انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 24 از 29:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  29  پسین »

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون


مرد

 
ادامه:شاه عباس یکم

سیما

جان کارت رایت یکی از جهانگردان خارجی که در سال ۱۰۱۲ هجری قمری شاه عباس را از نزدیک دیده بود، در سفرنامه خود درباره ۳۴ سالگی شاه عباس چنین می‌نویسد:

«این شهریار جوان از لحاظ جسمانی و عقلانی هر دو نمونه‌ای از کمال مطلق است. آدمی است میانه بالا، سیمایی سخت موقر و چشمانی تیز و نافذ دارد، سیه چرده‌است و صاحب سبلتانی دراز. ریشش را می‌تراشد و ظاهرش حکایت از جنگاوری او دارد و طبعی سخت گیر دارد. چنان که در نخستین برخورد، آدمی چنین می‌پندارد که جز بیرحمی و خشونت چیزی در خمیره وجود او ننهاده‌اند، اما در حقیقت طبعی فروتن و مهربان دارد، چنان که به راحتی می‌توان او را دید و با او سخن گفت. روش وی این است که در میان اعاظم امرای درباری آزادانه بر سر طعام می‌نشیند و از شکار و باز پرانی به همراه اعیان درباری و بزرگان و فرستادگان پادشاهان بیگانه حظ فراوان می‌برد.»

دلاواله درباره شاه در میان سالگی می‌نویسد:

«موی و ابرو و سبیلش تا چهل و نه سالگی نیز سیاه بوده‌است و با آنکه رنگ رویش از آسیب سفرها و جنگ‌های بی شمار به سیاهی گراییده بود، زیبایی‌های صورتش بر زشتی‌های آن می‌چربید و بر روی هم قیافه‌ای موقر و جالب و نجیب داشت. دست‌هایش مثل کارگران روستایی کوتاه و ستبر و سیاه بود و آن‌ها را به رسم زمان حنا می‌بست. بر اثر رنج‌ها و تلاش‌هایش در میدان‌های جنگ، بر اثر افراط در شراب خواری و خفت و خیز بسیار با زنان و ابتلای به بیماری‌های گوناگون (مالاریا، آبله، و امراض دیگر) موهای سرش در پنجاه و دو سالگی ریخته بود.»

درآمد و ثروت

در دوران سلطنت پادشاهان صفوی تمام درآمد و عواید کشور در اختیار شخص شاه و تمام مخارج نیز به فرمان و تصویب او صورت می‌گرفت. خزانه دولت و آنچه از مالیات‌های گوناگون و عواید مستقیم و غیر مستقیم و درآمدهای رسمی و اتفاقی به خزانه داخل می‌شد، به شخص شاه تعلق داشت و میان عواید دولت و سلطنت امتیاز و تفاوتی نبود.

شاه از راه‌های گوناگونی برای خود و خزانه درآمد کسب می‌کرد که تعدادی از آن‌ها به شرح زیر است:
شاه از قلمرو استان‌هایی که در آن هیچ گونه علاقه ملکی نداشت، بعضی از عواید به نام «رسوم» می‌گرفت.
گذشته از مالیات ارضی، مقداری از بهترین محصولات هر ولایت نیز همه ساله برای شاه فرستاده می‌شد. مثلاً از کردستان روغن، از گرجستان شراب‌های گوناگون و غلامان و کنیزان زیبا، از خوزستان اسبان عربی، از گیلان ابریشم. این گونه هدایا به «بارخانه شاه» معروف بود.
حقوق اربابی، مثل عوارض حاصل از گله‌ها و عوارض پنبه و ابریشم که معادل یک سوم محصول بود.
صدور محصول ابریشم ایران و فروش آن در کشورهای اروپا در انحصار شاه قرار داشت.
ثلث عواید معادن و احجار کریمه و صید مروارید و دو درصد عواید مسکوکات و عواید حاصل از عوارض آب، مثلاً از رودخانه‌ها و آب‌های حوالی اصفهان می‌گرفتند و حاصل این عوارض در سال در حدود چهار هزار تومان بوده‌است.
جزیه که از غیر مسلمانان چه ایرانی چه خارجی گرفته می‌شد. به طور مثال هر یک از مردان ارامنه و یهود ناگزیر بودند که همه ساله مبلغی به عنوان جزیه بپردازند. میزان سرانه جزیه معادل یک مثقال طلا بود.
عوارضی که از پیشه وران و اصناف گرفته می‌شد و به وسیله کلانتران هر شهر وصول می‌شد.
حقوق راهداری که نخست برای ساختن و نگاهداری راه‌ها و پل‌ها وضع شد و کم کم افزایش پیدا کرده و منبع درآمد سرشاری برای خزانه گردید.
عواید سازمان گمرک که در زمره درآمدهای خاص خزانه شاهی به شمار می‌رفت. مثلاً در سواحل خلیج فارس ده درصد از قیمت اجناسی را که به ایران وارد می‌شد به عنوان عوارض گمرکی می‌گرفتند.
عوارضی که از فروش تنباکو گرفته می‌شد. کشت تنباکو، ظاهراً در سال اول قرن یازدهم هجری در ایران متداول شد و در اوایل سلطنت شاه عباس رواج و رونقی نداشت ولی از اواسط سلطنت او کشیدن چپق و قلیان مرسوم شد. شاه عباس در سال ۱۰۲۷ هجری قمری به موجب فرمانی، کشیدن تنباکو و توتون را قدغن کرد. اما پس از مرگ او بار دیگر رونق گرفت.
در آمدهای اتفاقی دیگر مانند پیشکش‌هایی که از طرف سفیران بیگانه و مخصوصاً حکام و فرمانروایان ولایات ایران برای شاه فرستاده می‌شد، یکی از منابع سرشار خزانه شاهی بود.

برای مثال، دلاواله درباره هدایای دون گارسیا دوسیلوا فیگوئروا در سفرنامه خود می‌نویسد:

«هدایای سفیر نزدیک به صد هزار اکوی اسپانیایی ارزش داشت و از این گذشته، سیصد بار شتر فلفل از هندوستان به رسم پیشکش آورده و در اصفهان به کسان شاه سپرده بود. هدایای او مرکب از مقداری ظرف‌های طلا و نقره و بلور و احجار و جواهر قیمتی بود، از آن جمله در جعبه‌ای شصت زنجیر گوناگون مزین به زمرد و الماس و انواع جواهر که شصت نفر حامل آن بودند، یعنی هر زنجیر را جوانی به دست گرفت، همچنین در میان هدایا، مقداری زین و لگام زر دوزی شده گران بها و تیر و کمان و تفنگ‌های فیتیله‌ای و آلات جنگی مرصع دیگر دیده می‌شد و از آن جمله خنجر و شمشیری تمام مرصع به جواهر گرانبها بود که پادشاه اسپانی آن را تنها در روز عروسی خویش به کمر بسته بود و نیز از جمله هدایا مقداری ادوات گوناگون که در آهن کاری و نجاری به کار می‌برند، به نظر می‌رسید. سایر هدایا مرکب بود از انواع جوشن‌های فرنگی و نیزه‌های هندی و لباس‌های گوناگون و تصاویری چند و از آن میان تصویری از «آن دتریش» ملکه تازه فرانسه و تصویر دیگر از دختر بزرگ پادشاه اسپانی که سفیر از جانب خود تقدیم شاه کرده بود.»

عالم آرای عباسی نیز درباره هدایای یوسف خان بیگلربیگی شیروان، می‌نویسد:

«پیشکش‌های لایق از غلامان غلمان صفت یوسف لقا و حور وشان زلیخا صورت خوش سیما و اسب‌های صبا رفتار و اشتران کوه کوهان باربردار و نقود وافره و اجناس و اقمشه و نفایس هر دیار و پوستین‌های سمور و روسی گرانبها و تفنگ‌های قیمتی و امثال ذالک زیاده از احصاء و شمار از نظر اقدس گذرانیدند.»
ضبط و مصادره اموال کسانی که مورد قهر و غضب قرار می‌گرفتند.
استفاده از کار افراد به عنوان بیگاری، حال بدون مزد و یا با مزد بسیار ناچیز، برای ساختن عمارات، کاخ‌ها، کروانسراها. این رسم تا پایان حکومت صفویه نیز رواج داشته‌است.
سهمی که از غنایم جنگی به دست می‌آمد. در این باره عالم آرای عباسی درباره فتوحات گرجستان می‌نویسد:

«عساکر منصوره به تاخت و تاز رخصت یافتند و فوج فوج به بیشه و جنگل درآمده قریب به سی هزار اسیر و چهل هزار گاو و گوسفند به دست درآمد، و بعد از افراز خمس که به سرکار پادشاهی متعلق است، تتمه به عساکر اسلام تعلق گرفت.»

خصوصیات و مملکت‌داری
اقدامات در شهرها

نیشابور

شاه عباس سه فرمان تاریخی درباره مردم شهر نیشابور صادر کرد. متن سه فرمان شامل لغو و تخفیف مالیات، رفع مزاحمت عمال دولتی از مردم نیشابور است که بر روی سنگ نوشته‌هایی در مسجد جامع نیشابور نصب شده است. تعمیر و بازسازی و بنیان نهادن بناهایی در نیشابور به فرمان عباس اول صفوی بوده‌است.

اصفهان

میدان نقش جهان، مسجد امام (نام پیش از انقلاب آن به مدت چند قرن مسجد شاه بوده)، عالی قاپو، بخش‌هایی از چهل ستون، چهارباغ، پل‌های رود زاینده رود، کانال کشی آب‌های تونل کوهرنگ به سمت زاینده رود از آثار نیک اوست. اگرچه نزدیک به نیم هزاره از زمان او گذشته‌است ولی هنوز اصفهان به بناهای فرهنگی و هنر عصر صفوی می‌بالد چنانچه که در سال ۱۴۲۸ قمری «پایتخت فرهنگی دنیای اسلام» بود.

مشهد

شاه عباس همانطور که بسیاری از جهانگردان و مورخین اظهار داشته‌اند فردی وطن پرست بود، برای همین و برای آنکه فرهنگ زیارت را در بین مردم قرار دهد، در سال ۱۰۰۹ پیاده عزم مشهد کرد و به دستور وی فقط ۹۹۹ کاروانسرا در آن سال و تعداد بسیار بیشتر در سال‌های پس از آن احداث گردید. وی مشهد را به طور رسمی «شهر مقدس ایران» قرار داد تا آنکه مردم به زیارت امام هشتم شیعیان بروند و از رنج و مشقت‌های سفر حج و سخت گیری‌های حکام ولایات عثمانی دیگر خبری نباشد.

مازندران

دیگر سرزمین خوش وقت مازندران است؛ زیرا شاه عباس همیشه به اینکه از طرف مادری مازندرانی بود افتخار می‌ورزید؛ مادر او از اهالی ساری - و یا به روایت برخی، از اهالی اشرف - بود. بدین سان شاه عباس در سال ۱۰۳۲ شهر اشرف (بهشهر امروزی) را به وجود آورد و عمارت‌های کلاه فرنگی و بناهای زیبای عباسی را به وجود آورد و شاه که فردی گردشگر بود همیشه به آن جا برای شکار می‌رفت. در سال ۱۰۳۳ نیز شهر فرح آباد را احداث کرد و آن را مرکز حکومت مازندران کرد - تا پیش از آن بارفروش (بابل امروزی) مرکز مازندران بود - و برای آن شهر کوشش بسیار نهاد - که آن شهر و ساری در هجوم روسها در دوران پطر کبیر در آتش خاکستر شد و ساری باری دیگر مرکز ایالت مازندران گشت- شاه عباس از جاجرم در خراسان تا دشت مغان در اردبیل شاهراهی ایجاد کرد تا به وسیله آن مازندران به رونق سابق بازگردد. همچنین دیواری عظیم در نزدیکی بندر گز ایجاد کرد تا به‌وسیله آن مازندران از هجوم ترکمن‌ها در آرامش بسر برد؛ پیترو دلاواله در سفرنامه خویش از فرهنگ و تمدنی در مازندران وصف می‌کند که تا به آن زمان در هیچ کجای دنیا نظیر آن را ندیده بود.

سایر نواحی ایران

وی راه‌ها را ایمن ساخت و همچنین برای تعمیر و احداث راه‌های جدید همت گماشت؛ گرجی‌ها و ارامنه را که در جنگ گرجستان به اسارت گرفت اختیار داد تا آزادانه در فرح آباد زندگی کنند و همچنین در کنار اصفهان زمین به آنها داد و آنها شهر جلفا را ساختند؛ بندر گمبرون را در سال ۱۰۲۳ و جزیره هرمز را به سال ۱۰۳۱ از تصرف پرتغالی‌ها خارج ساخت. یکی از بزرگترین مشکلات شاه عباس بزرگ حکومت پرقدرت هه لوخان اردلان در کردستان بودکه ارتش شاه عباس نتوانست براوغالب گردد.

اقدامات فرهنگی

او به شعر و نقاشی و موسیقی و معماری توجه داشت؛ و به علما و هنرمندان علاقه می‌ورزید. ملاصدرا؛ میرداماد؛ میرفندرسکی؛ شیخ بهایی و... از فاضلان عهد وی بودند. شاه عباس مردی دیندار بود و به ویژه به حضرت علی علیه السلام سخت ارادت می‌ورزید. گویند نسبت به رعایا و زیر دستان مهربان بود. فرهنگ معماری هنوز نیز متأثر از آن دوره می‌باشد.

اقدامات او در پیشبرد تجارت با دول اروپایی

شاه عباس با خردمندی رقابتی بین مملکت‌های اروپایی در سواحل خلیج پارس ایجاد کرد تا به وسیله آن دولت دیگر نتواند فرمانروای آنجا گردد و نیز به این وسیله بود که دست پرتغالی‌ها را از بندر عباس کوتاه کرد؛ نه فقط آنتونی شرلی را با حسینعلی بیک راهی اروپا کرد که هیچ نتیجه نداد و آنتونی شرلی به فیلیپ سوم پناه برد، بلکه بعد از آن رابرت شرلی و سپس نقدعلی بیک را به نزد شاهان اروپا راهی کرد؛ همچنین او برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می‌کرد و آنها را در انتخاب اسلام آزاد می‌گذاشت و اگرچه بسیاری در زمان او اسلام آوردند دلیل بر آن نیست که با زور به این کار مبادرت می‌ورزید.

سختگیری‌های شاه عباس

شاه عباس اگر چه با مردم و رعایا مهربان بود ولی آنچه که معلوم است حکایت از آن دارد که فردی دقیق و سخت گیر - به ویژه در خانواده اش – بود. پدر خویش را به زندان محبوس ساخت، دو برادرش را نابینا کرد، پسرش را به ظن آنکه علیه وی شورش کند کشت، دو پسر کوچکش را نابینا کرد و پسر دوم او نیز در زمان حیات وی مرد.

شاه عباس پس از نابودی سپاهش به دست گرجی‌های جنگاور در صحرای «مارتقوپی»، مشغول جمع آوری سپاه شد و با دویست هزار مرد جنگی به گرجستان لشکر کشید و عده‌ای از گرجی‌ها را قتل عام کرد و دویست هزار گرجی را (به عنوان اسیر) به داخل ایران کوچانید و مخصوصا دستور داد که هر یک از این اقوام را به ولایتی که در آن آب و هوا و شرایط زندگی با وطن اصلی ایشان شبیه باشد انتقال دهند. (به همین خاطر در ابتدای ورود گرجی‌ها به ایران، آنها را در «مازندران» که گمان می‌رفت از لحاظ آب و هوایی همانند گرجستان است، سکونت دادند ولی با نامساعد بودن آب و هوا اکثر آنان به شهرستان‌های داخلی ایران روانه شدند.) سپس عده‌ای از آنان را جهت حفظ پایتخت از حملات و غارتگری‌های اقوام لر و کرد همچنین به دلیل آب و هوای مساعد و مزارع و شکارگاه‌های مناسب به منطقهٔ فریدن (غرب استان اصفهان امروزی) مهاجرت داد، تا هم انتقام نابودی سپاهش را در مارتقوپی از جنگاوران گرجی بگیرد، و هم آنان را سدی در مقابل یورشهای اقوام لر قرار دهد، و نیز بهترین روش از بین بردن فرهنگ آنان، که آنان را در مجاورت اقوام ارمنی، لر، ترک، فارس و عرب قرار بدهد.

خانواده

همسران

شاه عباس در شانزده سالگی با زنی چرکس ازدواج کرد (۹۹۵ هجری). همچنین در هجده سالگی در یک شب با دو زن، «اغلان پاشا خانم» (دختر سلطان حسین میرزا پسر بهرام میرزا، برادر شاه تهماسب اول) که قبلاً همسر برادر بزرگ مقتولش حمزه میرزا بود و دیگری «مهد علیا» که دختر عموی خودش بود و هرگز ازدواج نکرده بود، ازدواج کرد.

شاه عباس در سال پنجم سلطنتش با خواهر شاه وردی خان لر - که بر ضدش شورش کرده بود - ازدواج کرد.

شاه عباس در ماه ذی القعده سال ۱۰۰۵ با دختر یکی از نجیب زادگان گرجی به نام عبدالغفار ازدواج کرد. در حرم شاه، زن ایرانی کم بود و بیشتر زنان شاه شاهزاده خانم‌های گرجی بودند.[۶۶] در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس با تیناتین، دختر گیورگی (گرگین خان)، پادشاه «کارتلی» (گرجستان)، ازدواج کرد. تیناتین پس از اسلام آوردن به لیلی سلطان و فاطمه سلطان معروف شد.

شاه عباس در ۱۴ ربیع الاول سال ۱۰۱۱ هجری قمری نیز، دختر خان احمد گیلانی را که سیزده سال پیش از آن برای پسر خود صفی میرزا نامزد کرده بود، به بهانه این که پسرش او را دوست ندارد برای خود عقد کرد.

در حرم شاه، زن ایرانی کم بود و بیشتر زنان شاه شاهزاده خانم‌های گرجی بودند. در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس با تیناتین، دختر گیورگی (گرگین خان)، پادشاه «کارتلی» (گرجستان)، ازدواج کرد. تیناتین پس از اسلام آوردن به لیلی سلطان و فاطمه سلطان معروف شد.

بیشتر پادشاهان صفویه و افشاریه با دختران گرجی تبار ازدواج می‌کردند. که یکی از دلایل این مسئله را می‌توان تقویت نسل برای داشتن لیاقت سلطنت دانست.

پسران
محمدباقر میرزا
محمدباقر میرزا مشهور به صفی میرزا، پسر بزرگ شاه عباس، در چهارشنبه ۱۲ ماه شوال سال ۹۹۵ هجری در مشهد از مادری چرکسی متولد شد. در یکسالگی اسماً حاکم خراسان بود و در پنج سالگی حاکم همدان شد.

در اواخر جمادی الاول سال ۱۰۱۰ صفی میرزا با دختر بزرگ شاه اسماعیل دوم عقد کرد.

شاه عباس در مورد تمامی پسرانش اعلام کرده بود که کسی نباید با آنان رابطه داشته باشد و حتی صحبت کند، بدین ترتیب شاهزاده اغلب اوقات در حرمسرا بود. شاهزاده صفی میرزا جوانی نیکو رفتار، مهربان و دلیر بود.

شاه عباس همیشه نگران بود پسرانش درصدد تصاحب تاج و تجت برآیند. روزی دو تن از نزدیکان شاهزاده به شاه خبر دادند که صفی میرزا در صدد قتل اوست. چندین نفر از سران چرکس و قزلباش نیز صفی میرزا را به کشتن شاه ترغیب کردند. شاهزاده نیز برای رفع بدگمانی شاه، وقایع را به او گزارش کرد. با این وجود، شاه در باطن بر پسرش بد گمان ماند و شبانه، چندین بار جای خود را تغییر می‌داد.

در همان روزها ملا مظفر گنابادی، از منجمان بزرگ دربار، به شاه گفت خطری متوجه اوست. بدین ترتیب شاه که به رمالی و احکام نجومی اعتقاد کامل داشت، تصمیم به قتل فرزندش گرفت.

شاه برای این منظور بهبود بیگ را برای قتل فرزندش فرستاد و شاهزاده صفی میرزا در روز دوشنبه سوم محرم سال ۱۰۲۴ در یکی از کوچه‌های رشت به سن ۲۹ سالگی مقتول شد.

صفی میرزا دو پسر داشت: سلیمان میرزا از دختر شاه اسماعیل دوم و دیگری سام میرزا از دختری گرجی. پس از مرگ صفی میرزا پسرش سام میرزا با نام صفی شاه اول به سلطنت رسید.
حسن میرزا
حسن میرزا دومین پسر شاه عباس است که در بهار سال ۹۹۷ هجری در لاریجان به دنیا آمد. او در خردسالی در فارس درگذشت.
سلطان محمد میرزا
سلطان محمد میرزا سومین پسر شاه عباس است که در شنبه دهم شعبان ۱۰۰۶ هجری از زنی گرجی به دنیا آمد. دو سال قبل از این تاریخ پدر شاه عباس (محمد خدابنده) درگذشته بود به همین خاطر نام پدرش را بر پسر گذاشت. همچنین در کودکی او را روزک میرزا می‌نامیدند.

او در ۲۲ سالگی اندامی ورزیده، مردانه و با تکبر داشت و همیشه به فرمان پدرش عمل می‌کرد تا از سرنوشت شوم برادرش امان یابد.

شاه نیز پس از آنکه پسرش بزرگ شد سلطنتش را در خطر او دید بدین ترتیب تصمیم گرفت او را بکشد ولی به دنبال بهانه‌ای برای این عمل خود می‌گشت. همچنین شایع شد که مادرش پیش از ازدواج با شاه او را باردار بوده‌است و او شاهزاده نیست.

محمد میرزا نیز به تدریج با پدرش از در دشمنی در آمد و هنگامی که شنید پدرش در فرح آباد مریض شده به خیال این که کار شاه تمام است جشنی به راه انداخت ولی شاه بهبود یافت.

بدین ترتیب در اوایل رجب سال ۱۰۳۰ هجری محمد میرزا را به دستور شاه عباس کور کردند. او تا زمان به سلطنت رسیدن شاه صفی در الموت زندانی بود ولی به دستور شاه صفی کشته شد. دلیل شاه صفی برای این کار این بود: «چون کورند وجودشان بی فایده‌است»
اسماعیل میرزا
چهارمین پسر شاه عباس بود که در روز هشتم ربیع الاول ۱۰۱۰ متولد شد. او در دوازده سالگی در اصفهان بیمار شد و در روز جمعه ۲۹ جمادی الثانی سال ۱۰۲۲ هجری درگذشت.
امام قلی میرزا
پنجمین فرزند شاه عباس بود که در روز سه شنبه ۲۷ جمادی الاول سال ۱۰۱۱ هجری قمری متولد شد.

دن گارسیا، سفیر اسپانیا، که در سال ۱۰۲۸ هجری این شاهزاده را دیده می‌نویسد:

«امام قلی میرزا پسر شاه، بسیار مؤدب و نجیب است. چهره‌ای زیبا و سفید دارد. سنش از هفده یا هجده نمی‌گذرد، ولی زن و چندین بچه دارد»

شاه عباس پس از در گذشت دو فرزندش و کشتن و کور کردن فرزندان بزرگش، امام قلی میرزا را به ولیعهدی برگزید. همچنین پسر بزرگ صفی میرزا را نیز کور کرد تا کسی مدعی جانشینی او نباشد.

شاهزاده تا سال ۱۰۳۶ هجری مورد علاقه پدر بود ولی در این سال شاه عباس هنگامی که در سلطانیه بود دستور داد این پسر را نیز کور کنند. دلیل این کار را هیچکدام از مورخان آن دوران ننوشته‌اند. شاهزاده کاملا کور نشد و اندکی از بینایی برخوردار بود. سپس او را در الموت زندانی کردند.

وقتی شاه عباس درگذشت، امام قلی میرزا ادعای بینایی و سلطنت کرد. به همین دلیل برخی از سران قزلباش دوباره به چشمانش میل کشیدند.

امام قلی تا سال ۱۰۴۲ در قلعه الموت بود. در این زمان شاه صفی دستور به قتل او و محمد میرزا و پسرش نجف قلی میرزا و سلیمان میرزا (برادر شاه صفی) داد.

دختران
شاهزاده بیگم
شاهزاده بیگم به همسری میرزا محسن رضوی متولی مشهد درآمده و از او دو پسر متولد شد که یکی ابوالقاسم میرزا نام داشت که دختر خلیفه سلطان داماد دیگر شاه را گرفته بود و در شب آخر رجب سال ۱۰۴۱ هجری قمری به دستور شاه صفی کور شد. دیگری را هم که با پدرش در مشهد بود، منوچهر خان حاکم شهر به دستور شاه صفی کور کرد. شاهزاده بیگم در زمان حیات شاه عباس درگذشت.
زبیده بیگم
زبیده بیگم را شاه عباس به عیسی خان قورچی باشی، پسر سید بیگ صفوی شیخاوند داد. او دارای سه پسر شد که بزرگترین آنها سید محمد خان هنگام مرگ شاه عباس هجده ساله بود. در آن زمان پسر بزرگ زبیده بیگم را نامزد سلطنت کردند ولی پدر سید محمد خان با این کار مخالفت کرد. این سه پسر و پدرشان در دوران شاه صفی به قتل رسیدند.
خان آغا بیگم
خان آغا بیگم دختر سوم شاه عباس، همسر میر علاءالدین محمد حسینی، ملقب به سلطان العلما و مشهور به خلیفه سلطان بود. او چهار پسر داشت که همگی در زمان سلطنت شاه صفی کور شدند.
حوا بیگم
چهارمین دختر شاه عباس، حوا بیگم، نخست همسر میرزا رضی شهرستانی صدر سابق بود و پس از مرگ او در سال ۱۰۲۶ هجری قمری، به عقد برادرزاده او، میرزا رفیع درآمد. این دختر از همسر اول خود صاحب یک پسر شد به نام میرزا محمد طاهر و از همسر دوم نیز دارای دو پسر بود. هر سه پسر او را شاه صفی در آخر رجب سال ۱۰۴۱ هجری قمری نابینا کرد. میرزا رفیع نیز پس از آنکه به دامادی شاه عباس مفتخر شد، به مقام بزرگ صدارت رسید ولی شاه صفی پس از کور کردن پسرانش او را از این مقام معزول کرد. حوا بیگم قبل از مرگ پدر فوت کرد.
شهربانو بیگم
این دختر را شاه عباس در ماه رمضان سال ۱۰۲۳ هجری قمری، به میر عبدالعظیم پسر میرحسین خان مازندرانی، از منسوبان مادر خود داده بود.
ملک نسا بیگم
ششمین دختر شاه عباس ملک نسا بیگم، همسر میرزا جلال شهرستانی متولی آستانه رضوی بود و پیش از مرگ پدر درگذشت. میرزا جلال پسر میرزا مؤمن شهرستانی بود و شعر هم می‌گفت
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه صفیاز پادشاهان دودمان صفوی ایران است که از ۱۰۰۷ تا ۱۰۲۱ خورشیدی (۱۴ سال) پادشاهی کرد.

شاه صفی ششمین شاه صفوی و جانشین شاه عباس یکم بود.

زندگی

پس از مرگ شاه عباس، نوه اش صفی در سن ۱۸ سالگی جانشین وی شد و در ۲۰ جمادى الثانى ۱۰۳۸ ق تاجگذاری کرد. صفی که به هنگام تولد سام میرزا نامیده شد، پسر محمد باقر صفی میرزا، پسر بزرگ شاه عباس، است که به دستور پدر به قتل رسید. او از اولین شاهزادگان صفوی بود که انحصاراً در حرمسرای سلطنتی پرورش یافته بود و تا آن زمان هیچ مسئولیت سیاسی به عهده نداشت و بر خلاف اجدادش عهده دار حاکمیت هیچ ولایتی نیز نبود. شاه صفی به اوضاع سیاسی تمایل چندانی نداشت واوضای کشور در این دوره عموماً به عهدهٌ وزیرش سارو تقی، (اعتماد الدوله) بود.

شاه صفی به خاطر ترس از دست دادن حکومت، بسیاری از اطرافیان خود، از جمله شاهزادگان صفوی و بزرگان گرجی را به قتل رسانید.

با وجود از دست دادن بغداد و یورش های پیاپی ازبکها در شمال شرقی، در زمان وی ایران از آرامش نسبی برخوردار بود.درزمان شاه صفی سلیمان خان اردلان شهر سنندج رابنیان نهاد.

مقبره

نخستین پادشاهی که از خاندان صفوی در قم به خاک سپرده شد شاه صفی بود که در ۱۲ صفر ۱۰۵۲ در کاشان درگذشت و جسد او به قم حرم حضرت معصومه منتقل شده در رواق جنوبی حرم مدفون گردید.


بر فراز قبر شاه صفی بنایی با شکوه برپا بوده که تزیینات سقف و بدنه آن تا اوایل قرن حاضر بر پایه‌های بنا برجای مانده بود که این تزیینات هم اکنون از میان رفته است. در حال حاضر از مقبره شاه صفی جز صندوق خاتم مدفن که در درون آستانه نگاه داری می‌شود هیچ اثری باقی نمانده است. این صندوق اثری بسیارنفیس از هنر خاتم کاری و منبت کاری دوره صفوی است که برگرداگرد هر یک از چهار بدنه آن آیاتی از سوره «یس» تا پایان آورده شده است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه عباس دوم هفتمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود.

شاه عباس دوم که از ۱۰۲۱ تا ۱۰۴۵ خورشیدی (۲۴ سال) پادشاهی کرد فرزند و جانشین شاه صفی بود.

زندگی

شاه عباس دوم در۱۶ صفر سال ۱۰۵۲ قمری مصادف با ۱۵ مه ۱۶۴۲ میلادی در سن ده سالگی تاجگذاری کرد. او به سبب سن کم، تجربه کشورداری نداشت و زمام امور عملاً در دست وزیر اعظمش ساروتقی و پس از وی خلیفه سلطان و محمد بیگ متمرکز بود.

در زمان وی با وجود اعتدال نسبی شاه به مذهب، نسبت به کلیمیان و ارامنه تبعیضهایی ایجاد می شد که از آنجمله می توان به اشراف اجباری کلیمیان به دین اسلام و ممنوئیت فروش شراب ارامنه به مسلمانان یاد کرد.

شاه عباس دوم از مصاحبت با دانشمندان لذت می‌برد و در دربار وی همواره مباحث علمی برقرار بود. شاه عباس دوم را می توان فرزند خلف شاه عباس بزرگ نامید چراکه در زمان وی دگر باره فرهنگ و اقتصاد رونقی تازه گرفت. در این زمان به سبب بسته شدن بازار چین، ساختِ چینیِ ایرانیِ نمونه برداری شده از چین به مقدار زیاد، برای مصرف داخلی و بخصوص صادرات به اروپا رونق یافت. شاه عباس دوم به گسترش بناهای اصفهان اهمیت زیادی داد و در زمان وی بود که پل خواجو و قصر چهل ستون ساخته شدند.

شاه عباس دوم اهل هنر بود و هنرمندان و نقاشان بسیاری در زمان وی اثار زیبائی پدید آوردند. ازآنجمله می توان از شفیع عباسی، علی قلی جبه‌دار، محمد زمان و معین مصور نام برد.

کشور، بجز دوران فتح دوبارهً قندهار، از آرامش نسبی برخوردار بود و بازپسگیری قندهار توسط سپاه شاه به اهمیت وی افزود.

آرامگاه

شاه عباس دوم در آرامگاه مخصوصی در قم که به‌گفته ژان باتیست تاورنیه فرانسوی، شاه عباس در حیاتش برای خود ساخته بود به خاک سپرده شد. اما شایعه‌ای بر زبانها جاری بوده که از جمله مصحح چاپ دوم سفرنامه تاورنیه نیز در حاشیه کتاب بدون ذکر مأخذی آن‌را توضیح داده که: «جنازه شاه عباس دوم را به مشهد بردند.»

همچنین ژان شاردن فرانسوی پس از شرح و وصف مفصلی که از تزیینات و تشریفات شاهانه آرامگاه شاه صفی و شاه عباس دوم در قم می‌دهد اثاثه زرین و اسباب گران‌بهای آنرا می‌شمارد تا جاییکه می‌گوید: قریب به ۸۰ درصد از بودجه کل عوائد آستانه قم به مصرف این دو آرامگاه می‌رسد باز هم بر اثر شایعات آن ایام می‌گوید: «مع‌هذا من گمان نمی‌کنم که اجساد آنها در همین مزار مدفون باشد زیرا رسم پادشاهان این کشور آن است که مدفون حقیقی خود را مکتوم بدارند به همین جهت هنگام تدفین اجساد سلاطین معمولاً شش تا ۱۲ دستگاه تابوت به اسم پادشاه معرفی می‌کنند . . . »
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه صفی دوم یا شاه سلیمان (تولد ۱۰۲۶ - مرگ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۰۷۳) فرزند ارشد شاه عباس دوم و پادشاه صفوی بین سالهای ۱۰۴۵ تا ۱۰۷۳ بود نام مادر وی نکیهت کهن نام بود. وی پس از مرگ پدرش در حالیکه از ابتدای زندگی طبق رسمی که از زمان شاه عباس اول وجود داشت در حرمسرا رشد کرده بود، در روز دوشنبه ۱۰ آبان ۱۰۴۵ تاج‌گزاری کرد.

او خود پادشاهی نالایق بود ولی به دلیل داشتن وزیری چون شیخعلی خان زنگنه اوضاع کشور پریشان نشد و در واقعیت شیخعلی خان زمام امور را در دست داشت و به اداره ی امور می پرداخت.

در سال نخست سلطنت وی اوضاع کشور به شدت رو به آشفتگی گذاشت. پس از چند ماه سلطنت به توصیه منجمین نامش را تغییر داد و با نام جدید (سلیمان) در تاریخ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۰۴۵ مجدداً تاجگذاری کرد. دلیل این توصیه ابتلای شاه به بیماری جرب و شیوع طاعون در کشور و وضعیت نا بسامان کشور بود و منجمان گمان می‌کردند با این کار تأثیر نحسی زمان تاجگذاری نخست از میان می‌رود. البته پس از تاجگذاری مجدد بیماری شاه رو به بهبود نهاد و اوضاع کشور نیز کم کم به سامان شد.

شاه سلیمان در ۸ مرداد ۱۰۷۳ به علت بیماری نقرس و یا شرب زیاد در اصفهان فوت کرد، و در قم به خاک سپرده‌شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه سلطان حسین (حکومت: ۱۱۰۵-۱۱۳۵ه‍.ق/۱۶۹۴-۱۷۲۲م) آخرین پادشاه از دودمان صفوی بود که به مدت ۳۰ سال حکومت کرد. او در ۱۴ ذیحجه سال ۱۱۰۵ هجری قمری (۶ اوت ۱۶۹۴ میلادی) تاج‌گذاری کرد و حکومتش با قیام افغان‌ها‌ به رهبری محمود هوتکی و سقوط اصفهان پایتخت کشور در ۱۱۳۵ هجری قمری (۱۷۲۲ میلادی) به پایان رسید. پایان سلطنت او فروپاشی عملی دودمان دیرپای صفویه را نیز رقم زد.
شخصیت شاه

او شخصی بود که در انزوای حرم بزرگ شده بود. سواد نداشت و از آمادگی لازم برای اداره کشور برخوردار نبود. وی در عین حال دارای شخصیتی آرام بود. دینداری و پرهیزگاری وی به‌ویژه خودداری‌اش در نوشیدن باده، وی را شهره خاص و عام کرده بود طوری که قبل از پادشاهی به وی "ملا حسین" می گفتند.

دوران سلطنت وی صحنه رقابت علما با اعضای حرم و خواجگان حرمسرا بود. این عوامل باعث شد تا شاه سلطان حسین در نهایت به شخصی ضعیف النفس، شهوتران و باده نوش تبدیل شود. در دوره حکومت وی آخرین بازمانده‌های نظم حکومتی و ساختار اداری که با تلاشهای شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس اول ایجاد شده بود از میان رفت. وی عملاً هیچ قدرتی در اداره امور نداشت و حتی علاقه‌ای هم به دانستن اتفاقاتی که در اطرافش می‌افتاد نشان نمی‌داد. کشور در هرج و مرج و نابسامانی فرو رفت و هر نوع فسق و فجوری بدون هیچ ممانعتی حتی در پایتخت رخ می‌داد. شرح برخی هوسرانی‌ها و نابسامانی‌های دوره حکومت وی در کتاب رستم التواریخ در اوایل حکومت فتحعلی شاه قاجار نوشته شده‌است.

همسران

محمدهاشم آصف در کتاب رستم‌التواریخ شمار همسران دائم شاه حسین را حدود ۱۰۰۰ نفر از بلاد و اقوام مختلف کشور ذکر می‌کند که در حرمسرایی بسیار مجلل زندگی می‌کردند. قوت جنسی او را می‌ستاید و می‌نویسد که «روز و شب در اکل و مجامعت بسیار حریص و بی‌اختیار بود و به جهت امتحان در یک روز و یک شب صد دختر باکرهٔ ماهرو را فرمود... از برای وی متعه نمودند... و در مدت بیست‌وچهار ساعت ازالهٔ بکارت آن دوشیزگان ِ دلکش ِطناز و آن لعبتان ِ شکرلب ِ پرناز نمود و باز مانند عزبان هل من مزید می‌فرمود»[۱] علاوه بر این سنتی در آن دوران رایج بود که مردانی که همسر یا دختری بسیار زیبا داشتند آن را طلاق می‌گفتند تا برای تلذذ پادشاه به ازدواج موقت او درآیند؛ «به این مراسم خوب و به این آئین مرغوب مذکور، ازالهٔ بکارت سه هزار دختر ِ ماه‌روی ِ مشکین‌موی، لاله‌عذار، گلندام، بادام‌چشم، شکرلب و دخول در دو هزار زن ِ جمیلهٔ آفتاب‌لقای ِ سروبالای ِ نسرین‌بدن، نرگس‌چشم، طناز ِ پرناز، بلورین غبغب نموده»

سیاست مذهبی شاه سلطان حسین

دیانت شاه سلطان حسین باعث شد تا علمای شیعه از او حمایت کنند. طوری که در ابتدای سلطنتش فقیه نامی عالم تشیع محمد باقر مجلسی از او جانبداری کاملی به عمل آورد. مورخین ذکر می کنند که زمان تاجگذاری شاه سلطان حسین اجازه نداد که صوفیان طبق رسم معمول او را با شمشیر احاطه کنند و در عوض محمد باقر مجلسی را برای اینکار فراخواند. گسترش نقش علمای شیعه در بنیان سیاسی ایران پیش از شاه سلطان حسین، در زمان شاه سلیمان صفوی آغاز شده بود. ولی در دوره او بر شدت آن افزوده شد. محمد باقر مجلسی مردی دیندار بود و در برابر سایر ادیان و مذاهب مانند مسیحیان، یهودیان، صوفیان و سنی‌ها سختگیر و نابردبار بود. این رویه را نوه او میر محمد حسین مجلسی که از نزدیکان شاه بود نیز دنبال کرد و این امر در نهایت به درگیری‌های فرقه‌ای انجامید و سلسله صفویه را دچار ضعف شدیدی کرد.

البته سیاست آزار صوفیان پیشتر از آن توسط شاه عباس اول بخاطر سرکوب قزلباشها نهادینه شده بود و در زمان شاه سلطان حسین به اوج خود رسید. همه این عوامل باعث شد تا دوره شاه سلطان حسین برای تمامی فرق مذهبی دوره سختی باشد و این زمینه‌ساز شورشهای درونی شد و قویترین آن طوفان مناطق زمیندار قندهار بود که زمینه سقوط شاه سلطان حسین را فراهم کرد.

شورش‌های قومی
در زمان شاه سلطان حسین تقریباً تمامی ایران دستخوش شورش شد. لگزی‌ها اقوامی سنی مذهب در شمال غرب ایران بودند که وزیر اعظم شاه، محمد تقی خان شاملو، پشتیبان آنها بود. به‌دلیل سختگیری‌های مذهبی آنها دست به دامان دربار عثمانی شدند و علم طغیان برداشتند.

قبایل بلوچ هم دائماً به بم و کرمان حمله می کردند. از طرف دیگر شورشیان در خلیج فارس با حمایت والی عمان عزم خود را برای اشغال جزایر خلیج فارس جزم کرده بودند.

کردهای شورشی نیز همدان را در سال ۱۷۱۹ اشغال کردند و تا حومه اصفهان پیش رفتند.

جدی‌ترین تهدید، خطر افغان‌ها بود که در شرق به قتل و غارت می‌پرداختند. سرکرده این شورشی‌ها محمود افغان از طایفه غلزایی بود.

دربار شاه از سرکوب این قیام‌ها عاجز بود چون از طرفی وزیر اعظم خود یک لگزی بود و از طرفی شاه تحت تاثیر مشاورینی چون ملاباشی محمد حسین مجلسی و رحیم خان حکیم باشی قرار داشت. این دو از مخالفان وزیر اعظم به شمار می‌آمدند و یک لشکرکشی موفق علیه شورشیان افغان توسط وزیر اعظم را مغایر منافع خویش می‌دانستند.

در رستم‌التواریخ علت شورش افغانی‌ها ظلم بی‌اندازهٔ خسروخان و گرگین خان گرجی ذکر می‌شود که با حمایت فقها به حکومت قندهار و کابل و هرات رسیده بودند: «پس خسروخان و گرگین خان و اتباع و عمله‌جاتش شروع نمودند به ایذاء و آزار نمودن اهل سنت به مرتبه‌ای که از حد تحریر و تقریر بیرون است، یعنی زنان و دختران و پسران‌شان را به زور و شلاق می‌بردند و به جور و جفا خون‌شان را می‌ریختند به ناحق به آنان تجاوز می‌نمودند.

نگاده زن و دختر نامدار
قزلباش ننهاد در قندهار
زن و دختر و امرد کابلی
ز هر سو قزلباش گاد از یلی
برآمد ز هر سو ز افغان فغان
ز جور قزلباش خواهان امان

همه این عوامل باعث شد شورشیان جسورانه‌تر به نافرمانی بپردازند و در سال ۱۷۲۱ میلادی محمود افغان کرمان را محاصره کرد و از آنجا عازم اصفهان پایتخت صفویه شد. شاه سلطان حسین در اصفهان ماند و افغانها به محاصره شهر پرداختند. او طهماسب شاهزاده را برای جمع‌آوری قوا به کاشان و قزوین فرستاد ولی طهماسب به جای این کار به خوش‌گذرانی‌ها و بی‌بند و باری مشغول شد. علاوه بر اینها روس‌ها که تعرضات خود را از زمان شاه اسماعیل دوم آغاز کرده بودند، در زمان شاه سلطان حسین شروع به مداخله در امور منطقه قفقاز کرده و حتی سواحل دریای خزر از دربند تا استرآباد (گرگان فعلی) را به تصرف خود درآوردند.

سقوط اصفهان

محمود افغان محاصره بی‌رحمانه‌ای را بر مردم اصفهان تحمیل کرد. او دستور داد همه محصولات منطقه نابود شود. از نیمه ژوئن ۱۷۲۲ اصفهان دچار قحطی شد و یاس و ناامیدی بر شهر مستولی گشت. خزانه دولت خالی شد و سربازان تنها از محل بودجه‌ای که کمپانی‌های هلندی و انگلیسی مانند هند شرقی به ضمانت جواهرات شاه می‌دادند حقوق می‌گرفتند. شاه برای چندمین بار تقاضای صلح کرد ولی محمود افغان نپذیرفت. در نهایت در ۲۳ اکتبر ۱۷۲۲ سلطان حسین به شکلی باورناپذیر و منحصر به‌فرد درماندگی و ناتوانی خویش را با گذاشتن تاج بر سر محمود افغان به اثبات رسانید.

نقش شاه سلطان حسین در سرنگونی سلسله صفوی

فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری های حاکمین شهرها، ولخرجی های هنگفت شاه، مالیات های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.

هرچند که زمینه‌های سقوط صفویه در زمان شاه عباس یکم پایه‌ریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسله است چرا که ضعف‌نفس و بی‌اعتنایی او به امور کشوری و لشکری باعث درهم‌ریختن اوضاع ایران آن زمان شد. حتی زمانی که افغانها اصفهان را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گرداوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.

شاه سلطان حسین به‌قدری به امور کشور بی‌اعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع می‌دادند و هر کاری که انجام می‌دادند فقط به گفتن «یخشی دور» (بسیار خوب است) بسنده می‌کرد چنانکه یکی از معاصران وی در اینباره سروده است:
آن ز دانش تهی، ز غفلت پر
شاه سلطان حسین یخشی دور

عاقبت شاه سلطان حسین

شاه سلطان حسین تا سال ۱۷۲۶ زندانی افغانها بود و عاقبت به دستور اشرف افغان گردن او در زندان زده شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه تهماسب دوم دهمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود.

شاه تهماسب دوم که از ۱۱۰۸ تا 1111 خورشیدی (3سال) پادشاهی کرد. فرزند و جانشین شاه سلطان حسین بود.

شاه تهماسب دوم پس از اشغال اصفهان بدست افغان‌های شورشی و کشته شدن شاه سلطان حسین برای مدتی بر بخشی از ایران به طور ناقص حکومت می‌کرد و در پی شکست از عثمانی و بستن قرار داد صلح خفت بار توسط نادرقلی افشار (نادر شاه) از سلطنت برکنار شده و کشته شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
شاه عباس سوم یازدهمین پادشاه دودمان صفوی ایران بود.

شاه عباس سوم که از ۱۱۱۱ تا ۱۱۱۴ خورشیدی (۳ سال) پادشاهی کرد جانشین شاه طهماسب دوم بود.

شاه سلطان حسین، نهمین شاه صفوی، پدر شاه عباس سوم بود.وی زمانی که به پادشاهی رسید شش ماه داشت. در زمان پادشاهی وی نادرشاهافشار حکموت را در دست گرفت.شاه عباس سوم در خرد سالگی توسطرضاقلی میرزا به قتل رسید
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
  • افشاریان

افشاریان، نام دودمانی ایرانی است که بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار این دودمان نادرشاه افشار بود.نادرشاه از طایفه کوچک قرخلو از ایل افشار است و افشارها دسته ای هستند از ترکمانان که مقارن تسلط مغول بر ترکستان از آن دیار مهاجرت کرده در آذربایجان متوطن شدند و در این سرزمین بودند تا انکه شاه اسماعیل ایشان را کوچانده در ابیورد خراسان مقیم نمود.ایل افشار روزهای تابستان را ابیورد و زمستان را در دستجرد از محال دره‌گز به سر می‌بردند و در همین محل است که تنادر در محرم سال 1100 به دنیا آمد و به همین دلیل نادر پس از آن در انجا عمارتی ساخت و دستجرد را مولودخانه نامید.
از سقوط صفویان تا تاجگذاری نادر (۱۱۳۵-۱۱۴۸ ه.ق.)

نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ه.ش در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.

نام اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید.

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده بودند و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رساندند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند(۱۱۳۵ ه.ق) ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند. محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد بدست پسر عمویش به نام اشرف افغان به قتل رسید(۱۱۳۷ ه.ق). همزمان با این اوضاع و احوال نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و سردار سپاه او شد(۱۱۳۹ ه.ق.). سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.

فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان بر پا نماید. شاه طهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می‌رسد. آنگاه برای به قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و سپس در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها به پایان رسید(۱۱۴۲ ه.ق).
سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه تهماسب صفوی به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.

در سال ۱۱۴۵ ه.ق. به دنبال یک قرارداد میان شاه طهماسب و دولت عثمانی که بخشی از آذربایجان را به آن دولت وا گذار می‌کرد، نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با یاری آنها طهماسب را از شاهی برکنار گردانیده پسر خردسالش به نام عباس(شاه عباس سوم) را به جانشینی برگزید و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت و عثمانیان را به سختی شکست داد.

اوج شکوه و استواری سلسله افشار (۱۱۴۸-۱۱۵۹ ه.ق.)

در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه تهماسب صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد.بدین ترتیب حکومت صفوی منقرض گردید. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ ه.ق. تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید

او برای ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود و در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر را که برای سال‌ها از ایران جدا شده‌بود به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود که پس از فتح دهلی حاکم دهلی غنیمت هایی ازقبیل:کوه نورودریای نوررابه نادرشاه افشارتقدیم کرد.

افغان‌های یاغی که پس از گشایش قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا ۸۰۰ نفر) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و در جنگ کَرنال هندوستان را شکست داده و دهلی پایتخت آن را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند. در این جنگ بیش از سی هزار نفر کشته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاه گذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شده‌است. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادر شاه بزرگ توانسته بود با آموزش‌های رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود رابه یک جنگ افزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.

افول و فروپاشی سلسله افشار (۱۱۵۹-۱۱۶۰ ه.ق.)

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس، از کار خود پشیمان شده برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت. لازم به گفتن این نکته می‌باشد که همواره پزشکی فرانسوی در رکاب نادر شاه بود که بنا به عقیده‌ای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز می‌رود.[نیازمند منبع]

او برای تامین هزینه‌های جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات‌های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد ولی زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند.

علی‌قلی‌خان(عادل‌شاه/علی‌شاه)

علیقلی‌خان برادرزادهٔ نادر و فرزند ابراهیم خان ظهیرالدول بوده‌است. علی‌قلی‌خان در بیش‌تر لشکرکشی‌های نادر همراه او بوده‌است و به دلیل شجاعت و دلیری همواره مورد علاقهٔ نادر بوده‌است. به دلیل مشکلات اقتصادی پیش آمده از کشورگشایی‌های دوران نادر و مالیات‌های بسیاری که نادر برای تامین هزینهٔ جنگ‌ها از تودهٔ مردم می‌گرفت، هر از چند گاهی شورشی در گوشه‌ای از کشور به پا می‌شد. در یکی از این شورش‌ها که در سیستان به پا شده بود، نادر، علی‌قلی‌خان را مامور کرد تا آن را سرکوب کند. به دلیل آن‌که نادر در اواخر عمر نسبت به بسیاری از اطرافیانش بدبین شده بود، تهماسب قلی خان جلایر را به همراهی علی‌قلی‌خان به سیستان منصوب کرد. در میان راه بود که علی‌قلی‌خان سر از اطاعت نادر برداشت و بر ضد او یاغی شد و قیام کرد. زمانی از این شورش نگذشته بود که نادر به دست درباریان به قتل رسید.

پس از آگاهی از قتل نادر علی‌قلی‌خان اریکهٔ قدرت نادر، کلات و گنجینه‌های آن را تسخیر کرد و رضا قلی میرزا و همهٔ فرزندان نادر را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا بود که به دلیل علاقه دختر عادل شاه به او جان سالم به در برد. سپس با لقب علی شاه یا عادلشاه در ۷ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ در مشهد بر تخت پادشاهی نشست. در این هنگام بود که برای رضایت مردم دست به بذل و بخشش‌های بسیار از گنجینه‌های نادر زد. علیقلی شاه برادر کوچکتر خود ابراهیم خان را به مناطق مرکزی جنوبی و غربی ایران گماشت. در طول حکومت چهارده ماههٔ عادلشاه، محمد حسن خان قاجار قیام کرد و نیز برادرش ابراهیم خان نیز بر ضد او دست به شورش زد. عادلشاه که خود را در برابر شورش برادرش توانا نمی‌دید به تهران گریخت ولی طرفداران ابراهیم‌خان او را در تهران دستگیر کردند و به ابراهیم خان تحویل دادند. ابراهیم خان نیز به مانند نادر، او را کور کرد.

ابراهیم خان

ابراهیم خان از همراهان نادر در جنگ با ترکان بود و نیز در شورش‌های اخیر در دوران نادر، جایگاه مهمی در سرکوب آنان داشت. او همچنین شورش سام میرزا را در اردبیل سرکوب کرده بود.

شاهرخ میرزا

او به دلیل اصل و نسب خود که از نوادگان سلطان حسین صفوی به شمار می‌رفت و نیز احترام و علاقهٔ نادر نسبت به او دارای محبوبیت نزد مردم بود که همین نیز باعث شد تا به حکومت برسد.

ویژگی‌های مهم این دوره

ویژگیهای مهم حکومت افشاریه:
نظام اداری و حکومتی ایران
نظام اجتماعی ایران
نظام اقتصادی ایران
مناسبات خارجی ایران
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
نادرشاه
نادرقلی ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۱۱۲۶ پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق» و «ناپلئون ایران» نیز داده‌اند.شعر معروف نادر که در زمان تاجگذاری دستور ضرب آن بر سکه هارا داد به شرح زیر است. سکه برزر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران زمین و خسروگیتی ستان
کودکی تا مشهور شدن در خراسان

نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۷ خورشیدی در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرقلو. نادر شاه افشار از شعبه قرقلو بود. طایفه قرقلو را شاه اسماعیل از آذربایجان - تکاب به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر هجوم ازبکان و ترکمانان سد باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشته بودند.

نام اصلی او «نادرقلی» بود و به روایت غیرمستندی، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به‌ اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.

پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان

محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق به‌قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.

مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان رسید.

وی پس از آن برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ق به پایان می رسد.

نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می شود و روسها را از شمال ایران می راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به‌ قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می گیرد ولی به سختی شکست می خورد.

برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی

در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت وا گذار می شوند. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود تهماسب را از شاهی برکنار گردانده و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید.

نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت، عثمانیان را به سختی شکست داد و طبق قراردادی با روسها در گنجه، ارتش روسیه را وادار به عقب نشینی از تمام مناطق ایران کرد

پادشاهی

در سال ۱۱۴۸ق نادر کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر)، در دشت مغان در شورای بزرگ قرلتا (به سبک چنگیز و تیمور) جمع کرد. او اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز می گردد. نادر اندکی بعد تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.

نادرشاه به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این زمان توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده‌ بودند را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود.

تنبیه افغانها و حمله به هندوستان

افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که افسران اشرف افغان(حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.[۹] نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.

در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند. به‌ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.

با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.

تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش

شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات بانک مرکزی ایران است.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت.

نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگليسی ماجرا از اين قرار بوده: نادر در ماه های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت ميکرد و به دلايلی چند به تمامی سرداران اش سوءظن داشت. نادر شبی رئيس آنها را احضار کرد و چنين گفت: من از نگهبانان خود راضی نيستم و از وفا و دليری شما آگاهم. حکم ميکنم فردا صبح همه آنان را توقيف و زنجير کنيد و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنيد. حيات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی اين موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ايشان مصمم شدند تا دير نشده نادر را از ميان بردارند. تا پاسی از شب رفت مواضعين به خيمه چوکی، دختر محمد حسين خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت.(بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی )

این گفته "لاکهارت" کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و "بازن" پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده است . پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر -عادل‌شاه- کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.

ایران در دورهٔ نادرشاه

نادر شاه
در زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.

بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.

نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲م "جان التون" دريانورد بريتانيايی مقيم سن پطرزبورگ را به رغم كارشكنی روس ها و انگليسی ها برای ساختن كشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ‍ژانويه ۱۷۴۳م با سمت دریا سالاری به رياست كشتی سازي ايران منصوب و به" جمال بيگ" ملقب گرديد. با وجود تمامی دشواری های اجرایی و سیاسی، با حمایت های نادر و تلاش های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام "نادرشاه" در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.

با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.

جانشینان نادرشاه

نادر و فرزندانش
بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- آزادخان افغان در آذربایجان - حسن علی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.

در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.

بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند.او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
عادل شاه افشار (مرگ ۱۱۲۷) دومین پادشاه دودمان افشاریه ایران بود. وی برادرزاده نادرشاه بود و پس از قتل وی در قوچان، بیشتر فرزندان نادر، از جمله رضاقلی میرزا و نصراللّه میرزا را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا، فرزند رضاقلی را به قتل نرساند.

عادل‌شاه افشار که از ۱۱۲۶ تا ۱۱۲۷ خورشیدی (۱ سال) پادشاهی کرد، جانشین نادرشاه افشار بود. عادل‌شاه فرزند ابراهیم‌خان (برادر نادر) بود. عادل شاه زمانی که به قدرت رسید ۲۴ ساله بود. پس از قتل نادر در اعلامیه‌ای که صادر کرد مسئولیت قتل نادر را بر عهده گرفت.

او خزائن نادرشاه را از کلات به مشهد انتقال داد که در حدود پانزده کرور بود (هر کرور ۵۰۰ هزار تومان) و همه را به اطرافیان بخشید.

در این زمان ابراهیم‌خان، برادر وی که در نواحی مرکزی و جنوبی و غربی حکومت می‌کرد، اعلام استقلال کرد و برای سرکوبی برادرش حرکت کرد.

دو برادر در فاصله میان سلطانیه و زنجان به هم رسیدند، در این نبرد عادل شاه شکست خورد، بسیاری از سپاهیانش به ابراهین خان پیوسته، بقیه متفرق شدند.

عادل شاه به تهران گریخت، اما دستگیر، و به دستور ابراهیم خان کور شد.

سرانجام، شاهرخ میرزا، او را به دست زنان حرم سپرد و آنان از فرط خشم قطعه قطعه اش کردند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
صفحه  صفحه 24 از 29:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  29  پسین » 
ایران

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA