ارسالها: 23330
#71
Posted: 23 Sep 2013 14:25
ازدواج
سال ۱۲۸۰ خورشیدی، مصدق که در آن زمان 19 سال داشت زهرا دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام سومین امام جمعه تهران را به همسری اختیار کرد. زهرا ملقب به شمس السلطنه بود. مادر زن مصدق دختر ناصرالدین شاه بود که لقب ضیاالسلطنه را داشت و پس از مرگ وی این لقب به دخترش زهرا که همسر مصدق بود داده شد. ازدواج این دو ۶۴ سال تا پایان زندگانی اشان ادامه یافت..این زوج دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه به دنیا آوردند.
ادامه تحصیلات و بازگشت به ایران
مصدقالسلطنه در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از پایان یافتن تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به دریافت درجه دکتری در رشته حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد. موضوع پایان نامه دکترای وی ارث در احکام اسلامی بود. اواولین ایرانی است که دررشته حقوق دارای مدرک دکترا میباشد.
مصدق در سال ۱۲۹۳خورشیدی به ایران بازگشت و به تدریس در مدرسهٔ علوم سیاسی تهران پرداخت. در همین زمان هم به تألیف و نشر آثاری همچون کاپیتولاسیون و ایران، دستور در محاکم حقوقی، شرکتهای سهامی در اروپا پرداخت.
یک سال بعد برای مدتی به عضویت حزب اعتدال و سپس حزب دموکرات درآمد. و در آبان ماه همین سال به عضویت کمیسیون تطبیق حوالجات (جانشین دیوان محاسبات) از طرف مجلس سوم به مدت ۲ سالانتخاب شد.
والیگری و وزارت
بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدقالسلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. نزدیک چهارده ماه در کابینههای مختلف این سمت را نگه داشت.
در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله به اروپا رفت.
در این دوران قرارداد ۱۹۱۹ به امضای وثوقالدوله رسید و مخالفت گسترده آزادیخواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامههاو مقالههائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد.
اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخستوزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه(دادگستری) به ایران دعوت کرد.
در بازگشت به ایران از راه بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب درخواست محترمین فارس عریضهای به تهران برد و در تهران به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند.
پس از کودتای سوم اسفند با نگارش مقالات و سخنرانی در میان رجال به مخالفت با این کودتا پرداخت.
دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت و برای مصون ماندن از تعرض کودتاچیان به ایل بختیاری پناه برد و تا پایان سقوط کابینه سید ضیاء مهمان خوانین بختیاری باقیماند.
هنوز مدت زیادی از توقف دکتر مصدق در دهکرد نگذشته بود که کابینه سید ضیاءالدین سقوط کرد. با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و مأمور تشکیل کابینه شد و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد.با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن دوباره مشیرالدوله از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. بخاطر سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از دستورهایش بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو میلیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کردهاند بشدت مخالفت نمود.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد.
دوره رضاشاه
در سال ۱۳۰۲ مصدق کتاب حقوق پارلمانی در ایران و اروپا را تألیف کرد. دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد. با مطرح شدن طرح انقراض سلسله قاجاریه در مجلس، او از اندک نمایندگانی بود که با این طرح مخالفت کرد. خلاصه استدلال او این بود که سردارسپه پس از این یا به موقعیتی که قانون اساسی برای پادشاه در نظر گرفته اکتفا میکند و کشور از خدمات او محروم میشود، یا تبدیل به یک حاکم مستبد خواهد شد و مشروطیت زیر سوال خواهد رفت. با انقراض پادشاهی خاندان قاجار رضا خان سردار سپه نخست وزیر وقت به شاهی رسید.
با پایان مجلس ششم و آغاز پادشاهی رضاشاه دکتر مصدق به علت ادامه مخالفت با دستگاه حاکمه رضاشاه خانه نشین شد و تا سال ۱۳۱۹ در خانه شخصیاش زیر نظر بود و حتی از تدریس در دانشکده منع شد. در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه با کمک ارنست پرون (دوست ولیعهد) آزاد شد و زیر نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد.در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران بهوسیله نیروهای شوروی و بریتانیا، رضا شاه از پادشاهی برکنار و به آفریقای جنوبی تبعید شد و دکتر مصدق به تهران برگشت.
تشکیل جبهه ملی و نهضت ملی شدن نفت
دکتر مصدق پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، او طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع میشد.
در انتخابات دوره ۱۵ مجلس با مداخلات قوامالسلطنه (نخست وزیر) و شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم بمجلس بگذارد.
در این دوره هدف عوامل وابسته به بریتانیا این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغهای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. بر اثر فشار افکار عمومی و همچنین مساعی اقلیت چهارنفره مجلس، خصوصاً سخنرانی چندین روزه حسین مکی در مخالفت با این لایحه، مقصود انگلیسیها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم بهسر رسید.در ۱۳۲۸ دکتر مصدق و یارانش احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره)، دکتر محمدحسن کاویانی، دکتر کریم سنجابی، مهندس احمد زیرک زاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)،دکتر سید علی شایگان، شمس الدین امیرعلائی، سید محمود نریمان، ارسلان خلعتبری، ابوالحسن حائری زاده، حسین مکی، مظفر بقائی، عبدالقدیر آزاد، جلالی نایینی (مدیر روزنامه کشور) و دکتر حسین فاطمی، (هنگام کودتای ۲۸ مرداد از این گروه فقط ۳ یا ۴ نفر با مصدق بودند. بقیه یا کنار رفتند و یا آشکارا علیه جنبش ملی ایران قیام کردند و به کودتا پیوستند) اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کردند. گسترش فعالیتهای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت میکرد.
مصدق در دوران نخست وزیری رزمآرا
در انتخابات مجلس شانزدهم ۱۳۲۸ از همان آغاز سپهبد حاجیعلی رزمآرا، رئیس ستاد ارتش تلاش کرد تا نیروهای نزدیک به خود را به مجلس بفرستد. مصدق و یارانش در جبهه ملی برای رویارویی با تقلب، به دربار متحصن شده و از شاه درخواست کردند تا جلوی دخالت ارتش در سیاست را بگیرد. این انتخابات با پیروزی رزمآرا (که بعداً با رای همین مجلس به نخست وزیری رسید) به پایان رسید. ولی با پشتیبانی سرلشکر فضل الله زاهدی (رقیب دیرینه رزمآرا) در مقام رئیس شهربانی و حمایت ضمنی شاه که آنزمان رزمآرا را دشمن درجه یک خود میدید، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شده و در نوبت دوم انتخابات تهران، اقلیت جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق با کسب هشت کرسی از دوازده کرسی تهران به مجلس راه یافتند.
در سال ۱۳۲۹ اقلیت مجلس به شدیدترین شکل به رویارویی با نخست وزیر رزمآرا که قصد مصالحه با انگلیس در جریان نفت را داشت، پرداخت. رزمآرا چنین استدلال میکرد که ما توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را نداریم و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل، به پنجاه درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او را به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی کنند. در بیرون از مجلس نیز جریانهای گوناگون کشور از دربار تا اسلامگرایان تندرو ائتلافی بر ضد رزمآرا ایجاد کرده بودند.
دکتر مصدق (۱۳۲۹) در آن دوران در مجلس و در مقام مخالفت با رزمآرا و انتقاد از برکناری سرلشکر زاهدی از ریاست شهربانی توسط رزمآرا، میگوید:
آن روزی که ما گفتیم باید شهربانی رئیسش منفصل نشود و موازنه سیاسی برقرارباشد برای این بود که ارتش دخالت در کار مملکت نکند و ارتش برود به وظیفه نظامی و ارتشی خود عمل بکند نه اینکه ارتش رئیس شهربانی را بردارد و یک ارتشی و یک افسری را در آنجا بگذارند که به تمام معنی تابع حکم ستاد ارتش باشد. خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمیرویم وحدانیت نیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میریزیم، و کشته میشویم (باعصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم میکشم همینجا شما را میکشم.
رزمآرا اگرچه لایحه قرارداد الحاقی نفت را از مجلس پس گرفت ولی مخالفتها با او ادامه یافت تا اینکه در روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاجیعلی رزمآرا در مسجد شاه تهران کشته شد. در این باره دو روایت وجود دارد. یکی اینکه خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد، این کار را کرد. فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آنزمان در اتحاد با آیت الله کاشانی و جبهه ملی بود، همان روز مسئولیت آنرا به عهده گرفت. او پس از تصویب قانونی در مجلس شورای ملی مبتنی بر عفو قاتل رزم آرا به پیشنهاد شمس قنات آبادی و توشیح شاه آزاد شده و پس از کودتای ۲۸ مرداد، که دوباره بازداشت شد، قتل را منکر گشت. بنابر روایت فداییان اسلام، رزمآرا، هیچ اختلافی با شاه نداشت و شاه دشمن ملی شدن نفت بود.[روایت دیگر آن است که اگرچه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلوله او به رزمآرا نخورد، بلکه نخست وزیر ایران با گلولهای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحه کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شدهاست. و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش بود (از محافظان رزم آرا) که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام دادهاست.، بنابر روایت دوم، در آن مقطع، شاه مخالف رزمآرا بوده و از ان میترسیده که رزم آرا کودتا کرده و قدرت را در دست بگیرد.
مصدق در خاطرات خود میگوید:
قاتل رزمآرا هرکه بود رفع کدورت از ذهن اعلیحضرت کرد
فردای قتل رزمآرا، روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#72
Posted: 23 Sep 2013 14:37
نخست وزیری دوره اول
با امضای قانون ملی شدن نفت از سوی شاه و رسمیت یافتن آن، حسین علاء که بعد از رزمآرا نخست وزیر شده بود، استعفا کرد. در این زمان شاه یک سیاستمدار قدیمی و آنگلوفیل به نام سید ضیاءالدین طباطبائی را نامزد نخست وزیری نمود. اما در مجلس جمال امامی نماینده طرفدار دربار در حین مذاکرات به دکتر مصدق پیشنهاد نخست وزیری مینماید که برخلاف دفعات پیش این بار پذیرفت. به این شرط که در همان جلسه قانون خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس به تصویب برسد.
اولین اعضای پیشنهادی کابینه دکتر مصدق به مجلس شورای ملی عبارت بودن از (جلسه پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی):
دکتر محمد مصدق (نخستوزیر).
حکیمالدوله ادهم (وزیر بهداری).
یوسف مشار (وزیر پست و تلگراف و تلفن).
سید باقر کاظمی (وزیر امور خارجه).
جواد بوشهری(وزیر راه).
محمدعلی وارسته (وزیر دارایی).
علی هیأت (وزیر دادگستری).
فرمند (وزیر کشاورزی).
سپهبد نقدی(وزیر جنگ).
سرلشکر فضل الله زاهدی (وزیر کشور).
امیر تیمور کلالی (وزیر کار).
دکترکریم سنجابی (وزیر فرهنگ).
شمس الدین امیر علائی به سمت وزیر اقتصاد ملی
فضلالله نبیل به سمت معاونت وزارت امور خارجه
دکتر سیدحسین فاطمی به سمت معاونت نخستوزیری
همچنین افراد زیر نیز جهت خدمت در دولت فراخوانده شدند: مهندس بازرگان به سمت معاونت وزارت فرهنگ - مهندس احمد زیرک زاده به سمت معاونت وزارت اقتصاد ملی - دکتر کیا به سمت معاونت وزارت بهداری - سرلشکر وثوق به سمت معاونت وزارت جنگ - فیوضات به سمت معاونت وزارت فرهنگ - دکتر سمیعی به سمت معاونت وزارت- منصوب شد .
برنامههای دولت هم بدین شرح بهمجلس تقدیم گردید: متن برنامه
۱ - اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بر طبق قانون طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورخه نهماردیبهشت ماه ۱۳۳۰ و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی.
۲ - اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها.
البته نظریات اصلاحی دولت منحصر به این دو ماده نیست و عجالتاً از ذکر جزئیات صرفنظر و در موقع خود لوایح ضروری را برای اصلاحات لازم تقدیم خواهد نمود و بسیار ممنون و خوشوقت خواهد شد که نمایندگان محترم مجلس شورای ملی و سنا راهنماییها و هدایتهای لازم به دولت برایاصلاحات بفرمایند.
اساس سیاست خارجی دولت هم مبتنی بر منشور ملل متحد و تقویت این سازمان بینالمللی و دوستی با کلیه دول و احترام متقابل نسبت به همه مللمیباشد.
دولت دکتر مصدق در مورخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ توانست از میان ۱۰۲ نفر عده حاضر با کسب ۹۹ رای موافق رای اعتماد مجلس را کسب نماید.
این ترکیب هیات دولت تا پایان مجلس شانزدهم بارها تغییر پیدا کرد.
دکتر مصدق بلافاصله پس از نخست وزیری اجرای خلع ید از انگلیسیها را در دستور کار قرار داد. و حسین مکی و مهدی بازرگان را به این منظور به آبادان فرستاد. بیرون راندن شرکت انگلیسی باعث اعتراض دولت بریتانیا شد. با شکایت دولت انگلیس از دولت ایران در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. نتیجه به نفع ایران شد و شورای امنیت ادله ایران که این منازعه بین دولت ایران و یک شرکت تجاری است و نه منازعهای میان دو دولت که در صلاحیت شورای امنیت باشد، را پذیرفت. در سال بعد مصدق به دادگاه لاهه رفت تا در آنجا به شکایت شرکت انگلیسی پاسخ دهد. در آنجا نیز دادگاه بینالمللی که در راس آن یک قاضی انگلیسی به نام سر آرنولد مک نایر بود شکایت بریتانیا را وارد ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. وکالت ایران در این پرونده را دکتر هانری رولن رییس سابق مجلس سنای بلژیک بر عهده گرفت و برای این کار از دولت ایران دستمزدی دریافت نکرد. دکتر حسین علی آباد از دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز وی را در این کار همراهی میکرد. نطقهای دفاعیه ایران در این دادگاه توسط دکتر مصدق ایراد شد. وی در راه بازگشت به ایران به مصر رفت و مورد استقبال نخست وزیر ملی گرای آن زمان مصر سعد زغلول قرار گرفت.
دولت مصدق تا آغاز تشکیل مجلس ۱۷ چندین تغییر را به خود دید.
اولین تغییر انتخاب امیر علائی بجای تیمسار زاهدی پس از ۳ ماه از شروع کار کابینه بود.(۱۳ مرداد ماه ۱۳۳۰)
دومین تغییر در ۱۱ مهر ماه ۱۳۳۰ انجام میشود:
سیدباقر کاظمی به سمت کفالت نخستوزیری در مدت غیبت نخستوزیر- دکتر حسن ادهم به سمت وزیر مشاور- محمود نریمان به سمت وزیر دارایی- دکتر محمدعلی ملکی به سمت وزیر بهداری- معرفی میگردند.
در سومین تغییر (۱۰ آذر ماه ۱۳۳۰):
امیر علایی به سمت وزارت دادگستری- سپهبد یزدانپناه به سمت وزارت جنگ- دکتر علی امینی به سمت وزارت اقتصاد ملی- امیر تیمور به سمت وزارت کشورمعرفی شدهاند.
اخرین تغییر در دوران مجلس ۱۶ به این شرح بود:
دکتر محمود حسابی به سمت وزارت فرهنگ - دکتر غلامحسین صدیقی به سمت وزارت پست وتلگراف و تلفن - فروزان به سمت کفالت وزارت دارایی - مهندس خلیل طالقانی به سمت وزارت کشاورزی معرفی شدهاند.دکتر مصدق در دوره شانزدهم ۴ بار از مجلس شورای ملی رای اعتماد میگیرد.
وزیران کابینهٔ اول محمد مصدق
انتخابات مجلس ۱۷ و کناره گیری مصدق
انتخابات دوره هفدهم مجلس با درگیری همراه بوده و به تشنج کشیده شد. کار بجایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، دکتر مصدق به دلیل دخالت ارتش و دربار با وجود دستورعدم دخالت ارتش مجبور شد دستور توقف انتخابات حوزههای باقیمانده را صادر کرد.[۴۶]. ولی برخی مورخین عقیده دارند مصدق با پى بردن به اينكه جناح مخالف، اكثريت قابل توجه كرسيهاي استاني را بدست خواهند آورد، پس از اينكه انتخاب شوندگان به حد نصاب رسيدند(هفتاد و نه نماينده)، انتخابات را متوقف كرد.[۴۷]بدین ترتیب، در مجلس هفدهم، نمایندهای از بسیاری از شهرهای بزرگ مانند شیراز و اصفهان و مشهد و کل خوزستان و بخشهایی از مازندران و کردستان و همدان و لرستان حضور نداشت و کرسی ۵۵ نماینده خالی مانده بود.
مصدق بعد از بازگشت از لاهه به تهران، در ۱۹ تیر از مجلس شورای ملی تقاضای رای اعتماد کرد و با ۵۲ رأی موافق، ۳ مخالف و ۱۰ رای ممتنع مأمور تشکیل کابینه شد.
مجلس سنا در ابراز تمایل به او تعلل ورزید و سرانجام با وساطت شاه که حمایت گسترده افکار عمومی و شخصیتها را از دکتر مصدق میدید، سناتورها به اکراه در ۱۸ تیرماه تشکیل جلسه داده و از میان ۳۶ سناتور حاضر، فقط ۱۴ نفر به دکتر مصدق رأی دادند و ۱۹ نفر رأی سفید (ممتنع) دادند و یک نفر هم به فضل الله زاهدی رأی داد. به این ترتیب، دکتر مصدق اکثریت مطلق را در مجلس سنا کسب نکرد و قاعدتاً میبایست کنار رود. ولی شاه به سناتورها پیغام داد که مخالفت نکنند. سناتورها نیز بدون آنکه تشکیل جلسه بدهند به مصدق اطلاع دادند که در موقع اخذ رأی اعتماد اکثریت آرا را خواهد داشت.
باآغاز به کار دور جدید مجلس در تیرماه ۱۳۳۱ مصدق از شاه درخواست کرد تا وزیر جنگ را او برگزیند و پیشنهاد کرد که خود او همزمان وزارت جنگ را نیز بر عهده بگیرد. شاه در جواب دکتر مصدق که در خواست وزارت جنگ را کرده بود میگوید:
پس بفرمایید که من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم
استدلال مصدق برای تصدی وزارت جنگ این بود که:
تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در صلاح مملکت پیشرفت کند... چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته هر امری که میفرمودند اجرا میشد ولی دولت که مسوول بود کاری نمیتوانست بکند و نمیکرد.
مذاکرات مصدق و شاه در این مورد به جایی نرسید و دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام خود استعفا کرد.
متن کناره گیری مصدق از نخست وزیری:
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده دار بشود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی - دکتر محمد مصدق
پس از اعلام تمایل مجلس به قوام، شاه، فرمان نخست وزیری او را صادر کرد. قوام که از همان آغاز با مخالفت سرسختانه مجلسیان روبهرو شده بود، از شاه تقاضا کرد مجلس را منحل کند، اما شاه موافقت نکرد. قوام نیز با صدور بیانیه شدیدالحنی نخستوزیری خود را آغاز کرد. بیانیه او بر «جدایی دین از سیاست» تاکید کرده و درباره «ارتجاع سیاه مذهبی» هشدار میداد و چنین پایان میافت: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد». این بیانیه در حقیقت باعث گردید که همه نیروهای سیاسی از جبهه ملی و حزب توده تا فداییان اسلام در یک جبههای واحد برای کناره گیری قوام گرد هم آیند.
حزب توده که در عین غیرقانونی اعلام شدنش از چند سال پیش، بزرگترین حزب و تشکیلات ایران بود از این زمان به شکل علنی فعالیتش را آغاز کرد. همچین اسلامگرایان به جهت اشاره قوام به "جدایی دین از سیاست" در اعلامیهاش، به شدیدترین شکل به رویارویی با او پرداختند. رهبران مذهبی و در راس آنها آیتالله کاشانی بازارها را به تعطیلی کشانده و اخطار کردند که اگر قوام بر سر کار بماند، حکم جهاد میدهند.
نخست وزیری دوره دوم
در پی تظاهرات در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که به کشته شدن چند نفر انجامید، قوام به دلیل عدم پذیرش انحلال مجلس از سوی شاه استعفا کردو دکتر مصدق با رای تمایل مجلس (۶۱ رای از ۶۴ نماینده) بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید.
در ۵ مردادماه سال ۱۳۳۱، دکتر مصدق وزیران کابینه خود را به این شرح به مجلس شورای ملی معرفی کرد و نام وزارت جنگ را به وزارت «دفاع ملی» تغییر داد.
دکتر مصدق سمت وزارت دفاع
باقر کاظمی را به عنوان نایب نخست وزیر
دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور
دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ
حسین نواب وزیر خارجه
عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری
مهندس طالقانی وزیر کشاورزی
روز بعد مجلس کابینه را تأیید کرد. و توانست از ۶۹ نماینده حاضر با کسب ۶۸ رای مثبت کسب اعتماد مجلس را جلب نماید.در دوره دوم نخست وزیری مصدق این افراد جهت معاونت در وازرتخانههای مختلف فرا خوانده شدند: مهندس داریوش به سمت معاونت وزارت پست و تلگراف معرفی- دکتر ملک اسمعیلی به سمت معاونت وزارت دادگستری - دکتر محمدحسین علیآبادی به سمت معاونت پارلمانی نخستوزیر - دکتر نصیری به سمت معاونت وزارت فرهنگ - مفتاح به سمت معاونت وزارت امور خارجه - سرتیپ مهنا به سمت معاونت وزارت دفاع ملی - شهشهانی به سمت معاونت وزارت کشور - مهندس زاهدی به سمت معاونت وزارت کشاورزی - قریب به سمت معاونت وزارت دارایی - دکتر ملک اسمعیلی به سمت معاونت سیاسی و پارلمانی نخستوزیر - علی مصطفوی به سمت معاونت وزارت دادگستری -
برنامههای دولت او برای رای اعتماد به این شرح اعلام شد :
سیاست خارجی دولت مبتنی بر منشور ملل متحد و تقویت این سازمان بینالمللی و دوستی با کلیه دول و احترام متقابل نسبت به همه ملل میباشد ودر سیاست داخلی نظر به اوضاع و احوال فعلی اصلاحاتی در امور کشور ضرورت دارد که مواد آن را به شرح ذیل تقدیم داشته و درخواست تصویب آنرا دارد:
اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها.
اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه به وسیله تقلیل در مخارج و برقراری مالیاتهای مستقیم و در صورت لزوم مالیاتهای غیر مستقیم.
اصلاح امور اقتصادی به وسیله افزایش تولید و ایجاد کار و اصلاح قوانین پولی و بانکی.
بهرهبرداری از معادن نفت کشور.
اصلاح سازمانهای اداری و قوانین استخدام کشوری و قضایی.
ایجاد شورای محلی در دهات به منظور اصلاحات اجتماعی و تأمین مخارج این اصلاحات به وسیله وضع عوارض.
اصلاح قوانین دادگستری.
اصلاح قانون مطبوعات.
اصلاحات امور فرهنگی و بهداشتی و وسائل ارتباطی.
همچنین از این زمان ریاست مجلس به آیتالله کاشانی سپرده شد. با اینحال به مرور او و برخی از قدیمی ترین یاران مصدق از جمله ابوالحسن حائری زاده، دکتر بقایی و حسین مکی که از موسسین جبهه ملی و از نخستین هواداران ملی شدن نفت در مجلس پانزدهم بودند، از او فاصله گرفته و حتی به مقابله مستقیم با دولت پرداختند. همچنین زاهدی که به دلیل تلاش در برگزاری انتخابات ازاد در انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، پس از به نخست وزیری رسیدن مصدق، به وزارت کشور رسیده بود، کنار گذاشته شده و در مجلس سنا خود را به عنوان رهبر اپوزیسیون هوادار شاه و مخالف مصدق اعلام نمود.
مصدق در دوره فعالیت مجلس ۱۷ تا کودتای ۲۸ مرداد جمعاً ۴ بار از مجلس شورای ملی رای اعتماد کسب نمود.
وزیران کابینهٔ دوم محمد مصدق
تصویر کابینه دوم دکتر مصدق
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#73
Posted: 23 Sep 2013 14:49
توطئه ۹ اسفند ۱۳۳۱
در بهمن ۱۳۳۱ علا وزیر دربار طی دیداری به اطلاع مصدق میرساند که محمدرضا پهلوی برای انجام معالجه ایران را به سمت یک کشور خارجی ترک میکند و این موضوع محرمانهاست.در صبح روز ۹ اسفند قرار میشود که دکتر مصدق به همراه ورزاء برای امور مربوط به تشریفات به دربار بروند. دکتر مصدق که به درخواست شاه برای خداحافظی دربار رفته بود، در بازگشت با تظاهراتی از طرف هواداران شاه بر ضد او شکل گرفت مواجه میشود که که توطئهای هدایت شده توسط شاه برای به قتل رساندن او بود.ماجرا از این قرار بود که شاه بظاهر به دکتر مصدق اطلاع میدهد که عازم مسافرت خارج از کشور است و تنها ایشان از این موضوع اطلاع دارندو لازم است که برای خداحافظی نخست وزیر و وزراء به حضور شاه امده تا صحبت نمایند.در هنگام مذاکرات دکتر مصدق با شاه سفیر امریکا هندرسن چندین بار از دکتر مصدق (از طریق پیغام تلفنی) میخواهد که از کاخ خارج شده و به منزلش برگردد تا با او مذاکراتی را انجام دهد که این امر رخ نمیدهد. طرفداران شاه به هدایت آیتالله بهبهانی، شعبان جعفری (شعبان بی مخ)و تعدادی از افسران اخراجی ارتش و اراذل و اوباش در جلوی کاخ حضور پیدا کرده و پس از اینکه دکتر مصدق بجای درب اصلی از درب دیگری خارج میشود به هدایت شاپور حمید رضا به خانه وی حمله میکنند.که مصدق از خانه خود به منزل پسرش دکتر غلامحسین مصدق و از انجا به ستاد ارتش رفته و اقدامهای لازم برای مقابله با این شورش را انجام میدهد. این عمل شاه باعث قطع ارتباط مصدق با دربار شد به گونهای که دیگر شاه و مصدق یکدیگر را ندیدند.
قتل سرتیپ افشار طوس
تیمسارافشار طوس پس از اخذ درجه سرتیپی در سال ۱۳۳۱ به ریاست شهربانی تهران رسید. وی در همان سال، به اتفاق جمعی از افسران طرفدار نهضت ملی، گروهی به نام افسران ملی را تشکیل داد. در این زمان، وی نقش زیادی در جلوگیری از حرکتهای مخالفان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایفا نمود.
در اردیبهشت ماه ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانیِ و از هواداران دکتر مصدق، ربوده شده و جسدش پس از چند روز کشف گردید. اسامی متهمان این پرونده هم به قرار زیر بود: ۱- حسین خطیبی ۲- سرتیپ بازنشسته علی اصغر مزینی ۳- سرتیپ بازنشسته علی اکبر منزه ۴- سرتیپ بازنشسته نصرالله بایندر ۵- سرتیپ بازنشسته نصرالله زاهدی ۶- سرگرد بازنشسته فریدون بلوچ قرائی ۷- سرهنگ بازنشسته علی محمد هاشم زاده ۸- هادی افشار قاسملو ۹- احمد بلوچ قرائی ۱۰- عبدالله امیر علائی ۱۱- عباسعلی نخلی ۱۲- امیر رستمی ۱۳- شهریار بلوچ قرائی ۱۴- ناصر زمانی ۱۵- نصیر محمدی ۱۶- مظفر بقائی کرمانی(دستگیر نشده) ۱۷- مهندس علیرضا قره گزلو(متواری) که کسانی چون بقائی و خطیبی و سرتیپهای بازنشسته عوامل اصلی و سایرین و مجری نظرات آنها بوده اند. در نهایت بجز بقائی، سایر متهمان اصلی پرونده بازداشت شدند و پس از ۲۵ مرداد بقایی هم بازداشت شد اما به فاصله بسیار کمی ۲۸ مرداد رخ داد(۳۰ تیر۱۳۳۱، نهم اسفند۱۳۳۱ و ۲۸ مرداد۱۳۳۲). در پی این ماجرا تیمسار زاهدی در ۱۴ اردیبهشت ماه به مجلس رفته و در انجا متحصن شده و تا ۲۹ تیرماه در انجا با موافقت آیتالله کاشانی باقی میماند و در ۲۹ تیرماه با توجه به تغییر ریاست مجلس و درخواست ایشان مجلس را ترک مینماید و مخفی میشود.
استیضاح
با وجود حمایت کاشانی از بقایی و زاهدی (متهمین پرونده قتل تیمسار افشار طوس) دولت اقدام به ارایه لایحه عدم مصونیت دکتر بقایی در مجلس و جلب زاهدی که در مجلس تحصن کرده بود میدهد. همین باعث شد تا شکاف بین مصدق و کاشانی علنی تر گردد و این دو در روبروی هم قرار بگیرند. در انتخابات هیات رئیسه مجلس در تیرماه ۱۳۳۲ هواداران دولت در مجلس، دکتر عبدالله معظمی از نزدیکان دکتر مصدق را با ۴۱ رای در برابر ۳۰ رای کاشانی به ریاست برگزیدند.
در روز ۱۵ تیر علی زهری از حزب زحمتکشان، دولت را به اتهام شکنجه متهمان پرونده قتل سرتیپ افشارطوس، استیضاح کرد. در روز ۱۸ تیر، وزیر کشور، در مجلس حاضر شده و با اعلام اینکه نخست وزیر کسالت دارد، خود را مامور نخست وزیر دانست. در این جلسه نمایندگان مخالف اعتراض کردند که نخست وزیر دو سال است در جلسات مجلس حاضر نشدهاست. همچنین حائری زاده تاکید کرد که در شش دورهای که در مجلس بوده، سابقه نداشته، نخست وزیر، (حتی رضاخان) هنگام تعیین وقت استیضاح، به جای آنکه خود بیاید نماینده به مجلس بفرستد. در پایان روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ برای استیضاح معین گردید. بلافاصله پس از آن حسین مکی (مخالف سرسخت مصدق) با ۴۱ رای از ۷۲ نماینده حاضر، به عضویت هیات نظارت بر اندوخته اسکناس برگزیده شد. این واپسین تصمیم مجلس هفدهم بود.
رفراندوم
نمایندگان طرفدار مصدق در حمایت از ابقای دولت وانحلال مجلس استعفا دادند. همین باعث شد تا دیگر جلسات مجلس به حد نصاب نرسیده و تشکیل نشود. از طرف دیگر مصدق رفراندومی با موضوع انحلال مجلس و ابقای دولت برگزار کرد. این نخستین همهپرسی تاریخ سیاسی ایران است.
تصمیم دکتر مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همه پرسی در حالی که کمتر از یک سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعی از برجسته ترین مشاوران و هواداران دکتر مصدق از جمله دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی، مهندس احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان شد. آنها تلاش کردند که مصدق را از تصمیم خود منصرف کنند اما او بر سر رای خود باقیماند.
مهندس رضوی (نایب رئیس مجلس) در اعتراض به دکتر مصدق در جلسه فراکسیون نهضت ملی که صبح روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ در منزل نخستوزیر تشکیل شد، گفت:
آقای دکتر مصدق شما تا به حال هرچه خواستید به ما تحمیل کردید و ما حرفی نزدیم... شما بر خلاف قانون اساسی از مجلس اختیار گرفتید و بر خلاف قانون ۲سال است که حکومت غیرقانونی نظامی اعلام فرمودهاید و برخلاف قانون در انتخاب رئیس مجلس دخالت نمودید و با تمام این جریانات ما چیزی نگفتیم ولی دیگر در مورد رفراندوم سکوت نمیکنیم
دکتر معظمی رئیس مجلس شورای ملی نیز در جلسهای که در مجلس برگزار شد، ضمن مخالفت با رفراندوم انحلال مجلس به دکتر مصدق گفت:
در قوانین، رفراندوم سابقه ندارد و اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان با آن مخالف هستند و بهتر است که این مطلب با میانجیگری حل شود و این کدورت برطرف گردد
همچنین آیتالله کاشانی در اعلامیهای در ۱۰/۵/۳۲ رفراندوم را تحریم کرد. در این اعلامیه آمده بود: «هموطنان و برادران عزیزم، ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم شرحی متذکر و همه مستحضر گردیده و توجه دارند که عمل به آن چه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملکت در بردارد، با این حال دوران خود را دوره انقراض دیانت و استقلال مملکت و ملت قرار ندهید و طوق رقیت و اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید. شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است. البته و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد، گرچه ممکن است بعضی اشخاص غافل و بیاطلاع از حقایق و مضار آن و خائنین وطن فروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شرکت کنند یا این که دولت صندوق را از آرای قلابی پرکند. علیأیحال عمل به رفراندوم بر خلاف قانون اساسی و مصلحت مملکت و ملت بوده و هیچگونه اثر قانونی ندارد».
آیتالله سید محمد بهبهانی نیز در نامهای از دکتر مصدق خواست تا در تصمیم خود برای انحلال مجلس و ابقای دولت تجدید نظر کند. همچنین دکتر مظفر بقایی طی تلگرافی به دکتر مصدق خاطر نشان کرد در صورتی که وی از انجام رفراندوم انحلال مجلس صرف نظر کند، حاضر است به اتفاق علی زهری از سمت نمایندگی مجلس استعفا کند. در این زمان مصدق در ملاقات با هندرسون، سفیر آمریکا میگوید که انگلیسیها ۳۰ نفر از نمایندگان مجلس را خریدند و با کمی تلاش بیشتر میتوانند ۱۰ نفر دیگر را هم بخرند و دولت را بیندازند. ما باید این مجلس را ببندیم.
در این میان حزب توده با انحلال مجلس و ابقای دولت موافق بود و در جریان رفراندوم هم اعضا و هواخواهان این حزب حضور داشتند و علاوه بر این از دولت خواسته بودند که علاوه بر انحلال مجلس برای تشکیل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی اقدام کند.
این همهپرسی به خاطر همزمان نبودن رایگیری در تهران و شهرستانها و جدا بودن صندوقهای مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. در تهران برای موافقان صندوق هایی در میدانهای سپه و راهآهن و برای مخالفان صندوقهایی در میدانهای بهارستان و محمدیه قرار داده شده بود.
روزنامه لوموند فرانسه از تهران چنین گزارش میدهد: «... به نظر میرسد که یک توافق ضمنی بین حزب توده و جبههٔ ملی برقرار شدهاست، به این شکل که طرفداران جبههٔ ملی در میدان سپه و طرفداران حزب توده در ایستگاه (راه آهن) آراء خود را به صندوق بریزند. تمام سفارتخانهها بستهاند و حدود سه هزار نیروی نظامی از ۴ نقطهٔ محل اخذ رأی و نقاط استراتژیک تهران محافظت میکنند ... گروههای وابسته به حزب توده خیلی عظیم تر هستند و طول صفهای آنان به چند صد متر بالغ میشود. شعارها و پلاکاردهای جبههٔ ملی حاکی از اعلام حمایت از دکتر مصدّق و درخواست انحلال مجلس است، در حالیکه شعارهای حزب توده – اساساً – علیه مجلس است و درخواست تشکیل مجلس مؤسّسان برای تغییر رژیم فعلی است. نحوه اخذ رأی، مخفی نیست زیرا نه فقط یک محل جداگانه برای کسانی که میخواهند رأی منفی بدهند در نظر گرفته شده بلکه هر یک از شرکت کنندگان در این رفراندوم باید ورقهای را پُر کنند که اسم و آدرس خود را روی آن بنویسند. محلّی که برای اخذ رأی طرفداران مجلس در نظر گرفته شده، مقابل مجلس است و روی یک پلاکاردِ بزرگ این جمله بچشم میخورَد: کسانی که اینجا رأی میدهند، طرفدار انحلال مجلس هستند. تا ساعت ۹ به وقت محلّی، فقط سه نفر برای اعلام رأی «نــــه» در این صندوق حضور یافتند و از این سه نفر، تعداد زیادی عکس گرفته شد و از آنها فیلمبرداری شد و مورد اهانت و آزار قرار گرفتند. دیشب حوادثی در منزل آیتالله کاشانی رُخ داد. وی به تمام «مسلمانان حقیقی» توصیه کرده تا این رفراندوم را تحریم کنند. طرفداران مصدّق بُطریهای بنزینِ آتش زا بطرف منزل آیتالله کاشانی پرتاپ میکردند و نزاعی در اطراف منزل ایشان در گرفت که یک نفر کشته و نزدیک به صد نفر مجروح شدند و امروز صبح گروههای مسلّح، منزل آیتالله کاشانی را محاصره کرده و ورود به منزل ایشان – حتّی برای نزدیکان و بستگان وی – را ممنوع کرده بودند، آیتالله کاشانی مجدّداً رفراندوم برای انحلال مجلس را تحریم کرد و اعلام نمود که هر رأئی که مصدّق در این رفراندوم زیر حمایت سرنیزهها و تانکها بگیرد، موجب بطلان هر قرارداد بینالمللی است که در آینده منعقد نماید»
گزارشگر لوموند در گزارش بعدی خود خبر داد: «... طرفداران دکتر مصدّق در تهران برنده شدند. بر طبق خبر رادیو تهران، بیش از صد هزارنفر به طرفداری از دکتر مصدّق رأی به انحلال مجلس و فقط ۶۷ نفر رأی مخالف دادند و این نتایج، مربوط به تهران است که حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد...»
در این همهپرسی در حدود دو میلیون ایرانی (از جمعیت حدود ۱۸ میلیونی ایران) شرکت کرده و ۹۹٫۹٪ از شرکت کنندگان به «انحلال مجلس و ابقای دولت» رای مثبت دادند. و شمار آرای مخالفان مطابق با آمار اعلامی در تهران ۱۱۵ نفر و در کل شهرستانها فقط ۷۱۰ نفر بود. در ۲۱ مرداد ۱۳۳۲ مصدق، رسماً نتیجه یعنی «ابقای دولت و انحلال مجلس ۱۷» را اعلام کرده و از شاه خواست فرمان برگزاری انتخابات جدید را امضا کند. ولی او توجهی به رای ملت در این خصوص ننمود.
پیش از این یاران مصدق همچون غلامحسین صدیقی و خلیل ملکی به او هشدار داده بودند که در نبود مجلس، شاه شما را برکنار میکند. ولی مصدق چنین پاسخ داده بود که شاه جراتش را ندارد. اگر هم چنین کند، ما تمکین نمیکنیم.
مصدق بر این عقیده بود که مطابق با عرف و قانون اساسی و سابقه آن پادشاه اجازه عزل را ندارد و تنها میتواند در زمان رای تمایل مجلس نسبت به صدور فرمان اقدام نماید که ان هم امری تشریفاتی است. دکتر مصدق فرمان شاه برای نخست وزیر را زمانی دارای رسمیت میدانست که مجلس شورای ملی رای تمایل به یک فرد برای نخست وزیری بدهد و فرمان شاه را متمم میدانست و نه موجد. قبل از این هم در مورد نخست وزیری صدرالاشراف به دلیل اینکه حکم را شاه بصورت مستقیم و قبل از رای مجلس صادر کرده بود موضوع منتفی اعلام شد.
او در کتاب خاطرات و تالمات در مورد حرکت احمد شاه در مورد عزل صمصام السلطنه چنین میگوید:
وقتی مرحوم سلطان احمد شاه، صمصام السلطنه را عزل نمود و بجای او وثوق الدوله را نصب کرد راجه به این امر انقدر در مجامع سیاسی طهران صحبت شده بود که هرکسی میدانست در مملکت مشروطه مسوولیت وزراء در مقابل مجلسین جزو الفبای مشروطیت است و شاه حق نداشت صمصام را عزل کند و ان مرحوم هم بااستناد همان مذاکرات و اظهار عقیده مظلعین بقانون اساسی بود که تا مجلس چهارم تقنینیه خود را نخست وزیر قانونی میدانست
پخش اخبار نادرست علیه وجهه مذهبی مصدق، ترس از گسترش کوششهای حزب توده و هراس نابودی دودمان تنها فرمانروای شیعی جهان، روحانیون را از دولت محمد مصدق دور کرد. اختلافها با چند انتصاب دولت مصدق که مورد انتقاد مذهبیها بود، بالا گرفت و سرانجام منتهی به فروپاشی مجلس هفدهم به وسیله همه پرسی عمومی شد که کاشانی را به سمت مخالفت و دشمنی با دولت مصدق گرایش داد. در ماههای آخر عمر دولت محمد مصدق، کاشانی اما پیدا و پنهان و با پشتیبانی از دسته جات مذهبی، از جمله دار و دسته شعبان جعفری و طیب، اعلام پیاپی "در خطر بودن اسلام" و تحریک به مقاومت گروههایی که علقه مذهبی داشتند، آشکارا به تضعیف دولت محمد مصدق اهتمام ورزید. درنتیجه کودتاچیان که از این اختلاف بیشترین استفاده را برده بودند، توانستند عملیات خود را با موفقیت انجام دهند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#74
Posted: 23 Sep 2013 14:56
کودتای ۲۵ مرداد
در ۲۳ مردادماه ۱۳۳۲ بنا بر نقشه سیا موسوم به تی پی آژاکس برای براندازی دولت مصدق، شاه طی دو حکم جداگانه، فرمان عزل مصدق و نخست وزیری تیمسار زاهدی را امضا میکند. رئیس گارد شاهنشاهی، سرهنگ نصیری موظف میشود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ و او را دستگیر کند. همچنین نیروهایی از گارد اقدام به بازداشت چند تن از وزرای دکتر مصدق (دکتر فاطمی معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه- دکتر حق شناس وزیر راه - مهندس زیرک زاده نماینده مجلس و از رهبران حزب ایران) میکنند. در همین زمان گروههایی از نظامیان اقدام به اشغال مرکز تلفن بازار و تلاش به قطع ان مینمایند. مصدق از طریق شبکه افسران حزب توده و کیانوری از این توطئه باخبر میشود. گروه دستگیر کنندگان رییس ستاد ارتش نیز که با هجوم به منزل تیمسار ریاحی و تبادل اتش و با نگهبان آنجا موفق به دستگیری دکتر فاطمی و مهندس حق شناس و مهندس زیرک زاده میشوند این خبر توسط دو زن که از روی پشت بام فاطمی را در درون جیپ ارتشی و تحت بازداشت دیده بودند به اطلاع نخست وزیر میرسد.به دلیل عدم حضور تیمسار ریاحی در ستاد مشترک نمیتوانند او رادستگیر کنند. از سوی دیگر سرهنگ کیانی جانشین سرتیپ ریاحی که برای سر کشی به باغشاه امده بود توسط افسران گارد دستگیر میگردد. دستگیر شدگان را به کاخ سعد آباد برده و در آنجا زندانی میکنند.سرهنگ نصیری نیز که در نیمه شب برای ابلاغ فرمان شاه و دستگیری دکتر مصدق به درب منزل مصدق امده بود توسط نیروهای نگهبان نخستوزیری به سرپرستی سرهنگ ممتاز و سروان فشارکی دستگیر و نیروهایش خلع سلاح و بازداشت میشوند.
در فردای این روز مصدق در بیانیهای از کشف و خنثی سازی یک کودتا علیه دولت خبر میدهد. ولی هیچ اشارهای به ماجرای فرمان شاه نمیکند. در این روز خبر خروج شاه از ایران و ورودش به بغداد منتشر میشود. حسین فاطمی به سفارتخانههای ایران از جمله سفیر ایران در بغداد دستور میدهد که با شاه مقابله کنند. از این روز نیروهای حزب توده با حضور در سطح شهر تشنجهایی ایجاد میکنند. در روز ۲۶ مرداد هر دو گروه مهم یعنی حزب توده و جبهه ملی میتینگهایی پرشور بر ضد شاه برگزار کردند. در میتینگ جبهه ملی در بهارستان، به رغم عدم حضور مصدق، یاران او همچون فاطمی و صالح به بی سابقه ترین شکل ممکن به شاه تاختند. همچنین فاطمی در سرمقاله باختر امروز، شاه را به خیانت متهم کرد. در این روز برای جلوگیری از اغتشاش اعضای حزب توده، مامورین دولتی و طرفداران جبهه ملی، مجسمههای شاه و رضاشاه را از میدانهای شهر پایین کشیدند.
با توجه به اغتشاشات پیش آمده در روز ۲۶ و ۲۷ مرداد به رهبری تودهایها مصدق به تیمسار مدبر ریاست شهربانی دستور میدهد که با هرگونه تظاهراتی له یا علیه دولت یا شاه را مقابله نماید. در این روز هندرسون سفیر آمریکا به تهران بازگشت و به مصدق اولتیماتوم داد که اگر با حزب توده ائتلاف کند، آمریکا دولت وی را به رسمیت نمیشناسد. ولی مصدق به او اطمینان خاطر داد که کنترل اوضاع در دستش بوده و هرگز به توده ایها اجازه تشنج آفرینی نخواهد داد. همچنین در پاسخ به پرسش سفیر آمریکا درباره رابطه او با شاه، مصدق گفت:
در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکید دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند و نظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند چون که تغییر رژیم، موجب ترقی ملت نمیشود
شاه که از انجام موفقیت آمیز کودتا مطمئن بود. پس از خبردار شدن از شکست کودتا از رامسر به بغداد میرود.
کودتای ۲۸ مرداد
در روز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حرکت دیگری بر ضد دولت انجام شد که اینبار باعث سرنگونی دولت مصدق گشت. بنابر کتاب «ضدکودتا» نوشته مامور سیا کیم روزولت، او در این روز با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، ولگردان و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. در این عملیات ماشینهای مستشاران امریکایی[نیازمند منبع] با انتقال نفرات گارد شاهنشاهی و ارتشیان تحت حمایت خود به منزل دکتر مصدق و پرداخت دلار به افراد فعال در کودتا باعث پیشروی این کودتا گردیدند. امری که در کودتای ۲۵ امرداد نا موفق بود.
حدودِ ۸ صبحِ ۱۹ اوت جمعیتی حدوداً سههزار نفره از مردانی مسلح به چوب و چماق در جنوبیترین نقطه شهر تظاهراتی علیهِ مصدق و به طرفداری از شاه شروع کردند. به خیابانها میرفتند و فریاد میکشیدند «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدقِ خائن». اگر چه احتمالاً اغلبشان سرشار از احساساتِ سلطنتطلبانه بودند اما بهروشنی برای این کار پول گرفته بودند؛ بین آنها انبوهی آدمِ بیکار و بسیاری اوباش و الواتِ سرشناس بودند. همزمان رئیس پلیس دستور داد کسی مانع تظاهرات نشود. بخش از جمعیت بهطرفِ بازار رفتند و تهدید به غارتِ مغازهها کردند. تاثیرِ کارشان آنی بود و بازار تعطیل شد. هر چه زمان گذشت جمعیت بیشتر شد و بخشِ اعظمی از ثروتمندانِ شهر که از دولتِ مصدق و بهخصوص سیاست اخیرِ حمایتش از حزب توده منزجر بودند، به تظاهرات پیوستند. بعد تعدادِ انبوهی کامیون و اتوبوس، که از صبح زود کرایه شده بودند، پیدایشان شد و امکانِ نقلوانتقالِ مجانیِ تظاهرکنندگان را مهیا کردند. این وسایلِ نقلیه در شهر میچرخیدند و سرنشینانشان با فریاد شعار میدادند، سعی میکردند خشم مردم را افزایش دهند و احساساتشان را بهنفعِ شاه برانگیزند. خیلی زود روشن شد کلِ نیروی پلیس همراه و همدلِ تظاهراتاند و در بعضی موارد حرکتِ تظاهرکنندگان را هم هدایت میکنند. دکتر مصدق بلافاصله رئیسِ پلیس را عزل کرد و دستورِ دستگیریاش را داد. به ارتش هم دستور داد تانک و خودروهای زرهپوش برای متفرق کردنِ جمعیت بفرستد. دستورهای صادرشده ستادِ فرماندهیِ کل طبیعتاً بلافاصله اطاعت نشد و چند ساعت بعدتر که اجرا شد دیگر جمعیت خیلی آسان سربازانِ رسیده به محل را متقاعد کردند که در دفاع از شاه به آنها بپیوندند. بینِ ساعت ۹ تا ۱۲ تظاهرکنندگان ستادهای مرکزیِ سه حزبِ سیاسیِ طرفدارِ حکومت و دفاتر نیم دوجین روزنامه حامیِ دکتر مصدق را زیر و رو کردند و به آتش کشیدند. جمعیت بعد به دفاترِ روزنامههای حزبِ توده حمله کردند؛ ابتدا در برابرشان مقاومت شد، اما خیلی زود چیره شدند.سپس در حمله به زندان، شعبان جعفری (شعبان بی مخ) که از ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ به جرم تلاش برای قتل نخست وزیر در زندان بود، توسط نیروهای شورشی آزاد شد. با اشغال مرکز رادیو، پس از چند ساعت سکوت رادیویی بی سابقه در تاریخ رادیوی ملی ایران، نخست مهدی میراشرافی، نماینده مجلس و مصطفی کاشانی فرزند آیت الله کاشانی و سپس دیگر نمایندگان ضد مصدق و طرفدار شاه در مجلس همچون احمد فرامرزی به سود زاهدی سخنرانی کرده و آنگاه سرلشکر زاهدی فرمان انتصاب خود به نخست وزیری خواند.
سپس نوبت به خانه دکتر مصدق که در واقع مقر نخست وزیری بود رسید. نخست جمعیتی انبوه به منزلش حمله کردند اما با آتش مسلسل عقب رانده شدند؛ کلی آدم کشته و مجروح شدند. دومین حمله که با همراهی و پشتیبانیِ سربازانِ طرفدارِ زاهدی انجام شد، باز ناکام ماند. این بار تانکهای سنگینِ شرمن به محل رسیدند و خانه را به توپ بستند، حدودِ ۶ بعدازظهر دیگر دفاعِ مسئولانِ حفاظتِ خانه در هم شکست و خانه ویران شد. بعد جمعیت داخل ریختند، هر آنچه بود را به تاراج بردند و ساختمان را به آتش کشیدند. با خانه کناری هم، که منزلِ پسرِ دکتر مصدق بود، همین کار را کردند. عصر همه زندانیان آزاد شدند و سرلشگر زاهدی قدرت را در دست گرفت.در این روز شاه در رم ایتالیا بود و به گفته همسرش ثریا، در فکر خریدن خانهای در رم برای اقامت بود که سقوط دولت مصدق و قدرتیابی زاهدی و تلگرافهای حمایتی آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانی را دریافت کرد.
در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و بیشتر یارانش خود را به شهربانی تسلیم کردند.
پس از موفقیت کودتای ۲۸ مرداد، سید ابوالقاسم کاشانی به شاه که به کشور و قدرت بازگشته بود به همراه مرجعیت زمان، آیت الله بروجردی تبریک گفت.پس از بازگشت شاه، آیتالله کاشانی در مصاحبهای چنین میگوید:
«مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست»همچنین نواب صفوی رهبر گروه فداییان اسلام نیز که در زمان کودتا در خارج از کشور بود طی یک مصاحبه در بغداد سقوط مصدق را به شاه تبریک گفت.رهبر فداییان در بازگشت از سفر خود در مورد کوتای ۲۸ مرداد بیانیه داده و چنین میگوید:
هوالعزیز - فرمان خدا بالاتر از هر فرمانی بوده اطاعتش واجب تر از اطاعت هر کسی است و هر کس عملاً با احکام خدا مخالفت کند اطاعت او حرام و مخالفتش واجب است. من به همین دلیل با دولت مصدق به شدت مخالف بوده و او در تمام حکومتش از ترس من و برادرانم در گوشه خانه متحصن بود و هر واسطهای برای سازش با من میفرستاد چون حاضر نبود که تسلیم حکم خدا شود مایوس میشد، بزرگترین جنایت مصدق تقویت عمال شوروی در ایران بود و تنها روح ایمان و علاقه خلل ناپذیر مردم این سرزمین و افسران و سربازان پاکزاد و مسلمان ما به ناموس و دیانت بود که به یاری خدا او و عمال رذل بیگانه را شکست داده و خواهد داد و به خدای محمد صلی الله علیه و آله قسم که اگر دو روز دیگر حکومت مصدق باقیمانده و رجاله بازیهای بیگانه پرستان ادامه پیدا میکرد عقدههای درونی مردم مسلمان ایران به هزاران برابر شدیدتر از آن طور که شد منفجر گردیده و رگهای بدن فرد فرد عمال کوچک و بزرگ شوروی رذل را به دست و دندان خشمناکشان بیرون کشیده بنیاد هستی یک یک آنها را بدون استثناء در شعلههای سوزان غیرت خویش میسوزاندند تا یاس کرملین نشینان از تسلط بر کمترین خشت مملکت ما هزاران برابر یاس کنونی گردد و گویا چون اکثر این فریب خوردگان، بدبخت و نادان و قابل هدایت بودند. و...
اختلاف نظر درباره کودتای ۲۸ مرداد
تا زمان پیروزی انقلاب ایران، رژیم این روز را به عنوان یک جشن ملی با نام «رستاخیز ۲۸ امرداد»گرامی میداشت. پس از انقلاب ایران آنرا با نام «کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد» در تقویم ثبت کردند. بسیاری بحثها درباره قانونی بودن یا نبودن اقدام شاه در عزل نخست وزیر و اقدام مصدق در برگزاری رفراندوم و علل معطل ماندن مجلس و نقش آمریکا و انگلیس و عوامل انها در سرنگونی مصدق بودهاست. برخی از منتقدان ایرانی نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را مورد تردید قرار داده و برخی دیگر بر نقش آمریکا در کودتا تاکید دارند. به موجب اسنادی طبقه بندی شده ای که در ماه آگوست سال 2013 توسط سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده، سیا، منتشر گردید این سازمان به ایفای نقش در کودتای 28 مرداد بر علیه دولت دکتر مصدق اعتراف کرد. سیا در مقدمه یکی از این اسناد تازه منتشرشده که گزارشی متعلق به سال ١٩۵۴ است مینویسد: "در پایان ١۹۵۲ روشن بود که دولت مصدق نمیتواند با کشورهای غربی که منافعی در ایران دارند به توافقی نفتی برسد." "هدف عملیات آژاکس سرنگونی دولت محمد مصدق، بازسازی منزلت و قدرت شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاستهایی سازنده اداره کند." بنا به این سند همچنین هدف کودتا این بوده که دولتی بر سر کار بیاید که دولتهای غربی بتوانند درباره بازار نفت با آن به توافق برسند. در مارس ۱۹۵۳ (اسفند ٣١-فروردین٣٢) وزارت خارجه آمریکا از سازمان سیا میخواهد امکان ساقط کردن دولت مصدق از طریق عملیات مخفیانه را بررسی کند. نتیجه ارزیابی سیا این است که امکان چنین عملیاتی وجود دارد. پس از آن مقرر شد سیا به همراه سرویس اطلاعات سری بریتانیا (SIS که به MI6 شناخته میشود) عملیات سرنگونی مصدق را به انجام برسانند. کرمیت روزولت، رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقای سازمان سیا نخست با رئیس دفتر ایران سیا، راجر گولران، و دو افسر اطلاعاتی دیگر در بیروت دیدار میکند و سپس در ۱۴ ژوئن ۱۹۵۳ (۲۴ خرداد ۳۲) طرح کودتا به دفتر سرویس اطلاعات سری بریتانیا ارائه میشود.
مخالفان و منتقدان عملکرد ۲۸ ماهه دولت دکتر مصدق
۱. برخی از هواداران دکتر محمد مصدق یا اعضای جبهه ملی که در زمان حکومت او از جبهه ملی یا از دولت او کنار گذاشته شده یا کنار رفته بودند، پس از جدایی به انتقاد از کارنامه او پرداخته و حتی برای سرنگونی اش تلاش کردند. برخی از این افراد عبارتند از: فضل الله زاهدی (نخست وزیر کودتا)، علی امینی (عاقد قرارداد کنسرسیوم)، حسین مکی، (که در آغاز سرباز فداکار وطن نامیده شد ولی در پایان به دلیل مخالفت با دکتر مصدق از سوی هواداران جبهه ملی سرباز خطاکار وطن خطاب میشد) مظفر بقایی (به دلیل اتهام مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس و سپس اتهام شرکت در کودتای ۲۵ مرداد به دستور فرماندار نظامی تهران بازداشت شد و تا روز ۲۸ مرداد در زندان بود).
آیت الله کاشانی، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در اعتراض به استعفای دکتر مصدق، تهدید به حکم جهاد کرد ولی در ماههای پایانی ضمن انتقاد شدید از کارنامه دولت، از زاهدی پشتیبانی میکرد. او در اعلامیهای به عنوان تحریم رفراندوم دولت، در هشتم مرداد ۱۳۳۲ نوشت:
اکنون ۲۸ ماهاست که ایشان زمامدار است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند اسم آنرا ببرد بر نداشتند. هر روز وعدههای بزرگ میدهد و فردا عذر میآورد. ساعت به ساعت راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری هموار ساختهاست. مصدق خوب میداند اگر با آزادی به رای ملت رجوع کند ۹۷ درصد مردم علیه او رای میدهند. شما هموطنان عزیز میبینید که تا امروز چه کسی به نفع اجانب قدم برداشته و آنچه تا امروز کرده مستقیماً به مصلحت اجنبی و زیان مملکت بودهاست. ۲۸ ماهاست که آقای دکتر مصدق با [هیاهو] در جنجال و عوامفریبی مردم را مشغول کردهاست.
ابوالحسن حائری زاده در سال ۱۳۳۱ در مجلس، ضمن مخالفت با لایحه اختیارات ویژه دولت، آنرا خطر بازگشت دیکتاتوری ۲۰ ساله دانست و سپس در سال بعد با نوشتن نامه به رئیس سازمان ملل متحد، مصدق را دیکتاتور خواند.> این گروه علیرغم هواداری از مصدق در ماههای نخست حکومت او، در یکسال پایانی دولت مصدق یا علناً یا در خفا برای سرنگونی او به هر شکل تلاش کردند.
۲. برخی از هواداران دکتر مصدق که تا روز پایانی همراه و پشتیبان او بودند و پس از آن نیز به هواداری از مصدق ادامه دادند ولی بر برخی از رفتارهای دکتر مصدق در زمان ریاست دولت، نقدهایی دلسوزانه داشتند. از این جملهاند خلیل ملکی («آقای دکتر مصدق! این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد») و غلامحسین صدیقی که به ویژه با رفراندوم مصدق برای تعطیلی مجلس مخالفت کردند. همچنین کریم سنجابی که به گفته خود، با خویشاوندگرایی مصدق در زمان حکومتش یا رفتار او در هنگام تشکیل جبهه ملی دوم که منجر به انحلال شدمخالفت کرد.
۳. برخی از تاریخ پژوهان و روشنفکران جدیدتر که اگرچه کلیت دکتر مصدق را تصدیق و تایید کردهاند ولی برخی از کارهای او (به ویژه مخالفت او با پیشنهادهای نفتی ارائه شده به ایران همچون بانک جهانی یا پیشنهاد چرچیل - ترومن اشتباه دانسته و عقیده دارند که او باید در مورد ملی شدن نفت در برابر پیشنهادات فوق گذشت مینمود و پیشنهادات فوق را میپذیرفت و از اصل ملی نمودن نفت صرفه نظر مینمود اینان خطاهای مصدق در این رابطه را دلیل سرنگونی او میدانند. از این جملهاند یرواند آبراهامیاندکتر همایون کاتوزیانفوأد روحانیمحمدعلی موحد و صادق زیباکلام. هرچند یرواند آبراهامیان بعدتر، ضمن رد منصفانه بودن پیشنهادهای نفتی ارائه شده از سوی غرب، از پافشاری مصدق بر ملی کردن صنعت نفت دفاع کرد.
۴. گروهی دیگر به کل سیاستهای دکتر مصدق را مورد نکوهش قرار دادهاند. برخی از اینها چون موسی غنی نژاد، فریدون مجلسی،مرتضی مردیها، عباس میلانی و محمد قوچانی، ضمن نقد دوران پهلوی پیش و پس از مصدق، دوران او را نیز از انتقادات مصون نداشتهاند. حال آنکه برخی دیگر چون داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، پیروز مجتهدزاده، و جلال متینی، دوران حکومت ۲۸ ماهه دکتر مصدق را بدتر از دوران «پس از مصدق» و یک سراشیبی برای سقوط ایران به هرج و مرج یا کمونیسم دانستهاند.
موسی غنینژاد معتقد است که «هیچ ابتکاری در دوران دولت دکتر مصدق و اطرافیان او دیده نشد. اصطلاح اقتصاد بدون نفت را حتی در یک مورد قبل از آن نمیشود پیدا کرد. وقتی تحریم شروع شد دور و بریهای دکتر مصدق گفتند نفت بلای سیاه است و تحریم موهبت است. اما نتیجه آن بود که به مردم فشار آمد و مردم ناراضی شدند و بحرانهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی شکل گرفت. درآمدهای ارزی ما کاهش پیدا کرد، اقتصاد دچار بحران شدید شد و به نارضایتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم انجامید و مردم این نارضایتی را در روز ۲۸ مرداد نشان دادند. از روز ۲۵ مرداد که طبق دست خط شاه مصدق خلع شده بود حکومت مصدق غیرقانونی بود و اگر کودتایی صورت گرفت توسط مصدق بود. چرا که قانون اساسی، در غیاب مجلس، به شاه اختیار میدهد در عزل و نصب نخست وزیر و مصدق هم این را میدانست و به همین خاطر هم بود که این دست خط را اعلام و ابلاغ نکرد. اطرافیان او هم می دانستند. هنگام برگزاری رفراندوم هم این انتقاد را به او کرده بودند که انحلال مجلس همه اختیار را به شاه خواهد داد.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#75
Posted: 23 Sep 2013 15:08
محاکمه و زندان و خانه نشینی
محمد مصدق را پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه و با توجه به تبرئه او از اتهامات اصلی چون «تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت» و «کودتا علیه قانون اساسی» به سه سال حبس مجرد (انفرادی) محکوم شد. استدلال او در نفی صلاحیت دادگاه این بود که دیوان عالی حق محاکمه نخست وزیر را دارد و دادگاه نظامی، صالح نیست و او همچنان نخست وزیر قانونی کشور است. استدلال دادستان نیز این بود که دکتر مصدق در پی دریافت فرمان عزل پادشاه از روز ۲۵ مرداد تا روز ۲۸ مرداد نخست وزیر نبودهاست و این دادگاه به اتهامات او پس از برکناری از نخست وزیری یعنی تمرد از فرمان پادشاه رسیدگی میکند. پاسخ مصدق نیز آن بود که چون فرمان پادشاه را در نیمه شب و با یک دستهٔ مسلح آورده بودند گمان بر جعلی بودن آن داده و از این نظر او متمرد نیست. او هم در دفاعیه در دادگاه و هم در خاطراتش مینویسد که اگرچه بنابر روح قانون اساسی مشروطه، پادشاه حق عزل و نصب وزیران را ندارد ولی اگر در روز و ساعات اداری فرمان را میآوردند، آنرا میپذیرفت. ضمن اینکه با توجه به نوع نوشتار دست خط، احتمال داد که فرمان بصورت سفید، مهر و امضا شده و جعلی است. به همین دلیل آورنده نامه را دستگیر کرد تا صبح روز بعد از شاه، اصل ماجرا را جویا شود که با خروج شاه از کشور، فرصت این کار را نیافت.دادگاه که به صورت علنی و با حضور رسانههای ایرانی و بیگانه برگزار شده و مشروح آن در روزنامهها به چاپ رسید. دکتر مصدق در مورد دادگاهش و علل محاکمه خود چنین میگوید:
«در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند میکشند و روی کرسی اتهام مینشانند... به من گناهان زیادی نسبت دادهاند ولی من خودم میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کردهام... مردم این مملکت میدانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بی شباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کردهام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشستهام و شاید مثل او محکوم شوم ولی همه نمیدانند بین من و او یک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان!».
دادگاه اگرچه او را از اتهامات مهمی چون اقدام علیه اساس سلطنت و کودتا علیه قانون اساسی که حکم اعدام داشت، تبرئه کرد ولی به جهت تمرد از فرمان شاه او را به سه سال زندان محکوم کرد. دکتر مصدق پس از گذراندن سه سال زندان، به ملک خود در احمد آباد رفته و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت بود. مصدق نخستین کسی بود که سرنگونی خود را غیرقانونی و کودتا خواند ولی هرگز تا پایان عمر (۱۳ سال بعد) آنرا آمریکایی ندانست و تنها از انگلیسیها به بدی یاد میکرد.
او همچنین چه در دادگاه و چه در کتابش با اشاره به سوگند خود به قرآن، تاکید کردهاست که هرگز تلاشی برای سرنگونی سلطنت و برپایی جمهوری نکرده و آرمانش ایجاد یک پادشاهی مشروطه بود که در ان شاه سلطنت کند و نه حکومت.
مصدق وصیت کرده بود او را کنار کشتهشدگان ۳۰ تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاک سپرده شد. پیکر ایشان توسط دکتر یدالله سحابی غسل و شستشو داده شد سپس نماز میت محمد مصدق توسط آیتالله سید رضا زنجانی اقامه گردید. بدین ترتیب در دفن وی در قبرستان ابن بابویه جلوگیری شد.
محمد مصدق در روزهای اخر عمر خود درباره حوادث سال ۳۲ میگوید:
کمونیسم را بهانه کردهاند که نفت ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.
در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق دو پسر و سه دختر بود. در سالهای حکومت محمدرضا پهلوی برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر محمد مصدق از سوی حکومت وقت ممنوع اعلام شد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۵ اسفند ۵۷ یکی از بزرگترین گردهماییهای سیاسی در سالروز درگذشت رهبر نهضت ملی نفت بر مزار وی در احمدآباد برگزار شد. در این مراسم که آیتالله طالقانی سخنران آن بود، به نوشته روزنامه اطلاعات یک میلیون نفر به احمدآباد رفتند. اطلاعات در شماره همان روز در توصیف این مراسم نوشت: «امروز ایران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشی بخاطر عجز از برپایی مراسم تجلیل از شادروان دکتر محمد مصدق رهبر ملی خود باشکوهی خیره کننده یاد آن بزرگ مرد تاریخ مبارزات ضد استعماری ملل شرق را گرامی داشت. مراسم تجلیل از این ابرمرد چندان باشکوه بود که بیشک پرتو پرجلالش قرون متمادی بر صفحات تاریخ جدید ایران پرتو خیره کنندهای داشت.»
پس از انقلاب نیز از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ نیز هر گونه حضور رسمی بر سر مزار دکتر مصدق ممنوع بود و پس از آن فشار برای عدم برگزاری این مراسم کمتر گردید اما از سال ۱۳۸۹ به بعد مجدداً برگزاری هرگونه مراسمی در احمد اباد اعم از خصوصی و یا عمومی ممنوع شد.
خدمات دکتر مصدق
موازنه منفی (قانونی برای ندادن هیچ امتیازی به دولتهای استعماری روسیه و انگلیس) در زمان وکالت در مجلس چهاردهم
ملی شدن شیلات و کشتیرانی در زمان وکالت در مجلس چهاردهم
ملی شدن صنعت نفت ایران (اکتشاف، استخراج و بازرگانی) در زمان وکالت در مجلس شانزدهم
اجرای قانون خلع ید از انگلیسیها در صنایع نفت ایران در زمان نخست وزیری
ملی شدن مخابرات در زمان نخست وزیری
تاسیس بندر آزاد در بوشهر در زمان نخست وزیری
لایحه مجازات دادن پاسخ خلاف واقع (مجازات دروغگویی) در زمان نخست وزیری
قانون استقلال کانون وکلا
تاسیس سازمان نقشه برداری
قانون صدور چک
ایجاد سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران
طرحها و لوایح مهم دولت دکتر مصدق
لغو دادگاههای نظامی
قانون دادرسی و کیفر ارتش و متمم آن
لایحه قانون کار و تشکیل بیمههای اجتماعی
قانون بازنشستگی کشوری
لایحه تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون استقلال شهرداریها
اصلاح قانون مطبوعات
لایحه سد سفیدرود
قانون تشکیل اتاقهای بازرگانی
قانون تشویق صادرات و صدور پروانه بازرگانی
لایحه بانک توسعه صادرات
تشکیل شورای عالی فرهنگ
لایحه و متمم قانون وصول مطالبات غیر مالیاتی دولت
لایحه الفای عوارض در دهات
قانون بنگاه عمران کشور
لایحه تشکیل پلیس گمرک
برخی از این طرحها در سالهای بعد عملیاتی شدند. از جمله تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی، ساخت سد سفیدرود و بانک توسعه صادرات. و برخی نیز بلادرنگ پس از سرنگونی دولت او، ملغی شدند. از جمله اصلاحات حقوقی و قضایی که در دوران مصدق انجام شده بود.
وصیت نامه دکتر مصدق
متن کامل وصیتنامه دکتر محمد مصدق بدین شرح است:
وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازهٔ من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند، دفن نمایند.
بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.
نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبت شده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران منافع دو سال از خانهها و مستغلاتی که به فرزندان خود بخشیدهام پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل:
الف- منافع خانه واقع در کوچه ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره ۴۲۱۵۶ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ب- منافع چهاردانگ از خانههایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۷ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ج- منافع خانه مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره ۴۲۱۵۸ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) حقالارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۹ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) که در سال به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار و تومان قطع شده)
د- مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملکبانو منصوره متیندفتری، سند شماره ۴۲۱۶۰ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هرچه باقیماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نمایندهٔ آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند. چنانچه وصیتنامه دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه اعتبار ساقط است.
احمدآباد، ۲۰ آذر ماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی
دکتر محمد مصدق
آثار دکتر مصدق
کتابها
مسؤولیت دولت برای اعمال خلاف قانونی که از مستخدمین دولتی در موقع انجام وظایفشان صادر میشود و قاعدهٔ عدم تسلیم مقصرین سیاسی: رسالهای به زبان فرانسه در مدرسه علوم سیاسی پاریس.
وصیت در حقوق اسلامی (شیعه): رسالهٔ دکترای مصدق به زبان فرانسه (۱۹۱۴ م). ترجمه به فارسی توسط علیمحمد طباطبایی قمی چاپ انتشارات زریاب
کاپیتولاسیون و ایران: پس از انتشار خبر الغای کاپیتولاسیون در اول اکتبر ۱۹۱۴ در ترکیهٔ عثمانی مصدق این کتاب را برای آگاهی مردم از نتایج منفی وجود چنین قانونی و نیزبرای تشویق دولت ایران به الغای کاپیتولاسیون نگاشت. به این ترتیب او اولین کسی بوده که در ایران به مصونیت سیاسی اتباع دول بیگانه اعتراض کرد و خواهانالغای این رژیم مخالف آزادی و استقلال مملکت شد.
شرکت سهامی در اروپا: این کتاب بعد از اظهارات اردشیر جی، نمایندهٔ زرتشتیان هند در ایران، مبنی بر اینکه تاکنون در ایران کتابی دربارهٔ شرکتهای تجاری منتشر نشده و دراین خصوص کمبودی وجود دارد، با مطالعهٔ قوانین مختلف کشورهای اروپایی، در آبان ۱۲۹۳ در ۱۰۳ صفحه انتشار یافت.
دستور در محاکم حقوقی: این کتاب نتیجهٔ مطالعات گستردهٔ حقوقی مصدق بود که به درخواست مدیر مدرسهٔ سیاسی تهران، دکتر ولیاللهخان نصر تالیف گردید.
مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا برای آقای محترم نمایندگان دوره پنجم تقنینیه: در ۷۲ صفحه در سال ۱۳۰۲
اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دورهٔ مشروطه: ابتدا در سال ۱۳۰۴ بعدها در ۱۳۷۷ با پیشگفتاری از عزتاللهسحابی و مقدمهای از علیاکبر شبیرینژاد به وسیلهٔ نشر "فرزان" تجدید چاپ شد. در این کتاب مصدق به ارائه اطلاعات و تجربیات خود در امور مالی به عموممردم پرداخت.
کتابهای پنجگانه اخیر را مصدق در قلمرو عمومی قرار داد و بر صفحهٔ عنوان آنها نوشت: مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد است
مقالات
اسقاط دعاوی یا قاعدهٔ مرور زمان: در اولین شمارهٔ مجلهٔ علمی در سال ۱۲۹۳ به چاپ رسید.
تصویب بودجه در پارلمانهای مختلف: مقالهٔ مزبور در مجلهٔ آینده دورهٔ اول، در سال ۱۳۰۴ بدون نام و با ذکر امضاء محفوظ به چاپ رسید.
انتخابات در اروپا و ایران
تابعیت در ایران
اصول مهمهٔ حقوق مدنی و حقوق تجاری ایران: این مقاله دربارهٔ سیر قوانینی مانند حقوق مدنی، عقود، حقوق خانواده، حقوق توارث، املاک و تجارت در ایران از هنگام وروداسلام تا آغاز مشروطیت و نیز دورهٔ بعد از مشروطیت است. مقالات ردیفهای ۳، ۴ و ۵ در مجلهٔ آینده، دورهٔ دوم، سال ۱۳۰۵ به چاپ رسید.
طرح پیشنهادی برای اصلاح قانون انتخابات: در دورانی که مصدق در مجلس چهاردهم نماینده بود، در روزنامهٔ اطلاعات ۱۳۲۳/۲/۲۳ چاپ شد.
مسئلهٔ انتخابات: در یک مقدمه و در شش فصل که به بیان و بررسی قوانین انتخاباتی در ایران پرداختهاست، در دورهٔ نمایندگی مصدق در مجلس چهاردهم و به درخواست مجلهٔ آینده، دورهٔ سوم در مهرماه ۱۳۲۳ چاپ شدهاست.
خاطرات، نطقها و نامهها
خاطرات و تألمات مصدق: با یادداشت غلامحسین مصدق و توضیح ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول ۱۳۶۴، چاپ هشتم ۱۳۷۵. این کتاب توسط دکتر محمدعلی همایونکاتوزیان به زبان انگلیسی ترجمه شد.
دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او در دورهٔ پنجم و ششم تقنینیه: گردآورنده حسین مکی، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ سوم ۱۳۶۳. این کتاب قبلاً در سالهای ۱۳۲۴ و۱۳۵۸ نیز چاپ شده بود
سیاست موازنهٔ منفی در مجلس چهاردهم: شامل نطقهای مصدق در مجلس چهاردهم، دو جلد در یک جلد، گردآورنده حسین کیاستوان، مدیر روزنامهٔ مظفر، تهرانانتشارات اسلامی، ۱۳۲۷، ۱۳۲۹، ۱۳۵۶
نطقها و مکتوبات دکتر مصدق در ادوار ۵و ۶و ۱۴و۱۶ مجلس و در دوران نخست وزیری ـ دفتر ۱ تا ۱۰" انتشارات مصدق ۹ـ۱۳۴۸
مدافعات مصدق و رولن در دیوان بینالمللی لاهه، تهران، انتشارات زبرجد، بیتا
'نامههای دکتر مصدق: دو جلد، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران، نشر "هزاران"، ۱۳۷۴ و ۱۳۷۷.
دکتر محمد مصدق در محکمهٔ نظامی، سرهنگ جلیل بزرگمهر، دو جلد، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، دوبار در سالهای ۶۹ و ۷۸ در یک جلد توسط انتشارات "نیلوفر" نیز انتشار یافتهاست.
دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی: جلیل بزرگمهر، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۵
دکتر محمد مصدق و رسیدگی فرجامی در دیوان کشور:تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۷
تقریرات مصدق در زندان: زیر نظر ایرج افشار، تهران، سازمان کتاب، ۱۳۵۹؛ بعدها تحت عنوان "رنجهای سیاسی دکتر مصدق" با توضیحات عبدالله برهان به وسیلهینشر در سال ۷۰ چاپ گردید و چاپ سوم آن در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
اطلاعات کلی
شناسنامه
اطلاعات سیاسی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#76
Posted: 23 Sep 2013 15:27
فضلالله زاهدی
تیمسار سپهبد فضلالله زاهدی ملقب به بصیردیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست. او برای دو حادثه سرشناستر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخشهای عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت
جوانی
او فرزند ابوالحسنخان بصیردیوان از مالکان همدان بود و پس از کسب اجازه از میرزا مهدی زاهدی این فامیل را برای خود میگزیند.نام خانوادگی آنها زاهدی انتخاب شد چون پدر فضل الله خود را از تبار شیخ زاهد گیلانی میدانست. این خانواده از همان زمان با رضا خان (رضا شاه بعدی) که در آن هنگام فرمانده آتریاد همدان بود آشنایی داشتند و به گونهای بود که با یکدیگر رفتوآمد خانوادگی مینمودند.زاهدی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ مظفری گذراند و تحصیلات متوسطه را در مدرسهٔ الیاس به پایان رساند. پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد مدرسهٔ نظام گردید و مدارج این مدرسه را نیز پشت سر گذاشت.
سوابق نظامی
زاهدی در سال ۱۲۹۴ در حالی که بیش از هجده سال نداشت، به درجهٔ نائب سومی (ستوان سومی) رسید. سه سال بعد نائب دوم شد. عجیبترین پیشرفت زاهدی سه سال بعد، یعنی در فاصلهٔ سالهای ۱۲۹۷ تا ۱۲۹۹ نیز به درجهٔ سرتیپی رسید.زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگهای داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام میرزا کوچک خان پیش آمد. رضا شاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر میبردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد.زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عدهای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند. که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسانالله خان را شکست دهد. اهدی در تمام جنگهای شمال شرکت داشت. بر همین اساس در اواخر سال ۱۲۹۹ که درجهٔ سرهنگی داشت، سرتیپ مرتضی خان (سپهبد یزدان پناه بعدی) فرمان درجهٔ سرتیپی را برای او از تهران به رشت برد. متعاقب این وقایع، زاهدی مأمور سرکوب اسماعیل آقا سیمیتقو ـ که در آذربایجان علم طغیان برافراشته بود ـ گردید و در این مأموریت پیروزی نصیب زاهدی شد. به دلیل این موفقیت، زاهدی به دریافت نشان ذوالفقار و آجودانی رضا شاه نائل آمد. پس از این مأموریت، وقایع خوزستان پیش آمد. زاهدی در سال ۱۳۰۰ (هـ. ش) به فرماندهی تیپ فارس منصوب شد و به شیراز رفت. در این سمت تازه ایفا شده بود که دستور رسید برای سرکوبی شیخ خزعل به خوزستان برود. زاهدی در منطقهٔ «زیدون» با قوای شیخ خزعل مواجه شد و پس از مدت یک هفته درگیری بین شورشیان و وقای دولتی ادامه داشت و زد و خوردهایی که در رامهرمز و نزدیکی اهواز بین قوای دولتی و شیخ خزعل روی داد، شیخ خزعل شکست خورد.
پس از شکست شورش جنوب رضاخان، زاهدی را به فرماندهی کل نیروهای خوزستان و فرمانداری نظامی آن منطقه منصوب کرد. پس از پایان وقایع شیخ خزعل، سرتیپ زاهدی به تهران آمد. او اولینبار مأموریت یافت که به رشت، سفر کند. ورود او به رشت مقارن با وقایع ترکمن صحرا بود، لذا از طرف دولت مرکزی، سرتیپ جان محمدخان از سمت خراسان و زاهدی از سمت رشت مأمور شدند که به ترکمن صحرا حمله کنند و شورش ترکمنها را سرکوب کنند. در این جنگ زاهدی و جان محمدخان توانستند آرامش را در ترکمن صحرا برقرار سازند.
پس از وقایع ترکمن صحرا، زاهدی برای خرید اسبهای مجار به اروپا رفت و پس از مراجعت، به ریاست شهربانی منصوب شد. زاهدی در سال ۱۳۱۴ ریاست بازرسی امور مالی ارتش را بهعهده گرفت و در سال ۱۳۱۶ مأمور احداث ساختمان باشگاه افسران ارتش شد. در شهریور ۱۳۲۰ سرتیپ زاهدی به فرماندهی ژاندارمری کل کشور و در سال ۱۳۲۱ به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد. زاهدی در لشکر اصفهان بود که وقایع سوم شهریور پیش آمد و انگلیسیها وی را اسیر کردند. ژنرال مک لین که در آن هنگام درجهٔ ستوانی داشت، یک روز صبح به دفتر کار زاهدی رفت و او را به زندان فرستاد و تا پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین که در آن زمان در اشغال انگلیسیها بود، به سر برد و کسی از او خبری نداشت. در سال ۱۳۲۴ با پایان جنگ، زاهدی نیز از زندان انگلیسیها آزاد شد و به تهران آمد. او پس از ورود به تهران به ریاست باشگاه افسران منصوب شد و به درجهٔ سرلشکری نیز ترفیع یافت.
دوران ملی شدن نفت و مصدق
سرلشکر زاهدی در زمان ریاست ستاد ارتش رزمآرا در سال ۱۳۲۹، به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.[۱۰]زاهدی در جریان نهضت ملی شدن نفت، به جهت روحیات ضد انگلیسی اش، هوادار نهضت به شمار میرفت و در سال ۱۳۲۸ در انتخابات جنجالی مجلس شانزدهم که ارتش، در صدد دخالت بود، تا آنجا که توانست از پست خود در شهربانی تهران، برای دفاع از آرای جبهه ملی و مبارزه با رقیب سرسخت قدیمی اش، سپهبد رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) تلاش کرد. که نتیجهاش پیروزی جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق در انتخابات تهران و راه یافتن آن به مجلس شد. در سال بعد و با تشکیل مجلس که اکثریت آنرا هواداران رزم آرا تشکیل میدادند، رزم آرا به نخست وزیری رسید و سرلشکر زاهدی از ریاست شهربانی کنار گذاشته شده و از ارتش بازنشسته شد. ولی شاه که قدرت روز افزون رزم آرا هراس داشت، او را به عنوان سناتور انتصابی به مجلس سنا فرستاد. زاهدی پس از آن در سنا به همراه دیگر هواداران نهضت ملی شدن نفت همچون سرتیپ متین دفتری، به مبارزه با رزم آرا پرداخت. به همین دلیل پس از کشته شدن رزم آرا و ملی شدن نفت که دکتر مصدق، مامور تشکیل دولت گردید، کسی بهتر از او را برای پست وزارت کشور نیافت.
با این حال طولی نکشید که میان این دو اختلاف نظر بروز کرده و زاهدی از وزارت کناره گرفته و به مجلس سنا بازگشت. پس از انتخابات مجلس هفدهم، زاهدی خود را به عنوان نامزد پست نخست وزیری مطرح کرد ولی شاه به او عنایتی نداشت و ترجیح میداد فاطمی یا کس دیگری از جبهه ملی جایگزین مصدق شود. با اینحال با بالا گرفتن اختلافات در جبهه ملی و جدا شدن یاران دکتر مصدق از او، عملاً زاهدی به عنوان تنها جانشین احتمالی مصدق پس از سرنگونی اش مطرح بود. مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق میکرد و از همین رو مصدق آنرا منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود.
او پس از آزادی نیز به مخالفتهای خود ادامه داد. ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تخت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت آیت الله کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت.
کاشانی:
شما مهمان مجلس میباشید و بهعلاوه مورد احترام همه آقایان بوده و هستید و از مزاحمتهایی که تا کنون برای شما ایجاد شده متاسفم چون من خدمات شما را به نهضت ملی ایران فراموش نکردهام و امیدوارم بتوانید به خمات بیشتری نائل شوید. اینجا هم خانه ملت است و شما میتوانید تا هر وقت که بخواهید باشید
با بالا گرفتن دعواهای سیاسی، مخالفان داخلی و خارجی مصدق از شاه میخواستند که مصدق را عزل و زاهدی را به جای او منصوب کند. ولی شاه ترجیح میداد این کار از سوی مجلس انجام گیرد.پس از مطرح شدن طرح استیضاح مصدق و ارائه طرح تحقیق و تفحص از صندوق اندوخته اسکناس دولت در مجلس، مصدق تصمیم به انحلال مجلس که واپسین پایگاه مخالفان او چون زاهدی هم بود، گرفت. با بسته شدن مجلس، بقایی دستگیر شد ولی زاهدی گریخته و پنهان شد.
نخست وزیری
نهایتاً در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آنرا نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری، را بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت.
در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. به گفته اردشیر زاهدی، پسرش، قرار بود چند واحد ارتشی از اصفهان و کرمانشاه به سمت تهران حرکت کرده و مصدق را وادار به پذیرش فرمان شاه کنند. ولی با سرنگونی دولت در کودتای ۲۸ مرداد، عملیات نظامی مورد نظر زاهدی انجام نگرفت. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگرافهایی به شاه، به او که از بغداد به رم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند.
در روز ۲۸ مرداد، یگانهای شورشی ارتش در خیابانهای اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از مردمان عمدتاً از پایین شهر به تظاهرات به نفع شاه پرداختند. که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند.
با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. او روابط با دولت انگلیس که در زمان مصدق قطع شده بود را از سر گرفت و مذکرات نفت را از ۲۲ فروردین ۱۳۳۳ با سرپرستی وزیر اقتصاد و دارایی، دکتر علی امینی آغاز کرد که منجر به قرارداد کنسرسیوم یا قرارداد امینی - پیج گردید. دکتر علی امینی چهرهای موجه و وزیر پیشین دولت مصدق بود. بر اساس قرارداد جدید که پس از ماهها مذاکره در ۲۸ شهریور، به امضای طرفین و در ۲۹ مهر به تایید مجلس شورای ملی و در ۶ آبان به تصویب مجلس سنا رسید، اگرچه ملی شدن نفت و صنایع نفت ایران مورد پذیرش طرفهای خارجی قرار گرفت ولی دولت ایران تضمین میکرد که تا ۲۵ سال نفت تولیدی را به شرکتهای عضو کنسرسیوم (آمریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی) بفروشد. بدین ترتیب فروش نفت ایران پس از نزدیک به چهار سال وقفه در بهمن سال ۱۳۳۱ از سر گرفته شد.
سپهبد زاهدی نخستوزیر هنگامی که لایحه کنسرسیوم را به مجلس میداد، در توجیه آن گفت: «ما با این قرارداد توانستیم کلاه بزرگی سر انگلیس و آمریکا بگذاریم.» شاه این قرارداد را شرافتمندانه و منصفانه دانست و امینی در نطق خود در مجلس تصریح کرد «بهتر از این قرارداد نمیتوانستیم بدست آوریم.» با اینحال بخش بزرگی از روشنفکران و دانشگاهیان و روحانیون با این قرارداد مخالفت کرده و آنرا خلاف قانون ملی شدن نفت میدانستند.
با بالاگرفتن اختلافات میان زاهدی و شاه، در ۱۶ فروردین ۱۳۳۴ او از مقام خود کناره گرفته و به عنوان نماینده دائمی ایران در دفتر اروپائی سازمان ملل متحد به سوئیس فرستاده شد که عملاً نوعی تبعید به شمار میرفت. محمد رضا پهلوی آنگونه که در "پاسخ به تاریخ" مینویسد، از آغاز تمایلی به نخست وزیری زاهدی نداشتهاست. با اینحال شاه با فرزند او، اردشیر زاهدی، که دامادش نیز به شمار میرفت، روابط بهتری داشت.
فضل الله زاهدی در شهریور ۱۳۴۲ در ژنو درگذشت. پیکر او را تهران آورده و در مقبره رضاشاه در شهر ری به خاک سپردند. این آرامگاه پس از انقلاب به دست خلخالی تخریب گردید
وزیران کابینهٔ سرلشکر فضلالله زاهدی
اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#77
Posted: 23 Sep 2013 15:35
منوچهر اقبال
منوچهر اقبال (متولد ۲۱ مهر ۱۲۸۸ کاشمر، متوفی ۱۴ آذر ۱۳۵۶ تهران) سیاستمدار، پزشک بیماریهای عفونی، رئیس دانشگاه تهران، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران و یک دوره نخستوزیر ایران بود.
خانواده و تحصیلات
پدرش میرزا ابوتراب خان مقبلالسلطنه خراسانی معروف به «اقبالالتولیه». تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد و دارالفنون تهران انجام داد. اقبال در ۱۳۰۵ عازم فرانسه شد و در سال ۱۳۱۱ بهعنوان متخصص بیماریهای عفونی از دانشگاه پزشکی پاریس فارغالتحصیل گردید. دکتر اقبال پس از بازگشت به ایران مشاغلی همچون ریاست اداره بهداری شهرداری مشهد، ریاست بخش بیماریهای عفونی بیمارستان رازی و دانشیاری و استادی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را برعهده گرفت.
سیاست
دکتر اقبال در جوانی در حزب اراده ملی سیدضیا و حزب دموکرات قوامالسلطنه عضو شد و کار سیاسی خود را با معاونت وزارت بهداری در کابینه اول قوام (سال۱۳۲۱) آغاز کرد و سپس در کابینههای قوام، عبدالحسین هژیر، محمد ساعد و علی منصور به وزارت فرهنگ، راه، بهداری و کشور رسید. با روی کار آمدن سپهبد رزمآرا به استانداری آذربایجان رسید و ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار شد. در سال ۱۳۳۱ به اروپا رفت و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به ایران بازگشت و سناتور انتصابی تهران شد و سپس به وزارت دربار رسید.
دکتر اقبال در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ به نخستوزیری منصوب شد و تا شهریور ۱۳۳۹ این سمت را داشت. در دوران نخستوزیری او حزب ملیون به رهبری او و حزب مردم به رهبری امیراسدالله علم تشکیل شد.
انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در دوران نخست وزیری اقبال انجام گرفت. بعد از اعتراضهایی که از سوی احزاب و مردم شد، شاه این انتخابات را مردود اعلام کرد و دکتر منوچهر اقبال از سمت خود استعفاء داد.
دکتر اقبال پس از نخستوزیری به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد. دانشجویان در تظاهراتی اتومبیلش را آتش کشیدند. پس از این اقبال از ایران خارج شد. در سال ۱۳۴۲ که به ایران بازگشت به سمت مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران منصوب شد و تا پایان حیات خود در این سمت باقی ماند.
دکتر منوچهر اقبال موسس سازمان سازمان نظام پزشکی بود.
اقبال، در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۵۶ بر اثر سکته در سن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت.گفته میشود هویدا وزیر دربار به دیدن دکتر اقبال رفت و به دستور محمدرضا شاه استعفایش را خواست. یک ساعت بعد اقبال سکته قلبی کرد و درگذشت.
وزیران کابینهٔ منوچهر اقبال
اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#78
Posted: 23 Sep 2013 18:36
جعفر شریفامامی
جعفر شریفامامی (زاده ۱۷ شهریور ۱۲۸۹ در تهران - درگذشته خرداد ۱۳۷۸ در نیویورک)از سیاستمداران ایرانی دوران پهلوی که در دو دوره، نخست وزیر ایران و به مدت ۱۵ سال، رئیس مجلس سنای ایران بود.
تحصیلات
جعفر شریفامامی، فرزند حاج محمدحسین معروف به نظام الاسلام بود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شریف به پایان رساند. سپس وارد مدرسه آلمانی شد و دوره متوسطه را در قسمت فنی تمام کرد و از طرف وزارت راه به همراه ۳۰ نفر جهت تحصیل در رشته راهآهن به آلمان اعزام شد. پس از پایان دوران تحصیل به ایران بازگشت و در راه آهن مشغول به کار شد. اندکی بعد مجدداً از طرف وزارت راه جهت ادامه تحصیل به سوئد اعزام گشت و در سال ۱۳۱۸ به تهران بازگشت و به شغل خود ادامه داد و مراحل ترقی را در راه آهن طی کرد.
در شهریور ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین به اتهام همکاری با آلمان دستگیر شد و پس از آزادی به سمت مدیرکل بنگاه مستقل آبیاری منصوب گردید. در تیر ماه ۱۳۲۹ در زمان نخست وزیری سپهبد رزمآرا به کفالت وزارت راه انتخاب شد و پس از قتل رزم آرا و انتصاب حسین علا به نخست وزیری به عنوان عضو شورای عالی سازمان برنامه انتخاب شد و در دوران حکومت مصدق در همین سمت باقیماند و نهایتاً پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نخست وزیری سپهبد زاهدی به سمت مدیرعامل سازمان برنامه منصوب شد.
وی در دوره دوم مجلس سنا به مدت ۲ سال نماینده تهران بود و با شکل گیری کابینه دکتر منوچهر اقبال تصدی وزارت صنایع و معادن را بر عهده گرفت و پس از دکتر اقبال به مدت ۸ ماه در سال ۱۳۳۹ به نخست وزیری رسید. از اتفاقات دوران نخستوزیری او بهبود روابط ایران و تجدید انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود، اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از فرهنگیان به نام ابوالحسن خانعلی به دست پلیس و استیضاح شدن وی در مجلس استعفا داد.
وی در سال ۱۳۴۱ نیابت تولیت بنیاد پهلوی را عهده دار گردید و در انتخابات ۱۳۴۲ مجلس سنا با داشتن بیشترین آراء به عنوان سناتور از تهران به مجلس راه یافت و به ریاست مجلس سنا انتخاب شد. ضمن آنکه ریاست مجلس شورای ملی نیز با او بود و در حقیقت ریاست قوه مقننه را بر عهده داشت.
شریفامامی به مدت ۱۵ سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را بر عهده داشت از جمله: ریاست هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای دانشگاه تهران. از فعالیتهای دیگر وی ایجاد دامداری در کرج، شهرک سازی و آپارتمانسازی بود.
نخست وزیری
در سال ۱۳۵۷ که سراسر ایران را تظاهرات و اعتصاب در بر گرفته بود، محمدرضا شاه پهلوی برای جلوگیری از بحران و انقلاب مسئولیت نخست وزیری را با اختیارات تام به او سپرد. شریفامامی با ایراد چند نطق مخصوصاً نطق معروف او «من شریف امامی بیست روز پیش نیستم» دولت آشتی ملی را تشکیل داد که ظاهراً از مردم حمایت میکرد و خود را از خاندان روحانیون معرفی نمود.
از اقدامات او میتوان به آزادی مطبوعات و رادیو تلویزیون، دادن امتیاز به کارمندان، تغییر تقویم شاهنشاهی به شمسی، بستن مراکز فساد، عزل مدیرانی که نالایق دانسته شدند و انحلال حزب رستاخیز اشاره نمود. شریفامامی با برقراری حکومت نظامی رخداد ۱۷ شهریور معروف به جمعه سیاه را به نام خود در تاریخ ثبت نمود.
تلاش او در تغییر مسیر انقلاب اسلامی از امور سیاسی به امور رفاهی بی نتیجه ماند و مردم به مخالفت با او پرداخته و او را وادار به کناره گیری نمودند و سرانجام در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ استعفا داد و نیمه دوم بهمن همان سال ایران را به قصد آمریکا ترک نمود.
عباس میلانی مینویسد در میان افراد مشهور معاصر با شریف امامی، وی از همه بیشتر توانست فراماسونری را در ایران یکپارچه و متحد کند و فراماسونرها دائماً در سیاستهای ایران مدرن بودهاند. شریف امامی به عنوان رهبر تمامی لژها در ایران شناخته میشود. در افکار عمومی، این واقعیت که وی از معدود افرادی بود که هیچگاه دستان محمد رضا پهلوی را نبوسیده بود، از آنجا نشات گرفته میشد که وی از مقامات عالی رتبه گروه فراماسونری بود.
او در سال ۱۳۷۸ در آمریکا درگذشت.
جایگاههای سیاسی وی عبارت بودند از:
رئیس مجلس سنا
سرپرست بنیاد پهلوی
نخست وزیر
کابینه شریفامامی به هنگام نخستوزیری
اطلاعات کلی
اطلاعات شخصی
اطلاعات سیاسی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#79
Posted: 23 Sep 2013 18:42
علی امینی
دکتر علی امینی مجدی سیاستمدار ایرانی و یک دوره (۱۳۴۰-۱۳۴۱) نخستوزیر ایران بود.
او فرزند حاج محسن خان امین الدوله (داماد مظفرالدین شاه و مالک معروف) فرزند علی خان امین الدوله (صدراعظم مظفرالدین شاه) فرزند میرزا محمد خان مجدالملک سینکی (وزیر و منشی عصر ناصری) بود و در تهران به دنیا آمد. مادرش فخرالدوله دختر مقتدر و مدبّر مظفرالدین شاه بود و در جوانی با بتول وثوق دختر حسن وثوق (وثوق الدوله) (رئیسالوزرای دوره قاجار و عاقد قرارداد ۱۹۱۹) ازدواج کرد. او برادر بزرگتر ابوالقاسم امینی مجدی بود.
او پس از اتمام تحصیلات خود در مدرسه دارالفنون تهران به فرانسه رفت و حقوق و اقتصاد خواند و در رشتهٔ اقتصاد موفق به اخذ درجه دکترا شد. پس از بازگشت به ایران نخست در سال ۱۳۱۰ در دادگستری مشغول به کار شد.وی ورود به دادگستری را شروع مناسبی برای ورود به کار سیاسی می دانست . با انتصاب داور به وزارت مالیه در سال ۱۳۱۲ او نیز که از افراد مورد اعتماد داور بود به وزارت مالیه رفت و به عنوان عضو اداره اقتصاد مشغول به کار شد.وی از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ مدتی را خارج از ایران گذراند تا اینکه در سال ۱۳۲۹ به ایران بازگشت و در کابینه منصور به وزارت اقتصاد منصوب شد. وی در کابینه دکتر محمد مصدق ابتدا به عنوان فرد مناسبی برای وزارت کشور در نظر گرفته شد اما به دلیل مخالفت شاه به وزارت اقتصاد و دارایی منصوب شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد در مقام وزیر دارائی کابینه سپهبد زاهدی مذاکرات با کنسرسیوم را اداره کرد که منجر به قرارداد کنسرسیوم شد. در سال ۱۳۴۰ با حمایت دولت جان اف کندی در آمریکا به سمت نخستوزیری منصوب شد. آزادی فعالیت احزاب سیاسی از جمله جبهه ملی، اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد از اقدامات دولت او بود. کوششهای او در کاهش نقش شاه در اداره امور کشور با حمایت بخشی از دستگاه ریاست جمهوری آمریکا، خیلی زود با مقاومت و مخالفت محمدرضا شاه پهلوی و عدم همراهی اپوزیسیون شاه مواجه شد و نتیجتاً او پس از ناامیدی از همراهی جبهه ملی مجبور به کناره گیری شد.
در جریان اوجگیری مبارزات مردم در سال ۱۳۵۶ مورد مشورت شاه قرار میگرفت. امینی پس از انقلاب ایران در فرانسه زندگی میکرد و یکی از رهبران مخالفان جمهوری اسلامی ایران بود.
کتاب خاطرات علی امینی که توسط دانشگاه هاروارد تحت عنوان خاطرات شفاهی ایران گردآوردی شده بود، در سال ۱۳۷۶ به همت محسن کچوئی صاحب امتیاز انتشارات صفحه سفید به چاپ رسید.
تبارنامه
اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#80
Posted: 23 Sep 2013 18:54
اسدالله علم
اسدالله خان عَلم امیر قاینات، مرداد ۱۲۹۸ بیرجند - ۱۵ فروردین ۱۳۵۷ آمریکا، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی. نخست وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۴۲ خورشیدی.
تبار خاندان اسدالله عَلم
اسدالله عَلم متعلق به خاندان عَلم خزیمه از کهن ترین خاندانهای خراسان و پسر محمدابراهیم علم «محمد ابراهیم خان علم امیر قاینات» «شوکت الملک دوم» بود. اولین باری که نام خاندان علم خزیمه در تاریخ آمدهاست زمان منصور دومین خلیفه عباسی (۱۵۳ – ۱۵۴ خورشیدی) است. وی یکی از سردارانش موسوم به خازم ابن خُزِیمه را مأمور سرکوبی شورش خراسان کرد. خازم و طایفه اش پس از آنکه مأموریت خود را با موفقیت به انجام رساندند در قهستان واقع در بخش جنوبی خراسان اقامت گزیدند و خود و اعقابش بر مناطق نیمه بیابانی قاینات، حکومت کردند. تاریخ این دودمان از پایان دوره صفویه کاملا روشن است. امیر اسماعیل خان خزیمه حاکم قائن و فرا یکی از سرداران نادر شاه بود. در اواخر قرن هجدهم سه تن از روسای این طایفه پی در پی نام امیر علم خان را بر خود نهادند و بدین سان به پیدایش شاخهای از این طایفه کمک کردند که نام علم را بر خود نهاد در حالی که شاخه اصلی نام خزیمه را حفظ کرد.
جوانی تا پیش از نخست وزیری
پدر اسدالله علم، شوکت الملک، مردی تجددخواه و نوگرا بود و شیفته ادب و هنر. با بسیاری از شاعران نوآور زمان خود مانند ایرج میرزا و عشقی و هم چنین نقاشان معاصر مانند کمال الملک دوستی داشت. کلنل علینیقی وزیری در دوسالی که مامور ارتش در بیرجند بود دوستی صمیمی با خانواده شوکت الملک پیدا کرد به گونهای که فرزندان شوکت الملک وی را عمو خطاب میکردند. امیر اسدالله در محیط متجددی که پدرش در بیرجند ایجاد کرده بود پرورش یافت. این محیط به گونهای بود که پیش از کشف حجاب دخترانش بی حجاب در لباس سواری، در گردشهای خانوادگی شرکت میکردند. امیر اسدالله فارغ التحصیل دانشکده کشاورزی کرج بود. در سال ۱۳۱۸ به اسدالله عَلم متعلق به خاندان عَلم خزیمه از کهن ترین خاندانهای خراسان و پسر محمدابراهیم علم «محمد ابراهیم خان علم امیر قاینات» «شوکت الملک دوم» بود. اولین باری که نام خاندان علم خزیمه در تاریخ آمدهاست زمان منصور دومین خلیفه عباسی (۱۵۳ – ۱۵۴ خورشیدی) است. وی یکی از سردارانش موسوم به خازم ابن خُزِیمه را مأمور سرکوبی شورش خراسان کرد. خازم و طایفه اش پس از آنکه مأموریت خود را با موفقیت به انجام رساندند در قهستان واقع در بخش جنوبی خراسان اقامت گزیدند و خود و اعقابش بر مناطق نیمه بیابانی قاینات، حکومت کردند. تاریخ این دودمان از پایان دوره صفویه کاملا روشن است. امیر اسماعیل خان خزیمه حاکم قائن و فرا یکی از سرداران نادر شاه بود. در اواخر قرن هجدهم سه تن از روسای این طایفه پی در پی نام امیر علم خان را بر خود نهادند و بدین سان به پیدایش شاخهای از این طایفه کمک کردند که نام علم را بر خود نهاد در حالی که شاخه اصلی نام خزیمه را حفظ کرد.اشاره رضاشاه با ملک تاج، دختر قوامالملک شیرازی، پیوند زناشویی بست. پیش از آن پسر قوام الملک با شاهدخت اشرف پهلوی ازدواج کرده بود. به این ترتیب عَلم به دربار راه یافت و با محمدرضا پهلوی، ولیعهد، آشنا شد.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از کشور، شاهدخت اشرف پهلوی از این فرصت استفاده کرد و از شوهرش طلاق گرفت. به این ترتیب ارتباط علم با دربار قطع شد. سالهای پایانی تحصیلات علم هم زمان با اشغال شهر از سوی ارتش سرخ بود. وی همسرش را به تهران فرستاد و خود در کرج ماند. در ۱۳۲۱، عَلم فارغ التحصیل شد و برای رسیدگی به املاک خانوادگی و کمک به پدرش همراه همسرش راهی بیرجند شد. در همین سالها فرزندان آنها رودابه، ۱۳۲۳ و ناز، ۱۳۲۶، به دنیا آمدند. احمد قوام (قوام السلطنه) در سال ۱۳۲۵ به نخست وزیری رسید وی که خانواده علم را به خوبی میشناخت و میدانست چه نفوذی در ولایات جنوب شرقی دارند، امیر اسدالله را که هنوز ۲۷ سال بیشتر نداشت به فرمانداری سیستان و بلوچستان منصوب کرد. عَلم مردمان آن منطقه را به خوبی میشناخت و از پدرش شیوه رفتار با ایشان را آموخته بود. اقامت او در سیستان هم برای او آموزنده بود و هم سرنوشت ساز. کفایت او در اداره امور توجه شاه و دولت را جلب کرد. به ویژه گزارشهایی که او از اوضاع منطقه سیستان و بلوچستان و بعضی مسائل کلی تر، مستقیم برای شاه میفرستاد. با این گزارشها عَلم وفاداری بدون شرط خود را به شاه میرساند. شاهی که در آن زمان در میان سیاستمداران کهنه کار قدرت چندانی نداشت. عَلم در ۲۴ دی ۱۳۲۸ در کابینه محمد ساعد به وزارت کشور رسید. تا سال ۱۳۲۹به رغم تغییر نخست وزیران و کابینه دولت، عَلم همچنان در وزارتهای مختلف در دولت ماند و این نشانی بود از اینکه برگزیده شاه است.
در سال ۱۳۲۹ رزم آرا ترور شد و پس از آن دکتر مصدق به نخست وزیری رسید. در این هنگام حزب توده نیز مجدد سازماندهی شد. شاه از اوضاع و حملات مطبوعات و دستههای سیاسی آزرده بود و بسیار کسانی که در روزهای خوش ادعای سرسپردگی میکردند رهایش کرده بودند. عَلم در این شرایط وفاداری خود را به شاه نشان داد و در تیر ماه ۱۳۳۱ سرپرست املاک و مستغلات پهلوی شد. عَلم به فرمان شاه، زمینهای سلطنتی گرگان را میان کشاورزان تقسیم کرد، در آینده شاه همواره از آن به عنوان پیشاهنگ اصلاحات ارضی یاد کرد. عَلم تنها سرپرست املاک پهلوی نبود بلکه در فعالیتهای سیاسی و ملاقاتهای پشت پردهٔ مورد نظر شاه هم فعال بود. این گونه فعالیتها چیزی نبود که به گوش مصدق نرسد بنابر این عَلم را به بیرجند تبعید کرد. جهانگیر تفضلی در یادداشتهای خود در این باره مینویسد«..... دکتر مصدق گفت شایعهای که میگویند دولت میخواهد عَلم را به بندر عباس تبعید کند، دروغ است. به عَلم بگویید که پدرش حق عظیمی به گردن من داشت. وقتی رضا شاه مرا به بیرجند تبعید کرد، امیر شوکت الملک از من پذیرایی بسیار گرم و محترمانهای کرد، تا جایی که رضا شاه از او رنجید و رنجش رضا شاه هم در آن دوران دیکتاتوری برای شوکت الملک خطرناک بود. رضا شاه به شهربانی بیرجند دستور داد که مرا به زندان ببرند و امیر شوکت الملک برای زندان من لوله کشی کرد و اگر محبت او نبود من در آن زندان تلف شده بودم. به او بگویید دست از سیاست بازیهای خود با خارجیها بردارد و لزومی هم ندارد به اروپا برود. از قول من به او بگویید برو سر املاکت و عوض سیاست بازی برو شکار...»
پس از سرنگونی دولت مصدق توسط تیمسار فضل الله زاهدی، علم بیدرنگ با خانواده اش به تهران بازگشت و از نو سرپرست املاک پهلوی شد و بیش از پیش مورد اعتماد شاه. در ۱۳۳۴ شاه تصمیم به برکناری تیمسار زاهدی گرفت و عَلم را مامور ابلاغ درخواست خود و قانع کردن زاهدی به استعفا کرد. دولت بعدی را حسین علاء تشکیل داد و عَلم در کابینه علاء وزیر کشور شد و انتخابات مجلس را با نظر شاه انجام داد.
دوران نخست وزیری
پس از استعفای کابینه دکتر علی امینی به دلیل سنگ انداریهای فراوان دربار، شاه به بهانه ی اختلاف بر سر بودجه نظامی او را برکنار کرد ، همچنین خواستار کسی بود که بی چون و چرا به وی وفادار باشد و توانایی اجرای اصلاحات گستردهای را که در برنامه حکومت بود، نیز داشته باشد. به دینسان یک روز پس از استعفای امینی، در ۳۰ تیرماه ۱۳۴۱، اسدالله علم به نخست وزیری گمارده شد. از اولین اقدامات کابینه عَلم، اعلام این مطلب بود که دولت ایران به هیچ کشوری اجازه ایجاد پایگاه موشکی در ایران نخواهد داد. این اعلامیه سرآغاز زدودن تیرگی روابط میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی شد. اما وظیفه اصلی علم رویارویی با مسائل داخلی کشور به ویژه اصلاحات ارضی بود و پر رنگ نشان دادن نقش شاه در این رفرم بنیادین اجتماعی با در حاشیه قرار دادن دکتر ارسنجانی. شاه در این مورد دو خواسته اصلی از عَلم داشت اول اینکه جلوی هرگونه آشوبی را از سوی مخالفان بگیرد و دوم اینکه اصلاحات ارضی را در چارچوب گسترده تری از اصلاحات اجتماعی به نام انقلاب سفید حل کند. این برنامه اصلاحات اجتماعی در ۶ بهمن ۱۳۴۲ به آرای عمومی گذاشته شد و به رغم تحریم از سوی جبهه ملی و دیگر مخالفان با اقبال عمومی مواجه شد.
نخستین آشوبها در مخالفت با انقلاب سفید از ایلات فارس آغازید که منجر به درگیریهای شدید شد و پس از دو ماه سرکوب گردید. گرفتاری دیگر کابینه عَلم تظاهرات پراکنده گروهای مخالف در تهران و قم بود. جبهه مخالف مرکب از گروههای چپ، جبهه ملی و برخی از بازاریان و روحانیون بود با پشتیبانی پنهان و آشکار بعضی خانها و ملاکین بزرگ. اینان هر روز به شدت مخالفت خود میافزودند. در میان ایشان نقش حجت ااسلام حاج آقا روح االه خمینی(آیت االه آینده) بسیار چشمگیر بود که با شجاعت اعلامیه بسیار تند علیه شاه و اقدامات اصلاحی او منتشر کرد. اما به گمان علم، دولت آمریکا در پشت پرده از این تظاهرات جانبداری میکرد.
در میانه بهار ۱۳۴۲ گزارشهایی به شاه و عَلم میرسید که مخالفان هواداران خود را برای تظاهرات گستردهای در نیمه خرداد ماه آماده میکنند. علَم پیش بینی کرد که اینبار مسئله بغرنج خواهد بود بنابراین به تدارک گسترده برای مواجهه با آن دست زد و در گفتگویی با شاه در مورد تظاهرات آینده میگوید«... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ میدهد«... یعنی با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر، و گر نه مرا مسئول معرفی کنید» . علم احساس میکند که شاه مصمم نیست پس به این صورت با شاه قرار میگذارد که شاه ۲۴ ساعت فرماندهی ارتش را به علم بسپارد و علم شورش را سرکوب کند، اگر در کار خود ناکام شد شاه تمام مسئولیت مسائل پیش آمده را متوجه وی کند و او را عزل و حتی مجازات(اعدام) کند. در بامداد روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علَم که آمادگی کامل داشت به رئیس شهربانی وقت، سپهبد نصیری، تلفن کرد و دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که به عنوان نخست وزیر این دستور را میدهد و سپس خود به دفتر نصیری رفت. این خونسردی و قاطعیت علَم باعث شد در چند ساعت غائله پایان پذیرد. سر آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در ایران دوره پهلوی نیز که خود دوستی بسیار نزدیکی با اسدالله علم داشت در خاطراتش از علم به عنوان مسئول اصلی سرکوب قیام ۱۵ خرداد نام میبرد و مینویسد:«... علم شخصاً دستور تیراندازی را صادر کرده بود و خود او در سال ۱۹۷۵ ضمن صحبت درباره حوادث آن زمان گفت: من چارهای جز این کار نداشتم... اعلیحضرت خیلی رقیق القلب هستند و از خونریزی خوششان نمیآید.»داریوش همایون نیز نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام ۱۵ خرداد را مورد تصدیق قرار میدهد و نتیجه میگیرد که اگر در آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسدالله علم نبود چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه میشد.." شمار تلفات این رویداد تاسف آور را کمسیون بی طرفی، ۸۶ کشته و ۱۹۳ زخمی در تهران اعلام داشت. کابینه عَلم به وزرارت اقتصاد، دادگستری و کشور ماموریت داد که جهت حمایت از خانواده قربانیان اقدام کنند. این برنامه منجر به تشکیل کمسیونی شد با عضویت حاج آقا رضا مجد از بازاریان معتمد و خوشنام، بانو ستاره فرمانفرمایان و یک قاضی بلند پایه. دولت علَم برپایه گزارش تهیه شده توسط این کمسیون برای هزینه زندگی خانوادههایی که در این واقعه سرپرستشان را از دست داده بودند مقرری تعیین کرد به گونهای که بعضی از ایشان تا انقلاب اسلامی سال ۵۷ از بودجه نخست وزیری ماهیانه دریافت میکردند.
ماموریت دیگر عَلم در مقام نخست وزیری برگزاری انتخابات مجلس در جهت اهداف انقلاب سفید بود، این انتخابات اگرچه فرمایشی بود اما ترکیب نمایندگان با دورههای پیشین متفاوت بود. برای نخستین بار چند زن به مجلس راه پیدا کرده بودند و گروهی از کشاورزان و کارگران نیز نماینده شده بودند و دیگر از زمینداران و متنفذان محلی خبری نبود. به موازات انتخابات مجلس، حزب ایران نوین نیز تاسیس گردید و حسین علی منصور دبیرکل آن شد و اکثریت نمایندگان مجلس نیز عضو آن شدند. دیگر مشخص بود که نخست وزیری علم به پایان رسیدهاست اما شاه بر خلاف رویه معمول خویش برنامههای آینده خود را با عَلم در میان میگذاشت و سعی میکرد به این ترتیب نهایت اعتماد و محبت خود را به عَلم نشان دهد و شغل آینده عَلم یعنی ریاست دانشگاه پهلوی شیراز، با توافق خود او تعیین شد. اگر چه علم تغییرات را با خوشرویی پذیرفت ولی همان گونه که از یادداشتهایش بر میآید بابت این تغییرات از شاه دلگیر شده بود. چون به نظر خودش تمام ماموریتهایش را به خوبی انجام داده بود و حتی سپر بلای شاه شده بود و اوضاع اقتصادی مملکت نیز رو به بهبود بود و مردم امیدوار به آینده پر رونق، پس دلیلی برای برکناریش وجود نداشت. به ویژه که باید جایش را به منصور میداد، چون علم منصور را مهره آمریکاییان میدانست و یک بار او را تهدید کرده بود که به جرم جاسوسی برای آمریکاییان دستور توقیف وی را خواهد داد.واپسین اقدام علم در مقام نخست وزیری فرستادن لایحه مصونیت حقوقی مستشاران نظامی آمریکا درایران به مجلس جدید بود. در واقع این اقدام علم قانونی نبود زیرا جلسه دولت برای تصویب آن تشکیل نشده بود هم چنین امضاء باهری، دوست و وزیر دادگستری علم نیز پایه نامه نبود. باهری بعدها گفت «علم به این دلیل دست به این اقدام غیر قانونی زد که شاه را بسیار دوست میداشت و میخواست در این ننگ شریک شاه باشد. این شاه بود که میخواست لایحه حتما تصویب شود»سرانجام عَلم در روز شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ استعفا داد و همان روز کابینه منصور تشکیل شد.
دوران وزارت دربار
در ۲۸ اسفند ۱۳۴۲ عَلم به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. شاه علاقه فراوان به این دانشگاه داشت و میخواست دانشگاه شیراز، یادگار او بماند مانند دانشگاه تهران که یادگار پدرش شد. اما به دلیل رقابت و همچشمی مسولان کار پیشرفتی نمیکرد و دانشگاه به کسی نیاز داشت که در دستگاه دولت صاحب نفوذ باشد. عَلم در این دوره که بیش از سه سال به طول انجامید توانست دانشگاه شیراز را به یکی از کانونهای فعال و پویای علمی کشور تبدیل کند. البته در سه سال ریاست دانشگاه پهلوی شیراز عَلم تنها به کارهای دانشگاه مشغول نبود و بخشی از وقت او صرف تماس با کشورهای منطقه و مذاکرات محرمانهای میشد که شاه میخواست بدون مداخله و آگاهی دولت انجام دهد.
در آبان ۱۳۴۵ به وزارت دربار منصوب شد. با آمدن علم چهره دربار یکسره دگرگون شد و از نو سازماندهی شد. کم کم دربار به وزنه مهمی در سیاست داخلی و خارجی کشور تبدیل شد و این با گرایش روزافزون شاه به خودکامگی سیاسی هماهنگ بود. تاجگذاری محمدرضا پهلوی و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در دوران وزارت دربار او انجام شد. علم بسیار نزدیک به شاه و مورد اعتماد او بود. علم و شاه تقریبا هر روز با یکدیگر گفتگو میکردند و چند روز در هفته یکدیگر را میدیدند. آنان اغلب با یکدیگر شام و ناهار میخوردند. در سراسر ایران هیچ فردی در چنین موقعیتی نبود. چنین رابطه تنگاتنگی باعث شده بود دامنه روابط شاه و علم از حدود مسایل کاری فراتر رود و قرابت روحی میان آن دو پدید آید.
در سال ۱۳۴۷ پزشکان ایرانی و سویسی متوجه شدند که عَلم به گونهای از سرطان خون مبتلا است که شخص درگیر این بیماری بین ۵ تا ۱۵ سال زنده میماند. از سال ۱۳۵۰ به بعد به توصیه پرفسور صفویان، پرفسور میلیز - استاد بیماریهای داخلی دانشگاه پاریس- پزشک معالج عَلم شد و سپس نیز پرفسور ژان بِرنار کارشناس سرطان خون سرشناس فرانسوی به همکار ی فراخوانده شد ولی همواره نوع بیمار عَلم از وی پوشیده نگه داشته شد.
در خرداد ۱۳۵۶ علم سعی کرد جلوی مبادله قرارداد تقسیم آب رودخانه هیرمند را میان ایران و افغانستان بگیرد و در این باره مستقیم از شاه تقاضا کرد اما تلاشهای وی به جایی نرسید و قرارداد مبادله شد. علم این قرارداد را خیانت به ایران میدانست. به صورتی که در یادداشتهای خود نوشتهاست:«مثل این است که یک قطعه از گوشت تن مرا بریدهاند و پیش چشم من جلوی سگ انداختهاند.» این مسئله باعث کدورت شدید علم شد به گونهای به فکر استعفا از وزارت دربار افتاد. این اتفاق و شرایط وخیم بیماری وی باعث شد که از این پس دیگر دل و دماغ کار نداشته باشد. این تغییر از یادداشتهای وی کاملا نمایان است.
علم برای معالجه بیماری سرطان خون در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۵۶ کشور را ترک کرد. در ۱۳ مرداد ۱۳۵۶ هنگامی که دوران نقاهت را در جنوب فرانسه سپری میکرد شاه تلفنی از او خواست که استعفا دهد و به جای او امیرعباس هویدا به وزارت دربار منصوب شد که باعث شگفتی علم شد. در اسفند ۱۳۵۶، نامهای مفصل به شاه نوشت و در آن بسیار صریح در مورد وخامت اوضاع کشور به شاه هشدار داد و گفت اگر شاه دست روی دست گزارد باید در انتظار آشوبهای بزرگتری باشد. شاه در مورد این نامه به هویدا گفته بود: «علم مشاعرش را از دست داده است!»
پایان زندگی
اسدالله علم در ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ درگذشت. او یادداشتهای روزانه محرمانهای به جای گذاشت و وصیت کرد که پس از مرگ وی و در زمانی که خاندان پهلوی روی کار نیست انتشار یابد. این یادداشتها به عنوان گزارشی دقیق از وضعیت دربار پهلوی و شخص شاه اعتبار زیادی دارد. ده سال بعد از انقلاب و دگرگونی نظام سیاسی ایران بانو ملک تاج علم و دو دختر او رودابه و ناز علم یک زبان بر این شدند که هنگام انتشار یادداشت ها شده است . این یادداشت ها در مجموعهای 6 جلدی با ویراستاری دکتر علینقی عالیخانی زیر عنوان «یادداشتهای علم» منتشر شده است.
ارتباط با انگلستان
خانواده عَلم همواره به داشتن ارتباط با انگلیسیها معروف بودهاست و به این سبب مورد تهمت مخالفان بوده. اینکه این ارتباط تا چه حد در جهت تضییع منافع ملی ایران بودهاست یا به گونهای از سوی این خاندان برای حفظ منافع ایران بکار رفته، روشن نیست. اما اینکه ایشان گاهی از نفوذ خود در دولت و دربار جهت اعمال خواستههای دولت انگلستان استفاده میکردهاند، در اینجا و آنجا نشانیهایی هست.
جمشید آموزگار در مجله رهاورد مینویسد:"... من در کنفرانس اوپک بنا به دستور شاه برای بالا بردن قیمت نفت، فشار میآوردم. عَلم، وزیر دربار به من تلفن زد که شما بهتر است فشار را کم کنید که توافق حاصل شود. من به شاه تلفن زدم که وزیر دربار چنین توصیهای را نمودهاست در پاسخ گفت شما که میدانید او از کجا آب میخورد...."
پرویز ثابتی مدیر اداره کل امنیت داخلی ساواک در این باره میگوید:
"... این بار به نصیری گفتم: تیمسار! چه کسی دنبال این کارهاست که مهدی بازرگان و محمود طالقانی و اینها آزاد شوند؟ او در پاسخ گفت:اسدالله عَلم! عَلم دنبال کار اینهاست.
پرسشگر: مگر عَلم با اینها ارتباط داشت؟
ثابتی: در ارتباط عَلم با انگلیسیها که تردیدی نبود و شاه نیز آنرا میدانست و قاعدتا باید انگلیسیها دنبال آزادی سران نهضت آزادی بوده باشند!..."
اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.