انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 11 از 29:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  28  29  پسین »

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون


مرد

 
پیروز دوم
پیروز دوم یا جشنسده یا گشسب بنده حدوداً در سال ۶۳۰ میلادی، بعد از پوراندخت و قبل از آزرمیدخت به مدت کوتاهی بشاهی منتخب شد.

طبری نوشته است که وی ساکن میسان بود. پدر پیروز، مهران جشنس بود. مادر وی نوهٔ خسرو پرویز، دختر یزداندار، پسر خسرو پرویز بوده است.

پیروز سری بزرگ داشت و چون تاج نهاد گفت، این تاج چه تنگ است و بزرگان این سخن را بفال بد گرفتند و پس از چند روز او را بکشتند.

بلعمی پیروز را یکی از نوادگان خسرو انوشیروان دانسته است. پس کس دیگر طلب کردند و مردی یافتند، از فرزندان انوشیروان نام او فیروز بن مهران بود و مادرش مهان دخت بود، دختر یزداد بن انوشیروان
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
آزرمی‌دخت، آزرم، آزرمی، (۶۳۰ یا ۶۳۱ میلادی- ؟) سی و دومین شاهنشاه ساسانی، دختر خسرو پرویز پس پادشاهی کوتاه پیروز دوم، لشکریان او را در تیسفون به پادشاهی برداشتند. آزرمی دخت به معنی دختر پیر نشدنی است. فرمانروای خراسان، سپهبد فرخ‌هرمز که یکی از مدعیان جدی سلطنت بود، ملکه را به همسری خواست. در حالی که آزرمی‌دخت علناً وعدهٔ ازدواج به او داد، اما چون نمی‌توانست علنا مخالفت کند، در نهان تدارک قتلش را دید. رستم فرخ هرمز، پسر فرخ‌هرمزد، به خون‌خواهی پدرش، لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمی‌دخت، ملکه ساسانی را نابینا کرد. از چگونگی وفات او اطلاعی در دست نیست.

برخی از پژوهشگران بر این نظر هستند که فرخ هرمز همان هرمز پنجم است. هرمز پنجم سه سال سکه به نام خود ضرب کرده‌است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
فرخزاد خسرو
فرخزاد خسرو به مدت شش ماه یا به گفتهٔ دیگر یکسال پادشاهی کرد و به پایتخت ایران تیسفون دست یافت. از فرخزاد خسرو سکه‌هائی ضرب شهرهای تیسفون به دست آمده که حاکمیت او را بر پایتخت ثابت می‌نماید اما همزمان نواحی فارس و بین‌النهرین یعنی نقاط مهم کشور در دست یزدگرد سوم و نایب‌السلطنه او رستم فرخزاد بوده‌است.

در تاریخ طبری آمده‌است، فرخزاد خسرو هنگامی که شیرویه برادران خود را می‌کشت به یکی از بزرگان پارسی بنام زاذی پناه برد. زاذی در منطقهٔ نصیبین در محلی بنام دژسنگ، به کار اسیران می‌رسید. وی فرخزاد خسرو را به تیسفون آورده و فرخزاد بمدت کوتاهی پادشاهی کرد. بعد از وی یزدگرد سوم بپادشاهی رسید.

در تاریخ بلعمی آمده‌است، مردی دیگر از نصیبین به پادشاهی به تیسفون آوردند که نام او فرخ زاد خسرو و از فرزندان خسرو بود، از دست شیرویه گریخته و زنده مانده بود. او را به پادشاهی نشاندند ولی ملک سامان نگرفت. او را نیز بکشتند و پس از او، هیچکس را نیافتند که شایسته پادشاهی باشد. همچنان متحیر بودند تا یزدگرد، پسر شهریار را که در استخر پارس، پنهان بود، به پادشاهی برگزیدند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
یزدگرد سوم
دوران

۶۳۲- ۶۵۲ میلادی

زادگاه

استخر
محل مرگ

مرو

پیش از

پیروز سوم
پس از

فرخزاد خسرو

دودمان

ساسانی
پدر

شهریار پسر خسرو
فرزندان

پیروز سوم، بهرام، ادرگ، مردآوند
دین
زردشتی
یزدگرد سوم سی و چهارمین و آخرین پادشاه ساسانی، پسر شهریار و نوهٔ خسرو پرویز و همسر محبوبش شیرین بود. در سال ۶۳۲ میلادی چون کسی از خانوادهٔ سلطنتی باقی نمانده بود، او را پیدا کرده و بر تخت نشاندند. به قولی هنگام بر تخت نشستن ۲۱ سال داشت و به مدت بیست سال پادشاهی کرد. با بپادشاهی رسیدن یزدگرد، بعد از چندین سال‌آشوب و تفرقه، سرانجام آرامش به ایران بازگشت و همه به اطاعت او درآمدند.

حمله اعراب به ایران در زمان پادشاهی او رخ‌داد که به تسخیر تیسفون و تقریباًً سراسر قلمرو ساسانیان و شکست و آوارگی یزدگرد انجامید. یزدگرد در نتیجهٔ خیانت گروهی از زیردستانش در پیرامون مرو در آسیابی کشته‌شد.

در سال ۶۳۳ میلادی در دومین سال پادشاهی یزدگرد، نخستین جنگ سرحدی بین ایران و اعراب بنام جنگ زنجیر درگرفت که به شکست ایران خاتمه پیدا کرد.

یکسال بعد رستم فرخزاد حاکم خراسان که در این وقت نایب‌السلطنهٔ حقیقی ایران محسوب می‌گشت، به فرماندهی کل قوای ایران برگزیده شد. او توانست در جنگی بنام جنگ پل قوای اعراب را شکست دهد.

در سال ۶۳۵ میلادی، عمر از کارهای شام فراغت حاصل کرد و توقف قشون زیاد در شامات لازم نبود بنابراین عمر در تهیهٔ جنگ دیگری با ایران گردید. سعد بن ابی وقاص به سرکردگی قشون انتخاب شد و با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. از طرف دیگر یزدگرد نیز لشکری در تحت ریاست رستم فرخزاد آراست عدهٔ آنرا یکصد و بیست هزار نفر نوشته‌اند. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر عرب به دربار ایران فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آنها را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این احوال، مسلمین دمشق را فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید «مقصودتان چیست؟» گفتند «باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید.» شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به فلاکت آنها کرده، گفت «شما مردمانی هستید که سوسمار می‌خورید و بچه‌های خودتان را می‌کشید. (اشاره به عادت اعراب به زنده بگور کردن دختران)» مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته‌است غنی و سیر باشیم. حالا که شمشیر را اختیار کرده‌اید، حکمیت با آن است.

در سال ۶۳۶ میلادی رستم فرخزاد در جنگی بنام جنگ قادسیه در نزدیک حیره، با سعد بن ابی وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ چهار روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستم که شخصاٌ حرکات افواج ایران را اداره می‌کرد، در حالیکه در زیر خیمه نشسته و درفش کاویانی را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد و درفش کاویانی که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، بدست سپاه اعراب افتاد. پس از این فتح بزرگ مسلمانان حیره را گرفتند و بجانب تیسفون روی نهادند. یزدگرد به سعد بن ابی وقاص فرماندهٔ قوای اعراب پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او این تکلیف را به استهزا رد کرد. در بهار سال ۶۳۷ میلادی در اطراف پایتخت افواج نگهبان ایرانی عرضهٔ تیغ شدند و باقی سپاهیان نیز رو به هزیمت نهادند. با نزدیک شدن سپاه اعراب یزدگرد از پایتخت گریخت. همچنین جماعتی بسیار از ساکنان تیسفون نیز همهٔ دارایی خود را رها کردند و گریختند و در شهر کسی باقی نماند. سعد بن ابی وقاص همراه با شصت هزار مرد عرب با فتح و پیروزی وارد پایتخت خالی شد.

سعد در ابتدا می‌خواست قشون ایران را تعقیب کند ولکن عمر به او دستور داد، تابستان را در مدائن بگذراند، پس از چندی به سعد خبر رسید که یزدگرد در حلوان قشونی جمع کرده‌است و در صدد جنگ است. سعد در چهارمین جنگ بنام جنگ جلولاء با یزدگرد به نبرد پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد.

سرانجام آخرین جنگ بزرگ در سال ۶۴۲ میلادی، بنام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح‌الفتوح نامیده‌اند، رخ داد و سپاه یزدگرد با همهٔ فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرین شکست را از سپاه عرب خورد.

رویدادهای بعد از جنگ نهاوند

یزدگرد از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و پس از نیشابور به طوس رفت ولی کنارنگ آنجا که مایل نبود او را پناه بدهد گفت «قلعهٔ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد.» پس ناچار یزدگرد به اصفهان و سپس به استخر رفت. در آنجا او مورد استقبال قرارگرفت و اقدام به ضرب سکه کرد.

پس از جنگ نهاوند دفاع ایالات ایران به عهدهٔ مرزبانان و دیگر امراء محلی قرار گرفت، و بعضی از این سرداران مثل هرمزدان در خوزستان مقاومتی سخت ولی بی‌فایده، نشان دادند. همدان و ری مسخر لشکر عرب شد، بعد نوبت به آذربایجان و ارمنستان رسید. بعد از آن اصفهان در سال ۲۳ یا ۲۴ هجری قمری دست اعراب افتاد.ری پس از گشوده‌شدن بر فاتحان شورید، ولی در ۲۵ هجری قمری سعد بن ابی‌وقاص شورش را فرونشاند. در همین سال آذربایجان هم شورید، این شورش به دست ولید بن عقبه فرونشانده‌شد. پس از فرو نشاندن این شورش سعید بن عاص از راه آذربایجان به موقان تاخت و با ارمنی‌ها به نبرد پرداخت و فرمانده سپاه آنان را دستگیر کرد و به صلیب کشید.
از دیگر سو اعراب به فرماندهی عثمان بن ابی‌العاص و با یاری دو قبیله ازد و عبدالقیس از راه بحرین -که پیشتر به همراه عمان به تسخیر عرب درآمده بود- از خلیج فارس گذشتند و به جنوب پارس رسیدند و پس از گشودن توج آنجا را مرکز لشکرکشی‌هایشان به دیگر بخش‌های پارس نمودند.استخر هم پس از جنگ خونینی در ۲۸ یا ۲۹ هجری قمری و در طی قرارداد صلحی به ابوموسی اشعری -سردار سپاه اسلام-تسلیم‌شد و همهٔ ایالت فارس که گاهواره خاندان ساسانی بود، نیز بدست مسلمانان افتاد. به گزارش بلاذری با گشوده شدن استخر چهل هزار تن از ایرانیان، از جمله بزرگ‌زادگان و وابستگان به خاندان‌های اشرافی، کشته شدند . در همین سال۲۹ هجری پادشاه محلی گرگان در قبال پرداخت باج توانست با عرب‌ها به فرماندهی سعید بن عاص پیمان صلح بندد.

در ۲۹ هجری قمری نبرد کوچکی در واجرود میان عرب‌ها و ایرانیان رخ‌داد. فرمانده سپاه ایران یک دیلمی به نام موتا بود و در این نبرد اسفندیار برادر رستم فرخ‌زاد و فرخان زیبندی مرزبان ری بدو یاری می‌رساندند. سرانجام این رخداد نیز شکست ایرانیان بود. دو سال پس از این رخداد شهرهای همدان، زنجان، قزوین، قومس، قم، کاشان و ری مسخر لشکر عرب شد؛ در این زمان یزدگرد در استخر به سر می‌برد و می‌کوشید نیروی برای جنگ با اعراب گردآورد.

کشته شدن یزدگرد و انقراض دولت ساسانی
با نزدیک شدن اردوی اعراب به استخر یزدگرد با وجود دعوت مرزبان تبرستان ترجیح داد تا از راه دارابگرد به کرمان و سپس سیستان رود. از آنجا هم راهی نیشابور و توس شد. با تسخیر خراسان در ۳۱ هجری قمری یزدگرد به مرو رفت. در جریان فتح نیشابور گروهی از اسواران هم در سپاه عرب حضور داشتند و به پاس این همکاری از پرداخت باج و خراج معاف گردیدند.

در مرو از سوی مرزبان مرو ماهوی سوری- که به احتمال از خاندان سورن بود- نخست مورد استقبال قرار گرفت ولی در آینده به ظاهر به دلیل خیانتی که ماهوی در مال یزدگرد کرده بود میان آنان کدورتی رخ‌داد. دلایل اختلاف میان یزدگرد و ماهوی موارد دیگری مانند بیم ماهوی از حملهٔ اعراب به مرو، در نتیجهٔ پذیرفتن یزدگرد هم ذکر شده‌است. در سال ۶۵۲ میلادی، ده سال بعد از جنگ نهاوند ماهوی سوری نیزک طرخان سرکردهٔ طوایف طخارستان را به گرفتن یزدگرد، تشویق کرد. این نیزک ترخان در آغاز رابطهٔ خوبی با یزدگرد داشته‌است، ولی سپس رابطه‌یشان به دلیلی به تیرگی گراییده‌است. میان سپاه نیزک و یزدگرد نبردی درمی‌گیرد، اگرچه نیروهای ماهوی در کنار سپاه سزدگرد بودند، ولی به اشارهٔ او در میدان از شاهنشاه جداشده و به نیزک پیوستند. در نتیجه یزدگرد شکست خورد و گریخت. چون به مرو رسید ماهوی دروازه را به روی او نگشود و یزدگرد آواره گردید. ماهوی سوری فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. چندین روایت متفاوت و با محتوی متضاد دربارهٔ مرگ یزدگرد سوم در کتاب‌های تاریخی برجای مانده‌است. به قول برخی از روایات یزدگرد، شتابان رو به فرار نهاده و خسته و درمانده به آسیابی پناه برد که شب در آنجا بگذراند در همین آسیاب، آسیابان، یزدگرد را به طمع لباس فاخر و جواهرش یا به دستور ماهوی به قتل رساند. بنا به روایت ثعالبی «جسد این شهریار وارونه بخت را در رود مرو انداختند. آب او را همی برد تا به شاخهٔ درختی پیچید، اسقفی نصاری جسد شاه را شناخت و او را دفن کرد.»

با مرگ یزدگرد سوم در سال ۶۵۲ میلادی، سلسلهٔ ساسانی پس از ۴۲۶ سال، در ایران منقرض گردید.

به گزارش مقدسی یزدگرد با اندرز وزیرش خرزاد به مذاکره با عبدالله بن عامر سردار سپاه عرب پرداخت و بدو پیشنهاد نمود که در برابر هشتاد هزار درهم صلح را بپذیرد و نیشابور را نیز به یزدگرد واگذارد، اگرچه عبدالله در اندیشهٔ پذیرش پیمان بوده ولی با مرگ یزدگرد بدین پیشنهاد جامهٔ عمل پوشیده‌نشد.

فرزندان یزدگرد

مسعودی فرزندان او را چنین می‌شمارد، دو پسر به نام‌های بهرام (وهرام) و پیروز سوم، و سه دختر ادرگ و شهربانو و مردآوند. همچنین مسعودی نقل می کند که شهربانو به عقد حسین پسر علی، نوهٔ پیامبر اسلام درآمد.

سرنوشت دودمان یزدگرد

یزدگرد در سال ۵۳۸ میلادی هنگامی که با اعراب در ضد و خورد بود، سفیری به چین فرستاد و از امپراتور چین کمک خواست ولی دولت چین به سبب دوری از ایران از دادن کمک خودداری کرد. بعد از فوت یزدگرد پسر او پیروز سوم -که آن در دربار فغفور چین اقامت‌داشت- خود را شاه ایران خوانده و امپراتور چین او را بدین سمت به رسمیت شناخت.

پیروز در کوه‌های طخارستان مانده، در صدد جمع‌آوری قشون برای جنگ با اعراب برآمد. پیروز از امپراتور چین به نام کائو تسونگ چهارمین امپراتور سلسله تانگ) کمک خواست اما امپراتور باز به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد ولیکن پادشاه طخارستان به او کمک کرد و او را شاه ایران دانست.

امپراتوری چین در سال ۶۵۸ میلادی ترک‌ها را شکست داده و ممالک غربی خود را مرتب کرد بعد دولتی به اسم ایران تشکیل و پادشاهی آن را به پیروز سوم تفویض نمود. این مملکت احتمالاً در انتهای شمالی سیستان بوده یا در نزدیک سیحون قرار داشته‌است. بعد از حمله اعراب به این منطقه، پیروز فرار کرده به چین رفت.

در سال ۶۸۴ میلادی امپراتور چین او را بخوبی پذیرفته و به او اجازهٔ تأسیس یک آتشکده را در چان کان دادند. بعد از مرگ پیروز پسر وی نرسی نوه یزدگرد سوم به طخارستان رفته و مدتی در استرداد ملک کوشید ولی مأیوس شده و به چین بازگشت و همانند پدر در غربت درگذشت.

در میان دودمان‌های ایرانی‌ای که پس از اسلام در ایران به قدرت رسیدند، امیر شجاع بویه ادعا داشت که از تبار یزدگرد سوم است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
مردم عرب
از چپ به راست:

ردیف اول:فیلیپ عرب • یوحنای دمشقی • ابویوسف کندی • الخنساء
ردیف دوم:فیصل اول • جمال عبدالناصر • اسمهان • می زیاده
کل جمعیت
۳۵۰ تا ۴۲۲ میلیون نفر
نواحی با بیشترین جمعیت
زبانهای رایج
عربی
ادیان و مذاهب
سنی، شیعه، شافعی، یهودی و مسیحی
لباس زنان عرب، سده چهارم تا ششم میلادی.
عرب قومی سامی‌تبار است که درشبه جزیره عرب شام و شمال آفریقا زندگی می‌کنند.
نوشتار اصلی: عرب (ریشه‌شناسی)

مراد از عرب اکنون ساکنان شبه جزیرهٔ عربستان ، اکثر ساکنان عراق و سوریه ، جنوب ترکیه ، اهالی عرب ایران، اهالی عرب فلسطین، لبنان و اردن، سرزمینهای شمالی قاره آفریقا یعنی کشورهای مصر، لیبی، تونس، الجزایر، مغرب، صحرا، موریتانی، و مناطقی از سرزمینهای جنوبی تر آن است. پیش از اسلام مراد از عرب مردمی بوده‌اند که در جزیرةالعرب زندگی می‌کردند زیرا مردم عراق و شام از ملتهای سریانی و کلدانی و نبطی و یهود و یونان و مردم مصر قبطی بوده‌اند و مردم مغرب از بربران بوده‌اند و همچنین مراد از قوم عرب پیش از اسلام، مردم بادیه نشین در جزیره العرب است که در جهت شمال جزیره العرب و شرق وادی نیل سکونت داشته‌اند. و واژه عرب برابر بوده‌است با بدو یا بادیه و آب خستِ عرب بنام عربة نامیده می‌شد.

وجه اشتقاق واژه تازی
فرزانه بهرام بن فرزانه فرهاد تاز، نام یکی از پسران سیامک بوده و تازیان از نسل اویند و از بعضی تواریخ نیز چنین معلوم می‌شود که تاز پسرزاده ٔ سیامک بن میشی بن کیومرث بوده و پدر جمله ٔ عرب است و نسب تمام عرب به تاز می‌رسد چنانکه نسب همه ٔ عجم به هوشنگ شاه می‌رسد. (آنندراج) (انجمن آرا)... و در سراج اللغات نوشته که تازی بمعنی عربی و این منسوب به تاز است چون لفظ تاز بمعنی تازنده نیز آمده و در اوائل اسلام عربان تاخت و تاراج بسیار در ایران کرده‌اند، بدین جهت نسبت به تاز کرده. (غیاث اللغات). بعضی حدس زده‌اند که تازی اصلاً بمعنی چادرنشین است، از کلمه ٔ تاژ و تاز بمعنی چادر و خیمه و یاء نسبت، و همیشه آن را مقابل دهقان آرند. پس دهقان بمعنی روستانشین و تازی بمعنی چادرنشین است، طوائف چادرنشین که ییلاق و قشلاق کنند، مقابل دهقان که ساکن و تخته قاپو باشد. طبق این حدس کلمه ٔ مورد بحث بار اول بمعنی مطلق چادرنشین بوده‌است و سپس بمعنی خاص تری فقط بر عرب اطلاق شده‌است. مردم چین عرب را تاش نامند و این تاش مأخوذ ازکلمه ٔ فارسی تاژی یا تازیست که بمعنی چادرنشین است و این نشان می‌دهد که مردم چین در اول عرب را بتوسط ایرانیان دریانورد و تجار برّی ایران شناخته‌اند.

زبان

مردم عرب به زبان عربی سخن می‌گویند، در کشورهای شمال آفریقا مناطقی چون الجزایر و لیبی اقلیتهایی به فرانسوی نیز سخن می‌گویند . عرب تباران بسیاری در کشورهای اروپایی منجمله در کشور فرانسه زندگی می‌کنند که ریشه بسیاری از آنها به سرزمین‌های شمال آفریقا باز می‌گردد . یکی از مشهورترین این افراد زین الدین زیدان بازیکن پیشین تیم ملی فرانسه‌است.

تاریخ عرب

کتیبه‌ای به خط المسند، الفبای باستانی پادشاهی عربی سباء
تاریخ اعراب تاریخی پر از تحولات دینی، سیاسی و فراز و فرودهای اجتماعی است . مهم‌ترین و نامدارترین دولت‌ها و پادشاهی‌های عربی دولت و مملکت «سبا » بود که در جنوب دولت معین و شمال دولت قتبان وشمال غربی حضرموت واقع بود، و کم کم اسم وشهرت آن بردیگر کشورهای نزدیک غلبه نمود. آغاز تشکیل این دولت به گمان قوی ازسده هشتم یا آغاز سده نهم پیش از میلاد مسیح است. از این زمان تا براندازی دولت خودکفای یمن در دست حبشی‌ها در ۵۲۵ مسیحی (میلادی) تاریخ پادشاهی «سبأ» به چهار دوره تقسیم می‌شود که در واقع دو دوره نخست آن دولت سبأ بمعنی ویژه بوده و در دو دوره بعد اگر چه اسم دولت «عنوان سبأ» داشت اما بیشتر نفوذ وحکومت در دست اقوام دیگر یمنی بود. حدس قوی می‌رود که این چهار دوره با چهار رخداد توام است یعنی پایان نخستین و آغاز دومی با براندازی کامل (یا از دست رفتن موقع مهم) دولت معین وابتدای سومی با از میان رفتن دولت قتبان وبالا گرفتن نفوذ ریدان و حِمیرها وابتدای چهارمی با استیلای اولی حبشه وانقراض دولت حضرموت مقارن است.
دوره نخست پادشاهی کهنه که باسم «مکارب» یعنی (سبأ) نامیده می‌شود از ابتدای امر دولت سبأ تا حدود قرن ششم قبل از میلاد مسیح (یا اواسط قرن هشتم) فرمانروای مملکت سبأ بودند. اسامی چند تن از این پادشاهان سبأ از کتیبه‌ها بدست آمده که روی همرفته پنج اسم می‌شود (یعنی اسامی مکرر می‌شود) و با احتمال قوی ۱۴ نفر از آنها یک سلسله را تشکیل می‌دهند که پشت بر پشت در مملکت سبأ حکمرانی کرده‌اند. چند نفر از آنها اسم مشابه مانند: یثعمر یا یثمر دارند.

نام عرب بصورت نوشتاری برای نخستین بار در سنگنوشته‌ای آشوری بتاریخ ۸۵۳ پیش از میلاد آمده‌است. در آن سنگنوشته شلمانسر سوم (Shalmaneser III) در ضمن نام بردن از مردمانی که از او در نبرد کرکر شکست خوردند از شاهی به نام گیندیبو از ماتو اربای (سرزمین عرب) نام می‌برد. همچنین در سنگنبشته‌های دوره هخامنشی در ایران از مردمان سرزمین Arabaya به عنوان یکی از ملت‌های پیرو شاهنشاهی هخامنشی نام برده شده‌است.عربها گهگاه به مرزهای ایران نیز حملاتی می‌کردند. یکی از بزرگ‌ترین این حملات در زمان شاپور دوم انجام گرفت که شاپور به سختی آنان را سرکوب کرد. چنین گفته‌اند که او شانه‌های عرب‌ها را سوراخ کرد و از میان آن ریسمانی را گذراند؛ از این رو بدو لقب شانه سنب (ذوالاکتاف) دادند. ولی بزرگ‌ترین این حملات پس از پیدایی اسلام روی داد که سرانجام به سرنگونی پادشاهی ساسانیان منجر شد. عرب‌ها پس از ظهور اسلام و در دوران امویان به اروپا تاختند؛ مناطق اسپانیا، پرتقال، آندورا، جنوب فرانسه را به تسلط خود در آوردند، بر دریای مدیترانه تسلط یافتند و این روند در دوره عباسیان نیز ادامه داشت . آنها مجموعاهفتصد سال در نواحی جنوب غربی اروپا حکومتهایی زیر نظر خلفای مرکزی را اداره می‌کردند . در این دوران بود که کتابهای علمی، تاریخی، فلسفی بسیاری از زبانهای لاتین به عربی ترجمه شد .

آداب، رسوم و ویژگی‌ها

قبل از اسلام

مردم عرب قبل از اسلام به دو دسته تقسیم می‌شوند: عرب بَدوی و عرب حَضَر. عرب بدوی در فارسی به معنای چادرنشین است و عرب حضر به معنی شهرنشین.

عرب بدوی

قبل از آن که محمد دین اسلام در عربستان تبلیغ کند، افراد هر قبیله، اخلاق، آداب و دین مخصوصی داشتند و هر یک پیرو فرمان رئیس قبیلهٔ خود بودند. به دلیل کم بودن آب و مواد اولیهٔ زندگی و منحصر شدن ثروت و دارایی آن‌ها به چند حیوان، نخل و مختصر آبی که در چشمه‌ها جمع می‌شد، قوم عرب را که همه به این مایه‌های حیاتی احتیاج داشتند برآن می‌داشت که پیوسته بر سر دفاع از دارایی‌های اندک‌شان با یکدیگر به جنگ و جدال بپردازند. از این رو اعراب در جنگجویی، تیراندازی، سوارکاری، تعرض، گریز و کلیهٔ آداب جنگ مهارت ذاتی داشتند و چون دارایی زیادی در اختیار نداشتند و پایبند مکانی ثابت نیز نبودند، به دنیا و تعلقات آن بی‌علاقه بودند و دارای وجودی سرکش و آزادمنش و به اعتقاد خودشان دارای نفسی اَبّی که به آسانی زیر بار زور این‌وآن نمی‌رود بودند و قبول ظلم و زور را از دیگران بر خود عار می‌شمارند. بنابراین در دفاع از این فضایل تا زمانی که جان داشتند می‌کوشیدند و کشته شدن در این راه را برای خود افتخار می‌دانستند.

نتیجهٔ ویژگی‌هایی که در بالا ذکر شد آن بود که قبایل و خانواده‌های عرب بیشتر زمان‌ها بر سر اموری جزئی یا مسائلی پوچ سال‌ها و حتی نسل‌ها با یکدیگر می‌جنگیدند و هیچکدام از قبال طرف جنگ نیز حاضر به قبول شکست نبودند و پذیرفتن آن را ننگ می‌دانستند. به همین دلیل حالت جنگ و کشتار در میان اعراب دائمی بوده است تا جایی که بزرگان قبایلِ در حال جنگ با هم قرار گذاشتند تا از ۱۲ ماه سال، ۴ ماه که شامل ماه‌های رجب، ذی‌القعده، ذی‌الحجه و محرم بود خصومت‌ها و کینه‌ها را کنار گذاشته و دست از جنگ بردارند.

به علت هوای صاف و آسمان درخشان و پرستارهٔ سرزمین عربستان و سادگی و کوچک بودن زندگی و دایرهٔ معیشتی آن‌ها که باعث می‌شد مجال فراوانی برای بیکاری بیابند، این قوم، مردمی باذوق، شاعر، ساده‌گو بار آمدند و زمانی که در جنگ بین قبایل شمشیر کارآمد نبود، میدان جنگ را به دست افراد دارای بلاغت و خطیبان و شاعران می‌سپردند تا رجزخوانی کنند.

با این حال که سرزمین عربستان دارای وسعت بسیار بود (تقریبأ دو برابر ایران کنونی) اما بدلیل شرایط جوی نامساعد و عدم حاصل خیزی زمین‌ها و نبود آب کافی، باعث می‌شد تا افراد اندکی در آن سرزمین زندگی کنند. و به آن دلیل که اقوام برای بدست آوردن آب و شرایط مسائد زندگی، در این سرزمین پهناور پیوسته در حال حرکت از نقطه‌ای به نقطهٔ دیگر بودند باعث می‌شد که از حال یکدیگر بی‌خبر باشند. به همین دلایل هیچ وقت اعراب نمی‌توانستند به دور همدیگر جمع شوند و تشکیل ملتی واحد را بدهند. گذشته از این دلایل؛ وجود جنگ و کینهٔ همیشگی بین این قبایل نیز مانع تشکیل کشوری واحد می‌شد. دولت‌های جهانگیر آن زمان همانند امپراتوری ایران و امپراتوری روم به دلایل بالا حاضر به تصرف یک همچنین سرزمینی نبودند.

البته با وجود تفاسیر بالا بعضی از قبایل دارای یک رشته آداب و رسومی همانند مهمان‌نوازی، وفای به عهد، کرم، جوانمردی و رشادت بودند و بعضی دیگر آداتی همانند کینه‌جویی، دزدی، غارتگری و زنده به گور کردن دختران داشتند.

دکتر مرزوق بن تنباك پژوهشگر، استاد دانشگاه و نویسنده سعودی با نفی این موضوع آن را یک توهم تاریخی توصیف کرد

عرب در کتاب‌های تاریخی مذهبی

عرب در قرآن به صورت مفرد و جمع ذکر شده‌است. بر اساس کتاب پنجاهه‌ها، فرزندان اسماعیل (فرزند ارشد ابراهیم) با ۶ فرزند دیگر او از قطوره به هم آمیختند و اسماعیلیان و عرب را پدید آوردند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
پس از اسلام
سلسله گاوبارگان

دودمان گاوبارگان یا سلسله گاوبارگان به دودمانی گفته می‌شود که از سال ۶۴۲ تا سال ۷۶۱ میلادی به مدت ۱۱۹ سال بر طبرستان استیلا داشتند.

گرچه ساسانیان در سال ۶۵۱ میلادی با کشته شدن یزدگرد سوم منقرض شدند اما طبرستان به حکومت اعراب تا مدتی گردن ننهاد و چند تیره از شاهزادگان ساسانی همچنان به استقلال فرمانروایی داشتند. مشهورترین این شاهزادگان شاخهٔ اول گاوبارگانند.
نسب خاندان گاوباره

نسب این خاندان به جاماسب ساسانی فرزند پیروز یکم می‌رسد. جاماسب که در انقضای دورهٔ نخست شاهنشاهی قباد یکم در سال ۴۹۶ میلادی به تخت سلطنت ایران جلوس نموده بود، پس از پنج سال با بازگشت قباد از پادشاهی کناره گرفت و از بیم قباد به ارمنستان رفت و پیرامون آنجا را به تصرف آورد و پس از او فرزندانش بر آن نواحی فرمان می‌راندند. فرزند او نرسی پسر پیروز یکم به دستور انوشیروان دیوار دربند را ساخت. نوهٔ او فیروز به گیلان آمد و با شاهزادگان گیلانی وصلت کرد. او را پسری آمد که گیلانشاه نام نهادند. فرزند گیلانشاه بنام گیل گیلانشاه و مشهور به گاوباره است و سر سلسلهٔ گاوبارگان بوده‌است.

پادشاهان گاوبارگان

گیل گیلانشاه از سال ۶۴۲ میلادی بر گیلان و رویان فرمان می‌راند. در سال ۶۵۲ میلادی به فرمان یزدگرد سوم به فرمانروایی طبرستان منسوب شد. بعد از او فرزند ارشدش، دابویه جانشین پدر شد و فرزند کهتر بنام پادوسیان بر رستمدار حکومت یافت و سلسله‌ای که بناکرد(پادوسبانیان) تا زمان صفویان پابرجا بود. فرزندان دابویه شاخهٔ اول گاوبارگانند. دابویه در سال ۷۱۱ میلادی درگذشت و فرزندش به نام فرخان بزرگ یا اسپهبد فرخان که اعراب به او لقب ذوالمناقب داده‌اند، پادشاه شد. در دوران سلطنت او اعراب چندین بار قصد طبرستان کردند اما پیوسته شکست می‌یافتند. اسپهبد دازمهر فرزند و جانشین فرخان بزرگ است که از سال ۷۲۸ تا ۷۴۰ میلادی بر طبرستان فرمانروا بوده است. پس از درگذشت اسپهبد دازمهر نوبت به فرمانروایی فرزندش خورشید رسید اما چون خورشید بیش از شش سال نداشت، برادر دارمهر، به نام فرخان کوچک نیابت فرمانروایی را برعهده گرفت و تا ۷۴۸ میلادی به مدت هشت سال در این مقام باقی بود و به نام اسپهبد حکومت می‌کرد.

اسپهبد خورشید از ۷۴۸ تا ۷۶۱ میلادی پادشاهی کرد و لقب فرشواذ مرزبان داشت و در سن چهارده سالگی، فرمانروایی یافت. آغاز این دوره با اقتدار تمام گذشت اما در پایان آن که همزمان با حکومت منصور عباسی بود، با نیرنگ مهدی فرزند منصور و والی ری سپاهیان عباسی به قلمرو خورشید راه یافتند. خورشید متواری شد و به گیلان رفت، ساز لشکر کرد و پس از دو سال به قصد بازستانیدن طبرستان بدانجا روی نهاد. در همین زمان خبر یافت که فرزندان و زنان خاندان او اسیر و راهی بغداد شده‌اند. این خبر را تحمل نکرد و با زهر به زندگی خویش پایان داد و داستان تیرهٔ اول گاوبارگان به انجام رسیدو این واقعه مصادف با سال ۷۶۱ میلادی برابر با ۱۴۴ هجری خورشیدی و ۱۳۰ سال یزدگردی و ۱۰۹ طبرستانی بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
گیل گیلانشاه
هنگامی که پیروز یکم، یکی از شاهان ساسانی، کشته شد، سه فرزند او با نام‌های بلاش جاماسب و قباد بر سر تخت شاهنشاهی نزاع نمودند که قباد با کمک ارتشی بیگانه با نام هیتالیان به حکومت رسید و جاماسب به ارمنستان گریخت. در همانجا کاخی بنا کرد و متاهل شد. و صاحب دو فرزند به نام‌های بهواط (وی نیای خاقانان شروین است) و نرسی شد. نرسی هم فرزندان بسیاری داشت، که در بحث ما جای نمی‌گیرد، یکی از این فرزندان که مال و ممالک نرسی به او رسید فیروز نام داشت که به گیلان رهسپار شد و گیلک‌ها را فرمانبردار خود ساخت. همچنین فیروز پدر شخصی به نام گیلانشاه بود.

چون گیلانشاه به جای پدر نشست فرزندی آورد که نام آن را گیل گیلانشاه (گاوباره و گاوبره نیز نامیده میشود.) نامیدند. در ۶۴۲میلادی مصادف با ۲۲هجری گیلانشاه بن فیروز درگذشت و رهبری سپاه گیل و دیلم به گیل‌گیلانشاه رسید و اخترشماران همگی بر این رای دادند که گیل‌گیلانشاه به حکومت تبرستان نیز خواهد رسید. گیل‌گیلانشاه کلاهی از سر گاوی ساخت، سپس با گاوی که بارش روی آن بود، به سوی کاخ شاهان تبری رفت و با آنان به صحبت پرداخت و به خدمت آذر ولاش، که شاه قسمت اعظمی از طبرستان بود، درآمد. و چون در جنگ چیره بود آوازه‌اش در بین اهالی تبرستان پیچید. در این هنگام از ولاش اجازه گرفت تا خانواده و اقوامش را از دیلمستان به نزد وی آورد. ولاش رخصت این کار به او داد، گیل‌گیلانشاه به گیلان و دیلمان رفت و چند سال بعد در زمان پادشاهی یزدگرد سوم ساسانی با لشکری از گیلکی و دیلمی به سوی خاک طبرستان عظیمت کرد. وقتی ولاش از موضوع آگاه شد این خبر را به گوش یزدگرد رسانید، یزدگرد هم پس از این که فهمید گیل‌گیلانشاه از خاندان جاماسب بن پیروز است به ولاش نامه‌ای نوشت و گفت :«ما را با خاندان ساسانی نزاعی نیست و به تو(ولاش) دستور می‌دهیم که ولایت طبرستان را تسلیم گیل‌گیلانشاه بکنی.»

به این طریق ولاش سرزمین رویان را به گیل‌گیلانشاه تسلیم کرد، گیل‌گیلانشاه نیز برای تشکر از یزدگرد هدایای بسیاری به وی ارزانی داشت. مدتی به همین صورت گذشت تا اینکه آذرولاش در سال ۶۶۶ میلادی مطابق با ۴۶هجری قمری به هلاکت رسید و مملکتش که از آمل تا گرگان ادامه داشت همگی به گیل‌گیلانشاه رسید. گاوباره در طی حکومتش که هم‌دوره با عمر بن خطاب تا یزید بن معاویه می‌شد، با اینکه اعراب حملات بسیاری داشتند، هیچگاه شکست نخورد و با پیروزی بر اعراب مانع از رسیدن آنان به مُلک طبرستان شد. سرانجام گاوباره(گیل‌گیلانشاه) در ۶۸۱ میلادی درگذشت. و دو فرزندش دابویه و پادوسبان بر سر حکومت نزاع کردند. سپس مرزهای پدر را دو قسمت نمودند و به این ترتیب دابویه در گیلان و پادوسبان در رویان حکومت نمودند. گویند دابویه که برادر بزرگ‌تر بود، بدخلق و عصبی بود ولی پادوسبان خوش‌رفتار و مهربان بود بر این اساس مردم و درباریان بیشتر به سمت پادوسبان کشیده می‌شدند. پادوسبانیان و دابویگان دو سلسله هستند که پس از مرگ گاوبره در مازندران و گیلان ظاهر شدند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
دادمهر

دادمهر یا داذبرزمهر از پادشاهان تبرستان بود. دادمهر، پسر بزرگتر فرخان است که پس از وی بر تخت نشست و از سال 721 تا 734 میلادی فرمان راند. دوران فرمانروایی وی به سبب حُسن سیاست و تدبیر پدرش، قرین آرامش و ثبات بود. از دادمهر سکه‌هایی به سال 732 میلادی یافت شده است. ظاهراً «مال صلح» که او در پیمان بسته‌شده با اعراب، پرداختنش را تعهد کرده بود، گه گاه پرداخت می‌شد و اگر پرداخت آن قطع می‌شد، واخواست آن به جنگ و لشکرکشی نمی‌انجامید.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
اسپهبد خورشید
زندگی‌نامه

وقتی پدر اسپهبد خورشید (دادمهر) از دنیا رفت خورشید خردسال بود بر همین اساس عمویش "فرخان کوچک" نایب السلطنه وی شد. وقتی خورشید به هیجده سالگی رسید زمام کشور را به دست گرفت. مدتی از شروع حکومتش نگذشته بود که با مهدی بن منصور عباسی صلح می‌کند. از کارهای وی در این زمان کشتن سنباد (که ضد عباسیان قیام کرده بود) بود که باعث نزدیکی وی به مهدی شد و سراسر سرزمین سنباد به او سپرده شد.پس از مدتی مهدی عباسی با این نیرنگ که، می‌خواهد سپاهش را از راه طبرستان به خراسان ببرد، وارد این خطه شد و به اسپهبد خورشید یورش میکند. خورشید اموال و زن و فرزندان خود را در غاری، که امروزه غار اسپهبد خورشید نامیده می‌شود، پنهان کرد و به دیلمستان رفت تا تجدید قواء کند.اعراب در پشت دژی، که زن و فرزند خورشید در آن بودند، به دنبال راه نفوذ می‌گشتند تا اینکه راهی یافتند، آنها آبی که وارد دژ می‌شد را مسموم کردند تا تمام افراد داخل قلعه که از آب می‌خوردند تلف شوند و اینگونه خانواده خورشید کشته شدند. در این هنگام اسپهبد خورشید که به تازگی قوای دیلمی را آماده حمله به عباسیان کرده‌بود خبر مرگ خویشاوندانش را شنید و در آن دم بود که تاب این خبر نیاورد و با زهر خودکشی کرد. و یا به نقلی سکته کرد با مرگ اسپهبد خورشید دودمان دابویگان (گاوباریان) از بین رفت
.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
باوندیان
باوندیان خاندانی ایرانی از امیران طبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی آن ناحیه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان طبرستان، در جنوب دریای خزر، باختر گیلان و در خاور استرآباد، شامل شهرهای آمل، ساریه (ساری)، مهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیم‌بندی در طول تاریخ دگرگون شده است
حکومت
بعضی مورخان نماد سلسله باوندیان را این شکل میدانند که برگرفته از یک تصویر دوره ساسانی است که روی تاج پادشاهی قرارداشته و بعدها باوندیان به این خاطر که ساسانیان را اجداد خود میدانستند این تصویر را به عنوان نماد خویش برگزیدند.
از جمله سلاله محلی که در زمان خلفای عباسی، هنوز حکومت‌های محدود و منطقه‏ای خود را حفظ کرده بودند، خاندان باوند بود که در این ایام، در فرمانروایان باوندی لقب اسپهبد داشتند و گاهی نیز ملوک‌الجبال خوانده می‌شدند و این به این دلیل است که گاهی با آنکه سیطره خود را در دشت‌ها از دست می‌دادند ولی قدرت خود را در در نواحی کوهستانی نگهداری می‌کردند. سه شاخه این سلسله شامل: شاخه کاؤسیه، شاخه اسپهبدان و شاخه کینخواریه است. هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آن‌ها شدند ولی تختگاه آن‌ها در جبال طبرستان تا مدت‌ها بعد همچنان کانون تشعشع روح ایرانی باقی ماند. از دوران خلافت مأمون هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به اعراب می‏دادند، آیین پدران خود را حفظ کردند. با آن که شورش مازیار در طبرستان، ادامه حکومت آنها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام علویان طبرستان، قدرت آن‌ها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن آل زیار نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از روی‌کار آمدن صفویان میزیست تا در آن زمان توسط چلاویان نابود شد.

پیش از تاسیس

پس از مرگ پیروز، که از شاهنشاهان ساسانیان بود، سه پسر وی با اسامی: بلاش، جاماسب و قباد بر سر تخت پدر به اختلاف رسیدند. ابتدا پسر نخست که بلاش نام داشت حکومت را به دست گرفت ولی نتوانست بیش از چهار سال توان بیاورد. سپس قباد با ارتش هیتالیان پایتخت را تصرف کرد و حکومت را بدست گرفت. ولی پس از مدتی بزرگترین مؤبد آن زمان را، که سوخرا نام داشت، به قتل رساند. بدین ترتیب عده‌ای از بزرگان دربار با کمک جاماسب (پسر دوم پیروز) قباد را زندانی کردند و بر اریکه قدرت نشستند. قباد نیز کمی بعد به کمک دوستانش آزاد شد و به نزد هیتالیان گریخت. سپس با ارتش هیتالیان به ایران هجوم آورد. جاماسب که تاب مقاومت نداشت، در برابر برادر کوچکش تسلیم شد و پس از برتخت نشستند قباد به سوی گیلان و ارمنستان گریخت و پسرانش در آنجا حکومت گاوباریان و پادوسبانیان را ساختند. در زمان پادشاهی قباد شخصی به نام مزدک ادعای پیامبری کرد و اکثر بزرگان به کیش وی درآمدند. با توجه به این احوال قباد نیز اعلام کرد که مزدک را پذیرفته است، ولی در قلب هنوز هم به زرتشت عشق می‌ورزید و این را از دیگران مخفی می‌کرد. ولی این واقعیت مدتی بعد فاش شد بدین گونه که؛ قباد سه فرزند داشت که بدین ترتیب بودند:
1.کیوس: وی از مبلغان و شیفتگان مزدک بود و دین مزدک را قبول کرده‌بود.
2.ژم : وی از خردسالی نابینا بود.
3.انوشیروان: وی نیز دین زرتشت را رها نکرده بود و از خرد بالایی برخوردار بود.

قباد با اینکه کیوس فرزند نخست بود به خاطر اینکه از مزدک نفرت داشت، کیوس را ولیعهد ننمود و فرزند دوم خود را نیز به علت کوری سزاوار پادشاهی ندانست، بنابراین حکومت پس از خود را به انوشیروان سپرد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
صفحه  صفحه 11 از 29:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  28  29  پسین » 
ایران

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA