ارسالها: 175
#23
Posted: 10 Nov 2012 10:01
تصویر تاریخی از اعدام مبارزان نهضت جنگل به دستور تیمور تاش در زمان رضا شاه.
تیمور تاش خود نیز بعدها مورد غضب رضا خان واقع شده و اعدام شد.
Members Movement Jungle to executed the orders of Timur Tash At Reza Shah regime
Timur Tash, later the command by Reza Shah was executed
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانید این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد
|================|
--=( We Love IRAN )=--
|================|
ارسالها: 175
#24
Posted: 10 Nov 2012 16:05
محمد صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی، روحانی شیعه و حاکم شرع دادگاههای انقلاب پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بود. وی در گیوی از توابع شهرستان خلخال استان اردبیل متولد شد.
آيت الله خلخالی اگرچه فعاليت های سياسی خود را از سال ها پيش از پيروزی انقلاب اسلامی آغاز کرده و چند بار تبعيد شده بود، اما فعاليت های او هرگز به سطحی نرسيد که از او چهره ای مطرح بسازد.
وی 14 سال شاگرد آيت الله خمينی در کلاس های دروس مذهبی بود.
وی که سابقه دستگیری و زندان در سالهای قبل از انقلاب را داشتهاست و از روزهای نخست انقلاب در کنار خمینی بوده.
آنچه نام آيت الله خلخالی را بر سر زبان ها انداخت، انتصاب وی به عنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب توسط آيت الله خمينی در دومين روز پس از پيروزی انقلاب بود. اين دادگاه ها که هنوز هم فعال هستند، به دستور مستقيم آيت الله خمينی تشکيل شدند و با سرعتی باورنکردنی به محاکمه و صدور احکام اعدام يا زندان های طولانی مدت برای آن گروه از دست اندرکاران حکومت پهلوی پرداختند که موفق نشده بودند تا پيش از سقوط کامل نظام پادشاهی از ايران خارج شوند.
در این دوره صدها نفر به حکم خلخالی اعدام شدند که بسیاری از آنان وابستگان به حکومت پهلوی بودند. خلخالی در شب پیروزی انقلاب قصد داشت ۲۴ نفر را اعدام کند که در نهایت پس از موافقت خمینی چهار نفر اعدام شدند: مهدی رحیمی، نعمتالله نصیری، منوچهر خسروداد و رضا ناجی
اقدام معروف ديگر در روز هجده فروردين سال ۵۸ رخ داد که آيت الله خلخالی با سيزده مامور فدائی خود وارد زندان قصر تهران شد و تلفن های آن را قطع کرد تا از اعمال نفوذ ها جلوگيری کند و به دنبال محاکمه ای کوتاه، اميرعباس هويدا نخست وزير مشهور حکومت محمدرضا پهلوی را اعدام کرد
خلخالی در پاسخ مخالفان به اعدامها، آنها را به خمینی ارجاع میداد:
{هرکس در مقابل شما ایستاد همین طور یقهاش را میگیری و کنارش میاندازی. من با اتکاء به همین حمایتهای جدی کار خودم را ادامه میدادم و به آنها میگفتم امام فهمیده حکم را به چه کسی بدهد و من یک قدم از انجام وظیفهام عقب نشینی نمیکنم.}
اما ابراهیم یزدی از اعضای شورای انقلاب معتقد است که خمینی گرچه اعدام چند نفر از سران ارتش را تایید کرد، اما نه شکل اعدام و نه برخی دیگر از رفتارهای خلخالی را قبول نداشت. در عین حال روشن نمیکند که در اینصورت چرا هیچگاه خلخالی را عزل یا توبیخ نکرد.
آيت الله خلخالی چند سال بعد (حدود سال 1360) سرپرست کميته مبارزه با مواد مخدر شد و موجی از اعدام کسانی که در قاچاق و توزيع مواد مخدر دست داشتند به راه افتاد
خلخالی سه دوره نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی و نماینده مردم استان تهران در مجلس خبرگان رهبری بود. پس از درگذشت خمینی همچون اکثر روحانیون چپ گرا، پستی از سوی خامنهای دریافت نکرد و در انتخاباتها هم رد صلاحیت شد. وی سپس به تدریس در حوزه علمیه قم مشغول شد.
وی در مصاحبهای با صادق صبا، خبرنگار بخش فارسی بیبیسی از گذشته خویش اظهار رضایت کرده و گفته بود چنانچه هر یک از اعدام شدهها به دست وی امروز زنده بودند، دوباره آنها را اعدام میکردهاست.
خلخالی خاطرات خود را منتشر کرده و در آن از اقدامات خود دفاع کردهاست. وی در خاطرات خود، از اینکه نتوانسته بسیاری از کسانی را که قصد اعدام آنها را داشته به جوخه اعدام بسپارد، ابراز ناخرسندی کردهاست.
در این کتاب تناقضاتی به چشم میخورد. او دلیل اصلی اعدام علی حجت کاشانی را به مسلسل بستن عروس و پسرش، کاترین عدل و بهمن حجت کاشانی عنوان میکند. این در حالی است که بهمن حجت کاشانی فرزند سرلشکر هاشم حجت کاشانی بود و با سپهبد علی حجت کاشانی هیچ نسبتی نداشت.
خلخالی در جای دیگر پس از بیان وقایع اولین سری اعدامها (چهار نفر) میگوید: جنازه اعدامیها را به بهشت زهرا راه نمی دادند و میگفتند ارواح شهدای ما ناراحت میشوند؛ لذا جنازهها را در کهریزک دفن کردند. بعد از مدتی خبر آوردند که جنازه ها را از آنجا نیز خارج کرده اند. مردم عصبانی و شهید داده می گفتند اینها کافرند و نباید در اراضی مسلمانان دفن شوند و سر انجام تصمیم گرفته شد آنها را در درههای اطراف دفن کنند و به همین ترتیب عمل شد.
او در ابتدای دهه شصت خواستار برخورد حذفی با مرجع تقلید منتقد سید محمدکاظم شریعتمداری بود و در ماجرای اتهام کودتای قطبزاده در زیر ورقه اعتراض نمایندگان مجلس اول نوشتهبود: «اصل کار، خود شریعتمداری است که باید اعدام شود». اما در اواخر عمر همگام با دیگر دوستان اصلاحطلبش با احترام از شریعتمداری در جلد دوم خاطراتش یاد کرد و اجازهنامههای خود از شریعتمداری را منتشر نمود. موضع وی نسبت به بازرگان نیز در طول زمان تغییر کرد و در سالهای آخر عمرش به ثناگویی از مهدی بازرگان پرداخت و در تشییع جنازه وی گریست.
وی کتابی با عنوان «کوروش دروغین و جنایتکار» نگاشته و به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله در ۵۷ صفحه منتشر ساخت. در این رساله که برخی آنرا فُحشنامه خواندهاند، کوروش را «سفاک و خونریز» نامید و به لواط و بیبندوباری متهم کرد و طرح عظمت او در ایران را سیاستی استعماری و توطئه یهود دانست و از مفسرینی چون علامه طباطبایی که وی را مصداق ذوالقرنین دانسته بودند انتقاد نموده و درباره کوروش نوشته بود:
«به هر قومی که ظفر پیدا میکرد، از مجرمان ایشان میگذشت و عفو مینمود و بزرگان و کریمان هر قومی را اکرام و ضعفای ایشان را ترحم و مفسدان و خائنان را سیاست مینمود»
وی پیروزیهای کوروش را نتیجه بخت او دانسته و مطالبی که در ستایش وی در تورات آمدهاست را ساخته یهودیان آزاد شده از بابل دانست.
سعیدی سیرجانی ادعای لواط کار بودن کوروش توسط خلخالی را ناشی از ناتوانی وی در فهم متون تاریخی و حتی خواندن ادبیات فارسی میداند:
«...این عبارت را در «تاریخ ایران باستان پیرنیا» خوانده بودیم که: «مورخ مذکور (کتزیاس) گوید: کوروش پسر چوپانی بود از ایل مُردها که از شدت احتیاج مجبور کردید راهزنی پیش گیرد.» و به علت درک ناقص و ذهن منحرف خویش گمان کرده بودیم که کوروش هم مثل بسیاری از سران قبایل و بزن بهادرهای روزگار در آغاز کارش بر کاروانهای هجوم میبرده و راهزنی میکردهاست. و این را عیب چندانی برای سرداران و جهانگشایان آن روزگار نمیشمردیم. غافل از این واقعیت که «راهزنی پیش گیرد» را اولا باید به این صورت خواند که «راه زنی پیش گیرد» و معنیَش را هم در محضر مبارک حضرت آیتالله آموخت که عین عبارت کتزیاس را در داخل پرانتزی گذاشته و در صفحهٔ ۲۷ تالیف منیف خویش آوردهاند و با مدد طبع موشکاف و روح عفیف خویش مفهومش را هم داخل پرانتزی گذاشته و بدین صورت آوردهاند:
«مورخ مذکور بنا به نوشتهٔ ایران باستان به قلم آقای مشیرالدولهٔ پیرنیا ص ۴۲۰ میگوید که کتزیاس میگوید کوروش پسر جوانی بود از اهل «مر» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد (لواط بدهد)...» آری این است نص عبارت حضرتشان.
وی پس از انقلاب با وجود مخالفت دولت موقت بازرگان و بنی صدر برای تخریب مقبره رضا شاه در شهر ری به همراه نیروهای سپاه وارد عمل شد و آنرا طی بیست روز تخریب کرد. وی همچنین برای تخریب پارسه (تخت جمشید) هم عازم شد اما این بار با مخالفت دولت موقت (از جمله استاندار فارس نصرتالله امینی و محمود طالقانی و مقاومت مردم مرودشت و پرسنل پارسه، در این امر ناکام ماند.
فهرست اعدامیان سرشناس به فرمان صادق خلخالی
مقامهای کشوری
امیر عباس هویدا = نخست وزیر
فَرُّخرو پارسا = وزیر آموزش و پرورش و اولین وزیر زن ایران
عباسعلی خلعتبری = وزیر امور خارجه دولت امیر عباس هویدا
غلامرضا کیانپور = وزیر اطلاعات و جهانگردی و دادگستری کابینه هویدا و آموزگار
غلامرضا نیکپی = شهردار تهران
منوچهر آزمون = وزیر مشاور، وزیر کار، رییس خبرگزاری پارس
محمدعلی علامه وحیدی = سناتور
محمود جعفریان = مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و قائم مقام حزب رستاخیز
پرویز نیکخواه = مدیر واحد مرکزی خبر تلویزیون
سالار جاف = نماینده کردستان در مجلس شورای ملی
مقامهای لشكری
ارتشبد نعمت الله نصیری = رئیس ساواک
ارتشبد غلامعلی اویسی (پس از حکم خلخالی در خارج از کشور ترور شد)
سپهبد نادر جهانبانی
سپهبد امیرحسین ربیعی
سپهبد مهدی رحیمی
سپهبد امین افشار
سپهبد هاشم برنجیان
سپهبد احمد بیدآبادی
سپهبد ناصر مقدم
سپهبد عبدالله خواجه نوری
سپهبد محمدتقی مجیدی
سپهبد جعفرقلی صدری
سپهبد علی حجت کاشانی
سپهبد ابوالحسن سعادتمند
سپهبد اصغر جلالی
سرلشکر رضا ناجی
سرلشکر شمس تبریزی
سرلشکر منوچهر خسروداد
سرلشکر حسن پاکروان
سرلشکر علیاکبر یزدجردی
سرلشکر فخر مدرس
سرلشکرایرج مطبوعی
سرتیپ شهنام رضایی
سرتیپ حسین همدانیان
سرتیپ شهنام
سرتیپ ملک
سرتیپ تابعی
سرلشکر وثیق
سرلشکر جابر ولینژاد
سرلشکر معتمد
سرلشکر ده پناه
سرلشکر بدیع
سرهنگ مصطفی زمانی
سرگرد شعله ور
سرگرد مهدی ساقی
سروان ژیان پناه
سرجوخه جعفر حیدرطز
سرجوخه صمد محترمیان
چهرههای اقتصادی
حبیب القانیان
رحیمعلی خرم
با مرگ آيت الله خمينی در سال 1368 آيت الله خلخالی نيز رفته رفته آخرين ارتباط های خود با نهادهای قدرتمند در حاکميت را از دست داد.
آقای خلخالی اگرچه از نظر سياسی به طيفی از روحانيون تعلق داشت که در سال های اخير به عنوان اصلاح طلب شناخته می شوند اما شايد به خاطر سوابق جنجالی که داشت هرگز از سوی هم جناحی های خود مطرح نشد و روی کار آمدن اصلاح طلبان نيز به انزوای سياسی او پايان نبخشيد.
وی پس از کناره گيری از پست های حکومتی و راه نيافتن به مجلس، به تدريس دروس مذهبی در حوزه های علوم دينی شهر قم مشغول شد و سال های آخر عمر خود را با بيماری قلبی و پارکينسون سپری کرد
وی چند ساعت پيش از مرگ نيز تحت عمل جراحی قرار داشت اما اين درمان ها موثر واقع نشد.
.
خلخالی در روز ۵ آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی و به دنبال یک انزوای ده ساله درگذشت.
منابع : خاطرات آیتالله خلخالی. نشر سایه
«آيت الله خلخالی؛ از انقلابی گری تا انزوا». بیبیسی پارسی، ۲۷ نوامبر ۲۰۰۳
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانید این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد
|================|
--=( We Love IRAN )=--
|================|
ارسالها: 3080
#26
Posted: 9 Dec 2012 02:21
مجید کاووسیفر و ثبت عکس دهه
مجید کاووسیفر عامل ترور قاضی مقدس بود که اعدام شد.
در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۴، قاضی مقدس در مقابل محل کار خود، دادسرای ارشاد، در خیابان وزرا تهران توسط مجید کاووسیفر و با همکاری برادرزاده اش، حسین کاووسی فر، با اسلحه ترور شد و همان جا درگذشت.
قاضی مرتضوی مدعی شد که متهمان داری سابقه چندین مورد سرقت مسلحانه از بانکها، قتل نگهبان بانک و سرقت اتومبیل بودهاند. با این وجود وی گفت مجید در آخرین گفتگو اظهار پشیمانی نکرده اعلام داشته است:
من به درجهای از فهم و شعور رسيدهام و با برادرزادهام حسين هم قسم شدم ريشه ظلم را خشک کنيم
مجید قبل از اعدام لبخند به لب داشت و لحظاتی قبل از اعدام، با دست بسته، برای مردم دست تکان داد. آخرین کلمات او این فریاد بود که ؛ مرد می میرد ؛ عکسی که از این لحظه توسط خبرنگار رویترز ثبت شده است، به عنوان عکس دهه شناخته شد.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 531
#27
Posted: 20 Jan 2013 14:47
جدیدتربن اعدام به جرم زورگیری همراه با صحنه ی تکان دهنده ای بود وقتی شانه های مامور حکم پناه محکوم میشه.
در حالی که وحشت در چهره دو پسر زورگیر موج می زد سعی می کردند خود را خونسرد نشان دهند.
محمدعلی که 20 سال سن داشت با دیدن طناب دار دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.
علیرضا در گفتگو با خبرنگاران خود را بی گناه می دانست و گفت : قبول دارم اشتباه کردم اما نمی دانستم حکمم اعدام است.
محمدعلی هم گفت :من نیازی به پول سرقتی نداشتم و فریب دوست ناباب را خوردم.
دو پسر اعدامی را بالای جرثقیل بردند و طناب دار را بر گردن آنها انداختند. پس از قرائت قرآن ، نماینده دادسرای جنایی تهران شروع به قرائت حکم کرد و گفت : 11 آذر امسال یکی از شهروندان هنگام ورود به شرکتی در خیابان خردمند مورد حمله چهار زورگیر موتورسوار قرار گرفت که فیلم این زورگیری در اینترنت منتشر شد. دزدان پس از سرقت با ایجاد رعب و وحشت از محل گریختند. با شکایت شاکی چهار زورگیر دستگیر شده و پرونده برای محاکمه به دادگاه انقلاب فرستاده شد که شعبه 15 دادگاه انقلاب دو نفر از زورگیران به نام های علیرضا مافیها و محمدعلی سروری را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد. با تائید حکم در دیوان عالی کشور ، دو زورگیر خشن امروز به دار مجازات آویخته می شوند.
در حالی که شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شده بود ، محمدعلی تقاضای آب کرد که ماموران بلافاصله برای او آب آوردند.
عقربه های ساعت 6 و 15 دقیقه صبح را نشان می داد که با دستور قاضی اجرای احکام حکم اعدام اجرا شد و دو پسر زورگیر با طناب سفید به دار مجازات آویخته شدند.
پس از 17 دقیقه اجساد آنها پائین کشیده شد و با تائید مرگشان از سوی پزشک ، به پزشکی قانونی منتقل شدند.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 3080
#28
Posted: 20 Mar 2014 02:51
سپهبد خلبان نادر جهانبانی معروف به «ژنرالِ چشم آبی»
خلبان برجسته نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و بنیانگذار و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی بود. آخرین درجهٔ وی در ارتش شاهنشاهی ایران، درجه سپهبدی بود.
سپهبد نادر جهانبانی در پی انقلاب ۱۳۵۷ ایران در روز ۲۲ بهمن در پُست نیروی هوایی در دوشانتپه توسط انقلابیون دستگیر شد و پس از برگزاری «دادگاهی صحرایی» در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ به حکم صادق خلخالی خونخوار حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی تیرباران شد.
سپهبد نادر جهانبانی، دانشآموخته دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه و آموزشدیده دورههای خلبانی جنگندههای جت از آلمان بود. از وی به عنوان یکی از از «محبوبترین چهرهها بین پرسنل نیروی هوایی ایران» یاد میشود.
تولد
نادرجهانبانی در ۲۷ فروردین ۱۳۰۷ چشم به جهان گشود. وی پسر سپهبد امانالله جهانبانی، از فرماندهان ارتش شاهنشاهی، وزیر و سناتور مجلس سنای ایران بود. مادر او از مهاجران روس بود.
در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد. پس از اتمام تحصیلات وارد نیروی هوایی ایران شد. پس از آن نادرجهانبانی برای آموزش دوره خلبانی جت راهی آلمان شد. نادر جهانبانی در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا میشود و از طریق او فنون آکروباسی هوایی با هواپیمای جت را فرا میگیرد. سپهبد نادر جهانبانی پس از بازگشت به ایران نخستین تیم آکروجت ایران را در سال ۱۹۵۸ تشکیل میدهد. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی، در مسابقهای با حضور ایران، نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی بریتانیا، تیم ایران مقام نخست را به دست آورد.
دستگیری و اعدام
نادر جهانبانی پس از انقلاب در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در زندان قصر به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی تیرباران شد.
روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در خبری اسامی ۱۱ نفر ار محکومین به اعدام را منتشر کرد. متن خبر به شرح زیر است:
در تاریخ ۲۱ اسفند۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اسلامی ایران جهت رسیدگی به کیفرخواست صادره از طرف دادستان انقلاب علیه ۱۱ نفر از متهمینی که جملگی از خائنین به ملت و عوامل سرسپردهٔ رژیم دستنشاندهٔ بیگانه بودند و همچنین جنایتکاران مفسد فی الارض نیز میباشند تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت رسیدگی و مشاوره سرانجام حکم اعدام را صادر کرد:
سپهبد نادر جهانبانی فرزند امانالله معاون فرماندهی نیروی هوایی
....
دادگاه
وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر میرسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد.
متن حکم کیفرخواست که در دادگاه برای وی خوانده شد بدین شرح است:
نادر جهانبانی با اشتغال در سمتهای حساس نظامی و این اواخر ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی شرعی به طریق غاصبانه و با ارادهٔ اجنبی در ایران سلطه پیدا کرده و مملکت را در جهت ارادهٔ اجنبی و در جهت خلاف شرع و مصلحت مملکت و ملت به قهقرا میبرد و به نابودی میکشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام مطابع قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادرهٔ اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافتهاست از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.
دفاعیات
پس از ارائهٔ متن کیفرخواست هنگامی که نوبت به دفاعیات وی رسید گفت:
آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانهاست که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمیبینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدنهای شما نشان میدهد که حکم شما علیه من مثلاً صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.
پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر میکشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز میکردم. حال شما چگونه به خود اجازه میدهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمیکشید شما از مردم شرم نمیکنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماههای گذشته کوشیدهام، ازرم نمیکنید؟
شما که هستید؟ آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و دوری از هر نوع صفت انسانی کسانی را میشناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کردهام و قرارگاهم آسمانها بود. پاسخی به یاوه گوییهای شما ندارم. به دستوری که اربابانتان دادهاند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار میشوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش میکشد.
من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکردهام به هر حال دیگر مهم نیست و من آمادهٔ اعدام هستم.
سایت خبری روزآنلاین در مقالهای با عنوان «نوبت خمینی شد» به خاطرات سفیر اسرائیل در ایران اشاره میکند که نوشته سپهبد جهانبانی به احمد خمینی گفت: «من از توی عرب ایرانیترم».
در حین اعدام نادر جهانبانی خود فرمان آتش را صادر کرد. زمانی که جوخه اعدام به طرف او نشانه رفته بودند وآماده شلیک بودند او فریاد زد::آتش::
خاطرات خلخالی
صادق خلخالی در خصوص وی در کتاب خاطرات خود نوشته:
جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که میتوانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود میتوانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است.
اینها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند وگرنه به این اعتبار، نه نصیری کسی را شخصاً شکنجه کرده بود، نه هویدا و نه جهانبانی و نه مهندس ریاضی.
روایتهای درست و نادرست از سپهبد نادر جهانبانی
روایتهای درست
در یکی از دورههایی که به سپهبد جهانبانی آموزش آکروجت میدادند، یکی از خلبانان جوان از بغل به بال هواپیمای جهانبانی زد. جفت هواپیماها آسیب زیادی دیدند. جهانبانی به خلبان جوان دستور میدهد که با چتر نجات از هواپیما بیرون بپرد. ولی خودش با سختی هواپیمایش را روی باند فرودگاه نشاند.
روایتهای نادرست
عبور هواپیما از زیر پل کارون
سپهبد جهانبانی بدون اجازه پادشاه به عراق پرواز کرده، سپس هواپیماهای عراقی وی را محاصره میکنند و به بغداد میبرند و در نهایت جهانبانی با مهارت از چنگ آنها میگریزد.
بلند کردن فانتوم از روی جاده. در حالی که تمام آمریکاییهایی که آنجا بودند، این کار را بسیار اشتباه و خطرناک میدانستند.
سرگذشت انوشیروان جهانبانی فرزند نادر جهانبانی
انوشیروان جهانبانی فرزند سپهبد نادر جهانبانی در زمان وقوع انقلاب اسلامی ۳۰ ساله بوده است. او برای تحصیل به آمریکا رفته بود، پس از کسب بالاترین مدرک خلبانی در آمریکا به ایران بازگشت و تا زمان وقوع انقلاب، مدیرعامل شرکت هواپیمایی "ایرتاکسی" بود. او نیز یک هفته پس از تیرباران سپهبد نادر جهانبانی، دستگیر شد و ۵ ماه را در زندان گذراند.
انوشیروان جهانبانی درباره اینکه چرا سپهبد نادر جهانبانی چرا مانند بسیاری از ارتشیان با وقوع انقلاب از ایران نرفتند، اینگونه پاسخ میدهد:
اتفاقا آن موقع من به پدرم خیلی اصرار میکردم که از ایران خارج شود چون هواپیما هم در دستمان بود. هم از راه ایرانایر و هم از هواپیمای خودمان میتوانستیم از ایران بیرون برویم. پدرم ولی همیشه میگفت من سرباز این وطن هستم و وظیفهام است که در اینجا بمانم. میگفت امکان ندارد مملکتم را رها کنم. حتی وقتی هم که شاه رفت، گفتیم حالا رئیستان هم که رفت، گفت نه وظیفهی من است در این مملکت بمانم. بههیچ عنوان قانع نشد که از ایران برود. فکر میکنم اگر از ایران رفته بود، هر روز زجر میکشید. جای پدرم همان مملکت خودشان بود.
انوشیروان جهانبانی درباره پدرش گفته است: «یک نوشتهای با دستخط خودشان (پدرم) وجود دارد که از ما خداحافظی کردند. یک چیز دیگری هم که داریم ساعتی است که پدرم دستشان بود و الان دست من است و این باارزشترین چیزی است که من در زندگیام دارم.»
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!