ارسالها: 2554
#71
Posted: 19 Sep 2012 10:40
نادر شاه
در زمانی که صفویان با شورش افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینی کردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شدهاند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.[۱۸]
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتیهای عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آبهای شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲م "جان التون" دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس ها و انگلیسی ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ژانویه ۱۷۴۳م با سمت دریا سالاری به ریاست کشتی سازی ایران منصوب و به" جمال بیگ" ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری های اجرایی و سیاسی، با حمایت های نادر و تلاش های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام "نادرشاه" در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.[۱۹]
با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدتها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
جانشینان نادرشاه
نادر و فرزندانش
بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود بهخراسان شد و کریمخان این منطقه را بهاحترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- فتحعلی خان افشار ارشلو در آذربایجان و در شهر ارومیه[۲۰] - حسنعلی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.
در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.
بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند.او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#72
Posted: 19 Sep 2012 10:41
شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۴۴
altشفق نیوز/ تورکان بر کرماشان، مناطق سنندج، اردلان، نهاوند، خرم آباد لورستان، کوردستان موکری، مراغه، خوی، تبریز، قسمتی از آذربایجان، گیانج، قره باغ، ایروان، آردوبار، نفجیفان، تبلیس و گرجستان به کلی همراه با مناطق شماخی به کنترل ترکان عثمانی در آمد.
ترکان صاحب قدرتی مضاعف در اردلان و کرماشان تا جردو، کزاز، فرخانه، همدان و کیاروس گشتند. برای مدت هشت سال تمام، تا آن زمانی که نادرشاه افشار زمام قدرت در ایران را در دست گرفت، این مناطق تحت سیطره ترکان قرار داشت.
بعد از آنکه، نیروهای نادرشاه در سال 1736.م به قدرت رسید و بعنوان شاهنشاه، سلسه خاندان جدیدی را بنام افشاریه، تأسیس نمود.
بعد از آنکه نیروهای نادرشاه در برابر"افغانیه غلزاییان" پیروز شدند، در سال 1730.م ترکیه را نیز شکست دادند.
طولی نکشید سپاه نادرشاه بسوی بغداد پیشروی نمود. به همین نحو بود که نیروهای کورد علمیات فعالی را در برابر نیروهای نادرشاه از خود نشان دادند. ولی با رسیدن"توبال عثمان پاشا" همراه با نیروهای پشتیبانی کوردی که از موصل با خود آورده بود، تحول عمده ای در پروسه نظامی ایجاد گشت. در سال 1743.م چند اپراسیون نظامی در قفقاز را بعمل آورد و در زمان تصرف تبلیس، نادرشاه با پادگانی کوردی روبرو شد که تعداد سربازان این پادگان شش هزارنفر بود که از این شهر دفاع می نمودند. بعدها پیمان"قسطنطنیه"در تاریخ"17/10/1739 در میان ترکیه و ایران، سبب گذاشتن مرزی در بین ترکیه و ایران گردید.
هردو طرف بدین توافق رسیدند تا به پیمان"ذهاب" سال 1639.م بازگردند. این بود که تمامی آن اراضی و مناطقی که پیش از سال 1722.م تحت کنترل ایران، مجدداً به قلمرو حاکمیت ایران در آمد. با بروز مجدد جنگ در بین ترکیه و ایران در سالهای(1743 -1746.م)، اینبار کوردان از نادرشاه افشار حمایت بعمل آوردند.
به همین گونه نیز میران بابان به ایران پیوستند. براساس نقل قول از"ماه شرف خانم کوردستانی"، نخسیتن نماینده خاندان"خان روم" تحت سرپرستی و نظارت نادر شاه و با فرمان نادرشاه به فرمانروایی بابانیان رسید.
در بین ایرانیان و ترکان سال 1746.م پیمانی دیگر منعقد گردید. براساس این پیمان، هردو طرف به مرزبندیهای گذشته خود رضایت دادند.
بعد از مرگ نادرشاه در سال 1747.م، ایران دچار کشکمشهای داخلی و خونینی گردید که نظری به جانشینی نادر داشتند. در نهایت کریم خان زند به کرسی قدرت تکیه در سال 1750.م تکیه نمود.
ولی ترکیه این اجازه را بخود نداد تا مستقیماً در این چنین وضعیتی به ایران دست اندازی نماید. در این اثناء جنگهای داخلی با شرکت بابانیان و اردلانیان و زریر بغدادی و آزادخان افغان یکی از فرماندهان پیشین نادر ادامه یافت.
تمامی این جنگها و لشکرکشیهای در غرب و شرق، نتیجه ای جز ویرانی مناطق کوردی را در برنداشت.
کوردستان اردلان و پایتخت آن"سنندج" در میانه سده هیجدهم روبروی ویرانی بی نظیری گردید. بعد از شکست حسن علیخان اردلان در یکی از جنگها، مدت سیزده روز این شهر مورد تاراج قرار گرفت.
همچنین کریم خان زند، که به یکی از عادلترین پادشاه های ایرانی"1750-1779.م" نام برده می شود، بیشتر اوقات در ویران نمودن کوردستان اردلان و حمله بدان دست داشته است. کریم خان زند از خاندان زند و عشیره ای کورد بدین نام بود که در شرفنامه نام وی موجود می باشد.
خود کریم خان زند، چندین بار اقدام به حملاتی بدین منطقه نمود و هربار تمامی خانه ها و کتابخانه و مدارس و مساجد را در این شهر به آتش کشید و این شهر را از روی زمین
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#73
Posted: 19 Sep 2012 10:49
افشاریان
افشاریان، نام یک سلسله ایرانی است که بر ایران حکومت کرد. بنیادگذار این دودمان نادرشاه افشار بود. این سلسله بعد از افول صفوی و حمله افغان ها به ایران پدید آمد. انحطاط سلسله صفوی و تزلزلی که در ارکان قدرت دویست و پنجاه ساله آن پدید آمد موجب بروز فتنه های بسیار در ایران گردید . هجوم افغانان و حاکمیت هفت ساله آنان بر ایران آشوب ها و نابسامانی های ناشی از آن ، قیام و طغیان های محلی ، عدم کفایت و لیاقت بازماندگان صفوی هجوم و دشمنان مرزی ، دوران انفجار آمیزی را در جامعه پدید آورد . در چنین شرایطی ظهور سردار نیرومند افشاریه تحولی را در جامعه پدید آورد. و باعث شد بار دیگر کشور ایران به مدت قلیل عظمت از دست رفته خورد را باز یابد. روی کار آمدن سلسله افشاریه به رهبری نادر دگرگونی های مختلفی را در ایران پدید آورد. از جمله این دگرگونی ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- شکست دادن افغانان واخراج آن ها از ایران
2- پایان بخشیدن به هرج ومرجهای داخلی
3- سرکوب قیام ها و شورش ها
4- دفع تاخت وتاز دشمنان در مرزها
5- توسعه قلمرو و ایجاد یک امپراطوری وسیع
6- به دست آوردن ثروت و خزاین وسیع از طریق غنائم جنگها لشکرکشی ها
این سلسله یکی از مهمترین و پرقدرت ترین حکومت های ایرانی بود که عمر زیادی هم نداشت اما با این وجود توانست افتخارات زیادی برای ایران کسب کند. عمر این سلسله در روایت های مختلف، متفاوت است اما بیشتر مورخان این مدت را 60 سال می دانند. سلسله افشاریه با حکومت نادرشاه شروع شد و با مرگ شاهرخ میرزا توسط محمدخان قاجار پایان یافت. تعداد پادشاهان این سلسله بزرگ از تعداد انگشتان دست هم نمی کند و آن ها چهار فرد هستند : 1- نادرشاه افشار 2- علی قلی خان (عادل شاه) 3- ابراهیم افشار 3- شاهرخ میرزا
قدرتمند ترین دوره این سلسله مربوط به زمانی است که نادرشاه افشار با تکیه به قدرت نظامی خود تمام ایران را در اختیار داشت. نادرشاه دو پسر داشت که یکی از آن ها به دست خودش کور شد و دیگری هم بعد از مدتی پادشاهی درگذشت. پس از مردن هردو فرزند نادرشاه، برادرزاده او که علی قلی میرزا نام داشت خود را عادل شاه معرفی کرد اما بعد از یک مدت کوتاه حکومت درگذشت. بعد از آن ها هم ابراهیم میرزا که یکی از یاران بسیار وفادار نادر بود، به حکومت رسید اما در زمان او قدرت افشاریان بسیار کم شد تا زمانی که شاهرخ میرزا در سن 14 سالگی به حکومت رسید. شاهرخ نوه ی نادرشاه بود که از پسر بزرگ او یعنی رضاقلی میرزا به دنیا آمده بود. او در سن 15 سالگی توسط یکی از حاکمان مذهبی مشهد یعنی سلیمان سوم کور شد اما هنوز حکومت را بدست داشت. یکسال بعد هم کریم خان زند بصورت کامل قدرت را از او گرفت و بعد از گذشت 46 سال، آقا محمد خان قاجار او را کشت و به این ترتیب حکومت افشاریه به پایان رسید.
نادرشاه افشار
نادر شاه افشار به گفته مورخان خارجی در روز 8 آگوست سال 1698 میلادی در شهر دستگرد به دنیا آمد. از دیگر نام ها و القاب او می توان به نادرقلی بیگ، تهماسپ قلی خان و نادر قلی میرزا اشاره کرد. نادرشاه 49 سال عمر کرد و در روز 9 ژوئن سال 1747 میلادی توسط تعدادی از سرداران خودش به قتل رسید. البته نقشه قتل نادرشاه از قبل کشیده شده بود و این امر بیشتر شبیه به یک ترور بود. او در میان افراد معمولی به دنیا آمد و پدرش هنگامی که یک بچه بود توسط ازبک ها کشته شد. در نتیجه او و مادرش به بردگی گرفته شدند اما نادرشاه که در آن زمان یک جوان بود، تصمیم گرفت بردگی را رها کند و برای همین اربابان ازبک خود را کشت و به یک گروه نظامی به نام افشاریه پیوست و بعد از مدتی رهبری آن ها را بدست گرفت. نادرشاه بعد از دوسال دختر باباعلی بیگ که یکی از موسسان افشاریه بود را به همسری برگزید و از او دو پسر داشت. نادرشاه در زمان سقوط صفوی پابه عرصه حکومتی گذاشت. در زمان او ایران در وضعیت بسیار بدی قرار داشت و افغان ها به تازگی با قتل سلطان حسین اصفهان را گرفته بودند. نادرشاه که نمی توانست این وضعیت را تحمل کند، تصمیم گرفت که یک ارتش کوچک درست کند و از خراسان محافظت کند و موفق به این کار هم شد. اما ملک محمود سیستانی که جنوب غربی ایران را در اختیار داشت و یکی از مدعیان قدرت بود، در برابر نادرشاه مقاومت کرد. در زمان محمود افغان، پسر سلطان حسین که تهماسب دوم نام داشت، به قزوین فرار کرد و خود را شاه اعلام کرد اما هیچ کس جز تعداد معدودی حاضر به اطاعت از او نشدند. محمود افغان هم قصد سرکوب او را داشت که توسط پسرعمویش یعنی اشرف افغان به قتل رسید. در نتیجه نادرشاه هم از فرصت استفاده کرد و به تهماسب دوم پیوست. با کمک شاه تهماسب دوم و قوم قاجار که در آن زمان، فتحعلی خان (پدربزرگ آقا محمدخان) رهبر آن بود، نادرشاه توانست افغان ها را بطور کلی نابود کند اما بعدها فتحعلی خان تصمیم گرفت به ملک محمود بپیوندد اما شاه تهماسب دستور داد تا سر او را از تنش جدا کنند و به این ترتیب، نادرشاه به تنها سردار شاه تهماسب بدل شد و از آن پس لقب تهماسب قلی (خدمتکار تهماسب) را به او دادند. او با این که می توانست به راحتی شاه تهماسب را از سر راه بردارد، این کار را انجام نداد و در عوض حکومت خراسان را به دست گرفت و با این کار، رهبر قوم افغان های ابدالی نزدیک هرات که از تغییر حکومت ناراضی بودند سرکوب کرد. به این ترتیب تعداد سرباز زیادی از هرات به او پیوستند. چندی بعد اشرف افغان که از اصفهان بیرون شده بود به جنگ با نادر پرداخت که در نبرد دامغان شکست خورد. سپس در نبرد های پیاپی دیگر افغان ها با نادرشاه در مورچه خورت و زرقان فارس، بازهم نیروهای نادرشاه پیروز بودند به این ترتیب شورش هفت ساله افغان ها به پایان رسید. سپس تهماسب نادرشاه را به حاکم تمام مناطق شرقی ایران برگزید. در این زمان شوروش هایی در نزدیکی قندهار شکل گرفته بود و نادرشاه در حمله ای سنگین تمام قندهار را به ویرانه تبدیل کرد و تمام نیروهای شورشی را به قتل رسانید اما در عوض ویرانه های قندهار، یک شهر در همان نزدیکی به نام نادرآباد ساخت. پس از این جریانات، نادرشاه به مناطق شمالی و غربی رفت تا نیروهای عثمانی و روسی را از آن مناطق بیرون کند. نیروهای ترک عثمانی در زمان شوروش افغان ها بسیاری از مناطق ایران را بر اثر نبود نیروی دفاعی گرفته بودند و بسیار شجاعانه از این مناطق دفاع می کردند. نادرشاه در این مناطق هم پیروزی هایی بدست آورد اما بازهم شورش افغان ها در خراسان و گروگان گرفته شدن ابراهیم خان باعث شد تا نادرشاه جنگ های غرب را متوقف کند و به سمت خراسان برود. در روایات آمده است که نبرد با افغان ها در خراسان در حدود 14 ماه طول کشیده است. در همین زمان شاه تهماسب دوم که احساس بی مسئولیتی می کرد، با سپاهی به مناطق شمال غربی رفته و در ایروان با حکومت عثمانی به جنگ پرداخت که شکست سنگینی خورد و باعث شد که برای ندادن تلفات بیشتر، مناطقی را به امپراتوری عثمانی واگذار کند. نادر هم بعد از سرکوب افغان های خراسان به اصفهان رفت و تصمیم گرفت با یک نقشه، تهماسب را از قدرت خلع کند. به همین منظور یک جلسه با بزرگان قبایل تشکیل داده و شاه تهماسب که در حال خودش نبود و مست کرده بود را به آن مجلس برد و او را وادار کرد که حرف بزند. سپس نادرشاه به سران قبایل تلقین کرد که تهماسب برای حکومت مناسب نیست به همین دلیل شاه عباس سوم که در آن زمان یک جوان حساب می شد را به تخت پادشاهی نشاند و خودش نخست وزیر او شد اما در اصل قدرت در دستان نادرشاه بود. در این زمان نادرشاه به یاد مناطق شمال غربی افتاد و تصمیم گرفت که با نقشه ای هم مناطق غربی و شمال غربی را پس بگیرد و هم سپاه عثمانی را نابود کند. به همین دلیل وارد مذاکره با عثمانی شده و به آن ها پیشنهاد داد که منطقه بغداد و اطراف آن را در ازای شمال غربی با هم مبادله کنند اما در اصل قصد داشت سپاه در حال حرکت عثمانی را نابود کند. اما در حین انجام نقشه، فرمانده سپاه که توپال عثمان پاشا نام داشت از نقشه باخبر شد و به مقاومت پرداخت اما در نهایت سپاه نابود شد و عثمان پاشا توسط خود نادرشاه گردن زده شد. به این ترتیب مناطق بغداد، گنجه وگرجستان توسط نادرشاه تصرف شد.در سال ۱۱۴۸ قمری نادرشاه کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را در دشت مغان جمع کرد (بالغ بر ۲۰۰۰۰ نفر). او در شورای دشت مغان اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به استراحت و کناره*گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می*دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز شد. نادر اندکی بعد در ۱۱۴۸ هجری قمری تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه*های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.او برای ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود و در این مدت توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر را که برای سال*ها از ایران جدا شده*بود به ایران بازگرداند. بعد از اعلام رسمی حکومت نادرشاه، مذهب شیعه در ایران رسمی شد و مذهب جعفریت در ایران رواج یافت و بقیه مذاهب تا حدود زیادی کم رنگ شدند. همچنین در زمان نادرشاه به مسلمانان سنی اجازه داده شد که به مراسم حج بروند و در مناطق ایرانی با آزادی به تبلیغ دین خود بپردازند.
بعد از کشتار قندهار، بعضی از نیروهای افغان به هندوستان رفته بودند و نادرشاه از پادشاه هندوستان درخواست کرد که آن ها را تسلیم کند اما حکومت هندوستان این کار را انجام نداد و به همین دلیل نادرشاه تصمیم گرفت هندوستان را تصرف کند و در راه تصرف هندوستان شهرهای کابل، پیشاور و غزنین را به تصرف درآورد و در جنگ کرنال، نادر بر هندوستان پیروز شد. محمد شاه هم که پادشاه هندی ها بود، در این نبرد اسیر شد و با نادر به دهلی که در آن زمان پایتخت بود وارد شد. در شبی که محمدشاه در اسارت بود، در دهلی شایعه شد که نادرشاه او را کشته است. به همین دلیل افغان ها که 800 نفر بودند به قصد شورش به سربازان ایرانی حمله کردند و آن ها را کشتند. نادرشاه هم بعد از شنیدن این خبر عصبانی شد و دستور داد تا دروازه های دهلی را ببندند و در عرض یک روز، جمعیتی بین 30 تا 40 هزار نفر از هندی ها در دهلی به خونخواهی سربازان ایرانی کشته شدند. تمام افغان های شورشی هم در میدان اصلی دهلی به دار آویخته شدند. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و تاج پادشاهی هند را بر سر محمد شاه گذاشت. غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفویه برآورد شده*است. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس و کره جواهرنشان شهرت دارند. نادر شهریار توانای ایران به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به کارگیری تاکتیک*های نوین جنگی لشکر انبوه هندوستان را در هم بکوبد. نادر شاه بزرگ توانسته بود با آموزش*های رزمی سنگین و کارآمد ارتش خود رابه یک جنگ افزار رعب آور برای دشمن تبدیل کند. با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان را فراهم کرد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس، از کار خود پشیمان شده برخی از اطرافیان خود را که در این کار آن ها را مقصر می*دانست کشت. لازم به گفتن این نکته می*باشد که همواره پزشکی فرانسوی در رکاب نادر شاه بود که بنا به عقیده*ای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز می*رود. اما مورخان اعتقاد دارند که این یک مرض بوده است که نادرشاه در اواخر عمر به آن مبتلا شده بوده است. او برای تامین هزینه*های جنگ*های خود مجبور بود تا مالیات*های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش*هایی در جای*جای کشور روی می*داد ولی زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش*ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. نقشه قتل نادر توسط سران کرد سپاه او کشیده شده بود و زمانی که او بعد از سرکوب اقوام کرد به خراسان برمی گشت در اردوگاهش توسط صلاح بیگ که یکی از سرداران سپاه بود غافلگیر شد و توسط چندین ضربه خنجر به قتل رسید. لازم به ذکر است که او قبل از مرگ خودش دو نفر دیگر از همراهان صلاح بیگ را کشت. به این ترتیب نادرشاه در 19 ژوئن سال 1747 میلادی درگذشت.
عادل شاه و ابراهیم میرزا
علیقلی*خان برادرزادهٔ نادر و فرزند ابراهیم خان ظهیرالدول بود. علی*قلی*خان در بیش*تر لشکرکشی*های نادر همراه او بود و به دلیل شجاعت و دلیری همواره مورد علاقهٔ نادر بود. به دلیل مشکلات اقتصادی پیش آمده از کشورگشایی*های دوران نادر و مالیات*های بسیاری که نادر برای تامین هزینهٔ جنگ*ها از تودهٔ مردم می*گرفت، هر از چند گاهی شورشی در گوشه*ای از کشور به پا می*شد. در یکی از این شورش*ها که در سیستان به پا شده بود، نادر، علی*قلی*خان را مامور کرد تا آن ها را سرکوب کند. به دلیل آن*که نادر در اواخر عمر نسبت به بسیاری از اطرافیانش بدبین شده بود، تهماسب قلی خان جلایر را به همراهی علی*قلی*خان به سیستان منصوب کرد. در میان راه بود که علی*قلی*خان سر از اطاعت نادر برداشت و بر ضد او یاغی شد و قیام کرد. زمانی از این شورش نگذشته بود که نادر به دست افسرانش به قتل رسید.
پس از آگاهی از قتل نادر علی*قلی*خان اریکهٔ قدرت نادر، کلات و گنجینه*های آن را تسخیر کرد و رضا قلی میرزا و همهٔ فرزندان نادر را به قتل رساند. تنها شاهرخ میرزا بود که جان سالم به در برد. سپس با لقب علی شاه یا عادل شاه در ۷ جمادی*الثانی ۱۱۶۰ در مشهد بر تخت پادشاهی نشست. در این هنگام بود که برای رضایت مردم دست به بذل و بخشش*های بسیار از گنجینه*های نادر زد. علی قلی شاه برادر کوچکتر خود ابراهیم خان را به مناطق مرکزی جنوبی و غربی ایران گماشت. در طول حکومت یازده ماههٔ عادل شاه، محمد حسن خان قاجار قیام کرد و نیز برادرش ابراهیم خان نیز بر ضد او دست به شورش زد. عادل شاه که خود را در برابر شورش برادرش توانا نمی*دید به تهران گریخت ولی طرفداران ابراهیم*خان او را در تهران دستگیر کردند و به ابراهیم خان تحویل دادند. ابراهیم خان نیز به مانند نادر، او را کور کرد. ابراهیم خان هم بعد از مدتی بسیار کوتاه، یعنی تنها دوماه توسط سرداران خودش کشته شد.
شاهرخ
شاهرخ در سال 1730 میلادی به دنیا آمد و تا سال 1796 و سن 66 سالگی زندگی کرد. هنگامی که عادل شاه تمام فرزندان و دودمان نادرشاه را از بین برد، شاهرخ از دست او فرار کرد و در سن 14 سالگی و پس از ابراهیم میرزا به حکومت رسید. انتخاب او هم توسط درباریان بود و به سبب این که او از خون نادر است و نوه ی او است، به حکومت رسید اما طولی نکشید که او توسط یکی از رهبران مذهبی مرکز ایران به نام میرسید محمد مرعشی که در مشهد و قزوین فرمانراویی می کرد کور شد اما بازهم به حکومت در مناطقی کوچک می پرداخت. پس از این که کریم خان زند حکومت ایران را در دست گرفت، شاهرخ به او پیشنهاد داد که او را بر یک منطقه از ایران حکمفرما کند و با این کار به سلسله افشاریه احترام بگذارد اما او به شاهرخ توجه نکرد تا این که در سال 1796 آقا محمدخان قاجار به تدریج خراسان را گرفت و به سراغ شاهرخ آمد. آقا محمدخان قاجار فکر می کرد که شاهرخ محل گنج های نادر را می داند به همین دلیل او را شکنجه کرد اما وقتی حرفی از دهان شاهرخ نشنید، او را به بدترین وجه ممکن کشت. به این ترتیب در سال 1796 میلادی، سلسله افشاریه به صورت رسمی منقرض شد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#74
Posted: 20 Sep 2012 03:51
داستان های تاریخی - پیشنهاد فرمانروای روسیه به نادرشاه افشار
فرمانروای روسیه برای نادر شاه افشار پیام فرستاد در صورتی که پادشاه ایران بخواهد می تواند برای فتح هند کمک های بسیاری به ایران بنماید منوط بر این که به او کمک کند تا روسیه خاور اروپا را متصرف شود .
این در حالی بود که فرمانروای روسیه می دانست ارتش ایران نیرومند ترین ارتش آن روز جهان است اما از آنجایی که برایش فتح اروپای خاوری یک آرزو بود این پیشنهاد را برای فرمانروای ایران فرستاد .
نادر برایش نامه ایی نوشت که پس از سلام چنین بود .
ما برای کشور گشایی به هند نخواهیم رفت . آنچه ما می خواهیم محاکمه ۸۰۰ خونخواریست که بیست سال به ایران ستم کرده اند ، برای این کار نیازی به کمک شما نیست . در ضمن ما ایرانیان نیاز به خانه و کاشانه مردم دیگر کشورها نداریم .
پاسخ نادرشاه افشار گویای این حقیقت است که او برای آرمان های بزرگش چشم کمک از جایی جز مردم ایران را نداشت و بگفته ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان : مردان پیشآهنگ ، راه را با داشته های میهنی خویش باز می کنند و نه کمک اجنبی .
خوی تجاوز گری روس ها در طول تاریخ همواره همانند دولتهای انگلیس و فرانسه دیده می شود که این سه مورد در تمام دودمانهای ایران باید مورد توجه قرار گیرد .
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#75
Posted: 20 Sep 2012 06:37
هنگامي كه گروهي از بازرگانان روس با " اجناس نفيسه و امتعه و اقمشه "؛ نزد نادر بار يافته بودند؛ " ... در حين حضور نواب صاحبقران از جماعت تجار و احوال و پرسش پادشاهي آقا بانو ( منظور آنا ايوانوانا مي باشد. ) نمودند كه زن چگونه پادشاهي مي كند؟ و اركان دولت او چگونه خدمت مي نمايند؟ ايشان گفته بودند كه پادشاهي ما به ارث مي باشد؛ از زمان عيسي تا حال آباء و اجداد ما ذكوراً و اناثاً خدمت آن درگاه مي نمايند؛ خواه زن باشد و خواه مرد كه از ما طايفه خللي راه نمي يابد. نواب صاحبقران فرمودند كه چه شود كه بين ما و آن عقد ازدواج رو نمايد كه دولت يكي شود. تجاران عرض؛ كه مژده بهتر از اين نمي باشد. "
هنگامي كه نمايندگان نادر نامه و پيشكش هايي از وي نزد " آقا بانو " بردند و امپراتور از پيشنهاد نادر مبني بر " اتحاد و يگانگي و مواصلت فيمابين زهره و مشتري " آگاه شد در پاسخ چنين نوشت:
" ما مملكت و خود را به هيچ وجه از تو دريغ نداريم؛ اما لازم مواصلت چنان است به مذهب حضرت عيسي ( ع ) كه داماد وارد حجله ناز مي گردد. هر گاه شما اراده اتحاد و يگانگي داريد بايد چند يومي به عنوان ملاقات وارد اين ديار گرديد و با هم نمك خورده بعد اليوم نظر به خواهش شما معمول خواهم داشت.
از كتاب نخستين روياروييهاي انديشه گران ايران با دو رويه تمدن بورژووازي غرب از دكتر عبدالهادي حائري؛ ص ۱۹۸
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#76
Posted: 20 Sep 2012 08:36
« در مملکت من برای هر پنج خانواده یک دیگ کافی است !» نادرشاه قبل از هر کاری مالیات سه ساله را به شکرانه فتح هندوستان بخشیده بود به عنف و شکنجه از رعایای بیچاره ستانده آنچه جواهر در خانه مردم بود به بهانه اینکه در دهلی دزدیده شد ! به زور از آنها گرفت و به کلات فرستاد .
از مخترعات محاسبات نادرشاه در اواخر سلطنتش این بود که در موقع رسیدگی به حساب مامورین و محصلین ، رقم الف را که معادل پنج هزار تومان ایران بود واحد وصول قرار می داد و به رقمی کمتر از الف زبان نمی گشود و « از عمالی که به پای میز محاکمه حساب می آورد ، ده الف و بیست الف مطالبه می کرد و اگر آن جماعت وجهی در حساب نداشتند ایشان را به چوب می بست ، گوش و بینی می برید تا از راه اضطرار به نام خود هر چه را پادشاه بی رحم خواسته بنویسند و قبض بدهند . « سپس به فرمان نادر جماعت مزبور را به عنوان معرفی اعوان و دستیاران چوب می زدند و آن گروه بخت برگشته از ترس جان هر که را می شناختند یا دیده یا اسمشان را از کسی شنیده بودند نام می بردند و ماموران غلاظ و شداد نادری به دستگیری ایشان روانه می شدند و اسم هرکس که نامی از او برده شده یا دیگری به خطا ، یا به غرض او را همدست قلمداد کرده بود چندین الف حواله صادر می گردید و عمال شاهی به وصول آن می رفتند و حکم حکم نادر است را به رخ می کشیدند.
بدیهی است هر که قدرت آن را نداشت در زیر شکنجه جان می سپرد و حواله به ورثه او ، و در صورت ناداری و بی چیزی ورثه به همسایه ، و از همسایه به محله ، و از محله به شهرها و ولایات منتقل و وجه آن به سختی مطالبه می شد تا حکم نادر بلااثر و حواله او لاوصول نمانده باشد ». در کتب تاریخی آمده ، موقعی که نادرشاه از اصفهان به کرمان می رفت دویست نفر از ماموران و محصلان مالیاتی فارس را که در پرداخت مال دیوانی تعلل کرده بودند کور کرده هفتاد و دو تن از آنها را به نسقچی باشی سپرده بود که پس از صدور حکم و فرمان از سرهایشان مناره بسازد ، ولی چون اکثر از این جماعت فرار کرده بودند نسقچی باشی از ترس نادر هر که را در مسیر راه می یافت بدون هیچ علت و پرسش در جمع آن بی گناهان داخل می کرد تا شماره و تعداد مقرر ۷۲ تن کمتر نشده کله مناره ناقص نماند و نادرشاه او را به جای آنان نگیرد .
خاندانقلی بیک نایب الحکومه کرمان را که به سیورسات مفصل تا بلوک انار پیشواز آمده بود بدون هیچ گونه بهانه به دست نسقچی باشی سپرد و فرمان داد بر دیوار باغی نزدیک سراپرده شاهی سوراخ تنگی تعبیه کردند و آن گاه سر خاندانقلی بیک را از آن سوراخ بیرون آورده طناب محکمی برآن بستند و سر دیگر طناب را بر دو گاو زورمند و قوی هیکل بسته گاوها که با نوک درفش از پیش رانده می شدند با تلاشهای خارق العاده طناب را می کشیدند و نتیجتاً سر خاندانقلی بیک بیچاره با بیشتر اعصاب و عروق آن کنده شد و قبل از آنکه بمیرد به مقدار هزار مرگ عذاب و شکنجه کشید .
شب نهم ربیع الاول سال ۱۱۶۰ هجری که از کرمان به طرف خراسان حرکت کرد فرمان داد دوهزار و سیصد نفر از متمولین شهر و بلوک را سیاهه کرده برای اخذ تنخواه شکنجه کنند که از آن جمله مبلغی به اسم خواجه شفیع بردسیری نوشته بودند که هرچه نقد و جنس بود از او و منسوبانش گرفتند و هنوز کلی باقی بود .
بیچاره دیگر چیزی در بساط نداشت که بپردازد . اتفاقاً در آن موقع چند نفر تاجر ماوراء النهری در کرمان بودند که اگر کسی پسر یا دختر مقبولی داشت و اضطراراً حاضر به فروش می شد آنها را می خریدند و در عوض آن پول می دادند . خواجه محمد شفیع بردسیری برای تامین کسری تنخواهی که برعهده اش نوشته بودند لابد و ناچار دو دختر معصومش را چادر کرده به همراه عمله سیاست به منزل ترکمان ماوراء النهری برد شاید بخرد و نیمه جانی که از او باقی مانده از این شکنجه و عذاب جانکاه خلاص شود تاجر ترکمان آن دو دختر را که لابد مقبول و زیبا نبودند نپسندید و گفت :« نمی خواهم » ماموری که همراه بود رو به خواجه کرد و گفت :« خواجه محمد شفیع ، تاجر ترکمان نپسندید ، فکر پول کن که حکم حکم نادر است .» خواجه بیچاره دست به آسمان بلند کرد و گفت :« خدایا ، تاجر ترکمان نپسندید تو هم مپسند ...»!!
از عجایب و شگفتیهای روزگار آنکه همان شب چند نفر از تفگچیان کرمانی که در اردوی نادر در فتح آباد خبوشان قوچان بودند خبر آوردند که نادرشاه در شامگاه دوم جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ هجری دو ساعت پس از نیمه شب در حالی که در خیمه و بستر خواب با محبوبه عزیزش شوقی آرمیده بود به دست چند تن از امرای افشار و قاجار کشته شد و سری که بر همه سرها سروری داشت از تن جدا گردیده در یک لحظه خط بطلانی به تمام جنگها و جدالها و سعی و کوششها کشیده شده است . شاعری در آن باب گفت :
سر شب قتل و تاراج داشت
سحر گه نه تن سر، نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری
نه نادر بجا ماند و نه نادری
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#77
Posted: 20 Sep 2012 10:18
جنگ مورچه خورت نبرد نادرشاه با اشرف افغان
در فاصله 45 کيلومترى اصفهان قصبه اى وجود دارد كه آنرا مورچه خوار يا مورچه خورت مىنامند. علت نامگذارى آن به اين اسم مشخص نيست و در كتابهاى تاريخ و سياحتنامه ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در اين قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در اين جنگ پايتخت آن زمان ايران يعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ايران پايان يافت. اهميت نبرد بيشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگيدن نادر و سپاهيانش و تجاربى كه در دو پيكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه خورت آرايش جنگى آنها را تقليد و بكار بسته بود، از طرفى عثماني ها در اين اردوگاه به او يارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قريه مورچه خورت تپه هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگيرى از قواى نادرى تصميم گرفت از استحكامات طبيعى اين تپه ها بهره گيرد و سپاهيان و توپخانه خود را در اينجا مستقر سازد، او قصد داشت در اين جنگ جنبه تدافعى پيش گيرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهيان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه خورت نزديك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسيله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نيروى نظامى اشرف افغان آگاه گرديد. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازهاى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد اين امر موجب مىشد كه اشرف براى جلوگيرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشيده و به حمله دست بزند در نتيجه طرفين همانند جنگ هاى گذشته درگير مىشدند و با روحيه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مىافتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نيز افشا مىگرديد.
سپيده دم روز بيستم، ربيع الثانى سال 1142 ه ق اين نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و يارانش كه مراقب اردوگاه خويش بودند از مانورهاى سپاهيان نادر به هراس افتاده و تصميم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگريان به سه دسته تقسيم شدند و هر يك براى اجراى هدفهاى خود عازم ميدان جنگ گرديدند. يك دسته از تفنگچيان مأموريت يافتند كه محل توپخانه هاى دشمن را كشف و تصرف نمايند اجراى اين امر كار دشوار و خطرناكى بود با اينحال پيشرفت اين عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدين ترتيب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگينى به محل توپخانه رسيده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچيان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بيشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، يكى پس از ديگرى اشغال شد.
پس از فرار اشرف خيمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف اين همه غنايم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قيمت آن از ميزان قياس بيرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقيب دشمن باز دارد و تصرف مال دنيا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به اين مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنايم را در جائى ديگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حريق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز 23 ربيع الثانى سال 1142 نادر و يارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به اين شهر اصفهاني ها وظيفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به اين معنى كه قبل از پيكار نادر اصفهاني ها كه بخاطر جنايات افغانها از مرده آنان نيز مىترسيدند با شمشير و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه ديار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ايران از لوث وجود آنان پاك شد.
جنگ کرنال نبرد نادرشاه برای تصرف هندوستان
يکى از زرين ترين برگ هاى فتوحات نادر پيروزى بر سپاه هاى هندى بود. هندوستان در ۱۷۰۷ امپراتورى بزرگ و قدرتمندى بود كه از نظر ثروت و جمعيت رقيبى در منطقه نداشت. در ۱۷۱۹ با روى كار آمدن محمدشاه (رقيب نادر) شمارش معكوس براى سقوط اين امپراتورى آغاز شد. اشتباه احمقانه او پناه دادن به فراريان قندهار و كشتن قاصد نادر بود. مشاورين او هرگز تصور نمى كردند كه سربازان نادر بتوانند افغانستان را كامل فتح كرده و قصد دهلى را كنند اما مقدر چنين بود كه هندوستان ضربه اول در قرون جديد را از همسايه غربى خود بخورد.
فتح كابل
نادر براى آنكه گرفتار كوه هاى جنوب افغانستان (پاكستان امروزى) نشود هزار كيلومتر راه خود را دور كرده و خود را به كابل در شمال رساند. كابل سر راه تنگه خيبر و تنها راه ورود به افغانستان بود. اين بار نادر خود را با سرسخت ترين قبايل افغان طرف ديد. وى تنها پس از آن كه توانست كابل را بگيرد جان گرفت چرا كه پول و آذوقه او رو به اتمام بود اما نبردهاى پراكنده و خسته كننده تنگه خيبر عمليات نظامى او را ماه ها با مشكل مواجه كرد.
محمد شاه و اطرافيانش در دهلى گمان مى بردند نادر از سند عبور نمى كند. فتح پيشاور و عبور از سند آنقدر ناگهانى صورت گرفت كه هند نتوانست از ثروت و جمعيت خود براى جلوگيرى از نزديك شدن نادر استفاده كند.
اكنون نادر در ۱۰۰ كيلومترى دهلى در دشت كرنال بود. ورود صاعقه آساى نادر محمد شاه متوحش را وادار كرد كه ورود او را به شبه قاره هند باور كند و با سپاهى بزرگ به نبرد با او بيايد. اشتباه بزرگ بعدى محمدشاه دودمان وى را به باد داد چرا كه وى به جاى آن كه از سپاه بزرگ خود براى حمله پيشگيرانه به نادر استفاده كند به انتظار حمله نادر نشست حال آن كه سپاه هند به گفته مورخينى چون فروغى ۳۰۰ هزار سرباز و ۲۰ هزار فيل بود و سپاه خسته نادر با ۸۰ هزار نفر قاعدتاً نبايد از پس هجوم آن ها برمى آمده است. سعادت خان سردار هندى پس از آن كه پادشاه حرف او را براى هجوم گوش نمى دهد با ۳۰ هزار نيرو از ساير نيروها جدامى شود و به جنگ نادر مى رود اما برترى نيروى نادر و سرعت سواران ايرانى، شجاعترين سربازان هندى را به خاك مى اندازد و خود وى نيز اسير نادر مى شود.
نادر پس از اين در مى يابد كه غلبه بر ارتش بى شمار هند تنها با كمك تاكتيك ميسر است بنابراين با استفاده از تجربيات نبردهاى غربى خود بهترين استفاده را از تفنگچيان مى برد. تفنگداران ايرانى نيز با تشكيل صفوف منظم از فاصله دور نيروهاى هندى را كه در پناه فيل ها به جلو مى آمدند هدف گرفته و چون از سربازان كماندار هندى كارى ساخته نبود هزاران سرباز هندى قبل از رسيدن به سپاه ايران از پاى درآمدند.
اما وحشت فيل ها ضربه اصلى را به سپاه هند مى زند چرا كه صداى گلوله و سوزش اثر آن فيل ها را متوحش كرده و موجب مرگ سربازان هندى را فراهم مى كند.
فروغى مى گويد: كشته هاى هند ۲۰ هزار نفر و كشته هاى سپاه نادر تنها ۴۲ هزار نفر بود چرا كه هندى ها با كمان مى جنگيدند و ايرانى ها با تفنگ.
اما سرعت عمل نادر و اغتشاش در اردوى هند مانع شد كه هندى ها حتى بتوانند از صدها عراده توپ خود استفاده كنند. شكست كرنال عملاً دهلى را در برابر سپاه عظيم نادر بلا دفاع رها كرد.
درخواست شاه هند از نادر
محمدشاه براى آن كه مانع انهدام شهر بزرگ و آباد دهلى شود نظام الملك مورد وثوق ترين رجل خود را به نزد نادر مى فرستد و نادر متقاعد مى شود كه در ازاى مرخص شدن كليه سربازان هندى و دريافت غرامت با صلح و دوستى وارد دهلى شود. محمد شاه نيز از نادر و سربازانش بخوبى پذيرايى مى كند و بسيارى از جواهرات از جمله تخت طاووس معروف را به وى هديه مى كند. اگر چه نادر به سربازان خود دستور اكيد براى خوددارى از غارت داد اما بروز يك شورش و مرگ چند صد سرباز ايرانى سبب شد تا اين لشگركشى عاقبت خوشى نداشته باشد. سربازان ايرانى به دستور نادر براى خواباندن شورش ۲۰ هزار نفر را كشتند و بخش بزرگى از شهر نيز در اين ميان از بين رفت. نادرشاه پس از گرفتن هداياى فراوان دهلى را رها كرده و دوباره اين شهر را به هندى ها بازگرداند.
نتيجه نبرد كرنال
فتح هند انعكاسى گسترده در جهان يافت چرا كه اين كشور از نظر هلندى ها، پرتغالى ها، چينى ها و انگليسى ها مهم و ارزشمند بود و حتى روس ها نيز آرزوى نزديك شدن به آن را داشتند. نبرد كرنال در ۱۷۳۸ قدرت رزمى ايرانيان را در آسياى مركزى ۲برابر كرد و شاهد آن نيز، فتح سريع بخارا، خيوه و رود سند بود و عملاً نادر راهزنان و خان هاى متجاوز تركمن و ازبك را نيز برسر جايشان نشاند چرا كه ثروت او اكنون به اندازه اى بود كه مى توانست هر ارتش مزدورى را كه بخواهد تأسيس كند.
البته از طرف ديگر مى توان فتح هند را نكته اى منفى براى ايران دانست چرا كه سياست انگلستان در سراسر سالهاى قرن ۱۹ را اين تفكر شكل داده بود كه ايران بايد ضعيف بماند چرا كه ايران قوى مى تواند ظرف چند سال افغانستان و هند را همزمان در هم بكوبد.
جنگ دهلی نبرد نادرشاه برای تصرف هندوستان
پس از استقرار نادر بر اريکه سلطنت ، با وجود گوشمالي مهاجمان خارجي هنوز مردمان بسياري از مناطق ايران شاهد طغيان و عصيان و سرکشي مدعيان تاج و تخت بود ند . از جمله اين سرکشان ياغي مي توان به حسين سلطان حاکم قندهار اشاره داشت . ( شعباني ، رضا ؛ تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه ؛ تهران : سمت ، چاپ چارم ، 1381، ص 39) نادر پس از تاجگذاري و فرونشاندن شورش ياغيان بختياري (1148ق) زمان را براي تنبيه حاکم قندهار و بازگرداندن سرحدات شرقي کشور به مرزهاي هميشگي مناسب يافت ، بنابراين در رجب سال (1189ق) با لشگري هشتاد هزارنفره رو به سوي قندهار نهاد و سرانجام پس از پانزده ماه محاصره با همت دلاوران بختياري سپاه خويش ان شهررا به تصرف در اورد (همان ، ص40) و البته در همين هنگام شهرهاي بست ، صفا و تمام بلوچستان و مکران نيز به تصرف نيروهاي او در امد ، پسر او رضاقلي ميرزا نيز شکستي سنگين بر ازبکان که به ياري حاکم قندهار امده بودند وارد ساخت . ( مرعشي صفوي ، ميرزامحمدخليل ؛ مجمع التواريخ ؛ تصحيح عباس اقبال اشتياني ، تهران : سنايي ، 1328، ص 13-12)
در ايام نبرد قندهار ، نادر سفيري را به هند گسيل داشت و از پادشاه هند خواست که براي حکام مناطق مرزي دستور ممانعت از ورود فراريان افغاني را صادرکند ، ليکن محمد شاه گورکاني پادشاه هند درخواست نادر را بي پاسخ گذاشت . در نتيجه براي نادر دستاويز لازم براي حمله به هند فراهم امد و او مصمم شد براي ارامش قطعي صفحات مرزي ايران و رسانيدن مرزهاي مملکت به حدود تاريخي ان اقدام نمايد. ( تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه ، ص 41)
نادر در سال (1151ق) غزنين ، کابل ، جلال اباد را فتح نمود . ديگر پسر او نصرالله ميرزا نيز پس از انکه باميان و غور را مسخر خويش ساخت در جلال اباد به خدمت پدر رسيد ، رضا قلي ميرزا نيز که تا حدود بخارا پيش رفته بود در پنج فرسنگي جلال اباد به او پيوست والبته در همين محل بود که نادر نيابت سلطنت ايران و اختيار عزل و نصب حاکمان را در خلال غيبت خود به رضاقلي ميرزا تفويض کرد . ( وزير مرو ، محمد کاظم ؛ عالم اراي نادري ؛ با مقدمه ميکلوخوماکلاي ، جلد دوم ، مسکو : بي نا ، 1966-1960 م ، ص383-381)
نادر در رمضان سال(1151ق) ناصر خان حاکم پيشاور را که با بيست هزار سپاهي در تنگه خيبر راه را بر او بسته بود شکست داده و روانه لاهور گرديد . نادر پس از فتح لاهور به سوي دهلي به راه افتاد و چون اگاه شد که محمد شاه با سپاهيان خويش در کرنال اردو زده است بدان سو حرکت نمود . ( تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه ، ص42 و کيشميش اوف ؛ اردوکشي نادرشاه به هندوستان ؛ بي جا : بي نا ، بي تا ، ص 33) برابر با تاريخ ، شمار سپاهيان ايران در اين نبرد حدود هشتاد هزارنفر و شمار لشگريان هندي درحدود سيصدهزار نفر بوده است . ( مقتدر ، غلامحسين ؛ نبردهاي بزرگ نادرشاه ؛ تران : انجمن اثار ملي ، 1317 ، ص 226) از سوي ديگر اورده اند که در لشگرهند دوهزار فيل و نهصد توپ نيز وجود داشت ( همان ، ص43 و تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه ، ص 42) به اين ترتيب نادر و لشگر ايران با دشمني سرو کار داشتند که از حيث تعداد و قدرت اسلحه بسيار برتر بود ، اما شجاعت و تدبير نادر و سردارانش و همچنين دليري سپاهيان ايران نتيجه بخشيد و پس از دو ساعت نبرد ، هنديان نااميدانه فرار اختيار کردند. ( مالکم ، سرجان ؛ تاريخ ايران ؛ ترجمه ميرزا حيرت ، جلد دوم ، بمبئي : بي نا ، 1876م ، ص28-27 ) واين در حالي بود که تلفات بسيار به جاي نهاده بودند. چنانکه ميرزا مهدي خان استرابادي تلفات سپاه هند را بيش از سي هزار نفر دانسته است ( استرابادي ، ميرزامهدي ؛ جهانگشاي نادري ؛ تصحيح عبدالله انوار ، تهران : انجمن اثارملي ، 1341 ، ص 326) اما شايان توجه است که تاريخ نگاران شمار مجروحان و کشتگان اردوي ايران را بين 500 تا 1500 نفر براورد کرده اند . (لکهارت ، لارنس ؛ نادرشاه ؛ ترجمه مشفق همداني ، تهران : صفي علي شاه ، 1331 ، ص 184-183) پس از پايان کار، نادر که خود پهلو به پهلوي افراد در ميدان کارزار نبرد نموده بود ( اردوکشي نادرشاه به هندوستان ، ص37) سجده شکر به جاي اورد و به سرداران و سپاهيان پاداش داد . ( تاريخ تحولات سياسي اجتماعي ايران در دوره هاي افشاريه و زنديه ، ص 43)
پس از اين شکست محمدشاه گورکاني پيشنهاد مذاکرات صلح داد و متعاقبا خود به خدمت نادر رسيد و با گرفتن اطمينان بر دوام و بقاي خود بر پادشاهي هند ، قواي ايران را به دهلي دعوت نمود . نادر پس از ورود به شهر در پانزدهم ذي قعده ( 1151ق) که با نوروز همزمان گشته بود جشني بزرگ برپاي کرد.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#78
Posted: 20 Sep 2012 10:19
داستان مردگزی و نادرشاه افشار
نادرشاه درنبردباافاغنه مردی رادید که با دو شمشیر دردستانش دلاورانه نبرد می کند .
پس ازنبرد وی را خواست وگفت : ای ذوالیمینین!(صاحب دو دست راست )
اهل کجایی ؟ گفت: ازروستایی
به نام گزازقصبات اصفهان .گفت: تودرهنگام هجوم افاغنه نبودی که اصفهان را تصرف کردند؟
مردگزی باقامتی ایستاده وباصدای رساگفت: من بودم اماشما نبودید.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#79
Posted: 20 Sep 2012 10:24
منتر شدن خانداقلی بیگ افشار ؛ حاکم کرمان به دست نادر شاه افشار
به دست داستان ها و حکایات تاریخی کرمان
خاندانقلی بیگ افشار ؛ پسر درگاه قلی بیگ افشار و از نوادگان بیرام بیگ یا همان بهرام بیگ افشار بود که باغ بیرم آباد در انتهای خیابان سرباز متعلق به وی بوده است . درگاه قلی بیگ و خاندانقلی بیگ از بزرگان ایل افشار بودند و زمانی که بخشی از ایل افشار شهر نشین و در کرمان ساکن شدند از جانب حکومت وقت « که در دست صفویان بود » به حکومت کرمان گماشته شدند و در اصطلاح والی شهر بودند . درگاه قلی بیگ « که در لفظ عامیانه کرمان دریاقلی بیگ تلفظ می شود » ساختمانی بعنوان تفرجگاه در دامنه کوه ساخت که هم اکنون نیز این ساختمان در انتهای خیابان سرباز و در حاشیه جنگل قائم قرار دارد . وی با وسائل و امکانات آن زمان کانالی را در دل کوه حفاری کرده و آب را داخل استخر بزرگی که به مثابه دریاچه مصنوعی کوچکی بود می ریخت و در آن دریاچه قایق سواری می کرد . این دریاچه کوچک درست مقابل ساختمان تخت درگاه قلی بیگ قرار داشت که سال ها در زیر خاک مدفون بود و هم اکنون از زیر خاک خارج و در دست بازسازی است . بعد از کشته شدن خاندانقلی بیگ این ساختمان به مقبره وی تبدیل شد و جسد درگاه قلی بیگ « که گویا مومیایی بوده و بعدها توسط انگلیسی ها از قبر خارج و به موزه ای در انگلستان منتقل شده » نیز به همین ساختمان منتقل گردید و سپس برخی اولاد و احفاد وی در این ساختمان مدفون شدند . منجمله احمد مجدالاسلام کرمانی که از بانیان انقلاب مشروطه و مبارزی آزادیخواه و وطن پرست بود و اولین روزنامه ی کرمان را به نام «بیداری » منتشر می کرد و پس از اعطای مشروطیت به مردم ایران ؛ نماینده مجلس شد و در دوران استبداد محمدعلی شاهی به تبعید فرستاده شد نیز در این ساختمان مدفون است .
اما کشته شدن خاندانقلی بیگ افشار به دست نادر شاه که در اواخر سلطنت بشدت سفاک و بی رحم شده بود داستان جالبی دارد که برای شما نقل خواهم کرد . در ابتدا این را ذکر کنم که خاندانقلی بیگ و نادر با آن که از یک ایل و طایفه بودند ؛ اما خاندانقلی بیگ حاکم و حاکم زاده بود و نادر شاه چوپان زاده ی افشار که با لیاقت و استعداد و تکیه به پشتکار خویش به سلطنت رسید .
در آن زمان ها ؛ مجازات اعدام به چند روش صورت می گرفت ...
سر بریدن : که راحت ترین و سریع ترین شیوهی اعدام بود .
دار زدن : همان حلق آویز کردن با طناب است که این شیوه هم ؛ سریع و بدون زجر بود .
شمع آجین کردن : در این روش ؛ محکوم را با طناب به چهار میخ می بستند و مانع ِ حرکت کردن او می شدند . بعد با چاقو در بدن وی زخم های متعددی ایجاد می کردند و روی هر زخم ؛ شمعی روشن می گذاشتند و متهم بیچاره در اثر خونریزی و درد ِ فراوان ؛ ناشی از ریختن ِ موم ِ داغ بر روی زخم هایاش ؛ جان می سپرد .
گچ گرفتن : این روش یکی از وحشیانه ترین و غیر انسانی ترین شیوه های اعدام بود . در این روش دور تا دور ِ محکوم ؛ استوانه ای آجری درست می کردند و تا گردن محکوم ؛ گچ می ریختند . گچ به مرور زمان سفت و سفت تر می شد و استخوان های محکوم را می شکست و تنفس را برایاش غیرممکن می نمود . محکوم با زجر و درد ِ فراوان پس از چند روز می مرد .
به توپ بستن : محکوم به اعدام را به دهانهی توپ می بستند و سپس شلیک می کردند . تصور کنید که چه اتفاقی می افتاد !!!.
روغن ِ داغ : دیگ ِ بزرگی را پر از روغن می کردند و بر روی آتش می گذاشتند ؛ سپس محکوم را در آن می انداختند تا برشته شود !!! ـ «در این مورد ؛ حکایت جالبی در تاریخ وجود دارد که انشاالله در فرصت ِ مناسب برای شما تعریف خواهم نمود ».
تنور : محکوم به اعدام را در تنور ِ آتش می انداختند تا کباب شود !!!! ـ
شقه کردن : محکوم را به دو ستون و از پا آویزان می کردند و جلاد با ساطور یا شمشیر از وسط پاها ؛ وی را به دو شقه تقسیم می نمود !! و معمولن هر شقه را برای عبرت ِ سایرین ؛ به دروازه های شهر آویزان می کردند . ـ
سرداب : در زیر زمین سردابی می ساختند و محکوم را با طناب در آن می بستند و رویاش را می پوشاندند تا بعد از گذشت ِ مدتی ؛ در اثر گرسنهگی و تشنهگی بمیرد . این شیوه ؛ نوعی زنده به گور کردن بود . ـ
و اما منتر کردن ............ ـ
خاندانقلی بیگ افشار ؛فرزند درگاه قلی بیگ افشار بود که او هم در زمان ِ شاه عباس ؛ حاکم کرمان بود . خاندانقلی بیگ ؛ نایب الحکومه کرمان در دوره صفویه بود و املاک و ثروت ِ فراوانی داشت . وی از ارادتمندان ِ خاندان صفوی بود و زمانی که نادر شاه ؛ زمام ِ قدرت را از دست بی کفایت ِ صفویان بیرون کشید ؛ زیاد به مذاق خاندانقلی بیگ خوش نیامد و با آنکه او و نادر شاه ؛ از یک طایفه بودند ؛ در جشن تاجگذاری وی که در دشت مُغان برگزار شد ؛ شرکت نکرد و بدینوسیله اسباب ِ کدورت ِ نادر شاه را فراهم آورد . پس از آنکه خبر ِ کدورت ِ نادر شاه به خاندانقلی بیگ رسید ؛ برای جبران ِ مافات پسرش را در رکاب ِ نادر به جنگ ِ هندوستان فرستاد که پسر ِ او در آن جنگ ؛ کشته شد . ـ
.نادر شاه در سال ِ هزار و صد و شصت ِ هجری قمری به سمت ِ کرمان حرکت کرد . خاندانقلی بیگ به محض اطلاع ؛ به پیشواز ِ نادر رفت و در انار که دویست و چهل کیلومتر تا کرمان فاصله دارد ؛ به نادر شاه رسید . از همان زمان ؛ مخارج ِ لشکریان نادر را به عهده گرفت و تا سیر و پیاز اردوی جنگی نادر را تامین نمود و هدایای گرانبهایی پیشکش نادر کرد . ـ
خلاصه نادر در هنگام ِ ورود به کرمان ؛ از دروازه ای به نام ِ «دروازهی گبری » وارد شد و چون نادر قد بلند و طاق دروازه کوتاه بود ؛ سرِ نادر به دروازه گرفت و خراش برداشت . فی المجلس به خاندانقلی بیگ نهیب زد : چرا دروازه را اینقدر کوتاه ساخته ای ؟ خاندانقلی بیگ جواب داد : آن زمان که این دروازه ساخته شده من حاکم کرمان نبوده ام و الان می گویام بلندترش کنند . بلافاصله اوستا و عمله را صدا زد و گفت که طاق ِ دروازه را خراب و بلندتر بسازند . ـ
چند روزی از ورود نادر به کرمان می گذشت و آن ظالم ِ قهار ؛ در پی یافتن بهانه ای برای کشتن ِ خاندانقلی بیگ بود و آن بهانه فراهم نمی شد . ـ تا آنکه روزی از خاندانقلی بیگ پرسید : چند سال پیش که تو را دیده بودم لاغر و نحیف بودی ؛ چهکار کردی که چاق شده ای ؟ خاندانقلی بیگ جواب داد : طبیبی کرمانی ؛ معجونی ساخت که خوردن آن باعث چاق شدن ِ من شد . ـ نادر از ترکیبات ِ معجون سوال کرد و خاندانقلی بیگ شروع به شرح دادن نمود . زمانیکه به مغز ِ سرِ گنجشک رسید ؛ نادر فریاد زد : چهقدر گنجشک کشتی تا معجون برای چاق شدن بسازی ؟؟!!!! ـ . و دستور داد خاندانقلی بیگ ِ بیچاره را منتر کنند تا لاغر شود !!! ـ
یک سوراخ در دیواری درست کردند و سر ِ خاندانقلی بیگ را از آن رد کردند . چند طناب دور گردناش انداختند و سر ِ طناب ها را به دو گاو نر ِ قوی هیکل بستند و آنقدر شلاق زدند تا سر ِ آن بدبخت ؛ با عروق و اعصاب از جا کنده شد !!!!! ـ . پس از آن دستور داد از حسینقلی بیگ ؛ پسر ِ خاندانقلی بیگ ؛ مبلغ ِ پنج الف که هر الف ؛ پنج هزار تومان می شد ؛ گرفتند و جنازهی پدر را تحویل دادند !!!! ـ . این بود شیوهی منتر کردن که خاندانقلی بیگ بیچاره را به آن روش اعدام فرمودند!!! !!!!
.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#80
Posted: 20 Sep 2012 10:31
نقل شده که در سفرى که نادرشاه ، به نجف اشرف رفته بود، وقتى به درِ آستان مقدس امیرالمومنین علیه السّلام رسید، امر کرد تا یک زنجیر بگردنش انداخته و او را همانند یک غلام ، کشان ، کشان به داخل حرم ببرند.
وقتى که زنجیر به گردن او آویخته شد، کسى جرئت نکرد او را با آن وضع ، که خودش دستور داده بود ببرد، ناگهان دیدند شخصى با عظمت پیدا شد، بدون درنگ سر زنجیر را گرفته و به همان حال او را داخل صحن مطهر نمود، پس از آن ، هر چه پى آن شخص گشتند، او را نیافتند.
نادر در همان سفر، تصمیم گرفت که گنبد مطهّر آقا امیرالمؤ منین علیه السّلام ا، طلاپوش کند. کارگزارانش وقتى به وسط گنبد رسیدند از وى ، پرسیدند: قربان ! روى گنبد چه نقشى بنویسند؟
نادر بدون تاءمّل ، گفت : بنویسند:
یَدُاللّهِ فَوْقَ اَیْدیهِمْ(فتح:۱۰): دست خدا، بالاى همه دستهاست .
فرداى آن روز، وزیر گفت : به گمانم ، این کلمه از جانب خدا بر دل او الهام شده ، اگر قبول ندارید دو مرتبه از او سؤ ال کنید.
رفتند و از نادر سؤ ال کردند: قربان ! فرمودید، روى گنبد را چه نقشى بنویسیم ؟
نادر که سواد نداشت و آیه را فراموش کرده بود گفت : همانکه دیروز گفتم .
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"