ارسالها: 1095
#161
Posted: 1 May 2012 16:52
داود بن ابوالقاسم درگزینی نهمین پادشاه سلسله سلجوقیان ایران بود. وی پسر قوامالدین ابوالقاسم درگزینی وزیر طغرل بن محمد شاه سلجوقی بود. او را پدرش قوامالدین ابوالقاسم درگزینی در همدان به پادشاهی نشاند. همزمان مسعود بن محمد بن ملکشاه در عراق و سلجوقشاه بن محمد بن ملکشاه در فارس و خوزستان داعیه پادشاهی کردند. داود چندین بار با مسعود بن محمد بن ملکشاه به جنگ رفت ولی نهایتا بعد از کشته شدن راشد خلیفه عباسی در اصفهان، داود به آذربایجان رفت و تحت اتابگی ایاز حکومت راند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#162
Posted: 2 May 2012 05:59
'مسعود بن محمد بن ملکشاه
دهمین پادشاه سلسله سلجوقیان ایران بود. وی پسر محمد بن ملکشاه سلجوقی دیگر شاه این سلسله بود. مسعود از ابتدای پادشاهیش روابط خوبی با المسترشد خلیفه عباسی نداشت. در نبردی نزدیک همدان مسعود خلیفه را شکست داد و نهایتا خلیفه به دست اسماعیلیان کشته شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#163
Posted: 2 May 2012 06:00
احمد سَنجَر معروف به سلطان سَنجَر فرزند سلطان ملکشاه سلجوقی بود.
دوران او دوران هرج و مرج سلجوقیان بود. او میخواست بار دیگر ایران را متحد سازد اما نتوانست؛ زیرا سه قدرت در شمال شرقی ایران وجود داشت:
غزها
قراختاییان
خوارزمشاهیان
او سه بار به خوارزم لشکر کشید؛ چون اتسز در آنجا شورش کرده بود.
سلطان همچنین دو بار به سمرقند حمله کرد.
سلطان به بقایای غزنویان تاخته آنان را دست نشانده خود ساخت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#164
Posted: 2 May 2012 06:04
خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان نام خاندان شاهنشاهی ایرانی است که از سال ۶۱۶ تا ۴۹۱ قمری برابر با ۱۲۱۹ تا ۱۰۹۸ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند.
آغاز کار خوارزمشاهیان
نوشتکین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد. این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.
میراث سلجوقی در اختیار خوارزمشاهیان
بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید.
در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.
رویارویی علاء الدین محمد با خلیفه عباسی
بیست سال «۵۹۶ - ۶۱۶ ق / ۱۲۰۰ - ۱۲۱۹ م» فرمانروایی علاءالدین محمد به طول انجامید. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی میشدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.
رویارویی با مغولان
در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاستهای در حال طلوع بود . مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیهای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده میساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده میشد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز میگشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود. دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که میتوانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود.
فرمانروایان خوارزمشاهی
نوشتکین غرچه متوفی ۴۹۱ ه . ق.
قطبالدین محمد از ۴۹۱ تا ۵۲۱ ه . ق.
اتسز خوارزمشاه از ۵۲۱ تا ۵۵۱ ه . ق.
ایل ارسلان از ۵۵۱ تا ۵۶۸ ه . ق.
سلطانشاه (پسر ایلارسلان) متوفی ۵۶۸ ه . ق.
علاءالدین تکش (پسر ایلارسلان) از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه . ق.
علاءالدین محمد از ۵۹۶ تا ۶۱۷ ه . ق.
جلال الدین منکبرنی از ۶۱۷ تا ۶۲۸ ه . ق.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#165
Posted: 2 May 2012 06:06
اتسز خوارزمشاه
اتسز پس از مرگ پدرش حاکم خوارزم شد. او نخستین شخص از این دودمان بود که ادعای شاهی کرد و خود را از حکومت مرکزی (سلجوقیان) مستقل ساخت.
اتسز به سال ۵۲۲ حکومت خوارزم را عهده دار شد و در سال ۵۳۳ علیه سلطان سنجر سلجوقی طغیان کرد. سلطان سنجر نیز به ناچار به سوی او لشکر کشی کرد. خوارزمشاه شکست خورد و گریخت. سنجر برادرزاده اش (غیاث الدین سلیمانشاه) را حاکم خوارزم کرد و خود به مرو بازگشت. در این جنگ یکی از پسران خوارزمشاه کشته شد.
مردم خوارزم از سلجوقیان بیزار بودند؛ بنابراین اتسز به خوارزم بازگشت و با یاری مردم دوباره به حکومت خوارزم رسید.
پس از این اتسز ترکان کافر ختایی را برای دستیابی به شهرهای سلطان سنجر دعوت به غارت کرد. همچنین با آنان پیوند زناشویی بست.
ترکان ختا با سیصد هزار نفر به سوی سنجر لشکر کشیدند. سنجر نیز به مصاف آنان رفت ولی از آنان در ماوراءالنهر شکست خورد و یکصد هزار نفر تلفات بر لشکرش وارد شد. زن وی نیز اسیر شد.
سنجر به ترمذ و سپس به بلخ گریخت. در این بین اتسز به سرخس لشکر کشید. پس از آن خوارزمشاه از روی کینه توزی به مرو لشکر کشید و در آن دست به کشتار زد. اتسز پس از کشتار مردم دانشمندان شهر را با خود به خوارزم برد. اندکی بعد به نیشابور آمد و آن را بگرفت و در آن خطبه به نام خود خواند. دستهای از خوارزمیان به بیهق و دیگر بلاد خراسان رفتند.
خوارزمیان تنها در بیهق، پنج روز مردم را کشتار کردند. سنجر نیز از جنگیدن با اتسز دوری میکرد.
سرانجام سنجر به سال ۵۳۸ هجری دوباره به خوارزم لشکر کشید. اتسز که از او بیم داشت، پشت دیوارهای شهر متحصن شد. سنجر نیز شهر را محاصره کرد ولی نتوانست آن را تصرف کند. بدین ترتیب به مرو بازگشت. در این بین اتسز به ظاهر، اطاعت از سنجر را پذیرفت.
اتسز تا هنگام مرگش در ۹ جمادیالثانی ۵۵۱ هجری در اطاعت سلجوقیان بود.
پس از مرگ اتسز پسرش ایل ارسلان خوارزمشاه به سلطنت رسید.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#166
Posted: 2 May 2012 06:07
علاءالدین محمد خوارزمشاه (دوران سلطنت از ۵۹۶ تا ۶۱۷ هجری قمری)، پسر تکش خوارزمشاهی، نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان بود. در زمان او پهناوری پادشاهی خوارزمشاهیان به اوج خود رسید و با حکومت چنگیزخان همسایه شد. دوران سلطنت او عمدتا به سرکوب مخالفان گذشت که با قتل عامها و کشتارهایی نیز همراه بود. قسمت عمده مبارزات وی باغوریان و قراختائیان بود. خلیفه عباسی که در بغداد مستقر بود، رابطه خوبی با سلطان نداشت و همواره غوریان و قراختائیان را بر علیه او تحریک میکرد.
حمله مغول
در سال ۶۱۶ ق/۱۲۱۸ م یورش مغول به قلمروی خوارزمشاهیان آغاز شد که به سقوط سلسله او انجامید. این یورش پیامدهای دردناکی برای ایران و جهان اسلام درپی داشت که آثار پس از قرنها پابرجاست.
سالشماری نخستین تماسها و برخوردهای سلطان با مغولها بسیار مغشوش و گاه نا میسر است. به روایت جوزجانی اولین تماسهای سلطان با مغولان در سال ۶۱۲ ق/۱۲۱۵ م برقرار شد. او هیاتی را به سرکردگی بهاالدین رازی به سوی چنگیزخان روانه ساخت. این هیات در پکن با چنگیزخان دیدار کردند و در طی این دیدارها با نمایندگان سلطان به احترام برخورد کردند و در دیدار دوم چنگیزخان به سلطان پیغام داد که چنگیزخان همچنانکه خود را پادشاه شرق میداند، سلطان را نیز فرمانروای غرب میداند. در این دیدار چنگیزخان ابراز تمایل کرد که بین دو طرف صلح و مسالمت برقرار باشد. چنگیزخان به همراه نمایندگان سلطان گروهی از بازرگانان خود را با کاروانی مرکب از پانصد شتر که زر، سیم، ابریشم و پوست سمور داشتند، روانه مملکت خوارزمشاهی کرد. هیات مذکور در اوایل سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م در فرارود (احتمالا بخارا) به خدمت سلطان رسید. چنگیزخان از سلطان خواست که بین آنها عهد دوستی و صلح برقرار باشد ولی آن چیز که خشم سلطان را برانگیخت پیام چنگیزخان بود که او را «برابر گرامیترین پسرانم» خوانده بود. ولی نهایتا سلطان با چنگیزخان عهد نامه صلح منعقد نمود.
کاروانی که چنگیزخان به ایران روانه ساخته بود در سال ۶۱۵ ق/۱۲۱۸ م که تعدادشان به چهارصد و پنجاه تن میرسید به شهر اترار که در کرانه شرقی قلمرو خوارزمشاهیان قرار داشت رسیدند. هدایای این بازرگانان حاکم اترار که اینالچق نام داشت و از خویشاوندان سلطان بود را به طمع انداخت و او بازرگانان را جاسوس خطاب کرد. اینالچق به دستور سلطان این بازرگانان را کشت. خبر این کشتار به گوش چنگیزخان رسید ولی او خشم خود را فرو خورد. از اینرو فردی مسلمان را با دو فرد مغول به نزد سلطان محمد فرستاد و خواستار استرداد اینالچق شد، ولی سلطان با زیر پا گذاشتن شئونات دیپلماتیک فرمان قتل فرستادگان چنگیزخان را صادر کرد و با اینکار خویش سند حمله سهمگین مغول به ایران را امضا نمود.
اولین درگیری سلطان با مغولان در حوالی شهر سمرقند اتفاق افتاد. در این نبرد مغولان با قپچاقها در گیر بودند و فرمان جنگ با خوارزمشاهیان را نداشتند اما سلطان آنها را به جنگی خیره سرانه و بی نتیجه تحریک کرد. این جنگ با ترک شبانه و ناگهانی میدان نبرد توسط مغولان پایان یافت. ولی تجربه نخستین برخورد تاثیری عمیق بر سلطان نهاد و از آن پس هرگز جرات نکرد با مغولان رودررو شود.
از این پس بود که دوره فرار سلطان فرا میرسد و او با فرار خویش شهر به شهر را تسلیم لشکر مغول کرد. بطوریکه در فاصله اندک دو سالهای کل منطقه فرارود به تصرف چنگیزخان درآمد.
فرارهای سلطان محمد از شهر سمرقند شروع شد و شهرهایی که او به آنها گریخت به ترتیب عبارتند از: سمرقند، بلخ، ترمذ، کلات نادری، نیشابور، اسفراین، ری، سلطان آباد(در حوالی اراک)، سلطانیه، قسمت اعظم گیلان و نهایتا جزیره آبسکون در دریای خزر.
به روایت جوینی سلطان محمد خوارزمشاه در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۰ م از اندوه سرنوشت حرمش که در قلعهای نزدیکی ساحل دریای خزر به اسارت مغول در آمده بودند درگذشت، ولی نسوی گزارش میکند که مرگ او در اثر تورم حاد ریه در جزیره آبسکون اتفاق افتاد.
پس از مرگ وی، پسرش جلال الدین منکبرنی جانشین او شد و مبارزه اصلی با مغولان توسط او آغاز شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#167
Posted: 2 May 2012 06:08
جلال الدین مِنکُبِرنی(مینکبرنی) لقب جلالالدین خوارزمشاه (زاده:۶۱۷ هجری قمری - درگذشت:۶۲۸ هجری قمری) آخرین پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است. لغت نامه دهخدا تلفظ لقب او را به کسر میم و ضم کاف و کسر ب آورده است اما همانجا هم تصریح شده است که تلفظ دقیق و معنی این کلمه هنوز معلوم نیست.
عمده دوران وی به جنگ با مغولان، پادشاهان ایرانی، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.
سلطان جلالالدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیرهٔ آبسکون وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلالالدین برآمدند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#168
Posted: 2 May 2012 06:14
ایلخانان
ایلخانان یا ایلخانیان نام سلسلهای است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت میکردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال ۶۱۸ ه. ق. معادل ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۱۲۲۵ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال ۱۲۵۱ م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزیهای مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بودهاست که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان میرسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت میشدهاست. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نامهای اسلامی برگزیدند.
مغول و ایلخانان «۷۳۶ - ۶۱۴ ق / ۱۳۳۵ - ۱۲۱۷ م»
در طی همان روزهایی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه بغداد - الناصر الدین الله - برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه میکرد «حدود ۶۱۳ ق / ۱۲۱۶ م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نو خاستهای در حال شکل گیری بود که به تدریج به درون مرزها میخزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده میکرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمیدیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنهای به شمار نمیآوردند. اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر میخزید و از همان ایام فاجعهای عظیم را تدارک میدید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت بغداد. پیشروی مغولان به درون ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن روزها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری بشمار میرفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای ماوراءالنهر آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، «هونهای جدید» بشمار میرفتن، اگر هم در واقع اخلاف هونهای قدیم نبوده باشند، اما وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیر اندازی، و سلحشوری به شمار میآمدند. با وجودی که هونهای جدید هشتصد سال پس از هونهای قدیم پا به عرصه تاریخ گذاشتند، با این وصف خاطره فجایع آنها را در تاریخ زنده کردند. به طوری که اینها نیز مانند همان مهاجمان باستانی، از اعماق بیابانهای گوبی و سرزمینهای اطراف چین و سیبری برخاستند، و با ولع و آزمندی بی سابقهای، مدت زمانی کوتاه، بخش عمدهای از دنیای متمدن در قلمرو اسلام را، به ویرانی و نابودی کشیدند. به طوری که گذشت هشت سده، هیچ گونه تغییری در خُلق و خوی و رفتار معیشتی و اجتماعی آنها پدید نیاورد، چنان که همچون هونهای قدیم، در زیر چادرهای نمد یا در هوای آزاد بیابانها سر میکردند و در کنار شتران، گوسفندان، و اسبان خویش عمر را سپری میکردند. اگر هم خشکسالی و دام مرگی پیش میآمد از خوردن هیچ چیز حتی شپش نیز خودداری نمیکردند. که البته گوشت موش، گربه و سگ و همچنین خون حیوانات نیز گه گاه مایه عیش آنها میشد.
تموچین فرمانروای بی رقیب طوایف مغول
وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگزار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت
قتل فرستاده چنگیز به دربار ایران و گریزناپذیری جنگ
چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیلهای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود.
در جریان سفر هیئت بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سوء تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. از طرفی خان مغول که از سوء رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، به ایران لشکر کشید. به طوری که یورش وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر را بهدنبال داشت. ویرانی این تهاجم را چند برابر نمود. مغولان به هر دیار که وارد میشدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادیها میپرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخشهای عظیمی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.
بر اساس شواهدی حمله مغولان به خاورمیانه و ایران بیش از آنکه با کشتار بازرگانان مغول ارتباط داشته باشد در راستای تداوم جنگهای صلیبی و همپیمانی میان صلیبیان و مغولان بوده است. در این راستا نامهای در موزه مسکو موجود است که بین خان مغول و پاپ رد و بدل شده و به زبان فارسی میباشد. حضور مسیحیت در مغولستان پیش و بیش از آشنایی آنان با اسلام رخ داده بود.
ورود نسل تازه مغولان به ایران به سرکردگی هلاکوخان
چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشهای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها میبایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بینقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار میآمدند، از بین بردارد.
سقوط قلعه الموت و برچیده شدن اسماعیلیه
برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در ۶۵۴ ق، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوششهایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند، چرا که به زودی تختگاه عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد موثر واقع شد.
بازگشت هلاکوخان به مغولستان پس از گشودن بغداد
پس از گشودن بغداد، بر انداختن حکومتهای شام، فلسطین و مصر در دستور کار هلاکو خان قرار گرفت. اما این نیت با مرگ برادرش منگو قاآن - خان مغولستان - که وی حکومتش را از وی داشت، هلاگو را به ترک شام و عزیمت به مغولستان وادار کرد.
هلاکو در آبادی ویرانیهایی که لشکرکشیهای او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به طوری که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ، و رصد خانهای در مراغه ساخت.
فهرست اسامی ایلخانان ایران
شجره ایلخانان ایران
مسیرهای لشکرکشی سرداران ایلخانی به ایران 1.هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از ۶۵۱ تا ۶۶۳ ه. ق.
2.اباقاخان پسر هولاکو از ۶۶۳ تا ۶۸۰ ه. ق.
3.تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از ۶۸۰ تا ۶۸۳ ه. ق.
4.ارغونخان پسر اباقا از ۶۸۳ تا ۶۹۰ ه. ق.
5.گیخاتوخان پسر اباقا از ۶۹۰ تا ۶۹۴ ه. ق.
6.بایدوخان پسر طرغان پسر هولاکو از جمادی الاولی ۶۹۴ تا ذیقعدهٔ۶۹۴ ه. ق.
7.غازان پسر ارغون از ۶۹۴ تا ۷۰۳ ه. ق.
8.الجایتو (خدابنده) پسر ارغون از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه. ق.
9.ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
با مرگ ابوسعید درواقع دودمان هلاگو منقرض گشت، در ادامه شاهزادگان دیگر دودمانهای مغول به مقام ایلخانی رسیدند و یا ادعای این مقام را داشتند. حتی گاهی شاهزادگانی با نسبهای ساختگی ادعای تاج و تخت نمودند. افراد زیر را میتوان از مدعیان مطرح ایلخانی در این دوران دانست؛
1.ارپاوگان از ۷۳۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
2.موسیخان پسر علی پسر پایدو از شوال تا ۱۴ ذیحجهٔ۷۳۶ ه. ق.
3.محمدخان پسر منگو تیمور پسر هولاکو... ذیحجه ۷۳۷ ه. ق.
4.ساتیبیک دختر الجایتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۱ ه. ق.
5.شاهجهان تیمور پسر آلافرنگ پسر گیخاتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۰ ه. ق.
6.سلیمانخان پسر یشموت پسر هولاکو ذیحجهٔ۷۴۱ تا ۷۴۵ ه. ق.
7.طغاتیمورخان از ۷۳۶ تا ۷۵۳ ه. ق.
8.انوشیروان از ۷۴۴ تا ۷۵۶ ه. ق.
فهرست اسامی وزیران و صاحبان دیوان در دوره ایلخانان
1.شمسالدین جوینی وزیر هلاکو خان، اباقا و تگودار تا سال ۶۸۳ ه. ق./۱۲۸۴ م.
2.بوقا وزیر ارغون تا سال ۶۸۷ ه. ق./۱۲۸۹ م.
3.سعدالدوله ابهری وزیر ارغون تا سال ۶۹۰ ه. ق./۱۲۹۱ م.
4.صدرالدین زنجانی وزیر گیخاتو تا سال ۶۹۴ ه. ق./۱۲۹۵ م.
5.جمالالدین زنجانی وزیر بایدو، سال ۶۹۴ ه. ق./۱۲۹۵ م.
6.شرفالدین سمنانی وزیر غازان، سال ۶۹۵ ه. ق./۱۲۹۶ م.
7.جمالالدین دستجردانی وزیر غازان به مدت یک ماه، سال ۶۹۵ ه. ق./۱۲۹۶ م.
8.صدرالدین زنجانی وزیر غازان تا سال ۶۹۷ ه. ق./۱۲۹۸ م.
9.سعدالدین ساوجی وزیر غازان و الجایتو تا سال ۷۱۱ ه. ق./۱۳۱۲ م.
10.رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر غازان و الجایتو و ابوسعید تا سال ۱۳۱۸ م.
11.تاجالدین علیشاه وزیر الجایتو و ابوسعید تا سال ۷۲۴ ه. ق./۱۳۲۴ م.
12.رکنالدین صاین وزیر ابوسعید
13.دمشق خواجه وزیر ابوسعید تا سال ۷۲۷ ه. ق./۱۳۲۷ م.
14.غیاثالدین فرزند رشیدالدین فضلالله، وزیر ابوسعید تا سال ۷۳۶ ه. ق./۱۳۳۶ م.
نابودی دستاوردهای مغولان به دست ابوسعید بهادرخان
پسرش ابوسعید بهادرخان به هنگام جانشینی بیش از سیزده سال نداشت، از این رو به سادگی آلت دست امیران و وزیران قرار گرفت. عشق به شراب و حرمسرا هم او را از پرداختن به امور مملکت مانع شد به همین دلیل سادهتر آن دید که آن را به امیر چوپان واگذار کند. طولی نکشید که زمینههای رشد و ترقی که توسط اخلاف بهادر خان، بنیانی یافته بود به دست این ایلخان بر باد رفت. اجحاف و تعدی به مردمان، طغیان امیر چوپان و پسرش امیر تیمورتاش و داستانهای عشقی و بد نامی بهادر خان، رفته رفته حکومت ایخانان را فروپژمرد. افزون بر این رقابتها مدعیان قدرت و تحریکات مخالفان نیز قدرت این سلاله را به تحلیل برده بود. قتل امیر اشرف «۷۵۹ ق / ۱۳۵۸ م» واپسین امیر ایلخانی، زوال و فرومردن نهایی این سلاله را اعلام داشت.
پایان کار مغولان
دوران ایلخانان هر چند با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بینظمی و هرج و مرج مقاومت ناپذیری پایان یافت. به طوری که تجربه حکومت ایلخانان در ایران دگرگونی اجتماعی جالبی را در تاریخ به معرض آزمون آورد. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. سلاله یک قوم مهاجم سرانجام در طی دو نسل، مدافع قلمرو ایران شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان جانانه دفاع کردند. ارتباط آنهادست کم شروع جالبی برای روابط بازرگانی شرق و غرب شد.
توسعه علوم در عهد مغولان
در عصر آنها طب، نجوم و ریاضیات در ایران توسعه قابل ملاحظهای یافت. به طوری که عدم توجه این قوم به زبان فارسی نیز با اظهار علاقه زیادی که به تاریخ نشان میدادند جبران شد. چرا که کتابهای تاریخی قابل ملاحظهای در این دوره به فارسی تدوین شد که جامع التواریخ (تاریخ رشیدی) در آن میان شاید نخستین تجربه موفق در نگارش دسته جمعی و گروهی تاریخ بود. به علاوه توجه برخی از این ایلخانان به ایجاد بناهای عظیم و آبادانی، در خاطر نسلهای بعدی به منزله جبران گذشتهٔ اخلاف وحشی این قوم در ایران بود، چنان که پیدایش سبک تلفیقی ممتاز در تاریخ معماری ایران، نتیجه کوششهای برخی از این امیران بود.
ملوک الطوایفی در ایران در پایان عهد ایلخانان
بلیه مغولان و حکومت ایلخانان در ایران، دورهای از افول و انحطاط ایرانیان را به همراه آورد. زوال اخلاق و معنویات و رواج دکان ریا و میدان دار شدن مدعیان و متشبهان و کارگزاران ناشایست و مال اندوز، بر پریشانی اوضاع و نابسامانیهای اجتماعی هر چه بیشتر میافزود. در پایان روزگار ایلخانان و ضعف و زوال قدرت آنان، سرزمین ایران، شاهد ظهور دوباره ملوکالطوایفی در عرصه فرمانروایی از یک سو و نهضتهای مردمی و انقلابی با ماهیتی ضد دولتی از سوی دیگر شد. نهضت سربداران، جنبش سمرقند و نهضت عامّه، جلوهای از روح مردم به تنگ آمده از اوضاع بود.
تصمیم ایران به عدم بازگشت به دنیای مغولان
با آن که بعد از ایلخانان دولت کوته عمر چوپانیان و سلاله ماجراجو و بی ثبات ایلخانیان، توانستند دست کم برای مدتی کوتاه تفوق عنصر مغول را در عرصه رویدادهای سیاسی ایران حفظ نمایند، اما اعاده آن قدرت برای مغولان دیگر ممکن نشد. ادامه پارهای از شیوههای حکومت و یاساهای مغول در قلمرو کوچک طغاتیموریان جرجان، و در دستگاه آل کرت و آل مظفر هم به پایندگی و بقای دنیای چنگیز خانی کمکی نکرد. هر چند ایران تا نیل به یکپارچگی و استقلال، هنوز راه درازی در پیش داشت، اما بازگشت به دنیای مغول هم، دیگر برایش تصور کردنی نبود. حتی تیمور، که با یورشهای خونین و وحشیانهاش، یک چند خاطره دوران چنگیز را باز به یاد آورد، موفق نشد آن دوران را از نو برقرار سازد. با اینحال، از پایان عهد ایلخانان تا عهد تیمور، نوعی ملوک الطوایفی در ایران ادامه یافت که دوام آن تقریباً سراسر کشور غرق در جنگهای محلی، هرج و مرجهای اداری و اغتشاشهای ناشی از ناامنی گردید، و غلبه جهل، فساد، ریا و دروغ را در تمامی رویدادهای عصر آشکار ساخت.
ملوک الطوایفی عصر مغول و نزاعهای حکمرانان محلی
این ملوک الطوایفی که سراسر ایران زمین را دچار اغتشاشهای طولانی ساخت، خاندانهای گوناگون محلی را در برابر یکدیگر به پیکار واداشت. پیکارهای میان فرمانروایان محلی، باعث غارتها و کشت و کشتارهای بسیاری در آبادیها، شهرها، و ولایات گوناگون شد. این شهرها و ولایات هر از چندی دست به دست میگردیدند. از این میان؛ چوپانیان در آذربایجان و اران و ولایات جبال، جلایریان در عراق عرب و بعدها در تمامی قلمرو چوپانیان، طغا تیموریان در جرجان و خراسان غربی، آل کرت در هرات و خراسان شرقی، ملوک شبانکاره در بخشی از فارس، اتابکان فارس و قراختاییان در فارس و کرمان، آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لرستان بین اصفهان تا خوزستان، اتابکان یزد در ولایات تابع آن حوالی و شماری امیر نشین در طبرستان و مازندران که از هم مستقل و با هم در حال ستیز بودند.
هر چند برخی از این حکومتهای ملوک الطوایفی در فرجام روزگار ایلخانان بر افتادند، اما جدایی قلمرو آنها همچنان باقی ماند و حکومت ملوک الطوایفی که بعد از عهد تیمور هم به صورتهای دیگر ادامه حیات یافت، تا چندین سده بعد از بلیه مغولان، سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و بی نظمی و اغتشاش کرد که رهایی از آن، نیازمند حکومت مرکزی مقتدر بود و نیل بدان تا عهد صفوی برای ایرانیان ممکن نشد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#169
Posted: 2 May 2012 06:17
هولاکوخان
سلسلهایلخانان
زادروز
۶۱۵ قمری
درگذشت
شب یکشنبه ۱۹ ربیعالثانی ۶۶۳ قمری (۲۷ بهمن ۶۴۳)
زادگاه
محل فوت
مراغه
آرامگاه
جزیره شاهی در دریاچه ارومیه یا قلعهٔ تلا در مراغه
هلاکو هولائو معروف به هلاکو خان یکی از چهار پسر «تولی» و نوهٔ چنگیزخان مغول بود. مادر و نیز همسرش هر دو عیسوی مذهب بودند.
مادرش زنی عیسوی مذهب موسوم به «سرقوی تی» بود و زنش «دوقوزخاتون» نیز مسیحی بود.
هولاکو از این رو بنیانگذار سلسله ایلخانیان در ایران میباشد. هرچند نبردهای وی و بازماندهگانش با مملوکها به منظور فتح سوریه و مصر با شکست مواجه شد.
فتح قلاع اسماعیلیه
هلاکو در سال ۶۵۱ ه.ق. مامور تسخیر ایران مرکزی و غربی و فرونشاندن اسماعیلیان و سرکوب خلیفه عباسی شد. لشکریان وی اکثر از طوایف عیسوی مغول بودند.[۱] سال ۱۲۵۶ (میلادی) او موفق شد ایران را به طور قطعی فتح کند و سلسلهٔ خوارزمشاهیان را براندازد. از این گذشته، او برای اولین بار موفق شد، مقاومت اسماعیلیان در البرز را بشکند و قلعه الموت را بگیرد. اسماعیلیه نزدیک به پنجاه قلعهٔ مستحکم را در منطقه طالقان و کوههای الموت در اختیار داشتند. ماموریت هلاکو به امر برادر بزرگترش منگوقاآن شروع شد. ابتدا یکی از امرای لشگرش به قلعههای اسماعیلیه حمله برد و تعدادی از آنها را ویران کرد؛ سپس خود هلاکوخان پس از تصرف ماوراء النهر در سال ۶۵۳ ه ق از رود جیحون گذشت و پس از اینکه حاکم خراسان تسلیم او شد، بقایای اسماعیلیه را مورد هجوم قرار داد و توانست بر آنها چیره شود.
هلاکو دستور داد کتابخانه عظیم و بیمانند الموت را نابود سازند؛ ولی عطاملک جوینی -دانشمند بزرگی که در خدمت هلاکوخان بود- اجازه خواست تا نفایس کتابخانه را جدا کند که موفق به این کار شد.
فتح بغداد
هولاکو در سال ۶۵۶ قمری بغداد را فتح کرد و سلسله خلافت عباسیان را به طور نهایی منقرض ساخت.
جنگ با خلیفه عباسی
هلاکوخان پس از فتح الموت عازم بغداد شد؛ در حالی که دانشمندانی چون خواجه نصیر طوسی، عطاملک جوینی و ابوبکر بن سعد اتابک در رکاب او بودند. در این زمان سی وهفتمین و آخرین خلیفه عباسی بر تخت فرمانروایی بود. وی ایام را به مطالعه و لهو و لعب میگذراند و به سیاست و حکومت کاری نداشت. امور ممالک را وزیرش اداره میکرد.
در رمضان سال ۶۵۵ ه ق هلاکو کسانی را نزد خلیفه فرستاد و از او خواست تسلیم شده، خود یا وزیرش نزد او بیاید؛ اما خلیفه از این کار سرباز زد . از این رو هلاکوخان بغداد را محاصره کرد؛ طی چند روز مغولان وارد شهر شدند و قدم به قدم شهر را ویران کردند و بسیاری را به قتل رساندند . بالاخره شهر تصرف و خلیفه با نزدیکانش تسلیم شدند . هلاکو روز نهم صفر سال ۶۵۶ هجری وارد بغداد شد و مستعصم به دست خود کلیه خزائن بغداد را تسلیم وی کرد؛ اما هلاکوخان خلیفه عباسی را به قتل رسانده و بدین ترتیب به عمر طولانی سلسله عباسی پایان داد.
هلاکو پس از فتح بغداد متوجه شام شد و سلاطین خاندان ایوبی را - که حکومتهای متعددی در آنجا داشتند- شکست داد.
رصدخانه مراغه
هلاکو در سال ۶۵۷ قمری به خواهش و پیشنهاد خواجه نصیر طوسی با ساخت رصدخانه مراغه موافقت کرد. ساخت رصدخانه در سهشنبه ۴ جمادیالاول ۶۵۷ قمری (۱۶ اردیبهشت ۶۳۸) آغاز شد.
اواخر عمر
هلاکو سلسلهٔ ایلخانان را تأسیس کرد و پس از آن که با بستگان نزدیک خود -از جمله «برکای» پسر «جوچی»- دچار اختلاف شد، در سال ۶۶۳ ه ق بیمار و پس از مدتی در سن ۴۸ سالگی درگذشت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#170
Posted: 2 May 2012 06:20
اباقا خان (درگذشتهٔ ذیحجه ۶۸۰ قمری در همدان) فرزند و جانشین هلاکوخان و دومین پادشاه از سلسله ایلخانان ایران است. جنگهای داخلی بین مغولان و درگیری بین ایلخانان ایران و همسایگان مغول شمالی شان یعنی اردوی زرین در زمان اباقا شدت یافت. سرانجام اباقا توانست در سال ۶۶۸ ه.ق./۱۲۷۰ م. با شکست دادن همسایگان شمالی آرامش را به مرزهای شمال شرقی ایران بازگرداند. در دهه بعدی او متوجه مرزهای غربی شد، در این زمان سلاجقه روم به عنوان متحدان مغولها بر آسیای صغیر حکم میراندند، در سال ۶۷۴ ه.ق./۱۲۷۶ م. اداره حکومت در دست وزیر سلطان سلجوقی معینالدین سلیمان معروف به پروانه بود، بیبرس سلطان مملوک مصر بر لشکر مغول مستقر در آسیای صغیر تاخت و شمار زیادی از مغولان را بکشت و پس از این یورش به مرزهای قبلی خود بازگشت. ایلخان مغول، اباقا، در تبریز از واقعه خبردار شد و در حال رهسپار آسیای صغیر شد و در رزمگاه بر انبوه کشتگان مغول بگریست.
ایلخان تا سال ۶۸۰ ه.ق./۱۲۸۱ م. در تدارک حمله به سوریه و مصر بود، او جهت جلب حمایت پاپ و ادوارد اول پادشاه انگلستان در جنگ برابر دشمن مشترک با آنان نوشت و خواند داشت اما نتوانست حمایت آنان را جلب نماید. سرانجام در سال ۶۸۰ ه.ق./۱۲۸۱ م. به مملوک حمله کرد. در این نبرد پادشاه ارمنستان نیروهایی به کمک اباقا فرستاد. در نزدیکی حمص جنگ با مصریان درگرفت و علیرقم پیروزیهای اولیه در نهایت سپاه مغول به سختی شکست خورد. اباقا که خود شخصاً در این نبرد حضور نداشت با شنیدن خبر بیاشفت و وعده داد مسئولان این شکست را بازخواست خواهد کرد و سپس خود به تلافی این شکست خواهد رفت، اما هرگز نتوانست به این وعده خود وفا کند چرا که در سال ششم ذیالحجه ۶۸۰ ه.ق./۱۲۸۲ م. در همدان درگذشت. وی را در جزیره شاهی در کنار پدرش به گور سپردند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد