انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان
بیژن جلالی در آخرین شب آبان ماه هزار و سیصد و شش خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پدرش ابراهیم جلالی بود و مادرش اشرف الملوک هدایت. خانواده ی پدری اش در اصل تفرشی بودند. خانواده ی مادری جلالی از خاندان قدیمی هدایت به شمار می رفتند.



بیژن جلالی چند ماهی در رشته ی فیزیک دانشگاه تهران و چند سالی در رشته ی علوم طبیعی دانشگاه های تولز و پاریس درس خواند. همه ی آنها نیمه کاره ماند. زیرا علاقه به شعر و ادب ، مسائل فکری و ادبی و گشت و گذار آزاد در زمینه های فلسفه و هنر و ادبیات، او را از انضباط و نظم درس خواندن دور کرد. در بازگشت، در رشته ی زبان و ادبیات فرانسوی دانشگاه تهران نام نوشت. دوره ی لیسانس را به پایان برد.
علاقه به شعر و ادب، فلسفه و عرفان ، زندگی در محیط فرهنگی خاندان هدایت، گفتگو با دایی اش صادق هدایت و تاثیر پذیری از او و اقامت پنج ساله ی دوره ی جوانی در فرانسه ، پیوند هایی میان جلالی و نوشتن به وجود آورد. گاه به فارسی، گاه به فرانسه .آنها را جدی نمی گرفت. اما پس از اینکه به ایران بازگشت و توانست با فراغ بیشتری بخواند و بیاندیشد و بنویسد، تامل های شاعرانه اش نظم گرفت. توانست از ادای معانی ذهنی خود بر آید. او از آغاز دهه ی چهل این تامل ها را به نشر سپرد. سروده هایش در مجموع با تلقی مثبت و گشاده رویانه ای از اهل ادب معاصر رو به رو شد. هرچند شعر هایش همه سپید بود و به نسبت هم نسلانش تا حدی دیر به انتشار آنها پرداخت.
روز ها- دل ما و جهان- رنگ آب ها- آب و آفتاب- روزانه ها و نیز دو گزینه اشعار : بازی نور و درباره شعر - کتاب هایی هستند که در زمان حیاتش به چاپ رساند
جلالی ازدواج نکرد. زندگی اش در سکوت و با آرامش و تالویی خاص ادامه داشت.
چند روزی پس از نیمه آذر ماه هفتادو هشت دچار سکته مغزی شد . اندکی بیش از یک ماه را در اغما گذراند و در روز آدینه ی بیست و چهار دی ماه همان سال در هفتادو دو سالگی زندگی را بدرود گفت.



چند شعر از بیژن جلالی
1 برای تو بوده است
سکوت من
در سالیان دراز
و اینک برای تو ست
که می گویم
از سکوت گذشته ام
2 از زبان‌ اندوه‌ است‌
که‌ نام‌ تو را می‌شنوم‌
ای‌ گل‌
زیرا نیامده‌
بازمی‌گردی‌
3 چه سعادتی است
وقتی که برف می‌بارد
دانستن اینکه
تن پرنده‌ها گرم است
4 بناگاه ترا می‌نامم
و با تو سخن می‌گویم
و به دست‌های خود می‌نگرم
که پر از توست
و در سرتا پای خود
تن ترا حس می‌کنم
نام تو در سرم می‌پیچد
که رساتر از های و هوی دنیاست
ولی تو را به فراموشی می‌سپارم
چون باغبانی که
گل‌ها را به سکوت باغ می‌سپارد
زیرا باز به سوی تو خواهم آمد
زیرا به ناگاه ترا خواهم نامید
و با تو سخن خواهم گفت
تا انتهای جهان
جهان از پایان من
شروع می شود
و آنجا که انتهای من است
کوه های بلند سر کشیده اند
و رودهای خروشان جاری هستند
و من از پایان جهان شروع می شوم
و آن جا که کوه ها هموار گشته اند
و رودها از رفتن باز ایستاده اند
آن جاست که قلب من در تهی خود
چون آتشفشانی می‌تپد.

منبع:goodreads.com
aknoon.blogspot.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان

دکتر محمد استعلامی. متولد چهارم تیرماه ۱۳۱۵. اراك.



دكتری زبان و ادب فارسی از دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ۱۳۴۵
استاد دانشگاه تهران در دوره دكتری ایران شناسی ویژه دانشجویان خارجی.
استادیار، دانشیار و استاد دانشگاه تربیت معلم و دانشسرای عالی تهران ۱۳۵۶-۱۳۴۶
استاد مدعو دانشگاه نیویورك ۵۶-۱۳۵۵
محقق در دانشگاه دهلی نو و دانشگاه جواهرالعل نهرو ۶۲ و ۱۳۶۱
محقق وابسته بخش مطالعات خاور نزدیك در دانشگاه پنسیلوانیا، فیلادلفیا ۶۵-۱۳۶۴
محقق وابسته مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گیل، مونترال ۶۷ و ۱۳۶۵
استاد زبان فارسی دانشگاه مك گیل ۱۳۷۳-۱۳۶۷
او همچنان در دانشگاه های معتبر اروپا و آمریكا تدریس و تحقیق می كند.
محمد استعلامی در آستانه ۶۹ سالگی هنوز هم اصرار بر گوشه نشینی و خلوت گزینی دارد و اهل تیتر و جریده و شهرت نیست. این روحیه او البته باعث نشده تا مشتاقانش كنجكاوی های خود را درباره اش طرح نكنند و همین باعث شده تا برای دانستن از او و درباره او كه هر از چندگاهی پا به ایران می گذارد سؤالات و تماس ها بیشتر و بیشتر شود. گرچه خودش دلیل این كنجكاوی را نمی داند و درباره اش می گوید: «چرا باید كنجكاو باشند؟ من چنان اسم و آوازه ای ندارم كه باعث چنین كنجكاوی باشد.»محمد استعلامی متولد اراك است. در همان شهر بزرگ شده، درس خوانده و تا سال آخر دبیرستان كه سال آخر دبیرستان را در مدرسه علمیه تهران گذرانده است.«در شهریور سال ۱۳۳۴ وارد دانشگاه تهران شدم. آن سال ها امتحان ورودی برای هر دانشكده جدا بود. من در دانشكده حقوق، دانشكده ادبیات، و در امتحان ها و مصاحبه های خاص دانشسرای عالی قبول شدم، دوره لیسانس ادبیات و تعلیم و تربیت را در دانشسرای عالی تمام كردم و از سال ۳۷ دبیر دبیرستان ها شدم.»او البته در همین مدت در كنار تدریس، دوره فوق لیسانس مطالعات اجتماعی را در دانشگاه تهران شروع می كند و از فروردین سال ۱۳۴۰ عضو هیأت مؤلف لغتنامه دهخدا می شود. «اوایل پاییز ۱۳۴۰ یك روز كه در سازمان لغتنامه بودم، مرحوم استاد دكتر معین مرا به دفتر خودش خواست، و با پرخاشی سرشار از محبت گفت: چرا برای دكتری ادبیات اسم ننوشته ای؟ با این كه تصمیم خاصی نداشتم، گفتم: چشم استاد! فردا صبح می روم، اسم می نویسم «و فردا صبح همین كار را می كند و ماه بعد دانشجوی دكترای زبان و ادبیات فارسی می شود و دو درس مانده از فوق لیسانس مطالعات اجتماعی را نگذراندم.»او خیلی سریع دوره دكتری را می گذراند. چنان كه در سال ۱۳۴۵ از رساله اش دفاع می كند. در پاییز سال ۱۳۴۶ دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی تشكیل می شود و او یكی از اعضای اصلی آن بود و «مسؤولیت های مدیریتی هم داشتم.»پس از گذشت ۳ سال او به دانشسرای عالی باز می گردد و در همانجا مراتب استادیاری، دانشیاری و استادی را احراز می كند و تا پایان سال ۱۳۵۶ كه بازنشسته می شود در همین دانشسرا با داشتن مسؤولیت های مختلف طی این سالها بازنشسته می شود. درباره آن روزها می گوید: «آن روزها من یكی از جوانترین كسانی بودم كه به مرتبه استادی رسیده بودم و بازنشستگی من با تعجب تلقی می شد. اما من در مجلس قدردانی دانشگاه تربیت معلم، به همكاران گفتم كه این پایان كار من نیست. آغاز دیگری است.»خودش معتقد است پربارترین دروان عمرش ۱۸ سالی است كه در این دانشسرا گذراند. «چه از نظر مطالعه و تحقیق در كتاب و مقاله، چه از لحاظ شناساندن فرهنگ و ادب ایران در كشورهای دیگر.» و حالا ۲۳ سال است كه در خارج از كشور اقامت و فعالیت دارد و با این حال هروقت كه به ایران می آید تجربیات گرانبهایی را دراختیار جوانان و دانشجویان و تشنگان ادب و فرهنگ این دیار می گذارد.استعلامی درباره روزگار دانشجویی اش می گوید: ما سعادت این را داشتیم كه محضر بزرگانی چون بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، مدرس رضوی، سیدكاظم عصار و امثال آنها را درك كنیم و در روانشناسی و علوم تربیتی سركلاس دكتر علی اكبر سیاسی و دكتر هوشیار و دكتر صدیق اعلم نشستیم، پدر جامعه شناسی ایران دكتر غلامحسین صدیقی را دیدیم و پای درس او زانو زدیم، و عالی ترین مرتبه انسانیت را در شخصیت استثنایی او دیدیم و سعادت مضاعف ما این بود كه محضر نسل دوم را هم درك كنیم. استادان دكتر معین، دكتر خانلری، ذبیح الله صفا و دكتر حسن خطیبی هم به ما فیض رساندند.»او درباره بدیع الزمان فروزانفر می گوید: «او با همه استادان نسل خودش فرق داشت. طالب علمی كه از بشرویه به مشهد و از آنجا به مدرسه سپهسالار تهران آمده بود و بعد از تدریس در دارالفنون، به استادی دانشگاه تهران رسیده بود، اولاً آنقدر «بسیار و خوب» درس خوانده بود كه كسی را با او مقایسه نمی توانستیم بكنیم. از آنچه در كتاب ها دیده بودم بیشتر می دانست، چون ذهن او از پیوند و تركیب آموخته ها، آنچه در كتابها دیده بود، بیشتر می دانست، چون ذهن او از پیوند و تركیب آموخته ها، دانستنی های تازه می آفرید. بدیع الزمان تحقیق را به معنای امروزی آن می فهمید. می توانست برای هر كاری، یك روش علمی، یك متدولوژی داشته باشد، چیزی كه در نسل دوم بیشتر دكتر خانلری مصداق آن بود.»استعلامی از جمله افرادی است كه تلاش وافری برای شناساندن ادبا و فضلای روزگاران دور و نزدیك این دیار كرده و یكی از كارهایش كه چندین سال از وقت و عمر او را صرف كرد، پژوهشی است كه درباره عطار و تذكره الاولیا انجام داده است. درباره علاقه اش به عطار نیشابوری می گوید: در سالهای تحصیل در دوره دكتری هر كدام از ما می بایست هشت متن مهم ادبیات كلاسیك را كامل بخوانیم و به عنوان درس متون فارسی به استاد فروزانفر امتحان بدهیم. در واقع این درس ستون اصلی دكتری ادبیات بود. هشت متن من دیوان خاقانی بود و مصباح الهدایه و كشف المحجوب هجویری و حافظ و دفتر دوم مثنوی، و... یكی هم تذكره الاولیاء عطار، چاپ معروف تذكره كارنیكلسن بود، و این كار را نیكلسن موقعی كرده بود كه نسخه های معتبر تركیه و ایران فهرست نشده بود و اساس كار او نسخه های دقیقی نبود. تذكره تصحیح نیكلسن همراه بود با مقدمه مبسوط و دقیقی از مرحوم علامه قزوینی. یكی از كتابفروشی های تهران همان كار نیكلسن و مقدمه مرحوم قزوینی را حروف چینی كرده بود و به عنوان تذكره الاولیای تصحیح علامه قزوینی به بازار داده بود، و هنوز هم بسیاری از همكاران ما آن را تصحیح مرحوم قزوینی می دانند.»این در حالی است كه او معتقد است تنها كاری كه مرحوم قزوینی روی تذكره الاولیا كرده فقط نوشتن مقدمه ای برای چاپ نیكلسن بوده است. «به هر حال این دو چاپ لیدن و تهران در دسترس من بود و خیلی جاها عبارت ها نامفهوم بود. یك روز در خانه استاد فروزانفر این مشكل را مطرح كردم. استاد گفت: «عكس های تركیه را ببین.» آن روزها مرحوم مجتبی مینوی بسیاری از نسخه های معتبر متون فارسی را كه در مصر و تركیه بود، عكسبرداری كرده بود و باید بگویم كه از این نظر راه تصحیح متون فارسی برای بسیاری از محققان هموار بود. در میان عكس ها و میكروفیلم های مرحوم مینوی چند نسخه تذكره الاولیاء هم بودكه همه آنها را در كتابخانه مركزی دانشگاه تهران می توانستم ببینم. نسخه ای بود به تاریخ ۶۹۲ هجری، ۷۴ سال بعد از قتل عطار. آن را با چاپ نیكلسن مقایسه كردم، موارد بسیاری از مشكلات را حل می كرد.

منبع: آفتاب
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان
دکتر حسام الدين خُرُمي نسخه شناس و مجموعه دار معاصر. شادروان خرمي در سال ۱۳۱۲ در شهر تفرش به دنيا آمد.



مرگ گاهي ريحان مي چيند.
با صلابت بود و مهربان ـ همچون سايه بزرگمردان خطه ايران زمين ـ عاشق فرهنگ و تمدن سرزمين پارس. زمانيكه لب به سخن مي گشود، طنين صحبتش حلقه بر در تاريخ فرهنگ ايران مي كوبيد . توگويي زند و افشار و قاجار جان گرفته اند و اينك در كوچه باغهاي قديمي تهران، از محله سنگلج تا سر در باغ ملي قدم مي زني...
صحبت از شادروان دكتر حسام الدين خرمي است. مردي كه از وي به عنوان پدر گنجينه اسناد مكتوب معاصر ايران نام مي برند. وي از سر شوق و علاقه به فرهنگ و تمدن سرزمين مادري، از همان دوران كودكي در جستجوي نشانه ها ونمادهاي فرهنگي اين ديار بود تا از وراي وجود مادي آنها به مفاهيم عميق فرهنگي دست يابد. اينگونه بود كه در اين راه به مردي آگاه از آثار و هنرهاي فرهنگي تاريخي مبدل گرديد...
دكتر خرمي به تنهايي، خلاصه تاريخ بود و همواره تمام آنچه را كه ذره ذره در طول عمر گرانبهايش كسب كرده بود، سخاوتمندانه يكجا عرضه مي نمود...
شادروان خرمي در سال ۱۳۱۲ در شهر تفرش به دنيا آمد.
او از همان ابتدا با علاقه اي كه به اسناد مكتوب و مطبوعات تاريخي داشت نسبت به جمع آوري و احياي بسياري از اين آثار اهتمام ورزيد بطوريكه در سال ۱۳۷۶ به تنهايي با در اختيار قراردادن گنجينه عظيم آثار و اسناد تاريخي ، روزنامه ها و نشريات خود در پايه گذاري موزه ملي مطبوعات نقش ارزنده اي ايفا كرد.
اين مجموعه شامل تاريخچه ۱۷۰ ساله مطبوعات ايران در قالب ۴ هزار عنوان نسخه اصلي چاپ شده در ايران است. از نفيس ترين آثار ارزشمند اين مجموعه، دوره كامل روزنامه وقايع اتفاقيه مربوط به سال ۱۲۶۷ هـ.ق است؛ گرچه نشريات قديمي ديگري چون حبل المتين ، اطلاع، شرف، شرافت و... در بين آن به چشم مي خورد.
علاوه بر فعاليتهاي فوق، تلاش ايشان در راه اندازي موزه اسناد كاخ صاحبقرانيه، جمع آوري اسناد ازدواج دوره قاجار، جمع آوري و نمايش نشانها و مدالهاي دولتي دوران قاجار، جمع آوري برخي از اسناد و مدارك دوره پهلوي، برگزاري نمايشگاه ترانه هاي گمشده و در نهايت جمع آوري و نمايش ۴۲ فرمان از پادشاهان دوران صفويه ـ افشاريه ـ زنديه و قاجاريه و هزاران فعاليت ديگر ايشان ، تنها گوشه اي از كتاب زرين افتخارات ايشان به شمار مي آيد.
شادروان خرمي پس از سالها تحقيق و مطالعه و خدمت عاشقانه به فرهنگ و تمدن ايران، به دليل كهولت سن و بيماري سرطان در مهرماه سال جاري دار فاني را وداع گفت. فقدان اين انديشمند فرهيخته باعث اندوه فرهنگ دوستان ايران زمين است، اما آثار عظيم ماندگار ايشان و يك عمر فعاليت صادقانه ايشان براي همه دوران تاريخ، زنده و پابرجا خواهدماند. روحش شاد و يادش گرامي باد...
غلامرضا سحاب
منبع: روزنامه ایران


آخرين گفت وگو با زنده ياد دكتر حسام الدين خرمي، كارشناس اسناد خطي
كاري كه كار هر كس نبود
اشاره
او را در نياوران ديدم، تالار آبي كاخ، بهمن ماه سال گذشته بود، تالار پر بود از مردمي كه از سر كنجكاوي يا علاقه براي ديدن بخشي از هويت تاريخي شان يا حتي از سرگذراندن وقت آمده بودند. او هم گوشه اي از تالار روي صندلي نشسته بود. سنش از ۸۰ مي گذشت. ديدن آن همه نسخه خطي، كاغذ دست نويس و فرمان امضا شده، فرصت كافي مي طلبيد. از كاغذها گذشتم و يك راست سراغ خودش رفتم، با او از نسخه هاي خطي، تقلبي يا اصل بودنشان، فرمانهاي بزرگان، چگونگي نگهداري كاغذهاي قديمي و در نهايت زندگي خودش حرف زديم.
دكتر حسام الدين خرمي، ميراث زنده اي بود كه بايد با دقت به ملاقاتش رفت. لااقل بايد آن قدر دانست تا بتوان دانسته ها و تجربه هاي پنجاه و چند سال تحقيق و پژوهش و كاوشش را از ذهنش به روي كاغذ آورد. امروز هم اگر خرمي ديگر نيست، شايد چند كلمه اي از او و درباره او نشان دهد، كساني كه روز و شبشان را براي يافتن پاره اي از هويت خود صرف مي كنند، خويش را نيز گوشه اي از اين ميراث مي كنند. يادش گرامي باد.
گفت وگو: حامد فرمند
* چه طور شد كه به جمع آوري فرمان حكام علاقه مند شديد؟
- من در يك خانواده هنردوست به دنيا آمدم. در خانه اي رشد كردم كه ۳ كتابخانه بزرگ داشت و چند هنرمند در آن زندگي مي كردند. در ۴ سالگي، خواندن قرآن را شروع كردم و در ۱۴ سالگي معلم قرآن بودم، از همان زمان، تمرين خط مي كردم و از ۵ سالگي با تاريخ سروكار پيدا كردم. از ۸ سالگي هم موسيقي آموختم.
از همان سنين كودكي، سؤالات خاصي در زمينه تاريخ كشورم داشتم، مثلاً هميشه دوست داشتم بدانم خط نادر و ديگر پادشاهان معروف چگونه بوده است. اين علاقه در من بود تا بالاخره به جمع آوري نسخه هاي خطي فرمانهاي پادشاهان پرداختم و طي ۵۰ سال، حدود ۱۰۰ نسخه خطي از اين آثار را خريداري كردم.
* چه ويژگي هايي، فرمانها را از ديگر نسخه هاي خطي قديمي مجزا مي كند؟
- يك فرمان چند ويژگي دارد؛ يكي مهر و نحوه قرار گرفتن آن در صفحه كاغذ و ديگري سجع يا عبارت مشخصه اي كه در فرمان به كار مي رفته است. مثلاً نام پدر فتحعلي ميرزا (فتحعلي شاه قاجار)، عباس است، سجع معروف او كه در نامه هايش به كار مي برده «در درياي خسروي، عباس» است؛ سجع محمدشاه قاجار «افوض امري الي الله، عبده محمد» بوده؛ سجع نادر شاه هم «الخير في ما وقع.»
* چه طور متوجه مي شويد كه يك نسخه خطي، مثلاً همين فرمانها، اصل است يا تقلبي؟
- نوع كاغذ به من مي گويد كه قدمت اين فرمان چه قدر است. نوع مركب، طرز نگارش عبارات، نوع تذهيب يا آرايش كاغذ، همگي مي توانند اصل بودن اثر را مشخص كنند.
* اين مواردي را كه مي گوييد، با تجربه به دست آورده ايد يا از افراد خبره آموخته ايد؟
- من از پدر بزرگم درس گرفتم. او به من خطوط را نشان مي داد و مي گفت كه مربوط به چه شخصي است. بعد خلاصه اي از زندگي او را برايم تعريف مي كرد. سپس راجع به مهر صحبت مي كرد. قديمي ترين مهر پيدا شده مربوط به ۶۰۰۰ سال پيش است. مهرهاي قديمي، استوانه اي شكل بوده اند كه آنها را روي گل نوشته ها مي غلتاندند. در دنيا دهها هزار نوع مهر وجود دارد. بعد از اسلام مهرها به شكل چهارگوش در آمدند. همراه با مهر، يك نشان مربوط به نام خانوادگي صاحب مهر هم بر كاغذ نقش مي كردند. مرسوم بوده است كه بعد از مرگ شاه، مهر او را خرد مي كردند تا فرماني به نام او جعل نشود. هر فرمان را هم بسته به اهميت آن در ۵ دفتر يا بيشتر ثبت مي كردند، پادشاهان هميشه يك مهردار هم داشته اند و مثلاً مهردار ناصر الدين شاه، امين الدوله بوده كه خزانه دار كشور بوده است.
* به محل قرار گرفتن مهر بر روي كاغذ اشاره كرديد. جاي مهر بر روي كاغذ چگونه تعيين مي شده است و چه اهميتي داشته است؟
- مهر پادشاهان معمولاً در بالاي صفحه، سمت چپ كاغذ قرار مي گرفته است. وليعهد و حكام درجه يك هم مهرشان را سمت راست، بالاي كاغذ مي زدند. مردم عادي هم پايين كاغذ را مهر مي كردند، اما كريم خان زند، از آنجا كه پادشاه بي ادعايي بوده، مهرش را بر پايين فرمان هايش نقش مي كرده. اگر پادشاهي براي سلطاني ديگر نامه اي ارسال مي كرده، مهرش را سمت راست كاغذ، زير نام مخاطب نامه مي زده است. نمونه اش، نامه اي است كه ناصر الدين شاه به پادشاه بلژيك نوشته است.
در زمان ناصرالدين شاه قاجار، اميركبير براي جلوگيري از تقلب در فرمانهاي شاهي، پيشنهاد مي كند تا زماني كه روي فرماني، عبارت «صحيح است» نوشته نشود، قابل اجرا نباشد. از اين زمان به بعد روي فرمان ها، پايين سطري كه عنوان نامه آمده، سمت چپ كاغذ، عبارت «صحيح است» نوشته شده است. يك فرمان از كامران ميرزا وجود دارد كه به جاي اين عبارت، «ملاحظه شد» آورده است.
* قدمت فرمان هاي دست نويس را تا چه زماني دانسته اند؟
- فرمان هاي دست نوشته اي كه براي ما باقي مانده از قرن چهارم هجري قمري به بعد است. البته مي دانيم كه در زمان اشكانيان برخي از فرمان ها روي چرم نوشته مي شده و ساسانيان هم براي اين كار از نوعي ابريشم به نام ديبا استفاده مي كردند. اما تنها فرمانهايي از آن زمان باقي مانده كه بر روي سنگ حك شده است.
* نسخ خطي در چه شرايطي بايد نگهداري شوند؟
- محل نگهداري كاغذهاي قديمي بايد دماي متعادلي داشته باشد. اگر سرد باشد، كاغذها مي تركند و اگر گرم باشد، كپك مي زنند. همچنين در محل نگهداري آنها بايد از نفوذ موش و موريانه هم جلوگيري شود. رطوبت محل هم بايد كنترل شود. اما مهمترين خطري كه اين اسناد را تهديد مي كند، سرقت و آتش سوزي است.
* جمع آوري اين تعداد نسخه خطي (حدود ۴۰ فرمان شاهي) و نسخه هاي ديگري كه در اين جا به نمايش درنيامده، قطعاً كار مشكل و وقت گيري بوده است. من مي خواستم بدانم اين كار چه طور به ثمر نشست؟
- در فوتبال ده نفر پاس مي دهند تا يك نفر گل بزند. اما مردم معمولاً متوجه اين موضوع نيستند و هميشه نفر آخر در ذهنشان مي ماند. مقابل منزل كودكي من، خانه «ملك خانم» بود، چند اتاق داشت كه آنها را اجاره داده بود. يكي از مستأجرهاي او، نواب صفا، ترانه پرداز بود كه با نوكرش در يك اتاق زندگي مي كرد. نواب صفا اسباب و وسايل زيادي نداشت و هر وقت ميهمان برايش مي رسيد، احتياجاتش را از صاحب خانه مي گرفت.
يك روز كه به خانه مي رفتم ديدم منزل ملك خانم دعواست. ملك خانم، نوكر نواب صفا را مي زد و مي گفت: «دائم از راديو، آهنگ پخش مي كنند و مي گويند: «شعر و ترانه از نواب صفا». چرا نمي گويد: «كماج دان و قليان هم از ملك خانم». كار ما هم همين طور است. به هر حال افراد مختلفي در زندگيم بوده اند كه كمك كردند تا اين كار مهم ميسر شود.
***
گفت وگو با دكتر حسام الدين خرمي به همين جا ختم شد. شماره تماسش را گرفتم، اما هيچ وقت به خودم جرأت ندادم تا دوباره به سراغش بروم و امروز افسوس مي خورم كه او و چون اويي كه شايد يادگارهاي گذشتگانمان را به گونه اي جدي تر در قلب و سينه هايمان نقش مي كردند، بي پروا رها كرديم.
اهل تفرش بود، كوچه دانيال ها، محله شش ناو، اما گويا به هيچ كجا تعلق نداشت. او تنها به فرهنگ ايراني، هر كجا و هر زمان كه باشد وابسته بود. اين را از نگاهش مي شد فهميد. يادآوري نام خرمي و امثال او، شايد امروز تنها يك حسن داشته باشد، اين كه به خود يادآوري كنيم براي حفظ ميراث گذشته بايد ايستادگي كرد و اين كه تكرار كنيم ميراث ما متعلق به ماست و حفظ كردنش تنها از عهده ما برمي آيد و اين كه به خود بقبولانيم بارها مي توان در اين راه اشتباه كرد، اما بايد ايستاد، چندان كه ميراث، تاكنون ايستاده اند. ميراثي كه اگر چه امروز تنها براي حفاظت در موزه ها به كارمان مي آِيد، اما لااقل با ما از ايستادگي حرف مي زند، ايستادگي حتي در برابر قضا و قدر.
و خرمي هم مانند همه اسنادي كه تا امروز جمع آوري كرده، ايستاد، حتي امروز كه قضا او را از ما گرفت اما نامش براي ما باقي است، اگر بتوانيم همچون يادگاري ارزشمند حفظش كنيم.
منبع: روزنامه همشهری
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: شاعران و نویسندگان
اميرالشعرا اديب‌الممالك فراهاني از شعراي عهد مشروطه كه به گفته وحيد دستگردي "بر تمام معاصران خود بدون استثنا در سرايش شعر مقدم بوده و نسبت آنان با وي چون نسبت قطرۀ آب است با دريا".


محمدصادق ادیب الممالک فراهانی، فرزند حسین ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه که در روز 14 محرم سال ۱۲۷۷ در روستای گازران{جعفریه فعلی} قم به دنیا آمد.
او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش به تهران آمد و به پایمردی حسنعلی‌خان امیر نظام گروسی ، به دستگاه طهماسب میرزا مؤید الدله راه یافت.
ادیب از سال۱۳۰۷ تا ۱۳۱۱ ق همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان ، کردستان ، کرمانشاه به سر می‌برد. درسالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ ق در تهران به سر می‌برد بردو در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۳۱۴ ق بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۳۱۶ ق افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهده دار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۳۱۸ ق راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۳۲۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۳۲۱ به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۳۲۳ عهده دار شد. در این سال به بادکوبه رغت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر می‌شد، بر عهده گرفت.
در سال ۱۳۲۴بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۳۲۵ روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه یعنی در سال ۱۳۲۸ ادیب به صف مشروطه خواهان پیوست . در سال۱۳۲۹ وارد عدلیه شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. او در روز 28 ربیع الثانی سال ۱۳۳۵ در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران در این شهر درگذشت و به خاک سپرده شد. آرامگاه او در شهر ری است.
میرزا محمد صادق امیری فرزند حاج میرزا حسین و نواده میرزا معصوم متخلص به محیط می باشد. لقبش در ابتدا امیر الشعرا بود و بعد به ادیب الممالک مشهور گردید و تخلص وی به امیری نیز بدین جهت بوده است. او به دربار شاهزاده طهماسب میرزا مویدالدوله راه یافت و با حسنعلی خان امیر نظام گروسی که در آنزمان وزیر فواید عامه بود آشنا شد و به مناسبت او نام و تخلص خود را از پروانه به امیری مبدل ساخت



کی از اشعار او که در مدح و تهنیت ولادت حضرت خاتم الانبیاء سروده
این شعر مسمط می‌باشد که این شعر در زمان مظفر الدین شاه سروده شده :
برخـیز شـتربـانـا بربـنـد کـجـــاوه *کز چرخ همی عیان گشت رایت کاوه
در شاخ شجر برخـاست آوای چکاوه *وز طول سفر حسـرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سمـاوه *در دیـده مـن بـنـگر دریـاچـه سـاوه
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار
از رود سماوه ز ره نجد و یمامه *بشتاب و گذر کن به سوی ارض تهامه
بردار پس آنگه گهرافشان سرخامه * این واقعه را زود نما نقش به نامه
در ملک عجم بفرست با پر حمامه *تا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه
جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار
بنویس یکی نامه به شاپور ذوالاکتاف *کز این عربان دست مبر نایژه مشکاف
هشدار که سلطان عرب داور انصاف *گسترده به پهنای زمین دامن الطاف
بگرفته همه دهر زقاف اندر تا قاف *اینک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
آن را که درد نامه اش از عجب و ز پندار
با ابـرهه گو خـیر به تـعـجـیـل نیاید *کاری که تو می خواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید *بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو مهبط جـبریـل نیاید *تا کید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بـترس از غضب صاحب خانه *بسپار به زودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه *بنویس به نجّاشی اوضاع شبانه
آگاه کنـش از بـد اطـوار زمانه *وز طیر ابابیل یکی بر به نشانه
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشتر *کاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
افواج ملَک را نگر ای خواجه بهادر *کز بال همی لعل فشانند و ز لب دُر
وز عدتشان سطح زمین یکسره شد پر *چیزی که عیان است چه حاجت به تفکر
آن را که خبر نیست فگار است ز افکار
زی کشور قسطنطین یک راه بپویید *وز طاق ایاصوفیه آثار بجویید
با پطرک و مطران و به قسیس بگویید *کزنامه انگلیون اوراق بشویید
مانند گیا بر سر هر خاک مرویید *وز باغ نبوت گل توحید ببویید
چونان که ببویید مسیحا به سر دار
این است که ساسان به دساتیر خبر داد *جاماسپ به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک برنا پدر پیر خبر داد *بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد *وآن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق سطیح این سخنان پرس زمانی *تا بر تو عیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی *از کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی * آرد به مداین درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد *مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید *پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد * این بس که خدا گوید ماکان محمد
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح *واندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح *نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملِک العرش به ما ساخته تصریح *وین معجزه اش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گوهر را *وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر را * انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را *وآهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داده به یوشع *ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شامول به یثرب شده از جانب تبّع *تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار برانداخته برقع *بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم تبّار
تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم را *پرداختی از هرچه به جز دوست حرم را
برداشتی از روی زمین رسم ستم را *سهم تو دریده دل ایوان دژم را
کرده تهی از اهرمنان کشور جم را *تأیید تو بنشانده شهنشاه عجم را
بر تخت چو بر چرخ بر این ماه ده و چار
ای پاک تر از دانش و پاکیزه تر از هوش *دیدیم تو را کردیم این هر دو فراموش
دانش ز غلامیت کشد حلقه فرا گوش *هوش از اثر رأی تو بنشیند خاموش
از آن لب پر لعل و از آن باده پر نوش *جمعی شده مخمور و گروهی شده مدهوش
خلقی شده دیوانه و شهری شده هشیار
برخیز و صبوحی زن بر زمره مستان *کاینان ز تو هستند در این نغز شبستان
بشتاب و تلافی کن تاراج زمستان *کو سوخته سرو و چمن و لاله بستان
داد دل بستان ز دی و بهمن بستان *بین کودک گهواره جدا گشته ز پستان
مادرش به بستر شده بیمار و نگون سار
ماحت به محاق اندر و شاهت به غری شد *وز باغ تو ریحان و سپرغم سپری شد
انده ز سفر آمد و شادی سفری شد *دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
وآن اهرمن شوم به خرگاه پری شد *پیراهن نسرین تن گلبرگ طری شد
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
مرغان بساتین را منقار بریدند *اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خواره به گلزار چریدند *گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند *یاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم *زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم * اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیم *ماییم که از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار
درچین و ختن ولوله از هیبت ما بود *در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود *غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در کنف رأیت ما بود *فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم *وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم *وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو ختن از ترک ستاندیم *ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم *درداو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنچیم *چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم *ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار
ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کن *وز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کن *از کشور جم لشگر ضحاک به در کن
از مغز خرد نشئه تریاک به در کن *این جوق شغالان را از تاک به در کن
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته *دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته *وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته *چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته است فضا را *از دود و شرر تیره نموده است فضا را
آتش زده سکان زمین را و سما را *سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را *زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینه این ابر شرر بار
چون بره بیچاره به چوپانش نپیوست *از بیم به صحرا در نه خفت و نه بنشست
خرسی به شکار آمد و بازوش فرو بست *با ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست
شد بره ما طعمه آن خرس زبردست *افسوس از آن بره نوزاده سرمست
فریاد از آن خرس کهنسال شکمخوار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن *خادم پی خوردن شد و بانو پی خفتن
جاسوس پس پرده پی راز نهفتن *قاضی همه جا در طلب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن *نه وقت شنفتن ماند نه موقع گفتن
وآمد سر همسایه برون از پس دیوار
ای قاضی مطلق که تو سالار قضایی *وی قائم بر حق که در این خانه خدایی
تو حافظ ارضی و نگهدار سمایی *بر لوح مه و مهر فروغی و ضیایی
در کشور تجرید مهین راهنمایی *بر لشگر توحید امیرالامرایی
حق را تو ظهیرستی و دین را تو نگهدار
در پرده نگویم سخن خویش علی الله *تا چند در این کوه و در آن دشت و در آن چه
برخیز که شد روز شب و موقع بیگه *بشتاب که دزدان بگرفتند سر ره
آن پرده زرتار که بودی به در شه *تاراج حوادث شد با خیمه و خرگه
در دار نمانده است ز یاران تو دیّار
با فر خداوند تعالی و تقدس *از لوث زلل پاک کن این خاک مقدس
در دولت شاهی که در این کاخ مسدس *با تاج مرصع شد و با تخت مقرنس
پرداخت صف باغ زهر خار و ز هر خس *بر او دو جهان اندک و او بر دو جهان بس
بسیار برش اندک و زو اندک بسیار
شاه ملکان حامی دین شاه مظفر *کز او شده بر پا علم دین پیمبر
از داد نگین دارد و از دانش افسر *ماه است به چرخ اندر و شاه است به کشور
چون او نه یکی شاه در این توده اغبر *چون او نه یکی ماه بر این طارم اخضر
وین هر دو پدید است ز گفتار و ز دیدار
با فر تو ای شاه رعیت نخورد غم *با خوی خوشت ابر بهاری نزند دم
از شرم کف راد تو گوهر ندهد یَم *جز بر در تو گردن گردون نشود خم
از مهر تو جُسته است بشر جان و شجر نم *از بیم تو کرده است قدر خوف و قضا رم
وز هول تو گشته است تعب زار و ستم خوار
تو سایه آن ذات همیون قدیمی * پیروزگر از فره یزدان کریمی
بگزیده آن داور رحمان و رحیمی *بر خلق جهان حاکم و در کار حکیمی
از بهر پناهنده به از کهف و رقیمی *دارای عصا و ید بیضای کلیمی
هم دشمن جادویی و هم آفت سحار
این ملک خداداده خداوند ترا داد *وین تاج رسول عربی بر تو فرستاد
تا شاخ ستم را بکنی ریشه ز بنیاد *وین ملک ز داد تو شود خرم و آباد
در دولت خود تازه کنی رسم و ره داد *با تیغ عدالت بزنی گردن بیداد
وز دست حوادث ببری خاتم زنهار
زنهار خوران را فکنی ریشه به خون بر *بیدادگران را کنی از تخت نگون بر
ای بسته دل عشق به زنجیر جنون بر *دانش بر کلکت پی تعلیم فنون بر
آن را که به کار تو بگوید چه و چون بر *ایزد شودش سوی فنا راهنمون بر
کاندر دو جهان نیست تو را جز به خدا کار
دستور خردمند تو را بخت قرین است *زیرا که امین شه و فرزند امین است
بر ملک امین است و بر اسلام معین است *پرورده اخلاق ملک ناصردین است
میراث تو زان پادشه عرش مکین است *او را به سر و جان تو ای شاه یمین است
کز مهر تو زار آید و از غیر تو بیزار
خویش به رخ ما در فردوس گشوده است *عدلش همه گیتی را فردوس نموده است
کلکش همه جا غالیه و عنبر سوده است *دین در کنفش رخت کشیده است و غنوده است
قهرش سر بی دینان با تیغ دروده است *تا تیرگی از آینه ملک زدوده است
وز صارم دین شسته و پرداخته زنگار
آثار
دیوان به کوشش وحید دست گردی
پیوستهٔ فرهنگ به اسلوب نصاب
منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 

هنرمندان

خوشنویسان
محمد سعید آشتیانی
علي اکبرخان تفرشي
رضا قلي بهنام
عباس منظوري
استاد يحيي جعفري
امير حمزه صابري
استاد فتحعلي واشقاني فراهاني
نقاشان و عکاسان
بهمن جلالی
عباس بلوکی‌فر
محمد بهرامی

موسیقی دانان
آقا علی‌ اکبر فراهانی
آقا غلامحسین فراهانی
احمد عبادی
حاتم عسگری فراهانی
حسينعلي خان نکيسا تفرشي عراقي
رضا موسوی زاده
شاپور حاتمی
عبدالله خان دوامی
علی اکبر شهنازی
ميرزاعبداله فراهانی
میرزاحسینقلی فراهانی

هنرمندان سینما

بهزاد فراهانی
شقایق فراهانی
گلشیفته فراهانی
علی حاتمی
لیلا حاتمی
علی مصفا
نیکی کریمی
آزیتا حاجیان
مهرانه مهین‌ترابی
مهران مدیری
مرتضی احمدی
اسماعیل میرفخرایی
نظام فاطمی
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 


روزی که امیر کبیر گریه کرد...

در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، یعنی درست در حدود ۱۶۸ سال پیش نخستین برنامه‌ دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به
امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند! فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود! امیرکبیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند.
اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند.در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او
آوردند.
امیر به جسد کودک نگریست و آن گاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از این که فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم.
امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.این بار
امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند.
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آن چنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید.

امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند..


ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ . . .
ﻭﻟﯽ ...
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . . . .
     
  
مرد

 
maryy: نقاشان و عکاسان
بهمن جلالی
بهمن جلالی متولد سال ۱۳۲۳ در تهران است او لیسانس اقتصاد خود را از دانشگاه ملی (شهید بهشتی) گرفته ولی یکی از بهترین عکاسان ایران شده است.



برخی از آثار او که به صورت کتاب در‌آمده‌اند عبارت است از: روزهای خون، روزهای آتش (با همکاری کریم امامی)، خرمشهر، کتاب عکاسی سیاه و سفید (با همکاری کریم و گلی امامی)، گنج پیدا( عکس‌هایی از دوران قاجار) و ...
وی از فارغ‌التحصیلی از دانشکده اقتصاد دانشگاه ملی (دانشگاه شهید بهشتی) همکاری خود را با "قباد شیوا" در نشریه‌ای به نام "تماشا" متعلق به صدا و سیما شروع کرد.
بهمن جلالی پس از پایان دوران خدمتش عازم انگلستان شده و در استودیوی «جان ویکرز» عکاس سرشناس آن دوران شروع به کار می‌کند. همکاری او با استودیوی جان ویکرز منجر به عضویت او در انجمن سلطنتی عکاسان انگلستان شد.
در سال ۱۳۵۵ و با ورود مرحوم "اسد بهروزان" ایرانشناس سرشناس و در برابر اصرار او برای بازگشت جلالی به ایران بالاخره جلالی به ایران باز می‌گردد و در پروژه‌ای با او همکار می‌شود.
در همین سال او در مسابقه‌ای تحت عنوان "نمایشگاه هنر آفریقای سیاه در ایران" شرکت کرده و پس از آن که به عنوان عکاس برتر ایران انتخاب می‌شود از هفت کشور مهم این قاره شامل کشورهایی چون نیجریه ، غنا ، سنگال ، ساحل عاج ، سیرالئون و ... عکاسی می‌کند. این عکس‌ها در مجموعه‌ای تحت عنوان «کتاب هنر آفریقای سیاه» به چاپ می‌رسد.
جلالی اولین نمایشگاه انفرادی خود را در سال ۱۳۵۰ برپا کرده است. اما برپایی نمایشگاهی در سال ۱۳۵۶ در نگارخانه شهر به عنوان نقطه عطفی در زندگی هنری جلالی قلمداد می‌شود.
سال ۱۳۵۷ سال بهمن جلالی و عکاسان مشهوری چون مرحوم گلستان بود . آنها با به تصویر کشیدن روزهای انقلاب نایاب‌ترین لحظات تاریخ معاصر ایران را به ثبت رسانده بودند.
جلالی بعدها درباره آن روزها می گوید: « اتفاقی جلوی چشمان می افتاد که فقط در کتاب‌ها در مورد آن خوانده بودیم؛ چیزهایی مثل انقلاب اکتبر (انقلاب روسیه) یا انقلاب کوبا. انقلاب به قدری عجیب و جذاب بود که می‌خواستیم هر تکه آن را بخوریم. برای ما که در دوره خود هیچ اتفاقی را ندیده بودیم خیلی تازه بود. عکاسی از این اتفاقات هم لذت داشت.
حتی از خطری هم که وجود داشت لذت می‌بردیم. دوست داشتیم جلوتر از همه باشیم و همیشه فکر می‌کردیم که ممکن است همه افراد تیر بخورند ولی چون ما عکاسی می‌کردیم تیر نمی‌خوریم. همه عکاس‌ها این جوری فکر می‌کردند."
سال ۵۸ دولت ایران او را به نیکاراگوئه فرستاد تا از انقلاب تازه به پیروزی رسیده این کشور عکاسی کند ولی کمتر کسی عکس‌های جلالی و روایتش را از اوضاع و احوال این کشور و انقلاب آن دیده است.
با آغاز جنگ تحمیلی جلالی راهی خرمشهر می‌شود ما حصل این عکس‌ها کتاب "خرمشهر" بود که فقط دو بار تجدید چاپ شد. البته اخیرا بهمن جلالی توانست ۱۲۵ اسلاید و عکسهایی از اشغال خرمشهر و هشت سال دفاع مقدس را در برلین به نمایش بگذارد و فیلمی ۱۲ دقیقه‌ای را نیز در فستیوال فیلم و عکس مستند برلین عرضه کند. او در این «اسلایدشو» که نام «روایت شهری که بود» را انتخاب کرده است چگونگی اشغال این شهر را نشان داد.
بهمن جلالی طی این سال‌ها گردآوری و اصلاح نگاتیوهای شیشه‌ای گنجینه کاخ گلستان را برعهده گرفت. جلالی با نگاهی متفاوت این عکس‌های قاجاری را تغییر داده و در نمایشگاه‌هایی در خارج و داخل کشور به نمایش درآورده است.
بهمن جلالی در پیشگفتار کتاب «گنج پیدا» (که در واقع کتاب چاپ شده از همان نگاتیوهای مکشوفه و نگاتیوهای آلبوم خانه است) دوره عکاسی که از حدود سال های ۱۲۶۰ هجری قمری در ایام سلطنت ناصرالدین شاه شروع و تا دوران کوتاه سلطنت احمدشاه ادامه داشت را «دوران طلایی» عکاسی ایران می‌نامد.
دوره‌ای که مردانی با علاقه‌مندی، کوشش و زحمت بسیار، با دوربین‌های بزرگ و سنگین، به وسیله شیشه‌های حساس، شکننده و بسیار کند از هر چه توانستند عکس گرفتند و مراحل ظهور و چاپ عکس را که استادکاری ظرافت، مهارت و دقت بسیار طلب می‌کرد طی کردند. آنها دوربین و وسایل خود را در مراسم رسمی، شکار ییلاق و روبه روی ابنیه تاریخی و مردم عادی قرار دارند و هزاران سند مهم و معتبر را از دوره خود ثبت کردند که بی‌شک می‌توان آن را مهم‌ترین اسناد تصویری دوره‌ای معین از تاریخ ایران دانست.

عکس‌های آن دوران اطلاعات بسیار مهمی را در خود حفظ کرده‌اند: لباس ها، معماری، مراسم، چهره‌ها، نوع خانه‌ها، شوخی‌ها و بسیاری اطلاعات دیگر. جدا از ارزش‌های مستند، عکس‌های دوره قاجار دیدی ناب، خلاق و هنرمندانه را نشان می‌دهند که بدون هیچ "پشتوانه تصویری" از قبل به وجود آمده‌اند. برش‌های کناره عکس‌ها، ترکیب‌بندی تصویرها، حالت‌ها و استفاده از وسایل زندگی مثل صندلی، میز و گلدان‌های شمعدانی و همچنین پس زمینه‌هایی را که زاییده خلاقیت عکاسان آن دوره بوده است می‌توان در این زمره به شمار آورد.
برگزاری بیش از ۵۰ نمایشگاه عکس در ایران، فرانسه، آلمان، مجارستان، چکسلواکی سابق، فنلاند، اسپانیا [نمایشگاه عکس‌های بهمن جلالی در اسپانیا] و سایر کشورها، تدریس و تحقیق در دانشگاه‌های تهران ، هنر و دانشگاه آزاد و مرکز تحقیقات و مطالعات ارشاد از سال ۱۳۵۹ تا کنون، همکاری با پروژه چاپ کتاب عکسی درباره ایران که در آلمان به چاپ رسیده ، تحت عنوان "ایران"، تأسیس عکسخانه ایران، سردبیر فصلنامه "عکسنامه" از دیگر فعالیت‌های این استاد عکاسی است.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: نقاشان و عکاسان
maryy: محمد بهرامی
استاد محمد بهرامی سال 1305 در کوهپایه‌های رحمت‌آباد رودبار متولد شد. پدرش ابوطالب بهرامی ، اهل تفرش و کارمند اداره دارایی بود. پدر طبع شعر و خطی خوش داشت.



استاد تحصیلات ابتدایی را در تهران در دبستان‌های خاقانی (خیابان شاهپور) و ناصر خسرو (خیابان ایران) گذراند. او از همان کودکی به نقاشی علاقه‌مند بود و پدر که استعدادش را شناخت ، وی را به هنرستان هنرهای ملی (اداره صنایع مستظرفه ) برد تا نقاشی بیاموزد.
دوره متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر به پایان رساند و سپس وارد دانشکده هنرهای زیبا شد.
بهرامی اهل ورزش هم بود و در باشگاه "نیرو و راستی" تمرین می‌کرد. زمانی که "منوچهر مهران" مدیر این باشگاه تصمیم می‌گیرد مجله "نیرو و راستی" را منتشر کند ، چون می‌دانست بهرامی نقاشی هم می‌کشد ، سفارش جلد مجله را به او می‌دهد. بهرامی هم شیر ایستاده‌ای را طرح می‌کند. این طرح جلد را برای چاپ ، به چاپخانه روزنامه اطلاعات که یکی از مجهزترین چاپخانه‌های آن زمان تهران بوده ، می‌برند. بطور اتفاقی ، احمد شهیدی ، سردبیر اطلاعات ماهانه این طرح را می‌بیند و درباره طراح آن پرس و جو می‌کند. شهیدی کارش را می‌پسندد و به او پیشنهاد همکاری می‌دهد. بهرامی در این زمان فقط 17 سال داشت.
احمد شهیدی جزو مدیران خوش‌فکر و با ذوق نشریات کشور است و در تاریخ گرافیک ایران ، حداقل دو نفر از پیشکسوتان را سراغ دارم که توسط او به جامعه مطبوعات راه یافتند : فردریک تالبرگ و محمد بهرامی. شهیدی این روزها ، دوران بازنشستگی را طی می‌کند و تا جایی که خبر دارم ، متاسفانه حال چندان مساعدی هم ندارد.
محمد بهرامی مدیر آتلیه اطلاعات می‌شود. کم‌کم به این فکر می‌افتد که مستقل شود. در سال 1325 نخستین آتلیه‌اش با نام " آرک " را با همکاری دوست و شاگردش جواد هاتف ، در خیابان لاله‌زار تاسیس می‌کند.
آرک جزو نخسیتن آتلیه‌های گرافیک در ایران است که سفارش‌های فراوانی هم داشت. بسیاری از استادان گرافیک و هنرهای تجسمی ، در این آتلیه کار کرده‌اند. از جمله مرتضی ممیز ، آیدین آغداشلو ، محمد احصایی ، علی اکبر صادقی ، پرویز کلانتری ، ‌محمد تجویدی ، بوریس آسیریان ، علی شاه‌میری ، حسین اسلامیان ، محمد علی زاویه ، علی اصغر معصومی ، عباس کوه‌زاد و بیوک احمری.
دو سال بعد آتلیه آرک به آتلیه بهرامی تغییر نام می‌یابد و پس از مدتی که سفارش‌ها بیشتر می‌شود ، آتلیه به مکان دیگری منتقل می‌شود. بهرامی آتلیه جدید را "پارس" نام‌گذاری می‌کند که در خیابان شاه‌آباد ، کوچه محمودی قرار داشت.
مجلات روشنفکری آن دوره نظیر " سپید و سیاه " و " فردوسی " ، در این آتلیه طراحی و لی‌آوت می‌شد. بهرامی از همین زمان ، تصویرسازی و مینیاتورهای شاهنامه را شروع می‌کند که بعدها در قالب یک مجموعه نفیس به چاپ می‌رسد.



بهرامی در ادامه توسعه حرفه‌اش ، چاپخانه گوتنبرگ را سال 1342 در خیابان سعدی ، راه‌اندازی می‌کند که از این دوره ، علاوه بر طراحی و لی‌آوت نشریات ، کم‌کم سفارش‌های بسته‌بندی را هم می‌پذیرد. بسته‌بندی سیگارهای اشنو ویژه ، آپادانا ، طوس ، فروردین ، گرگان و قهرمان ازاین جمله‌اند.
اسفند 1350 در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ، مراسم بزرگداشت استاد برگزار می‌شود. پروفسور سید حسین نصر در این مراسم درباره مینیاتورهای شاهنامه بهرامی می‌گوید: " این آثار هماهنگی کاملی با عظمت این کتاب که بزرگترین اثر ادبی ایران است ، دارند" .
دسامبر 1972 (1351) از سوی بخش فرهنگی سازمان ملل متحد ، آثار استاد در مقر این سازمان در نیویورک به نمایش گذاشته می‌شود. نیز اردیبهشت 1380 مراسم بزرگداشتی در خانه هنرمندان ایران ، برای استاد بهرامی برگزار شد.
استاد بهرامی پس از انقلاب ، چاپ گوتنبرگ را واگذار می‌کند و به تحقیق و تالیف درباره " تاریخ هنر ایران " می‌پردازد. استاد سالهاست که مشغول تالیف کتابی به همین نام است.
منبع: rasm.ir
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
آقا علی‌ اکبر فراهانی
آقا علی‌اکبرفراهانی




در عهد قاجار در تهران متولد شد. نام پدرش شاه ولي بود.آقا علي اكبر سرسلسله خاندان موسيقيدانان و مرد نخست موسيقي ايراني در دو قرن اخير بطوريكه از مدارك پيداست بود. وي تار مي نواخت و رديف موسيقي تدريس مي كرد. پسرانش ميرزاعبداله ، ميرزا حسينقلي و ميرزا حسن ( او در جواني فوت كرد) نيز از بزرگان موسيقي ايران بودند. كنت دو گوبينو (فرانسوي ) مي گويد: او بزرگترين نوازنده در ايران است و يك نوازنده جهاني است. برادر زاده اش (آقاغلامحسين)، بهترين شاگردش بود. تار او قلندر نام داشت كه بيست و چهار پرده داشت. شاگردان او عبداله علي المك، مسعود ميرزا، حسن خان، ميرزا حيدر علي سرهنگ، علي اكبر بازيگ، سلطان خانم، كوكب خانم و پسرانش بودند.
منبع: www.persianartmusic.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
احمد عبادی (۱۲۸۳-۱۳۷۱) از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده سه‌تار و فرزند میرزا عبدالله فراهانی بود. از هشت سالگی با موسیقی آشنا شد و اصول نوازندگی را از خواهران خود مولود و ملوک، که از تعلیمات پدر برخوردار بودند فرا گرفت.




استاد احمد عبادی مدتها در وزارت پیشه وهنر به تدریس و تحقیق در موسیقی ایرانی و سه تار پرداخت ودر جهت معرفی موسیقی ملی ایران کنسرت‌های متعددی در داخل و خارج از کشور از جمله فرانسه، ایتالیا، آلمان و اتریش داشت که مورد استقبال هنردوستان واقع شده است.
استاد عبادی در نواختن سه تار دارای سبک و شیوه‌ای مخصوص به خود بود که کمتر کسی توانسته از عهده تقلید آن بر آید. عده‌ای سبک خاص ساز زدن او را مربوط به امکانات و وسایل صدا برداری زمان وی می‌دانند. مضرابهای تک سیم و دومضراب‌ها از مشخصه‌های بارز سبک وی هستند.
از کارهایی که او در نوازندگی سه تار ایجاد کرد، ابداع کوکهای مختلف در سه تار است که در آلبوم کوک سه تار آنها راعرضه کرده است.
عبادی شاگردان بسیاری تربیت کرد از جمله مهربانو توفیق، بهرام وادانی، بهداد بابایی و ....
او در رادیو نیز فعالیت می‌کرد و صفحه‌ها و کاستهای زیادی ضبط کرده از جمله صفحه آواز شور همراه رضا ظلی و همچنین تکنوازی‌ها و بداهه نوازی‌ها و همراهی با نوازندگان و خوانندگان مختلف. همنوازی‌های او با استاد بنان و استاد شجریان آثاری شنیدنی و ماندگار در قالب برنامهٔ گل‌ها به جا گذاشته است.
آنطور که اهل موسیقی از مرحوم عبادی به خاطر دارند، عبادی فردی معتقد و متدین بود، قبل از ساز زدن وضو می‌گرفت و در روزهای عزا داری و شهادت ائمه اطهار دست به ساز نمی‌زد.
منبع: ویکی پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
ایران

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA