انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 7 از 23:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  22  23  پسین »

سلسله قاجاریه


مرد

 
شخصیت‌های تاثیرگذار در انقلاب مشروطه



شاهزاده‌ها واطرافیان شاه قاجار و رجال سیاسی
کامران میرزا



کامران میرزا (۱۲۳۵-۱۳۰۷) ملقب به نایب‌السلطنه شاهزاده قاجار و فرزند سوم ناصرالدین شاه و برادر مسعود میرزا ظل‌السلطان و مظفرالدین شاه بود.


زندگی
کامران میرزا در ۱۹ ذی‌القعده ۱۲۷۲ قمری (۱۲۳۵ هجری خورشیدی) در تهران متولد شد. مادرش منیرالسلطنه دختر معمارباشی دربار بود. با اینکه مورد علاقه پدرش بود، ولی به سبب زاده شدن از مادری غیر قاجار به ولیعهدی نرسید.

در سنّ شش سالگی در ۱۲۴۱ به پیشکاری پاشا خان امین‌الملک به حکومت تهران منصوب شد. در ۱۲۴۶ و پیش از سفر ناصرالدین شاه به خراسان ملقب به نایب‌السلطنه شد و در سال ۱۲۶۵ عنوان امیر کبیر، بالاترین عنوان نظامی قاجار را دریافت کرد.

او بار دوم از ۱۲۵۳ تا ۱۲۵۴ به حکومت تهران، از ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۴ حکومت مازندران، قزوین و گیلان و سه بار در بین سالهای ۱۲۴۷-۱۲۵۱، ۱۲۶۳ و ۱۲۷۴ به وزارت جنگ منصوب شد. در سراسر سلطنت ناصرالدین شاه، بین کامران میرزا و میرزا علی اصغر خان امین‌السلطان اختلاف بود. بعضی توطئه قتل ناصرالدین شاه را پیامد این درگیری‌ها می‌دانند. میرزا رضا کرمانی در اعتراف‌های خود گفته بود که دلیل قتل ناصرالدین شاه، ظلم و ستم ماموران کامران میرزا به او بوده‌است.

پس از قتل ناصرالدین شاه، قدرت کامران میرزا محدود شد. دختر او، ملکه جهان، با محمدعلی میرزا ولیعهد مظفرالدین شاه، ازدواج کرد. در طول انقلاب مشروطه، نایب‌السلطنه از مشروطه طلبان حمایت کرد. در ۱۲۸۶ برای بار چهارم وزیر جنگ شد و در سلطنت نوهٔ خود سلطان احمد شاه در بین سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷ به حکومت خراسان رفت.

کامران میرزا در سال ۱۳۰۷ شمسی در سن ۷۲ سالگی بر اثر ابتلا به نقرس در تهران در گذشت. مدفن او در قم و در جوار حرم حضرت معصومه است. او علاوه بر زبان‌های فارسی و عربی، زبان فرانسه را پیش ژول ریشار، معلم فرانسه دارالفنون آموخته بود و به خوبی تکلم می‌کرد. همچنین به سبب گفتگو با افسران اطریشی که در تهران زندگی می‌کردند، به زبان آلمانی نیز تسلط داشت.کامرانیه و فیشر آباد باغ‌های ییلاقی کامران میرزا در شمال تهران و امیریه و منیریه باغ‏های قشلاقی‏اش در مرکز تهران بودند که اکنون تبدیل به محلاتی به همین نام‌ها شده اند.




فرزندان
کامران میرزا از ازدواج خود با سرورالدوله دختر حسام السلطنه (پسر عباس میرزا)، صاحب سه دختر و یک پسر شد. از آن میان دوتن، معصومه و قمرالملوک، در سنین جوانی درگذشتند. دختر سوم ملکه جهان با محمدعلی شاه ازدواج کرد و مادر احمد شاه شد؛ و تنها فرزند پسر فتحعلی میرزا، که بسیار مورد محبت پدر بود، در سن پنج سالگی درگذشت. بعد از فوت او، کامران میرزا به امید یافتن فرزند پسر، همسران دیگر گرفت که از آنان صاحب نه دختر و ده پسر شد. نوادگان او، نام خانوادگی کامرانی بر خود گذاشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
رکن‌الملک


سلیمان خان رکن‌الملک شیرازی اصفهانی (۱۲۱۷ شیراز - ۱۲۹۲ اصفهان) نایب الحکومه شهر اصفهان و نیز فردی شاعر و فاضل بوده‌است.

فعالیت‌ها
رکن‌الملک به چاپ قرآن مجید، و صحیفه سجادیه، و کتاب زادالمعاد همت گماشت. از دیگر اقدامات وی همراهی با آقانجفی و حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی در تاسیس مرکز گفتگوی ادیان انجمن صفاخانه در محله جلفای اصفهان بوده‌است.او همچنین بانی تکیه محمد جعفرآباده‌ای و نیز مسجد رکن‌الملک در تخت فولاد اصفهان است. آرامگاه او نیز در همین مسجد قرار دارد.

وی همچنین طی یک اقدام بدیع و به منظور مبارزه با سلطه اقتصادی بیگانگان در اواسط جمادی الاول ۱۳۲۴ و در آستانه مهاجرت علمای تهران به قم (مهاجرت کبری)، به همراهی ۱۴نفر از علمای طراز اول اصفهان از جمله آقا نجفی اصفهانی، حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، آیت الله محمدحسین فشارکی،ابوالقاسم دهکردی،شیخ مرتضی ریزی، میرزا محمدتقی مدرس، سیدمحمدباقر بروجردی، میرزا محمد مهدی جویباره‌ای،میرزا ابوالقاسم زنجانی، آقامحمدجواد قزوینی موارد زیر را متعهد می‌شود:

این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکن‌الملک، متعهد و ملتزم شرعی شده‌ایم که مهماامکن بعد ذلک تخلف ننماییم، فعلا ۵فقره‌است:

اولاً: قبالجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر کاغذهای دیگر نویسند، مهر ننموده و اعتراف نمی‌نویسیم. قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد، امضا نمی‌نماییم. حرام نیست کاغذ غیر ایرانی و کسی را مانع نمی‌شویم؛ ماها به این روش متعهدیم.

ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه‌های دیگر ایرانی باشد، متعهد شده‌ایم برآن میت، ماها نماز نخوانیم. دیگری را برای اقامه صلوه بر آن میت بخواهند ماها را معاف دارند.

ثالثا: ملبوس مردانه جدید، که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می‌شود، قرار دادیم مهما امکن، هر چه بدلی در ایران یافت می‌شود، لباس خودمان را از آن منسوخ نماییم و منسوخ غیرایرانی را نپوشیم و احتیاط نمی‌کنیم و حرام نمی‌دانیم لباس‌های غیرایرانی را، اما ماها ملتزم شده‌ایم حتی‌المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. تابعین ماها نیز کذلک و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوخته، ممنوع نیست استعمال آن.

رابعا: مهمانی‌ها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد یک پلو و یک خورش و یک افشره. اگر زاید بر این کسی تکلف دهد، ماها را به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش مهمانی می‌نماییم. هر چه کمتر و مختصرتر از این تکلف کردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود.

خامسا: وافوری اهل وافور را احترام نمی‌کنیم و به منزل او نمی‌رویم زیرا که آیات باهره:«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» «وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَه» و حدیث «لاضرر و لاضرار» ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی و شغلی آن محسوس و مسری است و خانواده‌ها و ممالک را به باد داده. بعد از این هر که را فهمیدیم وافوری، به‌نظر توهین و خفت می‌نگریم.[
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ضرغام السلطنه


ابراهیم خان ضرغام السلطنه در سال۱۲۷۲ قمری در جوار امامزاده سلطان ابراهیم به دنیا آمد. وی فرزند رضاقلی خان ایل‌بیگی می‌باشد. وی در شمار بزرگان سلسله صوفیه خاکساریه و در طریقت به «حب‌علی شاه» مشهور است.

استبداد صغیر، فتح اصفهان
در اوایل سال ۱۳۲۷ قمری بعد از قیام مردم اصفهان علیه حکومت اقبال‌الدوله حاکم مستبد محمدعلی شاه و تقاضای کمک آیت الله حاج آقانورالله نجفی اصفهانی و آقانجفی اصفهانی از ایل بختیاری برای پیوستن به مجاهدین شهری, ضرغام السلطنه با هفت هزار نفر به باغ ابریشم آمد و همراه با یکصد و ده تن از بختیاری‌ها و با شعار «علی ولی الله» حرکت کرده وارد اصفهان شد.ملحق شدن آن‌ها به مجاهدین اصفهانی باعث فتح اصفهان گردید و اقبال الدوله حاکم اصفهان به قنسولگری روس پناهنده شد. ضرغام السلطنه اولین رئیس بختیاری بود که وارد اصفهان شد. بعد از فتح اصفهان صمصام السلطنه با ۵۰۰ سوار وارد اصفهان شد.


حرکت به سمت تهران
وی به هنگام حرکت اردوی بختیاری به تهران، در اصفهان ماند تا ضمن سروسامان دادن به اوضاع، نیروهایی تازه نفس برای پشتیبانی اردوی اعزامی به تهران جمع آوری و سازماندهی کند. اما وقتی خبر شهادت برادرش را شنید، با قوای خود با عجله وارد تهران شد. می گویند وقتی محمدعلی شاه شنید که ضرغام با گروهی از سواران بختیاری وارد تهران می‌شود، در همان روز در سفارت روسیه در زرگنده متحصن می‌شود. نامه وی به روزنامه مجلس در خصوص هدف و انگیزه خود ازفتح اصفهان و دلایل مخالفت خود با بعضی سران مشروطه (به ویژه علیقلی خان سردار اسعد) و پناه بردن به امامزاده شاه عبدالعظیم به شرح زیر است:

خدمت مدیر محترم جریده مجلس ـ دام بقائه خواهش درج لایحة ذیل را می‌نمایم

اگر چه با امتحاناتی که داده گمان دارم تمام برادران وطنی به خوبی از حالم آگاه باشند مع‌ذالک لازم دانستم در این وقت که پس از شانزده ماه تحمل زحمات و تقبل خطرات می‌خواهم به میل خویش مراجعت کنم عرض عقیده کرده سبب آمدن و علت رفتن خود را به سمع افراد ملت رسانیده باشم: اوقاتی که قشون استبداد کار محاصره را بر اهالی غیور و مظلوم تبریز سخت کرده بودند و همه روزه عرصه را بر آنان تنگ تر می‌کردند، اتصالاً خیال می‌کردم که به هر وسیله باشد خود را به آنان برسانم و شاید ـ بعون الله ـ از چنگ دشمنان برهانم. عاقبت فکرم به اینجا رسید که بهتر این است قوای شاه را تجزیه کنم و در جمع مستبدین که آن وقت از تمام ایران فارغ بودند و فقط به اهالی تبریز کار داشتند، تفرقه اندازم. این بود که با عده قلیلی از سواران خودم به اصفهان رو آورده و به خواست خداوند با اینکه ما بالغ بر یکصد نفر نمی‌شدیم، بر سه هزار نفر قشون مستبدین غلبه جسته، اصفهان را قبضه نمودیم. این بود که شاه مخلوع لابد شد تا قسمت بزرگی از قوه خود را به طرف ما فرستد و از کار تبریز سست شود. و حمدالله که از آن روز به بعد دوباره قالب مشروطیت را روحی تازه پیدا شد و من آن چه شد تا فتح طهران، خلع شاه و رفع موانع بزرگ و تشکیل دارالشورا و وزارت خانه‌ها و دایر شدن تمام ادارات رسمی دولتی، که منتهای آروزی هر دوست مشروطه‌طلب بود (همراه بودم) ولکن چیزی که از این همه تبدیلات و تغییرات منظور بوده همانا بر احدی پوشیده نیست که جز این نبود که ما به‌ترتیب مشروطه و اسلوب دولتی شور و روی دین و دولت خویش را رونق دهیم و دست ظلمه را با زنجیر قانون ببندیم تا به زیردستان ستم نتوانند کرد و به قانون اخذ مالیات کنم و به قانون خرج. احدی خودسر کار نکنند و هیچ کس بدون لیاقت و شرط بر مسندی ننشیند و امیدوارم عن قریب به این نتایج نیز برسیم. ولیکن چون پاره‌ای مشهودات و بعضی مسموعات از دور و نزدیک، از سلوک حکام و رفتار اقویا بر خلاف معمول است، این بود که خواستم به محل ایل خود باز گردم. چون به حضرت عبدالعظیم رفتم جمعی از خیرخواهان وطن و وکلای دارالشورا و علمای اعلام مرا مانع شده و گفتند مطالب خود را بنویس و به مجلس شورا فرست تا جواب کافی دهند و به وعده اقدامات عاجلانه امیدوارت سازند.
مقاصد خود را که نگاشته شده پیشنهاد کردم و خودم به تنهایی به شهر برگشتم متأسفانه می‌بینم که بعد از ده روز هنوز جوابی داده نمی‌شود. لهذا مجدد برای رفتن تصمیم عزم نموده به تمام ملت عرض می‌کنم که من با خدای خود عهد کرده‌ام و در پیمان خویش ثابتم که تا آخرین قطره خون خود را در راه خلاص و آزادی این ملت و استقلال این مملکت و حفظ دین مبین بریزم حال هم برای وفای به این عهد و پیمان حاضر و منتظر فرمانم» (حاجی ابراهیم بختیاری، ضرغام‌السلطنه)



مبارزه با سلطه گران
وی به خاطر نفرت از انگلیسی‌ها با علیقلی خان سردار اسعد اختلاف داشته‌است به همین دلیل سردار اسعد تلاش نمود تا ضرغام السلطنه را برای همیشه از محیط سیاست خارج و برکنار نماید و خود زمام امور را در دست گیرد. اختلاف بین سردار اسعد و ضرغام السلطنه و سایر مجاهدین و سرداران روز به روز بیشتر می‌شد تا عاقبت ضرغام السلطنه از سیاست منزوی گردید. با به توپ بسته شدن مجلس وی طی نامه ای به نام ملت ایران به محمدعلی شاه وی را تهدید به مرگ در برابر مجلس شورای ملی می کند.

ضرغام که به جد پایبند به اصول مشروطیت بود تلاش زیادی کرد تا از انحراف مشروطیت جلوگیری نماید. در راستای این هدف روزی به پارک اتابک محل اقامت ستارخان می‌رود و با وی و تعدادی از مجاهدین در باره اوضاع پیش آمده گفتگو می‌کند و می‌گوید:

«مقصود از مشروطیت این است که عدل و انصاف جای ظلم و اعتاب بگیرد و کلمه من به ما مبدل شود متاسفانه امروز قضیه بر عکس شده و سردار اسعد خود را رییس مطلقه میداند.... باید سردار و سالار و سایر اشخاص که در این راه رنج‌ها برده و زحمت‌ها کشیده‌اند دست به دست هم داده نگذارند که اصول استبداد و خود سری دوباره در مملکت رواج یابد.»



تلاش برای حفظ مشروطیت
وی به همراه ستارخانسردار ملی، باقرخان سالار ملی و عبدالحسین سردار محیی (معز الدین) تشکیل انجمنی با نام هیات اتحادیه احرار می‌دهند تا بتوانند برای استقرار اصول مشروطیت هماهنگ تلاش کنند. متن پیمان به شرح ذیل است:

«امضاء کنندگان ذیل به کلام الله مجید ربانی و شرف و ناموس وطن قسم یاد کرده‌ایم که از امروز تاریخ ۱۹ شهر رجب المرجب ۱۳۲۸ متحداً و متفقاً در راه دین مبین اسلام و بقای مشروطیت مملکت ایران و دفع اشرار و قلع وقمع ریشه فساد تا وقتی که عمرداریم بکوشیم واز جان و مال واهل و عیال در راه این مقصود مقدس به هیچ وجه من الوجوه مضایقه و خوداری نکنیم و هرگاه خدای ناکرده از این چهار نفرامضاء کنندگان ذیل به دسایس شیطانی از جاده حقیقت و این مقصد عالی منصرف شده و از شرافت قومیت صرف نظر نمود بر سه نفر دیگر فرض و واجب است که به هر وسیله‌ای که باشد آن شخص را ذبح بنماید. خداوند تبارک و تعالی در این اتحاد خودمان حاضر و ناظر دانسته به شرایط فوق عمل خواهیم کرد.» فی تاریخ فوق است عبدالحسین سردار محیی، ابراهیم بختیاری، ستارخان، باقر خان



درگذشت
وی در سال ۱۳۳۷ قمری درگذشت و در فرادنبه واقع در شهرستان بروجن استان چهارمحال و بختیاری به خاک سپرده شد.


آرامگاه ضرغام‌السطنه
مقبره ضرغام السطنه بختیاری مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان بروجن، بخش مرکزی، شمال غرب شهر فرادنبه واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۳۸۲۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سردار اسعد بختیاری



علی‌قلی‌خان بختیاری، معروف به سردار اسعد بختیاری، در سال ۱۲۳۶ در شهرستان جونقان بدنیا آمد. وی از رؤسای روشنفکر و تحصیل‌کرده بختیاری و فرمانده فاتحین تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران بود.

علی‌قلی‌خان، پسر سوم حسین‌قلی خان ایلخانی بود، که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی‌شاه، به پشتیبانی از برادرش؛ نجف‌قلی‌خان صمصام‌السلطنه و پسرعموی خود، ابراهیم‌خان ضرغام‌السلطنه، در اعتراض به این عمل برخاسته و پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیاری، از راه عراق خود را به بختیاری رسانده و شخصاً فرماندهی سواران بختیاری را، در فتح تهران و احیای مشروطیت، عهده‌دار شد.



دوران کودکی و جوانی
علی‌قلی‌خان بختیاری، در یکی از بانفوذترین خانواده‌های ایل بختیاری، یعنی خاندان ایلخانی، چشم به جهان گشود. او چهارمین فرزند و سومین پسر حسین‌قلی خان ایلخانی می‌باشد. پدر وی، حسین‌قلی‌خان، به‌مدت ۳۰ سال، حاکم بدون منازع ایل بختیاری بود. (در گذشته، کسی که این منصب را در ایل بختیاری برعهده داشت، ایلخان نامیده می‌شد.)

علیقلی‌خان پس از گذراندن دوران طفولیت، در اوایل جوانی، به تحصیل مشغول شد و پس از آموختن زبان عربی به تحصیل علوم خارجی، از جمله زبان فرانسه پرداخت. حسین‌قلی‌خان، معلمی برای تعلیم وی در نظر گرفت. او در اندک زمان، زبان فارسی و خط تحریر را فرا گرفت و پس از آن، به مقدمات‌عربی و ادبی از صرف و نحو، منطق، بدیع، بیان و امثله‌عرب، مشغول گردید.

ازدواج
علی‌قلی‌خان، در سال ۱۲۵۵ شمسی، با بی‌بی مهرجان، دختر یکی از بزرگان بختیاری، ازدواج کرد. نخستین فرزند او در سال ۱۲۵۸ شمسی متولد شد و از طرف حسین‌قلی‌خان؛ جعفرقلی‌خان نام‌گذاری گردید، که بعدها سردار بهادر و پس از درگذشت علی‌قلی‌خان، به سردار اسعد سوم ملقب شد.
قتل حسین‌قلی خان و زندانی شدن علی‌قلی‌خان
علی‌قلی‌خان، در سال ۱۲۵۹ به همراه پدرش، ایلخانی و اسفندیار خان برادر بزرگش، به طهران احضار شدند و به دیدن ناصرالدین شاه رفتند. در این ملاقات، تصمیماتی اتخاذ شد، از جمله اینکه، این دو برادر، با صد سوار بختیاری، عضو کشیک خانه سلطنتی شدند. ولی اقدامات اسفندیار خان و علیقلی خان در تهران، طولانی شد و به تقاضای ظل‌السلطان، حکمران اصفهان، شاه موافقت کرد، که دو برادر به اصفهان برگردند.

برای ظل‌السلطان حکمران مقتدر اصفهان، تحمل قدرت ایلخانی خطرناک بود. همچنین فرهاد میرزا معتمدالدوله که بر اثر دسایس ظل‌السلطان از حکومت فارس بر کنار شده بود، ذهن شاه را نسبت به ظل‌السلطان مشوش نمود و برای خراب کردن ظل‌السلطان و از بین بردن قدرت ایلخانی، امکان طغیان او را مطرح کرد. به همین مناسبت، ظل‌السلطان به تهران احضار شد و دستور قتل ایلخانی را از ناصرالدین شاه گرفته و به اصفهان بازگشت.

در ۲۲ خرداد ۱۲۶۱ ظل‌السلطان، حسین‌قلی‌خان و دو پسرش را برای شرکت در یک رژه نظامی دعوت نمود. پس از مراسم، در چهل‌ستون از آن‌ها پذیرایی شد. در این پذیرایی، یک فنجان قهوه آمیخته با زهر، به حسینقلی خان داده شد، سپس وی را روانه زندان ساختند. او پس از دو روز، در زندان درگذشت و اسفندیار خان و علی‌قلی‌خان نیز، به دستور ظل‌السلطان به زندان افتادند.

اقامت در تهران
علی‌قلی‌خان، یک سال در زندان ظل‌السلطان بسر برد و خانوادهً آن‌ها تا زمان بقدرت رسیدن اتابک، در انزوا بسر بردند. اما با بقدرت رسیدن اتابک، برادرش اسفندیارخان سردار اسعد اول، ایلخانی بختیاری و خودش فرماندهً سواران بختیاری در تهران شد.ولی حقیقت این بود که شاه برای جلوگیری از طغیان سران ایلخانی، علی‌قلی‌خان را به عنوان گروگان در تهران نگاه داشت.

در این دوران، وی با اوضاع سیاسی و اجتماعی تهران آشنا شد، رجال و افراد مؤثر را شناخته و با بعضی از مأموران سیاسی، از جمله چند تن از دیپلمات‌های انگلیسی آشنا شد. و به سال ۱۲۷۲ ه. ش از طرف شاه قاجار، به منصب، نشان و حمایل امیر تومانی نائل گردید.

ایلخانی بختیاری
سردار اسعد، پس از قتل ناصرالدین شاه، مامور نظم تهران شد و در زمان مظفرالدین شاه نیز، فرماندهً سواران بختیاری، با لقب سرتیپی باقی ماند. در سال ۱۲۷۵ هزار تومان مقرری، به پاس وفاداریش به دولت، برای او تعیین گردید. مدتی نیز به عنوان ایلخانی بختیاری، از جانب مظفرالدین شاه انتخاب شد.

اما در این سمت، با رقابت شدید برادرش نجف‌قلی‌خان صمصام‌السلطنه که از او بزرگتر بوده و طبق پیمان‌نامه‌های سران ایل، حق ایلخانیگری از آن او بود، مواجه شد و کنار گرفت. وی پس از عزل اتابک، دیگر به گارد سلطنتی مراجعه نکرد و بیشتر اوقات خود را، در بختیاری گذرانید.

اقامت در اروپا
در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی، ابتدا به هندوستان رفت و پس از مدت کوتاهی هند را به مقصد مصر ترک کرد. اقامت وی در مصر نیز کوتاه بود و پس از چند هفته، از مصر به مکه رفته و سپس عازم پاریس شد.

سردار اسعد، دو سال در پایتخت‌ها و شهرهای مهم اروپا زندگی کرد و در پاریس، به عـضویت فرماسونری درآمد.شاید نخستین جرقه‌های فعالیت‌های سیاسی-اجتملعی وی، در این مقطع آغاز شد.

لقب سردار اسعد
علی‌قلی‌خان، در سال ۱۲۸۱ به تهران بازگشت و در سال ۱۲۸۲ که اسفندیار خان، برادر بزرگش درگذشت، راهی بختیاری شد و بین خانواده ایلخانی یعنی برادران خود، که عبارت بودند از: صمصام‌السلطنه و خسرو خان سردار ظفر و خانواده حاجی ایلخانی، که عموزاده‌هایش (فرزندان امامقلی خان حاجی ایلخانی) بوده و عبارت بودند از: لطف‌علی‌خان امیر مفخم، نصیر خان سردار جنگ، سلطان محمد خان سردار اشجع و غلامحسین خان سالار محتشم صلح و آشتی برقرار کرد. سپس در سال ۱۲۸۳ به پیشنهاد عین‌الدوله، از طرف مظفرالدین شاه، لقب سردار اسعد گرفت و نشان حمایل به وی داده شد. همچنین ماًمور نظم لرستان گردید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اقامت در پاریس
پس از افتتاح مجلس اول، در ۱۴ مهر ماه ۱۲۸۵ برای معالجهً چشم خود، بار دیگر به اروپا سفر کرد و در شهر پاریس اقامت گزید. پس از مداوای چشم، شروع به مطالعه و ترجمهً کتب فرانسه و انگلیسی نمود.

پس از بمباران مجلس، در روز چهارشنبه ۳ تیر ۱۲۸۷ که تعدادی از رجال و آزادیخواهان راهی زندان شدند، وی در پاریس بود.

همکاری با مجامع آزادی‌خواهی
بنا به تصریح ملک‌زاده، سردار اسعد، همکاری خود با مجامع آزادی‌خواهی را، از سال ۱۲۸۳ آغاز کرده ‌است. در ششم خرداد همان سال، جلسه‌ای از رجال آزادی‌خواه، در باغ شخصی سلیمان‌خان میکده و به رهبری او برگزار شد. ملک‌زاده این مجمع را؛ هستهً اصلی انقلاب مشروطیت ایران می‌داند.

سردار اسعد همکاری خود، با آزادی‌خواهان را پس از بمباران مجلس شورای ملی و در سال ۱۲۸۷ بطور آشکار، آغاز کرد. در این سال، با تجمع مشروطه‌خواهان و رجال مخالف محمدعلی‌شاه در اروپا، علی‌قلی‌خان نیز، به جرگه آنان پیوست.

در این‌باره، ملک زاده می‌نویسد :

ایرانیان مهاجر مقیم اروپا، سردار اسعد را تشویق به رفتن ایران و قیام بر علیه محمدعلی شاه نمودند. چند نفر از آن‌ها، من‌جمله شکرالله‌خان معتمد خاقان که بعدهاً لقب قوام‌الدوله یافت، به اتفاق سردار اسعد به ایران مراجعت کرد و به اصفهان رفت و در سفر جنگی از اصفهان به تهران، با او همراه بود.

مخبرالسلطنه هدایت، که در این موقع در اروپا بوده‌است، می‌نویسد :

شاخص میان ایرانیان، علی‌قلی‌خان سردار اسعد است. گاهی به منزل او می‌روم... غالباً اشخاص، سر سفره او حاضر می‌شوند. عصر به کافه دولاپه، جنب اپرا می‌رود. باز، جمعی دور او را گرفته‌اند...

مخبرالسلطنه سپس می‌نویسد؛ که از او خواسته‌است تا به ایران رفته، رهبری نهضت را به عهده بگیرد. اما او گله می‌کند، که؛ تنها است! مخبرالسلطنه می‌گوید؛ کار را یک نفر می‌کند.

این تشویق‌های ایرانیان، باعث حرکت سردار اسعد می‌شود. البته اقدام موفقیت آمیز بختیاری‌ها، در فتح اصفهان نیز به او امیدواری بیشتری داده بود.

فتح تهران
سردار اسعد، در روز پنج شنبه، ۱۶ اردیبهشت ۱۲۸۸ (۶ مه ۱۹۰۹ میلادی) وارد ایران شد. ابتدا با شیخ خزعل، شیخ قدرتمند اعراب خوزستان، ملاقات کرد و با او متحد شد. سپس وارد بختیاری شد و متعاقب آن، با خوانین قشقایی سوگندنامه‌ای را امضا کرد. هم پیمان شدن با خوانین و شیوخ، بسیار حیاتی بود، زیرا او برای حرکت به سمت تهران، می‌بایست از پشت سر، مطمئن باشد!

سردار اسعد پس از عقد قرارداد با رؤسای ایلات مذکور، درصدد اتحاد با رقبای خانوادگی خود برآمد. خانوادهً حاجی ایلخانی، مشکل اصلی او محسوب می‌شدند. لطفعلی خان امیر مفخم، برای مقابله با تهاجم بختیاری‌ها به تهران، در قم موضع گرفته بود. برادر او نصیر خان سردار جنگ، از محاصرهً تبریز دست برداشته، برای پیوستن به امیر مفخم، راهی قم بود و برادر دیگر، سلطان محمد خان سردار اشجع، به‌همراه خسرو خان سردار ظفر (برادر سردار اسعد) برای جمع‌آوری نیرو، بسمت بختیاری در حرکت بود. تنها غلامحسین خان سالار محتشم، بعنوان ایل بیگی بختیاری، در خوزستان بسر می‌برد. وی بر خلاف برادرانش، که در ضدیت کامل با سردار اسعد بسر می‌بردند، زمینه‌های اتحاد، بین سردار محتشم و سردار اسعد را، فراهم نمود.

سردار اسعد با همراهی خوانین بختیاری، سپاهی قریب به هفتصد نفر جمع آوری و راهی تهران شد. قبل از حرکت، طی نامه‌ای به شیخ‌السفرا، وزیر مختار اتریش، هدف از حرکت خود را تشریح کرد و از دولت‌های قدرتمند خواست، تا از مداخله نظامی در ایران، خودداری کنند.

پس از حرکت سردار اسعد، جعفرقلی‌خان سردار بهادر و غلامحسین خان سالار محتشم با سپاهی برای پیوستن به سردار اسعد راهی تهران شدند و سلطان محمد خان سردار اشجع با سردار ظفر به رسم ایلی هم پیمان شدند.

سردار اسعد در حرکت خود به سمت تهران، مشکل اصلی خود را برخورد با نیروهای بختیاری، به فرماندهی امیر مفخم بختیاری می‌دانست و تلاش زیادی نمود، تا با آن‌ها درگیر نشود. برای این مقصود، نامه‌هایی به او نوشت. متن یکی از نامه‌های سردار اسعد، به امیر مفخم :

اگر می‌خواهی به شاه وفادار بمانی، می‌توانی با نیروهای دیگر درگیر شوی! زیرا درگیری با نیروهای بختیاری، ایل را به خاک و خون می‌کشاند... سپس نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد، از جنوب و نیروهای مجاهدین، از شمال راهی تهران گردیدند و با هماهنگی‌هایی که با هم داشتند، در بادامک بهم رسیده و در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ وارد تهران شدند.

در اینباره، خبرنگار تایمز می‌نویسد :

حرکت ناگهانی آنان بسی زیرکانه و به‌نحو درخشانی انجامید، بدون انداختن تیری توانستند رخنه به شهر نمایند.

...پس از درگیری‌های پراکنده، شهر به تصرف مجاهدین درآمد؛ و در روز جمعه ۲۵ تیر ۱۲۸۸ (۱۶ جولای ۱۹۰۹ میلادی) داستان جنگ پایان یافت و در ساعت ۸:۳۰ صبح، شاه با پانصد تن از سربازان و بستگان و سران و مرتجعین، به سفارت روس در زرگنده پناهنده شد.

وزارت داخله
در تاریخ ۲۵ تیر ۱۲۸۸ ساعت چهار بعدازظهر، در بهارستان مجلس مهمی به‌نام؛ "مجلس فوق‌العاده عالی"، با حضور رؤسای دوره اول مجلس شورای ملی و سرداران قشون ملی و عده‌ای از تُجار و وزراء و شاهزادگان، تشکیل شد. در همین مجلس، به اتفاق آراء سردار اسعد به سمت وزیر داخله منصوب گردید.

همچنین در مجلس فوق‌العادهٔ عالی و به اتفاق آراء، محمدعلی‌شاه از سلطنت خلع و سلطنت به پسرش احمد میرزا واگذار گردید و چون احمد میرزا بیش از دوازده سال نداشت، علی رضا خان قاجار، ملقب به عضدالملک، به سمت نیابت سلطنت تعیین شد.

وزارت جنگ
در کابینه‌ای که به تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۲۸۹ تشکیل گردید، علی‌قلی خان سردار اسعد، به مقام وزارت جنگ منصوب گردید. که با استعفای سپهدار تنکابنی، مستوفی الممالک رئیس الوزراء شد و سرانجام دوره اول زمامداری سپهدار تنکابنی، که از فتح تهران در ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ آغاز شده بود، پس از گذشت یک سال، به پایان رسید.

در این ایام، عضدالملک نایب السلطنه، به علت مریضی و کهولت سن، درگذشت.سپس احزاب شروع به فعالیت نمودند. با سقوط کابینه مستوفی‌الممالک، سپهدار تنکابنی برای بار دوم، تشکیل کابینه داد. با روی کار آمدن مجدد سپهدار و بعلت مشکلاتی که در کابینه اول و در پی استعفای وی بوجود آمده بود، سردار اسعد، از مجلس سه ماه مرخصی خواست و راه اروپا را در پیش گرفت.

در این ایام، محمدعلی‌شاه مخلوع که قریب به دو سال در ادسا بود، تصمیم به مراجعت نمود. حاج علیقلی‌خان سردار اسعد که در آن ایام در پاریس زندگی می‌کرد، اولین کسی بود که دولت ایران را از سوء نیت محمدعلی‌شاه آگاه ساخت و با تلگراف رمز به صمصام‌السلطنه که ریاست بختیاری‌ها را برعهده داشت، توصیه کرد برای حفظ مشروطیت و آزادی ملت ایران از هیچ گونه فداکاری خودداری نکنند.

نیابت سلطنت
در ایامی که علی‌قلی‌خان، در پاریس اقامت داشت، تلگراف‌های متعددی از طرف مجلس شورای ملی و ناصرالملک؛ نایب‌السلطنه به وی رسید. سردار اسعد قریب یک سال در اروپا بود، مجلس مکرراً او را برای بازگشت به ایران دعوت کرده بود، ولی او تا تیر ماه ۱۲۹۱ در اروپا ماند. در این هنگام ناصرالملک تصمیم مسافرت خود، به اروپا را، به اطلاع سردار اسعد رسانده، او را برای نظارت در امر حکومت، به طهران دعوت کرد. سپس وی به طهران بازگشت و ناصرالملک راه اروپا را در پیش گرفت.

سردار اسعد، نیابت سلطنت را چندی زیر نظر داشت و خانه‌اش محل مراجعات مردم بود و تلاش نمود، افراد مسلح بختیاری را به نظم وادار کند و صمصام‌السلطنه را در کارهای کشورداری راهنمایی نماید.

سردار اسعد در آثار مربوط به رجال معاصر
سردار اسعد در بین خوانین بختیاری، امتیازات ویژه‌ای داشت. در تاریخ‌های بختیاری که شرح اختلافات و درگیری‌های داخلی را نگاشته‌اند، بندرت از او در دسته بندی‌های خانوادگی یاد شده‌است. سردار اسعد را می‌توان محور اتحاد در ایل بختیاری دانست.

در این‌باره، سردار ظفر می‌نویسد :

حاج علی‌قلی‌خان، هیچوقت مایل به جنگ نبود... خاصه، جنگ مابین بنی‌اعمام و برادران.

وی در امور سیاسی نیز فردی توانا بود. او این امتیاز را، با حضور گسترده‌اش در دستگاه دولتی، از زمان ناصرالدین شاه کسب کرده بود.

سردار اسعد، در آثار مربوط به رجال معاصر، دارای سیمای مثبت و روشنی است. قزوینی او را دارای اخلاق حسنه دانسته‌است و درباره وی می‌گوید :


من آن مرحوم را خوب می‌شناسم و در تمام مدت اقامت او در پاریس، هـفته‌ای دو، سه مرتبه او را می‌دیدم و غالبا صحبت ما، از تاریخ بود؛ زیرا که او به تاریخ بسیار عـلاقه داشت.

قزوینی در این باره، اشاره به تالیف تاریخ بختیاری بدستور او و ترجمه کتاب‌های زیادی از زبان‌های خارجه به زبان فارسی دارد. از آن جمله؛ سفرنامهً شرلی تاورنیه و نیز مجلات و کتب آبی انگلیسی را می‌توان نام برد.

عبدالهادی حائری از وی به عنوان فئودال پشتیبان بیگانه یاد می کند.

ملک‌زاده در این‌باره می‌نویسد:

حاج علی‌قلی‌خان سرداراسعد، که از خوانین روشنفکر بختیاری بود، دبستانی برای فرزندان ایل تاًسیس کرد و معلمینی از تهران برای تدریس اجیر نمود؛ و نظافت آن مدرسه را به شیخ‌علی ناظم که از مردان روشنفکر بود، سپرد.

وی می‌افزاید؛ بدستور او تعدادی از دانش‌آموزان این مدرسه، به خارج اعزام شدند.

احمد کسروی نیز، او را مردی دانش دوست و آگاه دل نامیده‌است؛ و یحیی دولت آبادی نام او را جزء اولین مجلسی که از افراد علم دوست، در رجب ۱۳۱۵ ه. ق (آذر ۱۲۷۶) تشکیل شده‌است، می‌آورد.همچنین احمد به پژوه، وی را یکی از چهار، پنج تن مبارز، با وقوف به کار، آگاه و صمیمی می‌داند.

کتیبه سردار اسعد
این کتیبه، به دستور علی‌قلی‌خان سردار اسعد، در سال ۱۲۸۴ نوشته شده‌است، که شجره‌نامه او و ریاست اجدادش بر ایل بختیاری را بیان می‌کند. محل این کتیبه در پنج کیلومتری جنوب شهرستان فارسان معروف به پیرغار می‌باشد.

در پائین این کتیبه، این جمله افزوده شده ‌است:

در تاریخ هفتم محرم ۱۳۳۶ هجری قمری مطابق اول میزان، مرحوم سردار اسعد در طهران به رحمت ایزدی پیوست...

قلعه جونقان
سردار اسعد، در شهر جونقان کاخ بسیار زیبایی را بنام قلعه جونقان بنا نهاد. قلعه جونقان، به سبک ایرانی و با تزئینات فرنگی ساخته شده‌است.

وی به مردم شجاع و سلحشور جونقان بسیار علاقه داشت. ۳۴ نفر از سرداران سپاه او از مردم جونقان بودند.

سال‌های واپسین زندگانی
دوران حیات علی‌قلی‌خان سردار اسعد، مقارن با دوران پر فراز و نشیب سیاسی و اجتماعی در ایران و حتی در سطح جهانی بوده است. ورود وی به عرصه سیاسی ایران، در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه بود.

با روی کار آمدن مظفرالدین‌شاه، (و متعاقب آن، اتابک) دامنه فعالیت‌های سیاسی وی بیشتر شد، ولی با به قدرت رسیدن محمدعلی‌شاه، تا پیش از به توپ بستن مجلس، وی کاملأ از صحنه سیاسی خارج شده بود ولی، در دوران پس از فتح تهران و ابتدای سلطنت احمدشاه، علی‌قلی‌خان، از تاثیرگذارترین رجال سیاسی ایران بوده است. سال‌های نخست سلطنت رضاشاه، با سال‌های پایانی حیات سردار اسعد، مقارن می‌باشد.

درگذشت
علی‌قلی‌خان سردار اسعد، سرانجام در روز سه‌شنبه ۱ آبان ۱۲۹۶ در شهر تهران، درگذشت و از طرف دولت، با تشریفات رسمی و احترام نظامی، در حالی‌که جسد وی، روی توپ حمل می‌شد، تشییع گردید. سپس پیکر وی، به اصفهان منتقل شد و در مقبره خانوادگی، در تخت فولاد اصفهان به‌خاک سپرده‌شد.

از نکات قابل‌توجه زندگانی سردار اسعد بختیاری، فعالیت سیاسی، در دوران سلطنت چهار شاه از سلسله قاجار، و همچنین دوران ابتدای سلطنت رضاشاه، است!



آثار و کتاب‌ها
علی‌قلی‌خان که از خوانین فرهنگ دوست بختیاری بوده چندین بار به اروپا سفر کرد و به تکمیل زبان فرانسه خود پرداخته و اقدام به ترجمه چندین کتاب، از جمله دختر فرعون و پاریس از الکساندر دوما و غادة البریتانی، نموده و همچنین، کتاب تاریخ بختیاری را به رشته تحریر در آورده‌است.

از جمله ترجمه های سردار اسعد بختیاری، می‌توان به کتب زیر اشاره کرد:




بولینا - غاده البریتانی
پل و ورژینی
تاریخ حمیدی - سلطان‌ عبدالحمید عثمانی
دختر فرعون
دیل گابریل
روکامبول
شرح حال هانری سوم
عشاق پاریس
مادموازل مارگریت
هرمس مصری
سفرنامه‏های برادران شرلی
عهدنامه‏ حضرت امیر

همچنین کتاب تاریخ بختیاری، از تالیفات اوست.



اطلاعات کلی
نام کامل علی‌قلی‌خان سردار اسعد
معروف به سردار اسعد
نام مستعار سردار اسعد بختیاری
زادروز ۱۲۳۶
زادگاه جونقان، ایران
تاریخ مرگ ۱ آبان ۱۲۹۶
محل مرگ تهران، ایران
همسر(ان) بی‌بی مهرجان
فرزندان جعفرقلی‌خان سردار بهادر
خویشاوندان سرشناس صمصام‌السلطنه
حسین‌قلی‌خان ایلخانی

سمت وزیر جنگ
وزیر کشور
فعالیت‌ها فتح تهران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
mrrezaa: ممنون و خسته نباشید
خواهش دوست عزیز...مرسی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
احمدخان علاءالدوله
میرزا احمد علاءالدوله( ?۱۲۸۳-۱۳۲۹) پسر بزرگ محمد رحیم خان علاءالدوله، نسقچی مشهور دربار قاجاریه بود محمد رحیم خان در زمان ناصرالدین شاه مشاغل متعدد از پیشکاری آذربایجان و همدان تا وزارت دربار را داشته است. میرزا احمد خان در زمان صدارت عین الدوله در سال ۱۳۲۲ قمری حاکم تهران بود و در پی گرانی قند، به فلک بستن وچوب زدن تجار یکی از بهانه‌های شروع جنبش مشروطیت شد. جایگاه این خانواده در بین مردم مقبول ومطلوب نبود.

بعد از قتل امین السلطان وانتخاب شدن برادرش احتشام السلطنه به ریاست مجلس، علاءالدوله به همراه عده ای از درباریان از ترس جان اقدام به تشکیل انجمنی بنام انجمن خدمت کردند و باتشکیل جلساتی ضمن هواداری از مشروطه نامه‌ها و عریضه هائی به محمد علی شاه نوشته و او را به جانبداری از مجلس و مشروطه فراخواندند.

در واقعه کودتای اول محمد علی شاه (واقعه میدان توپخانه) فرستادن چند سرباز برای محافظت مجلس ومجلسیان توسط علاءالدوله، باعث خشم شاه شده و دستور میدهد وی را احضار وپس از توهین زیاد او را فلک کرده وتبعید مینماید.

پس از پافشاری مجلس وبرگشت او از تبعید با تشکیل جلسات متعدد با نمایندگان مجلس مخالفت علنی با درباریان مینمود.در سال ۱۳۲۹ قمری وقتی از وی در خواست پرداخت بدهی‌های مالیاتی نمودند بنای مخالفت شدید با مورگان شوستر را گذاشت ودر جلوی منزلش با شلیک افرادی که خود را طرفدار مشروطه عنوان میکردند کشته شد.



مشاغل وی


حکمران خوزستان ۱۳۱۴

حکمران گرگان ۱۳۱۷

حکمران مازندران ۱۳۱۹

حکمران کرمانشاه ۱۳۲۰

حکمران تهران ۱۳۲۲
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ظل‌السلطان


سلطان مسعود میرزا (۱۵ دی ۱۲۲۸ ه‍.خ. - ۱۲ تیر ۱۲۹۷ ه‍.خ.) ملقب به ظل‌السلطان شاهزادهٔ قاجار و بزرگترین پسر به سن بلوغ رسیدهٔ ناصرالدین شاه بود. ظل‌السلطان مدت زیادی حاکم اصفهان بود. او خود را مالک برحق تاج‌وتخت می‌دانست و پس از مرگ ناصرالدین شاه با این که مسن‌تر از مظفرالدین شاه بود به این دلیل که از مادری غیر قاجار زاده شده بود، از تاج‌وتخت محروم شد. تاریخ مسعودی به قلم اوست.

به گفتهٔ برخی دچار نوعی جنون بود.او برای نشان دادن قدرت خود کارهای منفی زیادی انجام داد که تخریب کاخ‌های صفوی از جملهٔ آنهاست.


زندگی
در ۲۰ صفر ۱۲۶۶ (۱۵ دی ۱۲۲۸ هجری خورشیدی) در تبریز زاده شد. پدر او ناصرالدین شاه و مادرش عفّت‏السلطنه از زنان صیغهٔ شاه و دختر رضاقلی بیگ غلام پیشخدمت بهمن میرزا برادر اعیانی محمدشاه، بود. چون از مادری غیر قاجار زاده شد به ولیعهدی نرسید.

در جوانی حکمران مازندران بود و از سال ۱۲۸۸ حاکم اصفهان شد. در طول سال‌های بعد، حکومت ایالت‌های فارس، کردستان، لرستان و یزد نیز به او داده شد.

او همواره مایل به داشتن نیروی نظامی شخصی بود. بنابراین در اصفهان فوج‌های نظامی با لباس و اسلحهٔ ارتش اتریش تشکیل داد و برای تعلیم دادن آنها از آلمان معلم‌های نظامی استخدام کرد. ناصرالدین شاه که از خودسری‌های ظل‌السلطان در اصفهان بیم داشت، او را شبانه از تمام حکومت‌های خود عزل کرد و تنها شهر اصفهان را برایش باقی گذاشت.

وی در مدت حکومت در اصفهان برخی از عمارت‌های باقی‌مانده از دورهٔ صفوی را کاملاً نابود کرد، عمارت‌هایی مانند عمارت آیینه‌خانه در کنار زاینده‌رود)، و برخی دیگر را به مرز نابودی کشاند. او آینه‌کاری‌های روی ستون‌های عالی‌قاپو و چهل‌ستون را از میان برد. وی همچنین دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل چهل‌ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند.

پس از به قدرت رسیدن محمدعلی شاه، وی به امید حمایت مشروطه‌خواهان از وی و برکناری محمدعلی شاه گاهی کمک‌های کمی به مشروطه‌خواهان می‌کرد. در روز به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف، خانهٔ وی (عمارت مسعودیه) در کنار میدان بهارستان یکی از محل‌هایی بود که مشروطه‌خواهان در آن سنگر گرفته بودند و به سوی قزاقان تیراندازی می‌کردند.

وی در ۱۲ تیر ۱۲۹۷ در باغ نو اصفهان در گذشت و در مشهد به خاک سپرده شد.

تاریخ مسعودی به قلم اوست.

ظل‌السلطان، علاوه بر فارسی و عربی، زبان فرانسه را نیز می‌دانست. او کتابخانهٔ بزرگی داشت و در آن کتاب‌های نفیس خطی جمع می‌کرد. فرزندان او نام خانوادگی مسعود را برای خود برگزیدند.



بناهای تاریخی تخریب شده توسط ظل‌السلطان
در شرح حال مسعودمیرزا ظل‌السلطان آمده‌است که وی در مدت حکومت خود در اصفهان، برخی از عمارت‌های باقی‌مانده از دورهٔ صفوی را کاملاً نابود کرد و عمارت‌های دیگری همچون عمارت آیینه‌خانه در کنار زاینده‌رود و برخی دیگر از باغ‌ها و عمارات عهد صفویه را به مرز نابودی کشاند.

تاریخچه
مهدی بامداد در شرح حالی که از ظل‌السلطان در کتاب شرح حال رجال ایران نوشته، اشاره کرده‌است که از کارهای بسیار زشت، بلکه جنون‌آمیز ظل‌السلطان، قطع اشجار خیابان‌ها و تخریب شمار زیادی از ساختمان‌های زیبای صفوی در اصفهان بود. گرچه بنا به گفتهٔ بسیاری از صاحب‌نظران و مورخین (از جمله خود بامداد) علت اصلی این اقدام جنون‌آمیز، محو شکوه و عظمت عصر صفوی از دیدگان عموم توسط قاجارها بوده‌است که پیوسته نظیر آن در تاریخ ایران تکرار می‌شده‌است (رجوع به پایین)، اما از قرار معلوم ظل‌السلطان جدای از این دلیل، دلیل دیگری هم برای این اقدام ناشایست خویش داشته و آن دلیل این بوده که عمارات صفویه و زیبایی خیره‌کنندهٔ شهر اصفهان، توجه ناصرالدین شاه را به خود جلب ننماید.

در این ارتباط حتی چندین نفر از بازرگانان اصفهان حاضر شدند مبالغ هنگفتی به ظل‌السلطان بدهند تا وی را از این کار زشت بازدارند، اما با این وجود وی از تصمیم خود منصرف نگردید و در نتیجه اکثریت باغ‌ها و عماراتی که فهرست برخی از آن‌ها در ذیل آورده شده، به دست بیدادگری ظل‌السلطان و برخی امرای او، تخریب و ویران گردیدند.


منشأ تخریب
مهدی بامداد در تحلیل این عمل زشت و وحشیانهٔ ظل‌السلطان نوشته‌است:

قرن‌ها در ایران و در ممالک عقب‌افتاده رسم و معمول چنین بوده‌است که هر سلسله‌ای روی کار می‌آمد و زمامدار می‌شد، آثار سلف خود - یعنی آثار برجای‌مانده از سلسله‌های قبل از خود - را، به کلی از بین می‌برد و این عمل فقط ناشی از عدم رشد ملت و جهالت و خودخواهی سلسلهٔ بعدی بود.

جالب توجه‌است که پس از روی کار آمدن سلسلهٔ پهلوی، برخی از زیباترین آثار تاریخی مربوط به عصر قاجار (به‌ویژه آن‌ها که در طهران قرار داشتند)، به دست زمامداران پهلوی نابود گردید و در واقع همان کاری که قاجارها با بناهای تاریخی سلسله‌های قبل از خود، همچون صفویه و زندیه کرده بودند، توسط زمامداران پهلوی بر سر خودشان آمد و از آن جالب‌تر این که علی‌رغم این قبیل شرح و اخطارهای صاحب‌نظرانی چون مهدی بامداد، که در عصر پهلوی تقریر شده بود، بلافاصله پس از فروپاشی سلسلهٔ پهلوی، و در ماه‌ها و سال‌های نخست روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران، برخی از زیباترین آثار و ابنیهٔ تاریخی عصر پهلوی، به کام نابودی کشانیده شدند که از آن بنای جمله زیبا و باشکوه آرامگاه رضاشاه پهلوی قابل ذکر است که در اولین روزهای پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷)، به دستور شیخ صادق خلخالی نابود گردید. لازم به تذکر است که بنا به اعتراف خود خلخالی در خاطراتش، وی ابتدا قصد داشت مقبرهٔ مجلل رضاشاه را به آبریزگاه عمومی تبدیل نماید.



فهرست بناهای تخریب‌شده

باغ و قصر سعادت‌آباد (آیینه‌خانه)
عمارت هفت‌دست
قصر نمکدان
بهشت برین
بهشت آیین
انگورستان
بادامستان
نارنجستان
کلاه‌فرنگی
باغ تخت
باغ آلوبالو (شاید: باغ آلبالو)
باغ طاووس
عمارت و باغ نقش جهان
باغ فتح‌آباد
گلدسته
تالار اشرف
عمارت خورشید
سرپوشیده
عمارت خسروخانی
باغ زرشک
باغ چرخاب
باغ محمود
باغ صفی میرزا
باغ قوشخانه
باغ نظر
عمارت و سردر باغ هزارجریب
عمارت جهان‌نما
و...


لازم به توضیح است که ظل‌السلطان علاوه بر فهرست فوق، اقدام به تخریب و نابودی حدود چهل باغ و عمارت دیگر، از باغ‌ها و عمارت‌های عصر صفوی در اصفهان نمود، که گرچه شهرت و اهمیت موارد مندرج در فهرست فوق را نداشتند، امّا هریک در جای خود از شاهکارهای معماری عصر صفوی محسوب می‌شدند. ظل‌السلطان همچنین آینه‌کاری‌های روی ستون‌های عالی‌قاپو و چهل‌ستون را از میان برد و علاوه بر این دستور داد روی نقاشی‌های نفیس داخل چهل‌ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آن‌ها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند. توصیف برخی از این عمارت‌های تخریب‌شده به‌دستور ظل‌السلطان، در برخی سفرنامه‌ها و به‌خصوص سفرنامه‌های مربوط به شرق‌شناسان و اروپاییانی که از اصفهان در عصر صفوی بازدید کرده اند، ذکر شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ارشدالدوله
اَرشَدالدوله برادر محمدعلی شاه.

محمدعلی شاه با اینکه از ایران گریخته بود، اما به تحریکات خود ادامه می‌داد.

در سال ۱۳۲۹ ق. هنگام بازگشت شاه مخلوع به ایران جنگ‌هایی میان قوای هوادار محمدعلی شاه و نیروهای دولت مشروطه صورت گرفت.

سرکرده نیروی دولتی یپرم خان بود و توانست در نزدیکی ورامین قوای طرفدار محمدعلی شاه به فرماندهی ارشدالدوله را شکست دهد و خود او را هم دستگیر کند.

ارشدالدوله بلافاصله در دادگاهی صحرایی به مرگ محکوم شد و حکم وی نیز بدون کمترین درنگ به اجرا درآمد.

اندکی پس از این ماجرا، که یپرم خان با جنازه ارشدالدوله به تهران بازگشت، قوای دولتی برای دفع سالار الدوله به سمت غرب رهسپار شد. در این لشکرکشی نیز یپرم خان یکی از سرکردگان بود.

درآخرین نبردهای ارشدالدوله در روز سه‌شنبه یازدهم رمضان سال ۱۳۲۹ در نبرد سختی که دراین روز در نزدیکی تهران و برای فتح پایتخت اتفاق افتاد سرانجام آتش سنگین توپخانهٔ نیروهای مشروطه طلب یک باره ترکمانان سپاه ارشدالدوله رادچار وحشت و شکست کرد.

دراین نبرد، فقط ترکمانان ۷۰ کشته، ۴۰۰ زخمی و ۲۰۰ اسیر برجای گذاشتند،

به علاوه در زمان تعقیب آنان گروهی هم در حین فرار به قتل رسیدند. در پایان، ارشدالدوله هم دستگیر و به تهران انتقال داده شد. او را بی‌درنگ، محکوم به اعدام کردند و در ملأ عام به دار آویختند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ملک منصور میرزا شعاع‌السلطنه



ملک منصور میرزا شعاع السلطنه(۱۲۵۳-۱۲۹۹) دومین فرزند ذکور مظفرالدین شاه

زندگینامه
در ۱۸ ربیع‌الثانی ۱۲۹۷ ه. ق در تبریز تولد یافت.

تحصیلات خود را از پنج سالگی در تبریز آغاز کرد و بنا به نوشته روزنامه شرافت: علوم عربیه، ریاضی، طبیعی، شیمی، فیزیک، فن تاریخ، زبان فرانسه و انگلیسی، صنعت عکاسی، فنون حربیه، قواعد عسکریه اعم از پیاده نظام و توپخانه را فرا گرفت.

در ۱۳۱۴ والی گیلان شد و وزارت او را میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه و بعد سعدالسلطنه عهده دار بودند، پس از آن به حکومت فارس و بنادر جنوب رفت.

خیلی زود ثروتمند شد و در تهران مستغلات زیادی برای خود تدارک دید و در چیذر شمیران باغ وسیع و مصفائی بنیاد نهاد.

کاخ شهری او در خیابان امیریه مجاور باغ کامران میرزا قرار داشت که هم اکنون قسمتی از آن باغ دانشکده افسری است.

وی از طرفداران سیاست روسیه تزاری در ایران بود. چندین سفر به روسیه رفت و با شاهزادگان آن کشور دوستی به هم رسانید.

قبل از اینکه مظفرالدین شاه به اروپا برود او به سیر و سیاحت در اروپا پرداخت. پس از مراجعت پدر خود را تشویق به رفتن اروپا کرد.

در دوره محمد علی شاه مواجب و مستمری او از تمام شاهزادگان بیشتر بود و هر سال یک صد و چهارده هزار تومان مواجب نقدی و جنسی داشت.

مجلس اول برای صرفه جوئی در بودجه کشور مستمریها را تقلیل داد از جمله مستمری شعاع السلطنه از صد و چهارده هزار تومان به دوازده هزار تومان تقلیل پیدا کرد.

از آن تاریخ شعاع السلطنه با مشروطیت به مخالفت پرداخت. پس از خلع محمدعلی میرزا از سلطنت، او نیز با برادر خود همراهی نمود و از ایران خارج شد.

وقتی شوستر آمریکائی خزانه دار کل برای مالیات‌های عقب افتاده او اجرائیه صادر کرد بر بالای مستغلات شعاع السلطنه پرچم روسیه افراشته شد و با مداخله روس‌ها وی از پرداخت بدهی سنگین خود به دولت مشروطه اعراض نمود.

در ۱۳۲۹ه. ق که محمدعلیشاه برای تصاحب سلطنت به ایران وارد شد شعاع السلطنه با او همراهی کرد.

پس از شکست آنها دولت مشروطه برای کشتن محمدعلی شاه و دو برادرش همین شعاع السلطنه و سالارالدوله جایزه‌ای به مبلغ ۲۵ هزار تومان تعیین کرد و نیرویی برای سرکوب او به ریاست یپرم‌خان اعزام کرد.

وی در ۱۲۹۹ش درگذشت و در آستانه حضرت عبدالعظیم مدفون شد.

شعاع السلطنه از همسران متعدد صاحب یازده فرزند شد. آنان در دوره رضا شاه نام خانوداگی «ملک منصور» را برگزیدند.



اطلاعات کلی
نام کامل ملک منصور میرزا
لقب(ها) شاهزاده قاجار

زادروز ۱۸ ربیع‌الثانی ۱۲۹۷ (قمری)
۱۲۵۳ خورشیدی

زادگاه تبریز

مرگ ۱۲۹۹ خورشیدی

محل مرگ تهران

آرامگاه آستانه حضرت عبدالعظیم

دودمان قاجار

پدر مظفرالدین شاه

مادر نزهت‌السلطنه

فرزندان ۱۱ فرزند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
صفحه  صفحه 7 از 23:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  22  23  پسین » 
ایران

سلسله قاجاریه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA