انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 9 از 29:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  28  29  پسین »

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون


مرد

 
بهرام چهارم
بهرام چهارم یا وهرام چهارم از ۳۸۸ تا سال ۳۹۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. پسر شاپور دوم بود که بعد از برادرش شاپور سوم برتخت نشست و یازده سال پادشاهی کرد. چون در زمان پدر، والی کرمان بود، معروف به با بهرام کرمانشاه است.
پادشاهی

مهری که از بهرام چهارم مربوط به دوران بلافاصله قبل از پادشاهی او بجای مانده‌است، عبارت ورهران کرمان ملکا دارد. اینکه در برخی روایات وی را عادل و ستوده خوانده‌اند و در برخی روایات دیگر گفته‌اند که نسبت به کار ملک بی اعتنا بود، حاکی از تصادم بین منافع درباریان او به نظر می‌رسد.

شورش ارمنستان ایران

قبل از به سلطنت رسیدن بهرام، ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کرده بودند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکش‌ها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.

در زمان پادشاهی او، خسرو، والی ارمنستان ایران، به‌تحریک تئودوسیوس یکم یاغی شد. توضیح آنکه دولت روم حکومت ارمنستان روم، را هم به او داد و در اثر آن خسرو با تئودوسیوس یکم با امپراتور روم معاوضه نموده و از اطاعت ایران خارج شد. بهرام چهارم سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام، شاپور، برادر خود را، بجای او گماشت.

تقسیم روم به دو بخش غربی و شرقی

روم، در زمان تقسیم آن، به دو بخش غربی و شرقی، در سال ۳۹۵ میلادی
در سال ۳۹۵ (میلادی)، تئودوسیوس یکم امپراتوری روم را، بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد.

کشته شدن بهرام

در زمان بهرام چهارم، اعیان دولت، به آسانی، اقتداری را که در عهد شاهپور دوم، از دست داده بودند، بچنگ آوردند.بسته شدن پیمان صلح با روم، شاید بدان سبب که موبدان را از تعقیب و آزار مسیحیان آن حدود، باز می‌داشت منجر به ناخرسندی آنها، از بهرام شد. در دنبال همین ناخرسندی نجبا بود که ناگهان بهرام، به دست بدخواهان کشته شد.بجای او پسر وی یزدگرد یکم، به سلطنت نشست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
یزدگرد یکم
یزدگرد یکم یا یزدگرد بزه گر از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی، شاهنشاه ساسانی بود. وی بجای بهرام چهارم یا بهرام کرمانشاه، به سلطنت رسید. در مورد اینکه وی پسر شاهپور دوم یا شاهپور سوم بوده است، بین مؤرخان، توافق وجود ندارد.

در نوشته‌های مؤرخان عیسوی و مؤلفان ایرانی، اختلاف بسیار راجع به احوال یزدگرد یکم، مشهود است. یکی از منابع سریانی او را یزدگرد نیکوکار و عیسوی رحیم و مقدس‌ترین پادشاهان، خوانده و از احسان او به فقرا و بینوایان تمجید کرده است. مؤرخان عرب و ایرانی که نوشته هایشان، مبتنی بر تواریخ عهد ساسانی، است و مأخوذ از عقاید روحانیون زرتشتی و اعیان و نجبا می باشد، او را بصفاتی از قبیل یزدگرد بزه گر (بزه کار) و فریبنده خوانده اند.سبب عمدهٔ ناخرسندی نجبا از یزدگرد، تسامحی بود که وی نسبت به مسیحی‌های ایران، نشان میداد.

نعمان، فرمانروای محلی حیره، کاخ معروف خورنق را برای یزدگرد یکم ساخت.

صلح و دوستی با بیزانس

در زمان او امپراتور روم شرقی، در تحت حمایت یزدگرد در آمد. آرکادیوس، امپراتور بیزانس چون زمان مرگ را احساس کرد و ولیعهدش تئودوسیوس دوم در گهواره بود، برای اینکه پسرش بی مانع بر تخت نشیند و امپراتوری روم شرقی از جنگ‌های ایران در امان بماند، در وصیت نامه اش از یزدگرد خواهش کرد که امپراتوری را حمایت کند. یزدگرد همین که بر مفاد وصیت نامه اطلاع یافت، خواجهٔ دانایی که نامش آنتیوخوس بود را، به قسطنطنیه فرستاد تا تئودوس را تربیت کند. از این پس رابطه میان ایران و روم شرقی به بخش نویی رسید و دو کشور در حل مسائل درونی یکدیگر را یاری می‌رساندند. یزدگرد قبول کرد که بین دولت و اتباع عیسوی او طریقه و روشی معین برقرار باشد و فرمان داد، کلیساهایی را که خراب کرده بودند، مجدداً بنا کنند و کسانی که به جرم عیسوی بودن به زندان افتاده بودند، آزادی دهند و به روحانیون عیسوی نیز اجازه داده شد که به همه جای ایران سفر کنند.

از مسامحه تا دشمنی با عیسویان

بهرام گور پسر و جانشین یزدگرد یکم، در خطابه ای که در روز بار عام، ادا می کرد چنین گفت که پدر او، سلطنت خود را با ملایمت و ملاطفت آغاز کرد اما چون همه رعایا یا بعضی از آنها قدر او را ندانستند و فرمان نبردند، سختی پیش گرفت و خون بسیار بریخت.
مسالمتی که یزدگرد یکم در روابط خود با عیسویان اظهار می کرد، بی شک معلول مقاصد سیاسی بود زیرا که با استوار کردن بنیان صلح ایران و روم می توانست، در تحکیم اقتدار سلطنت خویش بکوشد اما به نظر می آید که غیر از ضرورت سیاسی، یزدگرد طبعاً مایل به مسامحه در امور دیانتی بوده است. نسبت به قوم یهود هم که از نظر سیاسی، بی طرف محسوب می شدند، خوش رفتاری می کرد و شاید بخاطر همین طرز فکر با شوشیندخت دختری یهودی، ازدواج کرد. اگر یزدگرد در اواخر سلطنت، رفتارش را نسبت به عیسویان تغییر داد، گناه از آنها بود. عیسویان به تدریج چنان از فرط جسارت ایرانیان را رنجیده کردند که پادشاه چاره ای جز سختگیری و تنبیه ندید. مثلاً در شهر هرمزداردشیر واقع در خوزستان یک اسقف، آتشکده ای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود، ویران کرد و بعد از دستگیری، شاه شخصاً از او استنطاق کرد. این اسقف در حضور شاه معترف شد که خود او آتشکده را خراب نموده و الفاظی رکیک نسبت به دیانت زرتشتی بر زبان آورد. شاه به او دستور داد که خود آتشکده را دوباره بنا کند و چون او مصراً امتناع کرد، محکوم و اعدام شد.

خشونتهایی که عیسویان می کردند، طبعاً به ضرر آنان تمام می شد و شاید انتصاب مهرنرسی دشمن بزرگ عیسویان را به مقام وزیری (وزرگ فرمذار) بتوان دلیل تغییر رفتار شاه نسبت به عیسویان دانست.

چگونگی فوت یزدگرد یکم، نامشخص است. او سه پسر بر جای گذاشت، شاهپور، بهرام و نرسی. شاهپور را پدر، به پادشاهی قسمتی از ارمنستان که به ایران تعلق یافته بود نصب کرد. بهرام پیش پادشاه عرب در حیره که خراجگزار شاه بود، اقامت گزید. نرسی هم که از همسر یهودی یزدگرد یکم بود، در زمان فوت پدر هنوز صغیر بود
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
بهرام گور

بهرام پنجم یا وهرام پنجم یا بهرامِ گور از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود. وی بجای پدر، یزدگرد یکم، بر تخت نشست.

ب تخت نشستن بهرام
مجسمه بهرام گور در شهر باکو
یزدگرد اول سه پسر به نامهای شاپور و بهرام و نرسی داشت. هیچ کدام به هنگام مرگ پدر در پایتخت نبودند . شاپور شهریار ارمنستان و در ارمنستان بود. نرسی شهریار خراسان و در نیوشاپور بود. و بهرام در حیره بود. روایتهائی که منشأ آن عربها بوده‌اند گوید که بهرام از کودکی به نعمان منذِر امیر عرب حیره سپرده شده بود تا نزد او پرورش یابد. بنابر این روایات، بهرام در هفتمین ساعت روز هرمزد از ماه فروردین به دنیا آمد، و اختربینان به یزدگرد گفتند که او در آینده شاهنشاه ایران خواهد شد، ولی پیش از آن هنگام در زمینی خارج از خاک ایران به سر خواهد برد. در نتیجه، هرمز او را پس از تولدش به منذر سپرد و دایه‌ها و مربیانی را با او روانه حیره کرد تا او را به شیوه‌ی دربار ایران پرورش دهند. هرمز به این منظور دستور داد تا در حیره کاخی به نام خورناگ برای بهرام ساختند (عربها این کاخ را خورنق نامیدند، و افسانه‌های بسیاری درباره‌اش ساختند که بعدها وارد کتابها شده است).
رسم شاهان ساسانی آن بود که شاهپوران را به کشورهای خودمختار اطرافِ ایران می‌فرستادند تا آن سرزمین را با خودمختاری اداره کنند و از سنین نوجوانی راه و رسم کشورداری بیاموزند؛ چنانکه بعضی از شاهپوران فرماندار کوشان می‌شدند که در شرق کشور در همسایگی هندوستان بود و شامل پیشاور و قندهار و شمال بلوچستان پاکستانِ کنونی بود؛ بعضی فرماندار الان (کشورِ آذربایجان کنونی) می‌شدند و لقبشان الا نشاه بود؛ بعضی فرماندار خوارزم (اکنون شمال ازبکستان و ترکمنستان ) می شدند و خوارزمشاه لقب داشتند؛ و بعضی فرماندار کرمان می‌شدند که سراسر ملک کرمان (اکنون بلوچستان ایران و پاکستان ) را نیز شامل می‌شد، و کرمانشاه خوانده می‌شدند. حضور بهرام در حیره به این معنا بوده و آنچه عربها گفتند افسانه است.
مغان و بزرگان کشور که از سیاستهای یزدگرد اول ناخشنود بودند مایل نبودند که پادشاهی در کسی از پسرانِ او ادامه یابد و یکی از ساسانیان را که خسرو نام داشت به سلطنت نشاندند. شاپور پس از دریافت خبر مرگ پدرش از ارمنستان به سوی پایتخت حرکت کرد، ولی بزرگانِ هوادار خسرو وسائلی انگیختند و او را در راه از میان برداشتند. اما پسر دیگرش بهرام به حمایت بخشی از سپهداران و به کمک سپاهیان پادگان حیره به سوی تیسپون حرکت کرد. نوشته‌اند که بسطام هزارپت سپهبدِ میان رودان، یزد گشن اسپ استاندارِ میان رودان، سپهبد پیرک مهران، گودرز رئیس خزانه داری ارتش، َگشن اسپ آذرپیش رئیس دیوان مالیات، پناه خسرو وزیر امور خدماتِ عمومی، و شماری دیگر از بزرگان کشور انجمن کردند و مردی از خاندان ساسانی به نام خسرو را در تیسپون به سلطنت نشاندند. بهرام از حیره سپاه آراست و وارد میان رودان شد و در کنار تیسپون لشکرگاه زد. بزرگان در میان او و خسرو در آمد و شد افتادند و پس از مذاکرات فراوان تصمیم بر آن شد که پادشاهی به بهرام واگذار شود.
نگارنده‌ی پارس نامه این رخداد را با استفاده از تاریخ طبری چنین آورده است: … پس میان ایشان گفت وگوی برخاست، و قومی که هوای خسرو می‌کردند گفتند: «ما بر پادشاهیِ او بیعت کردیم و به چه عذر فسخ کنیم؟» دیگران که هوای بهرام می‌کردند گفتند: «صاحب حق او است و متابعتِ او کردن لازم است.» چون سخن دراز کشید، بهرام گفت: «مرا نمی‌باید که به این سبب میان شما گفت وگوی رود. این پادشاهی میراثِ من است و امروز خواهان دیگری دارد. ما را هردو به هم رها کنید تا بکوشیم (یعنی نبرد تن به تن کنیم) هر که بهتر آید و چیره شود پادشهی آن کس را بود، وگرنه تاج و زینتِ پادشاهی میان دو شیرِ گرسنه بباید نهاد تا هر که از میان آن دو شیر بردارد پادشاهی او را باشد.» چون مردم دانستند که خسرو طاقتِ نبردِ با بهرام را ندارد. قرار به آن افتاد که تاج میان دو شیر بنهند. دو شیر شرزه آوردند و گرسنه ببستند، و تاج و زینتِ پادشاهی در میان هردو شیر نهادند و شیران را فراخ ببستند و خسرو را حاضر کردند. و بهرام خسرو را گفت: پیشتر رو تاج بردار تااین پادشاهی بر تو درست گردد. خسرو گفت: تو به نبرد آمده‌ای و بیانْ تو را باید نمود تا پادشاهی تو را مسلّم شود. «چون دانست که خسرو زهره ندارد که پیش رود، بهرام پیش خرامید و گُرزی در دست گرفت. مؤبد مؤبدان او را گفت: ما از خونِ تو بیزاریم به این خطر که بر خویشتن می‌کنی. جواب داد که «همچنین است.» و چون نزدیکتر رسید شیری از آن دوگانه روی به او نهاد، بهرام چابکی کرد و بر پشت آن شیر نشست و به هردو پهلوهاش بفشرد و َ لخت بر سرش می‌زد تا کشته شد؛ پس روی به آن شیرِ دیگر نهاد و چون شیر از جای برخاست یک گرز به قوت بر تارکِ سرش زد چنانکه از آن زخم سست شد، پس گلویش بگرفت و سرش بر سرِ آن شیر دیگر که کشته شده بود می‌زد تا بمرد و برفت و تاج برداشت. و مردم از آن حال در شگفت ماندند و بر وی آفرین کردند و گفتند: این است پادشاه به راستی. و همگان تسلیم کردند، و خسرو پشتِ پای بهرام ببوسید و گفت: سزای تاج و تخت توئی، و من نه به اختیار آمدم؛ باید که مرا زینهار دهی تا بعد از این بندگی کنم. او را زینهار فرمود و بنواخت و خدمتِ خاص فرمود.

پادشاهان ساسانی در شکار شیر، ببر و پلنگ مهارت فراوان داشتند. و همواره شکار درندگان در آیین آنان بوده که موجب تقویت قوای جنگی ایشان می‌شده. همچنین بشقابهای بجای مانده از دوره‌ی ساسانی که این خسروان را در هنگام شکار و نبرد با حیواناتی همچون؛ قوچ، گوزن، گورخر، گراز، شیر، پلنگ و... به تصویر کشیده گواه دیگری بر این مطلب می‌باشد.

مهرنرسی وزیر مقتدر بهرام

بهرام زمام امور را به بزرگان دولت واگذار کرده و چندان در امور کشور دخالت نمی‌کرد. در میان صاحبان مراتب آن زمان که از حیث قدرت و نفوذ رتبهٔ نخست را داشت مهرنرسی یا (مهرنرسه) بود که لقب و عنوان هزار بندگ (صاحب هزار غلام)را داشت. نسب او به خانوادهٔ سپندیاذ یکی از هفت خاندان ممتاز دوران ساسانی می‌رسید.

مؤرخان عرب و ایرانی او را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر شمرده‌اند ولی مؤلفین عیسوی به جهت توجهی که این وزیر به دیانت زرتشتی داشت، نسبت به او کینه ورزیده و او را خائن و دو رو و بی‌رحم خوانده‌اند.

مهرنرسه آتشکده‌ها و ابنیه‌های بسیاری بنا نمود. کاخ سروستان، در کنار راه کاروانی شیراز که هنوز ویرانه‌های آن بر جا مانده است و از نظر فن معماری، ارزشمند محسوب می‌شود، احتمال داده می‌شود که یکی از ابنیه‌های مهر نرسی باشد.
جنگ با اقوام شمالی و شرقی ایران

او در شرق هیاطله را به سختی شکست داد و پادشاه آنها را کشت. در این جنگ غنائم بسیاری به دست آمد از جمله تاج خان هیاطله که بهرام آن را به آتشکده آذرگشسپ در شهر شیز، در آذربایجان اهدا کرد. طوایف وحشی چنان لطمه‌ای دیدند که تا یک چند بعد دیگر در مرزهای ایران ظاهر نشدند.

جنگ با بیزانس

علت این جنگ بطوریکه مؤرخین یونانی نوشته‌اند، آزار مسیحیان مقیم ایران بود که از بدرفتاری‌های مغان فرار کرده، به روم می‌رفتند. بهرام استرداد آنها را خواست و تئودوسیوس دوم از استرداد آنها ابا کرد، در نتیجه کدورت بالا گرفته و منتهی بجنگ شد.

مهرنرسی سردار لشکر ایران شد و جنگ در نزدیکی نصیبین (جنوب ترکیه) آغاز شد ولی چنان به درازا کشیده شد که رومیان بالاخره خسته شده و تقاضای صلح کردند.

گرچه ایرانیان از این جنگ، هیچ بهره‌ای نبرده بودند اما باز صلح محترمانه‌ای با روم منعقد شد. مابین ایران و بیزانس عهدنامه صلح صد ساله منعقد گردید و ایران نیز آزادی مذهب مسیحی را در ایران پذیرفت اما این عهدنامه بخاطر مخالفت روحانیون زرتشتی در عمل اجرا نشد.

ارمنستان در زمان بهرام

در طی منازعات بین ایران و بیزانس در ارمنستان ایران هم یک چند ادعای استقلال یا تجزیه طلبی پدید آمد اما پایان جنگ با بیزانس به بهرام فرصت داد تا در آنجا نیز سلطهٔ ایران را اعاده کند و ارمنستان را به یک ایالت تابع تبدیل کند. چنانکه رومی‌ها هم از مدتها قبل، همین کار را در مورد بخش دیگر ارمنستان که به آنها تعلق داشت کرده بودند.[۷]

حمله به هند
بهرام گور به هند (منظور جنوب شرق پاکستان امروزی) لشکر کشیده و شهر کراچی را گرفت. سپس شهر دیبل به عنوان مرز با هندوستان معین شد.

بهرام گور در ادب پارسی
بهرام گور از شخصیت‌های مورد توجه در ادبیات و شعر فارسی است.
بهرام پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستان‌های بسیاری را به او نسبت می‌دهند. نظامی گنجوی داستان لشکرکشی بهرام را بی جنگ و خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دو شیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.

آوردن کولیان را، از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند. شادروان دهخدا ایشان را لولی می‌خواند و در این باره چنین آورده است: "در تاریخ ایران، نام لولیان نخست، در داستان‌های مربوط به روزگار ساسانیان آمده است، نوشته‌اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند، خواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد.

روایتی که مؤلف غرر اخبار در این باره آورده است، بدین گونه است،


گویند روزی شامگاهان، بهرام از شکار بازمی‌گشت، گروهی از مردم بازاری را دید که در زردی آفتاب غروب، بر سبزه ٔ چمن نشسته‌اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع، محروم داشته‌اند، بنکوهید. گفتند «ای ملک ! امروز رامشگری، به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم.» بهرام گفت «در کار شما خواهم نگریست.» پس بفرمود تا به شنگلت پادشاه هند نامه نویسند تا چهارهزار تن، از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده، به دربار وی گسیل دارد. شنگلت بفرستاد و بهرام آنان را، در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته، بدانها بپردازند و این لولیان سیاه که اکنون به نواختن عود و مزمار مشهورند، از بازماندگان آنانند.

او به شکار و باده‌گساری، بسیار دلبسته بود.دلبستگی‌اش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند. بهرام زنی به نام نازپری داشت که بسیار در زندگی او تاثیرگذار بود.

همچنین در داستان‌ها چنین انگاشته شده که در جست‌وجوی گوری، در لجنزار گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فرو خورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.

حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد، تا مرگ رازگونه‌اش بیان می‌کند.

حکیم عمر خیام در یکی از رباعیاتش به موضوع مرگ بهرام چنین اشاره دارد:



آن قصر که جمشیددرو جام گرفت


آهو بچه کرد و رو به آرام گرفت



بهرام که گور میگرفتی همه عمر


دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
یزدگرد دوم

یَزدگِرد دوم از ۴۳۸ تا سال ۴۵۷ میلادی، پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود. وی بعد از مرگ پدرش، بهرام پنجم یا بهرام گور، بر تخت نشست.
رویدادهای زمان پادشاهی یزدگرد

او در همان آغاز فرمانروایی، چنانکه طبری خاطر نشان می‌کند، بارعام‌هایی را که در اعیاد نوروز و مهرگان برپا می‌شد و از رسم‌های دیرینهٔ نوروز در ایران باستان بود، لغو کرد. عامهٔ مردم در این بارعام‌ها، اجازهٔ آنرا داشتند که بطور آزادانه با شاه دیدار کرده و شکایات خود را مطرح کنند و شاه را حتی در برخی مواقع، مورد مؤاخذه قرار می‌دادند.از طرفی منابع تاریخی، خاطر نشان می‌کنند که احتمالاً رسم مزبور، توسط یزدگرد یکم که منفورترین پادشاه ساسانی در نزد روحانیان زردشتی است، لغو شده‌است. در اعمال شهدا از رسم دیگری سخن رفته‌است، در ابتدا رسم ساسانیان این بود که هفتهٔ اول هر ماه، همه کس حق داشت، نزد مأمورین دولت رفته، از ظلمی که دربارهٔ او شده، شکایت کند و دعاوی خود را که رسیدگی نشده‌باشد، به شاه عرض نماید. احتمال می‌رود که این رسم را یزدگرد دوم نسخ کرده‌باشد.

چگونگی مراسم طرح شکایات در بارعام

آرتور کریستن‌سن، ایرانشناس دانمارکی می‌نویسد، پادشاهان نخستین ساسانی، سالی دو بار در اعیاد نوروز و مهرگان بار عام میدادند و ورود همه کس را از خرد و کلان آزاد می‌گذاشتند. چند روز قبل از طرف شاه اعلام میشد که بار عام خواهد داد تا شاکی و کسی که از او شکایت شده‌بود، خود را برای جواب دادن، آماده کنند. پس آنگاه پادشاه به موبد موبدان امر می‌داد که مردمانی امین و مطمئن در مدخل قصر قرار دهد تا کسی از دخول متظلمان ممانعت نکند و اعلام می‌نمود که هر کسی در این موقع مانع شود از اینکه مظلومی شکایت خود را عرض کند، نسبت به خدا و پادشاه مرتکب گناهی عظیم شده و از امان قانون محروم خواهد بود. پس آنگاه مردان را داخل می‌کردند تخست به شکایاتی که طرف آن شخص پادشاه بود، رسیدگی می‌نمودند.

شاه موبد موبدان و ایران دبیر بذ و نگاهبان کل آتشکده‌ها (هیربذان هبربذ) را احضار می‌کرد و سپس برمیخاست و از تخت فرود می‌آمد و پیش موبدان موبد به داوری به دو زانو می‌نشست و می‌گفت «هیچ گناهی نیست نزد خدای تعالی بزرگتر از گناه پادشاهان و حق گذاردن پادشاهان نعمت ایزد تعالی نگه داشتن رعیت است و داد ایشان دادن و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن پس چون پادشاهی راه بیداد سپارد زیردستان او خود را در خراب کردن آتشکده‌ها و شکافتن دخمه‌ها مجاز خواهند دانست و ایت عبارت را بر زبان جاری می کرد من که بنده ناچیزی بیش نیستم در برابر تو قرار گرفته‌ام چنانکه تو فردا در برابر خدا قرار خواهی گرفت، اگر تو جانب خدا نگاهداری خدا نیز جانب تو نگاهدارد اما اگر جانب داری از شاه کنی خدا تو را کیفر دهد.» موبد موبدان در پاسخ می‌گفت «اگر خدا سعادت بندگان خود را بخواهد بهترین مرد مملکت را برای آنها انتخاب می‌کند و اگر مشیت او تعلق گرفته باشد که منزلت پادشاه را بنمایاند، کلماتی بر زبان او جاری می‌کند، شبیه آنچه تو الان بر زبان راندی.» سپس به دعوی رسیدگی می‌کردند.

اگر به قصور پادشاه صادر می‌شد، بایستی جبران و تدارک کند وگرنه شاکی را حبس می‌کردند و او را مجازاتی عبرت‌انگیز نموده، اعلام میکردند که «اینست سزای کسی که خواسته است، به شاه نسبت ظلم بدهد و به کشور زیان رساند.» پس از ختم این عمل قضایی، پادشاه برمی‌خواست و به تفضیل خدا را شکر و ثنا می گفت، آنگاه مجدداً تاج بر سر می‌نهاد و بر تخت می‌نشست و از شاکیان دیگر دعوت می‌نمود که شکایات خود را عرض کنند. این روایات مسلماً تا حدی متکی به اسناد تاریخ است.

جنگ و روابط خارجی

بعد از به تخت نشستن، حملات هیاطله مجالی به او نداد که به رومیها بپردازد. از وقایع سلطنت یزدگرد، عهد نامه ایست که با بیزانس بست و به موجب آن امپراتور روم شرقی تئودوسیوس دوم متعهد شد که رومیها، استحکاماتی در نزدیکی حدود ایران، بنا نکنند و نیز قبول کرد که سالیانه مبلغی به ایران برای نگاهداری از استحکامات دربند بپردازد تا مانع از تجاوز و حملهٔ مردمان شمالی، به ایران و روم شود.

شورش در ارمنستان

در دوران یزدگرد مذهب عیسوی در ارمنستان در حال گسترش بود. یزدگرد می خواست آن مملکت را در مذهب زرتشتی نگاه دارد تا اینکه از ایران جدا نشود ولیکن مسروب ماشتوتس نامی ارمنی، در سال ۳۹۷ میلادی، خطی برای زبان ارمنی اختراع کرده بود که باعث استحکام مبانی ملیت آنها، گردیده بود.

وزیر ایران مهرنرسی اعلامیه ای منتشر و اصول مذهبی عیسوی را رد کرد. رؤسای روحانیون ارامنه، ردی بر این اعلامیه نوشتند و کار به اقدامات جبری کشید و ارامنه شوریدندو روحانیون عیسوی جهاد را اعلام نمودند ولی مانند همیشه رقابت خاندان‌های بزرگ ارمنستان، مانع انجام یک اقدام مشترک شد. شورشیان از امپراتور روم یاری جستند، ولی نتیجه نداد زیرا دولت بیزانس مشغول دفاع سرحدات خود و دفع هون‌ها بود. یزدگرد، به ارمنستان لشکر کشی کرد و به سال ۳۱۵ میلادی، شورشیان را در جنگ سختی مغلوب کرد.

به دنبال گرفتاریهایی که در ارمنستان برای وی پیش آمد نه فقط دوباره تعقیب مسیحی‌ها شروع شد بلکه نسبت به یهود هم سختگیری‌هایی آغاز گشت.

یزدگرد در سال ۴۵۷ میلادی به مرگ طبیعی درگذشت. بعد از فوت او نزاع بر سر قدرت، بین دو پسر او هرمز سوم و پیروز یکم در گرفت.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
هرمز سوم

هُرمُز سوم (سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم بود. او به واسطهٔ اینکه برادر بزرگتر او، پیروز یکم در سیستان و دور از پایتخت بود، به تخت نشست. کریستن سن نوشته است که او پسر ارشد یزدگرد دوم بود لکن برادر کوچک او پیروز ادعای سلطنت داشت و با سپاهی که از نواحی شرق آورده بود، به هرمز که در ری اقامت داشت، حمله برد.بعد از مرگ یزدگرد وقتی که پسر بزرگ یزدگرد هرمز سوم در سال 457 - 459 م به تخت سلطنت نشست برادر کوچک هرمز یعنی پیروز یا فیروز به کمک ملازم و سرپرستش رهام در جنگی که بین دوبرادر در گرفت پس از اینکه هرمز سوم به دست رهام کشته شد که یکی دیگر از عوامل پیروزی برادر کوچتر مورد حمایت بودن وی از طرف موبدان و نجبا بود،پیروز اول در سال 459 - 483 م به تخت سلطنت تکیه زد لازم به ذکر است در مدت جنگ دو برادر مادرشان دینگ در تیسفون سلطنت میکرد.

پیروز مورد حمایت و علاقهٔ مؤبدان و نجبا بود و زمانی که با برادر به منازعه برخاست، نجبا از وی حمایت می کردند.

نام مادر آنها دینَگ بود. در مدت جنگ این دو شاهزاده، مادرشان در تیسفون سلطنت می کرد. در مهری که از وی بجا مانده است، صورت این ملکه با اسم و لقبش بانبشنان بانیش (ملکه ملکه ها)، بحروف پهلوی کنده شده است. این بانو تاجی بر سر دارد که برفراز آن گیسوانش بشکل گویی با نوار کوچکی، بسته شده است. گوشواره‌های او دارای سه مروارید است و گردنبندی از مروارید در گردنش دیده می‌شود و گیسوان مجعدش، بچندین رشته بافته شده است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
پیروز یکم
پیروز یکم یا فیروز، شاهنشاه ساسانی زمان پادشاهی از ۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی، پسر یزدگرد دوم بود و بعد از برادرش هرمز سوم به شاهی نشست.

در طی سلطنت بیست و پنج سالهٔ، بدبختی از هر سوی به ایران روی آورد. ابتدا خشکسالی دیریازی (که مدت آن را هفت سال نوشته‌اند) پیش آمد. پیروز بحسن تدبیر بلا بگردانید و با تخفیف مالیات‌ها و نظارت در توزیع خواربار در آسایش مردم کوشید. در آغاز در مرزهای شرقی درگیری عمدهٔ ایران با کیدار‌ها بود. پیروز توانست بطور قطعی کیدار‌ها را مغلوب کند و آنان به هدایت شاه کیداره هجرت کردند و در قندهار ساکن شدند اما قوم دیگری موسوم به هفتالیان یا هیاطله که از ایالت چین آمده بودند، به نواحی تخارستان که تازه کیداریان از آنجا رفته بودند، هجوم آوردند. پیروز با این دشمن جدید شروع به جنگ کرد.

از آثار پیروز دیوار بزرگ گرگان است. این دیوار، دیواری در شمال ایران (از دریای خزر در امتداد گرگان رود) است که برای جلوگیری از هجوم هیاطله، کشیده شده بود. خرابه‌های آن حالا موسوم به سد اسکندر است.

بنای روستای پیروز بهرام (اسلام‌شهر امروزی)، در جنوب تهران را به پیروز یکم نسبت داده‌اند.

شورش ارمنستان

در سلطنت پیروز ارمنستان شورید و ساهاک نامی را به پادشاهی برگزید. علت این شورش، تعصب مذهبی مأمورین ایرانی و ضدیت آنها با مذهب عیسوی بود. ایبری‌ها هم به ارامنه ملحق شدند ولکن زرمهر سردار ایرانی، در غیاب پیروز، بخرج خود به ارمنستان، قشون کشی کرد و با ساهاک جنگ نموده، او را کشت. شورش موقتاً خوابید ولیکن اوضاع حقیقی این مملکت خوب نبود.

یورش هیاطله
در زمان او ایران از بابت مرزهای غربی خویش بالنسبه ایمن بود ولی تاخت و تاز هیاطله یا هفتالیان نام و زندگانی او را بر باد داد. پیروز سه بار علیه هیتالیان جنگید. در جنگ اول با اخشنواز یا خشنوان پادشاه هیاطله، اسیر شد ولی شاه بیزانس پول هنگفتی داده جان او را خرید و از اسارت آزادی یافت. او پس از چندی دوباره جنگ کرد و دوباره اسیر شد و بوعدهٔ پرداخت غرامت (سی قاطر سکه) و قول عدم حمله مجدد به هفتالیان، رهائی یافت و فرزندش قباد یکم (کواد) چندین سال، در گروگان دربار هفتالیان ماند، تا به قولی تمام مبلغ پرداخته شد و به قولی دیگر چون خزانه بر اثر جنگ‌ها خالی شده بود، این مقدار پول موجود نبود و تنها بخشی از آن را تحویل داد. برای پرداخت این فدیه تحمیل مالیات‌ها ضرورت یافت و از بیزانس نیز درخواست کمک شد. در هر حال با وجود پرداخت فدیه و ظاهراً بدان سبب که بر رغم آنکه فدیه مورد درخواست پرداخت شده بود، قباد یکم همچنان در دست هیاطله باقی مانده بود، پیروز با وجود ممانعت اسپهبد وهرام مجدداً با هفتالیان برای بار سوم وارد جنگ شد.

در آخرین جنگ در سال ۴۸۴ میلادی پیروز و سپاهش بصحرای بی‌آب و علفی (صحرای آخال کنونی) افتادند و پیروز یکم تقریباً با تمام سپاهیان همراه خویش تلف شد و جسد او هرگز به دست نیامد. غنایم فراوان از جمله اسناد و دفاتر دیوانی با اسیران بسیار که موبد موبدان و عده‌ای از زنان حرم نیز در آن میان بود به چنپ هیاطله افتاد. در بین اسیران یک دختر پیروز به نام پیروزدخت نیز وجود داشت که اخشنواز او را به حرمسرای خویش فرستاد. هیاطله در خراسان تا مرو و هرات را گرفتند و همه جا خراج‌های سنگین بر مردم نهادند. سردار ایران گشنسپداذ، ملقب به نخوارگ وضعی را که در ایران به دنبال شکست پیروز به دست هیتالیان به وجود آمده بود، چنین ارزیابی کرده‌است «پیروز میهن بزرگ و مستقل ما را چنان بندهٔ هفتالیان ساخت که تا ملک آریان (ایران) وجود دارد، از این بندگی اندوه‌بار رهایی نمی‌یابد.»
کشور که بعد از مرگ پیروز یکم بدون فرمانده بود در هرج و مرج فرو رفت. بهترین قسمت سپاه از بین رفته بود. و دولت در خزانه پولی را که حقوق سپاهیان را کافی باشد، نداشت. در این هنگام زرمهر که یک لشکر بزرگ را به ارمنستان برده بود، بدون فوت وقت، به تیسفون بازگشت و به کمک شاهپور رازی از نجبای خاندان مهران، بلاش، برادر پیروز یکم، را به تخت سلطنت نشاند و بدینگونه از توسعهٔ فترت در امر فرمانروایی جلوگیری کرد.
در بهمن یشت که به زبان فارسی میانه نگاشته شده‌است به نظر می‌رسد دربارهٔ وقایع سال‌های هشتادم قرن چهارم میلادی شرحی به طریق ذیل آورده‌است
بدین منوال این طایفه (احتمالاً هفتالیان) که خود زادهٔ غصب هستند، صدها، هزاران و هزاران هزار مردم را طعمهٔ تیغ ساختند. این دیوهای فتیله موی، یلو و عَلَم بی‌شمار خود را برداشته حمله آوردند. آنها ایران مرا پایمال کردند که آن محصول دسترنج هرمزد است، آنها سراسر هجوم کردند، آنها که ترکان و خیانیان سرخ عدو هستند و علم آنها سرازیر است
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
بلاش (شاهنشاه ساسانی)

بلاش یا ولاش یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود. وی پس از برادرش پیروز که در جنگ با هیاطله کشته شده بود، به شاهی رسید.
صلح با هیاطله
پس از شکست فاحش و کشته شدن پیروز یکم، در میدان جنگ با هیاطله، تعداد زیادی از ایرانیان، در دست شاه اخوشنواز (آخ شنواز) در اسارت بودند. بعد از جنگ قباد اول پسر پیروز، به عنوان گروگانی در قبال دریافت غرامت جنگی، در نزد هیاطله باقی مانده بود.

بلاش با خوشنواز داخل مذاکره شده، قرار داد صلح بسته شد و قرار شد که اسیران به ایران مسترد داده بشوند، بشرط اینکه ایران سالیانه مبلغی به او بپردازد.

از رویدادهای زمان پادشاهی وی، قطع باج سالانه‌ایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز، به ایران می‌پرداخت.

برسمیت شناختن دین مسیح در ارمنستان

بلاش پس از استرداد اسراء، متوجه امور ارمنستان شد. سردار ارامنه واهان از شاه درخواست کرد که آزادی مذهب عیسوی در ارمنستان اعلان شود و آتشکده‌ها را خاموش کنند. بلاش خواهش سردار ارامنه واهان را قبول کرد و مذهب عیسوی در ارمنستان و ایبری رسمیت یافت. این نکته به دشمنی مسیحی‌های آن حدود با ایران تا حدی پایان داد. در روایات مسیحی سریانی و ارمنی از بلاش به نیکی یاد شده است.

خلع بلاش

در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند. قباد یکم، پسر پیروز، در مدت اقامت در نزد خوشنواز پادشاه هیاطله، توانسته بود، اعتماد او را بخود جلب کرده، و تهیهٔ مقدمات سلطنت خود را، با کمک هیاطله فراهم آورد. از این روست که درست مقارن عزیمت قباد، از نزد هیاطله، به طرف ایران، بزرگان ایران بلاش را در تیسفون توقیف و عزل و نابینا کردند چون گمان می کردند سلطنت قباد باعث کم شدن فشار هیاطله و تخلیهٔ کشور، از قوای بیگانه خواهد شد. شاید هم مسامحه ای که بلاش در مقابل مسیحیان انجام داده بود، روحانیون را نسبت به او خشمگین کرده بود. بدینگونه با عزل و توقیف او، در سال ۴۸۸ میلادی، پسر پیروز یکم، قباد یکم به سلطنت نشست
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
قباد یکم

قُباد یکم یا غباد یا کُباد یا کواذ، پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست، بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.

دوره نخست پادشاهی

در سال ۴۸۸ میلادی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. شاهپور که سر کردهٔ خاندان مهران بود از آن پس به عنوان ایران سپهبد اهمیت یافت و چون پدر زن قباد هم بود، در خانوادهٔ پادشاه، از عنوان و نفوذ یک پدر هم برخوردار شد. به نظر میاید که این نفوذ فوق العاده خاندانهای نجبا، عاملی بوده است که تدریجاً قباد را بر آن داشته است تا برای سرکوبی این نجبا، در آیین مزدک و در بین عامهٔ مردم تکیه گاه قابل اطمینانی، برای خود جستجو کند.

پیدایش نهضت مزدک

موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری جویانه را تبلیغ می‌کرد که آموزه‌هایی فراتر از باور زرتشتی‌گری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ می‌کرده‌است. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غلهٔ شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشته‌های زرتشتیان این دورهٔ را دوره آشوب می‌شناسند.

اظهار علاقهٔ پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشد و اعیان و نجبا که ضربت را در واقع از قباد خورده بودند بر ضد وی با مؤبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش ژاماسب (زاماسپ یا جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.

دوره دوم پادشاهی

قباد به یاری دوستان و خواهرش از زندان گریخت و به نزد هیاطله (هفتالیان) پناهنده شد و به یاری آنها، نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ میلادی به ایران بازگشت. برادرش ژاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگر بار بر تخت پادشاهی نشست. در مقابل کمکی که خاقان هیاطله به قباد کرد، وی متعهد شد که سالیانه مبلغی به خاقان بپردازد. تهیه این پول از این پس مشکل عمدهٔ قباد گشت .

جنگ نخست با بیزانس
قباد از بابت آنچه از عهد یزدگرد یکم مقرر شده بود که بیزانس برای دفاع مشترک از دربند به ایران بپردازد مبلغی از آناستاسیوس یکم، امپراتور بیزانس مطالبه کرد و چون امپراتور حاضر به پرداخت نشد، قباد بهانه ای برای جنگ به دست آورد و بعد از سالها متارکه با بیزانس، دوباره جنگ هایی فیمابین آغاز شد که ادامهٔ آن تا پایان عهد ساسانی به تدریج هر دو کشور را از پای درآورد. وی در سال ۵۰۲ میلادی به بیزانس لشکر کشید و توانست ارزروم را که پایتخت ارمنستان روم بود، را اشغال کند و با شکست رومیان، باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی صلحی به مدت هفت سال با امپراتور بیزانس منعقد کرد و پانصد کیلو طلا، از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال، سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا، به ایران بدهند.

کشورداری قباد یکم
وی در مدت صلح توانست رابطهٔ مزدکیان را با مخالفانشان به نحو ملایمی تعدیل کند و نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد. در عین حال توانست به نفوذ هیاطله خاتمه بدهد و حتی آنها را سرکوب کند.

وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند

در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استان‌ها و سرزمینها آغاز شد.

در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا می‌کرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هیاطله (هپتالیان) دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی، جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.

در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین، یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.

جنگ دوم با بیزانس

امپراتور جدید بیزانس، یوستین یکم چون در اواخر عهد خویش، از پرداخت مبلغی که جهت حفظ دربند‌های قفقاز می بایست به ایران بپردازد، خودداری ورزید، باز بهانه ای برای تجدید جنگ به دست قباد داد. در مدت صلح بیزانس علی الرغم اعتراض‌های مکرر ایران، پاسگاه کوچکی واقع در نصیبین را، تبدیل به یک قلعهٔ محکم جنگی، بنام قلعه دارا نمود. یوستین ارمنستان ایران را معروض تاخت و تاز سپاهیان روم ساخت. جنگ طولانی به تدریج هر دو طرف را برای مذاکرات مربوط به صلح، در سال ۵۲۵ میلادی آماده کرد.

انتخاب ولیعهد در زمان قباد

قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم ژم که از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او خسرو نام داشت.کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان بود. قباد خصالی که شایستهٔ پادشاهان است در خسرو جمع می دید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بطور وضوح آشکار می کند. قباد برای استوار کردن بنیاد پادشاهی خسرو، پیشنهاد صلح قطعی با امپراتور روم ژوستین کرد و خواهش نمود که خسرو را به فرزندی بپذیرد. این رسم اخلاقاً امپراتور را مجبور میکرد که هنگام لزوم، فرزند خواندهٔ خویش را یاری دهد.

در سال ۵۳۱ میلادی، در هنگام مرگ پدر، کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود، پشتیبانی کردند و سرانجام انوشیروان، بر تخت شاهی نشست
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
جاماسپ (ساسانی)

جاماسپ یا زاماسب یا ژاماسب برادر قباد یکم بود. وی از ۴۹۶ تا سال ۴۹۹ میلادی بجای برادر بر تخت نشست.

گرایش قباد یکم به مزدک و فرمانهای اجتماعی ای که قباد، در نخستین دورهٔ پادشاهی صادر کرد، باعث ایجاد نارضایتی در روحانیون و نجبا شد. روحانیون زرتشتی به همراهی جماعتی از اشراف، شورشی را در پایتخت، بر ضد وی رهبری کردند که باعث شد، وی از سلطنت خلع شود. در ابتدا خشم مردم، از قباد، به اندازه ای بود که قتل او را می خواستند ولی جاماسپ، مردم را از این خیال منصرف کرد.

قباد پس از خلع، در قلعهٔ فراموشی حبس شد اما دیر زمانی در زندان نماند و بنحوی یاران وی، اسباب نجات او را از زندان فراهم کرده و قباد از زندان گریخت.

قباد خود را به دربار هیاطله رسانده و از خاقان کمک خواست. خاقان لشکری به او داد و پیمان گرفت که اگر صاحب تاج و تخت شود خراجی به او بدهد.

جاماسپ که حاوی و مدافع قابل اعتمادی، در بین نجبا، برای خود سراغ نداشت، بدون مقاومت تسلیم شد و با واگذاری سلطنت به برادر، جان خود را باز خرید. در سال ۴۹۹ میلادی، قباد یکم تقریباً بدون جنگ دوباره به سلطنت بازگشت.

دینوری، ثعالبی، و فردوسی گویند که قباد، جاماسپ را بخشیده و از کیفر دادن او، صرف نظر کرد. ولی پس از بخشایش قباد وی پایتخت را ترک کرد و به بندخزر و ارمنستان رفت. در آنجا متأهل شد و فرزندانی به دنیا آورد که بزرگترین آنها نرسی کامگار نام دارد فرزندان نرسی دو گروه تقسیم می‌شونددو نفرند که یکی از آنها فرخ زاد نام داشت و دیگری فیروز. فرخزاد در زمان انوشیروان به یمن رفت و پس از فتح آنجا به آن ولایت حکم راند و نوهٔ فیروز، گیل گیلانشاه، نیز در طبرستان سلسله آل‌دابویه را تاسیس کرد
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  ویرایش شده توسط: mohamafariborz   
مرد

 
قباد یکم
قُباد یکم یا غباد یا کُباد یا کواذ، پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست، بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.

دوره نخست پادشاهی

در سال ۴۸۸ میلادی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. شاهپور که سر کردهٔ خاندان مهران بود از آن پس به عنوان ایران سپهبد اهمیت یافت و چون پدر زن قباد هم بود، در خانوادهٔ پادشاه، از عنوان و نفوذ یک پدر هم برخوردار شد. به نظر میاید که این نفوذ فوق العاده خاندانهای نجبا، عاملی بوده است که تدریجاً قباد را بر آن داشته است تا برای سرکوبی این نجبا، در آیین مزدک و در بین عامهٔ مردم تکیه گاه قابل اطمینانی، برای خود جستجو کند.

پیدایش نهضت مزدک

موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری جویانه را تبلیغ می‌کرد که آموزه‌هایی فراتر از باور زرتشتی‌گری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ می‌کرده‌است. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غلهٔ شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشته‌های زرتشتیان این دورهٔ را دوره آشوب می‌شناسند.

اظهار علاقهٔ پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشد و اعیان و نجبا که ضربت را در واقع از قباد خورده بودند بر ضد وی با مؤبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش ژاماسب (زاماسپ یا جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.

دوره دوم پادشاهی

قباد به یاری دوستان و خواهرش از زندان گریخت و به نزد هیاطله (هفتالیان) پناهنده شد و به یاری آنها، نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ میلادی به ایران بازگشت. برادرش ژاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگر بار بر تخت پادشاهی نشست. در مقابل کمکی که خاقان هیاطله به قباد کرد، وی متعهد شد که سالیانه مبلغی به خاقان بپردازد. تهیه این پول از این پس مشکل عمدهٔ قباد گشت .

جنگ نخست با بیزانس

قباد از بابت آنچه از عهد یزدگرد یکم مقرر شده بود که بیزانس برای دفاع مشترک از دربند به ایران بپردازد مبلغی از آناستاسیوس یکم، امپراتور بیزانس مطالبه کرد و چون امپراتور حاضر به پرداخت نشد، قباد بهانه ای برای جنگ به دست آورد و بعد از سالها متارکه با بیزانس، دوباره جنگ هایی فیمابین آغاز شد که ادامهٔ آن تا پایان عهد ساسانی به تدریج هر دو کشور را از پای درآورد. وی در سال ۵۰۲ میلادی به بیزانس لشکر کشید و توانست ارزروم را که پایتخت ارمنستان روم بود، را اشغال کند و با شکست رومیان، باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی صلحی به مدت هفت سال با امپراتور بیزانس منعقد کرد و پانصد کیلو طلا، از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال، سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا، به ایران بدهند.

کشورداری قباد یکم

وی در مدت صلح توانست رابطهٔ مزدکیان را با مخالفانشان به نحو ملایمی تعدیل کند و نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد. در عین حال توانست به نفوذ هیاطله خاتمه بدهد و حتی آنها را سرکوب کند.

وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند

در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استان‌ها و سرزمینها آغاز شد.

در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا می‌کرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هیاطله (هپتالیان) دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی، جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.

در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین، یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.

جنگ دوم با بیزانس

امپراتور جدید بیزانس، یوستین یکم چون در اواخر عهد خویش، از پرداخت مبلغی که جهت حفظ دربند‌های قفقاز می بایست به ایران بپردازد، خودداری ورزید، باز بهانه ای برای تجدید جنگ به دست قباد داد. در مدت صلح بیزانس علی الرغم اعتراض‌های مکرر ایران، پاسگاه کوچکی واقع در نصیبین را، تبدیل به یک قلعهٔ محکم جنگی، بنام قلعه دارا نمود. یوستین ارمنستان ایران را معروض تاخت و تاز سپاهیان روم ساخت. جنگ طولانی به تدریج هر دو طرف را برای مذاکرات مربوط به صلح، در سال ۵۲۵ میلادی آماده کرد.

انتخاب ولیعهد در زمان قباد

قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم ژم که از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او خسرو نام داشت.کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان بود. قباد خصالی که شایستهٔ پادشاهان است در خسرو جمع می دید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بطور وضوح آشکار می کند. قباد برای استوار کردن بنیاد پادشاهی خسرو، پیشنهاد صلح قطعی با امپراتور روم ژوستین کرد و خواهش نمود که خسرو را به فرزندی بپذیرد. این رسم اخلاقاً امپراتور را مجبور میکرد که هنگام لزوم، فرزند خواندهٔ خویش را یاری دهد.

در سال ۵۳۱ میلادی، در هنگام مرگ پدر، کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود، پشتیبانی کردند و سرانجام انوشیروان، بر تخت شاهی نشست.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
صفحه  صفحه 9 از 29:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  28  29  پسین » 
ایران

Iranian Kings From First Until Now | پادشاهان ایران از ابتدا تا کنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA