ارسالها: 1095
#191
Posted: 2 May 2012 07:10
نصرت الدین شاه یحیی «795 764ق / 1393 1363م»
نصرت الدین شاه یحیی، در روز یکشنبه 4 محرم سال 744 ق / 29 مه 1343 م زاده شد. هنگامی که شاه شجاع به جای مبارزالدین محمد بر تخت نشست، برای مدتی شاه یحیی را ر قلعه قهمندز زندانی کرد. اما پس از چندی آزاد شد و به حکومت یزد رسید. یزد را که در آن زمان در دست خواجه بهاءالدین قورجی بود، با ترفند گرفت و خود در جایگاه امیری شهر نشست. شاه یحیی در دوره زمامداری شاه شجاع، چند بار علیه عموی خود شورش کرد، اما هر بار شکست خورد و برجای خود نشست. پس از مرگ شاه شجاع مطابق وصیت او، یزد همچنان در دست یحیی باقی ماند. اما او به یزد بسنده نکرد و آهنگ گرفتن فارس کرد. چون به نزدیکی آنجا رسید، با سلطان زینالعابدین پسر شاه شجاع آشتی کرد. شاه یحیی از آن پس، اغلب اوقات خود را در اصفهان به سر میبرد. اما چون به آبادانی شهر یزد گرایش بیشتری داشت و مردم اصفهان از رفتار او رضایت نداشتند، از اصفهان بیرونش راندند. پس از آن شاه یحیی آهنگ کرمان کرد و در جنگی که در 7 جمادیالاول 792 ق / 124 آوریل 1390 م با عمادالدین احمد کرد، از او شکست خورد و به یزد بازگشت. در همین ایام امیر تیمور فارس را تسخیر کرد و شاه یحیی برای باریابی، نزد تیمور به شیراز رفت و از سوی او به فرمانروایی آن شهر برگزیده شد و موظف شد سالانه 300 تومان مالیات برای تیمور بفرستد. شاه یحیی در کشتار دسته جمعی آل مظفر به فرمان تیمور کشته شد () 795 ق/ 1393 م().
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#192
Posted: 2 May 2012 07:11
زین العابدین بن شاه شجاع «۷۸۹ ۷۸۶ق / ۱۳۸۷ ۱۳۸۴م»
زین العابدین فرزند شاه شجاع پس از درگذشت پدر و بنا بر وصیت او بر تخت نشست اما یزد همچنان در دست شاه یحیی و کرمان در دست عمادالدین احمد بود. دوران کوتاه فرمانروایی او در مجادله با شاهزادگان مظفری سپری شد. هنگامی که امیر تیمور به سرعت ایالتهای ایران را یکی پس از دیگری تسخیر میکرد، آل مظفر، سرگرم زد و خورد داخلی و خانوادگی بودند. چون زینالعابدین در جایگاه پادشاهی نشست، شاه یحیی با سپاهیان خود از یزد عازم تسخیر شیراز شد. لیکن با زینالعابدین که برای مقابله با او از شیراز بیرون آمده بود، صلح و سازش نمود.
سلطان زینالعابدین پس از آسوده شدن از سو ی شاه یحیی، برای مدتی در آرامش و امنیت بر فارس حکمروایی کرد و چون مردی خوش خلق و مهربان و آسانگیر بود، و با توده مردم با رأفت برخورد میکرد، اغلب مردمان خواستار او بودند. زینالعابدین، امیر سیورغتمش را که زندانی شاه شجاع بود، از بند آزاد کرد و به کرمان فرستاد تا به تدریج زمینه چیرگی او را بر کرمان فراهم آورد. پس از ورود وی به آنجا، اوغانیها به وی پیوستند. چون عمادالدین احمد از این موضوع آگاه شد، روی به جنگ سیورغتمش آورد. سیورغتمش که بر انبوهی لشکر کرمان آگاهی یافت، به سوی گرمسیر کرمان عقبنشینی کرد و از آنجا فرستادهای نزد زینالعابدین روانه کرد و از او یاری خواست. اما با وجود یاری زینالعابدین، سیورغتمش در جنگ شکست خورد و به هلاکت رسید ۷۸۷ ق / ۱۳۸۵م
امیر تیمور که در شوال ۷۸۹ ق/ اکتبر ۱۳۸۷م آذربایجان را گشوده و در آنجا به سر میبرد، سفیری نزد سلطان زینالعابدین به شیراز فرستاد و او را نزد خود خواند، تا پس از دیدار با وی، بار دیگر او را به فرمانروایی فارس منسوب نماید. اما زینالعابدین نپذیرفت و به فرستاده امیر تیمور اجازه بازگشت نداد. چون تیمور از این امر آگاه شد، زینالعابدین که یارای رو در رویی با امیر تیمور را در خود نمیدید، شیراز را رها کرد و به شوشتر رفت. تیمور به اصفهان رسید و به بهانهای، گروهی بسیار از مردم شهر را از دم تیغ گذراند و پس از آن به شیراز رفت. در آن شهر، عمادالدین احمد از کرمان و شاه یحیی از یزد به خدمت او رسیدند لیکن چون در همین ایام خبر شورش سمرقند به تیمور رسید، کرمان را به سلطان احمد و فارس را به شاه یحیی سپرد خود در اوایل ۷۹۰ ق/ ۱۳۸۸ م راهی ماوراءالنهر شد. از سوی دیگر، چون زینالعابدین به شوشتر رسید، شاه منصور در بیرون شهر اقامتگاهی برای او فراهم کرد. چندی نگذشت که شاه منصور، زینالعابدین را با سرداران لشکرش به میهمانی دعوت کرد و چون همگی در مجلس حاضر شدند، آنان را دستگیر و زندانی ساخت و لشکر شیراز را با خود همداستان کرد و رهسپار آن دیار شد. زینالعابدین با تبانی با زندانبان خود، از بند رست و به اصفهان رفت. در آن شهر سپاهی گرد آورد و راهی شیراز شد تا شاه منصور را که شیراز را تسخیر و بر تخت شاهی مظفریان نشسته بود، سرکوب نماید. در نبردی که میان دو سپاه درگرفت، زینالعابدین شکست خورد و به اصفهان بازگشت. در اوایل ۷۹۳ ق/ ۱۳۹۰ م، شاه منصور به اصفهان شتافت. زینالعابدین که یارای مقاومت نداشت، از برابر او گریخت و آهنگ خراسان کرد. منصور به تعقیب او رفت و در میان راه، کاشان را به تصرف در آورد. چون سلطان زینالعابدین به ری رسید، موسی جوکار که فرمانروای ری بود، او را دستگیر و نزد شاه منصور فرستاد. زینالعابدین بنا به روش مرسوم مظفریان به دستور شاه منصور نابینا و به اصفهان فرستاده شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#193
Posted: 2 May 2012 07:11
عمادالدین احمد مظفر «۷۹۵ ۷۸۶ ق/ ۱۳۹۳ ۱۳۸۴م»
و در زمان شاه شجاع نیز مدتی والی کرمان بود که به هنگام بیماری شاه شجاع حکم فرمانروایی کرمان را دریافت داشت. عمادالدین در روز جمعه ۲۰ شعبان ۷۸۶ ق/ ۷ اکتبر ۱۳۸۴ م به کرمان رسید. امیر اعتبارالدین حس قورچی به پیشواز او آمد و گنجها و دژهای شهر را بدو سپرد. سلطان احمد پس از جنگهایی که با سیورغتمش کرد، او را به هلاکت رساند و پس از آن به استقلال در کرمان فرمانروایی کرد.
سلطان احمد در شوال ۷۸۹ ق / اکتبر ۱۳۸۷ م از حرکت تیمور به سوی ایران آگاه شد و به خدمت او رفت. در ۷۹۲ ق/ ۱۳۹۰ م عمادالدین احمد با سلطان زین العابدین همدست شد و به شیراز که در اختیار شاه منصور بود هجوم آورد، اما شکست خورد و نتوانست شیراز را فتح کند. چند سال بعد یعنی در ۷۹۵ ق/ ۱۳۹۳ م، امیر تیمور گورکان، شاه منصور را کشت و شیراز را به تصرف در آورد. سلطان احمد به اردوی امیر تیمور رفت و پس از چندی در کشتار آل مظفر، به فرمان امیر تیمور، او نیز کشته شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#194
Posted: 2 May 2012 07:12
شاه منصور
واپسین پادشاه سلسلهٔ آل مظفر که در سال ۷۹۵ه.ق در نبرد با تیمور لنگ کشته شد و با مرگ وی، سلطنت آل مظفر به سرانجام خود رسید. وی ممدوح محبوب حافظ شیرازی بود و حافظ تعدادی از غزلها، قطعات و مثنویهای خود را دربارهٔ او سرودهاست. در این اشعار، پیوند عاطفی مستحکم حافظ با شاه منصور که نموداری از پیوند عموم مردم با وی بوده، آشکار است، بویژه اینکه مردم، در چهرهٔ شاه منصور، متحدکنندهٔ ایران و اخراج کنندهٔ مغولان و سرکوبگر تیمور را میدیدند. اما این آرزوها با کشته شدن شاه منصور در جنگی نابرابر در مقابل تیمور، نابود شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#195
Posted: 2 May 2012 07:21
جلایریان
پس از مرگ ایلخان ابوسعید بهادرخان که به انقراض سلسله هولاکویی انجامید، شماری از شاهزادگان و مدعیان دیگر مغول درصدد تسلط بر امپراتوری ایلخانی و یا بخشهایی از آن برآمدند و پیامد آن کشمکشهای پیوسته برای کسب قدرت بود که پارهای از آن به گونه حاکمیت آل جلایر (یا جلایریان) چهره نمود که قلمروشان به موازات بین النهرین، آذربایجان و بعدها شروان دامن گسترانیده بود. این سلسله با قدرتیابی شیخ حسن بزرگ در بغداد به سال ۷۴۰ق/۱۳۴۰م آغاز شد. دوره اوج حکمرانی آل جلایر مقارن است با دوران حکومت شیخ اویس و با مرگش دوره زوال این سلسله آغاز میشود که مقارن است با حملات تیمور به ایران و بین النهرین و اوج گیری ترکمانان قراقویونلو.
تبارشناسی
واژه جلایر از نام یکی از قبیلههای بزرگ و مهم مغول ریشه گرفته است. اغلب سلسله ایلکا و یا ایلکانیان نیز نامیده میشود. نام ایلکا از ایلقه نویان (یعنی امیر ایلقه) پدر جد شیخ حسن گرفته شده است که در مقام یکی از فرماندهان هولاکو سهم عمدهای در فتح آسیای مرکزی و خاور نزدیک به دست مغولان داشت. فرزندان او نیز در اشرافیت نظامی امپراتوری ایلخانی مقام والایی یافتند و چند تن از آنان توانستند خواتین خاندان هولاکو را به عقد نکاح خود درآورند. از آن میان حسین نوه ایلقه با دختر ایلخان ارغون به نام اولجتای ازدواج کرد و شیخ حسن بزرگ موسس آل جلایر فرزند این دو بود
تاریخچه
شیخ حسن بزرگ که در زمان ابوسعید به بالاترین منصب یعنی اولوس بیک و نایب مناب دست یافت در کشمکش های پی در پی قدرت در اواخر حکومت مغولان شخصیت تاثیرگذاری از خود نشان داد . ظاهراً هدف وی بیشتر بازسازی امپراتوری ایلخانی بوده تا براندازی آن. گفته شده که وی هرگز لقبی به غیر از اولوس بیک به خود نبست و چند تن از از خانان چنگیزی را نیز به رسمیت شناخت . فرزندش سلطان اویس که پس از وی به قدرت رسید، اولین کسی است که لقب سلطان بر خود نهاد. وی آذربایجان را متصرف شد. در کشمکشهای قدرت طلبی آل مظفر به نفع شاه محمود دخالت کرد و در نبرد موش قراقویونلوها را در هم شکست. پس از مرگ سلطان اویس دوران زوال آل جلایر آغاز شد. پسرش حسین، تبریز را به شاه شجاع از آل مظفر واگذار کرد، هر چند به زودی دوباره آنرا تصرف کرد. وی در رویارویی با ترکمانان قراقویونلو موفق بود اما با سرکشی برادرانش شیخ علی، احمد و بایزید مواجه شد. در صفر ۷۸۴/ آوریل ۱۳۸۲ سلطان احمد تبریز را تصرف و سلطان حسین را به قتل رسانید. پس از آن شیخ علی در بغداد و بایزید در سلطانیه قد علم کردند. سلطان احمد برای سرکوب شیخ علی از دشمن بزرگ خاندانش یعنی قراقویونلوها کمک طلبید. سپس پیمانی بین دو برادر منعقد شد و آذربایجان، مغان و آران به سلطان احمد و عراق عجم به سلطان بازیزید واگذار شد. همچنین مقرر شد که عراق عرب بین دو برادر تقسیم شود. این پیمان اما دوامی نداشت و احمد به زودی بغداد و بعدها سلطانیه را تصرف کرد. این زمان مصادف بود با آغاز حملات تیمور به ایران. تیمور به سال ۱۳۸۵ سلطانیه و در سال ۱۳۹۳ پس از شکست دادن آل مظفر بغداد را متصرف شد. سلطان احمد توانست بگریزد و کمی بعد دوباره به بغداد بازگشت و حکومتش را از سرگرفت. اما وقت موج سوم حملات تیمور آغاز شد، سلطان احمد را یارای مقاومت نبود. لاجرم بغداد در ۲۷ ذوالقعده ۸۰۳/ ۹ ژوئیه ۱۴۰۱ با یورش وحشتناکی تصرف شد، تیمور دستور قتل عام بیرحمانه مردم شهر را صادر کرد. سلطان احمد به ممالیک پناه برد و مدتی به همراه قرایوسف قراقویونلو در قلعه ای محبوس بود. پس از آزادی قرایوسف به تبریز رفت و سلطان احمد به بغداد برگشت تا اینکه قرایوسف وی را در جنگی شکست داد، اسیرش ساخت و سپس گردنش را زد. کمی بعد قراقویونلوها شاه ولد را شکست داده و بغداد را متصرف شدند. دیگر سلاطین آل جلایر به سلطنت خود در شوشتر و سپس حله ادامه دادند. آخرین سلطان جلایری، سلطان حسین دوم بود که پس از سقوط حله به دست قراقویونلوها کشته شد (۳ ربیع الاول ۸۳۵ ق/۹ نوامبر ۱۴۳۱م).
فرهنگ و هنر جلایری
در این دوره هنر نگارگری ایران از اهمیت والایی برخوردار شد. فعالیتهای هنری آنان در تبریز و به ویژه در بغداد متمرکز بود یعنی جایی که نمونههای برجستهای از معماری آنان حفظ شده است. از شاعران برجسته این دوره سلمان ساوجی است. گفته شده که شیخ اویس نقاش زبردستی بوده و سلطان احمد نیز گویا در موسیقی و نقاشی دستی داشته است. عمارت دولتخانه تبریز از آثار به جای مانده از این دوره است که در زمان شیخ اویس بنا شده است.
زبان و مذهب
آل جلایر زبان ترکی را در عراق عرب رواج دادند. چنانچه گفته شده در این دوره زبان ترکی پس از زبان عربی زبان اکثریت مردم این نواحی گردید
آل جلایر در حوزه مذهبی گرایشهای شیعی بیچون و چرایی از خود نشان دادند، چنانکه از انتخاب نامهای علی، حسن و حسین هویداست. یک اشاره صریحتر در این زمینه میتواند وصیت شیح حسن بزرگ باشد که در هنگام مرگ سفارش کرد تا در نجف اشرف به خاک سپرده شود. معالوصف توجیهی برای عدم وجود اشارات و قواعد شیعی بر روی مسکوکات آل جلایر وجود ندارد، مگر آنکه قبول کنیم گرایش سلاطین این سلسله به تشیع، ضرورتاً شکل نمایشی و گرایش اتباع آنان را به این مذهب را در پی نداشته است
فرمانروایان آل جلایر
اسامی فرمانروایان این دودمان به این ترتیب هستند:
شیخ حسن بزرگ (۷۳۶ ق/۱۳۳۶م - ۷۵۷ ق/۱۳۵۶م)
شیخ اویس بهادرخان (۷۵۷ ق/۱۳۵۶م - ۷۷۶ ق/۱۳۷۴م) حسن (۷۷۶ ق/۱۳۷۴م)، وی با توطئه امیران رده بالا به قتل رسید و جانشینی به برادرش حسین رسید
حسین اول (۷۷۶ ق/۱۳۷۴م - ۷۸۴ ق/۱۳۸۲م)
سلطان احمد (۷۸۴ ق/۱۳۸۲م - ۸۱۳ ق/۱۴۱۰م)
شاه ولد
سلطان محمود
سلطان اویس دوم
سلطان محمد
محمود دوم
سلطان حسین دوم
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#196
Posted: 2 May 2012 07:22
ملوک شبانکاره نام سلسلهای است از ملوک کردان فارس که از سال ۴۴۸ تا سال ۷۵۶ ه' . ق. در ولایت اجدادی خود به ارث حکومت میکردند تا اینکه به دست آل مظفر مغلوب و برافتادند.
سلسله نسب ایشان را مولف مجمع الانساب شبانکاره گوید: که ایشان از اسباط اردشیر [ بن بابک ] اند و از نژاد کرد بوده و به فارس فرار کردهاند و سبب تسمیه ایشان به شبانکاره اشتغال به چوپانی بودهاست. (از تاریخ کرد ص ۱۶۸)
ابن البلخی در احوال شبانکاره کرد پارس چنین نویسد: در عهد اسلام چون لشکر عرب، پارس بگرفتند این قوم را چون دیگر پارسیان قهر کردند و آواره شدند و به شبانی و گوسپندداری افتادند و مقام به ضاد شوربانان کردند از دشت آورد ... و همه ساله از کوه به کوه میگشتند تا به آخر روزگار باکالیجار برفتند و دارابجرد به دست گرفتند و دولت دیلم به انجام رسیده بود و دفع ایشان نتوانستند کردن و ایشان بسیار شدند و قومی گشتند.
اصل این قوم در آن وقت دو برادر بودند: یکی محمدبن یحیی و این محمد پدر سلک بود که حسنویه پسر اوست و دیگر نمردبن یحیی برادر بزرگتر بود. دارابجرد به حکم او بود.
مولف فارسنامه به ذکر تیرههای این سلسله از قبیل رامانیان و کرزوبیان و مسعودیان و شکانیان پردازد و گوید: قوم شبانکاره کوه نشین اند، ... و مقام در قهستان گرمسیر دارند و اکنون ضعیف الحالند و اتابک ایشان را عاجز گردانیده ست و سران ایشان هلاک کرده و برداشته.
ملوک شبانکاره که ۱۵ تن بودهاند به ترتیب زیر حکومت کردهاند:
۱- فضلویه از ۴۴۸ تا ۴۵۹ ه' . ق. ۲-نظام الدین یحیی بن حسن از ۴۵۹... ۳- نظام الدین محمودبن نظام الدین یحیی از... ۴- قطب الدین مبارز... تا ۶۲۴ ه' . ق. ۵- ملک مظفرالدین محمدبن المبارز از ۶۲۴ تا ۶۵۸ ه' . ق. ۶- قطب الدین مبارزبن ملک مظفرالدین از۶۵۸ تا ۶۵۹ ه' . ق. ۷- نظام الدین حسن بن محمد مظفرالدین از ۶۵۹ تا ۶۶۲ ه' . ق. ۸- نصرةالدین ابراهیم برادر نظام الدین حسن . از ۶۶۲ تا ۶۶۴ ه' . ق. ۹- جلال الدین طیب شاه از ۶۶۴ تا ۶۸۱ ه' . ق. ۱۰- بهاالدین اسماعیل برادر طیب شاه. از ۶۸۱ تا ۶۸۸ ه' . ق. ۱۱- نظام الدین حسن بن طیب شاه . از ۶۸۸ تا ۷۲۵ ه' . ق. ۱۲- نصرةالدین ابراهیم بن اسماعیل . از ۷۲۵ تا... ۱۳- ملک رکن الدین حسن . از... ۱۴- تاج الدین جمشیدبن اسماعیل از ۷۳۵ تا حدود ۷۴۲ ه' . ق. ۱۵- ملک اردشیر. از ۷۴۲ تا ۷۵۶ ه' . ق.
امروزه تیرههایی از طوایف شبانکاره (فارس) و شبانکاره (غرب) هنوز در استان فارس و استان کردستان و کرمانشاه موجودند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#197
Posted: 2 May 2012 07:25
اتابکان فارس یا سَلغُریان گروهی بودند از ترکمنان که از نیمه قرن ۶ هجری (۱۲ میلادی) در زمان ضعف دولت سلجوقیان قدرت را در فارس به دست گرفتند.
سلغریان (۵۴۳-۶۸۶ق/۱۱۴۸-۱۲۸۷م) در فارس حکومت کردند. این خاندان به سلغر رییس دستهای از ترکمنان قبچاق انتساب دارند. یکی از نوادگان سلغر بنام سنقر بن مودود در سال ۵۴۳ق/۱۱۴۸م . بر فارس تسلط یافت و سلسلهای تشکیل داد که یک قرن و نیم دوام یافت. اتابک سعد تبعیت محمدخوارزمشاه را پذیرفت و دو قلعه استخر و اُشکوان به او وا گذاشت. این سلسله را مغول از میان برداشتند. سعدی معاصر ابوبکر بن سعد بوده است.
حکمرانان اتابکان فارس
اتابکان فارس عبارتند از:
سُنقر بن مَودود ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۱ میلادی (۵۴۳-۴ تا۵۵۶ هجری قمری): او قدرت را در فارس در دست گرفت. اما او خراجگذار سلجوقیان بود. مظفردین سنقر ابن مودود مدرسه سنقریه، قناتها، بازارهایی متعددی در شهر شیراز ایجاد کرد. پس از مرگش، مقبره او در مدرسه سنقریه، به حرم و زیارتگاه تبدیل شد. دو قرن پس از وفاتش، سوگند به نام او نزد محکمههای دینی آن زمان پذیرفته میشد.
زنگی بن مودود ۱۱۶۱ تا ۹-۱۱۷۸ میلادی (۵۷۴ هجری قمری): برادر سنقر، که نام مظفرالدین را برای خود برگزید. او نیز قیومیت سلجوقیان را پذیرفت. او توانست بر تمام نیروهای مخالف غلبه کند و سلجوقیان کرمان را که قصد دخالت در امور فارس را داشتند را عقب راند.
مظفر الدین تکله بن زنگی ۹-۱۱۷۸ تا ۸۰-۱۱۷۹ میلادی (۵۷۴ -۵۹۴ هجری قمری): فرزند زنگی ملقب به «وارث ملک سلیمان» که در منابع از او به عنوان حکمرانی عادل به نیکی یاد شده است. البته به گفته اسپولر در دانشنامه ایرانیکا چنین مدحهایی لزوما نمیتواند درست باشد.
طغرل بن سنقر ۱۱۹۴ تا ۱۲۰۳ میلادی
سعد بن زنگی ۱۲۰۳ تا ۱۲۳۱ میلادی: او حکمران عادل، که سیاست مالیاتهای کم و حمایت از کشاورزی و هنر را در پیش گرفت. او بناها و بازارها در شیراز ساخت و حصاری بدور شهر کشید. بگفته شاپور شهبازی شیخ مشرف الدین مصلح تخلص سعدی را به یادگار از این حکمفرما که حامی این شاعر بود را بر خود نهاده است. هرچند بگفته اسپولر برخلاف روایات سنتی، شواهد نشان میدهد که سعدی در خدمت ابوبکر بن سعد بوده است.
ابوبکر بن سعد ۱۲۳۱ تا ۱۲۶۰ میلادی: به تدبیر او در حمله چنگیز خان مغول، شیراز از تخریب و قتل عام در امان ماند چرا که حکمرانان سلغری، ابوبکر بن سعد به پرداخت مالیات به مغولان رضایت دادند. در زمان او شیراز بر اهمیت سیاسی و اقتصادی اش افزوده شد و او نیز مانند پدرش دانشمندان و شعرا را حمایت میکرد.
محمد بن سعد ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۲ میلادی
محمد شاه ۱۲۶۲ تا ۱۲۶۳ میلادی
سلجوق شاه بن سنقر ۱۲۶۳ تا ۱۲۶۴ میلادی
اَبِش بنت سعد معروف به آبش خاتون: آخرین حکمران اتابک اَبِش بنت سعد بود فرزند ابوبکر بن سعد بود که به همسری پسر هلاکوخان مغول درآمد. مهریه او بخشش خراج شیراز بود و بدین ترتیب اتابکان فارس در سال ۶۸۵ هجری (۱۲۸۷-۱۲۸۶ میلادی) منقرض شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#198
Posted: 2 May 2012 07:30
هزاراسپیان
هزاراسپیان که به نام اتابکان لر نیز شناخته میشود نام سلسلهای کرد است که از ( ۵۵۰ تا ۸۲۷ هَ. ق.)، (۱۱۴۸ تا ۱۴۲۴) به نواحی لرستان کنونی و بخشهایی از استان خوزستان و چهارمحال و بختیاری حکومت کردهاند.اتابکان به دو دسته اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک تقسیم میشود.پایتخت اتابکان لر بزرگ در شهر ایذه (ایدج) و پایتخت اتابکان لر کوچک در شهر خرمآباد بود
سلسله اتابکان
سلسله هزاراسپیان مشهور است به حکومت اتابکان لر بزرگ از قرن ششم تا اوایل قرن یازدهم. پایتخت این امرا در شهر ایذه (ایذج) بود. بعضی از مورخین اتابکان لر کوچک را هم به عنوان سلسله هزاراسپیان نام بردهاند که پایتخت این امرا خرمآباد بود.این دو سلسله مشهور به اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک بیش از چهار سده بر نواحی وسیعی فرمان راندند.
حمدالله مستوفی اشاره به مهاجرت طوایف کرد از مناطق کنونی کردستان سوریه (جبل السماق) به مناطق لر بزرگ و لر کوچک میکند. حمدالله مستوفی در سال (۷۳۰ هجری قمری/۱۳۳۰ میلادی)، از ایل ممسنی و بختیاری نام میبرد که همراه با ۲۴ طایفه دیگر کرد از کردستان سوریه، به مناطق کوه گیلویه و بختیاری و لرستان کنونی کوچ کردند.به گفته حمدالله مستوفی این رویداد در اوایل سده ششم هجری رخ داد.در کردستان عراق هنوز طوایف ممسنی وجود دارد.
«
در صدهٔ پنجم (۵۰۰ هجری قمری) قریب صد خانه کرد، از جبل السماق شام (کردستان سوریه)، به سبب ترسی که از اقوام بزرگتر داشتند به لرستان آمدند و در حکومت محمد خورشید مستقر شدند. آنها رعیت بودند و بزرگ ایشان ابوالحسن فضلوی بود.او پسری به نام علی داشت. چون علی درگذشت، از علی پسری به نام محمد بماند، پس از مدتی محمد نیز درگذشت.ابوالحسن فضلوی پسری به نام ابوطاهر فضلوی داشت. ابوطاهر فضلوی جوانی شجاع بود. ابوطاهر با وعده صلح و و عده و فریب و شکیبایی توانست ملک لرستان به دست آورد و هنگامی که موقعیت خود را تحکیم داد، تصمیم گرفت اعلام استقلال کند و خود را اتابک خواند و شورش نمود. در صدهٔ پنجم پس از مدتی درگذشت و پنج پسر وی مسئولیت اداره ملک لرستان را به دست آوردند . پنچ پسر ابوطاهر فضلوی هزاراسپ و بهمن و عمادالدین پهلوان و نصرة الدین ایلواکوش و قزل بودند.
»
پیدایش اتابکان لر
حاکم اتابکان لر بدر نام داشت. بدر مدت طولانی حکومت کرد و به علتی نامعلوم درگذشت، حکومت به پسر زادهٔ او نصرالدین محمد بن هلال بن بدر رسید.او حاکمی عادل بود وی وزیر خود را محمد خورشید قرار داد .در آن زمان نیمی از سرزمین لرستان در تصرف شولان بود و حاکم آنها سیف الدین ماکان روزبهانی بود. شولان از عهد اکاسره حاکم آن سرزمین بودند و موسس ولایت شول نجم الدین اکبر بود و تا کنون قوم شول را نوادگان او می دانند. از کردستان سوریه اقوامی به لرستان مهاجرات کردند، رهبر این اقوام ابوالحسن فضلوی بود. روزی در خانهٔ خورشیدیان مهمانی بود در آن مهمانی به ابوالحسن سر گاوی دادند. او آن را به فال نیک پنداشت و به اتباع خود گفت ما سردار این قوم خواهیم شد. ابوالحسن فضلولی پسری به نام علی داشت. روزی علی با سگی به شکار رفت. تعدادی ناشناس با او درگیر شدند و او را به شدت مضروب کردند و در غاری انداختند. سگ علی پسر ابوالحسن فضولی به آنها حمله کرد و چند تن آنها را زخمی کرد و به خانه برگشت قوم علی هنگامی که سگ را خون آلود دیدند به جستجوی علی رفتند و وی را در غار پیدا کردند، به خانه آوردند و معالجه کردند.
در این وقت سلغریان در فارس حاکم بودند .اما هنوز اسم پادشاهی نداشتند .علی پس از چند روز درگذشت، از علی پسری به نام محمد نام ماند محمد جوانی دلاور بود. محمد مدتی حاکم بود و در این دوران با سلغریان روابط خوبی نداشت پس از مدتی او نیز در گذشت، محمد پسری به نام ابوطاهر داشت، جوانی شجاع بود.او هم با سلغریان روابط خوبی نداشت و سلغریان سپاهی را برای مقابله با او فرستادند.ابوطاهر پس از پیروزی بر سلغریان به فارس آمد. اتابک سنقر به او گفت از من چیزی بخواه، ابوطاهر گفت به من لشکری بدهید تا در لرستان به خدمت بگیرم. اتابک سنقر هم به او لشکری داد و همراه او به لرستان فرستاد.
نامگذاری به هزاراسپیان
اتابکان لر را ابتدا ابوطاهر تاسیس کرد اما از آنجا که فرزند ابوطاهر به نام هزاراسپ بسیار به اتابکان اقتدار بخشید و از طرف دیگر توانست تاییدی برای حکومتش از خلافای عباسی بگیرد در حقیقت تاسیس رسمی اتابکان لر به نام اوست، بنابراین بسیاری از منابع از اتابکان لر به نام هزار اسپیان هم یاد کرده اند.
حکومت هزاراسپ
هزاراسپ که قدرتمند و شجاع بود، قائم مقام پدر شد وی حاکمی عادل و دادگر بود. در عهد او ملک لرستان بسیار آباد و پررونق بود و به همین دلیل اقوام بسیاری از کردستان سوریه کنونی به ملک لرستان پیوستند: آسترکی، مما کویه، بختیاری، جوانکی بیدانیان، زاهدیان، علائی، کوتوند، بتوند، بوازکی، شوند، زاکی، جاکی، هارونی، اشکی، کوی لیراوی، ممویی، یحفومی، کمانکشی، مماسنی، ارملکی، توانی، کسدانی، مدیحه، اکورد، کولارد و دیگر قبایل که اطلاعات درستی در خصوص آنها در دست نیست. چون این جماعت به هزاراسپ و برادران پیوستند، قدرت حکومت هزاراسپ بسیار زیاد شد. باقی دشمنان را از شولان به وسیله جنگ بیرون کرد و آن منطقه را به حکومت خود ضمیمه کرد. و بازماندگان شکست خورده از هزاراسپ به فارس برگشتند.هزار اسف و برادران تمام لرستان و شولستان و کرد ارکان کهپایه لرستان و تا چهار فرسنگی اصفهان را جزء قلمرو حکومت خود درآوردند
ملک لرستان
ایران ملوکالطوایفی، اتابکان لرستان اوایل قرن هشتم هجرى
ملک لرستان در زمان مغول به دو قسمت تقسیم می شد، لر بزرگ و لر کوچک و بین منطقه لر بزرگ و شیراز (فارس) ناحیه لرنشین سومی نیز وجود داشت که آن را شولستان میگفتند. به جای شولستان، امروز ممسنی و به جای لر بزرگ کهکیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک را اکنون لرستان می گوییم و هر یک از دو قسمت لر بزرگ و لر کوچک قبل از استیلای مغول تا مدتی بعد از از بین رفتن حکومت ایلخانان دارای امرای نیمه مستقلی بودند که بعضی از آنها هم به مناسباتی مشهور شدهاند و از آنها عدهای یا به علت دخالت در ادبیات فارسی و یا در زد و خورد با سلسلههای دیگر در تاریخ صاحب نام و نشانی شدهاند ولی ذکر طوایف لر بزرگ و امرای آن بیشتر در تاریخ آمده تا لر کوچک چون این طوایف بین فارس و عراق عجم و عراق عرب و شولستان ساکن بوده و با اتابکان فارس و خلفای بغداد ارتباط داشتهاند. و از همه مهم تر منطقه سکونت آنها بر سر راه عراق عرب و درههای کارون و کرخه به فارس و سواحل دریا قرار داشته و غالب لشکرکشیها و رفت و آمدهای مردم ایران جنوب غربی با غرب و عراق عرب بایستی از طریق سرزمین این طوایف صورت بگیرد، و همین اهمیت موقع جغرافیایی سرزمین لر بزرگ بالا می برده است.در صورتی که سرزمین لر کوچک تقریباً دور افتاده بوده و بر سر راه ارتباطی کمی واقع است.
اتابکان لر بزرگ
نوشتار اصلی: اتابکان لر بزرگ
اتابکان لر بزرگ از سلسله هزاراسپیان است که به مناطق چهارمحال و بختیاری کنونی و بخشهای از استان خوزستان حکومت کردهاند.مؤسس این سلسله ابوطاهر است که او را اتابک (ترکمنان) سلغریان برای جلگویری از سرکشی لر بزرگ در سال ۵۴۳ ق . به این ناحیه فرستاد. اباقاخان مغول بعدها حکومت خوزستان را نیز بضمیمه ٔ سرزمین اصلی لر بزرگ به ابوطاهر داد و یکی از آنها یعنی افراسیاب پس از مرگ ارغون خان اصفهان را محاصره کرد اما خیلی زود سرکوب شد.پایتخت این امرا در شهر ایذه بود.اتابکان لر بزرگ تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین حاکم آنان که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری شکست خورد و سلسله ایشان انقراض یافت.
اتابکان لر کوچک
نوشتار اصلی: اتابکان لر کوچک
اتابکان لر کوچک سلسله کوچکی از هزاراسپیان هستند که در فاصلهٔ سالهای ۵۸۰ تا ۱۰۰۶(ه.ق) در قسمتهای شمالی و غربی لرستان ناحیه لر کوچک حکومت میکردهاند. امرای این سلسله از اعتاب شجاعالدینخورشید، مؤسس سلطنت لر کوچک بودهاند و آخرین حاکم لر کوچک به دست شاه عباس یکم صفوی کشته و سلسله اتابکان لر کوچک منقرض گردید.
گستره حکومتی
طوایف لر کوچک قبایلی بودند مخلوط از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی که در حدود بین عراق عجم و عراق عرب ییلاق و قشلاق میکردند و خراج خود را به دیوان بغداد میدادند و به بسیار کم حکومتی مستقل داشتند. سرزمین لرستان به دو قسمت لر کوچک و لر بزرگ تقسیم میشود. در کتاب تاریخ مغول در صفحه ۴۴۲ و در کتاب مجمل التواریخ گلستانه در صفحه ۲۰۴ به این شرح در خصوص نواحی لر کوچک و بزرگ آمدهاست :
«
لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوییم و غرض از این قسمت اخیر که در آن ایام لر کوچک خواند میشده بیشتر ناحیه فیلی یعنی اطراف خرمآباد و اراضی پشت کوه بودهاست . مراد از لرکوچک، ایلات لرستان حالیه و مراد از لر بزرگ، ایلات بختیاری دانسته شدهاست یعنی به خلاف تقسیم فوق.
»
فهرست امرای اتابکان لر
فهرستی از اتابکان و امرای لر بزرگ و مدت حکومتشان در زیر آمده است. قابل ذکر است که اتابکان تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین آنها که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری برافتاد و سلسله ایشان منقرض شد.
ابوطاهر در حدود ۵۵۰ هجری قمری
اتابک هزاراسپ بن ابی طاهر تا ۶۲۶.
عمادالدین پهلوان بن هزاراسب از ۶۲۶ تا ۶۴۲.
نصرةالدین کلجه پسر هزاراسب از ۶۴۲ تا ۶۴۹.
تکله پسر هزاراسب از ۶۴۹ تا ۶۵۶.
شمس الذین الب ارغو پسر هزار اسب از ۶۵۶ تا۶۷۲.
یوسف شاه بن الب ارغو از ۶۷۲ تا ۶۸۸.
افراسیاب بن یوسف شاه از ۶۸۸ تا ۶۹۵.
نصرةالدین احمدبن یوسف شاه از ۶۹۵ تا ۷۳۰.
یوسف شاه دوم بن نصرةالدین احمد از ۷۳۰ تا ۷۴۰.
افراسیاب دوم بن نصرةالدین احمد از ۷۴۰.
نورالوردبن سلیمان شاه بن اتابک احمد تا ۷۵۷.
اتابک پشنگبن سلغرشاه بن اتابک احمد از۷۵۷ تا ۷۹۲.
پیر احمدبن اتابک پشنگ از ۷۹۲ تا ۷۹۸.
ابوسعیدبن پیر احمد تا ۸۲۰.
شاه حسین بن ابی سعید از ۸۲۰ تا ۸۲۷.
غیاث الدین کاوس بن هوشنگ.
این امرا به هیچ وجه از امرای سلاجقه نبوده و از شاهزادگان سلجوقی نیز کسی را تحت حمایت و تربیت نداشتهاند و عنوان اتابکان دربارهٔ آنها به عنوان لقب و در واقع به معنی امیر و ملک مستقل است نه مربی شاهزادگان سلجوقی. بسیاری از سنوات راجع به سلطنت سلسله اتابکان لرستان تحقیقی نیست. غیر از سلسله کم اهمیت اتابکان لرستان یک سلسله ٔ کوچک دیگری از اتابکان نیز در ناحیه لر کوچک حکومت میکرده و از اوایل قرن هفتم تا قرن دهم در آن ناحیه باقی بودهاند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#199
Posted: 2 May 2012 07:32
اتابکان آذربایجان. سلسلهای از اتابکان که از ۵۳۱ تا ۶۲۲ ق. در آذربایجان حکومت راندهاند.
ایلدگز از غلامان ترک قبچاقی سلطان مسعود پادشاه سلجوقی عراق در دربار این پادشاه بدان درجه ارتقا یافت که با خواهر زن سلطان در حکومت آذربایجان شریک شد پسرش محمد علاوه بر آذربایجان زمامدار حقیقی ممالک سلاجقه ٔ عراق گردید قزل ارسلان برادر محمد که در آذربایجان از برادر نیابت میکرد جای او را گرفت و لقب امیرالأمراء یافت ولی چون به ادعای حق سلطنت برخاست کشته شد دو برادرزاده ٔ او که پس از عم خود به امارت رسیدند دیگر گرد این ادعا نگردیدند. انقراض این سلسله بدست خوارزمشاهیان صورت گرفت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام صص ۱۵۳ - ۱۵۴ شود.
و صاحب مرآت البلدان گوید: پنج تن از این طایفه در آذربایجان حکمرانی کردهاند، اول ایشان اتابک ایلدگز بوده وی درم خرید وزیر سلطان مسعودبن ملکشاه سلجوقی بود استعداد و لیاقت او مسموع سلطان شده تربیتش کرد و در سلک امرا آمد و به امر این پادشاه با لشکری جرار بصوب آذربایجان تاخت و این مملکت را ضبط کرد و از آذربایجان بطرف اران و مغان و شیروان روان شد و تمامی آن ولایات را مسخر کرد و به تبریز بازگشت و این شهر را دارالملک خود ساخت و در عهد ارسلان بن طغرل که برادرزاده ٔ مسعود و پسر زن ایلدگز بود و بعد از مسعود پادشاه شد. حکمرانی عراق (اتابکان اربل) نیز ایلدگز را گشت و پس از بیست سال حکمرانی در سال پانصد و شصت و هشت ق. درگذشت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#200
Posted: 2 May 2012 07:33
اتابکان اربل. یا امرای بکتکینی. (۵۳۹ - ۶۳۰ ق.). در سال ۵۳۹ ق. عمادالدین زنگی یکی از سران لشکری ترک خود را که زین الدین علی کوچک بن بکتکین نام داشت بنیابت حکومت موصل فرستاد و در ۵۴۴ ق. سنجار و کمی بعد حران و تکریت و اربل و غیره را نیز ضمیمه ٔ حوزه ٔ حکومتی او کرد. چون زین الدین ۵۶۳ ق. در اربل وفات کرد پسر ارشدش مظفرالدین کوکبوری به حران گریخت و اربل به پسر صغیرش زین الدین یوسف رسید و امیر مجاهدالدین قایماز از این طفل قیمومت میکرد یوسف در سال ۵۸۶ هَ. ق. بمرد و صلاح الدین ایوبی که در این تاریخ بر الجزیره و شام استیلای کلی داشت مظفرالدین کوکبوری را بعنوان برادرخوانده بحکومت اربل و شهرزور فرستاد ولی قلمرو اصلی کوکبوری یعنی حران و رها و سمیساط را به برادرزاده ٔ خود تقی الدین عمر واگذاشت کوکبوری در سال ۶۳۰ ق. بمرد و چون فرزندی نداشت اربل را خلیفه ٔ عباسی به تصرف خود گرفت. ممالک این سلسله را ابتدا بنی عباس و سپس مغول تصرف کردند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص. ۱۴۷-۱۴۸ شود.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد