ارسالها: 23330
#81
Posted: 23 Sep 2013 19:00
حسنعلی منصور حسنعلی منصور (اردیبهشت ۱۳۰۲ - ۷ بهمن ۱۳۴۳) سیاستمدار ایرانی و یک دوره نخستوزیر ایران بود. وی در ۱ بهمن ۱۳۴۳ خورشیدی، در مقابل مجلس شورای ملی توسط گروهی از نزدیکان مجتبی میرلوحی، مشهور به «نواب صفوی» ترور شد. پس از ترور حسنعلی منصور، دوست دیرینش، امیر عباس هویدا به جای او نخستوزیر ایران شد. زندگی حسنعلی منصور فرزند علی منصور (وزیر و نخستوزیر معروف عصر پهلوی) و نوهٔ دختری حسن رئیس ظهیرالملک (حکمران و دولتمرد عصر قاجار و پهلوی) بود. او اردیبهشت ۱۳۰۲ ه. ش به دنیا آمد و پس از پایان دوران تحصیل و اخذ مدرک لیسانس حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران، کار دولتی خود را از وزارت امور خارجه آغاز کرد(۱۳۲۴) و با پشتوانه قوی خانوادگی مدارج ترقی را طی کرد. او پس از یک ازدواج ناموفق، با فریده امامی نوه دختری حسن وثوق(وثوق الدوله) ازدواج کرد و با خانوادههای متنفذ وثوق، قوام، امینی و... هم نسبت فامیلی پیدا کرد. منصور اولین دبیرکل حزب ایران نوین بود و پس از احراز پست نخست وزیری بجای امیر اسدالله علم، قصد انجام اصلاحات و تغییراتی را داشت و کوشش نمود که با روحانیت از در سازش در آید. حسنعلی منصور، خمینی را در ۸ فروردین ۱۳۴۳ از تهران به منزلش در قم بازگرداند. پس از سخنرانی سید روح الله خمینی در چهارم آبان ۱۳۴۳ در قم علیه تصویب قانون اجازه استفاده مستشاران امریکایی در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین نوشته شده در بند دوم کنوانسیون وین خمینی دستگیر و در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه تبعید شد. ترور در اول بهمن ۱۳۴۳ خورشیدی، حسنعلی منصور که نخستوزیر وقت ایران بود، در مقابل مجلس شورای ملی توسط محمد بخارایی، عضو گروه نهضت آزادی و از نزدیکان مجتبی میرلوحی معروف به «نواب صفوی» ترور شد. حسنعلی منصور پس از چند روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ و پس از چند عمل جراحی در بیمارستان پارس تهران درگذشت و پیکرش را با تشریفات مخصوص در آرامگاه رضا شاه در شهر ری دفن کردند. پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به دستور صادق خلخالی آرامگاه رضا شاه و مقابر پنجاه تن از وابستگان حکومت پهلوی از جمله قبر حسنعلی منصور را خراب کردند. اسدالله لاجوردی، که در ترور حسنعلی منصور نقشی را بر عهده داشت. پس از ترور بازداشت شد و نهایتاً به تحمل ۱۸ ماه حبس محکوم شد. اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#82
Posted: 23 Sep 2013 19:30
امیرعباس هویدا امیر عباس هویدا (۲۸ بهمن ۱۲۹۷ - ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ در تهران) یکی از نخستوزیران ایران در زمان حکومت محمد رضا پهلوی بود. وی ۱۳ سال نخست وزیر بود و ریاست دولت در ایران را بر عهده داشت که این طولانی ترین ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران بودهاست. زندگینامه وی در سال ۱۲۹۸ ه. ش متولد شد. پدرش حبیب الله عین الملک سالها سفیر ایران در لبنان و عربستان و دیگر کشورهای عربی بود که در حجاز و لبنان و اردن میزیست.مادرش بانو سرداری دختر ادیب السلطنه و نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه) از صلب یحیی خان مشیرالدوله بود. امیر عباس و برادر کوچکترش فریدون به اقتضای شغل پدر در لبنان رشد و نمو یافتند و در مدرسه لائیک فرانسوی بیروت تحصیل کردند و امیرعباس در اواخر تحصیل در دوره دبیرستان به اروپا رفت و سالها در انگلستان و بلژیک و فرانسه زندگی و تحصیل کرد. او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد بروکسل به ایران بازگشت و با توجه به سوابق پدرش عینالملک هویدا، رشته تحصیلی و تسلط او به زبانهای عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی و آشنایی با یک دو زبان اروپایی دیگر، در وزارت امور خارجه ایران مشغول به کار شد. هویدا از طریق آشنایی با عبدالله انتظام و دوستی با حسنعلی منصور پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و در دولت منصور به وزارت دارایی منصوب شد. پس از ترور منصور توسط گروه فداییان اسلام، وی توسط محمدرضا پهلوی به عنوان نخست وزیر ایران منصوب شد و ۱۳ سال در این پست ماند. وی ابتدا با خواهر منصور ازدواج کرد اما پس از مدتی کوتاهی او را طلاق داد که خواهر منصور بلافاصله پس از طلاق به عقد منوچهر تیمورتاش در آمد. امیرعباس هویدا چندی پس از مرگ منصور با خواهرزن او لیلا نظامالدین امامی که نوه دختری حسن وثوق (وثوق الدوله) بود، ازدواج کرد ولی این ازدواج در اوج اقتدار وی به طلاق انجامید. ولی دوستی او و همسرش تا پایان عمر هویدا پابرجا بود. در سال ۱۳۴۴ امیرعباس هویدا که در آن زمان رئیس دولت بود، استعفای خود را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و بار دیگر مأمور تشکیل دولت شد. بازداشت هویدا پس از ۱۳ سال تصدی پست نخست وزیری، از کار کناره گرفت و جمشید آموزگار به نخست وزیری منصوب شد و هویدا به عنوان وزیر دربار شاهنشاهی مشغول به کار شد. این روزها همزمان بود با آغاز حرکات انقلاب و کوشش محمدرضا پهلوی برای آرام کردن مردم، هویدا و چند تن دیگر از رجال سرشناس سیاسی دوران زمامداری خود را بازداشت کرد. البته خود او میدانست که این بازداشت برای آرام کردن مردم است و با بازداشتهای سیاسی و معمول فرق دارد. اما نمیدانست که بازداشتش تا روز پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ادامه خواهد داشت. محاکمه و اعدام وی تنها مقام بلند پایه رژیم محمد رضا پهلوی بود که علیرغم داشتن امکان فرار، از ایران نگریخت و از طریق داریوش فروهر تسلیم دولت موقت مهندس مهدی بازرگان شد. به گفته مسعود بهنود در کتاب «۲۷۵ روز بازرگان» (صفحه ۲۶۷)او در ۲۲ بهمن ۵۷ پس از فرار نگهبانها از پادگان جمشیدآباد از زندان بیرون آمد و به منزل آقای طالقانی تلفن زد و از آن طریق خود را تسلیم کرد. سپس به دادگاه انقلاب تحویل داده شد و با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه اعدام شد. او قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید.عباس میلانی به داستان تخیلی[تحقیق دستاول؟] که خلخالی دراین مورد گفتهاست اشاره میکند خلخالی میگوید که جسد کمتر از سه ماه در سردخانه ماند وسپس ابراهیم یزدی به دستور مهدی بازرگان از یک سو و یهودیان، بهائیان، فراماسونرها، اسرائیلیها، فرانسویها و دیگران از سوی دیگر، جسد را در تابوت قرار داد وبا پرواز ایر فرانس به فرانسه فرستاده شد. برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاستمداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی و یا حداقل محاکمه آرامتر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجهای نداشت. علاقه به تولیدات ملی تولید اولین خودرو پیکان در ایران در سال 1348 صورت گرفت. هویدا در خرداد همین سال یکدستگاه پیکان خریداری نمود. نخست وزیر وقت ایران در ساعتهای غیر اداری سفرهای شهریاش را با پیکان انجام میداد که بگفته یکی از مجلات آن زمان این کار نخست وزیر باعث دلگرمی تولید کنندگان پیکان شده بود چون یک مقام مسئول در کشور به جای اینکه سوار اتومبیلهای خارجی شود از خودرو ساخت وطن استفاده میکند. پستها کارمند دولت کارمند وزارت خارجه کاردار کنسولگری ایران در فرانسه - آلمان - هلند - بلژیک منشی دولت نخست وزیر وزیر درباردیدگاههای دینی هویدا بارها شایعه بهایی بودن خود را که از سوی مخالفان مذهبی حکومت و در زمان اوج گیری انقلاب ۱۳۵۷ ایران بعنوان اتهام مطرح شده بود، رد کرد و به مسلمان بودنش اشاره کرد. عباس میلانی، پروفسور دانشگاه استنفورد می گوید که پدر امیرعباس - حبیب الله - از طبقه متوسط جامعه بود که ریشه در بهاییت داشتهاند، اما مدرک ضعیفی وجود که نشان دهد او (حبیب الله) در بزرگسالی به آئین بهاییت اعتقاد داشت. علاوه بر این، هیچ مدرکی نیست که نشان دهد که فرزندانش را با آئین بهایی پرورش داده باشد. امروزه کسانی که مدعی هستند هویدا همچون پدرش حبیب الله عین الملک پیرو دین بهائی بوده به اسنادی از ساواک استناد میکنند که بهائیان تمامی آن اسناد را جعلی و ساختگی میدانند.دلایل هر دو گروه در ذیل آمدهاست. سند نخست این سند، ظاهراً نامهای از یکی از سران جامعه بهائی بنام قاسم افشاری به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکستگی پای او، برای فرهنگ مهر است که در آن تاسف خود را ابراز داشتهاست: «جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارائی: بمناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارائی رخ داده خواهشمند است مراتب تاثر و تاسف اینجانب وبرادرانم را به عموم هم مسلکان و بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمائید. احترامات فائقه را تقدیم میدارد قاسم افشاری» نکتهٔ اولی که به نظر میرسد این است که این مدرک، بهائی بودن هویدا را ثابت نمیکند کمترین ارتباطی به باورها و گرایشهای دینی هویدا ندارد. سند بالا در صورت اصلی بودن بیان میدارد که یک نفر زیر دست بهائی تاثر خود را از تصادف هویدا به رئیسش ابلاغ کردهاست. نکتهٔ دیگری که برای جعلی بودن سند میتواند مدرکی باشد این است که ممکن نیست که یکی از سران جامعهٔ بهائی دین خود را «فرقه» و یا «مسلک» بخواند ولی این واژهها غالبا در میان مخالفان دین بهائی و یا به قول بهائیان، بهائیستیزان رواج دارد. سند دوم این سند، گزارش ساواک از جلسه بهائیان ناحیه ۲ شیراز میباشد: «جلسهای با شرکت ۱۲ نفر از بهائیان ناحیه ۲ شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضعیت اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و میتوانند امتیاز هر چیزی را که میخواهند بگیرند. تمام سرمایههای بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان میباشند... شخص هویدا بهائیزادهاست. عدهای از مامورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی میباشند میخواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امراللهاست و امسال مبلغ ۱۵ هزار تومان به محفل ما کمک نمودهاست. آقایان نگذارید کمر مسلمانان راست شود...» دلایلی که برای جعلی بودن این سند به نظر میرسد میشود از آنها نام برد این گونهاست: ۱-پس از خواندن مناجات خاتمه این صحبتها رد و بدل میشود. گویا سازنده این سند بر این باور است که خاتمه نام مناجاتی است که در دین بهائی وجود دارد. بهائیان به مناجاتی، «مناجات خاتمه» میگویند که پس از ختم جلسه و برای خاتمه آن خوانده میشود. ۲-تعداد افراد محفل بهائی ۹ نفر است و نه ۱۲ نفر. ۳-لوح احمد، یکی از الواح نوشتهشده توسط بهاءالله، شارع دین بهائی، لوحی است که نهایتا در بهترین حالت و بزرگترین فونت ۲ یا ۳ صفحهاست، بنابراین احتمالا این جمله صحیح نمیباشد: «صفحاتی از کتاب لوح احمد». ۴-در رابطه با ایقان یکی از آثار بهاءالله، گویا نویسنده اطلاع از محتویات ایقان نداشته و صرفاً آن را به عنوان یک کتاب مذهبی میشناسد. به نظر بهائیان تا به حال دیده نشدهاست که برای شروع یک جمع بهائی قسمتهائی از ایقان خوانده شود، زیرا محتویات ایقان ارتباطی با شروع و خاتمه یک جمع ندارد. سندهایی که مسلمان بودن هویدا را نشان میدهد با این همه به نظر میرسد محیط خانوادگی کودکی هویدا فاقد اشارهای به دین بهائی بوده به طوریکه برادر امیر عباس یعنی فریدون هویدا میگوید من برای بار اول در ۱۴ سالگی (پس از مرگ پدر و آنهم از یک دوست) کلمه بهائی را شنیدم. خود او پیش از نخستوزیری و در دوران نخستوزیری و پس از آن در هنگام زندان و محاکمه و حتی تا پای اعدام صریحا خود را فردی مسلمان و مسلمانزاده میدانسته و هرگز ادعای بهائی بودن نکردهبود. کیفر خواست رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران و دادگاه انقلاب نیز صحبتی از بهائی بودن او نمیکند. دادگاه انقلاب در ارائه متن محاکمه و مجازات اعدام هم ایشان را فردی مسلمان معرفی کرده بود و این سند در جرائد روز ایران منتشر گشته و در دسترس همگان است. همچنین تاریخدان معاصر دکتر عباس میلانی در کتاب خود در بیوگرافی و زندگینامه وی «معمای هویدا (The Persian Sphinx)» هم پس از مطالعه اسناد و شواهد تاریخی و مصاحبههای وی، ادعای هویدا و دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی را تایید کرده بر مسلمان بودن (ویا بهائی نبودن) ایشان صحه میگذارند. نامهای سیاسی و اعتراض آمیز هم از خمینی به هویدا در دست است که در دههٔ ۱۹۶۰ نوشته شده و او هم هویدا را بهائی نمیخواند. دراسناد رسمی ساواک جزو مشخصات هویدا تحت مذهب درج شده «اسلام». در مورد بهائی نبودن هویدا در یکی از گزارشهای ساواک به سال ۱۳۵۷ میتوان مورد دقیق تری یافت. این سند، بررسی نهایی و کامل ساواک در این مورد است و با در نظر گرفتن تمام شواهد موجود نوشته شدهاست. این سند در بولتن ویژهٔ به شماره ۶۶۵۸/۳۱۲ موجود است. «در بارهٔ انتساب وزیر دربار شاهنشاهی به فرقهٔ بهائی به استحضار میرساند: تا زمان انتصاب امیر عباس هویدا به مقام نخستوزیری، در هیچ یک از سازمانهایی که وی خدمت مینموده به هیچوجه حتی کوچکترین بحث و شایعهای مبنی بر انتساب وی به این فرقه وجود نداشته و در بین دوستان و نزدیکان وی نیز چنین بحث و گفتگویی نبودهاست. پس از انتصاب وی به این سمت، مخالفین او شایع نمودند که پدرش وابسته به این فرقه بودهاست. برابر تحقیقاتی که بعمل آمده، پدر هویدا هنگامی که وی و برادرش در سنین طفولیت بودهاند، فوت شدهاست. مادر هویدا و افراد فامیل وی مسلمان بوده و میباشند، مادر هویدا که به مکه نیز مشرف شده مسلمانی مومن با تقوی است و فرزندان خود را نیز با تقوی و فضیلت تربیت نموده و دارای خصلت های نیکوی انسانی میباشند. امیر عباس هویدا هیچگاه منتسب به فرقهٔ بهائی نبوده و به علاوه طبق تعالیم عالیهٔ اسلامی وی را بر یک سنت که از زمان حضرت رسول اکرم (ص) جاری بوده، هر فردی که خود را مسلمان معرفی کند و جملات شهادت... را ادا نماید مسلمان شناخته میشود و امیر عباس هویدا طی ۱۵ سال گذشته به مناسبتهای مختلف پیوسته اعتقاد خود را به دین مبین اسلام صریحا و علنا بیان داشتهاست.» کتابها امیر عباس هویدا چندین کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی نوشت که بیشتر آنها به فارسی برگردان شدهاند. این برگردانها عبارتند از: تاریخ داستانهای پلیسی چهل و یکمین در سرزمین غریبه برف در صحرای سینا سقوط شاه شبهای فئودال سیفالاسلام اعراب چه میخواهند اسلام درجازده چگونگی مرگ خلخالی در خاطرات خود می گوید: «هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب می کرد و شاید تصور می کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم. ... پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند. ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودی ها و بهایی ها و فراماسون ها و اسرائیلی ها و فرانسوی ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند. ... آنها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن فروشان و ساواکی ها و اسرائیلی ها ، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی ها و در کنار قبر پدرش دفن نمودند.» اما ، عباس میلانی در کتاب "معمای هویدا" یا ابوالهول ایرانی روایتی متفاوت از چگونگی مرگ هویدا را بازگو میکند. به نقل از این کتاب : «به محض آنکه پای هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که در پشت سرش می آمد هفت تیری به دست گرفت و گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد. هویدا به زمین افتاد. خون از رگ گردنش فواره میزد... هویدا که می دانست زخمی مهلک برداشته، به شخصی به نام "کریمی" که در صف همراهان خلخالی بود رو کرد و به تمنا خواست که جانش را بستاند. کریمی هم، ظاهرا از سر لطف، هفت تیر را به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمهٔ هویدا زد ... به اعتبار عکس هایی که از جسد هویدا منتشر شد و همچنین به استناد گزارش رسمی پزشکی قانونی و مشاهدات دکتر فرشته انشاء می توان گفت که بی شک هویدا را نه یک جوخه اعدام، بلکه سه گلوله هفت تیر کشت.» در مورد محل دفن امیرعباس هویدا هم، روایت عباس میلانی متفاوت است. او در کتاب معمای هویدا می گوید : «دکتر گرمان (دکتر پزشکی قانونی) می گفت : دو راه حل پیشنهاد میکنم، می توانم جسد را بسوزانم ... یا جسد را مدتی در سردخانه پزشکی قانونی، در جایی امن، حفظ کنم و وقتی آب ها از اسیاب افتاد ، با شما (دکتر فرشته انشاء) تماس خواهم گرفت ... جسد هویدا به راستی سه ماه در سردخانه ماند ... بعد از این مدت دکتر گرمان با خانوادهٔ انشاء تماس گرفت و از آنها خواست که برای بردن جسد مراجعه کنند ... خانوادهٔ انشاء مراسم کفن و دفن را به سرعت انجام دادند ... چند ماه بعد بالاخره سنگی بر گور هویدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعی اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشارهٔ غیر مستقیم به هویت کسی که آن جا در خاک خفته بسنده کرده اند» وزیران کابینه امیرعباس هویدا اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#83
Posted: 23 Sep 2013 19:52
جمشید آموزگار دکتر جمشید آموزگار (زادهٔ ۴ تیر ۱۳۰۲ در تهران در خاندانی اهل استهبان فارس)، از نخستوزیران ایران در دوره پهلوی، وزیر کشور و رئیس اجلاس اوپک در تهران بود. زندگی جمشید آموزگار، دانش آموخته حقوق و اقتصاد در دانشگاه تهران و فارغ التحصیل مقطع دکترای مهندسی هیدرولیک از دانشگاه کرنل است. او متولد چهارم تیر ماه تهران۱۳۰۲ است. پدرش حبیب الله خان آموزگار متولد استهبان فارس از قضات وزارت عدلیه رضا شاه بود. حبیب الله آموزگار (پدر جمشید آموزگار) عضو مجلس مؤسسان و دورههای دوم و سوم مجلس سنا بود و در کابینه حسین علاء وزارت فرهنگ را بر عهده داشت. وی دوران ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و تحصیلات دانشگاهی اش با جنگ دوم جهانی مقارن شد. او تحصیل در رشتههای حقوق و اقتصاد دانشگاه تهران را رها کرد و به آمریکا رفت. در دانشگاه کرنل لیسانس مهندسی راه و ساختمان را گرفت. در رشته مهندسی هیدرولیک در دانشگاه واشنگتن ادامه تحصیل داد و با اخذ مدرک دکترا از آنجا فارغ التحصیل شد. در سال ۱۳۲۸ فعالیتهای اجرایی خود را با سمت کارشناسی در سازمان ملل آغاز کرد. وزارت درسال ۱۳۳۷ دکتر منوچهر اقبال او را به وزارت کار برگزید که البته دوره کوتاهی را شامل میشد و در آبان ماه ۱۳۳۸ خ در پی ترمیم کابینه خود بار دیگر آموزگار را به وزارت کشاورزی منصوب کرد. در دوران وزارت کشاورزی به تهیه اولین قانون اصلاحات کشاورزی مأمور شد. دکتر جمشید آموزگار در سال ۱۳۴۲ توسط حسنعلی منصور نخست وزیر، به وزارت بهداری منصوب شد. دولت منصور، دولتی با چهره های جوان متمایل به آمریکا بود که با ترور او برچیده شد و آموزگار در دولت جدید به ریاست امیرعباس هویدا در سال ۱۳۴۳ به وزارت بهداری منصوب شد، در دولت بعدی نیز هویدا از وی برای وزارت دارایی استفاده کرد. آموزگار تا سال ۱۳۵۴ در این وزارت فعال بود. در دوران وزارت دارایی، امور مربوط به قیمت گذاری نفت و اوپک برعهده وی نهاده شد و به طور مستقیم با شاه در ارتباط بود. در سال ۱۳۵۲، به همراه دیگر وزرای نفتی جهان در کنفرانس اوپک در وین توسط کارلوس شغال مارکسیست گروگان گرفته شد و سرانجام با وساطت جهان پس از دو روز آزاد شد. او پس از آزادی، «جان خود را در راه اعلیحضرت همایونی بیارزش» خواند. جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۲، به عضویت در هیئت امنای دانشگاه تهران منصوب شد و در دی ماه همان سال ریاست اجلاس اوپک در تهران عهده دار شد و هویدا در کابینه جدید خود وزارت کشور را به آموزگار داد. وزیر کار در کابینه منوچهر اقبال (از ۹ شهریور ۱۳۳۷ تا) وزیر کشاورزی در کابینه منوچهر اقبال (از ۹ آبان ۱۳۳۸ تا) وزیر بهداری در کابینه کابینه حسنعلی منصور (از ۱۳۴۲ تا) وزیر بهداری در کابینه کابینه امیرعباس هویدا (از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۴) وزیر دارایی در کابینه امیرعباس هویدا (تا ۱۳۵۴) وزیر کشور در کابینه امیرعباس هویدا (از ۲ اردیبهشت ۱۳۵۳ تا) وزیر مشاور در کابینه امیرعباس هویدا نخستوزیری پس از ایجاد حزب رستاخیز توسط شاه، آموزگار به این حزب پیوست و در سال ۱۳۵۵ به دبیرکلی این حزب منصوب شد. پس از پایان رسیدن حکومت سیزده ساله هویدا، شاه آموزگار را در سال ۱۳۵۶ به نخست وزیری برگزید. دوران صدارت وی یک سال بود. برنامه دولت او فضای باز سیاسی، صرفه جویی، مهار کردن بحرانهای اقتصادی اعلام شده بود. رویدادهایی که در دوران نخست وزیری دکتر جمشید آموزگار روی داد و به جریان سرنگونی حکومت پهلوی سرعت بیشتری بخشید عبارتاند از: درگذشت آیت اله مصطفی خمینی و برگزاری مراسم ترحیم و یادبود از سوی مردم مسلمان ایران چاپ مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه و پیامدهای آن ایجاد حکومت نظامی در شهرهایی چون اصفهان آتشسوزی سینما رکس آبادان این رخدادها سرانجام منجر به استعفای آموزگار از نخست وزیری در چهارم شهریور و استعفا از دبیرکلی حزب رستاخیز در مهر ۱۳۵۷ شد و او در اوج انقلاب بخاطر بیماری همسر آلمانی خود کشور را به قصد آمریکا ترک کرد و از کشته شدن رهایی یافت. وی هماینک در آمریکا اقامت دارد.گفتاوردی از دکتر جمشید آموزگار: «ما [ایرانیان] توسط یونانیها، عربها و مغولها مورد حمله قرار گرفتیم ولی هیچگاه هویت خود را از دست ندادیم زیرا مهاجمان بیگانه همواره در میان ایرانیان فرهنگی غنیتر از فرهنگ خود یافتهاند.» اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#84
Posted: 23 Sep 2013 19:56
غلامرضا ازهاری ارتشبد غلامرضا ازهاری (۱۲۸۸-۱۳۸۰) یکی از فرماندهان ارشد ارتش ایران در دوره پهلوی بود. وی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی در شیراز متولد شد. پس از به پایان رساندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۳۱۲ به دانشکده افسری راه یافت. یک سال بعد با درجه ستوان دومی وارد ارتش شاهنشاهی شد و در سال ۱۳۱۶ با ارتقا به درجه سرهنگی به معاونت فرماندهی دژبان مرکز منصوب شد. ازهاری در سال ۱۳۲۸ برای گذراندن یک دوره آموزش عالی به آمریکا اعزام شد. پس از بازگشت در سال ۱۳۳۰ دوره یک ساله فرماندهی ستاد را در دانشگاه جنگ گذراند و در سال ۱۳۳۶ به درجه سرتیپی ارتقا یافت. دو سال بعد مجدداً برای طی دوره کوتاه مدت عالی ستاد به آمریکا رفت. ازهاری در سال ۱۳۳۶ به فرماندهی لشکر کرمان و پس از آن به فرماندهی لشکرسبزوار و دو سال بعد با ارتقا به درجه سرلشکری ارتقا یافت و سپس به فرماندهی دانشکده جنگ منصوب شد. پس از چندی در ۱۳۴۱ به ستاد فرماندهی نیروی زمینی منتقل شد و سال بعد با درجه سپهبدی به فرماندهی سپاه غرب ارتقا یافت. ازهاری در سال ۱۳۴۵ نماینده نظامی ایران در گروه نمایندگان پیمان نظامی سنتو بود. وی به مدت دو سال از ۱۳۴۸ جانشین رئیس ستاد بزرگارتشتاران شد وی در دوران ریاست ارتشبد فریدون جم بر ستاد بزرگارتشتاران خود را بارنشسته نمود ولی در سال ۱۳۵۰ با برکناری ارتشبد فریدون جم با درجه ارتشبدی مجدداً" به خدمت دعوت و تا نیمه آبان۱۳۵۷ ریاست این ستاد بعهده داشت. با شکست دولتهای متعدد در مقابله با انقلاب، و بدنبال حوادث ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در پایتخت محمدرضا شاه تصمیم گرفت با انتصاب یک نظامی به ریاست دولت جریان انقلاب را متوقف کند. به همین منظور در ساعت ده صبح روز ۱۴ آبان ۱۳۵۷ارتشبد غلامرضا ازهاری به کاخ نیاوران احضار شد و پس از مذاکراتی مختصری پادشاه به وی تکلیف نخست وزیری را نمود و او نیز این ماموریت را پذیرفت. نخست وزیر جدید در ۱۵ آبان ۱۳۵۷ منصوب شد و همان روز کابینه نظامی خود را معرفی کرد. در این دولت غلامعلی اویسی به سرپرستی وزارت کار و امور اجتماعی، سپهبد امیرحسین ربیعی به سرپرستی وزارت مسکن و شهرسازی و ارتشبد عباس قرهباغی به وزارت کشور منصوب شدند. از اقدامات دولت نظامی ازهاری، دستیگری نویسندگان مطبوعات، بازداشت دولتمردانی چون ارتشبد نعمت نصیری، منوچهر آزمون، عبدالعظیم ولیان، داریوش همایون، غلامرضا نیکپی و امیرعباس هویدا بود. او سرانجام در اواخر آذر ۱۳۵۷ دچار حمله قلبی بستری شد و با عذر بیماری از مقام خود کناره گرفت و بلافاصله راهی آمریکا شد. در طول خدمت نظامی، مدالهای متعددی مانند نشان درجه یک و دو همایون، نشان لیاقت، افتخار، خدمت، کوشش، ورزش، سپاس، پاس و بیست و هشت مرداد و یک نشان از سنتو دریافت کرد. او در خارج از کشور فعالیت سیاسی نداشت اما با هژبر یزدانی در تاسیس یک بانک همکاری نمود. او در سال ۱۳۸۰ در آمریکا درگذشت. اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#85
Posted: 23 Sep 2013 20:38
شاپور بختیار شاپور بختیار (زادهٔ ۴ تیر ۱۲۹۳؛ ۲۶ ژوئن ۱۹۱۴ در شهرکرد - درگذشتهٔ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰؛ ۶ اوت ۱۹۹۱ پاریس) سیاستمدار ایرانی، دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی ایران، از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آخرین نخستوزیر ایران، پیش از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی بود.در ۱۵ دی ۱۳۵۷ با محمدرضا شاه پهلوی بر سر نخستوزیری به توافق رسید.با پذیرش نخستوزیری هممسلکانش در جبههٔ ملی رأی به اخراج او و رد همکاری با دولت وی دادند. حکومت بختیار نخستین دولت مخالف نحوهٔ حکومت شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. بختیار از آغاز به کار فعالیت سیاسی خود و در طول دوران نخستوزیریش همواره محمد مصدق را رهبر خود میدانست و به پیروی از او تأکید میکرد.سرانجام با ورود روحالله خمینی به ایران و چندی بعد اعلام بیطرفی ارتش، دولتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سقوط کرد. پس از آن، بختیار ۶ ماه در ایران مخفیانه زندگی کرد و در تیر ۱۳۵۸ به فرانسه رفت. او در قالب نهضت مقاومت ملی ایران به فعالیت علیه جمهوری اسلامی ایران پرداخت.در دوران مبارزاتش در خارج از کشور، اولین سوءقصد ناموفق به جانش در تابستان ۱۳۵۹ رقم خورد. برنامهٔ ترور او توسط گروهی به رهبری انیس نقاش صورت گرفت. دومین ترور ۱۱ سال پس از آن، منجر به قتل بختیار در سن ۷۷ سالگی در پاریس شد.ظاهراً هر دو سوءقصد توسط مقامات جمهوری اسلامی ایران با استخدام تروریستهایی طرحریزی شده بود. به عقیدهٔ لادن برومند و افشین مبصر مهمترین ویژگیهای بختیار در تمامی دوران مبارزات سیاسیش، ایستادگی در برابر حکومت روحالله خمینی و عدم امکان هر گونه سازش با او، احیای مشروطه، اعتقاد و اصرار به اجرای قانون اساسی مشروطهاست.بختیار در پیشگفتار کتابش، یکرنگی نوشتهاست پیش از آنکه خود را ایرانی و پایبند مذهب خاصّی بداند، به انسان و انسانیت اعتقاد دارد. کودکی و جوانی شاپور بختیار در ۴ تیر ۱۲۹۳ در کنرک (جنوب غربی شهرکرد) و از پدری به نام محمدرضا معروف به سردار فاتح بختیاری و مادری به نام نازبیگم به دنیا آمد. خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند. در آن زمان ایل بختیاری یکی از بانفوذترین قبایل به شمار میرفت و بختیاریها توانسته بودند پستهای بسیار مهم و حساس را در عرصهٔ سیاسی از آن خود کنند.پدربزرگ مادری بختیار، نجف قلی صمصمامالسلطنه ۲ بار در ۱۲۹۱ و ۱۲۹۷ به نخستوزیری احمد شاه قاجار رسیده بود. ایل بختیاری سالها در جهت حفظ مشروطه از گزند یورش استبداد قاجارها کوشش کرده بودند.پدر شاپور و بسیاری از خوانین ایل بختیاری از نوادگان شخصی به نام حیدرخان از ایل پاپی هستند که به دلیل اختلافات ایلی به چغاخور و خاندان شهباز خان زراسوند گریخته بود. تیمور بختیار، پسرعموی شاپور، ۴ سال ریاست ساواک را بر عهده داشت. از دیگر خویشاوندان بختیار ثریا اسفندیاری (دخترعموی بختیار)، لوئیز صمصام بختیاری و محمدعلی قطبی هستند. تحصیلات شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد گذارند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند. او مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکراتها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه خصوصاً شعر از همان دبیرستان فرانسوی شروع شد و تا آخر با او ماند.بختیار قصد داشت بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان به پاریس برود اما در ۱۳۱۳ اعدام پدر و ۴ تن از خویشاوندانش به جرم شورش مسلحانه، در جهت سرکوب ایلات توسط رضاشاه چارهای جز بازگشت به ایران برای او باقی نگذاشت. وی در ۱۳۱۵ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ثبتنام کرد. در ۱۳۱۸ با مدرک کارشناسی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه تحصیلاتش با وقفهای ۲ ساله روبهرو شد. شاپور وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه)در گردان اورلئان در راه آزادی این کشور جنگید. در ۱۳۲۴ دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. گویا شاپور نخستین بختیاری است که موفق به اخذ مدرک دکترا در این رشته شدهاست. رسالهٔ دکترایش دربارهٔ رابطهٔ مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی (جدایی دین از سیاست) بود.او دو مدرک کارشناسی در زمینههای فلسفه و اقتصاد عمومی، نیز دارد.شاپور بختیار سیاستمداری شعردوست و شعرشناس بود و به حافظ انس و شیفتگی خاصی داشت.او به زبان فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و علاوه بر آن با زبانهای آلمانی و عربی و بسیاری از نویسندگان و سیاستمداران برجستهٔ غرب و فرانسه آشنایی داشت. بازگشت به وطن در ۱۳۲۵ بختیار به ایران بازگشت. در ۱۳۳۰ در وازرت کار که به ابتکار احمد قوام ایجاد شده بود به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و به هنگام نهضت ملیشدن نفت به سمت مدیرکل کار استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت. در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران، بختیار که عضو حزب ایران شده بود به طرفداری از مصدق برخاست و در دولت او، معاون وزارت کار شد.در همان دوران معاونت وزارت کار، بختیار قانون بیمهٔ اجتماعی کارگران را با امضای مصدق تصویب کرد که بعدها این قانون باعث پیریزی سازمان بیمههای اجتماعی کارگران شد. تعدادی از یاران نزدیک مصدق با استناد به اسناد محرمانه شرکت منحلهٔ نفت ایران و انگلیس، بختیار را به دریافت مقرری از این شرکت و همکاری با آن متهم کردند. پس از بازگشت محمدرضا پهلوی در پی کودتای ۲۸ مرداد، بختیار به صف منتقدان شاه پیوست و به همین علت چند بار به زندان افتاد. بعد از آن، بختیار برای گذران زندگی در چند شرکت مختلف خصوصی به عنوان عضوی از هیئت مدیره مشغول به فعالیت شد.بختیار در جبههٔ ملی دوم، نیز فعال بود و در بهمن ۱۳۴۲ همراه با دیگر رهبران جبههٔ ملی به زندان افتاد پیش از نخست وزیری سالهای بعد از اوت ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲)، برای افرادی همچون بختیار سالهای عذاب آور و شکستآمیزی بود و جو مأیوس کنندهای در فضای سیاسی کشور وجود داشت. مصدق زندانی بود و جنبشش منزوی شده بود. بختیار همانند بسیاری دیگر از سران جبهه ملی سعی کرد در این سالها سکوت و احتیاط محتاطانه داشته باشد و در عین حال دشمنی خود با شاه را حفظ کند. تنها فعالیت سیاسی که بختیار در این سالها داشت تحت عنوان جنبش مقاومت ملی و با حضور افرادی چون مهدی بازرگان و سید محمود طالقانی که بعدها از شخصیتهای کلیدی جمهوری اسلامی گردیدند بود. بختیار در بخش خصوصی آغاز به کار کرد و مدیر برخی کارخانجات یا مشاور بعضی کارخانجات بزرگ بود. شاه سعی کرد که تلفیقی از سیاست مشارکت دادن جبهه ملی در دولت و کنترل و سرکوب آنها را اتخاذ کند. یکبار شاه در سخنانش به برخی سران جبهه ملی به مانند بختیار به علت همکاری با کمونیستها و مصدق، حمله کرد و گفت که آنها «شامپاین رفاقت» را با تجزیه طلبان آذربایجان خوردهاند. شاه گرچه این گروه را توبیخ مینمود اما اجازه پیدا کردن شغل برای امرار معاش را به این گروه میداد. در همین زمان گروهی از جبهه ملی با شاه صلح کرده و مورد عطا و بخشش های زیادی قرار گرفتند. به عنوان مثال فریدون مهدوی از سران دوران اولیه جبهه ملی در سالهای ۱۹۶۰، در اوایل دهه ۱۹۷۰ یکی از اعضا قدرتمند کابینه دولت هویدا گردید. میلانی مینویسد بنا به گفته خود بختیار، روی کار آمدن دولت جان اف. کندی در آمریکا در سال ۱۹۶۱، دلیل مهمی برای احیا جبهه ملی یا به طور دقیقتر تشکیل جبهه ملی دوم و سوم بودهاست. در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴، تحت فشار آمریکا، شاه مجبور گردید که یک ائتلاف دولتی برای جبهه ملی تشکیل دهد. بین خود اعضای جبهه ملی در مورد پیوستن یا نپیوستن به این ائتلاف اختلاف نظر شدیدی وجود داشتهاست. از طرفی گروهی که هنوز حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را از یاد نبرده بودند، دوست داشتند که هیچ گونه کاری با دولت محمدرضا پهلوی نداشته باشند. گروهی دیگر همانند بختیار نیز از طرف دیگر نیز مترصد هر فرصتی برای مذاکره با شاه بودند تا دولت پهلوی هر چه بیشتر به یک دولت دمکرات ملیگرا تبدیل شود. سرانجام، گروهی از جبهه ملی که خواستار عدم فعالیت سیاسی بودند، رأی اکثریت آوردند. آنها هیچ یک از دولتهای نخست وزیران شاه از امینی] و علم گرفته تا منصور و هویدا وارد نگردیدند. اما با این وجود، ۱۵ سال بعد در زمانی که روحالله خمینی در دولت جدید، نقشی کم به جبهه ملی اختصاص داده بود، همین گروه مخالف، طرفدار ایده تشکیل حزب دولتی شدند. در دهه ۱۹۶۰، بختیار از جمله معدود افرادی از این حزب بود که سیاستی زیرکانهتر اتخاذ کرده بود و چه در این دوران و چه در دوران تشکیل حکومت جدید، از تنها مخالفان هم بستگی با حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه بود. در هر دو برهه زمانی، بختیار بعضی از سران جبهه ملی را افرادی بی اثر، منفعل و متعصب خوانده بود و شعاری نیز داشت که می گفت: «مردان واقعی، شجاعت ایجاد تغییر و پذیرش ریسک را دارند.» عباس میلانی معتقد است، بختیار، تفکری تلفیقی از خشونتگرایی نزاع طلبانه و مصلحت گرایی ماکیاولیستی داشته است و انعطاف پذیری تاکتیکی را بر اصول گرایی محض بر میگزید و به خاطر این ویژگی در میان سران جبهه ملی مشهور شدهاست. او نه تنها همیشه آماده مذاکره با شاه و دولت پهلوی بود بلکه حتی با سفرای خارجی نیز بحث و گفتگو مینمود. به طوری که در سال ۱۹۵۱ وی مایل بود تا در مورد تفکرات سیاسی جبهه ملی با سفرای آمریکا و انگلیس مباحثه کند. این دیدارها سبب بروز اتهاماتی به بختیار از سوی دشمنان و منتقدانش مبنی بر انگلوفیل بودن (طرفدار انگلستان) وی گردید. نامه به شاه در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامهای سرگشاده به محمدرضا پهلوی نوشتند و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به واقع آنها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بیتوجهی به کشاورزی اقتصاد ایران را به نابودی کشاندهاست. نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود. آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان، دادن اجازه بازگشت به تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند. در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار پهلوی دوم نیامده بود. اوجگیری انقلاب و قبول نخستوزیری محمدرضا پهلوی که در آن زمان حکومتش رو به زوال بود و بیش از هر زمان دیگر واشنگتن نسبت به بقای حکومتش بیاعتماد شده بود، در جستجوی شخصی بود که با خروجش از ایران در شرایط قابل قبول و محرمانه موافقت کند. به همین منظور ابتدا با احمد بنی احمد و کریم سنجابی دیدار و از آنها درخواست پذیرش نخستوزریری دولت را کرد. سنجابی با استناد به اعلامیهٔ سه مادهای و مخالفت با باقیماندن ارتش در خانوادهٔ سلطنتی و خودداری شاه از کنارهگیری از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح حاضر به پذیرش مصالحه با شاه و پذیرش این سمت نشد.محمدرضا پهلوی سپس با مظفر بقایی و غلامحسین صدیقی، دیگر رهبر جبههٔ ملی دیدار کرد و به آنان پیشنهاد در دست گرفتن حکومت را داد اما هر یک از آنان به دلایلی از پذیرفتن حکومت سرباز زدند. پیشنهاد نخستوزریری شاه به صدیقی و بقایی به این دلیل شکت خورد که هر دو قبولیشان مشروط به ماندن محمدرضا پهلوی در ایران، جایی دور از تهران بود. استدلال این دو، آن بود که حضور شخص شاه در ایران به دلیل ارتباط نزدیکی که با ارتش دارد سبب حفظ یکپارچگی و انسجام ارتش میشود. محمدرضا شاه در ادامهٔ انتخابهایش در اواخر سال ۱۳۵۷ دستور آزادی بختیار را از زندان صادر کرد و از وی به ناچار در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران میخواهد که مقام نخستوزیری ایران را قبول کند. شاه در این خصوص میگوید: با بیمیلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخستوزیری موافقت کردم. همیشه او را دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس میدانستم. اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون، وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخستوزیر اعلام کنم، چرا که دیگر برگ برندهای نداشتم. بختیار، از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی، با ارائه شرایط ۷ گانهای (شاه از کشور خارج شود و تهعد نماید که از این به بعد سلطنت نماید و نه حکومت، انتخاب وزرا منحصر به خودش باشد، ساواک منحل شود (تبعید ۱۴ تن از نظامیان سرسخت از جمله غلامعلی اویسی)، زندانیان سیاسی آزاد شوند، شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود، بنیاد پهلوی به دولت منتقل شود و کمسیون شاهنشاهی که در تمام امور دخالت میکند حذف شود) پذیرفت که ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده گیرد. شاه با قبول تمامی شرایط او در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخستوزیری منصوب کرد. در خصوص نحوهٔ انتخاب بختیار به این سمت گمانهزنیهای مختلفی صورت گرفتهاست. هوشنگ نهاوندی در فصل پایانی کتاب خود، آخرین تلاشها و آخرین دسیسهها نوشتهاست که فرح پهلوی مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بوده و ۳ ماه قبل از آنکه شاپور در کاخ نیاوران با شاه ملاقات داشتهباشد در ویلای محمدعلی قطبی در خفا با او ملاقات کردهاست. بنا به گفتهٔ برتران دوکاستل باژاک «فرح پس از اظهار همعقیدگی با شاپور مایل بود که شاه به دلیل وضعیت وخیم جسمانی و بیماریاش هرچه زودتر ایران را ترک کند و انتقال آرام قدرت از همسرش به ولیعهد که هنوز به سن تاج و تخت نرسیده بود روی دهد.» اما فرح پهلوی در خاطرات خود اولین ملاقاتاش را با بختیار را پس از نخستوزیری او، در اواخر نیمهٔ آذر ۱۳۵۸ میداند.علاوه بر این فرح در ماجرای انتصاب شاپور بختیار برای انگلیسیها نقشی قائل نیست. او معتقد است ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک و غلامعلی اویسی نقش زیادی در معرفی و پیشنهاد بختیار به شاه داشتند مخالفان نخستوزریری بختیار بختیار علیرغم مخالفت جبههٔ ملی و بدون توجه به رأی شورای مرکزی مبنی بر خودداری اعضا از پذیرش نخستوزیری این سمت را قبول کرد. با توجه به عدم تمکین بختیار از این موضوع او از جبههٔ ملی طرد شد و تمامی اعضای آن در رأیگیری که در این خصوص به عمل آمده بود، (حتی بدون رأی ممتنع) رأی به اخراج بختیار از جبههٔ ملی و همینطور حزب ایران دادند.بسیاری از دوستان و همحزبیهای بختیار او را خائن و سلطنتطلب خواندند و او را متهم کردند که با نخستوزیر شدنش اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین برده و تکروی کردهاست. این در حالی بود که به زعم بختیار، وی به هدف حزبی، که کسب قدرت از طریق مخالفت قانونی است، پایبند بود و اکنون که بالاترین منصب قانونی ممکن در حکومت پهلوی به او پیشنهاد شده بود، دلیلی برای امتناع از پذیرش نمیدید. بختیار، پس از این که یاران حزبی قدیمیش را با خود همراه ندید، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دیماه ۱۳۵۷، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش بیتی از چکامه مرغ طوفان غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که: من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد اشاره وی به این شعر باعث شد که بعدها هم موافقان و هم مخالفان او از او با عنوان مرغ طوفان یاد کنند. پس از پذیرش نخستوزیری، بسیاری از افراد، نظیر طبقهٔ متوسط شهری، روشنفکران، سازمانهای سیاسی چپ، ملیگرا و لیبرال از او حمایت نکردند و به افرادی تبدیل شدند که ظاهراً خواسته و آرمانشان برقراری نظام اسلامی بود. حامیان نخستوزیری بختیار افرادی که در آن زمان حامی دولت بختیار بودند، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد. مهشید امیرشاهی از جمله معدود کسانی بود که به صورت علنی از بختیار حمایت کرد و در شمارهٔ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامهٔ آیندگان مقالهای با عنوان «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» منتشر کرد. او در مصاحبهای بختیار را به عنوان «جلوه و اسوهٔ کمال انسانی و خرد» ستود. در یکی از رمانهای امیرشاهی، راوی داستان بعد از شنیدن خبر نخستوزیری بختیار با خود میگوید: پس بالاخره اوضاع خوب شد. آرزوی آدمهایی مثل من بالاخره به حقیقت پیوست. از فردا، میتوانیم زندگی کنیم، تحت حمایت یک دولت محبوب که کنترل را به دست خواهد گرفت، اصلاحات را آغاز خواهد کرد و امنیت را برقرار خواهد ساخت. اهداف بختیار از پذیرش نخستوزیری بختیار سیاستمداری بود که به نظام مشروطه به هر شکلی (مشروطهٔ پادشاهی و مشروطهٔ پارلمانی) اعتقاد داشت. گرایش شدید او به حکومت سوسیال دموکرات حاوی این طرز نگرش اوست. با آنکه حکومت آن زمان ایران به ریسمانی بند بود اما شاپور آن را اصلاحپذیر میدانست و معتقد بود میتواند با پذیرش این پست و انجام اصلاحات اساسی هوای تازهای به مملکت وارد کند.شاپور نه به نظام آریامهری تن داد و نه به طرح جمهوری اسلامی.او در تقابل با این دو، راهحل سومی را که همان برقراری نظامی دموکراتیک، دولتی سکولار و قانونمند، احیای مشروطهٔ پارلمانی و اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود، پیش روی ملت قرار داد.بختیار برخلاف دوستان و رهبران جبههٔ ملی که با موج انقلاب و خمینی همراه شدند، تز فکری و موجودیت جمهوری اسلامی را رد کرد و تلاش خود را برای جلوگیری از استقرار این نوع حکومت آغاز نمود. هدف دیگر او زودن روح انفعال و خمودگی و پراکندگی شخصیتهای دموکرات سکولار آن زمان و جلوگیری از ورود روحانیون به دستگاه دولتی و برقرای حکومت دینی و چیرگی مطلق آنان بود. اخذ رأی اعتماد از مجلس بختیار دولت خود و برنامهٔ آن را در ۲۰ دی ۱۳۵۷ به مجلسین (شورای ملی و سنا) معرفی کرد. در ۲۶ دی ۱۳۵۷ بختیار به همراه وزرایش با ۱۴۹ رأی موافق، ۴۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود. تنها دقایقی پس از اخذ رأی اعتماد محمدرضا پهلوی که در فرودگاه انتظار میکشید، در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به همراه فرح پهلوی از کشور خارج شد. در آخرین لحظات خروج شاه از ایران، بختیار به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد. ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ بختیار در مجلس شورای ملی گفت: دولت او که همواره به اهداف جبههٔ ملی چشم خواهد دوخت ثمرهٔ انقلابی است که از ۲ سال پیش در گرفته و او میراثدار ۲۵ سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان، تبعید و گوشهنشینی نداشتهاست. دقایقی پس از اخذ رأی اعتماد بختیار از مجلس، محمدرضا پهلوی، که در فرودگاه منتظر هواپیما بود، با نگرانی ایران را ترک کرد. بختیار میدانست که شانس اندکی برای برگرداندن اوضاع کشور به نفع خود، آرام کردن اوضاع، اعمال اصلاحات شدید و محکم کردن جای پای خود دارد. عباس میلانی می نویسد بختیار سعی داشت این تفکر را القا کند که وی باعث خروج شاه از ایران شدهاست. در عین حال میدانست که اگر در جشن گرفتن به خاطر خروج شاه از ایران یا در اصلاحات خود زیادهروی کند، حمایت ارتش را که در حال حاضر تنها نقطه اتکایش بود، از دست خواهد داد. نخستین اقدامات پس از نخستوزیری بختیار در همان بدو نخستوزیری با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او با آرمانهای مصدق بار دیگر تجدید میثاق کرد. پس از سقوط مصدق این نخستین بار بود که نخستوزیری، اولین سخنرانی خود را با ادای احترام به مصدق، در کنار تصویر او و ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد آغاز میکرد.بختیار همواره خود را شاگرد مکتب مصدق میدانست و یکی از آرمانهای او پیاده سازی مجدد اهدافی بود که مصدق سالها برای آن جنگیده بود. شاپور با تقدیم لایحهٔ قانونی به هیئت رئیسهٔ مجلس، خواستار اعادهٔ حیثیت از محکومان دادگاه نظامی از تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو و محاکمه همهٔ نخستوزیران و وزیران دولتهای ۲۵ سال اخیر شد. از دیگر نخستین تصمیمات او، برداشتن تصاویر رسمی شاه از دفاتر سفارتخانههای ایران در خارج از کشور است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#86
Posted: 23 Sep 2013 20:42
برنامههای بختیار در دوران ۳۷ روز نخستوزیری بختیار به صراحت و مکرراً در سخنرانیها و برنامههای خود اعلام میکرد که در اصول نه با شاه سازش میکند و نه به خمینی و با تمام قوا تلاش خواهد کرد جلوی دستیابی خمینی به قدرت را بگیرد.مهمترین اقدامات بختیار برای راضی نگاه داشتن مخالفان در دوران نخستوزیریاش عبارتند از: وعدهٔ لغو تدریجی حکومت نظامی و برگزاری انتخابات کاملاً آزاد؛ انحلال ساواک از نظر قانونی و جایگزین کردن آن با یک دستگاه اطلاعاتی که در خدمت استقلال و تأمین امنیت کشور باشد؛ آزادی کلیهٔ زندانیان سیاسی از زندان، اعادهٔ حیثیت و پرداخت غرامت به آنها؛ محاکمهٔ متجاوزان به حقوق مردم (دستگیری عدهای از سرمایهداران و یا مدیران دولتی فاسد رژیم سابق، که گمان سوءاستفاده از مقامشان در این مورد میرفت)؛ پشتیبانی بدون قید و شرط از اصول منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای مربوط به آن؛ جستجو در ویکینبشته متن مربوطه در ویکینبشته: تصمیم قانونی دایر بهابراز رایاعتماد به دولت جناب آقای شاپور بختیار نخستوزیر قطع پیمانهای نظامی با ایالات متحده آمریکا؛ واگذاری بنیاد پهلوی به عنوان وقف عام؛ لغو چند قرارداد تسلیحاتی به ارزش ۷ میلیارد دلار؛ متوقف ساختن خروج نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل، اعلام این نکته که ایران از سازمان سنتو خارج شدهاست و دیگر ژاندارم خلیجفارس نخواهد بود؛ اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب از طریق گذراندن قانون از مجلسین؛ اعلام آزادی بیان مطبوعات و لغو هر نوع سانسور (به دنبال همین گفتهٔ بختیار بود که اعتصاب ۶۰ روزهٔ مطبوعات شکسته شد) تز فکری بختیار بر مواضع کرامت انسان، احیای مشروطه، اجرای قانون اساسی منبعث از نظام مشروطه، مخالفت با ترور اندیشه، جدایی دین از حکومت،تفکیک قوای سهگانه کشور فقط از طریق مجلس مؤسسان و انتقال مسالمتآمیز قدرت به وسیلهٔ رأی مردم در مقابل ولی امر مسلمین میچرخید.بختیار در ۳۷ روز نخستوزریریش پیدرپی در مورد جایگزینی دیکتاتوری نعلین با دیکتاتوری چکمه هشدار میداد. به اعتقاد او خطر روی کارآمدن و اسقرار حکومت دینی، از دیکتاتوری چکمه به مراتب بدتر است. او از تقتق نعلین روحانیون صدای فاشیسم را میشنید. رویکرد به خمینی و روحانیون بختیار در مصاحبهای اعلام کرد که «هیچ گاه مخالف روحانی که کار روحانیت خویش را صرفاً انجام دهد نیست و خلاف این را مغایر با اصول آزادی میداند. او با روحانیتی که میخواهد بر تمام کشور حکومت کند و در امور سیاسی دخالت ورزد به شدت مخالفت است و این جزء موضوعاتی است که به هیچوجه قبول نخواهد کرد.»بختیار وعدهٔ ساخت واتیکانی را در قم داد تا روحانیون بتوانند تنها در آنجا شبکهٔ اجتماعی و حیطهٔ قدرت خود را گسترش دهند.او در این خصوص گفت: «خمینی میتواند به ایران بازگردد و دولت اسلامی تنها در شهر قم آزاد است. ما برای خمینی در شهر قم دیواری خواهیم کشید که او هم در آنجا واتیکان کوچکی داشته باشد.» بختیار در مصاحبه با روزنامهٔ لومتن گفت: جمهوری اسلامی خمینی یک مجهول مطلق است، اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه در میآید. او نه تعدد گروههای سیاسی را میپذیرد و نه دموکراسی را، میخواهد روحانیت قانونی الهی را اجرا کند. همه چیز اینجا شروع میشود و اینجا تمام میشود. وی در مقایسه منش سیاسی خود با خمینی چنین گفت: ایشان (خمینی) از یک موضعی صحبت میکنند که آن چه را که من میگویم باید بشود. من از یک موضع دیگر صحبت میکنم و آن این است که هرچه من میگویم بسنجید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و تعقل، بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد (با مشاوره با هر گونه حزب و اجتماعی که دارید) و بعد راه خودتان را انتخاب کنید. او معتقد بود که علمای شیعه در صورت به قدرت رسیدن حکومتی استبدادی و فاشیستیتر از گروههای نظامی تشکیل خواهند داد و چندین بار با لحنی غمبار این مطلب را به مردم ایران بیان میداشت. عباس میلانی مینویسد وی مکرراً بیان میداشت که از هیچ گونه کوششی برای جلوگیری از ورود روحالله خمینی به حیطه قدرت در ایران فرو گذار نخواهد کرد. بختیار تلاشهای زیادی انجام داد تا با روحانیون میانه رو تماس حاصل کرده و از آنان بخواهد تا در ایزوله کردن خمینی به وی کمک کنند. این روحانیون با وجود اینکه نگرانی خود را از استبداد روحانیتی ابراز میداشتند، اما درخواست بختیار را رد کردند به این علت که نقد کردن خمینی به صورت آشکارا در جامعه در آن برهه از زمان از لحاظ عملی ممکن نبود. علاوه بر آن بر طبق گفته بختیار، آنان پول زیادی را در قبال عوض کردن رأیشان به نفع بختیار از وی مطالبه کردند که دادن چنین پولی در قوه و اختیارات بختیار نبود. درخواست دیدار با خمینی بختیار به گفتهٔ خود قصد داشت قبل از پیروزی انقلاب و خمینی برای حفظ منافع مملکت و جلوگیری از سقوط جنبش مردم در دست روحانیون، در خصوص مسائل و مصائب کشور با خمینی گفتگویی دوبهدو ترتیب دهد.بختیار مقصود خود را از گفتگوی دوبهدو اینطور بیان کرد: «این ملاقات صرفاً از جانب دو شخص به عنوان شاپور بختیار و روحالله خمینی است و من هیچ تعهدی مبنی بر پذیرش استعفا یا پذیرش خمینی به عنوان رهبر ملت ایران نمیدهم.» به رغم عدم مخالفت خمینی، بازرگان، بهشتی و مطهری با این دیدار، در لحظات آخر برخی نیروهای سیاسی نزدیک به خمینی نظیر بنیصدر، سنجابی و داریوش فروهر نظر خمینی را تغییر دادند و ملاقات شاپور با خمینی را منوط به استعفای بختیار کردند.بختیار با توجه به این شرط از این دیدار صرف نظر کرد. بنیصدر در این خصوص به یک روزنامهٔ فرانسوی گفت: «اگر نفس بختیار به خمینی میرسید امکان داشت که آقا خیلی از این شدتی که داشت کاسته بشود و جا بزند و نفع ما در این نبود. انقلاب اسلامی بایستی میشد و لازم بود که این ملاقات را به هم بزنیم.» دولت سایه تضاد خمینی و بختیار در عدم مشروعیت و غیرقانونی بودن نخستوزریری بختیار (از دیدگاه خمینی) و درخواست استعفای او پیش از پیش نمایان شد. خمینی پس از ۱۳ سال تبعید در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در همان روز در بهشت زهرا اعلام کرد «در دهان بختیار و دولتاش میزند و دولت تعیین خواهد کرد.»در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ خمینی با استناد به حق شرعی و قانونی خود، دولت اپوزسیونی با نخستوزیری مهدی بازرگان تشکیل داد و اعلام کرد که هر دولت منصوب شاه غیر قانونی است و پیروی از بختیار همانند پیروی از ارباب او -شیطان- است. بختیار و بازرگان هر دو در پی اثبات مقام مشروعیت خود و ارائهٔ ادله در خصوص عدم مشروعیت رقیب برآمدند. بازرگان منشأ مشروعیت مقام نخستوزریریش را، انتصاب توسط فرمان خمینی میدانست و با این توجیه مشروعیت ملی مقام نخستوزریری بختیار را رد کرد.او در این مورد گفت: مگر قانون اساسی زاییدهٔ انقلاب مشروطیت و معرف ارادهٔ ملت نیست؟ ملت آمده به شاه گفتهاست که آقا آنچه که ادعا میکنی موهبتی است الهی که از مردم، از ناحیهٔ ملت به شاه واگذار میشود، خوب ما این موهبت را و این واگذاری را پس گرفتیم... آخر این چطور دکتر در حقوق است و آزادیخواه، هزار بار مردم این مملکت این قانون اساسی را با آن زوائدش نفی کردند، طرد کردن، پاره پاره کردند. حالا ایشون میخواهد این را زنده کند. بختیار مشروعیت حکومت خود را صرفاً نه مبتنی بر فرمان شاه یا رأی اعتماد از مجلسینی که نمایندگانشان در انتخابات غیر آزاد تعیین شده بودند بلکه پشتوانه خودش را بیشتر بر اساس قانون اساسی مشروطه (که خود حاصل اعمال حاکمیت ملی در انقلاب مشروطه بود) میدانست.او در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در سخنرانی در شورای ملی در جواب بازرگان چنین گفت: افرادی را میشناسم که تا دیروز طرفدار جدی قانون اساسی و امروز آن را منسوخ میدانند غافل از اینکه قانون گناهی نکرده، بلکه مجریان آن گناهکار بودهاند... قانون اساسی که شما و مرا به اینجا آورده و به آن گرانی تمام شده، برای آن مجاهدتها شده، حالا باطل شده؟ چه کسی باطل کردهاست؟ چگونه مصدق و بقیه نخستوزیر شدند و فرمان آنها صحیح بود ولی فرمان من غلط بود... وقتی گفتیم رو به دموکراسی میرویم، مقصود این بود که باید با آزادی همراه باشد نه با آزادی یک عده، وقتی صحبت از قانون اساسی میکنیم، صحبت از اجرای صحیح قانون اساسی میکنیم. بختیار به درخواست استعفا از جانب خمینی، نه مطلق گفت و هر گونه سازشی را رد کرد. او امکان هر گونه تغییر را فقط در چارچوب قانون و از طریق انتخابات آزاد و رأی عدم اعتماد مجلس به او پذیرفت.در دیدگاه بختیار این تنها مقامی بود که حق پذیرش یا رد استعفا او را داشت. پایان ۳۷ روز اعتصابات و تظاهرات مردم ایران و اتحاد طبقهٔ متوسط شهری و طبقهٔ کارگر با فراخوان خمینی بیش از پیش گسترش یافت. روحیهٔ ارتش که بر اثر ۱۶ ماه درگیریهای خیابانی، ۶ ماه راهپیمایی تودهای و ۵ ماه اعتصاب فلج کننده، به شدت تضعیف شده بود.از مهمترین اقدامات خمینی تشکیل یک شورای انقلاب مخفی برای گفتگوهای پنهانی و متعاقد کردن رؤسای ستاد ارتش، در جهت عدم حمایت از بختیار بود. در ساعت ۲ بعدازظهر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، رئیس ستاد کل ارتش اعلام کرد که در مبارزهٔ میان بختیار و شورای انقلاب، ارتش بیطرف است و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود برگردند.بختیار اعلام بیطرفی ارتش را یک ننگ بزرگ دانست و امیرانی که این فرمان را صادر کرده بودند به خیانت متهم کرد.شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دولتهای غربی و به خصوص آمریکا تمایل داشتند که بختیار از ایران برود و کشور را به خمینی و بازرگان تحویل دهند. در همین راستا، در ۱۵ دی ۱۳۵۷ جیمی کارتر بدون اطلاع شاه یا بختیار، رابرت هایزر را به ایران فرستاد. وظیفهٔ او این بود که به فرماندهان ارتش ایران تفهیم کند، اگر بخواهند عکسالعملی در برابر انقلاب خمینی از خود نشان دهند، دولت آمریکا دیگر توان حمایت از آنان را ندارد. عباس میلانی مینویسد اصلاحات، سخنان و تهمیداتی که ناشی از ترس بختیار از قشر متوسط جامعه بود نتوانست باعث ثبات قدرتش شود. نه تنها وی نتوانست که مخالفان سرشناس خمینی را به کابینه خود ملحق کند، بلکه وزیران بختیار نیز به علت اعتصابهای کارکنان و کارگران، نتوانستند در پست تعیین شده خود شروع به کار کنند. حتی هیئت نایب رئیسهای که در ۲۳ دی ۱۳۵۷ تشکیل داد، نتوانست کاری از پیش ببرد. چون رئیس این هیئت که به منظور مذاکره با خمینی به پاریس رفته بود، به محض ورود به پاریس از سمت خود استعفا نمود. سرانجام در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از آنکه ارتش بیطرفی خود را اعلام نمود، از بعد از ظهر به بعد، بختیار میتوانست صدای شادی مردم را که به دفتر نخستوزیری نزدیک میشدند را بشنود. او یک ربع مانده به ساعت ۲ بعدازظهر ساختمان نخستوزیری را قبل از آنکه به دست انقلابیان بیفتد ترک کرد و بدین ترتیب دوران ۳۷ روزهٔ نخستوزریریش به پایان آمد.بختیار چارهای نداشت جز اینکه با هلی کوپتری به مخفیگاه خود برود و چند هفتهای در آنجا باشد. بختیار معتقد بود که اگر ارتش چند هفته بیشتر از وی حمایت میکرد، میتوانست اوضاع را آرام کرده و قدرت را در دست گیرد. به گفتهٔ عباس میلانی، بختیار بعد از اینکه مدتی در مخفیگاه خود در تهران ماند، به کمک سرویس جاسوسی خارجی و دوستانش (حتی احتمالاً به کمک مهدی بازرگان که در دولت جدید نخستوزیر شده بود) از ایران گریخته و دیری نگذشت که یکی از قدرتمندترین مخالفان جمهوری اسلامی گردید. فعالیتهای بختیار پس از انقلاب ایران شاپور پس از انقلاب درایران ۶ ماه زندگی مخفیانهای داشت اما در این مدت هم از مبارزات سیاسی دست برنداشت. در عید نوروز به وسیلهٔ کاست پیامی فرستاد و ۲ ماه بعد هم در جهت مبارزه با حکومت ایران پیامی دیگر فرستاد. بختیار در این مدت حتی یک کنفرانس مطبوعاتی هم تشکیل داد.به کمک سازمانهای اطلاعاتی خارجی و دوستانش در میانهٔ فروردین ۱۳۵۸ به فرانسه رفت و در آنجا نهضت مقاومت ملی ایران را بنیان گذاشت. او در این نهضت به مخالفت صریح با جمهوری اسلامی و خمینی پرداخت و به صراحت براندازی نظام فعلی را چارهٔ کار ایران دانست. بختیار در فراخوانی در ۱۴ مرداد ۱۳۵۹ از تمامی یاران و همرزمان سابق خود در جبههٔ ملی و کسانی که دغدغهٔ دستیابی به اصولی چون آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی به معنای واقعی کلمه، در ایران را دارند خواست که به نهضت مقاومت ملی ایران بپیوندند و مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران را در این راه ادامه دهند. با واسطهگری مهدی سمیعی، بختیار و علی امینی و رضا پهلوی درصدد تشکیل اپوزیسیونی با اهداف اصلاحطلبی صلحآمیز علیه جمهوری اسلامی ایران برآمدند اما به دلایلی که هرگز مشخص نشد، این اتحاد شکست خورد. بعد از آن بختیار توانست در غرب کابینهای از مخالفان حکومت ایران که توانسته بودند با موفقیت فرار کنند تشکیل دهد. این کابینه به طور مرتب تشکیل جلسه میداد و بختیار هم به آنها حقوق پرداخت میکرد. همچنین بختیار ماهیانه منابع مالی قابل توجهی به شاعران، روزنامهنگاران، محققین و نویسندگان تبعید شده به غرب و ۳ تن از سران ایلات و عشایر ایران که در آوارگی به سر میبردند، در جهت کمک و حمایت از او و برنامههایش پرداخت میکرد. بختیار معتقد بود مبارزهٔ سیاسی باید توأمان با ساختار سازی فرهنگی باشد. در همین راستا توانست ۲ نشریهٔ قیام ایران و نهضت را به چاپ برساند و همچنین یک برنامهٔ رادیویی در قاهره و بعدها در بغداد و پاریس راهاندازی کند. اولین ترور در تابستان ۱۳۵۹ تیمی به رهبری انیس نقاش (یک تبعهٔ لبنانی) اقدام به ترور شاپور کردند که با هوشیاری محافظان بختیار نافرجام ماند. هرچند بختیار از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس جوان زخمی و فلج شد و یکی از همسایگان خانهٔ بختیار به قتل رسید. انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما پس از مدتی و در تبادل با گروگانهای فرانسوی در لبنان از طرف دولت فرانسه مورد عفو قرار گرفت و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد. انیس نقاش بعد از آزادی و در ایران اعلام کرد که این تیم، از سوی مسئولان جمهوری اسلامی برای قتل شاپور بختیار اعزام شده بودند. نقاش در خصوص برنامهٔ ترورش میگوید: برنامه بر این اساس بود که من همراه دو نفر دیگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختیار شویم و در حین مصاحبه با اسلحهٔ صدا خفهکن شاپور و همراهش را ترور کنیم. اما متأسفانه با اشتباه خلخالیمحافظهای او افزایش پیدا کردند. در نتیجه ما مجبور شدیم با کشتن افراد پلیس جلوی منزل او به سختی وارد خانه شویم و به زور تا پشت در اتاق بختیار نفوذ کنیم. دومین ترور (مرگ) در ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ (برابر با ۶ اوت ۱۹۹۱) شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه در خانهٔ مسکونی بختیار در حومهٔ پاریس به قتل رسیدند. ترور توسط گروهی ۳ نفره، فریدون بویر احمدی، محمد آزادی و علی وکیلیرادکه در قالب حامیان و دوستداران بختیار توانسته بودند به اقامتگاه وی نفوذ کنند صورت گرفت. فریدون بویراحمدی عضو شورای نهضت مقاومت ملی ایران بود و از سالها پیش به منزل بختیار رفتوآمد داشت.با وجود محافظت شبانهروزی از خانهٔ بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان از خانهٔ وی خارج شده و متواری شدند. جسد شاپور بختیار و سروش کتیبه در حدود ساعت ۱۱:۵۰ دقیق صبح روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۰ در حالیکه ۴۸ ساعت از مرگ آنها گذشته بود پیدا شد.بعد از چند روز علی وکیلیراد در لوزان، سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد. او در جریان محاکمهاش در ۱۳۷۲ بیان کرد که «این ترور با دستور مسئولین وقت جمهوری اسلامی ایران انجام شدهاست.» زمانی که فرضیهٔ دست داشتن ایران در ترور بختیار مشخص شد یکی از دختران او توانست در دادگاهی از سران جمهوری اسلامی ایران به جرم شرکت در ترور بختیار شکایت کند. شهین تاج بختیار (همسر دوم بختیار) و گودرز بختیار (پسر بختیار) هم توانستند به همین اتهام از جمهوری اسلامی ایران در دادگاههای آمریکا شکایت کنند.همچنین بنیصدر علیرغم اختلافات دیرینهای که با بختیار داشت در دادگاه بختیار حاضر شد و به نفع او شهات داد. بنا به گفتهٔ وزیر خارجهٔ فرانسه، محمود احمدی نژاد در اوایل دی ماه ۱۳۸۸ به دولت فرانسه پیشنهاد کردهاست که وی را با کلوتیلد ریس، معلم فرانسوی که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) در ایران دستگیر شده بود، معاوضه کند ولی این درخواست از طرف دولت فرانسه رد شد.در حالیکه وکیلیراد به حبس ابد محکوم شده بود تنها چند روز بعد از آزادی ریس با حکم دادگاهی در فرانسه پس از ۱۹ سال از زندان آزاد شد. شماری از مقامات جمهوری اسلامی ایران نظیر حسن قشقاوی و کاظم جلالی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از وکیلی راد استقبال کردند. به گفتهٔ نیکلا سارکوزی رئیس جمهور وقت فرانسه، آزادی وکیلیراد مطابق با مرّ قانون و کاملاً عادی بودهاست و او در این خصوص از حق عفو که در چارچوب اختیارات ریاست جمهوری فرانسه است، استفاده کردهاست. بیبیسی مینویسد به باور بسیاری از فعالان سیاسی همزمانی آزادی وکیلیراد با کلوتیلد ریس نشان از عمل معاوضهٔ غیرمستقیم میان سران جمهوری اسلامی ایران و دولت فرانسه دارد و این آزادی نه تنها اتوماتیک و طبیعی و در چارچوب اقدامات قضایی نبوده بلکه نشان از، تابعیت آن از عوامل سیاسی (فشار دیپلماتیک) بودهاست. اتهامات دانشجویان خط خمینی در هنگام اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط خمینی در آبان سال ۱۳۵۸ شاپور به جرایم بسیار مهمی متهم شد. دانشجویان با انتشار اسنادی مدعی شدند که بختیار از سال ۱۳۴۰ با آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) مرتبط بودهاست. بنا بر ادعای آنها دراین اسناد همچنین اطلاعاتی در خصوص سفرهای محرمانهٔ بختیار به مصر برای رایزنی با محمدرضا پهلوی و سفرهایی به عراق در جهت اتحاد و تشویق صدام حسین برای حمله به ایران دیده میشود.بختیار در ۲۱ مهر ماه بیانیهای صادر کرد و علیرغم اینکه حکومت جمهوری اسلامی ایران را به نامردی و بیعدالتی متهم کرده بود مقاومت مردم ایران و ارتش را در برابر حملهٔ عراق ستود. اتهامات مظفر بقایی از آنجا که بختیار حاضر بود نظرات سیاسی جبههٔ ملی را به سفارتخانههای انگلیس و آمریکا اعلام کند و در جلساتی به همین منظور شرکت میکرد، منتقدان بسیاری به او اتهام انگلیس دوستی زدند. یکی از مهمترین این منتقدان مظفر بقایی، از مهمترین هم پیمانان جبهه ملی در سال ۱۹۵۱، مدعی شد که فعالان حزبش در حمله به خانهٔ ریچارد سدان (اقامتگاه رئیس شرکت نفتی ایران و انگلیس) اسنادی را یافتهاند که در آن نشان از خدمات بختیار به انگلیس است. همچنین بقایی مدعی شد متن بعضی از سخنرانیهای بختیار توسط مقامات انگلیسی تهیه میشدهاست. بختیار این اتهامات را رد کردهاست و اسناد را تقلبی میداند و در این خصوص گفت: «این اسناد را تنها بقایی دیدهاست.» سیاست ایران در مقابل بختیار ایران همواره و در همه جا از بختیار به عنوان فردی سلطنتطلب و طرفدار و سرسپردهٔ نظام آریامهری و بیگانه یاد میکند. در وبگاه اسناد انقلاب اسلامی در خصوص زندگینامهٔ بختیار نوشته شدهاست: شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر پیش از انقلاب، فردی نفوذی در جبههٔ ملی بودهاست که به پاس این خدمات، با موافقت ضمنی یا مستقیم شاه، سرپرستی چند شرکت وابسته به بنیاد پهلوی به او سپرده شدهاست. همچنین در زندگینامهٔ او نوشته شدهاست، عاقبت شاپور پس از نزدیک به ۱۲ سال عملیات علیه آرمانهای جمهوری اسلامی ایران، به دست افراد ناشناس به قتل رسید. در تبلیغات رسمی ایران سعی شده تا ۳۷ روز نخستوزریری او را به حساب همان ۳۷ سال سلطنت محمدرضا پهلوی بگذارند. ایران تاکنون مسئولیت قتل شاپور بختیار را بر عهده نگرفته ولی آن را هم محکوم نکردهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#87
Posted: 23 Sep 2013 20:47
اظهار نظر شاپور بختیار در مورد جنگ ایران و عراق به عقیدهٔ بختیار در آن زمان کشور در شرایط حساسی قرار گرفته بود. بختیار بر این باور بود که از یک طرف خمینی با سوءاستفاده از پولی که در اختیار داشت و گماشتن بیحد و حصر آخوند و شیعه در بغداد و تهدید به لغو پیماننامه ۱۹۷۵ الجزایر (صرفاً به این دلیل که شاه آن را امضا کرده بود) شروع به تحریکات داخلی در عراق میکند. از سوی دیگر ارتش بر اثر اقدامات خمینی به شدت تضعیف و تحقیر شده و دیگر آن انسجام لازم را ندارد. از همینجا بود که خطا و اشتباه عراق شروع میشود. عراق به این دلیل که میخواست از دست خمینی هرچه زودتر راحت شود به خیال خود در پی استفاده از وضعیت تضعیف ارتش برآمد، غافل از اینکه ایران و خمینی دو مقولهٔ جدا از هم هستند. وقتی به ایران حملهای شود هر ایرانی، جدا از هر عقیده و مذهبی که دارد در دفاع از آب و خاک میهن با دیگران هماهنگ میشود. هیچکس نمیتواند یک جنگ میهنی را جنگ امپریالیستی جلوه دهد. بختیار معتقد بود این جنگ هدیهای است بر جمهوری اسلامی و وسیلهاست برای تقویت و تداوم آن، چه این نظام آن را وسیلهای قرار خواهد داد برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانیهای خود در ادارهٔ مملکت و سرکوب اعتراضات مردم. نهضت مقاومت ملی ایران و شاپور بختیار از معدود گروهها و شخصیتهای مخالف حکومت ایران بودند که از همان روز اول از تصویب قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت استقبال و بر اجرای آن اصرار ورزیدند. وزرای کابینهٔ شاپور بختیار اطلاعات کلی گورستان مونپارناس، پاریس، بر سنگ مزار بختیار بیتی از حافظ به خط نستعلیق حک شدهاست: روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم پایان نخست وزیران سلسله پهلوی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#88
Posted: 21 Oct 2013 11:24
مراسم بزرگداشت شاهپور علیرضا پهلوی، قسمت اول VIDEO
مکان: سالن "آب اف" مرکزی واقع در استکهلم زمان: شنبه بیست و سوم ژانویه 2011
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#89
Posted: 21 Oct 2013 11:26
مراسم بزرگداشت شاهپور علیرضا پهلوی، قسمت دوم VIDEO
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#90
Posted: 21 Oct 2013 11:29
مراسم بزرگداشت شاهپور علیرضا پهلوی،قسمت چهارم VIDEO
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7