انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


مرد

 
maryy: موسیقی دانان
حاتم عسگری ردیفدان موسیقی آوازی یادگیری این هنر را از هشت سالگی نزد حسینعلی خان نکیسا با تعزیه آغاز کرد و به گفته خودش بعد از نیم قرن فعالیت در عرصه موسیقی آوازی ایران هم اکنون در آستانه 75 سالگی در کنج خلوت خود به جمع بندی زندگی هنری خویش رسیده است.



گفتگویی با استاد حاتم عسگری (خبرگزاری مهر)
- حاتم عسگری : سال 1312 در خانواده ای مذهبی در روستایی به نام حاتم آباد از توابع فراهان به دنیا آمدم. از همان ابتدا که چشم باز کردم با تصویر زنی روبروی دار قالی مواجه شدم که در خلوت خودش آواز می خواند و مردی را دیدم زیر لب مدام زمزمه می کرد ....آن زن قالیباف مادرم و آن مرد هم پدرم بود. آن زمان در فراهان آواز را به واسطه تعزیه و یادگیری ردیفهای موسیقی از دوران کودکی به بچه ها یاد می دادند. روی همین اصل من از دوران کودکی با آواز بزرگ شدم. خوب یادم هست که پدرم حسینعلی خان نکیسا و سایر مردان ده دور هم جمع می شدند و درباره تعزیه بحث می کردند و مدام می گفتند که در حال از بین رفتن است و من سردرنمی آوردم که چه چیزی در حال از بین رفتن است تا اینکه بعد از مدتی از پدربزرگم شنیدم که ردیفها در حال از بین رفتن است و تازه متوجه شدم تعزیه خوانها که پدرم هم جزو آنها بود دور هم جمع می شدند تا ردیفها را با تعزیه بازخوانی کنند.
از چه زمان ردیفهای موسیقی را یاد گرفتید؟
- کمتر از هفت سال داشتم که تعزیه خواندن را کم و بیش یاد گرفتم در آن زمان در نقش یکی از فرزندان مسلم در تعزیه بازی می کردم و خوب یادم هست که دستگاه ماهور را با این تعزیه برای اولین بار یاد گرفتم. یکروز به پدرم گفتم که دوست دارم آواز بخوانم، پدرم بیدرنگ مخالفت کرد اما من تمام تعزیه هایی را که یاد گرفته بودم به دوراز چشم پدر می خواندم تا اینکه یکروز بدون اینکه متوجه باشم سرزده به منزل آمد و من بی خیال از همه جا در حیات مشغول خواندن تعزیه حضرت علی اکبر بودم که یکدفعه پدرم را دیدم و از روی ترس سکوت کردم اما پدرم گفت ادامه بده... خلاصه اینکه با ترس و لرز ادامه دادم و بعد هم از من پرسید که در چه دستگاهی خواندم و من هم پاسخ دادم چهارگاه و درست از همان زمان بود که مرا نزد جناب نکیسا فرستاد تا ردیفهای آوازی را یاد بگیرم.
پس از آن چه کردید؟
- چندین سال نزد ضیاء الذاکرین رفتم و پس از آن 20 سال هم پیش سلیمانخان امیرقاسمی نه به عنوان شاگرد بلکه به عنوان دوست آواز می خواندم البته در کنار موسیقی یک شغل اداری بی ربط به هنر موسیقی هم داشتم تا اینکه سال 1355 توسط حسن محشون در اداره فرهنگ و هنر به عنوان مدرس آواز استخدام شدم و پس از انقلاب هم در دانشگاه تهران و هنر ردیف موسیقی ایرانی، شناخت موسیقی و آشنایی با موسیقی قدیم و جواب آواز را درس دادم.
آیا شیوه تدریس شما در حوزه ردیف موسیقی ایرانی با دیگر مدرسان هم فرقی می کرد؟
- منطقه ای که من کودکی ام را در آنجا گذراندم ردیف موسیقی از ارکان اصلی موسیقی ایران محسوب می شد و اصولا ردیفی که در حال حاضر هم موجود است متعلق به فراهان است و من از ابتدا ریزکاریهای ردیف را آموختم اما استادانی که من نزد آنها موسیقی را شاگردی کردم ردیف امروزی را قبول نداشتد به همین دلیل ردیفی که من یاد گرفتم با آنچه در حال حاضر موجود است متفاوت است به این معنا که کل ردیف امروز بیش از سیصد قسمت است اما من بیش ازهزار ردیف موسیقی کارکرده ام و این موضوعی بود که من سه سال پیش اعلام کردم.
به عنوان ردیفدان موسیقی مذهبی وضعیت موسیقی در حال حاضر را چطور ارزیابی می کنید؟
- موسیقی مراحل مختلفی دارد. مرحله اول یادگیری است، مرحله دوم غروراست به این معنی که انسان با تعریف و تمجیدهای بسیاری مواجه می شود که متاسفانه اغلب این تعریف و تمجیدها انسان را دچار غرور و به نوعی از خود بیخود شدن می کند که در مراحل بعدی دچار انحراف می شود از همین رو معتقدم که اگر این هنر دست نا اهل بیفتد هم خودش را از بین می برد و هم جامعه را بیمار می کند و در کل اساس این هنر را ویران می کند و اصولا یکی از دلایل مخالفت با این هنرهمین انحرافهااست.البته پس از انقلاب با رویکرد جدیدی که به این هنر شد وضعیت آن تغییر کرد وبا نگاه مثبت تری نسبت به گذشته به این هنر نگریسته شد اما در حال حاضر وضعیت موسیقی تغییر کرده و برخلاف گذشته ثروت، مقام و شهرت با خود به همراه آورده است البته ثروت و شهرت فی نفسه بد نیست اما نکته قابل توجه میزان ظرفیت هنرمند در بهره برداری از این مقولات است و همین مسئله جریان های انحرافی را در این عرصه تشدید کرده است.
با توجه به نقش موسیقی ردیف دستگاهی در تعزیه و نوحه خوانی از دوران گذشته در حال حاضر جایگاه ردیف در این دو مقوله را چطور ارزیابی می کنید؟
- متاسفانه هر دو رو به نابودی است و در حال حاضر راه به اشتباه می رود.
بیشتر از چه ناحیه ای دچار صدمه شده است؟
- کل موسیقی ما رگ و ریشه مذهبی دارد و این هنر از زمان حضرت زرتشت نیز وجود داشته در واقع قبل از ورود اسلام ما سه نوع موسیقی داشتیم که یک نوع از این موسیقی متعلق به مغها بود که آواهایی را بدون ساز می خواندند نوع دیگر موسیقی رزم وآخرین دسته هم موسیقی بزم ویژه دربار شاهی بود که تا امروز هم ادامه پیدا کرد و در حال حاضر یک نوع موسیقی مذهبی داریم که به شاخه هایی چون تعزیه، مداحی و نوحه خوانی تقسیم می شود که به عقیده من در بحث روزه خوانی با همت و تلاش بزرگان در این عرصه این میراث همچنان حفظ شده است اما مداحان نه شعر و نه آهنگ را رعایت می کنند اما در گذشته آهنگسازان و یا مداحان با علم به موسیقی ردیف مرثیه و مولودیها را براساس روح و روان ما ایجاد می کردند، اما در حال حاضر چنین نیست و به نظر من صدا و سیما و به ویژه تلویزیون با مداحی و نوحه سراییهای بی مایه ای که از مراسم مذهبی پخش می کند بزرگترین لطمه را وارد کرده است.
تعزیه چطور؟
- تعزیه از قدیم بر اساس مقام و ردیفهای موسیقی خوانده می شد و دایره موسیقی ایرانی را طی می کرد اما در حال حاضر چنین نیست و بسیاری از نمایشگران تعزیه اصلا نمی دانند که ردیف موسیقی چیست حتی کلام هم در آن رعایت نمی شود، تا قبل از دوران پهلوی تعزیه مراسم ویژه و اساتید به نام خودش را داشت که به نوعی بنیانگذار مداحی بودند اما امروزه نه نام و نه یادی از آنها باقیمانده است در واقع اهمیتی به این این موضوع داده نمی شود و هر چه در حال حاضر موجود است یک نمایش ساده برای گذران امور است.
اغلب تعزیه خوانهای ما در حال اصلا نمی دانند کدام تعزیه را در کدام دستگاه بخوانند و این در حالی است که تعزیه حضرت مسلم باید در ماهور خوانده شود چرا که ماهور آغاز زندگی انسان است و یا تعزیه حضرت علی اکبر در چهارگاه و حضرت ابوالفضل در همایون خوانده می شود.
جایگاه هنر موسیقی در نوروز خوانی کجا است؟
- در دوران پادشاهان قدیم به ویژه دوران ساسانی موسیقیدانهای بزرگی زندگی می کردند که یکی از معروفترین آنها باربد بود این موسیقیدان هفت لحن از موسیقی ایران را نوشت که مورد استقبال مردم قرار گرفت و پس از آن تصمیم گرفت برای هر روزی از سال یک لحن موسیقی بنویسد برهمین اساس سیصد و شصت و پنج لحن به تعداد روزهای سال نوشت مثلا دستگاه شور تنها در یکروز و به مناسبت خاصی اجرا می شد؛ اما نکته قابل توجه در این سیصد و شصت و پنج لحن 12 لحن موسیقی ویژه نوروز بود که از خود به جا گذاشت که از آن تعداد، سه نوروز مشهوربا نامهای نوروز خارا، نوروز عرب و نوروز صبا باقیمانده است.
نوروزی که به آن اشاره کردید تعریف و مناسبتهای خاصی داشته است؟
- بله همینطور است روز اول فرودین ، نوروز" اصل" نام داشت که خانواده دربار به دیدن هم می آمدند روز دوم نوروز "بزرگ" بود که همه جمع می شدند و به دیدن پادشاه می آمدند، روز سوم نوروز "خردک" بود که مردم رعیت و کشاورز به دیدن شاه می آمدند و پس از آن به ترتیب نورز "کی قبادی"، روزی که رجال به دیدن شاه می آمدند، نوروز "صبا" روزی که شاه برای پس دادن بازدید به شهر می رفت.
و حرف آخر در آخر سال...
- در واپسین لحظات تحویل سال و بر سر سفره هفت سین تنها یک بیت شعر می خوانم "در بگشا که آمده خوانی دگر- پیشکشش کن تو دو سه جامی دگر" و بعد قرآن را باز می کنم و کلامی ازخدا را زیر لب زمزمه و برای سلامتی همه هموطنان بویژه هنرمندان موسیقی دعا می‌کنم.
منبع: awazeghadim.blogfa.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
حسینعلی خان نکيسا تفرشي عراقي




نکيسا فرزند حاجي مؤذن [حاج ملا رجبعلي] و متولد 1300 هجري [قمري] است. در ترخورانِ تفرش متولد شد و چون از طفوليت صدايي رَسا، مليح و مطبوع داشت، پدرش، استادش بود و رموز خوانندگي را به او ياد داد. از ديگر اساتيدش مي توان ميرزا بابا را نام برد.
هنوز به سن بلوغ نرسيده بود که خوانندگي او مورد توجه قرار گرفت و از شبيه خوانهاي تکيه دولت شد. و بعدها از شبيه‌خوان‌ها و خوانندگان معروف گرديد.
نکيسا در 5 آبانماه 1352 فوت کرده و در مصاحبه اي در 1349 يا 50 ضبط کرده اند و در آن هنگام نکيسا حدود 100 سال عمر داشته. با اينحال چنان سرزنده است که مصاحبه کننده به نکيسا ميگويد "کاش اين روحيه شما رو ما هم داشتيم از راه خيابان بازار، خانه قديمي نکيسا را (که الان خراب شده) مي توان ديد. خانه را دکتر مظاهر مصفّا (برادرزادة نکيسا و فرزند اسماعيل خان مصفا) از ورثه خريده بود تا نگهداري کند. ولي بعد از اينکه همسايه ها از ويراني و خطر احتمالي خبر ميدهند، دکتر مصفا خانه را (که گويا بسيار زيبا و مجلل بوده) خراب ميکند.
صفيه خانم همسر دوم نکيساست. او وقتي با نکيساي هشتاد و چند ساله ازدواج ميکند زير بيست سال سن داشته! و اکنون سنش کمتر از شصت است.
پسر سيداحمدخان (خواننده) بازيگر بوده و خودکشي کرده، علي مصفّا (فرزند دکتر مظاهر مصفّا و نوة برادر نکيسا) بايد براي رفتن بر مزار نکيسا از ترخوران به سمتِ "شازده احمد" حرکت کرد. شازده احمد از نوادگان امام هفتم (ع) است و در 2 کيلومتري جنوب شهر (بين تفرش و روستاي کوهين) واقع است.
مقبرة نکيسا دو سنگ دارد؛ يکي سنگ قديمي و ديگري سنگِ جديد - که حاتم عسگري، خواننده و شاگردِ نکيسا براي پاسداشت يادِ او بنا کرده.
دو قبرِ کنارِ هم در نزديکي مقبرة نکيسا، نقشهايي بر اين دو قبر حک شده؛ نقش شانه و شانة چوبي و قيچي و تسبيح و ... – مي توان حدس زد که شانه و تسبيح نشانِ مرد است و قيچي و شانة چوبي نشانِ زن. امّا مثالهاي نقضِ زيادي آنجا مشاهده مي شود. در ضمن دو نيمدايره هم به شکلِ کلاه بر روي سنگِ قبرها موجود بود.



نزديک ترين روستا به مزار نکيسا، کوهين نام دارد. در انتهاي روستا و بيرون از آن تعدادي زمين زراعي وجود دارد. نکيسا هم در سالهاي پايان عمر در همين حوالي زمين داشته و کار ميکرده. از قول صفيه خانم، همسر نکيسا تعريف ميکنند که نکيسا کار نميکرده؛ بلکه هر روز، بيشتر براي گذران وقت و استفاده از طبيعت به سرِ زمين ميآمده. با شناخت سطحي که از روحية نکيسا وجود دارد، اين حرف خيلي دور از ذهن نيست. بهر حال نکيسا پايان عمرش را در اينجا گذرانده. ميگويند خودش را هم براي ديدار آخرت آماده کرده بود؛ لباس سفيدي بر تن ميکرد و محاسني هم گذاشته بود و گويا گاوي هم داشته و خلاصه با تمام اين اوصاف قيافه اي معنوي به هم زده بود.
فاصلة روستا – که زمين زراعي نکيسا آنجا بوده – تا خانة قديمي او، بسيار زياد است. ولي جالب اينجاست که صفيه خانم تعريف کرده که وقتي نکيسا (با گاوش) از سر مزرعه ميامده، به محض رسيدن به روستاي کوهين شروع به خواندن ميکرده و از آن فاصله صفيه خانم متوجه صداي همسرش و برگشتن او از سرِ کار ميشده و چاي را آماده ميکرده!
ذکر خاطرة ديگر هم بي لذّت نيست. دکتر مصفّا – گويا – تعريف کرده که روزي پدرش – اسماعيل مصفّا – که به سفر رفته بود، به تفرش بازميگردد و وقتي خبر بازگشتش را به برادرش يعني نکيسا ميدهند، در همان نزديکيهاي مزرعه، از خوشحالي شروع به خواندن ميکند: مژده ايدل! که مسيحا نفسي ميايد... و اينقدر اين بيت را با شوق و ذوق ميخوانَد که مردم روستا از خانه بيرون ميايند و از يکديگر ميپرسند: "ملّا رجبعلي زنده شده؟"
ملّا رجبعلي، پدر نکيسا مؤذّن و تعزيه خوان شهر بوده و صداي معرکه اي داشته و مردم هم به او اعتقاد عجيبي داشته اند. تا آنجا که مثلاً نباتي را که به دهن ميگذاشت براي تبرّک ميبُردند.
ميگفتند کلمة آواز ملارجبعلي از فاصلة دور معلوم بوده و همينطور از اذان گفتنهاي او در سحرها ياد ميکند.
نکيسا هر روز بر روي ايوان خانه آواز ميخوانده. برادرِ نکيسا نيز خوب ميخوانده. اسماعيل خان مصفّا ست. گويا او بسيار خوب "مثنوي" ميخوانده و در مثنوي خواني حتّي بهتر از نکيسا بوده.
در جايي از نوار، نکيسا آوازي ميخوانَد و بعد، از – به زعم خودش – بَد خواندنش - به خاطرِ پيري - عُذرخواهي ميکند و ميگويد "شرمنده!" اين واژه را با لحني خاص اَدا ميکند؛ لحني بسيار مهربانانه...
در پايان مصاحبه،پرسش کننده ميگويد اميدوارم بچّه هاي ما قدرِ اين نوار را بدانند. نکيسا هم در پاسخ ميگويد: "اين رو داشته باشيد. نگه داريد هميشه. من ديگه عمرِ خودمُ کردم. ميميرم. وقتي شنيديد، يه "خدامُرزي" ميکنيد برام." و ما هم برايش فاتحه اي ميخوانيم...
او تحت تعليم ”‌ميرزا بابا” روش خوانندگي، دستگاه‌ها و گوشه‌هاي موسيقي ايراني را فرا گرفت و در كنسرتي با تار علي اكبر شهنازي شركت كرد.
نكيسا خواننده تعزيه و خواننده رديف موسيقي ايراني بود. نكيسا صفحه هايي با علي اكبر شهنازي (تار) و مرتضي ني داوود (تار) ضبط كرده است.
نيكسا همراه با حسين هنگ آرين در اعياد انجمن، خوانندگي مي‌كرده است. نكيسا از پيشكسوتان خوانندگي است صداي زير پر تحرير و ممتازي داشته است.
حسينعلي نكيسا ، علاوه بر مهارت در تعزيه‌خواني در آوازخواني به سبك نرم نيز مهارت داشته، تعدادي صفحه از او به يادگار مانده است. پدرش حاجي ملارجبعلي موذن نيز از خوانندگان و تعزيه‌خوان‌هاي مشهور عصر ناصري است.
نكيسا 112 سال عمر كرد و در اين عمر طولاني بيشتر گوشه‌هاي مهجور موسيقي ايراني را فرا گرفت و به شاگردانش تعليم داد. اين هنرمند ارزنده ولي گمنام در سال 1355 ش در گذشت. استاد حاتم عسگري آوازه‌خواني به شيوه قدما را نزد او فرا گرفت. به گزارش ايسنا، يكي از قطعات باقي مانده از نكيسا آواز او در دستگاه شور با تار شادروان حاج علي اكبر خان شهنازي با شعري از شاعر بزرگ ايران سعدي شيرازي است كه مي‌گويد: يك روز به شيدايي در زلف تو آويزم. اين آواز ” شور” با چنان مهارتي اجرا شده است كه يكي از شاهكارهاي آواز در موسيقي ايراني به شمار مي‌رود.
مرحوم نكيسا، كار دولتي قبول نكرد كشاورز بود و نياز مالي هم نداشت مردي متدين بود كه هيچ گاه بي وضو آواز نمي‌خواند او موسيقي را راز و نياز معنوي و عاطفي با خالق يكتا مي‌دانست.
مرحوم نكيسا با مرحوم اميري فيروز‌كوهي خيلي صميمي بود و به منزل او زياد رفت و آمد داشت. ذكر مولود نبي (ص) كه با تار اميري فيروزكوهي و سه تار مرحوم حسن مشمون اجرا شده است،موجود است.
عنوان “نكيسا” موسيقيدان ايران باستان براي حسينعلي مصفا، حاكي از جايگاه رفيع او در عالم موسيقي است
منبع: pouyan.ws و ISNA و sazmuseum.ir و tafreshcity.blogspot.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
رضا موسوي‌زاده يكي از چهره‌هاي جدي و جوان موسيقي سنتي ايران است كه در سال‌هاي گذشته با برگزاري كنسرت‌هاي مختلف در داخل و خارج از كشور و همچنين آموزش موسيقي ايراني به جوانان نقش مهمي را در معرفي موسيقي ايراني به مخاطبان ايفا كرده است.




موسوي‌زاده از۱۲-۱۱ سالگي به كلاس‌هاي محمدرضا لطفي راه پيدا كرد و بعدها آموزش نوازندگي را با شاگردي استاداني چون حسين‌عليزاده، داريوش طلايي، علي اصغر بهاري ادامه داد. موسوي‌زاده به دليل رابطه نوازندگي و آواز، دوره‌هاي ديگر را نزد استاداني همچون احمد ابراهيمي، دكتر عمومي، منوچهر همايون‌پور و مهدي فلاح گذراند. حاصل تجربه‌هاي او، اكنون از او چهره‌اي جدي و تاثيرگذار به نمايش گذاشته، چهره‌هاي مستعد زيادي را به جامعه موسيقي ايران معرفي كرد و در سال 71 با تشكيل گروه فاخته راهي جديد در دنياي حرفه‌اي را آغاز كرد. راهي كه تاكنون دستاوردهاي خوبي برايش داشته است.
آنچه در زير مي‌خوانيد گفت‌وگوي ما با اين موزيسين است پيرامون آسيب‌شناسي موسيقي سنتي ايران. (ياسين نمكچيان)
در طول سال‌هاي گذشته همواره شاهد بي‌انگيزگي جوانان نسبت به موسيقي سنتي‌ بوده‌ايم. ريشه‌هاي اين بي‌توجهي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
به اعتقاد من دوام و بقاي هر پديده‌اي بستگي به معرفي آن پديده دارد وقتي هر پديده‌اي معرفي مي‌شود موارد مصرفش هم به‌وجود مي‌آيد و مي‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار كند اما وقتي قضيه به عكس اتفاق مي‌افتد و پديده به شكلي پنهان زندگي مي‌كند، مي‌توان از آن شناختي به‌دست آورد، وضع موسيقي سنتي در كشور ما همين طور است؛ يك بخش آن به عدم همكاري صدا و سيما مربوط مي‌شود كه تصوير را از موسيقي حذف كرد و هرچقدر كه اين ديوار در برابر موسيقي گسترده‌تر شد، وسايل ارتباط جمعي مانند ماهواره، اينترنت و غيره توانستند سليقه‌هاي مخاطب را تغيير بدهند و جوانان به اين خاطر كه سهل‌الوصول به آن دست پيدا مي‌كردند جذبش مي‌شدند و در نهايت شرايطي به‌وجود آمد كه در حال حاضر مشاهده مي‌كنيد و اينكه تعداد افرادي كه مثلا گيتار مي‌زنند و خيلي بيشتر از افرادي است كه سه‌تار مي‌نوازند. بنابراين يك بخش عمده اين قصه را به حساب صداو سيما مي‌گذاريم كه با موسيقي همكاري نمي‌كند و بحث ديگر اينكه موسيقي سنتي ما را فراخور همه مصرف‌ها نيست، البته نمي‌خواهم بگويم كه تاريخ مصرف دارد، اين اشتباه گرفته نشود. موارد مصرف موسيقي را ما خودمان بايد مشخص كنيم. به عنوان مثال وقتي شما به رستوراني مي‌رويد و با تعدادي از دوستانتان دور هم جمع مي‌شويد و غذا سفارش مي‌دهيد به دليل اينكه صداهاي اطراف به يكديگر نرسند ممكن است موسيقي هم پخش شود اما شما روي ميز غذا و دوستانتان متمركز شده‌ايد كه در اين حالت موسيقي سنتي نمي‌تواند آن فضاي خالي را پر كند. به خاطر اينكه پشت اين موسيقي تفكر وجود دارد و از يك عرفان دروني برخوردار است كه دسترسي به آن را سخت مي‌كند. من اعتقاد زيادي به اين حرف دارم كه موسيقي سنتي ما به درد افرادي مي‌خورد كه اهل مطالعه‌اند و ادبيات. هرچند گاهي شاخه‌هايي فرعي پيدا مي‌كند كه رنگ و بويش از جنسي است كه مي‌تواند با قشرهاي عام‌تر جامعه هم ارتباط برقرار كند.
يعني معتقديد موسيقي سنتي در برخي مواقع از شرايط حرفه‌اي فاصله مي‌گيرد و عامه‌پسند مي‌شود؟
خيلي نه، اما مايه‌هايش فرم‌هايي است كه مي‌تواند با سليقه‌ عام ارتباط برقرار كند كه آن هم پشتوانه‌هاي لابراتواري نياز دارد و بايد رويش كارهاي تحقيقاتي و پژوهشي انجام داد و دانشگاه‌ها و دولت نيز از آن حمايت كنند، البته من به اين نتيجه رسيدم كه متوليان امور خيلي نمي‌خواهند به اين قضيه بها بدهند، مراكز موسيقي و صداو سيما بيشتر هدفشان گسترش سليقه عامه‌پسند در جامعه است.
اما سينما آنقدرها با اين مشكل دست و پنجه نرم نمي‌كند
اين اتفاق اگر در سينما هم مي‌افتاد مشكل داشتيم، شما وقتي تاريخ سينماي ايران را نگاه مي‌كنيد متوجه مي‌شويد قبل از انقلاب از 800 فيلم كه توليد شد 10 تاي آن گاو، قيصر و گوزن‌ها بودند و بقيه به قول معروف فيلم‌هاي آبگوشتي معروف بودند ولي بعد از انقلاب ارزش‌ها متفاوت شد و دولت فهميد كه مي‌تواند روي آن كار كند و به همين دليل سرمايه‌گذاري كردند كه جواب داد. يعني شما سير نمودار سينماي ايران را در كارگرداني و سناريو‌نويسي و فيلم‌برداري صعودي مي‌بينيد، البته اخيرا سينمايي‌ها هم شاكي هستند و چون به نمودارهاي ديگري نگاه مي‌كنند و مي‌گويند ضريب‌ها بايد تصاعدي بالا برود. مثلا معتقدند چون قبلا 500‌هزار تماشاچي داشتند امسال بايد 500‌هزار ضرب در همان تعداد شود و يك دفعه 25‌ميليون تماشاچي داشته باشند. بحث من اين است، وقتي روي چيزي سرمايه‌گذاري مي‌شود حتما نتيجه خواهد داد. شما در حال حاضر هركانال تلويزيوني را نگاه كنيد حتما سريالي يا فيلمي توجه‌تان را جلب مي‌كند ولي آيا اين اتفاق در موسيقي مي‌افتد؟
درحال‌حاضر كاري از ياحقي يا شهناز دارد پخش مي‌شود كه ناگهان در اوج لذت مخاطب، گوينده مي‌گويد اتوبان مدرس به دليل واژگوني يك دستگاه وانت مسدود است.
فكر مي‌كنيد علت اينكه نمي‌خواهند موسيقي رشد كند چيست؟
چون نوع مصرف موسيقي تعريف نشده است. در ايران جنس موسيقي سنتي را اصلا نمي‌شناسند. نه از مخاطبش چيزي مي‌دانند و نه از ساعت مصرف آن. اگر از قديمي‌ها بپرسيد مي‌گويند مثلا ما ساعت 2 سال 1350 مي‌نشستيم و به برنامه گل‌ها گوش مي‌كرديم. آن برنامه مخاطبش را پيدا كرده بود و مخاطب هم تكليفش روشن بود كه در آن ساعت مي‌تواند از برنامه مورد علاقه‌اش لذت ببرد ولي وقتي شما بهترين غذا را هم در يك رستوران آشفته مي‌خوريد هيچ لذتي نمي‌بريد. در ايران از صدا و سيما موسيقي پخش مي‌شود كه گاهي بد هم نيست اما بيشتر در لابه‌لاي آشفته‌بازار است. نه مخاطب مي‌داند چه چيز گوش مي‌دهد و نه مدير. متاسفانه از موسيقي بيشتر براي پر كردن جاهاي خالي استفاده مي‌شود.
در اين سال‌ها هيچ حركتي انجام نشد كه كمي دلگرم‌كننده باشد؟
چرا چندسالي است كه شبكه فرهنگ بهتر و قوي‌تر از شبكه‌هاي ديگر عمل كرده است. گه‌گاه مي‌بينيم كه مديرتوليدهاي خيلي خوبي مانند آقاي ملكوتي و رستگاري پيدا مي‌شوند و با موزيسين‌ها همكاري مي‌كنند. اما اين تنها قطره‌اي است در دريا كه ديده‌ نمي‌شود اما تا اينجا آسيب‌هايي بود كه موسيقي را منحرف كرد ولي مهم‌ترين آسيبي كه به موسيقي سنتي ضربه زد اقتصاد بود. در بخش اقتصاد موزيسين‌هاي سنتي نتوانستند اغنا شوند و وقتي نمي‌توانند اغنا شوند يك دوره‌اي تحمل مي‌كنند كه نتيجه‌اش يا افسردگي است كه بعداز انقلاب گريبان خيلي از اساتيد ما را گرفت و يك عده به خارج رفتند و يك عده هم همين جا نابود شدند و آن دسته‌اي كه تحمل نمي‌كنند ساز را فراموش مي‌كنند بازهم مانند استادان خودمان كه نه در خارج فعاليت كردند و نه در داخل و عده‌اي ديگر هم فوت كردند كه در واقع مي‌توانم بگويم دق مرگ شدند. درست زماني كه جوانان ما بايد مي‌رفتند و از اين اساتيد استفاده مي كردند دستشان كوتاه شد و بدون آن‌كه نزد استادي دوره ببنيد به استخدام صدا وسيما درآمدند و با نواختن 4 قطعه موزيسين سنتي نام گرفتند. يك بحث ديگري كه يادم آمد اين است كه من ميان هنرمندان موزيسين جزو 100 نفر اولي بودم كه بيمه شدم در سال 82، يعني 5 سال پيش من 25 سال سابقه دارم در صورتي كه تنها 5 سال بيمه‌ام، جواب اين همه سال‌هايي را كه ما در فقر اقتصادي بوديم چه كسي مي‌دهد، حتي الان هم شرايط همين طور است، جايي مثل خانه موسيقي بودجه‌اش را محدود به گروه‌هاي خيلي خاص كرده است و من تعجب مي‌كنم از اينكه براي آدم‌هاي پيشكسوتي تبليغ مي‌كنند كه نيازي به اين كار ندارند. وقتي از جوان‌ها حمايت نمي‌شود توليد‌كننده از كيفيت مي‌افتد و مصرف‌كننده هم روي چندان خوشي نشان نمي‌دهد.
غير از دلايلي كه مطرح كرديد مسائل اجتماعي هم مي‌تواند در اين عرصه نقش داشته باشد؟
اجتماع را خودمان مي‌سازيم. مگر در رأس اجتماع ليدرهاي دولتي قرار نگرفته‌اند. چرخ‌‌دنده‌هايي هم كه حركت مي‌كنند مردمند و بخش فرهنگي و سياسي و آموزشي و دانشگاهي وقتي. اينها دچار بحران‌هاي اقتصادي هستند به بدنه آسيب مي‌رسد و در نهايت از كار مي‌افتد.
اما نگاهي تاريخي به گذشته ثابت مي‌كند كه در يك دوره، موسيقي، شعر سينما و ديگر بخش‌هاي هنري و فرهنگي متحول مي‌شوند و رشد مي‌كنند و و در دوره‌اي ديگر همه دچار ركود مي‌شوند و هيچ آدم شاخصي به جامعه معرفي نمي‌كنند شايد مشكل پيچيده‌تر از اين حرف‌ها است.
آيتم‌هايي كه نام بردم دست به دست هم مي‌دهند و ضربه‌شان را مي‌زنند. وقتي هم كه ضربه‌شان را زدند پركردن چنين حفره‌اي انرژي خيلي زيادي مي‌خواهد. شما مي‌گوييد شعر جلو نمي‌رود در صورتي كه شعر وقتي حركت مي‌كند كه مخاطب خوب پيدا كند چرا مخاطب پيدا نمي‌كند مي‌توانيد آمار بگيريد كه در مملكت ما چقدر آدم اهل مطالعه وجود دارد.
آماري كه سال قبل از مطبوعات اعلام شد براي هر نفر 10 دقيقه در روز نبوده است. وقتي هنر در بستر جامعه ارتفاع پيدا مي‌كند اما شرايط مهيا نيست چه كاري مي‌توان كرد. من زماني خودم را به تثبيت برسانم كه جامعه از من حمايت كند وقتي حمايت نمي‌كند خودم را كنار مي‌كشم.
باور كنيد من حتي براي گروهم خرج مي‌كنم تا بتوانيم كنسرت برگزار كنيم چرا بايد شرايط تا اين اندازه نابسامان باشد. من بايد دستم پرباشد و كارهايم را ارائه كنم و مردم هم آن را نقد كنند و خوبي‌ها و بدي‌هايش را نشانم بدهند اما متاسفانه بودجه بخش‌هاي فرهنگي در مجلس نيم‌درصد است كه آن هم از شاهراه‌هايي مي‌گذرد كه يك‌هزارم‌درصدش خرج بخش‌هاي فرهنگي مي‌شود؛ شما مي‌توانيد آمار بگيريد، يك بار ايرج راد در تلويزيون مي‌گفت: ما تمام تلاشمان را مي‌كنيم كه 10‌درصد بودجه مملكت صرف بخش‌هاي فرهنگي شود كه اگر اين امر اتفاق بيفتد انقلابي است در فعاليت‌هاي فرهنگي، در صورتي كه حالا دنيا به اين نتيجه رسيده كه اين كار را بكند. من به كشورهاي زيادي رفتم و در همه جا هم شهرداري متولي حمايت از فعاليت‌هاي فرهنگي است و همه‌جوره حمايت مي‌كنند و هنرمندان بزرگي را هم به دنيا معرفي مي‌كنند.
با توجه به اينكه كنسرت‌هاي زيادي در خارج از كشور برگزار كرديد آيا موسيقي ايراني حرفي براي گفتن در آنطرف مرزها دارد.
بي تعارف بايد بگويم در قسمت با كلامش نه. چون شعر براي آنها تفهيم نمي‌شود مگر در شرايط خاص مثلا در موسيقي شرق يكي مانند «نصرت‌علي‌خان» پيدا مي‌شود كه در دنيا خودش را نشان مي‌دهد. به ايران هم كه مي‌آمد هرچند بخشي از كلامش فارسي بود اما خيلي‌ها متوجه نمي‌شدند كه چه مي‌گويد ولي آنقدر در كارش ماهر بود كه آن ضعف را مي‌پوشاند. به نظر من در قسمت بي‌كلام مي‌توانيم حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشته باشيم. چون من تجربه كردم و ديدم كه آنطرفي‌ها نسبت به موسيقي ما علاقه‌نشان مي‌دهند و اگر ما خلاقيت‌هاي آني را گسترش دهيم مي‌توانيم پا به عرصه‌اي بگذاريم كه براي آنها شناخته شده نيست اما جذاب است.
موسيقي آنها خيلي از پيش تعيين شده و منظم است اما موسيقي ما اينطور نيست كه كاركردن روي يكسري از ويژگي‌هاي موسيقي ما از لحاظ ملوديك به‌طوري كه حساب و كتابش مشخص نباشد اميدهاي زيادي را به وجود مي‌آورد.
موسيقي ايراني چقدر به نوآوري نياز دارد؟
نوآوري خود به خود زاييده نمي‌شود. نوآوري در بستر تجربه و كار به‌دست مي‌آيد. شما نمي‌توانيد بگوييد ما همين طور كه راه مي‌رويم ناگهان جرقه‌اي در ذهنمان به‌وجود بيايد. اين اتفاق در هنر نمي‌افتد. هنر در مسيري كه انتخاب مي‌كنيد و گرد و غبارهايي كه مي‌خوريد شكل مي‌گيرد و در جايي تبديل به خلق اثر هنري مي‌شود ولي راه و وسيله حركت در آن بايد فراهم باشد. اگر ما سال‌ها است هنرمند خلاق نداشتيم به اين دليل بود كه بستر حركت هنرمند بسته بوده و نمي‌توانست حركت كند و بنابراين چون كاري صورت نگرفته ديكته ننوشته غلطي نخواهد داشت.
پس به خاطر بسته بودن راه‌ها نسل‌ ما كسي مانند تجويدي يا شهناز را به خود نديده است؟
شخصيت هنري جليل شهنازي كه نام برديد زماني شكل گرفت كه درگير مشكلاتي كه ما عنوان كرديم نبود. در دوره او به خاطر انس و الفت‌ها و روابط اجتماعي و همنشيني‌هايي كه وجود داشت نسل‌ آنها از يكديگر تاثير مي‌گرفتند با تعامل متقابل يكديگر را مي‌ساختند. من خيلي با آهنگسازهاي قديمي صحبت كردم مانند همين آقاي تجويدي كه خدا رحمتش كند. همين سوالات را از او مي‌پرسيدم مي‌گفت ما در قديم شب‌ها تا صبح مثلا با بهاري مي‌نشستيم و ساز مي‌زديم. اصلاح كار عمل از آنجايي به‌وجود آمد كه قطعه‌اي را شروع مي‌كردم و رضا محجوبي كه كنارم نشسته بود با ويولن جمله دوم را مي‌زد و آن طرف‌تر كسي ديگر جمله بعد را ادامه داد و به من كه مي‌رسيد يك قطعه چند جمله‌اي شكل گرفته بود اما هم‌اكنون آن فضاها وجود ندارد كه من باز هم ريشه‌اش را در مشكلات اجتماعي مي‌بينم. درگيري‌هاي هم‌اكنون آنقدر زياد شده كه شما 2 تا هنرمند را در كنار هم نمي‌تواند پيدا كنيد. تمام موسيقي‌هايي كه ضبط مي‌شود نوازنده‌هايش اصلا يكديگر را نديده‌اند و نمي‌دانند كه سازشان را براي چه كسي و چه كاري به صدا درمي‌آورند. در قديم شما كجا مي‌توانستيد اين شيوه كار را ببنيد . به موسيقي گل‌ها گوش كنيد و با موسيقي ما مقايسه‌اش كنيد.
البته اساتيد ما هم در اين سال‌ها به شدت در جا زده‌اند.
دقيقا، اتفاقا ضعف و درجا زدن بزرگان ما خيلي زياد است چون جوان كه هنوز اول راه است و در حال تجربه اما بزرگان ما به بيراهه رفتند و معروف‌ترين‌‌هايشان به كارهاي 25 سال پيش خودشان دلخوشند.
در كشورهايي مانند ارمنستان، آذربايجان هرچند آنجا هم فقر اقتصادي وجود دارد اما بازدارنده هنر نيست. آذربايجان در حال حاضر در آواز از ما پيشي گرفته و افرادي مانند حاجي‌بابا كه خدا رحمتش كند يا آقاخان خواننده‌‌هايي هستند كه نشان دارند قلب آواز در آنجا بهتر مي‌تپد تا در ايران ما، تقريبا آوازمان از بين رفت و اگر آقاي شجريان كمي كوتاه بيايد همان يك ذره ميراث باقيمانده هم از بين مي‌رود.
ما مي‌توانستيم لحن‌هاي جديد داشته باشيم اما همه مي‌خواستند از يك الگوي واحد پيروي كنند و برخي اوقات آنقدر تصنعي است كه مي‌توانيم بگوييم ادا درمي‌آورند. ما متاسفانه خواننده‌اي سراغ نداريم كه غير از سبك شجريان بتواند الگوي خوبي ارائه كند. البته آقاي ناظري سعي كردند حركت‌هايي را به سرانجام برسانند كه فكر مي‌كنم در مرحله‌اي مي‌تواند جابيفتد ‌اما به واقع در مرحله آزمون و خطا قرار دارد، ‌هرچند كه من كارشان را مي‌ستايم. اين خيلي خوب است كه ايشان فرم‌ها را تغيير مي‌دهند. اما بقيه دوستان نتوانستند چيزي از خودشان نشان بدهند.
شكل ملموس نكته‌اي كه اشاره كرديد اين است كه مثلا اديب و تاج هر 2 در مكتب سيدرحيم آموزش ديدند اما هيچ‌كدام آنها شبيه هم نخواندند.
به اين دليل كه دركشان از موسيقي بالا بود و خيلي زياد مطالعه مي‌كردند. خيلي‌ها مي‌گويند هيچ‌كس مانند مرحوم تاج نمي‌تواند سعدي بخواند. آنها اهل معنويت بودند و درست كارها را انجام مي‌دادند. هم‌نشيني‌هاي زيادي داشتند و يك نفر را به عنوان معلم قبول مي‌كردند نه الگوي اجرايي. برعكس دوره ما علم استاد را مي‌گرفتند و در ادامه كار خودشان را مي‌‌كردند كه اكنون ديگر اين اتفاق نمي‌افتد.
شايد به نوعي مدرنيته و شهرنشيني موجب افت كيفيت موسيقي ما از لحاظ حسي شد.
نمي‌توان گفت تمام تاثيراتش بد بوده است. زندگي شهري و مدرنيته تاثيرات مثبتي داشته. سيستم‌هاي صوتي جديدي كه ساخته شده خدمات زيادي ارائه كرده. با همين سيستم‌ها موسيقي بين آدم‌هاي مختلف گسترش پيدا كرد.
درقديم اگر مردم مي‌خواستند نواري ضبط كنند بايد مي‌رفتند ضبط كس ديگري را قرض مي‌گرفتند و جلوي ضبط خودشان مي‌گذاشتند تا كاري به اين كوچكي را انجام بدهند. نمي‌شود گفت تكنولوژي بد است اما كاش زمينه‌اي فراهم مي‌شد تا آرامش ذهني و خلأاي كه هنرمند به آن نياز دارد هم به وجود بيايد تا هنرمندان بتوانند به كار خودشان بپردازند.
اما پيچيدگي‌هاي زندگي شهري يا روزمره اجازه نمي‌دهد كه بنشينيم و يك ساعت به آواز يك خواننده گوش كنيم ما كه به اصطلاح علاقه‌منديم نمي‌توانيم تحمل كنيم. پس انتظاري از قشرهاي پايين‌تر جامعه نمي‌توان داشت. اينكه در كنسرت‌ها قطعه‌هاي آوازي حذف مي‌شود و قطعه‌هاي ضربي و تضنيف‌ها اضافه مي‌شود نشانه همين وضع است.
من در يك قسمت از حرف‌هايم گفتم كه بخشي از موسيقي سنتي‌ ما خاص است و بايد ذهن آمادگي پذيرش آن را داشته باشد. البته آمادگي وقتي شكل مي‌گيرد كه ذهن از قبل پرورش يافته باشد و بتواند موسيقي به اصطلاح عرفاني و شايد متاسفانه درونگرا را درك كند. چراكه درونگرا بودن هميشه مثبت نيست‌، اما تاريخ مملكت ما موجب شده موزيسين‌هاي ما اكثر درونگرا شدند و موسيقي سنگيني را رواج دادند كه مخاطبان افراد معقول متفكر و خاصي خواهند بود. بنابراين اگر پيش‌زمينه‌اي وجود داشته باشد موزيسين‌هايي هم پرورش پيدا مي‌كنند كه متفكرند بايد شرايط مهيا باشد وگرنه نمي‌توان يك آدم بي‌سواد را مجبور كنيد 50 دقيقه آواز اديب خوانساري گوش كند. اگر باسواد باشد حتي اگر در عمرش موسيقي سنتي نشنيده باشد همچون متفكر است با كار ارتباط برقرار مي‌كند.
تلفيق شعر و موسيقي خيلي مهم است. چرا در موسيقي ما كمتر از شعر معاصر استفاده مي‌شود. شما خودتان البته از كارهاي بهبهاني و ابتهاج استفاده كرديد اما جلوتر نيامديد چرا؟
اين 2 شاعر هم كساني هستند كه به كلاسيك گرايش دارند و زبانشان فاخر است. موسيقي ما لحني دارد كه خيلي جاها براساس همان عروض و اشعار كلاسيك ما پايه‌گذاري شده است. اول اينكه من تكليفم را روشن كنم كه چيزي به عنوان شعر نو را قبول ندارم و به عنوان متن با آن برخورد مي‌كنم. مي‌توانم اسم نثر مسجع يا يك نظم جديد رويش بگذارم. من وقتي موسيقي سنتي كار مي‌كنم مجبورم براساس لحن موسيقي سنتي جلو بروم، بافت اين لحن به ادبيات كلاسيك مربوط مي‌شود اما دليل نمي‌شود كه كسي كار جديدي ارائه نكند. در واقع كلام است و مي‌توان با آن كاركرد اما با ديد شعر كلاسيك نه. بايد برايش لحن جديدي به وجود‌ آورد كه تلاش‌هايي را آقاي عليزاده و ديگر دوستان كردند كه بايد ببينيم نتيجه‌اش چه خواهد بود چون بايد ديد اين شعرها چقدر در جامعه جا مي‌افتد.
برخي از شاعران معاصر ما مانند اخوان و نيما و شاملو و فرخزاد و سپهري تثبيت شده هستند و آثارشان در خاطر مردم مانده همان‌ها هم در حضوري در موسيقي ما نداشته‌اند يا به عبارتي به بازي گرفته نشدند.
بايد بستر آزمون و خطا فراهم باشد. بايد كاري كه مي‌دانيم مخاطب حسرت داشتنش را مي‌خورد، توليد كنيم تا بازتابش را در جامعه ببينيم. در جشنواره‌اي مانند اسكار هم به بهترين بازيگر جايزه مي‌دهند و هم به بدترين كه تمشك طلايي نصيبش مي‌شود. اگر امكان آزمون و خطا وجود داشت من كه شعر كلاسيك را دوست دارم بايد به جامعه پاسخ مي‌دادم و مخاطب هم مي‌توانست يقه‌ام را بگيرد و به سمت شعر نو سوقم بدهد.
در اينجا نمي‌شود كنسرتي برگزار كرد كه وسطش مردم بروند و آهنگساز همه چيزي را از دست بدهد.
اگر از بچه‌هايي كه موسيقي كار مي‌كنند درباره علي نقي وزيري سوالي بپرسيد دخترك ژوليده‌اش را همه مي‌شناسند چون ايراني‌ترين قطعه‌اي است كه از اين آدم در ذهن‌ها باقي مانده است اما مثلا قطعه فانتزي را كه آقاي وزيري براي فلان چيز نوشته همه به ياد مي‌آورند. وزيري كه مثال زدم يك سري از كارهايش كه اتصال ريشه‌اي به كارهاي سنتي داشته خوب بوده و در ذهن‌ها باقي مانده و باقي كارهايش آزمون و خطا بوده و شايد محو شده.
اما در قسمت قبلي منظورم اين بود كه شما تا شاعري مانند سيمين بهبهاني و ابتهاج را كه غزل‌سرا هستند و تا حدي زبانشان فاخر است پيش مي‌آييداما از كارهاي غزل‌سراهاي نسل بعدي مانند منزوي كه زبانشان نوتر است استفاده نمي‌كنيد.
اگر اشتباه نكنم طهمورث پور ناظري روي يكي 2 تا از كارهاي منزوي آهنگ ساخت. شما نبايد آنقدرها عجله بكنيد. بايد اين لحن در ادبيات جا بيفتد. قدمت آثار همه آدم‌هايي كه اسم برديد به 80 سال نمي‌رسد يعني زير يك قرن در صورتي كه در مقايسه با شاعران كلاسيك با پشتوانه‌اي چندين قرني رو در رو هستيد.خوشبختانه با پيشرفت وسايل ارتباط جمعي لازم نيست چند قرن طول بكشد ولي حداقل يك قرن زمان بايد بگذرد تا ببينم اين شعرها جاي مي‌افتد يا نه بايد به زمان هم اعتقاد داشت.
در واقع قالب و محتوا بايد سنخيتي با هم داشته باشد نه شبيه اجراي ملودي‌هاي غربي با تار كه مثلا بياييم سمفوني شماره چند فلان آهنگساز برجسته دنيا را كه با قوي‌ترين اركسترها اجرا كرده است.
نه من فكر مي‌كنم تست اينكه آيا با تار مي‌توانيم آن قطعه‌ها را اجرا كنيم يا نه خيلي خوب است.
يك عده مانند آقاي ساكت اين زحمت را كشيدند كه قطعات سختي را اجرا كردند و كار ارزشمندي هم بود اما نفر دومي بايد پيدا شود و جا پاي آقاي ساكت بگذارد و مسير را به سمتي ديگر ادامه دهد.


منبع: دنیای اقتصاد و tasak.blogfa.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان


عبدالله خان دوامی (زادهٔ ۱۲۷۰ خورشیدی در طا یکی از روستاهای تفرش - درگذشتهٔ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹) از استادان به نام و برجسته موسیقی اصیل ایرانی و ردیف‌دان ارزنده ایران است.

به گفته استاد روح‌الله خالقی او استاد برگزیده نواهای ضربی و تصنیف بوده است. او در مکاتب استادانی نظیر میرزا عبدالله، میرزا حسین قلی ، حسین‌خان اسماعیل‌زاده ، ملک‌الذاکرین پرورش یافته است و شاگردانی نظیر استادان محمدرضا شجریان ، فاخره صبا ، محمود کریمی ، رضوی سروستانی، فرامرز پایور، مجید کیانی، محمدرضا لطفی و شهرام ناظری در محضرش پرورش یافته‌اند.





منبع: ویکی‌پدیا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
علی اکبر شهنازی، موسیقی‌دان ایرانی و نوازنده سرشناس تار می‌باشد.




تولد
علی اکبر خان شهنازی روز عید قربان سال ۱۲۷۶ خورشیدی در تهران ، خیابان عین‌الدوله کوچه نصیر حضور در خاندان هنر به دنیا آمد. چون در روز عید قربان به دنیا آمد، به وی حاجی علی اکبر خان یا حاجی مطلق می‌گفتند.
آقا علی اکبر فراهانی پدربزرگش ، آقا حسينقلی پدرش و میرزا عبدالله عمویش بود . تحصیلات خود را در مدرسه‌های سن لویی، اشراف و سعادت به پایان برد.
آموزش
آموزش تار را از سن ۱۲ سالگی نزد پدر و عمویش آغاز نمود و مدتی از محضر درویش خان بهره برد. اولین صفحه‌اش را با جناب دماوندی در سن ۱۴ سالگی در بیات ترک و افشاری در تهران ضبط کرد. پس از درگذشت پدر در سال ۱۲۹۴ جانشین وی شد و در سال ۱۳۰۰ معروفترین نوازنده تار در تمام محافل هنری بود. در اواسط ۱۳۰۵ به دعوت کمپانی هیز ماسترز ویس صفحاتی از با آواز اقبال ضبط گردید. در سال ۱۳۰۸ هنرستان موسیقی شهنازی را تأسیس نمود. با تأسیس رادیو در برنامه‌های هفتگی موسیقی رادیو به همراه ادیب خوانساری، روح بخش و . . . نوازندگی می نمود. در سال ۱۳۳۴ در هنرستان آزاد موسیقی به آموزش مشغول شد. در سال ۱۳۴۱ ردیف آقا حسینقلی و در سال ۱۳۵۶ ردیف دوره عالی را ضبط نمود.



شاگردان
از شاگردان وی می‌توان از حسن مشار، میرزا عیسی خان حاتم، باصرالدوله، منتظم الحکما (دکتر مهدی صلحی)، حاج آقا محمد ایرانی مجرد، جلیل الله صالحی، احمد نکوزاد، هوده‌ای، نصرالله زرین پنجه، هوشنگ ظریف،‌ فرهنگ شریف، ژان دورینگ، رضا وهدانی، اسدالله حجازی، داریوش طلایی،‌ محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، عطاءالله جنگوک،‌ داریوش پیرنیاکان نام برد.
تصانیف
از تصانیفی که ساخته می‌توان به تصنیف ای نوع بشر، به اصفهان رو، سرود جوانان وطن، تصنیف چهارگاه، (زد لشگر گل) اشاره کرد.
وفات
وی در ۲۸ اسفند ۱۳۶۳ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان شرکت نفت درگذشت.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
maryy: موسیقی دانان
میرزا عبداله فراهانی



در تهران متولد شد، پسر كوچك آقاعلي اكبر فراهاني بود و تار و سه تار مينواخت، اما در سه تار مشهورتر بود و رديف موسيقي نيز تدريس ميكرد. اساتيدش، پدرش ( آقاعلي اكبر)، برادرش ( ميرزا حسن)، پسر عمويش ( آقاغلامحسين) و سيد احمد بودند. شاگردان او: ابوالحسن صبا، ايراني مجرد، حسين خليفه ( مهمترين شاگرد او) مهدي صلحي، اسماعيل قهرماني، ممحد مستوفي، باقر و مهدي دبيري و علينقي وزيري (كه نتهاي رديف را نوشت و رديف موسيقي را نزد ميرزاعبداله فراگرفت) بودند. فرزندانش (مولود، ملوك، جواد عبادي و احمد عبادي) رديف را نزد ميرزا عبداله فراگرفتند. ميرزا عبداله مكتب خانه اي داشت كه در آن به شاگردانش تار و سه تار درس مي داد. رديف او مهمترين مرجع براي موسيقي ايراني است كه مي شود گفت فراگيرترين رديف نزد موسيقي دانان ايران است. ميرزاعبداله صفحاتي نيز ضبط كرده است. اسماعيل قهرماني رديف را نزد ميرزا عبداله فراگرفت و آن را روي ريل و كاست ضبط كرد، نور علي برومند نيز آن را نزد قهرماني فرا گرفت آن را روي ريل و كاست ضبط كرد، همچنين ژان دورينگ فرانسوي نت هاي رديف را مكتوب كرد. امروزه رديف ميرزاعبداله در دانشگاه هاي موسيقي ايران تدريس مي شود. حسين عليزاده آن را روي CD و كاست در سال هفتاد و يك ضبط و داريوش طلايي نيز اين رديف را روي كاست ضبط كرده و آن را در همين سال به صورت مكتوب در آورده است.

منبع: www.persianartmusic.com
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
هنرمندان سینما.تئاتر.تلویزیون




بهزاد فراهانی بازیگر و فیلمنامه نویس متولد اول بهمن ماه ۱۳۲۳ خورشیدی از روستای درمنک از توابع فراهان واقع در استان مرکزی می‌باشد. دوره‌هایی از تئاتر را در فرانسه گذراند و در کارگردانی، بازیگری و نویسندگی فارغ التحصیل شد. او فرزند دوم غلامرضا، همسر فهیمه رحیمیان و پدر شقایق فراهانی و گل‌شیفته فراهانی است که هر دو بازیگر سینمای ایران هستند.
فهیمه رحیم نیا
متولد 1326 در تهران. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه به فرانسه رفت و از «دانشکدهٔ هنر و ادبیات استراسبورگ» فارغ التحصیل شد. وی فعالیت هنری خود را از سال 1347 با عضویت در گروه هنر ملی آغاز کرد و در نمایش عباس جوانمرد به نام «ناقالدی» روی صحنه رفت. او در نمایشهای: سلطان مار (بهرام رضایی)، ماجرای ریشه راشومون (محمود دولت آبادی)، تابستان، شب در حلبی آباد معدن، مریم و مرداویج (بهزاد فراهانی)، و گل و قداره(بهزاد فراهانی) به روی صحنه رفت. فهیمه رحیم نیا همسر بهزاد فراهانی (کارکردان، نمایشنامه نویس و بازیگر تئاتر و سینما) و مادر شقایق و گلشیفته فراهانی (بازیگران) سینما است.

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
خسته نباشی داداش.خدایش این روستا از کل کشور بیشتر مشاهیر داره‎
هله
     
  
مرد

 
mereng: خسته نباشی داداش.خدایش این روستا از کل کشور بیشتر مشاهیر داره

خارج از شوخی دادا
تمام مردان و زنان بزرگ کل دنیا از روستا ها و فقر تنگدستی
به مدارج بالا میرسن
خیلی جاها تو این ایران بزرگ هست که ماها تاحالا اسمی ازشون
نشنیدیم ولی درون اونا مردان بی ادعا فراون پیدا میشه

دمت گرم دادا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
kopol2003: درود بر شما
خسته نباشي رفيق بسيار عاااااااااااااالي

مرسی دادا
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 7 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
ایران

Village History Farahan | تاریخچه روستای فراهان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA