ارسالها: 23330
#61
Posted: 23 Sep 2013 10:12
مرتضیقلی بیات
مرتضیقلی بیات (سهامالسلطان) سیاستمدار (وزیر دارایی کابینه فروغی / سهیلی / قوام و وزیر مشاور کابینه ساعد) و چند دوره نخستوزیر ایران.
او در حدود سال ۱۲۶۹ هجری شمسی در خانوادهای بزرگمالک زاده شد. چند دوره از اراک به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در سال ۱۳۲۳ نخستوزیر شد. وی در سال ۱۳۳۷ درگذشت.
اطلاعات کلی
نام کامل مرتضیقلی بیات
سرشناس به سهامالسلطان
زادروز حدود ۱۲۶۹ ه. ش
زادگاه اراک
تاریخ مرگ اردیبهشت ۱۳۳۷
سمت نخست وزیر ایران(از ۴ آذر ۱۳۲۳ تا ۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۴)
پستهای پیشین وزیر دارایی کابینه فروغی ۱۳۲۰
وزیر دارایی کابینه سهیلی ۱۳۲۱
وزیر دارایی کابینه قوام ۱۳۲۱
وزیر مشاور کابینه ساعد ۱۳۲۳
نماینده مجلس از سلطان آباد
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#62
Posted: 23 Sep 2013 10:20
ابراهیم حکیمی
ابراهیم حکیمی، ملقب به حکیمالملک، دولتمرد ایرانی دورهٔ قاجار و پهلوی.
زندگینامه
ابراهیم حکیمی در ۱۲۸۸ ه. ق در تبریز به دنیا آمد. خانوادهاش از بروجرد به تبریز رفته بودند.پدرش میرزا ابوالحسن حکیمباشی و عمویش میرزا محمود خان بروجردی ، از پزشکان دربار مظفرالدین شاه بودند و از همین رو لقب حکیمالملک به آنان اعطا شده بود. ابراهیم پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در دارالفنونِ مظفریِ تبریز و نیز در دارالفنون ناصری تهران در ۱۳۱۲ ه. ق، تحت سرپرستی برادر بزرگش، نصرةالحکما، به دانشکده پزشکی در پاریس رفت.
در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا در ۱۳۲۱ همراه شاه به ایران بازگشت و حکیمباشیِ مظفرالدین شاه گردید و بعد از فوت عمویش، شاه لقب حکیمالملک را به او داد. او اندکی بعد از طبابت کناره گرفت. پس از مرگ مظفرالدین شاه، به مشروطهخواهان پیوست. وی عضو کمیته انقلاب ملی بود و جلسات کمیته در منزل او برگزار میشد.
در دوره اول مجلس شورای ملی به نمایندگی برگزیده شد. پس از به توپ بسته شدن مجلس، به سفارت فرانسه پناهنده شد و سپس به اروپا رفت. در آنجا بر ضد محمدعلی شاه به فعالیت پرداخت. بعد از فتح تهران و برکناری محمدعلی شاه، به ایران بازگشت و در انجمن آشتی ملی، که برای تدوین قانون انتخابات تشکیل شده بود و در انجمن نظّار، که نظارت بر انتخابات تهران را برعهده داشت حضور داشت.
در دومین دوره مجلس شورای ملی (۱۳۲۸ ه. ق)، حکیمی نماینده مردم آذربایجان شد. در اولین دولت بعد از فتح تهران، به ریاست مستوفیالممالک، وزیر مالیه شد، لیکن چند ماه بیش در این سمت نبود. در دولت دومِ محمدولی خان سپهدار، وزیر علوم و اوقاف و فواید عامه و در دولت صمصامالسلطنه، وزیر مالیه بود که از سمت اخیر استعفا کرد. در دولتهای کوتاهمدت قبل از کودتای سوم اسفند، نظیر دولت علاءالسلطنه، مشیرالدوله، عینالدوله، مستوفیالممالک و صمصامالسلطنه، حکیمی به تناوب، وزارت علوم و اوقاف و فواید عامه، وزارت مالیه و وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه را برعهده داشت.
از کارهای مهم حکیمی در دورههای وزارت او (تا روی کارآمدن رضاخان)، تأسیس مدرسه حقوق زیر نظر وزارت معارف، تأسیس مدرسه نقاشی به ریاست کمالالملک، تصویب قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور، و تأسیس دارالمعلمین بود.
از جمله فعالیتهای سیاسی وی در این دوره مشارکت در تأسیس حزب تجدد همراه با علیاکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش و محمد تدین بود. در جریان کودتای اسفند ۱۲۹۹، عوامل کودتا وی را دستگیر و چندی بازداشت کردند. با روی کار آمدن رضاخان سردارسپه، حکیمی از سیاست کناره گرفت و به تألیف پرداخت، اما اثری از او به چاپ نرسید.
پس از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، حکیمی به صحنهٔ سیاست بازگشت و در مرداد ۱۳۲۱ در دولت قوامالسلطنه وزیر مشاور شد، و پس از سقوط آن دولت در بهمن همان سال، تا ۱۳۲۴ عهدهدار سمت دولتی دیگری نشد.
در اردیبهشت ۱۳۲۴، فراکسیونهای مختلف مجلس به نخستوزیری وی، به عنوان دولتمردی محترم و بدون مناسبات نزدیک با قدرتهای خارجی، متمایل شد ولی او در انتخاب وزیران، نظر نمایندگان را تأمین نکرد و در نتیجه، مجلس به وی رأی اعتماد نداد. در مهر ۱۳۲۴ برای نخستوزیری به مجلس معرفی شد و بهرغم مخالفتهای طرفداران سیدضیاءالدین طباطبائی و رأی ممتنع حزب توده، به نخستوزیری رسید. در زمینه سیاسی، برنامه وی رفتار ملایم با اتحاد شوروی برای ترغیب آنان به خروج از ایران و عدم حمایت از نهضتهای مخالف اشغالگران شوروی، و کاستن از نگرانیهای محافظه کاران بود.
درخواست حکیمی مبنی بر رسیدگی دبیرکل سازمان ملل به مداخلات شوروی در امور داخلی ایران، موجب نارضایی گستردهٔ شورویها از حکیمی گردید. بیشتر مشکلات حکیمی در این دوره، ادامهٔ حضور نیروهای شوروی در خاک ایران، بحران آذربایجان، و محدودیتهایی بود که صدرالاشراف، نخستوزیر پیشین (با توقیف روزنامهها و بستن باشگاههای حزب توده) ایجاد کرده بود
چند عامل باعث شد که مجلس قصد استیضاح وی را کند، از جمله: به تفاهم نرسیدن با شوروی؛ پذیرفتن پیشنهاد بوین (سفیر بریتانیا در ایران) مبنی بر تشکیل کمیسیون سه جانبه مرکّب از نمایندگان انگلیس و شوروی و امریکا برای حل مشکل آذربایجان، بدون مشورت با مجلس، و بسته ماندن باشگاههای حزب توده. حکیمی وعده داد که در آیندهای نزدیک استعفا خواهد کرد، و همین امر سبب شد که استیضاح او پس گرفته شود. وی پس از شکایت از شوروی به سازمان ملل متحد به دلیل ادامهٔ اشغال آذربایجان، و یک روز بعد از طرح شکایت در سازمان ملل، از نخستوزیری استعفا کرد.
در آذر ۱۳۲۶، بعد از استعفای احمد قوام، حکیمی بار دیگر به نخستوزیری رسید. این دوره زمامداری وی کوتاه بود. وی در مورد قتل محمد مسعود استیضاح شد و استعفا کرد. دادن لایحه تشکیل مجلس سنا، طرح دعوی علیه قوام در مورد اختلاس از خزانه دولت، بستن باشگاههای حزب توده و دستگیری کارگران هواخواه حزب توده، از جمله عملکردهای وی در این دوره از نخستوزیری بود. وی در ۱۳۲۸، پس از ترور عبدالحسین هژیر، به وزارت دربار منصوب شد، اما پس از یک سال استعفا کرد. وی تا آخر عمر، سناتور انتصابی در مجلس سنا بود.
ابراهیم حکیمی در ۲۷ مهر ۱۳۳۸ بر اثر ذاتالریه، در تهران درگذشت و در ابن بابویه شهر ری دفن گردید.
اطلاعات کلی
معروف به حکیمالملک
زادروز ۱۲۸۸ (قمری)
زادگاه تبریز,ایران
تاریخ مرگ ۲۷ مهر ۱۳۳۸
محل مرگ تهران,ایران
نخست وزیرایران
پادشاه محمد رضا شاه پهلوی
بعد از رضا حکمت
قبل از عبدالحسین هژیر
بعد از صدرالاشراف
قبل از احمد قوام
بعد از مرتضی قلی بیات
قبل از صدرالاشراف
نماینده مجلس شورای ملی در دوره اول
رئیس مجلس سنای ایران
بعد از وجود نداشت
قبل از سید حسن تقیزاده
وزارت مالیه در کابینه مستوفی الممالک
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#63
Posted: 23 Sep 2013 12:52
محسن صدر
سید محسن محلاتی (معروف به صدرالاشراف و یا محسن صدر) (۱۲۵۰ خورشیدی محلات - ۲۷ مهر ۱۳۴۱ خورشیدی تهران) سیاستمرد و نخستوزیر ایران از خرداد ۱۳۲۴ تا مهر ۱۳۲۴.
زندگینامه
او در سال ۱۲۵۰ هجری شمسی در محلات زاده شد. پدر او سید فخرالذاکرین روحانی روضهخوان بهشمار میرفت. او درسهای دینی را در مدرسه حاج ابوالفضل معمار اصفهانی (صنیع الملک) تحصیل کرد و مدتی نیز روضهخوان بود. بعدها به تهران آمد و عمویش او را به دربار قاجار وارد کرد. ابتدا معلم یکی از پسران ناصرالدینشاه شد.هنگامی که این پسر حاکم همدان شد، صدر نیز بهعنوان دستیار او به کار پرداخت.
او در سال ۱۲۸۶ وارد عدلیه شد و بهکار قضاوت پرداخت و در کنار بزرگانی چون سید نصرالله اخوی و سید محمد کاظم عصار و میرزا رضا ایروانی به نگارش قانون حقوق مدنی ایران پرداخت. صدر همچنین از دوستان آیت الله بروجردی بود. در جریان جنبش مشروطه و پس از به توپ بستن مجلس عدهای از مشروطه خواهان را محاکمه و مجازات کرد، اگرچه خود مدعی بود که به نجات بسیاری از آنان کمک کردهاست ولی بسیاری معتقدند که او با اعدام و دار زدن آزادیخواهان، قساوت زیادی از خود نشان داده است.
او جمعا پنج بار به وزارت دادگستری رسید. در سال ۱۳۱۵ بطور ناگهانی توسط رضاشاه عزل گردید. بعد به نمایندگی از محلات به مجلس راه یافت. در خرداد ۱۳۲۴ نخستوزیر شد. در دوره نخستوزیری او جنگ جهانی دوم بهپایان رسید و نیروهای بریتانیا و آمریکا ایران را ترک کردند. خودداری شوروی از تخلیه ایران منجر به بحران آذربایجان شد. او در دوران نخست وزیری همواره مورد حمله نمایندگان مجلس شورای ملی بود.
پس از این وقایع او بارها سناتور و دوبار نیز رئیس مجلس سنا گردید.
اطلاعات کلی
تولد سید محسن محلاتی
۱۲۵۰ محلات
مرگ ۲۷ مهر ۱۳۴۱
تهران
ملیت ایران
احزاب سیاسی حزب سوسیالیست
پیشه ، سیاستمدار
دین اسلام شیعه
۴۹مین نخست وزیر ایران (خرداد ۱۳۲۴ – مهر ۱۳۲۴)
وزیر دادگستری ایران (پنج بار)
رئیس مجلس سنای ایران
نماینده مجلس شورای ملی(حوزه انتخاباتی محلات)
سناتور
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#64
Posted: 23 Sep 2013 12:58
رضا حکمت
رضا حکمت ملقب به سردار فاخر (۱۲۶۹ تهران - ۱۳۵۶ تهران) سیاست مدار دوره قاجار و پهلوی، پنج دوره رییس مجلس شورای ملی و برای مدت کوتاهی نخست وزیر ایران بود.
او تحصیلات اولیه را در مدرسه علمیه تهران به پایان برد و سپس به شیراز رفت و در محضر اساتیدی چون حکیم الهی ادبیات فارسی و عربی و زبان فرانسه را فراگرفت. او پس از استبداد صغیر به ایران آمد و حزب دموکرات در شیراز را تاسیس کرد. در جنگ جهانی اول به مبارزه پرداخت و از سوی مخبرالسلطنه والی شیراز به فاخرالسلطنه ملقب گردید. او پس از چندی به تهران آمد.
در هنگام انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ به مخالفت با وثوق الدوله برخاست و برای مدتی تبعید شد. او در دوره چهارم و پنجم مجلس شورای ملی از سوی مردم آباده نماینده مجلس شد. او از انقراضقاجاریه و روی کار آمدن پهلوی حمایت کرد. او در زمان رضا شاه نیز در دوره هفتم و هشتم مجددا نماینده مجلس شد. پس از آن نیز حاکم یزد، گرگان و فرماندار کرمان بود.
سردار فاخر زمان محمدرضا شاه پهلوی در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی از شیراز به وکالت رسید و حزب سوسیالیست را با همکاری محمدصادق طباطبایی و سهامالسلطان بیات ایجاد کرد. در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی به وکالت و نیز ریاست مجلس رسید. او در همین زمان برای سمت نخست وزیری را بر عهده گرفت ولی پس از مدت چند روز استعفا کرد. او در سال ۱۳۳۲ رییس مجلس هجدهم شد و این عنوان را تا پایان مجلس بیستم حفظ کرد. در سال ۱۳۴۰ مجلس برای مدتی تعطیل شد و پس از بازگشایی مجلس او دیگر به صحنه سیاست بازنگشت.
اطلاعات کلی
نام کامل رضا حکمت
سرشناس به سردار فاخر
زادروز ۱۲۶۹
زادگاه تهران، ایران
تاریخ مرگ ۱۳۵۶
جایگاه مرگ تهران، ایران
سمت رییس مجلس شورای ملی
پستهای پیشین نخست وزیر ایران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#65
Posted: 23 Sep 2013 13:06
عبدالحسین هژیر
عبدالحسین هژیر سیاستمدار و نخست وزیر ایران از خرداد ۱۳۲۷ تا آبان ۱۳۲۷ بود. هژیر از خود یک چهره مذهبی نشان میداد و بسیاری از قوانین سکولار دوره رضاشاه بدست او و به اصرار او لغو گردیدند. در طول دوران نخست وزیری٬ وی بارها سعی در دلجویی از روحانیون و کسب تکلیف ار مراجع تقلید میکرد. حتی به اصرار او سید حسین امامی عامل قتل احمد کسروی از زندان رها شد. البته همین حسین امامی که از اعضای فدائیان اسلام بود٬ چهار سال بعد هژیر را که برای عبادت و مراسم روضه خوانی به مسجد سپهسالار رفته بود٬ ترور کرد و کشت. هژیر یکی از عمال اصلی انگلیس در ایران شناخته میشد.
زندگی
عبدالحسین هژیر، فرزند محمد وثوق خلوت، در سال ۱۲۸۱ در تهران متولد شد. در خردسالی بینایی یک چشم خود را به خاطر انفجار مواد محترقه از دست داد. تحصیلات ابتدائی را در مدرسهٔ مظفری و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند. در پایان این دوره زبان فرانسوی را بخوبی فراگرفته بود. برای ادامهٔ تحصیل وارد مدرسهٔ علوم سیاسی شد و چون دارای مدرک دیپلم بود، دورهٔ دو سالهٔ آخر را طی کرد. در ۱۲۹۸ فارغالتحصیل گردید و به عنوان مترجم زبانهای روسی و فرانسوی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در ۱۳۰۱ بعنوان مترجم روسی در سفارت شوروی در تهران استخدام شد و قریب ۶ سال در آن سفارتخانه اشتغال به کار داشت تا انکه در ۱۳۰۷ به خدمت کلیه ایرانیان در سفارت شوروی خاتمه داده شد.
عبدالحسین هژیر در ۱۳۰۸ در وزارت راه استخدام شد و سمت وی بازرسی بود. اندکی بعد توسط وزیر دارایی وقت حسن تقی زاده به آن وزارتخانه انتقال یافت و در ادارهٔ امور اقتصادی به کار مشغول گردید. وی در این سمت از طرف تقیزاده مأموریت یافت که کلیه پروندههای مربوط به شرکت نفت ایران و انگلیس را مطالعه و گزارش جامعی تهیه نماید. در جریان تجدیدنظر در قرارداد دارسی (۱۹۳۳) هژیر از دستاندرکاران بود و قسمت اعظم مدارکی را که داور همراه خود در دادگاه لاهه ارائه داد همه اسناد و مدارکی بود که هژیر با مطالعهٔ دقیق پروندهها انتخاب کرده بود.
در سال ۱۳۱۳ هژیر رئیس اداره حقوقی وزارت دارائی شد و یک سال بعد مفتش دولت در بانک ملی ایران که در آن تاریخ بانک ناشر اسکناس بود گردید. در سال ۱۳۱۴ داور وزیر مالیه برای پیشبرد امور اقتصادی شرکتهای دولتی تشکیل داد، و هژیر در چندین سمت مختلف قرار گرفت، از جمله مدیر عامل شرکت قماش، عضو هیئت مدیره شرکت بیمه، عضو هیئت مدیره شرکت ساختمان، بازرس بانک فلاحت و رئیس کمیسیون اسعار. عبدالحسین هژیر در ۱۳۱۸ مدیر کل وزارت دارائی شد و پس از مدت کوتاهی به معاونت بانک ملی ایران برگزیده شد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ هژیر وارد میدان سیاست شد و در اسفندماه ۱۳۲۰ در آخرین ترمیم کابینه محمدعلی فروغی به وزارت پیشه و هنر منصوب گردید. پس از استعفای فروغی در کابینههای علی سهیلی و احمد قوام همچنان در وزارت پیشه و هنر باقی ماند. در کابینهٔ دوم سهیلی، هژیر وزیر راه شد. در کابینهٔ محمد ساعد در سال ۱۳۲۳ به مقام وزارت کشور رسید. در کابینهٔ اول و دوم حکیمی به وزارت دارائی منصوب شد. در ۱۳۲۵ در کابینهٔ احمد قوام به وزارت دارائی انتخاب گردید و در چهار ترمیم کابینه، وزارت دارائی را حفظ کرد. در ۱۳۲۶ در کابینهٔ حکیمی سمت وزارت مشاور یافت.
نخستوزیری
بعد از سقوط کابینهٔ حکیمی، عبدالحسین هژیر در ۲۳ خرداد ۱۳۲۷ با رأی اکثریت نمایندگان مجلس به نخستوزیری انتخاب شد، و در سن ۴۶ سالگی مأمور تشکیل دولت شد. پس از انتشار خبر نخستوزیری هژیر، کسبه و اصناف با صلاحدید سید ابوالقاسم کاشانی، مغازههای خود را تعطیل و در میدان بهارستان اجتماع کردند و ضمن ایراد سخنرانی، نمایندگان مجلس را به باد سرزنش گرفتند. به دستور دولت و رئیس مجلس، پلیس برای متفرق ساختن مردم وارد میدان شد و در زدوخورد با تظاهرکنندگان عدهٔ زیادی زخمی شدند. رضا حکمت (سردار فاخر) رئیس مجلس، سید ابوالقاسم کاشانی را مسبب این تظاهرات دانست و اضافه کرد اگر ایشان با نخستوزیری هژیر مخالفت دارند بهتر این بود با نمایندگان مجلس صحبت میکردند نه اینکه متوسل به جار و جنجال میشدند. هژیر در یک مصاحبهٔ مطبوعاتی به مخالفین خود پاسخ داد و هشدار داد کسانی که موجبات اخلال در نظم عمومی و امنیت شهرها را فراهم نمایند به موجب قانون سرکوب خواهند شد. روز چهارم نخستوزیری هژیر، چندین هزار روحانی و بازاری در حالی که قرآن بر سر داشتند، به رهبری سید مجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام در میدان بهارستان علیه هژیر به تظاهرات پرداختند و خواستار عزل او شدند. مأموران انتظامی بسوی جمعیت آتش گشودند و عدهای زخمی شدند. عبدالحسین هژیر روز سوم تیر ماه ۱۳۲۷ وزیران کابینه را به مجلس معرفی نمود و برنامهٔ کار خود را نیز اعلام نمود. به هنگام نطق نخستوزیر در میان تماشاچیان مجلس تظاهرات شدیدی علیه او برپا بود. ولی با تمام تظاهرات و مخالفتهائی که به رهبری سید ابوالقاسم کاشانی در خارج و داخل مجلس به عمل آمد، برنامه و وزیران هژیر با ۸۸ رأی موافق از ۹۶ رأی دهندهٔ حاضر در مجلس به تصویب رسید.
هژیر برای جلب توجّه عامه و رد اتهاماتی که از نظر مذهبی به وی وارد میکردند در اولین جلسه هیئت وزیران تصویبنامهای صادر کرد که بموجب آن تهیه و فروش انواع مشروبات الکلی در شهرهای مشهد، قم و شهر ری ممنوع گردید. این تصویبنامه هم مستمسکی به دست مخالفین داد که منظور دولت را اغفال جامعهٔ روحانیت قلمداد کنند و در مجلس نیز چند مخالف، هژیر را متهم به ظاهرسازی و خلاف کاری نمودند. شاه در اواخر تیر ماه ۱۳۲۷ برای یک بازدید رسمی به انگلستان رفت و قبل از حرکت نمایندگان را در کاخ خود پذیرفت و ضمن سخنانی از نمایندگان خواست دولت را تقویت کنند و لوایحی را که به مجلس تقدیم میشود تصویب نمایند. اندکی بعد عباس اسکندری نمایندهٔ مجلس، دولت هژیر را به علت سوء سیاست داخلی و خارجی و مسئلهٔ بحرین استیضاح کرد ولی هژیر پاسخ استیضاح کنندگان را با قاطعیت داد، و سرانجام تقاضای رأی اعتماد کرد و مجلس با ۹۳ رأی دولت او را تأیید کرد.
هژیر در مجلس شورای ملی از اکثریت قابل توجهی برخوردار بود ولی مطبوعات تهران و شهرستانها از حمله به او کوتاهی نمیکردند و همه روزه اتهامات زیادی به وی وارد میساختند. سرانجام هژیر در مقابل جوّی که مخالفین ایجاد کرده بودند تاب مقاومت نیاورد و با آن که در مجلس از حمایت اکثریت برخوردار بود، در روز پنجم آبان ماه ۱۳۲۷ پس از پنج ماه درگیری از کار کناره گرفت. یکی از اقدامات هژیر در دوران زمامداری، برقراری مجدد روابط سیاسی بین ایران و عربستان سعودی بود که رفت و آمد زائران خانهٔ خدا دوباره برقرار شد.
عبدالحسین هژیر در انتخابات مجلس مؤسسان دوم در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ از تهران به نمایندگی انتخاب شد، و در ۲۸ تیر ماه ۱۳۲۸ به سمت وزیر دربار منصوب شد. در روز ۱۳ آبان ماه ۱۳۲۸ در مجلس عزاداری و روضهخوانی دربار در مسجد سپهسالار هدف گلولهٔ سید حسین امامی عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و روز بعد در سن ۴۷ سالگی درگذشت.
فعالیت ادبی
عبدالحسین هژیر به زبانهای فرانسوی، روسی و انگلیسی تسلط داشت. در سن ۲۰ سالی روزنامهٔ «پیکان» را به صاحب امتیازی پدرش به مدت دو سال، هفتهای دو شماره انتشار میداد. پیکان از لحاظ مرام و مسلک طرفدار اکثریت مجلس و مخالف اقلیت و از دشمنان سرسخت سید ضیاءالدین طباطبایی بود. از مطالب روزنامهٔ پیکان بخوبی روشن است که نویسندهٔ آن دارای اندیشهٔ سیاسی بوده و به ادب و فلسفه وقوف داشتهاست. در سنین جوانی کتابی تحت عنوان «حافظ تشریح» انتشار داد که گلچینی از غزلیات حافظ است اما با نظم و ترتیب موضوعی. مقدمهای در حدود هشتاد صفحه بر این کتاب نوشتهاست که نشانهٔ بصیرت و اطلاعات وسیع او در ادبیات مخصوصا حافظ شناسی است. از آثار اوست: «پطرز بورگ تا قسطنطنیه»، تاریخ روابط دربار ایران با دو دربار مزبور از ظهور صفویه تا مرگ نادرشاه؛ «تاریخ قرون وسطی» تا جنگ صد ساله»؛ «تاریخ ملل شرق و یونان» (ترجمه قسمتی از تاریخ آلبر ماله).
اطلاعات کلی
نام کامل عبدالحسین هژیر
زادروز ۱۳ خرداد ۱۲۸۱
زادگاه تهران، ایران
تاریخ مرگ ۱۳ آبان ۱۳۲۸
۱۳ صفر
جایگاه مرگ مسجد سپهسالار, تهران، ایران
نخستوزیر ایران(از خرداد ۱۳۲۷ تا آبان ۱۳۲۷)
پستهای پیشین:
ریاست کمسیون ارز رضا شاه
وزیر پیشه و هنر و بازرگانی کابینه
فروغی ۱۳۲۰
وزیر دارایی ۱۳۲۶-۱۳۲۵
وزیر راه
وزیر کشور
وزیر دربار
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#66
Posted: 23 Sep 2013 13:29
علی منصور
رجبعلی منصور (۱۳۵۳ تفرش -۱۲۶۵)، ملقب به منصورالملک، سیاستمدار و دو دوره نخستوزیر ایران.
تحصیلات
میرزا علی خان منصورالملک فرزند میرزا علیخان آشتیانی در ۱۲۶۵ متولد شد. تحصیلات مقدماتی و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون انجام داد و مطابق معمول زمان در حسن خط و شیوه نگارش نیز جد و جهدی از خود بروز داد. سپس وارد مدرسه عالی سیاسی شد و در ۱۲۸۵ از مدرسه علوم سیاسی فارغالتحصیل شد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.
مناصب دولتی
استخدامش در وزارت خارجه مقارن بود با اوائل جنبش مشروطه و سالها در اداره انگلیس آن وزارتخانه که ریاست آن با حسن رئیس ظهیرالملک بود، خدمت میکرد و با دختر رئیس خود ازدواج کرد. در سال ۱۲۹۴ به ریاست اداره مزبور رسید و در همین سمت لقب منصورالملک گرفت و علاوه بر سمت دولتی خود، در مدرسه علوم سیاسی به تدریس حقوق در یونان و روم قدیم پرداخت. گفته شده که منصورالملک در سمت رئیس اداره انگلیس در انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ نقش مهمی داشت. علی منصور در سال ۱۲۹۸ به کفالت وزارت خارجه منصوب شد. پس از سقوط وثوقالدوله در سمت معاون میرزا اسدالله خان مشارالسلطنه، وزیر امور خارجه، ابقا شد. در کابینههای سپهدار رشتی و سیدضیاءالدین همچنان وزیر امور خارجه بود. در کابینه قوامالسلطنه به معاونت کفالت وزارت داخله منصوب شد و همزمان حکمران رضائیه شد. در سال ۱۳۰۱ معاون وزارت داخله گردید. او یکبار در ۱۳۰۲ و بار دیگر در سال ۱۳۰۵ و هر دو بار در کابینه حسن مستوفی (مستوفی الممالک) به کفالت وزارت داخله منصوب شد. در سال ۱۳۰۶ والی آذربایجان شرقی گردید. سپس در سال ۱۳۰۸ وزیر داخله (وزیر کشور) در کابینه مخبرالسلطنه هدایت شد. در فروردین ۱۳۱۲ وزیر طرق و شوارع (وزیر راه) شد و سالها در کابینههای مختلف این سمت را بر عهده داشت. تا اینکه در سال ۱۳۱۴ به اتهام سوء استفاده مالی برکنار شد و تحت تعقیب قرار گرفت.
اتهام و محاکمه
روز ۲۷ دی ماه ۱۳۱۴ علی منصور از وزارت راه برکنار و تحت تعقیب قرار گرفته، توسط پلیس بازداشت شد و به زندان افتاد. متعاقباً محسن صدر وزیر دادگستری لایحهای به مجلس تسلیم و برای تعقیب کیفری او مجوز گرفته و پرونده به دیوان عالی تمیز ارجاع شد[۹]. مهمترین اتهامش گویا دریافت رشوه از شرکت کامپساکس، پیمانکار خط آهن، به مبلغ پانزده هزار لیره بود[۹]. روز ۱۱۳۱ مرداد ۱۳۱۵ هیأت عمومی مستشاران دیوان مستشاران دیوان کشور به ریاست رضاقلی هدایت تشکیل جلسه داد. پس از دو روز دادگاه پایان پذیرفت و رأی بر تبرئه منصور صادر گردید و پرونده سایرین هم به دیوان جزای عمال دولت احاله شد. شاه از تبرئه منصور ناراضی بود، لاجرم رضاقلی هدایت رئیس دیوان عالی تمیز را منفصل کرد و صدر نیز از وزارت دادگستری استعفا کرد .
نخست وزیری و شهریور ۱۳۲۰
منصورالملک علی رغم برائت، سه سال بیکار بود. تا اینکه در سال ۱۳۱۷ در کابینه محمود جم مدیرالملک وزیر صناعت شد. سال بعد هم در کابینه متین دفتری تصدی همان وزارتخانه را که نام آن وزارت پیشه و هنر شده بود، عهده دار شد. تا اینکه در سال ۱۳۱۹ بجای متین دفتری به نخست وزیری منصوب شد. در دوره نخستوزیری علی منصور متفقین در سال ۱۳۲۰ ایران را اشغال کردند و در نتیجه استعفا داد.
تصدی مجدد منصب نخست وزیری
پس از منصور محمدعلی فروغی بهجای او نخستوزیر شد و منصور به عنوان استاندار خراسان و تولیت آستان قدس رضوی راهی آن دیار شد. تا سال ۱۳۲۳ در آنجا بود ولی عاقبت به تهران احضار شد و مدتی هم بیکار بود. تا اینکه در سال ۱۳۲۵ بار دیگر استاندار آذربایجان گردید ولی در برابر مشکلات تاب نیاورد و به تهران بازگشت. در سال ۱۳۲۸ منصورالملک با حمایت روشن سفارت و شخص سفیر بریتانیا یعنی لوروژتل، پس از ساعد مراغهای، نخستوزیر شد، زیرا انگلیسیها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس میدانستند. درنتیجه منصور بدون رای تمایل مجلس به نخستوزیری رسید. منصور در ایام نخست وزیری برای جلب نمایندگان به خواستههای جبهه ملی با نظر مساعد برخورد میکرد. همچنین او آیتالله کاشانی را که پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت کرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم کرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نکرد و خواست که مجلس قرارداد را بررسی کند. بریتانیا که تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخستوزیری سرلشکر رزمآرا تمایل نشان داد.
سایر مناصب
منصور در ۵ تیر ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا کرد. او در سال ۱۳۳۱ سفیر ایران در ترکیه و در سال ۱۳۴۲ سفیر سیار ایران در دول اروپایی شد که چهار سال در این سمت باقی بود و سپس به ایران بازگشت و در سال 1353 دار فانی را وداع گفت. حسنعلی منصور فرزند او بود.
اطلاعات کلی
نام کامل رجبعلی منصور
سرشناس به منصورالملک
زادروز ۱۲۶۵
زادگاه تفرش، ایران
تاریخ مرگ ۲۱ آذر ۱۳۵۳
جایگاه مرگ پاریس، فرانسه
همسر دختر حسن رئیس ظهیرالملک
فرزندان حسنعلی منصور
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین:
وزیر کشور کابینه هدایت ۱۳۰۸
وزیر راه
وزیر صناعت کابینه جم ۱۳۱۷
وزیر پیشه و هنر کابینه متین دفتری ۱۳۱۸
استاندار خراسان و تولیت آستان
قدس رضوی تا ۱۳۲۳
استاندار آذربایجان از ۱۳۲۵
سفیر ایران در ایتالیا
سفیر ایران در واتیکان
سفیر ایران در ترکیه ۱۳۳۱
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#67
Posted: 23 Sep 2013 13:48
حاجیعلی رزمآرا
سپهبد حاجی علی رزمآرا (۱۲۸۰ - ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نخستوزیر ایران در سال ۱۳۲۹.
آغاز زندگی و جوانی
حاجی علی رزمآرا در ۱۲۸۰ (۱۳۱۸ قمری)، در شب عید قربان در تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاجی» را به نام او افزودند. علی رزمآرا بعدها به نام سپهبد رزمآرا در تاریخ سیاسی ایران شهرت یافت. پدرش از افسران تحصیلکرده قزاقخانه بود از این رو فرزندش را برای تحصیلات ابتدا به مکتب خانه و سپس به مدارس الیانس، اقدسیه و دارالفنون فرستاد علی در هفده سالگی وارد مدرسه نظام مشیرالدوله شد و بعد به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیاتی در شمال برای مقابله با جنگلیها (طرفداران میرزا کوچکخان جنگلی) و در آذربایجان غربی کنونی در سرکوب اسماعیل آقا سیمیتقو شرکت موثر داشت و در ۱۲۹۹ درجه ستوان دومی گرفت.
پس از احراز درجه افسری در اثر اقداماتی که کرده بود به درجه سلطانی ارتقا مقام یافت و در سال ۱۳۰۲ همراه با افسران جوان به منظور فراگیری فنون نظامی، عازم فرانسه شد.
تحصیل در فرانسه
در ۱۳۰۲ رزمآرا همراه با چند افسر دیگر برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد. تحصیلات نظامی را در دانشگاه نظامی سن سیر انجام داد و پس از دو سال به ایران بازگشت. وی که وارد رشته پیادهنظام شده بود، از دانشکده سن سیر فارغالتحصیل شد.
بازگشت به ایران
پس از بازگشت به ایران ضمن تصدی فرماندهی گردان به درجه سرگردی ارتقا یافت. اقدامات او در منصب فرماندهی فوج کرمانشاه به اندازه ای چشم گیر بود که در سال ۱۳۱۱ با حفظ سمت به کفالت فرماندهی تیپ لرستان نیز منصوب شد و سال بعد با اخذ درجه سرهنگی به پاکسازی منطقه مزبور از عشایر پرداخت. طی سال ۱۳۱۴ به تهران انتقال یافت و در دایره جغرافیایی ارتش جای گرفت.
با انورالملوک هدایت، خواهر صادق هدایت، ازدواج کرد. پس از انتقال به تهران او را مأمور تشکیل دایره جغرافیایی ارتش کردند. چند ماه بعد مامور شد معاونت دروس دانشگاه جنگ را عهدهدار شود. در پایان سال ۱۳۱۷، پس از ۶ سال خدمت با درجه سرهنگی، به رتبه سرتیپی ارتقا یافت و به عضویت شورای عالی جنگ، برگزیده شد.
استاد دانشگاه جنگ
هنگامی که سپهبد ژاندر فرانسوی دانشگاه جنگ را در ایران بنیان نهاد علی رزم آرا به معاونت وی منصوب شد و به درجه استادی رسید. وی که تاکتیک، نقشه خوانی و جغرافیای نظامی تدریس میکرد طی سال ۱۳۱۸ پس از نوزده سال خدمت به درجه سرتیپی رسید و به عضویت شورای عالی نظام برگزیده شد. اما هیچ گاه نتوانست پست بالاتری در ارتش عهده دار شود، علت آن نیز وجود پروندهای در دادسرای ارتش بود که رزم آرا را متهم به عدم اجرای حکم اعدام یکی از عشایر میکرد.
در شهریور ۱۳۲۰، که نیروهای متفقین به ایران حمله کردند، او در شورای عالی جنگ در حضور رضاشاه ترک مخاصمه را توصیه کرد. پس از فروپاشی ارتش، در مهر ۱۳۲۰ به فرماندهی لشکر یک در تهران برگزیده شد و آن را دوباره سازمان داد.
اشغال ایران
شهریور ۱۳۲۰ با حمله متفقین و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، شورای عالی جنگ طرح استخدام سربازان پیمانی را تصویب کرد اما او از امضا آن خودداری کرد. با خروج رضاشاه یاران پیر او نیز بازنشته شدند و زمینه رشد افسران جوان ایجاد شد. رزمآرا نیز به جای سرلشکر بوذرجمهری به فرماندهی لشکر اول مرکز برگزیده شد و سپس به ریاست لشکر آمادگاه تعلیماتی ارتش رسید.
فرمانده دانشکده افسری
در سال ۱۳۲۲ که متفقین عده زیادی از رجال ارتش را به جرم تمایلات فاشیستی بازداشت کردند، وی به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. با افزایش محبوبیت او، فرماندهی دانشکده افسری و دفتر نظامی شاه نیز به او واگذار شد.
ریاست ستاد ارتش
در سال ۱۳۲۳ به درجه سرلشکری رسید، بنابراین از نو به ریاست ستاد ارتش بازگشت. این فرصتی بود تا روزنامه نگاران دوست رزمآرا زمینه حذف مخالفین او را فراهم آورند.انتشار جزوات شرح حال تیمساران برگرفته از اطلاعاتی بود که او در اختیار آنان میگذاشت تا افراد موثر ارتش را متزلزل کند و مشاغل حساس را در اختیار دوستان خود قرار دهد. اما چهارده ماه بعد سرلشکر حسن ارفع جای گزین او شد و در ۴۴ سالگی با بازنشستگی اجباری او را از گردونه خارج کرد. بنابراین رزم آرا برای بازگشت به قدرت ناچار شد با کمک مظفر فیروز و رهبران حزب توده، به قوام السلطنه نزدیک شود.
لشکرکشی به آذربایجان
وقتی احمد قوام (قوام السلطنه) در میان تحولات سیاسی جدّی که متوجه آذربایجان بود، در ۱۳۲۴ بر سر کار آمد رزمآرا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. پس از خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی، درحالیکه مذاکرات فرقه دموکرات آذربایجان با دولت قوام ادامه داشت. با دستور شاه، رزمآرا ارتش را برای پیشروی در آذربایجان و کردستان آماده ساخت. قوام با این که مهمترین عنصر در خروج نیروهای روس از آذربایجان در ۱۳۲۵ و ضمیمه نشدن آن به اتحاد شوروی بود. ولی در برابر فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد، قاطعیت نشان نمیداد.نخست به این دلیل که دولت او در ائتلاف با حزب توده، همپیمان پیشهوری (رهبر فرقه دموکرات) بود. و دوم این که میدانست حل مسئله آذربایجان و آرام شدن فضای سیاسی کشور، برابر است با ائتلاف شاه و مخالفات قوام در مجلس و نتیجتاً سرنگونی اش. مذاکرات او با پیشهوری نیمه کار ماند آنگاه که شاه و رزمآرا نخست به یک تجسس هوایی به خلبانی شاه بر منطقه آذربایجان دست زده و سپس قوام را در عمل انجام شده گذاشته و او را مجبور به همکاری در پیشروی نظامی کردند.[نیازمند منبع] اندکی بعد دولت قوام سرنگون شد. او بعدها تاکید کرد که مخالف این کار بود و شاه و رزمآرا او را مجبور به این عملیات نظامی کردند.
ظاهراً شاه به رزمآرا وعده نخست وزیری داده بود اما حکیم الملک و سپس عبدالحسین هژیر به نخست وزیری رسیدند و صمیمیت سابق میان شاه و رئیس ستاد ارتش از میان رفت. با اینحال سپهبد پرافتخار، در میان نیروهای نظامی چنان جایگاهی داشت که برکناری او برابر بود با کودتایی به سبک سردار سپه.
شاه برای جلب رضایت مجدد وی[نیازمند منبع] در فروردین ۱۳۲۷ درجه سپهبدی را به رزم ارا اعطا کرد و نام او به عنوان چهارمین نفری که صاحب این مقام شد در تاریخ ارتش ایران به ثبت رسید.
نخست وزیری
اینها آرزوهای علی رزمآرا را برآورده نمیکرد. چراکه همه او را با رضاشاه مقایسه میکردند. از این رو در انتخابات دوره شانزدهم در ۱۳۲۸ تصمیم به مداخله گرفت و موفق هم بود. ولی با کشته شدن هژیر انتخابات تهران دوباره تکرار شده و با مقابله فضل الله زاهدی رئیس شهربانی که رقیب دیرینه او به شمار میرفت. نامزدهای جبهه ملی و هواداران ملی شدن نفت، به مجلس راه یافتند تا نیرومندترین اقلیت تاریخ پارلمانی ایران را برسازند. در تیرماه ۱۳۲۹ مجلسی که ظاهراً در اکثریت هواداران رزمآرا بود، رای تمایل به نخست وزیری او داد و شاه بهناچار آنرا پذیرفت. و در ۵ تیر ۱۳۲۹ او را به نخستوزیری منصوب کرد. ولی دربار، جبهه ملی در مجلس و نیروهای مذهبی به رهبری کاشانی در خیابان، از سه جهت بر او میتاختند. به طوریکه او با داشتن دولت، ارتش و اکثریت پارلمان، و در شرایطی که چراغ سبز دو ابرقدرت شوروی و انگلیس را نیز همراه داشت، یکی از ضعیف ترین دولتهای ایران را در اختیار داشت.
رزمآرا قصد داشت قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس-گلشائیان) را درمجلس به تصویب برساند، اما مخالفت جدّی و گسترده جبهه ملی به وی اجازه این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحه قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.
اندیشه ملی شدن نفت درمیان مردم گسترش یافته بود و رزمآرا توان مقابله با آن را نداشت.
با این حال هنگام معرفی هیات وزیران به شاه و مجلسین، شش وزارتخانه دولت او وزیر نداشت و کابینه نیمبند بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد. در مجلس سنا دکتر متین دفتری، سیدمحمد تدین، سرلشکرفضل الله زاهدی، عدل الملک دادگر، دکتر محمود حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچگاه از مخالفت با رزمآرا دست بر نداشتند.
در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشت نفری جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق با او از در جنگ برآمدند. بود.
دکتر مصدق در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی خطاب به رزمآرا میگوید:
خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمیرویم وحدانیت نیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میریزیم، و کشته میشویم (باعصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم میکشم همینجا شما را میکشم
رزمآرا در پاسخ او میگوید:
من از آقای مصدق تعجب میکنم! مجلس جای استدلال و بحث است نه جای منازعه و مشاجره و فحش. اگر جای فحش بود چند نفر چاله میدانی میآمدند اینجا!
صدارت رزمآرا با جنجال نفت همراه بود و او ناگزیر شد لایحه قرارداد گس-گلشائیان که دولت ساعد به مجلس داده بود را پس بگیرد. کابینه او چند بار مورد استیضاح قرار گرفت و نهایتاً با سخنانی که درباره عدم توانایی ملت ایران در اداره صنعت نفت ایران ابراز کرد، همگان رزمآرا را بزرگترین مانع بر سر ملی شدن نفت شناختند. رزمآرا چنین استدلال میکرد که ما توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را نداریم و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل، به پنجاه درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او را به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی کنند. در بیرون از مجلس نیز جریانهای گوناگون کشور از دربار تا اسلامگرایان تندرو ائتلافی بر ضد رزمآرا ایجاد کرده بودند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#68
Posted: 23 Sep 2013 13:48
کشته شدن
در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاجیعلی رزمآرا در مسجد شاه تهران کشته شد. در این باره دو روایت وجود دارد. یکی اینکه خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد، این کار را کرد. فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آنزمان در اتحاد با آیت الله کاشانی و جبهه ملی بود، همان روز مسئولیت آنرا به عهده گرفت. او پس از تصویب قانونی در مجلس شورای ملی مبتنی بر عفو قاتل رزم آرا به پیشنهاد شمس قنات آبادی و توشیح شاه آزاد شده و پس از کودتای ۲۸ مرداد، که دوباره بازداشت شد، قتل را منکر گشت. بنابر روایت فداییان اسلام، رزمآرا، هیچ اختلافی با شاه نداشت و شاه دشمن ملی شدن نفت بود. روایت دیگر آن است که اگرچه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلوله او به رزمآرا نخورد، بلکه نخست وزیر ایران با گلولهای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحه کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شدهاست. و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش بود (از محافظان رزم آرا) که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام دادهاست.، بنابر روایت دوم، در آن مقطع، شاه مخالف رزمآرا بوده و از ان میترسیده که رزم آرا کودتا کرده و قدرت را در دست بگیرد.
مصدق در خاطرات خود میگوید:
قاتل رزمآرا هرکه بود رفع کدورت از ذهن اعلیحضرت کرد
پس از دستگیری خلیل طهماسبی به اتهام قتل رزمآرا، «یک اعلامیه از طرف نواب صفوی (رهبر فداییان اسلام) صادر شد که در بالای آن «هوالعزیز» نوشته شده بود. این اعلامیه خطاب به شاه صادر شده بود» و «قاطعانه به شاه دستور میداد که باید فرمان آزادی قاتل رزمآرا را صادر کند، و برای هرگونه آزاری که وی در زمان بازجویی توسط پلیس دیدهاست، از او عذرخواهی نماید.» آیتالله کاشانی در مصاحبهای نظرش را چنین ابراز داشت: «این عمل به نفع ملت ایران بود و این گلوله و ضربه عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد. قاتل رزمآرا باید آزاد شود; زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش بودهاست.»بنا به خاطرات سیدمحمد واحدی از اعضای برجسته فداییان اسلام و حاج مهدی عراقی، رهبران جبهه ملی برای جلوگیری از اقدامات رزمآرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست میکنند که رزمآرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود. در جلسهای با حضور نواب صفوی، بقایی، فاطمی، نریمان، آزاد، حائریزاده، سنجابی، شایگان و مکی از طرف جبهه ملی حضور پیدا میکنند و دکتر فاطمی تأکید میکند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفتهاند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازمالاجرأ است.»اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام میدارد که در ان جلسه حائری زاده از طرف دکتر مصدق حضور یافته بود. نواب صفوی طی دو جلسه طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبهه ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزمآرا را پذیرفت و جبهه ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواستههای فداییان اسلام را عملی نماید. همچنین نواب صفوی در این مورد با آیتالله کاشانی نیز ملاقات و گفتگو کرد و آیتالله کاشانی هم قول داد که «بگذار مرحله اول رزمآرأ برود، بقیه کارها درست میشود.»در سندی که متن بازجویی از خلیل طهماسبی در سال ۱۳۳۴ را نشان میدهد، وی ادعا کرده که جلساتی با رهبران جبهه ملی و آیتالله کاشانی داشتهاست ولی از اشخاص فقط نام بقایی و مکی و کاشانی و فاطمی را ذکر کردهاست و نسبت به بقیه با عنوان «وکلاء اقلیت که نامشان در خاطرم نیست» پاسخ دادهاست. در دادنامه دادستان ارتش مورخ ۱۸/۱۰/۳۴ علیه فداییان اسلام پس از بازداشت گسترده به دلیل سوءقصد ناموفق به حسین علاء، به سابقه ترور رزمآرأ با معاونت «بعضی از نمایندگان اقلیت در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی» اشاره شدهاست.و پای آیتالله کاشانی، بقایی، حائریزاده، مصدق و شایگان نیز به میان کشانده شده با توجه به نبود مدرک و عدم اثبات ادعا توسط دادستان پرونده مختومه گردید..
هیکل روزنامهنگار شهیر مصری مینویسد: «بعداً شوهر اشرف (پهلوی) به من گفت وقتی که خبر ترور رزمآرا را به شاه دادند، گیج شد. او نمیتوانست باور کند که نخستوزیرش بدین طریق از صحنه محو شده باشد». شاه بعد از شنیدن خبر گفت: «نمیتوانم باور کنم، نمیدانم چه کار بکنم».
در روز ترور، اسدالله علم که خود مشوق رزمآرا برای حضور در مسجد بود پس از اطلاع از قتل رزمآرا به نزد شاه رفته و اعلامی میدارد که:
کلک او کنده شد.
فردای ترور رزمآرا، روزنامه نبرد ملت ارگان فدائیان اسلام، تیتر زد «رزمآرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار میشوند.» این تیتر را کرباسچیان، مدیر روزنامه زده بود. روزنامه دو قران بود، تا ساعت ده به ۲ تومان رسید؛ ۳ هم بار چاپ شد. شنبه صبح ابراهیم کریم آبادی، مدیر روزنامه اصناف عکسی چاپ کرد که در آن نواب صفوی دستش را روی سر سید حسین امامی و خلیل طهماسبی گذاشته بود و نوشت:«این دو مرد حق تربیت شده این مرد حقاند.» و اعلامیه نواب صفوی را با این تیتر چاپ کرده بود که «اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی ایران، شاه و دولت» و زیرش نوشته بود «حضرت استاد خلیل طهماسبی معروف به عبدالله موحد رستگار، طبق فرمان خدا رزمآرا را از میان برداشت. چنانچه دربار در عرض یک هفته از این سرباز برومند اسلام، حضرت خلیل طهماسبی عذرخواهی نکرده و آزاد ننماید، دربار را کن فیکون خواهیم کرد»
محمدمهدی عبدخدایی، (که در سال ۱۳۳۱، دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه، را ترور کرد) از یاران نزدیک نواب صفوی و خلیل طهماسبی، ترور رزمآرا را کار گروه خود دانسته و ماجرای «ترور رزمآرا از سوی دربار» را افسانه سرایی جبهه ملی میداند.
مجلس شورای ملی در دوره شانزدهم در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ به درخواست شمس قنات آبادی (از یاران آیتالله کاشانی و همسر مادر محمدرضا شاه) در در ماده واحدهای به قید ۳ فوریت چنین تصویب کرد:
چون خیانت حاجعلی رزمآرا بر ملت ایران ثابت گردیده هرگاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود.
در این نشست مجلس مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان ایران در این باره چنین گفت: «چون سپهبدعلی رزم آرا در دوران ریاست ستاد ارتش و ریاست دولت تمام توانایی و قدرت ناشی از مقامات فوق راعلیه مشروطیت و نابود کردن مبانی حکومت ملی و آزادی ایران که محصول قربانیها و مجاهدات مردم این کشوراست بکار برده بطوری که قطع نظراز سوءاستفاده از مقام دولتی خودعملا مقدم علیه حکومت ملی وآزادی ایران قرار گرفت تا آنجا که از هیچ قانون شکنی منجمله مداخله و ارعاب و تخویف دستگاه قضایی و قوه مقننه دریغ نکرد و بالنتیجه آثار حکومت ملی و آزادی و مصونیت قانونی افراد بر اثرتجاوزات و قلدری این شخص بکلی نابود شد. بنابراین امضاء کنندگان زیر آقای استاد خلیل طهماسبی را تجسم اراده ملی و عمل او را اجرای قضاوت افکارعمومی دانسته رجاء واثق داریم که باحترام افکارعمومی و حکومت مشروطه ایران از طرف دادگاه رایی برخلاف عدل و وجدان صادر نخواهد گردید چه در این مورد ملت ایران است که مشمول رای قضات آن دادگاه قرار خواهد گرفت»
فردای قتل رزمآرا، روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.
ابهامات در ترور رزم اراء
در مورد علت ترور رزم آراء و اینکه آیا قاتل او خلیل طهماسبی بودهاست از همان دوران بین افراد گوناگون در صحت موضوع محل نزاع بود. ابوالفضل لسانی وکیل خلیل طهماسبی پس از مطالعه پرونده و نوع گلولهها متوجه میشود که گلولهها با هم فرق دارند و گلوله چهارمی که باعث مرگ رزم آراء شدهاست از نوع دیگری است. او موضوع را به طهماسبی میگوید ولی طهماسبی قبول نکرده ودر پاسخ لسانی میدارد که: : «شما میخواهید افتخار مرا بگیریدو از بین ببرید».در مورد تناقضات پرونده رزم آرا و خلیل طهماسبی مواردی امدهاست که میتوان آن را در میان اوراق بازجویی خود طهماسبی پیدا نمود. در ص ۸۰ کتاب ناگفته عراقی میگوید: « که یک خواهری بود که در موقعی که رزم ارا نزدیک شد اسلحه را منتقل کرد به خلیل، قبل از آن خلیل اسلحه در اختیارش نبود » اما در اوراق بازجویی طهماسبی میگوید که اسلحه را از نواب گرفتهاست.کتاب اسرار قتل رزم ارا نوشته محمد ترکمان اسناد مربوط به بازجوییهای طهماسبی در این مورد و حاضرین و محافظین رزم اراء را با ذکر موارد تناقض در بیانات انان نشر دادهاست
وقایع مهم
وقایع مهم در کابینهٔ رزم آرا عبارت است از: طرح رسمی پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی، تشکیل کنفرانس اقتصادی کشورهای اسلامی در تهران، عقد قرار داد بین ایران و آمریکا برای استفاده از کمک مالی آمریکا. امضاء موافقت نامهٔ بازرگانی ایران و شوروی، ازدواج شاه با دوشیزه ثریا اسفندیاری، فرار سران حزب توده از زندان، ورود آقا خان محلاتی پیشوای فرقهٔ اسماعیلیه به تهران، تحصن عدهای از مدیران و نویسندگان روزنامهها در مجلس شورای ملی.
تالیفات
دوره کتابهائی با عنوان «جغرافیای نظامی ایران» به نام اوست. چند مقاله و نوشتار بلند هم درباره بلوچستان انگلیس، ترکستان شوروی، قفقازیه، ترکیه، افغانستان و عربستان به صورت جزوه و کتاب کوچک منتشر کردهاست.
از رزمآرا ۵ فرزند به نامهای نوذر، هرمز، سیمین، کامبیز و پرویز باقیماند. برادر دیگر او سرتیپ حسینعلی رزمآرا رئیس دایره جغرافیایی ارتش بود. آرامگاه رزمآرا در باغ طوطی در حضرت عبدالعظیم است.
اطلاعات کلی
نام کامل حاجیعلی رزمآرا
زادروز ۱۲۸۰ خورشیدی
۱۳۱۸ (قمری)
زادگاه تهران، ایران
تاریخ مرگ ۱۶ اسفند ۱۳۲۹
جایگاه مرگ صحن مسجد سلطانی ,
تهران، ایران
همسر انورالملوک هدایت
فرزندان نوذر، هرمز، سیمین،
کامبیز و پرویز
سمت ۵۸ مین نخست وزیر ایران
۵ تیر تا ۱۶ اسفند ۱۳۲۹
پستهای پیشین ریاست ستاد ارتش
پادشاه محمدرضا شاه پهلوی
پس از علی منصور
پیش از حسین علاء
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#69
Posted: 23 Sep 2013 13:58
حسین علاء
حسین علاء سیاستمدار ایرانی و در دو دوره نخستوزیر ایران بود.
زندگینامه
حسین علاء در سال ۱۲۶۰ در تهران زاده شد. پدرش علاءالسلطنه بود. کودکی را در قفقاز گذراند و تحصیلات خود را در لندن انجام داد و پروانه وکالت در دادگاههای بریتانیا گرفت. سپس لقب «معینالوزاره» گرفت و به وزارت خارجه ایران وارد شد.
عرصه سیاست
در کابینه مستوفیالممالک و صمصامالسلطنه وزیر تجارت و فوائدعامه بود.
در دوره پنجم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و همراه با مدرس، تقیزاده و مصدق با خلع قاجاریه مخالفت کرد.
در دوره رضاشاه چندبار وزیر شد. در جریان وقایع آذربایجان و شکایت ایران از شوروی به شورای امنیت به عنوان سفیر ایران در آمریکا فعالیت زیادی کرد.
پس از بازگشت به ایران وزیر خارجه و بعد از کشته شدن رزمآرا، در اسفند ۱۳۲۹ نخستوزیر شد تا اردیبهشت ۱۳۳۰ که استعفا داد. در دوران نخستوزیری دکتر مصدق وزیر دربار بود.
پس از برکناری زاهدی در فروردین ۱۳۳۴ دوباره نخستوزیر شد. علاء در ۲۵ آبان ۱۳۳۴ از کوشش فدائیان اسلام برای کشتنش جان بهدر برد که این جریان به دستگیری و اعدام عدهای از اعضای فدائیان اسلام از جمله نواب صفوی انجامید. در دوره نخستوزیری علاء روابط ایران و شوروی بهبود یافت و شوروی از شاه دعوت کرد. همچنین در همین دوره ایران وارد پیمان بغداد شد.
علاء در فروردین ۱۳۳۵ از نخستوزیری استعفا کرد که مورد موافقت قرار نگرفت ولی دوباره در فروردین ۱۳۳۶ استعفا کرد و مجدداً به وزارت دربار تعیین شد و تا سال ۱۳۴۲ وزیر دربار بود که در آن سال از سیاست شاه در قبال خمینی انتقاد کرد و برکنار شد و به عنوان سناتور انتصابی از شیراز به سنا راه یافت.
حسین علاء در سال ۱۳۴۳ در تهران درگذشت.
تبارنامه
اطلاعات کلی
نام کامل حسین علاء
سرشناس به معینالوزاره
زادروز ۱۲۶۰
زادگاه تهران، ایران
تاریخ مرگ ۲۱ تیر ۱۳۴۳
جایگاه مرگ تهران، ایران
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین:
وزیر تجارت و فوائدعامه کابینه مستوفیالممالک
وزیر تجارت و فوائدعامه کابینه صمصامالسلطنه
نماینده مجلس شورای ملی دوره پنجم
سفیر ایران در آمریکا
وزیر دربار
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#70
Posted: 23 Sep 2013 14:17
محمد مصدق
محمد مصدق (۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵)سیاستمدار، دولتمرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی به عنوان رهبر ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته میشود چرا که تا پیش از آن، نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا و به واسطهٔ «شرکت نفت ایران و انگلیس» (که بعدها به «بریتیش پترولیوم» یا به اختصار «Bp» تغییر نام داد) اداره میشد. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاههای خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمد رضا پهلوی، دکتر مصدق به ملک پدری خود در احمد آباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت، در انزوا و تنهایی زندگی کرد؛ تا اینکه سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست.
محمد مصدق از از چهره هایی به شمار میرود که ملی گرایی پرشور و استکبار ستیز وی بر کشورهای خاور میانه همچون مصر و لیبی تأثیر گذشت. او اولین سیاستمدار خاور میانه بود که با ملی کردن صنعت نفت پرچم مبارزه اقتصادی با قدرتهای استعماری را بر افراشت. او به طرق مختلف سرمشقی برای سران ملی گرای دیگر همچون جمال عبدالناصر بود.
آغاز زندگی و جوانی
دکترمحمد مصدق در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهٔ اشرافی و بانفوذ دیوانی در دورهٔ قاجاریه، در محلهٔ سنگلج در تهران به دنیا آمد. در مورد تاریخ دقیق زادروز وی، اختلاف نظر است و این مسألهای است که از زمان حیات وی تا امروز وجود داشته؛ با این حال در بیشتر منابع، ۲۹ اردیبهشت، ۳۱ اردیبهشت و ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ ذکر شدهاست. پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی وزیر دفتر ناصرالدین شاه از خاندان مستوفیان آشتیانی (میرزا محسن آشتیانی جد اعلای خاندان آشتیانی) و مادرش شاهزاده نجم السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود. به عبارتی مادرش دختر عموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود.
اسفند ۱۲۶۴ فیروز میرزا نصرتالدوله که پدر بزرگ مادری محمد مصدق بوده درمیگذرد. چنانچه در آن دوره مرسوم بوده هر گاه یکی از حقوق بگیران دولت در میگذشت دو سوم حقوق او به بازماندگان میرسید و به همین سبب حقوق ۱۲۰ تومانی وی، به محمد میرزا (مصدق) که از سوی مادر، نوه فیروز میرزا به حساب میآمد تعلق گرفت. خود مصدق مینویسد: «هیچ حقوقی یا اضافه حقوقی داده نمیشد مگر اینکه پیشتر محل آن تعیین شده باشد و محل حقوق جدید به این روش معمولاً یک سوم متوفیات بود. به این طریق که هر کسی از دنیا میرفت اگر وارثی داشت یک سوم از حقوق او و الا تمام آن در اختیار دولت قرار میگرفت که به هر کس میخواست میداد...»
در سال ۱۲۷۰ شمسی، پدر مصدق (میرزا هدایتالله وزیر دفتر) از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدین شاه آن را پذیرفت.
در تاریخ ۱ شهریور ۱۲۷۱ خورشیدی پدر محمد میرزا درگذشت. پسر بزرگش میرزا حسین (از همسر دیگر نه از نجم السلطنه) که سالها به دلیل بیماری میرزا هدایت الله وظایف دفتر شاه را به عهده داشت، رسماً به این سمت منصوب شد. میرزا علی و میرزا محمد، پسران دیگر میرزا هدایت الله به ترتیب «موثق السلطنه» و «مصدق السلطنه» لقب گرفتند. در همین زمان دو سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایت الله وزیر دفتر بین باز ماندگانش تقسیم شد و به مصدق رسید..."
از تاریخ ۱۶ دی ۱۲۷۳ تا ۸ اردیبهشت ۱۲۷۴، مظفرالدین میرزا ولیعهد که به رسم معمول دورهٔ قاجار، فرمانروای آذربایجان بود و در تبریز زندگی میکرد به همراه منشی خود میرزا فضلالله وکیلالملک، به تهران سفر کرد و این ۱۱۲ روز را در منزل داماد خودعبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق) به سر برد. نجم السلطنه با میرزا فضلالله خان وکیل الملک ازدواج میکند و در بهار ۱۲۷۴ خورشیدی به همراه شوهر خود و مصدق و باهمراهی مظفرالدین میرزا از تهران به تبریز جا به جا میشود. مصدق بیش از یکسال در تبریز زندگی کرد و آشنایی او به زبان آذری در این دوران بود.
در سال ۱۲۷۵ مظفرالدین شاه پس از قتل پدرش ناصرالدین شاه تاجگذاری میکند. پس از این ماجرا تمامی افرادی که در دربار ولیعهد در تبریز بودند به تهران نقل مکان میکنند. در همان سال ۱۲۷۵ عبدالحسین میرزا فرمانفرما علیه علیاصغرخان اتابک معروف به امینالسلطان، اتابک اعظم نخست وزیر، توطئه کرد و چهار ماه پس از به تخت نشستن مظفرالدین شاه با دسیسه اتابک را کنار زدند و پس از آن، کشور بدون صدر اعظم و با زعامت چهار وزیر به شمول وزیر داخله مخبرالدوله؛ وزیر جنگ فرمانفرما؛ وزیر خارجه مشیرالدوله؛ و وزیر مالیه نظامالملک اداره گردید و میرزا فضل الله خان وکیلالملک، منشی مخصوص شاه، فرمان استیفای خراسان را به نام میرزا محمد مصدقالسلطنه صادر میکند.
کودکی محمد مصدق
انقلاب مشروطه
در بهمن ماه ۱۲۸۲ خورشیدی پیمان جدیدی بین ایران و روس بسته شد که بسیار به زیان بازرگانان و بازاریان بود. در تحصن شاهعبدالعظیم (۱۲۸۴) در ۵ اردیبهشت ۱۲۸۴ بازاریان تهران بازار را بستند و به شاه عبدالعظیم رفتند و بست نشستند و در خواست بنیاد کردن عدالت خانه در سراسر ایران را کردند.این بست نشتن در شاه عبد العظیم و ادامه فشارها و اعتراضها به انقلاب مشروطه منتهی شد تا این که مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را در ۱۳ امرداد ۱۲۸۵ صادر کرد تا همه پرسی تشکیل مجلس شورای ملی و نوشتن قانون اساسی بر اساس خواست ملت ایران انجام بیابد.
به گفته دکتر مصدق در دوره مشروطه «کلمه مستوفی و دزد مترادف شده بود». مصدق السلطنه نیز زیر فشار و انتقاد قرار گرفت.
محمد علی شاه در تاریخ ۲۹ دی ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. در تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۰۷ بین محمد علی شاه و مجلس شورای ملی جدال شد زیرا مجلس حقوق وی را کم کرد و دیگر تصویب نکرد که وی برای هزینههای شخصی از دولت روسیه وام بگیرد. در عوض روسیه برای براندازی مشروطه محرمانه به او وام داد و محمد علی شاه جواهرات و مروارید ثروت ایران را گرو گذاشت.
رها کردن شغل مستوفی
در این باره مصدق به دو علت اشاره کردهاست، او علیرغم احساس رضایت در سالهای نخستین این مسؤولیت، به کسب دانستهها بیش از آنچه در مکتبخانههای فراگیر درس داده میشد، گرایش داشت و در این میان ماجرای گله مندی یک ارباب رجوع که به گفته مصدق "حقوقی در حقش برقرار شده و از تأدیهٔ رسوم معمول خودداری میکرد... " بهانهای به دست امینالسلطان اتابک اعظم صدراعظم دوران ناصری و مظفری داد تا ناراحتی درونی خود را نسبت به مصدق که میاندیشید با مخالفان صدراعظم ارتباط دارد، اشکار ساخته و تصمیم به برکناری او بگیرد، کاری که در عمل رخ نداد. این جریان منجر به این شد که مصدق در خانه گوشه نشینی کند و روانهٔ مدرسهٔ تازه تأسیس شدهٔ علوم سیاسی آن دوره گردید. ولی به علت ممنوعیت تحصیل مستخدمین دولت، در خانه به مطالعهٔ خصوصی پرداخت و از اساتیدی مانند شادروان شیخ محمدعلی کاشانی، میرزا عبدالرزاق خان یغابری، میرزاغلامحسینخان رهنما و میرزا جوادخان قریب (دیپلم مدرسهٔ سیاسی و ناظم مدرسهٔ آلمانی) بهره برد.
مصدق برای رها کردن کارش دو دلیل بر میشمرد:
یکی این بودکه از مسؤولیت کاری که داشتم خود را رها کنم تا بهتر بتوانم تحصیل کنم و دیگر اینکه چون تبلیغات علیه مستوفیان روز به روز بیشتر میشد. من خود را از جرگهٔ آنان خارج نمایم و علت فراوانی تبلیغات این بود که بعد از مشروطه این اندیشه در جامعه قوت گرفت که تجدید رژیم مستلزم تشکیلات نو است؛ کارمندان پیشین باید از کار خارج شوند و جای خود را به چهرههای جدید بسپارند
برای شغل مستوفی شرایط مساعد نبود و دیگر اعتبار خود را از دست میداد. مصدق بر آن شد که در راه سیاست قدم بگذارد. مصدق شغل مستوفی خراسان را نزد آقا میرزا رضا گرکانی به امانت گذاشت. آقا میرزا مستوفی کردستان و ساوه بود. عبدالله مستوفی مینویسد «مصدق به مناسبت خصوصیتی که با برادرم آقا میرزا داشت به تقاضای خود مصدق، کار خراسان را هم ضمیمه سایر کارهای آقا میرزا گشت و فرمان و احکام آن صادر گردید».
تلاش برای نمایندگی در مجلس دوره اول
محمد مصدق در بارهٔ انتخاب خود به نمایندگی اصفهان در مجلس دورهٔ اول چنین مینویسد:
«روزهای اول مشروطه که هنوز مشروطیت ایران نضج نگرفته بود و مقام نمایندگی حقوق نداشت و کمتر کسی داوطلب وکالت بود، برای من نیز سهل بود که مثل بعضی از همقطارانم به نمایندگی یکی از طبقات وارد مجلس بشوم و آن چیز که مانع از هر اقدام گردید نداشتن سن سی سال بود. ولی بعد که اعتبارنامه بعضی از نمایندگان کمتر از سی سال به تصویب رسید من نیز به فکر وکالت افتادم و چون در طهران محلی برای انتخابم نبود به جهات زیر داوطلب نمایندگی از شهر اصفهان شدم:
از طبقه اعیان و اشراف در آن شهر کسی انتخاب نشده و محل آن خالی بود.
همسرم در اصفهان دو ملک موروثی داشت موسوم به کاج و خواتونآباد که این علاقه سبب شده بود با بعضی از رجال و اعیان آن شهر آشنا بشوم.
شاهزاده سلطان حسین میرزا نیرالدوله حاکم اصفهان و یکی از ملاکین مهم نیشابور سالها در نیشابور حکومت میکردو با من که مستوفی خراسان بودم ارتباط داشت.
دوستان دیگری هم در تهران داشتم که میتوانستند به من کمک بسیار بکنند، ولی غافل از آنکه در آن دوره نیز مثل ادوار بعد اعتبارنامههایی که قبل از رسمی شدن مجلس مطرح شد بدون اعتراض گذشت و اعتبارنامه من که بعد میخواست مطرح شود در شعبهٔ مأمور به رسیدگی مورد اعتراض قرار گرفت و میرزا جواد خان مؤتمنالممالک نماینده کرمان و عضو شعبه که تاریخ وفات مرحوم مرتضیقلی خان وکیلالملک والی کرمان و شوهر اول مادرم را میدانست چنین استدلال نمود که اگر مادرم بلافاصله پس از ۴ ماه و ۱۰ روز عدّهٔ قانونی با پدر ازدواج کرده بود و من هم نه ماه بعد از آن متولد شده بودم باز سی سال نداشتم. چون این حرف جواب نداشت صرف نظر کردم.
این اعتراض که در آن دوره بر ضرر من بود در دوره شانزدهم تقنینیه [سال ۱۳۲۸ شمسی] به سودم تمام شد و علت این بود که در کابینه وثوقالدوله که هنوز قرارداد ۱۹۱۹ میلادی تصویب نشده ولی رویه کار دولت معلوم بود و من میخواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت کنم احتیاج به گذرنامه داشتم که طبق تصویبنامه هیئت وزیران به کسانی داده میشد که دارای سجل احوال (شناسنامه) باشند. نظر به اینکه سال ولادتم در پشت قرآنی نوشته شده بود که در دست نبود، آن را بدون تحقیق و تشخیص اختلاف سال قمری با شمسی در کلانتری ۳ شهر تهران نوشتم که شناسنامه صادر شد، و موقع انتخابات دوره ۱۶ تقنینیه طبق آن شناسنامه از هفتاد تجاوز میکرد. این بود که عکس سنگ قبر مرحوم وکیلالملک کرمانی را که تاریخ وفاتش با تمام حروف روی آن منقور است از نجف خواستم و آن را به وزارت کشور فرستادم و با همان دلیل که مؤتمنالممالک ثابت کرده بود که سی سال نداشتم، ثابت کردم که سالم از هفتاد کمتر است که مورد تصدیق انجمن مرکزی انتخابات قرار گرفت و اعتبارنامهام را صادر کردند.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.