ارسالها: 23330
#51
Posted: 22 Sep 2013 18:18
فراماسونری
پدر فروغی از متأثرین میرزا ملکم خان از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غرب و فراماسونری در ایران بود و فروغی هم از فراماسونهای ایران شد.وی در ۱۲۸۶ شمسی در ۳۲ سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری ایران بود و به مقام استاد اعظم با عنوان خاص چراغدار نائل شد.
مؤلف تاریخ بیست ساله ایران در معرفی او چنین مینویسد: «یکی از مهرههای شطرنج سیاسی ایران دردوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) بوده است. او یکی از فراماسونهای باهوش و تحصیلکرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات و حکمت و فلسفه میباشد.»
ابراهیم صفایی در در کتاب رهبران مشروطه مینویسد: «فروغی یک انسان لیبرال بود. او نگاهی فلسفی به زندگی داشت و هرگز غره جایگاه خود نشد... او به نمادهای ملی ارزش قائل بود و سنتهای دینی را احترام میگذاشت. به همین دلیل، او در لژ فراماسونری گراند اورینت فرانسه پذیرفته شده بود. او منشی پارسایانه و اخلاقی داشت، گرچه علیهاش تهمتها شکل گرفته بود. او به هیچ عنوان بدزبان نبود... او افرادی را که به پژوهش و اندیشه میپرداختند، قدردانی و تشویق میکرد... تاملات فلسفی و روح وقاد، او را از وسعت نظری برخوردار ساخته بود که موقعیتهای ظاهری و موقتی را وقعی نمینهاد و از این رو زیانی از سوی او متوجه کسی نمیشد.»
فروغی و زبان فارسی
افزون بر تصحیح نبشتههای کهن ادب پارسی،فروغی کتب زیادی را در رشتههای مختلف علوم انسانی به پارسی برگرداند و در این راه بسیاری از واژگان پایه این علوم را خود برای نخستین بار در زبان پارسی ساخت و برای آنها برابرهای شایستهای یافت. دکتر موسی غنی نژاد درباره برگردان دو کتاب «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلیتیک» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» مینویسد: «تسلط مترجم و نگارنده به موضوعات مطرح شده در این دو اثر و معادلیابیهای کاملاً به جا و ظریف برای اصطلاحات علمی که اغلب برای اولین بار به فارسی برگردانده شده، نشاندهنده فرهیختگی، وسعت معلومات و دقت نظر وی است.»
سالها بعد از این واژه گزینیها، فروغی فرهنگستان ایران را تاسیس کرد و ریاست آن را نیز برعهده داشت. داریوش آشوری معتقد است: «برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجستهای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایدههای روشنی در باره ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه و روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ سادهسازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنیسازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهومهای علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوه زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از همنسلهایِ او در این جهت گامهای بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفه اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینه یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسلهای بعدی از روش او بهرهمند شدند.»
پس از کنارهگیری از ریاست فرهنگستان، و در زمانی که احساس کرد فرهنگستان به بیراه میرود، فروغی پیام من به فرهنگستان را نگاشت. «فروغی از جمله نخستین کسانِ انگشتشماری است که مشکلِ زبانِ نوشتاریِ فارسی را در برخورد با دنیایِ مدرن و خواستههایِ زبانیِ آن فهمید و با دیدِ روشن در پیِ چارهاندیشی برایِ آن بود. در این باره باید به رسالهای با نامِ پیامِ من به فرهنگستان، به قلمِ وی، نگاه کرد... میتوان گفت که، بخشِ عمدهیِ کاری که نسلِ ما برایِ پرورش و گسترشِ زبانِ فارسی برایِ ترجمهیِ متنهایِ علومِ انسانی کرده، کمابیش، در همان راستایِ کار و رهنمودِ فروغی ست... فروغی، از سویی، کورمال نمیرفت و برایِ کارِ پیشاهنگانه زبانیِ خود نظریّه پرداختهای داشت. در نتیجه، هشیار بود که چه میخواهد و چه میکند. از سویِ دیگر، مایه ذوقیِ پرورده و دانشِ ادبیِ استادانه نیز برایِ کارِ خود داشت.»
فروغی در آذر ۱۳۱۵ در رساله پیام من به فرهنگستان از احساس خود به زبان فارسی میگوید و مینویسد که من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زیرا گذشته از آنکه زبان خودم است و ادای مراد خویش را به این زبان میکنم از لطایف آثار آن خوشیهای فراوان دیدهام. نظر دارم به این که زبان آینه فرهنگ قوم است و فرهنگ مایه ارجمندی و یکی از عوامل نیرومندی ملیت است. هر قومی که فرهنگی شایسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و جاویدان است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه میتواند باقی بماند. او میگوید، این عشق به زبان فارسی تا آن حد حاد و بیمارگونه نباید باشد که موجبات مخدوش کردن زبان فارسی را فراهم آورد.در این باره، روایتی از دکتر رعدی آذرخشی وجود دارد به این مضمون که در سال ۱۳۱۴ در یکی از جلسات فرهنگستان، یکی از حضار پافشاری کرد که یک واژه نامانوس اوستایی به جای زبان عربی پذیرفته شود. در آن جلسه استاد عبدالعظیم قریب نیز با حذف این واژه عربی مخالفت کرد و دو عضو افراطی هم میگفتند که شما حق ندارید به زبان اوستایی که زبان نیاکان ماست اهانت کنید و آن را مرده بخوانید. فروغی رشته سخن را به دست میگیرد و با متانت از تمام حضار میپرسد که آیا پدرم محمدحسین فروغی را میشناسید. همه اعضای فرهنگستان جواب مثبت دادند و هر کدام شرحی درباره محمدحسین فروغی بیان کردند. آنگاه فروغی گفت:«آقایان به شهادت همه شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بود و من به فرزندی او مفتخرم. با این وصف اگر به من بگویید که پدرت مرده است من حق ندارم از شما رنجش حاصل کنم زیرا مسلم است که پدرم مرده است. زبان اوستایی هم درست است که زبان نیاکان ما بوده است ولی چه میتوان کرد که آن هم مرده و متروک شد و انصاف نیست ما به کسی که این حقیقت واضح را اعلام میکند بتازیم و در وطن پرستی او تردید روا داریم.» این بیان شیوا جلسه را به حال عادی درآورد و محیطی آرام و دور از هیاهو بر آن حاکم شد.
فروغی از همین دیدگاه مخالف دگرگونی دبیره فارسی بود. وی چنین میاندیشید که «تغییر دادن خط فارسی کار صحیحی نیست. بهتر آن است که گذاشتن اعراب کمکم معمول شود و چون چاپ حروف عنقریب شایع خواهد شد، کتب چاپ حروف را معرب چاپ کنند و اعراب را با حروف ملازم نمایند.»
فروغی درباره شعر فارسی نگاهی پیشرو دارد: «حال و طبیعت درین موارد (سرودن شعر) مقدم بر قانون است و گاهی اختیار از دست خارج میشود.»او به نقل از پدرش درباره نیاز به دگرگونی در شعر و نثر فارسی مینویسد: «در این عصر سبک شعر و انشا باید تغییر کند و قدری هم اهل این کار باید به ادبیات فرنگی نظر کنند.»
اندیشه و نظرات
دکتر موسی غنی نژاد استاد اقتصاد و روشنفکر لیبرال معتقد است:
نسلهای متعددی از روشنفکران ایرانی، به ویژه آنها که به زبان خارجی تسلط نداشتند، آشنایی با اندیشههای فلسفی غربی را با خواندن کتاب معروف فروغی در این خصوص یعنی «سیر حکمت در اروپا» آغاز کردهاند. این کتاب هنوز هم، پس از گذشت بیش از هفتاد سال از تالیف آن، خواندنی و پربار است. فروغی مبدع اندیشههای جدیدی نیست و هیچگاه چنین ادعایی نداشته است، اما او را میتوان یکی از تواناترین ایرانیان در درک اندیشههای مدرن غربی و انتقال درست و بدون اعوجاج آنها به زبان فارسی دانست. نه تنها «سیر حکمت در اروپا» بلکه دو کتاب اولیه وی یعنی «اصول علم ثروت ملل» و «حقوق اساسی» شاهدی بر این مدعا است.
به واقع، عمده اندیشههای فروغی را از لابه لای همین ترجمهها میتوان در یافت؛ به واسطه همین ترجمه هاست که «فروغی را اندیشمندی لیبرال، ملیگرا، و محافظهکار یا میانهرو خواندهاند. وی را از بنیانگذاران لیبرالیسم در ایران میدانند.» فروغی سیاستمداری لیبرال بود چرا که آزادی را در معنای لیبرالیستی آن درک میکرد و از سوی دیگر او سیاستمداری محافظهکار نیز بود چرا که تلقیاش از مفهوم ترقی، خصلتی غیررادیکال داشت و هم از اینرو، کنار نهادن نهادهای سنتی را شرط پیشرفت نمیدانست.
رامین جهانبگلو معتقد است:
برای توجیه و توضیح دیدگاههای لیبرالی اش، فروغی اشکال گوناگون آزادی از قبیل آزادی اندیشه (اختیار عقاید)، آزادی انتشارات (اختیار طبع)، آزادی مالکیت (اختیار مال) و آزادی اجتماعات (اختیار تشکل انجمن) را به تفصیل و تشریح بیان میکند. در رابطه با «برابری»، فروغی آن را «مساوات در مقابل قانون»، «مساوات در مقابل محاکم عدلیه» و «مساوات در [پرداخت] مالیات» تعریف میکند. مفهوم اساسی و مرکزی دیگری که در اندیشه لیبرالی فروغی وجود دارد، «وظیفه» است. از نظر فروغی، حقوق فردی بدون تکالیف فردی و هیچ قانونی بدون پیروی از قانون وجود ندارد. در یک سخنرانی معروف در رادیو ملی ایران پس از انتخابات مجلس چهاردهم، فروغی با صراحت بر دیدگاه خود مبنی بر حکومت قانون تاکیدمی کند. هرچند که مفاهیم و ایدههای بیان شده در کتاب فروغی اصالتاً از آن او نیست، اما قطعاً تفسیر همدلانه و بی غل و غشی از اندیشههای روشنگران فرانسوی است که فروغی از آنها به عنوان بنیانگذاران لیبرالیسم مدرن نام میبرد. بنابراین، نیازی به گفتن ندارد که فروغی از نخستین روشنفکران و دولتمردان ایرانی بود که این ایدهها را در روندی نظام مند به کار بست. به همین دلیل است که میتوان گفت تاثیر فروغی در پیدایش و تکوین میراث لیبرالی ایرانی جایگاه خاصی دارد.
رامین جهانبگلو میافزاید:
بر اساس دیدگاه فروغی، برای رواج روشنگری در ایران، هم آیی دو شرط لازم است. نه تنها ضروری است که نیروهای اعمال اجبار در جامعه بایستی در شکل نهادها مرسوم شوند، بلکه همچنین لازم است که نوع دیگری از نهادها تا اصلاح و بهبود، اقدام به سرپرستی نهادهای نوع پیشین کنند. به علاوه، این وضعیت، شرط کافی برای برقراری و حفظ تعادل در جامعه سیاسی را مهیا ساخته و بدین سان زمینه را برای شکوفایی آرمانهای روشنگری آماده میکند. آنچه از نوشتههای فروغی بر میآید، باوری خالص به ایده ترقی و مجادلهای بر سر تفکیک قوا و حقوق مردمان تحت یک نظام لیبرالی است. پیش و بیش از هر چیز در اندیشه فروغی، ایده ضرورت ترقی موج میزند و این واقعیت که پیشرفت در غرب، اساساً به اعتبار یک بازسازی لیبرالی در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بوده است. راز این بازسازی _ که به گمان فروغی عامل اصلی پیشرفتها و موفقیتهای علمی و فناورانه تمدن غربی است _ در ایجاد سیستمی برای مدیریت تمام زمینههای مبتنی بر فرایند تکاملی نهفته است.
رامین جهانبگلو بر این گمان است که فروغی، با اعتقاد به اصول روشنگری در فرانسه و به ویژه با شناختی که از آرای مونتسکیو داشت، بر اصل انفصال قوای حکومتی تاکید میورزید. در کتابی که با عنوان حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت ملل در سال ۱۹۰۷ در تهران منتشر کرد این موضوع بارز است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#52
Posted: 22 Sep 2013 18:37
نظریات محمد علی فروغی
فروغی حاکمیت را تنها از آن تمامی آحاد مردم میداند:
سابق بر این مردم تصور میکردند که یک نفر یا جماعت باید صاحب اختیار مطلق عموم ناس باشد و امور ایشان را هر طور میخواهد و مصلحت می داند اداره کند و مردم حق ندارند در اداره امور خودشان مداخله و چون و چرا نمایند. حتی در بعضی ممالک سلاطین مدعی بودند که من جانب الله هستند و به این واسطه امر ایشان امر الهی و واجب الاطاعه است... اما حالا متجاوز از صد سال است که حکما و دانشمندان بلکه اکثر عوام از این رای برگشته و معتقد شدهاند که هیچ وقت یک نفر یا یک جماعت حق ندارد صاحب اختیار یک قوم و یک ملت بشود و صاحب اختیار ملت باید خود ملت باشد و امور خویش را اداره کند.
فروغی در همین کتاب درباره نقش حکومت مینویسد:
وظیفهٔ دولت این است که حافظ حقوق افراد ناس، یعنی نگهبان عدل باشد. دولت از عهدهٔ انجام وظیفهٔ خود بر نمیآید مگر این که به موجب قانون عمل کند. وجود قانون متحقق نمیشود مگر به دو امر: اول وضع قانون و دوم اجرای آن. پس دولت دارای دو نوع اختیار میباشد: یکی اختیار وضع قانون و دیگر اختیار اجرای قانون. هرگاه اختیار وضع قانون و اختیار اجرای آن در دست شخص واحد و یا هیات واحد باشد، کار دولت به استبداد میکشد... بر این پایه دولت تنها زمانی قانونی است که این قوه آن از هم جدا و در دست دو گروه مستقل و جدا باشد.
فروغی معتقد است که «حقوق عمومی ملت مجموعاً تحت دو عنوان در میآید، اول آزادی، دویم، مساوات.» آزادی عبارت است از اختیار انجام هر کاری با این شرط که «اجرای حق یک نفر مضر و منافی اجرای حق دیگری نباید بشود» یعنی حد آزادی یک شخص «قیودی است که به جهت آزاد بودن سایر مردم لازم است.» و فروغی مصداقهای آزادی را از «اختیار نفس و مال» تا «اختیار اجتماع و تشکیل انجمنی» نام برده است... فروغی در تصریح این مفهوم [مساوات] مینویسد، «مساوات حقوق غیر از مساوات احوال است و این نوع مساوات صورت گرفتنی نیست زیرا که مردم بالفطره و بالطبیعه از حیث قوه و توانایی و قابلیت و اخلاق و خیالات تفاوت دارند و این اختلافات ناچار منجر به اختلاف احوال میشود.» از نظر فروغی مصداقهای مساوات حقوقی عبارتاند از: «مساوات در مقابل قانون»، «مساوات در مقابل محاکم عدلیه» به این معنا که دادگاههای خاص نباشد، «مساوات در مشاغل و مناصب» یعنی هیچ شغلی مخصوص طایفه یا طبقه خاصی نباشد و «مساوات در مالیات» یعنی هیچکس بیجهت معاف نشود و هرکس به نسبت قوه و استطاعت خود مالیات بدهد. یعنی فروغی در تفسیر مفهوم «برابری»، از آموزه سوسیالیستی و آن زمان مسلطِ برابری اجتماعی ـ اقتصادی دفاع نمیکند و صرفاً مفهوم برابری حقوق یعنی «مساوات در مقابل قانون» و شقوق گوناگون آن را مطرح میکند.
فروغی درباره مساوات و عدالت مینویسد:
عدالت ایجاب میکند که میان اعضای جامعه تساوی حقوق برقرار باشد و همه بتوانند به یکسان از هیات اجتماعیه بهره برند. ترتیب آزادی به علت اینکه هم موجب ترقی کل جامعه و نیز برقراری تساوی حقوق میگردد. لذا مبنی بر عدالت است. در چنین وضعی چون هر فردی مختار اعمال خویش است و هیچ قانون منع و انحصاری در کار نیست، هر کس حق دارد در همه چیز ادعا داشته باشد و پیشرفت ادعای او فقط به لیاقت و کفایت و همراهی بخت و اتفاق بستگی دارد. اما عدهای این استدلال را نمیپذیرند و میگویند چون همیشه بخت و اتفاق با کفایت و لیاقت همراه نیست بنابراین تمام مردم با وجود داشتن مساوات حقوقی، در تمتع و بهره بردن یکسان نیستند پس دولت باید در امور تولید و توزیع ثروت دخالت کند و برابری میان مردم را برقرار سازد. نویسنده معتقد است که با چنین کاری عدالت استقرار نخواهد یافت، زیرا که، بالضروره برای اجرای این ترتیب باید از بعضی گرفته، به بعضی دیگر داد و این عدالت و مساوات نیست که اشخاص قابل را به کار وادارند و حاصل زحمت ایشان را به اشخاص ناقابل بدهند.
فروغی آزادیخواه و منتقد دولتگرایی است:
دخالت دولت جایز نیست و باید به مردم آزادی مطلق داد تا امور خود را اداره کنند. در امور ثروتی (اقتصادی)، اختیار افراد حقیقتاً بر اقدام دولت مزیت کلی دارد و باید مردم به آزادی، ثروت را تولید کنند و توزیع نمایند و به دوران بیندازند و به مصرف برسانند و اگر دولت بخواهد در این باب مداخله کند و بعضی را ترغیب نماید و از برخی طرفداری کند، سنگ راه مردم میشود و ممکن است مرتکب ظلم و تعدی شود، چه، مساعدت با جماعتی، ظلم در حق جماعت دیگر است.
در واقع، مطابق با دانش و فهمی عمیق از اقتصاد، در کتاب اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک نگاشته است: «علم ثروت قطع دارد که توسل به دولت بیجا و حرکت قهقرا است و نباید از دولت متوقع بود که متکفل و متقلد تمام امور مردم باشد بلکه راه ترقی این است که مردم اجتماعهای آزاد تشکیل دهند و امور خود را بدان وسیله گذرانند.»
فروغی در نقدی صریح بر سوسیالیسم مینویسد:
جماعتی میگویند دولت باید تمام قوای صنعتی را به دست خود بگیرد، یعنی متصدی کل شود و حال آنکه، قطع نظر از ظلم و جوری که ناچار دولت در این صورت بالنسبه به اشخاص در تعیین شغل و محل کا رایشان خواهد کرد، چطور میتواند از عهده این امر برآید، چه باید اطلاع کامل از مقتضیات ثروتی محل داشته باشد و حال آنکه این مقتضیات متصل در تغییر است. نیز باید سلیقه و ذوق و استعداد و کفایت هرکس را بهخوبی بداند و در این باب اشتباه نکند و چنین چیزی ممکن نیست.
اگر انسانها در امور ثروتی آزادی داشته باشند برحسب صرفه شخصی و مسوولیتی که در کار خود دارند موجب پیشرفت امور خواهند شد. اما در صورتی که این امور به دولت واگذار شود به علت بیتفاوتی و تعلل و تانی موجود در دستگاه دولتی، پیشرفتی در کارها صورت نخواهد گرفت. بعضی دیگر از افراد، دخالت محدود دولت را به منظور رفع برخی بیعدالتیها توصیه میکنند. این عقیده هم باطل است و باید مردم در امور صنعتی آزادی مطلق داشته باشند اگرچه بعضی خبط و خطاها هم بکنند. خبط و خطاهای مردم با محسناتی هم همراه است و از تحمل آنها گریزی نیست، اما دولت اگر مداخله کند مشکلات بیحد میشود و ضررهای فاحش به صنایع وارد میآورد و علاوه بر اینها در همت مردم برای کار کردن رخوت ایجاد مینماید و موجب میشود مردم دست و دلشان درپی کار نرود.
فروغی اندیشمندانه آزادی را در بستر اجرای قانونی برابر حقوق می دید:
از رنج و محنتی که در ظرف سی چهل سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید. در این صورت میدانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هر کس هر چه میخواهد بکند، در عین آزادی قیود و حدود لازم است، اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از دیگران قویتر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد. قیود و حدودی که برای خودسری هست همان است که قانون مینامند پس مردم وقتی آزاد خواهند بود که قانون در کار باشد و هر کس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانونی ندارد یا قانون در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند کرد... هر کس به قانون بیاعتنایی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت است... شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریباً سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کردهاید که علت آن چیست؟ من برای شما توضیح میکنم علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمیدانستید و به وظایف آن قیام نمیکردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ شود تخلف میکردند.
ملی گرایی فروغی کورکورانه نیست:
گر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم، این وطن پرستی نیست، خود پرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیلهٔ منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند، مذموم است و باید مردود باشد. ولیکن یک وطن پرستی بی غرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمتها و بهره مندیهایی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حق شناسی احساس میکند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر ورزد. این حب وطن پسندیده است بلکه هر فردی به آن مکلف باشد، مگر اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با همهٔ نوع بشر منافات ندارد و انسان هم چنان که در درجهٔ اول رهین منت پدر و مادر و در درجهٔ دوم مدیون ابنای وطن است، در درجهٔ سوم ذمهاش مشغول همهٔ نوع بشر میباشد و همه را باید دوست بدارد و خیر وسعادت همه را بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است. به عبارت آخری، این قسم وطنپرستی جزو تعاون و همبستگی کل نوع بشر است. از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذکر هم محکمتر و معقولتر میباشد و آن وطنپرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند. مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت یا مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند. به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.
فروغی تاکید ظریفی بر شرافت آحاد مردم در یک حکومت ملی دارد:
روی هم رفته وظیفه جمیع طبقات ملت این است که گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق کنند که چنانکه یکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصا اگر متصدیان امور عامه شرافت را در اعمال خود نصبالعین خویش نسازند کار حکومت ملی پیشرفت نمیکند.
او ضمن افتخار به تاریخ و فرهنگ و تمدن گذشته مردم ایرانبه جد معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانهگیری باید به بازسازی خودشان بپردازند:
تمام بهانه فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهده بهکاربردن نعمتهای طبیعی برنمیآیید و آن را حرام میکنید. پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خود مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.
درباره روابط خارجی ایران معتقد است:
... حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد. با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکهمرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خود ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیده من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم... اما این مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد. من این فقره را کتباً و شفاهً به انگلیسیها گفتهام و میگویم [آنها هم] تصدیق میکنند. اما چه فایده، یک دست بیصداست. ملت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد...
او هم چنین در قامت یک لیبرال کلاسیک، ضد جنگ نیز ظاهر میشود و در یکی از نامههایش مینویسد:
من می دانم که صلح هم مانند جنگ فداکاری لازم دارد. اما تفاوت میان مللی که برای صلح فداکاری میکنند و آنهایی که برای جنگ، این است که هر قومی که علم دار صلح میشود، حصول مقصودش احتمالی است. اما آن قوم که مبادرت به تجهیز سلاح مینماید، منتهی شدن کارش به جنگ حتمی است، زیرا شمشیرزن عاقبت به شمشیر هلاک میشود.
هم چنین فروغی در کنفرانس ژنو با برده فروشی و تجارت تریاک مخالفت جدی به عمل آورده است.
فروغی در کنار محمدرضا شاه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#53
Posted: 22 Sep 2013 18:57
مخالفان
یکی از مخالفین فروغی، عباس اسکندری مدیر روزنامه سیاست ارگان نمایندگان اقلیت دوره پنجم مجلس بود که با مدرس نیز همکاری داشت. از مخالفین دیگر فروغی، محمد مصدق نماینده مجلس در دوره ششم قانون گذاری بود. مصدق به همراهی فراکسیون اقلیت که آیتالله مدرس نیز عضو آن بود. در هنگام معرفی کابینه حسن مستوفی در شهریور ۱۳۰۵ مطالبی در مخالفت با دو وزیر پیشنهادی دولت، حسن وثوق و محمد علی فروغی، ابراز میدارد. مجید تفرشی، پژو هشگر و تاریخ شناس درباره اختلاف فروغی با مصدق و مدرس میگوید:
در دورههای پایانی حکومت قاجار و اوایل دوره پهلوی یعنی دورههای پنجم و ششم مجلس، نبردی بین جناح فروغی که جزو موافقان کودتا و تغییر حکومت از قاجار به پهلوی بودند و کسانی که مخالف این جریان بودند مثل مدرس و مصدق وجود داشت که در این جنگ بیشترین حمله به فروغی بود که در مجلس ششم این حملات به اوج رسید البته این به معنی این نیست که همیشه این دو بطور مدام در حال جدال بودند. بلکه دورانی هم بوده است که این دو همزیستی فکری و سیاسی هم داشتهاند. اما در خصوص مناقشه مصدق و فروغی در خصوص کاپیتالیسون هم تجربه نشان داد که فروغی هم میلی به کاپیتولاسیون نداشت. چنانچه طی سالهای بعد از این دعوا و مناقشه، فروغی نیز کاپیتولاسیون راملغی کرد.
موافقان
استاد ملک الشعرای بهار، استاد مجتبی مینوی، علامه قزوینی، میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا طاهر تنکابنی، استاد جلال همایی، حسین سمیعی، حبیب یغمایی، میرزا عبدالعظیم قریب، داریوش آشوری، موسی غنی نژاد و صدها دانشمند دیگر خدمات فرهنگی فروغی را ستودهاند.
علیاکبر سیاسی شخصیت فروغی را مانند یک تابلوی نقاشی گرانبها میداند. برای اینکه بهتر به زیبایی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم. وی از فنون ادب بهره کافی و حظی وافر داشت. نویسنده و منشی کمنظیری بود. سخنسنج، سخنشناس، خطیب، ادیب، مورخ و دانشمند بود.
علیاصغر حقدار در پیشگفتار کتاب آداب مشروطیت دول اشاره میکند که «فروغی یکی از نادرترین روشنفکران با بصیرت ایرانی بود که حلقه ارتباط میان گفتمان فرهنگی و کنش سیاسی را در خود بوجود آورد.»
اقدامات مهم
نگارش (و/یا ترجمه) برخی از نخستین کتابهای علمی به زبان فارسی
نخستین کتاب علم اقتصاد در ایران (اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک)
نخستین کتاب حقوق اساسی در ایران (حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول)
نخستین کتاب تاریخ ملل در ایران (تاریخ ملل قدیمه مشرق)
نگارش برخی کتب و مقالات تاثیرگذار دیگر نظیر سیر حکمت در اروپا، پیام من به فرهنگستان و...
انتشار روزنامه تربیت، نخستین روزنامه غیردولتی (آزاد) ایران، زیر نظر پدرش محمد حسین فروغی
ریاست شورای عالی انتشارات و تبلیغات
تاسیس فرهنگستان ایران
ریاست بر فرهنگستان ایران
ابداع بسیاری از واژگان پایه علمی و فلسفی و معادلیابی برای آنها در زبان فارسی
اقداماتی در جهت نگهداری آثار ملی، باستانی و فرهنگی ایران
تشکیل انجمن آثار ملی
برگزاری جشن هزاره فردوسی و ابنسینا
تلاش در جهت ساخت، تجدید ساختمان و یا تعمیر آرامگاه فردوسی و ابنسینا، حافظ، سعدی، نادرشاه، خیام، عطار
تصحیح برخی از مهمترین متون فارسی، دیوان حافظ، رباعیات خیام، کلیات سعدی و....
تدریس و تربیت بسیاری از بزرگان ایران
تدریس در در مدرسه ادب، علمیه، دارالفنون، تدریس و ریاست بر مدرسه علوم سیاسی
معلم خصوصی احمدشاه
پایهگذاری دبیرخانه مجلس شورای ملی به پیشنهاد ریاست مجلس اول
اجرای قانون اصول محاکمات حقوقی مصوبه مجلس و در نتیجه آن ایجاد عدلیه جدید
طرح قوانینی که اساس کار دادگستری میشود، با همکاری سید نصرالله تقوی، سید محمد فاطمی، شمسالعلما قریب گرکانی و میرزا طاهر تنکابنی
انحلال وزارت فوائد عامه و تجارت و تشکیل دو وزارتخانه جدید به جای آن، وزارت اقتصاد ملی و وزارت طرق و شوارع.
همکاری در تاسیس دانشگاه تهران
سمتهای سیاسی ملی و بینالمللی
نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی (۲ دوره)، رئیس دوره دوم و نائب رئیس دوره سوم مجلس شورای ملی
نخست وزیر (۴ دوره) و کفیل رئیسالوزرا در حکومت موقت رضاخان
وزیر مالیه (۴ دوره)، وزیر عدلیه یا سرپرستی وزارت عدلیه (۳ دوره)، وزیر خارجه یا سرپرستی وزارت خارجه (۵ دوره)، وزیر جنگ (۴ دوره)، سرپرستی وزارت اقتصاد ملی (۱ دوره)، وزیر دربار (۱ دوره)[۹۷]
ریاست دیوان عالی تمیز (دیوان عالی کشور)
تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی برای انتقال حکومت از قاجار به پهلوی
سفیر کبیر ایران در ترکیه
ریاست هیئت نمایندگی ایران در جامعه ملل و ریاست جامعه ملل
مذاکرهکننده با متفقین در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
کتابشناسی
دوره مختصر از علم فیزیک
اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک
حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول
تاریخ مختصر ایران
تاریخ ایران قدیم
تاریخ ساسانیان
تاریخ ملل قدیمه مشرق (ترجمه)
تاریخ مختصر دولت قدیم روم
حکمت سقراط و افلاطون
اندیشههای دور و دراز
سیر حکمت در اروپا
خلاصه گفتار در روش به کاربردن عقل
پیام به فرهنگستان
آئین سخنوری یا فن خطابه
فن سماع طبیعی
تاریخ اسکندر کبیر
همچنین برخی متنهای فارسی را تصحیح و منتشر کرد:
کلیات سعدی
زبده دیوان حافظ
رباعیات خیام
خلاصه شاهنامه
مواعظ سعدی
اطلاعات کلی
نام کامل محمّدعلی فروغی دردشتی
سرشناس به ذکاءالملک
زادروز ۱۲۵۴ خورشیدی
زادگاه تهران
تاریخ مرگ پنجم آذرماه ۱۳۲۱ خورشیدی
جایگاه مرگ تهران
فرزندان محمود فروغی، محسن فروغی، فرشته فروغی، حمیده فروغی، جواد فروغی، مسعود فروغی
دانشآموخته دارالفنون
حزب سیاسی حزب تجدد
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین ریاست دبیرخانه مجلس اوّل
نمایندگی تهران در دوره دوم و سوم مجلس
ریاست مجلس دوم
وزارت مالیه
وزارت عدلیه
وزارت دربار
ریاست دیوان عالی تمیز
کارها انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی و هم در جریان انتقال سلطنت از رضاشاه به پسرش
کابینههای فروغی
وزیران کابینهٔ اول محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۰۴/۹/۲۸)
وزیران کابینهٔ دوم محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۱۲/۶/۲۶)
وزیران کابینهٔ سوم محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۲۰/۶/۶)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#55
Posted: 23 Sep 2013 09:07
مهدیقلی هدایت
مهدیقلی هدایت (ملقب به مخبرالسلطنه یا مخبرالدوله) (زادهٔ ۱۲۴۳ در تهران - درگذشت ۱۳۳۴، تهران) حاکم آذربایجان و نمایندهٔ مجلس در زمان قاجار و از مدافعان کودتای سوم اسفند و وزیر علوم، وزیر عدلیه و صدراعظم دوران رضاشاه بود.
او زبان و ادبیات فارسی، عربی، آلمانی و فرانسوی را خوب میدانست، تاحدی به زبان انگلیسی هم آشنا بود. در فن گراورسازی و کلیشهسازی سررشته داشت و به موسیقی علاقه بسیار داشت و از نظر علمی آن فن را آموخته بود. در ریاضیات، هیئت و فلسفه هم اطلاعاتی داشت.
مهدیقلی هدایت در زمرهٔ رجال نادری است که حوداث زندگی و اتفاقات کشور را به طور روزانه یادداشت کردهاست که امروز به صورت کتابهای متعدد یکی از منابع تاریخ معاصر میباشد. مهمترین اثر او در این زمینه کتاب خاطرات و خطرات میباشد.
مهدیقلی خان هدایت قریب پنجاه سال در صحنه سیاسی ایران بازیگری داشت. گاه در مقام استانداری و وکالت، گاه در مقام وزارت و صدارت از مهرههای اساسی تاریخ معاصر ایران به شمار میرود. مقبرهٔ او در محله دروس تهران در خیابان هدایت واقع است.
زندگی شخصی
و فرزند علیقلی خان مخبرالدوله و نوهٔ رضاقلی خان هدایت نویسنده و محقق بود.
علاوه بر زبان فارسی و مقدمات عربی، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات، زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت و در سن ۱۵ سالگی برای ادامه تحصیل رهسپار آلمان شد. دو سال در آن کشور اقامت داشت و زبان آلمانی را آموخت ولی تحصیل مرتبی نکرد و تخصصی نگرفت و به ایران بازگشت و در تلگرافخانه مشغول خدمت شد.
در سن بیست سالگی در دارالفنون معلم زبان آلمانی گردید و پس از چندی مترجم زبان آلمانی در دربار ناصرالدین شاه شد و منصب سرتیپی گرفت. سرانجام با سالی ششصد تومان مواجب به ریاست پستخانه رسید.
او پس از بازگشت از اروپا با دخترعموی خود، دختر نیرالملک ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد. یکی از پسران او، نصرالله هدایت، نمایندهٔ محلات در دورهٔ دهم مجلس شورای ملی بود. باقی فرزندان او رشد سیاسی پیدا نکردند.
زندگی سیاسی
دوران قاجار
در ۱۳۱۵ه. ق پس از درگذشت پدرش، مظفرالدین شاه به او لقب مخبرالسلطنه داد و به ریاست گمرکات و پستخانه آذربایجان منصوب شد. دو سال بعد به تهران احضار شد و ریاست مدرسه دولتی علمیه و سایر مدارس را به او سپردند.
در سفر دوم مظفرالدینشاه به اروپا با اصرار علیاصغرخان اتابک ظاهراً به عنوان مترجم آلمانی جزو همراهان شاه بود. در همین سفر اجازه گرفت چند ماهی در آلمان فن کلیشه سازی و عکاسی را بیاموزد.
پس از یک سال به ایران بازگشت و در دربار مظفرالدینشاه با سمت مترجم آلمانی مشغول خدمت گردید. چون اروپا دیده و با افکار آزادیخواهان آشنایی داشت در تشویق و ترغیب مظفرالدینشاه برای صدور فرمان مشروطیت کوتاهی نمیکرد و باید قبول کرد وی در اعطاء مشروطیت سهمی درخور تقدیر دارد.
پس از مشروطه
پس از صدور فرمان مشروطیت مخبرالسلطنه مورد توجه قرار گرفت. ابتدا رابط بین مجلس و دولت بود و در تنظیم نظامنامهٔ انتخابات دست داشت. در اولین کابینه مشروطیت که به سرپرستی وزیر افخم تشکیل شد مخبرالسلطنه به مقام وزارت رسید و وزارت علوم را برعهده گرفت.
در دولت بعدی که ریاست آن با میرزا علی اصغرخان اتابک بود وی در شغل وزارت علوم تثبیت شد. در کابینه ناصرالملک همدانی وزارت عدلیه را عهده دار گردید و متعاقبا در سه کابینهٔ زودگذر حسینقلی خان نظام السلطنه وزیر علوم بود تا اینکه از وزارت به والیگری آذربایجان مأموریت یافت و چندی در آنجا حکومت کرد.
پس از به توپ بستن مجلس و انحلال مشروطیت مخبرالسلطنه نسبت به جان خود بیمناک شد و از راه روسیه به آلمان رفت. در آنجا مقیم شد. پس از استبداد صغیر و پیروزی آزادیخواهان و استقرار مشروطیت دوم به ایران آمد و مجدداً والی آذربایجان گردید. وی در این مأموریت با دشواریهای فراوانی مواجه بود از جمله وجود ستارخان و باقرخان در تبریز که خود را فاتح مشروطیت میدانستند، اختیارات او را به حداقل رسانده و آنچه خواستهٔ سردار و سالار ملی بود میبایستی جامه عمل بپوشد.
مخبرالسلطنه پس از قتل برادرش صنیع السلطنه برای جان خویش بیمناک شد و بار دیگر از تبریز به اروپا رفت و قریب یک سال در آنجا باقی ماند. پس از مراجعت به ایران این بار استانداری فارس نصیب او شد و سه سال در خطه فارس به حکمرانی مشغول بود. پس از مراجعت به تهران در دو کابینهٔ مستوفی الممالک به وزارت عدلیه و کشور منصوب گردید و در کابینهٔ عین الدوله هم وزیر عدلیه شد.
سرانجام در ۱۲۹۷ خورشیدی برای بار سوم والی آذربایجان شد. در این دوره از استانداری وی در آذربایجان حوادث بسیاری پیش آمد. قیام شیخ محمد خیابانی و کشته شدن وی توسط مخبر السلطنه. در کتاب "شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی بقلم چند نفر از دوستان و آشنایان او". چاپ برلین سال ۱۳۰۴. درصفحه ۳۷، اقای حاج محمد علی اقا بادامچی که ازهم رزمان شیخ محمد خیابانی بوده، مخبر السلطنه را قاتل شیخ محمد خیابانی معرفی میکند. او قزاقهای اردبیل را که فرمانده روس داشتند به تبریز میاورد. حکم برچیدن حکومت دمکرات وازادی خواهی حاکم بر تبریز را میدهد و دستور پیدا کردن زنده یا مرده شیخ محمد خیابانی را میدهد. قزاقها هم بعد از کشتن، نعش شیخ محمد خیابانی را بر روی نردبان کوچکی انداخته و به جسد او توهین کرده و به گفته کسانی که در ان روز در تبریز ناظر بودهاند، قزاقها الت او را بریده و در دهانش گذاشته و حتا به جسد این منادی ازادی در ایران هم توهین کرده باشند. وقتی خبر کشته شدن به مخبر الدوله میرسد با بی اعتنائی تمام و تحقیر میگوید "ببرند یکجائی دفن کنند "، قیام لاهونی و ژاندارمهای بندر شرفخانه و قیام سمیتقو از اهم مسائلی بود که والی با آن مواجه گردید.
پس از کودتای سوم اسفند
در کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سیدضیاءالدین طباطبائی، مخبرالسلطنه به خلاف سایر ولاة چون قوام السلطنه، مصدق السلطنه و صارم الدوله نه تنها در مقام اعتراض برنیامد بلکه هزار تومان از حقوق ماهیانهٔ خود را نیز به دولت انقلابی کودتا بخشید. در انتخابات دورهٔ چهارم مجلس که بخشی از آن در دوران ریاست وزارئی وثوق الدوله انجام یافته بود مخبرالسلطنه به وکالت از تهران انتخاب شد. پس از افتتاح مجلس چهارم وی در صف نمایندگان مجلس قرار گرفت و با اعتبارنامهٔ او به علت قتل خیابانی مخالفت شد. در اواخر ۱۳۰۱ در کابینهٔ مستوفی الممالک وزیر فوائد عامه و تجارت گردید. بعد از سقوط دولت ظاهراً شغلی به او ارجاع نگردید.
دوران سلطنت رضاشاه
در ۱۳۰۵ که مستوفی برای ششمین بار به نخست وزیری رسید هدایت را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب نمود و در تمام مدت زمامداری مستوفی، که کابینهٔ او سه بار ترمیم شد، مخبرالسلطنه در وزارت فوائد عامه مستقر بود. در اواخر کابینه مستوفی وی به ریاست دیوانعالی کشور برگزیده شد.
علیاکبر داور وزیر عدلیه با اختیاراتی که از مجلس تحصیل نموده بود حق داشت به دو نفر رتبهٔ یازده قضایی اعطاء کند. ریاست تمیز و دادستان کل و حاج مخبرالسلطنه هدایت با رتبهٔ یازده قضایی به ریاست دیوانعالی کشور رسید و رضاقلی هدایت پسر عمو و برادر همسر خود را با رتهٔ ده قضایی به ریاست شعبه اول تمیز گمارد که ضمنا قائم مقام او در عالیترین مرجع قضایی کشور باشد. در خرداد ماه ۱۳۰۶ مستوفی از ریاست دولت کناره گیری کرد و قرعه به نام حاج مخبرالسلطنه هدایت اصابت کرد، البته در این انتخاب رأی و ارادهٔ تیمورتاش بسیار مؤثر بود چون رضاشاه حق انتخاب نخست وزیر را به جز خودش به او داده بود. هدایت در یادداشتهای خود در این مورد نوشتهاست سعی تیمورتاش در تغییر تصمیم مستوفی مفید نیفتاد.
مخبرالسلطنه هدایت قریب شش سال و نیم نخست وزیر رضاشاه پهلوی بود. در دوران نخست وزیری او پایههای دیکتاتوری محکم گردید. مادام که تیمورتاش حیات داشت حل و فصل امور با او بود و تا حدی هم داور و سردار اسعد و نصرت الدوله در کارها وداخله داشتند. پس از زندانی کردن نصرت الدوله و تیمورتاش و سلب مصونیت از عدهٔ زیادی وکیلان مجلس هدایت غلام حلقه به گوشی بود که فقط دستورات شاه را بدون چون و چرا اجرا میکرد که سرانجام دورهٔ او هم سپری شد و در شهریور ۱۳۱۲ از کار برکنار گردید.
سالهای پایانی زندگی
پس از استعفای مهدیقلی هدایت شغلی به او ارجاع نشد. نهایت مجلس شورای ملی در جلسه ۱۹ آذرماه ۱۳۱۲ ماده واحدهای برای او به این شرح به تصویب رسانید: وزارت مالیه مجاز است خدمات آقای حاج مهدیقلی خان هدایت را از تاریخ اول ۱۲۹۸ق الی ۲۵ شهریور ۱۳۱۲ متوالیا احتساب نموده سند خدمت صادر نماید و آخرین شغل ایشان ریاست دیوانعالی تمیز را اساس رتبه یازده قضایی قرار دهد.
به این ترتیب پروندهٔ سیاسی و اداری حاج مهدیقلی هدایت که در دوران پنج پادشاه مصدر مشاغلی بود بسته شد و هر ماه مبلغ سیصد و نود و هشت تومان حقوق بازنشستگی رتبه ۱۱ قضایی به او پرداخت میشد.
اطلاعات کلی
نام کامل مهدیقلی هدایت
سرشناس به مخبرالسلطنه
زادروز ۱۲۴۳
زادگاه تهران،
تاریخ مرگ ۱۳۳۴ خورشیدی
جایگاه مرگ تهران،
فرزندان زیبنده، فیض الله،
فضل الله، فتح الله،
لطف الله، نصرالله
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین حاکم آذربایجان/نماینده مجلس در زمان قاجار/وزیر علوم/وزیر عدلیه
وزیران کابینهٔ میرزا علیاصغرخان اتابک امینالسلطان (معرفی در ۱۲۸۶/۲/۱۳)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#56
Posted: 23 Sep 2013 09:15
محمود جم
محمود جم (۱۲۵۹ در تبریز- ۱۹ مرداد ۱۳۴۸ در تهران)، دولتمرد ایرانی از اواخر دوران قاجار و نخستوزیر در دورهٔ رضا شاه پهلوی.
محمود جم در ۱۲۵۹ در تبریز به دنیا آمد. پدرش محمدصادق کرمانی از کارمندان دولت بود کهاز کرمان به تبریز مهاجرت کرده بود. تحصیلات خود را در مدارس جدید در تبریز، از جمله مدرسه میسیونری تبریز، به پایان برد. چون زبان فرانسوی را در مدرسه مبلّغان مذهبی مسیحی بخوبی فرا گرفته بود، نزد کوپن داروساز فرانسوی و پزشک مخصوص محمدعلی میرزا مشغول به کار شد و از این راه به نزد ولیعهد راه یافت. در ۱۲۸۸ از تبریز عازم تهران شد. ابتدا بهعنوان مترجم در گمرک تهران، و سپس به واسطه نفوذ حسینقلی نواب وزیر امور خارجه دولت مستوفیالممالک (که از بستگان او بود)، به عنوان منشی در سفارت فرانسه در تهران مشغول به کار شد. در ۱۲۹۸ به دستور وثوقالدوله به وزارت مالیه انتقال یافت و رئیس انبار غله دولتی شد، و در همان سال به پیشنهاد وثوقالدوله و تصویب احمد شاه قاجار، لقب مدیرالملک به او داده شد. سال بعد در دولت میرزا حسن خان مشیرالدوله به ریاست خزانهداری کل کشور رسید.
دورهٔ اصلی زندگی سیاسی محمود جم از زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او در جریان کودتا بازداشت شد، و سپس آزاد شد و در دولت سید ضیاءالدین طباطبایی، وزیر امور خارجه گردید. طی سالهای بعد، عهدهدار سمتهای وزارت مالیه در دولت مشیرالدوله، وزارت مالیه در دو دولت رضا خان سردار سپه، معاونت نخستوزیر در دولتهای محمدعلی فروغی و میرزا حسن مستوفیالممالک، استانداری کرمان و خراسان (۱۳۰۸)، وزارت فواید عامه در دولت مخبرالسلطنه هدایت، و وزارت داخله (کشور) در دولت دوم محمدعلی فروغی از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ بود.
در آذر ۱۳۱۴ پس از سقوط دولت فروغی، محمود جم مأمور تشکیل دولت شد. محمود جم از ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ نخستوزیر بود. دورهٔ نخستوزیری جم یکی از طولانی ترین دورههای نخست وزیری در حکومت رضا شاه بود، و شاهد بسیاری از رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود که از مهمترین آنهاست: واقعهٔ کشف حجاب، قرارداد تقسیم آب هیرمند میان ایران و افغانستان در ۱۳۱۷، خودکشی علیاکبر داور وزیر مالیه، امضای پیمان عدم تعرض بین چهار دولت ایران، عراق، افغانستان و ترکیه، به نام پیمان سعدآباد، و پایان احداث راهآهن سراسری ایران.
در آبان ۱۳۱۸ احمد متین دفتری مأمور تشکیل دولت شد، و محمود جم وزیر دربار گردید. در شهریور ۱۳۲۰ مأمور شد تا رضا شاه و همراهان او را در راه خروج از کشور تا بندرعباس بدرقه کند. در اسفند ۱۳۲۰ به عنوان سفیر ایران به مصر رفت و تا خرداد ۱۳۲۶ در این سمت بود. در شهریور ۱۳۲۶ در دولت احمد قوام وزیر جنگ شد. در آذر ۱۳۲۶ پس از سقوط دولت قوام، بار دیگر وزیر دربار شد و تا مهر ۱۳۲۸ در همین سمت بود تا اینکه سفیر ایران در ایتالیا شد. در مرداد ۱۳۲۹ به ایران بازگشت و دورهٔ کوتاهی در ۱۳۳۳ استاندار آذربایجان شد. در دورهٔ دوم مجلس سنا در ۱۳۳۲ نماینده کرمان در مجلس سنا گردید. در ۱۳۳۶ در پی کوشش محمدرضا پهلوی برای ایجاد احزاب پارلمانی در ایران، جم به ریاست شورای مرکزی حزب تازهتأسیس ملّیون انتخاب و مأمور تهیهٔ اساسنامهٔ آن حزب شد. عضویت محمود جم در دورههای سوم، چهارم و پنجم مجلس سنا تا پایان عمر او در ۱۹ مرداد ۱۳۴۸ ادامه داشت.
اطلاعات کلی
نام کامل محمود جم
سرشناس به مدیر الملک
زادروز ۱۲۵۹
زادگاه تبریز،
تاریخ مرگ ۱۹ مرداد ۱۳۴۸
جایگاه مرگ تهران،
همسر ملکه زمان
صغری عزیزالملوک
فرزندان فریدون جم و پروین ملائکه
از همسر اول
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین ده بار وزارت
دو بار استانداری
دو بار مسئول سفارت
چهار بار سناتور مجلس
یک بار معاون نخست وزیر
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#57
Posted: 23 Sep 2013 09:23
احمد متین دفتری
احمد متین دفتری (اعتضادلشکر) و (متینالدوله)، (۱۲۷۵ - ۱۳۵۰)ش. جوانترین نخست وزیر رضاشاه در ۴۳ سالگی بود. او از استادان حقوق بود و علاوه بر مقام استادی دانشکده حقوق، در عرصه سیاست ایران نیز حضور داشت و به مقام نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا و وزارت دادگستری و نخستوزیری رسید.
زندگینامه
او فرزند میرزا محمودخان اعتضاد لشکر (عینالممالک) بود و از شش سالگی به شغل لشگرنویسی مشغول گردید. او داماد محمد مصدق بود. در مدرسه آلمانی تهران به تحصیل زبان آلمانی پرداخت و در جوانی منشی سفارت آلمان در تهران گردید. بعدها وارد وزارت امور خارجه شد و از آنجا به وزارت دادگستری (در زمان علیاکبر داور) منتقل گردید. در زمان وزارت صدرالاشراف معاون وزیر و در زمان نخست وزیری محمود جم، وزیر دادگستری شد.
در سال ۱۳۱۸ (۱۹۳۹) در اوج قدرت حزب نازی در آلمان به دستور رضاشاه پهلوی یک کابینه جوان به نخستوزیری احمد متین دفتری روی کارآمد. وظیفه این کابینه نزدیک شدن به آلمان بود. عملاً نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت. ولی این دوران نه ماه بیشتر طول نکشید و مدتی را در زندان رضاشاه به سر برد.
در کابینه احمد قوام وزیر مشاور شد. در سال ۱۳۲۶ نماینده مشکین شهر در مجلس شورای ملی و دو سال بعد سناتور انتخابی تهران شد و سالها در کسوت سناتوری باقی ماند و در همین سمت درگذشت.
احمد متین دفتری در کودتای ۲۸ مرداد از مخالفان مصدق و از همکاران بریتانیا و آمریکا در ایران بود. احمد متین دفتری چند کتاب ارزنده هم در رشته حقوق عرضه کردهاست.
آرامگاه او در باغچه علیجان شاه عبدالعظیم قرار دارد.
اطلاعات کلی
سرشناس به اعتضادلشکر/متینالدوله
زادروز ۱۲۷۵
زادگاه تهران،
تاریخ مرگ ۵ تیر ۱۳۵۰
جایگاه مرگ تهران،
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین وزیر دادگستری کابینه محمود جم/وزیر مشاور کابینه احمد قوام
پادشاه رضا شاه پهلوی
پس از محمود جم
پیش از علی منصور
از ۳ آبان ۱۳۱۸ تا ۵ تیر ۱۳۱۹
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#58
Posted: 23 Sep 2013 09:33
نخست وزیران ایران در زمان محمد رضا شاه
علی سهیلی
در حدود سال ۱۲۷۵ هجری شمسی زاده شد. تحصیلات خود را در مدرسه علوم سیاسی به انجام رساند و وارد خدمت در وزارت امور خارجه شد. مورد توجه حسن تقیزاده و سید باقر کاظمی قرار گرفت و معاون وزارت خارجه شد. چند بار وزیر امور خارجه شد.
علی سهیلی در سال ۱۲۷۵ هجری شمسی در خانواده فقیری در تبریز به دنیا آمد. سهیلی در سنین نوجوانی همراه خانوادهاش از تبریز به تهران آمد و مدتی در بازار تهران شاگردی میکرد، تا این که وارد مدرسه روسی قزاقخانه شد ارسالهای بعد با استعدادی که از خود نشان داد در مدرسه علوم سیاسی پذیرفته شد و از آنجا به خدمت وزارت خارجه درآمد. سهیلی ضمن خدمت در وزارت خارجه زبانهای انگلیسی و فرانسه را نیز علاوه بر زبان روسی که قبلاً آموخته بود فراگرفت و اولین پست مهم او در وزارت خارجه ریاست اداره شرق و امور شوروی بود. سهیلی ضمن خدمت در وزارت خارجه با سیدحسن تقی زاده آشنا شد و تقی زاده موجبات ترقیات بعدی وی را فراهم ساخت. درسال ۱۳۱۰ تقی زاده که در کابینه مخبرالسلطنه به وزارت طرق (راه) انتخاب شده بود سهیلی را به معاونت خود برگزید.
مقامات بعدی سهیلی به ترتیب ریاست شیلات، معاونت وزارت امور خارجه و وزارت مختار ایران در لندن بود و در سال ۱۳۱۷ برای نخستین بار در کابینه محمود جم به وزارت امور خارجه برگزیده شد. در کابینههای بعدی، علی سهیلی مدتی استاندار کرمان و سپس وزیر کشور شد و بعد از وقایع شهریور ۱۳۲۰ فروغی که به مقام نخست وزیری انتخاب شده بود او را مجدداً به سمت وزارت امور خارجه منصوب کرد. وی در سال ۱۳۲۱ و پس از فروغی نخست وزیر شد. علی سهیلی در مذاکره با سفرای شوروی و انگلیس در زمان اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین و انعقاد قرارداد سه جانبه که استقلال ایران را تضمین نمود، نقش مهمی ایفا کرد.
در سال ۱۳۳۷ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان خون در لندن در سن ۶۲ سالگی درگذشت .
جنازه او را به تهران انتقال دادند و در جوار مقبره ناصرالدین شاه به خاک سپردند
اطلاعات کلی
نام کامل علی سهیلی
زادروز ۱۲۷۵
زادگاه تبریز
تاریخ مرگ ۱۳۳۷ (۶۲ سال)
محل مرگ لندن , انگلیس
مدفن جوار مقبره ناصرالدین شاه
فارغ التحصیل از دانشگاه تهران
حزب سیاسی Party for Progress
نخست وزیر ایران از ۱۸ اسفند ۱۳۲۰ تا ۱۵ مرداد ۱۳۲۱
سفیر ایران در انگلیس
وزیر امور خارجه ایران از ۹ مهر ۱۳۱۷ تا ۱۶ اسفند ۱۳۱۷
وزیر کشور
استاندار کرمان
وزیر مختار ایران در لندن
معاون وزارت امور خارجه
رئیس شیلات
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#59
Posted: 23 Sep 2013 09:45
احمد قوام
احمد قوام (۱۲۵۲ تهران-۱۳۳۴ تهران) ملقب به قوامالسلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخستوزیر شد (دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی). او فرزند میرزاابراهیم معتمدالسلطنه و نوهٔ محمد قوامالدوله آشتیانی و برادر کوچکتر وثوقالدوله بود.
قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائلهٔ آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخست وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوامالسلطنه یافت و محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد (پس از بروز اختلاف نظر میان این دو این لقب پس گرفته شده و سپس دوباره اعطا شد). القاب قدیمیتر او عبارتاند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه. ق.)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه. ق.)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه. ق.)
از جمله فعالیت های مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود.
خروج نیروهای شوروی از ایران
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزام آوری از ایران خارج شدند. ولی شوروی به بهانههای گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقب نشینی نکرد، مگر اینکه در آنجا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تاسیس کند. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. پژوهش گران بر سر این که اولتیماتوم و فشار آمریکا و سازمان ملل متحد بر تصمیم استالین برای خروج از ایران بیشتر تاثیر داشت یا سیاست ورزی قوام اختلاف نظر دارند. با این حال به نظر میرسید که غرب علیرغم همه فشارهایش به شوروی برای خروج از ایران، هرگز به خاطر ایران وارد جنگ با شوروی نمیشد. شوروی که عرصه را تنگ یافت، بهتر دید که دست کم یک امتیار اقتصادی مهم از ایران بگیرد. ولی قوام چنین بهانه آورد که اکنون در ایران مجلس وجود ندارد و بدون مجلس نمیتوان امتیاری به خارجی ها داد. از این رو شوروی را ترغیب کرد که از ایران خارج شود تا او انتخابات مجلس را برگزار کند و به او تضمین داد که اکثریت مجلس آینده نیروهای وفادار به دولت قوام خواهند بود و امتیار نفت شمال را به شوروی خواهند داد.
پس از خروج ارتش سرخ از شمال غرب ایران، دولت پیشهوری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد، مجبور به مذاکره با دولت مرکزی ایران شدند. ایران در آستانه برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم بود و لازم بود تا به وضعیت امنیت شمال غرب کشور رسیدگی شود. دولتهای خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان و مهاباد نیز از همین قضیه بهره برده و اجازه به برگزاری انتخابات مجلس را مشروط بر پذیرش خواسته هایشان کرده بودند. خواستههایی که به به تعبیر آنها فدرالیسم و به تعبیر مخالفان، تجزیه طلبی بود.
طولانی شدن مذاکرات باعث شد تا نیروهای ملی به مخالفت پردازند. در پایان شاه و رزمآرا (رئیس ستاد ارتش) مقدمات پیشروی نظامی به این استانها را فراهم کرده و قوام را مجبور به همکاری کردند. قوام بعداً تاکید کرد که مخالف این حرکت نظامی بوده و ترجیح میداده مسئله از راه گفت و گو حل شود.
در انتخابات مجلس پانزدهم، چنان فضا برای رقیبان دولت تنگ شد که حتی وکیل خوشنام و محبوب تهران دکتر مصدق که در مجلس چهاردهم، شدیدترین حملات را به دولت قوام کرده بود و در اعتراض به دخالت دولت در انتخابات، در دربار متحصن شده بود، نیز از راه یافتن به مجلس باز ماند. و تنها سه نماینده به نامهای ابوالحسن حائری زاده، حسین مکی و مظفر بقایی به عنوان اقلیت به مجلس راه یافتند. با آغاز به کار مجلس با اینکه ظاهراً اکثریت در دست نیروهای هوادار دولت بود. تضعیف همه جانبه قوام از سوی دربار و ارتش و نیروهای سیاسی باعث سقوط دولت او شد. قوام سپس به دلیل تشدید اختلافاتش با محمدرضا شاه مجبور به خروج از کشور شد و از آن جا نامههایی اعتراض آمیز مینوشت. همین باعث شد شاه لقب اعطایی اش را از او باز ستاند.
قیام سی تیر
با تشدید اختلافات میان محمدرضا شاه و مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفا کرده و شاه با پذیرش استعفای او، دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. او در حکم خود، لقب حضرت اشرف را به قوام پس داد. قوام نیز پس از پذیرش نخست وزیری، با دادن اعلامیهای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران نهضت ملی نفت که چندی پیش رزم آرا را به بدترین شکل از صحنه حذف کرده بودند، را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون آیت الله کاشانی تا جبهه ملی و حزب توده به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند. با رفتار خشونت آمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، شاه، قوام را مجبور به استعفا کرده و با پذیرش درخواستهای مصدق، او را به قدرت برگرداند. مجلس هفدهم پس از این حادثه، قوام را مهدورالدم دانسته و حکم صدور اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. او در واقع از این تاریخ، با خاطرهای بسیار بد، از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بی غرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند... من میروم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمدهاست و به پاداش فداکاری های خادمین مملکت چه رفتاری شده است
مشاغل
بار نخست وزیر
۱۳ بار وزیر داخله
۴ بار وزیر امور خارجه
۴ بار وزیر مالیه
۲ بار وزیر جنگ
۱بار وزیر عدلیه
۳ سال فرماندار کل خراسان و سیستان
وکالت دوره چهارم و پنجم مجلس شورای ملی
اطلاعات کلی
نام کامل میرزا احمد خان قوام
سرشناس به قوامالسلطنه
زادروز ۱۲۵۲ ه. ش.
(۱۲۹۰ ه. ق.)،
زادگاه تهران، ایران
تاریخ مرگ ۲۸ تیر ۱۳۳۴
جایگاه مرگ تهران، ایران
فرزندان یک پسر
احمد قوام در جوانی
خانه و دفتر کار قوام السلطنه که اکنون محل موزه آبگینه است
فرمان مشروطیت به قلم قوام السلطنه
تصویری از آخرین روزهای زندگی احمد قوام
هئیت ایرانی به ریاست قوام پیش از سفر به مسکو
تبارنامهٔ خاندان آشتیانی، شاخهٔ میرزا هاشم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#60
Posted: 23 Sep 2013 09:58
محمد ساعد
محمد ساعد مراغهای (۱۲۵۹ ه. ش در تفلیس یا مراغه - ۱۳۵۲ در تهران)، سیاستمدار ایرانی و دو دوره نخست وزیر ایران بود.
محمد ساعد مراغهای، فرزند شیخ احمد قاضیزاده، در ۱۲۵۹ خورشیدی به قولی در تفلیسو به قولی در یکی از روستاهای اطراف مراغه متولد شد. در کودکی به همراه پدرش در قفقاز بهسر برد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مراغه و قفقاز به انجام رسانید. در پترزبورگ به ادامهٔ تحصیل پرداخت، و سپس عازم سوئیس شد و در دانشگاه لوزان به تحصیل پرداخت. وی در کنار فارسی به زبانهای ترکی، عربی، روسی، آلمانی و فرانسوی آشنایی کامل داشت.
بعد از بازگشت به ایران وارد خدمت در وزارت امور خارجه شد. تا سال ۱۳۰۰ در شهرهای مختلف قفقاز با سمت کارمند و نایب کنسول و کنسول مشغول خدمت بود و پس از آن بهعنوان کنسول ایران در آنکارا مأمور شد. مأموریت ساعد در ترکیه یازده سال به طول انجامید و غالباً مستشار یا کاردار سفارت بود. محمد ساعد در سال ۱۳۱۱ به ایران بازگشت و با سمت استانداری به آذربایجان رفت نزدیک به دو سال در این سمت بود. پس از آن در سمتهای مختلف در وزارت خارجه خدمت کرد. در ۱۳۱۶ با سمت وزیر مختاری ایران به ایتالیا رفت، و در ۱۳۱۸ سفیر کبیر ایران در شوروی شد.
در شهریور ۱۳۲۰ هنگام اشغال ایران از سوی نیروهای شوروی و انگلیس، ساعد در مسکو بود و در شب سوم شهریور ۱۳۲۰ مولوتف وزیر خارجه شوروی او را احضار کرد و حملهٔ قوای کشور خود را به ایران به اطلاع او رساند. در اول بهمن ۱۳۲۰ در تهران اعلام شد که محمد ساعد سفیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی به محل مأموریت خود بازگشت، و سالها بعد معلوم شد که ساعد در انعقاد پیمان سهگانه که در زمستان ۱۳۲۰ در تهران به تصویب مجلس رسید نقش عمدهای داشته و با همکاری سفرای انگلیس، آمریکا و مولوتف، زمینه آن در مسکو فراهم آمده بودهاست.
در ۱۳۲۱ سهیلی او را برای عضویت کابینهٔ خود دعوت کرد. ساعد به تهران آمد و عهدهدار وزارت امور خارجه گردید. در کابینهٔ قوامالسلطنه، ساعد همچنان وزیر خارجه بود و در نخست وزیری دورهٔ دوم سهیلی نیز وزارت خارجه را بر عهده داشت. از رویدادهای مهم دوران وزارت خارجهٔ او ورود سران سه کشور بزرگ به تهران و برگزاری کنفرانس تهران بود.در اسفند ۱۳۲۲ نخستوزیر ایران شد.
پس از گشایش دورهٔ چهاردهم مجلس شورای ملی، ساعد به مناسبت نقش عمدهای که در سمت وزارت امور خارجه در مدت دو سال پیاپی داشت، و با توجه به این که سالها در شوروی در مأموریتهای کار کرده بود و بهتر میتوانست با آن کشور کنار بیاید، مورد تمایل نمایندگان قرار گرفت و در ۸ فروردین ۱۳۲۳ کابینه خود را به مجلس معرفی کرد. او در طی هشت ماه نخستوزیری دو بار کابینه خود را ترمیم کرد و در هر سه کابینه سمت وزارت خارجه را خود برعهده داشت.
از رویدادهای مهم دورهٔ نخستوزیری او، رشد حزب توده و فعالیت گستردهٔ آن در شهرهای مختلف بود. در همین دوره از نخستوزیری ساعد بود که موضوع نفت شمال و درخواست امتیاز نفت شمال از جانب شوروی پیش آمد. در پنجم آبان ۱۳۲۳ حزب توده همراه با شورای متحده مرکزی کارگران و تحت حمایت سربازان شوروی میتینگ سیار در تهران تشکیل داد و تظاهرات گستردهای علیه دولت ساعد در موضوع نفت در خیابانهای پایتخت به راه انداخت. در مقالهای در روزنامهٔ مردم برای روشنفکران در ۲۳ آبان ۱۳۲۳ احسان طبری مسئلهٔ نفت را تشریح کرد و نوشت: «به همان ترتیب که ما برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و علیه آن صحبت نمیکنیم، باید معترف باشیم که دولت شوروی هم از لحاظ امنیت خود در ایران منافع جدی دارد... اگر دولت آقای ساعد واقعاً میهنپرست بود این نکات را در نظر میگرفت. اگر دولت ساعد و طرفداران ایشان معتقدند که ادامهٔ یک سیاست ضد شوروی در ایران ممکن است دچار خبط بزرگی شدهاند.» در اواخر آبان ۱۳۲۳ در حالی که روابط شوروی با ایران بهشدت تیره شده بود، محمد ساعد از نخستوزیری کنارهگیری کرد.در این بین طرح گروهی از نمایندگان مجلس مبنی بر منع مذاکره در بارهٔ اعطای امتیاز نفت به ابتکار دکتر محمد مصدق مطرح شد و به تصویب رسید.
ساعد بنابر وصیت خود در گورستان عمومی و در قبری که تا مدتها ناشناس بود دفن شد.
ساعد در انتخابات دوره پانزدهم مجلس کاندیدای رضائیه شد و به وکالت از آن شهرستان به مجلس شورای ملی راه یافت. در اواخر آبانماه ۱۳۲۷ با رأی تمایل مجلس پانزدهم به نخستوزیری انتخاب گردید. این دوره از نخستوزیری او تا فروردین ۱۳۲۹ ادامه یافت و دو بار کابینه خود را ترمیم کرد. انتخابات اولین دورهٔ مجلس سنا و شانزدهمین دورهٔ مجلس شورای ملی در اواخر دورهٔ نخستوزیری ساعد برگزار شد و بعد از افتتاح مجلسین از نخستوزیری استعفا کرد و مجدداً در اسفند ۱۳۲۸ مأمور تشکیل دولت شد و کابینهٔ خود را به مجلس معرفی کرد. در فروردین ۱۳۲۹ از نخستوزیری کناره گرفت. مهمترین وقایع دورهٔ دوم نخستوزیری او عبارت بود از سوءقصد به شاه در ۱۵ بهمن و پیامدهای آن، غیر قانونی شدن حزب توده و دستگیری سران آن، وقوع زمینلرزهٔ شدید در گرگان، تشکیل مجلس مؤسسان و افزایش اختیارات شاه، انجام مذاکرات به منظور استیفای حقوق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و ارائهٔ لایحهٔ قرارداد الحاقی معروف به گس-گلشاییان به مجلس شورای ملی.
محمد ساعد مراغهای پس از استعفا از نخستوزیری، در اردیبهشت ۱۳۲۹ سناتور انتصابی رضائیه شد، و دو ماه بعد با سمت سفیر کبیر به ترکیه رفت و در اوایل سال ۱۳۳۱ از کار کنار رفت. در دوره دوم مجلس سنا در اسفند ۱۳۳۲ مجدداً سناتور رضائیه شد و این مقام را در دوره پنجم نیز احراز کرد. در سال ۱۳۳۶ بهعنوان سفیر ایران در دربار پاپ به واتیکان رفت.
محمد ساعد مجموعاً دو بار نخستوزیر و هشت مرتبه وزیر امور خارجه و یک بار وزیر کشور و چهار مرتبه سفیر کبیر و وزیر مختار و چهار دوره نماینده مجلس سنا و یک دوره وکیل مجلس بودهاست. در بارهٔ او گفتهاند که دیپلماتی ورزیده و سیاستمداری عاقل بود، و اگرچه ظاهراً در بین مردم به سادهلوحی معروفیت داشت، در واقع ذکاوت وی در بین رجال ایران ضربالمثل است. به افکار عمومی عقیده داشت و غالباً در دوران نخستوزیری خود، وزیرانی انتخابی مینمود که در بین مردم وجهه داشتند. به آذربایجان و آذربایجانی علاقهمند بود. به زبانهای روسی و فرانسوی مسلط بود، و ترکی استانبولی را نیز به روانی صحبت میکرد. در اجرای قانون سختگیر و استوار و یکی از بااستقامتترین رجال ایران محسوب میشد. پس از مرگ به هیچ وجه مالی از او باقی نماند.
محمد ساعد مراغهای در ۱۰ آبان ۱۳۵۲ در ۹۳ سالگی در تهران درگذشت.
اطلاعات کلی
نام کامل محمد ساعد مراغهای
معروف به ساعدالوزاره
زادروز ۱۲۵۹ ه. ش
زادگاه تفلیس (یا مراغه)
تاریخ مرگ ۱۰ آبان ۱۳۵۲
فارغ التحصیل از روسیه و سوئیس در رشته حقوق و سیاست
نخست وزیر ایران
وزیر امور خارجه
سفیر ایران در ایتالیا
سفیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی
سفیر ایران در ترکیه
سفیر ایران در واتیکان
وزرای کابینه محمد ساعد مراغهای
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7