انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 3 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


مرد

 
maryy: دانشمندان
دکتر علي اميني فرزند آقا عطا اله نوه آيت اله العظمي آقا نور الدين عراقي متولد 1312 خورشيدي پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه در زادگاهش اراک براي ادامه تحصيل به آلمان رفته و در دانشگاه مانيس آلمان غربي در رشته جراحي عمومي دکترا گرفت
و به ايران مراجعت و در اراک به درمان بيماران و نيازمندان پرداخت . زايشگاه اراک با همت و پشتکار زنده ياد دکتر علي اميني فعال گرديد وي مورد احترام کليه مردم شهر بوده و تا حد امکان در بهبود وضع بيمارستانهاي اراک تلاش مي نمود اغلب بيماران فقير خود را مجاني معالجه و درمان مي کرد. افسوس که در جواني در تاريخ 1357/8/14 در گذشت.
منبع:gtalk.ir

جعفر آشتیانی، (وف 1324 ق)، دانشمند و حكیم. ملقب و مشهور به میرزاى كوچك. برادرزاده و داماد میرزاى بزرگ آشتیانى بود. او از برجستگان علما و حكماى زمان خود بود و در ادبیات و ریاضیات بر افاضل عصرش مقدم. در فقه و اصول شاگرد عم خود حاج میرزا حسن آشتیانى بود. معقول و طب و نجوم و حساب و هندسه و اصول عرفان را نیز از آقا على حكیم زنوزى و میرزا ابوالحسن جلوه و دیگر حكما فراگرفت. در تهران درگذشت و در زاویه صحن حضرت عبدالعظیم دفن شد. او تألیفات بسیارى داشت.
برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
منابع زندگینامه: ریحانه (274 /5) - rasekhoon.net
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: دانشمندان
محمد خزائلي



محمد خزائلي فرزند محمد رضا به سال ۱۲۹۲ از مادري مهربان و فداكار به نام «جهان» در کرهرود اراك چشم به جهان هستي گشود. در ۱۸ ماهگي بر اثر ابتلا به بيماري آبله بينايي خود را ازدست داد.
کودکی
در آن زمان براي آموزش و پرورش نابينايان وسايل و مدارس خاص وجود نداشت. از اين رو رهسپار مكتب خانه هاي قديم شد و در هفت سالگي به مكتب شيخ حسين مدني رفت. مدتي براي فراگرفتن قرآن نزد شيخ مي رفت تا روزي به پدرش گفت: «آقاي معلم قرآن را غلط مي خواند!» و اين اولين انتقاد او نسبت به محيط تعليم و تربيت بود. پدرش متوجه شد كه اين مكتب خانه جوابگوي خواسته پسرش نيست. لذا به محض افتتاح اولين مدرسه در اراك به نام«مدرسه صمصاميه» او را روانه اين مدرسه ساخت.
دوران تحصیل
درسها را برايش مي خواندند و او به لطف داشتن حافظه قوي آنها را ياد مي گرفت. در ۱۲ سالگي قرآن را كاملاً حفظ بود و چنانچه آيه اي برايش تلاوت مي شد بلافاصله دنباله آن را قرائت مي كرد. رفقاي دوران تحصيل وي نقل مي كنند: هنگامي كه براي گردش و تفريح به بيرون شهر مي رفتند از آنان درخواست مي كرد كه نوشته هاي روي سنگ قبرها را به وي نشان دهند و او با لمس كردن آنها با اشكال مختلف حروف فارسي آشنايي پيدا كرد.
در دوره ابتدايي هميشه شاگرد اول بود و با وجود نابينايي با اشكال زيادي مواجه نشد و به اخذ مدرك پايه ششم ابتدايي با معدل ۲۰ نايل گرديد.
تحصيلات متوسطه را در صمصاميه اراك ادامه داد ولي براي گذراندن امتحانات پايه سوم متوسطه با مشكلات فراواني مواجه شد. در اين زمان بود كه براي اولين بار فقدان بينايي خويش را بيشتر احساس كرد. امتحانات شفاهي دروس را با موفقيت گذرانيد ولي نابينايي، مانع از امكان شركت وي در امتحانات كتبي مي شد. از اين رو در آن سال موفق به دريافت مدرك سوم متوسطه نشد. مدت دو سال به مكاتبه با مركز مشغول بود تا اينكه شكيبا رئيس فرهنگ وقت به تهران آمد و ترتيبي داد كه محمد خزائلي بتواند با كمك منشي امتحانات كتبي را بگذراند. به اين ترتيب معمايي بزرگ حل شد و از آن پس اين شيوه امتحان براي همه نابينايان معمول گرديد.
براي همه در آَن زمان عجيب بود كه فرد نابينايي بتواند تحصيل كند، ولي او اهل مبارزه بود و آني از تلاش غفلت نمي كرد. تا اينكه بالاخره به تهران آمد و در امتحانات متفرقه پايه ششم متوسطه شركت كرد و در رشته ادبي در سراسر كشور رتبه اول را به دست آورد و به دريافت مدال علمي نايل آمد.
محمد خزائلي اولين فعاليت اجتماعي خود را ضمن ادامه تحصيل در دبيرستان، با تشكيل كلاس درس در منزل آغاز نمود. در همين دوران بود كه به يادگيري زبان فرانسه، خارج از محيط مدرسه نزد شخصي به نام ژوزف كه از ارامنه جلفا و پدرش تاجر فرش بود پرداخت. اين معلم ابتدا الفباي زبان فرانسه را با كمك حروفي كه از گچ و چوب درست كرده بود به وي ياد داد و سپس به تعليم كتابهاي مقدماتي فرانسه پرداخت.
روزي كه محمد امتحان زبان فرانسه را در دبيرستان مي گذرانيد، طبق روال پيشين فقط يك نسخه سؤال از مركز براي آن حوزه امتحاني ارسال شده بود. اگر مي خواستند سؤالات را در جلسه عمومي قرائت كنند آن گاه در دست منشي او نسخه اي از سؤالات نبود تا برايش بخواند و اگر عكس قضيه را انجام مي دادند ساير شاگردان از آن مطلع مي شدند. در اينجا حافظه و هوش سرشار وي مددكار همه شد و به ممتحنين پيشنهاد نمود كه ابتدا يك مرتبه ديكته و ترجمه فرانسه را برايش بخوانند و بعد براي انجام امتحان ساير شاگردان بروند. اين كار را كردند و وي بدون اشتباه، مطالب قرائت شده را به منشي اش ديكته كرد و هجي نمود و نمره ۲۰ هم گرفت.
به دست آوردن كار دولتي براي نابينايان، مشكل بزرگتري بود كه محمد خزائلي هم با آن مواجه گرديد و مثل هميشه با تلاش و كوشش و نشان دادن لياقت شخصي خود درسال ۱۳۲۱ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به اين ترتيب راه ديگري به روي نابينايان گشوده شد.
تدریس
او ابتدا در دبستانهاي گلپايگان و خمين و سپس در دبيرستان هاي اراك به تدريس پرداخت. در زماني كه معلم «مدرسه عظيميه» اراك بود، علي اصغر حكمت وزير فرهنگ وقت به اراك آمد و قرار شد معلمين هر كدام در مورد رشته و فن خود مطلبي را بيان كنند. از مدير مدرسه پرسيدند معلم كلاس ششم كيست؟ مدير وقت، محمد خزائلي را معرفي نمود و وي در حضور وزير فرهنگ، هندسه را با ارائه اشكال هندسي به شاگردان تدريس نمود. نتيجه كار به قدري عالي بود كه وزير را متعجب ساخت تا آنجا كه مدال درجه اول علمي را به وي اعطا نمود.
دست کشیدن از موسقی
محمد خزائلي در جواني با هنر موسيقي آشنايي پيدا كرد و گهگاه نغمه سازي براي دل خود مي نواخت. روزي كه در مجلس جشن و سروري ساز را به دامن او نهادند و از او خواستند كه بنوازد، وي پس از اندكي تأمل، ساز را به كناري نهاد و از آن پس براي هميشه دست از نواختن برداشت.
ازدواج
در يكي از كلاسهاي درس بود كه محمد خزائلي عاشق يكي از شاگردان خود به نام صديقه عظيمي عراقي شد. عليرغم آنكه اين عشق دوجانبه بود ولي پدر و مادر دختر با اين ازدواج مخالف بودند. بالاخره بعداز گذشت چند سال اين ازدواج سر گرفت و در سال ۱۳۱۸ زندگي مشتركش را آغاز كرد. حالا ديگر همسرش كتابها را برايش مي خواند و او مطالب را به حافظه اش مي سپرد. ثمره اين پيوند چهار پسر و چهار دختر مي باشد.
تحصیلات علی
محمد خزائلي كه او را محمد نابغه لقب داده بودند، هيچ گاه در راه تحصيل علم از پاي ننشست و به آموختن ادبيات عرب، فلسفه قديم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم كلام و تاريخ اسلام پرداخت. آنگاه به تهران آمد و با وجود مشكلات فراواني كه در سر راهش بود در كنكور دانشگاه شركت كرد و قبول شد و سرانجام در سال ۱۳۲۴ موفق به اخذ درجه ليسانس با رتبه شاگرد اولي از دانشكده الهيات و نيز مفتخر به دريافت مدال علمي گرديد. پس از آن باز هم در سال ۱۳۲۵ از دانشكده حقوق و در سال ۱۳۲۹ از دانشكده ادبيات به دريافت ليسانس توفيق يافت.
با پشتكار عجيب و ذوق به تحصيل علم و دانش كه در نهاد او منحصر به فرد بود تحصيلات عاليه خود را ادامه داد تا درسال ۱۳۳۲ در رشته ادبيات فارسي و در سال ۱۳۳۶ در رشته قضايي از دانشكده حقوق دانشگاه تهران درجه دكترا گرفت. وي به تصديق اغلب دانشمندان و اهل فن، در زمينه علوم مذهبي، ادبيات عرب، معقول و منقول، تصوف، علم، تفسير، حقوق اسلام و مذهب شناسي كم نظير بود. به زبانهاي عربي، فرانسه و انگليسي تسلط كامل داشت و آشنا به زبان آلماني بود.

خدمات
محمد خزائلي در سال ۱۳۱۱ آموزشگاه خزائلي را در اراك تأسيس كرد و بعدها آموزشگاهاي متعدد خزائلي را در تهران بنياد نهاد و تمام آنها را شخصاً مديريت مي كرد. او بنيانگذار اولين مدرسه شبانه در ايران است.
وي نه تنها به باسواد كردن افراد بينا سعي وافي نمود بلكه از با سواد نمودن نابينايان نيز غافل نبود. او اولين كسي بود كه «انجمن هدايت و حمايت نابينايان ايران» و سپس «آموزشگاه نابينايان بزرگسال» را تأسيس نمود و سهم خود را در باسواد كردن روشندلان كشور تا سر حد امكان ايفا نمود. وي يك لحظه از تلاش در عرصه تعليم و تربيت غافل نماند و به راستي عمر خود را در گرو تحصيل و تدريس علم و دانش نهاد.
درسال ۱۳۴۸ «مجله روشندل» را براي اشاعه اخبار مربوط به نابينايان ايران و جهان منتشر نمود. از مؤسسات نابينايان كشورهاي سيلان، هندوستان، فرانسه، جمهوري فدرال آلمان، عربستان سعودي، جمهوري دمكراتيك آلمان، روسيه و اسپانيا با هدف گسترش فعاليت هاي نابينايان ايران بازديد نمود. وي عضويت «كميته اجرايي خاورميانه» در «شوراي ملي رفاه نابينايان «اتحاديه بين المللي نابينايان» و «كميته اجرايي كنفرانس بين المللي تربيت مبتلايان به نقص بينايي» را برعهده داشته است.
محمد خزائلي علاوه بر تدريس در آموزشگاههاي خود، در مراكز آموزشي عالي كشور نيز به تدريس ادبيات فارسي اشتغال داشت و در مدت ۶۲ سال زندگي پرثمر خود ۳۹ كتاب ارزنده تأليف كرد كه اغلب آنها در دانشگاه‌ها و مدارس علميه تدريس مي شود.
افتخارات
وي در دوران خدمتش، افتخار دريافت دو قطعه مدال درجه اول و يك قطعه نشان درجه دوم علمي را داشته است.
تالیفات
تأليفات وي در چهار بخش تحت عناوين:
رسالات ، كتابهاي درسي، ساير تأليفات و آثار چاپ نشده به شرح ذيل است:
نخستين رساله دكتراي ادبيات خود را به روشنگري درباره «اعلام قرآن» اختصاص داد و اكنون اين كتاب ارزنده از جمله كتابهاي منبع و مأخذ تحقيقات قرآني و اسلامي است.
رساله دكتراي حقوق او نيز كتابي است به نام «مسئوليت مدني كارفرما، ناشي از عمل كارگر» كه اين اثر پژوهشي نيز مي تواند ملاك بسياري از داوريهاي وزارت كار قرار گيرد.
دكتر محمد خزائلي تأليف ارزنده ديگري دارد به نام «احكام قرآن» اين كتاب جامع، مقام آن را دارد كه رهنمود راستين حكام شرع قرار گيرد. همچنين كتاب «فقه» را در شش جلد تدوين نموده است. «فلسفه اسلام» و ترجمه «معالم القريه في الحكام الحسبه» نيز از آثار ديگر اوست.
وي در گلستان و بوستان سعدي نيز عارفانه و محققانه سير معنوي و علمي نموده و با تأليف دو جلد كتاب به نامهاي «شرح گلستان» و «شرح بوستان» ، هرگونه معضل و مشكلي را كه ادب دوستان در بيانات و سروده هاي سعدي داشته اند رفع كرده و پرده ابهام و ايهام را از آن به كنار زده است. كتاب ديگري به نام «گلهاي ادب» درچهار جلد را نيز تقديم علاقه مندان به ادبيات فارسي نموده است و همچنين كتاب «دستور زبان جاويدان» از آثار گرانقدر دكتر محمد خزائلي است.
«خودآموز حكمت مشاء» يكي ديگر از تأليفات اوست كه ترجمه اي بليغ و رسا از «مقاصد الفلاسفه» امام محمد غزالي است . برگزيده هايي زيبا از آثار ادب عرب گردآورده كه با طبع لطيف و حساس خود، كتابي خواندني و جميل به كتابخانه هاي دانش پژوهان هديه داشته و نام آن را «المنتخب في ادب العرب» نهاده است . كتابهاي «نهج الادب» در صرف و نحو عربي را در شش جلد و «الاسلوب الحدود» براي مكالمه عربي را در دو جلد تأليف نموده است . سه كتاب ديگر در رشته منطق دارد به نام هاي «منطق و مختصري از فلسفه شرق» ، «منطق نظري» و «منطق عملي» كه در حقيقت از راه دانش ثمر بخش منطق، دريچه اي به باغ فلسفه گشوده است.
زيبايي شناسي يكي از رشته هاي فلسفه است و اين واقعيت را در كتاب «تاريخ مختصر فلسفه و زيبايي شناسي» كه دكتر محمد خزائلي تدوين نموده است، مي توان به نيكويي دريافت . كتاب ديگري كه بر آن نام «مختصر روانشناسي» نهاده، كتابي است كامل كه همگان را با دانش روانشناسي آشنا مي سازد.
داستانهاي «دايانا و ونوس» در ادبيات يونان ، روم ، انگليس و ايران نيز آثار زيباي اوست.
دكتر محمد خزائلي به آموزش بنيادها و نهادهاي ادبي خدمتي بسزا كرده و از همكاران و دوستان خود نيز ياري گرفته است، كتاب «بديع و قافيه» را با همكاري دكتر حسن سادات ناصري تأليف كرده، كتاب «مختارات» را با ياري دكتر محمد خوانساري نوشته، «دستور جاويدان» را به مدد سيد ضياءالدين ميرميران تدوين كرد. «اسلوب الحديث» را با كمك سيد عبدالباقي تنكابني به مشتاقان هديه نموده است.
وي آثار مدون ديگري دارد كه اكنون در كتابخانه اي كه از او به يادگار مانده و به دانشگاه اصفهان هديه شده موجود است. از آن جمله آثار وي چون ترجمه «تحافته الفلاسفه» غزالي، ترجمه «مفتاح العلوم» خوارزمي، «فرهنگ اصطلاحات روانشناسي و فلسفي» با استفاده از فرهنگهاي روانشناسي و فلسفي فرانسه و انگليس را مي توان نام برد.
وفات
دكتر محمد خزائلي نه تنها در راه نشر معارف ديرپاي ايران و اسلام به راستي فعاليت مي نمود، بلكه زندگاني و بهسازي و بهزيستي جامعه نابينايان ايران را نيز مدنظر داشت. وي طي بيست سال متوالي كه انجمن ملي هدايت و حمايت نابينايان ايران را بنياد نهاده بود و بعد منجر به تشكيل سازمان رفاه نابينايان ايران شد، خدمتي هميشگي و مستدام در حق اين گروه نمود و آنچه داشت براي آنان در طبق اخلاص نهاد و هديه كرد. دكتر محمد خزائلي، در ۲۲ خردادماه ۱۳۵۳ پس از يك هفته اغما در سن ۶۲ سالگي چشم از جهان فروبست.
منبع: ویکی‌پدیا
عکس از .farhangsara.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: دانشمندان
فرج‌الله بهرامی


فرج‌الله بهرامی، ملقب به دبیر اعظم، روزنامه نگار دورهٔ مشروطه و از هواداران رضا شاه در دورهٔ نخست‌وزیری او و رئیس دفتر مخصوص رضا شاه در زمان پادشاهی‌اش بود.پدر وی محمدعلی خان تفرشی پزشک مجاز و از محترمین تبریز بود.
وی پس از پایان تحصیلات وارد خدمات دولتی شد و مشاغل مختلفی را عهده‌دار شد. از جمله منشی اول وزارت جنگ ، رئیس دفتر پیاده‌نظام در وزارت جنگ ، منشی اول وزارت فواید عامه و بازرگانی ، رئیس دفتر وزارت جنگ ، رئیس دفتر مخصوص رضاخان ، سرپرست محصلین در اروپا ، فرماندار اصفهان ، استاندار استان هفتم ، وزیر پست و تلگراف ، استاندار استان نهم و وزیر کشور. بهرامی در زمان کودتای رضاخان در وزارت جنگ صاحب منصب بود ، پس از به سلطنت رسیدن رضاخان مورد توجه شاه واقع شده و به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی منصوب شد. دبیر اعظم که مردی مطلع و به تاریخ و جغرافی آگاه بود یکی از هفت نفری بود که به قصر سلطنتی فرا خوانده شد تا بر معلومات رضاخان بیفزاید. پس از مدتی مورد خشم شاه قرار گرفت و بعد از آن بهرامی مدتی به عنوان سرپرست محصلین قورخانه به اروپا رفت. سپس به حکومت اصفهان رسید و در ادارۀ حکومت فارس ، بنای آرامگاه حافظ را تجدید کرد. بعد از آن مدتی در کابینهٔ مخبرالسلطنه ، وزیر پست و تلگراف شد و در ۱۳۱۳ش به حکومت خراسان منصوب گشت ، اما چندی نگذشت که دوباره مورد خشم شاه قرا رگرفت و پس از مدتی حبس به ملایر تبعید شد. بعد از آزادی مدتی روزنامهٔ "شفق سرخ" مقالاتی با امضای ف.برزگر می‌نوشت تا اینکه در کابینهٔ قوام‌السلطنه چند ماهی وزیر کشور شد و بعد از آن استاندار اصفهان گردید. سرانجام بار دیگر به فعالیت ادبی روی آورد و به نوشتن مقاله در روزنامه‌ها مشغول شد. وی صاحب "سفرنامهٔ مازندران" است.
منبع: aftab.ir
فرجالله بهرامی ملقب به دبیر اعظم ؛ روزنامه نگار، هم پیمان و مشاور سردار سپه در خلع قاجاریه ، رئیس دفتر مخصوص رضاشاه . پدر وی محمدعلی خان تفرشی پزشک مجاز و از محترمین تبریز بود. بهرامی در 1300 (1261 ش ) به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات وارد خدمات دولتی شد و در زمان کودتای ] حوت / اسفند [ 1299 منشی وزارت جنگ بود (مرسلوند، ج 2، ص 113)؛ بعد از آن در وزارت جنگ رئیس دفتر شد (بهار، ج 1، ص 243). هنگام قشون کشی رضاخان سردار سپه به گیلان برای نبرد با میرزاکوچک خان (1300 ش ؛ همان ، ج 1، ص 166) و نیز در سفر خوزستان برای سرکوب شیخ خزعل * ] «قیام سعادت » [ رضاخان را همراهی کرد (لورین ، ص 212). حاصل این سفرها، سفرنامة خوزستان است که به قلم بهرامی است لیکن به نام رضاخان به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مکی ، 1358ـ1359 ش ، ج 2، ص 562). بهرامی در قضیة جمهوریخواهی رضاخان ، از این فکر جانبداری می کرد و از جمله کسانی بود که به قانون اساسی اهمیت نمی دادند (عشقی ، ص 255، و پانویس (
مقالات بهرامی در جریدة نوبهار مورد توجه یاران سردار سپه واقع شد (بهار، ج 1، ص 243). وی عضو کمیتة تحولات و انقلاب گردید، که از یاران نزدیک سردار سپه تشکیل شده بود و هدف آن ، خلع سلسلة قاجار و جایگزینی سلسلة پهلوی و ایجاد ایران نوین بود (مکی ، 1362ـ1364 ش ، ج 6، ص 220). در جلسات کمیته ، بهرامی مانع حملة اعضای نظامی به مجلس می شد و آنان را تشویق به اتخاذ تدابیر سیاسی می کرد (بهار، همانجا(
در اوایل آبان 1304، رضاخان سردار سپه ، تدین ، رهنما، بهرامی ، سید محمد صادق طباطبایی ، سلیمان میرزااسکندری و احیاءالسلطنه را به منزل خود خواست و با آنان ، ـ با تسبیحی که برایشان مقدس بود ـ پیمان بست تا قاجار را از سلطنت خلع کنند (مکی ، 1358ـ1359 ش ، ج 2، ص 687ـ 688). بهرامی در 1304 ش ، از شهر تبریز به عضویت اولین مجلس مؤسسان برای خلع قاجاریه انتخاب شد ( سالنامة پارس ، ص 5). وی با آغاز سلطنت رضاشاه ، به پاس خدماتش ، توقع وزارت دربار را داشت (مکی ، 1362ـ1364 ش ، ج 5، ص 98)، لیکن رئیس دفتر مخصوص شاه شد (1304 ش ؛ مرسلوند، همانجا). از این پس به شاه نزدیکتر گردید و جزو هفت نفری بود که وظیفة تعلیم به شاه را بر عهده داشتند و بهرامی مسئول آموزش تاریخ و جغرافیا به او شد (مکی ، 1362ـ1364 ش ، ج 6، ص 162ـ 163). بهرامی در دربار وظیفة منشیگری و نگارندگی رضاشاه را نیز بر عهده داشت و بسیاری از احکام را او تحریر می کرد؛ از جملة آنها حکم عمومی قشون به شمارة 361 بود ( نشریة قشون ، ص 358ـ361؛ مکی ، 1362ـ1364 ش ، ج 5، ص 53). بهرامی در کابینة مخبرالسلطنه (1306 ش ) وزیر پست و تلگراف شد (بهنود، ص 99) و هنگامی که از چشم شاه افتاد (غنی ، ص 154)، سرپرستی محصلین اعزامی به اروپا در 1307 ش بر عهدة او و حسین علا نهاده شد (بهنود، ص 107). او پس از بازگشت از اروپا استاندار اصفهان و فارس گردید، و در دورة تصدی او بود که آرامگاه حافظ تعمیر شد و در گشایش آن بهرامی خطابة شاعرانه ای ایراد کرد (مرسلوند، ج 2، ص 114). در 1313 ش ، به حکومت خراسان رسید. مسئولیت او در این سمت همزمان با کنگرة هزارة فردوسی بود و وی مسئولیت استقبال از میهمانان را داشت (همانجا(
بهرامی سپس مورد خشم شاه قرار گرفت و بازداشت شد، لیکن پس از چندی با وساطت مخبرالسلطنه مهدیقلی هدایت در 1314 ش به همراه رهنما، دشتی و تجدد آزاد شد؛ پس از آن بهرامی به بروجرد و دشتی به بهبهان تبعید شدند ( هدایت ، ص 412). او در 1319 ش ، به جرم تماس با سفارت آلمان ، بار دیگر توسط رکن الدین مختاری بازداشت و پس از شهریور 1320 آزاد شد (عبده ، ج 2، ص 1002، 1034). از آن پس به روزنامه نگاری روی آورد و در شفق سرخ به تألیف مقاله پرداخت و به زندگی ادبی اکتفا کرد (مرسلوند، همانجا). وی در سال 1330 ش درگذشت.
وی پس از پایان تحصیلات وارد خدمات دولتی شد و مشاغل مختلفی را عهده‌دار شد. از جمله منشی اول وزارت جنگ ، رئیس دفتر پیاده‌نظام در وزارت جنگ ، منشی اول وزارت فواید عامه و بازرگانی ، رئیس دفتر وزارت جنگ ، رئیس دفتر مخصوص رضاخان ، سرپرست محصلین در اروپا ، فرماندار اصفهان ، استاندار استان هفتم ، وزیر پست و تلگراف ، استاندار استان نهم و وزیر کشور. بهرامی در زمان کودتای رضاخان در وزارت جنگ صاحب منصب بود ، پس از به سلطنت رسیدن رضاخان مورد توجه شاه واقع شده و به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی منصوب شد. دبیر اعظم که مردی مطلع و به تاریخ و جغرافی آگاه بود یکی از هفت نفری بود که به قصر سلطنتی فرا خوانده شد تا بر معلومات رضاخان بیفزاید. پس از مدتی مورد خشم شاه قرار گرفت و بعد از آن بهرامی مدتی به عنوان سرپرست محصلین قورخانه به اروپا رفت. سپس به حکومت اصفهان رسید و در ادارۀ حکومت فارس ، بنای آرامگاه حافظ را تجدید کرد. بعد از آن مدتی در کابینهٔ مخبرالسلطنه ، وزیر پست و تلگراف شد و در ۱۳۱۳ش به حکومت خراسان منصوب گشت ، اما چندی نگذشت که دوباره مورد خشم شاه قرا رگرفت و پس از مدتی حبس به ملایر تبعید شد. بعد از آزادی مدتی روزنامهٔ "شفق سرخ" مقالاتی با امضای ف.برزگر می‌نوشت تا اینکه در کابینهٔ قوام‌السلطنه چند ماهی وزیر کشور شد و بعد از آن استاندار اصفهان گردید. سرانجام بار دیگر به فعالیت ادبی روی آورد و به نوشتن مقاله در روزنامه‌ها مشغول شد. وی صاحب "سفرنامهٔ مازندران" است.
منبع: دانشنامه جهان اسلام
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: دانشمندان
دکتر مظاهر مصفا



دکتر مظاهر مصفا ( زاده ۱۳۱۱ ) استاد دانشگاه ، شاعر و مصحح معروف معاصرایران. دکتر مظاهر مصفا فرزند اسماعیل مصفا در سال ۱۳۱۱ در اراک در خانواده‌ای بافرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد.
زندگی
دوران تحصیلات اولیهٰ خود را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کرد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجه دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد. هم‌زمان با ادامه تحصیل به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسه عالی قضایی قم را به عهده داشت.
برادر بزرگ‌تر وی دکتر ابوالفضل مصفا و خواهر وی خانم دکتر مصفا ( مادر فؤاد حجازی آهنگساز معروف ) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند.
او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد ادبیات دانشگاه تهران) دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر) ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد که از آن جمله‌اند: علی مصفا ( بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی ) ، کیمیا مصفا ( عروس دکتر سید جعفر شهیدی )، گلزار مصفا و امیر اسماعیل مصفا دارای مدرک دکتری فیزیک


جایگاه شاعری
دکتر مظاهر مصفا یکی از قصیده‌سرایان ایرانی بعد از ملک الشعرای بهار (محمدتقی بهار) است. وی در کشورهای افغانستان و هند و دیگر کشورهای فارسی زبان نیز دارای شهرت است. قصیدهٰ هیچ او یکی از شعرهای اوست که دکتر غلامحسین یوسفی در کتاب «چشمهٰ روشن» به بررسی آن پرداخته و پروفسور صلاح الصاوی (شاعر و سخن سنج مصری) در کتاب «العدمیه فی شعر» آن را ترجمه ، نقد و بررسی کرده‌است.(ترجمهٔ این کتاب مدتی است انجام شده ولی منتشر نگشته‌است.) تا کنون چند مجموعه شعر از او به چاپ رسیده که از آن جمله‌است: «ده فریاد» و «سی سخن»
دکتر مظاهر مصفا همچنین در عرصهٰ تحقیقات ادبی از جمله در حوزه سعدی‌شناسی فعالیت می‌کند.
آثار
۱ـ پاسداران سخن (چکامه سرایان) مجموعه اشعار از رودکی تا عصر حاضر است)
۲ ـ توفان خشم (چهل چکامه)
۳ ـ ده فریاد(مجموعه شعر)
۴ ـ سپید نامه(مجموعه شعر)
۵ ـ سی پاره (مجموعه شعر)
۶ ـ سی سخن(مجموعه شعر)
۷ ـ شبهای شیراز
۹ ـ قند پارسی
۱۰ ـ نسیم
۱۱ ـ تصحیح دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی
۱۲- تصحیح مجمع الفصحاء(در چندین جلد)
۱۳- تصحیح دیوان نزاری قهستانی
۱۴- تصحیح دیوان سنایی
۱۵- تصحیح کلیات سعدی
۱۶- تصحیح جوامع الحکایات عوفی(در چندین جلد)
ده‌ها اثر دیگر.

اشعار
برخی از مطالع اشعار او به شرح ذیل است:
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ جان از نتاج هرگز و تن از تبار هیچ
من آمده‌ام به بوی علی، به سوی علی، به کوی علی رخ ازهمه سوی تافته‌ام، شتافته‌ام به سوی علی
دردا که آفتاب مروت به خون نشست فریاد ای فتی که فتوت به خون نشست
دوشینه به میخانه شدم از تو چه پنهان مست از دو سه پیمانه شدم از تو چه پنهان
تلخ است روزگار من و روزگار تلخ امسال ما گذشت چو پیرار و پار تلخ
ز پا فتاده‌ای ای نخل سایه گستر من به خون نشسته‌ای ای آفتاب کشور من
آن دست که بنوشت هجای تو شکستم آن خامه که بنگاشت جفای تو شکستم.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: دانشمندان
ميرزا ابوالقاسم تفرشي يكي از برجسته ترين اساتيد فلسفه بوده است.


دکتر مهدي بهرامي باستان شناس فرزند دکتر ابولحسن خان و برادر دکتر ابولقاسم بهرامي پدر علم ميکروب شناسي ايران است.

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
سیاستمداران

میرزا تقی خان فراهانی امیر کبیر



میرزا تقی خان فراهانی (متولد ۱۱۸۶ – درگذشتهٔ ۲۰ دی ۱۲۳۰) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظم‌های ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود. « امیرکبیر، یکی از کسانی بود که سبب شد مردم ایران در راه تمدن قدم گذارند»
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (۳سال و ۳ماه) بود. وی موسس مدرسه دارُالفُنون بود که برای آموزش علوم و فنون جدید، به فرمان او در تهران تأسیس شد. همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی به حساب می‌آید. امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد و در حمام فین آنجا به دستور ناصرالدین‌شاه به قتل رسید.

زندگی‌نامه
کودکی

میرزا تقی فراهانی در سال ۱۱۸۶ در فراهان متولد شد. پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشی‌گری قائم مقام را به دست آورد.
نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد)

دوران حضور در دستگاه دولتی
وی پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به نزد تزار روسیه برود. وی سپس ریاست هیاتی سیاسی را بر عهده گرفت و مامور حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی شد. این ماموریت دو سال به طول انجامید و میرزا محمدتقی‌خان در این دوران به امیرنظام ملقب گشت. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۱۲۶، وی در تامین هزینه عزیمت ولیعهد ناصرالدین‌شاه به تهران نقش مهمی ایفا نمود. وی در اوایل سلطنت ناصرالدین‌شاه به مقام صدر اعظمی دست یافت و لقب امیرکبیر را دریافت نمود. [۵] دلیل این انتصاب، حسن انجام وظیفه او در رساندن شاه به تخت پادشاهی بود. ناصرالدین شاه در آن زمان ۱۶ سال داشت.
امیرکبیر در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ برابر ۲۲ ربیع‌الاول ۱۲۶۵ ق. با عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین‌شاه ازدواج کرد.

عزل
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین‌شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاش‌های این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود می‌دیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. تحریک‌های مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز ۱۹ محرم سال ۱۲۶۷ هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.

مرگ
امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال می‌دادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدین‌شاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. جسد امیرکبیر ابتدا در کاشان دفن شد ولی چند ماه بعد با تلاش عزت‌الدوله، همسرش، به کربلا منتقل شد.

مهم‌ترین اقدامات امیرکبیر
محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:
خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد
برخي از اقدامات و کارهاي اين بزرگ مرد تاريخ به قرار زير مي باشد:
ایجاد امنیت و استقرار دولت.
تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.
ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.
اصلاح امور قضایی.
جرح و تعدیل محاضر شرع.
تأسیس چاپارخانه.
تأسیس دارالفنون.
نشر علوم جدید.
فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.
استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.
ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.
ایجاد روزنامه و انتشار کتب.
ترویج ساده نویسی و لغو القاب.
بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.
مرمت ابنیه تاریخی.
مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).
تقویت بنیه اقتصادی کشور.
ترویج صنایع جدید.
فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.
استخراج معادن.
بسط فلاحت و آبیاری.
توسعه تجارت داخلی و خارجی.
کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.
تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.
اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.
تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزاده‌های قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانش‌های مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده می‌شد و بسیاری از معلم‌هاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفت‌های میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق می‌گرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها، اعطای مقام‌ها، نشان‌ها و امتیازات چاپ می‌شد. در برخی شماره‌ها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ می‌رسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ می‌رسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.

رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتی‌های بی‌حساب و قطع مواجب بی‌جهتی که از دستگاه‌های دولتی می‌گرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بی‌حسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمی‌دادند، امیر تیول آن‌ها را ضبط کرد.
او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمه‌کشی و لوطی‌بازی از شهرها و راه‌ها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بست‌نشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت.
سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آن‌ها و برکشیدن صاحب‌منصبان بی‌طرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بی‌فایده در نظام سازمانی را پایه‌گذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بی‌شغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحب‌منصبان، شایستگی ایشان گشت. مهمات‌سازی در زمان او رشد کرد و توپ‌ریزی و باروت‌سازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
اصلاح سیاست خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارت‌خانه‌های دائمی در لندن و سن‌پترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.
اصلاحات مذهبی: امیرکبیر، در پی منع قمه‌زنی و اصلاح امور روضه‌خوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد می‌کرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.
حذف القاب و عناوین: امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیان‌های اجتماعی می‌دانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه "جناب" اکتفا می‌کرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
فرمان قتل سیدعلی محمد باب: امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد.
فرمان قتل سالار پسر آصف‌الدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیه‌طلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدین‌شاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.
آوردن سیدصالح عرب به ایران: آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبه‌رو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.

امیرکبیر پس از مرگ
فیلم امیرکبیر

در فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما، داریوش ارجمند در نقش امیرکبیر بازی کرد.
در پی در پی تلویزیونی امیرکبیر، سعید نیکپور در نقش امیرکبیر بازی کرد.
درمجموعهٔ تلویزیونی "سلطان صاحبقران" -کار علی حاتمی- ناصر ملک مطیعی نقش امیر کبیر را بازی کرد.

گفته‌ها در مورد امیرکبیر
اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد اقدامات او نوشته است:
« اقدام های آن مرد بزرگ، همواره بر آتش حسد رقیبان و دشمنی بیگانگان، که او را مانع دستیابی به اهداف استعماری خود می‌دانستند، می افزود»
ناظم‌الاسلام کرمانی هم در مورد او می‌نویسد:
« امیرکبیر، یکی از کسانی بود که سبب شد مردم ایران در راه تمدن قدم گذارند.
منبع: ویکی‌پدیا

اکثر ایرانیها نمی دانند مزار امیرکبیر اين بزرگ مرد ايراني كجاست.
امير كبير صدر اعظم ايران در زمان ناصر الدين شاه كه با دسيسه هاي يك سري وطن فروش و طماع در حمام فين كاشان به قتل رسيد در شهر كربلا در كشور عراق به خاك سپرده شد .
اين كه چرا او را به كربلا بردند و اينكه چطوري در آن زمان جسد اين مرد بزرگ رو با امكانات محدود آن زمان به عراق منتقل كرده اند؟ هنوز هم جاي سوال است .
اما چيزي كه بيش از همه مايه شرمندگيست اين است كه اكثر قريب به اتفاق ايراني ها نمي دانند مزار اين اسطوره تاريخ كجاست تا زماني كه روابط ايران و عراق تيره بود و كسي حق سفر به كربلا را نداشت شايد اين ندانستن توجيه داشت ولي امروزه با سفرهاي متعدد مردم به عراق و كربلا جاي بسي تاسف است كه حتي يكي از كساني كه از عراق بر مي گردد نمي داند كه امير كبير هم در آنجا دفن بوده است
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی




میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (۱۱۹۳ - ۱۲۵۱ ه‍.ق) از سیاست‌مداران و صاحب منصبان صاحب‌نام و اهل هنر و ادبیات در نیمه اول قرن سیزدهم هجری بود. میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، معروف به میرزا بزرگ از سادات فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، از مردم هزاوه فراهان از توابع اراک بود.
تبار
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، معروف به میرزا بزرگ از سادات فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، از مردم هزاوه فراهان از توابع اراک بود.اجداد او صاحب نام بودند و چند تن از آنان به خدمات مهم دولتی اشتغال داشتند. او در سال 1193 هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و در تهران کارهای پدر را انجام داد و در آغاز جوانی علوم متداوله را آموخت.
زندگی سیاسی
میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفر‌های جنگی با او همراه شد و پس از آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال ۱۲۳۷ هجری قمری پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و «قائم‌مقام» یافت و به وزارت نایب‌السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه (بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می‌کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۴۱ هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب‌السلطنه منصوب شد. در سال ۱۲۴۲ هجری قمری فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه‌ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.
پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۴۳ هجری قمری برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.
عهدنامه ترکمنچای
عهدنامه ترکمنچای در پنجم شعبان ۱۲۴۳ هجری قمری برابر ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تـنظیم و امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال ۱۲۴۹ هجری قمری نایب‌السلطنه برای دفع فتـنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی‌دانست، با یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائم‌مقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال ۱۲۵۰ هجری قمری در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام٬ جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائم‌مقام به تهران حرکت کرد و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایـید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصا فتـنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل یـیلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری پایان داده شد.
ویژگی‌های فردی
سیاست
قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.
انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگـلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت می‌کردند، مانند لیوتـنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب‌السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات متهم می‌کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق‌العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تـنها کسی بود که می‌توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی‌دارند.
ادبیات
قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارت‌پردازی‌های عربیِ مسجع، پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمان‌ها و مراسلات رو به انحطاط می‌رفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز استعداد شگفت‌آور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.
مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامه‌های دوستانه و عهد نامه‌ها و وقفنامه‌هاست و محمود خان مـلک الشعراء مقدمه‌ای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۸۰ هجری قمری در تهران چاپ شده‌است.
خوشنویسی
قائم مقام فراهانی همچنین از خوشنویسان صاحب‌نام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق که در آن زمان به مانند نثرفارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحیاتی کرد که دیگران از وی پیروی کردند. گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط شکسته را به نستعلیق نزدیک‌تر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فراهانی ملقب به بیان‌السلطنه بیش از دیگران شیوه قاپم مقام را استادانه نوشته است.

منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه



محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه (۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) دولت‌مرد، والی و نماینده مجلس ایرانی و نخست‌وزیر ایران از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.وی همچنین به عنوان معمار ملی شدن صنعت نفت ایران که زیر نفوذ بریتانیا (شرکت نفت ایران و انگلیس بعدها بریتیش پترولیوم بی پی) بود شناخته می‌شود.
آغاز زندگی و جوانی
محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران (به روایتی مصدق در روستای آهو از توابع آشتیان به دنیا آمد، که این روایت قویتر می‌باشد همانطور که اقای محمد رضا محتاط در کتاب نامداران اراک صفحه ۲۲۰ آورده‌است.) بدنیا آمد. پدرش میرزا هدایت‌الله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره‌ ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب‌السلطنه ایران بود.
در سال ۱۲۷۸ دائی مصدق (عبدالحسین میرزا فرمانفرما) در حالیکه محمد مصدق ۱۷ سال بیشتر نداشت با بقیه افراد فامیل مادری بر علیه اتابک توطئه کردند و با دسیسه اتابک را کنار زدند و مصدق مستوفی خراسان شد.
هنگام مرگ میرزا هدایت‌الله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود، و ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت‌الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، محمد را «مصدق‌السلطنه» نامید.
محمد خان مصدق‌السلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، به مستوفی‌گری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب نمود.
مصدق‌السلطنه در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او به‌دلیل سن او که به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدق‌السلطنه در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد.
والی‌گری و وزارت
مراجعت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدق‌السلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی‌گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. قریب چهارده ماه در کابینه‌های مختلف این سمت را حفظ کرد. در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله عازم اروپا شد. در این دوران قرارداد ۱۹۱۹ به امضای وثوق‌الدوله رسید و مخالفت گسترده آزادی‌خواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامه‌هاو مقاله‌هائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد.
اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست‌وزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد.
در مراجعت به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند.
پس از کودتای سید ضیاء و رضاخان، دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد ولی به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت.
با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد.
با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده‌اند بشدت مخالفت نمود.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد.
دوره رضاشاه
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض شد و رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت به شاهی رسید، او با این انتخاب به مخالفت برخاست.
با پایان مجلس ششم و آغاز دیکتاتوری رضاشاه دکتر مصدق خانه نشین شد و در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه با کمک ارنست پرون (دوست ولیعهد) آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد.[۲] [۳] در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران به‌وسیله نیروهای شوروی و بریتانیا، رضا شاه از سلطنت برکنار و به آفریقای جنوبی تبعید شد و دکتر مصدق به تهران برگشت.
نهضت ملی‌شدن صنعت نفت ایران
دکتر مصدق پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع می‌شد.
در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوام‌السلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم بمجلس بگذارد. در این دوره هدف عوامل وابسته به بریتانیا این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. بر اثر فشار افکار عمومی و همچنین مساعی اقلیت چهارنفره مجلس، خصوصا نطق چندین روزه حسین مکی در مخالفت با این لایحه، مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌سر رسید.[۴] در ۱۳۲۸ دکتر مصدق و همراهان وی همچون احمدملکی، حسین فاطمی، دکتر کریم سنجابی، مهندس احمد زیرک‌زاده و دکتر سید علی شایگان اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.
ملی شدن نفت و نخست وزیری
محمد مصدق، در حال سخنرانی در دادگاه بین المللی لاههدر انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار توسط جمعیت فداییان اسلام ترور شد و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از ترور نخست‌وزیر وقت سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. پس از استعفای حسین علاء که بعد از رزم‌آرا نخست وزیر شده بود، در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد.
پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در راه بازگشت به ایران به مصر رفت و مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.
کشمکش با دربار و مخالفان
انتخابات دوره هفدهم مجلس بخاطر دخالتهای ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه‌های باقی مانده را صادر کرد.
دکتر مصدق برای جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام نخست‌وزیری استعفا کرد. مجلس قوام السلطنه را به نخست‌وزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیه شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود.
مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق، که به کشته شدن چندین نفر انجامید، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند. در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به نخست‌وزیری ایران رسید.
آیت‌الله کاشانی پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به‌تدریج با بقائی، مکی و... متحد شد و به جبهه کودتاچیان پیوست. در رویداد ۹ اسفند مشخصا روحانیونی مانند کاشانی و بهبهانی در توطئه کشتن مصدق شرکت داشتند که با هوشیاری مصدق به هدف خود نرسیدند.
در ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عده‌ای از روحانیون، افسران اخراجی و اراذل و اوباش توطئه‌ای علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند. نقشه این بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است. مصدق از نقشه اطلاع یافت و توانست جان بدر برد و توطئه شکست خورد.
چند روز بعد ، عمال دربار و چند تن از افسران اخراجی ، سرتیپ افشارطوس ، رئیس شهربانیِ دکتر مصدق را ، ربودند و پس از شکنجه کشتند.
بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان طرفدار مصدق، دولت اقدام به همه‌پرسی (رفراندم) در کشور کرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همه‌پرسی (که به خاطر هم‌زمان نبودن رای‌گیری در تهران و شهرستان‌ها و جدا بودن صندوق‌های مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت) در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ منحل شد.
خیانت آیت الله کاشانی
دکتر محمد مصدق در بیرون ساختمان مجلسآیت الله کاشانی از جمله کسانی بود که در پی حمایت مردمی از محمد مصدق به صف حامیان او پیوست. حضور او در مناقشه ۳۰ تیر که سرانجام منجر به پیروزی جبهه ملی و صنعت ملی شدن نفت و رسیدن دوباره مصدق به نخست وزیری شد، اوج همکاری روحانیون با دولت مردمی محمد مصدق بود. اما این حمایت‌ها دیری نپایید. تبلیغ شدید علیه وجهه مذهبی مصدق، ترس از رواج فعالیت‌های حزب توده و هراس نابودی دودمان تنها حاکم شیعی جهان، روحانیون را از دولت محمد مصدق دور کرد. اختلاف‌ها با چند انتصاب دولت مصدق که مورد انتقاد مذهبی‌ها بود، بالا گرفت و سرانجام منتهی به انحلال مجلس هفدهم به وسیله رفراندوم عمومی شد که کاشانی را به سمت مخالفت و دشمنی با دولت مصدق سوق داد. در ماه‌های آخر عمر دولت محمد مصدق، کاشانی گرچه سکوت کرده بود اما پیدا و پنهان و با حمایت از دسته جات مذهبی، خصوصاً گروه "شعبان بی مخ"، اعلام مکرر در خطر بودن اسلام و تحریک به مقاومت گروه‌هایی که عقله مذهبی داشتند، آشکارا به تضعیف دولت محمد مصدق اهتمام ورزید. درنتیجه کودتاچیان که از این اختلاف بیش ترین استفاده را برده بودند، کار مردمی ترین دولت تاریخ معاصر ایران را یک سره ساختند. پس از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد، آیت الله کاشانی به شاهی که با کودتا علیه دولت قانونی کشور خود، به کشور و قدرت بازگشته بود تبریک گفت و او را از جمله کسانی می‌دانند که در نوشتن پیام تبریک مرجعیت زمان، بروجردی به شاه دخیل بود. در یک اظهارنظر آشکار پس از کودتا نیز کاشانی گفت:
«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»
کودتا علیه دولت مصدق
در کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه‌ سازمان‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق، شاه فرمان عزل دکتر مصدق را امضا کرد و رئیس گارد سلطنتی، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ کند. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده‌ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست‌وزیری رئیس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند.
در روز ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ دولت‌های آمریکا و بریتانیا دست به کودتای دیگری زدند که این‌بار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان‌ها کشانید. کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری سرلشکر زاهدی تسلیم کردند. بدین ترتیب در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمانهای جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده آمریکا با کودتا دکتر مصدق را برکنار کرده و محمدرضا شاه پهلوی را که پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.
محاکمه و زندان و خانه نشینی
مصدق به منزلش در روستای احمدآباد تبعید شدمصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و نظرات خود دفاع کرد. دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود.
در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنبن نشد و او در یکی از اتاقهای خانه‌اش در احمدآباد به خاک سپرده شد.
منبع: ویکی پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
عبدالحسین هژیر سیاست‌مدار و نخست وزیر ایران از خرداد ۱۳۲۷ تا آبان ۱۳۲۷ بود.



زندگی شخصی

هژیر در ۱۲۸۰ هجری شمسی زاده شد . پدرش عبدالحسین وثوق خلوت از خدمتگزاران دربار مظفرالدین شاه بود و بعد کارمند مالیه شد . هژیر در خردسالی هنگام بازی با ترقه ، در اثر انفجار آن یک چشمش آسیب دید و قدرت بینایی را در آن چشم از دست داد. تحصیلات مقدمه و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون پایان داد و وارد مدرسه علوم سیاسی شد و دوره مدرسه مزبور را در هجده سالگی تمام کرد . زبان های روسی و فرانسه را به خوبی فرا گرفت و به استخدام وزارت امورخارجه در آمد. پس از دو سال از خدمت در آن وزارت خانه مستعفی و با سمت مترجم در سفارت جدیدالتاسیس شوروی وارد شد. در آن ایام که تنها راه ورود به سیاست برای افراد طبقه سوم مطبوعات بود ، روزنامه پیکان را با مدیریت پدرش و سردبیری خود دایر کرد. و به این طریق در زمره اطرافیان سیدحسن مدرس در آمد.


زندگی سیاسی

عبد الحسین خان فرزند یک چشم وثوق خلوت باهوش تودار و تکنوکرات , از اولین کسانی است که جان خود را برابر سیل آزادی که پس ار سقوط رضا شاه به راه افتاده بود از دست داد.

اول باری که در سیاست دیده شد مصادف با دولت وثوق الدوله بود که با بستن قرارداد ۱۹۱۹ خود را بد نام تاریخ معاصر ایران کرد. در آن زمان در مدرسه سیاسی مشیرالدوله درس می‌خواند.

در سال ۱۲۹۸ از مدرسه علوم سیاسی دیپلم گرفت و از آن پس به سفارش مشارالملک و به لطف دانستن چند زبان خارجی از بهار ۱۲۹۹ در وزارت امور خارجه مشغول به کار شد.

پس از کودتای سیدضیا وبه زندان افتادن مدرس وزارت امور خارجه را رها و در سفارت شوروی مشغول به کار شد. پس از سقوط دولت کودتا و تبعید سید ضیا , مدرس از زندان آزاد شد و عبدالحسین دوباره به جمع یاران وی پیوست. در سال ۱۳۰۲ روزنامه پیکان را با امتیاز بدرش جاپ کرد.

پس از حمله متفقین به ایران و تبعید رضا شاه مامور رسیدگی به مشکلات مالی خانواده پهلوی بود و درست در همین دوران بود (سال ۱۳۲۰) که به عنوان وزیر پیشه و هنر و بازرگانی وارد کابینه محمدعلی فروغی شد و از آن پس سمت وزارت را در تمام کابینه‌های بعدی حفظ کرد و به عنوان نماینده شاه و دربار در دولت شهره یافت

پس از دسگیری مدرس توسط سردار سپه دیگر کسی نام مدرس را از زبان وی نشنید. از آن پس توانست خود را به رضا شاه نزدیک کند و اسرار سفارت روس را به وی بفروشد. به همین خاطر او را از سفارت اخراج و در گزارشی به مسکو او را به جاسوسی متهم کردند.

پس از آنکه حسن تقی زاده به وزارت راه رسید عبدالحسین به عنوان مترجم در وزارت راه مشغول به کار شد. در این زمان وی نام خانوادگی هژیر را برای گرفتن شناسنامه انتخاب کرد.

در این دوران وقتی تقی زاده به وزارت مالیه منصوب شد وی در اولین روز حکم انتقال هژیر را به این وزارت خانه منصوب کرد و هژیر شد کفیل اداره حقوقی وزارت دارایی. در این وقت وی سی ساله بود.

کار مهمی که در دوران وزارت تقی زاده در پرونده هژیر ثبت شده‌است مطالعاتی است که در مورد وضعیت سیستان و بلوچستان انجام داده‌است و می‌توان گفت از نخستین گزارشها و تحقیقات علمی صحیح است که تا آن زمان در دستگاه دولت وجود داشت. به خاطر همین گزارش نظر مثبت رضا شاه را جلب کرده و با موافقت شاه شد بازرس دولت در بانک ملی ایران. در این دوران هژیر توانست با دقت و نظمش نظر مثبت داور را نیز بدست آورد. در این دوران داور با رضایت رضا شاه او را به ریاست کمسیون ارز رضا شاه منصوب کرد.

در این مقام هژیر توانست چند باری به حضور شاه برسد و به دستور رضا شاه هژیر بخش خارجی حسابداری اختصاصی دربار را زیر نظر گرفت و یا به عبارت دیگر حسابدار ارزی شخصی شاه شد.

در این زمان بود که تنها هژیر می‌دانست رضا شاه در آمد حاصل از نفت را در کدام بانکهای اروپا می‌ریزد. رازی که کسی بجز او و رضا شاه حتی ولیهد محمد رضا پهلوی نیز از آن خبری نداشت. در این زمان حتی خود کشی داورکه باعث پیشرفت و ترقی هژیر شده بود در سرنوشت وی اثر نگذاشت.

به سال ۱۳۱۵ برای اولین بار راهی اروپا شد که به حساب دولت و حساب خصوصی شخص شاه رسیدگی کند. در این سفر از خود لیاقتها نشان داد که موجب خشنودی رضا شاه شد و به فرمان او به عنوان مدیر کل وزارت دارایی انتخاب شد. پس از حمله متفقین به ایران و تبعید رضا شاه مامور رسیدگی به مشکلات مالی خانواده پهلوی بود و درست در همین دوران بود (سال ۱۳۲۰) که به عنوان وزیر پیشه و هنر و بازرگانی وارد کابینه محمدعلی فروغی شد و از آن پس سمت وزارت را در تمام کابینه‌های بعدی حفظ کرد و به عنوان نماینده شاه و دربار در دولت شهره یافت.



هژیر در مدرسه علوم سیاسی تحصیل کرد و سپس به وزارت خارجه رفت. مدتی در سفارت شوروی در تهران مترجم شد و بعد به کار دولتی بازگشت. مدرس، تقی زاده و داور توجهی به او داشتند و به ویژه داور باعث ترقی او در شغل های "پرسود" شد. در ۱۳۲۰ در کابینه فروغی وزیر پیشه و هنر و بازرگانی شد. در چند دولت بعدی نیز مقام وزارت داشت.

او که به نزدیکی و همکاری با انگلیسها معروف شده بود به تدریج به دربار محمدرضاشاه پهلوی ، به ویژه به اشرف پهلوی نزدیک شد ودر ۱۳۲۷ نخستوزیر شد.

پس از پایان نخستوزیری ، وزیر دربار شد و در همین مقام در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ در مسجد سپهسالار به دست فدائیان اسلام ترور شد.


هژیر و عدد ۱۳

عده‌ای محاسباتی کرده اند و عدد ۱۳ را با حوادث زندگی او مرتبط ساخته اند، نام او عبدالحسین هژیر ۱۳ حرف است، در ۱۳ خرداد ماه متولد شده بود، در طول زندگی ۱۳ بار به مقام وزارت رسید و در سال ۱۳۲۷ به نخست وزیری رسید که جمع ارقام آن می‌شود ۱۳. در ۱۳ آبان ماه ترور شد و در ۱۳ ماه صفر درگذشت و سن او در هنگام مرگ ۴۹ سال بود که جمع ۴ و ۹ می‌شود ۱۳.

منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
احسان نراقی



احسان نراقی متولد 1305 نویسنده، و جامعه‌شناس ایرانی، تنها معاون ایرانی یونسکو بود. او از نوادگان ملا احمد نراقی و ملامهدی فاضل نراقی می‌باشد.

تحصیلات

احسان نراقی تحصیلات مقدماتی را در کاشان و سپس در دارالفنون تهران به پایان رساند و برای ادامه تحصیل راهی سوئیس شد. او لیسانس جامعه شناسی را از دانشگاه ژنو دریافت نمود و پس از دوسال اقامت در تهران، موفق به اخذ بورس تحصیلی در مقطع دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه گردید.


فعالیت‌ها

نراقی پس از بازگشت به کشور ابتدا در دانشگاه تهران مشغول به کار گردید و همزمان با کمک دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر علی‌اکبر سیاسی موفق شد موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را بنیانگذاری نموده و مدت 12 سال مدیریت آنرا بر عهده داشته باشد.

او که از منسوبان فرح دیبا بود سالها به عنوان مشاور فرح دیبا فعالیت می نمود. او در اواخر رژیم پهلوی هشت نشست خصوصی نیز با محمدرضا پهلوی داشت و به مشاوره او پرداخت. عمده ترین مسئولیتهای وی پیش از انقلاب اسلامی ایران به این شرح بوده است.

مدیریت «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی»

تصدی «اداره جوانان» سازمان آموزش علمی و فرهنگی ملل متحد «یونسکو»

ریاست «موسسه تحقیقات و برنامه‌ریزی علمی و آموزشی کشور»

به گفته وی او همواره برای سران نظام پهلوی مشاوری منتقد بوده است. دکتر حسن حبیبی، ابوالحسن بنی‌صدر و صادق قطب‌زاده معروفترین شاگردان وی بوده‌اند.

با وقوع انقلاب اسلامی ایران، نراقی جمعا سه بار دستگیر، زندانی و پس از احراز بیگناهی آزاد گردید. از آن پس او همواره به عنوان تنها ایرانی که به معاونت سازمان یونسکو رسیده است شناخته می‌شود.

او طی سالهای اخیر مصاحبه‌های گوناگونی با نشریات داخلی داشته و سخنرانی‌هایی نیز در دانشگاه‌های کشور انجام داده است. وی بارها بطور آزادانه به ایران سفر نموده است.




آثار

علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن

جامعه، جوانان، دانشگاه

غربت غرب

آزادی، حق و عدالت

آنچه خود داشت

طمع خام

از کاخ شاه تا زندان اوین

اقبال ناممکن



منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
ایران

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA