انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


مرد

 
maryy: سیاستمداران
میرزا موسي تفرشي متولد 1198 هجري پسر ميرزا ابوالقاسم و پدر ميرزا عيسي وزير سيد عيدالله خان انتظام‏السلطنه است.

هنگام وليعهدي ناصرالدين شاه (1263 قمري) درتبريز مستوفي کل بود و از حاضران در مجلس محاکمه‏ي باب در 1264 هجري و در 1269 پيشکاري اسکندر ميرزا پسر ششم عباس ميرزا را در حکومت قزوين داشت و در سفرهاي داخلي ناصرالدين شاه حاکم تهران و وزير معين‏الدين ميرزا وليعهد اول شاه بود و از آن زمان معروف به «وزير» گرديد. ميرزا موسي در 1282 قمري در سن هشتاد و چهار سالگي درگذشته است. (رجال بامداد، ج 4، ص 164)
ميرزا موسي مستوفي تفرشي وزير دارالخلافه تهران است که ابنيه خيريه اي بنا کرده که در حوالي محله چال میدان است آب انباري است که کمال عظمت را دارد.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
احمد بورقانی فراهانی (زاده: دی‌ماه ۱۳۳۸ در وحیدیه، تهران ؛ مرگ: ۱۳ بهمن ۱۳۸۶ در تهران) روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار اصلاح طلب ایرانی بود.



بورقانی سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ از سال ۶۶ تا پایان جنگ، سرپرست دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل از سال ۶۸ تا ۷۱، معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال ۷۶ تا بهمن ۷۷، نماینده مجلس ششم و عضو هیئت رئیسه مجلس از سال ۷۹ تا ۸۲ و همچنین عضو شورای عالی خبرگزاری جمهوری اسلامی از ۷۶ تا ۸۴ و عضو شورای نظارت بر صدا و سیما از سال ۷۹ تا ۸۱ بود.

بسیاری از روزنامه‌نگاران آن دوره، احمد بورقانی را حامی اصلی مطبوعات اصلاح‌طلب در آن دوره می‌دانند.


زندگی

احمد بورقانی فراهانی در دی ماه سال ۱۳۳۸ در محله وحیدیه در تهران متولد شد. وی فرزند سوم خانواده بود و شغل پدرش بنایی بود.

احمد بورقانی، دوره پنج ساله ابتدایی را در دبستان دیهیم و دوره راهنمایی را در مدارس کورش (ابوذر) و احمد زرافشان گذراند. وی در دوران ابتدایی و راهنمایی به مطالعه کتاب‌های داستانی از جمله آثار محمدعلی جمالزاده می‌پرداخت و در مراسم مذهبی محلی شرکت می‌کرد. وی در سال ۱۳۵۳ تحصیلات خود را در دوران دبیرستان در رشته ریاضی‌فیزیک (جامع) در دبیرستان ابراهیم صهبا آغاز کرد. بخشی از دوران تحصیل وی با سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و اوج گرفتن انقلاب مصادف شد. احمد بورقانی در این دوران، در فعالیت‌های انقلابی نیز مشارکت می‌نمود. وی در سال ۱۳۵۸ پس از پیروزی انقلاب، مسوولیت انتشار نشریه‌ای دانش‌آموزی با نام حقیقت را بر عهده گرفت. وی سپس با شرکت در کنکور، در رشته جغرافیا در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد. وی در دوران دانشجویی، عضو شاخه دانشجویی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد. اما پس از یک سال تحصیل، دانشگاه‌ها به‌دلیل انقلاب فرهنگی تعطیل شدند و احمد پس از بازگشت به تهران، وارد حرفه خبرنگاری شد.

احمد بورقانی پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، مجددا وارد دانشگاه شد و تحصیلات خود را در دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد. وی در سال ۱۳۶۵ با معدل A از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۳۶۶ به سمت سخنگویی ستاد تبلیغات جنگ منصوب گردید. بورقانی پس از اتمام جنگ برای ادامه فعالیت‌های حرفه‌ای خود به آمریکا رفت و مسوولیت تاسیس دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در نیویورک را بر عهده گرفت. وی سپس به کار ویراستاری کتاب و فعالیت‌های مطبوعاتی روی آورد و همچنین سایتی به‌نام نت‌ایران به زبان انگلیسی بر روی اینترنت راه‌اندازی نمود.

وی در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی در وزارتخانه‌های ارشاد و کشور و کتابخانه ملی فعالیت نمود. وی همچنین در دوره ششم مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تهران بود.

پس از آغاز دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، بورقانی صرفا به فعالیت‌های مطبوعاتی در نشریات مختلف می‌پرداخت. احمد بورقانی سرانجام در ۱۳ بهمن سال ۱۳۸۶ بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت.[۶] مطبوعات غیر دولتی ایران خبر درگذشت او را در صفحهٔ اول خود و با عکس‌های بزرگی از وی تحت پوشش قرار دادند.


روزنامه‌نگاری

بورقانی فعالیت خبرنگاری خود را از تیرماه ۱۳۵۹ در خبرگزاری پارس (جمهوری اسلامی بعدی) آغاز کرد. در ۱۳۶۳ سردبیر ارشد این خبرگزاری شد، در ۱۳۶۸ برای تأسیس دفتر در سازمان ملل به نیویورک رفت و اجازه تأسیس این دفتر در نیمی از دفتر ۲۵ متری خبرگزاری یونایتد پرس که با مشکلات مالی مواجه بود، را از مقامات سازمان ملل دریافت کرد.

بورقانی با استعفای محمد خاتمی از خبرگزاری خارج شد و سایت انگلیسی زبان «نت ایران» که به مقالات مطبوعات ایرانی و مجله «ENVOY» که در کانادا منتشر می‌شد و به مسائل آسیای مرکزی و ایران می‌پرداخت را تأسیس کرد که هر دو به‌دلیل مشکلات مالی تعطیل شدند. او پس از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری در پست معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نماینده مجلس ششم قرار گرفت و تلاش نافرجام خود برای تغییر قوانین مطبوعاتی کشور را ادامه داد.


فعالیت سیاسی

احمد بورقانی یکی از نمایندگانی بود که در پایان دوره مجلس ششم و در اعتراض به رد صلاحیت های گسترده شورای نگهبان در انتخابات هفتیم دوره مجلس، در ساختمان مجلس به مدت ۲۶ روز تحصن کرد و بعد از آن از سمت نمایندگی استعفا داد.

منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
میرزا محمد مستوفی قوام الدوله پسر میرزا محمد تقی قوام الدوله آشتیانی زمانی از مستوفیان درجه یک و از رجال سرشناس ایران بود.

در سال 1265ق. وزارت و پیشکاری حمزه میرزا حشمت الدوله در آذربایجان را عهده دار شد و در سال 1268ق. میرزا محمد ملقب به قوام الدوله شد و در سال 1272ق. پیشکار فریدون میرزا پسر پنجم عباس میرزا در خراسان شد و وزارت قوام الدوله تا حدود سال 1276 ق یعنی تاریخ شکست مرو بطول انجامید، یعنی در سال 1275 ق حمزه میرزا حشمت الدوله به استانداری خراسان منصوب شد و حدود شصت هزار نفر از پیاده و سوار تخمین زده اند به فرماندهی حشمت الدوله برای جنگ با ترکمن ها و دفع آنان از راه سرخس به طرف مرو حرکت کردند و حشمت الدوله فرمانده کل قوا به بهانه ی اینکه من در عقب اردو برای تهیه ی مهمات و تجهیزات و فرستادن نفرات کمکی می مانم میرزا محمد قوام الدوله را برای فرماندهی لشکر فرستاد، آقا میرزا محمد مستوفی هم قبول کرد و رفت و این فرد ..... بی اطلاع از اصول نظامی سبب شد قوای ایرانی به سختی شکست خورد و در حدود سی هزار نفر به کلی تلف شدند و پس از شکست و رسوایی مرو تقریباً تمام کاسه و کوزه ها به سر قوام الدوله شکست و او را با یک وضع بسیار فجیع و مفتضحانه ای به تهران وارد کردند و این کار هم بیشتر برای این بود که ناصرالدین شاه می خواست جواهرات و نقدینه ای که خود و پدرش در مأموریت ها بدست آورده بودند از او بگیرد.
قوام الدوله پس از دو سال که بی کار و خانه نشین بود بوسیله تقدیم پیش کشی و وساطت میرزایوسف مستوفی الممالک در نزد شاه در سال 1278 ق وارد کار شد و معاونت حکومت اصفهان را تا سال 1280 ق در دست داشت و در سالهای 1281 و 1282 ق به پیشکاری حکومت فارس منصوب شد و بعد به تهران احضار شد و در سال 1283 ق به سمت وزارت گمرکات انتخاب گردید. قوام الدوله در محرم سال 1290 به مرض محرقه در تهران درگذشت. (نقل به اختصار از رجال بامداد ج 3
ظاهراً قبر قوام الدوله در قم است، زیرا عصمت السلطنه در راه بازگشت از سفر مکه وقتی وارد قم می شود نوشته است: «عصر چهارشنبه سوم شهر رجب المرجب 1298 ق به حرم مشرف گشته، بعد از زیارت، سر مقبره مرحوم قوام الدوله رفته، آنجا نشسته مشغول تلاوت قرآن و گریه بودم، صبح پنجشنبه چهارم شهر رجب المرجب (1298 ق) مجدداً به حرم مشرف شده، سر مقبره ی مرحوم قوام الدوله رفته، مراجعت کردم.»
منبع: وبگاه کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران (فصلنامه میقات ش 17 صص 114 و 115)
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
میرزا نصرالله خان نائینی (زاده – درگذشته جمعه ۴ شعبان ۱۳۲۵، ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷) ملقب به مصباح‌الملک در ۱۲۹۹، مشیرالملک در ۱۳۰۸ و مشیرالدوله در ۱۳۱۷، سیاست‌مدار ایرانی از اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنت محمدعلی شاه بود.


فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی) به امضای مظفرالدین ‌شاه رسید و تاج پادشاهی را پس از فوت مظفرالدین او بر سر محمد علی گذارد.
مشیرالدوله از ۱۳۱۲ وزیر لشکر شد و در ربیع‌الثانی ۱۳۱۷ با فوت وزیر خارجه محسن خان مشیرالدوله، وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را به او سپردند. او در زمان انقلاب مشروطه نقش میانجی را بر عهده گرفته بود و با عزل عین‌الدوله از نخست وزیری در ۷ جمادی‌الثانی و انتخاب او در ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ به صدراعظمی، تحصن مشروطه‌خواهان در سفارت انگلستان پایان گرفت.
مرگ مشیرالدوله دو هفته پس از ترور اتابک به طور مشکوکی روی داد و جسد او در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شد.
خانواده
نصرالله خان پسر محمد پسر ابوطالب پسر محمد پسر میرعبدالوهاب از عرفای نائین بود و در ابتدای جوانی راهی تهران شد. مدتی با کتابت (نسخه نویسی) گذران زندگی کرده و بعد در اداره آصف‌الدوله نوکری پیدا کرده با ماهی دو-سه تومان خدمت می‌کرد. با انتخاب میرزا سعید خان مؤتمن الملک به وزارت خارجه وارد این وزارتخانه شده و پس از مدتی همراه ابراهیم خان نایب‌الوزاره که به کارگذاری امور خارجه آذربایجان مأمور بود و برای منشی‌گری او به تبریز می‌رود.
نصرالله در آنجا با دختر میرزا تقی آجودان کارگذاری ازدواج می‌کند. پس از فوت نایب الوزاره به تهران آمده و در وزارت لشگر سمت محاسب و سررشته‌داری داشته و به قدری مورد توجه اتابک قرار گرفته که وزارت لشکر را به او می‌دهد.
نخست وزیری
نخستین اقدام میرزا نصرالله پس از انتخاب به سروزیری آزادی زندانیان سیاسی بود. چند روز بعد فرمان مشروطیت را از مظفرالدین‌شاه گرفت و از علما درخواست کرد تا به تهران بازگردند و با اعلامیه‌ها و لوایحی مردم را به تشکیل مجلس و انجام انتخابات و رعایت اصول دمکراسی امیدوار کرد انقلاب ایران او در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ در باغ گلستان اولین دولت قانونی خود را تشکیل داد و پس از مرگ مظفرالدین ‌شاه در پائیز آن سال تاج پادشاهی را در ۵ ذیحجه ۱۳۲۴ بر سر محمدعلی میرزا نهاد.
او در محرم ۱۳۲۵ (۱۷ مارس ۱۹۰۷) احتمالا به دلیل ناتوانی در جلوگیری از خودسری پادشاه و تصمیم او در برانداختن مجلس، استعفا کرد [۴]. کابینه جدید چهار روز بعد بدون رئیس الوزرا تشکیل شد تا اینکه علی‌اصغرخان اتابک (امین‌السلطان) که در آن هنگام در سوئیس بود پس از ملاقات با سران روسیه در ۲۷ ربیع‌الاول وارد ایران شد.
مخبرالسلطنه هدایت نوشته است که «اتابک برای تشکیل کابینه مرا نزد نصرالله‌ خان مشیرالسلطنه فرستاد که وزارت خارجه قبول کند، رفتم، درویشی نکرد.»
مرگ
مرگ مشیرالدوله به طور ناگهانی و بدون داشتن بیماری در ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷ در رستم‌آباد شمیران واقع شد. مرگ او دو هفته پس از ترور اتابک توسط عباس آقا تبریزی در روز امضای قرارداد ۱۹۰۷ و چهار روز پس از انتخاب احتشام‌السلطنه به ریاست مجلس و در شرایطی بود که او نامزد نخست وزیری بود و از همکاری با سعدالدوله که از ریاست مجلس استعفا کرده بود، سر باز زده بود. در همان روز نیز سعدالدوله وزیر خارجه شد.
بسیاری از جمله ادوارد براون و ناظم‌الاسلام کرمانی مرگ او را نیز نظیر نخست وزیران پیشین قاجاریه؛ امیرکبیر، قائم مقام فراهانی و حاج ابراهیم کلانتر به پادشاه نسبت می‌دهند و آن را ناشی از روی ناخوشی می‌دانند که او از ابتدا به سلطنت محمدعلی میرزا نشان می‌داد.
گفته می‌شود در آن روز علاءالدوله در رستم‌آباد مهمان بوده و با هم ناهار خوردند، بعد او به اندرون رفته، به فاصله کمی حالش بهم خورده، یک‌ساعت از شب رفته در می‌گذرد.
خبرمرگ او ساعاتی بعد به مجلس شورای ملی نیز رسید و ابوالحسن خان خواستار تحقیق مجلس در مورد علت مرگ او شد؛
در جلسه بعداز ظهر محقق‌الدوله گفت: در جواب تلفون مجلس، جناب مؤتمن‌الملک خیلی اظهار تشکر و امتنان نموده گفتند دیروز مبتلا به مرض قولنج شده، بعد از آن سکته رو داد، دکتر انگلیسی آوردیم که تشخیص دهد چه بوده.
منبع:‌ ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران


مستوفی الممالک یکی از سرشناسترین نخست‌وزیران ایران پس از انقلاب مشروطه بود. میرزا حسن فرزند میرزا یوسف مستوفی‌الممالک بود و تحصیلاتش در خانه و توسط معلم خصوصی انجام شد. در ده سالگی پس از درگذشت پدرش منصب و لقب مستوفی‌الممالک به او رسید. بنا به سنت شاهان قاجار او را «آقا» می‌خواندند.


او در سال ۱۳۱۸ هجری قمری (۱۲۸۰ شمسی) به اروپا رفت و بیش از هفت سال در پاریس اقامت داشت.
در سال ۱۲۸۶ شمسی به دعوت میرزا علی اصغر خان امین السلطان به تهران بازگشت و به وزارت جنگ منصوب شد. پس از قتل اتابک در چند کابینه دیگر نیز همین سمت را داشت. پانزده روز پیش از به توپ بستن مجلس شورای ملی از وزارت جنگ استعفا داد. مدتی مجددا وزیر جنگ و مدتی وزیر دربار بود. سپس در سال ۱۲۸۸ در نخستین کابینه محمد ولیخان تنکابنی به وزارت مالیه منصوب شد.
مستوفی‌الممالک نخستین بار در مردادماه سال ۱۲۸۹ شمسی رئیس الوزرای ایران شد و تا دی‌ماه همین سال سه کابینه تشکیل داد.
پنجمین و آخرین دوره نخست‌وزیری او در دوران قاجاریه، از ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۰۱، در حدود دو سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد. رضا خان که در کابینه‌های بعد از کودتا وزیر جنگ بود در دولت مستوفی‌الممالک نیز همین سمت را داشت. با قدرت یافتن رضا خان که خود داوطلب مقام نخست وزیری بود مستوفی‌الممالک در خردادماه سال ۱۳۰۲ استیضاح مدرس را از وزیر خارجه (محمدعلی فروغی) بهانه کرد و استعفا داد. بخشی از سخنرانی او در پاسخ مدرس مشهور است:
...می‌دانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره بره کشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان می‌دانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سرکار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیل گیر نیستم ناچار به کسی آجیل نمی‌دهم...
مستوفی پس از آن در انتخابات مجلس ششم نماینده مجلس شد ولی با شروع جریان تغییر سلطنت قاجار در مجلس حاضر نمی‌شد. رضا شاه کمی بعد از تاجگذاری در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ مستوفی‌الممالک را به نخست وزیری انتخاب کرد. مستوفی‌الممالک روز ۲۲ خرداد ۱۳۰۵اعضای کابینه خود را به رضا شاه معرفی کرد.
ششمین و آخرین دوره نخست وزیری مستوفی‌الممالک قریب یک سال به طول انجامید. ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران در دوران زمامداری او انجام گرفت.
مستوفی در ۶ شهریور ۱۳۱۱ خورشیدی درگذشت و در مقبره خانوادگی در ونک به خاک سپرده شد.
ميرزا حسن مستوفي، معروف به مستوفي الممالک، که اين لقب را از پدر و جد خود به ارث برده بود، تنها رئيس الوزراي دوران قاجاريه است که در اوايل سلطنت رضا شاه به مقام نخست وزيري رسيد و هر چند دوران زمامداري او کوتاه بود، بعد از کناره گيري از اين مقام نيز، تا هنگام مرگ خود در سال 1311، مورد توجه و علاقه رضا شاه بود. رضا شاه مانند سلاطين قاجاريه، مستوفي الممالک را « آقا » مي خواند و با احترام فوق العاده اي که براي او قائل بود هرگز موردي پيش نيامد که سفارش و تقاضاي « آقا » يا شفاعت او را از کسي رد کند.
درباره عنوان « آقا » که از پدر مستوفي الممالک به او ارث رسيده بود نصرالله انتظام داستان جالبي را در خاطرات خود نقل کرده و از آن جمله مي نويسد: « مرحوم حسن مستوفي و پدرش ميرزا يوسف صدراعظم و جدش محمد حسين به آقا معروف بودند و سلاطين هم آنان را به همين عنوان مي خواندند. وجه تسميه اين عنوان غير معمول را معمرين و مطلعين چنين حکايت کرده اند:
هنگامي که محمد شاه وليعهد بود و مثل اغلب وليعهدان اسما ايالت آذربايجان را داشت، قائم مقام فراهاني به سمت پيشکاري عملا ولايت مي نمود و ضمنا مربي وليعهد هم بود. روزي شاهزاده جمعي از جوانان يا کودکان همسال خود را به ناهار دعوت نمود. چون بي اجازه و تصويب قائم مقام به عمل آمده بود براي اين که شاهزاده را گوشمالي دهد از پذيرائي مهمانان و فراهم آوردن وسائل ضيافت امتناع ورزيد. وليعهد که در مقابل مربي توانا، ياراي چون و چرا نداشت و پس خواندن مهمانان را مايه سرشکستگي مي ديد، بيچاره ماند. ميرزا حسين ( مستوفي الممالک اول ) پدر ميرزا يوسف که از متمولين و سران دستگاه بود، مدعوين وليعهد را با خود او به خانه خويش برد و بساط ضيافت شاهانه گسترد. وليعهد به پاس آن خدمت همه جا و به همه کس گفته بود اين مرد به ما نان داد و آقاي ماست.
از اين تاريخ عنوان و لقب در آن خانواده باقي ماند. محمد شاه و ناصرالدين شاه ميرزا يوسف را هم آقا خطاب ميکردند. بعد از فوت ميرزا يوسف با وجودي که پسرش ميرزا حسن دوازده يا سيزده سال بيش نداشت، باز ناصرالدين شاه آن طفل خردسال را آقا خواند. مرحوم ميرزا حسن مستوفي الممالک به اين عنوان معني داد و در تمام عمر به آقائي زندگي کرد. سخاوت و دست و دل بازي او که گاهي به حد افراط مي رسيد معروف همگان است..... بر اثر اين گشاده دستي دارايي پدر را که به روايت اعتمادالسلطنه از قول ميرزا عيسي وزير ( شوهر خواهر ميرزا يوسف ) به دو کرور، يعني يک ميليون تومان هشتاد سال قبل(تاريخ نگارش خاطرات نصرالله انتظام 1336 است) تخمين شده بود تقريبا تمام کرد و تنها چيزي که براي او باقي ماند همان وجهه ملي بود »
مهدي بامداد در « شرح حال رجال ايران » توضيحات مفصل تري درباره شجره خانوادگي مستوفي الممالک داده و ضمن آن مي نويسد « ميرزا حسن آشتياني مستوفي الممالک سوم ( لقب مستوفي الممالک از القاب شغلي بوده و به کساني که متصدي امور مالي مي شدند " مستوفي " مي گفتند )، پسر ميرزا يوسف مستوفي الممالک در سال 1292 هجري قمري متولد شده و در اوايل سال 1299 هجري قمري در سن 6 يا 7 سالگي پدرش او را با لقب مستوفي الممالکي به جاي خود به سمت رئيس دفتر استيفاء ( وزير دارايي ) تعيين نمود. در اين هنگام سمت و عنوان ميرزا يوسف مستوفي الممالک وزير اعظم داخله و ماليه بود. ميرزا هدايت يا آقا هدايت وزير دفتر ( پدر دکتر مصدق ) شخص معمري که قريب به ده سال رئيس دفتر استيفاء ( وزير دارائي ) بود پس از ميرزا يوسف ( پسر عمو و برادرانش ) خود را مستحق مستوفي الممالکي و امور مربوط به آن مي دانست. هنگامي که ميرزا يوسف مستوفي الممالک پسر خردسال خود ميرزا حسن را با تصويب شاه به اين سمت تعيين نمود، از اين پيش آمد سخت رنجيده خاطر گشته، استعفا کرد....»
مستوفي الممالک در سال 1318 هجري قمري ( 1280 شمسي ) در سن بيست و شش سالگي به اروپا رفت و مدت هفت سال بيشتر در پاريس اقامت داشت.
مستوفي در سال 1286 شمسي به اصرار ميرزا علي اصغر خان امين السلطان ( اتابک اعظم ) با قول وزارت به تهران بازگشت، و چون هنگام مراجعت او به ايران، فقط پست وزارت جنگ در کابينه خالي بود، بدون هيچ گونه سابقه و تخصصي در امور مربوط به قشون به اين سمت انتخاب شد. مستوفي الممالک، پس از قتل اتابک در چند کابينه ديگر هم همين سمت را داشت تا اينکه در سال 1288 در نخستين کابينه سپهدار اعظم (محمد وليخان تنکابني) به وزارت ماليه، يعني شغل دوران کودکي خود منصوب شد، ولي بيش از پنج ماه دوام نياورد و در سومين کابينه سپهدار کار خود را به وثوق الدوله داد.
مستوفي الممالک نخستين بار در مردادماه سال 1289 شمسي، در حالي که 38 سال بيش نداشت، رئيس الوزراي ايران شد و تا ديماه همين سال سه کابينه تشکيل داد. از شخصيت هايي که در اين کابينه ها شرکت کردند ميتوان از عبدالحسين ميرزا فرمانفرما ( وزير داخله و بعد وزير جنگ )، صنيع الدوله ( وزير ماليه )، و عين الدوله ( وزير داخله) نام برد. صنيع الدوله به قتل رسيد و کابينه مستوفي کمتر از دو ماه بعد از قتل وي سقوط کرد.
رئيس الوزرائي او که مصادف با آغاز جنگ اول جهاني بود بيش از يک سال و نيم به طول انجاميد. وزيران ارشد او در اين دوره ذکاءالملک فروغي ( وزير عدليه ) محتشم السلطنه اسفندياري ( وزير ماليه ) و غلامحسين صاحب اختيار وزير جنگ بودند. در اواخر اسفند ماه 1293 مستوفي الممالک جاي خود را به ميرزا حسن خان مشيرالدوله داد، ولي در مرداد ماه 1294 مجددا مامور تشکيل کابينه شد. دوره سوم زمامداري مستوفي الممالک بيش از چهار ماه به طول نينجاميد.
دو سال سال بعد، در ديماه 1294، مستوفي الممالک براي چهارمين بار به نخست وزيري انتخاب شد و اين بار نيز حکومت او بيش از چهار ماه دوام نياورد. پنجمين و آخرين دوره نخست وزيري او در دوران قاجاريه، از 25 بــهـــمـــن ماه سال 1301، در حدود دو سال بعد از کودتاي 1299 آغاز شد و دوستي و همکاري او با رضا خان در همين دوران آغاز گرديد. رضا خان سردار سپه که در تمام کابينه هاي بعد از کودتا سمت وزير جنگ را داشت در دولت مستوفي الممالک نيز همين سمت را حفظ کرد. در اين زمان رضا خان خود داوطلب مقام نخست وزيري بود و مستوفي الممالک هم که عملا خود را مسلوب الاختيار مي ديد در خردادماه سال 1302 استيضاح مدرس را از وزير خارجه کابينه خود ( فروغي ) بهانه کرد و استعفا داد. سخنراني مستوفي الممالک در پاسخ مدرس معروفترين نطق اوست و نصرالله انتظام که خود در اين جلسه مجلس حضور داشته، در خاطرات خود از آن جلسه، پس از اشاره به اظهارات مدرس و پاسخ فروغي چنين مي نويسد:
« فروغي که از تريبون پائين آمد، مستوفي از جا برخاست و با وقاري که مختص خودش بود پشت تريبون رفت و نطق معروفي را که آجيل نمي گيرم و نمي دهم ايراد کرد. من تا آنزمان حرف زدن مستوفي را جز آنچه در مجالس و محافل خصوصي مي گفت نشنيده بودم و گمان اينکه از عهده اداي نطقي برآيد نمي کردم. در دوره چهارم تقنينيه که در مجلس کار مي کردم و مراقب اعمال و رفتار همه نمايندگان بودم کمتر مستوفي به مجلس مي آمد و اگر هم اتفاقا حاظر مي شد هيچوقت در مباحثات شرکت نمي کرد. کارهايش مخصوص به خود و قابل تقليد نبود. از جمله وقتي وارد تالار مجلس مي شد به صداي بلند سلام مي کرد. من چنين عملي را از هيچ نماينده ديگري نديدم و مسلما اگر ديگري مي کرد مضحک جلوه مي نمود. بنابراين مي توان گفت در ادواري که نمايندگي داشته، جز آن سلام بلند کسي صداي او را در جلسه علني نشنيده بود. انصافا بايد گفت که نطق آن روز مستوفي، که هنوز هم در خاطره ها باقي و پاره اي از کلماتش مانند آجيل گرفتن و آجيل دادن که تعريف مودب رشاء و ارتشاء است اصطلاح شده، در عالم خود شاهکاري بود.
« مستوفي که با اطلاع يا بي اطلاع وزرايش تصميم به برکناري گرفته بود و نمي خواست وارد جزئيات بشود و ضمنا از سوءنيت دشمنان و آنهايي که در تلاش نخست وزير شدن بودند به تنگ آمده بود مطلب را طوري چرخاند تا مشت يکايک رقيبا باز شود..... در ابتدا گفت " همه مي دانند که در تمام عمر هيچ وقت قبول زمامداري نکردم مگر به امر اعليحضرت همايوني و تمايل مجلس. هر وقت که بي حرمتي از طرف اعليحضرت ( فوري جمله خود را اصلاح کرد و گفت: اگر چه چنين چيزي هيچ وقت رخ نداد ) يا بي ميلي از جانب مجلسيان احساس کردم، فوري از کار کناره نمودم. اگر اين دفعه در مقام خود باقي ماندم نه از اين جهت است که زعم عده اي عوض شده باشم و اين مستوفي آن مستوفي قديم نباشد، بلکه صلاح کشور را در آن تشخيص دادم و مي خواستم اگر ايرادي بر دولت من وارد باشد مجال جواب داشته باشم. از اظهارات آقاي مدرس معلوم شد ايرادي نيست بلکه نسبت به شخص من بي لطفند ( مدرس فرياد زد: خير به آقا ارادت دارم ) مي دانم فترت در پيش است و ايام فترت دوره بره کشي است و داوطلب صدارت زياد. آقايان مي دانند معده ضعيف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهي در اين ايام کسي بايد سرکار بيايد که آجيل بگيرد و آجيل بدهد. من که آجيل گير نيستم ناچار به کسي آجيل نمي دهم....»
مستوفي در پايان اظهارات خود گفت: هر چند هنور بر من مسلم نيست که دولتم در مجلس اکثريت نداشته باشد ولي به جهاتي که گفتم عتبه را مي بوسم و از اين جا به حضور اعليحضرت همايوني مي روم و استعفاي خود را تقديم مي کنم. اين بگفت و از کرسي خطابه پائين آمد و بي اين که به جايگاه وزيران برگردد و منتظر جوابي از طرف مجلسيان بشود رو به همکاران خود کرد و گفت: آقايان وزيران بفرمائيد، و از تالار مجلس خارج شد.
بعد از استعفاي مستوفي الممالک مجلس به نخست وزيري ميرزاحسن خان مشيرالدوله اظهار تمايل کرد، ولي کابينه او هم بيش از چهار ماه دوام نياورد و جاي خود را به رضا خان سردار سپه داد. انتخابات دوره پنجم در اوايل زمامداري رضا خان به انجام رسيد و اکثريت منتخبين از کانديداهاي مورد نظر و طرفدار او بودند، ولي عده اي از نمايندگان مستقل يا مخالف او مانند مستوفي الممالک، مشير الدوله، دکتر مصدق، مدرس و تقي زاده از تهران به مجلس راه يافتند. رضاخان با انتخاب نامبردگان ( به استثناي مرحوم مدرس ) و دو تن از نمايندگان مستقل شهرستانها ( حسين علاء و يحي دولت آبادي ) به عنوان هئيت مشاوران خصوصي خود، در صدد تحبيب و جلب موافقط آنها برآمد و تا حدي هم جلوي مخالفت آنها را با اين اقدامات خود گرفت، ولي هنگامي که در صدد اجراي نقشه پنهاني خود، يعني خلع يد از قاجاريه و تصاحب تاج و تخت سلطنت ايران برآمد با مقاومت آنان روبرو شد.
مستوفي الممالک از آن به بعد ديگر در جلسات مجلس حاضر نشد و تشريفات تشکيل مجلس موسسان و انتقال سلطنت به خاندان پهلوي و تاجگذاري رضا شاه در دوران خانه نشيني او انجام شد. با آغاز سلطنت رضا شاه، ديگر کسي انتظار بازگشت مستوفي الممالک را به صحنه سياست نداشت، ولي رضا شاه کمي بعد از انجام مراسم تاجگذاري خود در ارديبهشت ماه سال 1305 تصميم گرفت مستوفي الممالک را به نخست وزيري انتخاب کند و از اين راه بر حيثيت و اعتبار خود در مقام سلطنت بيفزايد. تيمورتاش وزير دربار روز چهاردهم خرداد 1305 براي ابلاغ اين تصميم به خانه مستوفي الممالک رفت و بعد از مدتي گفتگو، مستوفي را به قبول مسئوليت نخست وزيري راضي کرد. رضا شاه از اين که مستوفي الممالک حاضر به قبول نخست وزيري او شده است خوشحال شد و بلافاصله به فروغي نخست وزير وقت تکليف استعفا نمود. در آن زمان مجلس پنجم خاتمه يافته و انتخابات مجلس ششم در جريان بود. مستوفي الممالک روز 22 خرداد 1305 اعضاي کابينه خود را به رضا شاه معرفي کرد.
مجلس ششم پس از انجام انتخابات تهران، که در نتيجه آن مشيرالدوله و موتمن الملک و دکتر مصدق و مدرس و ملک الشعراء بهار و همچنين خود مستوفي الممالک به نمايندگي مجلس انتخاب شده بودند، افتتاح شد و مستوفي الممالک بعد از اعلام آمادگي مجلس طبق سنت پارلماني استعفا داد. هنگامي که مجلس براي ابراز تمايل به نخست وزير جديد تشکيل جلسه داده بود، مستوفي الممالک اعلام داشت که براي ادامه خدمت در مقام نخست وزيري آمادگي ندارد. در نتيجه مجلس به نخست وزيري موتمن الملک راي تمايل داد. موًتمن الملک هم از قبول نخست وزيري خودداري نمود و به پيشنهاد مدرس مجلس مجددا به نخست وزيري مستوفي الممالک راي داد. رضا شاه دوباره تيمورتاش را نزد مستوفي الممالک فرستاد و از او خواست که دولت را تشکيل دهد و جز وزير جنگ، که شاه مي خواست فروغي در اين مقام باقي بماند، انتخاب ساير وزيران را به عهده خود فروغي گذاشت. مستوفي الممالک ديگر چاره اي جز قبول مسئوليت نيافت و در اواخر شهريورماه کابينه جديد را ابتدا به رضا شاه و سپس به مجلس معرفي کرد. هيئت دولت جديد او عبارت بودند از فروغي وزير جنگ، وثوق الدوله وزير عدليه، محتشم السلطنه اسفندياري وزير ماليه، عليقلي انصاري وزير خارجه، مهديقلي هدايت ( مخبر السلطنه ) وزير فوايد عامه، محمود علامير وزير داخله، احمد بدر وزير معارف و احمد اتابکي وزير پست و تلگراف.
ششمين و آخرين دوره نخست وزيري مستوفي الممالک که قريب يک سال به طول انجاميد پر بارترين دوران خدمات دولتي او بود و مهمترين اقدامات دوران سلطنت رضا شاه، ايجاد تشکيلات نوين دادگستري، الغاء کاپيتولاسيون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسري ايران نيز در دوران زمامداري او انجام گرفت. رضا شاه با اين که از مستوفي الممالک، به علت خودداري وي از ادامه خدمت در مقام نخست وزير و رد وکالت مجلس رنجيده خاطر بود تا آخر عمر مستوفي هم از وي با همان لقب « آقا » ياد مي کرد و براي او احترام قائل بود.
در اين مورد نصرالله انتظام مي نويسد:
يکي از کساني که به هيچ وجه پاي بند قيود اشرافيت نبود و براي احدي شخصيت قائل نمي شد، رضا شاه بود. باز وقتي همين مرد با مستوفي روبرو مي شد منتهاي احترام را به جا مي آورد و در سال آخر عمر مستوفي که ميانه شاه با او به هم خورده بود اسمش از فهرست مدعوين به سلام و دربار حذف کرد تا ديگر چشمش به او نيفتد، چه مي دانست که اگر ملاقات دست دهد قادر به اينکه رفتاري که با ديگران مي کرد با او بکند نيست و حال اينکه با قدرت مطلقه اي که داشت، اگر اسائه ادبي مي کرد آب از آب تکان نمي خورد.
مرحوم سردار اسعد بختياري در سر جنازه مستوفي، با حال گريه مي گفت: اعليحضرت مي فرمودند براي من ميسر نيست آقا از من تقاضايي بکند و من بتوانم خواهش او را برآورده نسازم. فراموش نشود اين حرفي که من به گوش خود شنيدم بعد از قضاياي شهريور و تبعيد به جزيره موريس و ژوهانسبورگ گفته نشده بود که مثل حرفهاي ديگر حمل بر گزافه گويي شود. صحبت در ملا عام و در زماني است که رضا شاه حاکم بر مال و جان فرد فرد ايرانيان بود. پس اگر حقيقت نمي داشت و يا شاه اکراهي از تکرار آن داشت، سردار اسعد چنين نقل قولي نمي نمود.
مهدي بامداد درباره مرگ مستوفي الممالک مي نويسد: مستوفي در ششم شهريور 1311 خــورشــيـــدي در حـدود سن 60 سالگي درگذشت و در مقبره خانوادگي در ونک به خاک سپرده شد. در اطراف مرگ مرحوم مستوفي که در يک مهماني ناگهان سکته کرد و درگذشت خيلي حرفها زده شد و چون آن دوره عمــلــيــات خــيـلـي ســري انـجـام مي يافت، کسي از قضيه سر درنياورد و حقيقت امر معلوم نگرديد.
ولي اين ترديد در مورد اين که مستوفي الممالک بطور طبيعي نمرده باشد، بي معني به نظر مي رسد. در اين مورد مخبرالسلطنه هدايت که از محارم و نزديکان مرحوم مستوفي بوده است چنين مي نويسد:
آقاي مستوفي تکسر قلبي داشتند. شايد حفظ صحت لازم را نمي فرمودند. روز ششم شهريور در امامزاده قاسم مهمان سردار فاخر بودند. بدون مقدمه از صندلي افتاد و داعيه حق را لبيک اجابت گفتند. جنازه را به اختياريه که محل توقفشان بود آوردند و از اختياريه به مشايعت خاص و عام به ونک ملک خودشان بردند و در جوار پدر بزرگوار به خاک سپردند..... از اختياريه تا ونک مشايعين مسلمان بوديم، در ونک دستجات ارامنه با علم پيش آمدند و جلو افتادند.
مختصر بگويم ميرزا حسن مستوفي الممالک رحمت الله عليه مردي بود رئوف، مهربان، در دوستي ثابت و از دشمني رو گردان. بدي مي ديد خوبي مي کرد. مناعت داشت اما تکبر نداشت. گفتند کم اراده است، اراده و ثبات رايي که او در جنگ بين الملل در مقابل سفارتين به ظهور رساند در قوه هيچ يک از رجال قوم نبود.
منیع: ویکی پدیا و farhangsara.net
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
میرزا يوسف‌خان مستوفي‌الممالك آشتياني، ميرزا يوسف خان آشتياني از بزرگان نامي ايران در دوره قاجاريه، نياكانش از دوره صفويه مستوفي الممالك بوده اند. وي در سال 1287 قمري به فرمان ناصرالدين شاه نخست وزير شد و در سال 1295 مجددا به همين سمت گماشته شد و سرانجام در سال 1303 قمري درگذشت و در قم دفن گردید.





میرزا یوسف، فرزند میرزا حسن آشتیانی بود. خاندان پدری او در دوران قاجاریه منصب مستوفی‏الممالکی را به عهده داشتند.[۱] او پس از درگذشت پدرش، لقب مستوفی‏الممالک گرفت و ریاست مستوفیان را عهده‏دار شد. او براثر درستکاری و کاردانی مورد توجه و اعتماد امیرکبیر قرار گرفت.[۲] او مورد علاقه و احترام ناصرالدین‌شاه بود و سه سال قبل از فوتش از جانب شاه منصب صدارت یافت. ناصرالدین‏شاه فقط به صدراعظم‏ها «جناب» می‏نوشت، ولی سال‏ها پیش از صدارت مستوفی‏الممالک به او «جناب‏آقا» خطاب می‏کرد.[۳] او از جناح محافظه‏کار دربار قاجار و از مخالفین میرزا حسین‌خان سپهسالار و اصلاحات او بود.[۴][۵] مستوفی‏الممالک به حسن اخلاق شهرت داشت. [۶][۱] او دراویش را گرامی می‏شمرد و با آنان دوستی داشت.[۷]
او زمین‏های زیادی در اطراف تهران از ناصرالدین‏شاه خریداری و آباد کرد. حسن‌آباد، یوسف‌آباد، بهجت‌آباد، عباس‌آباد، امیرآباد و ونک از باغات مستوفی‏الممالک بود که اکنون محله‏هایی به همین نام‏ها بر آن ساخته شده‏است.

او در 11 رجب ۱۳۰۳ درگذشت و در آرامگاه خانوادگی واقع در ونک دفن شد.
مستوفی‏الممالک در طول عمر خود چهار همسر اختیار کرد:
زهرا خانم، دخترعمویش، که فرزندی نیاورد
تاج‏ماه‏خانم، دختر سیف‏الله میرزا پسر فتحعلی‌شاه، او نیز بدون فرزند ماند
خانم‏مصری، دختر یکی از بزرگان مصر، مادر همدم‏السلطنه همسر جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان)
شکرخانم، دختر رئیس یکی از قبایل کرد، مادر حسن مستوفی[۸
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: سیاستمداران
فضل‏اللَّه آشتیانی، (1382 -1298 ق)، حكیم و قاضى. مشهور به آشتیانى.


پس از تحصیل مقدمات علوم اسلامى به محضر درس میرزا محمدحسن آشتیانى راه یافت و در زمینه معقول حوزه درس میرزاى جلوه و میرزاحسن كرمانشاهى را دریافت. پس از فراغ از تحصیل به خدمت قضایى درآمد و مستشار دیوان عالى كشور شد. اما هیچ‏گاه رابطه‏ى او با علم و حكمت قطع نشد. هرگاه كه میرزا مهدى آشتیانى به سفر مى‏رفت یا بر اثر بیمارى توان درس گفتن نداشت به اصرار به جاى وى در مدرسه‏ى سپهسالار قدیم درس مى‏گفت. در تهران درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظیم دفن شد. از آثارش: رساله‏اى مختصر در «حدوث عالم جسمانى».
وی از فلاسفه وقضات بود نزد فضلا ودانشوران تهران مقدمات علوم را آموخت فقه واصول را در محضر آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی وحکمت ار نزد میرزا ابوالحسن جلوه آموخت وی صاحب نظر در حکمت اسلامی وفقه به شمار می رفت ومهارت خارق العاده ای در قضاوت داشت زمانی ریاست دادگاه های هدایت واستسناف چند استان ایران ومدتی عضویت مستشاری دیوان عالی کشور را به عهده گرفت.از تألیفات او رساله حدوث عالم جسمانی تحقیق وطبع رساله حملیه آقا علی مدرس را می توان نام برد.
برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
منابع زندگینامه: گلزار معانى (15 -7).
فعالیتها: • فلسفه - منطق • قضاوت، حقوق، علوم سیاسی
منبع: rasekhoon.net و www.ashtian.org
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
شاعران و نویسندگان

جمال‌الدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی معروف به نظامی گنجوی (۵۳۷ - ۶۰۸ قمری) بزرگ‌ترین داستان‌سرای ایرانی منظومه‌های حماسی عاشقانه به زبان فارسی است که سبک داستان محاوره‌ای را وارد ادبیات داستانی منظوم فارسی کرد. پدرش زادهٔ تفرش و مادرش نیز کرد ایرانی بوده‌است.



زندگی
زادگاه و کودکی
نام پدرش یوسف و نام مادرش رئیسه بود. نام جدش «ذکی» و نام جد اعلایش «موید» بوده‌است. زادگاه نظامی شهر گنجه (واقع در جمهوری آذربایجان کنونی) بوده‌است و اجدادش را اهل تفرش گفته‌اند. او در سنین کم یتیم شد و دایی‌اش، بزرگش نمود.
ازدواج
برگی از خمسهٔ نظامی، مربوط به ۱۵۴۸ میلادی که در شیراز نگهداری می‌شود.
نظامی سه بار ازدواج کرد. همسر نخستش آفاق، کنیزی بود که فخرالدین بهرامشاه حاکم دربند به عنوان هدیه‌ای برایش فرستاده بود. آفاق اولین و محبوبترین زن نظامی بود. تنها پسر نظامی، محمد از آفاق بود. وقتی نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند آفاق از دنیا رفت. در آن زمان محمد هفت سال بیشتر نداشت.
عجیب است که دو همسر دیگر نظامی نیز در سنین جوانی فوت کردند و مرگ هر کدام پس از اتمام یکی از آثار او اتفاق می‌افتاد.
تحصیلات
نظامی مانند اغلب اساتید باستان از تمام علوم عقلی و نقلی بهره‌مند و در علوم ادبی و عربی کامل عیار و در وادی عرفان و سیر و سلوک راهنمای بزرگ و در عقاید و اخلاق ستوده پایبند و استوار و سرمشق فرزندان بشر بوده و در فنون حکمت از طبیعی و الهی و ریاضی دست داشته‌است.
شاعری
این بخش نوشتار، نیازمند گسترش است.
درگذشت
او سفر کوتاهی به دعوت قزل ارسلان (۵۸۱-۵۸۷) به یکی از نواحی نزدیک گنجه کرد، او در گنجه باقی ماند تا در سال ۶۰۲ در همین شهر در سن شصت و سه سالگی درگذشت و به خاک سپرده شد. بعضی درگذشت او را بین سالهای ۵۹۹ تا ۶۰۲ و عمرش را شصت و سه سال و شش ماه نوشته‌اند.
سبک نظامی
نسخهٔ خطی از خمسهٔ نظامی، اثر هنرمند ایرانی کمال‌الدین بهزاد، مربوط به ۱۴۹۴ میلادی، که ماجرای معراج پیامبر اسلام را بازگو می‌کند.
نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستان‌سرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان قرن ششم توانسته‌است شعر تمثیلی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است.
وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته‌است.
با وجود آنکه آثار نظامی از نظر اطناب در سخن و بازی با الفاظ و آوردن اصطلاحات علمی و فلسفی و ترکیبات عربی فراوان و پیچیدگی معانی بعضی از ابیات، قابل خرده گیری است، ولی «محاسن کلام او به قدری است که باید او را یکی از بزرگ‌ترین شعرای ایران نامید و مخصوصاً در فن خود بی همتا و بی نظیر معرفی کرد.
نظامی در بزم سرایی، بزرگ‌ترین شاعر ادبیات فارسی است.
به جرأت می‌توان گفت که او در سرایش لحظه‌های شادکامی بی همتاست، زبانش شیرین است و واژگانش نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین. آن گونه که در بازگویی لحظه‌های رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد به اشعار رزم نیز ناخودآگاه رنگ غنایی داده‌است.
آثار
خمسهٔ نظامی، به قلم سال ۱۵۲۴ در هرات، واقع در موزه هنرهای متروپولیتن نیویورک
خمسه یا پنج گنج نظامی شامل:
* مخزن‌الاسرار
* هفت پیکر
* خسرو و شیرین
* اسکندرنامه مشتمل بر اقبالنامه و شرفنامه
* لیلی و مجنون
اخلاق
در پاکی اخلاق و تقوی، نظیر حکیم نظامی را در میان تمام شعرای عالم نمی‌توان پیدا کرد. در تمام دیوان وی یک لفظ رکیک و یک سخن زشت پیدا نمی‌شود و یک بیت هجو از اول تا آخر زندگی بر زبانش جاری نشده‌است. از استاد بزرگ گنجه شش گنجینه در پنج بحر مثنوی جهان را یادگار است که مورد تقلید شاعران زیادی قرار گرفته‌است، ولی هیچکدام از آنان نتوانسته‌اند آنطور که باید و شاید از عهده تقلید برآیند. این شش دفتر عبارت‌اند از:
مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر، شرفنامه و اقبالنامه که همگی نشان دهنده هنر سخنوری و بلاغت گوینده توانا آن منظومه هاست.
منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان
فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی از پدری اهل روستای بازرجان تفرش در سال 1313 در تهران به دنیا آمد و در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت. فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.



فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
بعد از نیما یوشیج فروغ در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.



زندگینامه
فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
اما پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پيش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقيق خواست تا اين اشتباه را تصحيح کنند.
فروغ فرزند چهارم توران وزيری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
ازدواج با پرویز شاپور
فروغ فرخزاد و همسرش پرویز شاپور که بعد از وی جدا شد
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش های عاشقانهء قلبم" منتشر گردید.
سفر به ایتالیا
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، براي گريز از هياهوی روزمرگی، زندگی بسته و يکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در اين سير و سفر، کوشيد تا با فرهنگ غنی اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تأتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی د ر این دوره زبان ايتاليايی و همچنین فرانسه و آلماني را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنايی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپايی، ذهن او را باز کرد و زمينه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.



پایان زندگی
سنگ قبر فروغ
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: « آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن ها با مردان است» « من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم درد‌ها و آلام آن‌ها به کار می‌برم.»
آثار
* ۱۳۳۱ - اسیر شامل ۴۴ شعر
* ۱۳۳۵ - دیوار
* ۱۳۳۶ - عصیان، شامل ۱۷ شعر
* ۱۳۴۱ - تولدی دیگر، شامل ۳۵ شعر
* ۱۳۴۲ - ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ۷ شعر
فروغ در آثار دیگران
ناصر صفاریان در سال ۱۳۸۱ سه فیلم مستند با نام‌های جام جان، اوج موج و سرد سبز درباره فروغ ساخت که در آن با افراد زیادی همچون کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی کارگردان سینما، فریدون مشیری شاعر، مادر و خواهر فروغ فرخزاد و کسان دیگری گفتگو شده‌است. همچنین در این فیلم عکس‌های منتشر نشده بسیاری از فروغ به نمایش گذاشته شده‌است.
منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان
رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (۱۲۸۵–۱۳۲۰) از زنان شاعر ایرانی است. پروین اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام‌الملک) از سکنه شفت گیلان و اصالتاً آشتیانی بود و مادرش اختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) از اهالی آذربایجان بود.



زندگی
پروین تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.
اعتصام‌الملک، پدر پروین از نویسندگان و مبارزان دوران مشروطه بود. او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانواده‌اش از رشت به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در مدرسه آمریکایی‌ها فراگرفت.
پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه‌ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه‌ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی‌توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، پروین به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد.
پروین به تشویق ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان خود را منتشر کرد، ولی مرگ پدرش در دی ماه ۱۳۱۶ در سن ۶۳ سالگی، ضربه هولناک دیگری به روح حساس او وارد کرد که عمق آن را در مرثیه‌ای که در سوگ پدر سروده‌است، به خوبی می‌توان احساس کرد:
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من
پروین اعتصامی عاقبت در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد.يكي از معروف ترين آثار او كه هم اكنون در كتاب فارسي قرار دارد شعر بلبل و مور است.




آثار
دیوان قصائد و مثنویات و تمیثلات و مقطعات
دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر می‌باشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامی بیشتر در قالب قطعات ادبی است که مضامین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی به تصویر کشیده‌است.
اشعار او را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول که به سبک خراسانی گفته شده و شامل اندرز و نصیحت است و بیشتر به اشعار ناصرخسرو شبیه‌است. دسته دوم اشعاری که به سبک عراقی گفته شده و بیشتر جنبه داستانی به ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است. این دسته از اشعار پروین شهرت بیشتری دارند.
لیست مثنویات و مقطعات و تمثیلات پروین اعتصامی
نمونهٔ اشعار
بخشی اندک از آنچه که پروین در سوگ پدرش سروده‌است:
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من
...
عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من
من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـی‌دادم آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟
من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم، چه فتاد؟ که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من
گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟
یکصدمین سالروز تولد
بيست و پنجم اسفند‌ماه ۱۳۸۵، مطابق با یکصدمین سالروز تولّد اختر فروزان چرخ ادب[۴] پروين اعتصامی‌ست.
دو بیت اول یکی از اشعار پروین:
ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟ جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟
بیتی از سعدی که پروین در شعر فوق به آن با آرایهٔ تضمین اشاره می‌کند:
مرغان قفس را المی باشد و شوقی کان مرغ نداند که گرفتار نباشد
منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 5 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
ایران

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA