ارسالها: 1095
#21
Posted: 7 Apr 2012 12:43
فرهاد دوم و سلوکیان
آتیوخوس سیدت برادر دیمتریوس دوم در نبود او سوریه را تصرف کرد و بر آن بود که به ایران حمله کرده و آن را نیز تسخیر کند. در آغاز پیشروی چشمگیری نصیب آنتیوخوس سیدت شد و مردم ایران نیز بر فرهاد شوریدند و عرصه آنچنان بر او تنگ شد که ناچار به حکومت بر سرزمین پارت که برای او باقی مانده بود بسنده کرد. فرهاد خواست با سلوکیان از در آشتی درآید ولی شرایط شاه سلوکی بسیار سنگین بود.به این ترتیب فرهاد می بایست به مملکت پارت اکتفا کرده و باج سنگینی نیز به سلوکیان بپردازد. فرهاد برای ایجاد جنگ خانگی در سوریه دمتریوس را که توسط پدرش مهرداد اسیر شده و در زندان بود را رها کرد تا میان دو برادر نبردی درگیرد. گفتنی است که ظلم و ستم سلوکیان بر مردمان تحت انقیادشان موجب شد که مردم تحت ستم سلوکیان به فرهاد گرویدند. آنتیخوس برای گرفتن انتقام شکستها و اسارت خود با سپاهی گران به ایران آمد، ولی فرهاد به او فرصت نداد ناگهان بر او تاخت و در هنگام جنگ پادشاه سلوکی کشته شد. از این پس سلوکیان دیگر به خود اجازه تجاوز به حریم ایران را ندادند. انحطاط کامل دولت سلوکی از همین زمان آغاز گردید.
سکاها
پس از این پیروزی فرهاد مدتی بیاسود ولی این آسودگی زیاد دوام نیاورد و او با مشکلات جدیدی روبرو شد. فرهاد برای امنیت مرزهای شرقی ایران سکاها را به کمک طلبید و با آنان پیمانی بست. بر اساس این پیمان فرهاد میبایست در برابر یاری رساندن سکاها به سپاه پارتیان مبلغی به آنان بپردازد. منابع تاریخی آنگونه بیان کردهاند که فرهاد یکم توانست بدون یاری سکاها بر مشکلات فائق آید و از آنجاییکه مبلغ تعهد شده به آنها بسیار زیاد بود، وی از پرداختن آن خودداری نمود. سکاها با توجه به خوی تهاجمی خود به سرزمین پارت یورش برده و به قتل و غارت پرداختند. فرهاد برای دفع تجاوزات سکاها با آنان وارد جنگ شد و در سال ۱۲۵پ.م در همان جنگ کشته شد.
در همین زمان گروه دیگری از سکاها به ایران هجوم آورده در افغانستان امروزی و در سیستان مستقر شدند. از این پس سرزمین زرنگ بر اثر این واقعه به سکستان تغییر نام یافت و این نام بعدها سیستان شد. از این پس تاریخ ایران با تاریخ چین پیوند یافته و در چین پس از انقراض سلسله چو یک چینی به نام تسین زمام امور را در دست گرفت و سلسلهٔ نیرومندی را تأسیس نمود و برای جلوگیری از تاخت و تاز مردمان وحشی صحراگرد دیوار چین را ساخت. پس از آن هونها که از نژاد زردپوست میباشند چون نتوانستند وارد چین شوند و تاخت و تاز نمایند، متوجه صفحات غربی شده و حمله به مردمان ایرانیتباری موسوم به یوئهچی نموده، آنها را از جایشان راندند. مردمان مزبور هم به نوبت خود به سکاها فشار آوردند. این بود که سکاها به پارت و باختر روی آوردند
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#22
Posted: 7 Apr 2012 12:44
اردوان دوم
اردوان دوم (اشک هشتم) هشتمین شاه ایران از خاندان اشکانی است(ح۱۲۸- ح۱۲۳ پ.م). او عموی فرهاد دوم بود و پس کشته شدن او به دست سکاها بر تخت شاهی نشست. اردوان دوم مجبور به ادامه مقابله با قوم یوئهچی شد. این قوم بر اثر فشار هونها به سوی ایران رانده شده بودند. بر اثر فشار آنها دولت باختر به هند منتقل گردیده، بعد از شصت سال منقرض شد و یوئهچیها در باختر دولتی تأسیس کردند که در تاریخ موسوم به کوشان است.
اردوان دوم در جنگ با یوئهچیها زخم برداشت و بر اثر آن زخم درگذشت. پس از او پسرش مهرداد ملقب به کبیر به شاهی رسید.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#23
Posted: 7 Apr 2012 12:46
مهرداد دوم یا مهرداد بزرگ(اشک نهم) نهمین شاه ایران از دودمان اشکانی است که از حدود ۱۲۳ تا ۸۷ پ.م سلطنت کرد. لقب کبیر را به دلیل مقتدر بودن و نظم و سازمان دادن به امور ایران به او دادهاند. وی هنگامی به شاهی رسید که ایران از هر سو آماج تهاجم اقوام مختلف شده بود. مهرداد با دلاوری و درایت تمام نواحی اشغال شده را پس گرفت و مرزهای ایران را در شرق تا کوههای هیمالیا و در غرب تا میانرودان رساند. در زمان پادشاهی او ایران و روم هممرز شدند. وی همچنین به اوضاع داخلی ایران نظم و سازمان داد و اقتصاد شکوفایی را پایهریزی کرد
نبردها
مهرداد پس از نشستن بر تخت شاهی نخست بابل را از تازیان پس گرفت و سپس لشکر به ارمنستان کشید. وی در سال ۱۱۳پ.م سراسر میانرودان را به دست آورد و آنگاه رو به شرق نهاد. پیش از رسیدن مهرداد به شاهی، حدود سال ۱۳۳پ.م در شرق، سکاها به مرزهای ایران و بلخ تاختند، دولت بلخ را نابود کردند و دولتهای کوچک یونانی را تا نزدیک هندوستان از میان بردند. آنها به داخل ایران نیز تاخته و پارت و گرگان را لگدکوب اسبان خود کردند. گروهی از آنان به سیستان و افغانستان رفته و حکومتی سکایی پدید آوردند و از این پس سرزمین زرنگ سکستان(سیستان) نامیده شد. حتی اردوان دوم شاه ایران که پدر مهرداد دوم است نیز در نبردی با آنان کشته شد. مهرداد با نبردی سهمگین سکاها را چنان شکست داد که دیگر مدتها متعرض ایران نشدند. او پارت و هرات را آزاد کرد و دولت سکایی سیستان را وابسته به دولت اشکانی کرد. وی همچنین مرو و بخشهایی از فرارود را نیز تصرف کرد.
سیاست داخلی
پس از پیروزیهایی که ذکر آن رفت مهرداد فرصت یافت تا به امور داخلی کشور بپردازد. او نخستین کس از خاندان اشکانی است که خود را شاهنشاه خواند و ادعا کرد که خاندان اشکانی از نسل اردشیر دوم هخامنشی است. این کار او اقدامی آگاهانه بود که اشکانیان را ادامه دهنده هویت ایرانی نشان دهد و همینطور این کار حکومت اشکانیان را در پرتو ارتباط یافتن با هخامنشیان بر حق جلوه داد. مهرداد دوم بسیار پایبندی به فرهنگ، آداب و سنن ایرانی بود. وی با تلاشی خستگی ناپذیر بر آن شد تا فرهنگ ایرانی را از مظاهر فرهنگ یونانی هلنی پاک کند. در عرصه بازرگانی و سر و سامان دادن به اقتصاد کشور مهرداد اقدامات بسیاری کرد و در روزگار او بود که را بازرگانی ایران به چین که در تاریخ به "راه ابریشم" معروف است گشوده شد. از این پس مبادلات کالا میان چین، هند، عربستان و برخی سرزمینهای دیگر موجب شکوفایی اقتصاد کشور گردید.
سرزمینهای غربی و رومیان
به دلیل اهمیت سرزمینهای غربی ایران و میانرودان مهرداد در سال ۹۴پ.م به سرزمینهای شمالی میان دجله و فرات تاخت و پس از کسب پیروزیهایی در این منطقه رود فرات را به عنوان مرز غربی ایران تعیین کرد. وی همچنین در امور ارمنستان که دارای اهمیت بسیاری بود و شاهان آن از تبار اشکانی بودند دخالت کرد.
در سال ۹۶پ.م رومیان در راستای سیاست جهانگشایی خود به کرانه غربی رود فرات رسیدند و مصمم بودند که ایران و هند را به قلمرو خود ضمیمه کنند. فرمانده قوای روم شخصی به نام سولا بود. مهرداد به خاطر گرفتاریهای زیادی که در آن زمان برای اشکانیان پیش آمده بود صلاح دید که با رومیان وارد جنگ نشود، لذا به آنان پیشنهاد صلح کرد. این پیمان بسته شد ولی نماینده اشکانی به دلیل تحقیری که سولا بر او روا داشته بود در بازگشت اعدام شد.
پایان زندگی مهرداد
در پایان زندگی مهرداد دوم(حدود ۸۷ پ.م) در شرق و غرب تهاجماتی صورت گرفت. تیگران(Tigranes) شاه ارمنستان از مرگ مهرداد بهره جسته و بخش شمالی میانرودان را تصرف کرد. در این زمان گودرز که در زمان مهرداد دوم در بابل قیام کرده بود برای مدت کوتاهی به شاهنشاهی رسید. اُرُد گودرز را از حکومت انداخت و پس از دوره کوتاهی سیناتروک بر جای او به شاهنشاهی نشست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#24
Posted: 7 Apr 2012 13:13
گودرز یکم (به لاتین: Gotarzes I) شاهزادهای اشکانی است که در زمان پادشاهی مهرداد دوم در بابل قیام کرد و پس از مرگ مهرداد برای مدت کوتاهی به شاهی رسید. ارد یکم او را از حکومت انداخت ولی زمان پادشاهی او نیز کوتاه بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#25
Posted: 7 Apr 2012 13:18
ارد یکم
اُرُد نخست (اشک سیزدهم) یا وِرُد نخست (به لاتین: Orodes I) شاهزادهای از تبار اشکانی و احتمالاً پسر مهرداد دوم است. او پس از برانداختن گودرز نخست از حکومت برای مدت کوتاهی بر تخت شاهی نشست. پیرامون این دوره از پادشاهی اشکانی اطلاعات کمی در دسترس است و نمیتوان دقیقاً زمان پادشاهی او را تعیین کرد. گمان میرود که ارد در سال ۷۸ پ.م به شاهی رسید. پس از وی سیناتروک شاه ایران شد
برادر او مهرداد بعد از یاس از والی سوریه باز از پای ننشست، و بر ضد برادر اقداماتی کرد، ولیکن بزودی در بابل گرفتار و کشته شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#26
Posted: 7 Apr 2012 13:19
ارد دوم
جنگ اول ایران با روم در زمان اُرُد روی داد و به غلبه ایران خاتمه یافت. توضیح آنکه کراسوس یکی از روسای سهگانه (دونفر دیگر یولیوس سزار و پومپه بودند) مملکت وسیع روم، حکمران سوریه و متصرفات روم در آسیای پیشین شد. این شخص که تسخیر ایران و هند را جدا جزو نقشه خود قرار داده بود، با این مقصود در دفعه اولی با لژیونهای رومی به بینالنهرین تاخت و پیشرفتی یافته بعد به شام برگشت در این حال اَرْتاوارْدِس پادشاه ارمنستان او را ملاقات نموده وعده داد که شانزدههزار سوار و سیهزار پیاده به او بدهد و نیز به کراسوس گفت که اگر در ارمنستان با ایران جنگ نماید، سواره نظام ایران نخواهد توانست عملیاتی کند و پیاده نظام روم که به کوهستان عادت کرده، بهرهمندی تام خواهد یافت. ولیکن کراسوس که بینالنهرین را به واسطه سفر قبل بهتر میشناخت ترجیح داد که از این راه به ایران حمله کند در این موقع اُرُد سفیری پیش کراسوس فرستاد که این پیغام را برساند:
اگر مردم روم میخواستند با من جنگ کنند من جنگ میکردم و از بدترین عواقب آن بیمی نداشتم ولیکن اگر چنانچه فهمیدهام شما برای منافع شخصی به خاک ایران دست اندازی میکنید حاضرم به سفارت شمت رحم کرده، اسرای رومی را پس بدهیم.
کراسوس به سفیر گفت: جواب پادشاه شما را در سلوکیه خواهم داد. سفیر خندیده و جواب داد: اگر از کف دست من مویی بروید شما هم سلوکیه را خواهید دید.
پس از آن کراسوس با سپاهی جرار که مرکب از لژیونهای ورزیده و عده نفراتشان جمعا به چهل و دو هزار بالغ بود عازم بینالنهرین گردید، اما اُرُد با پیاده نظام خود با نهایت سرعت داخل ارمنستان شده این مملکت را اشغال نموده تا پادشاه آن نتواند سواره نظام خود را به کمک کراسوس بفرستد. بعد از انجام این کار رستم سورن پهلو معروف به سورنا را که یکی از سردارن رشید و قابل بود، با تمام سواره نظام پارتی به جنگ کراسوس فرستاد، اما کراسوس که در ابتدا میخواست متابعت ساحل فرات را کرده، در مقابل سلوکیه جنگ کند به اغوای یکی از مشایخ عرب که از متحدین اُرُد بود نقشه خود را تغییر داده وارد جلگههای بینالنهرین گردید و تا نزدیکی حران (در بینالنهرین در میان اِدِسْ (اورفا) و راسالعین واقع بود و از زمان قدیم مرکز صائبین محسوب میشد. این شهر در عهد قدیم به واسطه موقع تجارتی و فضلا و دانشمندان بسیار که به وجود آورده بود اهمیت زیاد داشت. اکنون قریهای بیش نیست) پیش رفت.
در اینجا نا گهان قشون سورنا پیدا شد و سردار ایرانی حیلهای به کار برد. توضیح آنکه برای اغفال رومیها قسمتی از سواره نظام ایران را از حیث عده کم و از جهت اسلحه ناتوان جلو نگه داشت و سایرین را پنهان کرد و کراسوس که وضع را چنین دید پنداشت که فتح خیلی آسان است و قبل از اینکه به قشون خود برای رفع خستگی و عطش فرصت دهد جنگ را شروع کرد.
لژیونهای رومی به طرف دشمن حرکت کردند که اول زوبینهای خود را به کار برده، بعد با شمشیر جنگ تن به تن نمایند. صفوف مزبوره مرکب بود از سربازان ورزیده که تنگ به هم چسبیده بودند، همین که صفوف رومی به حرکت در آمد، صدای طبل از سپاه ایران برآمد و سوارههای ایرانی که پنهان شده بودند از هر طرف جمع شده و لباس رویی را کنده، شروع به جنگ نمودند. تیرهای رومی به سواره نظام ایران کارگر نبود زیرا پارتیها از جهت مهارتی که در تیر اندازی داشتند از دور چنگ میکردند، بعد که پیاده نظام رومی نزدیک شد، سواره نظام پارتی اسلوب جنگ و گریز (جنگ پارتیزانی) را به کار برد، یعنی قدری جنگ کرده و بعد از هر طرف فرار نموده، قیقاج تیر انداخت تا آنکه رومیها را به جاهای بی آب و علف کشانید. پس از آن به هر طرف بر گشته، حمله به لژیونهای رومی کرد و تلفات زیاد به آنها وارد نمود.
در این احوال فابیوس پسر کراسوس که زیر دست بزرگترین سردار روم یولیوس سزار در مملکت گل (فرانسه امروزی) فنون جنگی را آموخته بود با هزار و چهار صد نفر سرباز سر رسید و به کمک کراسوس شتافت، ولی سواره نظام گل با وجود رشادت غریبی که ابراز کرد نتوانست از عهده سواران پارتی بر آید، آنها از پیش روی فابیوس باز فرار کرده و بعد برگشته از هر طرف به او تاختند و در حینی که کراسوس میخواست فرمان حمله به قشون خود بده ناگاه دید که سر پسرش بر سر نیزه در میان پارتیها بلند است.
سواران پارتی همین که سر را دیدند بر جرات و جلادتشان افزود و عرصه را چنان بر رومیها تنگ کردند که اوکتاویوس یکی از صاحب منصبان ارکان حرب و قیصر زمان بعد در روم تصمیم به عقب نشینی گرفت. قشون رومی میخواست به کوهستان رود تا از حملات سواره نظام ایران در امان باشند، ولیکن به واسطه اشتباه بلدی که قشون را هدایت میکرد، این مقصود حاصل نشد، زیرا محلی که قشون رومی اشغال کرد مانع از عملیات سواره نظام ایران نبود پس از آن سورنا تکلیف متارکه به کراسوس نمود و او را متقاعد کرد که به طرف رودخانه رفته متارکه را امضا نماید. کراسوس مطمئن شده، تنها با سورنا به طرف رودخانه عازم شد.
پس از حرکت کراسوس صاحب منصبان نگران شدند که مبادا نسبت به او خیانتی شود و دنبال او رفتند. به این دلیل جنگی میان سواران پارتی و رومی در گرفت و کراسوس کشته شد. همین که سپاه رومی خبر کشته شدن او را شنیدند سخت متوحش شدند و به استثنای دو هزار نفر که موفق به فرار شدند، باقی اسیر پارتیها شدند یا به دست اعراب افتادند.
تلفات قشون کراسوس در این جنگ را بیست هزار نفر نوشتند. عدهای اسرایی که پارتیها گرفتند و به مرو فرستادند نیز قریب بیست هزار نفر قلمداد شدهاست.
سر کراسوس را برای اُرُد وقتی در ارمنستان بود برده، به پای او انداختند. در این موقع نمایشی که از تصنیفات اِوْرپید مصنف مشهور یونانی به متاسبت عروسی پاکُرُ پسر اُرُد با دختر پادشاه ارمنستان در دربار میدادند و یکی از بازیگرهای یونانی سر را بلند کرد و شعری از اوریپید به مناسبت احوال بخواند.
سورنا چنانکه از نوشتههای مورخین رومی استنباط میشود اثر غریبی در رومیها گذارده و چالب توجه مخصوص شده بود. این سردار ده هزار نفر سوار از املاک و علاقجات خود برای این جنگ تجهیز کرده، به دشت نبرد برد.
بعد از فتح حران، اُرُد عزم تسخیر سوریه را کرده، با کاسْیوس که باقی مانده قشون رومی را به آن مملکت فرستاده بود جنگ نمود. اینجا رومیها به اسلوب پارتیها عمل کرده قشون ایران را به کمینگاهی کشانده و شکست دادند.
پس ازآن متارکه ممتدی بین ایران و روم وقوع یافت اما باز اُرُد پس از مدتی پاکُر را با سپاهیان زیاد و لابینیوس سردار رومی که در خدمت شاه ایران بود برای تسخیر سوریه فرستاد در ابتدا او موفق شد ولیکن بعد از آمدن وینْتیدیوس باسوس به سوریه بهرهمندی با رومیها گردید. توضیح آنکه پاکُر در این جنگ کشته شد و اُرُد از تسخیر سوریه منصرف شد و بعد به واسطه فوت پسرش از سلطنت بیزار شده آن را به پسر ارشد خود فرهاد واگذارد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#27
Posted: 7 Apr 2012 13:32
سیناتروک
اشک دهم
دوران
۷۶ یا ۷۵ تا ۷۰ یا ۶۹ ق.م
پیش از
فرهاد سوم
پس از
مهرداد دوم
دودمان
اشکانیان
پدر
مهرداد یکم
فرزندان
فرهاد سوم
سیناتروک یا سنتروک (اشک دهم) دهمین شاه ایران از دودمان اشکانی است(۷۶ یا ۷۵- ۷۰ یا ۶۹ ق.م به مدت هفت سال[ او پسر مهرداد یکم و برادر فرهاد دوم است.
سیناتروک یک سال پس از درگذشت مهرداد دوم بر تخت شاهی نشست. هنگامی که وی به تخت نشست شخصی پیر و ناتوان بود و دولت اشکانی نیز درگیر منازعات بین شاهزادگان و سران خاندانها بود. تیگران ارمنی از این فرصت استفاده کرده، آذربایجان را متصرف شده و جلگه فرات را غارت کرد. وی علاوه بر این به باقیماندهٔ قلمرو سلوکیان نیز دستاندازی کرده و خود را شاهنشاه خواند.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#28
Posted: 7 Apr 2012 13:38
فرهاد سوم (اشک یازدهم) یازدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی است(۷۰ یا ۶۹- ۵۸ یا ۵۷ ق.م). او فرزند سیناتروک بود و پس از پدرش به شاهی رسید. در زمان او جنگهای ممتد ایران و روم آغاز شد. در دوران پادشاهی او اشکانیان سرزمینهای زیادی را در غرب و همچنین در شرق از دست دادند.
رومیان فرهاد را تحریک به لشکرکشی به ارمنستان کردند. در آن زمان پومپه که یکی از سران حکومت سه نفره روم بود وارد آسیای صغیر شده بود. پومپه نیرومندی ارمنستان و تیگران شاه ارمنستان را جدی تلقی کرد، سفیری به ایران فرستاد و به فرهاد سوم پیشنهاد لشکرکشی به ارمنستان را داد. او تعهد کرد که در صورت انجام این کار دو شهر کُرْدُونْ و اَدیابن (این دو ولایت قسمتی از آسور قدیم بودند) از آن ایران خواهند شد.
فرهاد با سپاهی انبوه و به همراه پسر ارشد تیگران و شاهزادههای ارمنی که در دربار ایران بودند به ارمنستان حمله برده اَرتاکساتا را محاصره نمود و تیگران به کوستانهای اطراف فرار کرد. شاه ایران پس از فرار تیگران و سپاه او خود را پیروز دانسته و بازگشت. تیگران پس از شنیدن خبر بازگشتن فرهاد به کشورش ارمنستان بازگشت و سپاه ایران که محاصره ارمنستان را بر عهده داشت پراکنده شد. این پیشامدها و جنگ و گریزهای بین فرهاد و تیگران به پومپه فرصت داد تا ارمنستان را به تصرف درآورد، ولی به پیمانی که با فرهاد بسته بود عمل نکرد و افزون بر این فرهاد را شاهنشاه نیز نخواند. این کارهای او باعث تشدید خطر وقوع جنگ میان ایران و روم شد. پومپه که جنگ با ایرانیان را صلاح نمیدید تا زمانی که در آسیا بود با اشکانیان مدارا میکرد ولی درخواست فرهاد از رومیان که رود فرات را مرز میان ایران و روم بدانند برآورده نشد. از سوی دیگر پومپه با پارس، خوزستان و آذربایجان ارتباط برقرار کرده و دست به تحریکات زد که علیه شاهنشاهی اشکانی بود.
فرهاد سرانجام به دست دو پسر خود به نامهای مهرداد و اُرد مسموم شد.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#29
Posted: 7 Apr 2012 13:42
مهرداد سوم (اشک دوازدهم)(به لاتین:Mithridates III) دوازدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی است(۵۸ یا ۵۷- ۵۶ پ.م). او فرزند فرهاد سوم بود و پس از اینکه به همراه برادر کوچکتر خود اُرد پدر خود را مسوم کرد به جای او بر تخت شاهی نشست. فرمانروایی او دوام چندانی نیافت. به خاطر سختگیری و سفاکی او نجبا و مردم بر او شوریدند و اُرُد را بر تخت نشاندند. مهرداد نزد گابینیوس والی روم در سوریه رفت و در ابتدا والی مزبور این موقع را بهانه مناسبی برای دخالت در امور ایران پنداشت، ولی به زودی متوجه امور مصر شده و از خیال همراهی با مهرداد که بهانهای برای دخالت در مسایل ایران بود منصرف گردید.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#30
Posted: 7 Apr 2012 13:45
اُرُد دوم یا ورُد دوم (اشک سیزدهم) سیزدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی است. وی از سال ۵۵ تا ۳۷ پیش از میلاد سلطنت کرد. به عقیدهٔ بسیاری از مورخان در زمان او شاهنشاهی اشکانی به اوج عظمت خود رسید. بسیاری از معاصران آن زمان ایران را بسیار مقتدرتر از روم میدانستند. در زمان شاهی ارد دوم سرزمینهای بسیاری به قلمرو اشکانیان اضافه شد ولی به دلیل ضعف سازمانی ارتش نتوانستند مناطق فتح شده را حفظ کنند. مهمترین پیشآمد در زمان شاهی ارد دوم جنگهای متعدد با رومیان و به خصوص نبرد حران(Carrhae) است.
اُرد همچنین پایتخت ایران را از شهر صددروازه به تیسفون که در برابر سلوکیه ساخته شده بود منتقل کرد و تیسفون تا زمان حملهٔ اعراب پایتخت ایران بود.
رسیدن به شاهی ارد دوم به همراه برادر بزرگتر خود مهرداد سوم پدر خود فرهاد سوم را که شاه ایران بود در سال ۵۷ یا ۵۸ پ.م مسوم کردند. پس از این کار مهرداد که پسر بزگتر بود به شاهی رسید ولی سلطنت او بیش از سه یا چهار سال دوام نداشت. وی بسیار سختگیر و بیرحم بود. از اینرو بزرگان کشور و عامهٔ مردم بر او شوریدند و پس از مبارزاتی که بین او و ارد دوم درگرفت ارد او را کنار زده و بر تخت شاهی نشست.
نبرد حران
نبرد حران(به لاتین: Carrhae) نخستین نبرد تمام عیار ایران و روم در زمان سلطنت ارد دوم به وقوع پیوست. در بهار سال ۵۴ پ.م کراسوس(Crassus) فرماندار رومی بخش شرقی روم سپاه خود را برای حمله به ایران آراست و با چهلهزار سرباز راهی ایران شد. اَرتاوازد شاه ارمنستان در ملاقاتی با کراسوس به او وعده داد که شانزدههزار نیروی سواره در اختیار او قرار خواهد داد. او به کراسوس اطمینان داد که با این سواره نظام و پیاده نظام همراه او رومیان از نظر کمی و کیفی برتر از سپاه ایران هستند و ایرانیان را به آسانی شکست خواهند داد. اُرد دوم پس از آگاهی یافتن از این خبر برای کراسوس پیام فرستاد که آیا این نبرد به خواست دولت روم است یا خود او. کراسوس در پاسخ گفت که جواب او را در سلوکیه خواهد داد. پادشاه ارد در جواب نوشت:«اگر موی بر کف دست من بروید شما هم سلوکیه را خواهید دید.» کراسوس با سپاه بزرگ و ورزیدهٔ خود راهی بینالنهرین شد. در این گیر و دار اُرد با پیاده نظام خود با شتاب فراون وارد ارمنستان شد و مبادرت به آن کرد تا از رسیدن سواره نظام ارمنی به کراسوس جلوگیری کند. سپس سورنا سردار دلاور و رشید خود را با دههزار سوار به نبرد با کراسوس فرستاد.
کراسوس چون خبردار شد که سپاه اشکانی در مشرق فرات است تصمیم به تعقیب ایرانیان گرفت و در بیابانهای شمال بینالنهرین٫به دنبال دشمن وهمی و فراری با شتاب به سوی مشرق تاخت آورد و به حران رسید. سپاه روم در طول این پیشروی با مقاومت چندانی روبرو نشد ولی بر اثر پیادهروی در بیابانهای خشک فرسوده و گرسنه بود. افسران از کراسوس درخواست استراحت کردند ولی او فرمان تعقیب داد. پس از استراحتی کوتاه و خوردن غذایی مختصر رومیان به پیشروی ادامه دادند و به گروه کوچکی از سپاه اشکانی که دارای ساز و برگ نظامی کمی بودند برخود کردند. آنان به خیال شکست دادن این سپاه بر سرعت خود افزودند. پس از زد و خوردی کوچک ناگهان نگهبانان فریاد برآوردند که اشکانیان آنها را در محاصره گرفتهاند. شاهان محلی آسیایی که به اجبار و بیم در کنار رومیان بودند با شنیدن این خبر با سواران خود گریختند. سواران پارتی وارد میدان کارزار شدند. نخست سواران سنگین اسلحهٔ اشکانی بر رومیان سبک اسلحه تاختند و آنان را به عقب راندند. سپس سواران سبک اسلحهٔ کماندار رومیان را به تیرباران گرفتند. تیرهای رومیان بر آنان کارگر نبود زیرا کمانهای اشکانی برد بیشتری نسبت به کمانهای رومی داشتند و اشکانیان نیز دز تیراندازی سرآمد بودند. رومیان تلفات زیادی دادند و پس از اینکه پسر کراسوس به دست اشکانیان کشته شد عقب نشینی کردند.
رومیان در حال عقب نشینی چون با جغرافیای منطقه آشنا نبودند پیاپی مورد حملهٔ اشکانیان واقع میشدند. سرانجام سورنا به رومیان پیشنهاد مذاکره کرد. کراسوس عازم ملاقات شد. در این میان رومیان دچار اختلاف شدند و در این گیر و دار پیکاری درگفت و کراسوس به دست ایرانیان کشته شد. سر او را به نشانهٔ پیروزی برای اُرد به ارمنستان فرستادند.
نبرد حران در تاریخ باستان اهمیت زیادی دارد٫ زیرا رومیان که خود را برتر از ایرانیان و فاتح میدانستند با این شکست خوار شده و ایرانیان بزرگ و بلندآوازه گشتند.
فتوحات در غرب آسیا
پس از پیروزی بر کراسوس اشکانیان به منظور تصرف سوریه دست به حمله در مغرب آسیا زدند. در آن زمان اوظاع داخلی روم نیز نابسامان بود و این خود سودی برای ایرانیان بود. مردم غرب آسیا ناراضی از اینکه به زیر یوغ رومیان بودند دست به قیام زدند و اشکانیان توانستند تا سال ۴۰ پیش از میلاد تقریباً سراسر آسیای غربی را به تصرف خود درآورند. ولی اشکانیان به دلیل ضعف سازمانی ارتش نتوانستند متصرفات گستردهٔ خود را برای مدت زیادی حفظ کنند. در سال ۳۸ پ.م. که پاکور شاهزادهٔ اشکانی و فرماندهٔ سپاه مهاجم ایران در نبردی با رومیان کشته شد مرزها دوباره به کنار رود فرات رسید.
پایان زندگی اُرُد
ارد دوم مدتی پس از پایان نبردهای ایرانیان در غرب آسیا و به خاطر کشته شدن پسرش پاکور از سلطنت بیزار شد و مقام شاهی را به پسر دیگرش فرهاد چهارم واگذار کرد. فرهاد پس از رسیدن به شاهی همهٔ برادران خود را کشت. ارد دوم که هنوز در قید حیات بود او را به خاطر این کار مورد سرزنش و نکوهش قرار داد. فرهاد پدر خود را به خاطر این ملامت در سال ۳۷ پ.م. به قتل رسانید
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد