ارسالها: 2554
#21
Posted: 18 Sep 2012 16:14
نادر شاه افشار
کلات نادر
کلات نادری فلات وسیعی است وبخشی از دشت خاوران کلات درست در مرز شمال
خراسان امروزی قرار گرفته استو محدوده شمالی آن در خاک ترکمنستان است شهر مشهد
در ١۴۵ کیلومتری جنوب غرب آن واقع شده است دور تا دور فلات توسط کوهها و صخره های
پر شیب احاطه شده است وکمتر جای نفوظ به داخل دارد از این رو به درستی نام دژ به خود
گرفته است از آنجا که کلات در نزدیکی جاده ابریشم بین شهر های ماوراالنهر(فرارود) و
نواحی مرکزی فلات ایران قرار داشت از دیر باز دارای اهمیت بود این فلات همچنین در مسیر
تاخت وتاز ارتشهای مهاجم بود در قرن چهاردهم میلادی (اواخر قرن هشتم قمری) قشون
تیمور لنگ در آغاز گسترش سلطه خود به سمت غرب این فلات را محاصره کردند و کلات را
تسخیر کردند سلطان محمد خوارزم شاه تصمیم داشت در این فلات در مقابل مغولها بایستد
اما در عوض به سمت غرب فراری شد ًنادر شاه در نزدیکی کلات تولد یافت او کلات را تحت
کنترل خود در آورد.در دوران پر آشوب سالهای پایانی صفویه که فرماندهان جنگی رقیب نادر در
پی فتح اصفهان توسط افغان ها و سقوط حکومت صفوی برای سلطه جویی مبارزه میکردند
کلات پایگاه نادر بود.نادر با عزل شاه طهماسب دوم خود را نائب السلطنه و بعد از چند سال با
تاج گذاری به پادشاهی ملقب کرد اما در طول همه این سالها خراسان و کلات پاسگاه و
هسته اصلی فرمانروایی او بشمار می آمد نادر شاه مرتب از خراسان دیدن میکرد ودر هر
سفر از کلات می گذشت تا از پیشرفت ساخت و سازی که دستورش را داده بود مطلع گردد
بنا به تاریخچه ای که از او بر جای مانده این ساخت و ساز ها شامل بود بر
باغها،میدانها،حمامها،مسجدها،قصر ، خزانه و همچنین آرامگاهی که برای خواب ابدی خود
در نظر گرفته بود، خزانه ای که در نظر گرفته بود با غنائمی که از هند آورده بود پرشد اما هیچ
یک از اینها در آخرین بحران سلطنت نادر شاه هنگامی که برادر زاده و بسیاری از نزدیک ترین
پیروانش علیه بی رحمی ها و زیاده جویی دیوانه وارش شوریدند بکارش نیامد او برای حفظ
جان زنان و فرزندانش آنها را به کلات فرستاد اما پس از آنکه به قتل رسید برادر زاده اش
نیرویی از بختیاری ها به کلات روانه کرد آنها با استفاده از نردبانی که یک نفر به طور اتفاقی
ویا عمدی در کنار برجی جا گذاشته بود به داخل کلات راه یافتند. همه مردان خانواده
سلطنتی و حتی زنان حامله را به قتل رساندند تنها یکی از نوه های نادر شاه به اسم
شاهرخ زنده ماند که بعنوان فرمانروایی مدتی کوتاه حکومت کرد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#22
Posted: 18 Sep 2012 16:16
سفر به سرزمین نادر شاه جهانگشا -کلات نادری
تاریخ سراسر درس است و آموختنی، وقتی كتاب تاریخ را ورق میزنی گویی با تو سخن میگوید. بارگاه نوروزی تختجمشید خود كتابی مجمل است، میدان امام اصفهان و مسجد شیخ لطفالله و مسجد امام و... ورق دیگری است كه خود كتابی مستور در كتاب پربرگ تاریخ محسوب میشود. تپههای سیلك تو را به روزهای بسیار دور میبرد؛ بهشكلگیری نخستین تمدنهای انسانی و... .
و این بار نوبت ورق زدن دفتر كلات است؛ كلاتی كه به نام نادر رقم خورده و در میان كوههای هزارمسجد، روزگاری هزار هزار گنجینه در دلش جای داده است و هماكنون نیز به عنوان میراثدار تاریخ استوار ایستاده است.
كلات نادری
از مشهد كه به سمت شمال شرق خارج میشوی، آرامآرام كوههای هزار مسجد رخ مینماید. كوههایی كه گویی رنگ تاریخ به خود گرفته است و قدمت و تاریخ را میتوان از چین و چروكهای گونه كوهستانش خواند. آرام آرام وقتی از گذرگاههای كوهی عبور میكنی، میرسی به كلات نادری كه علاوه بر كوهستان، فراوانی آب و رودخانه آن هم تعادل طبیعت را برایش هدیه آورده است و هم هوایی مطبوع با بهاری دلگشا.
كلات در لغت به معنی «آبادی و زیستگاه بر فراز كوه» است. برای نخستین بار، نام كلات در شاهنامه فردوسی در داستان حماسی فرود، پسر سیاوش آمده است، اما در هر صورت به رغم این كه در دورههای مختلف تاریخی، منطقه كلات مورد توجه حاكمان بوده است، اما كلات نادری همانگونه كه از نامش هویداست، هویتش را از نادر میگیرد و فراز و فرودهای تاریخیاش را با نادر تجربه كرده است كه در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم كرد.
نادر، كلات نادری و كاخ خورشید
نادرشاه افشار، زندگی پرفراز و فرودی داشته است، از یكسو در دورهای از عمرش برای ایرانیان نماد اتحاد و دوام و جهانگشایی و حتی سخاوت بوده، اما از سوی دیگر بویژه در پایان عمرش تصویری خشن از او در تاریخ باقیمانده است تا جایی كه پسرش نیز از آسیب وی در امان نمانده و پسر خود رضاقلی میرزا را كور میكند.
هنگامی كه نادرشاه افشار در خراسان به حكومت میرسد، ایران با آسیب جدی ضعف حكومت مركزی روبهرو بوده است، آنگاه نادر نهتنها این اتحاد را برای ایرانیان به ارمغان میآورد بلكه مهاجمان ایران را نیز به عقب میراند و كشورگشاییاش را تا هندوستان ادامه میدهد.
در تاریخ از نادرشاه همواره به عنوان جنگجویی دلاور و بیباك یاد شده است. ادوارد براون در توصیف نادرشاه چنین میگوید: او یكی از بیباكترین نوابغ نظامی ایران بود.
نادرشاه هنگامی كه به حكومت میرسد، دستور ساخت كاخی را در كلات نادری میدهد كه هماكنون به عمارت خورشید یا كاخ خورشید مشهور است. در تاریخ این گونه آمده كه از این كاخ به عنوان محلی برای حفاظت از گنجینه نادر استفاده میشده است. این كاخ كه تا پایان عمر نادر نیز نیمهكاره ماند، اما با همین شرایط در مدت زمان حكومت نادر مورد استفاده قرار میگرفته است.
هنگامی كه از كلات به عنوان قطب گردشگری شرق ایران سخن میگوییم، ناگزیر از سخن گفتن در مورد نادریم، چراكه هویت تاریخ كلات بیش از هر چیز برگرفته از نادر است و البته نباید این نكته را نیز فراموش كنیم كه كلات ویژگیهای خاص خودش را داشته است كه مورد توجه جهانگشایی مانند نادر قرار میگیرد.
سرزمین كلات باتوجه به این كه در میان كوه قرار گرفته، به سرزمین دژهای نفوذناپذیر شهرت دارد و دلیل انتخاب كلات توسط نادر نیز همین نفوذناپذیری آن بوده است. به عبارت بهتر كاخ خورشید، كاخ و گنجینه گنجهای نادر بوده است، تختطاووس، الماس كوه نور، الماس دریای نور و گنجهای حاصل از جهانگشایی او به هندوستان كه فراوانی آن و گرانبهاییاش در تاریخ شهره عام است تا جایی كه میگویند نادر هنگامی كه هند را فتح كرد و اهانتكنندگان به ایرانیان را به دار مجازات آویخت در برابر دریافت كلید گنجینه هندیان پذیرفت كه حكمرانی را از حاكم هند سلب نكند و او حاكم هند بماند. او سپس گنجینهای آنچنان ارزشمند با خود به ایران آورد كه تا 3 سال تمام ایرانیان از پرداخت مالیات معاف شدند و هنوز نیز این جواهرات موجب افتخار ایرانیان است.
او گنجینه را با خود به ایران آورده است و در كاخ سترگ خورشید در میان كوهها آنها را محافظت میكرده است. كاخ خورشید، بنایی 3 طبقه است كه البته هیچگاه این بنای 3 طبقه به پایان نرسیده و وظیفه ساخت این بنا به عهده اسرای هندی بوده كه نادر از سرزمین هندوستان آنها را به اسارت آورد.
این كاخ مجموعا دارای 12 اتاق است كه داخل هراتاق نیز تزییناتی از نقاشی و گچبری دیده میشود. در میان این تزیینات، تصاویری از شاهزادگان نادری نیز به چشم میخورد. در وسط این بنای 8 ضلعی، برجهای استوانهایمانند در دوطبقه قرار دارد كه محل اقامت شاه و خانوادهاش بودهاست. زیبایی این كاخ بیشتر در آرایش نمای خارجی كنگرهدار ساختمان است كه در آن معماری مغولی - هندی به چشم میخورد. داخل اتاقها با نقاشی و گچبری تزیین شدهاند. در وسط این بنا نیز از سطح پشتبام برجی مدور با تركهای شبیه نیم ستون معروف به خیاری احداث شده است. كاخ خورشید در طول زمان، دچار آسیبهای فراوانی شد ازجمله این كه هماكنون ارتفاع بنای 25 متری آن به 20متر كاهش پیدا كرده است و طبقه سوم آن به شكل مخروبه درآمده، البته در این سالها به همت سازمان میراث فرهنگی استان خراسان رضوی این كاخ باستانی كه در میان باغی از جویبارها و درختان بنا نهاده شده مورد مرمت قرار گرفته و هماكنون به عنوان یكی از مهمترین جاذبههای تاریخی شرق كشور مطرح است.
دیدنیهای طبیعی كلات
فراموش نكنید كه بنا به اعلام سازمانهای جهانی، ایران به جهت جاذبههای طبیعی جهانگردی در رتبه پنجم جهانی جای گرفته و به جهت جاذبههای تاریخی رتبه دهم دنیا را دارد و به همین دلیل است كه از زوایای مختلف همواره موردتوجه جهانگردان بوده است و باز هم فراموش نكنید كلات نادری، در فاصلهای كمتر از 2 ساعت از حرم رضوی هم از تاریخ در دلش به امانت دارد و هم از طبیعت پرنصیب است تا جایی كه بسیاری به آن لقب بهشت گمشده دادهاند.
آبشار قرهسو
قرهسو در جنوب غربی شهرستان كلات نادری واقع شده است. آب و هوایی خنك و ییلاقی دارد و درهتنگ آن زمینه شكلگیری آبشارهای زیبا را فراهم ساخته است و به بركت كوهستان نیز بارشهای جوی دارد و همین ویژگیها شرایط شكلگیری آبشارهای منحصر به فرد در این منطقه را فراهم آورده است. آب قرهسو، آب گوارایی است تا جایی كه حتی نادر به سبب این كه از كیفیت آب كلات رضایت نداشته است، دستور میدهد آب كاخ را از قرهسو تامین كنند. قرهسو در 10 كیلومتری جنوب غربی كلات نادری واقع شده و در دل پیچ وخمهای خود 8 آبشار زیبا را جای داده است.
بند نادری
بند نادری، سدی آجری است كه مردم بومی ساخت آن را به نادرشاه افشار نسبت میدهند، اما برخی محققان نیز ساخت آن را متعلق به گوركانیان میدانند، اما در هر صورت با توجه به این كه این بند در یك طبیعت منحصر به فرد معتدل كلات ساخته شده، منطقهای است كه هم میتواند یادآور تاریخ و هم بهرهگیری از طبیعت باشد و مورد توجه گردشگران قرار گیرد.
آبشار اورتكند
منطقه اورتكند به صورت خاص به بهشت گمشده مشهور است، اما افسوس كه جاده مناسبی ندارد و چند كیلومتر آن خاكی است و البته شاید همین خاكی بودن جاده باعث محافظت آن شده است. جاده دسترسی اورتكند از كیلومتر 105 جاده مشهد به كلات جدا میشود و پس از جدا شدن از جاده اصلی، باید حدود 22 كیلومتر پیش رفت. تفرجگاه اورتكند علاوه بر ییلاقی بودن، آب فراوان و كوههای سر به فلك كشیده سترگ و زیبا، به سبب غار آبیاش نیز شهرت دارد و این منطقه علاوه بر گردشگران داخلی، توجه گردشگران خارجی را نیز به خود جلب كرده است.
سفر به خیر
خراسان رضوی، بزرگترین بركتش رضای آلمحمد است، همو كه یادش دل را جلا میدهد، قلب را آرامش و جان را نیرو. در كنار زیارت، سیاحت در استان خراسان رضوی نیز بسیار جاذبه دارد. كوههای سترگ و بلند كلات، بهشتی را در دل خود جای داده است، رود چهچهه در كلات نادری در مرز بین تركمنستان و ایران، چونان بلبلی چهچهه زنان میخرامد و میراند، جنگل ارس هزارمسجد در نزدیكیهای كلات، طبیعتی منحصر به فرد دارد كه بالاترین پیامش این است كه هر نكتهای از ایران سرزمین سرسبزی و رویش و زندگی است.
در كنار این آثار تاریخی، هنگامی كه در جوار حرم رضوی از موزه و آرامگاه نادرشاه افشار دیدن میكنید، به خاطر داشته باشید كه سرزمین رویاهای نادر، سرزمین گنجینه تختطاووس و الماس كوه نور همین نزدیكیهاست، باید دل به جاده زد، كوههای بلند كه سالها بر كسی رخ ننموده و بیگانگان را به خود راه نداده است، هماكنون به روی شما آغوش گشوده است و در كنار طبیعت زیبا میتوانید از مجموعه آثار كاخ نادری در كلات دیدن كنید.
آغاز را با نادر شروع كردیم، پایان را با افتخارهای خراسان به پایان رساندیم و نام نبردن از مرد بلندآوازه ادبیات پارسی ـ فردوسی ـ شرط مروت نیست و چه به كه به عنوان پایانی از این گزارش، فردوسی را از نگاه نادر ترسیم كنیم. نادرشاه در توصیف فردوسی چنین میگوید: «شاهنامه فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است».
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#23
Posted: 18 Sep 2012 16:18
دركهنه ترين نشانه ها وردپاهاي باقي مانده درلابلاي سطور تاريخ ايران،چنانكه خرده بينان ونيك انديشان مي گويند:بخشهاي شمالي خراسان دورنماي بهشت گمشده اي را براي اقوام وطوايف صحرانشين مجسم مي كردتا درجستجوي زمين هاي بهتر وچراگاههاي فراختر از صحراهاي خشك وسوزان قراقوم ودشت تركستان بدين اميد نواحي اتك،ابيورد ،نساء وكلات را درزير ثم ستورانشان درنوردند .ازاين روست كه اين بوم وبرهادرتاريخ ايران دوران وحوادث پرماجرايي را پشت سر گذاشته اند وكلات نيز گوشه اي ازاين بهشت گمشدهء صحرانشينان آرزومند بود.سرزميني با شكوه حصار سربه به فلك كشيده اش كه آدمي را چون عقابي بربلنداي صحراي تركستان به نظاره مي نشاند وپناهگاهي امن وايمن براي دمي آسوده زيستن از دستبرد وتهاجمات را فراهم مي آورد وحال اگر رمه ها واسبان درچراگاهايش مي آسودند وآرام مي گرفتند چه مي شد؟
پس بايستي اين سرزمين، تاريخي به بلنداي افسانه هاي نژادگان پاك آريايي داشته باشد.لكن بايد تاريخش را ازبين سطور درهم تنيده ومهجوري كه جاي خوش كرده است بيرون كشيد،اين امر مقدور نگرديد تاآنگاه كه خردمند پير وفرزانه توس نوشته هاي اسطوره اي ايران راچون كوهي استوار برپاي مي دارد .حكيم فرزانه توس آنجا كه درسلسله جنگهاي بي پايان خونين نژادگان پاك آريايي وديو سيرتان توراني سخن سر مي دهددرتقرير فرود سياوش در كلات سرشك برمژگان مي راندكه افسوس،روان پاك سياوش خورشيد وش بدين گيتي چشم اميد دارد لكن بدست سردارستمكاره،توس جان ميدهد تا شاهد انتقام گيري خون سياوش پاك سيرت بدست فرزند برومند ايران زمين رستم دستان نباشد.
به هرحال پير فرزانه توس با سرايش شاهنامه اوراق پنهان تاريخ اشكانيان را كه به دست ساسانيان درحال نسيان وفراموشي بودازلابلاي اذهان دهقانان كه براثرنفوذ نجباي اشكاني براي ماندگاري درقالب افسانه واسطوره درآمده بودند بيرون كشيد تا تاريخ ايران بي كم وكاست باقي بماندومابتوانيم تاريخ كلات رادردوره اشكانيان رهگيري كنيم.
باشكست وسر فرود آوردن ساسانيان دربرابر حملات تازيان مسلمان، تاريخ كلات ردپاي آشكارخويش را گم مي كند تا آن زمان كه احيا گران فرهنگ ايراني،سامانيان براريكه وسرير پادشاهي جاي خوش كنند،ولي با ضعف وزوال سامانيان ونفوذ اميران ترك نژاد آنان درتلاش براي افزايش نفوذ وقدرت خويش درگير قدرت گيري بر سرجانشيني نوح بن منصور مي شوند وسرداران گردنكش واستقلال طلبي چون فائق وابوعلي سيمجوركه از رقيب خويش،ناصرالدين سبكتكين هزيمت مي كنندبراي حفظ جان پناه بدين دژ خداي آفرين وحصن حصين خداوندي مي آورند واين چنين مي شود كه كلات مأمن استقلال طلبان وياغيان وگردنكشان تاريخ برعليه حكومت مركزي مي شود وزمينه اي رابراي تبعيت و حضورديگرمدعيان قدرت چون ارغونشاه نواده هلاكوخان مغول فراهم مي آورند تاخويشتن را از مهلكه نبرد خانوادگي برهاند وبه گردآوري سپاهي بپردازد تابرعمويش مستولي گردد.
ازاين روست كه جهانگشايي چون تيمور نيز همواره درسر مي دانست تازماني كه قله كلات ودژمستحكمش را تسخير نگردانيده به معناي واقعي فاتح نيست واز اين رو چهارده بار بدين قلعه هجوم آورد تابتواند به تكميل افتخارات جهانگيريش پرداخته باشد،ولي با شكستهاي متوالي سر برآستان رفيعش فرود آورده وراهي جز خدعه ونيرنگ براي فتح كلات باقي نماند واين گونه است كه علي بيگ جاني قرباني با نيرنگ وتضمين اميرشيخ علي تسليم تيمورگشته وكلات مسخر مي شود.
حضور تيمور گوركان آخرين برگ گشوده شده تاريخ كلات نيست، بلكه ظهور سردار رشيدكوهستان نادرقلي افشار آغازگر حيات جديدي درتاريخ آن به شمار مي آيد .ظهور نادر كه واقع مي توان اورا آخرين جهانگشاي شرق ناميد،عظمت ،بزرگي وشكوهش را مديون سرزميني است كه با آن انس گرفته وپستي وبلندي هايش خاطراتي را براي او ترسيم ميكند ويادآورروزي است كه با حميت وجوانمردي ياران شفيقي چون طهماسب قلي جلاير ازاين مكان بربال بخت سوار گشته وبراريكه سلطنت وپادشاهي ايران زمين تكيه زده است تا آرزوي جهانگيراني چون چنگيز وتيموررا درسربپروراند.شكي نيست كه نادر نيز ازاين امر اگاه است كه تنها راه رسيدن به مقصود وماندگاري درکنار ساير فرمانروايان قدرتمند تاريخ ،حفظ كلات وانتخاب آن به عنوان مركز فرماندهي نظامي است.ازاين روست كه درپناه امن آسوده كلات آماده طرح ريزي براي فتوحات متوالي مي گردد وحقا كه اين فرزتد برومند كوهستان توانست آرزوي ديرين ايرانياني راكه سالها ازنبود قدرت واحدمركزي ودست يازيدن اجانب دست به دعا برمي داشتند برآورده سازد،اونيز درپاسداشت حميت ،مردانگي وهمراهي مردان اين سرزمين وقلعه سربه فلك كشيد ه اش تصميم برآن گرفت تا آرامگاهي دراين سرزمين برپاي دارند تادرپايان عمر باخيالي آسوده سربربالين خاكش گذارد.افسوس چرخ زمان همواره برباب ميل نمي گردد وثانيه ها مجال پايان دادن به آرزوها واميال رافراهم نمي آورند وبدين سان آخرين جهانگشا وكشورگشا تاريخ ايران كه همچون نامش بي بديل وكمياب بود دور ازسرزمين دلخواهش سربرخاك نهاد وآنچه ازخويش درتاريخ كلات برجاي گذاشت شكوه وعظمتي بود كه كلات را ازگمنامي هاي افسانه اي واسطوره اي به قلل رفيع تاريخ ايران بازگرداند.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#24
Posted: 18 Sep 2012 16:20
وحال تاریخ و داستانهای تاریخی نتدر شاه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#25
Posted: 18 Sep 2012 16:21
رنوشت گنجينه نادر شاه در كلات
نادر شاه پادشاه ايران بعد از اين كه مقداري زياد زر و سيم و جواهر بدست آورد چون نميدانست كه با آن پول چه كند و رسم سرمايهگذاري در ايران براي كارهاي بزرگ متداول نبود در صدد برآمد كه آنرا درمكاني قرار دهد كه كسي نتواند بسرقت ببرد . طلا و نقره و جواهر بعنوان ماليات از مردم گرفته ميشد و بخزانه نادر منتقل ميگرديد و بعد از انتقال بآنجا ، بازگشت ، نمينمود مگر ، براي پرداخت جيره و مستمري سربازان و كاركنان ديوان و آن مقدار پول ، بقدري نبود كه سبب رواج كسب و تجارت گردد بهمين جهت مردم كه موجودي خود را بابت ماليات ميپرداختند و آن وجه بدست مردم بر نميگشت ، سال بسال فقيرتر مي شدند و در عوض خزانه نادر ، معمورتر ميگرديد و در آن خزانه زر و سيم و جواهر ، بيشتر انباشته ميشد بدون ا ينكه نادرشاه از پول و جواهر كالا پائين ميآمد و قوه خريد نادري افزايش مييافت . نادرشاه ميتوانست با پولي كه بدون استفاده در كلات نادري گرد آورده بود كشور خود را طوري آباد كند كه معمورترين كشور جهان گردد . ولي آن كار را نكرد رفتار محصلين ماليات بر مردم سبب شد كه هزارها قصبه و قريه از بين رفت و اراضي زراعتي مبدل به بيابان لم يزرع شد و در بعضي از قسمتهاي كشور ايران حتي پول مس كه پشيزبود يافت نمي گرديد زيرا مردم هر چه پشيز داشتند بابت ماليات دادند معهذا نمي توان انكار كرد كه نادرشاه براي ايران تحصيل افتخار كرد و پيروزيهاي جنگي و كشور گشائيهاي او بنام ملت ايران در تاريخ به ثبت رسيد .
وقتي زر و سيم و جواهر نادر بقدري زياد شد كه متوجه گرديد نمي تواند آنرا در خزانههاي عادي نگاه دارد درصدد بر آمد كه در نقطهاي از ايران آن گنج را در دل كوه جا بدهد و آنگاه متوجه گرديد كه بهترين دل كوه براي جا دادن گنج يك قلعه طبيعي ميباشد واقع در كوههاي هزار مسجد درشمال خراسان به اسم كلات .
وضع كلات طوري بود كه اگر يك عده مستحفظ براي حفاظت گنج نادري در آن بسر ميبردند احتياجي بخارج نداشتند . زيرا كلات آب و زمين قابل كشت و زرع داشت و مستحفظين ميتوانستند زراعت كنند و دام داري نمايند واحتياجات خود را از حيث خواربار ، برآورند . نادرشاه از دادن جيره و مستمري به مستحفظين گنج خود در كلات مضايقه نداشت . اما نميخواست كه مستحفظين گنج براي تأمين خواربار از محلي كه گنج در آن است خارج شوند و اطلاعات خود را بديگران بگويند . نادرشاه ميخواست كه نه مستحظين گنج از پاسگاه خود خارج شوند و نه ديگران از خارج به آن پاسگاه بروند . وضع كلات طوري بود كه مستحفظين گنج نادرشاه ، ميتوانستند مدت پنجاه سال در آن قلعه طبيعي بسر ببرند بدون اين كه براي خواربار احتياج بخارج داشته باشند لباس خود را هم از پشم گوسفندان فراهم مي كردند .
بهر نسبت كه ماليات وصول ميشد و در جنگها غنائم بدست ميآمد زر و سيم وجواهر و قسمتي از اشياي نفيس ديگر مثل پارچههاي زربفت و ظروف گرانبها و عاجهاي فيل را به كلات نادري حمل مي كردند .
بطوريكه گفتيم عليقلي ميرزا در روزي كه شب بعد از آن ، نادر بقتل رسيد بهمدستان خود گفته بود كه در كلات دويست كرورنادري ، زرو سيم و جوهار است و آن را بين خود تقسيم خواهيم كرد . در صورتي كه در كلات بيش از دويست كرور زر و سيم و جواهر وجود داشت و علاوه بر آن مقداري اشياء نفيس ديگر در كلات بود كه نميتوانستند قيمتي براي آنها تعيين نمايند . جزء نادرشاه ، هيچ كس از ميزان واقعي طلا و نقره و جواهري كه در كلات بود خبر نداشت بطوري كه راز موجودي واقعي آن گنج ، با مرگ نادرشاه ، براي هميشه مكتوم ماند .
بعضي از مورخين، در صحت رقم دويست كرور نادري زر و سيم و جواهر كه در دورة سلطنت خود نادر بين درباريان شايع بود ترديد كردهاند و گفتهاند كه آيا آن موقع در ايران دويست كرور ، زر و سيم و جواهر بوده تا اين كه نادرشاه، آنها را بتدريج گرد بياورد و به كلات منتقل نمايد و آيا اين رقم ، اغراق نيست . اما تمام غنائم جنگي نادرشاه هم به كلات منتقل گرديده بود و تمام كشورهائي كه بدست نادر گشوده شد خراج گزار وي شدند و سال بسال خارج ميپرداختند و آن وجوه هم منتقل به كلات ميگرديد . لذا نه فقط رقم دويست كرور اغراق نيست . بلكه ميتوان قبول كرد كه موجودي گنج نادري بيش از دويست كرور بوده است .
عليقلي ميرزا هنگامي كه بسوي كلات ميرفت عدهاي از عشاير قوچان را هم با خود برد تا با نيروي قويتر بكلات حمله ور گردد . گنج نادردر قلعه كلات در دخمهاي جا داشت كه حجاران ، مدت سه سال آن دخمه را در دل كوه حفر كرده بودند و هنگاميكه عليقلي ميرزا بسوي كلات ميرفت دويست سرباز بفرماندهي يك افسر موسوم به ( عبدالله مريواني ) كه داراي درجه نظامي بشيوزباشي بود يعني فرماندهي پانصد سرباز را ميتوانست بر عهده بگيرد از آن گنج نگاهداري
مي كردند. قلعه طبيعي كلات يك دژ غير قابل تسخير بنظر مي رسيد . كوههاي اطراف قلعه طبيعي كلات طوري بود كه با وسائل آن زمان نميتوانستند از آن بگذرند . و وارد قلعه شوند و مجبور بودند كه از مدخل قلعه عبور نمايند و همينكه دروازه مدخل قلعه را ميبستند و پشت آن را سنگ چين مينمودند ، كسي نمي توانست وارد قلعه گردد . يا از آن خارج شود . وقتي دخمه گنج را در دل كوه حفر كردند بالاي آن در قسمتي از كوه يك دخمه ديگر بوجود آوردند و آن را پر از باروت نمودند و عبدالله مريواني مكلف بود كه بطور مرتب به باروت سر بزند و بفهمد كه در فصول بارندگي مرطوب نشده باشد و اگر مرطوب گرديده آن را عوض كند .
عبدالله مريواني مخزن باروت را آتش بزند و هر گاه آن مخزن منفجر ميشد كوه فرو ميريخت و درب خزانه گنج را بكلي مسدود مينمود و ديگر مهاجم نميتوانست وارد آن دخمه شود . بموجب دستور نادر در صورتي كه عبدالله مريواني در جنگ كشته مي شد هر نفر كه زنده ميماند ميبايد مخزن باروت را منفجر نمايد و اگر هيچ افسر زنده نميماند سربازها ميبايد مخزن باروت را منفجر نمايند و راه دخمه را مسدود كنند . نادرشاه مطمئن بود كه عبدالله مريواني و افسران و سربازاني كه تحت فرماندهي وي قرار گرفتهاند آن دستور را در صورت اقتضا بموقع اجرا خواهند گذاشت و لو محقق باشد كه خود كشته خواهند شد . و بعد از اينكه كوه فرو ريخت و درب دخمه را مسدود كرد مهاجم نخواهد توانست گنج او را تصرف نمايد مگر بعد از مدتي براي در هم شكستن تخته سنگهاي بزرگ كوه و انتقال آنها بجاي ديگر كه تا آن موقع او در هر نقطه كه باشد خود را به كلات ميرساند و دمار از روزگار مهاجم در ميآورد .
نادر بارها گفته بود تا روزي كه من زنده هستم كسي نميتواند به كلات دستبرد بزند و هر بار كه اين سخن بر زبان نادرشاه جاري مي شد ميرزا مهدي استرآبادي منشي او ميگفت ظلالله مثل حضرت خضر عمر جاويد خواهيد داشت .
عليشاه (عليقلي ميرزاي سابق) تا موقع رسيدن بكلات استراحت نكرد و نه گذاشت امرا و سربازان افشاري استراحت كنند . وقتي به كلات رسيدند هنگام بامداد بود و با اين كه عليشاه مي دانست دروازه كلات طبق معمول بسته است چند نفر را براي تحقيق فرستاد و آنها مراجعت كردند و گفتند كه دراوزه بسته است . عليشاه خود را نزديك دروازه رسانيد و چون مي دانست ديدهبان قلعه كلات او و سوارانش را ديده گفت كه عبدالله مريواني فرمانده پادگان كلات ، بالاي دروازه بيايد و با او صحبت كند . عبدالله مريواني بالاي دروازه آمد و عليشاه گفت آيا مرا مي شناسي ؟ فرما نده پادگان كلات گفت مگر ممكن است شاهزاده اي بزرگوار مثل عليقلي ميرزا برادر زاده ظل الله را نشناسند ولي من تصور مي كردم كه شاهزاده در جنوب خراسان سكونت دارند . عليشاه گفت من در آنجا بودم و اينك به اينجا آمده ام و به تو دستور مي دهم كه دروازه را باز كن . عبد الله مريواني گفت اي شاهزاده بزرگوار ، بر تو پوشيده نيست كه دروازه اينجا باز نمي شود مگر به فرمان ظل الله آيا فرمان ظل الله را با خود آورده اي ؟ عليشاه گفت من چيزي با خود آورده ام كه بر تر از فرمان نادر مي باشد و آن خود ظل الله است . عبد الله مريواني با حيرت گفت آه ... آيا ظل الله تشريف آورده است پس چرا زودتر به ما اطلاع نداده اند كه بتوانيم وسايل پذيرايي را فراهم كنيم عليشاه گفت ظل الله آمده اما احتياج به وسايل پذيرايي ندارد عبد الله مريواني از جواب عليشاه چنين فهميد كه وسايل پذيرايي نادر شاه را با خود او آورده شده و به همين جهت كسي به او اطلاع نداده كه وسائل پذيرايي را آماده كند و بعد گفت اگر خود ظل الله تشريف آورده باشد نشان دادن فرمان ضروري نيست و اگر ظل الله دستور بدهد ، من دروازه را خواهم گشود . عليشاه گفت اكنون ظل الله بتو دستور مي دهد كه دروازه را بگشائي . آنگاه امر كرد كه سر بريده نادر را نزديك دروازه ببرند تا اين كه عبد الله مريواني آن را ببيند . عبد الله مريواني وقتي سر بريده را ديد نشناخت از عليشاه پرسيد اي شاهزاده بزرگوار اين سر از كيست ؟ عليشاه گفت نادر كشته شد و سرش را بريديم و آورديم تا بتو و ديگران ، كه هنوز تصور مي نمايند نادر زنده است نشان بدهيم و بدانند كه ديگر ظل الله وجود ندارد . عبد الله مريواني پرسيد اي شاهزاده بزرگوار اگر قصد شوخي داري ، دست از مطايبه بردار زيرا در يك مسئله با اهميت مثل حيات پادشاه ايران نميتوان شوخي كرد . عليشاه گفت ، من شوخي نميكنم و جدي ميگويم مگر تو نادر را نميشناختي و خصوصيات قيافهاش را به خاطر نداشتي ؟
درست نگاه كن و بفهم كه آيا اين سر بريده نادر است يا نه ؟ عبدالله مريواني گفت من از اينجا نميتوانم تشخيص بدهم كه آيا اين سربريده ظلالله ميباشد يا خير؟
عليشاه به شخصي كه حامل سر بريده بود گفت به دروازه نزديكتر شود تا عبدالله مريواني سر بريده را بهتر ببيند .
سر را بيشتر به دروازه نزديك كردند ولي باز فرمانده پادگان كلات گفت كه نميتواند هويت سر بريده را تشخيص بدهد . عليشاه گفت لابد در داخل قلعه ، يك نردبان بلند داريد ؟ عبدالله مريواني گفت بلي ، عليشاه گفت نردبان را به اين طرف بفرست تا حامل سر از آن بالا ببرد و به تو نزديك شود و تو بهتر بتواني سر را به خوبي ببيني و اگر نميخواهي نردبانت را به اين طرف بفرستي از قلعه خارج شو و سر را از نزديك معاينه كن . فرمانده پادگان گفت من از قلعه خارج نميشوم و نردبان را هم به خارج نميفرستم چون ممكن است كه شما از آن استفاده كنيد و بالا بيائيد . عليشاه گفت ما اگر بخواهيم به وسيله نردبان بالا بيائيم ميتوانيم اين درختها را (اشاره به يك بيشه كوچك كه در خارج از قلعه بود ) بياندازيم و نردبان بسازيم يا از آباديهاي اطراف نردبان بياوريم پس وحشت تو از اين موضوع كودكانه است .
عبدالله مريواني متوجه شد كه برادرزاده نادر حرف درستي ميزند بيستتن از تفنگداران كلات وارد دروازه مجتمع شدند و تفنگهاي خود را بطرف سواران عليشاه گرفتند و مردي كه حامل سر بود به نردبان نزديك شد و از آن بالا آمد و ديگران به نردبان نزديك نشدند كه مبادا براي تفنگداران كلات شبههاي ايجاد شود حامل سر بريده خود را ببالاي دروازه رسانيد و سر را به عبدالله مريواني و ديگران نشان داد آنوقت نداي حيرت از بينندگان برخاست زيرا دريافتند كه آن سر بيپيكر ، سر نادرشاه افشار پادشاه ايران است . قيافه نادر ، يك قيافه عادي نبود كه با صور ديگر مشتبه شود وهر كس يك مرتبه نادرشاه را ميديد ، قيافهاش را بخاطر ميسپرد . عليشاه از نداي حيرت فرمانده پادگان و ديگران فهميد كه نادر را شناختند و در هويت سر بريده ترديد ندارند و گفت : اي عبدالله مريواني وشما اي افسران و سربازان پادگان كلات ، بطوريكه مشاهده ميكنيد ، نادر ديگر و جود ندارد و آنكه كوس لمنالملك ميكوبيد و براي يك نادري يك سر ميبريد نابود گرديد . اكنون من پادشاه ايران هستم و اختيار مال و جان مردم اين سرزمين در دست من است و اختيار مال و جان شما را هم دارم . اگر عاقلانه رفتار كرديد و دروازه قلعه را گشوديد تا وارد قلعه شويم از من پاداش بزرگ خواهيد گرفت و من بشما منصب و مال ميدهم . ولي اگر دروازه قلعه را نگشوديد و طبق دستوري كه نادر شما داد انبار باروت را محترق و كوه را منفجر كرديد علاوه بر اين كه تمام شما را با سختترين شكنجه بهلاكت خواهم رسانيد زن و فرزندان و طائفه شما را نابودخواهم كرد و از نسل شما ، حتي يك طفل شيرخوار را باقي نخواهم گذاشت . عبدالله مريواني گفت آخر ما عهدي داريم و سوگند ياد كردهايم كه بعهد خود وفا نمائيم .
عليشاه گفت شما با نادر عهد داشتيد و چون او مرده ، ديگر متعهد نيستيد .
عبدالله مريواني گفت اي شاهزاده بزرگ منظور تو از ورود به اين قلعه چيست و چه ميخواهي بكني . عليشاه گفت من پادشاه ايران هستم و تو بايد مرا با عنوان پادشاه ايران طرف خطاب قرار بدهي . عبدالله مريواني گفت اي ظلالله براي چه مي خواهي وارد اين قلعه شوي ؟ عليشاه گفت من نميخواهم كه با عنوان ظلالله مورد خطاب قرار بگيرم چون اين عنوان را مردم دوست نميدارند و اسم من عليشاه است و تو ميتواني مرا با عنوان پادشاه ايران يا عليشاه طرف خطاب قرار بدهي و صلاح تو هم در اين است كه از من توضيح نخواهي و نپرسي كه براي چه ميخواهم وارد اين قلعه شوم . من پادشاه ايران هستم و اين قلعه و هر چه در آن ميباشد ملك مطلق من است و نبايد به كسي حساب پس بدهم .
عبدالله مريواني ترديد نداشت كه اگر دروازه قلعه را نگشايد نه فقط او و سربازانش كشته خواهند شد بلكه عائله و طائفه او ، و سربازانش نابود خواهند گرديد . وي بعد از ديدن سر بريده نادر وشناختن آن سر ، فهميد كه نادر كشته شده و اگر وي دروازه قلعه را بگشايدو عليشاه را به كلات راه بدهد نادر كه وجود ندارد از او بازخواست نخواهد كرد . پس همان بهتر كه تسليم شود و بدان وسيله نزد عليشاه تقرب حاصل نمايد و لذا گفت : اي پادشاه بزرگ ايران وقتي مركب تو باينجا رسيد من نميدانستم كه نادر شاه ديگر پادشاه ايران نيست و سلطان جديد كشور ، تو ميباشي و گرنه رسم عبوديت را بجا ميآوردم و اينك براي اين كه ثابت كنم كه رعيت مطيع و فرمانبردار تو هستم ، عهد خود را زير پا ميگذارم و هم اكنون دستور ميدهم كه سنگها را از پشت دروازه بردارند و آن را بگشايند .
عليشاه عدهاي از مردان افشار را كه با او بودند با نردبان بداخل قلعه فرستاد كه باهل قلعه كمك كنند وسنگهائي كه پشت دروازه چيده شده بود زودتر برداشته شود و هنگام ظهر عليشاه وارد قلعه كلات شد . عليشاه بعد از ورود به كلات به عبدالله مريواني گفت من نسبت به تو سوء ظن ندارم و ديدم كه اطاعت كردي و دورازه قلعه را بروي من گشودي ولي سربازان تو بايد خلع سلاح شوندو بآنها بگو كه انعام دريافت خوا هند كرد وانبار باروت هم بايد تحت مراقبت سربازان من باشد . عبدالله مريواني اسلحه سربازان خود را تسليم كرد وانبار باروت را تحت مراقبت سربازان عليشاه قرار داد .
آنوقت عليشاه گفت برويم بسوي گنج نادرشاه . عبدالله مريواني گفت اي پادشاه ايران ، كليد گنج كوچك نزد من هست ولي كليد درب خزانه بزرگ نزد خود نادرشاه بود . عليشاه پرسيد مگر در اينجا دو خزانه وجود دارد؟ عبدالله مريواني گفت بلي و خزانه كوچك خزانهايست كه گاهي پول ميآوردند و در آن ميگذاشتند و در دستك ثبت ميكردند و هر زمان كه خود نادرشاه بكلات ميآمد پول موجود در خزانه كوچك منتقل بخزانه بزرگ ميشد . عليشاه پرسيد اكنون در خزانه كوچك چقدر پول است؟ عبدالله مريواني جواب داد پانصد و دوازده هزار نادري .
عليشاه پرسيد در خزانه بزرگ چقدر پول موجود ميباشد ؟ عبدالله مريواني گفت خدا ميداند .
عليشاه پرسيد مگر موجودي خزانه بزرگ در دستكها ثبت نشده است . عبدالله مريواني گفت هر چه در خزانه بزرگ هست در دستكها ثبت شده مگر موجودي پول نقد و از ميزان موجودي پول نقد جزنادرشاه هيچكس اطلاع نداشت . عليشاه گفت در خزانه كوچك را بگشايند . عبدالله مريواني كليد درب خزانه كوچك را آورد و آن را گشود و پانصد و دوازدههزار نادري موجود در آن خزانه را در دسترس عليشاه گذاشت و گفت از پادشاه ايران خواهش ميكنم كه يك رسيد بمن بدهند . عليشاه گفت براي چه بتو رسيد بدهم ؟ مگر من مالك اين پول نيستم . عبدالله مريواني گفت چرا اي پادشاه ايران ، ولي رسم اين است كه وقتي از تحويلدار ،پولي دريافت ميكنند ، با و يك قبض رسيد ميدهند تا در آينده راجع بمبلغي كه از وي گرفته شده اختلافي پيش نيايد . عليشاه به قوچه بيك افشار اورموي گفت رسيدي بنويسد و به فرمانده پادگان كلات بدهد . بعد از او پرسيد تو در خصوص موجودي خزانه بزرگ چه اطلاع داري ؟ عبدالله مريواني چند دستك بزرگ را به عليشاه نشان داد و گفت هر چه در خزانه بزرگ وجود دارد در اين دستكها ثبت شده غير از وجه نقد و هر قسمت از اشياي خزانه ، در يكي ازاين دستكها به ثبت رسيده و هر يك از اين دستكها داراي دو نسخه است كه يكي اينجا ميماند و ديگري پيش نادرشاه هست يا بود . عليشاه پرسيد اين دستكها چه موقع نوشته ميشد . فرمانده پادگان كلات گفت هر زمان كه نادرشاه باينجا ميآمد و ميخواستند آنچه در خزانه كوچك است بخزانه بزرگ منتقل نمايند اين دستكها نوشته ميشد . عليشاه يكي از دستكها را برداشت و گشود و ديد در ديباچه آن نوشته شده مربوط به شمشيرها و خنجرها و تفنگها و تپانچهةاي مرصع مي باشد كه در خزانه بزرگ هست و هزار و پانصد شمشير و خنجر و هزار تفنگ و تپانچه مرصع، طبق ثبت آن دستك در خزانه بزرگ بود ، دستك ديگر را كه بسيار قطور و سنگين بود بدست گرفت و باز كرد و مشاهده نمود كه صورت كتابهائي است كه در خزانه بزرگ وجود دارد و از روي آن دستك معلوم مي شد كه در خزانه بزرگ چهل هزار كتاب موجود است .
( توضيح ـ كتابهاي خزانه بزرگ نادري كلات ، كتابهاي كتابخانه سلطنتي هندوستان بود كه نادرشاه به ايران آورد ـ)
عليشاه بعد از مشاهده آن دستكه گفت من تعجب ميكنم نادر كه علاقه بخواندن كتاب نداشت براي چه اين همه كتاب را در اين جا جمع كرده بود . قوچه بيك افشار اورموي جواب داد كه نادر ببهاي اين كتابها توجه داشت نه بآنچه در آنها نوشتهاند . عليشاه دستك ضخيم و سنگين را نهاد و دستك ديگر را برداشت و مشاهده كرد كه در آن دستك شماره تخت هاي مرصع كه در خزانه بزرگ وجود دارد ثبت شده مشخصات هر تخت ذكر گرديده است . بعد از اين كه عليشاه از مشاهده اجمالي دستكها فارغ شد درب خزانه بزرگ نادرشاه را از نظر گذرانيد و معاينه كرد .
وي ديد درب مزبور بسيار قطور و سنگين است و از عبدالله مريواني پرسيد آيا نميتوان اين در را بدست يك كليد ساز گشود .
عبدالله مريواني گفت اي پادشاه ايران ، هيچ كليد ساز قادر بگشودن اين در نيست . عليشاه گفت در اين صورت آنرا واژگون ميكنيم .
برادرزاده نادرشاه به سربازان افشاري دستور داد هر چه باروت در انبار بالاي خزانه هست با احتياط از آنجا بنقطهاي ديگر كه دور از خزانه باشد منتقل كنند زيرا وي عزم دارد درب خزانه بزرگ را با انفجار باروت واژگون نمايد و اگر باروت ، همچنان در انبار فوقاني باشد ممكن است منفجر شود .
در حالي كه سربازان افشاري باروت انبار فوقاني را به نقطهاي ديگر منتقل ميكردند عدهاي از سربازان با كلنگ و ديلم كه عبدالله مريواني در دسترس آنها قرار داد زير آستان درب خزانه بزرگ كه در واقع يك دروازه بود ،حفرههائي ايجاد نمودند و هر يك از آنها را با مقداري باروت پر كردند و فتيلههاي طولاني تا خارج خزانه كشيدند و بعد از اين كه همه بيرون رفتند ، فتيلهها را آتش زدند و دروازه خزانه نادري با صدائي هولناك واژگون گرديد .
پس از اينكه دود باروت متفرق گرديد عليشاه و سرداران افشاري و ديگران بسوي خزانه بزرگ نادري روان شدند .
عليشاه موجودي پول خزانه را ضبط كرد و آنگه طبق عهدي كه با چهارتن از امراي دربار نادري ( قاتلين نادر) نموده بود آن پول را با آنها تقسيم نمود به هر يك از آن چهار تن چهل كرور رسيد .
ميگويند در خزانه بزرگ هفتادو پنج صندق جواهر وجود داشته و عليشاه آن جواهر و تختهاي مرصع را به نفع خود ضبط كرد و آنگاه امر نمود كه هر چه در خزانه هست بين افسران و سربازان او و افسران و سربازان كلات تقسيم شود .
( گنج نادر در كلات كه قسمت مهم آن از هندوستان آورده شده بوده بگفته مورخين انگليسي آن قدر بزرگ بود كه ارقام مربوط بآن گنج شبيه به يك افسانه است و هيچ معلوم نيست كه آنهمه زر و گوهر وتختهاي مرصع ( كه يكي از آنها تخت طاووس بود ) و اسلحه جواهرنشان و كتابهاي قيمتي و زرنگار و منسجوات زرين و سيمين چه شد بدست چه كسان افتاد . )
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#26
Posted: 18 Sep 2012 16:23
دژ كلات يك قلعه طبيعي در خراسان شمالي است . نادرشاه توجه زيادي به اين قلعه داشت . اطراف آن را كوههاي سخت احاطه كرده بود و تنها از چند نقطه مي شد به آن وارد شد كه آن قسمت ها را هم با ساختن ديوار مسدود كرده بودند . نام كلات در شاهنامه فردوسي هم آمده است و امير تيمور نيز نتوانست از آن بگذرد . نادرشاه در تمامي نقاط ضعيف آن ، برج هاي نگهباني برپا داشت و تمام نقاط ضعيف ديواره هاي سنگي را نگهبان گذاشت و سنگ هاي اطراف كوه را صاف كرد تا دسترسي به آن مشكل باشد . پس از قتل نادر ، عادلشاه برادرزاده او به قدرت رسيد . وي كه از وجود فرزندان و نوادگان نادر بيمناك بود ، به محض ورود به مشهد تدارك نابودي آن ها را ديد . سه تن از فرزندان نادر ، نصرالله ميرزا و امامقلي ميرزا كه سالم بودند و رضا قلي ميرزا كه نابينا بود در قلعه كلات جايگاه دفينه هاي نادري به سر مي بردند . سهراب خان گرجي با عده اي سپاه از جانب عليقلي خان (عادل شاه) مامور از ميان برداشتن بازماندگان نادر شد . مقاومت 16 روزه مدافعان قلعه كلات سرانجام با توطئه برخي افراد درون قلعه با شكست همراه شد . سپاهيان تحت امر سهراب خان به درون دژ كلات نفوذ كردند . فرزندان نادر ، نصرالله ميرزا و امامقلي ميرزا به همراه شاهرخ توانست فرار كنند به سوي مرو بروند اما ماموران عادلشاه آن ها را دستگير كردند . به فرمان عليقلي خان ، خون رضاقلي ميرزاي نابينا را همراه پانزده نفر از نوادگان نادر در همان قلعه كلات ، روي دفينه هاي نادر بر زمين ريختند . نصرالله ميرزا و امامقلي ميرزا را همراه شاهرخ به مشهد آوردند و در آنجا كشتند . دو پسر ديگر نادر ، چنگيزخان سه ساله و محمدالله (يا جهدالله) شيرخواره را هم مسموم كردند . به نوشته تاريخ گيتي گشا ، همه زنان حرم نادر را كه حامله بودند و احتمال داشت پسري به دنيا بياورند ، به قتل رساندند ، تنها شاهرخ 14 ساله فرزند رضاقلي ميرزا را زنده گذاشتند . قصد عليقلي خان از نكشتن شاهرخ ( كه تبارش از پدر به نادر و از مادر به پادشاهان صفوي مي رسيد) اين بود كه اگر مردم ايران به سلطنت او پايبند نبودند و از او اطاعت نكردند ، شاهرخ را به تخت بنشاند اما خود زمام امور را در دست داشته باشد. شاهرخي كه بعدا نابينا شد و توسط آقا محمد خان قاجار با شكنجه كشته شد .
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#27
Posted: 18 Sep 2012 16:24
کلات
كلات در لغت به معنی «آبادی و زیستگاه بر فراز كوه» است و همانگونه كه از نامش پیداست، این منطقه هویتش را از نادر میگیرد و فراز و فرودهای تاریخیاش را با نادر تجربه كرده است.
هنگامی كه نادرشاه افشار در خراسان به حكومت رسید، ایران با آسیب جدی ضعف حكومت مركزی روبهرو بود، اما نادر نهتنها این اتحاد را برای ایرانیان به ارمغان آورد بلكه مهاجمان ایران را نیز به عقب راند و كشورگشاییاش را تا هندوستان ادامه داد. او دستور ساخت كاخی را در كلات نادری داد كه هماكنون به عمارت خورشید یا كاخ خورشید مشهور است. او ظاهرا از این كاخ به عنوان محلی برای حفاظت از گنجینه نادر استفاده می کرده است. این كاخ تا پایان عمر نادر نیز نیمهكاره ماند، اما با همین شرایط در مدت زمان حكومت نادر مورد استفاده قرار میگرفت.
سرزمین كلات باتوجه به این كه در میان كوه قرار گرفته، به سرزمین دژهای نفوذناپذیر شهرت دارد و دلیل انتخاب كلات توسط نادر نیز همین نفوذناپذیری آن بوده است. به عبارت بهتر كاخ خورشید، كاخ و گنجینه گنجهای نادر بوده است، تختطاووس، الماس كوه نور، الماس دریای نور و گنجهای حاصل از جهانگشایی او به هندوستان كه فراوانی آن و گرانبهاییاش در تاریخ شهره عام است تا جایی كه میگویند نادر هنگامی كه هند را فتح كرد و اهانتكنندگان به ایرانیان را به دار مجازات آویخت در برابر دریافت كلید گنجینه هندیان پذیرفت كه حكمرانی را از حاكم هند سلب نكند و او حاكم هند بماند. او سپس گنجینهای آنچنان ارزشمند با خود به ایران آورد كه تا 3 سال تمام ایرانیان از پرداخت مالیات معاف شدند و هنوز نیز این جواهرات موجب افتخار ایرانیان است.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#28
Posted: 18 Sep 2012 16:25
كاخ خورشید، بنایی 3 طبقه است كه اسرای هندی آن را بنا کردند. این كاخ مجموعا 12 اتاق دارد كه داخل هراتاق تزییناتی از نقاشی و گچبری دیده میشود. در میان این تزیینات، تصاویری از شاهزادگان نادری نیز به چشم میخورد. در وسط این بنای 8 ضلعی، برجهای استوانهایمانند در دوطبقه قرار دارد كه محل اقامت شاه و خانوادهاش بودهاست. زیبایی این كاخ بیشتر در آرایش نمای خارجی كنگرهدار ساختمان است كه در آن معماری مغولی - هندی به چشم میخورد.
داخل اتاقها با نقاشی و گچبری تزیین شدهاند. در وسط این بنا نیز از سطح پشتبام برجی مدور با تركهای شبیه نیم ستون معروف به خیاری احداث شده است. كاخ خورشید در طول زمان، دچار آسیبهای فراوانی شد ازجمله این كه هماكنون ارتفاع بنای 25 متری آن به 20متر كاهش پیدا كرده و طبقه سوم آن به شكل مخروبه درآمده است.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#29
Posted: 18 Sep 2012 16:46
دیدنی های کلات
اگر گذارتان به کلات افتاد، سری هم به آبشار قرهسو در جنوب غربی شهرستان كلات نادری بزنید که آب و هوایی خنك و ییلاقی دارد. آب قرهسو، آب گوارایی است تا جایی كه حتی نادر به سبب این كه از كیفیت آب كلات رضایت نداشته است، دستور میدهد آب كاخ را از قرهسو تامین كنند. قرهسو در 10 كیلومتری جنوب غربی كلات نادری واقع شده و در دل پیچ وخمهای خود 8 آبشار زیبا را جای داده است.
بند نادری هم یکی دیگر از دیدنی های این منطقه است. سدی آجری كه مردم بومی ساخت آن را به نادرشاه افشار نسبت میدهند، اما برخی محققان نیز ساخت آن را متعلق به گوركانیان میدانند،
اما شاید جالب تر از همه، منطقه اورتكند باشد که به بهشت گمشده مشهور است، این منطقه جاده مناسبی ندارد و چند كیلومتر آن خاكی است. این جاده از كیلومتر 105 جاده مشهد به كلات جدا میشود و پس از آن باید حدود 22 كیلومتر پیش رفت. تفرجگاه اورتكند علاوه بر ییلاقی بودن، آب فراوان و كوههای سر به فلك كشیده و غاری آبی دارد که دیدن آن خالی از لطف نیست.
کلات
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#30
Posted: 19 Sep 2012 07:09
نادرقلی ملقب به تهماسبقلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۲۸ خرداد[۳] یا ۳۰ خرداد[۴] ۱۱۲۶ خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق» و «ناپلئون ایران» نیز دادهاند.شعر معروف نادر که در زمان تاجگذاری دستور ضرب آن بر سکه هارا داد به شرح زیر است:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایرانزمین و خسرو گیتیستان
کودکی تا مشهور شدن در خراسان
نادر شاه افشار در سال ۱۶۸۸ در ایل افشار در درگز خراسان به دنیا آمد.
اَفشار یا اوشار یکی از ایلهای بزرگی است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایههای سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم مىشد: یکى قاسملو و دیگرى ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحى ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدى باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۵]
نام اصلی او «نادرقلی» بود و به روایت غیرمستندی، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.[۶]
در این هنگام افغانها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند. !-- عنوان تصحیح شده توسط ربات --
پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان
محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت میکرد کمی بعد بهدست پسر عمویش بهنام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق بهقتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۷]
مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرتگیری نادر شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان رسید.
وی پس از آن برای بهقدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغانها در ۱۱۴۲ق به پایان می رسد.
نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می شود و روسها را از شمال ایران می راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می گیرد ولی به سختی شکست می خورد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978