ارسالها: 1095
#211
Posted: 2 May 2012 17:38
بایسنقر پسر شاهرخ
غیاث الدین بایسنقر (تولد ۸۰۲ ه.ق/۱۳۹۹م، درگذشت ۸۳۷ ه.ق/۱۴۳۳م) از شاهزادگان تیموری، پسر شاهرخ و نوه امیر تیمور گورکانی بود. او شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود و از سیاستمداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به شمار میرود.
نام کامل او «میرزا غیاث الدین بن شاهرخ بن امیر تیمور» است و به نامهای بایسنقر میرزا و سلطان بایسنقر بهادر خان نیز شهرت دارد. از آنجایی که چندین نفر از شاهزادگان و امیران تیموری در ایران و گورکانیان هند دارای نام «بایسنقر» یا «بایسنقر میرزا» بودهاند، نباید با آنان اشتباه گرفته شود.
در متون تاریخی و ادبی واژه بایسنقر به دو گونه بایسنقر و بایسنغر آمده است. بایسنقر کلمه ای ترکی (مرکب از بای + سنقر) و سنقور، مرغی شکاری است از جنس چراغ که شنقار نیز گویند. بایسنقر به طور عام، نام عدهای از شاهزادگان تیموری و غیر تیموری بوده و ظاهرا صحیح آن «بای سنقور» است که «بایسنقر» نوشته میشود.جایگاه او در زندگی و پس از مرگ چنان بود که ـ با آنکه به مرتبه ولیعهدی نرسیده بود ـ تاریخ نویسان از وی با عنوانها و لقبهایی چون پادشاه، سلطان و ولیعهد یاد کردهاند و او را به سبب داشتن منشهای پسندیده به شیوههایی گزافهآمیز ستودهاند.
بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و ایرانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهههای اخیر و در تحقیقات جدید توجه شدهاست. در متون قدیم و جدید بایسنقر در سایهٔ شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفتهاست. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخنگاری چندان معرفی نشدهاست. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهمترین نماینده آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی (یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان بهشمار میرود.
از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، همزمان توجه کرده نام برده میشود. در بررسی برنامهریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شاهرخ شکل گرفت، دیده میشود که این مکتب همانطور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش گذاشت، برای شکلگیری شاهنامه بایسنقری نیز اقدام کرد. برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت شدند تا کاغذ سمرقندیرا تولید کنند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#212
Posted: 2 May 2012 17:40
اُلُغبیگ (۷۹۵ تا ۸۵۳ هجری قمری / ۷۷۲ تا ۸۲۸ هجری خورشیدی / ۱۳۹۳ تا ۱۴۴۹ میلادی) فرزند شاهرخ و نوه تیمور از پادشاهان تیموری ایران بود. او پادشاهی ستارهشناس، ریاضیدان و اهل علم و ادب بود. او از کودکی به آموختن خوشنویسی پرداخت اما همچون برادرانش در این هنر نام آور نشد.
زندگینامه
الغبیگ در سلطانیه در شمال غربی ایران بدنیا آمد. مادرش گوهرشاد آغا از شاهزادگان ایرانی بود که بناهایی چون مسجد گوهرشاد را در مشهد ساخت و پدرش شاهرخ، در تحکیم حکومت تیموری و رشد هنر در آن دوران و شکل گرفتن مکتب هرات بسیار موثر بود.
شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد حاکم آنجا را کشت و خلیل سلطان پسر میرانشاه و نوه تیمور را پس از رهایی به ری فرستاد و حکومت سمرقند را به اُلُغبیگ داد. الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.
الغبیگ در سمرقند رصدخانه عظیم و مجهزی به نام رصدخانه الغبیگ را برپا کرد و همراه با دانشمندان بزرگ آن زمان مانند غیاثالدین جمشید کاشانی مشغول رصد و تحقیقات علمی شد و با همکاری آنها زیجی را که شامل دقیقترین جداول ستارهشناختی و مثلثاتی آن عصر بود پدید آورد که به زیج سلطانی معروف است. مدرسهای نیز برای آموزش علوم و فنون تأسیس کرد و بهترین استادان را در آن جا بهکار تدریس گمارد. یادداشتها و نامههایی که کاشانی برای پدرش در کاشان میفرستاد از سطح بالای فهم و دانش الغ بیگ حکایت میکند.
او در سمرقند با برادرانش: بایسنقر در هرات و ابراهیم در شیراز، که جملگی هنرمند بودند، دربارهٔ شعر فارسی مکاتبه میکرد. او اشعار نظامی گنجوی را بر اشعار امیر خسرو دهلوی که بایسنقر میپسندید، ترجیح میداد.
الغ بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش عبداللطیف، عاقبت در ۸۲۸ خورشیدی (۱۴۴۹ میلادی به دست او کشته شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#213
Posted: 2 May 2012 17:40
سلطان حسین بایقرا (محرم ۸۴۲/می-جون ۱۴۳۸ در هرات - ۱۰ ذیالحجه ۹۱۱ ه.ق./۴ می ۱۵۰۶ م. در روستای بابااِلهی در نردیکی هرات) پسر امیر منصور پسر بایقرا پسر عمر شیخ پسر تیمور گورکانی معروف به «خاقان منصور» و معزالسلطنه و ابوالغازی آخرین سلطان بزرگ از امرای تیموری (فرمانروایی: ۷۵-۸۷۳ ه.ق./۷۰-۱۴۶۹ م. و ۹۱۱-۸۷۵ ه.ق./۱۵۰۶-۱۴۷۰ م.) بود. او پادشاهی ادبپرور و هنردوست بود و وزیر معروفش امیرعلیشیر نوایی موجب شهرت دربار او و آبادانی پایتختش هرات شده بود. میر علی هروی از خوشنویسان مهم سده دهم مدتی در دربار وی بوده است.
سلطان حسین بایقرا در سال ۸۶۱ ه.ق که خراسان آشفته شده بود، در شهر مرو به پادشاهی نشست و در ذیحجهٔ ۸۶۲ ه.ق/۱۴۵۹ میلادی استرآباد را فتح کرد و در سال ۸۷۳ ه. ق./۱۴۶۹ میلادی هرات را تسخیر نمود و در ۸۷۴ با میرزا یادگار محمد جنگید و در اواخر سال ۸۷۵ ه. ق. با سلطان محمود جنگید و تا سال ۹۰۲ه.ق در غایت دولت و اقبال حکومت کرد. و در سال ۹۱۱ ه.ق/۱۵۰۶ م درگذشت. اثری موسوم به مجالسالعشاق و اشعاری به فارسی و ترکی دارد و تخلصش حسینی بوده است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#214
Posted: 2 May 2012 17:43
قراقویونلو
ترکمانان قراقویونلو (۷۸۰ - ۸۷۴ ق /۱۳۷۸ - ۱۴۶۹م) سلسلهای از حکمرانان ترکمن بودند که برای مدت نزدیک به یک سده بر مناطقی از غرب و شمال غربی ایران فرمانروایی کردند.
قراقویونلو واژهای ترکی (مرکب از: قره + قویون + لو) و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو یا قاراقویونلو هم تلفظ و نوشته میشود.
نام قراقویونلوها نخستین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیدهاست. قراقویونلوها که ترکمن بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایریها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی بر علیه جلایریها استقلال خود را از جلایریها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، موصول و بغداد را به دست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد. دولت شیعی قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمین ایران شامل خوزستان، کرمان، فارس و هرات حضور داشت واپسین فرمانروای قرهقویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزون حسن از دودمان آققویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.
در حال حاضر تیرههایی به نام قراقویونلو یا قاراقویونلو در میان بازماندگان ایل شاهسون بغدادی در استانهای تهران، مرکزی، ... و قشقاییها در حوالی استان فارس وجود دارند. (به طور مثال ناصر خان قشقایی از تیره قراقویونلو بودهاست.) قراقویونلوهای ساوه یکی از طایفههای ایل شاهسون بغدادی میباشند و گفته میشود که در زمان نادرشاه به ایران انتقال داده شدهاند. منبع یا منابعی که ارتباط این اقوام و گروهها را به قراقویونلوهای دوره قبل از صفویه ذکر کرده باشد در دسترس نیست. امااین فرضیه خیلی دور از حقیقت نیست. بهویژه که قراقویونلوها مدتی حاکمان بغداد نیز بودهاند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#215
Posted: 3 May 2012 05:04
قرا یوسف نویان ابن محمد قراقویونلو (۷۹۰ - ۸۲۲ ه. ق.) بانی سلسله قراقویونلو در آذربایجان بود. او پسر قرامحمد قراقویونلو بود که پس از کشته شدن پدرش در شام ریاست قراقویونلو را به دست آورد. او اولین سلطان قراقویونلو بود که به طور مستقل با سپاه تیمور در تبریز، عراق و آناتولی جنگید. قراقویونلوها قبل از ریاست او تحت حمایت جلایریان در بغداد و تبریز به حساب میآمدند. در سال ۱۳۹۶ میلادی تیمور پسرش میران شاه را به حاکمیت آذربایجان گماشت. قرا یوسف با ایجاد اتحاد با جلایریان بر حسب برابری، استقلال قراقویونلو را از ایشان نشان داد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#216
Posted: 3 May 2012 05:05
قرا اسکندر پسر قرا یوسف (۱۴۲۰-۱۴۳۵) سومین حکمران قراقویونلو بود. وی پس از مرگ پدر به حکومت رسید. بر طبق روایات وی بسیار زیرک و همچنین جنگ آور و شجاع بود. اگر چه پدرش نقش بسزایی در استقلال این سلسله از جلاریان داشت اما ارتباطات اسکندر با حاکمان کوچکتر همسایه و متحد نمودن ایشان با خود قدرت این سلسله را دو چندان نمود. بخاطر جلوگیری از تفرقه بین وارثات تاج و تخت او قبل از مرگش پسر خود را رسما به عنوان جانشین معرفی نمود و مراسم تاجگذاری جهانشاه در حضور خودش برگزار گردید. چنین امری در آن زمان سابقه نداشت و اسکندر اولین حکمرانی بود که در زمان حیاتش در مراسم تاجگذاری شاه آینده شرکت جست. وی در نهایت به دلیل بیماری وبا کشته شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#217
Posted: 3 May 2012 05:06
جهانشاه حقیقی فرمانروای نیرومند قراقویونلو در سالهای ۱۴۳۸ تا ۱۴۶۷ م بود. او بر آناتولی غربی، قفقاز جنوبی و بیشتر عراق امروزی، ایران مرکزی و حتی نهایتا تا کرمان فرمان میراند و پایتختش تبریز بود. در آغاز پیرو شاهرخ تیموری بود ولی با مرگ او اعلام استقلال کرد و اندکاندک بخشهای مرکزی ایران، خوزستان، کرمان و فارس را نیز به چنگ آورد. او سرانجام از اوزون حسن آققویونلو شکست خورد و به دستور او سر بریده شد.
او در سال ۱۴۲۰ م با دختر الکسیوس چهارم فرمانروای امپراتوری تربیزوند (ترابوزان) و ملکه تئودورا کانتاکوزنه برای جلب حمایت آنها پیمان زناشویی بست.
او را انسانی دانشآموخته میدانند که برعکس این ویژگیش بسیار ستمگر و بیبندوبار بوده است.
جهانشاه در سال ۸۶۴ هجری با سلطان ابوسعید تیموری پیمان یکدستگی بست. وی همچنین با ترابوزان پیوندهای بازرگانی و استراتژیک خوبی داشت. وی با دولت عثمانی دشمنی میورزید.
سرانجام
دشمن سرسخت قراقویونلوها دستهای دیگر از ترکمانان آققویونلو بودند. سرانجام اوزون حسن رهبر آققویونلوها بر جهانشاه و دولت قراقویونلو چیره شد. وی سر جهانشاه و پسرش را برید، سر جهانشاه را نزد همپیمانش سلطان ابوسعید و سر پسرش را نزد سلطان محمد دوم فرمانروای عثمانی فرستاد. با مرگ جهانشاه دولت قراقویونلو سرنگون شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#218
Posted: 3 May 2012 05:12
آققویونلو
آق قویونلو سلسلهای از ترکمنهای سنی بود که بر قسمتهایی از قفقاز، شرق ترکیه و شمال ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان میراند. معنی لغوی آق قویونلو صاحبان گوسفندان سفید میباشد.
ریشه و تبار
احتمال میرود که آققویونلو تیرهای از ایل بایندر بوده باشد. بایندر در فهرست اصلی قبایل بیست و چهارگانه اوغوزها مندرج در تاریخ رشیدالدین آورده شده است. حال آنکه در کتاب ده ده قورقود نام یکی از حکام اوغوز است. طهرانی، مورخ مشهور این سلسله، در کتاب دیار بکریه شجرهنامه طور علی بیک را با ۵۱ نسل به اوغوزخان شخصیت افسانهای ایل اوغوز میرساند که البته چندان قابل اعتماد نیست. به هر حال نام ایل بایندر در سده چهاردهم میلادی در آسیای صغیر سر زبانها افتاده است. این فرضیه وجود دارد که بایندریها در فتح آسیای صغیر به دست سلجوقیان شرکت داشتهاند. ایل بایندر پس از سقوط آققویونلوها در تریپولی، حلب و نیز در جنوب سیواس اسکان گزیدند.
تاریخچه
در اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آققویونلو بین چراگاههای قشلاقی ارمنستان در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد میکردند. درباره آغاز سیاسی آققویونلوها اطلاعاتی در دست است. این امر بدون شک بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونیها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا درباره آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود. هنگامی که ترکمانان تحت فرماندهی وی در سال ۱۳۴۹ در مقابل شهر ترابوزان ظاهر شدند، نتوانستند شهر را متصرف شوند. اما هنگامی که جان کامننوس جوان که هیچ نوع تجربه نظامی نداشت با عنوان آلکسیوس سوم بر تخت امپراتوری تکیه زد، متوجه خطری شد که او را تهدید میکند و لذا خواهر خود ماریا دسپینا را به عقد ازدواج فخرالدین قتلغ بیک فرزند علی بیک درآورد و خطر را از امپراتوری خود مرتفع ساخت. قرایولوق عثمان بیک، موسس سلسله آققویونلو، که در سال ۱۳۸۹ به دنبال برادرش احمدبیک به سرکردگی آققویونلوها رسید، فرزند همین قتلغ بیک بود. سلسله آققویونلوها در دیاربکر با مرکزیت آمِد در اراضی بین دجله و فرات همراه با اورفا و ماردین در جنوب و بایبورت در شمال امتداد داشت. آق قویونلوها اغلب درگیر منازعات و کشمکشهای خصوتآمیز با حکام همسایه و محلی بودند که هدف آن نیز توسعه منطقهای و قلمرو نفوذی ترکمانان بود. خطرناکترین دشمن آققویونلوها در این راه اتحادیه ترکمانان قراقویونلو بود. بنابراین وقتی تیمور وارد صحنه شد و قرایوسف و دیگر روسای قراقویونلو با وی از در خصومت درآمدند، رهبر آققویونلوها به تیمور ملحق شد و به خدمت او درآمد (۱۳۹۹ میلادی). قراعثمان در نخستین لشکرکشی تیمور به آناتولی طلایهدار سپاه تیمور بود و در لشکرکشی بعدی تیمور به سوریه هم نام او در میان بود. قراعثمان بعدها در نبرد انگوریه شرکت کرد. تیمور به پاس خدمات رهبر آققویونلوها لقب امیر بدو بخشید و سرتاسر اراضی دیاربکر را تیول وی ساخت و به این ترتیب دیاربکر تا هفتاد سال پس از آن مرکز سیاسی آققویونلوها بود. پس از مرگ تیمور منازعات در سرزمینهای مصیبزده خاور نزدیک ادامه یافت. قراعثمان به خاندان تیمور وفادار باقی ماند، گو اینکه حمایت شاهرخ سود چندانی برای او نداشت و تا حدودی موجبات فرارسیدن مرگ او را فراهم ساخت. قراعثمان در زمان لشکرکشیهای سهگانه شاهرخ به آذربایجان علیه قرایوسف قراقویونلو همیشه در کنار تیموریان جنگید. اگرچه قرایوسف در آغاز نخستین لشکرکشی مرد اما اسکندربیک دومین فرزند و جانشین وی شد و سرانجام این قراعثمان بود که پس از سومین لشکرکشی شاهرخ در ارزروم بشدت زخمی شد و بر اثر آن در اوت ۱۴۳۵ درگذشت.
افول و صعود مجدد
پس از مرگ قراعثمان، خاندان حاکمه آققویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناش از منازعات و دسایس بیپایان شدند. در این مدت دو تن از فرزندان عثمان بیک، نخست علیبیک (متوفی به سال ۱۴۳۸) و سپس حمزه بیک (متوفی به سال ۱۴۴۴) تلاش کردند میراث پدرشان را حفظ و حراست کنند، لیکن در جلوگیری از تهاجمات جهانشاه ناکام ماندند و سرانجام متصرفاتشان به ناحیه بین دیاربکر و ارزنجان محدود شد. پس از آن بر سر جانشینی بین شیخ حسن، فرزند دیگر قراعثمان، و جهانگیر، پسر علی بیک، اختلاف افتاد. اوضاع پس از مرگ شاهرخ بدتر شد و جهانگیر در جنگ با جهانشاه قراقویونلو شکست خورد اما اوزون حسن پسر کوچکتر علی بیک صلحنامه را نپذیرفت و جنگ با جهانشاه را ادامه داد. سرانجام این حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آققویونلوها قرار گرفت. اوزون حسن توانست قدرت و اعتبار آققویونلوها را بدیشان بازگرداند. وی موفق شد قلمرو حصن کیفا در ساحل دجله و قویولو حصار در ساحل رود کلکیت را تسخیر کند. در نخستین لشکرکشی به گرجستان قلعه شابین قراحصار را تسخیر کرد و ذوالقدرها را از خالپوت اخراج کرد. اوزون حسن در نوامبر ۱۴۶۷ موفق شد در یک شبیخون جهانشاه قراقویونلو را به همراه فرزندانش محمدی و ابویوسف غافلگیر کرده و اضمحلال امپراتوری آنانرا موجب شود. پس از آن نوبت ابوسعید تیموری بود که به بهانه نجات حسنعلی فرزند جهانشاه که در جنگ با آققویونلوها از او کمک خواسته بود، لشکر خود را به سمت غرب حرکت داده بود. سپاه تیموری به رغم افزونی و توان آن در یک موقعیت بحرانی قرار گرفت. چون از یک سو سرمای سخت زمستان آذربایجان غیرقابل تحمل بود و از سوی دیگر راههای تدارکاتی از خراسان توسط اوزون حسن بسته شده بود. ابوسعید در دشت مغان محاصره شده و پس از تحمل صدمات سنگین و شدید به اسارت درآمد. پس از این پیروزی اوزون حسن پایتختش را از دیاربکر به تبریز منتقل کرد. این حرکت به یک مقطع جدید و سرازیر شدن موج بزرگ دوم عناصر جمعیتی ترکمان از آناتولی به کوهپایههای ایران انجامید، که به مدت یک سده پس از آن نقش قابل اعتنایی در تحول و توسعه ایران ایفا کردند.
مواجه با ترکان عثمانی
از زمان فتح قسطنطنیه به دست سلطان محمد، خطر فزاینده توسعه قدرت عثمانی برای غرب روشن شد. از آن سو، اوزون حسن بالاجبار در سال ۱۴۶۱ ناظر فتح ترابوزان به دست عثمانیان بود. در این زمان کوریا، ونیز، ناپل و سایر قدرتهای اروپایی همجهت با ترابوزان، گرجستان و سلاطین ترکمان بودند. اما هنگامی که ونیز سخنگوی اصلی کشورهای غرب شد، اوزون حسن هم سرانجام موقعیت مشابهی در شرق به دست آورد. لاجرم وقتی اوزون حسن در سال ۱۴۷۱ میلادی به قرامان لشکر کشید، واضح بود که مساله، مساله برتری و سیادت در آناتولی است. لاجرم برخورد بین سپاهیان سلطان محمد دوم و اوزون حسن در ۱۴۷۳ در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوق بلی رخ داد و عثمانیان پیروز شدند. گفتنی است که اوزون حسن قبل از آن از ونیزیها خواسته بود که ارتش وی را با توپخانه و سلاح گرم تقویت کنند، اما این تسلیحات خیلی دیر به دستش رسید. به موجب پیمان صلحی که پس از آن منعقد شد، رود فرات مرز غربی امپراتوری ترکمانان شد.
امپراتوری پس از اوزون حسن
هنگامی که اوزون حسن در اول شوال ۸۸۲ق/۵ ژانویه ۱۴۷۸م در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری ترکمان آققویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و بینالنهرین و خلیج فارس کشیده شده بود. با اینکه پسرش خلیل سلطان که به جای وی به سلطنت رسید، فقط چند ماه بر سر قدرت بود، ولی برادر جوانش یعقوب توانست پس از براندازی وی، امپراتوری را به مدت دوازده سال در آرامش نسبی نگهدارد[۱۷]. پس از مرگ یعقوب امپراتوری درگیری یک سلسله نزاعهای بیوقفه قدرت شد. در ۸۹۶ق/۱۴۹۱م بایسنقر، فرزند هشت ساله یعقوب، تاجگذاری کرد و یک سال بعد در ۸۹۷ق/۱۴۹۲م توسط رستم خلع شد. رستم توسط قبایل پرناک و قجر تحت رهبری ابراهیم بیک دانا خلیل بایندر حمایت میشد. در ۱۴۹۴ ابراهیم بیک بایندر دستور داد که فرزندان شیخ حیدر صفوی که قبلاً پدرشان توسط یعقوب کشته شده بود، به دلیل فعالیتهای تهدیدکننده در اردبیل بازداشت شوند. اما در این میان کوچکترین پسر به نام اسماعیل فرصت یافت بگریزد و به لاهیجان پناه برد. در ۹۰۲ق/۱۴۹۷م رستم توسط پسرعمش احمد گوده برکنار شد. احمد به زودی با طغیان امرا به رهبری ابراهیم بیک بایندر روبروی شد و در ۹۰۳ق/۱۴۹۸م در اصفهان شکست خورده و به قتل رسید. پس از آن به طور همزمان سه سلطان در نقاط مختلف امپراتوری حکومت میکردند: الوند در غرب، قاسم در دیاربکر و محمدی در فارس و عراق عجم. سرانجام در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال قبل از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عده زیادی از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند. اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصله سالهای ۱۴-۹۱۳ق/۰۸-۱۵۰۷م دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ق/۱۵۰۸م بینالنهرین را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد آخرین سلطان آققویونلو بود که سعی داشت با کمک عثمانیها دوباره تاج و تخت را بازپس گیرد، این سلسله منقرض شد.
اوضاع اجتماعی و اقتصادی
در حکومتهایی نظیر آققویونلوها که به صورت اتحادیه سیاسی قبایل موجودیت داشتند (همچون قراقویونلوها و حتی تیموریان)، با سیورغالهای عظیمی از دیدگاه حقوق منطقهای و امتیازات مطلق مواجه هستیم. هنگامی که مناطق جدید تحت سلطه دولت درمیآمد، نواحی پیشین حکام محلی به صورت سیورغال به آنان برگشت داده میشد. یعقوب و احمد آققویونلو سیاست تضعیف سیورغالها را در پیش گرفتند. قاضی صفیالدین عیسی ساوجی وزیر یعقوب در تلاش برای جلوگیری از رشد نظام سیورغال، موازین و ضابطههای خود را در درجه اول علیه صاحبان سیورغالهای کوچک و متوسط راه انداخت. این تلاش راه به جایی نبرد و قاضی عیسی پس از مرگ یعقوب توسط امرای رده بالا به قتل رسید. تلاش برای تقویت حاکمیت مرکزی و مبارزه علیه صاحبان سیورغال در زمان احمدبیگ تجدید شد که این عمل خشم اشرافیت مقتدر نظامی را علیهاش برانگیخت و او نیز پس از هفت ماه حکومت در نبرد با امیران متمرد کشته شد.
میزان مالیات محصولات کشاورزی مکان به مکان و زمان به زمان فرق میکرده است. در زمان اوزون حسن در اکثر مناطق مالیات پنج یک یا خمس از محصولات کشاورزی رایج بود. قانوننامه حسن پادشاه در زمان اوزون حسن تدوین شد و هدف از آن نظاممند ساختن مالیاتها بود. لاجرم با توجه به ستمی که بر روستاییان روا میشد، دور از ذهن بود که تنظیمات اوزون حسن مورد پذیرش عموم قرار گیرد و حدود یکصدسال بعد در اکثر مناطق گرفتن خمس و یا اندکی کمتر از آن همچنان برقرار بود. در این دوره به تدریج اهمیت ایران در تجارت جهانی بر اثر باز شدن راه دریایی هند از طریق دماغه جنوبی آفریقا و درگیریهای مداوم نظامی بین تیموریان و دولتهای ترکمانان در غرب کمرنگ شد، چه اوضاع متغیر داخلی این دولتها موانعی بر سر راه مفاهیم اقتصاد سیاسی و ملاحظات تجاری ماورای منطقهای ایجاد کرده بود.
شناخت ما از نظام پول رایج دولت آققویونلو دست کم در مناطق شرق آناتولی، از گزارشهایی است که در زمان سلطان سلیم اول عثمانی در این مناطق ضبط شده است: یک آقچه عثمانی در زمان آققویونلوها معادل با سه قراجه آقچه بود که به درهم نیز شهرت داشت. یک تنکه مساوی با دو آقچه عثمانی و یک شاهروقی (تحریف شده شاهرخی) معادل شش آقچه عثمانی بود. همچنین نوعی سکه نقرهای رواج داشت که وزن معیار آن ۴/۶ گرم (یا ۵/۲ گرم) بود و این سکه نیز تنکه نامیده میشد. سکههایی با وزن نصف، یک چهارم و یک هشتم سکه مذکور نیز موجود بود. در زمان آققویونلوها در کنار چند سکه رایج تنکه، دینار به خصوص دینار تبریزی در جریان بوده است. آق قویونلوها سکه طلایی به وزن یک مثقال شرعی یعنی حدود ۳/۴ گرم ضرب میکردند که به احتمال معادل با اشرفی مصری بوده است
فرهنگ و هنر
پس از اضمحلال قراقویونلوها و فتح ایران، نه تنها تختگاه آققویونلوها به شرق (تبریز) منتقل شد، بلکه فرهنگ ایرانی بر شیوه حکومت و فرهنگ آنها تاثیرات بسزایی گذاشت. در دوره اوزون حسن ریاست دیوان (وزیر)، مستوفی الممالک، محرر و میرآخور سلطنتی توسط متصدیان ایرانی اداره میشد[۴]. تبریز در فاصله بین سلطنت جهانشاه قراقویونلو و سلطنت اوزون حسن و پسر او یعقوب آققویونلو از مراکز عمده هنر کتابآرایی و معماری بود[۲۵]. از ابنیه دوره اوزون حسن به غیر از مرمت مسجد جامع اصفهان، چیزی باقی نمانده. یکی از تاجران ونیزی که حدود سال ۱۵۱۰م از تبریز دیدن کرده، باغ و قصر هشت بهشت و سایر ابنیه این شهر را توصیف نموده است[۲۶]. خمسه نظامی موجود در توپقاپیسرای و تاریخالرسل و الملوک طبری که در سال ۸۷۴ق/۱۴۷۰م تحریر شده از آثار تذهیب شده این دوره میباشند[۲۷]. دربار حکام ترکمان در تبریز در روزگاری که نگارگری هرات به دلیل اوضاع آشفته سیاسی در قلمرو شرقی تیموریان رو به افول گذاشته بود از هنر کتاب آرایی حمایت شایانی به عمل آورد. فی المثل یعقوب بیک تا پایان عمر خود دوستدار فرهنگ ایران باقی ماند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#219
Posted: 3 May 2012 05:14
قره عثمان
قرهعثمان یا قراعثمان یا قرایولوق عثمان بیک (۱۴۳۵-؟) فرمانده و رئیس اتحادیه عشایر ترکمان آققویونلو بود و به عنوان موسس این سلسله شناخته میشود.
ایجاد امیرنشین آققویونلو
عثمانبیک فرزند فخرالدین قتلغ بیک رهبر ترکمانان آققویونلو و ماریا دسپینا خواهر آلکسیوس سوم امپراتور ترابوزان بود که پس از بردارش احمد بیک به سرکردگی اتحادیه ترکمانان آققویونلو رسید. قراعثمان بعداً با ازدواج با یکی از شاهزاده خانمهای ترابوزان از پدرش پیروی کرد. قراعثمان در زندگی طولانی خود نسبت به پدر آرامشطلب خویش به درگیریهای زیادی دست یازید. در آن زمان مهمترین دشمن آققویونلوها، همبسته ایلاتی آنان اتحادیه ترکمانان قراقویونلو بودند. رهبرشان قرامحمد زیاد عمر نکرد. ولی جانشین او قرایوسف با تمامی توان خود دشمنی دیرینه را ادامه داد. وقتی تیمور در خاور نزدیک ظاهر شد، قراقویونلوها از نخستین افرادی بودند که با سپاه تیمور روبر شدند و هربار هم که جنگ درگرفت شکست خوردند. لاجرم طبیعی بود که رهبر آق قویونلوها به تیمور ملحق شود و به خدمت او درآید. این قضیه در سال ۱۳۹۹ در اردوی قراباغ در ماورای قفقاز رخ داد و قراعثمان در برابر تیمور کرنش کرد. او در نخستین لشکرکشی تیمور به آناتولی فرمانده سپاهیان طلایه او بود و در لشکرکشی بعدی تیمور به سوریه هم نام او در میان بود. قراعثمان بعدها در نبرد آنکارا (۱۴۰۲) شرکت کرد که شکست و اسارت بایزید اول انجامید. تیمور به پاس خدمات رهبر آققویونلوها لقب امیر بدو بخشید و سرتاسر اراضی دیاربکر را تیول وی ساخت.
قراعثمان پس از تیمور
وقتی تیمور در فوریه ۱۴۰۵ در اثنای لشکرکشی به شرق مرد، روشن بود که امپراتوری وسیع او که حاصل فتوحاتش بود، فاقد ثبات داخلی است. پس از مرگ تیمور، قراعثمان که کامیابیهای او در نزد تیمور اعتبار زیادی در چشم اتحادیه ایلیاش داشت و شماری از ایلات و عشایر را زیر چتر او کشانده بود، با تعدادی از امیرنشینهای مجاور جنگ درانداخت و به پیروزی رسید. روابط او با مصر در آغاز حسنه بود، اما بعدها به متصرفاتشان حمله کرد. قراعثمان به خاندان تیمور وفادار باقی ماند و در لشکرکشیهای سهگانه شاهرخ به آذربایجان علیه قرایوسف قراقویونلو در کنار تیموریان جنگید. با اینکه قرایوسف در آغاز نخستین لشکرکشی مرد و سپاهیان او پراکنده شدند اما قراقویونلوها بسرعت به بازسازی خود پرداختند. وقتی در سومین لشکرکشی، اسکندر از برابر شاهرخ فرار کرد و به ترکان پناه برد، قراعثمان، با وجود هشتاد سال سن، در صدد جلوبرکردن او برآمد اما در هنگام جنگ در ارزروم بشدت زخمی شد و بر اثر آن در پایان اوت ۱۴۳۵ درگذشت. اسکندربیک هنگامی که به ارزروم برگشت، دستور داد قبر رهبر آققویونلوها را نبش قبر کنند و جسدش را نزد سلطان مصر بفرستند و سلطان مصر هم آنرا در ملاء عام به نمایش گذاشت. هیچکدام از فرزندان قراعثمان به شجاعت و شهامت پدرشان نبودند و خاندان حاکمه آق قویونلوها به مدت یکه دهه پس از وی گرفتار آشفتگی و نابسامانی بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#220
Posted: 3 May 2012 05:21
اوزون حسن
اوزون حسن آققویونلو (۱۴۲۳-۱۴۷۸) یکی از مقتدرترین سلاطین سلسله آق قویونلو بود که به ایران، عراق و شرق آناتولی بیست و پنج سال حکومت کرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود
دستیابی به قدرت
پس از قراعثمان هیچ کدام از فرزندان به شجاعت و شهامت پدرشان نبودند و چنین مینماید که خاندان حاکمه آققویونلو به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناشی از منازعات و دسیسههای بیپایان شدند. اما وقتی جهانگیر فرزند علیبیک فرزند قراعثمان به قدرت رسید شرایط عوض شد. در زمان حکومت او زمینهایی که به دست قراقویونلوها افتاده بود، کمابیش بازپس گرفته شد. وی در منازعات خانوادگی با دو عمویش قاسم بیک که از سوی ممالیک مصر حمایت میشد و شیخ حسن که تحت حمایت قراقویونلوها بود، وارد جنگ شد. از این زمان بود که اوزون حسن علیه شیخ حسن گسیل شد و این نبرد با شکست شیخ حسن و مرگ وی همراه بود. اما در تابستان ۱۴۵۳ هنگامی که جهانگیر در اردوی تابستانی خود در آلاداغ به سر میبرد، اوزون حسن مخفیانه دیاربکر و کمی بعد ماردین را تسخیر کرد. سپس نوبت جهانگیر بود که با حمایت جهانشاه قراقویونلو درصدد بازپسگیری قدرتش برآید. این مناقشات چند سالی بین دو برادر ادامه داشت و حتی با دخالت مادرشان، ساره خاتون، مرتفع نشد. سرانجام جهانگیر بهرغم تلاشهای سخت نتوانست موقعیت خویش را برگرداند و تا پایان عمرش در سال ۸۷۴ق/۱۴۶۹م در ماردین به سر برد
احیای آققویونلوها
اوزون حسن به رسم دیگر رهبران آققویونلو با کیراکاترینا دختر امپراتور کالو یوهانِس، امپراتور ترابوزان، ازدواج کرد. اوزون حسن همچنین خواهرش، خدیجه بگم را به عقد ازدواج شیخ جنید، سرکرده جسور طریقت صفوی در اردبیل، درآورد. بعدها اوزون حسن، دخترش، حلیمه (مارتا) را به عقد خواهر زادهاش، حیدر درآورد که حاصل این ازدواج اسماعیل، نخستین پادشاه صفوی بود. پس از فراغت از کشمکشهای خانوادگی، که ذکرش رفت، و بین سالهای ۸۶۱- ۸۵۸ق/۱۴۵۷- ۱۴۵۴م روی داد، ستاره بخت اوزون حسن درخشیدن گرفت به طوری که نفوذش بر سرزمینهای مجاور گسترش یافت. وی دست به لشکرکشیهای متعددی زد از جمله شکست اعقاب ایوبیان و فتح حصن کیفا در ساحل دجله (۸۶۶ق/۱۴۶۲م) و قویولوحصار در ساحل رود کلکیت (۸۶۳ق/۱۴۵۹م)، تسخیر قلعه شابین قراحصار در نخستین لشکرکشی وی به گرجستان (۱۴۵۹م)، اخراج ذوالقدرها از خالپوت (۸۶۳ق/۱۴۶۵م)و در نهایت فتح بغداد (۸۷۲ق/۱۴۶۷م) که حاکم وقت آن، پیرمحمد طواشی دست نشانده فرمانروایان قراقویونلو بود. طبیعی بود که این موفقیتها بدگمانی همسایگان مقتدر او یعنی عثمانیان در غرب، قراقویونلوها درشرق و نیز ممالیک مصر را در جنوب برانگیزد. نزدیکترین همسایگان آق قویونلو، قراقویونلوها بودند که حتی پیش از قدرتگیری اوزون حسن، بین این دو رقیب برخوردهایی صورت گرفته بود. لاجرم در بهار سال ۸۷۱ق/۱۴۶۷م، یعنی بعد از فتح بغداد، جهانشاه تصمیم گرفت تا در بینالنهرین لشکری علیه آققویونلوها راه بیندازد، اما بنا به دلایل مختلف این امر را موقتاً وانهاد و اکثر سپاهیان خود را به قشلاق فرستاد. اوزون حسن که مترصد فرصت بود، هنگامی که جهانشاه در نزدیکی سنجاق در منطقه چپقچور اردو زده بود، به او شبیخون زده و موفق شد آنان را غافلگیر کند. جهانشاه کشته شد و دو فرزندش محمدی (ولیعهد جهانشاه) و ابویوسف اسیر شدند که ابویوسف را کور کرده و محمدی را نیز چندی بعد کشتند. با مرگ جهانشاه امپراتوری قراقویونلو در خاور نزدیک به پایان رسید. چیزی نگذشت که متصرفات آنان به دست اوزون حسن افتاد و ایلات منفردی که با آنان متحد شده بودند، به آققویونلوها پیوستند
دوران شکوفایی آققویونلوها
اوزون حسن با پیروزی غیرمنتظره بر جهانشاه در کانون صحنه تاریخ ایران قرار گرفت. او همچنین هم مرز تیموریان گردید. اگرچه وی و پیشینیانش از متحدان تیموریان به شمار میرفتند، در این زمان این اتحاد و وفاداری با ظهور او در صحنه در بوته تردید و تعویق افتاده بود. شایان ذکر است که توسعه متصرفات جهانشاه به سمت شرق در بلبشوی پس از مرگ شاهرخ (۸۵۰ق/۱۴۴۷م) صورت گرفته بود و حتی موقتاً هرات را نیز در برگرفته بود. لذا استمداد حسنعلی، پسر دیگر جهانشاه، از ابوسعید، بهانهای به او میداد تا برای بازپسگیری مناطق متصرفه ترکمانان به سمت غرب براند. مذاکرات برای جلوگیری از پیشرفت ابوسعید نتیجهای نداد اما سرنوشت به روی اوزون حسن لبخند زد. ابوسعید که با سوارهنظام خود در جلو میتاخت بدون توجه به خطوط ارتباطیش و نیز سرمای سخت آذربایجان، پس از اینکه در دشت مغان در حاشیه شعب سفلای رود ارس محاصره شد، در ۱۴ رجب ۸۷۳ق/۲۸ ژانویه ۱۴۶۹م شکست سختی از اوزون حسن خورد. ابوسعید اسیر شد و پس از ده روز به قتل رسید. پس از سقوط ابوسعید، حاکمیت تیموریان در شرق ایران، افغانستان و ترکستان تا چند دهه ادامه یافت اما خطری که شایسته نام آنان باشد برای آققویونلوها بهوجود نیامد و لاجرم آققویونلوها قدرت بلامنازع ایران شدند. اوزون حسن پایتختش را از دیاربکر به تبریز منتقل کرد. او با این انتخاب اقامتگاهی را برگزید که به طور سنتی پایتخت قراقویونلوها و مرکز عملیاتی ایلخانان و بازماندگانشان آل جلایر بودایجاد رابطه با دول اروپایی
خبر ظهور شگفتانگیز اوزون حسن نه فقط در میان همسایگان شرقی، بلکه در بین قدرتهای غربی نیز پیچید. پاپ نیکلاس پنجم که از زمان سقوط قسطنطنیه منافع خود را در شرق مدیترانه در خطر میدید، در سال ۱۴۵۴م هیأتی را به ایران گسیل داشت. اوزون حسن در وهله اول برای انعقاد پیمانی علیه عثمانیان اعلام آمادگی نکرد، ولی چندی بعد در سال ۱۴۶۰م گروهی از سفیران شاهان آناتولی وارد رم شدند و از آنجا به دربار سایر شاهان اروپایی رفتند که ایلچی ترکمانان نیز در این هیأت بود. سرانجام ونیز به عنوان سخنگوی اصلی کشورهای غرب و اوزون حسن هم با موقعیت مشابهی در شرق به سال ۱۴۵۸م به توافقهای مقدماتی رسیدند که منجر به پیمان سال ۱۴۶۴م شد و زمانی که مسأله هیأت سیاسی کاترینو زنو پیش آمد، این روابط قوت بیشتری یافت. زنو مدت زیادی در تبریز بود و از طریق همسرش که دختر برادر دسپیناخاتون بود با اوزون حسن نسبت داشت. هدف تمام این مذاکرات عملیات نظامی مشترک و یکپارچه برای از همپاشی امپراتوری عثمانی بود. اوزون حسن درخواست مصرانه داشت که ونیز باید او را مجهز به توپخانه و سایر اسلحه گرم سازم تا بتواند بر عثمانیان که پیشتر به این سلاح دست یافته بودند، برتری یابد. این سلاحها طبق تصمیم مجلس سنا در ۴ فوریه ۱۴۷۳م برای اوزون حسن ارسال شد
برخورد با عثمانیها
خصومت اوزون حسن با عثمانیان بیسابقه نبود. در واقع اوزون حسن با ازدواج خود با دسپینا پارهای از پیمانی شد که حاکمان ترابوزان، گرجستان و قرامان علیه عثمانیان منقعد کرده بودند. اوزون حسن تنها یک سال پس از آن با گسیل هیأتی به باب عالی، از سلطان خواسته بود که از باج و خراج سالانه ترابوزان چشم پوشد. در ضمن به سلطان هدایایی را یادآوری کرده بود که باب عالی هر سال ارسال میکرد و مدت پنجاه سال بود که قطع شده بود. کمی بعد اوزون حسن بر امارت نشین کوچک قویلوحصار حمله برد که بر راههای مرکزی تا شرق آناتولی و ترابوزان مسلط بود. هنگامی که محمد دوم در سال ۸۶۵ق/۱۴۶۱م آماده حمله به ترابوزان شد، اوزون حسن سپاهیان خویش را گسیل داشت تا بین ارزنجان و کماخ با او مواجه شوند؛ گو اینکه او پس از چندین برخورد بیحاصل، دریافت که نمیتواند اهداف سلطان را مهار کند و بالاجبار ناظر فتح ترابوزان به دست عثمانیان بود. از دیگر سو اوزون حسن برای حفظ تماس مستقیم با متحدان اروپایی درصدد استیلا بر پارهای از سواحل آناتولی روبهروی جزیره قبرس بود. راهی که از سرزمین قرامان میگذشت. هنگامی که در سال ۸۶۸ق/۱۴۶۴م بین اسحق و برادرش پیراحمد بر سر جانشینی پدر اختلاف بروز کرد، استمداد اسحق از اوزون حسن فرصت مقتضی را به دست داد. همه چیز آماده شد و اسحق به کمک ترکمانان تاج و تخت خود را به دست آورد. اما این وضعیت پایدار نبود و با دخالت باب عالی، در بهار همان سال قونیه، پایتخت قرامانها، به وضع پیشین بازگشت. پس از آن اوزون حسن درصدد دخالت و تلاقی برنیامد تا اینکه در سال ۱۴۷۲م نیروی مجهزی را بظاهر علیه ذوالقدرها در ابولستان، ولی در واقع علیه قرامانها گسیل داشت. در ماه اوت، سپاهیان ترکمان توقات را غارت کردند و از طریق سیواس به قیصریه و قرامان فشار وارد آوردند. البته هدف اصلی اوزون حسن ارتباط با متحدان غربی و در ساحل مدیترانه و تحویل گرفتن اسلحه گرم بود که از ونیز بدانجا وارد میشد. هنگامی که خبر ویرانی و غارت توقات به سلطان محمد دوم رسید، دریافت که موقع عمل فرا رسیده است. لذا اردوی شاهی را به ساحل آسیایی بسفر منتقل کرد تا بتواند در بهار بی هیچ وقفهای به سمت شرق آناتولی رهسپار شود. در نخستین برخورد میان دو نیرو در ارزنجان، پیروزی ازآن سپاهیان اوزون حسن بود اما در نبرد سرنوشت سازی که در ۱۶ ربیعالاول ۸۷۸ق/۱۱ اوت ۱۴۷۳م در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوقبلی رخ داد و هر دو سلطان حضور داشتند، عثمانیان پیروز شدند. نتیجه این کشمکش پیمان صلحی بود که به وسیله آن رود فرات مرز غربی امپراتوری ترکمانان شد
آخرین کشمکشها
از وقایع مهم پس از آن شورش پسران او اوغورلو محمد در شیراز و مقصود در بغداد (۸۷۹ق/۱۴۷۴م) و طغیان برادرش اویس در روحا (۸۸۰ق/۱۴۷۵م) شایسته ذکر هستند که با مهارت نظامی اوزون حسن سرکوب شدند
مرگ
هنگامی که اوزون حسن در اول شوال ۸۸۲ق/۵ ژانویه ۱۴۷۸م در سن ۵۳ سالگی آخرین نفسهایش را کشید، پشت سر خود امپراتوری ترکمانی بجا گذاشت که بسیار وسیعتر از امپراتوری جهانشاه قراقویونلو در یازده سال پیش بود. اوزون حسن در کنار خصلتهای نظامی دارای توانمندی چشمگیر سیاسی بود. این توانمندی به خصوص در مقطع نهایی سلطنت او (یعنی از سال ۸۷۵ق/۱۴۷۱م تا ۸۸۲ق/۱۴۷۸م) آشکار شد. قانون نامه حسن پادشاه که نوعی قانون اساسی بود به این دوره تعلق دارد و دربرگیرنده مسائلی است پیرامون امور مالی بخشهای متفاوتی از امپراتوری ترکمانان که به احتمال فراوان از ایام کهن در آنها رواج داشته و بیشتر با این هدف تنظیم و گردآوری شده که با عدم اخذ مالیتهای افزوده بر مالیات موجود از اجحاف بر مردم جلوگیری کند. گویا در زمان وی کتابهای زیادی به ترکی ترجمه شد. اوزون حسن حتی دستور داد تا قرآن مجید را به ترکی ترجمه کنند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد