ارسالها: 1095
#111
Posted: 28 Apr 2012 10:07
باوْ (درگذشتهٔ ۶۰ ق / ۶۸۰ م) پسر شاپور و نواده کیوس (کاووس ساسانی)، بنیانگذار دودمان باوندیان شاخهٔ کیوسیان است که در تبرستان فرمانروایی میکردند.
وی در رکاب خسرو پرویز، چند بار به پیکار رفت و از توجه شاه برخوردار شود به حکومت تبرستان و آذربایجان منصوب گشت. چون شیرویه بر تخت نشست، او را به اصطخر تبعید کرد. وی در آتشکده آن سامان گوشه عزلت گزید تا آن که آزرمیدخت او را به سپهسالاری برگزید. اما باوْ نپذیرفت تا نوبت به یزدگرد رسید و باو، این بار به درخواست شاه نزد وی رفت. پس از شکست سپاه ایران از اعراب، باو در راه خراسان از یزدگرد اجازه گرفت که به طبرستان رود و پس از زیارت آتشکده کوسان، در گرگان به وی بپیوند و . باوْ در آنجا خبر قتل یزدگرد را شنید و سر بتراشید و در آتشکده مقام گرفت. بعید نیست که همین معنی باعث شده باشد تا برخی، نیاکان آلباوند را از موبدان بدانند.
باو چندی بعد به درخواست مردم از حملات ترکان به تنگ آمده بودند، با این شرط که «مردان ولایت و زنان به بندگی او را خط دهند» بیرون آمد و با بسیج سپاه توانست مهاجمان را از آن سامان براند و دولتی محلی تأسیس کند. وی پس از پانزده سال حکومت، سرانجام به دست «ولاش» که مدعی حکومت بود کشته شد و ولاش بر جای او نشست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#112
Posted: 28 Apr 2012 10:08
سهراب یکم باوندی
سهراب یا سرخابیکم از نخستین شاهان سلسله باوندیان طبرستان بود. وی حدود ۳دهه در شرق مازندران حکومت کرد.
به حکومت رسیدن
پس از مرگ باو، آذر ولاش به سمت سارویه (همان ساری کنونی است که پایتخت باو بود) هجوم برد که باعث شد همسر باو به همراه کودک خردسالش، سرخاب یا سهراب، از قصر بگریزد. همسر باو همراه کودکش در باغی در اطراف ساری به زندگی خود ادامه میدادند.[۲] چند سال بعد خورزاد که از سرداران باو بود و مردم روستای کولا را رهبری میکرد با دیدن سرخاب شباهت وی به باو را حس کرد پس از آن سرخاب را به کولا برد و سپس با کمک ارتش قارنوندیان (که از سلسلههای جنوب طبرستان بودند) آذر ولاش را شکست داد و سرازمین باوندیان را به سهراب برگرداند. پس از این ماجرا سرخاب ۳۰سال در هزارجریب حکومت نمود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#113
Posted: 28 Apr 2012 10:09
مهرمردان باوندی
مهرمردان پور سهراب پور باو سومین پادشاه باوندیان طبرستان بود که در هزارجریب حکومت مینمود.
حکومت
نخستین فرزند سهرابیکم، مهرمردان نام داشت. وی در زمان ابومسلم خراسانی میزیسته و با وی متحد شدهبود و سربازان بسیاری در اختیار سیاه جامگان گذاشت. و این باعث شد که پس از قتل ابومسلم جنگهایی میان باوندیان و عباسیان صورت پذیرد.
مدت حکومت و جانشین وی
ابن اسفندیار مینویسد: مهرمردان فقط مدت کمی حکومت نمودهاست و پس از وی برادرزادهاش شروین بن سهراب به حکومت رسیده است، ولی رابینو حکومتش را ۴۰سال دانسته است و نوشتهاست پس از مهرمردان فرزندش سهراب دوم به جانشینی وی منسوب گشت و در هزارجریب حکومت را آغاز کرد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#114
Posted: 28 Apr 2012 10:11
سهراب دوم باوندی
سهراب پور مهرمردان پور سهراب پور باو چهارمین پادشاه باوندیان طبرستان بود که در هزارجریب حکومت مینمود و با حکومت عباسیان در حالت جنگ بود.
حکومت
عباسیان و باوندیان پس از به قتل رسیدن ابومسلم خراسانی توسط منصور عباسی، عباسیان و باوندیان درگیر گشتند. و پس از مدتی این درگیری بهانهای شد تا عباسیان هجومات خویش به باوندیان را افزایش دهند. پس از مدت ۲۰سال حکومت نمودن سهراب بن مهرمردان (سهراب دوم) اعراب در جنگی که درگرفت چیره شدند و به هزارجریب حمله نمودند. سهراب نیز با خودکشی حکومت خویش بر طبرستان را پایان بخشید
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#115
Posted: 28 Apr 2012 10:13
شروین یکم باوندی
شروینبزرگ پنجمین پادشاه باوندیان طبرستان و مقتدرترین ایشان بود که در هزارجریب ۲۵سال حکومت کرد.
حکومت
شروین پس از خودکشی عمویش در هزار جریب، زمام حکومت را بدست گرفت.
قیام
مهمترین اتفاق در زمان حکومت وی قیام تپوریه بود. مردم مازندران و گیلان که از ظلم و جور اعراب و سربازان خلیفه به ستوه درآمده بودند، نزد وندادهرمز که پادشاه سلسلهٔ قارنوندیان بود، رفتند و از او خواستند تا از عوام که قدرت مقابله با اعراب را ندارند محافظت کند و شرّ سربازان عباسی را از بلاد طبرستان دور کند. وندادهرمز (شاه قارنوندیان)، مسمغان ( زرمهرشاهیان )، شهریار ( پادوسبانیان ) به همراه شروین یکم ( باوندیان ) پس از مشورت کردن با یکدیگر شروع به کشتار اعراب نمودند. این قیام ناگهانی بهصورتی بود که تمامی مردم طبرستان از بزرگ تا کوچک اعراب را تحویل سربازان طبری میدادند. اکثر مورخان درباره این قیام نوشتهاند:
«
سراسر شهرها و روستاها و اماکن عمومی طبرستان خالی از نژاد عرب شد، چنانکه زنانی که همسری عرب داشتند، محاسن همسرانشان گرفته و به نزد سربازان طبری میبردند تا آنان به دور مرد عرب جمع شوند و با ابزار مختلف او را بزنند. مقرات عباسیان که برای جمع خراج بود را به آتش کشیدند و حرامیان بسیاری را کشتند و عدهای نیز گریختند
»
شروینیکم پس از ۲۵سال حکومت بر شرق طبرستان درگذشت
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ویرایش شده توسط: mohamafariborz
ارسالها: 1095
#116
Posted: 28 Apr 2012 10:15
شهریار پسر شروین
شروین یکم باوندی
شهریار پسر شروین (درگذشتهٔ ۲۱۰ ق / ۸۲۵ م) از فرمانروایان سلسله باوندیان بود.
شهریار پسر شروین پسر سرخاب که به رسم گروگان نزد هارون الرشید میزیست، پس از بیماری خلیفه، به نزد پدر بازگشت و با مرگ شروین، رشته کارها را در دست گرفت. پس از مرگ ونداد، پسر او قارن یار دیرین دوران اسارتش، نیز رشته دوستی را نگسست و خود را فرمانبردار شهریار دانست. در ۲۰۱ ق / ۸۱۶ م عبدالله بن خردادبه، والی طبرستان از سوی عباسیان، بسیاری ارتفاعات طبرستان را تصرف کرد و شهریار را وا پس راند «تاریخ طبری، ج 8، ص 556؛ ابن اثیر: الکامل، ج 6 / صص 327 و 328». ظاهراً پس از این پیروزی ها، مأمون از شهریار و قارن خواست که برای پیکار با رومیان در رکابش حاضر شوند. شهریار نپذیرفت، ولی قارن دعوت او را لبیک گفت و از خلیفه نیکوییها دید. شهریار ناخشنود از رفتار قارن، بسیاری از املاک او را مصادره کرد. مازیار پسر قارن، تجاوز شهریار را بر خود گران یافت و به مقابله پرداخت، ولی شکست خورد و به نزد پسر عمّ خود ونداُمید رفت. شهریار او را از وندامید طلب کرد، این نیز مازیار را به بند کشید، ولی مازیار زندانبان را فریفت و از بن گریخت و به بغداد رفت. چندی بعد شهریار درگذشت.
برخی جانشین او را جعفر میدانند «میر خواند: حبیب السیر، ج 2، ص 417»، ولی ابن اسفندیار از جفعر یاد نکرده و شاپور را جانشین او دانسته است. گذشته از این نام جعفر در این روزگار که باوندیان هنوز به اسلام گردن ننهاده بودند، با واقعیت فرهنگی و دینی منطقه همخوانی ندارد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#117
Posted: 28 Apr 2012 10:21
جعفرباوندی
جعفر یکی از شاهان سلسله باوندیون بود که مدت ۱۲ سال در هزارجریب پادشاهی کرد.
وی پسر شهریار و برادر شاهپور نیز بود.
مهمترین اتفاق در دوره حکومت وی تاسیس سلسله علویان طبرستان بود.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#118
Posted: 28 Apr 2012 10:22
رستم یکم باوندی
بعد از قارن بن شهریار، نوهاش رستم بن سهراب خود را ملک الجبال خواند.
روابط با علویان طبرستان
او نیز همچون اسپهبد کارنیکم در آغاز نسبت به سید حسن اظهار دوستی کرد، اما در باطن با مخالفان سید ارتباط داشت. وی به سبب تلفات و خسارتهایی که در زمان جدش قارن، به کوهستان شروین رسیده بود، نمیتوانست به دیلمیانی که به دورش جمع شده بودند، جیره و مواجب بپردازد، از این رو، آنان را به راهزنی در اطراف تشویق کرد و بدین گونه در اطراف قلمرو زیدیه، ناامنیهایی را باعث شد که تحمل آن امکان پذیر نبود. چندی بعد اسپهبد رستم، ولایت قومس را هم تسخیر کرد و با احمد بن عبدالله خجستانی که در آن ایام از جانب صفاریان امارت نیشابور را داشت از در دوستی درآمد و چون او کشته شد «شوال ۲۸۶ق / می۸۸۲م» با سید عقیقی که دشمن داعی بود، طرح دوستی و هم پیمانی ریخت. به دنبال توقیف و قتل عقیقی، او نیز در کوهستانهای اطراف متواری بود تا سرانجام از داعی امان خواست که او نیز به وی اجازه داد به ولایت خود باز گردد، عنوان سابق خود را حفظ کند، خراج و صدقات ولایت را بپردازد و سپاهی برای خود نگه ندارد. بعد از وفات حسن بن زید «رجب ۲۷۰ق / ژانویه ۸۸۴م»، برادرش محمد بن زید معروف به داعی کبیر در ولایات هامونی استقرار پیدا کرده و چند سال بعد املاک اسپهبد رستم را ضبط و مصادره کرد. رستم بار دیگر متواری شد و به جبال شروین گریخت. اسپهبد رستم به رافع بن هرثمه که در این زمان در نیشابور امارت داشت پناه برد که به کمک سپاه او، شکست سختی بر سپاهیان داعی وارد آورد. اما چندی بعد که رافع خود بر خلیفه یاغی و همدست و همداستان با داعی زیدیه شد، چون از کینه داعی نسبت به رستم اطلاع پیدا کرد، برای رضایت خاطر او، اسپهبد رستم را به میهمانی دعوت و در آن جا وی را بازداشت کرد، سپس با جلب توافق سید داعی برای به دست آوردن اموالش او را سخت شکنجه کرد تا این که اسپهبد در زیر شکنجه جان باخت «رمضان ۲۸۲ق / نوامبر ۸۹۵م» و اموال و ذخایر او بین رافع و محمد بن زید تقسیم شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#119
Posted: 28 Apr 2012 10:24
شروین دوم باوندی
شِروین پسر رستم (درگذشتهٔ حدود ۳۱۸ (قمری)/۹۳۰ (میلادی)) از پادشاهان آل باوند (شاخه کیوسیه) طبرستان بوده است.
پس از کشته شدن رستم پسر سرخاب، پسرش شروین همچنان در بند بود تا آن که «رافع بن هَرثَمه» از عمرو لیث شکست خورد و کشته شد و این یکی نیز اسیر اسماعیل سامانی گشت. امیر سامانی، لشکری به سرکردگی «محمد بن هارون» برای سرکوب «محمد بن زید» به طبرستان روانه کرد. محمد بن زید به سال ۲۸۷ قمری (۹۰۰ میلادی) شکست خورد و کشته شد و شروین از بند رست و با اطاعت از سامانیان در قلمروی پدر به فرمانروایی نشست.
آن گاه که محمد بن هارون با «ناصر کبیر» همداستان شد و بر امیر سامانی شورید، شروین به یاری «ابو العباس عبدالله بن محمد نوح» که از سوی سامانیان امارت طبرستان یافته بود، برخاست. در پیکاری که در ۲۹۰ قمری (۹۰۳ میلادی) روی داد، عبدالله بن محمد نخست شکست خورد، اما سرانجام محمد بن هارون و ناصر کبیر را عقب راند. این اقدام، ارتباط شروین را با امیران سامانی استحکام بیشتری بخشید، چنان که وقتی همان «ابوالعباس عبداله»، خواست بر احمد سامانی بشورد (به سال ۲۹۷ ق/۹۱۰ م)، شروین او را از این کار باز داشت. پس از مرگ ابوالعباس (۲۹۸ ق/۹۱۱ م) و شکست جانشین او - «محمد بن صعلوک» - از سپاه ناصر کبیر، شروین از «نصر بن احمد سامانی»، سپاه خواست تا به پیکار ناصر رود. نصر بن احمد، سپاهی به سرکردگی «الیاس بن الیَسَع» به طبرستان فرستاد، اما این سپاه در برابر ناصر کبیر تاب نیاورد و کار به صلح انجامید (۳۰۱ ق / ۹۱۴ م) و طبرستان به تصرف ناصر کبیر درآمد.
شروین نیز به ناچار و از بیم ناصر کبیر با او صلح کرد و پیمان خود را تا روزگار «حسن بن قاسم»، داعی صغیر و جانشین ناصر کبیر، همچنان نگاه داشت. اما داعی بر آن شد که شروین را از میان بردارد و بر سراسر طبرستان چیره شود. از سوی دیگر، ابوالحسین - پسر ناصر کبیر - که با داعی صغیر پنهانی کینه میورزید، شروین را از عزم داعی مطلع ساخت. شروین گریخت و داعی به ولایت او تاخت و خرابیهای بسیار به بار آورد. جالب آن که زمانی که ماکان بن کاکی به یاری ابوالقاسم و ابوالحسین - پسران ناصر کبیر - بر داعی تاختند، شروین جانب داعی را گرفت . با این همه، پس از مرگ داعی (۳۱۶ ق/۹۲۸ م) به ماکان کاکی پیوست تا قلمرو خود را حفظ کند.
آخر بار از شروین در وقایع سال ۳۱۷ قمری (برابر با ۹۲۹ میلادی) آن گاه که «ابو زکریا یحیی سامانی» از بند گریخت و بر «نصر بن احمد» شورید، یاد شده است ، اما تاریخ دقیق درگذشت شروین دانسته نیست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#120
Posted: 28 Apr 2012 10:25
شهریار پسر شروین (درگذشتهٔ ۲۱۰ ق / ۸۲۵ م) از فرمانروایان سلسله باوندیان بود.
شهریار پسر شروین پسر سرخاب که به رسم گروگان نزد هارون الرشید میزیست، پس از بیماری خلیفه، به نزد پدر بازگشت و با مرگ شروین، رشته کارها را در دست گرفت. پس از مرگ ونداد، پسر او قارن یار دیرین دوران اسارتش، نیز رشته دوستی را نگسست و خود را فرمانبردار شهریار دانست. در ۲۰۱ ق / ۸۱۶ م عبدالله بن خردادبه، والی طبرستان از سوی عباسیان، بسیاری ارتفاعات طبرستان را تصرف کرد و شهریار را وا پس راند «تاریخ طبری، ج 8، ص 556؛ ابن اثیر: الکامل، ج 6 / صص 327 و 328». ظاهراً پس از این پیروزی ها، مأمون از شهریار و قارن خواست که برای پیکار با رومیان در رکابش حاضر شوند. شهریار نپذیرفت، ولی قارن دعوت او را لبیک گفت و از خلیفه نیکوییها دید. شهریار ناخشنود از رفتار قارن، بسیاری از املاک او را مصادره کرد. مازیار پسر قارن، تجاوز شهریار را بر خود گران یافت و به مقابله پرداخت، ولی شکست خورد و به نزد پسر عمّ خود ونداُمید رفت. شهریار او را از وندامید طلب کرد، این نیز مازیار را به بند کشید، ولی مازیار زندانبان را فریفت و از بن گریخت و به بغداد رفت. چندی بعد شهریار درگذشت.
برخی جانشین او را جعفر میدانند «میر خواند: حبیب السیر، ج 2، ص 417»، ولی ابن اسفندیار از جفعر یاد نکرده و شاپور را جانشین او دانسته است. گذشته از این نام جعفر در این روزگار که باوندیان هنوز به اسلام گردن ننهاده بودند، با واقعیت فرهنگی و دینی منطقه همخوانی ندارد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد