ارسالها: 23330
#21
Posted: 25 Sep 2013 09:09
آوردن سیدصالح عرب به ایران
آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبهرو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.
سیاست خارجی امیرکبیر
امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست. امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی، سیاست معروف به «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن میگفت نه به روس امتیاز میدهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، در نظریه موازنهٔ مثبت، به دادن امتیاز به هر دو طرف قائل میشوند).
سیاست موازنهٔ منفی امیرکبیر، تنها یکبار خدشهدار شد و آن زمانی بود که در جریان حملهٔ ترکمنها در آشوراده، تعدادی سربازان روسی کشته و روسها عزل فرماندار مازندران را خواستار شدند و امیرکبیر به علت فشار روسها، حاکم آنجا را عزل کرد. در این زمان انگلیسیها از این ضعف حکومت مرکزی سود جستند و امتیاز نظارت بر کشتیرانی در جنوب را با ادعای مبارزه با تجارت برده کسب کردند؛ که البته امیرکبیر در این قرارداد این قید را گنجاند که به هنگام نظارت باید ناظران ایرانی حضور داشتهباشند.
امیرکبیر برای تضعیف قدرت و نفوذ روس و انگلیس در ایران، میخواست نگاه فرانسه و در زمانی، آمریکا را به ایران جلب کند؛ لذا یک قرارداد سفارت کنسولگری و یک قرارداد در زمینه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.
امیرکبیر و روحانیت
رابطهٔ او با روحانیّت خوب بود. روحانی مورد اعتماد امیرکبیر در تهران، شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیر، منصب قضا را در پایتخت به وی سپرد.
پیش زمینه
پس از مرگ محمدشاه در ۱۴ شهریور ۱۲۲۷، امیرکبیر، که حدود سی سال بزرگتر از شاه جوان بود، با تدارک شش لشکر پیاده و سواره و توپخانه شاه را با قدرت بر تخت نشانید. در این زمان میرزا تقی خان به مقام امیر نظام ارتقا یافت که به معنای فرماندهی کل قوای نظامی کشور بود. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به سمت شخص اول مملکت و صاحب منصب صدارت منصوب نمود. در تمام طول سلطنت قاجار سابقه نداشته است که تمامی امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی کل قوای نظامی را برعهده گرفت و پس از آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارتخانه جهت اداره امور کشور، مقام صدر اعظمی بر انداخته شد.
عزل از مقام صدارت
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد.
چون صدارات عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.
پس از عزل از صدارت
ناصرالدین شاه، بعد از عزل امیرکبیر در محذور عاطفی قرار گرفت. او در روز ۲۴ آبان نامهای به امیرکبیر نوشت و در آن تاکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهدهدار امور کشوری شود و هرگز در امور لشگری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر مقررداشته به مواجب کسی نخواهد افزود. ابن نامه با این جملات آغاز میشود:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بدارم....
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او را تغییر دهد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم نمود. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد. شاه به امیرکبیر نوشت:
خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفتهام، شرمندهام. چه میتوانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را مینویسم اشکم جاری است. اگر باور نمیکنید بیانصافاید.... کدام مادر قبحهای میتواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حصور من از شما بد بگوید، حرامزادهام اگر نگذارمش جلوی توپ.... به علامت التفاتمان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم میاندازم را برایتان میفرستم. انشاالله آنها را میپذیرید و فردا به حضور میآیید.
امیرکبیر دل آزرده از حکم عزلش که حالا دیگر حتمی شده بود و یا به این خاطر که احساسات ناصرالدین شاه را صادقانه نمیدانست، مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این امر موجب فوران احساسات شاه و نیز تحریک سوظن او شد. پس از آن از امیرکبیر خواسته شد التزامنامه ای را امضا کند که شامل دوازده بند بود از جمله اینکه به مقام امیرنظامی کمال شکرگزاری را داشته باشد و فرمان پادشاه را همانند وحی منزل بپذیرد.
پس از آن نوری شروع به عزل و نصبهایی نمود که غالباً از طریق رشوه و تبعیض انجام میگرفتند. او در نامهای به شاه نوشت:
...مردم بی سر و پا را با رشوه میخواهند صاحب منصب کنند. این غلام نمیتواند نظم دهد. بی نظم کارها پیش نمیرود. فرمان دیروز باید باطل شود وگرنه همه مردم به خیالات خواهند افتاد. این درد غلام را میکشد که مردم بگویند آن نظم میرزا تقی خانی گذشت.
این نامه خشم ناصرالدین شاه را برفروخت و چنین پاسخ داد:
تو مردی پست و بزرگان ایران را زیردست بودی. این قوت و قدرت از که یافتی که بدین مقامات بالا شتافتی. چرا چندین بیهوده میخروشی و این کالا که از ما یافتهای به ما میفروشی. هفت پشت پدر بر پدر میرود که سلاطین قاجار مردم ایران را پرستارند. تو یک تن مرد رعیت که باشی که دولت پادشاهان را به نظم آری...
پیشنهاد حکمرانی ولایات
پس از دریافت این پاسخ طوفانی، امیرکبیر دانست که رابطه او شاه وارد مرحله دیگری شده است. نوری و درباریان نیز اصرار داشتند که او باید از مقام امیرنظامی کنار گذاشته و به حکمرانی یکی از ولایات منصوب شود.
اول حکومت فارس، بعد اصفهان و سپس قم به امیرکبیر پیشنهاد شد ولی او این پیشنهادات را نپذیرفت. او احساس میکرد که اگر از تهران برود جانش در خطر خواهد بود و با توجه به خشم شاه امکان هر اتفاقی وجود دارد. در این زمان امیر مختار انگلستان حاضر به میانجیگری شد به گونهای که طرفین توافق کردند اگر امیرکبیر به حکمرانی کاشان برود، جان و مالش محفوظ و تحت حمایت بریتانیا خواهد بود و بدون مزاحمت حکمرانی خواهد کرد.
دخالت امیر مختار روسیه
امیر مختار روسیه وقتی فهمید که امیرکبیر در حال پذیرش میانجیگری بریتانیاست به او پیشنهاد تحتالحمایگی بدون قید و شرط امپراطور روسیه را داد. پس از این پیشنهاد بود که امیرکبیر اعلام کرد که حرف شاه را نپذیرفته و به کاشان نخواهد رفت. در اینجا سفارت بریتانیا از قضیه کنار رفت و در مقابل روسیه خانه امیرکبیر که اتفاقا مجاور سفارت بود را جز سفارت اعلام کرد و قزاقان روسی خانه امیرکبیر را که در آن زمان خواهر شاه (همسر امیرکبیر) و نیز مادر شاه در آن حضور داشتند را به محاصره گرفتند.
این وضع نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر غیرت و صیانت حریم خصوصی اندرون شاهی، خون ناصرالدین شاه را به جوش آورد. نوری حتی ادعا کرد که این امر میرفت که به بلوایی عظیم با دخالت مردم تهران مبدل شود. شاه تصمیم گرفت که خود شخصاً با ملازمانش به منزل امیر برود و گردن او را بزند. در این موقعیت وزیر مختار روسیه از موضع خود عقب نشینی کرد و قزاقان منزل امیرکبیر را ترک کردند. سه ساعت بعد از غروب آفتاب امیرکبیر دستگیر و از درون خانهاش بیرون برده شد.
خلع از تمام مناصب و تبعید
روز ۳۰ آبان، فردای دستگیری، امیرکبیر از تمامی مناصب خلع شد و دو روز بعد به عنوان یک زندانی به کاشان فرستاده شد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید. به نگهبانان دستور داده شده بود که با کمال احترام با او رفتار کنند. با این حال همسر وزیر مختار انگلیس که خارج از شهر با کاروان حامل امیر برخورد داشته مینویسد که سرنوشت او را به راحتی میشد حدس زد. با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد.
قتل
با کوشش فراوان اطرافیان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند.
چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید. و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.
صبح آنروز خبر آوردند که پیکی از تهران خواهد رسید که فرمان وزارت امیر و خلعتی شاه را می آورد.عزت الدوله البته باز هم نگران بود و خبر را باور نداشت. امیر اما به حمام رفت . شاید خبر رسیدن خلعت را باور کرده بود. علی خان فراش که به باغ فین رسید چاپار دولتی را در کنار در حمام دید که منتظر امیر بود که از حمام خارج شود و پاسخ نامه ای را از وی بگیرد. علی خان فراش دست وی را گرفت و با خود به حمام برد که وی زن امیر را از آمدنش مطلع نکند. مامورانش در دیگر حمام را مسدود کردند. امیر با حق نعمتی که بر علی خان داشت پرسید شما چرا مامور اینکار شدید. امیر خواست عزت الدوله را ملاقات کند و نزد وی وصیت کند اما علی خان نپذیرفت.
سرانجام امیرکبیر در روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علی خان فراش به میر غضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تند رو به تهران بازگشتند.
سال مرگ او، ۱۲۶۸، را به حساب ابجد در یک گفتگو بیان کردهاند. اولی میپرسد: «کو امیر نظام» و دومی جواب میدهد «مردی بزرگ تمام شد»
دفن
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار خورموجی در کتاب مشهور حقایقالخبار ناصری روز بعد از قتل جسدش را در گورستان «پشت مشهد» کاشان به خاک سپردند. چند ماه بعد، به اصرار همسرش عزتالدوله کالبدش را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که درب آن به سوی صحن امام حسین باز میشد به خاک سپردند.
واکنشها
روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیرکبیر نوشت:«میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده است». دو روز بعد در خبری کوچک نوشته شد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سهشنبه در کاشان وفات یافت.»
روسیه و انگلستان به شدت به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامه شدیداللحنی نوشت و حتی برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمهاش را در لندن انجام داد. در این نامه آمده است:
دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید... هرگاه پس از این قتل بی ترحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیرمختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد.
وزارت خارجه روسیه نیز نامه اعتراضی را تسلیم مصلحت گزار ایران در سنپترزبورگ نمود که نوری را وادار به پاسخ نمود. تزار روسیه همچنین در دیدار سفیر بریتانیا مراتب «خشم و وحشت» خود را از «قتل وزیر فقید شاه» ابراز داشت و سخن موهنی نیز به زبان آورد:
ایرانیها چنان مردمیاند که نه قانون دارند و نه ایمان.
موضوع قتل امیرکبیر همچنین در مطبوعات این کشورها به طور گسترده مطرح شد.
تصویر چهره امیرکبیر
حدود یک سال پس از انتصاب امیرکبیر به مقام صدراعظمی، نقاشی رنگ روغنی از امیرکبیر کشیده شد (تصویر اصلی مقاله) که در کنار آن نوشته شده است: «بر حسب امر مبارک سرکار اقدس شهریاری روحنا فداه، تصویر جناب جلالت ماب، صاحب السیف و القلم، مقتدی الرجال و الامم،آصف الامجد الافخم الاجل الاکرم الاعظم، سرکار امیر کبیر میرزا تقیخان اداماللّه اقباله. جان نثار محمدابراهیم نقاشباشی ۱۲۶۵ [قمری]» این اثر در مالکیت حسن رفاهی مهران (معتضد الدوله) بود تا آنکه پس از درگذشت او، خانوادهاش آن را به موزه اهدا کردند و اکنون در کاخ گلستان از آن نگهداری میشود.
دومین تصویر (نقاشی اصلی و وضعیت کنونی) در سال ۱۲۶۷ قمری (یک سال قبل از عزل امیرکبیر) توسط ابوالحسن غفاری و در طول سفر به اصفهان کشیده شده است. در این سفر ناصرالدینشاه قصد نداشت عباس میرزا ملکآرا (برادر ناتنی خود که از کودکی مورد نفرت ناصرالدین بود و همچنین تصور میکرد که به تاج و تخت چشم دارد) و مادر وی را همراه ببرد اما به اصرار امیرکبیر آنان همراه کاروان شدند. در هنگام بازگشت شاه عباس میرزا را حاکم قم نمود تا در حالتی تبعید گونه از پایتخت دور بماند. امیرکبیر فرمان شاه را نقض کرد و به آنها دستور داد همراه کاروان شوند. شاه با امیرکبیر به منازعه برخاست و بر حکم خود اصرار کرد و در ضمن به امیرکبیر بیاعتماد شد. ابوالحسن غفاری در این پرده نقاشی که در اصل برای کتاب هزار و یکشب ترسیم شده، هارون الرشید را به شکل ناصرالدین شاه و جعفر برمکی را به شکل امیرکبیر در کنار جوانی که احتمالا عباس میرزاست نقش کرده است که این نقاشی را میتوان به هوشمندی و آیندهنگری نقاش و یا به بدخواهی دشمنی او با امیرکبیر منتسب کرد. این نقاشی هم اکنون در وضعیت بدی به سر میبرد. و در واقع آن را پاره کرده و فقط تصویر امیرکبیر را از آن خارج کرده اند.
سومین تصویر بیست و پنج سال پس از مرگ امیرکبیر در مرآت البلدان، کتاب تاریخی که به مناسبت یکصدمین سال حکومت قاجاریه منتشر شد، نقش شده است. ناصرالدین شاه که اصرار داشت در این کتاب تصویری از امیرکبیر وجود داشته باشد، شخصا طرحی از صورت امیر کشید و نقاشی اصلی با استفاده از طرح شاه تهیه شد. این تصویر به طور واضح از روی اولین نقاشی کشیده شده است اما جزئیات صورت (بر اساس آنچه ناصرالدین شاه در ذهن داشته) متفاوت است.
فریدون آدمیت در کتابش (سال ۱۳۲۱) پس از برشمردن چند تصویر اصلی امیرکبیر میگوید عکسهایی که در ای چند سال اخیر به نام تصویر میرزا تقی خان منتشر ساختهاند، یکسره باسمهایاند و اعتبار تاریخی ندارند.تصویر دیگری نیز نقاشی آبرنگ کوچکی است مجددا از ابوالحسن غفاری که مردی را در لباس مقامات قاجاری نشان میدهد. برخی بر این عقیدهاند که این تصویر بدون توضیح و تاریخ مربوط به امیرکبیر است و اما بسیاری (خصوصا با توجه به سیه چرده بودن تصویر) عیده دارند که این تصویر مریوط به امیرکبیر نیست.همچنین عکسی ایستاده از امیرکبیر ظاهرا برای نخستین بار در روزنامه اطلاعات چاپ شده ولی هیچ اطلاعی از پدیدآورنده و تاریخ ایجاد آن و همچنین سند تاریخی آن وجود ندارد. با این حال این عکس امروزه به طور گسترده در ایران منتشر شده است و در طرح جلد برخی کتابها نیز به کار رفته است. لازم به ذکر است صنعت عکاسی (فتوگراف و نه داگرئوتایپ) در سال ۱۲۶۵ هجری قمری ۱۸۴۹ میلادی اختراع شدهاست (دو سال قبل از مرگ امیرکبیر). و پانزده سال بعد از آن نخستین عکاس حرفهای ایران در دربار ناصرالدینشاه شروع به کار نموده است.
مقتل امیرکبیر در حمام فین کاشان
اطلاعات کلی
نام کامل میرزا تقیخان فراهانی
سرشناس به امیرکبیر
زادروز ۱۱۸۶ خورشیدی
زادگاه روستای هزاوه، از توابع اراک، ایران
تاریخ مرگ ۲۰ دی ۱۲۳۰
جایگاه مرگ باغ فین کاشان، ایران
همسر جان جان خانم
عزتالدوله (خواهر ناصرالدینشاه)
فرزندان
تاجالملوک (امالخاقان و ملکه مظفرالدین شاه)
میرزااحمدخان (امیرزاده)
سلطان خانم
همدمالملوک خانم
اطلاعات سیاسی
سمت صدراعظم
کارها موسس مدرسه دارُالفُنون
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه
رسیدگی به وضع مالیه
پادشاه ناصرالدینشاه
پس از میرزا آقاسی
پیش از میرزا آقاخان نوری
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#22
Posted: 25 Sep 2013 09:18
میرزا آقاخان نوری
میرزا آغاخان نوری (۱۲۴۳-۱۱۸۶) مشهور به اعتماد الدوله دومین صدر اعظم ناصرالدین شاه قاجار بود.
کودکی
میرزا "نصرالله خان نوری" معروف به "میرزا آغاخان" و ملقب به "اعتمادالدوله" در سال ۱۱۸۶ه. ش متولد شد. پدرش "میرزا اسدالله" از اهالی نور مازندران و جزو اولین کسانی بود که به هنگام جمع آوری سپاه توسط "آقا محمدخان" در مازندران به وی پیوست و راه رشد و ترقی را پیمود تا به منصب "لشکر نویسی باشی" (وزیر لشکر) رسید. هنگامی که "میرزا اسدالله خان" از دنیا رفت چند تن از فرزندان او در خدمت فتحعلی شاه مشغول انجام وظیفه بودند، کوچکترین آنها میرزا آقاخان بود، گر چه وی نوجوانی بیش نبود؛ اما به سبب جوهر ذاتی و غیر فطری، ارشد و بالاتر از سایرین بود وی در دربار قاجار "عارض سپاه" و "لشکر نویس" درگاه گردید و بعد چندی به منصب "وزارت لشکر" رسید.
قبل از صدارت
میرزا آغاخان قبل از رسیدن به منصب لشکر نویسی در خدمت "اللهیارخان آصف الدوله" مشغول انجام وظیفه بود که تمایلات جانبداری از انگلیسیها را داشت. او در جوانی با هوش و با استعداد و چرب زبان بود به همین دلیل توانست در دستگاه قاجاریهٔ و مخصوصا حکومت فتحعلی شاه و محمد شاه ترقی کند و از طریق شغل لشکر نویسی به ثروت زیادی دست یافت و در سال ۱۲۱۴ه. ش عنوان لشکر نویسی را به وزارت لشکر تغییر داد. او حتی در زمان صدارت هم این شغل را داشت تا در اواسط صدارت به دستور "ناصرالدین شاه" به "میرزا عنایت الله امین لشکر" واگذار شد. و پس از مرگ عنایت الله میرزا آقاخان فرزند خود "داودخان" را که پانزده سال بیشتر نداشت وزیر لشکر نمود و او تا سال ۱۲۳۸ ه. ش یعنی سال عزل پدر در این سمت بود.
در زمان "محمد شاه" او با "حاج میرزا آقاسی" صدر اعظم وقت کدورت پیدا کرد و این مسئله باعث شد که او را به همراه برادر بزرگش "میرزا فضل الله خان" امیردیوان به کاشان تبعید کنند و این تا مرگ محمد شاه ادامه داشت. او به مجرد خبر مرگ محمد شاه بدون اجازه عازم تهران گردید به این امید که بتواند سمت صدراعظمی ناصرالدین شاه را کسب نماید تا رسیدن شاه جدید به پایتخت، "مهدعلیا"، مادر ناصرالدین شاه عهدهار امور پایتخت بود و اطرافیان وی از آمدن میرزا آقاخان به تهران چندان راضی نبودند، وی نیز برای حفظ جان خویش به وزارت انگلیس رفت و تابعیت این کشور را بدست آورد.
"امیرکبیر" نیز به خاطر، اولاً، حمایت انگلستان و ثانیاً، طرفداری مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه و ثالثاً، ً بخاطر کمک میرزا آقاخان در خواباندن شورش سربازانی که علیه وی (امیرکبیر) قیام کرده بودند، دگر بار او را به کاشان تبعید نکرد و او را وارد کارهای دولتی کرد و لقب "اعتماد الدوله" به وی داده شد. میرزا آقاخان چون مردی جاه طلب بود و از طرفی از حمایت انگلیسیها برخوردار بود با توطئه توانست امیرکبیر را از قدرت برکنار و با همدستی مخالفان دیگر امیرکبیر او را بقتل رساند و راه را برای صدارت خود هموار کند.
دوران صدارت
میرزا آقاخان نوری بعد از مرگ امیرکبیر در ۱۰ آذر سال ۱۲۳۰ش که عید ولادت سلطانی بود به صدارت اعظمی انتخاب گردید و با در خواست ناصرالدین شاه قبل از عهدهدار شدن صدارت با نوشتن نامه به وزیر مختار انگلیس در ایران، از تابعیت این کشور خارج شد. و با دو شرط این سمت را پذیرفت اول اینکه امیرکبیر از میان برداشته شود و دوم اینکه اگر قصوری در امر وزارت از او سر زد جان او محفوظ باشد ناصرالدین شاه هم با هر دو شرط او موافقت کرد.
در اوایل صدارت میرزا آقاخان نوری سوء قصد پیروان باب علیه ناصرالدین شاه اتفاق افتاد که در مرداد سال ۱۲۳۱ در شمیران بود. این ترور ناموافق ماند و عاملین آن که شش نفر بودند اعدام شدند. تحولات بینالمللی و تلاش دولتهای روسیه و انگلستان و عثمانی جهت جلب دوستی ایران در "جنگهای کریمه" و نتایج این جنگ و جدایی افغانستان از ایران از مهمترین حوادث دوران صدارت میرزا آقاخان نوری است.میرزا آقاخان بعد از یک سال بعد از قتل امیرکبیر به پاس قدردانی از حمایت انگلیسیها از وی، بدون مقدمه و هیچ دلیل آشکاری قباله شهر هرات را تنظیم نموده به انگلیسیها واگذار کرد. و حمله به هرات و افغانستان در سالهای بعد یکی دیگر از اتفاقات دوران صدارت میرزا آقاخان میباشد که در پی آن انگلیسیها وارد جنوب ایران شدند و این باعث شد که ایران دست از جنگ با افغانستان بردارد و استقلال آن را به رسمیت بشناسد و افغانستان برای همیشه از ایران جدا شود
دوران صدارت میرزا آقاخان نوری برای انگلستان دورهٔ پیشرفت و تحکیم نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و اقتصادی بود و آنجه عمال این دولت خواستند انجام شد و مسئله جدایی هرات بزرگترین ضربتی بود که در این دوران به ایران وارد شد.
مرگ
میرزا آقاخان نوری بعد از عزل از صدارت، از آنجا که ناصرالدین شاه در ابتدای صدارت میرزا آقاخان به وی قول داده بود که جان وی از آسیب محفوظ بماند از کشتن او خوداری نمود. وی نیز مدتی به ورامین رفت و سپس مدتی در اراک، یزد، اصفهان و سپس به قم رفت و شش سال بعد از عزل از صدارت در قید حیات بود تا اینکه در ۲۸ اسفند ۱۲۴۳ در سن ۵۹ سالگی فوت و جنازه وی به کربلا انتقال و در صحن مسجدی که از ثلث اموال امیرکبیر ساخته شده بود دفن گردید.
منش و بینش
فتحعلی شاه برای نوری شاهنشاهی نمونه بود و نوری چنان که در بسیاری از مکاتباتش به چشم میخورد، حسرت دوران حکومت او را میخورد و آرزوی بازگشت به آن دوران را داشت. دلبستگی او به تجمل و القاب و نشانها همه متاثر از محیط دربار فتحعلی شاه بود. او در عین حال توجه بسیاری به حفظ تشریفات و سلسله مراتب دیوانی داشت.کنت گوبینو که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری نوری را ملاقات کرده بود، در سفرنامه خود او را چنین توصیف کرد:
«[نوری] فقط چند ساعت در اوایل صبح میخوابد و سراسر روز و تقریباً تمامی شب را کار میکند. میخواهد همه چیز را، داخله، خارجه، مالی، جزائی، تجاری، زیر نظر داشته باشد. باقی وزرا اسمی بیش نیستند و اهمیتی ندارند؛ و صدراعظم وظایف آنان را انجام میدهد. جمع منشی دائماً دورش حلقه زدهاند و او حکم صادر میکند و آنها در حضورش مینویسند و مهر میکند و خود شخصاً به پیک میسپارد... حرفی خانگی در تهران یا جای دیگر نیست که وی لطیفهای درباره آن نداند و از آن جا که حافظهای تحسین برانگیز و روحیهای بشاش دارد، و کلیه خانوادهها و خویشان و بستگان آنها را در ایران میشناسد، یکی از دل پذیرترین و سرزنده ترین قصه گویانی است که میتوان پای صحبتشان نشست.»
فرزندان
میرزا آقاخان فرزندان زیادی داشت که عدهای از آنها در زمان حیات وی و عدهای نیز بعد از فوت وی مصدر خدماتی بودند از جمله "میرزا کاظم خان نظام الملک" که به پیشکاری "امیر نظام"، ولیعهد اول ناصرالدین شاه انتحاب گردید همچنین "حسینقلی خان صدرالسلطنه" (حاجی واشنگتن) که اولین سفیر ایران در آمریکا بود.
اطلاعات کلی
زادروز ۱۱۸۶
تاریخ مرگ ۲۸ اسفند ۱۲۴۳ خورشیدی
جایگاه مرگ قم،
فرزندان حاجی واشنگتن
سمت صدراعظم
کارها توطئه قتل امیرکبیر
عهد نامه پاریس
پادشاه ناصرالدینشاه
پس از امیرکبیر
پیش از میرزا جعفر خان مشیرالدوله
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#23
Posted: 25 Sep 2013 09:21
میرزا یوسف آشتیانی
میرزا یوسف، فرزند میرزا حسن آشتیانی بود. خاندان پدری او در دوران قاجاریه منصب مستوفیالممالکی را به عهده داشتند. او پس از درگذشت پدرش، لقب مستوفیالممالک گرفت و ریاست مستوفیان را عهدهدار شد. او بر اثر درستکاری و کاردانی مورد توجه و اعتماد امیرکبیر قرار گرفت. او مورد علاقه و احترام ناصرالدینشاه بود و سه سال قبل از فوتش از جانب شاه منصب صدارت یافت. ناصرالدینشاه فقط به صدراعظمها «جناب» مینوشت، ولی سالها پیش از صدارت مستوفیالممالک به او «جناب آقا» خطاب میکرد. او از جناح محافظهکار دربار قاجار و از مخالفین میرزا حسینخان سپهسالار و اصلاحات او بود.مستوفیالممالک به حسن اخلاق شهرت داشت. او دراویش را گرامی میشمرد و با آنان دوستی داشت.
او زمینهای زیادی در اطراف تهران از ناصرالدینشاه خریداری و آباد کرد. حسنآباد، یوسفآباد، بهجتآباد، عباسآباد، امیرآباد و ونک از باغهای مستوفیالممالک بود که اکنون محلههایی به همین نامها بر آن ساخته شدهاست.
او در ۱۱ رجب ۱۳۰۳ درگذشت و در آرامگاه خانوادگی واقع در ونک دفن شد.
مستوفیالممالک در طول عمر خود چهار همسر اختیار کرد:
زهرا خانم، دخترعمویش، که فرزندی نیاورد
تاجماه خانم، دختر سیفالله میرزا پسر فتحعلیشاه، او نیز بدون فرزند ماند
خانممصری، دختر یکی از بزرگان مصر، مادر همدمالسلطنه همسر جلالالدوله (پسر ظلالسلطان)
شکر خانم، دختر رئیس یکی از قبایل کرد، مادر حسن مستوفی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#24
Posted: 25 Sep 2013 09:27
میرزا حسینخان سپهسالار
میرزا حسین قزوینی (۱۲۶۰-۱۲۰۷) ملقب به مشیرالدوله، و بعد ملقب به سپهسالار، به مدت ۲ سال صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود.
او فرزند میرزا نبی قزوینی بود. پس از تحصیلات مقدماتی و مدتی تحصیل در دارالفنون، به مأموریتهای خارجی رفت. به زبانهای فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت. او در دوران صدراعظمی امیرکبیر نزدیک به سه سال کارپرداز ایران در بمبئی بود و مدتی پس از مراجعت از هندوستان، کنسول ایران در تفلیس شد. در سالهای آخر صدارت میرزا آقاخان نوری، وزیر مختار ایران در استانبول شد. او ۱۰ سال وزیرمختار ایران در استانبول بود و پس از آن هم با رتبهٔ سفیرکبیری دو سال دیگر در استانبول ماند. مشاور حقوقی و همراهترین فرد به سپهسالار حاج قربانخان هندویی آملی بود.
مشیرالدوله در یک دورهٔ ۲۰ ساله در خارج از ایران به سر برد. در دورهٔ ۱۲ سالهٔ اقامت خود در استانبول جنبشهای قانونخواهی و مشروطهطلبی اروپا را که در عثمانی بازتاب گستردهای داشت از نزدیک مشاهده کرد و با تکاپوی روشنفکران عثمانی برای دستیابی به قانون اساسی و بنای مجلس قانونگذاری آشنا شد.
او ترتیب سفر ناصرالدین شاه به عتبات عالیات را با هماهنگی با عثمانی داد و با جلب اعتماد او فعالیت برای ایجاد اصلاحات در امور مملکتی را آغاز کرد. در این سفر شاه را با مبانی حکومت در غرب و ساختارهای جدید دولتی آشنا کرد و ایرانیانی را که از جور قاجار ترک وطن کرده به عراق آمده بودند به شاه نشان داد. شاه در پایان سفر به عتبات، میرزا حسینخان را با خود به تهران آورد و او را به «وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف» گمارد.
دورهٔ صدراعظمی
مدتی بعد با فرمان ناصرالدین شاه به مقام صدراعظمی رسید و کوششهای اصلاحی خود را ادامه داد. او بسیار کوشید تا کشور و دولت را به پیشرفت برساند. او کارش را با برپایی نُه وزارتخانه آغاز کرد. او برای نخستین بار کوشید تا راهآهن را در ایران برپا سازد. او همچنین از شاه خواست تا به سفر اروپا برود تا شاید پیشرفت آن سرزمین شاه ایران را هم به جنبش وادارد.
سپهسالار در دورهٔ صدراعظمی خود دست به انجام اصلاحاتی زد:
۱-تأسیس دارالشورای کبری
۲-تأسیس پستخانه و انتشار تمبر پستی
۳-سعی در ساده نمودن سبک نگارش در امور حکومتی
۴-تقویت دارالفنون
۵- تأسیس مدرسهٔ سپهسالار و مسجد سپهسالار
۶- انتشار روزنامههای وقایع عدلیه، نظامی، مریخ، وطن، و یک سالنامه
۷-استخدام مشاورین و متخصصین اتریشی برای اصلاح امور مالی دولت و بهرهبرداری از معادن
در سال ۱۸۷۲ میلادی میرزا حسینخان ناصرالدین شاه را راضی به اعطای امتیازنامهٔ رویتر کرد. طبق این پیمان امتیاز استخراج کلیهٔ معادن ایران، ایجاد راهآهن از دریای خزر تا خلیج فارس، دایر کردن تراموای شهری، و اجارهٔ گمرکات به مدت ۷۰ سال به بارون ژولیوس دو رویتر انگلیسی واگذار شد. در مقابل واگذاری این حق امتیاز، شاه مبلغ چهلهزار پوند به صورت پیشپرداخت دریافت کرد.
در غیاب شاه و سپهسالار مخالفان اصلاحات او ترتیباتی دادند و در همان روز ورود شاه به خاک ایران با حضور در دربار و ارائهٔ عریضه خواستار عزل صدراعظم شدند. شاه بهخاطر شدت و وسعت اعتراضات یا به ملاحظات دیگر از سپهسالار خواست که استعفا کند و با این استعفا موافقت کرد. قرارداد رویتر هم لغوشده اعلام شد.
سپهسالار پس از صدراعظمی
پس از برکناری از صدراعظمی، میرزا حسینخان سپهسالار چندی فرمانروای گیلان بود. چندی پس از آن هم وزیر خارجه شد. باز هم بسیار کوشید تا شاه را به اندیشهٔ پیشرفت بیندازد ولی ناکام ماند. سرانجام والی خراسان شد و در شب ۲۱ ذیحجهٔ سال ۱۲۹۸ ه.ق. (۲۳ آبان ۱۲۶۰ هش.) در مشهد درگذشت.
اطلاعات کلی
نام کامل میرزا حسین قزوینی
سرشناس به سپهسالار
زادروز ۱۲۴۳ قمری
۱۸۲۸ میلادی
تاریخ مرگ ۱۲۶۰ خورشیدی
۱۲۹۸
سمت صدراعظم
پادشاه ناصرالدین شاه قاجار
پس از میرزا یوسف مستوفیالممالک
پیش از میرزا یوسف مستوفیالممالک
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#25
Posted: 25 Sep 2013 15:17
علیاصغر اتابک
میرزا علی اصغرخان امین السلطان، فرزند دوم ابراهیمخان امینالسلطان، صدراعظم سه پادشاه قاجار، ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه بود. به ترتیب به القاب صاحبجمع، امینالسلطان، و اتابک اعظم ملقب بود.
او در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ در جریان جنبش مشروطه ایران به دست عباسآقا تبریزی کشته شد.
خانه امین السلطان (منزل پدری او) از جمله آثار تاریخی ایران و محل تصویربرداری دایی جان ناپلئون (مجموعه تلویزیونی) بوده که در سال ۱۳۸۹ تخریب گردیدهاست.
وزیران کابینهٔ میرزا علیاصغرخان اتابک امینالسلطان (معرفی در ۱۲۸۶/۲/۱۳)
اطلاعات کلی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#26
Posted: 25 Sep 2013 15:31
صدر اعظم های مظفرالدین شاه
عینالدوله
شاهزاده عبدالمجید میرزا معروف به عینالدوله، صدراعظم دورهٔ مظفرالدینشاه و از مخالفان سرسخت مشروطیت ایران.
او پسر سلطان احمد میرزا عضدالدوله و نوهٔ فتحعلیشاه بود. در سال ۱۲۲۴ خورشیدی در شهر تهران زاده شد. ناصرالدینشاه او را به تبریز نزد ولیعهدش مظفرالدین میرزا فرستاد و عبدالمجیدمیرزا در آنجا مورد توجه واقع شد تا اینکه ولیعهد دختر خود انیسالدوله را به عقد او درآورد و بعد پیشکار ولیعهد شد. در ۱۳۱۰ هجری قمری به او لقب عینالدوله دادند.
پس از کشته شدن ناصرالدینشاه و پادشاهی مظفرالدینشاه، عینالدوله حاکم تهران و سپس وزیر داخله شد. در ۱۲۸۲ خورشیدی صدراعظم شد.
با اعتراض علما و تجار که از روش استبدادی او به تنگ آمده بودند در سال ۱۲۸۴ معزول شد و میرزا نصراللهخان مشیرالدوله به جای او صدراعظم شد. وی پس از آن مدتی در خراسان در املاک خود اقامت کرد.
پس از مرگ مظفرالدینشاه و در جریان جنبش مشروطه محمدعلی شاه او را برای سرکوبی قیام تبریز مامور کرد ولی موفقیتی نیافت.
پس از فتح تهران خود را به مجاهدین تسلیم کرد و به همین دلیل به او آزاری نرساندند.
عینالدوله در دورهٔ پادشاهی احمدشاه دوبار در سالهای ۱۲۹۴ و ۱۲۹۶ برای مدت کوتاهی رئیسالوزرا شد. وی چندبار به حکومت آذربایجان گماشته شد که یکبار از سوی محمدعلیشاه در زمان استبداد صغیر و یکبار از سوی آزادیخواهان پس از استبداد صغیر میباشد.
علیرغم عملکرد وی در زمان مشروطه و سنگ اندازیهای وی، عین الدوله در دوران قحطی در ایران از کمک به مردم ستمدیده خودداری نکرد و بسیاری از املاک خود را در راستای کمک به مردم در گرو تاجران و بازاریان قرار داد.
عین الدوله همچنین هیچوقت به سفارت روس یا انگلیس پناهنده نشد و همواره از بیگانگان دوری میجست.
او در ۱۰ آبان ۱۳۰۶ هجری خورشیدی در شهر تهران درگذشت.
عضدالدوله، اشرفالملوک فخرالسلطنه دختر اول مظفرالدینشاه را به زنی گرفت.پسری به نام سلطانعبدالحمید میرزا که توسط مظفرالدینشاه «شمسالملک» لقب گرفت، تنها حاصل این ازدواج بود.
اطلاعات کلی
معروف به عینالدوله
نام کامل شاهزاده عبدالمجید میرزا
زادروز ۱۲۲۴ خورشیدی
زادگاه تهران
تاریخ مرگ ۱۰ آبان ۱۳۰۶
محل مرگ تهران
همسر اشرفالملوک فخرالسلطنه
فرزندان سلطانعبدالحمید میرزا
والدین سلطان احمد میرزا عضدالدوله
خویشاوندان سرشناس فتحعلیشاه (پدر بزرگ)
صدراعظم قاجاریه
پادشاه احمد شاه
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#27
Posted: 25 Sep 2013 16:40
صدر اعظم های محمد علی شاه
نصرالله مشیرالدوله
میرزا نصرالله خان نائینی (درگذشتهٔ جمعه ۴ شعبان ۱۳۲۵، ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷) ملقب به مصباحالملک در ۱۲۹۹، مشیرالملک در ۱۳۰۸ و مشیرالدوله در ۱۳۱۷، سیاستمدار ایرانی از اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنت محمدعلی شاه بود.
فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی) به امضای مظفرالدین شاه رسید و تاج پادشاهی را پس از فوت مظفرالدین او بر سر محمد علی گذارد.
مشیرالدوله از ۱۳۱۲ وزیر لشکر شد و در ربیعالثانی ۱۳۱۷ با فوت وزیر خارجه محسن خان مشیرالدوله، وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را به او سپردند. او در زمان انقلاب مشروطه نقش میانجی را بر عهده گرفته بود و با عزل عینالدوله از نخست وزیری در ۷ جمادیالثانی و انتخاب او در ۱۰ جمادیالثانی ۱۳۲۴ به صدراعظمی، تحصن مشروطهخواهان در سفارت انگلستان پایان گرفت.
مرگ مشیرالدوله دو هفته پس از ترور علیاصغرخان اتابک به طور مشکوکی روی داد و جسد او در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شد.
خانواده
نصرالله خان پسر محمد پسر ابوطالب پسر محمد پسر میرعبدالوهاب از عرفای نائین بود و در ابتدای جوانی راهی تهران شد. مدتی با کتابت (نسخهنویسی) گذران زندگی کرده و بعد در اداره آصفالدوله نوکری پیدا کرده با ماهی دو سه تومان خدمت میکرد. با انتخاب میرزا سعید خان مؤتمن الملک به وزارت خارجه وارد این وزارتخانه شده و پس از مدتی همراه ابراهیم خان نایبالوزاره که به کارگزاری امور خارجه آذربایجان مأمور بود و برای منشیگری او به تبریز رفت.
نصرالله در آنجا با دختر میرزا تقی آجودان کارگزاری ازدواج میکند. پس از فوت نایبالوزاره به تهران آمده و در وزارت لشکر سمت محاسب و سررشتهداری داشته و به قدری مورد توجه اتابک قرار گرفته که وزارت لشکر را به او میدهد.
نخست وزیری
نخستین اقدام میرزا نصرالله پس از انتخاب به سروزیری آزادی زندانیان سیاسی بود. چند روز بعد فرمان مشروطیت را از مظفرالدینشاه گرفت و از علما درخواست کرد تا به تهران بازگردند و با اعلامیهها و لوایحی مردم را به تشکیل مجلس و انجام انتخابات و رعایت اصول دمکراسی امیدوار کرد انقلاب ایران او در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ در باغ گلستان اولین دولت قانونی خود را تشکیل داد و پس از مرگ مظفرالدین شاه در پائیز آن سال تاج پادشاهی را در ۵ ذیحجه ۱۳۲۴ بر سر محمدعلی میرزا نهاد.
او در محرم ۱۳۲۵ (۱۷ مارس ۱۹۰۷) احتمالاً به دلیل ناتوانی در جلوگیری از خودسری پادشاه و تصمیم او در برانداختن مجلس، استعفا کرد . کابینه جدید چهار روز بعد بدون رئیسالوزرا تشکیل شد تا اینکه علیاصغرخان اتابک (امینالسلطان) که در آن هنگام در سوئیس بود پس از ملاقات با سران روسیه در ۲۷ ربیعالاول وارد ایران شد.
مخبرالسلطنه هدایت نوشتهاست که «اتابک برای تشکیل کابینه مرا نزد نصرالله خان مشیرالسلطنه فرستاد که وزارت خارجه قبول کند، رفتم، درویشی نکرد.»
مرگ
مرگ مشیرالدوله به طور ناگهانی و بدون داشتن بیماری در ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷ در رستمآباد شمیران واقع شد. مرگ او دو هفته پس از ترور اتابک توسط عباس آقا تبریزی در روز امضای قرارداد ۱۹۰۷ و چهار روز پس از انتخاب احتشامالسلطنه به ریاست مجلس و در شرایطی بود که او نامزد نخست وزیری بود و از همکاری با سعدالدوله که از ریاست مجلس استعفا کرده بود، سر باز زده بود. در همان روز نیز سعدالدوله وزیر خارجه شد.
بسیاری از جمله ادوارد براون و ناظمالاسلام کرمانی مرگ او را نیز نظیر نخستوزیران پیشین قاجاریه، امیرکبیر، قائم مقام فراهانی و حاج ابراهیم کلانتر، به پادشاه نسبت میدهند و آن را ناشی از روی ناخوشی میدانند که او از ابتدا به سلطنت محمدعلی میرزا نشان میداد.
گفته میشود در آن روز علاءالدوله در رستمآباد مهمان بوده و با هم ناهار خوردند، بعد او به اندرون رفته، به فاصله کمی حالش بهم خورده، یکساعت از شب رفته در میگذرد.
خبرمرگ او ساعاتی بعد به مجلس شورای ملی نیز رسید و ابوالحسن خان خواستار تحقیق مجلس در مورد علت مرگ او شد؛ در جلسه بعداز ظهر محققالدوله گفت: در جواب تلفون مجلس، جناب مؤتمنالملک خیلی اظهار تشکر و امتنان نموده گفتند دیروز مبتلا به مرض قولنج شده، بعد از آن سکته رو داد، دکتر انگلیسی آوردیم که تشخیص دهد چه بوده.
وزیران کابینهٔ میرزا نصراللهخان مشیرالدوله
اطلاعات کلی
نام کامل میرزا نصرالله نائینی
سرشناس به مصباحالملک، مشیرالملک، مشیرالدوله
زادروز ۱۲۶۱
زادگاه نائین،
تاریخ مرگ ۱۳۲۵ (قمری)
جایگاه مرگ تهران،
سمت صدراعظم
پادشاه مظفرالدینشاه
محمدعلیشاه
پس از عینالدوله
پیش از وزیرافخم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#28
Posted: 25 Sep 2013 16:58
سلطانعلی وزیر افخم
میرزا سلطانعلیخان وزیر افخم در کابینهٔ نصرالله مشیرالدوله وزیر داخله بود.
پس از استعفای میرزا نصراللهخان مشیرالدولهٔ صدراعظم، نخستین کابینهٔ قانونی مطابق آن چه که خواست مجلس بود که وزیران مسئول و جوابگوی دولت باشند پس از یک سلسله کشمکشها در ۲۹ اسفند ۱۲۸۵ ه. خ. به مجلس اول معرفی گردید.
وزیر داخله، سلطانعلیخان وزیر افخم با این که عنوان ریاست وزرایی نداشت ولی عملاً این وظیفه را انجام میداد. کاری که وزیر افخم و کابینهٔ او کرد این بود که فهرست و سازمان هر یک از هشت وزارتخانه را به اطلاع مجلس رساند.
عمر این کابینه که در واقع اولین کابینهٔ قانونی است که توسط محمدعلیشاه تعیین و به مجلس معرفی گردید بسیار کوتاه و در حدود یک ماه و چهارده روز بود، از این به بعد عنوان صدارت از بین رفت و رؤسای دولت به عنوان رئیسالوزرا شناخته و معرفی میشدند. در موقع معرفی کابینه، چون وزیر جنگ ظاهراً به عنوان کسالت مزاج به مجلس نیامده بود دبیرالدوله به سمت معاونت وزارت جنگ معرفی شد.
وزیران کابینهٔ وزیر افخم (معرفی در ۲۹ اسفند ۱۲۸۵)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#29
Posted: 25 Sep 2013 17:08
احمد مشیرالسلطنه
میرزا احمدخان مشیرالسلطنه از نخستوزیران دوران مشروطه در دوران پادشاهی محمدعلیشاه قاجار بود. او نزدیک به دو ماه در این مقام ماند و پس از او ناصرالملک به مقام ریاست وزرا رسید.
جوانی
احمد مشیرالسلطنه در ۱۲۶۰ هجری قمری در مازندران، آمل به دنیا آمد. او مانند دیگران تحصیلات معمول زمان را فرا گرفت، و برای یادگیری خط و نگارش وقت گذاشت وی همچنین مقدماتی از فقه و اصول را نیز آموخت. او در سال ۱۲۸۰ هـ. ق به دعوت برادرش مشیرنظام که در دربار ولیعهد (مظفرالدین میرزا) در آذربایجان خدمت میکرد به دربار آمد و آنجا مشغول به کار شد و چون خط و روش نگارش او مورد پسند بود کارهای نوشتاری دربار را دردست گرفت و پس از مدتی کوتاهی منشی و رئیس دفتر ولیعهد شد و لقب منشی باشی را بدست آورد.جدیت میرزا احمد خان منشی باشی در کارها و صداقت و علاقمندی وی باعث شد که مورد علاقهٔ ولیعد قرار گیرد درنتیجه از این پس او علاوه بر انجام کارهای نوشتاری ولیعهد به حکمرانی چند شهر آذربایجان نیز میپرداخت و روز به روز بر اعتماد و صمیمیت او و ولیعهد افزوده میشد تا اینکه در ۱۲۹۷ هـ. ق وزیر و پیشکار کل آذربایجان شد.
دوران پیشکاری و پس از آن
در سال ۱۳۰۲ حکومت گیلان و طوالش به عباس میرزا ملک آراء پیشنهاد شد و چون او نپذیرفت میرزا احمد خان مشیرالسلطنه با پرداخت سی هزار تومان پیشکشی به این مأموریت رفت و مدت یکسال در آنجا باقی ماند و از این رهگذر سود قابل توجهی بدست آورد. وی پس از بازگشت از گیلان مدتها بی کار بود و تنها بنا به درخواست میرزا علی اصغر خان امین السلطان، سالیانه مبلغی به عنوان حقوق از دربار اعظم دریافت میکرد و در وزارت داخله عنوان منشی باشی داشت.
خزانهداری
احمد مشیرالسلطنه در سال ۱۳۰۹ دوباره از طرف کامران میرزا نایب السلطنه که حکومت مرکزی با وی بود به حکومت گیلان رفت و مدت سه سال در آن جایگاه باقی ماند. در ۱۳۱۴ هـ. ق مشیرالسلطنه به وزارت خزانه منصوب شد. تا آن تاریخ وزیر خزانه محمد ولی خان نصرالسلطنه (محمد ولی خان سپهسالار) بود و بر اساس اختلافی که بین وی و امین الدوله بر سر عیار مسکوکات بوجود آمد از وزارت خزانه برکنار شد و مشیرالسلطنه به جای وی به این سمت رسید.
امین الدوله در کتاب خاطرات خود دربارهٔ انتصاب صاحب ترجمه به وزارت خزانه چنین مینویسد:
میرزا احمدخان مشیرالسلطنه که در بیفهمی و نادانی معروف و چند سال در تبریز پیشکار شخصی مظفرالدین شاه بود و فتنه شیخ عبیدالله کرد را که داستان آن محتاج به تکرار نیست و آذربایجان را دچار آن بدبختی و قشونکشی و غارت کرد و به همت مرحوم سپهسالار حاج میرزا حسین خان قزوینی آرام گرفت، از سوءسیاست و نادانی مشیرالسلطنه میدانستند و به همین جهت درخدمت ناصرالدین شاه سخت مقصر و چند سال خانهنشین شد، به اصرار مظفرالدین شاه وزیر خزانه شد.
مشیرالسلطنه در وزارت خزانه جلوی سوءاستفاده و تقلب در عیار مسکوکات را گرفت و مقدار زیادی از بروات معوقه را که از زمان ناصرالدین شاه در دست مردم بود پرداخت نمود.
امین الدوله این اقدام مشیرالسلطنه را با دیدهٔ انتقاد نگریست و از اینکه میدید مظفرالدین شاه مبالغی از وام دریافتی از روسیه را برای واریز بدهیهای پدر خود اختصاص دادهاست انتقاد میکرد و آن را نوعی سوءاستفاده تلقی مینمود در حالیکه مشیرالسلطنه به علت داشتن احساسات شدید مذهبی و ملی هرگز اهل سوءاستفاده و دغلکاری نبود.
پس از عزل امینالدوله همچنان وزارت خزانه با مشیرالسلطنه بود و با روابطی که با اتابک داشت در کار خزانه استقلال کامل پیدا کرد. وزارت خزانه او تا دوران صدرات عینالدوله طول کشید.
در سفر سوم مظفرالدین شاه به فرنگ مشیرالسلطنه دارای سه شغل مهم بود که عبارت بودند از: وزارت خزانه، وزارت داخله و رئیس شورای سلطنتی. چند ماه پس از بازگشت مظفرالدین شاه از اروپا بین عینالدوله صدراعظم و مشیرالسلطنه وزیر خزانه و داخله اختلاف نظر ایجاد شد. عینالدوله با خوی استبدادی و خشونت خود میخواست تمام وزراء را تحت سلطه خود قرار دهد ولی مشیرالسلطنه به علت اینکه سالها وزیر و پیشکار ولیعهد در آذربایجان بود و عینالدوله زیردست او کار میکرد از صدراعظم تمکین نمینمود و البته شاه به هر دوی آنها محبت و عنایت داشت. کار اختلاف و دعوای عینالدوله و مشیرالسلطنه بالا گرفت و بالاخره صدراعظم پیروز شد و مشیرالسلطنه به خراسان اعزام شد (به عنوان تبعید).
پس از استعفای عین الدوله و تبعید وی به فریمان خراسان، مشیرالسلطنه به تهران بازگشت ولی شغلی نپذیرفت و یا به وی پیشنهاد نشد و در تمام مدت صدرات مشیرالدوله (مشیر السلطنه با مشیرالدوله میانهای نداشت و او را لایق صدراعظمی نمیدانست و غالباً از انتصاب او به صدرات انتقاد مینمود) او بیکار بود. پس از صدور فرمان مشروطیت در کابینهٔ میرزا نصرالله خان مشیرالدوله به وزارت عدلیه منصوب شد، ولی این کابینه دوام زیادی نداشت و با ورود میرزا علی اصغرخان امین السلطان (اتابک) و انتصاب وی به ریاست وزرائی بار دیگر مشیرالسلطنه از کار کنار رفت.
در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ هـ. ق اتابک کشته شد و برای تعیین جانشین وی بین محمدعلی میرزا و مجلس اختلاف نظر حاصل شد. مجلس تمایل به ناصرالملک وزیر دارائی کابینه قبل داشت، ولی محمد علی میرزا مایل به زمامداری مشیرالسلطنه بود. سرانجام شاه پیروز شد و فرمان نخستوزیری به نام مشیرالسلطنه صادر گردید و او کابینه خود را در ۱۶ شهریور ماه ۱۲۸۶ ش به مجلس معرفی کرد. در این کابینه وزارت کشور را خود بر عهده گرفت ولی تحریکاتی از طرف بعضی از نمایندگان مجلس به عمل میآمد و با در نظر گرفتن این نکته که محمدعلی شاه قصد آشتی و سازش با مشروطه و مجلس را داشت مشیرالسلطنه را وادار به استعفا نمود و به جای او ناصرالملک همدانی به ریاست دولت رسید.
ناصرالملک نیز مدتی کوتاه نخستوزیر بود تا اینکه واقعه توپخانه پیش آمد و ناصرالملک معزول به اروپا تبعید شد و نظام السلطنه به زمامداری رسید و او نیز پس از پنج ماه نخستوزیری چون نتوانست بین شاه و مجلس را التیام دهد کنار رفت و مشیرالسلطنه بلافاصله نخستوزیر و کابینه خود را تشکیل داد و وزارت کشور را نیز عهدهدار شد و در تهران حکومت نظامی برقرار گردید. حادثه به توپ بستن مجلس و تشکیل محکمه باغشاه و اعدام عدهای از مشروطهخواهان در این دوره صورت گرفت.
فتح تهران
مشیرالسلطنه در مجموع یازده ماه بر سر کار بود و سه کابینه تشکیل داد که در هر سه کابینه وزارت کشور با او بود. در کابینه مشیرالسلطنه افراد موجهی مانند مستوفی و مؤتمن الملک و مشیرالدوله و محتشم السلطنه هم عضویت داشتند. دوران یازده ماههٔ صدارت مشیرالسلطنه در تاریخ مشروطیت ایران به استبداد صغیر تعبیر شدهاست.
دومین دورهٔ جنبش آزادیخواهان، در آذربایجان، فارس و اصفهان بنیاد گرفت که منجر به فتح تهران و خلع محمدعلی شاه شد. سه ماه پیش از اینکه قوای مجاهدین، تهران را فتح کند مشیرالسلطنه کنار رفت و ناصرالملک برای زمامداری از لندن احضار شد، ولی ناصرالملک در تردید بود و در غیاب او سعدالدوله کابینه را سرپرستی میکرد. این کابینه چون پیشرفت مجاهدین را دید به هیأت اجتماع استعفا داد و کشور بدون نخستوزیر و هیئت دولت بوسیله محمدعلی میرزا و چند تن از همکاران نزدیک او اداره میشد.
پس از فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روس پناهنده شد. عده زیادی از رجال به سفارت انگلیس رفتند ولی مشیرالسلطنه سفارت عثمانی را برای پناهندگی انتخاب کرد و در آنجا متحصن شد. در عفو عمومی که برای پناهندگان از طرف فاتحین تهران صادر شد مشیرالسلطنه یکی از سه استثناء بود و دولت مشروطه عقیده به تعقیب و مجازات او داشت.
ادوارد براون، در کتاب انقلاب ایران با تردید نوشتهاست که مشیرالسلطنه ۶۰ هزار تومان به اردوی ملی کمک مالی کرد تا مورد عفو قرار گرفت ولی ابراهیم صفائی در کتاب رهبران مشروطه قاطعاً متذکر شدهاست که وی یک صد هزار تومان به مجاهدین داد تا آزادی خود را بازخرید کند. دقیقا نمیتوان گفت کدام یک از این دو درست است.
مرگ
مشیرالسلطنه پس از خروج از سفارت عثمانی به زندگانی شخصی خود پرداخت و غالباً وقت خود را به عبادت و رسیدگی به کار مسجد و مدرسه خود میگذرانید. در ۱۳۲۸ هـ. ق به او سوءقصد شد و هنگامی که قصد خروج از کالسکه خود را داشت چند تیر بسویش شلیک شد. گلولهها به پای او اصابت کرد و مدتها تحت درمان و معالجه بود تا سرانجام در ۱۳۳۷ هـ. ق در ۷۷ سالگی درگذشت و در مقبره شخصی خود واقع در صحن نوی قم به خاک سپرده شد. مشیرالسلطنه یکی ازچند رجالی است که در تاریخ مشروطیت به عنوان نماد استبداد دانسته شدهاست، در حالی که او احساسات ملی و مذهبی شدید داشت و تحت تأثیر دوست خود حاج شیخ فضلالله نوری موافق با مشروطهٔ مشروعه بود.
ویژگیها
مشیرالسلطنه سواد متوسطی داشت و به اصول مذهبی سخت پایبند بود به همین دلیل مدرسه و مسجدی در خیابان مولوی ساخت که هماکنون پابرجاست و به نام مشیرالسلطنه معروف شناخته میشود و موقوفاتی نیز برای آن اختصاص داده شدهاست. غالب تاریخ نویسان مشروطه در حالی که از استبداد و خودسری مشیرالسلطنه مطالبی نوشتهاند ولی هیچکدام نتوانستهاند منکر سادگی، نجابت و انساندوستی وی شوند.
دربارهٔ مشیرالسلطنه چنین نوشتهاند:
میرزا احمد منشی باشی مشیرالسلطنه... ابتدا منشی مخصوص ولیعهد مظفرالدین میرزا بود، بر اثر بیکفایتی و تعدی فراوان او و عمالش به مردم و غائله شیخ عبیدالله و تصرف میاندوآب و قتل مردم آن سامان از پیشکاری ولیعهد معزول شد و به تهران آمد ولی از آنجا که امنای دولت ناصری هم هیچ یک از مشیرالسلطنه (لقبی است که مظفرالدین میرزا ولیعهد به او داده) با کفایتتر نبودند، وی بزودی توانست دوباره در سلک معاریف رجال ایران قرار گیرد تا اینکه در زمان مظفرالدین شاه به سمت وزیر داخله انتخاب شد.
وزیران کابینهٔ اول میرزا احمدخان مشیرالسلطنه (معرفی در ۲۴ شهریور ۱۲۸۶)
وزیران کابینهٔ دوم میرزا احمدخان مشیرالسلطنه (معرفی در ۱۷ خرداد ۱۲۸۷)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#30
Posted: 25 Sep 2013 18:16
ابوالقاسم ناصرالملک
ابوالقاسم خان قرهگوزلو (۱۳۰۶-۱۲۴۵) معروف به ناصرالملک از رجال سیاسی دوره ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه و احمدشاه بود. وی مدتی حکمران کردستان بود، در دوره اول مجلس شورای ملی وزارت مالیه را بر عهدهداشت و در اواخر عمر رئیس ایل قاجار و پیش از رسیدن احمدشاه به سن قانونی نایبالسلطنهٔ ایران بود.
پس از خلع محمدعلی شاه و جانشینی احمد شاه ۱۲ ساله، عضدالملک نایب السلطنه شد و پس از فوت وی مجلس، اول مهرماه رای به انتخاب ناصر الملک به عنوان نایب السلطنه داد. او جمعا ۴۶ ماه نایبالسلطنه ایران بود.
ناصرالملک سپهدار تنکابنی را مامور تشکیل کابینه کرد و از او خواست به بهانه اینکه دیگر خطری مشروطیت را تهدید نمیکند مجاهدین را خلع سلاح کند. در رویداد اخراج مورگان شوستر آمریکایی زمانی که مجلس تن به اولتیماتوم روسها نداد، ناصرالملک مجلس را منحل و و نشریات را توقیف نمود عملاً نوعی دیکتاتوری بوجود آورده و از انجام انتخابات مجلس تا زمانی که احمد شاه به سن قانونی نرسیده بود خودداری کرد. بعد از تاجگذاری احمدشاه به بریتانیا رفته و در سال ۱۳۰۶ فوت کرد.
ناصرالملک فردی ادیب و اولین تحصیلکرده ایرانی در دانشگاه آکسفورد بود. وی به دنبال آشنا شدن با زبان و ادبیات انگلیسی در بازگشت خود ابتدا نمایشنامه تاجر ونیزی اثر شکسپیر را با عنوان داستان شورانگیز بازرگان وندیکی ترجمه کرد و پس از آن نیز اتللو شکسپیر را با عنوان داستان غمانگیز اتللو مغربی در وندک به فارسی برگرداند.
کودکی و تحصیلات
"ابوالقاسم خان قره گوزلو همدانی" فرزند "احمدخان" و نوهٔ "محمودخان ناصرالملک فرمانفرما" بود؛ چون پدرش میرزا احمدخان شغل نظامی داشت و اغلب اوقاتش را در خارج از منزل بود، پدربزرگش، "میرزا محمودخان" به تربیت او همت گماشت. در سال ۱۲۵۷ در سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا محمودخان که از ملتزمین رکاب بود، ابوالقاسم را نیز برای تحصیل به لندن برد. ابوالقاسم در دانشگاه آکسفورد به تحصیل پرداخت و پس از فراغت از تحصیل مدتی با سمت وابسته به سفارت ایران در لندن خدمت کرد و دو بار هم به نیابت «سفارت فوق العاده» به دربار هلند و دربار آلمان رفت. او در اواخر سال ۱۲۶۲ به ایران بازگشت. در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه گاهی در غیاب محدحسنخان اعتمادالسلطنه برای شاه روزنامه ترجمه میکرد و در حضور شاه خطابههای سفرای بیگانه و جواب شاه را برای آنان ترجمه میکرد. در آبان ۱۲۷۵ که امینالسلطان از صدارت معزول و بهمن همان سال امینالدوله صدراعظم شد، ناصرالملک را به جای میرزا عبدالوهابخان نظامالملک (شوهرخواهر خود) وزیر دارایی نمود. در تیرماه ۱۲۷۷ به دنبال عزل امینالدوله باطبع او هم کنار گذارده شد. در اولین کابینه مشروطه به ریاست سلطان علیخان امیرافخم او وزیر مالیه شد.
ماجرای انتخاب برای نیابتسلطنت
بعد از عضدالملک برای جانشینی از طرف قاجاریه نام سه نفر برده میشد که عبارت بودند از عبدالصمد میرزا عزالدوله پسر محمد شاه و برادر ناصرالدین شاه، مهدیقلی خان مجدالدوله پسردائی و داماد ناصرالدین شاه و بالاخره میرزا احمدخان علاءالدوله داماد عضدالملک. پیشنهاد گروهی دیگر، میرزا حسن خان مستوفیالممالک بود. و البته سرداراسعد بختیاری هم برای قبول چنین پستی بی میل نبود. از طرف دیگر گروهی که رأس آن ذکاءالملک فروغی رئیس مجلس بود، به تلاش افتادند. آنها زمینه را در مجلس برای ناصرالملک فراهم ساختند و سرانجام ناصرالملک با اکثریت ضعیفی (۴۰ رأی) در اول مهرماه ۱۲۸۹ به نیابت سلطنت تعیین شد. وقتی مراتب را تلگرافی به وی اطلاع دادند، ناصرالملک برای قبول چنین پستی شرایط سنگین قائل شد که از جمله ماهیانه یکصد هزار ریال حقوق بود. در اسفند ۱۲۸۹، ناصرالملک با تشریفات زیادی وارد شد و درباری برای خود تدارک دید.
اقدامات مهم
پیش از نیابتسلطنت اولین اقدام ناصرالملک برای ایجاد تفاهم بین شاه و مجلس این بود که شاه و شاهزادگان بلافاصله در مجلس حضور یابند و برای حفظ مشروعیت و صیانت از قانون اساسی سوگند وفاداری به مشروطیت یاد نمایند. محمدعلی شاه از این پیشنهاد ناصرالملک استقبال کرد و قرار شد، مجلس روزی برای سوگند شاه و شاهزادگان تعیین نماید؛ لذا شاه و شاهزادگان در روز ۱۹ آبان ۱۲۸۶ ه. ش. در مجلس حضور یافتند و این سوگند را به جا آوردند.
دوران نیابتسلطنت
ناصرالملک چهارسال نایبالسلطنه ایران بود. گاهی در لندن و زمانی در تهران به امور رسیدگی میکرد. سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ جهانی اول، بار سنگین سلطنت را بر دوش احمدشاه که سن ۱۸ سالگی رسیده بود گذاشت و با وصول مطالبات گذشته خود به انگلستان رفت.
وزیران کابینهٔ اول ناصرالملک (معرفی در ۱۲۸۶/۸/۴)
وزیران کابینهٔ دوم ناصرالملک (معرفی در ۱۲۸۸/۲/۱۲)
اطلاعات کلی
نام کامل ابوالقاسم خان قره گوزلو
سرشناس به ناصرالملک
تاریخ مرگ ۴ دی ۱۳۰۶
دانشآموخته دانشگاه آکسفورد انگلستان
سمت نخست وزیر ایران
پستهای پیشین حکمران کردستان
وزارت مالیه در دوره
مجلس اول شورای ملی
پادشاه محمدعلی شاه قاجار
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7