به حال قبل از جنگهای خسرو درآمد و اسیران دو جانب آزاد شدند و صلیب راستین به رومیان باز داده شد. شیرویه بعد از چند ماه، به بیماری طاعون در گذشت
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#96
Posted: 24 Apr 2012 01:37
اردشیر سوم (ساسانی)
شاهنشاه ساسانی
پیش از
شهربراز
پس از
شیرویه (کواذ دوم)
پدر
شیرویه (کواذ دوم)
اردشیر (اَرْتَخْشْثْرَ) سوم، شاه ساسانی (پیرامون ۶۲۸ تا ۶۳۰ میلادی) است. وی فرزند شیرویه (کواذ دوم) پس از مرگ پدر در سن خردسالی بر تخت نشست و خوانسالار یا رئیس کل ماه آذر گشنسپ بقیمومت او برقرار شد و در واقع مقام نیابت سلطنت یافت.
فَرُخان شهربَراز سردار (ارانسپهبد) معروف خسروپرویز چون نمیخواست که زیر بار اطاعت یکی از همگنان خود برود با هراکلیوس، قیصر روم شرقی همدست شده و سپاه خود را بسوی تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان یکی نیوخسرو رئیس نگاهبانان سلطنتی و دیگری گشنسپ، اران سپهبد نیمروز با او همدست شدند.
شهربراز سپاه خود را وارد تیسفون کرد و شاهنشاه خردسال را که بیش از یکسال و نیم سلطنت نرانده بود، بقتل رساند. پس ار اردشیر سوم، شهربراز اگرچه از دودمان شاهنشاهی نبود اما به تقلید بهرام چوبین و ویستهم به پادشاهی نشست
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#97
Posted: 24 Apr 2012 01:40
شهربراز
شاهنشاه ساسانی
دوران
از ۲۷ آوریل تا ۹ ژوئن ۶۳۰ (میلادی)
نام کامل
فرُخان
لقب(ها)
شهربَراز» یا شهروَراز
پیش از
خسرو سوم
پس از
اردشیر سوم
شهربَراز یا شهروراز در سال ۶۳۰ میلادی، از ۲۷ آوریل تا ۹ ژوئن، به مدت کوتاهی، پادشاه ساسانی بود.
نام اصلی او «فرُخان» بود و «شهربراز» لقب او. «شهربَراز» یا شهروَراز به معنای «گراز کشور» یا «گراز امپراتوری» است و اشارهای است به مهارت نظامی و جنگاوری وی و نیز پیروزیهای پیاپی وی در جنگها و نبردها. زیرا در ایران باستان گراز نماد ایزد بهرام است که ایزد جنگ و پیروزی است (همان طور که در میان رومیان مارس یا همان مریخ نماد جنگ بود).
شهربراز در زمان خسرو پرویز سمت اسپهبد داشت و یکی از فرماندهان بزرگ ارتش ایران بود که با روم (بیزانس) جنگید و پیروزیهای شایانی به دست آورد از جمله اورشلیم را گرفت و صلیب راستین را که به اعتقاد مسیحیان عیسی مسیح بر آن به صلیب کشیده شده بود، به تیسفون پایتخت شاهنشاهی ایران ساسانی فرستاد. شهربراز سپس مصر را در سال ۶۱۶ میلادی و همچنین لیبی را تسخیر کرد و پس از چند سده دوباره قلمروی ایران را به گستردگی زمان هخامنشیان رساند. شهربراز پس از این به پایتخت امپراتوری روم شرقی یا بیزانس یعنی کنستانتینو پول (قسطنطنیه) روی آورد و با کمک آوارها این شهر را محاصره کرد و نزدیک بود که تومار امپراتوری بیزانس را در هم بپیچد اما در این زمان گویا هراکلیوس دست به نیرنگی زد و نامهای به شهربراز رساند که طبق مضمون آن خسرو پرویز دستور کشتن شهربراز را صادر کرده بود. شهربراز ارتش خود را، کنار کشید و بدین ترتیب هراکلیوس توانست با همراهی نیروی دریایی روم، امپراتوری بیزانس را نجات دهد. این اقدام باعث رنجش ایرانیان و دیگر سپاهیان ایران، از شهربراز و کنارهگیری وی از صحنهٔ جنگ و سیاست شد.
سرعتی که شهربراز و شاهین، دو سردار خسروپرویز سوریه، فلسطین، آناتولی، مصر و حتی لیبی دوردست را تسخیر کردند حیرتانگیز بود.
پس از مرگ خسرو پرویز و آشفتگیهای دربار ساسانی، شهربراز در زمان سلطنت اردشیر سوم که کودکی بیش نبود به تیسفون لشکر کشید و نایب السلطنه شد. اردشیر بعد از یکسال و نیم سلطنت به دست شهربراز کشته شد. با این که شهربراز از خاندان شاهان ساسانی نبود، به پیروی از بهرام چوبین و گستهم، دو اسپهبد دیگر ایران، بر تخت شاهی نشست. ولی چند تن از نجبای هواخواه خاندان ساسانی، از جمله ماهیار، زادانفرخ و پوسفرخ قیام کردند و در نهم ژوئن ۶۳۰ میلادی، شهربراز را کشتند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#98
Posted: 26 Apr 2012 02:57
خسرو سوم که پس از شهربراز به حکومت ساسانی رسید، پسر کواد برادرزاده خسرو پرویز بود. نواحی شرقی ایران از او اطاعت کردند امّا حاکم سرزمین خراسان، او را به قتل رساند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#99
Posted: 26 Apr 2012 02:58
جوانشیر پسر خسرو پرویز و کردیه خواهر بهرام چوبین بود. او پس از کشته شدن خسرو سوم که در خراسان دعوی سلطنت داشت و ظاهراً ترکان وی را علم کرده بودند، به سلطنت رسید. مدت سلطنت او بسیار کوتاه بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#100
Posted: 26 Apr 2012 03:23
بوراندخت
پوراندخت یا پوران (بوران به معنی سرخ و گلگون)، شاهنشاه زن ایرانی و سی امین شاهنشاه ساسانی در سال ۶۳۰ میلادی، دختر پرویز که پس از قتل شهربراز و جوانشیر بر تخت سلطنت نشست.
پوران دخت در تاریخ بلعمی
چون پوراندخت بپادشاهی بنشست عدل و داد کرد و جور و ستم برگرفت و آن مرد که شهربراز را کشته بود بخواند و بنواخت و او از خراسان بود. نام او سفروح (پوس فرخ). پوراندخت او را وزیری بداد و نامهای نوشت به همهٔ سپاهها تا همه بحضرت او گردآمدند و آن نامه بر ایشان بخواند و از آن نسخه نامه به هر شهری نوشتند و اندر آن نامه چنین نوشته بود که این پادشاهی نه بمردی توان داشتن، بلکه بعنایت حق سبحانه و تعالی و به عدل و سیاست پادشاه نگاه توان داشتن و بسپاه دشمن نتوان شکستن مگر بعطا دادن، بسپاه و سپاه نگاه نتوان داشت مگر بداد و عدل و انصاف و چون پادشاه دادگر بود، ملک بتواند، نگاه داشتن اگر مرد بود و اگر زن و من چنان امید دارم که شما عدل و عطا از من ببینید چنانکه از هیچکس ندیده باشید.
بفرمود که هر چه در ولایت، بر مردم از روزگار خسرو پرویز بقایای خراج بمانده بود، همه بیفکندند و آن دفترها بشستند و داد و عدل بگسترانید چنانکه بهیچ روزگار ندیده بودند و آن چوب چلیپا صلیب راستین که از روم آورده بودند و خسرو پرویز باز نداده بود، آن را به ملک (پادشاه) روم بازداد تا او را به پوراندخت میل افتاد و رها نکرد (اجازه نداد) که کسی در پادشاهی او بعجم رود (حمله کند) و به روزگار او پیغمبر صلی الله علیه و سلم از دنیا مفارقت کرد و ابوبکر بخلافت بنشست و پوران دخت یکسال و چهار ماه پادشاه بود و آن سقروخ (پوس فرخ) خراسانی وزیر او بود
چون پوراندخت بمرد، مردی از خویشان پرویز نام او جشنسده از پس پوراندخت، بملک بنشست و یکماه ببود و پس بمرد و پادشاهی به آزرمیدخت رسید.
آرتور کریستن سن (ایرانشناس نامدار دانمارکی)، پس از یاد کردن پادشاهی بوران دخت گوید، گویا در اینجاست که باید عهد سلطنت کوتاه شخصی را ذکر کنیم که بنام پیروز دوم نصب شد. بعد از او آزرمیدخت و طبری پس از آزرمیدخت به روایتی نام فیروز بن مهران جشنس را یاد میکند و گوید وی را جشنسده نیز گویند.
بوراندخت در تاریخ طبری
پوران دختر خسرو پرویز پسر هرمز، پسر انوشیروان بود. گویند،
روزی که به پادشاهی رسید گفت «نیت خیر دارم و به عدالت فرمان می دهم.» و مقام شهربراز را به فسفروخ داد و وزارت بدو سپرد و با رعیت روش نکو داشت و عدالت کرد و بگفت تا سکهٔ نو زنند و پلها را آباد کنند و باقیماندهٔ خراج را بخشید و نامهها نوشت و نیکخواهی خویش را با عامهٔ ناس در میان نهاد و از حال کشتگان خاندان خود سخن آورد و گفت امید دارد، خداوند به روزگار وی چندان رفاه بیارد و کارها چنان استوار باشد تا بدانند که کشور گیری و لشکر کشی و پیروزمندی و فتنه نشانی به صولت و شجاعت و تدبیر مردان نیست بلکه این همه از خداست و بفرمود تا اطاعت آرند و نیکخواهی کنند. پوران چوب صلیب را به شاه روم داد و آنرا همراه جاثلیقی بنام ایشو عهب، پس فرستاد. مدت پادشاهی وی یکسال و چهار ماه بود.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد