انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 26 از 29:  « پیشین  1  ...  25  26  27  28  29  پسین »

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون


مرد

 
لطفعلی‌خان زند
لُطفعَلی خان زند (۱۱۴۸-۱۱۷۳ خورشیدی) واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی (۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری) بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد.

وی پسر جعفرخان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیان‌گذار فرمانروایی زندیان کریمخان زند وکیل الرعایا بود. وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌سیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود. وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود.

شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از آغا محمد‌خان قاجار سروده‌ است:
یا رب ستدی مملکت از همچو منی
دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی

معرفی لطفعلی خان زند

لطفعلی خان در سال ۱۱۴۸ خورشیدی در شیراز متولد شد. وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند، برادر کریمخان می‌باشد. گفته اند که لطفعلی خان علاوه بر زیبایی، بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع بود. بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند. لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که که آغا محمد‌خان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد : من تنها به خدا سجده می کنم.

خدمات لطفعلی خان زند در راه سازندگی

جاده سوشه

این جاده بین شیراز، سوشه، بندر عباس، شیاز و بندر لنگه احداث شد که در آن موقع بهترین معماری بود اما به دلیل حمله آغا محمد خان طرح نیمه کاره ماند. احدا‌ث این راه احتمالا بهترین کار برای رونق جنوب ایران بود.

تنگاب

سد تنگاب که ابتدا در دوره ساسانیان درست شده بود. آب آن از کوه فیروزآباد به خلیج فارس ریخته می شد.

ترمیم حافظیه و سعدیه

ساخت آرامگاه حافظ و سعدی در شیراز.

داستان ایستادگی لطفعلی خان در برابر خان قاجار

لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد. آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار آوردند، در حالیکه نه هوشی در تن نداشت، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین می‌کشیدند. خان قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت: «من از تو نمی‌ترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.

مرگ

لطفعلی خان را آغامحمدخان به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد. مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته‌اند. پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند.
رفتار آقامحمدخان با بازماندگان واپسین شاه زند

هنگامی که لطفعلی خان از فارس دور شد آقامحمد خان در ذیحجه ۱۲۰۸ در شیراز بر تخت پادشاهی زندیان نشست و نخستین دستوری که داد ویران کردن برج و باروی شیراز بود که یادگار کریم خان بود.فتحعلی‌خان صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود:

گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ
با شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغ
از کینهٔ دور فلک جورسرشت
شیرازهٔ شیراز ز هم ریخت، دریغ
دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم خان زند از آرامگاهش بود. وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پله‌های کاخش جایی که همیشه از آن گذر می‌کرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد.این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان سلطنت وی آنها را با احترام از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر که به خلوت کریمخانی معروف است به خاک سپردند

سپس دستور بازداشت و به زورگیری داراییهای زندیان و وابستگان آنها را داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی استرآباد کوچاند. چنین می‌نماید که سرنوشت شومی بر آنها رفته‌است، از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی خان زتدو پسران شهریار زند فتح‌الله خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم. آقامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اموال غارت گردید.

لطفعلی خان در فرهنگ توده

از آنجا که لطفعلی خان دارای ویژگیهای همه‌پسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغاکاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانه‌ای همچون چهره‌های شاهنامه‌ای تبدیل شده‌است. برای او تصنیفهایی سروده شده‌است که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کرده‌اند. بخشی از یکی از این تصنیفها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را می‌خواندند در زیر می‌آید:
هر دم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

لطفعلی خانَم کی میاد؟

روح و روانم کی میاد؟

امروزه نام لطفعلی خان در برخی شهرها بر خیابانهایی نهاده شده‌است، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شده‌است.

در رسانه های امروزی

قسمت دوم بازی quest of Persia با نام لطفعلی‌خان زند (بازی) به جنگ های او می پردازد . در مجموعه 22 سریال پربیننده قهوه تلخ (مجموعه ویدیویی) لطفعلی خان زند وارد تهران می شود .

غران

غران نام اسب نامدار لطفعلی خان بود(بعلت رنگ سیاه اسب). نژاداین اسب نامشخص است که بارها جان ارباب خود را در نبردهای گوناگون رهانیده بود. این اسب تند و تیز سیاه رنگ بر پیشانیش لکه‌ای سپید به مانند یک ستاره داشت. گریز لطفعلی خان از میان سپاه قاجار در رویداد تاختن بر کرمان تنها با یاری غران شدنی گردید و چنانکه پیشتر گفته شد او فاصله میان کرمان تا بم را در بیست و چهار ساعت پیمود. سرانجام هنگامی که در بم لطفعلی خان بر اسبش نشست تا از مهلکه بگریزد دشمنان پاهای پشت این اسب را بریدند، حیوان به زانو می‌افتد ولی سوارش که از سرنوشتش آگاه نبود او را هی کرد، اسب روی پای بریده‌اش می‌ایستد ولی از درد تاب نمی‌آورد و به زمین می‌افتد. دیدن صحنه قطع شدن پاهای غران شاه جوان را متاثر کرد.

لطفعلی خان و میرزا مهدی لشکرنویس

میرزا مهدی لشکر نویس پیش از لطفعلی خان در دستگاه پدرش جعفرخان کار می‌کرد که به دلیل جرمی، جعفرخان دستور بریدن گوشهای او را داده بود. وی نیز هنگامی که جعفر خان ترور شد گوشهای سر بی‌جان ارباب پیشین خویش را برید. پس از پیروزی آغازین لطفعلی خان بر کشندگان پدر، میرزا مهدی بریدن گوش را انکار کرد و حاج ابراهیم نیز برای بخشش او پادرمیانی کرد. لطفعلی خان وی را بخشید و حتی برای وی پیشه‌ و خلعتی هم در نظر گرفت. ولی در روزی که قرار بود خلعت را به او بدهد به آتش‌بیاری مادرش، میرزا مهدی را زنده در آتش انداخت و زیر قول خود زد و حاجی ابراهیم را نیز از خود رنجاند.

حاج ابراهیم کلانتر

بزرگ‌ترین لغزش لطفعلی خان اعتمادش به حاج ابراهیم بود. این مرد به شاه جوان خیانت کرد و دروازه شیراز را به روی او بست و خانواده و زن و بچه و داراییهای وی را دودستی به خان قاجار سپرد. حاج ابراهیم دارای نفوذ بسیار بود و خویشانش در جاهای گوناگون ایران از تهران تا اصفهان بر سر کارهای مهم بودند. وی از آغاز کار به نامه‌نگاری با قاجارها پرداخته بود و داستان میرزامهدی نیز وی را رنجاند و یکسره به دشمن زندیان پیوست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
قاجاریان
قاجار، قاجاریه یا قاجاریان دودمانی احتمالا ترک نژاد بودند که از حدود سال ۱۱۷۰ تا ۱۳۰۴ بر ایران فرمان راندند. ایل قاجار یکی از طایفه‌های ترکمان بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند که شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد و حکومت قاجاریه نیز از قاجارهای استرآباد تشکیل یافته است. بنیانگذار این سلسله آغامحمد خان است که رسماً در سال ۱۱۷۴ در تهران تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه قاجار، احمد شاه است که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی، جای او را گرفت.

خاندان قاجار از خاندان‏های بزرگ ایران است. اعضای این خاندان، از نوادگان پسری شاهزادگان قاجار هستند. پس از اجباری شدن نام خانوادگی و شناسنامه در دورهٔ رضا شاه، هر کدام از شاخه‏های این خانواده نامی انتخاب کردند که اغلب برگرفته از نام یا لقب شاهزاده‏ای بود که نسب به او می‏رساندند. اکنون بسیاری از نوادگان قاجار در ایران، آذربایجان، اروپا و آمریکا زندگی می‏کنند
پیشینه ایل قاجار

قاجارها قبیله‌ای از ترکمان‌ها بودند که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به آسیای صغیر و سپس به منطقه فعلي موسوم به ایران آمدند. قبیله قاجار یکی از قبایل قزلباش بود که ارتش صفوی محسوب می‌شد.

ایشان تبار خود را به کسی به نام قاجار نویان می‌رساندند که از سرداران چنگیز بود. نام این قبیله ریشه در عبارت آقاجر به معنای جنگجوی جنگل[نیازمند منبع] دارد. قاجار از ریشه کلمه قاچار است که در ترکی به معنای چابك است. پس از حمله مغول به ایران و میان‌رودان، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام و آناتولی کوچیدند.

هنگامی که تیمور گورکانی به این نقطه تاخت، قبایل ترک بسیاری از جمله قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و قصد بازگرداندن آنها به آسیای میانه را داشت. ولی آنها را به خواهش خواجه علی سیاهپوش - صوفی خانقاه صفوی - آزاد شدند که این موضوع باعث شیعه شدن و ارادت آنان به خاندان صفوی شد. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند.

ایل قاجار ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس شاه عباس یکم دسته‌ای از آنان به غرب استرآباد و دشت گرگان کوچاند تا به عنوان سدی در برابر حملات پیاپی قبایل ترکمن و ازبک عمل کنند. ایل قاجار در استرآباد به دو شاخه تقسیم شدند. شاخه بالای رود گرگان به یوخاری‌باش (بالادستی) و شاخه پایین رود گرگان به اشاقه‌باش (پایین دستی)معروف شدند. حکومت قاجاریه از ایل اشاقه‌باش تشکیل یافت.

تلاش برای پادشاهی

پس از یورش افغانها و فروپاشی حکومت صفویه، شاه تهماسب دوم - پادشاه آواره صفوی - پس از مدتی به مازندران گریخت و فتحعلی خان قاجار خدمت وی را پذیرفت. فتحعلی خان قاجار سردار سپاه تهماسب دوم شد و در حقیقت تهماسب بازیچه‌ای در دست فتحعلی خان بود. اما با پیوستن نادر به سپاه تهماسب، فتحعلی خان مقام پیشینش را از دست داد و در مشهد به تحریک نادر کشته شد.

پس از فتحعلی خان، پسر دوازده ساله‌اش محمدحسن خان قاجار جای او را گرفت. ولی نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمدحسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منصوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و چندگانگی میان طوایف قاجار، نگران ناآرامی‌های داخلی نگردد و اشاقه‌باش‌ها زیر نظر حکومت ایشان گردند.

پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی کسب پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان به دست یکی از اعضای قبیله یوخاری‌باش کشته شد. فرزندان او از جمله آغامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. یکبار حسینقلی خان که از سوی کریم خان زند برای سرکوبی حاکم استرآباد فرستاده شده بود، در سمنان یاغی شد، ولی بدست زکی خان زند کشته شد.

پادشاهی قاجاریه

پس از مرگ کریم خان، آغامحمد خان از شیراز فرار کرد و پس از جنگهای فراوان سلسله زندیه را نابود کرد و به پادشاهی رسید. آغامحمد خان موفق گردید دو قبیله اشاقه‌باش و یوخاری‌باش (به معنای ساکن ناحیه بالا رودخانه و ساکن ناحیه پایین رودخانه) تقسیم شده بود و این دو قبیله را با هم متحد کرده و نیروی نظامی خود را استحکام بخشد.
در زمان این دودمان حکومتهای استانی در مناطق گوناگون سرزمین ایران با جنگ یا مصالحه از میان رفتند و جای خود را به سامانه‌ای فدرالی با تبعیت از دولت مرکزی دادند و «کشور» ایران دوباره زیر یک پرچم شکل گرفت. رنگها و ترتیب آنها در پرچم کنونی ایران از زمان این سلسله به یادگار مانده‌است.
ایران در زمان این دودمان با دنیای غرب آشنا گردید. اولین کارخانه‌های تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا (که بعداً به سالن تعذیه تغییر کاربری داد)، مدارس فنی به روش مدرن (از جمله دارلفنون که به همت امیر کبیر بنیاد گردید)، و اعزام اولین گروه‌ها از دانشجویان ایرانی به اروپا جهت تحصیل در شاخه‌های پزشکی و مهندسی در زمان این سلسله صورت پذیرفت.

بازسازی ارتش ایران با روش مشق و تجهیز آنها به جنگ‌افزار نوین اروپایی نیز از زمان فتحعلی‌شاه قاجار - در قرارداد نظامی اش با ناپلیون امپراتور فرانسه - آغاز شد.

در زمان این سلسه و بعد از کشمکش بسیار بین شاهان قاجار و آزادی خواهان، جنبش مشروطه در ایران برپا شد و سرانجام ایران دارای مجلس (پارلمان) شد و بخشی از قدرت شاه به مجلس واگذار گردید.

سلسه قاجار با کودتای ۱۲۹۹ رضا خان قدرت را از دست داد. با انحلال سلسله قاجار توسط مجلس شورای ملی در ۹ آبان ۱۳۰۴، رضا خان با نام رضا شاه پهلویبه تخت سلطنت نشست. وی پس از به سلطنت رسیدن بسیاری از وزرا و سفرای دولت قاجاریه را که غالباً از وابستگان خاندان قاجار بودند به استخدام درآورد که این ارتباط حرفه‌ای تا پایان سلطنت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
آغامحمدخان قاجار
آغا محمد خان قاجار (۱۱۲۱ در استرآباد - ۲۸ خرداد ۱۱۷۶ در شوشا) بنیان‌گذار دودمان قاجاریه در ایران است.

در سال ۱۱۶۱ خورشیدی آغا محمد خان که از افراد ایل قاجار بود با از میان بردن حکومت جانشینان کریم خان زند به حکومت رسید. او تهران را پایتخت خود انتخاب کرد. آغا محمد خان مردی تند خو و خشن بود که با لشکرکشی‌های متعدد توانست ایران را یکپارچه سازد. بعد از وی برادرزاده اش فتحعلی شاه به حکومت رسید.
زندگی‌نامه

آغامحمدخان زادهٔ ۲۷ محرم ۱۱۵۵ ه.ق. برابر با ۲۷ خرداد ماه ۱۱۲۱ خورشیدی (۱۷ ژوئن ۱۷۴۲) در دشت اشرفی در میانه راه ساری به گرگان است. مراسم تاجگذاری‌اش را در ۱۵ ربیع الثانی ۱۱۹۵ ه.ق. برابر با ۱ فروردین ماه ۱۱۶۱ خورشیدی (۲۱ مارس ۱۷۸۲)در ساری برگزار کرد و سرانجام در ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ ه.ق. برابر ۲۷ اردیبهشت ماه ۱۱۷۷ خورشیدی (۱۷ مه ۱۷۹۸) در شوشا درگذشت.

وی فرزند محمد حسن خان قاجار و او نیز فرزند فتحعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان بود. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکمرانی محمدحسن خان بود و فتحعلی خان حاکم گرگان بود و در استرآباد حکومت می‌کرد. اینان شیعه مذهب بودند. نادرقلی خان پس از کشتن فتحعلی خان رقیب سرسخت خویش به مقام شاهی رسید.

ریشه‌های قدرت‌یابی دودمان قاجار

درباره اصل و نسب قاجارها اطلاعات درستی در دست نیست. اما اینطور که بر می‌آید آنها از نژاد ترک بودند. آنها از دوره صفویه در تاریخ ایران پیدا شدند. گویا مطالبی که آنها را به مغولان منتسب می‌کند نامعتبر می‌باشد [۱] در اواخر قرن نهم هجری شاه عباس آنها را برای دفاع از مرزها به سه قسمت تقسیم کرد. قسمتی در مرو برای مقاومت در برابر ازبکان، قسمتی در گنجه و ایروان و قسمت دیگر در قلعه مبارک آباد استر آباد ساکن شدند.

با توجه به سکونت قاجارها در حوزه فرهنگ و تمدن ایران می‌توان آنها را ایرانی شده نامید. قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس برمی‌گردد. آنان ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمک‌های بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دسته‌ای از آنان در غرب استرآباد و دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان، یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامی‌های داخلی نگردد و اشاقی‌باش‌ها زیر نظرایشان حکومت کردند و محمد حسن خان را به قتل رساندند. سپس محمد خان را در خردسالی مقطوع‌النسل کردند (به همین منظور است که در ذکر نام وی آقامحمد را آغامحمد می‌نویسند).

وضعیت ایران در زمان کودکی آقا محمد خان

زمانی که نادر و فرزندانش به قتل رسیدند، شاهرخ شاه برای به دست گرفتن قدرت تلاش می‌کرد. فرماندهی سپاه شاهرخ بعلت تجربه و تدبیر فوق‌العاده محمدحسن خان قاجار به او واگذار گردید. با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان برکنار شد و شاهرخ به سلطنت رسید هرچند اندکی پس از آن شاهرخ شاه به دست دشمنانش که در راس آنان پدر زن وی قرار داشت نابینا گشت. فرماندهان وفادار دست به کودتا زده شاهرخ شاه نابینا را مجددا برتخت سلطنت نشاندند.

کودکی و نوجوانی آغامحمدخان

ژان گور می‌نویسد: آغامحمد خان باریک اندام و متوسط القامه بود و چشم‌های زیبا و جذاب و دهانی کوچک داشت. هرکس دهان کوچک و چشمان زیبای پسرک را می‌دید، تصور می‌کرد بر روح وی هوی و هوس غلبه دارد؛ اما وقتی آن پسر سیزده ساله کلاه را از سر برمی‌داشت و چشم بیننده به پیشانی بلند وی می‌افتاد، تغییر نظر می‌داد و می‌فهمید که کسی که دارای آن پیشانی بلند است، مقهور هوی و هوس نمی‌شود.

آغامحمد خان تیراندازی، سوارکاری و خواندن و نوشتن و حفظ کردن قرآن را نزد مادرش جیران خانم -که از بهترین تیر اندازان بود- فراگرفت. او در سیزده سالگی جزو بهترین تیراندازان قشون محمدحسن خان بود و فرمانده دستهٔ تجسس یا طلایه‌دار قشون پدرش گردید. وی با آن سن اندک، شجاع و با اراده بود و از مرگ ترسی نداشت.

کریم خان و قاجار

چندی بعد محمدحسن خان سپاهی مجهز و منظم ترتیب داد و به جنگ با کریم خان زند پرداخت. در جنگهای اولیه پیروزی با قجرها بود؛ اما در نهایت وی شکست خورده و در میدان جنگ توسط سبزعلی بیگ حاکم سابق استرآباد کشته و سرش از تن جدا گردید.

پسران محمد حسن خان اسیر می‌شوند

آغا محمد خان با همیاری برادرش حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگ‌های پارتیزانی زدند تا آن که خراج آن سال استرآباد توسط آغامحمدخان مورد سرقت قرارگرفت. همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخان زند و او شد که در نهایت دستگیر و به تهران برده شد. کریم خان همین که فهمید او دیگر خواجه‌است (و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل نمی‌باشد) امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.

پس از آن به شیراز منتقل شد و در اسارت به سربرد. این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد خطر شورش را از بین برده و در صورت هرگونه تحرک اسرا را تنبیه نماید. در همین زمان حسینقلی خان در شمال ایران دست به یاغی گری زد. آقامحمدخان که می‌دانست از سوی کریمخان مواخذه خواهد شد از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ بست نشست؛ پس از آن کریم خان به وساطت اطرافیان او را مورد عفو قرار داد.

بنیان نهادن حکومت قاجاریه

آغا محمد خان در ۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه. ق. (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغ‌های اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همین که عمه‌اش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به ساری و استرآباد رفت و با کمک سران اشاقه‌باش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحی نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار تا پای مرگ پیش رفت. ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته شده بود بر سر نهاد و پایتخت خود را ساری نهاد و به دستور وی جشن نوروز را با تشریفات زیاد برگزار نمودند[نیازمند منبع].

پس از تسخیر شمال ایران بر آذربایجان و کرمانشاهان نیز دست یافت. حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آغا محمد خان از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهم‌ترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آغا محمدخان در سمیرم و محاصره شیراز است. سرانجام آغا محمد خان قدرت نظامی خود را افزایش داد و با کمک حاج ابراهیم خان کلانتر که دروازه‌های شهر را پنهانی برای او گشود و حمایت لشکراردلان (کردستان)به سرداری خسروخان اردلان در ۱۲۰۸ ه. ق. وارد شیراز شد. با ورود آغا محمد خان به شیراز، لطفعلی خان به کرمان گریخت. در این جنگها لطفعلی خان مقاومت زیادی از خود نشان داد.

به عقیده حاج ابراهیم خان کلانتر، لطفعلی خان دلاوری شجاع بود اما برای مملکت داری مناسب نبود ولی آقا محمد خان قابلیت انجام امور سیاسی داشت . (صفحه ۹ - کتاب لطف علی خان – ناصر نجمی – بهار ۱۳۷۶)

فاجعه تاریخی کرمان

مردم کرمان چندبار گرفتار حملات ددمنشانه متجاوزان و قتل عام قرارگرفته‌اند که آخرین بار آن توسط آغامحمدخان قاجار در سال ۱۲۰۹ هجری قمری صورت گرفت. ماجرا به براندازی دودمان زندیه و پیدایش دودمان پادشاهی قاجار مربوط می‌شود. در حقیقت مردم این سامان قربانی کشمکش و نبرد سرنوشت ساز دو قدرت داخلی یعنی لطفعلی خان زند آخرین بازمانده پادشاهی زند و آغامحمدخان قاجار بنیانگذار سلسله قاجار شدند.

هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکش‌های داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار که در شمال ایران، نواحی مازندران و تهران و گرگان نفوذ داشتند، به طمع افتاده و به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و پس از آخرین درگیری‌های بین لطفعلی خان وآغامحمدخان، خان قاجار به شیراز لشکرکشی کرد و پایتخت آخرین بازمانده دودمان زند را محاصره کرد.

دو ماه محاصره، باعث کمبود مواد غذایی برای سربازان و چارپایان قجرها شد و آنها به ناگزیر به تهران بازگشتند . لطفعلی خان به خیال پیشگیری از حمله مجدد وی به کرمان لشکرکشی کرد تا بر آنجا مسلط شود و راه نفوذ خان قاجار را سد کند. اما وی در این حمله موفق نبود و به شیراز بازگشت. این شکست سیاسی آثار بدی در درون نظام زندیه گذاشت و برخی سران و قدرتمندان درون حکومت به دلیل عدم کفایت لطفعلی خان به فکر توطئه علیه وی افتادند.

سرانجام با لشکرکشی آغامحمدخان به شیراز، با نوعی حیله جنگی لطفعلی خان شکست خورد و به کرمان گریخت. آغامحمدخان در سال ۱۲۰۶ هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت نشست. طی دو سال بعد میان این دو رهبر نبردهای پراکنده یی رخ داد تا لطفعلی خان سرانجام در ۱۲۰۸ بر کرمان مسلط شد. این خبر آغامحمدخان را برانگیخت که کار وی را یکسره کند. لذا در تابستان همان سال وی با لشکری مجهز به کرمان حمله برد و با شکست لطفعلی خان کرمان را تسخیرکرد و به کشتار و قتل عام مردم آن دیار پرداخت. بسیاری از مردم را کور کرد و عده زیادی را به طرز فجیعی به قتل رساند. گفته‌اند او دستور داد تپه‌ای از چشمان مردم بسازند.

عده‌ای، تعداد کورشده‌ها را ۲۰ هزار و بعضی دیگر ۷۰ هزار نفر ذکر کرده‌اند. او سربازانش را آزاد گذاشت که هر بلایی می‌خواهند بر سر مردم درآورند. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آغامحمدخان شد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کرده و سپس به طرز فجیعی به قتل رساندند. بدین سان سلسله زندیه به نقطه پایان خود رسید.

انتقال مرکز حکومت به تهران و حمله به گرجستان

آغامحمدخان پس از فتح کامل جنوب ایران مقر حکمرانی خویش را در تهران مستقر نمود و آن را دارالخلافه نامید در حالیکه پایتخت وی هنوز ساری بود؛ والی گرجستان به پشتوانه همکیشی با روس‌ها اعلام استقلال نمود، بنابراین آغا محمد خان در فروردین ۱۱۷۴ (آوریل ۱۷۹۵) برای آراگلی خان نامه‌ای ارسال کرد و اشتباهات گرجی ها در طی هشتاد سال گذشته را یاد آوری نمود و اعلام کرد در صورتی که والی گرجستان روابط خود را با روس‌ها قطع و از ایران اطاعت کامل نکند، به آنجا لشکر کشی خواهد نمود. آراگلی خان جواب نامه را نداد و خود را برای حمله مجهز نمود . آغا محمد خان به گرجستان لشکر کشی کرد و با وجود مقاومت گرجی‌ها در این نبرد پیروز شد و آراگلی خان به تفلیس فرار کرد. آغا محمد خان برای یافتن او به تفلیس لشکر کشید. آراگلی خان همراه خانواده و بستگانش از تفلیس به گرجستان غربی گریختند. آغا محمد خان تفلیس را فتح نمود و فاجعه کرمان را در تفلیس تکرار کرد و دستور به قتل و تاراج مردم داد. عده زیادی از روحانیون را در رود کورا غرق کردند و پنج هزار نفر از گرجیها را اسیر و شهر را ویران نمودند.

آغا محمد خان پس از غارت مهمات و ذخایر جنگی آراگلی خان، از شهر خارج شد تا به دنبال آراگلی خان برود ولی با دریافت خبر طغیان اهالی شیروان که مصطفی خان دولو نماینده اش را به قتل رسانده بودند، به دشت مغان بازگشت . حاکم شیروان به آغا محمد خان پیام دوستی و اطاعت داد و وی از تنبیه آنان صرف نظر نمود و با پانزده هزار تن از دختران و پسران شهر که به اسارت گرفته بود به تهران بازگشت. اسیران برای بردگی به ثروتمندان فروخته شدند.

آغا محمد خان در سال ۱۱۷۴ خورشیدی (۱۷۹۵ میلادی) در تهران تاجگذاری کرد.

رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان

آغامحمدخان بعد از تاجگذاری به خراسان لشکر کشید و شاهرخ پسر نادرشاه افشار را که کور و پیر بود به همراه همه درباریانش به انتقام کشتن فتحعلی خان به قتل رسانید. خان قاجار برای افشای محل جواهراتی که نادر از هند آورده بود شاهرخ را به حدی شکنجه کرد که وی در زیر شکنجه‌ها جان سپرد. او پس از کشف محل جواهرات نادر، آنان را روی سفره گسترد و از شدت عشق به طلا و جواهر، بر آنان غلتید. و سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روس‌ها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد و ازبکان را وادار به عقب نشینی نمود. او بخارا را تحت الحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی، گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ افشار به هرات فرستاد. آنها تا کابل پیش رفتند ولی نادرقلی در کوه‌های هیمالیا در افغانستان مکان خود مرتب را تغییر می‌داد[مدرک] سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای ۵۰۰ هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آقا محمد خان چندین هدف را دنبال می‌کرد که مهم‌ترین و دراز مدت‌ترین آنها جلب حمایت حاکم کابل برای حمله به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد. او سپس به ساری برگشت و در عمارت زمستانی خود واقع در پشت مسجد شاه غازی (که اکنون اثری از آن باقی نیست)، گنجینه‌های باقیمانده از دوران افشاریه - که نادر با خود از هند آورده بود و باعث ثروتمندی بسیاری از فرماندهان و نوادگان او شد - را پنهان کرد.

حمله روسیه به سواحل غربی دریای خزر

در شهریور ۱۱۷۵ (سپتامبر ۱۷۹۶ میلادی)، سپاه روس به فرماندهی ژنرال کنت والرین زبوف، به نیروهای ژنرال گردویچ که قبلا به دربند اعزام گردیده بود، پیوست و قلعه‌های دربند، باکو و تالش را تصرف نموده و بر تمام سواحل غربی دریای خزر از مصب رود کر و اترک مسلط شد . سپس ژنرال زبوف از جلگه شیروان و از کنار ساحل، وارد دشت مغان شد و از رود ارس گذشت . دسته دیگری از سپاهیان روس لنگران را اشغال کردند لذا آذربایجان و رشت مورد تهدید قرار گرفتند. خان قاجار برای سرکوب آنان عازم قفقاز شد اما هنوز به آنجا نرسیده بود که در ۱۹ آبان ۱۱۷۵ (نهم نوامبر ۱۷۹۶) میلادی، کاترین دوم تزار مقتدر روسیه درگذشت. با جانشینی وی توسط پل یکم و با تغییر سیاست‌، ارتش روسیه تمامی خاک‌های اشغال شده ایران و از جمله گرجستان را ترک گفتند.

بازگشت به قره باغ و بدرود زندگی

آقامحمدخان که از خروج نیروهای روس از زمین‌های اشغالی سخت شادمان گردیده بود تصمیم گرفت که در قفقاز به تصرف شهر شوشا که در حمله اول به دست وی نیفتاده بود بپردازد . او دراسفند ۱۱۷۵ (مارس ۱۷۹۷ میلادی)دوباره عازم گرجستان شد و قلعه شورشی قره باغ را تصرف کرد. ابراهیم خان جوانشیر، حاکم یاغی قره باغ فرار کرد و شاه قاجار آماده لشکرکشی به تفلیس شد ولی در حالی که از فتح شوشا در قراباغ آذربایجان ۳ روز می‌گذشت در بامداد ۲۱ ذی‌الحجه ۱۲۱۱ ه.ق. (۱۷ ژوئن ۱۷۹۲ میلادی) بدست صادق نهاوندی و دو تن از همدستانش به قتل رسید[نیازمند منبع] و از آنجا که در آن زمان پیکر بزرگان را در عتبات عالیات بخاک می‌سپردند، وی را نیز به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپردند.

حکایاتی از بی‌عدالتی‌های آغامحمدخان

کشف یک کودتا
چند روزی بعد از تاجگذاری، آغا محمد خان قاجار آماده می‌شد که با ولیعهدش فتحعلی خان از سربازان مازندرانی سان ببیند. ناگهان یکی از افسران حاضر، در برابر شاه تعظیم بلندی کرد و مدتی در گوشی با وی صحبت داشت.

پس از چند لحظه آغا محمد خان اظهار درد کرد و رنگ پریدگی مرده وار سیمایش مویّد اظهارش بود. یکی از وزیران را به مرخص کردن سربازان برگماشت زیرا که حال سان دیدن نداشت.

همین که مجلس خالی شد، تغییر حالت داد ولیعهد و نزدیکان حاضر را روانه اتاقهای دیگر کرد و فرمانده قره چوخاها را خواست و دو ساعت تمام با وی گفتگو کرد. در آن میان افسرانی را برای بازجویی به درون تالار می‌آوردند. فتحعلی خان در دیوانخانه مجاور منتظر دستورهای عموی خود بود. سرانجام برادر زاده را نزد خود خواند و گفت: افسری که زیر گوشی با من صحبت می‌کرد یکی از رفیقان خود را متهم می‌کرد که قصد دارد شاه را بکشد. من هم در این دو ساعت بازجویی دقیق کردم تا معلوم شد که مدعی با افسر متهم دشمنی شخصی داشته و اتهام را سراپا از خود ساخته‌است. حالا پسر جان تو که روزی به پادشاهی خواهی رسید بگو ببینم به عقیده تو چه باید کرد؟ جوانک با شور ساده لوحانه‌ای گفت: باید مفتری را تنبیه کرد و کسی را که به او بهتان بسته‌اند پاداش داد.

آغامحمدخان گفت: به این ترتیب تو دستوری می‌دادی که از نظر عدالت انسانی معقول و منطقی بود ولی فرمانی نبود که در خور پادشاه باشد. باز هم برو بیرون و منتظر دستور من باش.

ساعتی بعد فتحعلی خان را به تالاری که شاه در آنجا بود خواندند. وی چیزی در آنجا دید که از نفرت و وحشت خون در رگهایش بند آمد. نعش چند افسر را در آنجا دید و در آن میان مفتری، متهم و همه کسانی را که به عنوان گواه بازپرسی شده بودند بازشناخت. شاه گفت من دچار اشتباه شدم که دو طرف را رویاروی کردم. روی انگونه چیزها نباید بحث شود زیرا که شایسته نیست در میان اطرافیان شاه کسانی آمد و شد داشته باشند که امکان شاه کشی به گوششان خورده‌است. من برای جبران اشتباهی که کردم چاره‌ای نداشتم جز آنکه بدهم همه کسانی را که به هر عنوان پایشان به این قضیه کشانیده شده بود خفه کنند. (به نقل از کتاب آقا محمد خان قاجار اثر امینه پاکروان)
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
فتحعلی‌شاه قاجار
فتحعلی شاه قاجار دومین شاه از دودمان قاجار بود که از ۱۱۷۶ (۱۷۹۷ م./۱۲۱۲ ق.) تا ۱۲۱۳ (۱۸۳۴ م./۱۲۵۰ ق.) به مدت ۳۶ سال و ۸ ماه فرمانروایی کرد.

محل تولد فتحعلی شاه شهرستان دامغان است در کوچه‌ای که بموجب این تولد همچنان بنام کوچه مولود خانه مشهور عام می‌باشد. کریمخان زند پس از سرکوب شورش محمد حسن خان قاجار در شمال ایران دو پسر وی به نام‌های آغامحمدخان و حسینقلی خان را مورد لطف و نوازش خویش قرار داد. وی محمدخان را با خود به شیراز برد و حکومت دامغان را نیز به برادر دیگر حسینقلیخان سپرد.[نیازمند منبع] وی فرزند حسینقلی خان جهانسوز برادر جوانتر آغامحمدخان قاجار بود. فتحعلی شاه پس از کشته شدن عمویش آغامحمدخان به پادشاهی رسید. زیرا آغا محمد خان فرزندی نداشت
آغاز سلطنت فتحعلی شاه
نام اصلی فتحعلی شاه بابا خان بود ولی به هنگام تاجگذاری نام فتحعلی را که نام نیای خود فتحعلی خان قاجار بود برای خود برگزید. فتحعلی شاه در سالهای اول حکومت خود، به سرکوبی مخالفان مشغول شد. جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار که به جدا شدن سرزمینهای قفقاز از ایران انجامید در زمان این پادشاه رخ داد. می‌توان گفت که روند پاره پاره شدن خاک ایران با پادشاهی او آغاز شد.

لرد کرزن می‌گوید: «در دوره فتحعلی شاه اوضاع قشون ایران رو به زوال گذاشت و به آخرین مرحله پستی رسید.»

محمود نیز در مورد دوره سلطنت فتحعلی شاه می‌نویسد: «دریاهای‌ شمالی و جنوبی ایران که یک وقتی وسیله امنیت و حفاظت ایران بود، در این زمان اسباب ضعف و وسیله خطرناکی برای این کشور شده‌است . چنانچه در بحر خزر، فرمانروایان مسکو و در خلیج فارس ٬ بریتانیای کبیر، اسباب مزاحمت شده و صادرات و واردات نیز به دست روس و انگلیس افتاده‌است.»

ولیعهد او پسرش عباس میرزا بود که در جنگ‌ها از خود دلاوری نشان داد. او و مشاورش قائم مقام فراهانی سعی کردند به اصلاحاتی به‌ویژه در نیروهای نظامی بپردازند اما این اقدامات کافی نبود. عباس میرزا پیش از رسیدن به سلطنت درگذشت. پس از مرگ او پسرش محمد میرزا ولیعهد شد که پس از مرگ فتحعلی شاه با نام محمد شاه برتخت نشست.

فتحعلی شاه پس از به قدرت رسیدن با نزدیک شدن به علمای شیعه و مجتهدین تلاش زیادی کرد تا پایه‌های مشروعیت قدرت نوپای قاجار را در میان مجتهدینی که هنوز در آرزوی دوران صفوی بودند محکم کند و تا حدود زیادی نیز موفق شد. وی توانست در جنگ‌های ایران و روس از حمایت علما در ترغیب مردم به‌جهاد بهره‌مند گردد.
حمله سپاه ایران به افغانستان و تصرف قندهار
در قرون گذشته حملاتی از طریق پنجاب و افغانستان به هندوستان صورت گرفته بود و در قرون اخیر نادر شاه افشار و احمد خان درانی به این کشور یورش برده بودند. در سال ۱۱۷۷(۱۷۹۹ میلادی)، لرد ولسلی فرمانروای انگلیسی هند با تیپو سلطان حاکم میسور نبرد کرد و در این نبرد حاکم میسور کشته شد و میسور بدست انگلیسی‌ها افتاد.

محمود می‌گوید: «راجه‌های هند که از تجاوزات انگلیس به ستوه آمده بودند از زمان‌شاه پادشاه افغانستان، درخواست می‌کردند که به هندوستان حمله کند و حاضر بودند هزینه سپاهیانش را نیز بپردازند.» از این رو، زمان‌شاه پادشاه افغانستان به منظور گسترش سرحدات، به هندوستان حمله کرد. با پیشروی زمان‌شاه تا لاهور، انگلیسی‌ها به وحشت افتادند و تصمیم گرفتند از ایران طلب کمک کنند. محمد و فیروز برادران زمان‌شاه برای جلب مساعدت فتحعلی شاه، علیه زمان شاه به دولت ایران پناهنده شدند. زمان شاه سفیری نزد حاج ابراهیم خان کلانتر صدر اعظم ایران فرستاد و خواهان الحاق خراسان به افغانستان شد. این موضوع خشم شهریار ایران را بر افروخت.

انگلیسی‌ها نماینده خود به نام مهدی علی خان ملقب به بهادر جنگ، را برای جلب مساعدت شاه ایران در مقابل حمله زمان شاه، به ایران فرستادند. این فرد ایرانی الاصل و از معروفترین رجال هند بود. واتسون، مورخ انگلیسی که طی دوره‌ای در سفارت انگلیس در تهران سمت منشیگری داشت می‌گوید: «کمی پس از مراجعت فتحعلی خان از خراسان به تهران شخصی به نام مهدی علی خان از جانب حاکم بمبئی برای آمدن به دربار ایران مامور شد. مقصود عمده ماموریت او این بود که سعی نماید شاه ایران را حاضر کند که به افغانها حمله نماید چرا که در این زمان انگلیسی‌ها در وحشت بودند که مبادا زمان شاه به هندوستان حمله نماید.» مهدی علی خان وانمود می‌کرد انگلیس از حمله زمان شاه به هندوستان، هراسی ندارد و می‌تواند به راحتی او را شکست دهد.

مهدی علی خان در مورد سفر خود به ایران می‌گوید: «من به طور غیر رسم از فجایع و غارت افغانها در لاهور شرح مفصلی بیان نمودم . مخصوصا گفتم هزاران سکنه شیعه آن نواحی از ظلم و تعدی افغانها متواری شده و به ممالک کمپانی شرقی هندوستان انگلیس پناهنده شده‌اند. من سعی نمودم کاری کنم که پادشاه ایران هر چه زودتر وسایل حرکت محمود شاه و فیروز شاه افغان را فراهم کند.» مهدی علی خان یک کاغذ اعتبار نامه از جانب حکومت بمبئی در اختیار داشت تا برای راضی نمودن شاه قاجار، هر تعهدی را که شاه بخواهد به او بدهد. اما خود می‌نویسد: «اگر چشم وزرای ایران به این اعتبارنامه افتاده بود یقین می‌کردند که حکومت هندوستان انگلیس می‌خواهد مساعدت ایران در مورد جنگ افغانها را بخرد.» اما علائم رضایت در شاه ایران پدیدار شد و مهدی علی خان که متوجه این موضوع شده بود، از ارائه اعتبار نامه خودداری نموده در عوض کاغذ دیگری حاوی تسلیت نامه مرگ آقا محمد خان و تبریک حکومت فتحعلی خان را تسلیم شاه نمود.

فتحعلی شاه با آغاز ارتباط نزدیک با انگلیسی‌ها، دستور اخراج فرانسوی‌ها را صادر نمود و اعلام کرد: «هرجا فرانسوی‌ها بخواهند به خاک ایران قدم بگذارند، آنان را توقیف و حبس خواهند کرد.» شاه قشون ایرانی را برای حمله به افغانستان در اختیار محمود شاه قرارداد. زمان شاه به پشت دروازه‌های هند رسید. در همین زمان خبر لشکرکشی محمود شاه با قشون ایرانی به سوی افغانستان را دریافت کرد و بلافاصله به کشورش مراجعت نمود. اما قندهار به دست محمود شاه افتاده بود. میان دو برادر نزاعی در گرفت. زمان‌شاه شکست خورد و اسیر و از دو چشم نابینا شد و وزیرش وفادار خان به دست محمود شاه کشته شد.
قرارداد ۱۸۰۰ میلادی
سرجان ملکم در پائیز سال۱۱۷۹ (۱۸۰۰ میلادی)، وارد بوشهر شد و سپس به تهران آمد. در ژانویه ۱۸۰۱ میلادی، قرارداد سیاسی و تجاری بین دولت‌های ایران و انگلیس منعقد شد. با انعقاد این قرارداد، فتحلی شاه دستور داد در تمام کشور باید با عمال دولت انگلیس همراهی شود و اجازه ورود فرانسوی‌ها به نواحی جنوبی ایران و بنادر خلیج فارس گرفته شود
قتل پُل اول و حمله روسها به گرجستان
چند ماه پس از امضای قرارداد ۱۸۰۰ میلادی، پل اول امپراتور روسیه، به قتل رسید و الکساندر اول پسر او، به حکومت رسید. با شروع حکومت وی، سیاست روسیه تغییر کرد و بر مبنای دوستی با انگلیس و دشمنی با فرانسه قرار گرفت. روسیه درشهریور ۱۱۸۱ (سپتامبر ۱۸۰۲)به گرجستان حمله کرد و الکساندر اول اعلام نمود که گرجستان بایستی به وصیت جرج سوم پادشاه گرجی، به روسیه الحاق گردد. محمود در این باره می‌گوید: «این بر خلاف میل دولت و ملت گرجستان بوده زیرا چند سال پس از این واقعه، هنگامی که ملکه گرجستان با اولاد خود در سن پطرز بورگ حبس بود، در حین گردش در خیابان‌ها دیده شد، در حالی که آثار شمشیر روس‌ها در سر و صورت ملکه به خوبی نمایان بود چرا که هنگام خروج از وطنش مقاومت کرده بود و این زخم‌ها در اثر همین مقاومت بوده‌است
حمله روس‌ها به قفقاز

در سال۱۱۸۱ (۱۸۰۳ میلادی)که فتحعلی شاه در حال بر انداختن فرزندان نادر بود، آنان را در مشهد اسیر کرده به تهران آورد و به قتل رساند و همچنین عباس میرزا نائب السلطنه، مشغول تنبیه تراکمه بود، خبر ورود روس‌ها به قفقاز به گوش فتحعلی شاه رسید. این خبر وقتی رسید که روسها گرجستان را فتح کرده بودند و قصد ایروان و قراباغ را نمودند. گنجه را با کمک ارامنه بدست آورده عده زیادی از سکنه را نابود کردند. قابل ذکر است با توجه به سیاست‌های فتحعلی شاه و اعمال ظلم و ستم به مردم، سکنه قفقاز علاقه‌ای به دربار ایران نداشتند و این فرصت مناسبی برای روس‌ها شد تا بیگلر بیگی ایروان و دیگر خوانین قفقاز را به خود جلب کنند.

جنگ سپاه ایران و روس در ایروان
در سال ۱۱۸۳ (۱۸۰۴ میلادی) جنگ ایران و روس رسما اعلام شد . عباس میرزا نائب السلطنه، فورا با قشون خود لشکرکشی کرد و در نزدیکی ایروان با سپاه روس رو به رو گردید. بیگلر بیگی محمد خان از طایفه قاجار بود ولی با روس‌ها همکاری می‌کرد و دروازه‌های شهر را روی سپاه ایران بسته بود. عباس میرزا بارها با سپاه روس نبرد کرد و چشم زخمی به اردوی کیوان شکوه وارد آمد.

فتحعلی شاه تصمیم گرفت خود عازم میدان نبرد شود اما قدرت شکست روس‌ها را نداشت لذا از انگلیسی‌ها درخواست کمک نمود. محمد خان بنی به عنوان نماینده شاه به انگلیس رفت. انگلیس در قبال کمک به ایران درخواست خود مبنی بر تسلط جزیره هرمز و همچنین بنادر دریای خزر و بوشهر را مطرح نمود و فتحعلی شاه از کمک انگلیس مایوس شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
ادامه فتحعلی شاه
آغاز رابطه ایران و فرانسه و انعقاد عهد نامه فین کن اشتاین

ناپلئون تمایل داشت به انگلیسی‌ها حمله کند تا فتوحات خود را گسترش دهد اما کشور انگلیس جزیره‌ای بود با نیروی دریایی قوی و مجهز، لذا تصمیم گرفت به یکی از مستعمرات انگلیس حمله کند. هندوستان مهمترین مستعمره انگلیس بود. برای راه یابی به هندوسنان بایستی روابط مثبتی با ممالک شرقی برقرار می‌شد و ایران برای این منظور مناسب بود. ایران دارای مرز مشترک با هند بود. لشکر ناپلئون می‌توانست از راه دریای مدیترانه در اسکندرون از کشتی پیاده شود و از راه بیروت و شام و عراق به ایران برسد و به همراه قشون ایران به هند حمله کند.

اسکالون تاجری فرانسوی بود که در استانبول مقیم بود و اولین اطلاعات از ایران را به مارشال برون سفیر فرانسه در دربار عثمانی داد و او این اطلاعات را به وزیر امور خارجه فرانسه رساند و سپس در اختیار ناپلئون قرار گرفت. ناپلئون فورا افراد عالی رتبه خود را به همراه نامه مکتوب خود، عازم دربار ایران نمود. خبر فتوحات و رشادت‌های ناپلئون بناپارت قبلا به گوش فتحعلی شاه رسیده بود و شروع ارتباط ایران و فرانسه، فرصت مناسبی برای بازگرداندن ایالات ازدست‌رفته قفقاز به ایران بود.

محمود در خصوص ارتباط مجدد با فرانسه می‌گوید: «در این مورد نصایح داوود، کشیش ارامنه هم این خیال پادشاه ایران را قوت داد و توسط مارشال برون سفیر فرانسه مقیم دربار عثمانی، نامه‌ای به امپراتوطور فرانسه نوشته شد و دو نفر تاجر فرانسوی به نام‌های باسکول و روسو، نماینده تجاری فرانسه در شهر بغداد، متواترا به دولت فرانسه از اوضاع ایران راپرت می‌دادند و خواستار برقراری روابط فرانسه با ایران بودند.» سفیر ایران محمد رضا خان قزوینی، با هدایایی به ارزش تقریبی پانصد هزارتومان، به اردوگاه ناپلئون رفت و دراردیبهشت ۱۱۸۶ (می‌۱۸۰۷)، عهد نامه فین کن اشتاین را با دولت فرانسه منعقد کرد. مطابق این عهد نامه، دو کشور ایران و فرانسه علیه دولت انگلیس متحد شدند و ایران پذیرفت تا ارتش فرانسه را برای حمله به هند یاری دهد و دولت فرانسه قول داد ایران را برای بازپس‌گیری ایالات از دست رفته توسط روسیه، یاری دهد. ژنرال گاردان با تعدادی قشون، سواره و توپخانه و افسران فرانسوی، به‌سوی ایران حرکت کردند تا سپاه ایران را برای جنگ با روس‌ها و حمله به هندوستان تعلیم دهند.

جنگ فرانسه و روسیه و آثار آن بر ایران

ژنرال در راه رسیدن به ایران بود که بین نیروهای فرانسوی و روسی جنگی به نام جنگ ایلو درگرفت . روسها شکست خوردند و در خرداد ۱۱۸۶ (ژوئن ۱۸۰۷)، پیمان صلح تیلسیت منعقد شد. دولت‌های فرانسه و روسیه تصمیم گرفتند از طریق ایران به هند حمله کنند و سواحل رود ولگا را محل تدارک لشکرکشی قراردادند. ناپلئون پذیرفت که مناطق تصرف شده ایران توسط روس‌ها، نصیب روس‌ها شود زیرا اگر در اختیار انگلیس‌ها قرار می‌گرفت، منافع فرانسه تامین نمی‌شد. ژنرال گاردان به ایران آمد تا عهدنامه فین کن اشتاین که قبلا مورد تائید قرار گرفته بود را در اختیار شاه ایران بگذارد و فتحعلی شاه دستور اخراج انگلیسی‌ها را صادر نمود.

عباس اقبال می‌گوید: «گاردان در دسامبر ۱۸۰۷ (آذر ۱۱۸۶)عهد نامه فین کن اشتاین را به امضای شاه رسانید اما مفاد آن قسمت از عهد نامه که مربوط به کمک فرانسه به ایران برای حمله به روس بود، از نظر دولت فرانسه منتفی اعلام شده بود و در مورد حمله فرانسه به هندوستان از طریق ایران، ایران موظف می‌شد علاوه بر دولت فرانسه، دولت روس را به کشور راه دهد.»

همچنین لوسین بناپارت برادر ناپلئون بناپارت به عنوان نماینده مقیم دربار تهران تعیین گردید. فتحعلی شاه از کمک فرانسه نیز قطع امید کرد .

قرارداد مجمل ایران و انگلیس

سرجان ملکوم در روز پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۱۸۶ (۱۰ مارس ۱۸۰۸)وارد بوشهر شد. همزمان هیئت گاردان مشغول تربیت ارتش ایران به فنون نظامی بود و تلاش می‌کرد ایران را به صلح با روس‌ها تشویق کند. گاردان در نامه خود به وزیر خارجه فرانسه نوشت: «حاج محمد حسن خان الدوله در راس هواخواهان انگلیس‌ها قراردارد.» اما فتحعلی شاه با تردیدی که نسبت به برقراری روابط مجدد به انگلیسی‌ها داشت، از حرکت مالکوم به سمت تهران جلوگیری کرد و مالوم مجبور شد به هند بازگردد و شرایط قرارداد سیاسی ایران و انگلیس را متذکر شود. براساس این قرارداد، ایران متعهد شده بود فرانسوی‌ها را به کشور راه ندهد. سرهارفورد جونز از دربار انگلیس مامور شد به تهران عزیمت کند و در انتظار نتیجه ماموریت ملکوم در بمبئی توقف کرد. ملکوم به حکومت بریتانیایی هند پیششنهاد تصرف جزیره خارک را مطرح نمود و نیروهای نظامی به خلیج فارس اعزام گردیدند. لندمنتو فرمانروای هند تمایل داشت با اعمال زور، ایران را وادار نماید که تسلیم شود. سر هارفوورد جونز عازم تهران شد.

واتسون می‌نویسد: «جونز اظهار داشته بود که تا هیئت فرانسوی از ایران خارج نشود، وارد شهر نخواهد شد. این امر به ظاهر ناچیز می‌آمد. در واقع برای خلع سلاح کردن کامل شاه در برابر مقاصد بریتانیا بود و در واقع عهد و پیمان با فرانسه، اتحاد فرانسه با روسیه و دشمنی این دو دولت با بریتانیا و قصد حمله ایشان به هند از راه ایران و با کمک این کشور، حربه قدرتمندی بر ضد انگلیس بود. اما ایران این قدرت و صلاح را به راحتی از دست داد تا صمیمیت خود را به اطلاع انگلیسی‌ها برساند»

جونز یک روز پس از خروج گاردان، در بهمن ۱۱۸۷ (فوریه ۱۸۰۹) وارد تهران شد و دراسفند ۱۱۸۷ (مارس ۱۸۰۹) عهد نامه مجمل به امضای طرفین رسید و روابط ایران و فرانسه به مدت ۳۰ سال قطع شد. پس از امضای معاهده بین ایران و انگلیس، خبر اصلاح روابط روس‌ها و انگلیسی‌ها به ایران رسید. سرگور اوزلی نماینده انگلیس در ایران صاحب منصبان خود را که طی قرارداد ایران و انگلیس به ایران آورده بود، از لشکر عباس میرزا فراخواند و آنان را از قشون ایران خارج کرد و دخالت در نظام ایران برای آنان منع گردید.

حمله فرانسه و تصرف مسکو

تزار روس مجددا به مخالفت با فرانسه پرداخت و برخی از بنادر روسیه را برای تجارت انگلیس باز نمود و مانع تجارت فرانسه در این بنادر شد. او مدت‌ها بود که از ناپلئون ناراضی بود و از اتحاد با او به جز الحاق فنلاند، چیزی عایدش نشده بود. همچنین فرانسه از کمک به روس‌ها برای حمله به عثمانی سر باز می‌زد.

درخرداد ۱۱۹۱ (ژوئن ۱۸۱۲)، پیرو اولتیماتوم تزار روس به فرانسه، جنگ آغاز شد و ناپلئون بناپارت با ارتش هفتصد هزار نفری به روسیه حمله کرد. درآذر ۱۱۹۱ (دسامبر ۱۸۱۲ میلادی) مسکو فتح شد. یک روز پس از آن روس‌ها مسکو را به آتش کشیدند و بسیاری از سپاهیان ناپلئون کشته شدند و ناپلئون مجبور به عقب‌نشینی شد. تالیران در این خصوص می‌گوید: «این حادثه ناگوار برای ناپلئون آغاز پایان بود» روسها پس از این پیروزی، به طرف اروپای مرکزی هجوم بردند. حکومت‌های اتریش و پروس که سربازانی در اختیار ناپلئون گذاشته بودند به ایشان پیوستند.

عهد نامه گلستان

سرگور اوزلی برای برقراری صلح ایران و روسیه، شخصاً با شاه و نائب السلطنه که مخالف متارکه و صلح بود، مذاکرات تشویق آمیز مفصلی انجام داد و بدین منظور یک ماه در تبریز نزد عباس میرزا ماند و از آنجا با فرمانده کل ارتش قفقاز مکاتبه کرد. البته این دوره، زمان مناسبی بود تا سرگور اوزلی اطلاعاتی ازامکانات و نیروهای عباس میرزا و همچنین وضعیت منطقه کسب نماید. مذاکراتی بین دولت‌های ایران و روس انجام شد ولی هیچکدام از طرفین به توافق نرسیدند و دوباره جنگ آغاز شد.

در اواخر مهر۱۱۹۲ (اکتبر ۱۸۱۳) نیروهای روسیه در اصلاندوز به سپاه عباس میرزا حمله کردند و تپه مشرف به اردوگاه آنان را تصرف نمودند. در این جنگ سپاه ایران به سختی شکست خورد و به تبریز عقب نشینی کرد و روس‌ها مهمات سپاه را به غنیمت بردند. روس‌ها به کمک انگلیسی‌ها تدارک آخرین جنگ با قوای جدید ناپلئون را میدیدند. ایران نیز در تهیه و تدارک قوای جدید برای حمله به روس‌ها بود ولی با وساطت انگلیس عهد نامه گلستان امضا شد.

واتسون می‌نویسد: «بنا به درخواست حاکم گرجستان سرگور اوزلی معاهده صلحی میان طرفین برقرار کرد اکتبر ۱۸۱۳ (مهر ۱۸۱۳) که به موجب آن ایالات گرجستان و دربند، بادکوبه و شیروان و شکی، گنجه و قراباغ و مغان و قسمتی از تالش را به روسها واگذار کردند و ایران از هر گونه حقوقی که بر قسمت‌های دیگر قفقازیثه داشت صرف نظر کرده موافقت نمود در دریای خزر ناو جنگی نداشته باشد و روسیه تعهد کرد ولیعهد را برای رسیدن به سلطنت یاری نماید.»

سرپرسی سایکس می‌نویسد: «در ارتباط با صلح گلستان روسیه نمی‌توانست به جنگ با ایران ادامه دهد و شاید کمتر از آنچه در عهد نامه گلستان ممکن بود بدست آورد بسازد، اما سفیر انگلیس که خود را بین ایران و روس انداخته بود موجب عهد نامه صلح گردید» و موقعیت روسیه و انگلیس تثبیت شد.

قرارداد ۱۸۱۴

ارتش ناپلئون در نبرد لایپزیک با روس‌ها در هم شکست ولی انگلیس به تنهایی نمی‌توانست فرانسه را شکست دهد لذا می‌کوشید تا با دولتهای اروپایی هم پیمان شود. در اسفند ۱۱۹۲ (مارس ۱۸۱۴ میلادی) دولت‌های روسیه، پروس، اتریش و انگلیس اتحادیه‌ای تشکیل دادند. ناپلئون در ۱۵ فروردین ۱۱۹۳ (۴ آپریل ۱۸۱۴) استعفا داد و به جزیره آلب واقع در نزدیکی ساحل ایتالیا تبعید شد.

تعلیم قشون ایران
پس از انعقاد عهدنامه گلستان، عباس میرزا در صدد بود برای تقویت نظامی، افرادی را برای تعلیم نظامی قشون ایران استخدام کند.

لرد کرزن می‌نویسد: «در سال ۱۸۱۵ (۱۱۹۳ هجری شمسی) عباس میرزا مجددا مایل بود صاحب منصبان نظامی از فرانسه استخدام کند ولی به مقصود نرسید و از این خیال در گذشت و تصمیم گرفت عده‌ای از جوانان ایرانی را به اتفاق کلنل دارسی به انگلیس بفرستد. بعضی از صاحب‌منصبان فرانسوی در قشون محمدعلی میرزا در کرمانشاهان، مشغول تعلیم کردها بودند ولی بعدها دیگر چندان توجهی به این موضوع نداشتند.»

جدایی مجمع الجزایر بحرین از ایران

درفروردین ۱۱۹۸ (آپریل ۱۸۱۹) کاپیتان بروس فرمانده ناوگان انگلیسی در خلیج فارس و حسنعلی میرزا فرمانروا و والی فارس، قراردادی امضا نمودند که به موجب آن اداره امور خلیج فارس تا زمانی که ایران توان حفظ امنیت در این مناطق را ندارد، برعهده انگلیسی‌ها باشد. در آذر ۱۱۹۸ (دسامبر ۱۸۱۹) انگلیسی‌ها ناوگانی شامل شش کشتی جنگی و سه هزار ملوان به فرماندهی سر ویلیام گرانت کایر از بمبئی عازم خلیج فارس شد و راس الخیمه و دیگر شیخ‌نشین‌های سواحل جنوبی خلیج فارس را یکی پس از دیگری تصرف کردند و در طول مدتی از ۱۵ تا ۲۰ دی ۱۱۹۸ (۶ تا ۱۱ژانویه ۱۸۲۰ میلادی) با شیوخ نواحی شمال شبه جزیره عمان و شیخ بحرین پیمان بست تا شیوخ منطقه از ستیز و تعرض به یکدیگر بپرهیزند.

حمله عباس میرزا به سپاه روس

دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه بدون اعلان رسمی آغاز شد. فتحلی شاه قاجار مایل به جنگ با روسها نبود و تصمیم گرفت با ایشان صلح کند. در مرداد ۱۲۰۰ (آگست ۱۸۲۱) میرزا داوود خان ارمنی به عنوان سفیر عازم سن پطرز بورگ شد. اما ژنرال یرمولف با عبور داود خان از قفقازیه مخالفت کرد و سفیر عثمانی راه عثمانی و لهستان راپیش گرفت.

در استانبول داود خان با سفیر اتریش ملاقات کرد و از او درخواست نمود تا در ارتباط با ایران و روسیه میانجیگری کند. سفیر اتریش پیشنهاد کرد داود خان نامه‌ای برای پرنس مترنیخ صدراعظم روسیه تنظیم نماید و ضمن تشریح سابقه اختلاف روسیه و ایران، درخواست خود را مبنی بر میانجیگری اتریش اعلام نماید.

در خرداد ۱۲۰۵ (ژوئن ۱۸۲۶) عباس میرزا به سپاه روس‌ها حمله کرد و طالش و لنگران را آزاد نمود ولی گوگ چای و بالغ لو به دست روس‌ها افتاد و قلعه شیشه‌ای محاصره شد. اهالی گنجه قیام کردند و پادگان روس‌ها را در این شهر قتل عام نمودند لذاارتش ایران به راحتی شهر را تصرف کرد. این قیام به تمام مناطق مسلمان‌نشین قفقاز سرایت کرد و در طول سه هفته اغلب نقاطی که در معاهده گلستان در اختیار روس‌ها قرار گرفته بود آزاد شد. جوابی از پرنس مترنیخ دریافت نشد و داود خان به لهستان رفت . در آذر ۱۲۰۵ (دسامبر ۱۸۲۶)، گراف سنلر وزیر خارجه روسیه، ماموری مرزی نزد سفیر ایران فرستاد و اعلام کرد که مذاکرات متارکه جنگ بین فرماندهان نظامی آغاز شده و نیازی به آمدن داود خان به سن پترزبورگ نیست.

علت واقعی جواب منفی روس‌ها این بود که در شهریور ۱۲۰۵ (سپتامبر ۱۸۲۶) ژنرال یرمولف به سرعت سازمان نظامی خود را اصلاح کرده و از تاخیر عباس میرزا در اطراف قصبه شیشه‌ای استفاده کرده با پنج هزار نیروی تازه‌نفس اقدام به حمله متقابل کرد. جنگ شکمور اولین برخورد بین سپاهیان ایران و روس بود که سواره نظام ایرن به دست روس افتاد و محمد میرزا (ولیعهد ثانی) به دست قزاقان روسی اسیر شد ولی با کمک یکی از روسای شاهسون نجات یافت.

عهد نامه روسیه و انگلیس و فرانسه

روسیه قصد داشت استانبول را تصرف کند و انگلیس تمایل داشت تا با کمک روس‌ها عثمانی را تقسیم کند اما نمی‌خواست روسیه یکه‌تاز باشد و به عنوان قهرمان استقلال ملل بالکان عرض اندام نماید. از این رو در خرداد ۱۲۰۶ (ژوئیه ۱۸۲۷) عهد نامه‌ای میان دولت‌های روسیه، بریتانیا و فرانسه منعقد کرد که از انقلاب یونان علیه عثمانی دفاع کند.

عهدنامه ترکمانچای

در مرداد ۱۲۰۶ (آگست ۱۸۲۷) جنگ سختی بین روسیه و ایران در سواحل شمالی رود ارس در گرفت. قصبه عباس آباد و اردو آباد توسط روس‌ها تصرف شد. عباس میرزا لشکر گراکوفسکی را در نزدیک کلیسای اچمپاد زین و نیروهای ژنرال آرسیتوف را در حوالی نخجوان منهدم و وادار به عقب نشینی کرد. روس‌ها به اختلاف نظر فتحعلی شاه و عباس میرزا در ادامه جنگ با خود پی بردند و به حملات متقابل پرداختند. در ماه اکتبر ژنرال پاسکوئیچ پس از هشت روز جنگ خونین ایروان را فتح کرد و تمام سرزمین‌های ماوراء ارس به دست روس‌ها افتاد. ژنرال آرسیتوف با سپاه شش هزار نفری از رود ارس گذشت و وارد تبریز شد و تبریز را فتح نمود.

لرد کرزن می‌نویسد: «روزنامه رسمی روسیه در پترزبورگ در فتح تبریز که به دست قشون روس افتاد، غلو کردند، فرمانده قشون روس نیز در آذربایجان از پارچه ایرانی بیرقی ترتیب داده آن را با گلوله سوراخ سوراخ نموده برای امپراطور فرستادند تا معلوم باشد قشون روس چه فتح نمایانی کرده‌است. آن بیرق به امپراتوری در کاخ کرملین مسکو در موزه جای داده شد. به‌علاوه پانزده عدد کلید بسیار ضخیم درست کرده به پایتخت روس فرستادند به عنوان اینکه حاکم شهر تبریز این کلیدها را به فرمانده قشون روس تسلیم نموده‌است. در صورتی که شهر تبریز فقط هشت دروازه دارد.»

همچنین اختلافاتی در خصوص قرار داد گلستان مطرح شد. سرگور اوزلی، شاه را هنگام انعقاد قرارداد فریب داده بود و در قرارداد ابهامی ایجاد کرده بود که طی آن روسها سه منطقه که کاملا به ایران تعلق داشت را طلب می‌کردند که عمده‌ترین آن گوگچای درنزدیکی ایروان بود. لذا حکومت گرجستان گوگچای را تصرف کرد. فتحعلی شاه در فکر آزادسازی شهرهای قفقاز بود ولی حاضر نبود برای حمایت مردم و سازماندهی سپاه اقدامی نماید. مردم مسلمان و مسیحی از آزار روسها به ستوه آمده بودند و نمی‌توانستند ذلت و حقارت را تحمل کنند و به تظاهرات ملی مذهبی پرداختند که به گفته واتسون، پس از دوره نادر شاه نظیر نداشت. اما ملت نتیجه‌ای از قیام خود نگرفتند و دچاراندیشه‌ای عمیق گشتند. اندیشه برای برداشتن استبداد از پیش پای ملت. سرانجام همان ضعف فرماندهی و ناتوانی دستگاههای دولتی و ناهماهنگی سازمان حکومتی با احتیاجات و خواست‌های ملی در هنگام جنگ موجب شد دوباره همان بی‌انظباتی‌ها و تفرقه‌ها و شکست‌هایی که به دنبال پیروزی اولیه حاصل می‌آمد، دامنگیر ارتش ایران شود.

مجددا در گنجه میان چهارده تا پانزده هزار سرباز روس، و سی و پنج هزار سواره و پیاده و توپچی ایران جنگ درگرفت. بین فرزندان شاه با یکدیگیر اختلاف پیش آمد و موجب دلسردی قشون و ضعف فرماندهی گردید، آصف الدوله مسئول رساندن وسایل جنگی به ارتش ایران، از میدان گریخت و بلافاصله یک صدو پنجاه مایل از گنجه دور شد، سپاه ایران شکست خورد و عقب نشینی کرد.

لرد کرزن می‌نویسد: «کتابخانه معتبری در اینجا (اردبیل) بود ولی در جنگ ایران و روس در سال ۱۲۰۷(۱۸۲۸ میلادی) روس‌ها اینجا را غارت کرده، کتب ذی قیمت خطی آن را به حکم ژنرال باسکویچ به کتابخانه امپراتوری در سن پترزبورگ انتقال دادند.»

عباس میرزا مکرر شکست خورد و پیشنهاد صلح را پذیرفت و معاهده ترکمنچای منعقد شد که مطابق آن ایران، خانات ایروان و نخجوان را به روس‌ها واگذار کرد و از حقوق خود برای کشتیرانی در دریای خزر محروم شد و متعهد شد تا مبلغ پنج میلیون تومان غرامت جنگی پرداخت نماید. در فصل دهم عهد نامه قرار شد تا گفتگوی تجاری به عنوان متمم عهد نامه سیاسی بین دولت‌های ایران و روسیه برقرار شود از جمله این که روسیه واجد حقوق کاپیتولاسیون در ایران شد و حقوقی در ارتباط با مداخله در ارتباط با امور اتباع روس در کشور بدست آورد.

واگذاری ارتش ایران به انگلیس

روابط ایران و روسیه کم کم بهبود یافت و روس‌ها از قتل گریبادوف که برای ایجاد نفاق بین دولت‌های ایران و روسیه به وقوع پیوست، چشم پوشی کردند. انگلیسی‌ها قصد داشتند در ممالک آسیای مرکزی نفوذ بیشتری داشته باشند لذا امنیت خراسان و سرحدات هندوستان را هدف قرار می‌دادند. آنها تلاش می‌کردند تا نشان دهند علت اقدامات نظامی ایران در خراسان، تسخیر هرات به تحریک روس هاست تا مشترکا به هندوستان حمله کنند لذا در اواخر سلطنت فتحعلی شاه، حکومت بریتانیایی هند، هیئت مفصلی از ماموران نظامی خود را به ایران فرستاد. فتحعلی شاه این هیئت را پذیرفت و ارتش ایران را در اختیار ایشان قرارداد.

عهد نامه ارزنه الروم

در اواخر سلطنت فتحعلی شاه، رفت و آمد ایل‌های کرد چادرنشین در مناطق مرزی ایجاد اشکال نمود و عباس میرزا برای تثبیت اوضاع به غرب لشکرکشی کردو تا بغداد پیشروی کرد. دولت عثمانی تقاضای صلح کرد و در شهر ارزنه الروم در سال ۱۲۰۹ (۱۸۳۱ میلادی) عهد نامه ارزنه الروماول بین ایران و عثمانی به امضا رسید.

لشکرکشی محمد میرزا به هرات و مرگ عباس میرزا

در سال۱۲۱۱ (۱۸۳۳ میلادی) محمد میرزا پسر عباس میرزا به هرات لشکرکشی کرد و کامران میرزا امیر هرات را شکست داد اما به علت مرگ ناگهانی عباس میرزا، در مشهد با امیر هرات پیمان صلح منعقد نمود که طی آن قرار شد هرات به ایران خراج بپردازد و استحکامات نموریان را خراب کند. محمد میرزا که ۲۸ ساله بود، بلافاصله خود را به تهران رساند و به ولیعهدی انتخاب شد .

زندگی خصوصی و فرزندان

تعداد زنان وی را متفاوت ذکر کرده‌اند. سرهنگ دروویل فرانسوی ۷۰۰ و سرهنگ استوارت که یک سال بعد از مرگ او به ایران آمده ۱۰۰ و بی نینگ ۸۰۰ و مادام دیولافوا ۷۰۰ و مارخام ۳۰۰ و سپهر بیش از هزار یاد کرده‌اند. بعضی منابع تعداد همسران وی را 189 همسر به همراه 144 فرزند پسر ذکر کرده اند.(از آنجا که تعداد فرزندان دختر برایش اهمیتی نداشته تعداد دخترانش در تاریخ ثبت نگردیده است) آغامحمدخان که خود ناتوان از زناشویی بود همواره برادرزادهٔ خودرا ترغیب به ازدواج و آوردن فرزند می‌کرد و برای هر فرزند جدید به او پاداش می‌داد.

مرگ

فتحعلی شاه در سال ۱۲۱۳ گذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

القاب

قاآن افخم - خاقان اعظم - نواب همایون - کامکار معظم - اولوالامر محترم - نواب مالک الرقاب - خدیو صاحبقران - شاه شاهان- ابوالخواقین - بدرالسلاطین - شمس‌الملوک - سلطان یوز اوغلان - نواب اقدس والا شهنشاه عالم.

برخی اعمال فتحعلی شاه قاجار [ویرایش]
حک کردن متن سلطان صاحب‌قران فتح‌علی‌شاه قاجار ۱۲۴۴ روی الماس دریای نور که باعث کاهش ارزش این الماس شده‌ است.
بخشیدن الماس شاه به امپراتور روسیه به عنوان خون بهای گریبایدوف
حکاکی تصویر خود روی قسمتی از آثار تاریخی ساسانی در تاق بستان که باعث وارد آمدن خسارات عمده به آثار ساسانی شده‌است.
از دست رفتن بخش‌های از آذربايجان، گرجستان، ارمنستان و ... در عهدنامه‌های ترکمانچای و گلستان که به واسطه بی لیاقتی فتحعلی شاه به ایران تحمیل شد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
محمدشاه
محمدشاه قاجار (۱۴ دی ۱۱۸۶ تبریز-۱۴ شهریور ۱۲۲۷ تجریش) نوهٔ فتحعلی‌شاه و فرزند عباس‌میرزا و سومین شاه از دودمان قاجار در ایران بود.

آغاز پادشاهی

بعد از فوت عباس میرزا، فتحعلی شاه قاجار با این که فرزندان بسیاری داشت به دلیل علاقه اش به عباس میرزا فرزند او محمد میرزا را به ولیعهدی انتخاب کرد و او به آذربایجان رفت و در تبریز در جایگاه خاصهٔ ولیعهدهای ایران در زمان قاجاریه به تخت نیابت سلطنت تکیه زد. محمد میرزا پس از مرگ پدر بزرگ خویش فتحعلی شاه به کمک قائم مقام دوم در تبریز به نام محمد شاه قاجار به تخت سلطنت نشست و به همراهی سفیران انگلیس و روس و سپاهی مجهز به توپ خانه به تهران رفت.

هنگامی که خبر فوت فتحعلی شاه به گوش پسران و نزدیکان او رسید، هر کدام به سودای سلطنت در گوشه‌ای از ایران قیام نمودند. علی میرزا ظل سلطان تهران را فتح کرد و با نام عادلشاه به تخت پادشاهی نشست. از طرف دیگر فرمانفرما در اصفهان و شجاع السلطنه در شیراز علم طغیان بر افراشتند و مدعی پادشاهی شدند.

دو برادر محمد شاه در اردبیل زندانی بودند، از آن جایی که از عاقبت کار ایشان می‌هراسید، آن دو را که جهانگیر میرزا و خسرو میرزا نام داشتند نابینا نمود و به جنگ شجاع السلطنه حاکم فارس رفت و او را پس از مغلوب نمودن، کور کرد. چندی بعد فرمانفرما حاکم اصفهان که او نیز شکست خورده و در تهران زندانی بود، بر اثر بیماری در گذشت. علی میرزا ظل سلطان هم که قبلاً از محمد شاه شکست خورده و تسلیم شده بود.

اوایل پادشاهی
محمد شاه در سلطنت
شروع دوره ۱۴ ساله پادشاهی محمد شاه به دلیل قرار گرفتن فردی دانشمند و سیاست‌مدار به نام میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی در منصب صدراعظمی، تحول در ادارهٔ امور کشور و حرکت حکومت به سوی استقلال و اقتدار را نوید می‌داد. قائم مقام می‌کوشید سیاست ایران را در برابر دولت‌های بیگانه، بر مبنای جلوگیری از سلطهٔ آنان بر ایران تنظیم کند و در داخل نیز با سپردن امور به دست افراد لایق، زمینه را برای اصلاح و بهبود وضع مردم و کشور فراهم سازد. اما دورهٔ او کوتاه بود و سر انجام، کسانی که با وجود او منافع خود را در خطر می‌دیدند، شرایط را برای برکناری اش آماده کردند. آن‌ها خاطر شاه جوان را مشوش نموده و به او چنین تلقین می‌کردند که هدف قائم مقام، تضعیف قدرت اوست و وی قصد دارد در آینده حکومت را به دست گیرد یا فردی از قاجاریه را که مطیعش باشد، به حکومت برساند. محمد شاه از گفتار ایشان هراسناک شد و او را بر خلاف قسمی که نزد پدرش مبنی بر نریختن خون قائم مقام خورده بود خفه کرد و کشت و به جای او حاج میرزا آقاسی را به وزارت انتخاب نمود.

حاج میرزا آقاسی نقطهٔ مقابل قائم مقام فراهانی بود، او مردی ابله و کودن و نادان بود که جز ادعیه و خرافات چیزی نمی‌دانست و می‌خواست به جای بهره گیری از سیاست و کشورداری، چون شاه سلطان حسین، با ورد و جادو مملکت را اداره نماید. با این وجود محمد شاه که گویا توسط وی جادو شده بود تا آخر عمر مطیع او بود و هیچ گاه از ارادتش نسبت به وی کاسته نشد.

حمله به هرات

محمد شاه سه سال بعد از آغاز پادشاهی اش، تصمیم گرفت تا حاکم هرات را سرکوب کند. اما انگلیسی‌ها که از تصرف هرات به دست شاه ایران چندان خشنود نبودند، به همین علت سفیری به دربار محمد شاه فرستادند تا او را از این کار منصرف نمایند، ولی محمد شاه به آن‌ها اعتنایی ننمود و در ۱۹ربیع الثانی سال ۱۲۵۳ هجری قمری به سوی آن سرزمین لشکر کشید. از طرف دیگر کامران میرزا حاکم هرات با این که مردی علیل و معتاد و افیونی بود ولی با وعده‌هایی که از انگلیسی‌ها دریافت کرده بود تصمیم به مبارزه با محمد شاه گرفت.

محمد شاه قبل از دست یابی به هرات قلعهٔ مستحکم غوریان در نزدیکی آن شهر را فتح کرد. انگلیسی‌ها که از فتح هرات به وسیلهٔ محمد شاه می‌ترسیدند، سفیر خویش (سر جان مک نیل) را به نزد شاه ایران فرستادند تا مانع تصرف هرات به دست او شوند. از طرف دیگر یکی از افسران توپ چی خویش را به کمک کامران میرزا فرستادند. سر جان مک نیل که نتوانسته بود محمد شاه را از تصرف هرات باز دارد و از طرف دیگر بیم داشت هرات به وسیلهٔ او فتح گردد به سرعت به تهران باز گشت و از طرف دولت مطبوع خویش به ایران اعلان جنگ داد، با وجود این که انگلیسی‌ها در عهد نامه مفصل قول داده بودند که در مسائل مربوط به ایران و افغانستان مداخله ننمایند. بعد از اعلان جنگ به ایران، رزم ناوهای آن کشور به تصرف جزیره خارک پرداخته و بعد از فتح این جزیره به بندر بوشهر نزدیک شدند، از طرف دیگر محمد شاه که به یاری روس‌ها دل خوش کرده بود نمی‌دانست که آن‌ها قبلاً با انگلیسی‌ها صلح نموده و متعهد شده‌اند که با ایران کاری نداشته باشند، از این رو محمد شاه ناچار شد دست از محاصرهٔ هرات برداشته ودر سال ۱۲۵۴ هجری قمری به تهران بازگشت.

قیام آقاخان محلاتی
یکی از وقایع مهم دیگر دوران سلطنت محمد شاه قاجار، قیام آقاخان محلاتی در کرمان بود. او که رئیس فرقه اسماعیلیه به شمار می‌آمد با میرزا آقاسی نخست وزیر ایران، دچار مشکل شد و بین ایشان کدورتی حاصل گردید. حاج میرزا آقاسی با آقاخان محلاتی از در مخالفت در آمد و او را وادار به شورش نمود، آقاخان از سپاه ایران شکست خورد ولی محمد شاه او را بخشید و به حکومت محلات فرستاد، اما آقاخان دوباره بر اثر تحریکات حاج میرزا آقاسی قیام نمود و این بار کرمان را گرفت ولی باز هم شکست خورد ودر سال ۱۲۵۷هجری قمری به هندوستان گریخت و در آن سرزمین تحت حمایت انگلیس‌ها قرار گرفت. از آن تاریخ به بعد دیگر آقاخان به ایران بازنگشت و بعدها به کشورهای مختلف اروپایی رفت و مقیم یکی از آن کشورها(سوئیس) گردید.

بابیان

یکی از وقایع مهم دوران سلطنت محمد شاه قاجار قیام سید علی محمد باب در شیراز بود. این فرقه در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار، بطورکلی سرکوب و علی‌مجمد باب به دستور میرزا تقی‌خان امیرنظام (امیرکبیر) اعدام شد.

شورش حسن خان

محمد شاه قاجار در اوایل سلطنت خویش الله یارخان آصف‌الدوله را به حکومت خراسان منصوب نمود. در اوخر سلطنت وی آصف‌الدوله به علت پیری و کِبَر سن از حکومت کناره گیری نمود و پسرش حسن خان را به جانشینی خود انتخاب نمود.

حسن خان که جوانی مغرور و جاه طلب بود تصمیم گرفت تا محمد شاه را از سلطنت خلع نموده و خود بر تخت سلطنت تکیه زند، از طرف دیگر ترکمنان بر علیه دولت مرکزی قیام نمودند ولی توسط یکی از سرداران شاه به نام محمد حسین خان سرکوب گردیدند.

حسن خان که می‌ترسید محمد شاه به پاداش این پیروزی محمد حسین خان را به حکومت خراسان برگزیند توطئهٔ قتل او را ترتیب داد و وی را از پای در آورد، از طرف دیگر محمد شاه که گمان می‌کرد آصف‌الدوله (که پس از برکناری از حکومت تولیت آستان قدس رضوی را به عهده گرفته بود) در این کار دخالت دارد او را به عتبات تبعید نمود، غافل از این که مقصر اصلی پسرش حسن خان است. حسن خان که می‌دانست به زودی نوبت او فرا خواهد رسید از طوائف مختلف کُرد و ترک خراسان نیروی فراوانی جمع نمود و بر علیه شاه قیام نمود. محمد شاه، میرزا محمد خان برادر بزرگ حسن خان که داماد وی بود حکومت خراسان داد و مأمور سرکوبی برادر نمود.

اما میرزا محمد خان بعد از آن که به خراسان رسید با برادر همداستان شد و متفقاً به سوی تهران به راه افتادند. محمد شاه حمزه میرزا حشمت الدوله برادر خویش را به جلوگیری از ایشان فرستاد. دو سپاه در نزدیکی میامی با یک دیگر روبرو شدند و بعد از چند روز نبرد شکست در میان سپاه خراسان افتاد و برادران ناگریز از فرار شدند. هرچند سپاهیان محمد شاه توانستند ایشان را شکست دهند ولی به علت مرگ زود هنگام محمد شاه نتوانستند فتنهٔ آن‌ها را پایان داده و ناچار به تهران بازگشتند.

مرگ

سرانجام محمد شاه قاجار در سن ۴۲ سالگی بعد از ۱۴ سال و ۳ ماه سلطنت در ششم شوال سال ۱۲۶۴ هجری قمری به مرض نقرس از دنیا رفت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

دوران ۱۴ ساله سلطنت محمد شاه به علت بی کفایتی نخست وزیر نادان و جاهل او میرزا آقاسی مملو از شورش‌ها و فتنه‌ها بود به طوری که روزگار سلطنت محمد شاه را پرتشنج‌ترین ایام سلسلهٔ قاجاریه به شمارمی آورند، به طوری که قیام‌ها و شورش‌های بزرگی ازجمله فتنه باب و قیام حسن خان سالارالدوله در خراسان در دوران سلطنت وی بروز نمود و تا روزگار سلطنت جانشین وی ناصرالدین شاه ادامه یافت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
ناصرالدین‌شاه قاجار


ناصرالدین‌شاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده می‌شد، معروف به سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانی‌ترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داراست. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.

تولد و خانواده

پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلی‏شاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلی‏شاه با دختر عمه‏ چهارده ساله‏ اش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه‏ بین شاخه‏ های قوانلو و دولو ایل قاجار صورت می‏ گرفت. در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیه ‏های آقامحمدخان به فتحعلی‏شاه دانسته ‏اند. ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقی مانده این زوج در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.

ولیعهدی

فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ هـ ق در تبریز خوانده شد. برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمی‏دیدند. آصف‏الدوله، دائی محمدشاه، هم مصمم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود. سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تایید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تایید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.

نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید می‏کرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.

محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ هـ ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هـ ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایب‏السلطنه را از بین می‏برد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمی‏شد. در ۱۲۶۳ هـ ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.

تاجگذاری

هنگامی که محمد شاه قاجار که سال‌ها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده می‌شد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده‌ساله بود- در تبریز به سر می‌برد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین‌میرزا با پشتیبانی میرزاتقی‌خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقی‌خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.

ناصرالدین شاه در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۷ ذی‌القعدهٔ ۱۳۱۳ شاه ایران بود.

محل زندگی

ناصرالدین شاه در سال 1267 ه.ق (1229 ه.ش) دستور ساخت کاخ صاحبقرانیه در شمال شهر تهران در منطقه نیاوران را داد(منطقه نیاوران که در اصل بخاطر نیزارهای اطرافش به نی آوران معروف بوده و به تدریج به نیاوران مبدل گشته).از این کاخ بعنوان کاخ تابستانی خود و از کاخ گلستان بعنوان کاخ زمستانی استفاده میکرده است . طبقه پایین این کاخ که به حوضخانه معروف است ، در زمان ناصرالدین شاه ورودی حرمسرایش (که ساختمانی با حدود 40 اتاق در جوار این کاخ بوده) بوده است و این حرمسرا بدستور رضا شاه پهلوی تخریب شد.کاخ صاحبقرانیه در زمان رضا شاه پهلوی برای برگزاری عروسی محمدرضا پهلوی و فوزیه بازسازی شد ولی بدلیل برودت هوای نیاوران مراسم عروسی در کاخ مرمر(ساخت رضاشاه) برگزار شد.در زمان محمدرضا شاه پهلوی از این کاخ بعنوان دفتر کار شاه استفاده می شد.

دوران صدارت امیرکبیر

از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصف‌الدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته‌ بود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشته‌شدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوب‌شده و خود باب نیز تیرباران شد.
میرزا تقی خان امیر کبیر
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود. امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحه‌سازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقب‌های اضافی در نامه‌نگاری‌ها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب می‌خواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوه‌خواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد. امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچه‌ای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابه‌ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری‌اش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشه‌هایش ناکام ماند.

اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دسته‌ها را برانگیخت و چون امیر جلوی دست‌اندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفته‌بود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا می‌کوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندک‌اندک به هم می‌ریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش می‌شد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا می‌گرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده‌بود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.

قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد.

صدارت نوری
در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان و آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفته شده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولت‌ها می‌خواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بی‌خبر ایران از اختلاف میان این قدرت‌ها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیع‌الاول ۱۲۷۲ (قمری) سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوشش‌های سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسام‌السلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بی‌توجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امین‌الدولهٔ کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امین‌الدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجی‌گری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده می‌دید در ربیع‌الثانی ۱۲۷۳ جزیرهٔ خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. این چنین بود که کار به پذیرش معاهدهٔ پاریس میان دو کشور انجامید که بر پایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون می‌برد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت می‌شناخت و نیز در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را می‌پذیرفت. این پیمان سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.

از وقایع مهم دوران صدرات نوری تیراندازی سه تن از بابیان به ناصرالدین شاه در نیاوران شمیران در روز یکشنبه ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری بود.

الغای مقام صدارت

ناصرالدین شاه ده سال پس از جلوس بر تخت رفته رفته از قالب یک شهریار نوجوان شهریار دم دمی مزاج و زن دوست و شکارپرست به در می‏آمد و چهره فرمان‏روایی قهار را به خود می‏گرفت. فرمان شاه در شماره بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ روزنامه وقایع اتفاقیه درآمد، خبر می‏داد که شاهنشاه برای ترقی آیین سلطنت وظایف حکومت را در میان وزارت‏خانه‏های داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فواید عامه تقسیم می‏کند. وزارت‏خانه‏ها در شورایی تقریبا شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان می‏یافتند ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر می‏شد. مع‏ذالک در فرمان آمده بود که «این وزرا بدون عرض به خاک پای مبارک اعلیحضرت پادشاهی و استیذان از رای اقدس ملوکانه امضای امری را نخواهند کرد.» شماره بعدی وقایع اتفاقیه موکدا اعلام کرد که «رای عالم آرای همایون بر این قرار گرفت که منصب صدارت عظما و لوزام آن هم به کلی از دولت علیه ایران منسوخ گردد.» علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحت‎خانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد. این مجلس ماذون بود درباره کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپرداز. مجلس حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل مربوط به سیاست خارجی شود. اعضای مجلس بیست و پنج نفر از رجال دیوانی بودند.

در جمادی‏الثانی سال ۱۲۷۶، جیران، همسر محبوب شاه، پس از یک بیماری طولانی درگذشت. بنا به گفته هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، وی تسلط خویش را بر محبت شوهر تاجدارش از داست و شاه با آنکه سوگلی خود را در شرف مرگ می‏دید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران در پایتخت نماند. سه سال پس از مرگ امیرقاسم میرزا، فرزند جیران و ولیعهد پیشین، شاه، شاید به سبب نوعی اختلال ناباروری، صاحب فرزند جدیدی نشده بود. او همچنان به برادرش، عباس میرزا، بدگمان بود. زمانی شاه یکی از یادداشت های محمدشاه را درباره عباس میرزا برای رالینسون خوانده بود:«امروز مولایم حاجی [ میرزا آقاسی ] اطمینانم داد که کشف کرده که نورچشم کوچکم عباس روزی پادشاه ایران خواهد شد و دلم از این خبر بس روشن است.» ناصرالدین سپس اقرار کرد که از آن پس شبح برادر تاجدارش را بر تخت سلطنت مقابلش می‏بیند. اعلام ولیعهدی مظفرالدین میرزا که از سمت مادر نیز قاجار بود، در ۲۱ ذی القعده ۱۲۷۸ به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا پایان داد. علاوه بر اینکه نسب مادری او خرسندی مهدعلیا و بزرگان قاجار را جلب کرد. این انتصاب علی رغم نفرت پدر تاجدار از فرزند صورت گرفت.

در ادامه تلاش‏های اصلاحاتی، شاه تصمیم گرفت برای جلوگیری از مداخل غیرقانونی حکام ولایات به نحو آزمایشی، امور مالی گیلان را از حکومت آن ولایت مجزا کند، لیکن نقشه‏اش به مشکل جدی برخورد کرد، زیرا احمدخان نوایی، نامزد حکمرانی گیلان، به قبول یک مقرری ثابت و حذف مداخل تن در نمی‏داد. در تابستان سال ۱۲۷۷ اغتشاشاتی در تهران و تبریز بر سر گرانی آذوقه پیش آمد و برای نخستین بار در عهد قاجاریه، قحطی به مقیاس وسیع در ایران پدید آمد. نا آرامی‏های شهری به طور متوالی در بین دهه های ۱۲۷۰ و ۱۲۸۰ سراسر ایران را در نوردید. خشم مردم از مضیقه ها و سوء حکومت آشکار، مستقیماً متوجه شاه بود. در نوروز سال ۱۲۸۲ هـ.ق، شاه محمدخان قاجار دولو را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. در غیاب شاه باردیگر ناآرامی‏ها شدت گرفت. او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را ملغا اعلام کرد و تربیبات پیشین را برقرار ساخت.

اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد. او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت. شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رای نشان داد، تدریجاً کنار گذاشت و تصمیماتش را بلااجرا. به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشه‏دار محافظه‏کاران می‏یافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوان‏تر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمی‏توانست به نیات واقعی اصلاح‏طلبان اعتماد کند.

پیشروی روس‌ها در آسیای میانه

از جنگ هرات فریدون میرزای فرمانفرما به سرکوبی خان خیوه محمدامین‌خان گمارده شد و وی خان خیوه را در ۱۲۷۱ (قمری) شکست سختی داد و او را به جای خود نشاند. پنج سال پس از آن ترکمن‌ها به خراسان تاختند. در این زمان حشمت‌الدوله و قوام‌الدوله به سرکوبی ایشان گمارده‌شدند ولی چون میان این دو دودستگی پدید آمد ترکمنان ایرانیان را شکست دادند. در این زمان روس‌ها به گسترش نفوذ خود در پیرامون دریای خوارزم و سیردریا می‌پرداختند، پس از ناتوانی سپاه ایران بهره بردند و خیوه و مرو را اشغال کردند.

صدارت سپهسالار

با برکناری اعتمادالدوله شاه دیگر کسی را تا سال ۱۲۸۱ (قمری) به صدراعظمی برنگزید و وزارتخانه‌های مستقل به صورت هیاتی که ریاستش را میرزا جعفرخان مشیرالدوله بر عهده داشت کشور را اداره می‌کردند. در ۱۲۸۱ شاه میرزا محمد خان قاجار را با لقب سپهسالاری به صدارت برگزید که او تا سال ۱۲۸۴ (قمری) بر این جایگاه ماند. پس از آن شاه وی را کنار گذارد و وزیر مالیه آن زمان میرزا یوسف خان مستوفی‌الممالک را بی آنکه رسماً صدر اعظم گرداند بدین کار گمارد.

در ۱۲۸۷ (قمری) که ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود با سفیر کبیر ایران در عثمانی -میرزا حسین خان قزوینی که لقب مشیرالدوله داشت - دیدار کرده و به توانایی‌های او پی‌برد؛ پس او را به ایران فراخواند و وزارت عدلیه را بدو سپرد. پس از چندی که مستوفی‌الممالک کناره‌گیری کرد وی به صدارت رسید و سپهسالار خوانده شد. او اصلاحات امیر کبیر را پی‌گرفت، به سازماندهی ارتش پرداخت، و کوشید تا در ایران حکومت قانون را برقرار سازد. همچنین وی برای شناساندن پیشرفت جهان شاه را به سفر فرنگ انگیزاند که سرانجام این سفر در ۱۲۹۰ (قمری) انجام پذیرفت.

در زمان سپهسالار امتیاز راه آهن ایران را از رشت به تهران برای ۵۰ سال به بارون رویتر انگلیسی واگذاشتند. همچنین بر پایهٔ اعتبارنامه‌ای حق استفاده از همهٔ منبع‌های اقتصادی چون معدن‌ها، جنگل‌ها، بنیادگذاری بانک، تلگراف و... بدو واگذار می‌شد ولی اندکی پس از آن این اعتبارنامه لغو شد و برای دلجویی از رویتر در ۱۳۰۶ (قمری) امتیاز بانک شاهنشاهی به درازای ۶۰ سال بدو واگذار شد.

با بازگشت شاه از فرنگ مخالفت درباریان و ملایان با سپهسالار که مردی اصلاح‌طلب بود بیشتر شد و سرانجام شاه او را واداشت تا از کار کناره گیرد. شاه هنگامی که به تهران رسید مستوفی‌الممالک را به جای او گماشت و به میرزا حسین خان نیز وزارت امور خارجه را سپرد. در ۱۲۹۱ (قمری) نیز بدو لقب سپهدار اعظم و نیز مقام وزارت جنگ را داد. سپهسالار در پست‌های تازه‌اش نیز کوشید به بهبود وضع نابه‌سامان آن روزگار بپردازد ولی چون شاه حسن نیت نداشت کوشش‌هایش به جایی نرسید.

صدارت امین‏‌السلطان

با مرگ میرزا یوسف مستوفی‌الممالک شاه صدر اعظمی را به میرزا علی اصغر امین‌السلطان سپرد. این مرد کوششی در راه اصلاحات نکرد و آن چه کرد در راه استواری جایگاه خویش و خشنودی شاه بود. وی ناصرالدین شاه را به سومین سفر اروپایی‌اش برد. در زمان او انگلیسی‌ها امتیازات فراوانی را چون حق گشایش قمارخانه و لاتاری، از دربار ایران گرفتند. همچنین امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو و انفیه در درون و بیرون ایران به شرکتی انگلیسی به درازای ۵۰ سال و به شرط پرداخت سالیانه ۱۵ هزار لیرهٔ انگلیسی و یک چهارم سود خالص آن شرکت واگذار شد. این امتیاز در سفری که ذکرش رفت به انگلیسی‌ها داده شد ولی بر امتیازنامهٔ آن در رجب ۱۳۰۸ (قمری) دستینه نهاده شد. اگرچه در بازگشت به ایران شاه امتیاز لاتاری و قمارخانه را لغو نمود. همچنین انحصار دخانیات ایران به دست شرکت رژی در ۱۳۰۸ (قمری) انجام پذیرفت. در این زمان مردم ایران که با کشورهای اروپایی کم‌کم آشنا می‌شدند و روزنامه‌ها و جراید فارسی‌زبانی که در بیرون از کشور چاپ می‌شد به دستشان می‌رسید و بر آگاهی ایشان می‌افزود به مخالفت با قراردادی که پیشتر از آن سخن گفتیم پرداختند و در این میان روحانیت شیعه نیز با این قرارداد به مخالفت پرداختند و کوشش‌های امین‌السلطان برای تطمیع ایشان به جایی نکشید. در تهران میرزا حسن آشتیانی و در عتبات میرزا محمدحسن شیرازی رهبری این اعتراض را داشته و فتوای تحریم دخانیات را دادند و خواستار لغو آن قرارداد شدند. سرانجام شاه و صدر اعظم کوتاه آمدند و در ۱۶ جمادی‌الاول ۱۳۰۹ (قمری) آن امتیازنامه را لغو نمودند.

رخداد رژی سبب این شد که مردم بفهمند که با پافشاری می‌توانند حق خود را از دولت دریافت دارند و این پیشگام رویدادهای زمان مظفرالدین شاه قاجار گردید. ولی این رویداد بار منفی‌ای هم برای ایرانیان داشت و آن اینکه دولت ناچار شد برای پرداخت خسارت به شرکت انگلیسی دخانیات مبلغ ۵۰۰ هزار لیره از بانک شاهی قرض کرده و بدان شرکت بپردازد، این نخستین وامی بود که ایران از کشوری بیگانه می‌گرفت و پس از آن بود که گرفتن وام‌ها از روسیه و انگلستان آغاز شده و بر فشار اقتصادی از یکسو و رخنهٔ روزافزون این دو کشور در امور درونی ایران افزود.


در سال‌های پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه فساد و رشوه‌خواری در کشور رو به افزایش گذاشته بود. امین‌السلطان نیز فردی چیره بر شاه و نیرومند در کشور بود و اجازهٔ اصلاحات به کسی نمی‌داد. گرداندن کشور در زمان او بر عهدهٔ شورایی بود که سرشناس‌ترین اعضای آن خود او، کامران میرزا پسر شاه، نایب‌السلطنه و حکمران تهران؛ و میرزا علیخان امین‌الدوله وزیر رسائل و اوقاف بودند. در میان اینان امین‌الدوله مردی اصلاح‌طلب و کاردان بود، ولی نیرویی نداشت و هم‌آورد امین‌السلطان شمرده می‌شد و سرانجام هم چند ماه پیش از کشته‌شدن شاه در ۱۳۱۳ (قمری) امین‌السلطان وی را به پیشکاری آذربایجان به تبریز فرستاد تا او را از پایتخت دور نگاه‌ دارد.

در این زمان و با توجه به فساد کامران میرزا و امین‌السلطان و نیز پیروزی در رویداد تنباکو بر ناخرسندی توده از دستگاه فرمانروایی افزوده می‌شد. در این میان چهره‌هایی نیز در درون و بیرون کشور به برانگیختن مردمان می‌کوشیدند و از آن جرگه خود امین‌الدوله، شیخ هادی نجم‌آبادی، سید جمال‌الدین اسدآبادی، و نیز میرزا ملکم خان بودند. میرزا ملکم در لندن به نشر روزنامهٔ قانون پرداخت و خواهان برپایی حکومت قانون و دگرگونی وضعیت در ایران شد و از ستم‌های فرمانروایی خودکامهٔ قاجار داد سخن داد. از آن جا که سخنانش رنگ عامیانه داشت در مردم ایران اثر بسزایی نمود.

مرگ

در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذی‌القعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن می‌گرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هم‌اکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری می‌شود و به یکی از شاهکارهای کنده‌کاری دوره قاجار معروف است.

گفته می‌شود ریوولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بوده‌است. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیم‌تر پوشیده بود یا از فاصله‌ای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در می‌برد. گفته شده‌است که آخرین کلمات وی این‌ها بوده‌اند:

من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  ویرایش شده توسط: mohamafariborz   
مرد

 
ادامه ناصرالدین‌شاه قاجار
ماجرای تنباکو

وی در سال ۱۲۶۹(۱۳۰۹) طی قراردادی مالکیت صنعت تنباکو را به جرالد تالبوت انگلیسی واگذار کرد. اما بعدها با صادر شدن فتوای میرزا محمد حسن شیرازی و میرزا حسن آشتیانی که کاشت و تجارت و مصرف تنباکو را ممنوع کرده بود مجبور به لغو آن گردید. این فتوا حتی اثراتی بر زندگی شخصی وی نیز داشت تا جایی که همسران وی او را از مصرف تنباکو باز داشتند. شاه هنگامی ناچار به لغو این حکم شد که میرزا حسن آشتیانی در برابر یکی از دو راهی که شاه پیش پای او گذاشته‌بود -یعنی یا کشیدن قلیان در جلو چشم همه و یا ترک ایران- دومی را پذیرفت. پس مردم تهران به شور درآمده به دنبال او راهی شدند. هنگامی که کارگذاران شاه کوشیدند تا او را به زور وادار به کشیدن قلیان کنند سید محمد رضا طباطبایی خشمگین شده و به شاه و نایب‌السلطنه دشنام داده بود. این رویداد مردمان را به هیجان آورد و ایشان به گرد ارگ شاه ریختند. درگیری پیش آمد و چند تنی کشته‌شدند. هنگامی که زنان شاه نیز پریشان شدند شاه سرانجام تسلیم شد و نشست میان روحانیان معترض و دولتیان برگزار شد که نتیجه آن لغو امتیاز بود. البته برای پرداخت جریمهٔ این لغو امتیاز ایران ناچار شد از انگلیسی‌ها وام بگیرد که این نخستین وامی بود که ایران از یک کشور بیگانه می‌گرفت.

وی در تلاشی دیگر برای دادن امتیازاتی به اروپاییان مالکیت گمرک ایران را به پاول جولیوس رویترز (بنیانگذار خبرگزاری رویترز) واگذار کرد.

برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون

ناصرالدین شاه فرمان داده‌بود که شورایی از وزیران و چهره‌هایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امین‌الملک، علاء‌الدوله و ناصرالملک بودند. ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا می‌دانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان می‌انجامد.

ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزا ملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.

سفرهای اروپایی

ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. وی نخستین بار در ۱۲۵۲ هجری شمسی و بعداً دوباره در ۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد. وی در اولین سفر خود به بریتانیا به لقب شوالیه انجمن گارتر (بالاترین مقام سلحشوری بریتانیا) نائل آمد. وی اولین شاه ایران بود که این مقام را بدست آورد.

آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای او است. وی خود نیز به کار عکاسی علاقمند بوده است. او سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد. بانک شاهنشاهی ایران در پی سفرهای اروپایی وی تأسیس شد.

ایران در روزگار ناصرالدین شاه

ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمان‌های آخال و پاریس -که در برابر آنها بخش‌های دیگری از ایران جدا و به رخنه بیگانگان بر کشور افزوده‌شد- در زمان این پادشاه بسته‌گردید. همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران توجهی نداشت. برای نمونه هنگامی که در ربیع‌الثانی ۱۲۹۹ (قمری) میرزا ملکم خان را از فرنگ فراخواندند به جای ستایش از خدماتش وی را مورد خوارداشت قرار دادند. همچنین در بسیاری از نشست‌های رسمی دولت از هر چیزی سخن گفته‌می‌شد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظل‌السلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش می‌دهد که :«..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل ...گفتگو می‌شود...» یا بیان می‌کند که یکی از دغدغه‌های دولت و دربار این بوده که شایع شده‌است که زن‌های شاه می‌خواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران می‌شده است.

همچنین از نامه‌های به جای مانده از بیگانگانی که در آن زمان در ایران بوده اند می‌توان به آشفتگی و نابه‌سامانی روزگار ناصری پی برد. برای نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامه‌هایش از این آشفته‌بازار سخن می‌گوید. برای نمونه رفتار اروپایی‌ها را در ایران مغرورانه و طمع‌آمیز و برخورد ایرانیان را نیز ساده‌انگارانه و نادرست می‌خواند. او با اینکه به ویژگی‌های نیکوی ایرانیان نیز اشاره دارد ولی از روزگار ناخوشایند آن زمان پرده‌برمی‌دارد. برای نمونه در نامه‌ای که در ۱۸۶۳ (میلادی) نوشته‌است می‌گوید:«..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان می‌آید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند...» گوبینو همچنان بازگو می‌سازد که با همهٔ گرفتاری‌ها کشور ایران رو به پیشرفت می‌رود و کارخانه‌هایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شده‌است. همچنین می‌گوید که رفتار زشت و خشن سردمداران دولت نیز زیر فشار افکار عمومی کم‌کم رو به بهبود و نرمش می‌رود. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن می‌گوید و می‌گوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بی‌دفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارد در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد. گوبینو در نامهٔ دیگری از گفتگوی خود با وزیر امور خارجهٔ ایران میرزا سعید خان و اندرزهایی که به وی داده‌است داد سخن می‌دهد. او به سعید خان هشدار داده که مردم روز به روز بیشتر به دین بابی می‌گروند و او را به اصلاحات پند می‌دهد هرچند که در پایان نامه اندرزهای خود را در گوش او و شاه بی‌حاصل می‌داند.

حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی گزارش می‌دهد. وی بیان کرده‌است که از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشن‌کردن چراغ را در شب نداشته‌است. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر می‌دهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن می‌گوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شال‌بافی و فرش‌بافی می‌فرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک می‌پرداختند. وی می‌افزاید که :«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه می‌دهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبه‌ها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره می‌کنند...در مدرسه هر کس وارد می‌شود قلیان می‌دهند، بعد می‌پرسند زن می‌خواهی یا دختر جوان.» وی در دنبالهٔ کتاب خاطراتش چنین می‌آورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواسته‌اند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیده‌اند.» حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دورهٔ ناصری اشاره می‌کند و از در بند بودن مردم و آزادی و بی‌قید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی می‌کند. همچنین حاج سیاح آورده است که در روزگار او هر کسی با دیگری دشمنی داشته به آسانی می‌توانسته بدو اتهام بابی‌گری بزند و بی‌درنگ و بی هیچ بازجویی وی را می‌کشته‌اند.

رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش داده‌است و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت می‌مرده‌اند و کسانی که کودکی را از سر می‌گذرانده‌اند که نیرومندتر بوده‌باشند.

خود شاه از پیشرفت مردم بیم داشت و بارها در خلوت به کارگزارانش گفته بود که

نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها برده شود، ندانند این خوردنی است یا پوشیدنی.

شاه همچنین بهسازی و نوسازی را نمی‌پسندید و برای نمونه از گشایش بانک بیم‌ناک بود و تا زمانی که سفیر انگلستان دخالت نکرد زیر بار گشوده‌شدن بانک در ایران نمی‌رفت. با این همه در روزگار ناصری برای نخستین بار شورای دولت و مصلحت‌خانهٔ عامه برپا شد؛ یک گروه ۴۲ تنه از شاگردان ایرانی برای آموختن دانش‌ها به فرانسه فرستاده شدند؛ نخستین جمعیت سیاسی به نام مجمع فراموشخانه بنیاد نهاده‌شد؛ نخستین طرح قانون اساسی نوشته و به شاه عرضه‌شد؛ کشیدن تلگراف گسترش‌یافت و چندین کتاب ارزشمند -که یکی از مهمترینشان «گفتار در روش» نوشتهٔ دکارت بود که با تشویق گوبینو ترجمه شد- به فارسی برگردان شد.

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی در زمان ناصرالدین شاه

در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانش‌آموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایب‌السلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند. ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:«جوانان معقول بسیار بسیار غلط کرده‌اند که ایجاد دانشگاه می‌خواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولی‌ها نکند.»

در روزگار این پادشاه آزادی‌خواهان و اصلاح‌طلبان نیز گرفتار آزار و شکنجه بسیار بودند. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشارالدوله را به زندان قزوین افکندند و کتابی را که نگاشته بود بر سرش کوفتند. یا میرزا محمد علی خان همدانی فریدالملک از پیروان میرزا ملکم خان که منشی سفارت ایران در لندن بود به سال ۱۳۰۸ (قمری) گرفتار شد و سه ماه را در قزوین در کند و زنجیر گذراند. همچنین میرزا محمد حسین خان ذکاءالملک(میرزای فروغی) به جرم نوشتن مقاله‌ای برای روزنامه قانون مورد پیگرد قرار گرفت. شمار بسیاری نیز در راه آزادی‌خواهی در روزگار او جان سپردند. یکی از بزرگترین ترویج‌دهندگان آزادی و حکومت قانون میرزا ملکم خان بود که پیروانش کوشش‌های بسیاری را برای گسترش آزادی‌خواهی می‌نمودند. از دیگر کسانی که در این راه به بند افتادند حاج سیاح محلاتی و میرزا جعفر حکیم الهی بودند. تنها با کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ (قمری) بود که از فشار بر آزادی‌خواهان اندکی کاسته‌شد.

در زیر فشار خودکامگی شاه آزادی‌خواهان نامه‌ای بی‌امضا برای شاه فرستاده بودند که در آن شاه را برای نابودی و سرکوب اصلاح‌طلبانی چون امیر کبیر و پر و بال دادن به تاراج‌گران و ستمگران نکوهیده‌بودند. در این نامه به شاه دربارهٔ عواقب اعمالش هشدار داده بودند. همچنین در زمان این پادشاه چسباندن اعلامیه‌های تند و تیز در بر علیه شاه در شهرهای تهران و تبریز رواج داشته است. همچنین هنگامی که حاج سیاح و میرزا رضای کرمانی در زندان شاه بودند هواداران ایشان به وسیلهٔ زنی دو نامه به خوابگاه او انداخته بودند و وی را تهدید کرده بودند که اگر دست به کشتن زندانیان بزند او را ترور خواهند کرد. شاه هنگامی که نتوانسته بود نویسندهٔ نامه را بیابد بیمناک شده و از کشتن اینان گذشته بود.

از دیگر کوشندگان در راه آزادی و اصلاحات می‌توان از جلال‌الدین میرزای قاجار، ماکنجی پیشوای زرتشتی و نیز میرزا فتحعلی آخوندزاده نام برد. آخوندزاده راه رهایی از چنگال نادانی و استبداد را یکی آموزش اجباری کودکان و دیگری تغییر الفبای فارسی می‌دانست. وی همچنین خواستار برپایی روزنامه‌ها، مدرسه، تئاتر و نیز آزادی زنان و برابری حقوقی آنان با مردان، تک‌همسری، مشروطه و حکومت قانون بود. وی همچنین بر این باور بود که قضاوت را باید از دست روحانیان بیرون آورده و به وزارت دادگستری سپرد.

از دیگر اندیشمندان روزگار ناصری میرزا آقاخان کرمانی بود. وی در استانبول همراه سید جمال‌الدین اسدآبادی بود و در نشر روزنامهٔ قانون که از ۱۳۰۷ (قمری) آغاز شد با میرزا ملکم خان همکاری داشت. جز اینها می‌توان از شیخ احمد روحی، حاج زین‌العابدین مراغه‌ای، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی نیز در جرگه روشنفکران آن دوره نام برد.

ایران و کشورهای خارجی در زمان ناصرالدین شاه

در روزگار ناصرالدین شاه مداخله‌های روس و انگلیس در ایران افزایش یافت و بسیار پیش می‌آمد که سران این دو دولت از شاه می‌خواستند که کسی را به مقامی بنشاند. برای نمونه یحیی خان مشیرالدوله در زمان امین‌السلطان برای دستیابی وزارت خارجه به وزیر مختاران روس و انگلیس متوسّل شد و چون امین‌السلطان ناخرسند بود پس به شاه فشار آوردند و سرانجام یحیی خان با هزار التماس می‌پذیرد که دو وزارت عدلیه و تجارت را بگیرد و از وزارت خارجه چشم بپوشد.

در این زمان سه دولت روس و انگلیس و عثمانی در امور ایران دخالت می‌کردند. دوتای نخستین به پشتوانه عهدنامه ترکمانچای و عثمانی نیز به یاری روحانیت شیعه[نیازمند منبع] که اماکن مقدسش در میانرودان در خاک آن کشور بود. اینان با در دست داشتن گمرک دست اقتصاد ایران را بسته بودند. تنها منبع اقتصادی معادن بودند که ایران برای بهره‌برداری از آنها سرمایهٔ بسنده‌ای نداشت. پس دولت ایران به سوی آلمان گرایش یافت که در ایران منفعتی نمی‌جست و کوشید با آن کشور برای کشیدن راه آهن، بهره‌برداری از معادن، راه‌اندازی کارخانه‌ها و آموزش متخصص پیمان بندد که این هم با اعتراض انگلیسی‌ها روبه‌رو شد.

پس از بسته شدن قرارداد پاریس در ۸ رجب ۱۲۷۳ میان ایران و بریتانیا که میانجی‌اش ناپلئون سوم امپراتور فرانسه بود؛ ناپلئون در نامه‌ای به ناصرالدین شاه پندهایی بدو داد؛ از جملهٔ اینکه در برابر کوشش روس و انگلیس برای گسترش نفوذ خویشتن‌داری پیش برد و با ایشان مدارا کند و در برابر بکوشد که با هیچ یک از این دو دولت بیش از اندازه نزدیک نشود. همچنین در سیاست داخلی راه داد را پیش گیرد. ارتشی فراهم آورد که اگرچه کوچک ولی بسامان و منظم باشد. همچنین بایستگی کشیدن راه آهنی میان فرات تا خلیج فارس که بیشترش از خاک عثمانی و تنها سی فرسنگش از ایران می‌گذرد را، به همراه اهمیت اقتصادی و آمد و شدی آن را به شاه ایران گوشزد کرده‌بود.

سیاست های فرهنگی

سانسور مطبوعات

گرچه در دوران سلطنت او به شمار عناوین روزنامه‏ها افزوده شد (پیش‏تر تنها روزنامه‏ای که در ایران منتشر می‏شد کاغذ اخبار بود) اما تمام این روزنامه‏ها دولتی بودند. او انتشار روزنامه دولتی وطن (La Patrie) را که در زمان صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله به زبان فرانسه چاپ شد، پس از یک شماره متوقف کرد، چرا که سرمقاله آن دم از آزادی و برابری می‏زد. به فرمان او نخستین اداره سانسور مطبوعات در ایرن تاسیس شد. این اداره در سال ۱۸۶۳ دایر شد و وظیفه داشت تمام روزنامه‏ها و کتاب‏های را پیش از چاپ بررسی کند و جلو ورود روزنامه‏های فارسی‏زبان چاپ خارج را بگیرد.

آموزش

امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۶ هـ.ق) تصمیم به تاسیس دارالفنون گرفت. پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و به اغوای او میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. زیرا شیل عصبانی بود که چرا معلمین از اتباع یا طرفداران سیاست انگلیس انتخاب نشده اند. اما ناصرالدین شاه چون نامه ای درباب استخدام این معلمان به فرانسوآ ژوزف، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آن ها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. دوهفته پس از افتتاح دارالفنون، امیرکبیر در باغ فین کاشان کشته شد.

در بدو امر، ناصرالدین شاه جوان در امتحانات دارالفنون حاضر می شد و به محصلین جایزه، انعام و منصب می داد. ولی کمی بعد در نتیجه اعمال و افعال میرزا ملکم‌خان که سمت مترجمی و معلمی در این مدرسه داشت، به خصوص تاسیس فراموشخانه و تبلیغ جمهوری، شاه به دارالفنون بدگمان شد و اعزام محصلین را به اروپا محدودتر ساخت.

هنر
عده موسیقدانان در دربار ناصرالدین شاه بسیار بیش از شمار آنان در دربار پدرش بود. نوازندگان برجسته‏ای چون آقا علی‌اکبر خان فراهانی، میرزا عبدالله، آقاحسینقلی، آقا غلامحسین، سرورالملک و سماع حضور در دربار ناصری حضور داشتند. بعضی از این نوازدگان، مانند سرورالملک، از شاه لقب گرفتند و استادان با عناوینی همچون آقا و میرزا خوانده شدند که از ترقی شأن موسیقیدانان در این زمان حکایت دارد. در این دوره یادگرفتن موسیقی در میان خانواده سلطنتی رایج شد، چنان که عصمت‌الدوله و تاج‌السلطنه، دختران شاه، نواختن پیانو آموختند. در این زمان، نخستین دسته موسیقی سلطنتی توسط دو موسیقیدان فرانسوی ایجاد شد. در ۱۲۴۸ ناصرالدین شاه از امیرنظام گروسی، سفیر آن زمان ایران در فرانسه، خواست موسیقیدانی برای سرپرستی ارکستر سلطنتی بیابد. آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدانی که در پی درخواست شاه به ایران اعزام شد، شعبه موسیقی دارالفنون را تأسیس کرد.

در سال ۱۲۶۰ هـ ق ملکه ویکتوریا و نیکلای اول دو دوربین عکاسی به عنوان هدیه برای محمدشاه فرستادند. ژول ریشار یکی از فرانسویان دربار، دوربین ها را به کار انداخت و عکس‏هایی از خاندان سلطنتی و ناصرالدین میرزا گرفت. احتمالاً همین عکس‏های اولیه علاقه ناصرالدین شاه را به عکاسی برانگیخت. ناصرالدین شاه در نوزده‏ سالگی دستور تهیه گزارشی تصویری را از تخت جمشید به ژول ریشار داد، که نافرجام ماند. این مأموریت در صورتی که انجام می‏ شد، می ‏توانست همقدم با کار عکاسان پیشرو دنیا در آن زمان باشد. علاقه ناصرالدین شاه به این هنر سبب شد عکاسی فرانسوی به نام کارلهیان را برای آموزش نظاممند این فن به ایران فراخواند. شاه، آقارضا از پیشخدمتان خود را به کارلهیان سپرد تا فنون عکاسی را بیاموزد. پس از آن آقارضا در سفر و حضر همراه شاه بود و از جنبه‏های مورد علاقه او عکاسی می‏کرد. ناصرالدین شاه مکان مستقلی را با عنوان «عکاسخانه» به فعالیت‏های آقارضا اختصاص داد. شاه کارلهیان را همچنین مامور آموزش عکاسی به شاگردان دارالفنون کرد. به دستور او نخستین عکاسخانه عمومی ایران دایر شد. بنا به خواست شاه، چندین عنوان کتاب در زمینه عکاسی تألیف ترجمه شدند که دانش روز عکاسی دنیا را در اختیار عکاسان ایرانی قرارداد. خود شاه هم مشخصاً در دوره به عکاسی پرداخت. دوره اول از حدود ۱۲۷۵ تا ۱۲۹۵ که به مدت بیست سال مداوم ادامه داشت و دوره دوم از ۱۳۰۲ تا آخر سلطنتش. عکس‏های دوره دوم، به دلیل دیدن کار عکاسان اروپایی که او در طول سفرهای خود ملاقات می ‏کرد، پخته‏ تر و منسجم‏ تر هستند. برخی آثار او در دوره دوم نشانگر تلاش او برای گذر از شیوه‏ های عادی عکاسی و تجربه نگاه‏های نامعمول‏تر است.

داستانی با عنوان حکایت پیر و جوان را از آثار ادبی ناصرالدین شاه دانسته‏ اند. این داستان به سبک رایج داستان‏های اروپایی قرن نوزدهم نوشته شده و در مقایسه با آثار معاصر خود جالب توجه است. داستان در ۱۲۸۹ هـ ق خلق شده و نسخه موجود آن به خط عبدالکریم منشی طهرانی نگارش یافته است. عبدالله انوار در فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی و ایرج افشار «حکایت پیر و جوان» را اثر ناصرالدین شاه شمرده‏ اند.

ایجاد نیروی دریایی

ناصرالدین‌شاه قاجار، تحت تاثیر افکار امیرکبیر، به دنبال ایجاد یک نیروی دریایی در دریاهای شمال و جنوب کشور بود. و در ۱۸۶۵ م. (۱۲۴۴ خورشیدی) این کار را با خرید رزمناوهای پرسپولیس و شوش برای ایجاد امنیت در خلیج فارس و دریای مکران آغاز نمود. کشتی توپ‌دار شیروخورشید تنها کشتی ایرانی در دریای خزر در این سال‌هاست.

فرزندان

نا صرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد. او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند . زن‌های عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
مظفرالدین‌شاه
مظفرالدین‌شاه قاجار (زاده ۳ فروردین ۱۲۳۲ - درگذشته ۱۲ دی ۱۲۸۵) پنجمین پادشاه ایران از دودمان قاجار بود. وی پس از کشته‌شدن پدرش ناصرالدین‌شاه و پس از نزدیک به ۵۰سال ولیعهدی، شاه شد و از تبریز به تهران آمد. مظفرالدین‌شاه نیز همانند پدرش چندبار با وام‌گرفتن از کشورهای خارجی به سفرهای اروپایی رفت. در جریان جنبش مشروطه برخلاف کوشش‌های صدراعظم‌هایش علی‌اصغرخان اتابک (اتابک اعظم) و عین‌الدوله با مشروطیت موافقت کرد و فرمان مشروطیت را امضا کرد. وی پنج روز پس از امضای این فرمان درگذشت.
زندگی

مظفرالدین‌شاه در ۳ فروردین ۱۲۳۲ شمسی در تهران زاده شد، وی پسر چهارم ناصرالدین‌شاه و فرزند شکوه‌السلطنه بود. وی در ۵ سالگی به ولیعهدی برگزیده شد.

مظفرالدین‌شاه دورهٔ ولیعهدی‌اش ۳ برابر دورهٔ سلطنتش به درازا کشید. او چهارمین فرزند ناصرالدین‌شاه بود؛ اما چون دو برادر بزرگ‌ترش در خردسالی درگذشتند و مادر برادر سوم یعنی مسعودمیرزا ظل‌السلطان از خانوادهٔ شاهی نبود، ولایتعهدی را ازآن خود کرد. ۴ ساله بود که به خدمت رضاقلی‌خان هدایت به آذربایجان فرستاده شد و یک‌سال بعد به ولیعهدی رسید.

مظفرالدین میرزا پس از انتخاب شدن به ولیعهدی طبق رسوم قاجار که از زمان فتحعلی‌شاه معمول بود، به پایتخت دوم ایران، تبریز فرستاده شد.

از دوران اقامت مظفرالدین‌شاه در تبریز که قرار بود آیین شهریاری را به ممارست بیاموزد، چیز زیادی گزارش نشده‌است؛ مگر آن‌که به روایت اغلب تاریخ‌نویسان مشروطه، مردان ناشایست دوره‌اش کرده و سبب شدند که ساده‌دل و کم‌سواد بارآید. او شاهی مهربان و ساده‌دل بود و در دوران سلطنت خود، ایران با هیچ کشوری جنگ نکرد؛ اما در عین حال، امتیازات فراوانی به بیگانگان داده شد. وی قریب ۴۰ سال در شهر تبریز زندگی کرد تا اینکه پس از کشته شدن پدرش در ۱۲۷۵ شمسی در سن ۴۴ سالگی به سلطنت رسید. از زمان کشته‌شدن ناصرالدین شاه تا جلوس مظفرالدین شاه به تخت سلطنت ۴۰ روز به طول انجامید و طی این مدت علی‌اصغر اتابک آخرین صدراعظم ناصرالدین شاه اداره امور کشور را به دست داشت.

وی در عمارت بادگیر تاج‌گذاری نمود و دو ماه پس از جلوس وی، میرزا رضای کرمانی در میدان مشق به دار آویخته شد. از رویدادهای مهم در دوران او، پیدایش نخستین «سینماتوگراف» بود، صدای مظفرالدین‌شاه که قدیمی‌ترین سند صوتی ایران به‌شمار می‌رود، هنوز هم موجود است.

حکومت

مظفرالدین شاه در سال اول سلطنت خود امین‌السلطان را از مقام صدارت عزل کرد و پیشکار میرزا علی‌خان امین‌الدوله را به جای وی به صدارت برگزید، ولی امین‌الدوله که افکار تجددخواهی و غرب‌گرائی داشت از ابتدای زمامداری خود با مخالفت علما مواجه شد و بعد از شش ماه از صدارت کناره‌گیری کرد. مظفرالدین شاه پس از امین‌الدوله، محسن‌خان مشیرالدوله را به صدارت انتخاب کرد، ولی صدارت او هم بیش از سه ماه به طول نینجامید و مظفرالدین شاه مجدداً امین‌السلطان را به صدارت برگزید.

سفر به اروپا

مظفرالدین شاه مانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود و در روز ۲۳ فروردین ۱۲۷۹ وی اولین سفر خود را به کشورهای اروپایی آغاز کرد. امین‌السلطان (اتابک اعظم) در ۹ بهمن ۱۲۷۸ برای دومین بار با وعده تامین مخارج سفر شاه به این مقام صدارت منصوب شده بود، قراردادی برای دریافت ۲۳ میلیون و پانصد هزار روبل قرضه از روسیه امضا کرد و عایدات گمرکات ایران را که ممر اصلی درآمد خزانه بود در ازاء آن به وثیقه گذاشت. با دریافت این قرضه مقدمات سفر مظفرالدین شاه به فرانسه فراهم شد.

اولین سفر مظفرالدین شاه به اروپا هفت ماه به طول انجامید و در این مدت پنجمین پادشاه قاجار از کشورهای روسیه، اتریش، سوئیس، آلمان، بلژیک، فرانسه و در راه بازگشت از ترکیه (عثمانی) دیدن کرد. از وقایع مهم این سفر سوءقصد به جان مظفرالدین شاه در پاریس بود، که ضارب در کار خود توفیق نیافت و آسیبی به مظفرالدین شاه نرسید.

دو سال بعد وی پس از دریافت وام جدیدی به مبلغ ده میلیون روبل از روسیه و اعطای امتیازات تازه‌ای در شمال ایران به روس‌ها عازم اروپا شد. دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا که در ۲۲ فروردین ۱۲۸۲ آغاز شد شش ماه به طول انجامید و در این مدت مظفرالدین شاه از اتریش، آلمان، بلژیک، فرانسه، انگلستان و ایتالیا بازدید کرد. مقصد نهائی مظفرالدین شاه در این سفر انگلستان بود.

مسافرت سوم شاه به اروپا روز ۱۶ خرداد ۱۲۸۴ آغاز شد و ۴ ماه به طول انجامید. این سفر نیز متعاقب دریافت یک وام ۲۹۰ هزار لیره‌ای از بانک شاهی انگلیس عملی شد.

مشروطیت

شاه یک سال پس از پایان سفر سوم خود در روز ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ در بستر بیماری فرمان مشروطیت را که متضمن ترتیبات تشکیل مجلس بود امضا کرد و روز ۱۴ مهر ماه همین سال اولین دوره مجلس شورای ملی در حضور شاه افتتاح شد. مظفرالدین شاه نخستین قانون اساسی ایران را که در دوره اول مجلس تنظیم شده بود روز هشتم دی ماه ۱۲۸۵ امضا کرد و ۴ روز بعد در ۱۲ دی ۱۲۸۵ درگذشت.

قدیمی‌ترین صدای ایران

متن سخنان مظفرالدین شاه خطاب به علی‌اصغر خان امین‌السلطان اتابک اعظم صدراعظم و وزراء عظام به شرح زیر است:

«جناب اشرف اتابک اعظم از خدمات سابق و لاحق شما که تا به حال چهل سال است خدمت می‌کنید، از همه خدمات شما راضی هستم، به خصوص از خدمات این سه چهار ساله‌ای که در صدارت خود حساب می‌کنیم و ان‌شاءالله از عوض اینها را همه را به شما مرحمت خواهیم فرمود و شما هم ابداً ذره‌ای در خدمات خودتان ان‌شاءالله قصور نخواهید کرد و مرحمت ما را به اعلا درجه نسبت به خودتان بدانید.

ان‌شاءالله رحمن بعد از چهار صد سال که خدمت بکنید امیدوار هستیم که همیشه خوب باشه، و این خدماتی که به من می‌کنید و به مملکت ایران می‌کنید البته خداون او را بی [مکث] بی عوض نخواهد گذاشت، ان‌شاءالله عوض او را هم خدا و هم سایۀ خدا که خودمان باشیم به شما خواهم داد و از خدمات همه وزرا هم راضی هستیم و شما هم خدمات همه را حقیقتاً خوب عرض می‌کنید و همه را به موقع عرض می‌کنید.»

فرزندان

اولین همسر او ام‌الخاقان دختر میرزا تقی‌خان امیرکبیر بود که محمدعلی شاه قاجار حاصل این ازدواج بود. به هنگام فوت مظفرالدین شاه از وی ۱۸ دختر و ۶ پسر به نامهای محمدعلی میرزا، ملک‌منصور میرزا شعاع‌السطنه، ابوالفتح میرزا سالارالدوله، ابوالفضل‌میرزا عضدالسلطان، حسنعلی‌میرزا نصرت‌السلطنه و ناصرالدین میرزا ناصری باقی ماند.

مرگ

وی سرانجام در روز ۱۲ دی ۱۲۸۵ خورشیدی و در سن ۵۴ سالگی درگذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
محمدعلی‌شاه
محمدعلی‌‌شاه قاجار (۱۳۰۴-۱۲۵۱) ششمین پادشاه از دودمان قاجار بود. او در ۱۲۸۵ خورشیدی به سلطنت رسید و به مخالفت با مشروطه پرداخت. مجلس شورای ملی را به توپ بست و آزدیخواهان را به قتل رساند. این رویدادها به استبداد صغیر معروف است. او پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان، به سفارت روس پناهنده شد و با فشارهای داخلی و خارجی مجبور به ترک ایران شد. مشروطه‌خواهان پس از وی پسر خردسالش احمد شاه را به سلطنت انتخاب کردند.
زندگی
کودکی و ولیعهدی
در ۱ تیر ۱۲۵۱ در تبریز متولد شد. پدرش مظفرالدین شاه و مادرش تاج‌الملوک، دختر امیر کبیر و عزت‌الدوله (خواهر ناصرالدین شاه و دختر مهدعلیا بود و پس از تولد محمدعلی میرزا به ام‌الخاقان ملقب شد. پس از ترور ناصرالدین شاه و تاج‏گذاری مظفرالدین شاه، والی آذربایجان شد. در همین زمان بود که عثمانی، میرزا آقاخان کرمانی و عده دیگر از طرفداران سید جمال‌الدین اسدآبادی را به جرم شراکت در قتل ناصرالدین شاه به ایران سپرد. محمدعلی میرزا آنان را سربرید و پوست کاه‌اندودشان را برای پدرش به تهران فرستاد
او پیش از رسیدن به سلطنت، به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطه‏‌خواهان به عمویش ظل‌السلطان و نصب وی به سلطنت از مشروطه‏خواهان حمایت می‌کرد. او تحت تعلیم و تربیت آموزگار روسی خود، سرگی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیب‏السلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی بر محمدعلی میرزا داشت و او را علاقه‏مند به روسیه کرد. در انقلاب مشروطه تصویری از محمدعلی میرزا با لباس قزاقی به دست مردم افتاد که موجب رنجش مشروطه‏‌خواهان و مردم شد.

محمد علی میرزا با ملکه جهان دختر کامران میرزا و نوه ناصرالدین شاه ازدواج کرد. احمد شاه، محمدحسن میرزا، سلطان‌محمود میرزا و سلطان‌مجید میرزا، آسیه و خدیجه شش فرزند آن‌ها بودند.
محمدعلی شاه و مشروطه‌خواهان
محمدعلی شاه و تاجش
وی از روز تاجگذاری سر مخالفت با مشروطه را گذاشت، در روز تاجگذاریش نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. هم چنين زماني كه حكم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضاي آن خودداري كرد. پس از آن به ستیز با مشروطه پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و دستور به توپ بستن مجلس را داد. آنگاه تنی چند از مشروطه خواهان سرشناس چون میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین و تنی دیگر را کشت و یا به بند کشید و دیگران را نیز به گریز واداشت.
ولی سرانجام مقاومت کسی به نام ستارخان در یکی از کویهای شهر تبریز و آنگاه پیوستن بختیاری‌ها، داشناک‌ها، مجاهدان قفقاز، محمدولی خان تنکابنی و مردم گیلان و... به گشوده شدن تهران و گریختن محمدعلی میرزا به سفارتخانهٔ روسیه و پناه جستن به خاک این کشور انجامید. برای او مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفته شد و توسط نیروهای فاتح تهران تبعید گردید. وی پس از مدتی در صدد بازگشت و انتقام جویی و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد و ناچار به روسیه برگشت و مقرری وی نیز قطع گردید.او تا آخر عمر در روسیه ماند.
پس از شاهی

پس از چیرگی مشروطه‌خواهان بر کشور و گریز شاه به سوی روسیه مجلس پسر او را به شاهی گماشت و حتی یک پول ماهیانه نیز برای محمدعلی میرزا پرداخت کرد. با این همه محمد علی میرزا چندی پستر باز در اندیشهٔ بازگشت به شاهی افتاد و با کمک روسیه و سپاهی که فراهم کرده بود به ایران تاخت ولی سخت شکست خورد و آن پول ماهیانه را نیز باخت. مرگ او در "بندر ساووناً در ایتالیا در تبعید در سال ۱۳۴۴ه. ق اتفاق افتاد و در کربلا دفن گردید.

باورها

او با روحانیون مسلمان پیوندهای سختی داشت و همچون بیشتر شاهان قاجار باورمند به دین و باورهای اسلامی بود. مادرش بر او چیرگی و نفوذ داشت. محمدعلی شاه مردی خرافی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به جای اندیشیدن و رایزنی به فال و استخاره می‌سپرد. فرد مورد اعتماد شاه در تفسیر استخاره‏‌ها، میرزا ابوطالب زنجانی، از مخالفین مشروطه بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
صفحه  صفحه 26 از 29:  « پیشین  1  ...  25  26  27  28  29  پسین » 
ایران

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA